این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/11/abasmanesh-15.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-11-21 05:07:352024-04-27 08:09:30گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول از همه از خدای مهربونم ممنونم که بینهایت حواسش به من هست و باعث ارامشمه و هر لحظه من رو هدایت میکنه
بعد تشکر میکنم از استاد عزیزم به خاطر این جمع دوست داشتنی و عالی و صحبتهای بینظیر استاد خوبم که بسیار به موقع بود
امروز کمی کم انرژی بودم با خودم میگفتم این همه روی خودم کار میکنم حواسم به ورودیهام هست مواظب غذای روحم هستم مواظب غذای ذهنم هستم پس چرا نتیجه نیست ؟!
اما استادم امروز صحبتهای شما و مثالهاتون در مورد تاثیر بقیه در من و مهم نبودن نظر دیگران ، یاد دیروز افتادم همیشه وقتی دیگران قضاوتم میکردن کلی به هم میریختم حتی یادم یکبار تا یکسال درگیر قضاوت یکی نفر درمورد خودم بودم و کلی حالم بد بود اما دیروز همونجا بود و بعد از مدت کوتاهی ارام شدم با صحبتهای شما به خودم گفتم این نتیجه س دیگه وقتی در مدت کوتاهی خودت رو اروم کردی وقتی دیگه یادت رفته بود در صورتی که قبلا مدتها حتی یکسال در گیر یک نظر از دیگران درمورد خودت بودی و حالا دیگه در مدت طولانی به همریخته و اشفته نیستی و ارامش داری نتییجه س دیگه این ارامش نتیجه س دیگه وکلی برای خودم خوشحال شدم و سپاسگزاری کردم از خدای مهربونم به خاطر هدایتهای بینظیر و نشانه های به موقعش و به خودم گفتم استمرار استمرار استمرار،..
میدونید گاهی ادم از خودش ناامید میشه به خاطر اینکه به اون اهداف بزرگش نرسیده و همین دستاوردهای به ظاهر کوچیک رو از یاد میبره مثل همین سلامتی و ارامش در کنار عزیزان و کلی چیزهای دیگه که یادمون میره قبلا چی بودیم و الان چه تغییرات مثبتی در خودمون ایجاد کردیم .و نوشتن چکاپ فرکانسی چقدر میتونه بهمون کمک کنه تا به خودمون یاد اوری کنیم نکات مثبت ایجاد شده در خودمون رو و باعث دوباره انرژی گرفتن و پرقدرتتر قدم برداشتنمون بشه
نکته دیگه در مورد زور زدن و صرف انرژی
استاد چقدر راحت زندگی میکنید و چقدر خوب گفتید« اگر اذیت میشی خوب درستش کن» شاید اگر این نکته رو نمیگفتید من میگفتم: نه، باید باهاش کنار بیام نباید به دیگران اهمیت بدم در صورتی که حواسم نیست که این اهمیت به خودمه .
استاد وقتی این صحبتها رو از شما شنیدم با خودم.گفتم من هنوز بینهایتتتتتت خیلیییییی باید روی خودم کار کنم تا قانون رو درک کنم و هنوز خیلی جاها ضعفهایی دارم و دچار افراط و کج فهمی میشم
خیلی اوقات نظر دیگران باعث میشه در وجود خودمون یک جنگ درونی ایجاد بشه که نه من نباید به نظر فلانی اهمیت بدم من همینم که هستم و یکی دیگه در ذهنم میگه خوب برو اینکارو انجام بده خوبه که باعث پیشرفتت میشه، باعث قشنگتر شدنت میشه و یا باعث کم شدن نگرانیهات میشه وباعث بهتر شدنت در هر چیز دیگه ای…میشه اما من به خاطر درست درک نکردن قانون یک جنگ درونی و صرف کلی انرژی داشته باشم که نه من دارم روی خودم کار میکنم نباید اون برام مهم باشه نباید اینکارو بکنم من خودممو خودم ، منم و خداو منم و باورهام،….. اما از درون اشفته ام انگار از ته قلبم قبول دارم که درسته اما به خاطر درک نکردن درست قانون میگم نه من باید خودم تنها درستش کنم حلش کنم من میتونم و….(و اینجا ندیده گرفتن احساس باعث اذیت شدنم میشه گوش نکردن به صدای قلبم و شنیدن صدای منطقی ذهن با کج فهمیهای خودم)
استاد هر چقدر هم صحبت در این موارد بشه کمه چون باز هم این تله هایی هست که در دامش میفتم و به گمان خودم دارم روی بهتر شدن خودم کار میکنم در صورتی که دارم کلی انرژی الکی صرف میکنم برای یک جنگ درونی الکی و همش زور الکی هست و هیچ نتیجه ای جز ناامیدی و نابودی خودم نداره.
#نتیجه ی من و راهکار من برای رفع این مشکل با اونچیزی که من از صحبتهای استاد درک کردم👇
۱_هر جایی که احساس کردم دارم انرژی زیادی صرف میکنم و راه راحتتر برای صرف انرژی کمتر هست حتما انجامش بدم
۲_اگر دیدم نگرانی در من بیشتر میشه و چیزی هست که باعث ارامش من میشه حتما انجامش بدم
۳_اگر دیدم چیزی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس من میشه (حواسم به اعتماد به نفس کاذب باشه) حتما انجام بدم
۴_هرچیزی که میتونم به راحتی انجامش بدم انجامش بدم حتی اگر نظر دیگران بود اما برای من منفعت داشت به نفع من بود و باعث صرف انرژی کمتر در من میشه
۵_🌼از همه مهمتر شنیدن صدای قلبم🌼و گوش دادن و عمل بهش
استاد چقدر من دچار کج فهمیها شدم در این قوانین و خدای مهربونم رو از صمیم قلبم شکر میکنم که در هر لحظه منو هدایت میکنه، من معتقدم و ایمان دارم چون خدای مهربونم تعهد من رو در بهتر زندگی کردنم دیده در زمان مناسب که واقعا نیاز دارم منو هدایت میکنی
استاد بینهایت سپاسگزارم به خاطر این گفتگو با دوستان که کلی از کج فهمیها و افراط ها رو رفع میکنه و من در همین گفتگو ها چقدر درسها گرفتم که میلیاردها ارزش داره استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم
خدای مهربونم عاشقانه میپرستمت و شکرگزار نعمتهایت هستم
با سلام خدمت استاد عزیز چقدر جوابهای شما آدم رو به فکر فرو میبره امروز داشتم فقط به این فکر میکردم که اگر من سال ۹۳ با دوره های شما آشنا میشدم و تو مدارش بودم الان زندگیم تو چه شرایطی بود با اینکه من تو تهران بودم ۱۵ سال و تو مخصوصا حوالی انقلاب اینقدر تو مدارش نبودم که تبلیغات دوره شما رو ندیدم و اگر در دورههای حضوری شما شرکت میکردم و این آگاهی های ناب رو استفاده میکردم تو زندگیم شرایطم ثروتم عالی بود.مثل الان که واقعا تو مراسم های مذهبی یا در جمع ها واقعا احساس میکنم که از بقیه جامعه کنده شدم و هر روز ۹ ساعت هدفون تو گوشم و فقط فکر میکنم به باورهای محدودم
استاد بسیار از شما سپاسگزارم که قانون رو در زندگی روزمره برامون روز به روز واضح تر می کنید، تا طبق قانون زندگی کنیم تا سعادت دنیا و آخرت رو کسب کنیم…
تمام توضیحات این قسمت و قسمت قبل باعث شد قانون برام واضح تر بشه، باعث شد محدودت و عجز خودمو به عنوان یک انسان بپذیرم و همونطور که فرمودید اجازه بدم تکاملم رو طی کنم تا به مرور قوی تر بشم تا بصورت قلبی و درونی روز به روز نگاه دیگران برام کمرنگ تر بشه…نه اینکه بخوام خودمو تحت فشار بزارم…
این صحبت های شما باعث شد من بیشتر با خودم به صلح برسم، هرچقدر که بهتر آشنا میشم و بهتر درک می کنم قانون رو، به همون نسبت بیشتر دست از نکوهش خودم برمیدارم و این یعنی به صلح رسیدن با خودم، یعنی پذیرفتن خودم، یعنی آرامش درونی.. استاد بسیار سپاسگزارم از شما…که اینقدر خالصانه این مباحث رو شرح میدید و اون مهمتر در قالب هدیه درسایت منتشر می کنید…
وقتی در قسمت قبل در مورد اینکه ایرادی نداره یه مدت بریم و اون خلاهای وجودی مون رو پر کنیم، درعوض از اون خواسته پر میشیم و سیراب میشیم، چقدر اون توضیحات باعث شد خودمو بیشتر ببخشم، و سرزنش نکنم که چرا یه مدت که به یکی از خواسته هام رسیده بودم، رفتم سراغش و تمرکزی کار نکردم روی قانون…
وقتی در این قسمت در مورد استفاده از امکانات رو برامون واضح کردید، و مشخص کردید رعایت کردن حد و حدود مهمه، نه خیلی طبق نظر مردم عمل کنیم، و نه از اونور بوم هم بیوفتیم که هی بگیم نظر مردم برامون مهم نیست درحالیکه داریم اذیت میشیم… نمونه ی واضحش برای من در این مورد آرایش کردنم بود، من خیلی به ندرت و خیلی خیلی لایت آرایش می کردم گاهی، اما شنیده بودم هرکی آرایش می کنه یعنی همینجوری که هست خودشو زیبا نمیبینه یا دوست نداره، و سعی داره با آرایش کردن به این حس برسه!
از اونجایی که اون جمله رو شنیده بودم، وقتی آرایش می کردم این جمله منو تحت فشار قرار میداد و ناراحتم میکرد، و وقتی هم که جایی می رفتم و سعی می کردم به این جمله عمل کنم و همون یه ذره آرایش رو هم نکنم، از اینکه توی اون جمع که همه به خودشون رسیدن و آرایش ملایم دارن و من نداشتم، بازم احساس خوبی نداشتم، در هرحالت من احساس خوبی نداشتم و انرژی فکریم میرفت به آرایش کردن یا نکردن
و این صحبت های شما بازهم یک جدال بین این کارها رو در وجود من خاموش کرد و صلح برقرار کرد…
همون شب که کلاپ هاوس برگزار شده بود، من سه روزی بود که قاب و گلس گوشیم رو درآورده بودم، اینکه بدون قاب و گلس استفاده می کردم خیلی حس خوبی داشتم و خوشم می اومد از گوشیم، ولی از طرف دیگه انرژی من داشت برای مراقبت بیشتر ازش هدر می رفت، نه تنها خودم مدام حواسم بود از دستم نیوفته، بلکه هرکی برمیداشتش، می ترسوندمش که دست نزن قاب نداره می اوفته از دستت… و وقتی شما در مورد بیمه کردن گوشی صحبت کردید، و این توضیحات عالی که چرا به خودمون سخت بگیریم، وقتی میشه با بیمه خیالمون راحت باشه چرا انجام ندیم! من فردای اون روز رفتم و یه گلس و قاب جدید براش گرفتم، تا انرژیم برای این موضوع هدر نره و بزارم روی مسائل مهمتر…
استاد ممنونم که نشتی انرژی رو اینقدر واضح و خوب و در خلال اتفاقات روزمره مون برامون واضح می کنید، هرچقدر تشکر کنم بازم کمه، دو مورد دیگه هم الان خاطرم هست به تازگی انجامش دادم تا نشتی انرژیم کمتر بشه، براتون می نویسم…
یکیش اینکه من تمرکزم رفته بود روی ریزش موهام، البته هم دکتر گفت این میزان ریزش طبیعیه و هم آرایشگرا می گفتن، ولی من از اینکه هر روز و هربار موهامو شونه می کردم، این همه مو میریخت خیلی خیلی حالمو بد میکرد، و طی این مدت که در این مسیر هستم، نتونسته بودم ریشه اش رو پیدا کنم تا رفعش کنم، و یک ماه پیش، تصمیم گرفتم نزارم این موضوع حالمو بد کنه، و موهامو مثل مریم جان کوتاه تر کردم، و خیلی راضی و خوشحال هم هستم الان، وقتی انجامش دادم، با خودم فکر می کنم چرا تابه حال انجام نداده بودم؟ تصور کنید ده سال و هر روز، میشه سه هزار و ششصدوپنجاه روز که من این فرکانس حس بد رو میفرستادم، الان حداقل دیگه نیست…
و یک موضوع دیگه نشتی انرژی، در مورد کاهش وزنم هستش، اینکه میگید وقتی داره اذیتمون می کنه، هیچ ایرادی نداره رفعش کنیم! نزدیک 40 روز هستش که با فایل های بی نظیر آقای رضا عطارروشن، دارم برای لاغری دائمی حرکت می کنم، تا به لطف خدا این 15 کیلو اضافه وزن رو از بین ببرم و به حالت طبیعی خودم برگردم، می دونید اینکه زیبایی اندامم برام مهمه و الان احساس بد در این مورد هم سالهاست با منه یکطرف قضیه است! از اون مهمتر اینکه خوردن الویتِ من (و افراد چاق) هستش طرف دیگه ی قضیه است که آسیب رساننده تره!
باید الویت خوردن در ذهنم و ناخودآگاه کمتر بشه تا الویت چیز دیگه مثل ثروت ساختن بشه… یجایی گفتید تا چندسال پیش کلمه الویت جمع نداشت، فقط یک چیز میتونست الویت باشه، دقیقا همینه! من میخوام تمرکزم از روی خوردن برداشته شه! و آقای عطارروشن اینقدر توی سایتشون فایل آماده کردن، که در این 40 روز کلی باورهای من و اهرم رنج و لذت توی ذهن من در مورد خوردنی ها داره درست میشه و بدن من داره بهتر عمل میکنه، و من هدایتی و به راحتی میتونم میزان خوردنم رو کنترل کنم، بدون درگیری ذهنی، بدون محدودیت… و اتفاقا بیشتر دارم باور می کنم که وقتی باورهای ذهنی من، وقتی جای اهرم رنج و لذت برای یک موضوعی توی ذهن من درست قرار گرفته باشه برای رسیده به خواسته ای اصلا سختی نمیکشه آدم! خودبه خود بهش هدایت میشیم و سیستم خداوند این کارو انجام میده! و اتفاقا این هدفی که انتخاب کردم برای کاهش وزن، نه تنها مقصد زیباست که به کاهش وزن و عادت به اندازه خوردن من منجر میشه، بلکه مسیر هم زیباست و باور راحت رسیدن به خواسته ها رو بهتر و درونی تر دارم درک می کنم… البته بخاطر اینکه توی دوسال و نیم در این سایت هستم، و داستان هدایت رو درک کردم، بهتر هم تونستم روش کار خدا و جهان رو برای کاهش وزن و رسیدن به تعادل رو درک کنم و ادامه بدم. در قسمت اول یا دوم کلاپ هاوس که در مورد اینکه بدنمون به ما میگه چی بخوریم چی نخوریم و من اونجا بازم بهتر درک کردم که بدنم برای دریافت مواد غذایی خودش هدایت میکنه! حالا بیام سعی کنم این هدایت رو درک کنم و تسلیمش باشم و بهش عمل کنم.
اینکه میگم الویت خوردن نباشه، یادمه یه جایی گفتید یکی از دانشمندا (خاطرم نیست اسمشون رو، شاید انیشتین بود) اینقدر که غرق کارش می شد، غذاش رو میزاشتن پشت در اتاقش، یادش می رفت بخوره و غذا می موند و فاسد میشد! درحالیکه برای افرادی که اضافه وزن دارن اینطور نیست، وسط هرکاری تمرکز به هم میخوره و ناخودآگاه گرسنگی یادآوری میشه!
استاد من دارم سعی می کنم هرچند کوچک، هرچقدر میتونم خودمو تغییر بدم، بهبود بدم، و ادامه بدم این مسیر رو تا بهتر درک کنم و بهتر عمل کنم!
سپاسگزارم از خداوند بخاطر وجود شما! امیدوارم همیشه سراسر نعمت و آرمش باشید…
سلام به تنها استاد عزیزم و سلام به خانوادهی صمیمی عباسمنشم که عاشقانه کامنتهارو مطالعه میکنند و عاشقانهتر، مینویسند.
از زمانی که شروع کردم به نوشتن، هر روزم متفاوت از روز قبل شده و خدارو هزاران هزار بار شکرمیکنم و شکر میکنم که باید کلی کارها رو هندل کنم تا بتونم بدو بدو بیام تو سایت و بتونم حداقل دو سه ساعتی با آرامش در این سرزمین رویایی سیر کنم. امروز فکر میکردم شاید وقت نشه بنویسم و فقط میخواستم بیام پیامهای دوستان نازنینم رو بخونم و فایل جدید را گوش کنم اما خدای مهربان، این فرصت رو برایم فراهم کرد تا درمورد مسئلهای که دوست داشتم بنویسم. دو موردی که میخوام درموردش بگم که کاملا هم
به هم مرتبط هستند. ۱. عزّت نفس ۲. حرف مردم
۱. درمورد آیتم اول، منم آدمی بودم که با وجودیکه همه هُنَری داشتم و همه کاری بلد بودم و به قول معروف از هر ده انگشتم هنر می بارید، همه کارها رو هم درحدّ حرفه ای بلد بودم ولی خودم قبول نداشتم. نمیدونم این چه داستانیه که گاهی حتی وقتی تایید دیگران رو هم میگیریم بازم وقتی اون عزت نفس، سرجاش نباشه، تاییدها رو هم بعنوان تعارف و تظاهر می بینیم.
فکر میکنم همه چیز برمیگرده به محیطی که دَرِش بزرگ شدیم که آیا به اون هنر یا کاری که انجام میدی ارزش قائل میشن یانه. و همینطور اتفاق هایی که در کودکی ، در خانواده میوفته. اون جنگ و جدلها، اون توهین ها و اون بزن بکش ها در خانواده، از من یک آدم ترسوی بله قربان گویی ساخته بود که انقدرخودمو قبول نداشتم که حتی جرات نداشتم داخل یک مغازه ای برم و چیزی بخرم. یادمه اولین باری که رفتم ازمغاره خرید کردم با اصرار داداش حبیبم بود. یعنی همیشه با هم میرفتیم اما داداشم بجای من حرف میزد و خرید میکرد. حتی یادمه مغازه لوازم التحریری بود مثل همیشه رفتیم اما داداشم یهو گفت من بیرون می مونم، تو برو داخل و بگو چی میخوای و خرید کن. قشنگ یادمه که چه اصراری میکردم که نه، اذیتم نکن، من نمیتونم و اونم دعوام میکرد که تاکی میخوای از آدما بترسی و خلاصه مجبورم کرد رفتم داخل مغازه وخریدمو کردم. وقتی از مغازه بیرون اومدم، انگار یه کار بزرگی انجام دادم، کلی برام دست زد و تشویقم کرد!!! یا اولین باری که تو ۱۸سالگی تنهایی سوار تاکسی شدم یادم نمیره که احساس میکردم چه اعتماد بنفسی پیدا کردم!!!! و حتی دوران دانشجوییم که اصلا نفهمیدم چطور گذشت از بس که همیشه سرم انقدر پایین بود که فقط جلوی پامو میدیدم و مسیر رفت و برگشت به خانه! وحتی کم حرفیم و بیش ازحد خجالتی بودنم! همه و همه برمیگرده به نبود عزت نفس و اهمیت دادن به حرف های مردم. که بالاخره خدارو هزاران مرتبه شکر بعد از گذشت این سالها، کمکم با شناخت خودم و اخیرا هم با آموزشهای استاد دارم بهتر و بهتر میشم و همین نوشتنم اینجا، تمرین خیلی خوبیه برام که حرف بزنم.
۲. اما در ارتباط با صحبت های این جلسه بخصوص اهمیت ندادن به حرف مردم، متوجه یه کجفهمی بین تعدادی از دوستانی که باهاشون در ارتباطم، شدم. اینکه گاهی اوقات، این اهمیت ندادن به حرف مردم رو با بی ارزش دونستن خودِ مردم اشتباه میگیرند. یعنی من خیلی شنیدم طوری درمورد بقیه صحبت میکنند که انگار چون اونا از قانون خبر ندارند آدمای چیپ و بیارزشی هستند و فقط ماییم که با ارزشیم. و این تصور، کمی منو اذیت میکنه. حتی دیدم که وقتی توخیابون قدم میزنند به بقیه مردم که در رفت وآمد هستند به چشم حقارت نگاه میکنند و حرفهای جالبی نمیزنند.
اما همونطور که میدونید خداوند در آیه ۱۲ سوره حجرات این مسئله را یادآور شده که از بسیاری از گمانها هم نسبت به دیگران باید بپرهیزیم(حتی نگفته از بعضی گمانها، بلکه از بسیاری گمانها دوری کنیم)
«یا ایّها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظّن…»
در واقع این خودبرتربینی ، به غلط برداشت شده از این جملهی درست که حرف مردم، پشیزی ارزش نداره، (نه خودمردم) و چقدر لذت بردم که شنیدم استاد هم در یکی ازفایلها در مورد این کجفهمی تذکر داده بودند و تاکید کرده بودند که :
اهمیت ندادن به حرف مردم، به معنی بی احترامی به اونها نیست.
همه ی انسانها درپیشگاه خداوند برابر هستند مگر به درجه تقوا و ایمانشون. تنها تفاوت ما نزد خدای مهربون به درجهی ایمان وتقواست و اون هم کاملا درونی هست و
کم و زیادش رو فقط خدا میدونه و ما نمیتونیم قضاوت کنیم.
این خیلی خوبه که به حرف و نظر مردم درمورد خودمون اصلا هیچ ارزشی قائل نباشیم و کوچکترین اهمیتی ندیم ولی
نه اینکه نگاهمون به اون شخص ، نگاهِ از بالا به پایین باشه و در ذهنمون بگیم برو بابا تو چی میدونی، من میدونم. من قانون رو بلدم، من!، منننن!، و این مَنیّت بیاد جاشو بده به اون کمالاتی که قراره بدست بیاریم.
این خیلی نکتهی ظریفی هست که باید بهش توجه کرد. درعوض باید دانست که خداوند به همهی انسانها کرامت داده و همه را گرامی میداره:
«و لَقد کَرّمنا بنیآدم…»
«بهیقین فرزندان آدم را کرامت دادیم…»
از این جهت، بنظرم پرهیز از گمان بد به دیگران(گمانِ اینکه چون قانون رو نمیدونند پس آدمای بی ارزش و فرومایه هستند)، در واقع، حفظ کرامتی هست که خداوند به انسان عطا کرده. خداوند در انتهای همین آیه فرموده:
« و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.»
پس به همه فضیلت کامل بخشیده ، این یعنی همهی انسانها اون گنج رو در درونشون و در قلبشون دارند و
فقط تفاوت ما که قانون رو میدونیم و سعی داریم بهش عمل کنیم با کسانی که نمیدونند اینه که ما از وجود همون فضیلت خبر داریم و سعی میکنیم به اون گنج دسترسی پیدا کنیم و به حضور برسیم ولی اونها از وجود این گنج در درونشون بی اطلاعند(نه اینکه اصلا اون گنج یا اون فضیلت رو ندارند پس حقیرند.) دوست داشتم این مسئله رو بگم چون صحبتش هم شد و استاد هم چققققققدر خوب وکامل صحبت میکنند اینکه گفتند
دربرابر نظر مردم، یک معیاری برای خودشون قرار دادند که آیا این رفتاری که من دارم، دیگران هم اگر این رفتار را داشته باشند من اذیت میشم یا نه؟! اگر اذیت نمیشم که اوکی، اما اگر اذیت میشم پس درست نیست و تغییرش میدم. و
این دقیقا مصداق توصیه پیامبر هست که باز استاد خودشون به تجربه به این موضوع رسیدند که : آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند.
بعبارتی دیگه : براى دیگران دوست بدار آنچه را که براى خود دوست میداری و براى دیگران مخواه آنچه را که براى خود نمیخواهی.
آنچه از دیگران زشت میداری از خود نیز زشت بدار
آنچه نمیپسندی که به تو بگویند، تو نیز بر زبان میاور
و چون راهِ خویش یافتى، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش.
الهی که همیشه ثابت قدم باشیم و خدا را بسیار، یاد کنیم. باشد که رستگار شویم.
امیدوارم که حال جسمتون و روحتون عالی و در آرامش باشید👭
ممنونم که کامنت به این زیبایی و آگاهی دهنده ای رو نوشتی🌷🌷🌷
بسیار بسیار از خواندن اش لذت بردم!
و یاد خودم افتادم که به دلیل اعتماد بنفس پایین قبل از آشنایی ام با استاد همین تجربیات شما را داشتم!
من در سن پایین ازدواج کردم و به شهر دیگری از خانواده ام رفتم یعنی به مدت دوازده سال من الان تازه به مدت دوسال که از آشنایی ام با استاد میگذره دارم خودم میرم بیرون و خرید میکنم و لذت میبرم و پیاده روی میکنم قبلا اصلا تنهایی نمیرفتم هیچ جایی حتما باید منتظر کسی میبودم که باهام بیاد! و من خیلی از کارها رو فقط بخاطر این میکردم که همسرم ازم راضی باشه مثلا چون خانوادم در شهری دیگر بودند فقط بخاطر اینکه همسرم بگه به به چه همسر مهربان و فداکاری دارم فقط سالی یک یا دو بار به دیدن شون میرفتم و خودم رو سرزنش میکردم اما خب اینو که میدونی عزیزم این اعمال نتیجه معکوس بهمراه داره! الان خدا رو شکر هروقت اراده کنم بااحترام به دیدن خانواده ام میرم و اینجوری اتفاقا بیشتر احترام و عشق نزد همسرم دارم چون برای خودم ارزش قائل شدم!و خیلی از تجربیات دیگه که فقط بخاطر اعتماد به نفس پایین و راضی کردن بقیه انجام دادم!
این تغییرات شخصیتی خیلی لذت بخشِ و حس خوبی به آدم میده❤❤
دوستت دارم عزیزدلم
سالم و شاداب باشید همیشه😘😘😘
خدا رو شکر که در این مسیر لذت بخش زندگی قرار گرفتیم و انشاالله که بتونیم با عملگرا بودنمون به نفع خودمون ازش استفاده کنیم تا در دنیا و آخرت بهشت پرنعمتی رو تجربه کنیم!
همانطور که فرمودید اگر لطف خدا شامل حالمان شده وبا قانون واین سایت خدایی ،اشنا شدیم همه لطف خداوند و تلاش استاد بود ونیز فرکانس های ما و کل داستان برمیگرده که روی خودمون کار کنیم وروز بروز بهتر باشیم نه اینکه انگار بر دیگران برتری یافته ایم.
و من این فایل رو از نشانه های هر روز من.دانلود کردم…..
هر روز با تکاملم در این سایت بهشتی بیشتر بیشتر موضوع نشتی هایم رو بهم تاکید میکنه….
دقیقا همینه!😐….
ما تو جهانی قرار داریم..
که خداوند باید این تفاوت سنتها وجود داشته باشه..
تو باید تغییر کنی…
حرفهای مردم در بین یکدیگر تمامی نداره…
میدونی چرا؟
چون دوست داریم فقط همدیگر رو قضاوت کنیم😑….
همون امر بمعروف و نهی از منکر.چقدر تخریب داره….
من یجایی بوده..که دعوای شدیدی بینشون پیش اومد…به نفرت و جنجال بین دوست و خانواده پیش اومد..
و ما این طرز تفکر رو مدام بچشممون میخوره..
چون بحث کردن اتلاف انرژی..و بعداش..یه حالت نفرین و کینه پیش میاد….
و قانع کردن اطرافیان از اینکه کارش اشتباه هست…و اون نمیخواد بپذیره همین باعث اتلاف انرژی هست….
همون غیبت کردن در جمع دوستانه…همه اینها انرزی رو میسوزنی…….
و شما دوست عزیز موارد بسیار خوبی رو مثال زدید…خیلی از شما درس گرفتم.بصورت واضح
و صحبت استادراجع به مسئله ایی که گفتن…
بعضی موقعها از طرف مقابل میگی من قیافمو همینجوری دوست دارم…ولی بخاطر اینکه ثابت کنی…هست…
و از درون داری خودتو اذیت میکنی..بر فرض تو جمع باشه با وجودی که دوست داری یکم ارایش و لباس خوشکل پوشیده باشی..ولی از یطرف دیگه و بخاطر کج فهمی از قانون بگی من همینجوریمو دوست دارم..
هر چیزی که احساستو بد کنه دقیقا همون نقطعه ایی که باید اونحرفو بپذیری..
من جلوی دندونم یکم پریده بود…یکم نازیبا بود..
و اطرافم بهم گفتن درستش کن…گفتم اتفاقا خیلی خوبه درست بشه…
استاد عزیز نکاتهای بسیار زیبایی رو داشتن بیان میکردن..
من اینچیزایی که تو ذهنم هست دارم بیان میکنم.
یه مورد…با صلح بودن با خودمون..دوست داشتن خودمون…و هر چیزی که قلبمون به ارامش میرسه…بر میگرده به قانون درست کیهانی…باید این فایلها رو مدام تو هر لحظه که کج فهمی کردیم به خودمون بقبلونیم…که میشه…باید تکرار و استمرار وجود داشته باشه.
و هر چیزی که از سر اجبار..و غرور نادرست راجع به درک قانون نسبت به دیگران …
همه اینها نشتی هایی هست
که ما رو از درونمون دور میکنه
بقول دوست عزیز
آنچه که نمی پسندی که به تو بگویند.تو بر زبان میاور..
وقتی خاشع شدی و قانون رو درک کردی اونوقت خداوند رحمتشو شامل حالت میکند…
.ایمان و توکل بهمین برمیگرده…
باید هر لحظه درونت پر از عطر خداوند باشه..
تو قرآن راجع به صلواه گفتن..یعنی هر لحظه به عمل و رفتارت توجه کن…
چون قانون کاری نداره..تو چجور به چه روش نماز میخونی..
باید عملکرد و توجه در هر لحظه کار کند…..
استاد عزیزم هر جا باشید.من براتون آرزوی خوشبختی میکنم.
این سایت سایتی که خداوند هر لحظه مدیریتش میکنه…
و برلی معدود افرادی که واقعا بخوان عمل کنن.
منم باورهای اشتباهی داشتم..و چند روزه وارد این فایل از طریق نشانها شدم…
از تمامم درکش میکنم…واقعا کنترل ذهن و کانون توجه باید در هر لحظه کار کنه…چون بعضی وقتا ناشی میخوره تو جاده خاکی…و پرت میشه..
و اینجا هست مثل فرمون سفت بگیری تا غلت نخوره..
و هر چیزی که انسان رو لز احساس خوب به احساس بد میکشونه.همون راه بیحساب و کتاب هست….
باید تداوم و استرار داشته باشه
ممنون از خداوند عزیزم هستم.که هر لحظه ما را بزله رلست هدایت میکنه.
ممنون از دوستان عزیز…با کامنتای زیباشون
و ممنون از استاد بینظیرم..سپاسگزارم قانونتو هررلحظه به من یادآوری میکنی.
خدا را هزاران بار شکر میکنم برای این هدایت فوقالعاده که امروز از زبان شما مثل همیشه کاملا شفاف درک کردم.
استاد من در حال کار کردن دوره۱۲قدم هستم تقریبا ۲روز به شدت ذهنم درگیر مسئله باورسازی بود.
باورهای شما به خصوص باورهای توحیدی و باورهای مالی که در حال حاضر بیشتر مورد توجه من است خیلی خیلی باورهای عالی و نابی است تا جاییکه ذهن من واقعا با بعضی از آنها به شدت مقاومت دارد
سوالی که برای من در این موقعیت پیش آمده بود این بود که باید همه اون باورهارو بسازم حتی اگه با قبول آنها به شدت مقاومت در ذهنم دارم و با درک آنها فاصله زیادی می بینم؟
به نظر خودم من با درک بعضی باورها در این مقطع خیلی فاصله دارم و حتی تمرکز روی آنها احساسم را بد میکنه دقیقا مثلا همین مسئله بیمه دوست داشتم مثل شما این باور در من باشه که نیازی به بیمه درمانی ندارم اما ذهنم مقاومت زیادی دارد کلی انرژی از من گرفته میشه و تازه حالم هم بد میکنه خودم به ذهنم رسیده بود که به هرحال شما هم این مسیر رابه گفته خودتان تکاملی پیش آمدید شاید در ابتدای کار مثل من باورهای توحیدی و مالیتون انقدر قوی نبوده پله پله باور ساختید کار کردید نتیجه گرفتید و باورهاتون بهتر و قویتر شده شاید بهتر است من هم کم کم باورسازی کنم نتیجه بگیرم قدم قدم ایمانم بیشتر بشود و بتوانم باورهای قدرتمندتر بسازم امروز با این توضیح عالی من بهتر مسئله را درک کردم و جواب سوالم را گرفتم.
باید بارها به خودم یادآوری کنم الویت احساس خوب است لذت بردن است و من در حال یادگیری قوانین هستم تا از مسیر زیبا و راحت به خواسته هایم برسم همون مسیر زیبای امن که لذت می برم و سوت میزنم و به خواسته هام هم میرسم.
شما یه استاد مثه خودتون نداشتین براى همین خیلى حال ما رو درک نمیکنید
میدونم باید به قوانینتون احترام بذاریم ولى حرف زدن با شما خیلى حسش الهى و قشنگه انقدر قشنگ که خود من بیشتر گفتگو هاى ذهنیم با شماست
این قانونتون مثه این میمونه بهترین غذاى دنیا رو بذارن جلوت و تو گرسنه باشى بهت بگن فقط میتونى یه قاشق بخورى ولى تو گرسنه باشى و بعد وایسى یه گوشه نگاه کنى البته که این قانون هم که گذاشتین توش رد پاى قانون تکامل هست و هرچند سخت باید بهش احترام بذاریم
آخه نمیییشه این حس هاى قشنگ رو به شما نداشت نمیشه دست ما نییییست خودش گفته تو قرآن
قطعا کسانى که ایمان و عمل صالح انجام داده اند به زودى خداى رحمان براى آنها محبتى قرار خواهد داد
خودش محبت شما رو تو دل ما قرار داده و من راضى ام خیلى راضى
این محبت تو دلم جا گرفت و به جاش محبت افرادى که منو از خودم و خداى خودم دور کرده بودن از قلبم رفت و این قشششنگ ترین اتفاق این روزهاى منه
این روزها خیلى به خودم فکر میکنم به احساس ارزشمندی و عزت نفسى که هر روز دارم روش کار میکنم به دوره ارزشمند عزت نفس که قشششنگ ترین سرمایه گذارى عمرم بود
که چه چیزهای قشنگى به من یاد دادین و چه نتیجه هایی برام رقم زد
استاد شما اییینقدر این احساس ارزشمندى و عزت نفس رو به من خوب دارین آموزش میدین که من فهمیدم من نفیس هستم خدا اسمم رو روم گذاشته و این اسم یه نشونه بود
من انقدر روى عزت نفسم هر روز کار میکنم که قلبم هر روز بهم میگه نفیس اسم تو همیشه کنار قرآن اومده ،
قرآن نفیس ،اون کسى که تو باید در کنارش باشى باید تو مسیر توحیدى و قرآنى باشه تو باید تو این مسیر باشى و انقدر روى این مورد متعهد موندم که وقتى همسرم به خاطر اینکه دیگه فایلهاى شما رو گوش ندم چند هزار دلار گذاشت جلوم گفت برو براى خودت ماشین بخر برو براى خودت همون جواهرى که میخواستى رو بخر از یکى از بهترین جواهر فروشى هاى ایران من بهش دست نزدم انقدر رو این تعهدم وایسادم که وقتى گوشى آیفون ١٢ پرو مکس بلو اوشن همونى که میخواستم رو رفت خرید گذاشت جلوم که من دیگه تو این مسیر نباشم ولى خدا سریع بهم با آیات سلیمان که کادو رو پس فرستاد هدایتم کرد و من همه رو پس زدم
اون روزهایی که من با قدرت بدون شک و تردید وایسادم و گفتم اگه کل صرافى هاى دنیا اگه کل جواهرات عالم رو به پام بریزى اگه کل سهام اپل رو به پام بریزى من تو همین مسیر هستم من این فایل هام رو گوش میدم هر کس ناراحته بره از زندگى من بیرون قششششنگ ترین لحظه هاى عمر من بود احساس میکردم خدا یه جور دیگه اى عاشقم شد احساس میکردم ارزشمندترین دارایی خدا هستم و دیگه بنده پول نیستم کسى نمیتونه منو بخره و این قششششنگترین حس این روزهاى منه
اون روزى که من با قدرت و بدون تردید وقتى همسرم گفت قرار هست بریم دبى براى زندگى و من گفتم اگر با پرواز فرست آمریکا هم منو ببرى من با شما نمیام قشننننگترین روز زندگى من بود براى نفیسه مشرکى که به خاطر وعده هاى مهاجرت به آمریکا چشمش رو روى خیلى چیزها بسته بود این قشششنگت ین تغییر شخصیتى من بود و
چون ارزشمندیم رو پیدا کرده بودم چون وعده الهى رو باور کرده بودم که بهم گفته فققققط تو این مسیر باش
بهم شما رو نشون داد و گفت ببین استادت هم دقیقا این مسیر رو رفته این پیشنهادات بهش شده همه رو رد کرده بببین من همه چیز بهش دادم و من باورش کردم که تو این مسیر همه چیز بهم میده و بدون کوووووچکترین شکى اون حرفا رو زدم منم نمیدونم کى میخواد به وعده اش عمل کنه ولى دارم میبینم شما رو جلو روم
از اون روز خیلى چیزها تو زندگى من تغییر کرد همسرى که همیشه من باید براش رأس ساعت غذاى مخصوص و رژیمیش رو درست رو میکردم و اگر یه ذره اینور اونور میشد داستان بود غذا پختن یاد گرفته بدون اینکه من بگم و بخوام ازش ، غذا درست میکنه مثه همین امروز که بیدار شدم دیدم برنج گذاشته با ماهیچه کسى که فقط نیمرو املت و غذاهاى باربىکیو یی بلد بود خودش یاد گرفته و وااااقعا یه استنبولى درست میکنه بییییینظیر
انقدر من آشپزى آقایون رو تحسین کردم که کسى که هیییچوقت فکرش رو نمیکردم آشپزى کنه وای میسه و آشپزى میکنه و هم یکى از خواسته هام تیک خورد و هم یه بار انرژى از رو دوش من برداشته شد کارى که من همش بابتش استرس داشتم الان با خیال رااااحت دیگه شبا تا صبح کامنت ها رو میخورم و از اونور تا هروقت بخوام میخوابم و نگرانى بابت غذا ندارم
وقتى رو، احساس ارزشمندیم کار کردم قلبم بهم گفت نفیس مگه خدا نگفته تو رو تو خشکى و دریا حمل میکنم پس دیگه نپذیر کسى براى اینکه ببرتت بیرن واست شرط بذاره و بخواى باج بدى بهش حالا هرررر کسى میخواد باشه
و من عاشقانه به صورت مجازى نشستم تو ماشین شما و اون کار شد قشنگترین کار زندگى من که به صورت مجازى با شما برم بیرون و بگردم و شاد باشم ولى دیییگه سوار اون لندکروزى نشم که براى اینکه سوارش بشم باید باج بدم و شرط بپذیرم اینقدر رو این تعهدم موندم تا به جایی رسید که همسرم وقتى دید من میخوام برم مهارت رانندگیم رو تقویت کنم گفت خودم بهت یاد میدم کسى که اصصصلا حوصله اینکار رو نداشت به جایی رسید که اومد گفت هرجا بخواى برى خودم میبرمت فکر کن من اسنپتم و من همچنان روى تعهدم هستم و دقیقا بعد از عمل به اون تعهد بود که ایشون میخواست برام ماشین بخره و من فقط اونو یه نشونه دیدم و تصدیق کردم
و خدا هم ایینقدر قشنگ بهم نشونه میده دستهاش رو میفرسته با عشششق بى منت بى قید و شرط منو در خشکى حمل کنن و براى نشونه به یکى از نزدیکانم یه بنز اس ۵٠٠ داد که تو ایران فقط ازش دوتا هست و ایشون به محض خرید اون ماشین اومد دنبالم با عشق و اصرار که منو ببره بیرون شیرینى ماشینش رو بده بهم و من فقققط اون لحظه چشمک خدا رو میدیدم که یه چیزایی بهم میگفت
شاید از نظر بقیه که با شما آشنایی ندارن یه جور دیونگى باشه که با عششششق به صورت مجازى بشینى توى ماشین شما و خیلى پیشنهادهاى رو براى مسافرت و بیرون رفتن با بهترین شرایط ولى با افراد غیر هم فرکانس رد کنى
ولى آخه هیچکس نمیدونه وقتى آدم به صورت مجازى هم تو ماشین شما میشینه حتى زمانى که دارید آهنگ به قول خودتون مغایر با قانون میخونید ولى وسطش یه پیغام اصل جنس الهى رو میدین
خورشید خودش بیرون میاد دین دیرین دیرین نیاز نیست خورشید رو بیرون بیارى میییاد خودش بیرون
من هیچوقت تو اون بى ام و و تو اون بنز سى ال اس تو اون لندکروزى که به صورت حقیقى سالهااااى سال باهاش بیرون رفتم این چیزا رو نشنیدم من این لذت رو نبردم من تشششششنه شنیدن این آگاهى هام من تششششنه درک توحیدم و اینا رو فققققط کنار شما شنیدم و حاضر نیستم با هییییچ چیزى عوض کنم بودن تو این مسیر رو
و اینا قششششنگترین تغییرات شخصیتى من بوده و این مسافرتها این بیرون رفتن هاى مجازى با شما قشششنگترین لحظه هاى زندگى من بوده
من دارم تمام جاهایی که باااااید نه میگفتم اما ١٣ سال به خاطر ترس از رضایت نداشتن همسر نمیگفتم میگم و این قشششنگترین تغییر شخصیتى زندگى منه
استاد ازتون سپاسگزارم براى فایل توحید عملى هفت که انقدر آگاهی هاش ناب و خاص بود که من الان راحتتر ابراز عشق میکنم به شما
شما انقدر قشنگ به من یاد دایدن که آگاهانه خودم رو از افراد غیر هم فرکانس دور کنم و من اینکار رو انجام دادم که این روزها میبینم خدا روى من خیلییییى حساس شده احساس میکنم خط قرمزش شدم انقدر حساس که وقتى خودم حواسم نیست و کنار یکى قرار میگیرم که با این مسیر یکى نیست و بودن در کنارش منو ازش دور میکنه به بلندگو بر میداره
منم دوست داشتم بعد از این همه مدت بیام از موفقیت هام در مورد کارم بنویسم ولى خدا با تأکیدى که شما از گفتن در نورد تغییرات شخصیتى کردین بهم فهموند که این تغییرات شخصیتى که در خودت ایجاد کردى از میییلیون ها موفقیت کارى ارزشمندتره پیش من و استادت
از خدا میخوام این بنده اى که یه زمانى خیلى گریز پا بود متعهد تر و ثابت قدم تر بکنه تو این مسیر
نفیسِ عزیزم، رفیق قشنگم، چقدر از کامنتت لذت بردم آخه، اصلا من عاشق اینم که تو حرف بزنی
از توحید بگی،
از ایمان بگی،
از عشق به استادمون بگی
و از تغییرات الهیت…
و من همینطور بغض کنم و با چشمان پر از اشک، خدارو شکر کنم و خداروشکر کنم و خدارو شکر کنم.
نفیس جانم، این ایمان، این آرام بودن قلب، این احساس خوب قیمت نداره، این حال خوبی که داری، این رضایتی که داری(لعلکم ترضی)،این قیمت نداره
و نشون میده که چقدر خوب کار کردی و چقدر خوب عمل کردی. چطوری تحسینت کنم آخه، دوست داشتم کنارت بودم و درآغوش میگرفتمت و با هم مینشستیم ساعتها درموردش حرف میزدیم.
عاااشقتم که همیشه با پیغام های پر از عشق و الهیت عشق الهی رو بهم انتقال میدی
سپاسگزارم از این نگاه زیبات
خدا رو شاکرم برای این احساس های قشنگمون این لعلک ترضی مون
واقعاً داشتم خفه میشدم دلم میخواست بنویسم و به خودم انقدر سخت نگیرم با خودم بیشتر در صلح قرار بگیرم و ایییینهمه مقاومت و انرژی که برای ننوشتن دارم هزینه میکنم که بذارم همه رو یه جا تو کلاب هوس بگم بذارم برای نوشتن و
تکاملم رو طی کنم
احساس میکنم سبکتر شدم وقتی نوشتم و یه سری چیزهایی که دوست داشتم به استاد بگم رو گفتم
منم چققققدر لذت بردم از کامنت زیبا و پر از آگاهی و ارزشمندی که با دستای الهیت نوشتی و به چه نکات فوق العاده ای اشاره کردی
و چقققدر تحسینت میکنم که اینقدر قشنگ و متعهدانه مینویسی و داری رو قانون کار میکنی
عاشقانه منتظر دیدن و شنیدن اتفاقات عاااالی زندگیت هستم و برات توحید عملی رو از خدا خواستارم 💖💖💖
جایی که من دارم لمس می کنم نگرانی های هلنایی که نوشته پدرخدابیامرزش با پول ناسالم اونارو پولدار کرده، و الان خارج از کشور زندگی می کنه…
دارم لمس می کنم نفیسه رو به عنوان همسر یه مرد پولدار…
دارم لمس می کنم نوجوانی رو که گفته بود بچه مایه دار بود و باباش توی سن 19 سالگی تمام حمایتش رو قطع کرد و مجبور شد روی پای خودش بایسته…
تمام فاصله هایی که از دور در زندگی کسی میدیدم داره از بین میره…
از دور میدیدم یکی رفت خارج، پس خوشبخت شد و خوشبحالش…
از دور میدیدم یکی باباش پولداره حمایت می کنه، خوشبخته پس خوشبحالش…
از دور میدیدم یکی با مرد پولدار ازدواج کرده، پس خوشبخته پس خوشبحالش…
اینجا تمام اون کج فهمی های من، تمام نگاه های سطحی به آدما داره ازبین میره…
اینجا عدالت خدارو دارم با وجودم درک می کنم، که همه ی انسان ها یکسری مسایل دارن باید حلش کنن، مهم نیست کجای دنیا قرار گرفتن، امریکا یا ایران! فقیر یا پولدار! مجرد یا متاهل!
اینجا دکتر و مهندس و تاجر و…. داریم…
اینجا آدمهای موفق داریم….
اینجا آدما با افکارشون حضور دارن، نه با لباسشون، نه با اندام و چهره های زیبا یا نازیباشون، نه با ماشین و خونه و داشته هاشون…
اینجا آدما با نیت وجودشون حضور دارن…
از همه قشر، از همه سطح…از همه جنس، از همه رنگ پوست…
نفیسه ی عزیزم، فقط میتونم بگم ممنونم از اون جایگاهی که هستی می نویسی برامون، و از اون موقعیت گزارش میدی، تا افرادی که فقط ظاهر رو میبینن به کج فهمی نیوفتن در مورد خدا و عدالتش…
ممنونم که در تمام کامنت هایی که گذاشتی، اینقدر زیبا توصیف میکنی، از شرایطت، از اقدامات الهی که فقط ایمان به غیب پشتش هستش…
از این تصمیماتی که گرفتی، از حرکت هایی که کردی…
با تمام وجود تحسینت می کنم بخاطر نتایج ارزشمندی که گرفتی…
این موفقیت ها خیلی خیلی ارزشمندتر از هرچیزی هستند…
یک خواب راحت بدون نگرانی برای غذای فردا، اینو با چه چیزی میشه عوض کرد؟
تحسینت می کنم برای ماندن در این مسیر…
تحسینت می کنم بخاطر حضورت و اینقدر متعهدانه کار کردنت…
از صمیم قلب آرزوی خوشی و خوشبختی در تمام ابعاد رو برات دارم عزیزدلم….
آخه کی مثل تو میتونه اینقدر متعهد باشه به توحید عملی؟کی میتونه اینطور اصلا توحید رو درک کنه؟
عزیزدلم هر کدوم از جمله هایی که در زمینه تغییر شخصیتت گفتی نیاز به تمرین و مداومت در کنترل ذهن و ایمان و باور قوی داره که شما به بهترین نحوی از پسِش براومدی واقعا تحسینت میکنم خانم،از این عشقی که به استاد عزیزمون داری لذت میبرم و همه ما عاشقانه استادمون رو دوست داریم و ایشون رو چراغ راهمون میدونیم
به همسر خوبت هم تبریک میگم که خانم توحیدی و نازنینی مثل شما دارن و امیدوارم همیشه در کنار هم بهترین های دنیا و آخرت نصیبتون بشه
اشکمودرآوردی دختر.چقدرزیباحرف میزنی ازتوحیدازعشق به قانون که اونم خودشه نفیس جان منم این روزها پاروی ترسهام میزارم وزندگی تواین مسیرروبه بودن باهمسرم ترجیح میدم به هرکس که منوازمسیرخارج کنه ترجیح میدم دوست دارم همیشه حالم خوب باشه چون به یقین رسیدم حال خوب شکرگزاری واقعی ازخداست وپاداشها به اونایی داده میشه که حال خوبشونوهمیشه حفظ می کنن واکنش نشون نمیدن نفیس عزیزچقدرتحسینتون میکنم درمقابل اونهمه پول وماشین و…تونستیدمسیرقانونوانتخاب کنیدآفرین به این عشقتون به توحید.دقیقا منم عاشق توحیدم تنهاکاری که باهاش حالم خوب میشه حرف زدن وخوندن ازتوحیده. خداوندبه استادعمرباعزت بده که به مایاددادتوحیدواقعی رو
منم میخوام به اندازه کل سالهای زندگیم که پارو بر میداشتم و زور میزدم تا خودم با عقل و منطقم خودم رو به خوشبختی برسونم وا بدم و خودمو تو این جریان هدایت الهی رها کنم و بذارم خودش کارم رو انجام بده
اجاااازه بدم خودش منو ببره و من تسلیمش باشم
میدونم برای کسی که همیشه برای خودش و زندگیش نقشه می کشیده سخته تسلیم بودن ولی من خیلیییی از تسلیم بودن نتیجه دیدم
باید متوکل تر باشم و اجازه بدم خودش کارام رو انجام بده
و این عقل و منطقم رو از مدار خارج کنم و اجازه بدم خدا بگه و من هر چند غیر منطقی بگم چششششم انجامش میدم
دقیقا من الان به مثالهایی به این بزرگی نیاز داشتم🌺
بنز و بی ام و لندکروز🌸
امریکا و دبی
دلار🌼
من الان باید نمونه هایی از عمل به قانون به این بزرگی رو میشنیدم🌺
حتی گفتنش هم راحت نیست حتی شاید نشه خودمون رو توی این شرایط اینچنین راسخ تصور کنیم🌸
من همیشه از دیدن فیلمهایی که ابر قهرمان داره یا خوندن داستانهای اینچنینی لذت میبرم چون خودمو جای اون قهرمان داستان تصور میکنم🌺
شاهنامه میخونم ودیو رو شکست میدم وعضلاتم میگیره🌼کشتی حسن یزدانی رو میبینم که بعداز سه شکست متوالی از تیلور میادو بالاخره پیروز میشه بیشتر از خودش عرق میکنم ونفسم میگیره🌺 داستان اون راننده تاکسی دنده آرژانتینی که تنها داراییش رو از دست میده ولی بجاش خودشو پیدا میکنه والان پیام آور عشق و سعادت و ثروته والگوی کامل یک انسان موفقه رو میشنوم خودمو جای اون تصور میکنم وتو تمام لحظاتش قلبم براش میتپه🌸
الان با خوندن کامنت شما احساساتی شدم و احساس غرور کردم🌼
همیشه لذت بخشه که بتونیم قهرمان داستان زندگی خودمون باشیم وبهتون تبریک میگم🌸
هر کدوم از ما تو زندگیمون بارها چنین لحظاتی پیش میاد و اینجاست که باید قدرتمندانه عیار خودمون رو نشون بدیم وامیدوارم همیشه رو سفید بیرون بیایم🌺
دوست خوب و مهربانی که سخاوتمندانه و صادقانه دستاوردهاتو اینجا نوشتی
خداوند امشب منو هدایت کرد به این کامنت زیبا و پر محتوایی که در هیچ کتابی نمیشد خوند
چقدر بخودم میبالم از اینکه در این سایت و در این گنجینه ی گوهرین زندگی میکنم
تحسینت میکنم دختر تو واقعا بینظیری نفیس جان
واقعا خداوند انگار تو رو برگزیده کرده برای این هدایت ها ی الهی
تحسینت میکنم برای اینکه تو بهترینع بهترین از وجود خودت هستی
تحسینت میکنم که اینجا حضور داری و من چقدر خوش اقبال بودم که به کامنت زیبا و تاثیر گذارت هدایت شدم واقعا اشک منو در آوردی البته نه از روی ناراحتی بلکه این اشک شوقی است که مسیر الهی تو پیدا کردی و من یقین دارم و کاملا مطمعن هستم که همسرت هم پاش به این مسیر باز میشه و در مسیر و فرکانس این مسیر الهی همراه و همقدمت میشه
خدا رو هزاران بار شکرت
نفسیه جان بازم بیا اینجا از موفقیت ها و از دست آورد هات برامون بنویس چون هم خیلی روان و ساده مینویسی و هم قلم شیوایی داری .. بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم..
نفیس جان بهترینع بهترین ها رو در نور الهی عشق الهی امنیت و صلح و دوستی و مهربانی و شادمانی و آرامش و آسایش و سلامتی و تندرستی و پول و ثروت و قدرت نعمت و برکت و رحمت و فراوانی و تمام خوبی هایی که فراتر از حد تصور و درک و تجربه ها و ایده ها و معیارهای زندگیمون رو به آسونی و زیبایی و عزتمندانه برای تو دوست عزیز و هم خانواده و برای همه مون آرزومندم
این لحظه که دارم برات مینویسم خودمم نمیدونم چی میخام بنویسم فقط ی نفر درونم میگه بنویس خودش میاد که چی باید بنویسی …
نفیسه الانی که دارم مینویسم اشک از چشمم سرازیزه
چرا ؟ نمیدونم
شاید اخلاص در نوشته ات
شاید گفتنت از خدا
شاید خوشحالی برای این مسیر و ارامش تو
شاید از شوق داشتن و بودن و درک این حس
نمیدونم چیه فقط اشک از چشمم سرازیره
نفیس واقعا تغییر شخصیت قیمتش چنده
باج ندادن نترسیدن قیمتش چنده
وقتی پاتو رو زمینی میذاری که دیگه حس نمیکنی هر لحظه زیرت خالی میشه و تو به قعر زمین فرو میری
این حس اطمینان / این حس امنیت قیمتش چنده ؟
اینا رو کسی میگه که ته همه زیر پا خالی شدنا رو دیده چشیده لمس کرده و ترس تا عمق وجودش نشسته وسوسه های شیطان و ترسوندنش از کمبود و عدم امنیت تا خود جهنم بردتش
و بعد خدایی که از راه رسید تو دل اون تاریکی وسط اون صحرا وسط اون حیوونهای وحشی برات فانوس انداخت
خودمو میبینم پاهام زخمی شده بدنم درد میکنه قلبم عین گنجشک میزنه و الان بجایی رسیده به ی تخت نرم و سفید و تمیز
بردنش حمام شستنش و اون گرد و غبار از روش پاک شده بهش ی نوشیدنی گرم دادن تا گلوش که صدای های های گریستن و زجه زدن گرفته باز شه و بره توی تختش بی صدا بخوابه
عین ی بچه که به اغوش مادرش پناه برده
داره زخم هاش خوب میشه
چشماشو باز میکنه و دیگه از اون طوفان خبری نیست
بیرون ی گرمای مطبوع هستش و یک منظره بسیار قشنگ و صاحبخونه ایی که از بیرون داره نگاهت میکنه و ی لبخند بسیار مهربان داره و با برق چشماش بهت میگه دیگه تموم شده دیگه رها نمیشی و خودم ی تنه مراقبتم و همه چی بهت میدم
چی میخوای؟ چی میخای که من نداشته باشم ؟ هم قدرت عالم در دستمه و هم بسیار بسیار بهت مهربانم و بهت میدم تو فقط نترس با من باش نگران هیچی نباش
اخ که چه خدایی دارم
چه پدری دارم / پدری که از مادر بهم مهربانتره
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا ممنونم برای بودنت در زندگیم خدایا سپاسگزارم برای دادن خودت به من
هدیه خدا برای این صبر و باور به بودنش فقط میتونه دادن خودش به بنده اش باشه
و من اینو لمس کردم
تو اون های های گریه کردنا
تو اون زجه زدنا
تو اون شش ماهی که شبانه روز مثل بارون بهار شر شر اشک میومد و ذره ایی از غم من کم نمیشد برای دو دقیقه هم سبک نمیشدم و خسته شدم گفتم خدایا علاجی بفرست دیگه نمیکشم و خدا بعد اون قلب منو با بندگان خوبش گره زد و بوسیله اونا مرحمی شد بر زخم های قلبم
قیمت این حس آرامش و اطمینان چند
قیمت چشمها و قلبی که خدا رو دیده چند
چند پول میدی تا خدا رو ببینی
قلبت این حس رو تجربه کنه
چشمات عملا فرود خدا رو به زمین و شخصا در زندگی تو ببینه
چند خرج میکنی؟
اصلا آیا خریدنی هست
اصلا میشه با پول مادی این احساس معنوی رو به وجود اورد و خرید ؟
اصلا و ابدا
این حس مال کسانیست که منتخب شدن
تا درد بکشن و بفهمن که جز نیروی برتر کسی نمیتونه به دادشون برسه و از اون نقطه دریچه قلب باز میشه و نور الهی به قلب یخ زده میتابه و ارام ارام رگ و شریان های قلب به جریان می افتند و فقط خودت میفهمی که چه اتفاقی افتاده
اگر اینا ثروت نیست پس چیه
ایا خوشبختی خریدنیه ؟
خیر تو هیچ مغازه ایی خوشبختی نمیفروشند
اما امروز من خوشبختم تو خوشبختی برای داشتن و دیدن و لمس و درک این حس
اگر همین امشب بخوابم و بیدار نشم تجربه همین حس مرا بس , که با توشه ایی پربار سفر بعدی رو آغاز میکنم
خدایا شکرت … نفیس کامنت تو چشمانم رو بهاری کرد و خدا تک تک کلمات رو بهم گفت و برات نوشتم چه حس سبکبالی دارم …
دوستتدارم خواهرم … اروزی بهترین ها برای تو نازنین … در پناه خدا به خودش میسپارمت .
اولین دفعه اش زمانی بود که توی پارک نشسته بودم آزاد و رها و منتظر اسنپ بودم و داشتم به راننده خانمی فکر میکردم که چند لحظه قبل خدا فرستاد که از من آدرس بپرسه و بعد خودش با عشق گفت اگه تو اون مسیر میخوای برید بیایین با هم بریم
داشتم به این فکر میکردم که وقتی رفتم شیرینی فروشی و ماسک یادم رفته بود و برای احترام به قانون اونجا روسریم رو گرفتم جلوی دهنم صاحب شیرینی فروشی با عشششق بهم یه ماسک داد تا من راحت باشم
و من چقققدر برای یه ماسک ذوق کردم و سپاسگزاری کردم
تصدیق میکردم وعده صدق الهی رو که بهم هر روز میده و من باورش کردم و دارم میبینم این عشق رو از غریبه و آشنا و شکر میکردم
وقتی نشسته بودم رو صندلی پارک و اون عشق هارو مرور میکردم تو اون فاصله که منتظر ماشین بودم وارد سایت شدم
و دایره آبی زیبایی که دیدنش خیلی حس فوق العاده ای داره و دیدم عزیزم آرزو
و من با عشششق شروع کردم به خوندن پاسخهات که همییییشه برام نوید و پیام الهی بوده خوندم و اشک تو چشمام جمع شد و غرق در حس های عالی شدم
جالبتر که الان هم وقتی خوندم دوباره همون حس رو داشتم با اینکه چندمین بار خوندم
دیگه رها نمیشی و خودم ی تنه مراقبتم و همه چی بهت میدم
چی میخوای؟ چی میخای که من نداشته باشم ؟ هم قدرت عالم در دستمه و هم بسیار بسیار بهت مهربانم و بهت میدم تو فقط نترس با من باش نگران هیچی نباش
و شنیدن این پیغام الهی یکی از قششششنگترین پیغام های این روزهای منه
اینکه یکی تو گوشت میگه تا وقتی که در مسیر توحید هستی در حریم امن الهی هستی
مثه کعبه ازت محافظت میشه
تجربه این حس این خیال راحتی که واااقعا دیگه پات روی حباب وعده های شرک آلود نیست خیلییی رویاییه
اینکه خیالت راحته پشتت به وعده کسی گرمه که پشتت رو خالی نمیکنه خیلیی رویاییه
اینکه پات رو روی زمینی میذاری که هر لحظه نمیترسی زیر پات خالی بشه و تو بمونی و احساس گناه و سرزنش خودت خیلیییی رویاییه
واقعا آرزو این حس قیمتش چنده؟
واقعا این لااایق شنیدن پیغام های الهی و حضور در این فضا و با شماها بودن قیمتش چنده
واقعاً داشتن بهترین استاد دنیا قیمتش چند؟
داشتن دوستهای ارزشمند و پاک و توحیدی که خودشونن نقاب ندارن ماسک نمیزنن صاف و ساده و تو میتونی خودت باشی و بنویسی از خودت در کمال امنیت قیمتش چنده
اینکه مینویسی از خودت از حالت از گذشته ات و به حای قضاوت عشق دریافت میکنی قیمتش چنده
عاااشقتم آرزوی عزیزم که انقدر زیبا مینویسی
خدارو شکر میکنم برای حضورمون تو این فضا
خدارو شکر میکنم برای اینکه از رگ گردن بهمون نزدیکتره
عاشقتم فرشته الهی من عااااشقانه برات بهترین ها رو آرزومندم که تو لاااااایق بهترین ها هستی💝💝💝
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام .از خوندن کامنت سایر عشق وآگاهی شما لذت بردم .جنس حرفهاتون حساس ناب این روزهای منه،که معنی توحید رو بیشتر از قبل با تک تک سلولهای بدنم درک کردم .وچقدر آگاهی های خالص وناب عزت نفس تو این مسیر ما رو پرتوان می کنه .امروز وقتی به زندگی مشترک ۲۰ سالهی خودم فکر می کنم تمام تضادهایی که کشیدم فقط به خاطر کمبود عزت نفس بود واینکه خودم رو باور نداشتم با اینکه من از نظر شخصیتی خیلی غنی بودم ولی در مقابل همسرم فقط نقش یه قربانی رو داشتم .اما امروز خوشحالم که نقش یه ملکه را دارم چون ایمان وباور دارم که انسان ارزشمندی هستم ولایق بهترینها . خیلی کامنت توحیدی شما برام تداعی مسیر زندگی خودم بود .خدا رو هزاران مرتبه شکر که هدایت شدیم وپاداش ها در راهه .بهترینها رو براتون آرزو دارم.
سلام دوستان عزیزم در این خانواده ی گرم و صمیمی ❤🌹❤
خدایا شکرت بابت سلامتی تک تک اعظای بدنم
سلام آقا لقمان عزیز درسته شما دفعه ی دوم بود که آمدید اما مطمئنا متوجه نشدید و این هدایتی از جانب خداوند بود تا استاد این کلاس درس پرمحتوا رو برای ما آماده کنند!براتون بهترین نعمتهای پروردگار رو آرزو میکنم،شاد و سلامت و خوشبخت باشید
🌷🌷🌷🌷🌷⚘⚘⚘⚘⚘⚘
استادجان همینجور که آقا لقمان گفتند منم به این موضوع همیشه فکر میکنم که من یک چیزایی در بچگی انجام میدادم اما ناآگاهانه که بعد خداوند منو به سمت شما هدایت کرد تا آگاهانه بهشون عمل کنم فکر میکنم بخاطر همین بود که من از همون لحظه ی که صدای شما و مباحث تون رو شنیدم نشست توی قلبم و خیلی خیلی زود ذهن و قلبم این قوانین رو پذیدفت!
از بچگی سعی میکردم هیچوقت کسی رو مسخره نکنم ، غیبت نکنم و همیشه خوب بقیه رو میگفتم و خوبشون رو میخواستم و دعای خیر میکردم،تجسمات میکردم و از خواسته هام برای آیندم در بازیام به خودم و دوستان بچگی میگفتم(در بچگی در وضع مالی خوب خانوادگی نبودیم البته از لحاظ همه نوع غذا و میوه مامانم خیلی رسیدگی میکرد اما بقیه مباحث در مضیقه بودیم من همیشه این تجسمات را میکردم که من بزرگ میشم برای خودم هرچقدر میخوام لباس و کفش میخرم هرچیزی که دوست دارم و سریع میخرم!) اما همیشه حالم خوب و پرانرژی و شاد بودم!
و الان خدا رو شکر به تجسمات کودکی ام رسیدم که انشاالله بتونم بیشتر پیشرفت کنم💌
یادمِ مدرسه که میرفتیم حدیثی بود از امام علی که میفرمودند: هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند!
و من همیشه سعی میکردم بهش عمل کنم 💌
و همه ی آدم ها رو با هر شکل ،قیافه، دین،مذهب،را واقعا دوست بدارم و بقیه هم این فرکانس رو دریافت میکنن!
در رابطه با ادعا کردن هم فایلی داشتید استاد که اون بینهایت تکان دهنده هست که فرمودید وقتی شما درباره ی چیزی ادعا میکنید،که مثلا من هیچ وقت عصبانی و خشمگین نمیشم،همیشه آرامش دارم یا من هیچ وقت بیمار نمیشم همیشه سالم و خیلی چیزای دیگه وقتی اینجور برای کسی یا حتی خودتون ادعا میکنید جهان تا وقتی مجبورت نکنه خلاف اون ادعات رو انجام بدی از دنیا نمیرید!
استادجانم این فایل بسیار بسیار نیاز بود و سودمند
برای من و مطمئنا برای همه ی دوستان!
سپاسگزارم از شما و آقا لقمان که با مطرح کردن اون جملات باعث شد این کلام های آگاهی دهنده و هدایت کننده از زبان شما بیرون بیاد!خدا رو شکر که تونستم امروز این فایل ناب را بشنوم و انشاالله که بتونم به طور صحیح به نفع خودم ازشون استفاده کنم
استادجان من هروقت شما در این باره میگفتید که به مادرتون هدیه ای دادید بسیار غرق در عشق و خوشحالی شدم، مریم جان هم وقتی گفتند برای تولد پدرشون یک سانتافه بهشون هدیه دادند خیلی خوشحال میشدم که انسان از سرریز ثروتی که داره باعشق ولذت و حس خوب به عزیزانش هدیه بده و این خواسته ی همیشگی من هم بود که بتونم برای عزیزانم از درآمد خودم انجام بدم و الان خدا روشکر در مسیرش قرار گرفتم!
و با عشق و لذت و حس خوب قرار انشاالله خانه ی مامانم رو براش کاغذدیواری کنم! البته این کار رو به خواهرم سپردم چون خودم شهرستان هستم🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
خدا رو شکر خیلی خوشحالم
استادجان امروز جاتون سبز داشتم مواد کوفته سبزی رو برای ظهر آماده میکردم که یک حسی بهم میگفت تخم مرغ نکن داخلش امتحانی بهتر میشه! اما دو دل بودم بعدگفتم خدایا بنظر تو تخم مرغ کنم بهتره یا نکنم؟و منتظر یه هدایتی از جانب خداوند بودم که شما در دقیقه ی ۱۴:۵۷ در بین مباحثتون گفتید( لازم نیست)! و این شد هدایت امروز من😊
خدایا شکرت بابت ثروت و عشق و زیبایی فراوان در جهان⚘⚘🌷⚘🌷⚘🌷🌷🌹🌹🌹❤🌷⚘و بابت وجودِ استاد عباسمنش و مریم جان و این مسیرِ لذت بخش زندگی
من خودم جزو کسانی بودم که گاهی اوقات افراطی برخورد کرده بودم و نشتی انرژی داشتم همین مورد بیمه من ساعتها بهش فک میکردم که چرا باید بیمه تامین اجتماعی واسه خودم رد کنم چون من صاحب کسب و کار خودم هستم و همیشه با خودم میگفتم دلیل رفتارهای منه که باورهای منو میرسونه من اگر باور دارم که پول فراوونه اگر باور دارم من مریض نمیشم یا تا بازنشستگیم انقدر پول میسازم که نیازی به حقوق بازنشستگی ندارم … چرا باید بیمه رد کنم اگه دارم خودمو بیمه میکنم یعنی باور ندارم یعنی ترس دارم نگرانم و ساعتها به این موضوع فکر میکردم که چرا خودمو واسه مریضی و پیری کوری آماده کنم برم گذرنامه بگیرم و خودمو واسه مسافرت آماده کنم باز کلی فکر دیگه تو سرم خب اگر خانومت بچت مریضی داشتن چی اگر هزینه هاشون سنگین شد چی اگر بعد فوتم همسرم از پس هزینه ها برنیومد و احتیاج به مستمری داشت چی وقتی که باید صرف حال خوبم میکردم صرف فک کردن به این مسایل میشد واقعا چرا باید انقدر افراطی برخورد کنم و از این ور بوم بیفتم خب خودمو بیمه کنم اون نشتی انرژی و جلوشو بگیرم و همون انرژی ر صرف پول ساختن شکر گذاری تفریح و کلی کار دیگه کنم که اگرم مفید نباشه لااقل خنثی باشه چرا باید انقدر به خودم سخت بگیرم
بیام تکامل ساختن ذهنمو طی کنم و از خودم توقع بیجا نداشته باشم که در نهایت باعث دلسردی من بشه …
تقریبا دو ماهی میشه که خودمو دوباره بیمه کردم آروم شدم باری از رو دوشم برداشته شد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه عزیزانم
اول از همه از خدای مهربونم ممنونم که بینهایت حواسش به من هست و باعث ارامشمه و هر لحظه من رو هدایت میکنه
بعد تشکر میکنم از استاد عزیزم به خاطر این جمع دوست داشتنی و عالی و صحبتهای بینظیر استاد خوبم که بسیار به موقع بود
امروز کمی کم انرژی بودم با خودم میگفتم این همه روی خودم کار میکنم حواسم به ورودیهام هست مواظب غذای روحم هستم مواظب غذای ذهنم هستم پس چرا نتیجه نیست ؟!
اما استادم امروز صحبتهای شما و مثالهاتون در مورد تاثیر بقیه در من و مهم نبودن نظر دیگران ، یاد دیروز افتادم همیشه وقتی دیگران قضاوتم میکردن کلی به هم میریختم حتی یادم یکبار تا یکسال درگیر قضاوت یکی نفر درمورد خودم بودم و کلی حالم بد بود اما دیروز همونجا بود و بعد از مدت کوتاهی ارام شدم با صحبتهای شما به خودم گفتم این نتیجه س دیگه وقتی در مدت کوتاهی خودت رو اروم کردی وقتی دیگه یادت رفته بود در صورتی که قبلا مدتها حتی یکسال در گیر یک نظر از دیگران درمورد خودت بودی و حالا دیگه در مدت طولانی به همریخته و اشفته نیستی و ارامش داری نتییجه س دیگه این ارامش نتیجه س دیگه وکلی برای خودم خوشحال شدم و سپاسگزاری کردم از خدای مهربونم به خاطر هدایتهای بینظیر و نشانه های به موقعش و به خودم گفتم استمرار استمرار استمرار،..
میدونید گاهی ادم از خودش ناامید میشه به خاطر اینکه به اون اهداف بزرگش نرسیده و همین دستاوردهای به ظاهر کوچیک رو از یاد میبره مثل همین سلامتی و ارامش در کنار عزیزان و کلی چیزهای دیگه که یادمون میره قبلا چی بودیم و الان چه تغییرات مثبتی در خودمون ایجاد کردیم .و نوشتن چکاپ فرکانسی چقدر میتونه بهمون کمک کنه تا به خودمون یاد اوری کنیم نکات مثبت ایجاد شده در خودمون رو و باعث دوباره انرژی گرفتن و پرقدرتتر قدم برداشتنمون بشه
نکته دیگه در مورد زور زدن و صرف انرژی
استاد چقدر راحت زندگی میکنید و چقدر خوب گفتید« اگر اذیت میشی خوب درستش کن» شاید اگر این نکته رو نمیگفتید من میگفتم: نه، باید باهاش کنار بیام نباید به دیگران اهمیت بدم در صورتی که حواسم نیست که این اهمیت به خودمه .
استاد وقتی این صحبتها رو از شما شنیدم با خودم.گفتم من هنوز بینهایتتتتتت خیلیییییی باید روی خودم کار کنم تا قانون رو درک کنم و هنوز خیلی جاها ضعفهایی دارم و دچار افراط و کج فهمی میشم
خیلی اوقات نظر دیگران باعث میشه در وجود خودمون یک جنگ درونی ایجاد بشه که نه من نباید به نظر فلانی اهمیت بدم من همینم که هستم و یکی دیگه در ذهنم میگه خوب برو اینکارو انجام بده خوبه که باعث پیشرفتت میشه، باعث قشنگتر شدنت میشه و یا باعث کم شدن نگرانیهات میشه وباعث بهتر شدنت در هر چیز دیگه ای…میشه اما من به خاطر درست درک نکردن قانون یک جنگ درونی و صرف کلی انرژی داشته باشم که نه من دارم روی خودم کار میکنم نباید اون برام مهم باشه نباید اینکارو بکنم من خودممو خودم ، منم و خداو منم و باورهام،….. اما از درون اشفته ام انگار از ته قلبم قبول دارم که درسته اما به خاطر درک نکردن درست قانون میگم نه من باید خودم تنها درستش کنم حلش کنم من میتونم و….(و اینجا ندیده گرفتن احساس باعث اذیت شدنم میشه گوش نکردن به صدای قلبم و شنیدن صدای منطقی ذهن با کج فهمیهای خودم)
استاد هر چقدر هم صحبت در این موارد بشه کمه چون باز هم این تله هایی هست که در دامش میفتم و به گمان خودم دارم روی بهتر شدن خودم کار میکنم در صورتی که دارم کلی انرژی الکی صرف میکنم برای یک جنگ درونی الکی و همش زور الکی هست و هیچ نتیجه ای جز ناامیدی و نابودی خودم نداره.
#نتیجه ی من و راهکار من برای رفع این مشکل با اونچیزی که من از صحبتهای استاد درک کردم👇
۱_هر جایی که احساس کردم دارم انرژی زیادی صرف میکنم و راه راحتتر برای صرف انرژی کمتر هست حتما انجامش بدم
۲_اگر دیدم نگرانی در من بیشتر میشه و چیزی هست که باعث ارامش من میشه حتما انجامش بدم
۳_اگر دیدم چیزی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس من میشه (حواسم به اعتماد به نفس کاذب باشه) حتما انجام بدم
۴_هرچیزی که میتونم به راحتی انجامش بدم انجامش بدم حتی اگر نظر دیگران بود اما برای من منفعت داشت به نفع من بود و باعث صرف انرژی کمتر در من میشه
۵_🌼از همه مهمتر شنیدن صدای قلبم🌼و گوش دادن و عمل بهش
استاد چقدر من دچار کج فهمیها شدم در این قوانین و خدای مهربونم رو از صمیم قلبم شکر میکنم که در هر لحظه منو هدایت میکنه، من معتقدم و ایمان دارم چون خدای مهربونم تعهد من رو در بهتر زندگی کردنم دیده در زمان مناسب که واقعا نیاز دارم منو هدایت میکنی
استاد بینهایت سپاسگزارم به خاطر این گفتگو با دوستان که کلی از کج فهمیها و افراط ها رو رفع میکنه و من در همین گفتگو ها چقدر درسها گرفتم که میلیاردها ارزش داره استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم
خدای مهربونم عاشقانه میپرستمت و شکرگزار نعمتهایت هستم
در پناه خدای مهربونم باشید
به نام خدا
با سلام خدمت استاد عزیز چقدر جوابهای شما آدم رو به فکر فرو میبره امروز داشتم فقط به این فکر میکردم که اگر من سال ۹۳ با دوره های شما آشنا میشدم و تو مدارش بودم الان زندگیم تو چه شرایطی بود با اینکه من تو تهران بودم ۱۵ سال و تو مخصوصا حوالی انقلاب اینقدر تو مدارش نبودم که تبلیغات دوره شما رو ندیدم و اگر در دورههای حضوری شما شرکت میکردم و این آگاهی های ناب رو استفاده میکردم تو زندگیم شرایطم ثروتم عالی بود.مثل الان که واقعا تو مراسم های مذهبی یا در جمع ها واقعا احساس میکنم که از بقیه جامعه کنده شدم و هر روز ۹ ساعت هدفون تو گوشم و فقط فکر میکنم به باورهای محدودم
ممنون .🥰🥰
به نام خداوند رزاق
سلام
استاد بسیار از شما سپاسگزارم که قانون رو در زندگی روزمره برامون روز به روز واضح تر می کنید، تا طبق قانون زندگی کنیم تا سعادت دنیا و آخرت رو کسب کنیم…
تمام توضیحات این قسمت و قسمت قبل باعث شد قانون برام واضح تر بشه، باعث شد محدودت و عجز خودمو به عنوان یک انسان بپذیرم و همونطور که فرمودید اجازه بدم تکاملم رو طی کنم تا به مرور قوی تر بشم تا بصورت قلبی و درونی روز به روز نگاه دیگران برام کمرنگ تر بشه…نه اینکه بخوام خودمو تحت فشار بزارم…
این صحبت های شما باعث شد من بیشتر با خودم به صلح برسم، هرچقدر که بهتر آشنا میشم و بهتر درک می کنم قانون رو، به همون نسبت بیشتر دست از نکوهش خودم برمیدارم و این یعنی به صلح رسیدن با خودم، یعنی پذیرفتن خودم، یعنی آرامش درونی.. استاد بسیار سپاسگزارم از شما…که اینقدر خالصانه این مباحث رو شرح میدید و اون مهمتر در قالب هدیه درسایت منتشر می کنید…
وقتی در قسمت قبل در مورد اینکه ایرادی نداره یه مدت بریم و اون خلاهای وجودی مون رو پر کنیم، درعوض از اون خواسته پر میشیم و سیراب میشیم، چقدر اون توضیحات باعث شد خودمو بیشتر ببخشم، و سرزنش نکنم که چرا یه مدت که به یکی از خواسته هام رسیده بودم، رفتم سراغش و تمرکزی کار نکردم روی قانون…
وقتی در این قسمت در مورد استفاده از امکانات رو برامون واضح کردید، و مشخص کردید رعایت کردن حد و حدود مهمه، نه خیلی طبق نظر مردم عمل کنیم، و نه از اونور بوم هم بیوفتیم که هی بگیم نظر مردم برامون مهم نیست درحالیکه داریم اذیت میشیم… نمونه ی واضحش برای من در این مورد آرایش کردنم بود، من خیلی به ندرت و خیلی خیلی لایت آرایش می کردم گاهی، اما شنیده بودم هرکی آرایش می کنه یعنی همینجوری که هست خودشو زیبا نمیبینه یا دوست نداره، و سعی داره با آرایش کردن به این حس برسه!
از اونجایی که اون جمله رو شنیده بودم، وقتی آرایش می کردم این جمله منو تحت فشار قرار میداد و ناراحتم میکرد، و وقتی هم که جایی می رفتم و سعی می کردم به این جمله عمل کنم و همون یه ذره آرایش رو هم نکنم، از اینکه توی اون جمع که همه به خودشون رسیدن و آرایش ملایم دارن و من نداشتم، بازم احساس خوبی نداشتم، در هرحالت من احساس خوبی نداشتم و انرژی فکریم میرفت به آرایش کردن یا نکردن
و این صحبت های شما بازهم یک جدال بین این کارها رو در وجود من خاموش کرد و صلح برقرار کرد…
همون شب که کلاپ هاوس برگزار شده بود، من سه روزی بود که قاب و گلس گوشیم رو درآورده بودم، اینکه بدون قاب و گلس استفاده می کردم خیلی حس خوبی داشتم و خوشم می اومد از گوشیم، ولی از طرف دیگه انرژی من داشت برای مراقبت بیشتر ازش هدر می رفت، نه تنها خودم مدام حواسم بود از دستم نیوفته، بلکه هرکی برمیداشتش، می ترسوندمش که دست نزن قاب نداره می اوفته از دستت… و وقتی شما در مورد بیمه کردن گوشی صحبت کردید، و این توضیحات عالی که چرا به خودمون سخت بگیریم، وقتی میشه با بیمه خیالمون راحت باشه چرا انجام ندیم! من فردای اون روز رفتم و یه گلس و قاب جدید براش گرفتم، تا انرژیم برای این موضوع هدر نره و بزارم روی مسائل مهمتر…
استاد ممنونم که نشتی انرژی رو اینقدر واضح و خوب و در خلال اتفاقات روزمره مون برامون واضح می کنید، هرچقدر تشکر کنم بازم کمه، دو مورد دیگه هم الان خاطرم هست به تازگی انجامش دادم تا نشتی انرژیم کمتر بشه، براتون می نویسم…
یکیش اینکه من تمرکزم رفته بود روی ریزش موهام، البته هم دکتر گفت این میزان ریزش طبیعیه و هم آرایشگرا می گفتن، ولی من از اینکه هر روز و هربار موهامو شونه می کردم، این همه مو میریخت خیلی خیلی حالمو بد میکرد، و طی این مدت که در این مسیر هستم، نتونسته بودم ریشه اش رو پیدا کنم تا رفعش کنم، و یک ماه پیش، تصمیم گرفتم نزارم این موضوع حالمو بد کنه، و موهامو مثل مریم جان کوتاه تر کردم، و خیلی راضی و خوشحال هم هستم الان، وقتی انجامش دادم، با خودم فکر می کنم چرا تابه حال انجام نداده بودم؟ تصور کنید ده سال و هر روز، میشه سه هزار و ششصدوپنجاه روز که من این فرکانس حس بد رو میفرستادم، الان حداقل دیگه نیست…
و یک موضوع دیگه نشتی انرژی، در مورد کاهش وزنم هستش، اینکه میگید وقتی داره اذیتمون می کنه، هیچ ایرادی نداره رفعش کنیم! نزدیک 40 روز هستش که با فایل های بی نظیر آقای رضا عطارروشن، دارم برای لاغری دائمی حرکت می کنم، تا به لطف خدا این 15 کیلو اضافه وزن رو از بین ببرم و به حالت طبیعی خودم برگردم، می دونید اینکه زیبایی اندامم برام مهمه و الان احساس بد در این مورد هم سالهاست با منه یکطرف قضیه است! از اون مهمتر اینکه خوردن الویتِ من (و افراد چاق) هستش طرف دیگه ی قضیه است که آسیب رساننده تره!
باید الویت خوردن در ذهنم و ناخودآگاه کمتر بشه تا الویت چیز دیگه مثل ثروت ساختن بشه… یجایی گفتید تا چندسال پیش کلمه الویت جمع نداشت، فقط یک چیز میتونست الویت باشه، دقیقا همینه! من میخوام تمرکزم از روی خوردن برداشته شه! و آقای عطارروشن اینقدر توی سایتشون فایل آماده کردن، که در این 40 روز کلی باورهای من و اهرم رنج و لذت توی ذهن من در مورد خوردنی ها داره درست میشه و بدن من داره بهتر عمل میکنه، و من هدایتی و به راحتی میتونم میزان خوردنم رو کنترل کنم، بدون درگیری ذهنی، بدون محدودیت… و اتفاقا بیشتر دارم باور می کنم که وقتی باورهای ذهنی من، وقتی جای اهرم رنج و لذت برای یک موضوعی توی ذهن من درست قرار گرفته باشه برای رسیده به خواسته ای اصلا سختی نمیکشه آدم! خودبه خود بهش هدایت میشیم و سیستم خداوند این کارو انجام میده! و اتفاقا این هدفی که انتخاب کردم برای کاهش وزن، نه تنها مقصد زیباست که به کاهش وزن و عادت به اندازه خوردن من منجر میشه، بلکه مسیر هم زیباست و باور راحت رسیدن به خواسته ها رو بهتر و درونی تر دارم درک می کنم… البته بخاطر اینکه توی دوسال و نیم در این سایت هستم، و داستان هدایت رو درک کردم، بهتر هم تونستم روش کار خدا و جهان رو برای کاهش وزن و رسیدن به تعادل رو درک کنم و ادامه بدم. در قسمت اول یا دوم کلاپ هاوس که در مورد اینکه بدنمون به ما میگه چی بخوریم چی نخوریم و من اونجا بازم بهتر درک کردم که بدنم برای دریافت مواد غذایی خودش هدایت میکنه! حالا بیام سعی کنم این هدایت رو درک کنم و تسلیمش باشم و بهش عمل کنم.
اینکه میگم الویت خوردن نباشه، یادمه یه جایی گفتید یکی از دانشمندا (خاطرم نیست اسمشون رو، شاید انیشتین بود) اینقدر که غرق کارش می شد، غذاش رو میزاشتن پشت در اتاقش، یادش می رفت بخوره و غذا می موند و فاسد میشد! درحالیکه برای افرادی که اضافه وزن دارن اینطور نیست، وسط هرکاری تمرکز به هم میخوره و ناخودآگاه گرسنگی یادآوری میشه!
استاد من دارم سعی می کنم هرچند کوچک، هرچقدر میتونم خودمو تغییر بدم، بهبود بدم، و ادامه بدم این مسیر رو تا بهتر درک کنم و بهتر عمل کنم!
سپاسگزارم از خداوند بخاطر وجود شما! امیدوارم همیشه سراسر نعمت و آرمش باشید…
به نام تنها قدرت جهان
سلام به تنها استاد عزیزم و سلام به خانوادهی صمیمی عباسمنشم که عاشقانه کامنتهارو مطالعه میکنند و عاشقانهتر، مینویسند.
از زمانی که شروع کردم به نوشتن، هر روزم متفاوت از روز قبل شده و خدارو هزاران هزار بار شکرمیکنم و شکر میکنم که باید کلی کارها رو هندل کنم تا بتونم بدو بدو بیام تو سایت و بتونم حداقل دو سه ساعتی با آرامش در این سرزمین رویایی سیر کنم. امروز فکر میکردم شاید وقت نشه بنویسم و فقط میخواستم بیام پیامهای دوستان نازنینم رو بخونم و فایل جدید را گوش کنم اما خدای مهربان، این فرصت رو برایم فراهم کرد تا درمورد مسئلهای که دوست داشتم بنویسم. دو موردی که میخوام درموردش بگم که کاملا هم
به هم مرتبط هستند. ۱. عزّت نفس ۲. حرف مردم
۱. درمورد آیتم اول، منم آدمی بودم که با وجودیکه همه هُنَری داشتم و همه کاری بلد بودم و به قول معروف از هر ده انگشتم هنر می بارید، همه کارها رو هم درحدّ حرفه ای بلد بودم ولی خودم قبول نداشتم. نمیدونم این چه داستانیه که گاهی حتی وقتی تایید دیگران رو هم میگیریم بازم وقتی اون عزت نفس، سرجاش نباشه، تاییدها رو هم بعنوان تعارف و تظاهر می بینیم.
فکر میکنم همه چیز برمیگرده به محیطی که دَرِش بزرگ شدیم که آیا به اون هنر یا کاری که انجام میدی ارزش قائل میشن یانه. و همینطور اتفاق هایی که در کودکی ، در خانواده میوفته. اون جنگ و جدلها، اون توهین ها و اون بزن بکش ها در خانواده، از من یک آدم ترسوی بله قربان گویی ساخته بود که انقدرخودمو قبول نداشتم که حتی جرات نداشتم داخل یک مغازه ای برم و چیزی بخرم. یادمه اولین باری که رفتم ازمغاره خرید کردم با اصرار داداش حبیبم بود. یعنی همیشه با هم میرفتیم اما داداشم بجای من حرف میزد و خرید میکرد. حتی یادمه مغازه لوازم التحریری بود مثل همیشه رفتیم اما داداشم یهو گفت من بیرون می مونم، تو برو داخل و بگو چی میخوای و خرید کن. قشنگ یادمه که چه اصراری میکردم که نه، اذیتم نکن، من نمیتونم و اونم دعوام میکرد که تاکی میخوای از آدما بترسی و خلاصه مجبورم کرد رفتم داخل مغازه وخریدمو کردم. وقتی از مغازه بیرون اومدم، انگار یه کار بزرگی انجام دادم، کلی برام دست زد و تشویقم کرد!!! یا اولین باری که تو ۱۸سالگی تنهایی سوار تاکسی شدم یادم نمیره که احساس میکردم چه اعتماد بنفسی پیدا کردم!!!! و حتی دوران دانشجوییم که اصلا نفهمیدم چطور گذشت از بس که همیشه سرم انقدر پایین بود که فقط جلوی پامو میدیدم و مسیر رفت و برگشت به خانه! وحتی کم حرفیم و بیش ازحد خجالتی بودنم! همه و همه برمیگرده به نبود عزت نفس و اهمیت دادن به حرف های مردم. که بالاخره خدارو هزاران مرتبه شکر بعد از گذشت این سالها، کمکم با شناخت خودم و اخیرا هم با آموزشهای استاد دارم بهتر و بهتر میشم و همین نوشتنم اینجا، تمرین خیلی خوبیه برام که حرف بزنم.
۲. اما در ارتباط با صحبت های این جلسه بخصوص اهمیت ندادن به حرف مردم، متوجه یه کجفهمی بین تعدادی از دوستانی که باهاشون در ارتباطم، شدم. اینکه گاهی اوقات، این اهمیت ندادن به حرف مردم رو با بی ارزش دونستن خودِ مردم اشتباه میگیرند. یعنی من خیلی شنیدم طوری درمورد بقیه صحبت میکنند که انگار چون اونا از قانون خبر ندارند آدمای چیپ و بیارزشی هستند و فقط ماییم که با ارزشیم. و این تصور، کمی منو اذیت میکنه. حتی دیدم که وقتی توخیابون قدم میزنند به بقیه مردم که در رفت وآمد هستند به چشم حقارت نگاه میکنند و حرفهای جالبی نمیزنند.
اما همونطور که میدونید خداوند در آیه ۱۲ سوره حجرات این مسئله را یادآور شده که از بسیاری از گمانها هم نسبت به دیگران باید بپرهیزیم(حتی نگفته از بعضی گمانها، بلکه از بسیاری گمانها دوری کنیم)
«یا ایّها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظّن…»
در واقع این خودبرتربینی ، به غلط برداشت شده از این جملهی درست که حرف مردم، پشیزی ارزش نداره، (نه خودمردم) و چقدر لذت بردم که شنیدم استاد هم در یکی ازفایلها در مورد این کجفهمی تذکر داده بودند و تاکید کرده بودند که :
اهمیت ندادن به حرف مردم، به معنی بی احترامی به اونها نیست.
همه ی انسانها درپیشگاه خداوند برابر هستند مگر به درجه تقوا و ایمانشون. تنها تفاوت ما نزد خدای مهربون به درجهی ایمان وتقواست و اون هم کاملا درونی هست و
کم و زیادش رو فقط خدا میدونه و ما نمیتونیم قضاوت کنیم.
این خیلی خوبه که به حرف و نظر مردم درمورد خودمون اصلا هیچ ارزشی قائل نباشیم و کوچکترین اهمیتی ندیم ولی
نه اینکه نگاهمون به اون شخص ، نگاهِ از بالا به پایین باشه و در ذهنمون بگیم برو بابا تو چی میدونی، من میدونم. من قانون رو بلدم، من!، منننن!، و این مَنیّت بیاد جاشو بده به اون کمالاتی که قراره بدست بیاریم.
این خیلی نکتهی ظریفی هست که باید بهش توجه کرد. درعوض باید دانست که خداوند به همهی انسانها کرامت داده و همه را گرامی میداره:
«و لَقد کَرّمنا بنیآدم…»
«بهیقین فرزندان آدم را کرامت دادیم…»
از این جهت، بنظرم پرهیز از گمان بد به دیگران(گمانِ اینکه چون قانون رو نمیدونند پس آدمای بی ارزش و فرومایه هستند)، در واقع، حفظ کرامتی هست که خداوند به انسان عطا کرده. خداوند در انتهای همین آیه فرموده:
« و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.»
پس به همه فضیلت کامل بخشیده ، این یعنی همهی انسانها اون گنج رو در درونشون و در قلبشون دارند و
فقط تفاوت ما که قانون رو میدونیم و سعی داریم بهش عمل کنیم با کسانی که نمیدونند اینه که ما از وجود همون فضیلت خبر داریم و سعی میکنیم به اون گنج دسترسی پیدا کنیم و به حضور برسیم ولی اونها از وجود این گنج در درونشون بی اطلاعند(نه اینکه اصلا اون گنج یا اون فضیلت رو ندارند پس حقیرند.) دوست داشتم این مسئله رو بگم چون صحبتش هم شد و استاد هم چققققققدر خوب وکامل صحبت میکنند اینکه گفتند
دربرابر نظر مردم، یک معیاری برای خودشون قرار دادند که آیا این رفتاری که من دارم، دیگران هم اگر این رفتار را داشته باشند من اذیت میشم یا نه؟! اگر اذیت نمیشم که اوکی، اما اگر اذیت میشم پس درست نیست و تغییرش میدم. و
این دقیقا مصداق توصیه پیامبر هست که باز استاد خودشون به تجربه به این موضوع رسیدند که : آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند.
بعبارتی دیگه : براى دیگران دوست بدار آنچه را که براى خود دوست میداری و براى دیگران مخواه آنچه را که براى خود نمیخواهی.
آنچه از دیگران زشت میداری از خود نیز زشت بدار
آنچه نمیپسندی که به تو بگویند، تو نیز بر زبان میاور
و چون راهِ خویش یافتى، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش.
الهی که همیشه ثابت قدم باشیم و خدا را بسیار، یاد کنیم. باشد که رستگار شویم.
عاشقتونم
سلام حوری جان زیبا و دوست داشتنی🌹🌹🌹🌹
امیدوارم که حال جسمتون و روحتون عالی و در آرامش باشید👭
ممنونم که کامنت به این زیبایی و آگاهی دهنده ای رو نوشتی🌷🌷🌷
بسیار بسیار از خواندن اش لذت بردم!
و یاد خودم افتادم که به دلیل اعتماد بنفس پایین قبل از آشنایی ام با استاد همین تجربیات شما را داشتم!
من در سن پایین ازدواج کردم و به شهر دیگری از خانواده ام رفتم یعنی به مدت دوازده سال من الان تازه به مدت دوسال که از آشنایی ام با استاد میگذره دارم خودم میرم بیرون و خرید میکنم و لذت میبرم و پیاده روی میکنم قبلا اصلا تنهایی نمیرفتم هیچ جایی حتما باید منتظر کسی میبودم که باهام بیاد! و من خیلی از کارها رو فقط بخاطر این میکردم که همسرم ازم راضی باشه مثلا چون خانوادم در شهری دیگر بودند فقط بخاطر اینکه همسرم بگه به به چه همسر مهربان و فداکاری دارم فقط سالی یک یا دو بار به دیدن شون میرفتم و خودم رو سرزنش میکردم اما خب اینو که میدونی عزیزم این اعمال نتیجه معکوس بهمراه داره! الان خدا رو شکر هروقت اراده کنم بااحترام به دیدن خانواده ام میرم و اینجوری اتفاقا بیشتر احترام و عشق نزد همسرم دارم چون برای خودم ارزش قائل شدم!و خیلی از تجربیات دیگه که فقط بخاطر اعتماد به نفس پایین و راضی کردن بقیه انجام دادم!
این تغییرات شخصیتی خیلی لذت بخشِ و حس خوبی به آدم میده❤❤
دوستت دارم عزیزدلم
سالم و شاداب باشید همیشه😘😘😘
خدا رو شکر که در این مسیر لذت بخش زندگی قرار گرفتیم و انشاالله که بتونیم با عملگرا بودنمون به نفع خودمون ازش استفاده کنیم تا در دنیا و آخرت بهشت پرنعمتی رو تجربه کنیم!
سلام بر شما خواهر عزیز
از توضیحات ونکته سنجی شما لذت بردم واستفاده کردم
همانطور که فرمودید اگر لطف خدا شامل حالمان شده وبا قانون واین سایت خدایی ،اشنا شدیم همه لطف خداوند و تلاش استاد بود ونیز فرکانس های ما و کل داستان برمیگرده که روی خودمون کار کنیم وروز بروز بهتر باشیم نه اینکه انگار بر دیگران برتری یافته ایم.
اگر همه با قانون زندگی میکردن دنیا جای بهتری بود.
خدایا شکرت که چنین همسفرانی دارم
خانم باختری عزیز…
چقدر صحبتاتون دقیقا پاشنه اشیل من بود….
دقیقا نشتی وجود من….
از استاد عزیز ممنونم از بخش مصاحبه با استاد….
و من این فایل رو از نشانه های هر روز من.دانلود کردم…..
هر روز با تکاملم در این سایت بهشتی بیشتر بیشتر موضوع نشتی هایم رو بهم تاکید میکنه….
دقیقا همینه!😐….
ما تو جهانی قرار داریم..
که خداوند باید این تفاوت سنتها وجود داشته باشه..
تو باید تغییر کنی…
حرفهای مردم در بین یکدیگر تمامی نداره…
میدونی چرا؟
چون دوست داریم فقط همدیگر رو قضاوت کنیم😑….
همون امر بمعروف و نهی از منکر.چقدر تخریب داره….
من یجایی بوده..که دعوای شدیدی بینشون پیش اومد…به نفرت و جنجال بین دوست و خانواده پیش اومد..
و ما این طرز تفکر رو مدام بچشممون میخوره..
چون بحث کردن اتلاف انرژی..و بعداش..یه حالت نفرین و کینه پیش میاد….
و قانع کردن اطرافیان از اینکه کارش اشتباه هست…و اون نمیخواد بپذیره همین باعث اتلاف انرژی هست….
همون غیبت کردن در جمع دوستانه…همه اینها انرزی رو میسوزنی…….
و شما دوست عزیز موارد بسیار خوبی رو مثال زدید…خیلی از شما درس گرفتم.بصورت واضح
و صحبت استادراجع به مسئله ایی که گفتن…
بعضی موقعها از طرف مقابل میگی من قیافمو همینجوری دوست دارم…ولی بخاطر اینکه ثابت کنی…هست…
و از درون داری خودتو اذیت میکنی..بر فرض تو جمع باشه با وجودی که دوست داری یکم ارایش و لباس خوشکل پوشیده باشی..ولی از یطرف دیگه و بخاطر کج فهمی از قانون بگی من همینجوریمو دوست دارم..
هر چیزی که احساستو بد کنه دقیقا همون نقطعه ایی که باید اونحرفو بپذیری..
من جلوی دندونم یکم پریده بود…یکم نازیبا بود..
و اطرافم بهم گفتن درستش کن…گفتم اتفاقا خیلی خوبه درست بشه…
استاد عزیز نکاتهای بسیار زیبایی رو داشتن بیان میکردن..
من اینچیزایی که تو ذهنم هست دارم بیان میکنم.
یه مورد…با صلح بودن با خودمون..دوست داشتن خودمون…و هر چیزی که قلبمون به ارامش میرسه…بر میگرده به قانون درست کیهانی…باید این فایلها رو مدام تو هر لحظه که کج فهمی کردیم به خودمون بقبلونیم…که میشه…باید تکرار و استمرار وجود داشته باشه.
و هر چیزی که از سر اجبار..و غرور نادرست راجع به درک قانون نسبت به دیگران …
همه اینها نشتی هایی هست
که ما رو از درونمون دور میکنه
بقول دوست عزیز
آنچه که نمی پسندی که به تو بگویند.تو بر زبان میاور..
وقتی خاشع شدی و قانون رو درک کردی اونوقت خداوند رحمتشو شامل حالت میکند…
.ایمان و توکل بهمین برمیگرده…
باید هر لحظه درونت پر از عطر خداوند باشه..
تو قرآن راجع به صلواه گفتن..یعنی هر لحظه به عمل و رفتارت توجه کن…
چون قانون کاری نداره..تو چجور به چه روش نماز میخونی..
باید عملکرد و توجه در هر لحظه کار کند…..
استاد عزیزم هر جا باشید.من براتون آرزوی خوشبختی میکنم.
این سایت سایتی که خداوند هر لحظه مدیریتش میکنه…
و برلی معدود افرادی که واقعا بخوان عمل کنن.
منم باورهای اشتباهی داشتم..و چند روزه وارد این فایل از طریق نشانها شدم…
از تمامم درکش میکنم…واقعا کنترل ذهن و کانون توجه باید در هر لحظه کار کنه…چون بعضی وقتا ناشی میخوره تو جاده خاکی…و پرت میشه..
و اینجا هست مثل فرمون سفت بگیری تا غلت نخوره..
و هر چیزی که انسان رو لز احساس خوب به احساس بد میکشونه.همون راه بیحساب و کتاب هست….
باید تداوم و استرار داشته باشه
ممنون از خداوند عزیزم هستم.که هر لحظه ما را بزله رلست هدایت میکنه.
ممنون از دوستان عزیز…با کامنتای زیباشون
و ممنون از استاد بینظیرم..سپاسگزارم قانونتو هررلحظه به من یادآوری میکنی.
در پناه خدادند شاد و سلامت باشید
سلام به استاد و تمام عزیزان
خداوند مهربان رو شاکرم که هدایتم کردبه سمت استاد،از تمام تعالیم و راهنمایی های استاد استفاده کرده و چراغ راه قرار می دهم.
متاسفانه زیاد اهل تایپ کردن نیستم.
اما اگر امکان فرستادن وویس مهیا میشد،حرف و سخن زیاد داشتم.
آرزوی موفقیت های روزافزون برای همه شما و همچنین استاد را دارم.
سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان
خدا را هزاران بار شکر میکنم برای این هدایت فوقالعاده که امروز از زبان شما مثل همیشه کاملا شفاف درک کردم.
استاد من در حال کار کردن دوره۱۲قدم هستم تقریبا ۲روز به شدت ذهنم درگیر مسئله باورسازی بود.
باورهای شما به خصوص باورهای توحیدی و باورهای مالی که در حال حاضر بیشتر مورد توجه من است خیلی خیلی باورهای عالی و نابی است تا جاییکه ذهن من واقعا با بعضی از آنها به شدت مقاومت دارد
سوالی که برای من در این موقعیت پیش آمده بود این بود که باید همه اون باورهارو بسازم حتی اگه با قبول آنها به شدت مقاومت در ذهنم دارم و با درک آنها فاصله زیادی می بینم؟
به نظر خودم من با درک بعضی باورها در این مقطع خیلی فاصله دارم و حتی تمرکز روی آنها احساسم را بد میکنه دقیقا مثلا همین مسئله بیمه دوست داشتم مثل شما این باور در من باشه که نیازی به بیمه درمانی ندارم اما ذهنم مقاومت زیادی دارد کلی انرژی از من گرفته میشه و تازه حالم هم بد میکنه خودم به ذهنم رسیده بود که به هرحال شما هم این مسیر رابه گفته خودتان تکاملی پیش آمدید شاید در ابتدای کار مثل من باورهای توحیدی و مالیتون انقدر قوی نبوده پله پله باور ساختید کار کردید نتیجه گرفتید و باورهاتون بهتر و قویتر شده شاید بهتر است من هم کم کم باورسازی کنم نتیجه بگیرم قدم قدم ایمانم بیشتر بشود و بتوانم باورهای قدرتمندتر بسازم امروز با این توضیح عالی من بهتر مسئله را درک کردم و جواب سوالم را گرفتم.
باید بارها به خودم یادآوری کنم الویت احساس خوب است لذت بردن است و من در حال یادگیری قوانین هستم تا از مسیر زیبا و راحت به خواسته هایم برسم همون مسیر زیبای امن که لذت می برم و سوت میزنم و به خواسته هام هم میرسم.
واقعا از توضیحات عالیتون مثل همیشه سپاسگزارم
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
سلام استاد عزیزم
شما یه استاد مثه خودتون نداشتین براى همین خیلى حال ما رو درک نمیکنید
میدونم باید به قوانینتون احترام بذاریم ولى حرف زدن با شما خیلى حسش الهى و قشنگه انقدر قشنگ که خود من بیشتر گفتگو هاى ذهنیم با شماست
این قانونتون مثه این میمونه بهترین غذاى دنیا رو بذارن جلوت و تو گرسنه باشى بهت بگن فقط میتونى یه قاشق بخورى ولى تو گرسنه باشى و بعد وایسى یه گوشه نگاه کنى البته که این قانون هم که گذاشتین توش رد پاى قانون تکامل هست و هرچند سخت باید بهش احترام بذاریم
آخه نمیییشه این حس هاى قشنگ رو به شما نداشت نمیشه دست ما نییییست خودش گفته تو قرآن
قطعا کسانى که ایمان و عمل صالح انجام داده اند به زودى خداى رحمان براى آنها محبتى قرار خواهد داد
خودش محبت شما رو تو دل ما قرار داده و من راضى ام خیلى راضى
این محبت تو دلم جا گرفت و به جاش محبت افرادى که منو از خودم و خداى خودم دور کرده بودن از قلبم رفت و این قشششنگ ترین اتفاق این روزهاى منه
این روزها خیلى به خودم فکر میکنم به احساس ارزشمندی و عزت نفسى که هر روز دارم روش کار میکنم به دوره ارزشمند عزت نفس که قشششنگ ترین سرمایه گذارى عمرم بود
که چه چیزهای قشنگى به من یاد دادین و چه نتیجه هایی برام رقم زد
استاد شما اییینقدر این احساس ارزشمندى و عزت نفس رو به من خوب دارین آموزش میدین که من فهمیدم من نفیس هستم خدا اسمم رو روم گذاشته و این اسم یه نشونه بود
من انقدر روى عزت نفسم هر روز کار میکنم که قلبم هر روز بهم میگه نفیس اسم تو همیشه کنار قرآن اومده ،
قرآن نفیس ،اون کسى که تو باید در کنارش باشى باید تو مسیر توحیدى و قرآنى باشه تو باید تو این مسیر باشى و انقدر روى این مورد متعهد موندم که وقتى همسرم به خاطر اینکه دیگه فایلهاى شما رو گوش ندم چند هزار دلار گذاشت جلوم گفت برو براى خودت ماشین بخر برو براى خودت همون جواهرى که میخواستى رو بخر از یکى از بهترین جواهر فروشى هاى ایران من بهش دست نزدم انقدر رو این تعهدم وایسادم که وقتى گوشى آیفون ١٢ پرو مکس بلو اوشن همونى که میخواستم رو رفت خرید گذاشت جلوم که من دیگه تو این مسیر نباشم ولى خدا سریع بهم با آیات سلیمان که کادو رو پس فرستاد هدایتم کرد و من همه رو پس زدم
اون روزهایی که من با قدرت بدون شک و تردید وایسادم و گفتم اگه کل صرافى هاى دنیا اگه کل جواهرات عالم رو به پام بریزى اگه کل سهام اپل رو به پام بریزى من تو همین مسیر هستم من این فایل هام رو گوش میدم هر کس ناراحته بره از زندگى من بیرون قششششنگ ترین لحظه هاى عمر من بود احساس میکردم خدا یه جور دیگه اى عاشقم شد احساس میکردم ارزشمندترین دارایی خدا هستم و دیگه بنده پول نیستم کسى نمیتونه منو بخره و این قششششنگترین حس این روزهاى منه
اون روزى که من با قدرت و بدون تردید وقتى همسرم گفت قرار هست بریم دبى براى زندگى و من گفتم اگر با پرواز فرست آمریکا هم منو ببرى من با شما نمیام قشننننگترین روز زندگى من بود براى نفیسه مشرکى که به خاطر وعده هاى مهاجرت به آمریکا چشمش رو روى خیلى چیزها بسته بود این قشششنگت ین تغییر شخصیتى من بود و
چون ارزشمندیم رو پیدا کرده بودم چون وعده الهى رو باور کرده بودم که بهم گفته فققققط تو این مسیر باش
بهم شما رو نشون داد و گفت ببین استادت هم دقیقا این مسیر رو رفته این پیشنهادات بهش شده همه رو رد کرده بببین من همه چیز بهش دادم و من باورش کردم که تو این مسیر همه چیز بهم میده و بدون کوووووچکترین شکى اون حرفا رو زدم منم نمیدونم کى میخواد به وعده اش عمل کنه ولى دارم میبینم شما رو جلو روم
از اون روز خیلى چیزها تو زندگى من تغییر کرد همسرى که همیشه من باید براش رأس ساعت غذاى مخصوص و رژیمیش رو درست رو میکردم و اگر یه ذره اینور اونور میشد داستان بود غذا پختن یاد گرفته بدون اینکه من بگم و بخوام ازش ، غذا درست میکنه مثه همین امروز که بیدار شدم دیدم برنج گذاشته با ماهیچه کسى که فقط نیمرو املت و غذاهاى باربىکیو یی بلد بود خودش یاد گرفته و وااااقعا یه استنبولى درست میکنه بییییینظیر
انقدر من آشپزى آقایون رو تحسین کردم که کسى که هیییچوقت فکرش رو نمیکردم آشپزى کنه وای میسه و آشپزى میکنه و هم یکى از خواسته هام تیک خورد و هم یه بار انرژى از رو دوش من برداشته شد کارى که من همش بابتش استرس داشتم الان با خیال رااااحت دیگه شبا تا صبح کامنت ها رو میخورم و از اونور تا هروقت بخوام میخوابم و نگرانى بابت غذا ندارم
وقتى رو، احساس ارزشمندیم کار کردم قلبم بهم گفت نفیس مگه خدا نگفته تو رو تو خشکى و دریا حمل میکنم پس دیگه نپذیر کسى براى اینکه ببرتت بیرن واست شرط بذاره و بخواى باج بدى بهش حالا هرررر کسى میخواد باشه
و من عاشقانه به صورت مجازى نشستم تو ماشین شما و اون کار شد قشنگترین کار زندگى من که به صورت مجازى با شما برم بیرون و بگردم و شاد باشم ولى دیییگه سوار اون لندکروزى نشم که براى اینکه سوارش بشم باید باج بدم و شرط بپذیرم اینقدر رو این تعهدم موندم تا به جایی رسید که همسرم وقتى دید من میخوام برم مهارت رانندگیم رو تقویت کنم گفت خودم بهت یاد میدم کسى که اصصصلا حوصله اینکار رو نداشت به جایی رسید که اومد گفت هرجا بخواى برى خودم میبرمت فکر کن من اسنپتم و من همچنان روى تعهدم هستم و دقیقا بعد از عمل به اون تعهد بود که ایشون میخواست برام ماشین بخره و من فقط اونو یه نشونه دیدم و تصدیق کردم
و خدا هم ایینقدر قشنگ بهم نشونه میده دستهاش رو میفرسته با عشششق بى منت بى قید و شرط منو در خشکى حمل کنن و براى نشونه به یکى از نزدیکانم یه بنز اس ۵٠٠ داد که تو ایران فقط ازش دوتا هست و ایشون به محض خرید اون ماشین اومد دنبالم با عشق و اصرار که منو ببره بیرون شیرینى ماشینش رو بده بهم و من فقققط اون لحظه چشمک خدا رو میدیدم که یه چیزایی بهم میگفت
شاید از نظر بقیه که با شما آشنایی ندارن یه جور دیونگى باشه که با عششششق به صورت مجازى بشینى توى ماشین شما و خیلى پیشنهادهاى رو براى مسافرت و بیرون رفتن با بهترین شرایط ولى با افراد غیر هم فرکانس رد کنى
ولى آخه هیچکس نمیدونه وقتى آدم به صورت مجازى هم تو ماشین شما میشینه حتى زمانى که دارید آهنگ به قول خودتون مغایر با قانون میخونید ولى وسطش یه پیغام اصل جنس الهى رو میدین
خورشید خودش بیرون میاد دین دیرین دیرین نیاز نیست خورشید رو بیرون بیارى میییاد خودش بیرون
من هیچوقت تو اون بى ام و و تو اون بنز سى ال اس تو اون لندکروزى که به صورت حقیقى سالهااااى سال باهاش بیرون رفتم این چیزا رو نشنیدم من این لذت رو نبردم من تشششششنه شنیدن این آگاهى هام من تششششنه درک توحیدم و اینا رو فققققط کنار شما شنیدم و حاضر نیستم با هییییچ چیزى عوض کنم بودن تو این مسیر رو
و اینا قششششنگترین تغییرات شخصیتى من بوده و این مسافرتها این بیرون رفتن هاى مجازى با شما قشششنگترین لحظه هاى زندگى من بوده
من دارم تمام جاهایی که باااااید نه میگفتم اما ١٣ سال به خاطر ترس از رضایت نداشتن همسر نمیگفتم میگم و این قشششنگترین تغییر شخصیتى زندگى منه
استاد ازتون سپاسگزارم براى فایل توحید عملى هفت که انقدر آگاهی هاش ناب و خاص بود که من الان راحتتر ابراز عشق میکنم به شما
شما انقدر قشنگ به من یاد دایدن که آگاهانه خودم رو از افراد غیر هم فرکانس دور کنم و من اینکار رو انجام دادم که این روزها میبینم خدا روى من خیلییییى حساس شده احساس میکنم خط قرمزش شدم انقدر حساس که وقتى خودم حواسم نیست و کنار یکى قرار میگیرم که با این مسیر یکى نیست و بودن در کنارش منو ازش دور میکنه به بلندگو بر میداره
منم دوست داشتم بعد از این همه مدت بیام از موفقیت هام در مورد کارم بنویسم ولى خدا با تأکیدى که شما از گفتن در نورد تغییرات شخصیتى کردین بهم فهموند که این تغییرات شخصیتى که در خودت ایجاد کردى از میییلیون ها موفقیت کارى ارزشمندتره پیش من و استادت
از خدا میخوام این بنده اى که یه زمانى خیلى گریز پا بود متعهد تر و ثابت قدم تر بکنه تو این مسیر
اینم گزارش کار من عااااشقتونم 💖💖💖
نفیسه جانم
سلام
نفیسِ عزیزم، رفیق قشنگم، چقدر از کامنتت لذت بردم آخه، اصلا من عاشق اینم که تو حرف بزنی
از توحید بگی،
از ایمان بگی،
از عشق به استادمون بگی
و از تغییرات الهیت…
و من همینطور بغض کنم و با چشمان پر از اشک، خدارو شکر کنم و خداروشکر کنم و خدارو شکر کنم.
نفیس جانم، این ایمان، این آرام بودن قلب، این احساس خوب قیمت نداره، این حال خوبی که داری، این رضایتی که داری(لعلکم ترضی)،این قیمت نداره
و نشون میده که چقدر خوب کار کردی و چقدر خوب عمل کردی. چطوری تحسینت کنم آخه، دوست داشتم کنارت بودم و درآغوش میگرفتمت و با هم مینشستیم ساعتها درموردش حرف میزدیم.
الهی شکر از اینهمه اتفاق خوب.
خدایا شکرت.
عاشقتم من💌
سلام حوری زییای من
عاااشقتم که همیشه با پیغام های پر از عشق و الهیت عشق الهی رو بهم انتقال میدی
سپاسگزارم از این نگاه زیبات
خدا رو شاکرم برای این احساس های قشنگمون این لعلک ترضی مون
واقعاً داشتم خفه میشدم دلم میخواست بنویسم و به خودم انقدر سخت نگیرم با خودم بیشتر در صلح قرار بگیرم و ایییینهمه مقاومت و انرژی که برای ننوشتن دارم هزینه میکنم که بذارم همه رو یه جا تو کلاب هوس بگم بذارم برای نوشتن و
تکاملم رو طی کنم
احساس میکنم سبکتر شدم وقتی نوشتم و یه سری چیزهایی که دوست داشتم به استاد بگم رو گفتم
منم چققققدر لذت بردم از کامنت زیبا و پر از آگاهی و ارزشمندی که با دستای الهیت نوشتی و به چه نکات فوق العاده ای اشاره کردی
و چقققدر تحسینت میکنم که اینقدر قشنگ و متعهدانه مینویسی و داری رو قانون کار میکنی
عاشقانه منتظر دیدن و شنیدن اتفاقات عاااالی زندگیت هستم و برات توحید عملی رو از خدا خواستارم 💖💖💖
اینجا
این سایت
بین این آدم ها، قشنگ ترین لحظه های زندگیمه
جایی که من دارم لمس می کنم نگرانی های هلنایی که نوشته پدرخدابیامرزش با پول ناسالم اونارو پولدار کرده، و الان خارج از کشور زندگی می کنه…
دارم لمس می کنم نفیسه رو به عنوان همسر یه مرد پولدار…
دارم لمس می کنم نوجوانی رو که گفته بود بچه مایه دار بود و باباش توی سن 19 سالگی تمام حمایتش رو قطع کرد و مجبور شد روی پای خودش بایسته…
تمام فاصله هایی که از دور در زندگی کسی میدیدم داره از بین میره…
از دور میدیدم یکی رفت خارج، پس خوشبخت شد و خوشبحالش…
از دور میدیدم یکی باباش پولداره حمایت می کنه، خوشبخته پس خوشبحالش…
از دور میدیدم یکی با مرد پولدار ازدواج کرده، پس خوشبخته پس خوشبحالش…
اینجا تمام اون کج فهمی های من، تمام نگاه های سطحی به آدما داره ازبین میره…
اینجا عدالت خدارو دارم با وجودم درک می کنم، که همه ی انسان ها یکسری مسایل دارن باید حلش کنن، مهم نیست کجای دنیا قرار گرفتن، امریکا یا ایران! فقیر یا پولدار! مجرد یا متاهل!
اینجا دکتر و مهندس و تاجر و…. داریم…
اینجا آدمهای موفق داریم….
اینجا آدما با افکارشون حضور دارن، نه با لباسشون، نه با اندام و چهره های زیبا یا نازیباشون، نه با ماشین و خونه و داشته هاشون…
اینجا آدما با نیت وجودشون حضور دارن…
از همه قشر، از همه سطح…از همه جنس، از همه رنگ پوست…
نفیسه ی عزیزم، فقط میتونم بگم ممنونم از اون جایگاهی که هستی می نویسی برامون، و از اون موقعیت گزارش میدی، تا افرادی که فقط ظاهر رو میبینن به کج فهمی نیوفتن در مورد خدا و عدالتش…
ممنونم که در تمام کامنت هایی که گذاشتی، اینقدر زیبا توصیف میکنی، از شرایطت، از اقدامات الهی که فقط ایمان به غیب پشتش هستش…
از این تصمیماتی که گرفتی، از حرکت هایی که کردی…
با تمام وجود تحسینت می کنم بخاطر نتایج ارزشمندی که گرفتی…
این موفقیت ها خیلی خیلی ارزشمندتر از هرچیزی هستند…
یک خواب راحت بدون نگرانی برای غذای فردا، اینو با چه چیزی میشه عوض کرد؟
تحسینت می کنم برای ماندن در این مسیر…
تحسینت می کنم بخاطر حضورت و اینقدر متعهدانه کار کردنت…
از صمیم قلب آرزوی خوشی و خوشبختی در تمام ابعاد رو برات دارم عزیزدلم….
سلام نفیسه عزیزم
آخه کی مثل تو میتونه اینقدر متعهد باشه به توحید عملی؟کی میتونه اینطور اصلا توحید رو درک کنه؟
عزیزدلم هر کدوم از جمله هایی که در زمینه تغییر شخصیتت گفتی نیاز به تمرین و مداومت در کنترل ذهن و ایمان و باور قوی داره که شما به بهترین نحوی از پسِش براومدی واقعا تحسینت میکنم خانم،از این عشقی که به استاد عزیزمون داری لذت میبرم و همه ما عاشقانه استادمون رو دوست داریم و ایشون رو چراغ راهمون میدونیم
به همسر خوبت هم تبریک میگم که خانم توحیدی و نازنینی مثل شما دارن و امیدوارم همیشه در کنار هم بهترین های دنیا و آخرت نصیبتون بشه
منتظر خوندن دیدگاه های خوبت هستیم🤗😍😘❤❤❤
سلام نفیس جان
اشکمودرآوردی دختر.چقدرزیباحرف میزنی ازتوحیدازعشق به قانون که اونم خودشه نفیس جان منم این روزها پاروی ترسهام میزارم وزندگی تواین مسیرروبه بودن باهمسرم ترجیح میدم به هرکس که منوازمسیرخارج کنه ترجیح میدم دوست دارم همیشه حالم خوب باشه چون به یقین رسیدم حال خوب شکرگزاری واقعی ازخداست وپاداشها به اونایی داده میشه که حال خوبشونوهمیشه حفظ می کنن واکنش نشون نمیدن نفیس عزیزچقدرتحسینتون میکنم درمقابل اونهمه پول وماشین و…تونستیدمسیرقانونوانتخاب کنیدآفرین به این عشقتون به توحید.دقیقا منم عاشق توحیدم تنهاکاری که باهاش حالم خوب میشه حرف زدن وخوندن ازتوحیده. خداوندبه استادعمرباعزت بده که به مایاددادتوحیدواقعی رو
خوشحالم که هستی وباخوندن کامنتت حالم الهی شدامیدوارم هرروزشاهدنتایج عالیت باشیم
نفیس سلام
تو قشنگ برامون نقشه کشیدی
نقشه کشیدی دیوونه مون کنی از عاشقی
تحسینت میکنم
احسنت به جرات و جسارتت
احسنت به این همه صداقتت
تحسینت میکنم برای این شیوایی نوشته هات
احسنت به شجاعتت و
خدا به شجاعان پاسخ میدهد
نه تنها خدا بلکه همه
همه ی کاینات به شجاعان پاسخ می دهند.
احسنت به تو
نفیسه واقعا استاد استادی مثل ما نداشته
و این روزها یه کم حرف استاد را درک میکنم که میگه
می خوام خود خدا بیاد و خود هودش برام کارهامو انجام بده
مثل اینکه تو را سوار بنز کرد
مثل اینکه برات پلو ماآااهیچه شوهر پز فرستاد
احسنت به تو
احسنت به استاد
❤️❤️❤️
سلام بهار نازنینم
عااااشقتم
منم میخوام به اندازه کل سالهای زندگیم که پارو بر میداشتم و زور میزدم تا خودم با عقل و منطقم خودم رو به خوشبختی برسونم وا بدم و خودمو تو این جریان هدایت الهی رها کنم و بذارم خودش کارم رو انجام بده
اجاااازه بدم خودش منو ببره و من تسلیمش باشم
میدونم برای کسی که همیشه برای خودش و زندگیش نقشه می کشیده سخته تسلیم بودن ولی من خیلیییی از تسلیم بودن نتیجه دیدم
باید متوکل تر باشم و اجازه بدم خودش کارام رو انجام بده
و این عقل و منطقم رو از مدار خارج کنم و اجازه بدم خدا بگه و من هر چند غیر منطقی بگم چششششم انجامش میدم
برات بهترین ها رو از الله وهاب آرزومندم 💝💝💝
🌹سلام نفیس جان ممتاز🌹
دقیقا من الان به مثالهایی به این بزرگی نیاز داشتم🌺
بنز و بی ام و لندکروز🌸
امریکا و دبی
دلار🌼
من الان باید نمونه هایی از عمل به قانون به این بزرگی رو میشنیدم🌺
حتی گفتنش هم راحت نیست حتی شاید نشه خودمون رو توی این شرایط اینچنین راسخ تصور کنیم🌸
من همیشه از دیدن فیلمهایی که ابر قهرمان داره یا خوندن داستانهای اینچنینی لذت میبرم چون خودمو جای اون قهرمان داستان تصور میکنم🌺
شاهنامه میخونم ودیو رو شکست میدم وعضلاتم میگیره🌼کشتی حسن یزدانی رو میبینم که بعداز سه شکست متوالی از تیلور میادو بالاخره پیروز میشه بیشتر از خودش عرق میکنم ونفسم میگیره🌺 داستان اون راننده تاکسی دنده آرژانتینی که تنها داراییش رو از دست میده ولی بجاش خودشو پیدا میکنه والان پیام آور عشق و سعادت و ثروته والگوی کامل یک انسان موفقه رو میشنوم خودمو جای اون تصور میکنم وتو تمام لحظاتش قلبم براش میتپه🌸
الان با خوندن کامنت شما احساساتی شدم و احساس غرور کردم🌼
همیشه لذت بخشه که بتونیم قهرمان داستان زندگی خودمون باشیم وبهتون تبریک میگم🌸
هر کدوم از ما تو زندگیمون بارها چنین لحظاتی پیش میاد و اینجاست که باید قدرتمندانه عیار خودمون رو نشون بدیم وامیدوارم همیشه رو سفید بیرون بیایم🌺
شما قهرمان زندگیتون هستید💪👏👏🌼💛🌼
نفیسه حاج محسنی عزیزم عاشقتم
دوست خوب و مهربانی که سخاوتمندانه و صادقانه دستاوردهاتو اینجا نوشتی
خداوند امشب منو هدایت کرد به این کامنت زیبا و پر محتوایی که در هیچ کتابی نمیشد خوند
چقدر بخودم میبالم از اینکه در این سایت و در این گنجینه ی گوهرین زندگی میکنم
تحسینت میکنم دختر تو واقعا بینظیری نفیس جان
واقعا خداوند انگار تو رو برگزیده کرده برای این هدایت ها ی الهی
تحسینت میکنم برای اینکه تو بهترینع بهترین از وجود خودت هستی
تحسینت میکنم که اینجا حضور داری و من چقدر خوش اقبال بودم که به کامنت زیبا و تاثیر گذارت هدایت شدم واقعا اشک منو در آوردی البته نه از روی ناراحتی بلکه این اشک شوقی است که مسیر الهی تو پیدا کردی و من یقین دارم و کاملا مطمعن هستم که همسرت هم پاش به این مسیر باز میشه و در مسیر و فرکانس این مسیر الهی همراه و همقدمت میشه
خدا رو هزاران بار شکرت
نفسیه جان بازم بیا اینجا از موفقیت ها و از دست آورد هات برامون بنویس چون هم خیلی روان و ساده مینویسی و هم قلم شیوایی داری .. بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم..
نفیس جان بهترینع بهترین ها رو در نور الهی عشق الهی امنیت و صلح و دوستی و مهربانی و شادمانی و آرامش و آسایش و سلامتی و تندرستی و پول و ثروت و قدرت نعمت و برکت و رحمت و فراوانی و تمام خوبی هایی که فراتر از حد تصور و درک و تجربه ها و ایده ها و معیارهای زندگیمون رو به آسونی و زیبایی و عزتمندانه برای تو دوست عزیز و هم خانواده و برای همه مون آرزومندم
ممنون و سپاس
❤❤❤👏👏👏👏👏👏🌺🥀🙏🙏🙏
سلام نفیسه عزیزم
این لحظه که دارم برات مینویسم خودمم نمیدونم چی میخام بنویسم فقط ی نفر درونم میگه بنویس خودش میاد که چی باید بنویسی …
نفیسه الانی که دارم مینویسم اشک از چشمم سرازیزه
چرا ؟ نمیدونم
شاید اخلاص در نوشته ات
شاید گفتنت از خدا
شاید خوشحالی برای این مسیر و ارامش تو
شاید از شوق داشتن و بودن و درک این حس
نمیدونم چیه فقط اشک از چشمم سرازیره
نفیس واقعا تغییر شخصیت قیمتش چنده
باج ندادن نترسیدن قیمتش چنده
وقتی پاتو رو زمینی میذاری که دیگه حس نمیکنی هر لحظه زیرت خالی میشه و تو به قعر زمین فرو میری
این حس اطمینان / این حس امنیت قیمتش چنده ؟
اینا رو کسی میگه که ته همه زیر پا خالی شدنا رو دیده چشیده لمس کرده و ترس تا عمق وجودش نشسته وسوسه های شیطان و ترسوندنش از کمبود و عدم امنیت تا خود جهنم بردتش
و بعد خدایی که از راه رسید تو دل اون تاریکی وسط اون صحرا وسط اون حیوونهای وحشی برات فانوس انداخت
خودمو میبینم پاهام زخمی شده بدنم درد میکنه قلبم عین گنجشک میزنه و الان بجایی رسیده به ی تخت نرم و سفید و تمیز
بردنش حمام شستنش و اون گرد و غبار از روش پاک شده بهش ی نوشیدنی گرم دادن تا گلوش که صدای های های گریستن و زجه زدن گرفته باز شه و بره توی تختش بی صدا بخوابه
عین ی بچه که به اغوش مادرش پناه برده
داره زخم هاش خوب میشه
چشماشو باز میکنه و دیگه از اون طوفان خبری نیست
بیرون ی گرمای مطبوع هستش و یک منظره بسیار قشنگ و صاحبخونه ایی که از بیرون داره نگاهت میکنه و ی لبخند بسیار مهربان داره و با برق چشماش بهت میگه دیگه تموم شده دیگه رها نمیشی و خودم ی تنه مراقبتم و همه چی بهت میدم
چی میخوای؟ چی میخای که من نداشته باشم ؟ هم قدرت عالم در دستمه و هم بسیار بسیار بهت مهربانم و بهت میدم تو فقط نترس با من باش نگران هیچی نباش
اخ که چه خدایی دارم
چه پدری دارم / پدری که از مادر بهم مهربانتره
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا ممنونم برای بودنت در زندگیم خدایا سپاسگزارم برای دادن خودت به من
هدیه خدا برای این صبر و باور به بودنش فقط میتونه دادن خودش به بنده اش باشه
و من اینو لمس کردم
تو اون های های گریه کردنا
تو اون زجه زدنا
تو اون شش ماهی که شبانه روز مثل بارون بهار شر شر اشک میومد و ذره ایی از غم من کم نمیشد برای دو دقیقه هم سبک نمیشدم و خسته شدم گفتم خدایا علاجی بفرست دیگه نمیکشم و خدا بعد اون قلب منو با بندگان خوبش گره زد و بوسیله اونا مرحمی شد بر زخم های قلبم
قیمت این حس آرامش و اطمینان چند
قیمت چشمها و قلبی که خدا رو دیده چند
چند پول میدی تا خدا رو ببینی
قلبت این حس رو تجربه کنه
چشمات عملا فرود خدا رو به زمین و شخصا در زندگی تو ببینه
چند خرج میکنی؟
اصلا آیا خریدنی هست
اصلا میشه با پول مادی این احساس معنوی رو به وجود اورد و خرید ؟
اصلا و ابدا
این حس مال کسانیست که منتخب شدن
تا درد بکشن و بفهمن که جز نیروی برتر کسی نمیتونه به دادشون برسه و از اون نقطه دریچه قلب باز میشه و نور الهی به قلب یخ زده میتابه و ارام ارام رگ و شریان های قلب به جریان می افتند و فقط خودت میفهمی که چه اتفاقی افتاده
اگر اینا ثروت نیست پس چیه
ایا خوشبختی خریدنیه ؟
خیر تو هیچ مغازه ایی خوشبختی نمیفروشند
اما امروز من خوشبختم تو خوشبختی برای داشتن و دیدن و لمس و درک این حس
اگر همین امشب بخوابم و بیدار نشم تجربه همین حس مرا بس , که با توشه ایی پربار سفر بعدی رو آغاز میکنم
خدایا شکرت … نفیس کامنت تو چشمانم رو بهاری کرد و خدا تک تک کلمات رو بهم گفت و برات نوشتم چه حس سبکبالی دارم …
دوستتدارم خواهرم … اروزی بهترین ها برای تو نازنین … در پناه خدا به خودش میسپارمت .
سلام آرزوی نازنیم
فرشته پاک و مقدس و الهی من
از دیروز کامنتت رو چند بار خوندم
اولین دفعه اش زمانی بود که توی پارک نشسته بودم آزاد و رها و منتظر اسنپ بودم و داشتم به راننده خانمی فکر میکردم که چند لحظه قبل خدا فرستاد که از من آدرس بپرسه و بعد خودش با عشق گفت اگه تو اون مسیر میخوای برید بیایین با هم بریم
داشتم به این فکر میکردم که وقتی رفتم شیرینی فروشی و ماسک یادم رفته بود و برای احترام به قانون اونجا روسریم رو گرفتم جلوی دهنم صاحب شیرینی فروشی با عشششق بهم یه ماسک داد تا من راحت باشم
و من چقققدر برای یه ماسک ذوق کردم و سپاسگزاری کردم
تصدیق میکردم وعده صدق الهی رو که بهم هر روز میده و من باورش کردم و دارم میبینم این عشق رو از غریبه و آشنا و شکر میکردم
وقتی نشسته بودم رو صندلی پارک و اون عشق هارو مرور میکردم تو اون فاصله که منتظر ماشین بودم وارد سایت شدم
و دایره آبی زیبایی که دیدنش خیلی حس فوق العاده ای داره و دیدم عزیزم آرزو
و من با عشششق شروع کردم به خوندن پاسخهات که همییییشه برام نوید و پیام الهی بوده خوندم و اشک تو چشمام جمع شد و غرق در حس های عالی شدم
جالبتر که الان هم وقتی خوندم دوباره همون حس رو داشتم با اینکه چندمین بار خوندم
دیگه رها نمیشی و خودم ی تنه مراقبتم و همه چی بهت میدم
چی میخوای؟ چی میخای که من نداشته باشم ؟ هم قدرت عالم در دستمه و هم بسیار بسیار بهت مهربانم و بهت میدم تو فقط نترس با من باش نگران هیچی نباش
و شنیدن این پیغام الهی یکی از قششششنگترین پیغام های این روزهای منه
اینکه یکی تو گوشت میگه تا وقتی که در مسیر توحید هستی در حریم امن الهی هستی
مثه کعبه ازت محافظت میشه
تجربه این حس این خیال راحتی که واااقعا دیگه پات روی حباب وعده های شرک آلود نیست خیلییی رویاییه
اینکه خیالت راحته پشتت به وعده کسی گرمه که پشتت رو خالی نمیکنه خیلیی رویاییه
اینکه پات رو روی زمینی میذاری که هر لحظه نمیترسی زیر پات خالی بشه و تو بمونی و احساس گناه و سرزنش خودت خیلیییی رویاییه
واقعا آرزو این حس قیمتش چنده؟
واقعا این لااایق شنیدن پیغام های الهی و حضور در این فضا و با شماها بودن قیمتش چنده
واقعاً داشتن بهترین استاد دنیا قیمتش چند؟
داشتن دوستهای ارزشمند و پاک و توحیدی که خودشونن نقاب ندارن ماسک نمیزنن صاف و ساده و تو میتونی خودت باشی و بنویسی از خودت در کمال امنیت قیمتش چنده
اینکه مینویسی از خودت از حالت از گذشته ات و به حای قضاوت عشق دریافت میکنی قیمتش چنده
عاااشقتم آرزوی عزیزم که انقدر زیبا مینویسی
خدارو شکر میکنم برای حضورمون تو این فضا
خدارو شکر میکنم برای اینکه از رگ گردن بهمون نزدیکتره
عاشقتم فرشته الهی من عااااشقانه برات بهترین ها رو آرزومندم که تو لاااااایق بهترین ها هستی💝💝💝
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام .از خوندن کامنت سایر عشق وآگاهی شما لذت بردم .جنس حرفهاتون حساس ناب این روزهای منه،که معنی توحید رو بیشتر از قبل با تک تک سلولهای بدنم درک کردم .وچقدر آگاهی های خالص وناب عزت نفس تو این مسیر ما رو پرتوان می کنه .امروز وقتی به زندگی مشترک ۲۰ سالهی خودم فکر می کنم تمام تضادهایی که کشیدم فقط به خاطر کمبود عزت نفس بود واینکه خودم رو باور نداشتم با اینکه من از نظر شخصیتی خیلی غنی بودم ولی در مقابل همسرم فقط نقش یه قربانی رو داشتم .اما امروز خوشحالم که نقش یه ملکه را دارم چون ایمان وباور دارم که انسان ارزشمندی هستم ولایق بهترینها . خیلی کامنت توحیدی شما برام تداعی مسیر زندگی خودم بود .خدا رو هزاران مرتبه شکر که هدایت شدیم وپاداش ها در راهه .بهترینها رو براتون آرزو دارم.
سلام استاد عباسمنش عزیزم ، سلام مریم جانم💌
روزتون بخیر و خوشی در این پرادایس چشم نواز و
سرشار از فضل و رحمت پروردگار🌤
سلام دوستان عزیزم در این خانواده ی گرم و صمیمی ❤🌹❤
خدایا شکرت بابت سلامتی تک تک اعظای بدنم
سلام آقا لقمان عزیز درسته شما دفعه ی دوم بود که آمدید اما مطمئنا متوجه نشدید و این هدایتی از جانب خداوند بود تا استاد این کلاس درس پرمحتوا رو برای ما آماده کنند!براتون بهترین نعمتهای پروردگار رو آرزو میکنم،شاد و سلامت و خوشبخت باشید
🌷🌷🌷🌷🌷⚘⚘⚘⚘⚘⚘
استادجان همینجور که آقا لقمان گفتند منم به این موضوع همیشه فکر میکنم که من یک چیزایی در بچگی انجام میدادم اما ناآگاهانه که بعد خداوند منو به سمت شما هدایت کرد تا آگاهانه بهشون عمل کنم فکر میکنم بخاطر همین بود که من از همون لحظه ی که صدای شما و مباحث تون رو شنیدم نشست توی قلبم و خیلی خیلی زود ذهن و قلبم این قوانین رو پذیدفت!
از بچگی سعی میکردم هیچوقت کسی رو مسخره نکنم ، غیبت نکنم و همیشه خوب بقیه رو میگفتم و خوبشون رو میخواستم و دعای خیر میکردم،تجسمات میکردم و از خواسته هام برای آیندم در بازیام به خودم و دوستان بچگی میگفتم(در بچگی در وضع مالی خوب خانوادگی نبودیم البته از لحاظ همه نوع غذا و میوه مامانم خیلی رسیدگی میکرد اما بقیه مباحث در مضیقه بودیم من همیشه این تجسمات را میکردم که من بزرگ میشم برای خودم هرچقدر میخوام لباس و کفش میخرم هرچیزی که دوست دارم و سریع میخرم!) اما همیشه حالم خوب و پرانرژی و شاد بودم!
و الان خدا رو شکر به تجسمات کودکی ام رسیدم که انشاالله بتونم بیشتر پیشرفت کنم💌
یادمِ مدرسه که میرفتیم حدیثی بود از امام علی که میفرمودند: هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند!
و من همیشه سعی میکردم بهش عمل کنم 💌
و همه ی آدم ها رو با هر شکل ،قیافه، دین،مذهب،را واقعا دوست بدارم و بقیه هم این فرکانس رو دریافت میکنن!
در رابطه با ادعا کردن هم فایلی داشتید استاد که اون بینهایت تکان دهنده هست که فرمودید وقتی شما درباره ی چیزی ادعا میکنید،که مثلا من هیچ وقت عصبانی و خشمگین نمیشم،همیشه آرامش دارم یا من هیچ وقت بیمار نمیشم همیشه سالم و خیلی چیزای دیگه وقتی اینجور برای کسی یا حتی خودتون ادعا میکنید جهان تا وقتی مجبورت نکنه خلاف اون ادعات رو انجام بدی از دنیا نمیرید!
استادجانم این فایل بسیار بسیار نیاز بود و سودمند
برای من و مطمئنا برای همه ی دوستان!
سپاسگزارم از شما و آقا لقمان که با مطرح کردن اون جملات باعث شد این کلام های آگاهی دهنده و هدایت کننده از زبان شما بیرون بیاد!خدا رو شکر که تونستم امروز این فایل ناب را بشنوم و انشاالله که بتونم به طور صحیح به نفع خودم ازشون استفاده کنم
استادجان من هروقت شما در این باره میگفتید که به مادرتون هدیه ای دادید بسیار غرق در عشق و خوشحالی شدم، مریم جان هم وقتی گفتند برای تولد پدرشون یک سانتافه بهشون هدیه دادند خیلی خوشحال میشدم که انسان از سرریز ثروتی که داره باعشق ولذت و حس خوب به عزیزانش هدیه بده و این خواسته ی همیشگی من هم بود که بتونم برای عزیزانم از درآمد خودم انجام بدم و الان خدا روشکر در مسیرش قرار گرفتم!
و با عشق و لذت و حس خوب قرار انشاالله خانه ی مامانم رو براش کاغذدیواری کنم! البته این کار رو به خواهرم سپردم چون خودم شهرستان هستم🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
خدا رو شکر خیلی خوشحالم
استادجان امروز جاتون سبز داشتم مواد کوفته سبزی رو برای ظهر آماده میکردم که یک حسی بهم میگفت تخم مرغ نکن داخلش امتحانی بهتر میشه! اما دو دل بودم بعدگفتم خدایا بنظر تو تخم مرغ کنم بهتره یا نکنم؟و منتظر یه هدایتی از جانب خداوند بودم که شما در دقیقه ی ۱۴:۵۷ در بین مباحثتون گفتید( لازم نیست)! و این شد هدایت امروز من😊
خدایا شکرت بابت ثروت و عشق و زیبایی فراوان در جهان⚘⚘🌷⚘🌷⚘🌷🌷🌹🌹🌹❤🌷⚘و بابت وجودِ استاد عباسمنش و مریم جان و این مسیرِ لذت بخش زندگی
سلام استاد
چقدر صحبت هاتون چسبید
منم دندونهام بینشون بازه و ارتودنسی کرده بودم چند سال قبل الان دوباره بینش فاصله هست و تو فکر لمینت هستم
خلاصه که چقدر مدل صحبت کردنتون و به کار بردن کلماتتون و اینکه مفهوم رو میرسونید کاملا عالیه
من خودم معلم هستم و یاد میگیرم ازتون که باید راحت صحبت کرد و باید حرف به دل بشینه که اثر گذار باشه
واقعا موافقم که بعضی ها طبل تو خالی هستند و فقط ادعا میکنند و باید روی خودم کار کنم که بت حرفها و قوانینی که میدونم عمل کنم
سپاس استاد
درود بر همه دوستان
من خودم جزو کسانی بودم که گاهی اوقات افراطی برخورد کرده بودم و نشتی انرژی داشتم همین مورد بیمه من ساعتها بهش فک میکردم که چرا باید بیمه تامین اجتماعی واسه خودم رد کنم چون من صاحب کسب و کار خودم هستم و همیشه با خودم میگفتم دلیل رفتارهای منه که باورهای منو میرسونه من اگر باور دارم که پول فراوونه اگر باور دارم من مریض نمیشم یا تا بازنشستگیم انقدر پول میسازم که نیازی به حقوق بازنشستگی ندارم … چرا باید بیمه رد کنم اگه دارم خودمو بیمه میکنم یعنی باور ندارم یعنی ترس دارم نگرانم و ساعتها به این موضوع فکر میکردم که چرا خودمو واسه مریضی و پیری کوری آماده کنم برم گذرنامه بگیرم و خودمو واسه مسافرت آماده کنم باز کلی فکر دیگه تو سرم خب اگر خانومت بچت مریضی داشتن چی اگر هزینه هاشون سنگین شد چی اگر بعد فوتم همسرم از پس هزینه ها برنیومد و احتیاج به مستمری داشت چی وقتی که باید صرف حال خوبم میکردم صرف فک کردن به این مسایل میشد واقعا چرا باید انقدر افراطی برخورد کنم و از این ور بوم بیفتم خب خودمو بیمه کنم اون نشتی انرژی و جلوشو بگیرم و همون انرژی ر صرف پول ساختن شکر گذاری تفریح و کلی کار دیگه کنم که اگرم مفید نباشه لااقل خنثی باشه چرا باید انقدر به خودم سخت بگیرم
بیام تکامل ساختن ذهنمو طی کنم و از خودم توقع بیجا نداشته باشم که در نهایت باعث دلسردی من بشه …
تقریبا دو ماهی میشه که خودمو دوباره بیمه کردم آروم شدم باری از رو دوشم برداشته شد
خداوند را سپاسگذارم که این آگاهی بهم داده شد