این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-16 08:02:582024-04-27 07:31:36گفتگو با دوستان 36 | تمرکز تقسیم نشده
179نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استادم و مریم عزیزم و همه ی دوستان از جنس خدا
این دیدگاهم برای گفتن یه موضوع خیلی مهمه که در این قسمت گفتگو با دوستان بهش رسیدم.خیلی برای خود من مهمه و هم نوشتم و هم میخوام ردپایی ازش اینجا بگذارم که باید همیشه یادم بمونه
درک این موضوع نقطه عطفیه برای تحول درونی من
اینجا بود که یادم اومد در اوایل نوجوانیم موقع شناخت موضوعات مهم که دیگه از همونجا شروع کردم به تفکر و خروج از دنیای بی خیالی بچگی .موضوعاتی مثل انتخاب مسیر زندگی ، خدا ، حجاب داشتن یا نداشتن، دیندار بودن یا نبودن ، قران و چیزهای دیگه
یادم میاد سردرگم بودم . خیلی با تمام وجود دعا میکردم که خدایا منو به راه درست زندگی کردن اونجوری که خودت راضی هستی و باعث میشه من جام تو بهشت باشه در اون دنیا هدایتم کن.اونموقع هیچ شناختی از راه درست نداشتم.اما شدیدا میخاستم درست زندگی کنم.شاید خیلی وقته که من اینو و این خواستمو یادم رفته و حالا به خودم اومدم در حالی که خدا خواسته و دعای منو اجابت کرده
اره من خیلی تکاملی راه درست رو پیدا کردم.خدا راه درست رو نشونم داده و من حالا باید با تمام وجود قدم در این راه بزارم.
همین چند وقت پیش همش فکر میکردم که من توی این سایت حرفی برای گفتن ندارم.هنوز اول راهم و نتایج کوچولویی نسبت به بقیه گرفتم.
اما و اما و اما با صحبتای پریسای عزیز و توضیحات کاااااااامل استادم یهو گفتم زهرا من خدای خودم رو پیدا کردم الان من فهمیدم که تمام دنیای من در اصل اون ارتباط من و خدای خودم است و اینکه خدا پشتمه . اون برای من کافی است.اون برای من همه چیز است.فهمیدم که باید خودمو بشناسم و الان بیشتر از هر وقت دیگه ای میشناسم وبیشتر و بیشتر باید بشناسم. و من رسیدم به اینکه از وجود خدام و خیلی ارزشمندم.من اصل زندگی خودم هستم.فهمیدم مهمترین کار سرسپردگی و ایمان و توکل به خداست.من حقیقت رو فهمیدم. اون وجود پاک و مقدس رو حس کردم .من قوانین زندگی که توسط خدا وضع شده و چه عادلانه وضع کرده رو شناختم.من مسیر درست رو پیدا کردم پسسسسس من به همه چیز رسیدم . به مهمترین و اصلی ترین چیز رسیدم که بالاتر از اون نیست.پس من خوشبختم و این منم که باید بیس و اساس خوشبختی رو با داشتن خدا در وجود خودم بوجود بیارم.احساس خوب و احساس خوشبختی و آرامش و آرامش و آرامش رو در وجود خودم داشته باشم بدون هیچ کدوم از اون چیزهایی که قبلا فکر میکردم اگر باشن خوشبختم و زندگی خوبی خواهم داشت .(در میان این چیزها بود و نبود بعضی آدمها خیلی برایم مهم بود.) فارق از بود و نبود کسی یا چیزی بیس خوشبختی رو در وجود خودم بسازم و بعد اونها خودشون بوجود میان.وجود اونها شادی و لذت منو فقط بیشتر میکنه.تجربه لذت و شادی بیشتر برپایه اساس خوشبختیه در وجود خودم و لذت بردن از زندگی در یه لِوِل بالاتر. ولی اصل منم .تمام دنیا و زندگیم منم و خدای من.اونها فقط اضافه میشن.خوبن، لذتبخشن اما اصل نیستند.اصل خوشبختی نیستند.اصل خوشبختی منم و خدا که پشت و پناهمه همه جوره.
تا قبل از این میگفتم اره دارم نتیجه میگیرم اما تو دلم با ترس و نگرانی تمام فکرم به اون چیزای دیگه ای بود که هنوز نبودن.به خودم میگفتم تو در این فضا و این سایت و گرفتن نتیجه هنوز خیلی کوچیکی.اما اما حالا میگم زهرا تو اصل رو پیدا کردی تو به اصل رسیدی . کم حرفی نیست اینکه این آگاهی ها رو داری.رسیدن به درستی و اصل درست زندگی. زهرا تو رسیدی به خدا و رسیدی به یه پشتیبان و حامی بزرگ و همه جوره.تو پیدا کردی اصل رو خدا رو .دیگه بقیه اش سهله . واقعا دیگه بقیه اش سهله.
نمیدونم چی باید بگم درمورد این قسمت که چطور منو بفکرفرو برد و دقیقا به چیزهایی که ازدیروز درموردش فکرمیکردم سوق داد،استاد عزیزم ،سوال مهمی که دوست عزیز م لقمان جان ،توی این قسمت کلاب هاوس گفتن سوال منم بود وبا وجود اینکه جوابشو میدونستم ولی شنیدنش اززبون شما ،به من انرژی و حس مقبولیت بیشتری داد.
اما چیزی که برام سوال بزرگی شده که خواهشم از استاد دوستان اینه که اگه دیدگاهی دارن ویا مثل من هستن به من هم بگن .
داستانی که میگم حدود چهارده ماه پیش توی فامیلامون اتفاق افتاد
که دوتا خواهرازنزدیکانمون که خیلی به هم نزدیک بودن ولی ازنظر مالی داشت تفاوتشون زیاد میشد
،بینشون به دلایل مختلف داشت بهم میخورد،
ازاونجایی که من و همسرم خیلی تو اختلافات فامیل مورد میانجیگری قرار میگیریم ،نهایت سعیمونو کردیم که این اختلاف حل بشه وبرای من مثل روز روشن بود که ادامه این تنش باعث ازارروحی روانی خیلیها وازجمله خانواده خودم خواهد شد،پس خیلی سعی در صلح داشتم وبلاخره جنگ خانوادگی درگرفت وبارها جلسه دورهمی وحرف وحدیث و اعصاب خوردی .و…..اتفاق افتاد .وچون فامیل بهم متصل وتودرتو هم بودیم ،باوجوداینکه دیگه من سعی داشتم ازاین موضوع اعراض کنم،ولی نمیشد وهرروز یکجور به این مطلب وصل میشدیم
چقدرطرف حق رو گرفتیم وچقدر قاضی مدادرانه برسیشون کردیم وحق رو به این دادیم وبه اون یکی عتابو عقاب کردیم ،واون موقع من فایلهای رایگان رو گوش میکردم
خلاصه کم کم اونقدرازتکراراین غیبتها وقضاوتها خسته وفرسوده شدم که دیگه دردورهمیها بهشون تذکرمیدا دم اگه میخواهید ازاین موضوع صحبت کنید من نمیام
وهمینجوری گذشت تا دیروزیکی ازطرفین دعوا یه یادآوری کوچک درمورد مطلب دعوا کرد توضیح داده عقبه و داستان شکل گیری این بحث چی بود،
قبلا همش غصه می خوردم که چرابایددوتاخواهربه چنین جایی برسن ،ومگه ازخواهرنزدیکترم داریم ؟ویهو متوجه شدم که من مدتهاست باتوجه به قوانین اینو فهمیدم که اینا هرکدوم در زمان لطف کردن به هم برای خودشون قانون انتظارروگذاشتن وبرای هرکاری که برای طرف مقابل میکردن ،میخواستن که اون طرف براشون بندگی کنه،وفرکانسهایی که دایم ارسال کردن اونها و ازهم دور ومتنفرکرد.
ومن مدتها بود که باخودم میگفتم اینها نتیجه ارسال فرکانسهای متفاوت ودرحال بد موندن همه ما بوده
اما حرف وسوال من اینجاست که باتمام این حرفهایی که زدم ،من مدتهاست که ازاین روانپزشکیها اعراض میکنم،دیروز ودر مابین صحبتهای یکی ازاون طرفین دعوا ،من حس کردم توی اون جمع نیستم ومثل فیلمهایی که یک روح رو درجمعی نشون میدن که کسی اونو نمیبینه،وهرچه دادمیزنه کسی نمیشنوه!!!!!! اون روح من بودم ،همش ازخودم میپرسیدم اصلا این کسانی که دوروبرمن هستن جنسشون یه چیز دیگه ایه،
منظورم یک فاصله خیلی زیاد مثل دوتا جنس کاملا متفاوت که هیچ ربطی بهم ندارن یا نمیتونن اتصال ایجاد کننده
حس غریبگی ومجرد بودن وتنهایی به من دست داد،ولی خودم رو بالاتر میدیدم
میدونم که تفاوت فرکانسی زیاد شده والان کلا باوجود اینکه بسیارخاکی تر وبی ادعاتردرهرچیزی هستم ولی میفهمم که جایگاه من بالاتره
سوالم اینه که آیا این حسم اشکال داره ومن دارم خودخواه میشم ؟ایا باید تو این حالت ادامه بدم؟
خیلی حرف دل ازشناختهای جدیدم رو بصورت فایل اینستاگرامی تو پیجم گذاشته بودم وخیلی بازخوردهای خوبی هم داشت ولی حالا قطعشون کردم ،به نظرتون من دارم احساس فهمیدگی ودانایی کاذب میکنم؟
اگه مخصوصا استادم ویا دوستان عزیز م جواب بدن خیلی سپاسگزارمیشم.
درکی که من از اطرافیانم دارم اینکه اونا فقط دارن خود منو به خودم نشون میدن با رفتارشون شاید یه زمانی ما اون رفتار رو داشتیم ولی نمدونیم اما اگر کمی بهش فکر کنیم میبینیم بله من هم دقیقا خودم اون رفتار رو داشتم و جهان داره خودم رو به خودم نشون میده و فرکانس من باعث میشه اینجور آدم ها رو جذب خودم کنم
ما هیچ توانایی در تغییر عوامل بیرونی نداریم فقط و فقط قدرت تغییر خودمون رو داریم وقتی ما تغییر میکنیم جهان هم به همون اندازه ای که من تغییر میکنم برام تغییر میکنه و قشنگ تر میشه
ذهنم سالم تر میشه
هر موقع که نجواها میاد که فلانی این رفتارش باید تغییر کنه این جمله شده ملکه ذهنم که من فقط میتونم خودم رو تغییر بدم و هر کسی که هست و هر رفتاری داره الان جای مناسبشه یعنی جایی که لایقشه
یعنی همون جایی هست که باید باشه و خواسته ی خودشه
اگر ما ورودی هامون رو کنترل کنیم و از افراد اعراض کنیم خودشون خود به خود حذف میشن از زندگیمون
خدایا شکرت به خاطر اینکه فرصت شنیدن این فایل های زیبا رو دارم
خدایا شکرت به خاطر اینکه فرصت خواندن کامنتهای پرمحتوا دوستان عزیزم را به من دادی
خدایا شکرت به خاطر اینکه میتوانم تلاش کنم برای تغییر شخصیت خودم وروی خودم کار کنم.
امروز برای سومین بار هست که دارم مینویسم و دو دفعه قبل کامنتی که نوشتم پاک شد به خاطر قطع نت و تموم شدن شارژ گوشی و در هر دوبار هدایت شدم به کامنت نسرین عزیز که گفته بودند باید خارپشتی روی خودمون کار کنیم و اینکه استاد خستگی ناپذیر حدود دو ساعت ونیم حرف میزدند و این جملات باعث شد من هم برای سومین بار کامنت رو تکرار کنم و بنویسم.
استاد گفتید که در بندرعباس فقط تنها داراییشون یک کتونی و یک هدفون بوده اما آنقدر رضایتمندانه زندگی میکردید که احساس خوب و احساس اعتماد به نفس و اعتماد به قانون و درستی قانون روح وذهن شما رو بزرگ کرده بود واینکه قدم اول احساس رضایت است و پول نتیجه این رضایت است.
دقیقا همین حرص وطمع بوده که باعث شده من از فراوانی و باور فراوانی دور باشم و چنان روح وروان خودم را درگیر کنم که لذت زندگی را به بعد از به دست آوردن پول گره بزنم.پس اول باید باورهام رو درمورد پول درست کنم و بدانم که پول حاصل آرامش و حرص نداشتن من هست آره چیزی که دنبالش هستم با باور کمبود بدست نمیاید و فقط روح وروان من را بهم میریزد ومن را وابسته به آن میکند پس باید ابتدا ارامش را در ذهن خودم ایجاد کنم با وصل شدن به او و به منبع انرژی .
آرامشی که باعث تغییر نگرش من شود و همه چیز راراخدایی ببینم و دستی از دستان خدا و دقیقا آنچه که مسائل را حل شدنی می کند یک روح بزرگ تر و یک ذهن بزرگتر است .
خدایا من هم همین آرامش و رضایتمندی رو میخواهم من هم میخواهم همین قدر مطمئن و آرام باشم من هم میخواهم همین قدر کودکانه میخواهم
آن آرامشی که برایم آسان میکند آسانی هارا و به من جسارت وشجاعت ورود به ناشناخته ها و جسارت عمل کردن را بدهد
خدایا از اینکه تفاوت ثروت واقعی همراه با لذت را بدون حرص و طمع درک کردم سپاسگزارم و امیدوارم بتوانم باورهام رو توی این زمینه قوی تر از قبل کنم.
سلام اجازه بدین من هم از نتایجم حرف بزنم.اول بگم من از محصولات رایگان استفاده کرده و میکنم.تغییراتی که در من ایجاد شده رو اینطور حس میکنم.من ادم ناشکری بودم اما الان شکر گزار خداوند هستم.براستی نعمتهای خدا رو نمیدیدم الان میبینم.زیاد پیشرفت نکردم.از لحاظ مالی اما ارام تر شدم همین .شاید در اینده بتونم بیشتر از درسهای شما بهره ببرم.تا اینجا فقط تونستم مقداری ایمانم رو تقویت کنم.نگرانی را از خودم دور کنم و با این باور که خدا به فکر من هست و هر وقت که خودش صلاح بدونه دستم رو میگیره ارام میشم و تنش و استرس ندارم. باور کردم خدا مهربان است سعی میکنم ظرف خودم را بزرگ کنم.امیدوارم بیشتر پیشرفت کنم.
سپاسگزارم خدای همیشه مهربان رو که شما بنده خاص و مریم عزیز رو سر راه ما قرار داد، زندگی و طرز فکر ما استاد عزیزم به کلی دچار تغییرات مثبت شده و برکت خاصی وارد اون شده، ما همه اینها رو مدیون شما و راهنمایی ها و آموزش هاتون هستیم، الهی به وسعت تمام هستی سپاس که میتونیم خودمون رو نجات بدیم و فرکانسمون رو عالی و مثبت کنیم وشما رو در کنارمون داریم، برای شما و مریم عزیز از خداوند سلامتی و مهر خواهان هستیم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وتمام دوستان خانواده صمیمی عباس منشی
این فایل نشانه امروز من بود
صحبت های دوستان و استاد خیلی منو بیدار کرد
اینکه خوشبختی تمرکز در لحظه است ولذت بردن از آنچه در حال حاضر داری من بالای یک سال است که دارم با استاد کار میکنم و دوره دوازده قدم را خریدم و نتایج خوبی گرفتم ولی هنوز در مورد روابط با همسر نیاز به کار کردن شدید روی خودم دارم همش توی، ذهنم میگم اگه این درست بشه زندگیم، گلستان میشه، کی میخواد به این فایلها گوش کنه روابط دیگران توی بیرون رو میبینم حسادتم میشه
توی سایت کسی میگه من با همسر فلان فایل را با عشق گوش، کردیم آتش میگیرم
تمرکزم همش روی بدیهای اونه هم زوم میکنم چرا فلان حرف را زد
در رابطه با تمرکز تقسیم نشده چند تا چیز به ذهنم رسید که خواستم با شما به اشتراک بگذارم:
اول اینکه بالاخره فهمیدم چرا استاد اینقدر روی اینکه باید دور اینستاگرام رو خط بکشیم،تاکید دارند. من تا سه ماه پیش اینستاگرام درست حسابی نداشتم.داشتم و اونجا هیچ وقت نبودم. تا اینکه گفتم: بذار ببینم اصلا چی هست این؟
آقا، اصلا خود خود جنس بهم زننده تمرکز در هر زمینه ای هست… اصلا کارم را هم داشت مختل میکرد که یهو نمیدونم چی شد که یه جا، یه نظری نوشتم و اینستاگرام، خودش منو بیرون انداخت! دمش گرم، به مدار خوبم ایمان آوردم! حیف من!!
البته اونجا هم فقط دنبال پیج های منتسب به استاد و حال خوب و تصاویر طبیعت و زیبایی بودم، ولی این رسانه کلا ذاتش خراب بود!! ذات منو هم داشت خراب میکرد، ولی خوشحالم که رفتم چک و لقدش رو خوردم، چون املای ننوشته، غلط نداره!
من خیلی تو زندگیم شاخه به شاخه پریدم. هزار رشته هنری و ورزشی عوض کردم. حتی سه تا رشته دانشگاهی! تا آخرش خدا گفت: این آدم بشو نیست! بذار بازنشستگی سخت و زیان آور بهش بدیم، بشینه فکر کنه با خودش چند چنده! تمرکز رو به ابتذال کشونده!!
توی دوسال گذشته، شرایط منو به سمت یک تمرکز نسبی برده که تونستم رو علایقم تمرکز کنم و بصورت میانگین، روزی چهار ساعت نوشتم و کار کردم. حالا میفهمم استاد راجع به تمرکز داره چی میگه . ولی آدمیزاد،اونم آدمیزاد اینستاگرامی امروز، این حرف رو به راحتی قبول نمیکنه.
گمونم ریشه ش عزت نفس خراب باشه. آدم از خودش و تواناییش مطمئن نیست و میره در زمینه های دیگه هم سرک میکشه تا اگه کار خراب شد، یه آلترناتیو برای درآمد، تخصص و … داشته باشه…. به جای اینکه اینقدر عمیق و همه جانبه کار کنیم که توی تخصص خودمون نامبر وان باشیم…
حالا به جایی رسیده م که فقط به همین شغلم چسبیده ام و صبحها هم که زود از خواب بلند میشم، میرم تاکسی اینترنتی که کمک خرجم باشه. دارم حلقه محاصره رو به خودم تنگ میکنم استاد! به خدا این هم در راستای همون نصیحت شما بود که گفتین: هیچوقت نذارین ورودیهای مالی تون صفر بشه.و.. از اولین چیز دم دستتان، پول بسازید. خوب، ماشینم دم دست ترین بود، فعلا.
به زودی، فقط و فقط رو کار لذتبخش و دوست داشتنی خودم تمرکز میکنم…تا ابد! دارم برای اون روز، له له میزنم، چون توی کار خودم، گذشت زمان رو اصلا حس نمیکنم…همه ش لذته. این حال رو هیچ وقت توی زندگیم نداشته ام.
به خاطر این مفهوم درست که قبلا هم در یک فایل دیگه بهم یاد داده بودین، خیلی سپاسگزارم.
این قسمت اول فایل رو میتوان در دوره احساس لیاقت به خوبی لمس کرد.
که حرف از خودشناسی و آرامش درونی صحبت میشه و اون شناخت خود ،که ما را به خداشناسی میرسونه و به خداوند بسیار نزدیکتر میکنه.
بله حدوداً 9 ماه است که من به آرامش نسبی نسبت به زمان قبل رسیدهام و خودم را با گذشتم که مقایسه میکنم خیلی بهتر هستم و دغدغه کارهای نشده و عجلهای ندارم و همه چیز را به آرامی و در سهولت به خداوند عزیز سپردهام.
دقیقاً روز به روز زندگیم رو به روان شدن و سادگی و آسانی است و به راحتی جلو میروم و سر میخورم انگار رو دوش خداوند سوار شدم و از زندگی لذت میبرم البته به تضادها هم برمی خورم ولی نگاهم به تضادها جور دیگری است چون میدانم کسی را دارم که میشود به آن تکیه کرد و همه چیز را به خودش میسپارم و حرکت میکنم تا او نشانهها را برایم بیاورد و خیر و صلاح مرا در آنچه خودش میداند رخ دهد.
در بیشتر مواقع به راحتی کارهایی را که برایم دشوار است به درخواست دیگران نه میگویم و پیش خودم میگویم این واقعاً من هستم که اولویت اول را خودم قرار میدهم و اینقدر آرام هستم و خودخوری نمیکنم پس من رو به بهبود هستم و دارم دوره احساس لیاقت را به آنچه که درک کردم عمل میکنم و حرفهای مردم برایم کم اهمیت است در صورتی که قبلاً ارزشی برای خودم نداشتم و به خودم بد میکردم ولی الان با خودم به صلح رسیدم و خودم را بسیار دوست دارم…
من این باور را دارم اگر به آرامش برسم به راحتی برکت وارد زندگیم میشود که نمونههای بسیاری از آن را تا اکنون مشاهده کردهام پس من نباید فراموش کنم که اولویت اول آرامش من است.
هر چه من بیشتر در این مسیر باشم و حرکت کنم قدم به قدم من جلو می روم و تکامل من تکمیل تر می شود
همه چیز زمانی به خوبی برای من رقم می خورد که بتوانم دستاوردهای خوب خودم را ببینم
بتوانم آرامش و حال خوب و روابط خوب و آسان و هموار شدن کارهای زندگی خودم را ببینم
وقتی که ببینم و آنها را قدر بگذارم جهان هم بهتر و بیشتر به من می دهد
درس زیبایی در این فایل یاد گرفتم که این بود که وقتی من به ارامش برسم همین آرامش قدم به قدم باقی خواسته ها و هدف های من را برای من به ارمغان خواهد آورد
دقیقا باید و باید همه این اتفاقات خوب زندگی خودم را که به واسطه آموزش های استاد برای من به وجود آمده است را ببینم و به آنها اهمیت بدهم و این اهمیت دادن من را به جلو می برد
یک قدم دیگر برای من این است که از خدای خودم هدایت بخواهم و خدای من هم به راحتی و آسانی با دستهای خودش من را هدایت می کند و جوری من را به خواسته های خودم می رساند که به فکرم خطور نخواهد کرد
همه اینها شدنی است به شرط آنکه در این مسیر من استمرار داشته باشم و حال خوب خودم را حفظ کنم
ایمان و توکل خودم را به خدای خودم نشان بدهم
این درس را باید همیشه و همیشه در همه امور زندگی خودم رعایت کنم
خدای من ممنون تو هستم
من می توانم موفق بشوم چرا که این امید وایمان در درون من وجود دارد که من هم لایق و شایستگی موفق شدن را دارم و بی شک به موفقیت خواهم رسید
استاد جانم چقدر شما زیبا مفهوم تمرکز رو با مثالی از خودتون برامون توضیح دادید
چقدر من این دو دوست عزیزمون رو دوست داشتم و اشک شوق تو چشمام جمع شده بود وقتی داشتن صحبت میکردن
راستش استاد جان الان تو این برهه از زمان نمیدونم چه شغل و کاری رو خیلی دوست دارم
اما طبق فرمایش شما که گفتید بیکار نشید و بدون وام قسط و شریک و سرمایه با هر آنچه که اون لحظه دارید
کسب درآمد کنید
منم گشتم تو سایت دیوار تا یه کار پاره وقت پیدا کنم و تو این شرایط ورودی مالی داشته باشم بتونم به هدفهامو خواسته های مالی ام برسم
از توانایی ها و تحصیلاتم و رزومه ام و هر آنچه کسب کردم
بهره برداری کنم
فردا قراره برم توی محیط آموزشگاه موسیقی کارورزی
یک کار جدید و چالش برانگیز
و کار با دو تا نرم افزار جدید و ادمین بودن رو باید یاد بگیرم
مثلاً من تو کار قبلی مدار مالی مو تا 7 میلیون و یک ماه آخر ده میلیون رسونده بودم و تونستم یه تیکه طلا بخرم دوره 12 قدم شرکت کنم گوشی مو عوض کنم
مسافرت برم وسایل و خوراکی های که دوست داشتم بخرم سفر برم و تجربه کسب کنم
استاد جان تو هر وظیفه ی شغلی که قرار میگیرم کارم رو با عشق انجام میدم و با دید بزرگتر بهش نگاه میکنم
مثلاً وقتی تو کار مونتاژ لوازم خانگی بودم
میگفتم من با عشق دارم این قطعه از اون وسیله رو مونتاژ میکنم اگه بخاریه گرما میده به خونه ها اگه چایی سازه چقدر با عشق مردم کنار هم چایی توش درست کنن اگه جهاز تازه عروس دامادهاست خوشبخت بشن و تعداد بالا که درست میکردیم فراوانی و ثروت رو هرروز میدیدم.
یا مثلاً وقتی مربیگری میکردم میگفتم مریم آفرین تو داری به زنان و دخترانی که هنرجویان ات هستن کمک میکنی ذهن و بدن سالمتری داشته باشند
سعی میکنم توی هر جا که هستم سرباز نور و صلح خداوند باشم!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استادم و مریم عزیزم و همه ی دوستان از جنس خدا
این دیدگاهم برای گفتن یه موضوع خیلی مهمه که در این قسمت گفتگو با دوستان بهش رسیدم.خیلی برای خود من مهمه و هم نوشتم و هم میخوام ردپایی ازش اینجا بگذارم که باید همیشه یادم بمونه
درک این موضوع نقطه عطفیه برای تحول درونی من
اینجا بود که یادم اومد در اوایل نوجوانیم موقع شناخت موضوعات مهم که دیگه از همونجا شروع کردم به تفکر و خروج از دنیای بی خیالی بچگی .موضوعاتی مثل انتخاب مسیر زندگی ، خدا ، حجاب داشتن یا نداشتن، دیندار بودن یا نبودن ، قران و چیزهای دیگه
یادم میاد سردرگم بودم . خیلی با تمام وجود دعا میکردم که خدایا منو به راه درست زندگی کردن اونجوری که خودت راضی هستی و باعث میشه من جام تو بهشت باشه در اون دنیا هدایتم کن.اونموقع هیچ شناختی از راه درست نداشتم.اما شدیدا میخاستم درست زندگی کنم.شاید خیلی وقته که من اینو و این خواستمو یادم رفته و حالا به خودم اومدم در حالی که خدا خواسته و دعای منو اجابت کرده
اره من خیلی تکاملی راه درست رو پیدا کردم.خدا راه درست رو نشونم داده و من حالا باید با تمام وجود قدم در این راه بزارم.
همین چند وقت پیش همش فکر میکردم که من توی این سایت حرفی برای گفتن ندارم.هنوز اول راهم و نتایج کوچولویی نسبت به بقیه گرفتم.
اما و اما و اما با صحبتای پریسای عزیز و توضیحات کاااااااامل استادم یهو گفتم زهرا من خدای خودم رو پیدا کردم الان من فهمیدم که تمام دنیای من در اصل اون ارتباط من و خدای خودم است و اینکه خدا پشتمه . اون برای من کافی است.اون برای من همه چیز است.فهمیدم که باید خودمو بشناسم و الان بیشتر از هر وقت دیگه ای میشناسم وبیشتر و بیشتر باید بشناسم. و من رسیدم به اینکه از وجود خدام و خیلی ارزشمندم.من اصل زندگی خودم هستم.فهمیدم مهمترین کار سرسپردگی و ایمان و توکل به خداست.من حقیقت رو فهمیدم. اون وجود پاک و مقدس رو حس کردم .من قوانین زندگی که توسط خدا وضع شده و چه عادلانه وضع کرده رو شناختم.من مسیر درست رو پیدا کردم پسسسسس من به همه چیز رسیدم . به مهمترین و اصلی ترین چیز رسیدم که بالاتر از اون نیست.پس من خوشبختم و این منم که باید بیس و اساس خوشبختی رو با داشتن خدا در وجود خودم بوجود بیارم.احساس خوب و احساس خوشبختی و آرامش و آرامش و آرامش رو در وجود خودم داشته باشم بدون هیچ کدوم از اون چیزهایی که قبلا فکر میکردم اگر باشن خوشبختم و زندگی خوبی خواهم داشت .(در میان این چیزها بود و نبود بعضی آدمها خیلی برایم مهم بود.) فارق از بود و نبود کسی یا چیزی بیس خوشبختی رو در وجود خودم بسازم و بعد اونها خودشون بوجود میان.وجود اونها شادی و لذت منو فقط بیشتر میکنه.تجربه لذت و شادی بیشتر برپایه اساس خوشبختیه در وجود خودم و لذت بردن از زندگی در یه لِوِل بالاتر. ولی اصل منم .تمام دنیا و زندگیم منم و خدای من.اونها فقط اضافه میشن.خوبن، لذتبخشن اما اصل نیستند.اصل خوشبختی نیستند.اصل خوشبختی منم و خدا که پشت و پناهمه همه جوره.
تا قبل از این میگفتم اره دارم نتیجه میگیرم اما تو دلم با ترس و نگرانی تمام فکرم به اون چیزای دیگه ای بود که هنوز نبودن.به خودم میگفتم تو در این فضا و این سایت و گرفتن نتیجه هنوز خیلی کوچیکی.اما اما حالا میگم زهرا تو اصل رو پیدا کردی تو به اصل رسیدی . کم حرفی نیست اینکه این آگاهی ها رو داری.رسیدن به درستی و اصل درست زندگی. زهرا تو رسیدی به خدا و رسیدی به یه پشتیبان و حامی بزرگ و همه جوره.تو پیدا کردی اصل رو خدا رو .دیگه بقیه اش سهله . واقعا دیگه بقیه اش سهله.
وای خدایا شکرت .خدایا شکرت حس میکنم یه لِوِل رفتم بالاتر.خدایا شکرت
این یعنی اینکه دیگه رسیدن به پول و ثروت سهله.رسیدن به رفاه و خونه آنچنانی و سفرای خوب و ماشین و یه رابطه ی عالی و سلامتی همه جانبه و …….همه سهله.
خدایا شکرت.خدایا شکرت.خدایا شکرت
برای استاد بزرگم برای مریم دوست داشتنی و برای همه ی دوستای خوبم آرامش و شادی بیشتر و سلامتی آرزو میکنم.
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام بر استاد عزیزم وشایسته ی جانم
نمیدونم چی باید بگم درمورد این قسمت که چطور منو بفکرفرو برد و دقیقا به چیزهایی که ازدیروز درموردش فکرمیکردم سوق داد،استاد عزیزم ،سوال مهمی که دوست عزیز م لقمان جان ،توی این قسمت کلاب هاوس گفتن سوال منم بود وبا وجود اینکه جوابشو میدونستم ولی شنیدنش اززبون شما ،به من انرژی و حس مقبولیت بیشتری داد.
اما چیزی که برام سوال بزرگی شده که خواهشم از استاد دوستان اینه که اگه دیدگاهی دارن ویا مثل من هستن به من هم بگن .
داستانی که میگم حدود چهارده ماه پیش توی فامیلامون اتفاق افتاد
که دوتا خواهرازنزدیکانمون که خیلی به هم نزدیک بودن ولی ازنظر مالی داشت تفاوتشون زیاد میشد
،بینشون به دلایل مختلف داشت بهم میخورد،
ازاونجایی که من و همسرم خیلی تو اختلافات فامیل مورد میانجیگری قرار میگیریم ،نهایت سعیمونو کردیم که این اختلاف حل بشه وبرای من مثل روز روشن بود که ادامه این تنش باعث ازارروحی روانی خیلیها وازجمله خانواده خودم خواهد شد،پس خیلی سعی در صلح داشتم وبلاخره جنگ خانوادگی درگرفت وبارها جلسه دورهمی وحرف وحدیث و اعصاب خوردی .و…..اتفاق افتاد .وچون فامیل بهم متصل وتودرتو هم بودیم ،باوجوداینکه دیگه من سعی داشتم ازاین موضوع اعراض کنم،ولی نمیشد وهرروز یکجور به این مطلب وصل میشدیم
چقدرطرف حق رو گرفتیم وچقدر قاضی مدادرانه برسیشون کردیم وحق رو به این دادیم وبه اون یکی عتابو عقاب کردیم ،واون موقع من فایلهای رایگان رو گوش میکردم
خلاصه کم کم اونقدرازتکراراین غیبتها وقضاوتها خسته وفرسوده شدم که دیگه دردورهمیها بهشون تذکرمیدا دم اگه میخواهید ازاین موضوع صحبت کنید من نمیام
وهمینجوری گذشت تا دیروزیکی ازطرفین دعوا یه یادآوری کوچک درمورد مطلب دعوا کرد توضیح داده عقبه و داستان شکل گیری این بحث چی بود،
قبلا همش غصه می خوردم که چرابایددوتاخواهربه چنین جایی برسن ،ومگه ازخواهرنزدیکترم داریم ؟ویهو متوجه شدم که من مدتهاست باتوجه به قوانین اینو فهمیدم که اینا هرکدوم در زمان لطف کردن به هم برای خودشون قانون انتظارروگذاشتن وبرای هرکاری که برای طرف مقابل میکردن ،میخواستن که اون طرف براشون بندگی کنه،وفرکانسهایی که دایم ارسال کردن اونها و ازهم دور ومتنفرکرد.
ومن مدتها بود که باخودم میگفتم اینها نتیجه ارسال فرکانسهای متفاوت ودرحال بد موندن همه ما بوده
اما حرف وسوال من اینجاست که باتمام این حرفهایی که زدم ،من مدتهاست که ازاین روانپزشکیها اعراض میکنم،دیروز ودر مابین صحبتهای یکی ازاون طرفین دعوا ،من حس کردم توی اون جمع نیستم ومثل فیلمهایی که یک روح رو درجمعی نشون میدن که کسی اونو نمیبینه،وهرچه دادمیزنه کسی نمیشنوه!!!!!! اون روح من بودم ،همش ازخودم میپرسیدم اصلا این کسانی که دوروبرمن هستن جنسشون یه چیز دیگه ایه،
چقدر دوریم ازهم،چقدرفاصله داریم،چقدراحساس غریبگی کردم،
منظورم این نیست که من بهترم یانه
منظورم یک فاصله خیلی زیاد مثل دوتا جنس کاملا متفاوت که هیچ ربطی بهم ندارن یا نمیتونن اتصال ایجاد کننده
حس غریبگی ومجرد بودن وتنهایی به من دست داد،ولی خودم رو بالاتر میدیدم
میدونم که تفاوت فرکانسی زیاد شده والان کلا باوجود اینکه بسیارخاکی تر وبی ادعاتردرهرچیزی هستم ولی میفهمم که جایگاه من بالاتره
سوالم اینه که آیا این حسم اشکال داره ومن دارم خودخواه میشم ؟ایا باید تو این حالت ادامه بدم؟
خیلی حرف دل ازشناختهای جدیدم رو بصورت فایل اینستاگرامی تو پیجم گذاشته بودم وخیلی بازخوردهای خوبی هم داشت ولی حالا قطعشون کردم ،به نظرتون من دارم احساس فهمیدگی ودانایی کاذب میکنم؟
اگه مخصوصا استادم ویا دوستان عزیز م جواب بدن خیلی سپاسگزارمیشم.
عاشق همتونم
سلام دوست عزیزم
درکی که من از اطرافیانم دارم اینکه اونا فقط دارن خود منو به خودم نشون میدن با رفتارشون شاید یه زمانی ما اون رفتار رو داشتیم ولی نمدونیم اما اگر کمی بهش فکر کنیم میبینیم بله من هم دقیقا خودم اون رفتار رو داشتم و جهان داره خودم رو به خودم نشون میده و فرکانس من باعث میشه اینجور آدم ها رو جذب خودم کنم
ما هیچ توانایی در تغییر عوامل بیرونی نداریم فقط و فقط قدرت تغییر خودمون رو داریم وقتی ما تغییر میکنیم جهان هم به همون اندازه ای که من تغییر میکنم برام تغییر میکنه و قشنگ تر میشه
ذهنم سالم تر میشه
هر موقع که نجواها میاد که فلانی این رفتارش باید تغییر کنه این جمله شده ملکه ذهنم که من فقط میتونم خودم رو تغییر بدم و هر کسی که هست و هر رفتاری داره الان جای مناسبشه یعنی جایی که لایقشه
یعنی همون جایی هست که باید باشه و خواسته ی خودشه
اگر ما ورودی هامون رو کنترل کنیم و از افراد اعراض کنیم خودشون خود به خود حذف میشن از زندگیمون
در پناه خدا باشید
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار
خدایا شکرت به خاطر اینکه فرصت شنیدن این فایل های زیبا رو دارم
خدایا شکرت به خاطر اینکه فرصت خواندن کامنتهای پرمحتوا دوستان عزیزم را به من دادی
خدایا شکرت به خاطر اینکه میتوانم تلاش کنم برای تغییر شخصیت خودم وروی خودم کار کنم.
امروز برای سومین بار هست که دارم مینویسم و دو دفعه قبل کامنتی که نوشتم پاک شد به خاطر قطع نت و تموم شدن شارژ گوشی و در هر دوبار هدایت شدم به کامنت نسرین عزیز که گفته بودند باید خارپشتی روی خودمون کار کنیم و اینکه استاد خستگی ناپذیر حدود دو ساعت ونیم حرف میزدند و این جملات باعث شد من هم برای سومین بار کامنت رو تکرار کنم و بنویسم.
استاد گفتید که در بندرعباس فقط تنها داراییشون یک کتونی و یک هدفون بوده اما آنقدر رضایتمندانه زندگی میکردید که احساس خوب و احساس اعتماد به نفس و اعتماد به قانون و درستی قانون روح وذهن شما رو بزرگ کرده بود واینکه قدم اول احساس رضایت است و پول نتیجه این رضایت است.
دقیقا همین حرص وطمع بوده که باعث شده من از فراوانی و باور فراوانی دور باشم و چنان روح وروان خودم را درگیر کنم که لذت زندگی را به بعد از به دست آوردن پول گره بزنم.پس اول باید باورهام رو درمورد پول درست کنم و بدانم که پول حاصل آرامش و حرص نداشتن من هست آره چیزی که دنبالش هستم با باور کمبود بدست نمیاید و فقط روح وروان من را بهم میریزد ومن را وابسته به آن میکند پس باید ابتدا ارامش را در ذهن خودم ایجاد کنم با وصل شدن به او و به منبع انرژی .
آرامشی که باعث تغییر نگرش من شود و همه چیز راراخدایی ببینم و دستی از دستان خدا و دقیقا آنچه که مسائل را حل شدنی می کند یک روح بزرگ تر و یک ذهن بزرگتر است .
خدایا من هم همین آرامش و رضایتمندی رو میخواهم من هم میخواهم همین قدر مطمئن و آرام باشم من هم میخواهم همین قدر کودکانه میخواهم
آن آرامشی که برایم آسان میکند آسانی هارا و به من جسارت وشجاعت ورود به ناشناخته ها و جسارت عمل کردن را بدهد
خدایا از اینکه تفاوت ثروت واقعی همراه با لذت را بدون حرص و طمع درک کردم سپاسگزارم و امیدوارم بتوانم باورهام رو توی این زمینه قوی تر از قبل کنم.
شاد باشید و تندرست ثروتمند در دنیا وآخرت
سلام اجازه بدین من هم از نتایجم حرف بزنم.اول بگم من از محصولات رایگان استفاده کرده و میکنم.تغییراتی که در من ایجاد شده رو اینطور حس میکنم.من ادم ناشکری بودم اما الان شکر گزار خداوند هستم.براستی نعمتهای خدا رو نمیدیدم الان میبینم.زیاد پیشرفت نکردم.از لحاظ مالی اما ارام تر شدم همین .شاید در اینده بتونم بیشتر از درسهای شما بهره ببرم.تا اینجا فقط تونستم مقداری ایمانم رو تقویت کنم.نگرانی را از خودم دور کنم و با این باور که خدا به فکر من هست و هر وقت که خودش صلاح بدونه دستم رو میگیره ارام میشم و تنش و استرس ندارم. باور کردم خدا مهربان است سعی میکنم ظرف خودم را بزرگ کنم.امیدوارم بیشتر پیشرفت کنم.
سپاسگزارم خدای همیشه مهربان رو که شما بنده خاص و مریم عزیز رو سر راه ما قرار داد، زندگی و طرز فکر ما استاد عزیزم به کلی دچار تغییرات مثبت شده و برکت خاصی وارد اون شده، ما همه اینها رو مدیون شما و راهنمایی ها و آموزش هاتون هستیم، الهی به وسعت تمام هستی سپاس که میتونیم خودمون رو نجات بدیم و فرکانسمون رو عالی و مثبت کنیم وشما رو در کنارمون داریم، برای شما و مریم عزیز از خداوند سلامتی و مهر خواهان هستیم.
با تمام وجود دوستون داریم و از شما تشکر میکنیم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وتمام دوستان خانواده صمیمی عباس منشی
این فایل نشانه امروز من بود
صحبت های دوستان و استاد خیلی منو بیدار کرد
اینکه خوشبختی تمرکز در لحظه است ولذت بردن از آنچه در حال حاضر داری من بالای یک سال است که دارم با استاد کار میکنم و دوره دوازده قدم را خریدم و نتایج خوبی گرفتم ولی هنوز در مورد روابط با همسر نیاز به کار کردن شدید روی خودم دارم همش توی، ذهنم میگم اگه این درست بشه زندگیم، گلستان میشه، کی میخواد به این فایلها گوش کنه روابط دیگران توی بیرون رو میبینم حسادتم میشه
توی سایت کسی میگه من با همسر فلان فایل را با عشق گوش، کردیم آتش میگیرم
تمرکزم همش روی بدیهای اونه هم زوم میکنم چرا فلان حرف را زد
کنترل ذهن در این مورد اصلا ندارم
سلام به رفقای عزیزم
چه فایل آموزشی خوبی بود. مثل همیشه پربار.
در رابطه با تمرکز تقسیم نشده چند تا چیز به ذهنم رسید که خواستم با شما به اشتراک بگذارم:
اول اینکه بالاخره فهمیدم چرا استاد اینقدر روی اینکه باید دور اینستاگرام رو خط بکشیم،تاکید دارند. من تا سه ماه پیش اینستاگرام درست حسابی نداشتم.داشتم و اونجا هیچ وقت نبودم. تا اینکه گفتم: بذار ببینم اصلا چی هست این؟
آقا، اصلا خود خود جنس بهم زننده تمرکز در هر زمینه ای هست… اصلا کارم را هم داشت مختل میکرد که یهو نمیدونم چی شد که یه جا، یه نظری نوشتم و اینستاگرام، خودش منو بیرون انداخت! دمش گرم، به مدار خوبم ایمان آوردم! حیف من!!
البته اونجا هم فقط دنبال پیج های منتسب به استاد و حال خوب و تصاویر طبیعت و زیبایی بودم، ولی این رسانه کلا ذاتش خراب بود!! ذات منو هم داشت خراب میکرد، ولی خوشحالم که رفتم چک و لقدش رو خوردم، چون املای ننوشته، غلط نداره!
من خیلی تو زندگیم شاخه به شاخه پریدم. هزار رشته هنری و ورزشی عوض کردم. حتی سه تا رشته دانشگاهی! تا آخرش خدا گفت: این آدم بشو نیست! بذار بازنشستگی سخت و زیان آور بهش بدیم، بشینه فکر کنه با خودش چند چنده! تمرکز رو به ابتذال کشونده!!
توی دوسال گذشته، شرایط منو به سمت یک تمرکز نسبی برده که تونستم رو علایقم تمرکز کنم و بصورت میانگین، روزی چهار ساعت نوشتم و کار کردم. حالا میفهمم استاد راجع به تمرکز داره چی میگه . ولی آدمیزاد،اونم آدمیزاد اینستاگرامی امروز، این حرف رو به راحتی قبول نمیکنه.
گمونم ریشه ش عزت نفس خراب باشه. آدم از خودش و تواناییش مطمئن نیست و میره در زمینه های دیگه هم سرک میکشه تا اگه کار خراب شد، یه آلترناتیو برای درآمد، تخصص و … داشته باشه…. به جای اینکه اینقدر عمیق و همه جانبه کار کنیم که توی تخصص خودمون نامبر وان باشیم…
حالا به جایی رسیده م که فقط به همین شغلم چسبیده ام و صبحها هم که زود از خواب بلند میشم، میرم تاکسی اینترنتی که کمک خرجم باشه. دارم حلقه محاصره رو به خودم تنگ میکنم استاد! به خدا این هم در راستای همون نصیحت شما بود که گفتین: هیچوقت نذارین ورودیهای مالی تون صفر بشه.و.. از اولین چیز دم دستتان، پول بسازید. خوب، ماشینم دم دست ترین بود، فعلا.
به زودی، فقط و فقط رو کار لذتبخش و دوست داشتنی خودم تمرکز میکنم…تا ابد! دارم برای اون روز، له له میزنم، چون توی کار خودم، گذشت زمان رو اصلا حس نمیکنم…همه ش لذته. این حال رو هیچ وقت توی زندگیم نداشته ام.
به خاطر این مفهوم درست که قبلا هم در یک فایل دیگه بهم یاد داده بودین، خیلی سپاسگزارم.
به نام خداوند جهان آفرین
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
این قسمت اول فایل رو میتوان در دوره احساس لیاقت به خوبی لمس کرد.
که حرف از خودشناسی و آرامش درونی صحبت میشه و اون شناخت خود ،که ما را به خداشناسی میرسونه و به خداوند بسیار نزدیکتر میکنه.
بله حدوداً 9 ماه است که من به آرامش نسبی نسبت به زمان قبل رسیدهام و خودم را با گذشتم که مقایسه میکنم خیلی بهتر هستم و دغدغه کارهای نشده و عجلهای ندارم و همه چیز را به آرامی و در سهولت به خداوند عزیز سپردهام.
دقیقاً روز به روز زندگیم رو به روان شدن و سادگی و آسانی است و به راحتی جلو میروم و سر میخورم انگار رو دوش خداوند سوار شدم و از زندگی لذت میبرم البته به تضادها هم برمی خورم ولی نگاهم به تضادها جور دیگری است چون میدانم کسی را دارم که میشود به آن تکیه کرد و همه چیز را به خودش میسپارم و حرکت میکنم تا او نشانهها را برایم بیاورد و خیر و صلاح مرا در آنچه خودش میداند رخ دهد.
در بیشتر مواقع به راحتی کارهایی را که برایم دشوار است به درخواست دیگران نه میگویم و پیش خودم میگویم این واقعاً من هستم که اولویت اول را خودم قرار میدهم و اینقدر آرام هستم و خودخوری نمیکنم پس من رو به بهبود هستم و دارم دوره احساس لیاقت را به آنچه که درک کردم عمل میکنم و حرفهای مردم برایم کم اهمیت است در صورتی که قبلاً ارزشی برای خودم نداشتم و به خودم بد میکردم ولی الان با خودم به صلح رسیدم و خودم را بسیار دوست دارم…
من این باور را دارم اگر به آرامش برسم به راحتی برکت وارد زندگیم میشود که نمونههای بسیاری از آن را تا اکنون مشاهده کردهام پس من نباید فراموش کنم که اولویت اول آرامش من است.
زندگیتان پر از آرامش الهی
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
هر چه من بیشتر در این مسیر باشم و حرکت کنم قدم به قدم من جلو می روم و تکامل من تکمیل تر می شود
همه چیز زمانی به خوبی برای من رقم می خورد که بتوانم دستاوردهای خوب خودم را ببینم
بتوانم آرامش و حال خوب و روابط خوب و آسان و هموار شدن کارهای زندگی خودم را ببینم
وقتی که ببینم و آنها را قدر بگذارم جهان هم بهتر و بیشتر به من می دهد
درس زیبایی در این فایل یاد گرفتم که این بود که وقتی من به ارامش برسم همین آرامش قدم به قدم باقی خواسته ها و هدف های من را برای من به ارمغان خواهد آورد
دقیقا باید و باید همه این اتفاقات خوب زندگی خودم را که به واسطه آموزش های استاد برای من به وجود آمده است را ببینم و به آنها اهمیت بدهم و این اهمیت دادن من را به جلو می برد
یک قدم دیگر برای من این است که از خدای خودم هدایت بخواهم و خدای من هم به راحتی و آسانی با دستهای خودش من را هدایت می کند و جوری من را به خواسته های خودم می رساند که به فکرم خطور نخواهد کرد
همه اینها شدنی است به شرط آنکه در این مسیر من استمرار داشته باشم و حال خوب خودم را حفظ کنم
ایمان و توکل خودم را به خدای خودم نشان بدهم
این درس را باید همیشه و همیشه در همه امور زندگی خودم رعایت کنم
خدای من ممنون تو هستم
من می توانم موفق بشوم چرا که این امید وایمان در درون من وجود دارد که من هم لایق و شایستگی موفق شدن را دارم و بی شک به موفقیت خواهم رسید
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
روز 169 فصل ششم روز شمار تحول زندگی من:
استاد جانم چقدر شما زیبا مفهوم تمرکز رو با مثالی از خودتون برامون توضیح دادید
چقدر من این دو دوست عزیزمون رو دوست داشتم و اشک شوق تو چشمام جمع شده بود وقتی داشتن صحبت میکردن
راستش استاد جان الان تو این برهه از زمان نمیدونم چه شغل و کاری رو خیلی دوست دارم
اما طبق فرمایش شما که گفتید بیکار نشید و بدون وام قسط و شریک و سرمایه با هر آنچه که اون لحظه دارید
کسب درآمد کنید
منم گشتم تو سایت دیوار تا یه کار پاره وقت پیدا کنم و تو این شرایط ورودی مالی داشته باشم بتونم به هدفهامو خواسته های مالی ام برسم
از توانایی ها و تحصیلاتم و رزومه ام و هر آنچه کسب کردم
بهره برداری کنم
فردا قراره برم توی محیط آموزشگاه موسیقی کارورزی
یک کار جدید و چالش برانگیز
و کار با دو تا نرم افزار جدید و ادمین بودن رو باید یاد بگیرم
مثلاً من تو کار قبلی مدار مالی مو تا 7 میلیون و یک ماه آخر ده میلیون رسونده بودم و تونستم یه تیکه طلا بخرم دوره 12 قدم شرکت کنم گوشی مو عوض کنم
مسافرت برم وسایل و خوراکی های که دوست داشتم بخرم سفر برم و تجربه کسب کنم
استاد جان تو هر وظیفه ی شغلی که قرار میگیرم کارم رو با عشق انجام میدم و با دید بزرگتر بهش نگاه میکنم
مثلاً وقتی تو کار مونتاژ لوازم خانگی بودم
میگفتم من با عشق دارم این قطعه از اون وسیله رو مونتاژ میکنم اگه بخاریه گرما میده به خونه ها اگه چایی سازه چقدر با عشق مردم کنار هم چایی توش درست کنن اگه جهاز تازه عروس دامادهاست خوشبخت بشن و تعداد بالا که درست میکردیم فراوانی و ثروت رو هرروز میدیدم.
یا مثلاً وقتی مربیگری میکردم میگفتم مریم آفرین تو داری به زنان و دخترانی که هنرجویان ات هستن کمک میکنی ذهن و بدن سالمتری داشته باشند
سعی میکنم توی هر جا که هستم سرباز نور و صلح خداوند باشم!
خداجون مریم عاشقته
استاد عباسمنش ممنونم ازت ای زیباترین دست خدا
برای من