گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 36


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    758MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی
    45MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

451 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1103 روز

    سلام به دوستان همسیر آگاهی

    و پدر معنویم استاد عباسمنش

    از زمانی که توی سایت ثبت نام کردم بالای هزار بار این فایل گوش دادم و تصویریش و دیدم یعنی خیلی بینظیر و عالی این فایل و داستان روسا جان و درس هایی که توش یاد گرفتم یکی از انگیزه بخش ترین و الهام بخش ترین فایلی هایی هست که به نظرم وجود داره کامل میتونی تو این فایل بفهمی جواب ذره ذره ایمانت به خداوند و با پاداش های بزرگ و نعمت خداوند رو به رو میشی یک داستان توحیدی عالی و یاد بگیری نگران نباش فقط تکاملت و طی کن و توکلت صد و تسلیم تسلیم به خداوند داشته باشید

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام ،

    روز 116 سفر

    خداروشکر میکنم برای این روز عالی و این فایل بی نظیر واقعا اشک من رو در آورد و چقدر توحیدی بود و من واقعا خداروحس کردم در این فایل .

    خدا چقدر نزدیک ما هست …

    من چقدر به این فایل ها نیاز دارم و هر روز داره با من حرف میزنه خدای خوبم از این فایلها با من حرف میزنه و من صدای عشقم رو میشنوم …

    داره به من میگه حواسم رو جمع کنم نا امید نشم ادامه بدم ادامه بدم و… اخ روزای عزیزم چقدر اونجایی که جواب نه شنیدی خداروشکر کردی دلنشین بود … من این روزها گاهی از نه هایی که شنیده بودم دلسرد شده بودم و این فایل چقدر به من قدرت داد و نگاهم رو کاملا تغییر داد و من دیدم راست میگه …. خداروشکر که من تونستم بازدید هایی عالی بدم درسته که نه شنیدم ولی عوضش بازدید هایی میلیاردی رو هماهنگ کردم . توانایی اش رو داشتم و توانستم این هماهنگی هاش رو انجام بدم … درسته که نه شنیدم ولی خداروشکر که من اونقدر بزرگ شده کارم اونقدر گسترش پیدا کرده که بازدید های ملکی ام در سطح کشور بوده و هست … منی که یک روزهایی بازدید هام محدود به شهر و محله ی خودمون بود و تعداد ادمهای کمی رو میشناختم … خدایا شکرت امروز از اینستاگرامم یه مشتری تماس گرفت و به من فایل سپرد همین به تنهایی خداروشکر که پیج اینستاگرام من داره دیده میشه درسته که بعد از این همه وقت تا حالا 2 یا سه مشتری بامن تماس گرفتن که سومی اش امروز بود ولی خداروشکر که دارم بهتر میشم … خداروشکر که من یه قرارداد هفته ی پیش رو به نتیجه رسوندم درسته که مشتری ام یکم سخت داره کارش جلو میره ولی همین که داره پیش میره خداروشکر خداروشکر که تونستم یه قرارداد دیگه هم جور کنم واسه اخر همین هفته خداروشکر که من شنبه یه بازدید چند صد میلیاردی رو هماهنگ کردم و اخر این هفته نتایج ان مشخص خواهد شد … خدای من این فایل چقدر من رو به خودم و کارم سپاسگزار تر کرد … من از نشدن ها از نه شنیدن هام دلسرد میشدم ولی الان میبینم که میشه خیلی نگاه زیباتری داشت … روزا جان راست گفت واقعا من همینکه از یه بازدید چند صد میلیاردی در هفته های پیش نه شنیدم همین خیلی خوبه … یه زمانی من جرعت نمیکردم که حتی به فایلهای صد میلیاردی فکر کنم خدایی حتی نمیتونستم بهشون فکر کنم خدا شاهده … الان ولی بازدید دارم میدم ، درسته که نشد و نه شنیدم ولی خب تونستم هماهنگی اش رو انجام بدم و حتی یکبار تا یک قدمی نوشتن قرارداد پیش رفتم .

    این روزها این فایلها داره من رو به خودم نزدیکتر میکنه راستش … من میبینم که خیلی کارها باید روی خودم برای بهتر شدن انجام بدم و این فایلها بصورت عجیبی داره به من جهت میده …

    خدارو برای این سایت برای این فایل برای استادم برای شخصیت خوبم که پیگیر مسیر هستم هزاران بار شکر میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محمد شکری گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همین طور خانم شایسته و همچنین خانواده عباس منش

    امروز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود البته که عادتم شده هر روز اینو میگم چون واقعاً هر روزم داره زیباتر از روزهای قبلم میشه چقدر این مسیر زیبا و لذت بخشه هر چقدر از لذت بخش بودنش بگم و بگیم بازهم کمه آروم آروم دارم تکاملم رو طی میکنم و هر روز داره چرخ زندگیم روانتر میشه این تسلیم بودن چقدر زیباست چقدر خوبه که با دلم میگم خدایا من هیچم من بلد نیستم من نیازمند به تو هستم چقدر زیباست که با مغزم پیش‌روی نمیکنم البته که من تازه کارم به اندازه ی درکم تسلیم هستم حالا حالا ها باید یاد بگیرم و بفهمم کجاها باید بازهم زندگی رو بسپارم دست خدای خودم امروز رزق و روزیم از هر روز هم راحتتر بود هم لذت‌بخش تر بود هم آسانتر بود هم کلی غرق در خودم و خدای خودم بودم در کل که با خودم در صلح بودم چرا چون از همون اول صبح داشتم روی باورهای توحیدی کار میکردم روی باورهای درک بهتر خداوند کار میکردم که بهم ثابت شده که خداوند دوس داره من راحتتر زندگی کنم خداوند دوس داره به من رزق و روزی آسان و فراوان بده خداوند عاشق اینه که من آرامش داشته باشم شاد باشم عاشق اینه که من به خواسته هام برسم خدا وند عاشق اینه که من روی دوشش بشینمو از دیدن زیبایی های این دنیا لذت ببرم به غیر از این که از لحاظ درونی حسم زیبا بود کلی هم زوم شده بودم به جاده‌هایی که سفید پوش شده بودن از نعمت برف برف نشسته بود روی یک سری از درختان کاج که واقعا خوشگلشون کرده بود یا روی یک سری نخل های تزیینی که واقعاً بی نظیر بودن و یا روی شمشادها که یک اثر هنری بخشیده بودن به اون شمشادها خیلی زیبا بود یک سری جاها مردم اومده بودن توی فضای سبز آدم برفی درست کرده بودن یا برف بازی میکردن چقدر زیباست وقتی که چشم دلت باز میشه به روی این زندگی امروز خودم به خودم گفتم خدایا شکرت که من زندگی فوق‌العاده ای دارم وقتی که خودم رو با قبل خودم مقایسه میکنم میبینم که کلی رشد کردم میبینم که کلی از آدمای اطرافم حذف شدن و الان به قدری غرق در این مسیر شدم که حتی دوستی هم ندارم و اصلأ برام مهم نیست که کسی توی زندگیم نباشه خودم با خدای خودم دارم کلی حال میکنم وداریم لذت میبریم خدایا یاورم باش تا بیشتر بتونم از سر راهت کنار برم و راه رو باز کنم که تو وارد زندگیم بشی یاورم باش تا من بتونم نشانه هایی که بهم میده رو بفهمم و عمل کنم یاورم باش تا بتونم با تو یکی بشم با تو قدم بزنم با تو بشنوم با تو راه برم با تو کلام بگم خدایا هر آنچه دارم لطف و محبت و کرامت توست توی زندگیم من هیچم من بودنه تو هیچم تو هستی که من معنا پیدا میکنم تو هستی که من نفس میکشم تو هستی که حرکت میکنم تو هستی که اجازه ی ورزش کردن به من میدی تو هستی که به من رزق و روزی میدی خدایا یاورم باش تا بتونم همه چیز رو تو ببینم و با تو به زندگیم ادامه بدم من بی تو هیچم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    به نام خدا وسلام به خدا وهمه عزیزان سایت.

    116ردپاروزشمارزندگی به سبک الهی راتجربه کردم.

    الهی بی نهایت توراسپاسگذارم که به ما

    جیگرگوشه نی،نیِ سالم هدیه کردی تابدهاسپاس.

    من این فایل روقبلا دیدم خیلی حال کردم واستادومریم جون تحسین میکنم وبه شماتبریک میگم که به ماآموخته ای مابی انتهاهستیم نه مبدا داریم نه مقصدفقط تواین سفرالهی که کل اسپانسریش باصاحب ماست یک چیزبرامون میمونه لذت حضورولذت بازی روزگارازماس دیگه بقیه فانی است.

    بنده هفته ی قبل باشمارهایی که ازیک خانم راوی گرفته بودم تماس گرفتم برای امرخیرچندنفرگفتن عکس آقازاده روبفرستین پسرم عکس فرستادیکی پیام دادتماس بگیرین آدرس بدم خداروشکرازهمون شب که قرابودبرافرداهماهنگ کنیم معدی من به هم خوردکه کنسل کردم چون واقعارمقی که ازخانه برم بیرون روندارم.

    ویک دخترخانمی گفت هفته ی آینده تماس بگیرین خبرتون میدم!اول این هفته تماس گرفتم همون دخترخانم گفت مشخصات آقاپسرتون چی بود؟

    گفتم مهندس عمران بعدلحظه ای گفت نه خانم موافقت نشده منم سریع گفتم الهی شکرخداخیرتون بده هم براشماخواستگاردلخواهتون میادهم برای ماجای بهتری هست اون دخترخانم هم همین دعاروبرای ماکردوخداحافظی کردم!انشاالله بهتربشم که بتونم برم خواستگاری.

    خدایاهم تومیدونی هم خودم که من ورای دیگران به این دنیاآمده ام من جوردیگری روتوحساب بازکردم خدایابه این حساب کتابهای من بیشتررسیدگی کن!!!!

    یعنی من ماقبل انسانهای اولیه هستم به رهبریتت توهرکاری نیازدارم یاریم ده.

    امروزرفتیم درمانگاه همون اولش گفتم به نگهبانی بگومریض اورژانسی دارم که باماشین بریم تودرمانگاه بنده خدامیله رودادبالاواردمحوطه شدیم چندتاپله بودنای راه رفتن نداشتم بااسانسوررفتیم عزیزدلم گفت:ویلچردارین پذیرش گفت ازنگهبانی بگیرویلچر رو آورد نشستم عزیزدلم ازمریض قبلی اجازه گرفت که من اول برم پیش آقای دکترآقای دکترویزیت کردعزیزدلم من بردتوتزریقات بره داروبگیره گفتم خانم کمکم کن روتخت درازبکشم گفت باشه همراهیت بیاد!¡!!!!!!!!!

    من به همراهی مریض دیگه گفتم لطفاکمکم کن روتخت درازبکشم بنده خداکمکم کردرفتم روتخت،به نفربعدی گفتم کمکم کن ازاین تخت برم اون تخت دم درب چون تکیه گاه داشت راحت بودم.

    به خانم دیگه گفتم لطفایک لیوان آب برام بیارین آب آوردواشاره کردم بلندم کن ولیوان آب روبه دهانم داشت درازم کردگفتم گُرگرفتم لباسم روکم کن گفت نه الان سردمیشی گرمانداره.

    داروهاروعزیزدلم دادبه یک پیرزن که بده به خانم تزریقات خودموبه زحمت بلندکردم گفتم شربتشوبدین بخورم یک خانم بهم شربت دادخوردم بعدهم آمپول وسرم.

    وتواین 40 دقیقه ای که توتزریقات بودم گفتم قدرلحظه هاتوبدون لیلاقشنگه فایل گوش کردم .

    خانم سرم رابه پشت دستم وصل کردگفتم دستم میسوزه آمدگفت خانم نشتی داره! بنده خدادست تنهابود سرش خیلی هم شلوغ بود.دوباره عزت نفسم روبالابردم گفتم دستم میسوزه گفت الان میام به پشت دستم نگاه کردم دیدم عه پشت دستم ورم کرد.صدازدم گفتم اصلا سرم تورگ نمیره!! خانم بغلی هم گفت آره دستت ورم کردخانم تزریقات اومدگفت آخرای سرمِ ازدستم کشیدگفتم نه بقیه شم لطفا برام وصل کن این دفعه جای همیشگی وصل کردتاتمام شداینوگفتم که اینجاازعزت نفسم استفاده کردم الهی شکرت.

    لحظه آخریک دخترخانم نوجون بودازش پرسیدم بهتری ؟؟؟

    گفت الحمدوالله وهمون لحظه باهاش یک پیام بازرگانی اجراکردم گفتم لیلادمت گرم چون چندروه بیرون نرفتم امروزنیم ساعت رفتم پیاده روی اصلا رمق راه رفتن رو نداشتم توهمون مسیرولی 2جاپیام بازرگانی روانجام دادم گفتم حال جسمت ناخوبه احساس خوب وانرژی خوبت روبابقیه به اشترابذاراینم کارنیک است برای گسترش جهان هستی لبخندبزن الهی شکرت خدایاکمکم که وقتی روح ازجسمم جداشدبگم خدایاروحی که دربدن داشتم آزادورهابودواین جسمم وذهنم رابااصل وجودیکی کنم من خودم رادوست دارم این مسئله هم که برام پیش اومدالخیروفی ماوقع هرچی هست به نفع منه.عاشقتونم وبه همه تحسن میگم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محسن شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الهی به امید تو

    خدایا تنها تو را میپرستیم و‌تنها از تو یاری میجویم

    ما را به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به ایشان نعمت داده ای نه راه کسانی که به ایشان غضب کرده ای و نه گمراهان

    سلام عرض ادب به دستان پاک الله استاد عزیز و مریم جان

    *سلامی ویژه به ROSAخانم ان شاالله که سلام من به گوشش هدایت شود و عرض ادب من به این دست خداوند برسد

    روزا داستان دیشب من را باز گو کردی داستانی که دیشب قبل از گوش دادن به این فایل و بدون اطلاع از جزییات این گفتگو نوشته بودم و الان چقدر منقلب شدم و چ درس هایی را بمن یادآور شد

    ROSAزندگی من رو بازگو کرد… در ادامه به بیان این پلن خداوند در دیروز میپردازم:*

    چه همزمانی هایی این روزها دارم…

    دقیقا دیروز بود که این فایل رو ذخیره کردم تا سر فرصت دانلود و استفاده کنم

    چون از دیروز صبح تا ساعت 10:10شب مشغول نوشتن کامنتم در گام 22 مهاجرت به مدار بالاتر بودم و‌ توان توانم را برای این کامنت گذاشتم…

    بار ها و بارها منصرف شدم از ادامه نوشتن و‌حتی در لحظه آخر هم از ارسال کامنتم نیز سست بودم

    اما درونم میگف ارسال کن کامنتت رو از چه چیزی ترس داری از قضاوت و یا عزت نفست؟؟

    بفرست و من در ساعت 10:10ارسال کردم و یک نمونه خود افشایی و داستان زندگی من بصورت دیتیل تر بود از سختی ها و تضادهایی که از کودکی به آن برخوردم و از ان عبور کردم و هر روز در حال ساخت خودم هستم و به چ نتایجی رسیدم از لحاظ معنوی و ارتباطی و شخصیتی….

    منی که از صفر کلوین به این نقطه رسیدم ، از این نقطه با این امکانات به چه مراحلی از پیشرفت و تعالی. و عرفان خواهم رسید

    چقدر جالب که من قصد مهاحرت دارم و در قدم اول برای تست باید ه یی از شهر های شمال و ناشناخته مهاجرت کنم و پلنی که در دلم است باید عمل کنم به رستورانی برم و حرفه آشپزی و یا کار کردن در این مکان را شروع کنم و به صاحب هر رستورانی پیشنهاد کار بدم…

    *اما امروزصبح نجوای شیطانی میگفت سخت است نرو

    و سست شده بودم .من برای کارم حتما باید انتقالی بگیرم و باید در کنار شغلم این حرفه رو هم بصورت جدی شروع کنم*

    با گوش دادن به صحبت های روزا در محل کارم نتونستم بمونم درونم گفت برو بزن بیرو برو خونه وبشین گریه کن

    زدم خیابون و پای پیاده خودمو بزور رسوندم خونه در رو رو خودم بستم و از شرکام بخدا گفتم و گریه کردم

    از این اراده ای که هی سست میشه

    از اینکه من منتظر مثل سیندرلا که یکی بیاد منو نجات بده

    از اینکه من چقدر ترس دارم و عمرمو با چه ترسایی تلف کردم….

    امروز مجدد من زنده شدم و‌تعهد میدم ک با قدرت بیشتر روی خودم و‌آموزه ها کار کنم…

    امروز من بخودم و خدای خودم تعهد میدم ک ب

    بخدا شرک نورزم و مرز شرک و کفر و ایمان رو ببینم و‌تشخیص بدم

    از اینکه هیچ جا و مکان و ساعت و هیچکس و دوست و… غیر خدا رو در زندگیم قدرت ندم…

    از اینکه به ذره ذره نعمت هام توجه بیشتزی کنم

    این فایل برای من کل زندگیم بود

    که خدا همه کارس

    بقین کین و چیکارس

    خدا درستش میکنه

    خدا در ها رو باز میکنه ریس و وزیر چیکارس

    خدا قدرت همس خدا برای منه

    خدای منه چهرم نیست

    خدای من لهجم نیست

    خدای من بی خوابی نیست

    خدای من توجه دیگران نیست

    خدا من بلد نبودن مهارتی خاص نیست

    خدای من قدرت بدنیم نیست

    خدای من پول نداشتنام نیست

    خدای من پولمم نیست

    خدای من هیچکس و هیچ جیز و هیچ جا و‌مکان و زمانی نیست

    خداپند را شاهد میگیرم که هر وقت گفتم نمیدونم چ کنم در ها باز شده و بازم و‌بارها میگم نمیدونم چ کنم

    خدا شد در قالب Rosa با من حرف زد..

    و بخداوودی خدا

    میخوام یثکلی گزیه کنم تا خالی بشم از کفر و کفر از وجودم در قالب اشک خارج بشه….

    خدا رو شکر بابت هدایتم به صحبت های Rosa

    من را بخودم یادآوری کردی عزیزم

    خدارا سپاس بابت اینکه این فایل رو امروز گوش دادم،و نه دیروز و باعث شد از نجپای شیژان دور بشم و باز و‌مجددد توان و ارادم برای مهاجرت و رفتن و مرحله اول رفتن به شمال بیشتر بشه…

    *چقدر دوسدارم که Rosaکامتنم رو بخونه و بهم پاسخ بده و در ارتباط باهم قرار بگیریم….

    ان شاالله که خدا من ر‌و هدایت کرده و توان عمل رو بیشتر بهم بده پس از این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    با سلام خدمت استاد جاااان و خانم شایسته عزیز

    چقدر این هم زمانی ها رو من دوست دارم امروز برای مصاحبه رفتم بودم یه هلدینگ بزرگ رفتم برای تکمیل مدارک و در مقایسه با جاهای قبلی که میرفتم برا مصاحبه میگفتم من چنینم من چنانم امروز خیلی آرووم بودم و هم قبل جلسه هم بعد جلسه همش می گفتم خدایا خودت می دونی و من نمی دونم تو بلدی به قول استادم تو از بالای جنگل می بینی و من نمی بینم اون جاهای رو که من رو خودم و رو آدمهای اطرافم که بهم وعده وعید دادن رو دیدی و دیدم خیلی خسته هستم هیچی نمی دونم به ندونستن خودم اعتراف می کنم فقط تو بگو تا من برم نه الان بلکه تا آخر عمرم تو بگو حتی یه لیوان آب رو هم بدون اجازه تو نخورم خلاصه تو این فضا بودم نا گفته نماند که یکماه منتظر این روز بود کارام شکر خدا خیلی خوب انجام شد تو راه برگشت به خونه داشتم فک می کردم به گذشتم که چقدر تا به امروز که خدا رو درک کردم آروم تر شدم و اعتماد بهش یعنی لذتی که تا به الان تجربه نکردی یعنی اینکه اینقدر چیزهای کوچیک و بزرگ رو بهش سپردم و جواب داده خدارو شکر که تا ذهن میاد و نجوا کنه یه حسی فوق العاده گردن کلفت بیدار میشه و میگه مگه استاد نگفته در قرآن که من نزدیک هستم و اجابت می کنم در خواست درخواست کننده رو به شرطی که اونم منو اجابت کنه و تسلیم اوامر اربابش باشه من یکماه نجوا اومد سراغم که نمیشه تورو نمی خوان و این صدای رزای عزیز رو چندین بار گوش گرفته بودم که امروز تصویری دیدم اینارو گفتم که به اینجا برسم که اونجای که رزای عزیز میگن خدایا شکرت در شرایط غربت یه کشور یه زن تنها گارسون هستن و رزومه میدن به جایی و یکی بهش میگه ننننننننننننننننننههههههههههههههههههه بخاطر این نه خدارو شکر می کنه می خوام اصل ماجرا رو بگم که [[[[[[[[[اتفاقات به خودی خود شکلی ندارن ما هست که با واکنش بهشون شکل می دیم ]]]]][[[حالا رزا در اون شرایط می تونست به خودش 100تا برچسب بی عرضه بودن و ….به خوش بزنه ولی میاد سپاس گذاری می کنه و اینجاست که وعده‌ای خدارو ما می بینیم که میگه اگه سپاس گذار باشید شما را می افزایم این تیکه گم شده پازل بود و بعدش بهش میگن از اون خونه باید بری بازم ایمانش رو نشون میده میگه استاد گفته وقتی یه بار تونسته انجام بده بازم می تونه میاد به اون خانم میگه من کارمو نمیرم جا برا خواب ندارم در کسری از ثانیه همه چیز بر می گرده و تا یکماه شکر خدا می تونه اونجا بمونه دوباره می خواسته جای جدید بره با همون پول گارسونی پول اونجا جور میشه شکر خدا

    هر چقدر هم شرایط بد باشه از نظر ما؛ما وظیفه داریم بندگی بکنیم اون کارش رو خوب بلده احساسمون رو خوب نگه داریم و سپاس گذار باشیم بخدا جواب میده من اصلا به مخیلم نمی رسید یه روزی اینجور جایی استخدام بشم شکر خدا این یکماه هم بخاطر این طول کشید که فهمیدم ضربه های که می خوردم بخاطر احساس عدم لیاقت بوده وگرنه مگه میشه یه کار رو به شکل نامبر وان شکر خدا بلد باشی و نتونی ازش پول خوب بسازی عدم لیاقت بود و قاطی شده بود با شرک که میرفتم پیش این و اون ولی امروز گفتم و تا آخر عمرم میگم که تو خودت دست منو بگیر و منو هدایت کن

    و یه نکته جالب که اون روز داشتم تو تنهاییم بهش فکر می کردم این بود ما یه ماشین ظرفشویی می خریم یه دفترچه راهنما داره این که به دست بشر ساخته شده یعنی خدا مارو فرستاده رو زمین همینجور ولمون کرده هدایتمون نمی کنه شرک محضه نمی دونم چرا تا به الان ما به این موضوعات فکر نکردیم ولی شکر خدا جااااااااان استاد ناجی مون شد و خدای مهربان گذاشتش سر راهمون

    الهی صد هزار مرتبه به تعداد نفس هامون شکر که استادمون هست و سالم و تندرست باشه 120ساله جیبی پر پول تر در کنار خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    در حال تکامل گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانواده بهشتی

    چقدر این فایل آموزنده بود، ی گنجینه از تمام کارهایی که اگه ی شخص انجام بده زندگیش تبدیل میشه به بهشت

    رزا خانم من با تمام وجود، با تک تک سلول هام بهت تبریک میگم، چقدر خوب قانون رو فهمیدی و چقدر خوب عمل کردی

    اولین قانون، قانون تکامل

    خیلی خوب متوجه شدی و از اون جایگاهی که بودی و هدایتی که فرستاده شد، از گارسونی شروع کردی و تونستی فقط بعد یک ماه به اون شغل مورد علاقت برسی، آفرین به شما

    من تحسینتون میکنم

    این فوق العادس که به خودت قول دادی تکاملت رو طی کنی و از اون جایی که هستی شروع کنی

    مورد بعدی اینکه خوب تعقل می‌کنی

    ما آدما خیلی مواقع اتفاقات خارق العاده واسمون می‌افته که هزاران بار جای شکر داره اما به خودمون زحمت فکر کردن نمیدیم

    این خیلی خوبه که وقتی تونستی واسه خودت خونه بگیری نشستی فکر کردی که چون یک ماه گارسونی کردم، تونستم بیعانه بدم و به کارم ادامه بدم

    قانون بعدی just do it

    فکر کن ی شخصی می‌دونه ی سری مشکلات داره

    مثلاً برای شما، شما میدونی لهجه داری و ی سری کلمات رو اشتباه میگی ولی انقدر با خودت به صلح رسیدی که تصمیم میری بری کنفرانس بدی اونم مقابل کسایی با اون سابقه کار

    و انقدر این قوانین رو تکرار کردی که جزیی از شخصیتت شده

    الان که استاد بهت گفت با زبان انگلیسی صحبت کن گفتی من لهجه دارم و کلمات رو اشتباه میگم ولی انجااااااامش میدم

    آفرین به شما

    شما با صحبتهاتون اصلی‌ترین قوانین زندگی رو بهمون یاد دادید

    خیلی خیلی ازتون ممنونم و واستون بهترین هارو آرزو میکنم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عطر خدا🌧 گفته:
    مدت عضویت: 246 روز

    شکر خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست( گام 115)

    یک شیر در جنگل در میان گله ی شیرها ،هرگز نمیاد گریه کنه و التماس خدا رو بکنه که بمن کمک کن قدرتم بده تا بتوانم رهبر شیرهای دیگه بشوم بلکه در

    ذات و سرشت خودش رهبر و پیشدار خلق شده و طبق ذاتش عمل و زندگی میکند و حالا ماکه اشرف مخلوقات خدا هستیم گاهی اونقدر حقیرانه و عاجزانه خودمونو در مقابل خواسته هامون میبینیم که سعی داریم با دلسوزی گرفتن از عوامل بیرونی به خواسته هامون برسیم و این چیزی جز شرک پنهان نیست باور نداشتن به رب بعنوان تنها منبع هستی باور نداشتن به خدای درونمون که ما قدرت داریم تا به آسانی خواسته هامونو خلق کنیم باور نداریم ما همه چیز را در درونمون داریم و بیرون دنبال آنها میگردیم و ترس همیشه همراه ماست بقول استاد در درون ما ترس و ایمان با هم جایی ندارند ایمان همراه ترس نمیادو باید روی ایمانمون اونقدر کار کنیم تا به ذات و اصل توحیدی مون برسیم و کن فیکون کنیم میخواهیم میشود و این نیاز به طی کردن مسیر تکامل داره و ماندگاری در مسیر و ناامید نشدن و نترسیدن و رفتن درون ترسها

    با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    به نام الله یکتا

    تسلیم بودن…ای خدای بزرگ به من ایمانی بده که عمل بیاورد،بعضی وقتها میگیم تسلیمیم اما می‌ترسیم انجامش بدیم اون ایده ی الهی رو اما وقتی واقعا تسلیم میشیم و انجامش میدیم کاره به آسونی انجام میشه…منتظر بودم یه پولی واریز بشه به یکی از کارت‌های بانکیم که اصلا ازش استفاده نمیکنم،و واریز نشد یعنی پیام واریزش نیومد،چند روزی گذشت و من متحیر از اینکه چرا واریز نمیشه،بعد توی مغازه یه حسی به من گفت یه موجودی بگیر ازش،گفتم ول کن بابا اگه اومده بود که sms واریزی میومد،حسه قوی‌تر گفت موجودی بگیر،گفتم باشه،کارت رو از کشو آوردم بیرون موجودی گرفتم دیدم بلللله،واریز شده و همون لحظه یادم اومد که چند ماه قبل بانک به من پیام دادم بود که چون این کارت موجودی نداره تا هزینه sms سالانه کم بشه پیامکش از طرف بانک قطع میشه،به همین سادگی

    امروز مشتری اومده کلی بالا و پایین میکنه و سخت پسنده و بعد حِسه میگه اون کار رو بهش پیشنهاد بده،تو ذهنم میگم ول کن محال اینو بپسنده این قیمتش خیلی بیشتر از اون چیزی هست که ایشون میخواد،اما وقتی گوش میکنم و میگم،مشتری میگه آره همینو میخوام،همچین چیزی رو میخواستم و پولش رو کامل میده

    میگه الان برو بنزین بزن میزنم فرداش کل جایگاه های شهر بنزینش قطع میشه

    میگه الان خونه مادرت هستی همینجا شام بخور و میگم باشه،شام میخورم و میرم خونه میبینم خانوم و دخترم اونا جایی بودن و شام خوردن و خیلی خوب شده که منم خوردم

    میگه اینو بگو اینو نگو،اینجا ساکت باش تا مشتری خودش بگه چی میخوام،گوش میکنم آسون میشم برای آسونی ها

    آرام باش و ساکت باش بذار جریان خودش پیش میبرتت

    هزاران هزار مثال درجه یک هر روز اتفاق میافته،این به ظاهر کوچک هاش رو گفتم برای توجه به همین کوچیکهای بسیار با ارزش و مهم و قابل درک…

    دارم توی دشت و بیابون خارج از شهر راه میرم میگه از این وری برو من نمیرم بعد از اون وری میرم که خودم فکر میکنم درسته و با یه گله سگ برخورد میکنم…واقعا خنده داره،از اون طرف میرم که به سگ برخورد نکنم بعد میام میبینم دور ماشین حلقه زدن و تا منو میبینن شروع میکنن به پارس کردن و من باید به طرفشون سنگ بندازم و خودم رو محکم نشون بدم تا اونا فرار کنن،انگار خدا میخواد بگه نترس و بگه همون اول که گفتم از اون وری برو اما تو ترسیدی و گوش نکردی

    میگه داری میری خونه هنسفریت هم ببر شارژ کن چک میکنم میبینم اره شارژ نداره

    داری میری خونه از این وری برو،بعد که میرم میگه حالا برو از اون مغازه ماست بخر،میرسم خونه میگن از کجا میدونستی ماست نداریم و برای امشب لازم داشتیم!!!

    همیشه هم اینجوری نیستا،به اندازه ای که تسلیمم می‌شنوم و به اندازه اینکه میگم بلدم بلدم نمیشنوم

    خدایا منو به راه راست و پاک هدایت کن و منو از تسلیم شدگان قرار بده،الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    بنام یکتای بی همتا

    سلاموعرض ادب واحترام به استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی

    سلام به خانواده بزرگ عباسمنشی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که امروز من رادربهترین موقعیت مکانی وزمانی قرارم دادی جهت آگاه شدن از قوانین جهان هستی

    چقدر لذت بردم از شنیدن داستان زیبای خانم روزای عزیز

    من چندین بار درطی این مدتی که عضوسایت هستم این فایل را گوشش دادم وهربار اشکم دراومد از داستان زیباوهدایت های روزای عزیز ودرسهای بسیار بزرگی گرفتم از مسیرتکاملی درجهت رسین به اهدافشون

    وچقدر این توحیدی بودنشون من را تکان دادند

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    توحید عمل یکی از اصل های قوانینه که استاد توی تمام فایلهاشون اشاره کردن واین درسی بزرگ است که من جزو مهمترین رکن زندگیم قرارش دادم وبسیار هم تمرکزی در زندگیم بکار گرفتم ونتیجه های خوبی بدست آوردم

    ومنم درمسیری هم اکنون هستم که از نابودی به این مرحله اززندگیم رسیدم

    وتکاملم را طی کردم وبسیار راضی هستم

    والبته که باتضادهای زیادی هم روبرو شدم که با هدایت وکمک پروردگارم تونستم حلشون کنم وبگذرونمشون..

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    ویکی دیگه ازاصلهای مهم قانون جهان هستی

    اینه که فقط روی خداحساب کنم ونه به غیر خدا که همین باعث شده که منم یادبگیرم که بغیر خدا روی هیچ عامل بیرونی دیگه ای حساب نکنم

    چونکه شرک است وخداوند شرک را نمیبخشد

    من باهدایت پروردگارم از جایی نجات یافتم که در حدنابودی بودم وتا الانم که درآرامش دارم بسر میبرم وفقط متعهد بودم به یکتا پرستی ونه به غیر خدا

    من بازم یاد جمله پرمعنای استادم افتادم که میگن

    شرک دردل مومن همچون مورچه سیاه برروی سنگ سیاه دردل تاریکی شب پنهان است

    واینکه تسلیم پروردگار شدن نیاز دارد به جهادی اکبر دارد وتعهد بسیار بالایی ِلازم داردکه بتونی درخودت تغیرات بزرگی ایجاد بکنی

    من با دیدن این فایل امشب که قبلآ چندین بار دیده بودم بسیار من رو تحت تاثیر قراردادومطالب جدیدی به گوشم رسیدکه بازهم باردیگر به خودم قول بدهم که تسلیم بودن دربرابر پروردگارم را هیچ موقع فراموش نکنم وازمسیرم خارج نشوم

    زیراکه من یکتا پرستی را سرلوحه زندگی خود قراردادم تا بتوانم ارتباطم راباخدایم قطع نکنم

    وفقط روی خداوند حساب کنم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    بزرگترین درسی که من درزندگی ام یادگرفتم که باعثش سالهای به دور از خداوندوخودم بودم وتمام چک ولگدهایی که از جهان خوردم یکتا پرستی است والگوی زندگی ام را حضرت ابراهیم قراردادم که چقدر ابراهیم گونه بودن دربرابر خداوندلذتبخش است وخداوند اینچنین بنده رابسیار دوست دارد وچقدر لذتبخشتر این است که وصل به پروردگارت باشی درهرلحظه وحتی بتوانی باخدا صحبت بکنی واو بادادن نشانه های کوچک وبزرگ هدایتم میکند ومسیردرست رانشانم میدهد

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    هرروزتان پیروز وشادوخرم درپناه الله مهربان

    استاد ومریم خانم سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: