گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
  • “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
  • شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
  • قدرت احساس خوب؛
  • کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
  • راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
  • قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
  • قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    769MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا
    45MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

303 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    به نام خدا وسلام به خدا.

    153مین گام حضورم درمحضرخداراتوی تمرین دوره ی روزشمارزندگی تجربه میکنم.الهی شکرت بااین همه نعمت بی انتها.

    حمدوسپاس مخصوص خداست که بادستورمن درخواستم را اجابت کرد.

    ومرابه اقیانوس آگاهی وعلم خودشناسی وخداشناسی قرارداد.

    الهی سپاسگذارم که توی دانشگاه خصوصی بابهترین استادهاومعلم وهمکلاسیهای مجرب همراهم کردی خوش بحال من شده.

    سلام به هردواستادعشق ، که هم درس مادی و هم درس معنوی راباهم به من آموختن وهیچ تداخلی نداشت قدم به قدم پذیرفتم والان4سالِ تمام بااستادعزیزم سیدعرشیانفردارم زندگانی میکنم.

    و2سالِ تمام هم بااستادعزیزم سیدعرشیانفروهم استاد عزیزم سیدعباسمنش ومریم جون زندگانی میکنم.

    من اول از آغاز هرسخن سپاسگذاری بابت عقل سالم دربدن سالم خودم وخانواده ونی نی آینده ام رابجابیاورم قربه الاالله الهی شکرت.

    خدایاسپاسگذارم که به من تشخیص الهامات خداوندی راازنجواهای شیطان به سادگی آب خوردن بامعنی ودرک وفهم وعمل درمصیرعشق وعاشقی به تک تک کوآرکهای بدنم باخونم آغشته کنی ومرارهبریت کنی.من برای این تجربه صادقانه آمادگی خودم رادربهشت ازلی اعلام کرده ام. وباسبک بالی وسبک حالی قصدسفربه بهشت کره ی خاکی راکرده ام.‌ودراین محل آزادباوفورامکانات هم این بهشت رامیسازم وهم زندگی دربهشت ابدی ام راطراحی ودرحال ساخت و ساز هستم دمم گرم بااین همه خلاقیت.

    سوال اول:حالاخدایابه من جواب بده هراشتباه وخطایی انجام دادم معذرت میخوام. حالابعدازمعذرت خواهی وتوبه پذیری من برای دریافت وشناخت الهامات به ساده ترین روش روآموزش همراه باعمل به من بیاموزالهی دورت بگردم توهم پدرومادروهم پسران رشیدمنی .

    پس لیلابااین همه داشته وثروت میتونه توبهشت دنیوی باافتخاروقدرت جهان روگسترش بده.

    سوال دوم:الهی خودت درقرآن، کتاب راهنمای زندگی من گفتی.

    همین دیروزخوندم که به همه چیزیک اندازه معین ازانرژی خودت داده ای.حالا قدرت تسلیم شدن دربرابرخودت راکه بزرگترین وثروت سازترین نعمت است رابه قلبم تزریق کن.

    یعنی از4سال قبل ازفرش به عرش رسیدم ولی حق خواستن بیشتر باسپاسگذاری رادارم بایدبراخودم واولادم آسان کنی به خداماتواین دنیاکه هم تضاد داره هم بُعدداره هیچکاری بلدنیستیم!!!!!!

    اینجاکی میخوادبه دادمون برسه!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

    منه بیسوادکه توهیچ فضای مجازی نیستم.

    حتی استادمن اصلا نمیدونم چطوربابرنامه های زنده ی شما رودنبال کنم ومنم حاضرشم ولذت حضوررابچشم!!؟؟

    همش میگین من به کسی جواب پیام نمیدم من باکسی تماس ندارم عیب نداره شما هم باهمونهایی که بلدن تماس بگیرن صحبت کن.!¡!!!!!!!¡

    حتما همونطورکه خداباشماصحبت کردبامنم صحبت ورابطه اش رو با زبان ساده تربا من برقرارمیکنه .اعتمادکردم به خدا

    شماهاگفتین اعتمادکن منم اندازه خودم دارم کارمیکنم.

    سوال3:هنوزنمیدانم چقدرمقاومت میکنم!!!!؟؟؟؟

    چون خداخودش شاهده که هیچ لجبازی نه باخودم،نه باخدا،نه بااطرافیان،نه باطبیعت رو دارم.

    خدایااگه در این مورد مقاومت هرچی هست ازنگرانیهای منه!!!!!

    ازذهن منه ازخطاهاواشتباهات وبه زمین خوردنهای منه !!!!!!!بگو به من چه قدمی روبردارم تاآسان شوم برای آسانی ها!!!!؟؟؟?

    خدایاتوکه احساس نداری والان بانوشتن کامنت بی اختیاراشکهام جاری شده ازبی کسی خودم توغارتنهایی موندم چه قدمی بلدم بردارم که رهاباشم !!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ودرلحظه زندگی کنم برای همیشه نه یک ساعت خوب ویک ساعت ناخوب!¡!!!!!

    سوال4:دوست دارم: نه ازترس خداباشه !!!!!!!!!

    نه ازترس ازدست دادن چیزی باشه ¡!!!!!!!!!

    ونه برای به دست آوردن چیزی¡!!!!!!

    مدام احساسم روخوب نگه دارم .

    خدایاخودم روبرای خودم میخوام.

    ازوجودم لذت ببرم .

    ازحضورم لذت ببرم .

    مگه چقدرفرصت نفس کشیدن دارم؟؟؟؟؟!!!!!

    اونم همش به استرس به دست آوردن خواسته هام!!!

    یا از ازدست ندادن داشته هام!!!!

    یا ترس ازخدادیگه بسه. !!!!!!!

    هرآنچه نعمت دردستان توهست من وخانواده ام تسلیمیم!!!!!! ای بی نیاز، باتجربیاتم میخوام توروخیلی بیشترازنعماتی که درجه یک به من داده ای احساست کنم چون ازچاه تاریک به سوی نوردعوت شدم.

    ذهنم میگه خب کی وچگونه میخوای خوشبختی ازاین بیشتر روتجربه کنی!!!!؟؟؟؟؟

    سوال 5:خب دوست دارم قلبم حرف اول رابزندچون خوبی منومیخواد.

    ومنی که عمریه باذهن جلورفتم وکاسه وکوزه هادرآخرشکسته شد.

    الان فقط به مراقبتهای ویژه ی الهی نیازدارم یاربّ. توقول دادی الوعده وفابلدنیستم حتی ازت درخواست کنم یا. ربّ یاریم ده.

    سوال6:من نمیدانم!!!! من کی آماده ام برای حل مسائل!!!؟؟؟

    چگونه راه حل رابشنوم وبشناسم!!!؟؟؟؟

    من کی آماده ام فقط ازخداکمک میخواهم خودش علم وآگاهی خداشناسی وخودشناسی رابه من عطاکندماکه هیچی……….

    سوال7:کلاًخودِ من. منبع ایراد هستم.

    منم قبول دارم100٪مشکل از بندگی من است!!!!سراپاآماده ام برای تغییرات فقط بایدچشمهاروشست وجوری دیگه ای به خودم وتغییرات وپیش رفتم نگاه کنم.وباخودم روراست باشم هرچی که پیش میرم هی توقعم بیشترمیشه الان متوجه شدم.!!!!

    که بزرگترین پاشنه آشیلهام یکی سریع ناامیدمیشم خطر !!¡!خطر !!!!!!بزرگی است.

    عجولی من سم کشنده است.

    توقع های زیادوبعضا بیجاازخودم دارم ومعجون فلج کننده ازذهنم تزریق به جسمم می‌شود!!!!!!

    که محصولش میشه استرس ونگرانی وضف جسمی که بایدبرای بهبودش عکس این عمل را انجام دهم.

    سوال8:خب نمیدونم کجاهدایت خداست!!!؟؟؟؟

    بی چون وچراقبول کنم .

    بعضی وقتهاباخودم میگم نکنه این حماقت من بودتوی تشخیص هدایت خداوحماقت خودم به خدانمیدانم چکارکنم!!!؟؟؟

    مثلایک نفر4الی5سال پیش ازماکمک خواست منم کمکش کردم ازفردای اون روزیکسره آمون ماروبرده بودمانون نداریم،گوشت نداریم،کرایه خونم مونده یامیگفت :ازکسی کمک خواستم!!!!!!طرف میخواسته ازمنودخترم سوءاستفاده کنه!!¡!!!!

    وبه صورت مظلوم نمایی مدام برامنوپسرم پیام میداد!!!!!!!

    منم یک روزتماس گرفتم وصداموبردم بالابعدگفت ببخشین دخترم این پیامهارومیداده!!!!!!

    گفتم دیگه پیام ندین!!!!بعدازچندوقت معذرت خواهی دوباره درخواست کمک کردجواب ندادم!!!!!بازسرمزارروستامون دیدمش یک کم نقدی دادم.

    ویک خانم نقدی داشت گفت اگه کسی رومیشناسی این پول روبهش برسون واین پول روبرای همین نیازمندفرستادم.

    الان 3هفته پیش پیام داد. جواب ندادم!!! نصف شب تک زنگ زدجواب دادم .سریع قطع کردپیام دادشارژندارم!!!!

    بعدازیک هفته تماس گرفت: گفت پام شکسته کمکم کنین وال وبل گفتم موقعیت ندارم وکسی روهم من نمیشناسم.

    چون همون5سال پیش برای دارو ودرمان به کسی معرفی کردم جلوی همونم آبروی ماروبردازبس که تماس گرفته. واین بنده ی خدا حتی اسم منوبه نام حاج داداشم توگوشی سیوکرده وگفته فلان ساعت تاروزبعدبه من تماس نگیریداگرکارواجب داشتین پیام بدین چون توخونه جلو خانمم معذب هستم حتی پسرهای منم تماس نمیگیرن بااین حاج آقا!!!!!!!مگردرساعات اداری!!!!

    بعداین خانم روکه معرفی کردیم دینگ، دینگ، دینگ با این حاج آقا تماس میگیره که ماخوردوخوراک نداریم مااینجوری مااونجوری!!!!!!

    حاج آقا گفت: به این خانم بگودیگه بامن تماس نگیره مگه ازمن طلبکاره!!!!!!

    بالاخره الان هم نه موقعیت کمک کردن دارم وبه عزیزدلم گفتم .جواب دادولش کن فامیل عزیزدلم هست. باخودم میگم خدابراش درست میکنه غصه نخور.غصه نمی‌خورم ولی خب منم انسانم ذهنم هی ازهردوراه اذیتم میکنه کمک کنم یکجوراذیت هستم کمک نکنم بازمیگه توهم نمیتونستی پول 2کیلومیوه کمک کنی والاموندم که این کدومش هدایت خداست کدومش حماقت لیلاس!!!؟؟؟؟

    امیدوارم به سادگی تشخیص هدایت روفهم ودرک وعمل صادقانه داشته باشم آمین.

    عاشق هردواستادم هستم من سحری هابرنامه های تلویزیون روبعدازاذان مشهدفقط دعای سحرتهران روگوش میکنم اونم نزدیک تلویزیون مینشینم که بقیه خوابیدن راحت باشن.

    وکل زمان خوردن چایی وغدافایلهای دوره ی بامدادطلایی استادناجی ام سیدعرشیانفرروباجان ودل گوش میکنم.چون همش از خودشناسی و خدا شناسی صحبت میکنن ومیشه عزت نفس عالی.

    الهی استادان گرامی ازاینی که هستین تریلیاردهابرابرپیشرفت مادی ومعنوی داشته باشین آمین.

    عاشق همه ی شماهستم، به خدانمیدانم چگونه خداروشکرکنم ؟؟؟؟؟!!!!!!!بابت حضورش ،حضورم ،حضورگرمتان¡!!!!!?؟؟توهمین هم مشکل دارم باخودم که شکرگذاری ام درسته؟؟؟؟!!!!یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 480 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم

    گفتگو با دوستان قسمت 53

    تفاوت بین صحبت کردن خداوند و شیطان ، اگر آرامش داری ، حرف از طرف خداوند است ، اما اگر احساس غم و غصه، خشم و نامیدی داری بفهم که از طرف شیطان است .

    مدتهاست که برای من اتفاقی بد نمی‌افتد، واگر هم یک اتفاقی به ظاهر ناجور میفتد من میگم ، قرار است برای من چیز یاد دهد ، چون بارها چنین شده که یک اتفاقی بد افتاده و بعدا وقتی فکر کردیم به خودم گفتم خدایا شکرت که این اتفاق افتاد و گرنه من اصلا متوجه این موضوع نمی‌شدم.

    وقتیکه احساس خوب داری یعنی اتفاقاتی خوب میفتد و همان اتفاقی به ظاهر ناجور به رشدت کمک می‌کند، چند سال پیش خوب بوده اما این یکسال خیلی عالی پیش میره .

    خداره شکر

    بخشش کار عقل نیست ، بلکه کار قلب است و همچنان توجه نکردن به اتفاقات ناخواسته است. و باید فقط احساس خوب داشته باشیم تا قلبمان صحبت کنند ، اما اول ما باید انتخاب کنیم .

    بارها شده که از الهامات خداوند کار گرفتم و چقدر اوضاع عالی شده ، اما بارها هم شده که خوب فهمیدم که باید اینکار را بکنم اما انجامش ندادیم، و بعد تاوانش را هم دادیم . و این الگو بارها و بارها تکرار شده.

    پس باید یاد بگیرم که ببخشیم، نه بخاطر دیگران به دلیل اینکه خودمان آرام بگیریم .

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ادریس رضائی گفته:
    مدت عضویت: 137 روز

    سلام

    دوستان کمتر از یکماهه که با استاد عزیزمون آشنا شدم، نتیجه کاری واستون بگم که کاملا بیکار بودم و خودم رو یه جورایی قانع میکردم که مثلا ثروت به سمت من میاد ولی حسم لحظه ب لحظه بدتر میشد و روزها پشت هم این حس تکرار میشد، جوری که تا ظهر میخابیدم که فقط زمان بگذره تا اینکه به سمت کار هدایت شدم وکارهای دفتری و پشت میزی رو دوست دارم،یکی از آشناهام که داخل اسکله فعالیت میکنه بهش گفتم واسه منهم ببین کار هست،من هم میام تا اینکه بهم گفت صحبت کردم و کار فنی واست هست، خلاصه قبول کردم و رفتم واسه مصاحبه فنی، 3 نفر ازم مصاحبه گرفتن و نفرآخر که نفر چهارم بود بهم گفت که واسه کار اداری و دفتری بهترمیتونی کار کنی تا فنی، و دقیقه نود نامه من رو نوشتن که واسه کار دفتری مشغول بشم ،نتیجه مالی از بیکاری الآن دیگه خدا رو شکر اسنپ کارمیکنم و امرار معاش روزانه دارم تا روزی که از شرکت بهم زنگ بزنن و بصورت جدی اونجا مشغول بشم.

    اما اینروزها خیلی سردرگم هستم، علتش هم این هست که به محض شروع کردن یه فکری میاد سراغم که میگه دیگه دیر شده، تو دیگه نمیتونی به اون زندگی ایده آلت برسی، خیلی خودم رو با دیگران مقایسه میکنم،خیلی خودم رودست کم میگیرم،عزت نفسم ضعیف شده

    بهم راهکار و انگیزه بدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون

    روز 153ام

    هدایت از قلب میاد

    بارها ، هدایت شدم ولی ذهن اونقدر سریع عمل کرده که منو دچار سوتفاهم کرده و نزاشته عمل کنم

    و البته که این عمل ها هم تکامل میخواد

    اونقدر ازمونو خطا انجام میدی،تا کم کم هدایتا و صدای قلبو واضح تر میشنوی

    چند وقته پیش،به دلیل تقاضا برای کلاس یوگا،به دنبال مربی بودم

    یه روزی وسط کلاس،یهو یاد یکی از دوستانم گفتم که قبلا در باشگاه اونها مربی بودم ولی به دلیل تضادها،جدا شدم و بعدها این دوست شریف،بمن زنگ زد ک در حال اموزش یوگاست و دوسال از اون تماس تلفنی گذشت(دوستایی بودیم که هروز ساعتها حرف میزدیم ،راجب کتاب هایی ک میخوندیم،کارو..انصافا همیشه صحبتامون مفید بود…)

    خب ما بخاطر تضادهایی ک زمانه همکاری داشتیم،ارتباطمون قطع شده بود و فقط همون یبار باهم تلفنی حرف زدیم

    وقتی وسط کلاس،یادش افتادم که یوگا کار میکرده و قلبم گفت زنگ بزن!

    حس خوبی داشتم

    اما ذهن شروع کرد..

    ندا،حاشیه ها رو یادته،اون ادمها خیلی بهت بد کردن،پشت سرت حرف بی ربط زدن،شاگرداتو نربی کردنو همه جا گفتن ندا …

    خلاصه دلایل منطقی برای زنگ نزدن

    ولی قلبم داشت فریاد میزد زنگ بزن

    گوشیو برداشتمو زنگ زدم

    دوستم از خوشحالی،یبار هول شد سلام داد،گوشیو قطع کرد

    یبار دیگم کلی ساکت بود

    گفتم چی شده؟

    گفت ندا باورم‌نمیشه زنگ زدی!!

    گفت یماه قبل،به همسرم گفتم منو سوپرایزکن،اونم گفته چی برات بخرم؟؟

    گفته نه!ی کاری کن ،من ندارو ببینم و باهاش حرف بزنم

    خلاصه کلی حرف زدیمو بعد از یکساعت حرف زدن،گفت ندا چقد خدارو فراموش کرده بودم و چقد همین تماس،بمن ارامش قلب داد و چقد حرفامون مثل سابق،بهم انرژی داد

    چقدر ازم تشکر کردکه دوباره جواب یکسری نگرانی ها رو،از حرفای من پیدا کرده بود(مثل سابق)

    گفت ندا کمه،رستوران قرار بزاریم

    خلاصه همون روز همسرشون بهم پیام داد کلی تشکر کرد ک این دوسته من چقدر شاد شده چقدر حسش تغییر کرده..

    واقعا با یک تماس که صدای قلبم بود

    این حجم از انرژی خوبو منتقل کردم

    چند وقته بعد،رستوران ک بودیم،ازم خواست ک برم سر کلاساش (باشگاه قبل)

    من سالها قبل با برادرشون ک صاحب باشگاست به شدت به مشکل خوردمو اومدم بیرون

    ولی حالا همش میگفت ندا ماهمه متوجه شدیم که تو چقد متفاوت بودیو اشتباه از ما بود

    ندا داداشم میدونه تو چقد زحمت کشیدیو اون درگیر سوتفاهمایی بود ک بقیه مربیا برای تو ساخته بودن

    ما ی مجموعه بزرگتر داریم میزنیم،میشه رو تو حساب کنیم؟

    ذهنم همش طبق تجربه های قبلی و حواشیه اون مجموعه،میگفت نه! بگو نه

    مراقب خودت باش

    این سیکل اشتباهه و دوباره برات اتفاق میفته

    اون ادمها عوض نمیشن

    یبار تجربه کردی دوباره برنگرد همون جا،برای خودت بده

    شاگرداتو مردم چی میگن!

    کلی حرافی کرد

    یه جمله جوابشو دادم،گفتم من ندای قبل نیسم!! همه اون داستانها،برای اون ندا بوده

    قرار نیست برای ندای جدید این اتفاقا بیفته

    به ذهنم گفتم،اجازه بده خدا برامون تصمیم بگیره و با نشونه ها جلو بریم

    خلاصه ک منتظر نشونه هام تا ببینم پلن برای من چیه

    وقتی با بابام صحبت کردم،بابام گفت دخترم اگه بخاطر غرورت میخای نری،اشتباهه

    اگه بخاطر حرف مردم بخای نری،اشتباهه

    اگه باشگاتو جم کنی بری،اشتباهه

    عشقه تو ورزشه،چه بهتر ک دستی از دستای خدا باشی برای بقیه،مخصوصا جایی ک قبلا کار کردی و دلتو صاف کنی برای ادمهایی ک اعتراف به اشتباه کردن!

    باشگاتو داری،ی ساعتم برای بقیه وقت بزار

    قلبم با حرفای بابام اروم بود ( پشت حرفای بابام عشق بی قیدو شرطو دوری از قضاوت کردنه بقیه و داشتن شجاعت در مقابل حرف مردم بود)

    و هم چنان منتظر نشونه ها هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 203 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    خدایی که همه چیزم از آن اوست

    سلام و احترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان توحیدی ام

    چققد جالب من قبل از ورودم به سایت استاد عباس منش گفته بودم که با چهار استاد دوره داشتم و آخرین استاد اقای عرشیانی فر بودن و من توی همین سایت متوجه شدم که ایشون از شاگردان استاد عباسمنش بودن…. و چققد این طی کردن تکامل من جالب بود برام الان که نگاه میکنم به دوره هایی که از دوستانی که تهیه کرده بودم تا رسیدم به خود استاد عباسمنش …. یادمه آخرین دوره ای که از اقای عرشیانی فر تهیه کرده بودم رزق سحرگاهی بود به مدت چهل روز و بعد از اتمام اون دوره من طرز عجیبی وارد سایت استاد عباسمنش شدم و‌جالبه بدونید من استاد عباسمنش رو اسمشون رو دقیقا همون تایم و زمانی شنیدم که اسم اقای عرشیانی فر رو …. ولی باز خداوند به من اجازه ی ورود به سایت استاد رو نداده بود چون وارد سایت اقای عرشیانی فر شدم و خلاصه تکاملم رو طی کردم تا رسیدم به استادم جان جانان استاد عباسمنش….مرررسی استادم برای اینهمه انرژی مثبت در سایتتون که هر چی جلوتر میرم مطمئنتر میشم که خداوند دوست داره منو هدایتم کنه دوست داره من بشم همون بنده ای که خودش میخواد …. استاد عزیزم من آرامش و حس فوق العاده ام رو از شما دارم البته شرک مخفی محسوب نشه چون خدا میدونه منظورم از این حرف چیه….شما یکی از دستان خدا بودید روی زمین برای من …. خدایا شکرت که منو‌ لایق دونستی تا بشم یکی از بنده های خوبت که باورت داره بهت ایمان داره بهت اعتماد داره …. خداجونم خییلی دوستت دارم …. من عااششقتمم که همه ی شرایط رو برام فراهم میکنی تا من به خواسته هام برسم … خدایا شکرت ….. خدایا خیییلی دوستت دارم ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2561 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیز.

    استاد آگاهی های این فایل، بسیار کمک کننده بود برای من.

    با وجود اینکه من این فایلها را، بارها شنیده بودم ولی الان درین زمان، با توجه به شرایط من، برام یه جنس دیگست، و بسیار بهم کمک میکنه تا همچنان ایمان و اعتمادم را حفظ کنم.

    نه فقط این سری فایلهای گفتگوی شما با دوستان ، بلکه هرفایلی که می‌شنوم، هرکامنتی که میخونم، هر حرفی که مثلا از زبان دوستم جاری میشه، هر هدایتی که مستقیما به وجودم جاری میشه، همه و همه دست به دست هم دادن، تا من به سلامت و سربلندی ازین مسیر عبور کنم.

    چقدر، هم، کلام شما، و هم کلام آقای عرشیانفر برام چراغ راهنما بود، برام قوت قلب و انرژی بود، برام هشدار بود.

    وقتی از اعتماد بخداوند و ایمان به غیب صحبت میشد، انگار دقیقا روی صحبت بامن بود.

    استاد سالهاست من طبق هدایت‌های خداوند و همین موضوع ایمان به غیب دارم پیش میرم. بارها میشد بخدا میگفتم : آخه خدایا من هیچی نمیبینم و فقط طبق هدایت‌های خودت دارم پیش میرم، یه نشونه ای برام بفرست که دارم راهو درست میرم و شک میکردم بخودم که نکنه توهم زدم.

    نجوا بهم میگفت: کو نتیجه؟ حتی یه نشونه هم نمیبینی!!! به چی دل خوش کردی که داری ادامه میدی ؟!!

    ولی استاد من واقعا با ایمان به غیب، با اعتماد بخدا و انچه بهم میگفت جلو اومدم و هنوزم دارم ادامه میدم.

    و این فایل و آگاهی هاش خیلی بمن دلگرمی داد.

    مثل یکی که توی یه مسابقه دو، شرکت کرده و ساعتها در حال دویدن بوده، و چندمتر دیگه بیشتر به خط پایان نمونده باشه، و همه از همه طرف دارن بهش انرژی میدن و تشویقش میکنن که ادامه بده چیز دیگه ای نمونده از مسیر و اون دونده از شنیدن اون تشویق ها و… نیرو میگیره که مسیرو ادامه بده تا بخط پایان برسه.

    بینهایت سپاسگزار شما و آقای عرشیانفر هستم.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: