گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    393MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی
    23MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

206 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهاره راستی گفته:
    مدت عضویت: 1704 روز

    سلام به استاد جان و مریم جانم

    بالاخره بعد از کلی وقت هدایت شدم تا کامنت بذارم اونم به طرز عجیبی!

    مسیر برگشت از سرکار رو گفتم بیام ادامه فایل گفتگوی استاد رو گوش کنم که نوبت همین فایل بود، گوش کردم و لذت بردم رسیدم خونه، چند ساعت بعد که زمانش رسید برم نشانه روزانه‌ام رو چک کنم، زدم روی نشانه روزانه و دوباره همین فایل اومد! گفتم خدایا چی میخوای بهم یاد بدی؟ من همین چند ساعت پیش این رو گوش کردم! حتما یه نکته‌ای تو این فایل هست که من باید بفهممش، پس دوباره دست به کار شدم و نشستم تمرکزی گوش دادم و نت برداری کردم.

    اون قسمتی که دوستمون از قول استاد گفت اگر دنبال کاری که بهش علاقه داری نری یه جور شرکه خیلی برام جالب بود، حقیقتا تا حالا بهش فکر نکرده بودم و دیدم رو خیلی باز کرد تا با جدیت بیشتر کار مورد علاقه‌امو دنبال کنم.

    استاد وقتی گفتین به لحظه مرگ فکر کنین، یه لحظه ترسیدم! گفتم بهاره تو چی میگی اون لحظه واقعا؟ این صحبتتون برام یه تلنگر بود، هم اینکه کاری که دوست دارم رو انجام بدم و سعی کنم تو مسیر درست باشم و هم اینکه از هر لحظه‌ام لذت ببرم! من باید برم دنبال علاقه‌ام تا شکوفا بشم و گسترش جهان کمک کنم و خداوند قطعا به کسانی که به گسترش جهان کمک میکنن کمک میکنه!

    چقدر من لذت میبرم از این فایل‌های گفتگو، راستش من مدتیه با اینکه دعوت‌نامه هم دارم نمیتونم وارد کلاب هوس بشم و ریجکت میشم!!! ولی سپردمش به خدا گفتم حتما الان موقعش نیست و زمانش که برسه خدا هدایتم میکنه و منم میتونم از این اپ استفاده کنم.

    این فایل‌ها باعث میشه دائم درحال تحسین بچه‌هایی باشم که صحبت میکنن و این تحسینه کار رو انجام میده، باعث میشه دائما به خودم بگم همون خدایی که این بچه‌ها رو به اینجا رسونده منم میرسونه فقط باید درونمونو درست کنم و فرکانس های مناسب ارسال کنم. باعث میشه از دل حرفای بچه‌ها کلی باور درست بکشم بیرون و بنویسم تو لیست باورام.

    استاد جانم ازتون هزار بار متشکرم، بابت تمام آگاهی‌هایی که در اختیارمون میذارین.

    خدا رو صد هزار بار شکر میکنم که اینجام و به این مسیر سرشار از زیبایی هدایت شدم ❤️🌙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    Hedie گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    به نام خدای بخشنده ومهربان

    سلام استاد جانم و مریم عزیزم .

    استاد من ۲۰ سالم هست و خدا میداند که با این فایل زیباتون چقدر انرژی و انگیزه گرفتم برای این که قدم هام رو محکم تر و با ایمان تر بردارم و خودم حس میکنم که هر روز چقدر در مسیر اهدافم موفق تر میشم و کیفیت کارهام هر روز داره بهتر و بهتر میشه و دلیلش هم قانون تکامل هست که شما همیشه به ما میگید برای همین ایمان دارم که مسیری که توش قرار دارم فقط پیشرفت و ثروت و برکته خداوندِ که وارد زندگی من میشه .

    من بی نهایت ازتون ممنونم استاد عزیزم برای وقتی که میزارید برای این دوره هر روز منتظرم تا فایل های جدید در سایت اپلود شه و من با عشق بهشون گوش بدم و انگار که تک تک فایل ها برای من ساخته شده تک تکشون کلی جواب هستند برای سوالات من و مسیری که در آن قرار گرفتم .

    مخصوصا اون قسمتی که درباره خانمی بود که دانشجوی حقوق بودن و بعد متوجه میشن به نقاشی علاقه دارند و دنبال علاقه ای که داشتن میرن و چقدر برکت و ثروت وارد زندگیشون میشه استاد دقیقا انگار خدا داشت باهام حرف میزند و برای مسیرم بهم تقلب میرسوند

    من هم دانشجوی حقوق هستم و به عکاسی به شدت علاقه دارم و تصمیم گرفتم در مسیر علاقه ام حرکت کنم و الان که ابتدای مسیرم هستم انگار با اون فایل خداوند میخواست به من بگه که در مسیر درستی هستم ..

    خدارو شکر میکنم برای معجزه هایی که در زندگی من رخ میدهد هر روز و هر روز بیشتر متحیر میشم از این میزان از هدایت خداوند من .

    استاد جانم بی نهایت ازتون ممنونم برای تک تک اگاهی هایی که با عشق به ما میدهید و از مریم عزیزم که انقدر برای سایت با عشق زحمت میکشند عاشقتونم😍🤍🤍

    راستی این اولین کامنت من در سایت شما بود استاد عزیزم🤍🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    سلام بر استاد عزیز

    تغییر کردن بسیار مهم است و من جز آن دسته از آدمهایی هستم که زمانی تغییر می کنم که در سختی قرار بگیرم یعنی باید آنقدر به من سخت گرفته بشود تا تغییر کنم

    ولی خدا را شکر ، خدای مهربان همیشه با دستهای هدایتگر خودش من را هدایت کرده است

    یک درس عالی

    زمانی که من قصد تغییر داشته باشم وشروع به تغییر کنم جهان هستی هم من را در این کمک خواهد کرد

    و چقدر عالی که در مسیر علایق خودم حرکت کنم و قدم بردارم

    داشتن الگو بسیار مهم است و بسیار عالی است

    ذهن من با دیدن این الگوها می تواند به این منطق برسد که بله او هم می تواند موفق بشود و موفقیت دستیافتنی است

    یادم باشد

    هر وقت که بخواهم به من داده می شود

    به شرطی که در این مسیر استمرار داشته باشم

    صبور باشم

    حالم خوب باشد

    این فایل ها سراسر نکته است و پر از درس

    ممنون استاد بخاطر تهیه این فایل های ارزشمند

    سپاس از خدای خوب خودم

    سپاس از خدایی که امروز من را به این فایل ها هدایت کرد

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    شایسته گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به استاد و مریم نازنین و همه دوستان گل و عزیز هم فرکانسی

    خدایا بینهایت بینهایت بینهایت شکرت که هر بار من رو به قوانین بیشتر و بیشتر آگاه میکنی و درکم رو بیشتر میکنی

    که همه اینها نشانی از بالارفتن مدار من داره نشان از اینکه من دارم روی خودم کار میکنم که اینقدر بهتر و بهتر دارم درک میکنم چیزهایی رو که قبلا در مدار شنیدن و درک آنها نبودم

    خدارو بینهایت سپاسگزارم برای هر قسمت از فایل گفتگو با دوستان که مثل کتابی ارزشمند از تجربه های دوستانه و بینهایت لذت میبرم از شنیدن این همه تجربه های فوق العاده ای که ایمان من رو بیشتر و بیشتر میکنه در این مسیر، به قول استاد در این روند عاشقانه

    دیروز کامنت بسیار بسیار فوق العاده ای از اندیشه نازنین خوندم، کامنتی که من رو خیلی به فکر برد و چقدر به من نشون داد که باورهای محدودکننده میتواند چقدرررررر نامحسوس توی وجود تک تک ما باشه ، درحالی که فکر میکنیم که خیلی روی خودمون کار کردیم و درک کردم!

    کامنت اندیشه عزیز باعث شد اینو بفهمم که باور به فراوانی نعمت باعث جذب نعمتهای زیاد در زندگی ما شده و وقتی آدم فراوانی را بی قید و شرط باور میکنه دیگه نباید کار داشته باشه که چطور به این نعمت برخورد میکنه

    و این باور رو در من ایجاد کرد که از بینهایت راه فراوانی در زندگی ما میتونه وارد شه به شکل های مختلف ، نه اینکه فقط و فقط از مسیر علاقه ام باید وارد شه و این خودش باور محدودکننده است !

    اینکه باور فراوانی خودش انقدر قدرتمنده که تمام کارها را انجام میده و چرا من باید توانایی های خودم را با قدرت این باور بسنجم و نپذیرم که این باور ، به اندازه ای که در ذهن من شکل میگیره میتونه برام کار کنه !؟!

    اینکه چرا باید به جهان این پیغام را بدیم که فراوانی خودش را دریغ کنه و به قدر توانایی های ناچیز ما بهمون نعمت بده !؟!

    اینکه گاهی یادمون میره که رسالت ما انجام کار مورد علاقه و لذت بردن از خلق کردنه و کار جهان وارد کردن فراوانی در زندگی ماست

    مسئله ای که چند وقتی ذهن من رو هم بسیار به خودش مشغول کرده بود اینکه من دارم از بینهایت نعمتی که الان دارم رو تجربه میکنم، بعضی وقت ها آنها رو نشانی از فراوانی نبینم و فقط این رو در ذهنم داشتم که باید از مسیر علاقه ام این فراوانی وارد شه!!! و چرا از مسیر علاقه ام هنوز نتونستم به چیزی که میخوام برسم !!

    اینکه حرکت توی مسیر مورد علاقه ام برام احساس خوب رو ایجاد میکنه و اگر من تکاملم رو طی کنم و باورهای درست داشته باشم و صبر کنم به ورود فراوانی از این راه هم میرسم

    گاهی میخواهیم ذهنمون بشه منبع فراوانی در زندگی مون و همینه که فراوانی وارد زندگی هامون نمیشه چون میخواهیم جای خدا بشینیم ، چون به جای اینکه فراوانی را در جهان ببینیم ، در مهارت ها و ساعات کاری خودمون می بینیم و اینجاست که هنگ می کنیم

    اندیشه جان بینهایت ازت ممنونم که این آگاهی رو با ما به اشتراک گذاشتی

    حالا که بهتر متوجه شدم که رسالت ما در این دنیا و از این زندگی این است که به دنبال علاقه مون بریم نه برای اینکه این فقط تنها راه ورود ثروت است ،بلکه وقتی سراغ علاقه مون میریم نه تنها زندگی رو خیلی بهتر زندگی میکنیم ،بلکه کمک میکنه به گسترش این جهان و کسی که به گسترش جهان کمک میکنه بیشترین منفعت رو از این جهان مادی میبره یعنی فراوانی از هر جهتی وارد زندگیش میشه و مسیری رو هم میریم که پر از لذت است

    اینکه ما دنبال علاقمون میریم یعنی داریم خودمون رو تجربه میکنیم و آنچیزی که دوست داریم در این دنیا تجربه کنیم و چون احساس خوب داریم اتفاقات خوب رو تجربه میکینم و هر بار در این مسیر شکوفاتر میشیم و هر بار بهتر و بهتر میشیم و به مسیرهایی هدایت میشیم که اصلا خبر نداریم

    و وقتی به دنبال علاقه مون نمیریم دلیلش فقط شرک و ترس است و هیچ دلیل دیگه ای نداره

    خدیا بینهایت شکرت که اینقدر عالی هدایت میکنی مارو و برای درک این آگاهی ها بینهایت شکرت

    تحسین میکنم امیر و عاطفه و سبحان عزیز رو که اینقدر عالی نتیجه گرفتن و در این مسیر فوق العاده قدم برداشتند و لایق تجربه این نعمت های بسیار هستند

    این رو برای خودم مینویسم برای اینکه یادم بمونه که چقدر درک این آگاهی ها کمک کرد و بهم گفت که:

    شایسته یادت باشه فقط و فقط روی خودت کار کنی،روی باورهات ، روی کانون توجه ات، روی ورودی هایت و در مسیر علاقه ات حرکت کن و مثل دوستان عزیز این سایت در مسیری قرار میگیری که در زمان ۳ ۴ سال میبینی چقدرررررر تغییر کردی و چه نعمت های بسیاری رو تجربه میکنی و همین مسیر رو با قدرت و اراده و ایمان ادامه بده

    شایسته تو می شی سرمشق و الگو برای دوستان و نزدیکانت وقتی در این مسیر هستی و ادامه میدی

    شایسته تو لایق تجربه بهترین ها هستی

    استاد و مریم نازنین بینهایت ازتون ممونم

    برای فایل اینستاگرام هم بسیار ممنون که اون همه زیبایی رو به ما نشان دادید ، آن ماه کامل زیبا ، غروب بسیار زیبای آسمان و رنگای دلبرش، خیابان های تمیز و نشانه های ثروت و نعمت بسیار

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    سلام استاد جون

    استاد شاید باورتون نشه

    ولی پریشب یک خوابی دیدم که از دوروزه ذهنمو درگیر خودش کرده و الان دارم خوابمو از زبون شما می‌شنوم، خیلی شوکه شدم استاد این یعنیییییی چییییی؟!!

    پریشب خواب دیدم که سوار تاکسی و دارم برمیگردم سمت خونم، توی مسیر با یک کامیون بزرگ آبی تصادف میکنم و من فقط یک صحنه از برخورد کامیون دیدم و بعدش همه چیز سیاه شد تو یک حالت خلسه و بی وزنی بودم، احساس می‌کردم که مردم، سوالی که اون لحظه مدام داشتم از خودم می‌پرسیدم این بود که همین؟ تموم شد؟ ینی مردم من؟ من که کاری نکردم چرا اینجوری تموم شد

    و توی دلم پر از حسرت بود که چرا اینطوری شد

    احساس میکنم خدا بهم تلنگر زد

    و الان دارم همین چیز هارو از زبون شما می‌شنوم

    استاد عاشقتونممممم نمیدونم چطوری بگم

    ولی خدا خیلی واضح داره باهام صحبت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    زهرا اسحاقی گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    سلام به بهترین استاد موفقیت جهان

    سلام به مریم جان شایسته ام

    خدارو بینهایت شکر گزارم بابت این هدایت زیبایی که امروز شدم و از این فایل نگذشتم و نگاهش کردم و چقدر لذت بردم از موفقیت دوستان عزیز در این کلپ هاوس

    خدایا مچکرم ازت که هر لحظه هدایتم‌میکنی

    استاد بحث هدایت خیلی شیرینه خیلی زیاد

    جوری که الان‌حتی با نوشتن این‌جملات داره گریه ام‌میگیره

    گلوم‌پر از بغضه اما جایی ام که نمیشه گریه کرد بخاطر این همه لطف و عنایت خداوند به من بنده

    استاد من از خداوند کمک خواستم

    ازش هدایت خواستم

    فهمیدم عقل سلیم‌من به هیچ جایی قد نمیده

    انقدر محدوده که وقتی یه آگاهی برام جاری میشه

    تا ساعتها فقط دلم میخواد یه جاییو پیدا کنم و فقط گریه کنم از این لطف بزرگی که خدا به من داره

    استاد خودتون گفتین وقتی از کارتون استعفا دادین و بعد اون انفجار رخ داد

    تا چندین روز گریه کردین

    من میگم این گریه ها فقط بخاطر اون حس لطف خداونده که هدایتتون کرده

    و این گریه چقدر شیرینه

    چقدر پاک میکنه آدمو

    چقدر درون آدمو‌میشوره

    خالی میشی

    هیچ‌میشی

    میفهمی هیچکاره ای

    و همه کارا رو یکی دیگه داره انجام میده

    تو فقط درخواست میدی

    بقیش با تو نیست

    لطف خداست

    اونجا که عاطفه ی عزیز گفتن هندزفری میزاشتن توی گوششون تا صحبت‌های همکاراشون رو نشنون

    من‌ گریه ام گرفت

    چون دقیقا خداوند من رو هم همینطور هدایت کرد

    استاد به هیچ بودن خودم در این فایل خیلی پی بردم

    و واقعا از خداوند‌میخوام من رو هم هدایت کنه

    درخواست شغل مورد علاقه ام رو به خداوند دادم و الان اتوکار کارگاه خیاطی جاریم شدم.

    وقتی شروع به کار کروم دیدم چقدر دارم علاقه نشون میدم به این کار

    آخه این که کاری نداره

    بعد یادم افتاد به گذشته ام

    که وقتی می‌خواستیم بریم بیرون من لباسهامو همیشه اتو میکردم و خیلی توی لباس تا کردن و اتو کردن مرتب و دقیق عمل میکردم.

    جوری که خواهرهام به صدا در میومدن و میگفتن اگه زهرا میخواد لباساشو اتو کنه تا بریم بیرون،

    کلا بیخیال بشین

    چون زهرا حالا حالاها لباس اتو کردنش طول میکشه.

    خخخخ

    جوری با عشق لباسها رو اتو میکنم که انگار بهترین شغل جهانه

    اما باورهای مخرب هم داره نجوا میشه در گوش من

    میگه آخه اتو کردن که حرفه ای نیست که تو ادامه اش بدی.

    این کار کمک نمیکنه به گسترش جهان،این که ارزشی نیست که تو خلقش کنی.

    اتو کردن کار خاصی نیست که تو انقدر داری با عشق انجامش میدی

    تهش هیچ کاره ای و …

    بعد یه فکت اتفاق افتاد برام که به ذهنم‌نشون بدم

    یکی اینکه جاریم از لباس‌های اتو شده ای که من اتوشون کرده بودم انقدر لذت برد که اومد بالا سرم و بهم‌گفت(( اتو کار کی بودی تووو و لبخند زد بهم))

    فهمیدم‌ چقدر خوب کارم رو انجام دادم

    و از طرفی هر بار یه مدلی لباسا رو اتو میکنم

    و خلاقیت به خرج میدم

    خخخ

    و یه چیز دیگه ای که هست اینکه میگم یعنی من یه روزی یه خشک شویی بزرگ و زنجیره ای از خودم دارم؟!

    و باز جواب خودمو میدم که برای خدا هیچ کاری نداره.

    استاد انرژی مثبتتون رو برای من بفرستین

    امیدوارم بتونم رسالتمو

    با عشق انجامش بدم

    تازه اول راهم

    برای همه ی دوستانم هم آرزوی سعادت و خوشبختی دارم

    بوس به همتون

    استاد دوستت دارم

    مریم جان دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز 129

    کنترل نکردن خشم و البته رفتار من با خودم

    در یک اتفاقی که از نگاهه بیرون،حق با من بود،من با یک برخورد ناجالب از یک خانم و‌اقا در خیابون مواجه شدم

    یک لحظه انگار مغز تعطیل و از ماشین‌پیاده شدم

    و با اون افراد،بحث‌کردم

    انقدر ورودی های ناب از سایتو دوره ها داشتم،که خودمو در برزخ سرزنش یا حسرت نگه نداشتم

    سرزنش از اینکه چرا اینکارو کردی چرا پیاده شدی چرا انقد ضایع رفتار کردی( چند دقیقه ی اول این حرفارو میزدم ولی مدتش کم بود) یا حسرته اینکه چرا اون مدلی جوابشو ندادی،اصلا حق با تو بود چرا فلان جملرو نگفتی…

    خلاصه توی این مساله گیر نکردم

    و به خودم گفتم اک ندا،اشتباه کردی

    ولی تمام

    هرچقدرم حق با تو باشه،هیچ دلیله هرچقدر منطقی هم ،توجیه مناسبی برای رفتارت نیس ک از ماشین پیاده شدی و هم سطح کردی خودتو برای برخورد اون خانم و اقا ک حرفای زشت زدن و محکم کوبیدن ب ماشینت

    بخاطر این اشتباه خودتو سرزنش نکن

    اکی اشتباه کردی،قبول،الان هی میخوای داستانو دوره کنی؟یا بپرسی از خودت که چی توی درونت هنوز ریشه داره که کسی تونسته تورو این مدلی کنترل کنه با حرفو رفتارش ؟؟

    بخودم نگفتم وااای ندا تو دیگ بی لول شدی بااون رفتار! نه

    اتفاقا با مهربونی به خودم گفتم داری روی خودت کار میکنی که البته کافی نیس چون این رفتارو کردی

    پس این رفتارت نشون ازینه که بیشتر روی اعراض کار کنی

    تو هنوز دختر با لیاقته خدایی

    دختر با لیاقته جهانی

    چقدر این جهان و خدا تورو داره حمایت میکنه که نزاشت اتفاق بدی برات بیفته و اون خانم اقا وارد بحث فیزیکی نشنو بهت اسیب بزنن

    چقدر خوبه که ندا مثل قبلنا،درگیره نجواها و خود خوری نشدی که چرا فلان کارو نکردم و اتفاقا دنبال ریشه بودی که چرا اصلا واکنش نشون دادم

    که همه اینها حاصل از درک توانایی های درونیه که هممون داریم فقط یادمون رفته و درگیره روزمرگی های زندگی شدیم و درون خودمون کلی خشمو کینه ذخیره کردیم برای همچین مواقعی..

    الان ک ارومترم ،به خودم میگم ببین چقدر اون اقا درگیره مشکلاته ک یه اینجوری اون لحظرو رو غنیمت شمرد تا خودشو تخلیه کنه ،یا خودم حتی!هنوز ترکشای فراموشه اگاهییایی ک قبل تولد خدا بهم داده بود،با اینک دارم روی خودم کار میکنم، هست

    همه ی ما در صلحو مهربونی و عشقو بی صدایی قرار داشتیم

    هیچ قضاوتو جنگو برچسب زدنی در کار نبود

    اروم و سکونو سکوت

    کم کم یادمون رفت

    کم کم شدیم ظالمو مظلوم

    کم کم قاتلو مقتول

    کم کم …

    خدایا ازت ممنونم که دارم برمیگردم

    ازت ممنونم که بیاد اوردم که یادی هست

    ادم وقتی یکیو میبخشه یا با دوستی ک قهر بوده اشتی میکنه یا از یه خبطی ک در حقش شده گذر میکنه،یه احساس لطیفی بهش دست میده

    یه بغضی میکنه

    یه شعفی توی وجودش میاد

    ی حس سبکی بهش دست میده

    اینا همشون همون چیزین که ما قبلا بودیم

    ولی انقدر درگیر این روزمرگیها شدیم که کم کم دور شدیم و وقتی پیش میاد اون احساسو میتونیم درک کنیم

    وگرنه ما همش ،همون بودیمو هستیمو خواهیم بود

    استاد ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زهرا عابدی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان . استاد من خیلی خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم استاد من ۱۸ سالمه و از ۱ سال پیش با شما آشنا شدم شروع آشنایی من باشما با سرکار رفتن من در شغل مورد علاقم بود که رویایی بود برای من وخداوند رو واقعا شاکرم من در این یک سال زمین تا آسمون فرق کردم شدم دختری مستقل که از بچگی عاشق کارهایی هنری بود بدون این که اصلا به درآمدش فکر کنم من از ۱۴ سالگیم وارد رشته مورد علاقم شدم بدون توجه به بقیه نظرات وواقعا کار میکردم چون عاشقش بودم و اصلا گذر زمان رو متوجه نمیشدم این متن رو الان در زمانی می نویسم که پا در مسیری گذاشته ام که هیچ چیزی از بعدش نمیدونم فقط میدونم که خداوند از طریق نشانه ها و احساسم با من سخن میگوید این فایل به صورت کاملا حسی انتخاب کردم و این در زمانی بود که کمی از شروع مسیر ناشناخته که هر روز تو گوشم میگه انجام بده و باعث میشه ۱۰ برابر قبل عاشقانه کار کنم عاشقانه یاد بگیرم و شاهد رشد م باشم ، کمی سست شده بودم و ا،ز خداوند خواستم مرا به سمت چیزی هدایت کند که دوباره قلبم آرام گیرد و حرکت کنم و من از اونجایی ک گفتین کاری رو انجام بدیم که لحظه مرگ نگیم کاش انجامش داده بودم این بهترین انگیزس برای من برای قوی تر کردن ایمانم و با قدرت حرکت کردن و ادامه دادن به سمت علاقم در وسعتی عظیم تر و پیشرفته تر و خداوند رو بسیار بسیار شاکرم که در این مسیر قرار دارم و بسیار لذت می برم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 853 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم موضوع بحث دوستان عزیز در مورد تعقیر وبهبود دائمی است این جهانی که ما در آن زندگی می کنیم طبق قانون خداوند کار می کند اگر هر روز به دنبال بهبود و پیشرفت نباشیم جهان ما را زیر چک ولگد خودش له می‌کند

    تحسین می‌کنم امیر عزیز را که چقدر خوب به این قانون عمل کردن ورفتن دنبال علایق خودشان‌ وبا این باور که اگر حرکت نکنند شرک ورزیدن به خداوند وبه دنبال علایق رفتن وشور وعشق ورزیدن

    هر روز درهای زیادی را به روی ما باز می‌کند

    من هم با برخورد به تضادی که در زندگیم تجربه کردم و اون موقع همیشه خداوند را مقصر کارهایم

    میدانستم ولی خداوند لطف بزرگی کرد و با این سایت الهی آشنا شدم و با آگاهی های این فایل ها دارم دوره تکامل را طی می‌کنم وایمان دارم که اگر استاد عزیزم با اون تضاد ها توانسته به این همه پیشرفت برسند من هم می‌توانم با دیدن این الگوهای زیادی مثل دوستان عزیز داخل سایت

    تحسین می‌کنم عاطفه عزیز را که چقدر عالی به این آگاهی ها عمل کردن ونتایج خوبی را بدست آوردن خیلی خوشحال شدم از شنیدن صحبت های سبحان عزیز که با این سن به این سایت هدایت شدند وبه ایده ها خود فکر می کنند

    تبریک می گویم به خاطر راه اندازی بیزنس خودش

    وبرای خودش ارزش قائل شده و این آرام و صبور صحبت کردند

    قاعده جهان این است که هرروز در حال پیشرفت وگسترش است وقتی این جهان رابا حتی یک سال پیش نگاه میکنم می فهمم که چقدر این جهان در حال گسترش است و هرلحظه تعقیرات زیادی را در

    اطرافم می‌بینم

    تحسین می‌کنم امباپه که در سن هیجده سالگی این قدر دوست داشتنی وفروتن هستند این قدر به پیشرفت کرده

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    سلام ودرودفراوان به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.

    گفتگوی استاد عباس منش قسمت 11.

    خداروشکر قبل از اینکه جهان چک ولگد‌های جدی خودشو به من بزنه ،خودم متوجه ی نشونه هاش که از درون داشتن منو نابود میکردن، شدم.

    به مرور زمان وبا طی روند تکاملی از اون روز ،سالها گذشته و اتفاقات خوب وبد زیادی افتاده که هر کدوم به یه نحوی درسهای خودشو داشته.

    وقتی که عملکردهای درستی داشتم وحالم خوب میشد یه جور درس می‌گرفتم وزمانی که عملکردهای نامناسب داشتم به یه نحو دیگه درس می‌گرفتم.

    راسش فکر میکردم خیلی رشد کردم وخیلی بزرگ شدم اما همه ی اینا تا زمانیه که تو تلاش خودتو برای خوب بودن وداشتن احساس خوب بکنی .

    نمی‌دونم هستن کسانی مثل من که نه راه پس دارن ونه راه پیش یا نه ؟!

    استاد گفتن به مرگ فکر کنید و به زمانی که دنیا میخاد براتون به اتمام برسه . ببینید طوری زندگی کردید که از زندگی لذت برده باشید ؟

    آیا جاهایی که میتونستیدکارایی که دوست داشتید را انجام دادید که حسرتش براتون نمونده باشه ؟

    تمام جملاتی که استاد عزیز تو صحبتهاشون گفتن تو گوشمه .

    ب نظرم خیلی طبیعی هستش که زندگی که بر وفق مرادت نیست رو‌تو بخای خوب نگه داری تا اینکه زندگیت تا حدودی اون چیزی که میخای هست باشه .

    من مشکلی از ریتم زندگیم ندارم ظاهرن همه چی خوبه اما اگه بخام صادقانه احساسمو بگم ،اصلا از همسرم راضی نیستم .

    دنیاش با من خیلی فرق داره .خواسته هاش هم جهت با خواسته های من نیست.

    هیچی براش مهم نیست .فقط از سمت من دوست داره همه چیش اوکی باشه بقیش شد شد ،نشدم نشد.

    کلا تو یه فرکانس دیگس .اون طبق میل وخواسته های درونی خودش داره زندگی می‌کنه ومن خیلی وقته متوجه شدم نمیتونم تغییرش بدم.

    راسش ب خاطر عشق و علاقه ای که همیشه نسبت به من دم میزنه ،خیلی جاها موزیانه وارد عمل شدم تا بشه شبیه مردی که من دلم میخاد.اما فقط برای مدت کوتاهی اونم نهایت چند روز ،تغییر می‌کنه دوباره میشه همونی که بود.

    بازم میگم نمی‌دونم کسی حسی مثل منو تجربه کرده یا نه ؟

    ولی من نسبت به ایشون احساس خاصی ندارم.خیلی ساله که احساسی ندارم.

    منتهی با روشهای استاد زندگیمو سر پا نگه داشتم .گفتم تغییرات مثبت زیادی رخ داده اما نمی‌دونم چرا تمام انرژی من ،چند وقت یکبار نسبت به ایشون از بین میره.

    عمیق که نگاه میکنم میبینم نقاب نزدم ینی سعی در خوب بودن داشتم اما چون اکثرن بر خلاف میلم بوده در واقع نقاب زدم .

    استاد جدا شدن رو سپردن به جهان وزمان .

    وبر این باورن که جهان بدون دست وپا زدن تو ،اگه هم مدارت نباشه طرف رو از تو جدا می‌کنه .

    از اونجایی که حسی بهشون ندارم ، تو لایه های زیرین قلبم اینو مخفی کرده بودم منتهی تو عملکردهام سعی در رفتار درستو داشتم .

    تا اینکه یه وقتایی مثل الان کم اووردم.

    برای هر فردی ممکنه یه چیزایی ارجعیت داشته باشه و یه چیزایی الویت .به خاطر احساس واون‌ چ که تو دلته نمیشه کسی با کس دیگه رو مقایسه کرد.

    احساس درونی هر فردی رو نمیشه با عقل ومنطق پیش برد.

    احساس یه چیزیه که خودش باید بیاد خودش باید بخاد.نمیشه بهش امر کرد .نمیشه براش استدلال اوورد.

    البته تو این سالها هیچ وقت بطور جدی به جدایی فکر نکردم چون هیچ پلنی برای بعدش ندارم .

    ولی از اینکه علا رقم میل باطنیم با مردی زندگی میکنم که مدام باید گوشه ی ذهنم باشه که چطور رفتار کنم که حالشو خوب کنم.گاهی واقعن کم میارم.

    میخام بگم خیلی فرق داره تو یه نفرو بخای یا نه بخای کاری کنی که یه نفرو بخای !!

    متاسفانه داستان زندگی من اینه که باید همیشه همه چیزو مدیریت کنم تا به احساس بد نرم .

    در واقع ادا حال خوبا رو در میارم.

    می‌دونم وظیفم همینه که در هر حالی احساسمو خوب نگه دارم .

    دنبال اون لذتی هستم که با درونم اجین باشه .

    جالبه به هرکسی هم که بخای این احساستو بگی ،همه محکومت میکنن .به اینکه تو خودت انتخابش کردی وظیفته تا آخرش باشی.

    چطور دلت میاد ولش کنی بری .

    اگه تنهاش بزاری ، خدا مجازاتت می‌کنه .

    تو رو سنگدل و بیرحم میبینن وهزار تا انگ دیگه بهت میزنن.

    اینجور بگم با زبون بی زبونی بهت میگن باید سر زندگیت باشی دیگه کاری به لذت واحساس تو ندارن.

    به فردی که ب نظر قربانی شده دلسوزی میکنن .

    وبا هر توجیه وتوضیح ،تو رو محکوم به بد بودن !

    البته قضاوت کسی برام مهم نیست .

    حالا قرارم نیست من برم .چون پلنی برای رفتن ندارم .

    اما از بودنمم لذتی نمی‌برم .

    هرجایی که همسرم نیست عالیه وآرامش دارم .این احساسمو خیلی مخفی میکنم وبا ووردیهایی که به ذهنم میدم کنترلش میکنم .میگم که خیلی عمیق تر از این حرفاس .

    جالب اینکه چون می‌دونه من تو مسیر استاد هستم .

    هروقت من اوکی باشم ب نظرش همه چی خوبه اما اگه بهم بریزم ومثل الآنم بی احساس وبی توجه بشم بهش ،از استاد وبرنامش بیزار میشه .

    نمی‌دونم چطور میشینه برا خودش بالا پایین می‌کنه .

    بارها بهش گفتم اگه آرامش داشتم اگه خوب بودم اگه خوشی با هم داشتیم همه وهمه از وجود استادمه .

    اگه ایشون نبود که من از همون چند سال پیش داغون شده بودم .

    بازم دلم خوشه به حرفا وتجربه های بچه ها .

    دو هفتس فشار روحی روانی زیادی بهم وارد شده که هر دفه سعی کردم ذهنمو کنترل کنم .

    خبرها وچالشهای زیادی داشتیم .

    خیلی نیاز داشتم تنها باشم یا حداقل خودش چند روز نباشه .اما این اتفاق بین ما نمیفته .

    همیشه میگه خودتو با زندگی استاد وبچه های سایت یکی نکن .

    واین در صورتیکه که واقعن مقایسه ای در کار نیست .من فقط هر جایی که رفتارها وافکار وباورهای خوب وقشنگ میبینم سعی میکنم منم شبیه استاد یا دوستان باشم .

    ولی نمی‌دونم چرا همسرم جور دیگه درموردم فکر می‌کنه .

    فک می‌کنه اگه چند سال پیش افکارم جور دیگه بود باید همون جور بمونه البته فقط تو روابط زنا شویی .واگر نه به چیزای دیگه کاری نداره.

    اکثر ما ایرانی ها جرات تغییر زیاد نداریم .اگه تغییر کنیم میخان بگن هان چی شده ؟کی پرت کرده ؟

    از کی الگو میگیری ؟

    انگار نه انگار ما انسان هستیم واین انسان در هر مرحله از زندگی ممکنه افکار وباورهاش فرق کنه .

    از نظر مردهای ایرانی ،باید زن مطیع وفرمانبردار مردش باشه .چون مرد مسولیت مالی زن رو به عهده داره.

    حالا من شاغل نیستم .دیدم بنده خداهایی که شاغلم هستن ودر آمد هم دارن اما با این زور گویی کنار اومدن .

    اینجا حرفای استاد وعملکردهایی که تو روابط استاد میگن ،هیچ خریداری نداره .

    اینکه هر کدوم به هر علتی بیان بگن من دیگه نمیخام تو این زندگی باشم خداحافظ .و طرف مقابلم مقاومتی نداشته باشه .کاملا مسخره میدونن.

    تا حالا نگفته بودم اما امروز میگم .

    با وجود اینکه این افکار وروش استاد تو روابط رو قبول دارم اما هیچ وقت بهش فکر نکردم .

    من طبق جایگاه وشرایط خودم سعی میکنم از آموزه های استاد استفاده کنم .

    که اگر میخاستم‌ تخته گاز برم الان اینجا نبودم وتو این زندگی نقشی نداشتم .

    در کل زندگی من اینطوریه که من باید خوب باشم تا همه چی خوب باشه .من باید توجه کنم تا حال همسرم خوب باشه .

    بقدری دم از عشق و علاقه میزنه که خدا بدونه .

    فک می‌کنه این نهایت محبت و لطف یک مرد .

    دوست ندارم در موردش حرف بزنم البته شایدیه روزی واضح توضیح دادم .

    منم مثل گذشته نیستم‌ که مدام بگم باید اینجور باشی واینکارا رو بکنی تا من دوستت داشته باشم.

    سعی کردم آزاد بزارمش .به اندازه ی کافی از احساست وخواسته هام براش حرف زدم .

    دیگه چکارش کنم اون زندگی وروابط رو فقط تو یه چار چوب کوچیک ‌میبینه و نمیخاد فراتر بره .منم که تو دنیای دیگه غرقم.

    امسال خیلی تلاش کردم اتفاقات عالی بینمون رخ بده .

    مثل همیشه تلاشا از سمت من باید باشه .

    سعی کردم همه چیو رها کنم وبه خدا بسپارم وبا هدایتش پیش برم. اما مثل اینکه یه جاهایی ترسها مخفیانه بهم هجوم اووردن ومثل این روزا بهم غلبه داشتن که حالمو بد کردن.

    یه مشاور مورد اطمینان نداریم .یه نفرم نیست که بهش اعتماد و اطمینان کامل داشته باشم تا واضح وشفاف همه چیو براش بگم تا کمکی در تصمیم گیریم بکنه .

    شایدم من دارم اشتباه میکنم .شایدم افکار وباور های من مشکل پیدا کردن . نمی‌دونم .

    فقط اینو می‌دونم هیچ احساسی نسبت به همسرم تو وجودم نیست.

    ومن به خاطر دلسوزی یا به خاطر ترسهام یا به خاطر انتظار جدایی از سمت جهان دارم ادامه میدم .

    واگرنه تو دل خودم خیلی وقته احساس مرده .

    حتی اینجا هم نمی‌دونم به عنوان یک انسان حق ندارم احساس واقعیمو بگم .

    چرا ؟چون همه شاخ وشونه میکشن سرم .

    نمی‌دونم چرا باید وظایف وکنترل احساست منو دیگران باید تعیین کنن حتی همسرم .

    نمی‌دونم این چ قانونیه که یه بله گفتیم ،باید تا آخر عمرمون یدک بکشیمش.

    مادر شوهرم از دست پدر شوهرم خسته شد و رفت که خیلی حق داشت بره.

    بعد از رفتنش به علت وابستگی زیاد پدر شوهرم به مادر شوهر،از تنهایی دق کرد و مرد.

    خیلی جالبه منو شبیه اون میبینن .

    من هیچ وجه اشتراکی با مادر شوهرم ندارم.

    کلا دنیای ایشون با من از زمین تا آسمون فرق داره ‌.نه نگاهمون نه دیدگاه هامون نه طرز فکرامون ونه باورهامون .هیچ شباهتی بین ما نبوده و نیست.

    اما اگه منم مثل ایشون روزی انتخاب کنم که باید جدا بشم مطمئنم هزار ویک حرف وهزار ویک داستان برام درست خواهند کرد که اهمیتی نداره .

    میخام بگم ما با همچین آدمایی سر وکار داریم .

    اگرچه از دل تک تکشون بپرسی ،دقیقا اونا هم احساساتی شبیه منو دارن.

    من که کسیو تو روابط ،راضی و خوشحال نمی‌بینم .

    نمی‌دونم چطور شده اکثر ،خانومها دوست دارن تنها زندگی کنن .نمی‌دونم به خاطر فرهنگ وباورهای غلط داخل زندگیامونه یا مشکل چیز دیگس؟!!!!

    جملات وعبارتهای درست استاد:

    شما تمرکزت روی تغییرات خودت باشه.

    تو سعی کن احساستو خوب نگه داری .

    احساس بد مساوی با اتفاقات بدهستش .

    دلیل ومنطق تو برای جهان قابل قبول نیست.جهان همون چیزیو به تو میده که از تو میبینه .

    جهان آینه ی تمام نمای توست.

    به مثبت‌های همسرت توجه کن .

    موقعه شرایط بد سعی کن زاویه ی دیدتو عوض کنی .

    سکوت کن .

    ذهنتو کنترل کن .ورودیهای مناسب به ذهنت بده .

    به مقصد فکر نکن از مسیر لذت ببر.

    آگاهانه برای خودت اتفاقات خوب رو خلق کن .

    تو اقدام به کاری نکن .همه چیو بسپار به خدا .

    بازم صبوری کن .بازم متوکل باش.

    می‌دونم یه جاهایی ترسیدم ،ترسهاتو بسپار به خدا .

    فک کن اینم یه تضادیه که باید باهاش کنار بیایی .همه ی مشکلا تو درونمه اما چرا قدرت تصمیم گیری ومنطق درست رو ندارم نمی‌دونم ؟!!!!

    البته اگه بخام قشنگ ریشه یابیش کنم می‌دونم جریان چیه ؟!

    اما با استدلالهای زیادی هم خونی نداره میگم که در مورد حس نمی‌دونم چطور باید تصمیم گرفت؟میخام بگم نمی‌دونم چقدر حق دارم ؟!!!!

    گفتگوهای ذهنیمو باید خاموش کنم .

    در مورد ناخواسته ها صحبت نکنم .

    یه کم رها تر زندگی کنم .

    امیدوارم بتونم احساسمو به قبل برگردونم .

    حداقل خوبیش این بود که حالم خوب بود وافکار منفی سراغم نمیومد.

    اما این هفته بطور عجیبی احساست منفی نسبت به همسرم ذهنمو در گیر کرده بود.

    هر ترفندیو رفتم اما حالمو بهتر نکرد.

    فقط وقتایی که نمیدیدمش اوکی بودم.

    ولی جلو چشمم که میومد احساسم عوض میشد.

    از خدا میخام هیچ وقت هیچ کس حس منو تجربه نکنه .

    استاد جونم بازم خودمو تسلیم خدا وتسلیم روزگار وجهان میکنم .

    تا ببینم خداوند چطور و به کجاها هدایتم می‌کنه .

    از خدا برای خودم بهترینها را میخام .دیگه لذت رو تو چار چوبی نمی‌بینم .فقط در لحظه میگم حال آدم خوب وخوش باشه وهم از خودش وهم از کسی که کنارشه لذت ببره .منم دوست دارم این حسو تجربه کنم اما هر کاری میکنم نمیشه.

    من به عنوان یک زن ویک مادر در حد توان خودم سهم ونقش خودمو خوب ودرست انجام دادم .

    همسرم خودش اینو تایید می‌کنه و همیشه میگه از تو راضیم.

    اما همسرم خیلی کوتاهی داشته وداره .اون فکر می‌کنه قربون صدقه رفتنش وتوجه کردناش برای من کافیه .

    خیلی تلاش کردم تا بفهمه که این تنها چیزی نیست که من میخام ولی دیگه کاری بش ندارم .چون اون از این لحاظ تغییر نمیکنه .

    ببخشید اگه امروز دیدگاهم موج منفی داشت .

    میخاستم ننویسم اما گفتم بزار بنویسم شاید یه نفر پیامی از طرف خدا بهم داد.

    استاد جونم عاشقانه دوستت دارم .

    وجود شما عامل مهم کنترل کردن ذهن خرابمه.

    کاش اینو همسرم بفهمه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      به نام ویاد الله مهربان

      سلام به ناهید عزیز وارزشمند

      ناهید جان شما خودت قانون را خوب بلدی ولی چیزی که من از کامنتت متوجه شدم این بود که شما تمام تمرکزت رو گذاشتی رو همسرت

      همسر من هم با این قوانین آشنایی نداره وخیلی وقتا بهم طعنه میزد که تو که تمام وقت داری با عباس منش میچرخی چه فایده ای برات داره ولی من اعتنایی نمیکنم والان دیگه کلا بی خیال منه وخیلی وقتا هم کنارم میاد گوش میده یا کامنت میخونه

      تو تا همسرت را همین جور که هست نپذیری نمی تونی روابطت رو آنجور که میخوای خلق کنی منم همسرم وابستگی شدیدی به من داره که قبلا خودم هم همین وابستگی رو داشتم وتمام تلاشم این بود اورا تغییر بدم ولی از یه جایی به بعد گفتم کسی که باید تغییر کنه منم شماتو کامنتت اشاره کردید که شاید چون این باور دارم که جهان ما را از هم جدا کند

      ویجایی اشاره کردی که اکثر خانمها دوست دارند تنهایی زندگی کنند

      یا اینکه یه بله گفتید وباید تا آخر عمر یدک بکشی

      چرا فکر میکنی که کسی تو روابط راضی وخوشحال نیست

      من خودم چندسال از همسرم بزرگترم ویه بار ازدواج کردم ولی ایشون مجرد بودند به جرأت میتونم بگم کسی به خوشبختی خودمون را اطرافم نمی‌بینم

      ناهید جان یه بار با دقت کلمه به کلمه کامنتت را بخوان وباورهای مخربی که داری رو یادداشت کن من کامنت بعدی ات هم خواندم ولی باید این باور را از ریشه حل کنی تا از الگوهای تکرار شونده زندگی ات نشود

      بهترینها نصیب قلب مهربانت

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        ناهید رحیمی تبار گفته:
        مدت عضویت: 1150 روز

        سلام فهیمه جان .

        ممنون از راهنمایی وتجربه ای که از خودت بهم دادی .

        منم دارم تمام تلاشمو میکنم که این الگوی تکرار شونده دیگه سراغم نیاد.

        میدونی با وجود بودن این حس تو عمق وجودم اما مدت زیادی بود که راحت کنترلش میکردم.

        تا پارسال که خیلی زود به زود این حسم بروز داده میشد.اما خوشبختانه امسال بعد از گذشت 9ماه این اتفاق باز افتاد که دوباره خودم جمش کردم.

        واز اینکه امسال بهتر از سال گذشته میتونم مدیریت داشته باشم خوشحالم .

        امیدوارم با کمک استاد واستفاده از تجربه های شما دوستان عزیز از این الگوی تکرار شونده نجات پیدا کنم.

        بازم ممنونم ازت.

        از خدا بهترینها را برات آرزو میکنم .

        حال دلت همیشه خوبو و خوش.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: