این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-29 06:34:252024-04-27 07:37:54گفتگو با دوستان 38 | آرامش ذهنی و ایده های کارا
186نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلااام به استادی که صمیمانه دوسش دارم و مریم جان عزیزم که دلی عاشقشم❤🤗😍و دوستان خوبم در سایت عباس منش🥰
دفعه اولمه که دارم کامنت میذارم و با حس فوق العاده و ذوق مینویسم.قبل ازهرچیزی سپاسگزار خدایی ام که منو دوستداره و منم دوستش دارم،فرمانروای کل جهان هستی که تا الان همه چیز من از محبت و عشقیه که به من و همه مخلوقاتش داره.
چقدر من عاشق فایلای گفتگو و مصاحبه با شما هستم😍وقتی کامنتا رو میخونم یا صحبتای دوستانم رو میشنوم لذت میبرم و بیشتر اوقات اشک میریزم.
من دوساله که عضو سایت هستم دقیقا تایمی ک از لحاظ روحی به شددددددت داغون بودم و ازدواج ناموفق داشتم.(۲۱سالم بود)اون سال من توسط دوستم هدایت شدم به شما و سایت فوق العادتون.البته اون زمان هنوز خیلی به طور جدی استارت نزده بودم بعداز ۳ماه یک سری کتاب شروع کردم به خوندن یکم بهتر شدم اما از سایت یادم نبود تا اینکه پیامی که از سایت برای ایمیلم اومد یهو یادم اومد از شما.وارد سایت شدم یکی یکی فایلای رایگانو گوش کردم بعداز یکماه دوره ۱۲ قدم رو خریدم بینظیییییره. داشتم خوب پیش میرفتم ولی ب مدت ۳ماه خیلی تمرکز نداشتم شرایطی بود که متاسفانه اون زمان هنوز درک کامل نداشتم که شرایط رو من مهیا میکنم.خلاصه یکساله که به طور جدی هرروز فایل گوش میدم.نتایج الان داره بیشتر و بیشتر میشه.اول ازهمه اینکه واقعاااااا به خدا وابسته شدم و هرروز و هرلحظه باهاش حرف میزنم و حس خوبم واسه همینه حتی منی که قرآن اصلااا نمیخوندم الان میخونم و با یک نگاه دیگه و حس عالی بهم میده .درمورد روابط کم کم یه سری ادم حذف شدن ی سری ادمایی وارد زندگیم شدن ک محبت واقعی دارن یکیش استادم هست (من نقاشم) ایشون ب طرز عجیبی منو نسبت به بقیه هنرجوها دوستدارن و خیلی سریع در نقاشی پیشرفت کردم و برای نمایشگاه آماده شدم،وابستگی و ترسی که نسبت به ازدست دادن کسی داشتم الان ذره ای وجود نداره و خیلی راحت کسیکه هم مدارم نباشه و بره میتونم به راااااحتی بگذرمو حالم خوب باشه.رابطه من با خانوادم عاااالی شده دیگه هییییچ دعوایی بین منو اونا نیس.مخالفتایی ک داشتن حتی نسبت به ظاهر من یا حتی اینکه من حرف از مهاجرت میزدم مانع میشدن اما الان خودشون مشوق منن.برای مالی هم که هزینه هام خیلی کم شدن و به هرطریقی نعمت وارد زندگیم میشه و استرسی هم ندارم که کارتم خالی نشه☺.و اینم خوب یاد گرفتم که به خواستم نچسبم بااینکه درخواست میکنم اما با حس خوب ولی اصرار نمیکنم و با اتفاق نیفتادنش ناراحت نمیشم.مثلا میخواستم لپ تاپ بخرم اوکی نمیشد تا اینکه بعد دوسه ماه آشنا شدیم با آقایی که همه جوره باهام راه اومد.ی لپ تاپ استوک خریدم ی کوچولو ایراد داشت گفتم پسش میدم یکی نو و پلمپ شده برام بیار بدون اینکه مدااام پیگیر باشم یا بگم پول دادم چرا جدی نمیگیره و….دوهفته که گذشت خودشون تماس گرفتن یه لپ تاپ سفارش دادن.دقیقا همونطوری که میخواستم شد و خیلی راحت بدستش اوردم.کل روزای من پراز نشونس و من هرلحظه میگم خدایا دوستدارم
قدم ب قدم همه چی داره عالی پیش میره ایمان دارم نتایج بزرگ هم طی سیر تکامل و بالارفتن مدار اتفاق میفته❤😍 اینم بگم که حتی در فضای مجازی که هرازگاهی حس خوبمو منتقل میکنم خیلیا میان و از من میپرسن که تو چیکار میکنی که اینقدر حالت خوبه😃چجوریه که جوش نمیزنی!!!!!!باخودم میگم نمیدونین چقدرررر حسش قشنگه 😍
خیلی حرف زدم با اینکه یه سری چیزا رو خلاصه کردم و نگفتم. استاد ازتون سپاسگزارم که واضح،صادقانه قانون رو بما میگین و سایت فوق العاده ای که دارین🌻برای شما و مریم جان دوستداشتنی قشنگ ترین لحظات رو ارزو میکنم و برای تمام دوستان عزیزم در سایت عشق و حال خوب ارزومندم🌻🌸🌼❤
هر فایل و که گوش میکنم میگم این دیگه آخر فایله این دیگه بهترین فایل و تاثیر گزارترین فایل بود
وااای
امروز دوتا فایل گوش دادم
یکی فایل صوتی مصاحبه ی استاد با رزا که فوق العاده بود
گفتم مگه بهتر از اینم میشه
فقط موقعی که رزا تعریف میکرد گریه میکردم
و الان رسیدم به فایل مصاحبه استاد با آقا وحید
خدا مگه امکان داره
وقتی اولش گوش دادم برام جالب نبود ولی نیمه هاش گوشام تیز تر شد.
جایی که گفت ۱۵۰ نفر دارن برام کار میکنن از شدت ذوق دوتادستامو بهم کوبیدم و براش دست زدم
با صدای بلند گفتم آفرین آفرین دمت گرررم
واقعا دمت گرم
کاش منم بتونم به زودی وارد دوره ۱۲ قدم بشم.
دیروز تو فکرم بود یکی از طلاهامو بفروشم و دوره ها رو بخرم بعد یاد حرف استاد افتادم که گفت تا وقتی موقع اش نشده و توان مالیتون اوکی نشده وارد دوره ها نشید.
سلام بر عزیزانم امیدوارم حالتون خوب باشه خیلی خدارو شکر میکنم تمام حرفای وحید عزیز رو باور میکنم با تمام وجودم و زمانی که دوستان تجربیاتشون رو تعریف میکنن خودم رو میذارم جای اونا و میتونم بگم به اندازه خودشون خوشحال میشم واقعا خدارو شکر میکنم که توی این جمع هستم و نمیدونید که چقدر این تجربیات به من امید میده و چه جوششی در من ایجاد میکنه برای تغییر
خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به این فایل تا بتونم تغییراتی که تو این چندماه داشتم رو به وضوح در خودم ببینم
من یکساله که شمارو میشناسم استاد اما به طور جدی که بخوام رو فایلها و آموزه های شما کار کنم میشه گفت ۳ ماهی میشه
و نتایج و تکامل رو در رسیدن به خواسته هام به وضوح دارم میبینم و خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به سمت این سایت و آشنایی با شما و عمل کردن به قوانین جهان
ازتون ممنونم استاد عزیزم که شما باعث شدید من خالق هستی رو بهتر بشناسم و بفهمم که چقد باورهام در مورد پروردگارم اشتباه بوده و از اون هیچ چیزی جز خوبی نمیتونم انتظار داشته باشم
ازتون بینهایت سپاسگزارم که مارو با قوانین جهان آشنا کردید که میتونه تمام ابعاد زندگی رو تحت الشعاع قرار بده و همه چیز به نفع خودمون باشه
حرکت کردن قدم برداشتن و امید داشتن افراد را به تمام اهداف خود می رساند زمانی که قانون تکامل و تصاعد را به درستی درک کنیم نتایج ما روز به روز بیشتر و بیشتر می شود این اتفاقات زمانی می افتد که قانون را بدانیم حرکت کنیم قدم برداریم ادامه دهیم و خداوند از جایی که فکرش را نمی کنیم درها را برای ما باز می کند و این اتفاقات برای بسیاری غیر قابل باور است زمانی که مسیر پاکی را رفته و قدم ها را برداریم تکامل که طی شود قدم ها را برداشته مشتری ها خواهد آمد در امد بیشتر یک قدم جلوتر و تکامل به صورت تصاعدی افزایش می یابد. زمانی که پایه های کسب و کار را به درستی می چینیم نتایج به قدری بزرگتر خواهد شد که به موفقیت های بزرگی خواهیم رسید
خطری که برای افراد کار آفرین وجود دارد این است که بخواهند عجله کرده و نتیجه ی زود هنگام با زور و تقلا بگیرند و اینگونه به سراغ ایده هایی بروند که ثبات اصلی را از دست دهد وام گرفتن و هر گونه پول اضافه برای کسب و کار ما نامناسب است و باید با همان امکانات و شرایط در دسترس شروع کنیم اگر کمی صبر کنیم و عجله نداشته باشیم و ذهن خود را کنترل کنیم کمی فرآیند را آرام کرده و اجازه دهیم با سودی که از کسب و کار خود به دست می آوریم ان را بزرگ و بزرگ تر کنیم .
