اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی
قربانی شرایط یا خالق شرایط
این دو موضوع مختلف میتونه زندگی رو به سطح پایین یا به سطح بالایی برسونه
وقتی یک موضوعی برای من پیش میاد که فکرم رو درگیر میکنه سریع برمیگردم عقب که وقتی تونستی یک مسئله ای رو حل کنی پس میتونی از پس این موضوع هم بر بیایی
یعنی قبلا اینجوری نبودم وقتی دوره 12قدم رو با عزیزدلم خرید کردیم این اصل رو یاد گرفتم
مثال: من در کارم با چند تا مشتری بحثم شده بود و کارشون پیچ خورده بود و همش خودمو قربانی شرایط میدونستم که اون شرکتی که دستگاه رو داده حتما قطعه خراب گذاشته یا مشتری تو مسیر داشته میومده خوب حمل نکرده و ضربه زده و …..
وقتی دوره 12قدم قدم اول جلسه اول بیست دقیقه اولش رو 100بار گوش دادم به این نتیجه رسیدم که من خودمو قربانی این مسئله ها میدونم وقتی یک مشتری دیگه برام اوکی شد و ذهنم رو دادم به این موضوع خداشاهده وقتی به ذهنم گفتم که تو از پس این همه دستگاه براومدی حتی بعضی ها رو به جای این که 20کیلومتر رانندگی کنی بری پای دستگاه تونستی تلفنی حل کنی از پس این مشتری هم بر میای و این ریشه رو وقتی پیدا کردم تا تونستم حلش کنم و باورتون نمیشه که هم اون دستگاه به نحو احسنت اوکی شد بلکه اون مشتری برام مشتری آورد که بالای 30میلیون سود داشت برام تو یک ماه
خدا را شاکرم برای این سایت عالی و پر از آگاهی
خدایا شکرت برای این همه آگاهی که کسب میکنم از این سایت و دوره های استاد عزیزم
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
با عرض سلام و خسته نباشی خدمت دوستان عزیز و هم فرکانسی های گل و استاد خوبم و خواهرم مریم جان شایسته
الان که دارم این فایل رو گوش میکنم میبینم که من از بچگی یه عادتی داشتم و اونم این بود که هر وسیله ای بود چه میتونستم درستش کنم وچه نمیتونستم که درستش کنم همیشه بازش میکردم و میدیدم که داخلش چیه وچطور میتونه اون کار رو انجام بده خلاصه گذشت و گذشت که تا همین چند وقت پیش یه دوستی اومد و گفت که مصطفی بیا بریم این کمد دیواری رو در بیاریم و ببریم جای دیگه ببندیمش من تا این رو گفت اصلا فکر نکردم و گفتم بریم آقا بیا بریم داداش خلاصه که رفتیم و وقتی که رسیدیم چند ساعت داشتیم واین کار رو برای اینکه این در رو در بیاریم انجام دادیم و با اینکه بار اول بود ولی تونیستیم و به راحتی کار رو انجام دادیم و( خدا بیامرزه اموات نجارش رو واقعا چیز محکمی ساخته بود و با اینکه بیست سال از عمرش میگذشت بیست سال دیگه کار میکرد) چند روز بعدش رفتیم برای نصبش خب این دوستم کارش تعمیر کولر و نصب هست و تویه زمینه دستگاه های برودتی کار میکنه خب وقتی که کار تموم شد بهم گفت مصطفی چرا فکر میکنی که کار خودت سخته ببین این کار چقدر سخت بود من گفتمش اینکه اصلا سخت نبود همش چند تا پیچ و مهره به تخته وصل کردیم که یهو گفت یعنی واقعا برات سخت نبود پس این همه زحمت کشیدیم چی من اصلا باورم نمیشد که این قدر خوب بشه بازش کرد و بشه راحت بستش من گفتم ولی این که راحت بود و چیه چند تا تیر و تخته تا اینکه این فایل رو دیدم و یاد بکگراند خودم افتادم که بابا برای من مسائل فنی خیلی راحتا خیلی خیلی ولی از اونجایی که کار خودم املاک هست تویه ذهنم متقاعد کردن انسان ها کار سختی هستش و برای همینه که همیشه چالش دارم ولی از اونجایی که حرف زدنم عالیه و به قولی تویه کارم مثل استاد عمل میکنم باعث شده که بتونم تویه کارم پیشرفت کنم و الان خیلی بهتر میفهمم که تویه مسائل فنی چرا اینقدر خوبم و به راحتی کار کنم و البته که منم به مسائل فنی علاقه دارم ولی بیشتر مسائل و کار های مدیریتی رو دوست دارم با اینکه چالش بر انگیزه و میشه گفت کار های فیزیکی برای من مثل آب خوردنه ولی کار های اداری و روانشناسی مثل فروش این قدر سخته سخت که نه ولی یه خورده مشکله
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم
روز 142
وقتی داشتم صحبتهای استاد را میشنیدم زنگی در وجودم بصدا درآمد که ببین استاد داره راجع به تو صحبت میکنه و یادم آمد که من کارمند یک موسسه دولتی بودم و حقوقم ثابت و مطابق با قانون خدمات کشوری بود
همواره دولت و این قانون را مقصر اصلی نداشتن درآمد عالی برای خودم میدانستم و همیشه گلهمند بودم و طبق قانون همه همکاران و اطرافیانم نیز گلهمند و ناراضی بودند
این بود که من هیچ اقدامی برای تغییر باورهایم نمیکردم چون مسئولیت صددرصد زندگیام را نپذیرفته بودم
وضعیت نابسامان و نامطلوب اقتصادیام را به عوامل بیرونی ربط میدادم و تا زمانی که من بدنبال مقصری بیرون از خودم باشم و باور نداشتم که خودم خالق تمامی شرایط زندگیام هستم و این وضعیت را خودم با باورهایم خلق کرده و اگر ناراضی هستم میتوانم با تغییر باورهایم آن را به وضعیت مطلوب تغییر بدهم، بدنبال تغییر باورهایم نخواهم بود
مهمترین مسالهای که من باید بپذیرم این است که من باور کنم خالق تمام شرایط و وضعیت و اتفاقات زندگیام هستم و این توانایی در وجود من قرار داده شد، پس بقول استاد حالا که فهمیدم جهان به این شکل عمل میکند باید دست از مقصر دانستن عوامل بیرونی برداشته و قربانی شرایط نباشم و باور کنم که من خالق شرایط هستم
ممنونم از اینکه وقت میگذارید و کامنت های من را میخوانید امیدوارم مفید به فایده بوده باشه
همانگونه که میبینید من مدت زمان زیادی هست که عضو سایت هستم
نتایج عالی از آموزههای استاد گرفتم ولی بعضی مواقع احساس میکنم نتایج من ضعیف میشه یا اصلا برای اینکه خودم را متعهد بسازم که هر روز به سایت سر بزنم و کامنت بخوانم و کامنت بنویسم و بقول خانم شهریاری عزیز هر لحظه در حال صلاه باشم
شروع کردم به دیدن فایلهای مربوط به روز شمار تحول زندگی
و از فصل اول شروع کردم
و به لطف خداوند و تعهد خودم تا به امروز به روز 144 رسیدم
واقعا نتایج عالی با خود بهمراه داره و پیشنهاد میدم که شما هم شروع بفرمایید
از قسمت دانلودها و کلید روز شمار تحول زندگی میتونید به این سری از فایلها دسترسی داشته باشید
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت
روز 142
خالق شرایط یا قربانی شرایط ؟
خیلی ها هستند عوامل بیرونی را عامل موفقیت ها و شکست هایشان می داند
اگر پول خوب نمی سازند دولت پدر مادر و …. را عامل می داند
خییلی برایم جالب است وختی از بعضی ها می پرسم چرا فلان کار را انجام ندادی و چرا در این شرایط هستی خییلی هایشان جواب سان همین است که مگه میشه با همین شرایط کشور به موفقیت رسید ؟
و من الگو های که برای خودم یافتم را وختی برایشان می گویم می گویند آنها چانس داشتن و هزاران دلیل برای سر پوش گذاشتن برای بی عرضگی خود می آورند
من از وختی دیدگاهم را راجع به این مسأله تغییر دادم و فقط خودم را خالق شرایط دانستم تمام اتفاقات تغییر کرد و همان های که عامل نا توانی خودم می دانستم حالا دستی از دستان خداوند شدن و به من خییلی کمک هم می کند تا پیشرفت کنم و از زمانی ویژگی های مثبت آنها را با خودشان و بقیه تکرار میکنم خییلی برخورد خوبی با من پیدا کردن
یادم است وختی دولت قبل بود مردم می گفتن کاش دولت قبلی بود کاش دوران فلان ریس جمهور می بود
و همان مردم حالا که دولت تغییر کرده می گن کاش دولت قبلی برگرده
و خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر هدایت شدم و مثل اکثریت جامعه فکر نمیکنم
خدایا شکرت
من خالق تک تک اتفاقات زندگی خودم هستم من با فرکانس ها و باور هستیم زندگی خودم را خلق میکنم خدایا شکرت
سلام استادعزیزم سلام مریم جان عزیزم امیدوارک که در همه شرایط حال دلتون خوب عالی باشه
در مورد حل مسایل زندگی من هر بار سرکار میرفتم دقیقا همیشه فکر میکردم دیگران مقصر هستن ولی من اومدم اینجا توی محل کارم که هستم با شروع دوره عشق و مودت یاد گرفتم که زهره باید اینجا بمونی وباید با بهترین شکل رفتار کنی و رفتار ببینی و دریافت حس خوب حال خوب از ادمه همهی ادمها خوب و مهربان هستن والان دارم روی روابطم کار میکنم گفتم روابطم باد باهمه خوب کنم هموجور تو کارم خوب کردم تجسم تفکر همه چی رو خوب دارم انجام میدم چون من خالق زندگی خودم هستم من همه کارهارو انجام میدم در تک تک به قول یکی از مربی هام و شما که فکر میکنم شاگردشما باشن فرش قرمز پهن نکردن و تلاش کن و زندگی کن و تغییر کن خدایا شکرت حل کنیم خدایا شکرت ممنون چقدر فایل کمرا به نشانه ام هدایت کن قشنگه من دلم میخواست فایل بعدی رو ببینم محیطش حرفاش توذهنم بود نمیدیدم هر چی از خدا بخواهی بهت میبخشه به راحتی اکثر وقتا نمیزنم فایل نشانه ها امروز زدم خواستم ببینم وزدم و هدایت شدم چه محیط زیبایی خدایا شکرت نور خورشید چمن اندام زیبای استاد خدایا شکرت درختان سرسبز زیبا قدم زدن استاد تو فضای باز و اسمان ابی زیبا به به خدایا شکرت کلاه زیبا دلم میخواد فقط و فقط به زیبایی ها توجه کنم و بی زیبایی های فراوان خداوند هدایت میکنه خدایا شکررررررررت چقدر همیشه استاد این حرف و میزنه بابت زنده بودنش نرفتنش خدایا شکرت
شرایط مالی خوب نیست من ایراد دارم من باید خودمو اصلاح کنم ربطی به شرایط جامعه و … نداره
باید باحل کردن مسایل رشد کنی و بزرگتر بشی
هر روز باید مساله حل کنی و بهبود بدی و تغییر بدی خودتو
نگاهت باید اینطور باشه که تو میتونی درست کنی
این باور و درخودت رشد بده که توانایی حل مسائلت و داری
باید مسئولیت تصمیم های زندگیت و به عهده بگیری
به جای اینکه فرار کنی از مسائل بشین حل کن و اعتماد به نفست و رشد بده
به جای اینکه خودتو قربانی شرایط بدونی خودتو خالق شرایط بدون
هرچی شرکتهای بزرگ مسائل بزرگی و حل کرده ثروتهای بزرگ خلق کردن
تو باید از مسائل ات بزرگ تر باشی نه اینکه فرارکنی
این روزا که عمیق تر دارم روی خودم کار میکنم و این حرفارو میشنوم متوجه باورهای اشتباهم میشم من تا همین دیشب نداشتن ورودی مالی و نبودن پروژه و گره زده بودم به کمبود کار و پروژه و خودمو قربانی شرایط میدونستم و میگفتم منکه دارم روی خودم و مهارتم کار میکنم چیکارکنم خب پروژه نیست و….
وقتی من خودمو قربانی این شرایط دونستم طبق قانون تا به هرکی رسیدم و هرچی دیدم بهم ثابت میکرد که این باور من درسته و پروژه نیست و کار کمه
هر روز سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و روی خودم کار کنم واقعا بعضی وقتا انگاری توقع دارم یه شبه همه چیز اتفاق بیفته و نمیشه احساس عدم لیاقت میاد سراغم و این روزا میفهمم تغییر شخصیت واقعا جهاد اکبر میخواد و باید درد تغییر و تحمل کنی مثل برنامه ی جدید تمرینی که به عضلات شوک میده و دردت میاد و باید با وجود درد تمرین کنی تا دوباره ساخته بشه کارکردن روی شخصیت و باورها هم درد داره یوقتایی اینقدر درد زیاد میشه که میخوایی فرار کنی و همه چیز و بندازی گردن شرایط و…. اما باید بپذیرم که فقط خودم میتونم خودمو بازسازی کنم و تمام
سلام به استاد عزیزم ومریم جان که برای ضبط فایل های زیبا زحمت می کشند بی نهایت سپاسگزار خداوند وشما دونفر انسان خدایی هستم .
سلام ویژه هم به دوستان هم فرکانسی خودم خوشحالم که این آگاهی های ناب را باهم به اشتراک می گذاریم .
من الان یک آگاهی به ذهنم رسید که گفتنش خالی از لطف نیست شما تصور کنید انسان اگر یک قطره آب بود بنا به ویژگی ذات خودش که تمایل به راحتی دارد وحاضر نیست خودرا دچار چالش وتغییر کند اگر می خواست این قطره آب در یک جاساکن بماند مطمئنا تبدیل به مرداب بدبو ومتعفنی می شود که عامل مرگ ونابود ی موجودات زنده بود وهیچ رویش وباروری در کار نبود .
حال اگر این قطره سفر رویایی خودرا آغاز می کرد وتغییرات خودرا در چرخه آب آغاز می کرد تصور کنید چه تغییراتی می کرد قطره آب دریا بخار می شود عروج پیدا کرده با آسمان می رفت از آنجا سرد شده در قالب برف وباران رود تشکیل می داد ودوباره عامل زایش وتولید گیاهان واب رسانی به موجودات جهان می شود وهر قطره رسالت خاص خودرا درجهان طبیعت انجام میداد
انسان هم همین است انسان راکد ورو به سقوط اگر نخواهد رشد کند محکوم به نابودی وزوال است تازه خدا لطف می کند انسان را دچار تضاد می کند تا خودش واستعداد هایش را بشناسد خودرا شکوفا کند
حالا انسان هنرمند آن است که مثل استاد عباس منش پیش از تضاد درحالی که شرایط گل وبلبل است خودرا به چالش وتغییر وپیشرفت بکشاند .
الهی شکرت برای آنچه الهام کردی ونوشتم ممنونم از همه عزیزانم که خواندند دوستون دارم موفق وشاد وسعادتمند باشید
سلام دو صد سلام بر همه عزیزان و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
عالییییی عالییییی صبح که میخواستم برم سر کار گفتم بشینم اول سفر به دور امریکا رو نگاه کنم
دیشب نشستم از فایل 3 تا 12 دانلود کردم و گفتم صبح عالیه و به زیبایی بیدار میشم نگاه میکنم خدااا
نمیدونم اول در مورد زیبایی بگم یا جواب سوال خوب اول زیبایی رو میگم
توی یویتیوب در مورد یک چیز داشتم ویدئو می دیدم و اموزش بود یک هو یک الهام اومد گفت سایت رو باز کن
منم گفتم باشه هم باز کردم دیدم زده فایل جدید اصن عشق کردم استایل استاد گاد شده خیلی خفنه
سریع بازش کردم نشستم نگاه کردم خیلی کیفیت دوربین و امکانات عالی بود خانم شایسته واقعا عالی فیلم گرفتید
میکروفون که خدا بود با اون همه سر صدای که میتونست باشه هیچ چیز رو نگرفت جزو صدای استاد و صدای موج که دقیقا همون رو میخواستم .
ماسه ها تکسچر بافت عالی دارن به قدری زیبا هستن که ادم میخواد ساعت ها باهاشون بازی کنه قعله بسازه
راستی اول ویدئو اون قعله عالی بود البته همین طوری ساخته بودن
دریا فوق العاده عالی بود زیبا بود وقتی نگاه میکردی به تهش و میدید اون اب ابی تیره و همین شکل میومد جلو شفاف و ابی اسمانی تر میشد ادم عشق میکرد
خیلی جالبه که این همه ادم میان دراز میکشن اینجا و برونزه میکنن خودشون رو اون ازادی رو دوست دارم و ازش لذت میبرم
اینکه همه ملیت ها کنار هم بودن سیاه سفید هندی چینی ایرانی و ……
اینکه واقعا الان فرق ما وادم های بیرون رو واضحی درک میکنم فرق استاد و افراد دیگه
توی یوتیوب یک نفر رو ساب داشتم که همیشه از جا های زیبا فیلم میگرفت و برای منه قبلی خیلی جذاب بود
میشستم تک تک ویدئو هاش رو میدیدم امروز یک ویدئو گذاشت بود درباره لندن و پاریس
وقتی توضیحاتشون رو میشنیدم دیدم چقددددد فرق داشت با اینکه پول داشتن با اینکه معروف بودن ولی
مثل استاد این همه اتفاق خوب براشون نمی افتاد این همه هماهنگی این همه چیز که داره برای استاد اتفاق میفته
استاد میره بیرون هوا عالی میشه یا هست
استاد هر کاری میکنه عالی انجام میشه و واقعا جای تحسین داره و من این فرق رو درک نمیکردم تا همین چند روز پیش
خوب بقیه زیبایی ها
من چند وقت پیش یاد گرفتم اب بکشم یعنی مایع رو یاد گرفتم برای کشیدن توی طراحی و وقتی دیدم چقد زیباست
وقتی موج میاد یک لایه سفید هم باهاش میاد
وقتی به لبه ساحل میرسه امواج عالی میشن و مثل بافت پارچه میشه
و ماسه ها وقتی جا پاها رو نگاه میکردم می دیدم چطور عالی قانون انجام میشه نور میخوره به ماسه و دقیقا بخش عمیق سایه میشه و همه جا همین شکله و غیر از این نیست توی دریا توی طبیعت قوانین خدا هیچ وقت تغییر نمیکنه
ما دقیقا همین هفته پیش رفتیم مسافرت یک روزه به تربت برای دیدن پسر داییم که توی سربازی هست و بردیمش بیرون
پدرم عالیه قوانین رو قشنگ درک نکرده ولی به بهترین نحو بدون درک انجامش میده
همه وقتی میگید تربت میگن یک شهر کوچیک و بی اب علفه منم همین طوری فکر میکردم و بود
تا اینکه رفتیم اونجا پسر داییم رو برداشتیم و پدرم یک مسیر رو انتخاب کرد اونم همین شکلی عشقی
از چند فرد مهربان سوال پرسید و رفتیم داخل روستا ها خلاصه به یک روستایی زیبا هدایت شدیم به نام ازقند فکر کنم
این لامصب توش ابشار بود درخت بالای 1000 سال داشت همه چی داشت
یک درخت بود تنش دوبرابر هر درختی که دیده بودم بود
بعد همین شکلی با گوشیم شروع کردم مثل مریم خانم فیلم گرفتن و از همه جاش فیلم گرفتم عالی بود
همه چی هدایتی بود
مکانی که داشتیم یک منتطقه بود صاف و بالا و سایه عالییی بود
اب سرد و برای شستشو دقیقا زیر پاهامون بود
همه شاد بودن میزدن میرقصیدن از قوم سونی تا افقان همه کنار هم بودیم
همه بازی میکردن و شاد بودن
داییم واقعا برای طبیعت ساخته شده رفت داخل طبیعت اونجا شروع به گشت گذار کرد و گفت یک ابشار پیدا کرده
ماهم به شتاب رفتیم سمتش واییی
به قدری زیبا بود که محوش شدم اقا خیلی زیبا بود نمیتونم همش رو بگم
خلاصه اینکه ما چطور میتونستیم بریم اونجا ما از کجا خبر داشتیم همچین جای هست
توی گوگل یا هیچ جای ثبت نشده اونجا و این شکلی نیست تا بزنی بیاد
چطور اون افراد به اون زیبایی تعریف کردن که مارفتیم اونجا
میتونستن منفی بگن و مارو هدایت کنن سمته دیگه ای و چطور پدرم مسئولیت 3 خانواده رو به عهده گرفت و مثل یک رهبر رفتار کرد و همه رو برد به جای زیبا
وقتی به اینا فکر میکنم میفهمم که ما داشتیم به زیبایی ها توجه میکردیم ما داشتیم با خوشحالی افراد زیبا رو میدیدم مکان های زیبا رو میدیدم از اون موقع که اومدیم دوباره همین دیروز هدایت شدیم یکجا دیگه
که اینم به همون زیبایی بود و منتطقه روستایی بود یعنی داخل کوه بود و بسیار ویوی عالی داشت اسمون بسیار زیبا بود
رنگ نارنجی که روی ابر ها افتاد بود بسیار زیبا بود
توی شب وقتی میدید که چه زیبا نور افتاده روی سنگ ها کیف میکردید
وقتی صدای سنگ های زیر پام رو میشنیدم کیف میکردم
و الان دارم توجه میکنم و متما هستم بازم همچین مناطق زیبا تری میبنیم
چطور یک روباه وقتی اومد جای ما به خوبی رفتار کرد خیلی کیف کردیم اینا وقتی بهش فکر میکنم دقیقا به قانون میرسم
ما توجه کردیم و خدا مارو هدایت کرد
من برای اولین بار توجه کردم به ثروت که توی پارک بود
اینم بگم که اگه نگم نمیزاره یک چشمه اونجا بود البته دوتا بود و ما هیچ خبری هم نداشتیم و شب بود ونمیدونستیم چشمه کجاست داشتیم همین طوری پیاده میرفتیم که یک خانواده اومد گفت اینجا دو تا چشمه داره یکی بالاست یکی همین جاست ما نپرسیدم چشمه کجاست و تشکر کردیم بعد پشت همون افراد به سمت ماشین داشتیم میرفتیم به خدا وخانواده گفتم اگه این خانواده رفتن پایین ماهم میریم اگه هم نرفتن نمیریم
یک هو دیدم رفتن پایین و دقیقا چشمه پایین زیر پل بود و بسیار اب خوشمزه و زلال و سبکی داشت
خوب راحت شدم
و بریم برای سوال ::::؟؟؟؟؟
برای مثال امروز که این فایل اومد من فایل صوتی رو دانلود میکنم میزارم روی گوشیم توی پلی لیستم بعد هندزفری رو میزارم توی گوشم همین شکل استاد برای خودش حرف بزنه و یاد اوردی کنه که دقیقا باید چکار کنم که از نازیبایی ها اعراض کنم و به زیبایی ها توجه و نمیدونم چطوریه داستان هر موقع استاد یک چیز خوب میگه مغزم یک هو میگه اع این چی بود گفت
و تمام تمرکزم میره روی ویس جالبه واقعا
و یک اشتباهی که من میکردم و استاد خیلی واضح الان گفت واقعا الان میفهمم درباره اون فیلم تو باشگاه دقیقا همین شکله توی وجود من احساس ترس به وجود میومد وقتی نگاه کنم یا تصور کنم میترسم وقتی میپرم بیفتم زمین
میترسم وزنه میزنم بیفته رو پام پس با لذت اینکارو نمیکنم و من اون فیلم هارو میدیم و میخندیدم و الان درک میکنم منظور از ورودی ها رو که دقیقا چی هست و باید بیشتر ویس هارو گوش کنم بیشتر بیشتر تا باور های عالی بسازم
از امروز میخوام قشنگ روی ثروت تمرکز کنم تا خدا بیشتر از این به من بده مثل زیبایی ها
یک چیز جالب که دیروز درک کردیم این بود
ما چندین نو ماشین تا به الان داشتیم از شاسی داشته تا اردی
موقعی که با شاسی بودیم اینو میگفتم چرا ما هر ماشینی که میخریم همه همون رو میخرن و همه ماشین شاسی بلند دارن
و موقعی که ماشین مدل پایین داریم همه همین نوع رو دارن و خیلی کم ماشین مدل بالا میدیدم
رد پا میخوام بذارم از خودم با این بازنگری نسبت به حرفه مورد علاقهم…
پول میسازیم با حل مسئله:
نیاز دارم بلند بلند فکر کنم و بنویسم… تا برای خودم شفاف شود. چون حس میکنم گم کردم که با حرفهی مورد علاقهام دارم چه مسئلهای را حل میکنم. یا اینکه باید چه مسئلهای را حل کنم؟!!!
در بازیگری و فیلمسازی ما داریم چه مسائلی را حل میکنیم؟
به علت وجودی سینما و تئاتر بسیار فکر میکنم همیشه. و مهمترین چیزی که در تئاتر آموختم اینه که تولید اندیشه اصلی ترین کار هنرهای نمایشیه و مفرح بودن در اولویت بعدیه. یعنی چه؟ یعنی اینکه تو کاری کنی که مخاطب بیاندیشد به موضوعی تا بتواند در زندگی خودش از آن اندیشه یا نوع نگرش استفاده کند. و کمی مفرح هم باشد که بتواند شادی را تجربه کند و هرمونهای شادیاش ترشح شود.
حالا بعضی خندهی صرف رو ترجیح میدن. بعضی اما در کنار خندیدن ترجیح میدن معنایی هم وجود داشته باشه که خودم از دسته دوم هستم. هم در کارهام وهم در معاشرتهام.
از دور تماشا که میکنم میبینم مردم حاضرند بها بپردازند برای تماشای فیلم. و خب فیلم یعنی بازیگر. کارگردان. نویسنده و کلی آدم دیگر که از طریقش میتوانند کسب درآمد داشته باشند.
میتوان گفت بسته به ژانر هر فیلم، فیلمها مسائل مختلفی را حل میکنند.
مثلا یک فیلم کمدی باعث میشود افراد احساسشان بهتر شود و کنار هم بخندند و لذت ببرند.
فیلم علمی تخیلی چه مسألهای حل میکند؟
باعث میشود ما قوهی خیالمان وسیعتر بشود که خب بستنی فروش یا خیاط نمیتواند با حرفهاش این کار را بکند اما فیلمساز میتواند.
ممکن است یک خیاط بعد از تماشای یک فیلم علمی تخیلی ایدهی یک طرح تخیلی برای لباس به ذهنش بزند و چیزی بدوزد که مورد پسند قرار بگیرد و مسألهای حل کند و پول بسازد…
این یعنی ماها روی هم تاثیر میگذاریم برای حل مسائل همدیگر…
فیلم تراژیک، یا هر ژانر دیگری… میتواند چه مسألهای را حل کند؟
ساده ترینش این است که فیلم پنجرهای ست رو به تجربهی دیگران… انگار که تو حفرهای باز کردهای و داری از بیرون میبینی که مثلا کوکب خانم دارد با خودش و زندگیاش چه کار میکند؟!
و تو که بیرون گود هستی با خودت فکر میکنی که من اگر جای کوکب بودم فلان تصمیم را میگرفتم یا نمیگرفتم… یا هر چیزی…
فرق فیلم یا تئاتر (که محدودیت لوکیشن دارد نسبت به فیلم) با کتاب و رمان این است که در کتاب تو خودت خیال میکنی زندگی کوکب خانم را اما در سینما گروه طراحان خیال میکنند و نهایت تلاششان را میکنند که به بهترین شکل و درست ترین حالت و باورپذیرترین حالت ممکن خیالات نویسنده را تبدیل به تصویر کنند…
و نهایتا همان تاثیر است که من با فیلم ساختن امکان اندیشیدن را برایت فراهم میکنم.
کسی مثل استاد عباسمنش حرفه اش این است که با مشاوره و سخنوری و گفتگوی دوستانه تو را روشن کند.
سینما بدون اینکه تورا مستقیما مخاطب قرار دهد (بغیر از استثناها) همین سعی را دارد…
ریشهها یکی ست. آگاهی بخشی و تلنگر برای اندیشیدن در جهت رشد…
از آنجایی که همه چیز دو قطبی ست
ما سخنوری را داریم که موفق است اما در جهت منفی قدم گذاشته و سرباز شیطان است
سخنوری داریم که موفق است و در جهت مثبت گام بر میدارد و سرباز الله است
و هر یک رهروانی دارند
فیلمسازی هم داریم که اهل تاریکی است.
فیلمسازی هم داریم که اهل روشنی است.
.
.
.
بخش مربوط به فیلمساز اهل تاریکی این گونه است:
فیلمساز صرفا مسائل را دوباره بیان میکند و عموما با قصهاش جوری ذهنیت میدهد به مخاطب که دولت هیچ کاری نمیکند و ظالم است و مردم مظلومند و…
که همه اینها ریشه اساسی در باور خود نویسنده و فیلمساز دارد… که هر چه مشرک تر باشد و عوامل بیرونی را موثر بداند بیشتر سناریو اش به این سمت میرود.
دیروز به این موضوع فکر میکردم که آدمی که روحیهی زیرآب زنی دارد، اگر فیلمساز هم شود فیلمساز زیرآب زنی میشود. چگونه؟
در قصهی فیلمش زیرآب فلان سازمان را میزند که یک نفر را نشان دهد که رفته فلان جا و جوابش را سر بالا داده اند و طرف بدبخت شده… قربانی شده و حکومت ظالم است و… که خب اینها همه نشان از باورهای مخرب نویسنده و سازنده دارند…
صد البته که به به و چه چه اکثریت را دریافت خواهند کرد.
.
.
ممکن است فیلمساز اهل روشنی هم، مسئلهای را مطرح کند و به جای اینکه لقمه جویده شده تحویل مخاطبش دهد او را در جایگاهی قرار دهد که خودش فکر کند و آگاهی را بردارد…. بدون اینکه بخواهد قضاوتی داشته باشد یا با فیلمش جهت خاصی به ذهن بیننده بدهد… مثل زندگی… که به قول استاد خنثی است و تویی که به آن معنا میدهی…
که امثال کیارستمی اینگونه بودند در اکثر اوقات…
خنثی مثل زندگی… و این تو هستی که مطابق نگاهت میبینی…
.
.
میبایست اعراض کنم از این سوی تاریک و کارهای روشن خود را پیش ببرم.
تنها موضوع مهم این است که من فهمیدم با هنر نمایشی میتوان تولید اندیشه و اگاهی کنم. و چه مساله ای از این مهمتر؟
مسئله من شاید این است که من بیایم محتوایی را تبدیل به قصه کنم و سپس شکل فیلمنامه و نمایشنامه به آن بدهم که بتواند باورهای مثبت بسازد والگوهای تازه بنا کند. حمله کند بر باورهای کهنه و تازگی ببخشد بر زمین باورهای ذهن…
چون تنها تفاوت سخنرانی راجع به یک موضوع و ساختن فیلم یا نوشتن داستان راجع به آن موضوع این است که باید آن موضوع را در دل یک حکایت جا داد.
هنری که مولانا در مثنوی داشته… و شکسپیر و … در اقصا نقاط این کره خاکی در آثارشان…
و بعد این موضوع را هوشمندانه در دل یک فیلم جا دادن…
این برای نویسنده و فیلمساز
برای بازیگر چه مسئلهای هست که باید حل شود؟
بازیگر چه مسألهای را حل میکند؟
مسألهی فیلمساز را. برای باورپذیرتر شدن فیلم نیاز به بازیگری هست که کارش را بلد باشد.
برای همین نمیتوانند دست هر کسی را بگیرند و بیاورند که مشکلشان را حل کند…
حالا تو منصور
روی خودت کار کن و سرمایهگذاری کن. روی ابزارهای حرفهات کار کن. بخوان در این حوزه و خودت را به روز کن… تا هم اعتماد به نفست بیشتر شود و هم اینکه با قدرت بدانی چه مشکلی را میتوانی با حرفهای بودنت تبدیل به آسانی کنی…
تو با رشد خودت سختی ها را آسان میکنی. برای خودت و دیگران…
ما حتا صافکار هم اگر باشیم، و علاقه داشته باشیم میتوانیم صافکار فوق حرفهای باشیم در یک مغازه بسیاربزرگ و بسیار لوکس و ماشینهای بالای ده میلیارد را صافکاری کنیم.
حتا اگر خدمتکار باشیم و عاشق نظافت، میتوانیم نظافتچی خانه های درجه یک باشیم ودرآمدهای عالی داشته باشیم.
حالا توی بازیگر هم حکایتت همین است.
کارت را درستانجام بده
و خودت را هر روز بهتر کن و کیفیتت را بهتر کن. بخوان. تمرین کن. خودت را آماده نگه دار.
وقت سر خاراندن نخواهی داشت از بس برایت سر و دست میشکنند…
نکتهی دیگر برای من بعنوان بازیگر
اینکه تمرکزم را از روی کسانی که در سینما کارهای سیاه میکنند یا از بازیگرانی که کارشان را خوب انجام نمیدهند استفاده میکنند بردارم.
و دائم نگویم مشکل مشکل مشکل… و سعی کنم هر جایی که هستم مشکل همان جا را تبدیل به راه حل کنم… و کم کم اگر واقعا عطرم بوی راه حل داشته باشد… آدمها دیوانه که نیستند برای رفع مشکلشان میآیند به سراغم…
پس من فقط باید روی خودم کار کنم. ذهنم را مثبت نگه دارم. روی خودم، روانم، فیزیکم و هر ابزار دیگری سرمایه گذاری کنم و آماده باشم. تا زمانش سر برسد.
و این میان هر کاری که گمان میکنم درست است و به دلم میافتد را انجام دهم.و با کیفیت هم انجام دهم.
به نام خداوند مهربان و هدایتگر
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی
قربانی شرایط یا خالق شرایط
این دو موضوع مختلف میتونه زندگی رو به سطح پایین یا به سطح بالایی برسونه
وقتی یک موضوعی برای من پیش میاد که فکرم رو درگیر میکنه سریع برمیگردم عقب که وقتی تونستی یک مسئله ای رو حل کنی پس میتونی از پس این موضوع هم بر بیایی
یعنی قبلا اینجوری نبودم وقتی دوره 12قدم رو با عزیزدلم خرید کردیم این اصل رو یاد گرفتم
مثال: من در کارم با چند تا مشتری بحثم شده بود و کارشون پیچ خورده بود و همش خودمو قربانی شرایط میدونستم که اون شرکتی که دستگاه رو داده حتما قطعه خراب گذاشته یا مشتری تو مسیر داشته میومده خوب حمل نکرده و ضربه زده و …..
وقتی دوره 12قدم قدم اول جلسه اول بیست دقیقه اولش رو 100بار گوش دادم به این نتیجه رسیدم که من خودمو قربانی این مسئله ها میدونم وقتی یک مشتری دیگه برام اوکی شد و ذهنم رو دادم به این موضوع خداشاهده وقتی به ذهنم گفتم که تو از پس این همه دستگاه براومدی حتی بعضی ها رو به جای این که 20کیلومتر رانندگی کنی بری پای دستگاه تونستی تلفنی حل کنی از پس این مشتری هم بر میای و این ریشه رو وقتی پیدا کردم تا تونستم حلش کنم و باورتون نمیشه که هم اون دستگاه به نحو احسنت اوکی شد بلکه اون مشتری برام مشتری آورد که بالای 30میلیون سود داشت برام تو یک ماه
خدا را شاکرم برای این سایت عالی و پر از آگاهی
خدایا شکرت برای این همه آگاهی که کسب میکنم از این سایت و دوره های استاد عزیزم
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
تنها تو را میپرسیتم و تنها از تو یاری میجوییم
با عرض سلام و خسته نباشی خدمت دوستان عزیز و هم فرکانسی های گل و استاد خوبم و خواهرم مریم جان شایسته
الان که دارم این فایل رو گوش میکنم میبینم که من از بچگی یه عادتی داشتم و اونم این بود که هر وسیله ای بود چه میتونستم درستش کنم وچه نمیتونستم که درستش کنم همیشه بازش میکردم و میدیدم که داخلش چیه وچطور میتونه اون کار رو انجام بده خلاصه گذشت و گذشت که تا همین چند وقت پیش یه دوستی اومد و گفت که مصطفی بیا بریم این کمد دیواری رو در بیاریم و ببریم جای دیگه ببندیمش من تا این رو گفت اصلا فکر نکردم و گفتم بریم آقا بیا بریم داداش خلاصه که رفتیم و وقتی که رسیدیم چند ساعت داشتیم واین کار رو برای اینکه این در رو در بیاریم انجام دادیم و با اینکه بار اول بود ولی تونیستیم و به راحتی کار رو انجام دادیم و( خدا بیامرزه اموات نجارش رو واقعا چیز محکمی ساخته بود و با اینکه بیست سال از عمرش میگذشت بیست سال دیگه کار میکرد) چند روز بعدش رفتیم برای نصبش خب این دوستم کارش تعمیر کولر و نصب هست و تویه زمینه دستگاه های برودتی کار میکنه خب وقتی که کار تموم شد بهم گفت مصطفی چرا فکر میکنی که کار خودت سخته ببین این کار چقدر سخت بود من گفتمش اینکه اصلا سخت نبود همش چند تا پیچ و مهره به تخته وصل کردیم که یهو گفت یعنی واقعا برات سخت نبود پس این همه زحمت کشیدیم چی من اصلا باورم نمیشد که این قدر خوب بشه بازش کرد و بشه راحت بستش من گفتم ولی این که راحت بود و چیه چند تا تیر و تخته تا اینکه این فایل رو دیدم و یاد بکگراند خودم افتادم که بابا برای من مسائل فنی خیلی راحتا خیلی خیلی ولی از اونجایی که کار خودم املاک هست تویه ذهنم متقاعد کردن انسان ها کار سختی هستش و برای همینه که همیشه چالش دارم ولی از اونجایی که حرف زدنم عالیه و به قولی تویه کارم مثل استاد عمل میکنم باعث شده که بتونم تویه کارم پیشرفت کنم و الان خیلی بهتر میفهمم که تویه مسائل فنی چرا اینقدر خوبم و به راحتی کار کنم و البته که منم به مسائل فنی علاقه دارم ولی بیشتر مسائل و کار های مدیریتی رو دوست دارم با اینکه چالش بر انگیزه و میشه گفت کار های فیزیکی برای من مثل آب خوردنه ولی کار های اداری و روانشناسی مثل فروش این قدر سخته سخت که نه ولی یه خورده مشکله
این تجربه من بود از حل مسائل
در پناه حق
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
ابن فایل نشونه امروزم بودوذهنم درگیریک مسئله کاربودوخداوندبااین فایل بهدمن نشون دادکه ایده هامواجراکنم وبرم تودل ترس هام ومسائل زندگبموحل کنم وتضادهاوناخواسته هاباعث شدندکه من بهترمتوجه بشم چی میخوام اززندگی وبتونم بهترحلشون کنم
این که اقدام کنم وهرروریک قدم بردارم برای بهبودزندگیم
من هنورکمالگرایی دروجودم هست وهمین بتعث شده حرکت نکنم دربعضی ازمواردزندگیم ولی خدامیگه توبروجلوبهت گفته میشه سخت نگیر
گفت اسان گیربرخودکارهارا
جهان سخت میگیردبرمردمان سخت کوش
برای شروع کارترسی نداشته باس وارام ارام حرکت کن
من میتونم مسایل زندگبموبه بهتدین نحوحل کنم واین تضادهابه خاطرباورهاوافکارخودم به وجوداومده تورندگیم وهیچ کس مقصرنیست وخودم خالق زندگی خودم هستم
وقتی احساسم خوبه یعنی درمسیردرست هستم اگه احساسم بده یعنی فاصله گرفتم ازمسیر
احساس گناه داشتن وقربانی شرایط بودن برای من نیست
چون من باوردارم که میتونم زندگیموخودم خلق کنم باکانون توجه خودم ومیتونم به راحتی مسائلم روحل کنم
خداابن قدرت روبه من داده که حلال مسائلم باشم واسمان هاوزمین رومسخرمن کرده
من بهترین مخلوق خداوندم
کمالگرایی سمه برای ماواگردرشروع کارخطاواشتباه کردیم خودمون روسرزنش نکنیم واین تجربه ودرسی هست برای اینکه متوجه بشیم دقیقاچی میخوایم وباعث پیشرفت مامیشن تضادهای زندگی
خداوندحامی وهدایتگرماست وکمکمون میکنه
خدایابهت ایده برای حل کردن مسائل زندگیم
الهی امین
شادوموفق باشید
حل مسائل زندگی
به نام خداوند هدایتگر مهربان
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم
روز 142
وقتی داشتم صحبتهای استاد را میشنیدم زنگی در وجودم بصدا درآمد که ببین استاد داره راجع به تو صحبت میکنه و یادم آمد که من کارمند یک موسسه دولتی بودم و حقوقم ثابت و مطابق با قانون خدمات کشوری بود
همواره دولت و این قانون را مقصر اصلی نداشتن درآمد عالی برای خودم میدانستم و همیشه گلهمند بودم و طبق قانون همه همکاران و اطرافیانم نیز گلهمند و ناراضی بودند
این بود که من هیچ اقدامی برای تغییر باورهایم نمیکردم چون مسئولیت صددرصد زندگیام را نپذیرفته بودم
وضعیت نابسامان و نامطلوب اقتصادیام را به عوامل بیرونی ربط میدادم و تا زمانی که من بدنبال مقصری بیرون از خودم باشم و باور نداشتم که خودم خالق تمامی شرایط زندگیام هستم و این وضعیت را خودم با باورهایم خلق کرده و اگر ناراضی هستم میتوانم با تغییر باورهایم آن را به وضعیت مطلوب تغییر بدهم، بدنبال تغییر باورهایم نخواهم بود
مهمترین مسالهای که من باید بپذیرم این است که من باور کنم خالق تمام شرایط و وضعیت و اتفاقات زندگیام هستم و این توانایی در وجود من قرار داده شد، پس بقول استاد حالا که فهمیدم جهان به این شکل عمل میکند باید دست از مقصر دانستن عوامل بیرونی برداشته و قربانی شرایط نباشم و باور کنم که من خالق شرایط هستم
تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است
سلام مجتبی جان
از قلم زیبای شما و از وقتی که می گذاری و این مطالب ارزشمند رو می نویسی به نوبه خودم خیلی خیلی متشکرم
من شما رو فالو دارم و وقتی کامنتی می گذارید در ایمیلم با خبر می شوم و ان را می خوانم
یک سوالی از خدمت شما داشتم و آن این که اعدادی که می گذاری بالای نوشته ها چیست؟
مثل همین روز 142
علامت خاصی است ؟ اگر میشه توضیح بدهید که اگر مفید هست من هم انجام بدهم
متشکرم مجدد از شما
به اندازه تمام شکوفه های بهاری شادمان باشی و با انرژی و توحیدی
سلام و درود خدمت مهدی جان عزیز
ممنونم از اینکه وقت میگذارید و کامنت های من را میخوانید امیدوارم مفید به فایده بوده باشه
همانگونه که میبینید من مدت زمان زیادی هست که عضو سایت هستم
نتایج عالی از آموزههای استاد گرفتم ولی بعضی مواقع احساس میکنم نتایج من ضعیف میشه یا اصلا برای اینکه خودم را متعهد بسازم که هر روز به سایت سر بزنم و کامنت بخوانم و کامنت بنویسم و بقول خانم شهریاری عزیز هر لحظه در حال صلاه باشم
شروع کردم به دیدن فایلهای مربوط به روز شمار تحول زندگی
و از فصل اول شروع کردم
و به لطف خداوند و تعهد خودم تا به امروز به روز 144 رسیدم
واقعا نتایج عالی با خود بهمراه داره و پیشنهاد میدم که شما هم شروع بفرمایید
از قسمت دانلودها و کلید روز شمار تحول زندگی میتونید به این سری از فایلها دسترسی داشته باشید
به نام خداوند مهربان و بخشنده
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت
روز 142
خالق شرایط یا قربانی شرایط ؟
خیلی ها هستند عوامل بیرونی را عامل موفقیت ها و شکست هایشان می داند
اگر پول خوب نمی سازند دولت پدر مادر و …. را عامل می داند
خییلی برایم جالب است وختی از بعضی ها می پرسم چرا فلان کار را انجام ندادی و چرا در این شرایط هستی خییلی هایشان جواب سان همین است که مگه میشه با همین شرایط کشور به موفقیت رسید ؟
و من الگو های که برای خودم یافتم را وختی برایشان می گویم می گویند آنها چانس داشتن و هزاران دلیل برای سر پوش گذاشتن برای بی عرضگی خود می آورند
من از وختی دیدگاهم را راجع به این مسأله تغییر دادم و فقط خودم را خالق شرایط دانستم تمام اتفاقات تغییر کرد و همان های که عامل نا توانی خودم می دانستم حالا دستی از دستان خداوند شدن و به من خییلی کمک هم می کند تا پیشرفت کنم و از زمانی ویژگی های مثبت آنها را با خودشان و بقیه تکرار میکنم خییلی برخورد خوبی با من پیدا کردن
یادم است وختی دولت قبل بود مردم می گفتن کاش دولت قبلی بود کاش دوران فلان ریس جمهور می بود
و همان مردم حالا که دولت تغییر کرده می گن کاش دولت قبلی برگرده
و خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر هدایت شدم و مثل اکثریت جامعه فکر نمیکنم
خدایا شکرت
من خالق تک تک اتفاقات زندگی خودم هستم من با فرکانس ها و باور هستیم زندگی خودم را خلق میکنم خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استادعزیزم سلام مریم جان عزیزم امیدوارک که در همه شرایط حال دلتون خوب عالی باشه
در مورد حل مسایل زندگی من هر بار سرکار میرفتم دقیقا همیشه فکر میکردم دیگران مقصر هستن ولی من اومدم اینجا توی محل کارم که هستم با شروع دوره عشق و مودت یاد گرفتم که زهره باید اینجا بمونی وباید با بهترین شکل رفتار کنی و رفتار ببینی و دریافت حس خوب حال خوب از ادمه همهی ادمها خوب و مهربان هستن والان دارم روی روابطم کار میکنم گفتم روابطم باد باهمه خوب کنم هموجور تو کارم خوب کردم تجسم تفکر همه چی رو خوب دارم انجام میدم چون من خالق زندگی خودم هستم من همه کارهارو انجام میدم در تک تک به قول یکی از مربی هام و شما که فکر میکنم شاگردشما باشن فرش قرمز پهن نکردن و تلاش کن و زندگی کن و تغییر کن خدایا شکرت حل کنیم خدایا شکرت ممنون چقدر فایل کمرا به نشانه ام هدایت کن قشنگه من دلم میخواست فایل بعدی رو ببینم محیطش حرفاش توذهنم بود نمیدیدم هر چی از خدا بخواهی بهت میبخشه به راحتی اکثر وقتا نمیزنم فایل نشانه ها امروز زدم خواستم ببینم وزدم و هدایت شدم چه محیط زیبایی خدایا شکرت نور خورشید چمن اندام زیبای استاد خدایا شکرت درختان سرسبز زیبا قدم زدن استاد تو فضای باز و اسمان ابی زیبا به به خدایا شکرت کلاه زیبا دلم میخواد فقط و فقط به زیبایی ها توجه کنم و بی زیبایی های فراوان خداوند هدایت میکنه خدایا شکررررررررت چقدر همیشه استاد این حرف و میزنه بابت زنده بودنش نرفتنش خدایا شکرت
1403/9/2روز139
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استادومریم عزیز ودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر این روز فوق العاده
یاد بگیریم که زندگی بدون مساله نیست
شرایط مالی خوب نیست من ایراد دارم من باید خودمو اصلاح کنم ربطی به شرایط جامعه و … نداره
باید باحل کردن مسایل رشد کنی و بزرگتر بشی
هر روز باید مساله حل کنی و بهبود بدی و تغییر بدی خودتو
نگاهت باید اینطور باشه که تو میتونی درست کنی
این باور و درخودت رشد بده که توانایی حل مسائلت و داری
باید مسئولیت تصمیم های زندگیت و به عهده بگیری
به جای اینکه فرار کنی از مسائل بشین حل کن و اعتماد به نفست و رشد بده
به جای اینکه خودتو قربانی شرایط بدونی خودتو خالق شرایط بدون
هرچی شرکتهای بزرگ مسائل بزرگی و حل کرده ثروتهای بزرگ خلق کردن
تو باید از مسائل ات بزرگ تر باشی نه اینکه فرارکنی
این روزا که عمیق تر دارم روی خودم کار میکنم و این حرفارو میشنوم متوجه باورهای اشتباهم میشم من تا همین دیشب نداشتن ورودی مالی و نبودن پروژه و گره زده بودم به کمبود کار و پروژه و خودمو قربانی شرایط میدونستم و میگفتم منکه دارم روی خودم و مهارتم کار میکنم چیکارکنم خب پروژه نیست و….
وقتی من خودمو قربانی این شرایط دونستم طبق قانون تا به هرکی رسیدم و هرچی دیدم بهم ثابت میکرد که این باور من درسته و پروژه نیست و کار کمه
هر روز سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و روی خودم کار کنم واقعا بعضی وقتا انگاری توقع دارم یه شبه همه چیز اتفاق بیفته و نمیشه احساس عدم لیاقت میاد سراغم و این روزا میفهمم تغییر شخصیت واقعا جهاد اکبر میخواد و باید درد تغییر و تحمل کنی مثل برنامه ی جدید تمرینی که به عضلات شوک میده و دردت میاد و باید با وجود درد تمرین کنی تا دوباره ساخته بشه کارکردن روی شخصیت و باورها هم درد داره یوقتایی اینقدر درد زیاد میشه که میخوایی فرار کنی و همه چیز و بندازی گردن شرایط و…. اما باید بپذیرم که فقط خودم میتونم خودمو بازسازی کنم و تمام
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم ومریم جان که برای ضبط فایل های زیبا زحمت می کشند بی نهایت سپاسگزار خداوند وشما دونفر انسان خدایی هستم .
سلام ویژه هم به دوستان هم فرکانسی خودم خوشحالم که این آگاهی های ناب را باهم به اشتراک می گذاریم .
من الان یک آگاهی به ذهنم رسید که گفتنش خالی از لطف نیست شما تصور کنید انسان اگر یک قطره آب بود بنا به ویژگی ذات خودش که تمایل به راحتی دارد وحاضر نیست خودرا دچار چالش وتغییر کند اگر می خواست این قطره آب در یک جاساکن بماند مطمئنا تبدیل به مرداب بدبو ومتعفنی می شود که عامل مرگ ونابود ی موجودات زنده بود وهیچ رویش وباروری در کار نبود .
حال اگر این قطره سفر رویایی خودرا آغاز می کرد وتغییرات خودرا در چرخه آب آغاز می کرد تصور کنید چه تغییراتی می کرد قطره آب دریا بخار می شود عروج پیدا کرده با آسمان می رفت از آنجا سرد شده در قالب برف وباران رود تشکیل می داد ودوباره عامل زایش وتولید گیاهان واب رسانی به موجودات جهان می شود وهر قطره رسالت خاص خودرا درجهان طبیعت انجام میداد
انسان هم همین است انسان راکد ورو به سقوط اگر نخواهد رشد کند محکوم به نابودی وزوال است تازه خدا لطف می کند انسان را دچار تضاد می کند تا خودش واستعداد هایش را بشناسد خودرا شکوفا کند
حالا انسان هنرمند آن است که مثل استاد عباس منش پیش از تضاد درحالی که شرایط گل وبلبل است خودرا به چالش وتغییر وپیشرفت بکشاند .
الهی شکرت برای آنچه الهام کردی ونوشتم ممنونم از همه عزیزانم که خواندند دوستون دارم موفق وشاد وسعادتمند باشید
فعلا
سلام دو صد سلام بر همه عزیزان و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
عالییییی عالییییی صبح که میخواستم برم سر کار گفتم بشینم اول سفر به دور امریکا رو نگاه کنم
دیشب نشستم از فایل 3 تا 12 دانلود کردم و گفتم صبح عالیه و به زیبایی بیدار میشم نگاه میکنم خدااا
نمیدونم اول در مورد زیبایی بگم یا جواب سوال خوب اول زیبایی رو میگم
توی یویتیوب در مورد یک چیز داشتم ویدئو می دیدم و اموزش بود یک هو یک الهام اومد گفت سایت رو باز کن
منم گفتم باشه هم باز کردم دیدم زده فایل جدید اصن عشق کردم استایل استاد گاد شده خیلی خفنه
سریع بازش کردم نشستم نگاه کردم خیلی کیفیت دوربین و امکانات عالی بود خانم شایسته واقعا عالی فیلم گرفتید
میکروفون که خدا بود با اون همه سر صدای که میتونست باشه هیچ چیز رو نگرفت جزو صدای استاد و صدای موج که دقیقا همون رو میخواستم .
ماسه ها تکسچر بافت عالی دارن به قدری زیبا هستن که ادم میخواد ساعت ها باهاشون بازی کنه قعله بسازه
راستی اول ویدئو اون قعله عالی بود البته همین طوری ساخته بودن
دریا فوق العاده عالی بود زیبا بود وقتی نگاه میکردی به تهش و میدید اون اب ابی تیره و همین شکل میومد جلو شفاف و ابی اسمانی تر میشد ادم عشق میکرد
خیلی جالبه که این همه ادم میان دراز میکشن اینجا و برونزه میکنن خودشون رو اون ازادی رو دوست دارم و ازش لذت میبرم
اینکه همه ملیت ها کنار هم بودن سیاه سفید هندی چینی ایرانی و ……
اینکه واقعا الان فرق ما وادم های بیرون رو واضحی درک میکنم فرق استاد و افراد دیگه
توی یوتیوب یک نفر رو ساب داشتم که همیشه از جا های زیبا فیلم میگرفت و برای منه قبلی خیلی جذاب بود
میشستم تک تک ویدئو هاش رو میدیدم امروز یک ویدئو گذاشت بود درباره لندن و پاریس
وقتی توضیحاتشون رو میشنیدم دیدم چقددددد فرق داشت با اینکه پول داشتن با اینکه معروف بودن ولی
مثل استاد این همه اتفاق خوب براشون نمی افتاد این همه هماهنگی این همه چیز که داره برای استاد اتفاق میفته
استاد میره بیرون هوا عالی میشه یا هست
استاد هر کاری میکنه عالی انجام میشه و واقعا جای تحسین داره و من این فرق رو درک نمیکردم تا همین چند روز پیش
خوب بقیه زیبایی ها
من چند وقت پیش یاد گرفتم اب بکشم یعنی مایع رو یاد گرفتم برای کشیدن توی طراحی و وقتی دیدم چقد زیباست
وقتی موج میاد یک لایه سفید هم باهاش میاد
وقتی به لبه ساحل میرسه امواج عالی میشن و مثل بافت پارچه میشه
و ماسه ها وقتی جا پاها رو نگاه میکردم می دیدم چطور عالی قانون انجام میشه نور میخوره به ماسه و دقیقا بخش عمیق سایه میشه و همه جا همین شکله و غیر از این نیست توی دریا توی طبیعت قوانین خدا هیچ وقت تغییر نمیکنه
ما دقیقا همین هفته پیش رفتیم مسافرت یک روزه به تربت برای دیدن پسر داییم که توی سربازی هست و بردیمش بیرون
پدرم عالیه قوانین رو قشنگ درک نکرده ولی به بهترین نحو بدون درک انجامش میده
همه وقتی میگید تربت میگن یک شهر کوچیک و بی اب علفه منم همین طوری فکر میکردم و بود
تا اینکه رفتیم اونجا پسر داییم رو برداشتیم و پدرم یک مسیر رو انتخاب کرد اونم همین شکلی عشقی
از چند فرد مهربان سوال پرسید و رفتیم داخل روستا ها خلاصه به یک روستایی زیبا هدایت شدیم به نام ازقند فکر کنم
این لامصب توش ابشار بود درخت بالای 1000 سال داشت همه چی داشت
یک درخت بود تنش دوبرابر هر درختی که دیده بودم بود
بعد همین شکلی با گوشیم شروع کردم مثل مریم خانم فیلم گرفتن و از همه جاش فیلم گرفتم عالی بود
همه چی هدایتی بود
مکانی که داشتیم یک منتطقه بود صاف و بالا و سایه عالییی بود
اب سرد و برای شستشو دقیقا زیر پاهامون بود
همه شاد بودن میزدن میرقصیدن از قوم سونی تا افقان همه کنار هم بودیم
همه بازی میکردن و شاد بودن
داییم واقعا برای طبیعت ساخته شده رفت داخل طبیعت اونجا شروع به گشت گذار کرد و گفت یک ابشار پیدا کرده
ماهم به شتاب رفتیم سمتش واییی
به قدری زیبا بود که محوش شدم اقا خیلی زیبا بود نمیتونم همش رو بگم
خلاصه اینکه ما چطور میتونستیم بریم اونجا ما از کجا خبر داشتیم همچین جای هست
توی گوگل یا هیچ جای ثبت نشده اونجا و این شکلی نیست تا بزنی بیاد
چطور اون افراد به اون زیبایی تعریف کردن که مارفتیم اونجا
میتونستن منفی بگن و مارو هدایت کنن سمته دیگه ای و چطور پدرم مسئولیت 3 خانواده رو به عهده گرفت و مثل یک رهبر رفتار کرد و همه رو برد به جای زیبا
وقتی به اینا فکر میکنم میفهمم که ما داشتیم به زیبایی ها توجه میکردیم ما داشتیم با خوشحالی افراد زیبا رو میدیدم مکان های زیبا رو میدیدم از اون موقع که اومدیم دوباره همین دیروز هدایت شدیم یکجا دیگه
که اینم به همون زیبایی بود و منتطقه روستایی بود یعنی داخل کوه بود و بسیار ویوی عالی داشت اسمون بسیار زیبا بود
رنگ نارنجی که روی ابر ها افتاد بود بسیار زیبا بود
توی شب وقتی میدید که چه زیبا نور افتاده روی سنگ ها کیف میکردید
وقتی صدای سنگ های زیر پام رو میشنیدم کیف میکردم
و الان دارم توجه میکنم و متما هستم بازم همچین مناطق زیبا تری میبنیم
چطور یک روباه وقتی اومد جای ما به خوبی رفتار کرد خیلی کیف کردیم اینا وقتی بهش فکر میکنم دقیقا به قانون میرسم
ما توجه کردیم و خدا مارو هدایت کرد
من برای اولین بار توجه کردم به ثروت که توی پارک بود
اینم بگم که اگه نگم نمیزاره یک چشمه اونجا بود البته دوتا بود و ما هیچ خبری هم نداشتیم و شب بود ونمیدونستیم چشمه کجاست داشتیم همین طوری پیاده میرفتیم که یک خانواده اومد گفت اینجا دو تا چشمه داره یکی بالاست یکی همین جاست ما نپرسیدم چشمه کجاست و تشکر کردیم بعد پشت همون افراد به سمت ماشین داشتیم میرفتیم به خدا وخانواده گفتم اگه این خانواده رفتن پایین ماهم میریم اگه هم نرفتن نمیریم
یک هو دیدم رفتن پایین و دقیقا چشمه پایین زیر پل بود و بسیار اب خوشمزه و زلال و سبکی داشت
خوب راحت شدم
و بریم برای سوال ::::؟؟؟؟؟
برای مثال امروز که این فایل اومد من فایل صوتی رو دانلود میکنم میزارم روی گوشیم توی پلی لیستم بعد هندزفری رو میزارم توی گوشم همین شکل استاد برای خودش حرف بزنه و یاد اوردی کنه که دقیقا باید چکار کنم که از نازیبایی ها اعراض کنم و به زیبایی ها توجه و نمیدونم چطوریه داستان هر موقع استاد یک چیز خوب میگه مغزم یک هو میگه اع این چی بود گفت
و تمام تمرکزم میره روی ویس جالبه واقعا
و یک اشتباهی که من میکردم و استاد خیلی واضح الان گفت واقعا الان میفهمم درباره اون فیلم تو باشگاه دقیقا همین شکله توی وجود من احساس ترس به وجود میومد وقتی نگاه کنم یا تصور کنم میترسم وقتی میپرم بیفتم زمین
میترسم وزنه میزنم بیفته رو پام پس با لذت اینکارو نمیکنم و من اون فیلم هارو میدیم و میخندیدم و الان درک میکنم منظور از ورودی ها رو که دقیقا چی هست و باید بیشتر ویس هارو گوش کنم بیشتر بیشتر تا باور های عالی بسازم
از امروز میخوام قشنگ روی ثروت تمرکز کنم تا خدا بیشتر از این به من بده مثل زیبایی ها
یک چیز جالب که دیروز درک کردیم این بود
ما چندین نو ماشین تا به الان داشتیم از شاسی داشته تا اردی
موقعی که با شاسی بودیم اینو میگفتم چرا ما هر ماشینی که میخریم همه همون رو میخرن و همه ماشین شاسی بلند دارن
و موقعی که ماشین مدل پایین داریم همه همین نوع رو دارن و خیلی کم ماشین مدل بالا میدیدم
و این مدار هارو قشنگ توصیف میکرد
خدایا شکرت بعداز مدت ها اومدم کامنت بزارم عالیه
سلام به همگی
رد پا میخوام بذارم از خودم با این بازنگری نسبت به حرفه مورد علاقهم…
پول میسازیم با حل مسئله:
نیاز دارم بلند بلند فکر کنم و بنویسم… تا برای خودم شفاف شود. چون حس میکنم گم کردم که با حرفهی مورد علاقهام دارم چه مسئلهای را حل میکنم. یا اینکه باید چه مسئلهای را حل کنم؟!!!
در بازیگری و فیلمسازی ما داریم چه مسائلی را حل میکنیم؟
به علت وجودی سینما و تئاتر بسیار فکر میکنم همیشه. و مهمترین چیزی که در تئاتر آموختم اینه که تولید اندیشه اصلی ترین کار هنرهای نمایشیه و مفرح بودن در اولویت بعدیه. یعنی چه؟ یعنی اینکه تو کاری کنی که مخاطب بیاندیشد به موضوعی تا بتواند در زندگی خودش از آن اندیشه یا نوع نگرش استفاده کند. و کمی مفرح هم باشد که بتواند شادی را تجربه کند و هرمونهای شادیاش ترشح شود.
حالا بعضی خندهی صرف رو ترجیح میدن. بعضی اما در کنار خندیدن ترجیح میدن معنایی هم وجود داشته باشه که خودم از دسته دوم هستم. هم در کارهام وهم در معاشرتهام.
از دور تماشا که میکنم میبینم مردم حاضرند بها بپردازند برای تماشای فیلم. و خب فیلم یعنی بازیگر. کارگردان. نویسنده و کلی آدم دیگر که از طریقش میتوانند کسب درآمد داشته باشند.
میتوان گفت بسته به ژانر هر فیلم، فیلمها مسائل مختلفی را حل میکنند.
مثلا یک فیلم کمدی باعث میشود افراد احساسشان بهتر شود و کنار هم بخندند و لذت ببرند.
فیلم علمی تخیلی چه مسألهای حل میکند؟
باعث میشود ما قوهی خیالمان وسیعتر بشود که خب بستنی فروش یا خیاط نمیتواند با حرفهاش این کار را بکند اما فیلمساز میتواند.
ممکن است یک خیاط بعد از تماشای یک فیلم علمی تخیلی ایدهی یک طرح تخیلی برای لباس به ذهنش بزند و چیزی بدوزد که مورد پسند قرار بگیرد و مسألهای حل کند و پول بسازد…
این یعنی ماها روی هم تاثیر میگذاریم برای حل مسائل همدیگر…
فیلم تراژیک، یا هر ژانر دیگری… میتواند چه مسألهای را حل کند؟
ساده ترینش این است که فیلم پنجرهای ست رو به تجربهی دیگران… انگار که تو حفرهای باز کردهای و داری از بیرون میبینی که مثلا کوکب خانم دارد با خودش و زندگیاش چه کار میکند؟!
و تو که بیرون گود هستی با خودت فکر میکنی که من اگر جای کوکب بودم فلان تصمیم را میگرفتم یا نمیگرفتم… یا هر چیزی…
فرق فیلم یا تئاتر (که محدودیت لوکیشن دارد نسبت به فیلم) با کتاب و رمان این است که در کتاب تو خودت خیال میکنی زندگی کوکب خانم را اما در سینما گروه طراحان خیال میکنند و نهایت تلاششان را میکنند که به بهترین شکل و درست ترین حالت و باورپذیرترین حالت ممکن خیالات نویسنده را تبدیل به تصویر کنند…
و نهایتا همان تاثیر است که من با فیلم ساختن امکان اندیشیدن را برایت فراهم میکنم.
کسی مثل استاد عباسمنش حرفه اش این است که با مشاوره و سخنوری و گفتگوی دوستانه تو را روشن کند.
سینما بدون اینکه تورا مستقیما مخاطب قرار دهد (بغیر از استثناها) همین سعی را دارد…
ریشهها یکی ست. آگاهی بخشی و تلنگر برای اندیشیدن در جهت رشد…
از آنجایی که همه چیز دو قطبی ست
ما سخنوری را داریم که موفق است اما در جهت منفی قدم گذاشته و سرباز شیطان است
سخنوری داریم که موفق است و در جهت مثبت گام بر میدارد و سرباز الله است
و هر یک رهروانی دارند
فیلمسازی هم داریم که اهل تاریکی است.
فیلمسازی هم داریم که اهل روشنی است.
.
.
.
بخش مربوط به فیلمساز اهل تاریکی این گونه است:
فیلمساز صرفا مسائل را دوباره بیان میکند و عموما با قصهاش جوری ذهنیت میدهد به مخاطب که دولت هیچ کاری نمیکند و ظالم است و مردم مظلومند و…
که همه اینها ریشه اساسی در باور خود نویسنده و فیلمساز دارد… که هر چه مشرک تر باشد و عوامل بیرونی را موثر بداند بیشتر سناریو اش به این سمت میرود.
دیروز به این موضوع فکر میکردم که آدمی که روحیهی زیرآب زنی دارد، اگر فیلمساز هم شود فیلمساز زیرآب زنی میشود. چگونه؟
در قصهی فیلمش زیرآب فلان سازمان را میزند که یک نفر را نشان دهد که رفته فلان جا و جوابش را سر بالا داده اند و طرف بدبخت شده… قربانی شده و حکومت ظالم است و… که خب اینها همه نشان از باورهای مخرب نویسنده و سازنده دارند…
صد البته که به به و چه چه اکثریت را دریافت خواهند کرد.
.
.
ممکن است فیلمساز اهل روشنی هم، مسئلهای را مطرح کند و به جای اینکه لقمه جویده شده تحویل مخاطبش دهد او را در جایگاهی قرار دهد که خودش فکر کند و آگاهی را بردارد…. بدون اینکه بخواهد قضاوتی داشته باشد یا با فیلمش جهت خاصی به ذهن بیننده بدهد… مثل زندگی… که به قول استاد خنثی است و تویی که به آن معنا میدهی…
که امثال کیارستمی اینگونه بودند در اکثر اوقات…
خنثی مثل زندگی… و این تو هستی که مطابق نگاهت میبینی…
.
.
میبایست اعراض کنم از این سوی تاریک و کارهای روشن خود را پیش ببرم.
تنها موضوع مهم این است که من فهمیدم با هنر نمایشی میتوان تولید اندیشه و اگاهی کنم. و چه مساله ای از این مهمتر؟
مسئله من شاید این است که من بیایم محتوایی را تبدیل به قصه کنم و سپس شکل فیلمنامه و نمایشنامه به آن بدهم که بتواند باورهای مثبت بسازد والگوهای تازه بنا کند. حمله کند بر باورهای کهنه و تازگی ببخشد بر زمین باورهای ذهن…
چون تنها تفاوت سخنرانی راجع به یک موضوع و ساختن فیلم یا نوشتن داستان راجع به آن موضوع این است که باید آن موضوع را در دل یک حکایت جا داد.
هنری که مولانا در مثنوی داشته… و شکسپیر و … در اقصا نقاط این کره خاکی در آثارشان…
و بعد این موضوع را هوشمندانه در دل یک فیلم جا دادن…
این برای نویسنده و فیلمساز
برای بازیگر چه مسئلهای هست که باید حل شود؟
بازیگر چه مسألهای را حل میکند؟
مسألهی فیلمساز را. برای باورپذیرتر شدن فیلم نیاز به بازیگری هست که کارش را بلد باشد.
برای همین نمیتوانند دست هر کسی را بگیرند و بیاورند که مشکلشان را حل کند…
حالا تو منصور
روی خودت کار کن و سرمایهگذاری کن. روی ابزارهای حرفهات کار کن. بخوان در این حوزه و خودت را به روز کن… تا هم اعتماد به نفست بیشتر شود و هم اینکه با قدرت بدانی چه مشکلی را میتوانی با حرفهای بودنت تبدیل به آسانی کنی…
تو با رشد خودت سختی ها را آسان میکنی. برای خودت و دیگران…
ما حتا صافکار هم اگر باشیم، و علاقه داشته باشیم میتوانیم صافکار فوق حرفهای باشیم در یک مغازه بسیاربزرگ و بسیار لوکس و ماشینهای بالای ده میلیارد را صافکاری کنیم.
حتا اگر خدمتکار باشیم و عاشق نظافت، میتوانیم نظافتچی خانه های درجه یک باشیم ودرآمدهای عالی داشته باشیم.
حالا توی بازیگر هم حکایتت همین است.
کارت را درستانجام بده
و خودت را هر روز بهتر کن و کیفیتت را بهتر کن. بخوان. تمرین کن. خودت را آماده نگه دار.
وقت سر خاراندن نخواهی داشت از بس برایت سر و دست میشکنند…
نکتهی دیگر برای من بعنوان بازیگر
اینکه تمرکزم را از روی کسانی که در سینما کارهای سیاه میکنند یا از بازیگرانی که کارشان را خوب انجام نمیدهند استفاده میکنند بردارم.
و دائم نگویم مشکل مشکل مشکل… و سعی کنم هر جایی که هستم مشکل همان جا را تبدیل به راه حل کنم… و کم کم اگر واقعا عطرم بوی راه حل داشته باشد… آدمها دیوانه که نیستند برای رفع مشکلشان میآیند به سراغم…
پس من فقط باید روی خودم کار کنم. ذهنم را مثبت نگه دارم. روی خودم، روانم، فیزیکم و هر ابزار دیگری سرمایه گذاری کنم و آماده باشم. تا زمانش سر برسد.
و این میان هر کاری که گمان میکنم درست است و به دلم میافتد را انجام دهم.و با کیفیت هم انجام دهم.
ممنونم استاد جان
ممنونم خانم شایسته عزیز
شکر از وجودتون
روشنی بخشید
روشنی بباره به زندگی تون همیشه
در پناه الله یکتا هستیم همگی