اجازه دهیم که نتایج به ما برای قدم های بعدی کمک کند مهم ترین چیزی که برای ما اتفاق خواهد افتاد آرامش ذهنی و روانی است شاید گرفتن وام منطقی باشد اما هدف اصلی زندگی آرامش همراه با کسب و کار عالی است حتی به زعم اینکه به هدف خود دست یابیم آن حد از استرس فشار و نگرانی باعث می شود از زندگی خود لذت نبریم چون زندگی به ملک اعتبار و … ربطی ندارد زندگی تنها یک تجربه است که باید از ان لذت ببریم . در بحث کسب و کار موضوع این است که ایده های خوب و عالی و پول ساز زمانی خواهد آمد که در استرس و فشار نباشیم اگر در فشار نباشیم آرام حرکت می کنیم و اتفاقات خوب پیش آمده را گسترش داده در حالی که آرامش هست و قانون جهان این است زمانی که عزرائیل به سراغمان بیاید به او بگوییم ما زندگی را در تمام ابعاد تجربه کردیم نه در یک بعد و از زندگی خود راضی باشیم.
چقد این فایل به موقع بود برای من که آقا عجله نکن تو از قدمهایی که بر میداری در کسب کارت لذت ببر قدمهای بعدی خودش مشخص میشه
بذار زندگی دو در تمام ابعادش لمس کنی
خودت رو به هدایت های خداوند بسپار
دست خداوند رو باز بگذار تا اون هدایتت کنه
صحبت های دوست خوبمون واقعا ایمان من رو بیشتر کرد به هدایتهای رب
همه دارن پشت سرش حرف میزنن که قاچاق کرده
اما قابل از اینکه اون داره خودش رو به دستان خداوند مسپاره و سکان رو به خدا داده و در عرض 4 سال الا داره کارخونه نساجی راه اندازی میکنه
واقعا لذت بردم چقد بهم قوت قلب داد که آقا اتفاق میفته آرام باش از زندگیت لذت ببر
من از وام و اینطور چیزا سر در نمیارم فقط میدونم که هرکس ی راهی داره من راه استاد رو انتخاب کردم
وام قرض بدهی درست نکردن برای من بهتره
آروم قدم هارو بر میدارم موقعیتی که گاز دادم که جا نمونم خوردم به در دیوار
دوس دارم آروم حرکت کنم از مسیرم لذت ببرم بعدش قدرت تصاعد میاد و نتایج رو رقم میزنه برام
زندگی ی مسیر برای لذت بردن زندگی مقصد نیست پس آروم و با حوصله حرکت کردن این میشه که وقتی موقع رفتن رسید میدونی که زندگی رو زندگی کردی در تمامی ابعادش
و یا فراق باز مرگ رو پذیرا میشی و حسرت هیچ چیز رو نمیخوری و راحت جونت رو تسلیم میکنی
اون موقع که راضی میشی از زندگیت از روزهایی که اومدی و خودت رو تجربه کردی بع عنوان ی انسان و جانشین خداوند
و اما میخوام بگم وحید عزیز برات آرزوی بهترین هارو دارم که با این فایل استاد و این شاگرد خوب استاد که از حرفای دیگران ناامید نشده و به تمریناتش عمل کرده و همین مداومت توی این راه باعث شده دستان خداوند بیان و وحید عزیز رو برای رسیدن به خواستهاش کمک کنند وحید جان در پناه خداوند شاد سالم و تندرست باشی و راهت همیشه سبز
الا نمیدونم کجای زندگی هستی و موفقیت رو خواستارم دوست من و تحسین میکنم ایمانت رو
یه حسی داشتم که آرامش رو بهم میداد و این فکر رو داشتم که همه چیز به نفع من رخ میده
نمیدونم اسمشو چی بذارم اما خیلی خوب میدونم که خدا توی این یک سال چقدر حال داد بهم
از روزی که تصمیم به تغییر گرفتم و از روزی که اجازه دادم هدایتم کنه ،هر روز دارم شگفتی هاشو میبینم و یکی از بزرگترین شگفتی هاش اینه که
هر روز که دارم سعی و تلاش میکنم آرامشم بیشتر و بیشتر میشه
یه سکوتی در درونم حکمرانی میکنه بیشتر مواقع که نمیدونم چجوری توصیفش کنم
یکی از بزرگترین نعمت هاییه که هرچقدر تشکر کنم از خدا بازم کمه
صبح تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و سایت رو که باز کردم
پروژه جدید در سایت گذاشته شده بود خوشحال شدم و توضیحاتشو خوندم تا تو مسیرم بقیه فایلاشو گوش بدم
آخه میخواستم برم دادسرا، برای ابلاغیه ای که برای من اومده بود در مورد روند شکایتم برای تابلوم که پاره کرده بودن
چقدر شگفتی داشت امروز
6 ماه بود خبری از ابلاغیه نبود ،اما این چند روز رو من باورایی رو تکرار میکردم و میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و تو دفتر تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که قاضی رای رو به نفع من صادر میکنه و خسارت تابلوم رو میگیرم
به وضوح توی این روزا تک تک کارمندایی که داشتن کارای من رو به سرعت انجام میدادن رو میدیدم
و سپاسگزاری میکردم
که ابلاغیه اومد
و امروز میرم ببینم که چی میگن بهم
و حاضر شدم و رفتم دادسرا برای روند شکایت تابلوم
یه حسی داشتم که الان تمام کارمندا و قاضی منتظرن تا کار منو انجام بدن
خیلی خوشحال بودم
دیگه اثری از طیبه اول سال رو در امروز نمیدیدم
اول سال با شک و تردید ، و با احساس عجز به خدا گفتم کسی رو ندارم برم شکایت کنم و حقم رو بگیرم
ت کمکم کن و خدا به زبانم آینه
ولسوف یعتیک ربک فترضی رو جاری کرد
و من با این نشونه رفتم شکایت کردم
خدایا شکرت
چقدر من توی این 10 ماه درس یاد گرفتم
چقدر من یاد گرفتم و سعی کردم عمل کنم
خدایا تو اگر نبودی من هیچ کدوم ار این کارهارو نمیتونستم انجام بدم
سپاسگزارم
وقتی رفتم هوا سرد بود و بارونی و رویایی با خدا صحبت میکردم و گوش میدادم به فایل باور عشق که با صدای خودم ضبط کرده بودم
وقتی رسیدم سمت دادسرا همینجور داشتم نگاه میکردم و وقتی رد شدم یه حسی بهم گفت برگرد عقب
اولش نوشته رو دیدم اما درست نخوندمش
وقتی برگشتم دیدم نوشته رو بیلیورد تو خیابون
آینده با تو شیرینه
چون با هر بار دیدنت به فردا امیدوارتر میشم
چقدر این پیام لذت بخش بود آخرشم یه آدمک لبخند گذاشته بودن
خیلی حس خوبی داشتم انقدر آروم بودم که وقتی رسیدم دادسرا قشنگ و با احترام سلام دادم و صحبت کردم
وقتی رسیدم تا 1 اونجا بودم و کارامو که انجام دادن گفتن باید برم کلانتری تجریش و اطلاعاتی رو از اونجا بگیرم و فردا ببرم دادسرا
منم دوباره رفتم و با کلی حال خوب تو راه کلی کیف میکردم و امروز فایل جلسه سوم دوره عشق و مودت رو گوش میدادم
برام عجیب بود آگاهیاش
داشتم چیزای جدیدی رو میشنیدم که مدام میگفتم وای طیبه ببین تو خلق کردی
پس میتونی با هماهنگی بین ذهنت با روحت بهترین هارو خلق کنی و خود به خود همه چی رخ بده و انجام بشه
تمام مسیر رو داشتم گوش میدادم و تمرکز داشتم
وقتی رسیدم تجریش و از مترو اومدم بیرون یه برف قشنگی میبارید انقدر خوشحال شدم که برف باریده
خیلی لذت بخش بود
از روی ماشینا برف برداشتم و گوله کردم و دستم گرفتم
اولین بار بود وقتی برف رو گوله کردم دستام یخ نمیزد
.چون وقتی برف دستم بود تجسم کردم که از برف یه انرژی بی نهایت زیبا داره به بدنم منتقل میشه و بدنم گرم میشه و همینجورم شد
اصلا یخ بودنشو حس نمیکردم
کاملا بدنم گرم بود و دستام با اینکه قرمز شده بود ولی از درون گرم بود
با خودم گفتم من چرا این همه سال رو برف برمیداشتم دستام یخ میزد
اما الان هیچ احساس یخ زدگی نداشتم
خیلی حس خوبی بود
وقتی به خدا فکر میکنم و به انرژی که هر لحظه پر میکنه قلبم رو با عشقش
هیچی رو حس نمیکنم
نه گرمی و نه سردی
تو حال خودم ذوق میکنم که با خدا صحبت میکنم
وقتی رسیدم کلانتری گوله برف رو گذاشتم رو پنجره اش و رفتم داخل ، آخر وقت اداری بود پلیس کارمو انجام نداد گفت طول میکشه و فردا برم
منم با عشق برگشتم و تو راه لذت میبردم دوباره برف گرفتم دستم و تا مترو رفتم و تو دستم ذره ذره آب میشد و من انرژی بی نهایت خدا رو دریافت میکردم
خیلی لذت بخش بود
خوشحالم که اولین باری که رفتم کلانتری کاملا آروم بودم و همه کارکنانش رو دستی میدیدم از سوی خدا که منتظرن تا کارای من رو انجام بدن
وقتی برمیگشتم مترو مدام عدد 74 رو خدا بهم نشونه میداد و من میخندیدم و میگفتم عشق دلمی تو ربّ من
خدایا شکرت
رها بودم هرچی که خودش بگه
و انگار تایید میکرد که طیبه آفرین که آرومی و داری لذت و عشق و حال میکنی
مطمئن باش که حمایتت میکنم
امروز یه جریانی هم رخ داد که وقتی به فایل جدید پروژه مهاجرت به مدار بالاتر گوش دادم
من میدونستم که ایراد از منه ، که کارام درست پیش نمیره
برای همین به فکر این بودم باورهامو قوی کنم در راستای هاون موضوع
درکی که داشتم این بود که من خودم دارم اتفاقات رو رقم میزنم و استاد بین حرفاشون میگفتن و آرامش امروز به خاطر این درکی بود که داشتم
وقتی برگشتم خونه نزدیک 4 بود برای خودم تخم مرغ نیمرو درست کردم و با لذت خوردم و بعد آبگوشت گذاشتم و خوردم خیلی لذت بخشه ،این روزا وقتی غذا میخورم خیلی حس خوبی بهم میده
چون تک تک سلول های بدنم رو میبینم که دارن شادی میکنن با دریافت کد های سلامتی از غدا رو
با صدای خودم یه فایل 1 ساعته برای باورای قوی ضبط کردم تا هر روز گوش بدم
خوشحالم از اینکه هر روز دارم قدم برمیدارم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
این فایل با روند حیطه کاری ، من.بسیار شباهت داشت..
منم حدودا 10 سال ، توی حیطه دوخت دوز در انواع ،زمینه های مختلف کار کردم.. و تجربیات زیادیم داشتم..
ولی اینقدر تضادها زیاد بود.که هر بار .حقیقتا از:کارهای تکراری حالم بهم میخورد
و یسری مشکلات رو برام پیش میورد..
مشکلاتی که فقط دردسر برام بود!…
مشکلات تو بحث روابط با خودم اطرافیان.و حتی فروشنده ها…
این فروشنده ها چه بصورت شخصی.و چه بصورت ارگانهای دولتی..
هر بار دست و پا درازتر بسمت جلو میرفتم…
و بعد یه مدت..کارهایی که ارایه میدادیم توی تیراژ بالا.درسته یسری تجربیات بهم اضافه شد.ولی همش با خودم و با شخص نزدیکم..اون شخصم بخاطر یسری افکار ..جوری بود که ما با همدیگه اصلا .جور در نمیومدیم..
ولی بخاطر وابسته بودنم به این شخص…باعث شده بود..که من فقط بدوووم…و هیچیم عائلم نشه…
و لطف خدا یه شب یه اتفاقی افتاد..و واقعا برای خودمم سخت بود…اونجا چک و لگد رو همجوره خوردم..و دیدم من برای اینکه ؛ این شخص رو داشته باشم.دارم از خودم مِیکنم !…میدم به این شخص.برای راضی نگهداشتنش!…
و کاری کرده بودم که این شخص با تجربه کم.و نداشتن هیچ تحصیلات خاصی.و نداشتن هیچ تجربه ایی به اندازه من…بخاد یسری کارها،…رو ،”انجام بده…که بگه کار من درسته!….
و من داشتم به این شخص باج میدادم..و داشتم فقط مثل.یه الاغ بار میکشدم.فکر میکردم من با اینکارم میتونم کارهای بزرگ انجام بدم…
و حدودا…یه 3 سالی کم و بیش ما با همدیگه پاره وقتی یا طولانی کار کردیم…
و بخاطر یه تضادی ناجالب..که اونجا رحمت خدا بود باعث شد که من دست از اینکارم بردارم..
من فقط داشتم باج گیری میکردم..از خودم میکندم میدادم به این شخص..چرا!؟چون اگه اون نباشه من نمیتونم هیچکاری انجام بدم..
واقعا هیچی بدتر از شرک نیست.شرک نابودت میکنه.شرک جوری باهات میکنه ،” که ؛خود باوریتو” از بیین میبری…. و میخای فقط تقلا کنی….
حالا این شرک میشه توی تمام موارد زندگی بکارشون بست…
و این مدت گذاشت..به لطف خدا این مسیر تمام شد!…
و من وارد مسیر جدید شدم…و یسری اتفاقات دیگه تو بحث روابط..به شکلی پیش رفت..که اینجا ….
به این نقطعه برسم..من باید یسری کارها رو انجام بدم.واقعا روزهای سخت بود.روزهایی که صدای استخوانهامو میشنیدم…
و از خداوند هدایت خاستم که بهم کمک کنه..و در این حین.سفارشی داشتم خوب و یا بدش:و ندانستم ها داشتم ادامه میدادم..
حالا اون رابطه تو اون موقعیت با اونفردم دیگه تمام شده بود.دیگه .جوری ما از هم جدا شویم که ماه ها همدیگرو نمیدیدیم.
انگار رسالتم مشخص شده بود..باید یسری کارها رو انجام میدادم.واقعا نمیدونستم.ولی حس امید داشتم.
من حدودا سال 1401..تو همین اوایل ها هدایت شدم به این مسبر که باز خودش:یسری داستان داره..
و کم کم گذشت با کار کردن روی خودم..و بازم این وسط خیلی ماجرا داره. تا یه ایده ایی از همون زمینه ایی که سالها دوستداشتم داشته باشمش…بصورت فوق العاده ،بهش هدایت شدم..
یادمه یه گردنبند طلا داشتم اونو فروختم و اون دوره رو خریدم..اینقدر ذوق شوق داشتم.اوایل این مکان بهشتی بود.میگفتم این کار خداست..دیگه طلا برام ارزشی نداشت.چون دلم میخاست کارهای جدید توی خود حیطه کاری خودم …پیش برم..
و بعد از چند ماه کار کردن روی اون دوره.از طرف خدا هدایت شدم به ابشن.خیلی کوچک تو یکی از فصلهای اموزشی…
و باز هدایت اومد..اولین کاری که باید انجام بدم.باید تمام سرفصلها رو عملی کار کنم..حالا کنارش کار مشتریای ،”روند کاری قبلنم انجام میدادم.
و سروع کردم به الگو سازی اینم بصورت رندومی ..و تکرار تکرار..منیکه..سالها این مورد برام سخت بود ..اینقدر مهارت میدا کردم که چند تا کار رو سفارش بگیرم .و تحویل بدم..
و شروع کردم قدم به قدم یادگیریمو توی این رشته افزایش:دادم.تا اینکه من تونستم بهترین های خودمو عمل کنم..
نزدیک به تقریبا دوسالی رسید…
دقیقا همین سال جدید 1403..همون ایده گذشته ام ولی اینبار ایده خیلی قوی بود..بهم گفت تمام تمرکزتو بزار روی همین یه دونه نقطعه…
چون منم مثل دوست عزیزم.اقای حسینی عزیز..
دوستدارم تولید کننده باشم.همون کارافرین بشم..
و چیزی باشه که راحت و ساده و کوچک باشه.و بتونم خلق ثروت کنم.و دقیقا خداوند تضاد زندگیمو تو شرایط:فعلی که هستمو با کمال و تمام میدونست!…
و بیشتر لطف خدا بود.بازم دیدم همون تضادها همون حرفهای گذشته بیین من و فرد نزدیکم داره رد بدل میشه..
گفتم خدایا!
من میخام کاری داشته باشم.که چیزی بنام رنگ روی مشتری رو نبینم.چون از کار،روند گذشتگانم به شدت حالم بد میشد…
و این تضاد باعث شد هر بار تکرار بشه…
و من به لطف خدا..یکی یکی ایده اومد من انجام میدادم درس یاد میگرفتم میرفتم مرحله بعد ..
و قدم به قدم پیش میرفتم..
و ایده ایی بهم الهام شد..و کارهایی انجام دادم.هر سری . این وسط یسری سودهاییم میکردم.چون اینقدر نشتی شخصیتیم زیاد بود..هر بار تو مابین قدمهام،” خودشو نشون میداد..
تا اینکه این ایده…باعث شد بازم یسری تجربیات برای سفارشهای جای دیگه رو بیشتر یاد بگیرم.و عزت نفسم قوی تر بشه..
و دقیقا یه ایده دیگه اومد..و این ایده اخرش به تضاد خوردم.و گفتم خدایا من اگه بخام هر بار این کارا رو انجام بدم حقیقتا برام سخت میشه.
چون گیر میدادن بخاطر اون حرکتهای مذهبی…
و بعد از چند روز سعی کردم فعلا بزارمش کنار..و ذهنمو کنترل کنم تا ایده بعدی بیاد.ایده بعدی اومد هنوز وررنش بهتره..و یسری الهامات دیگه ام اومد تا بیشتر خوشبینم کنه..
و دارماینروزا قدم به قدم این مسزر رو ادامه میدم..
واقعا هر چقدر بخودم و همین روند به تنهایی نگاه میکنم..
میبینم من اصلا ،”هیچ وقت عقلم کار نمیکرده که بتونم همچنین کار انجام بدم..
واقعا هر لحظه اش.شک و تردید میومد..ولی لطف خدا خیلی زیاد بود که بتونم پا روی ترسام بزارم و کارامو پیش:ببرم.همه رو لطف خدا میبینم..
هر چقدر بیشتر بهش خیره میشم.و این مسیری که رفتم اینم تو زمان کوتاه..چقدر چقدر نشتی داشتم..
همینهکه استاد داره روی قانون تکامل ، تاکید میکنه همینه…
ولی ناگفتنه نمونه..این ذهن عجول همه کاری رو انجام میده تا به هدفش برسه
ولی بقول استاد توی دوره عزت نفس.میگه!میزان ناراضیتی از خود.اگه بیشتر بشه باعث میشه ما به شدت سرکوب بشیم.
باید این رضایت در یه حد درستی باشه که برای قدم بعدی حرکت کنیم..
بهمین خاطر اکثر افراد یا از یطرف بوم میفتن..
و افراد دیگه از یه طرف بوم دیگه…
اینا پاشنه های خودم بوده ها.هر چقدر روی خودم کار کنم کمه!…
من باید بتونم ..متعادل برخورد کنم..
باید بتونم اعتدال رو رعایت کنم…
و نسبت بخودم و روزهای قبل خودم بهتر باشم..
از تمام جنبه ها…
اینروزا تضادم هست.از یطرف افراد نزدیکم مدام بهم میگن…یسری حرفهای پوچ و بی ارزش:گذشته رو بهم یاداور میشن.ولی من اونا رو بیرون ریختم..
فقط:از خداوند تقاضای هدایت و اسان شدن میخام.
تا بتونم این پایه های بیزنسیمو با شخصیت قوی بسازمشون..یسری ابهاماتی خداوند بهم نشون داده..که میگم مَردُم دارن صبح تا شب وقتشون در اختیار کارهای پوچ و بی ارزش:میزارن..
چقدر همین عزت نفس همین هفته .چه درهایی برویم باز نموده.چقدر رشد کردم..چقدر با ایمانتر و متوکلتر شدم.نمیگم حرفهای اطرافیانم هست و سعی کردم طدهنمونو کنترل کنم و از خداوند تقاضای کمک بخاهم..
چون هر چقدر پیش میرم…بیشتر نیاز دترم خداوند پایه های بیزنسیمو قویتر بچینه!..
و یه بیزنس قوی اینم طبق خاسته من نیاز به یه قلب بزرگ و توحیدی داره…منم میخام مثل این دوستمون صادر کننده باشم و فعلا دارم روی ایران تمرکز میکنم.
چون طبق تحقیقاتی که انجام دادم.کار من ،”اصلا به این شکل توی ایران نیست…
مثل انوزش:استاد عزیز.با دیگر استادای موفقعیت میمونه..
کار منم تو این سطحه و هنوزم میتونه پتانسیل بالایی رو داشته باشه…
انشالله که بتونم این مسیر رو با قدرت بیشتری ادامه بدم.ناامید نشمو روی خودم و حتی بیشترم قران….که واقعا تنها ارامشم می باشد..کار کنم..
و بتونم روی دوره اول عزت نفس هنوز بیشتر زوم کنم.
دیشب یادم بحرف استاد افتاد..
گفت توقع من نسبت بخودم این بالاست..چون اگه فردی تا این قسمت از من کار با کیفیت بخاد..من سعی میکنم از اونم با کیفیت تر باشه..
روز گذشته کله صبح خداوند بخم هدایتی کرد..
خواب دیدم یه شخص محسن ابراهیمی زاده خواننده بهم گفت برو حرفمو گوش:کن..
رفتم سرچ کردم.دقیقا دقیقه های اخر بهم گفت..
مبنای کارتو فقط روی تجارت نزار..باید بتونی کاری ارایه بدی که قلبی باشه.باید قلبت راضی باشه…
به نقطعه همون احیاس خوبی که استاد مدام در موردش میگن افتادم..
که تمام مبنای یکار با کیفیت عالی.اینه که با قلبت کار کنی..و تو هدایت میسی بسمت افرادی که با تو هماهنگن…
و بهترین خودتو ارایه بده..
اگه فقط روی موضوع پول میخای حساب کنی..بعد یه مدت،”چوبشو محکم مبخوری..
بهم گفت 10.تا 20 درصد به تجارت نگاه کن..
بقیه.ش..اون دل ،”رو باید راضی نگهداری تا تخریب نشه…
همه چیز برمیگرده به قلب ما..رضایت قلبی ما بکاری که انجام میدیم…
ولی این ذهن سرگشته فقط بفکر یه شبه پولدار شدنه..که اینم باید خیلی خوب مدیریت بشه..
انشالله که بتونیم مسیر تکاملیمونو با توکل بخداوند شروع کنیم..و نخاییم مثل افراد فقط بدوویم …این روزهای تسلیم بودنم در برابر خداوند و قدم به قدم پیش رفتن…
باعث شده که افراد بهم بگن خیلی بیخیال شدی سنتم که رفته بالا چرا اینکار رو انجام نمیدی..
میبینم حرفهای اونا مقایسه هست.افکار شیطانیه..و من باید خیلی بیشتر ذهنمو کنترل کنم و تو ندار درست باشم.که قدم به قدم کارمو پیش:ببرم..
استادم به لطف خدا.ایده منم یه ایده بسیار ناب الهی هست.درسته هنوز اون باز خوردی که میخام هنوز وارد مدارش:نشدم.ولی وعده های خداوند مدام بهم الهام میشه.و باید بزارم و بهش: زمان بدم..که قدم به قدم خودشو پیش:ببره…
چون هر موقع عجله کردم…اون موقع جز افکار شیطانی نبوده..
ولی هر موقع احساس خوب داشتم.ارامش داشتم.ایده ها اونده و منو قوی تر و صبورتر و چیزهای جدید بهم نشون داده.
هر چقدر فکرشو میکنم..که من چجور میخاستم با این نشتیها و این پاشنها بیزنس موفقی داشته باشم…واقعا متعجب میشم.و این بصورت واضح خداوند بهم نشون میده ..که مسیرم بسیار درست و دقیقه…
و ایمان دارم به زودی تعقییر تحول عالی بوجود میارم و میتونم کارمو بجایی بکشونم که پر از پیشرفت و احساس خوبه….
به امید روزهای عالی ،”در اینده..برای قوی شدن بیزنس الهیم…
و من خیلی خیلی راضیم..که هر روز احساس ، توکل “و ایمانم ؛ نسبت به اینراه داره… قوی تر میشه…و میدونم اینده خیلی خوبی دارم..و میتونم به ایران و بقیه کشورها خیر برسونم …
و اونا از کار من راضی باشن…
چون کار من یکار نابی و بسیار قابلیت خوبی داره. در تمامی جنبه ها!
فقط اینروزا دارم در برابر خدادند ، خودمو” مطیع الهاماتش میکنم..تا بتونم قدمهامو استوارتر و احساسمو بهتر بهتر …کنم!..
جایی که استاد صحبتهاشون شروع میشه و در مورد عجله و ترس عقب افتادگی میگن ، من درکم از شناسایی تکامل تو مسیر هر کاری بالاتر رفت.
قبلا میگفتم خوو بیا ایکیا یک عمر زمان برد تا برند شد
پس آقا وحید خیلی نمیتونه واقعیت داشته باشه تو چهار سال
با تکامل نمیخونه!!!
همش دارم پیدا میکنم اشتباهات فهمم رو و قوانین رو در خودم مرور میکنم برای درک بیشتر و عمیق تر.
جایی که استاد در مورد وام گفتن :« درسته این وام خیلی وام رویایی هست به قول خودت وحید جان و تو دوره ای که ارزش پول ایران هر ثانیه داره میاد پایین .منطقی شاید این باشه که وام بگیری، حتی 5درصد که هیچی شاید حتی اگه 30درصد هم باشه منطقی هست گرفتن وام.چون ارزش پول بیشتر از 30درصد داره افت میکنه.»
و منی که تو مدار پائین تر از الانم بودم گفتم اه پس اشتباه نیست و وام گرفتم.اونموقع مدار درکم همونقدر بود و الان مطمئنم امکان نداشت اون موقع درک الانم رو اجرایی میکردم.چون ظرفم کوچکتر بود به نسبت الانم.
امروز که دارم مجدد میشنوم فایل رو، تونستم حرف استاد از صبری که دعوت کردن آقا وحید رو و احساس آرامشی که گفتن درک بیشتر و بهتری کنم.
حس میکنم کمی خیلی کم ظرفم رشد کرده چون دیگه احساس ترس و عجله تو شنیده هام ندارم.درونم بیشتر فهمیده قوانین رو و احساس آرامش رو.
الان میفهمم که استاد میگفت تو مدارش باشید میفهمید چی میگم ، یعنی چی!؟!
یک حرف واحد توسط من شنیده میشه تو زمانهای مختلف و برداشتهای مختلفی ازش پیدا میکنم.
قانون واحده و ثابت و میزان عملکرد من بنا به حال و روز هر زمانی از زندگیم داره بهم نشون میده که چقدر از قانون رو درک کردم.
عملکردم بهم خطاها و درستی هام رو نشون میده.
افت و رشدم بهم میزان درکم از قانون رو نشون میده.
استاد میگه خودتون رو بسنجید و بررسی کنید الان میفهمم یعنی چی.
امیدوارم آقا وحید مسیرتون به بهترین شکل ممکن طی شده باشه و در جایی که دوست دارید باشید اکنون ، با بهترین حال و بیشترین احساس آرامش.
سلااام به استادی که صمیمانه دوسش دارم و مریم جان عزیزم که دلی عاشقشم❤🤗😍و دوستان خوبم در سایت عباس منش🥰
دفعه اولمه که دارم کامنت میذارم و با حس فوق العاده و ذوق مینویسم.قبل ازهرچیزی سپاسگزار خدایی ام که منو دوستداره و منم دوستش دارم،فرمانروای کل جهان هستی که تا الان همه چیز من از محبت و عشقیه که به من و همه مخلوقاتش داره.
چقدر من عاشق فایلای گفتگو و مصاحبه با شما هستم😍وقتی کامنتا رو میخونم یا صحبتای دوستانم رو میشنوم لذت میبرم و بیشتر اوقات اشک میریزم.
من دوساله که عضو سایت هستم دقیقا تایمی ک از لحاظ روحی به شددددددت داغون بودم و ازدواج ناموفق داشتم.(۲۱سالم بود)اون سال من توسط دوستم هدایت شدم به شما و سایت فوق العادتون.البته اون زمان هنوز خیلی به طور جدی استارت نزده بودم بعداز ۳ماه یک سری کتاب شروع کردم به خوندن یکم بهتر شدم اما از سایت یادم نبود تا اینکه پیامی که از سایت برای ایمیلم اومد یهو یادم اومد از شما.وارد سایت شدم یکی یکی فایلای رایگانو گوش کردم بعداز یکماه دوره ۱۲ قدم رو خریدم بینظیییییره. داشتم خوب پیش میرفتم ولی ب مدت ۳ماه خیلی تمرکز نداشتم شرایطی بود که متاسفانه اون زمان هنوز درک کامل نداشتم که شرایط رو من مهیا میکنم.خلاصه یکساله که به طور جدی هرروز فایل گوش میدم.نتایج الان داره بیشتر و بیشتر میشه.اول ازهمه اینکه واقعاااااا به خدا وابسته شدم و هرروز و هرلحظه باهاش حرف میزنم و حس خوبم واسه همینه حتی منی که قرآن اصلااا نمیخوندم الان میخونم و با یک نگاه دیگه و حس عالی بهم میده .درمورد روابط کم کم یه سری ادم حذف شدن ی سری ادمایی وارد زندگیم شدن ک محبت واقعی دارن یکیش استادم هست (من نقاشم) ایشون ب طرز عجیبی منو نسبت به بقیه هنرجوها دوستدارن و خیلی سریع در نقاشی پیشرفت کردم و برای نمایشگاه آماده شدم،وابستگی و ترسی که نسبت به ازدست دادن کسی داشتم الان ذره ای وجود نداره و خیلی راحت کسیکه هم مدارم نباشه و بره میتونم به راااااحتی بگذرمو حالم خوب باشه.رابطه من با خانوادم عاااالی شده دیگه هییییچ دعوایی بین منو اونا نیس.مخالفتایی ک داشتن حتی نسبت به ظاهر من یا حتی اینکه من حرف از مهاجرت میزدم مانع میشدن اما الان خودشون مشوق منن.برای مالی هم که هزینه هام خیلی کم شدن و به هرطریقی نعمت وارد زندگیم میشه و استرسی هم ندارم که کارتم خالی نشه☺.و اینم خوب یاد گرفتم که به خواستم نچسبم بااینکه درخواست میکنم اما با حس خوب ولی اصرار نمیکنم و با اتفاق نیفتادنش ناراحت نمیشم.مثلا میخواستم لپ تاپ بخرم اوکی نمیشد تا اینکه بعد دوسه ماه آشنا شدیم با آقایی که همه جوره باهام راه اومد.ی لپ تاپ استوک خریدم ی کوچولو ایراد داشت گفتم پسش میدم یکی نو و پلمپ شده برام بیار بدون اینکه مدااام پیگیر باشم یا بگم پول دادم چرا جدی نمیگیره و….دوهفته که گذشت خودشون تماس گرفتن یه لپ تاپ سفارش دادن.دقیقا همونطوری که میخواستم شد و خیلی راحت بدستش اوردم.کل روزای من پراز نشونس و من هرلحظه میگم خدایا دوستدارم
قدم ب قدم همه چی داره عالی پیش میره ایمان دارم نتایج بزرگ هم طی سیر تکامل و بالارفتن مدار اتفاق میفته❤😍 اینم بگم که حتی در فضای مجازی که هرازگاهی حس خوبمو منتقل میکنم خیلیا میان و از من میپرسن که تو چیکار میکنی که اینقدر حالت خوبه😃چجوریه که جوش نمیزنی!!!!!!باخودم میگم نمیدونین چقدرررر حسش قشنگه 😍
خیلی حرف زدم با اینکه یه سری چیزا رو خلاصه کردم و نگفتم. استاد ازتون سپاسگزارم که واضح،صادقانه قانون رو بما میگین و سایت فوق العاده ای که دارین🌻برای شما و مریم جان دوستداشتنی قشنگ ترین لحظات رو ارزو میکنم و برای تمام دوستان عزیزم در سایت عشق و حال خوب ارزومندم🌻🌸🌼❤
به نام خدای زیبایی ها
سلام به استاد و مریم عزیزم
هر فایل و که گوش میکنم میگم این دیگه آخر فایله این دیگه بهترین فایل و تاثیر گزارترین فایل بود
وااای
امروز دوتا فایل گوش دادم
یکی فایل صوتی مصاحبه ی استاد با رزا که فوق العاده بود
گفتم مگه بهتر از اینم میشه
فقط موقعی که رزا تعریف میکرد گریه میکردم
و الان رسیدم به فایل مصاحبه استاد با آقا وحید
خدا مگه امکان داره
وقتی اولش گوش دادم برام جالب نبود ولی نیمه هاش گوشام تیز تر شد.
جایی که گفت ۱۵۰ نفر دارن برام کار میکنن از شدت ذوق دوتادستامو بهم کوبیدم و براش دست زدم
با صدای بلند گفتم آفرین آفرین دمت گرررم
واقعا دمت گرم
کاش منم بتونم به زودی وارد دوره ۱۲ قدم بشم.
دیروز تو فکرم بود یکی از طلاهامو بفروشم و دوره ها رو بخرم بعد یاد حرف استاد افتادم که گفت تا وقتی موقع اش نشده و توان مالیتون اوکی نشده وارد دوره ها نشید.
منتظر میمونم تا پولش جور بشه
ولی بی صبرانه مشتاقم بتونم وارد ۱۲ قدم بشم
میخوام بتروکونم دوره رو
میخوام وقتی وارد دوره شدم پرواز کنم
به قول سپیده میخوام شاگرد اول دوره باشم
همون جور که شاگرد اول دانشگاه بودم
موفق باشید همه دوستان عباس منشی
سلام بر عزیزانم امیدوارم حالتون خوب باشه خیلی خدارو شکر میکنم تمام حرفای وحید عزیز رو باور میکنم با تمام وجودم و زمانی که دوستان تجربیاتشون رو تعریف میکنن خودم رو میذارم جای اونا و میتونم بگم به اندازه خودشون خوشحال میشم واقعا خدارو شکر میکنم که توی این جمع هستم و نمیدونید که چقدر این تجربیات به من امید میده و چه جوششی در من ایجاد میکنه برای تغییر
دوستون دارم خدانگهدار🌹❤️
سلام به استاد عزیزم و خانواده صمیمی عباسمنش
اینقققققدر خوشحالم که نمیدونم چی بنویسم
خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به این فایل تا بتونم تغییراتی که تو این چندماه داشتم رو به وضوح در خودم ببینم
من یکساله که شمارو میشناسم استاد اما به طور جدی که بخوام رو فایلها و آموزه های شما کار کنم میشه گفت ۳ ماهی میشه
و نتایج و تکامل رو در رسیدن به خواسته هام به وضوح دارم میبینم و خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به سمت این سایت و آشنایی با شما و عمل کردن به قوانین جهان
ازتون ممنونم استاد عزیزم که شما باعث شدید من خالق هستی رو بهتر بشناسم و بفهمم که چقد باورهام در مورد پروردگارم اشتباه بوده و از اون هیچ چیزی جز خوبی نمیتونم انتظار داشته باشم
ازتون بینهایت سپاسگزارم که مارو با قوانین جهان آشنا کردید که میتونه تمام ابعاد زندگی رو تحت الشعاع قرار بده و همه چیز به نفع خودمون باشه
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم
سلام به استاد عزیزم
امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشیدخیلی دوستون دارم امیدوارم روزی شما را ملاقات کنم.من با خواندن فایلهای شما خیلی در زندگیم تغیئر وتحول ایجادشدواقعا خیلی زیاد وهمیشه ازخداوندهدایت رو میخواستم که زندگیم متحول شودوشماروخدابامن آشنا کرد .
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
حرکت کردن قدم برداشتن و امید داشتن افراد را به تمام اهداف خود می رساند زمانی که قانون تکامل و تصاعد را به درستی درک کنیم نتایج ما روز به روز بیشتر و بیشتر می شود این اتفاقات زمانی می افتد که قانون را بدانیم حرکت کنیم قدم برداریم ادامه دهیم و خداوند از جایی که فکرش را نمی کنیم درها را برای ما باز می کند و این اتفاقات برای بسیاری غیر قابل باور است زمانی که مسیر پاکی را رفته و قدم ها را برداریم تکامل که طی شود قدم ها را برداشته مشتری ها خواهد آمد در امد بیشتر یک قدم جلوتر و تکامل به صورت تصاعدی افزایش می یابد. زمانی که پایه های کسب و کار را به درستی می چینیم نتایج به قدری بزرگتر خواهد شد که به موفقیت های بزرگی خواهیم رسید
خطری که برای افراد کار آفرین وجود دارد این است که بخواهند عجله کرده و نتیجه ی زود هنگام با زور و تقلا بگیرند و اینگونه به سراغ ایده هایی بروند که ثبات اصلی را از دست دهد وام گرفتن و هر گونه پول اضافه برای کسب و کار ما نامناسب است و باید با همان امکانات و شرایط در دسترس شروع کنیم اگر کمی صبر کنیم و عجله نداشته باشیم و ذهن خود را کنترل کنیم کمی فرآیند را آرام کرده و اجازه دهیم با سودی که از کسب و کار خود به دست می آوریم ان را بزرگ و بزرگ تر کنیم .
اجازه دهیم که نتایج به ما برای قدم های بعدی کمک کند مهم ترین چیزی که برای ما اتفاق خواهد افتاد آرامش ذهنی و روانی است شاید گرفتن وام منطقی باشد اما هدف اصلی زندگی آرامش همراه با کسب و کار عالی است حتی به زعم اینکه به هدف خود دست یابیم آن حد از استرس فشار و نگرانی باعث می شود از زندگی خود لذت نبریم چون زندگی به ملک اعتبار و … ربطی ندارد زندگی تنها یک تجربه است که باید از ان لذت ببریم . در بحث کسب و کار موضوع این است که ایده های خوب و عالی و پول ساز زمانی خواهد آمد که در استرس و فشار نباشیم اگر در فشار نباشیم آرام حرکت می کنیم و اتفاقات خوب پیش آمده را گسترش داده در حالی که آرامش هست و قانون جهان این است زمانی که عزرائیل به سراغمان بیاید به او بگوییم ما زندگی را در تمام ابعاد تجربه کردیم نه در یک بعد و از زندگی خود راضی باشیم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند مهربان
سلام بر استاد عزیزم
سلام بر مریم شایسته و همه دوستان خوبم
چقد این فایل به موقع بود برای من که آقا عجله نکن تو از قدمهایی که بر میداری در کسب کارت لذت ببر قدمهای بعدی خودش مشخص میشه
بذار زندگی دو در تمام ابعادش لمس کنی
خودت رو به هدایت های خداوند بسپار
دست خداوند رو باز بگذار تا اون هدایتت کنه
صحبت های دوست خوبمون واقعا ایمان من رو بیشتر کرد به هدایتهای رب
همه دارن پشت سرش حرف میزنن که قاچاق کرده
اما قابل از اینکه اون داره خودش رو به دستان خداوند مسپاره و سکان رو به خدا داده و در عرض 4 سال الا داره کارخونه نساجی راه اندازی میکنه
واقعا لذت بردم چقد بهم قوت قلب داد که آقا اتفاق میفته آرام باش از زندگیت لذت ببر
من از وام و اینطور چیزا سر در نمیارم فقط میدونم که هرکس ی راهی داره من راه استاد رو انتخاب کردم
وام قرض بدهی درست نکردن برای من بهتره
آروم قدم هارو بر میدارم موقعیتی که گاز دادم که جا نمونم خوردم به در دیوار
دوس دارم آروم حرکت کنم از مسیرم لذت ببرم بعدش قدرت تصاعد میاد و نتایج رو رقم میزنه برام
زندگی ی مسیر برای لذت بردن زندگی مقصد نیست پس آروم و با حوصله حرکت کردن این میشه که وقتی موقع رفتن رسید میدونی که زندگی رو زندگی کردی در تمامی ابعادش
و یا فراق باز مرگ رو پذیرا میشی و حسرت هیچ چیز رو نمیخوری و راحت جونت رو تسلیم میکنی
اون موقع که راضی میشی از زندگیت از روزهایی که اومدی و خودت رو تجربه کردی بع عنوان ی انسان و جانشین خداوند
و اما میخوام بگم وحید عزیز برات آرزوی بهترین هارو دارم که با این فایل استاد و این شاگرد خوب استاد که از حرفای دیگران ناامید نشده و به تمریناتش عمل کرده و همین مداومت توی این راه باعث شده دستان خداوند بیان و وحید عزیز رو برای رسیدن به خواستهاش کمک کنند وحید جان در پناه خداوند شاد سالم و تندرست باشی و راهت همیشه سبز
الا نمیدونم کجای زندگی هستی و موفقیت رو خواستارم دوست من و تحسین میکنم ایمانت رو
استاد عزیزم ممنونم برای این فایل ارزشمند و عالی
در پناه خداوند متعال
شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 11 دی رو با عشق مینویسم
امروز من با یه اطمینانی بیدار شدم
یه حسی داشتم که آرامش رو بهم میداد و این فکر رو داشتم که همه چیز به نفع من رخ میده
نمیدونم اسمشو چی بذارم اما خیلی خوب میدونم که خدا توی این یک سال چقدر حال داد بهم
از روزی که تصمیم به تغییر گرفتم و از روزی که اجازه دادم هدایتم کنه ،هر روز دارم شگفتی هاشو میبینم و یکی از بزرگترین شگفتی هاش اینه که
هر روز که دارم سعی و تلاش میکنم آرامشم بیشتر و بیشتر میشه
یه سکوتی در درونم حکمرانی میکنه بیشتر مواقع که نمیدونم چجوری توصیفش کنم
یکی از بزرگترین نعمت هاییه که هرچقدر تشکر کنم از خدا بازم کمه
صبح تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و سایت رو که باز کردم
پروژه جدید در سایت گذاشته شده بود خوشحال شدم و توضیحاتشو خوندم تا تو مسیرم بقیه فایلاشو گوش بدم
آخه میخواستم برم دادسرا، برای ابلاغیه ای که برای من اومده بود در مورد روند شکایتم برای تابلوم که پاره کرده بودن
چقدر شگفتی داشت امروز
6 ماه بود خبری از ابلاغیه نبود ،اما این چند روز رو من باورایی رو تکرار میکردم و میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و تو دفتر تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که قاضی رای رو به نفع من صادر میکنه و خسارت تابلوم رو میگیرم
به وضوح توی این روزا تک تک کارمندایی که داشتن کارای من رو به سرعت انجام میدادن رو میدیدم
و سپاسگزاری میکردم
که ابلاغیه اومد
و امروز میرم ببینم که چی میگن بهم
و حاضر شدم و رفتم دادسرا برای روند شکایت تابلوم
یه حسی داشتم که الان تمام کارمندا و قاضی منتظرن تا کار منو انجام بدن
خیلی خوشحال بودم
دیگه اثری از طیبه اول سال رو در امروز نمیدیدم
اول سال با شک و تردید ، و با احساس عجز به خدا گفتم کسی رو ندارم برم شکایت کنم و حقم رو بگیرم
ت کمکم کن و خدا به زبانم آینه
ولسوف یعتیک ربک فترضی رو جاری کرد
و من با این نشونه رفتم شکایت کردم
خدایا شکرت
چقدر من توی این 10 ماه درس یاد گرفتم
چقدر من یاد گرفتم و سعی کردم عمل کنم
خدایا تو اگر نبودی من هیچ کدوم ار این کارهارو نمیتونستم انجام بدم
سپاسگزارم
وقتی رفتم هوا سرد بود و بارونی و رویایی با خدا صحبت میکردم و گوش میدادم به فایل باور عشق که با صدای خودم ضبط کرده بودم
وقتی رسیدم سمت دادسرا همینجور داشتم نگاه میکردم و وقتی رد شدم یه حسی بهم گفت برگرد عقب
اولش نوشته رو دیدم اما درست نخوندمش
وقتی برگشتم دیدم نوشته رو بیلیورد تو خیابون
آینده با تو شیرینه
چون با هر بار دیدنت به فردا امیدوارتر میشم
چقدر این پیام لذت بخش بود آخرشم یه آدمک لبخند گذاشته بودن
خیلی حس خوبی داشتم انقدر آروم بودم که وقتی رسیدم دادسرا قشنگ و با احترام سلام دادم و صحبت کردم
وقتی رسیدم تا 1 اونجا بودم و کارامو که انجام دادن گفتن باید برم کلانتری تجریش و اطلاعاتی رو از اونجا بگیرم و فردا ببرم دادسرا
منم دوباره رفتم و با کلی حال خوب تو راه کلی کیف میکردم و امروز فایل جلسه سوم دوره عشق و مودت رو گوش میدادم
برام عجیب بود آگاهیاش
داشتم چیزای جدیدی رو میشنیدم که مدام میگفتم وای طیبه ببین تو خلق کردی
پس میتونی با هماهنگی بین ذهنت با روحت بهترین هارو خلق کنی و خود به خود همه چی رخ بده و انجام بشه
تمام مسیر رو داشتم گوش میدادم و تمرکز داشتم
وقتی رسیدم تجریش و از مترو اومدم بیرون یه برف قشنگی میبارید انقدر خوشحال شدم که برف باریده
خیلی لذت بخش بود
از روی ماشینا برف برداشتم و گوله کردم و دستم گرفتم
اولین بار بود وقتی برف رو گوله کردم دستام یخ نمیزد
.چون وقتی برف دستم بود تجسم کردم که از برف یه انرژی بی نهایت زیبا داره به بدنم منتقل میشه و بدنم گرم میشه و همینجورم شد
اصلا یخ بودنشو حس نمیکردم
کاملا بدنم گرم بود و دستام با اینکه قرمز شده بود ولی از درون گرم بود
با خودم گفتم من چرا این همه سال رو برف برمیداشتم دستام یخ میزد
اما الان هیچ احساس یخ زدگی نداشتم
خیلی حس خوبی بود
وقتی به خدا فکر میکنم و به انرژی که هر لحظه پر میکنه قلبم رو با عشقش
هیچی رو حس نمیکنم
نه گرمی و نه سردی
تو حال خودم ذوق میکنم که با خدا صحبت میکنم
وقتی رسیدم کلانتری گوله برف رو گذاشتم رو پنجره اش و رفتم داخل ، آخر وقت اداری بود پلیس کارمو انجام نداد گفت طول میکشه و فردا برم
منم با عشق برگشتم و تو راه لذت میبردم دوباره برف گرفتم دستم و تا مترو رفتم و تو دستم ذره ذره آب میشد و من انرژی بی نهایت خدا رو دریافت میکردم
خیلی لذت بخش بود
خوشحالم که اولین باری که رفتم کلانتری کاملا آروم بودم و همه کارکنانش رو دستی میدیدم از سوی خدا که منتظرن تا کارای من رو انجام بدن
وقتی برمیگشتم مترو مدام عدد 74 رو خدا بهم نشونه میداد و من میخندیدم و میگفتم عشق دلمی تو ربّ من
خدایا شکرت
رها بودم هرچی که خودش بگه
و انگار تایید میکرد که طیبه آفرین که آرومی و داری لذت و عشق و حال میکنی
مطمئن باش که حمایتت میکنم
امروز یه جریانی هم رخ داد که وقتی به فایل جدید پروژه مهاجرت به مدار بالاتر گوش دادم
من میدونستم که ایراد از منه ، که کارام درست پیش نمیره
برای همین به فکر این بودم باورهامو قوی کنم در راستای هاون موضوع
درکی که داشتم این بود که من خودم دارم اتفاقات رو رقم میزنم و استاد بین حرفاشون میگفتن و آرامش امروز به خاطر این درکی بود که داشتم
وقتی برگشتم خونه نزدیک 4 بود برای خودم تخم مرغ نیمرو درست کردم و با لذت خوردم و بعد آبگوشت گذاشتم و خوردم خیلی لذت بخشه ،این روزا وقتی غذا میخورم خیلی حس خوبی بهم میده
چون تک تک سلول های بدنم رو میبینم که دارن شادی میکنن با دریافت کد های سلامتی از غدا رو
با صدای خودم یه فایل 1 ساعته برای باورای قوی ضبط کردم تا هر روز گوش بدم
خوشحالم از اینکه هر روز دارم قدم برمیدارم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
بنام خداوند بخشنده مهربان.
سلام و درود به سایت بهشتی همیشه پایدارم..
سلامی دوباره به فایل نشانه ایی از روزم…
این فایل با روند حیطه کاری ، من.بسیار شباهت داشت..
منم حدودا 10 سال ، توی حیطه دوخت دوز در انواع ،زمینه های مختلف کار کردم.. و تجربیات زیادیم داشتم..
ولی اینقدر تضادها زیاد بود.که هر بار .حقیقتا از:کارهای تکراری حالم بهم میخورد
و یسری مشکلات رو برام پیش میورد..
مشکلاتی که فقط دردسر برام بود!…
مشکلات تو بحث روابط با خودم اطرافیان.و حتی فروشنده ها…
این فروشنده ها چه بصورت شخصی.و چه بصورت ارگانهای دولتی..
هر بار دست و پا درازتر بسمت جلو میرفتم…
و بعد یه مدت..کارهایی که ارایه میدادیم توی تیراژ بالا.درسته یسری تجربیات بهم اضافه شد.ولی همش با خودم و با شخص نزدیکم..اون شخصم بخاطر یسری افکار ..جوری بود که ما با همدیگه اصلا .جور در نمیومدیم..
ولی بخاطر وابسته بودنم به این شخص…باعث شده بود..که من فقط بدوووم…و هیچیم عائلم نشه…
و لطف خدا یه شب یه اتفاقی افتاد..و واقعا برای خودمم سخت بود…اونجا چک و لگد رو همجوره خوردم..و دیدم من برای اینکه ؛ این شخص رو داشته باشم.دارم از خودم مِیکنم !…میدم به این شخص.برای راضی نگهداشتنش!…
و کاری کرده بودم که این شخص با تجربه کم.و نداشتن هیچ تحصیلات خاصی.و نداشتن هیچ تجربه ایی به اندازه من…بخاد یسری کارها،…رو ،”انجام بده…که بگه کار من درسته!….
و من داشتم به این شخص باج میدادم..و داشتم فقط مثل.یه الاغ بار میکشدم.فکر میکردم من با اینکارم میتونم کارهای بزرگ انجام بدم…
و حدودا…یه 3 سالی کم و بیش ما با همدیگه پاره وقتی یا طولانی کار کردیم…
و بخاطر یه تضادی ناجالب..که اونجا رحمت خدا بود باعث شد که من دست از اینکارم بردارم..
من فقط داشتم باج گیری میکردم..از خودم میکندم میدادم به این شخص..چرا!؟چون اگه اون نباشه من نمیتونم هیچکاری انجام بدم..
واقعا هیچی بدتر از شرک نیست.شرک نابودت میکنه.شرک جوری باهات میکنه ،” که ؛خود باوریتو” از بیین میبری…. و میخای فقط تقلا کنی….
حالا این شرک میشه توی تمام موارد زندگی بکارشون بست…
و این مدت گذاشت..به لطف خدا این مسیر تمام شد!…
و من وارد مسیر جدید شدم…و یسری اتفاقات دیگه تو بحث روابط..به شکلی پیش رفت..که اینجا ….
به این نقطعه برسم..من باید یسری کارها رو انجام بدم.واقعا روزهای سخت بود.روزهایی که صدای استخوانهامو میشنیدم…
و از خداوند هدایت خاستم که بهم کمک کنه..و در این حین.سفارشی داشتم خوب و یا بدش:و ندانستم ها داشتم ادامه میدادم..
حالا اون رابطه تو اون موقعیت با اونفردم دیگه تمام شده بود.دیگه .جوری ما از هم جدا شویم که ماه ها همدیگرو نمیدیدیم.
انگار رسالتم مشخص شده بود..باید یسری کارها رو انجام میدادم.واقعا نمیدونستم.ولی حس امید داشتم.
من حدودا سال 1401..تو همین اوایل ها هدایت شدم به این مسبر که باز خودش:یسری داستان داره..
و کم کم گذشت با کار کردن روی خودم..و بازم این وسط خیلی ماجرا داره. تا یه ایده ایی از همون زمینه ایی که سالها دوستداشتم داشته باشمش…بصورت فوق العاده ،بهش هدایت شدم..
یادمه یه گردنبند طلا داشتم اونو فروختم و اون دوره رو خریدم..اینقدر ذوق شوق داشتم.اوایل این مکان بهشتی بود.میگفتم این کار خداست..دیگه طلا برام ارزشی نداشت.چون دلم میخاست کارهای جدید توی خود حیطه کاری خودم …پیش برم..
و بعد از چند ماه کار کردن روی اون دوره.از طرف خدا هدایت شدم به ابشن.خیلی کوچک تو یکی از فصلهای اموزشی…
و باز هدایت اومد..اولین کاری که باید انجام بدم.باید تمام سرفصلها رو عملی کار کنم..حالا کنارش کار مشتریای ،”روند کاری قبلنم انجام میدادم.
و سروع کردم به الگو سازی اینم بصورت رندومی ..و تکرار تکرار..منیکه..سالها این مورد برام سخت بود ..اینقدر مهارت میدا کردم که چند تا کار رو سفارش بگیرم .و تحویل بدم..
و شروع کردم قدم به قدم یادگیریمو توی این رشته افزایش:دادم.تا اینکه من تونستم بهترین های خودمو عمل کنم..
نزدیک به تقریبا دوسالی رسید…
دقیقا همین سال جدید 1403..همون ایده گذشته ام ولی اینبار ایده خیلی قوی بود..بهم گفت تمام تمرکزتو بزار روی همین یه دونه نقطعه…
چون منم مثل دوست عزیزم.اقای حسینی عزیز..
دوستدارم تولید کننده باشم.همون کارافرین بشم..
و چیزی باشه که راحت و ساده و کوچک باشه.و بتونم خلق ثروت کنم.و دقیقا خداوند تضاد زندگیمو تو شرایط:فعلی که هستمو با کمال و تمام میدونست!…
و بیشتر لطف خدا بود.بازم دیدم همون تضادها همون حرفهای گذشته بیین من و فرد نزدیکم داره رد بدل میشه..
گفتم خدایا!
من میخام کاری داشته باشم.که چیزی بنام رنگ روی مشتری رو نبینم.چون از کار،روند گذشتگانم به شدت حالم بد میشد…
و این تضاد باعث شد هر بار تکرار بشه…
و من به لطف خدا..یکی یکی ایده اومد من انجام میدادم درس یاد میگرفتم میرفتم مرحله بعد ..
و قدم به قدم پیش میرفتم..
و ایده ایی بهم الهام شد..و کارهایی انجام دادم.هر سری . این وسط یسری سودهاییم میکردم.چون اینقدر نشتی شخصیتیم زیاد بود..هر بار تو مابین قدمهام،” خودشو نشون میداد..
تا اینکه این ایده…باعث شد بازم یسری تجربیات برای سفارشهای جای دیگه رو بیشتر یاد بگیرم.و عزت نفسم قوی تر بشه..
و دقیقا یه ایده دیگه اومد..و این ایده اخرش به تضاد خوردم.و گفتم خدایا من اگه بخام هر بار این کارا رو انجام بدم حقیقتا برام سخت میشه.
چون گیر میدادن بخاطر اون حرکتهای مذهبی…
و بعد از چند روز سعی کردم فعلا بزارمش کنار..و ذهنمو کنترل کنم تا ایده بعدی بیاد.ایده بعدی اومد هنوز وررنش بهتره..و یسری الهامات دیگه ام اومد تا بیشتر خوشبینم کنه..
و دارماینروزا قدم به قدم این مسزر رو ادامه میدم..
واقعا هر چقدر بخودم و همین روند به تنهایی نگاه میکنم..
میبینم من اصلا ،”هیچ وقت عقلم کار نمیکرده که بتونم همچنین کار انجام بدم..
واقعا هر لحظه اش.شک و تردید میومد..ولی لطف خدا خیلی زیاد بود که بتونم پا روی ترسام بزارم و کارامو پیش:ببرم.همه رو لطف خدا میبینم..
هر چقدر بیشتر بهش خیره میشم.و این مسیری که رفتم اینم تو زمان کوتاه..چقدر چقدر نشتی داشتم..
همینهکه استاد داره روی قانون تکامل ، تاکید میکنه همینه…
ولی ناگفتنه نمونه..این ذهن عجول همه کاری رو انجام میده تا به هدفش برسه
ولی بقول استاد توی دوره عزت نفس.میگه!میزان ناراضیتی از خود.اگه بیشتر بشه باعث میشه ما به شدت سرکوب بشیم.
باید این رضایت در یه حد درستی باشه که برای قدم بعدی حرکت کنیم..
بهمین خاطر اکثر افراد یا از یطرف بوم میفتن..
و افراد دیگه از یه طرف بوم دیگه…
اینا پاشنه های خودم بوده ها.هر چقدر روی خودم کار کنم کمه!…
من باید بتونم ..متعادل برخورد کنم..
باید بتونم اعتدال رو رعایت کنم…
و نسبت بخودم و روزهای قبل خودم بهتر باشم..
از تمام جنبه ها…
اینروزا تضادم هست.از یطرف افراد نزدیکم مدام بهم میگن…یسری حرفهای پوچ و بی ارزش:گذشته رو بهم یاداور میشن.ولی من اونا رو بیرون ریختم..
فقط:از خداوند تقاضای هدایت و اسان شدن میخام.
تا بتونم این پایه های بیزنسیمو با شخصیت قوی بسازمشون..یسری ابهاماتی خداوند بهم نشون داده..که میگم مَردُم دارن صبح تا شب وقتشون در اختیار کارهای پوچ و بی ارزش:میزارن..
چقدر همین عزت نفس همین هفته .چه درهایی برویم باز نموده.چقدر رشد کردم..چقدر با ایمانتر و متوکلتر شدم.نمیگم حرفهای اطرافیانم هست و سعی کردم طدهنمونو کنترل کنم و از خداوند تقاضای کمک بخاهم..
چون هر چقدر پیش میرم…بیشتر نیاز دترم خداوند پایه های بیزنسیمو قویتر بچینه!..
و یه بیزنس قوی اینم طبق خاسته من نیاز به یه قلب بزرگ و توحیدی داره…منم میخام مثل این دوستمون صادر کننده باشم و فعلا دارم روی ایران تمرکز میکنم.
چون طبق تحقیقاتی که انجام دادم.کار من ،”اصلا به این شکل توی ایران نیست…
مثل انوزش:استاد عزیز.با دیگر استادای موفقعیت میمونه..
کار منم تو این سطحه و هنوزم میتونه پتانسیل بالایی رو داشته باشه…
انشالله که بتونم این مسیر رو با قدرت بیشتری ادامه بدم.ناامید نشمو روی خودم و حتی بیشترم قران….که واقعا تنها ارامشم می باشد..کار کنم..
و بتونم روی دوره اول عزت نفس هنوز بیشتر زوم کنم.
دیشب یادم بحرف استاد افتاد..
گفت توقع من نسبت بخودم این بالاست..چون اگه فردی تا این قسمت از من کار با کیفیت بخاد..من سعی میکنم از اونم با کیفیت تر باشه..
روز گذشته کله صبح خداوند بخم هدایتی کرد..
خواب دیدم یه شخص محسن ابراهیمی زاده خواننده بهم گفت برو حرفمو گوش:کن..
رفتم سرچ کردم.دقیقا دقیقه های اخر بهم گفت..
مبنای کارتو فقط روی تجارت نزار..باید بتونی کاری ارایه بدی که قلبی باشه.باید قلبت راضی باشه…
به نقطعه همون احیاس خوبی که استاد مدام در موردش میگن افتادم..
که تمام مبنای یکار با کیفیت عالی.اینه که با قلبت کار کنی..و تو هدایت میسی بسمت افرادی که با تو هماهنگن…
و بهترین خودتو ارایه بده..
اگه فقط روی موضوع پول میخای حساب کنی..بعد یه مدت،”چوبشو محکم مبخوری..
بهم گفت 10.تا 20 درصد به تجارت نگاه کن..
بقیه.ش..اون دل ،”رو باید راضی نگهداری تا تخریب نشه…
همه چیز برمیگرده به قلب ما..رضایت قلبی ما بکاری که انجام میدیم…
ولی این ذهن سرگشته فقط بفکر یه شبه پولدار شدنه..که اینم باید خیلی خوب مدیریت بشه..
انشالله که بتونیم مسیر تکاملیمونو با توکل بخداوند شروع کنیم..و نخاییم مثل افراد فقط بدوویم …این روزهای تسلیم بودنم در برابر خداوند و قدم به قدم پیش رفتن…
باعث شده که افراد بهم بگن خیلی بیخیال شدی سنتم که رفته بالا چرا اینکار رو انجام نمیدی..
میبینم حرفهای اونا مقایسه هست.افکار شیطانیه..و من باید خیلی بیشتر ذهنمو کنترل کنم و تو ندار درست باشم.که قدم به قدم کارمو پیش:ببرم..
استادم به لطف خدا.ایده منم یه ایده بسیار ناب الهی هست.درسته هنوز اون باز خوردی که میخام هنوز وارد مدارش:نشدم.ولی وعده های خداوند مدام بهم الهام میشه.و باید بزارم و بهش: زمان بدم..که قدم به قدم خودشو پیش:ببره…
چون هر موقع عجله کردم…اون موقع جز افکار شیطانی نبوده..
ولی هر موقع احساس خوب داشتم.ارامش داشتم.ایده ها اونده و منو قوی تر و صبورتر و چیزهای جدید بهم نشون داده.
هر چقدر فکرشو میکنم..که من چجور میخاستم با این نشتیها و این پاشنها بیزنس موفقی داشته باشم…واقعا متعجب میشم.و این بصورت واضح خداوند بهم نشون میده ..که مسیرم بسیار درست و دقیقه…
و ایمان دارم به زودی تعقییر تحول عالی بوجود میارم و میتونم کارمو بجایی بکشونم که پر از پیشرفت و احساس خوبه….
به امید روزهای عالی ،”در اینده..برای قوی شدن بیزنس الهیم…
و من خیلی خیلی راضیم..که هر روز احساس ، توکل “و ایمانم ؛ نسبت به اینراه داره… قوی تر میشه…و میدونم اینده خیلی خوبی دارم..و میتونم به ایران و بقیه کشورها خیر برسونم …
و اونا از کار من راضی باشن…
چون کار من یکار نابی و بسیار قابلیت خوبی داره. در تمامی جنبه ها!
فقط اینروزا دارم در برابر خدادند ، خودمو” مطیع الهاماتش میکنم..تا بتونم قدمهامو استوارتر و احساسمو بهتر بهتر …کنم!..
گفتگو با دوستان 38
سلام به همگی
امروز هدایت درونم گفت بیام و مجدد این فایل رو گوش بدم.
امروز سومین روز تمرکز من روی شکرگزاری هست.
خوب یادم میاد اولین باری که این فایل رو شنیدم تو مدار گرفتن وام و خرید چکی بودم.
از هرکلمه چک و وامی که تو این فایل میشنیدم فقط میخواستم تاییدات ذهن خودم رو بگیرم.
هدفم درک قانون نبود در واقع بلکه دنبال تاییدات میگشتم برای خوبی های تعریف شده تو ذهنم.
خوب یادمه گفتم با خودم ببین آقا وحید تو بازاره
چک تو بازار عرفه، استاد چون کار این سبکی نکرده نمیتونه بپذیره.
اون قسمت که آقا وحید در مورد وام گفتن
گفتم بیا بازاری ها با وام و کلا پولهای بزرگ کارشون رو گسترش میدن و حفظ میکنن.
تایم رشدی که آقا وحید گفت رو ذهنم نمی پذیرفت.
میگفتم حالا داره با استاد صحبت میکنه یکم هیجان انگیزترش کرده.
جایی که استاد صحبتهاشون شروع میشه و در مورد عجله و ترس عقب افتادگی میگن ، من درکم از شناسایی تکامل تو مسیر هر کاری بالاتر رفت.
قبلا میگفتم خوو بیا ایکیا یک عمر زمان برد تا برند شد
پس آقا وحید خیلی نمیتونه واقعیت داشته باشه تو چهار سال
با تکامل نمیخونه!!!
همش دارم پیدا میکنم اشتباهات فهمم رو و قوانین رو در خودم مرور میکنم برای درک بیشتر و عمیق تر.
جایی که استاد در مورد وام گفتن :« درسته این وام خیلی وام رویایی هست به قول خودت وحید جان و تو دوره ای که ارزش پول ایران هر ثانیه داره میاد پایین .منطقی شاید این باشه که وام بگیری، حتی 5درصد که هیچی شاید حتی اگه 30درصد هم باشه منطقی هست گرفتن وام.چون ارزش پول بیشتر از 30درصد داره افت میکنه.»
و منی که تو مدار پائین تر از الانم بودم گفتم اه پس اشتباه نیست و وام گرفتم.اونموقع مدار درکم همونقدر بود و الان مطمئنم امکان نداشت اون موقع درک الانم رو اجرایی میکردم.چون ظرفم کوچکتر بود به نسبت الانم.
امروز که دارم مجدد میشنوم فایل رو، تونستم حرف استاد از صبری که دعوت کردن آقا وحید رو و احساس آرامشی که گفتن درک بیشتر و بهتری کنم.
حس میکنم کمی خیلی کم ظرفم رشد کرده چون دیگه احساس ترس و عجله تو شنیده هام ندارم.درونم بیشتر فهمیده قوانین رو و احساس آرامش رو.
الان میفهمم که استاد میگفت تو مدارش باشید میفهمید چی میگم ، یعنی چی!؟!
یک حرف واحد توسط من شنیده میشه تو زمانهای مختلف و برداشتهای مختلفی ازش پیدا میکنم.
قانون واحده و ثابت و میزان عملکرد من بنا به حال و روز هر زمانی از زندگیم داره بهم نشون میده که چقدر از قانون رو درک کردم.
عملکردم بهم خطاها و درستی هام رو نشون میده.
افت و رشدم بهم میزان درکم از قانون رو نشون میده.
استاد میگه خودتون رو بسنجید و بررسی کنید الان میفهمم یعنی چی.
امیدوارم آقا وحید مسیرتون به بهترین شکل ممکن طی شده باشه و در جایی که دوست دارید باشید اکنون ، با بهترین حال و بیشترین احساس آرامش.