این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-27 05:33:192024-04-19 07:08:33گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
سپاس گزار خداوند هستم که من را به مسیر الهی هدایت کرد و با دیدن این الگوهای عالی در این سایت الهی به من آموخت که هیچ گونه عذر و بهانهای برای پیشرفت وجود ندارد
تحسین میکنم امیر عزیز را که مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرد و حرکت کرده در مسیر پیشرفت وهمچنین تبریک می گویم به عاطفه عزیز که این قدر عالی پیشرفت داشتن و آفرین به سبحان عزیز که با اون سن کم مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرده
استاد عزیزم یکی از باورهای اشتباهی که من داشتم این بود که آخه مگه میشه تو در این چند سالی که با این باورهای اشتباه بزرگ شدی تعقیر کنی دیگه دیر شده و دیگه فایده ای نداره نمیشه
ولی خدا را شکر با دیدن با باورهایی که در دوره ها آموزش دادید من هم توانستم کلی از باورهای اشتباه خودم را تعقیر بدم یکی از تعقیرات بزرگی که داشتم عمل کردن به قانون سلامتی که بزرگترین تعقیر در زندگی من بود منی که خیلی عادت های بدی در تغذیه داشتم به لطف خدا و آموزش های شما در این زمینه موفق بودم یکی دیگه از تعقیرات من در روابط بود که خیلی تعقیر کرده والان خدا را شکر با آدم های موفق در ارتباط هستم و سعی می کنم خودم آگاهانه بهترین روابط را تعیین کنم چراکه من به این باور رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم پس من آگاهانه باید روی افکار و ورودی های خودم کار کنم
ویکی دیگه از نتایج خوبی که در این مسیر الهی گرفتم آرامش درونی و احساس نزدیکی به خداوند و ساختن باورهای توحیدی است
آموختم که من باید فقط وفقط روی خودم کار کنم و کاری به چگونگی نداشته باشم وباور کنم خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت میکنه عاشق منه
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
یه روز بهشتی در نور عظیم و پر از عشق خدا که تک تک سلول های بدنم کد های سلامتی که هر روز از منبع نور خدا به سمت بدنم ،از قلبم منتشر میشن تا با کلی ذوق و شوق برن و سلول های بدنم رو بغل کنن
وای که چه حس خوبی داره هر روز دیدن این اتفاق زیبا در بدنم
من کاش میتونستم اینجا با طراحی نشون بدم کد سلامتی رو
من تو دفترم هر روز طراحیش میکنم
یه قلب میکشم و توی قلب مینویسم ربّ
بعد از کنار قلب دو تا خط میکشم عین دست ولی دایره هست
صبر کن طیبه
الان که مینوشتم بهم گفته شد باید دستاشم قلب بکشی که وقتی سلول های بدنت رو بغل میکنه از سه طرف قلب تبدیل به نور بشه
بعد یه خط هم میکشیدم و پایینش توی یه بیضی مینوشتم سلامتی
و وقتی هر روز تکرار میکنم و هر روز کیف میکنم و میبینمشون
حتی لبخند و شادی سلول های بدنم و کدهای سلامتی رو میبینم که نور میشن و جاری میشن در بدم
همین الانم که دارم مینویسم میبینمشون و از ذوق اونا منم لبخند دارم و کیف میکنم
نمیدونم چی شد نوشتم
حتما لازم بود قبل نوشته هام و ردپای روز بهشتیم بنویسمشون
خدایا شکرت
امروز دو تا تخم مرغ گذاشته بودم آب پز بشه تا ببرم ورکشاپ و ناهارمو اونجا بخورم
و اول رفتم نون گرفتم و کنجدی بود به قدری بوی کنجد عالی میومد که حس فوق العاده ای داشتم
هوای امروز بارونی بود و سرد
و وقتی رسیدم تجریش برف میبارید
وقتی رسیدم دیدم برف میباره و کلی هوا فوق العاده بهشتیه
من دیگه دارم تو بهشت خدا زندگی میکنم
هر روز و هر لحظه ام خود خود بهشته
رفتم سمت میدانش و به قدری زیبا بود که درختا و همه جا فوق العاده زیبا بود
و سفید و برفی و من فقط میگفتم چقدر زیبا
خیلی خوشحالم از اینکه به قدری پیشرفت داشتم که حتی وسط پیاده رو وایسادم و از خودم سلفی گرفتم
و لبخند عمیقی داشتم که اصلا آدما رو نمیدیدم چه برسه بخوام خجالت بکشم مثل دو سال پیش
من که تا دو سال پیش عمرا اگه وسط خیابون از خودم سلفی میگرفتم ، انقدر تو خیابون با خجالت راه میرفتم و حس میکردم همه دارن نگاهم میکنن
اما الان هیچی دیگه برام اهمیتی نداره
با چنان ذوقی داشتم میخندیدم و عکس میگرفتم که کلی کیف داشت
نمیدونم اما الان دیگه وسط خیابون تو جمعیت شلوغ خود به خود میخندم و با خدا صحبت میکنم
آسمونو نگاه میکنم و جوری به همه چی نگاه میکنم که انگار بار اولمه که دارم خیابونا رو ،درختا رو میبینم
هر بار که میام تجریش خیلی حس خوبی دارم و همون درختایی که هر هفته میبینم و بازم میبینمشون میگم چقدر زیبان و برام نازگی دارن
خدایا شکرت
وقتی رفتم وسط میدان و از برفا عکس گرفتم و از خودمم سلفی گرفتم ، چشمم به یه درختی افتاد که دیدم دقیقا طرح لبخند ،چشم و ابرو و بینی به زیبایی و به وضوح طراحی شده روی تنه درخت
طراحش خدا بود
چون برفایی که روی تنه درخت نشسته بود و آب شده بود قسمت هایی که آب شده بود تیره رنگ شده بودن و دقیقا چشم و بینی و لبخند عمیقی روی تنه درخت طراحی شده بود
و من عکس گرفتم از این شاهکار بسیار زیبای خدا
خدایا شکرت
و بعد رفتم ورکشاپ
وقتی رسیدم فانوس و ترازو و بطری شیشه ای و کدو و وزنه گذاشته بودن
زاویه طراحیمو انتخاب کردم و نشستم
یه استادی هست که همیشه لبخند به لب داره و حس خوبی داره
وقتی منو میبینه به قدری با خوشحالی و لبخند سلام میده که حس خوبی به آدم میده
وقتی میبینمشون به خودم میگم طیبه تو هم یاد بگیر همیشه با خوشرویی سلام بدی
و برای خودم بوم و سه پایه و وسایلای دیگه گذاشتم
وقتی شروع کردم به طراحی ترازو ،برام سخت بود اما گفتم باید طراحیش کنم و یاد بگیرم
خیلی حس خوبی داره وقتی هر هفته یک شنبه ها به لطف خدا میام و اینجا قدمی برای پیشرفتم در مهارت نقاشی برمیدارم
وقتی دوستم اومد و باهم نشستیم و کار کردیم امروز تعداد استادا کم بود ، وقتی چای و شیرینی آوردن
من مثل همیشه یدونه چای برمیداشتم و بعد دوباره یه چای دیگه برمیداشتم
و شیرینی هم وقتی آوردن خوشحالم که دیگه به اندازه روزای اولی که تصمیم گرفتم شیرینی نخوردم ،دلم شیرینی نمیخواد
همکلاسیم گفت شیرینی نمیخوری ؟ گفتم آره دیگه یاد گرفتم که نخورم و به بدنم احترام بذارم
گفت سخته ،نگو ، چجوری جلوی خودتو میگیری ؟
وقتی به این فکر میکنم که قراره بخش کورتکس مغزم که مربوط به اراده هست بزرگ تر و بزرگتر بشه ،بیشتر علاقه مند میشم که اراده ام رو با این تمرینات قوی کنم
تو ورکشاپ که طراحیم تموم شد و رفتم رنگ بردارم تا کارمو شروع کنم ، هی میگفتم یکم رنگ اضافه بردارم و ببرم تو خونه بومامو زیر سازی کنم بعد یهویی به خودم اومدم گفتم طیبه چیکار داری میکنی
این کار درست نیست
رنگارو گذاشتم که اینجا کار کنی نه اینکه ببری خونه
به اندازه مصرفت بردار اگر اضافه موند اونو میبری
وقتی رفتم طراحیمو به استاد طراحیم نشون بدم هنرجوی استام هم اومده بود که من هر هفته چهارشنبه قرار شده برم گالریش تو انقلاب که ازش طراحی و تذهیب رایگان یاد بگیرم
منم ۱۹ سالمه از ۱۷ سالگی با شما و استاد دیگه که توی این حوضه هستن آشنا شدم .
این مدت اخیر یک تا یک و نیم ساله تصمیم گرفتم خیلی جدی تر روی خودم و باور هام کار کنم و خوب خدارو صد هزار مرتبه شکر تونستم خودم و شخصیت خودم رو خیلی خیلی قوی تر کنم و بهبود ببخشم .
راستش حرفی که آقا سبحان زد در مورد منم صدق میکنه توی این یکی دو سال اخیر خیلی از آدم هایی که حالا تو فامیل و آشنا ها بودن و خیلی بقیه قبولشون داشتن و به قولی ریش سفید اصلا خیلی خیلی باورنکردنی میان و با من حرف میزنن این در صورتیه که با بقیه ی هم سم و سال های من که توی فامیل هستن اصلا ارتباطی برقرار نمیکنن یعنی رسما سلام هم نمی کنن ولی میان و با من هم صحبت میشن و خیلی میشنوم که بهم میگن با اینکه سن و سال کمی داری ولی خیلی فکرت درسته 😁🙂
من از لحاظ شرایط مالی خانوادم هیچ مشکلی مالی ندارن خداروشکر و مثل چند تا دوست دیگه مون پدرم مخالف کار کردن منه و بهم میگه من تمام این مال و ثروت رو برای شما دارم میسازم ….
ولی من از دوسال پیش که با این قوانین آشنا شدم شروع کردم و با خودم گفتم باید خودم پول دربیارم .
حالا برای چند تا شرکت به صورت آنلاین کار میکردم تا اینکه دیدم من واقعا علاقه ای به کاری که دارم میکنم ندارم و شما گفتید که باید برید دنبال کاری که ساعت و زمان و خستگی و …..حالیت نشه .
منم رفتم دنبال علایقم .دارم حسابداری میخونم چون از بچگی خودم رو یه خانم حسابدار میدیدم که یه شرکت بزرگ حسابداری داره که بتونه به مردم کمک کنه که کسب و کارشون رو توسعه بدن و مسائل مالی که دارن رو حل کنن.
این آرزوی من بوده از بچگی که الان شده هدف و من عاشقانه دارم گام بر میدارم و به لطف الله درها داره برام باز میشه .
از همین الان دارم حس میکنم اون لذتی رو که بعد یه مدت که به هدفم رسیدم و دارم این کامنتی که روی سایت گذاشتم رو میخونم .
خدارو صد هرار مرتبه شکرت برای اینکه منو به این آگاهی رسوندی و استاد عزیز رو در مسیر من قرار دادی تا خیلی خیلی راحت تر و بدون چک و لگد کائنات به خواسته هام برسم😁🫀
من به نیت دیگه اومدم که سایت رو چک کنم ولی خداوندهادیه دیگه خودتون که بیشتر میدونید و به این فایل ارزشمندکه روز 129 از روز شمار تحول زندگی من هست رو دیدم و خیلی خیلی برام جالب بود که من رو خداوند همیشه با چک و لقد به مسیر میکشوند وبعضی مواقع هم خودم اصلا درست نمیکردم مثل امتحان ها منی که نابغه ریاضی بودم و ادعام میشه برای فهمیدن راحت ریاضی و علوم معادلاتی دیپلمم ناقص شد و درس نخوندم و فکر میکنم که اگه درس نخونم در اصل به خودم و استعدادی که خداوند بهم داده دارم بی احترامی میکنم البته گفت و گو های ذهنی در مورد توجه دیگران هم بی تاثییر نیست ولی من خودم رو در دسته سوم میدونم برای حل مسائل مسائلی که با فقط وفقط روزی سه تا چهار ساعت میشه ریشه کنش کرد ولی تا دنیا بهم فشار نیاورد و نیاره نمیتونستم که حلشون کنم فک کنم این از عدم احساس لیاقت میاد چرا که وقتیکه خودت رو قبول نداشته باشی مثل الان من که باور دارم من نمیتونم ارزش خلق کنم وبابا اونا انسان های خاصی هستند سمت تغییر نمیری و تغییر هم نمیکنی مثل داستان بز استاد که وقتی فهمید که غذاش داخل سبد هست و یک وزنه چند ده کیلویی رو برداشت تا به غذاش برسه و تمام موانع رو پشت سر گذاشت و باور داشت که میتونه اون وقت به سمت خواستش رفت و به هدفش رسید و به نظر من دسته ها با توجه به احساس لیاقتشون بهش نمیرسند نمیدونم چرا دارم این رو مینویسم ولی دارم خودم رو نگاه میکنم و میبینم مثال هایی دارم که خودم رو داخلش بهبود بخشیدم و همیشه بهتر شدم و جهان هم بهم پاداش داد که آقای فرخی بسم الله داری کار میکنی پس اینم جایزت مثل همون قضیه سربازی که داخل چند تا کامنت دیگه نوشته بودمشون و من بدون اینکه کسی بگه کار درست رو انجام دادم و از سرعلاقه به امتیاز هایی مثل اون موقع رسیدم واقعا خدا راسپاس که این رو الان متوجه شدم و واقعا این کامنت ها غوغا میکنند.اینم باشه ردپایی برای من
دوستان و تجربه هاشون خیلی زیبا و بیدار کننده بودن واقعاً و نوشته ی بی نظیر آسوی عزیز واوووو بود واقعاً برام
چقدر زیباست الهی صد هزار مرتبه شکرت خداجونم که واقعاً آرامش قلبی توی مشاهده بقیه خودت که «««تجربه »»» ارزشمندترین سرمایه کل کائنات و در اختیار ما میذارن دوستان
منم خیلی دلم میخواست توی کلاب هاس استاد منو میاورد بالا تا تجربه خودمو بگم
چند سال پیش دقیقاً این مشت و لگد خوردن برای من اتفاق افتاد و جالب که نه یکبار بلکه تو برهه های زمانی مختلف چند بار حسابی رفتم تو در و دیوار تا اینکه واقعاً آخرین بار توی مسیری که همیشه توی خاطره هک شده با خدای خودم با درون بی نظیر خودم مواجه شدم دروغ چرا ایمان صد در صد نداشتم که صدامو میشنوه ولی دلم حال قشنگی داشت میگفتم به خودم بگو باهاش صحبت کن بگو که دیگه بسه تو دیوار رفتن دیگه بسه خورد شدن عزت نفس ات و شاید معجزه بنظر بیاد جهان هستی با من همسو شد نمیگم تمام مشکلاتم یکدفعه گلستان شد برام نه دوست عزیز از زجر آورترین حس دنیا از تکرار پشت تکرار آزاد شدم ، ذات مقدس الهی روح مقدسم منو هدایت کرد به مسیری که شاید حتی کلی سختی هم توی اون مسیر پشت سر گذاشتم ولی ایمان ، نور ، وجود مقدس حضرت دوست و حس کردم خیلی قبل از این ماجراها هم تک تک امتیاز ها و کردیت های موفقیت هامو به خداوند مدیون بودم ولی ایندفعه انگار «««جدیت»»» و از تموم وجودم دریافت کرده بود که با تمامیت وجودم میخوام که از تکرار منو خارج کنی
الان ک اینجا توی این محفل عشق و تجمع روح های مقدس الهی ذات های پاک کنار هم هر روز و هر شب با حال بی نظیر از پیشرفت ها و ««««« تجربه »»»» های همدیگه درس میگیریم و لذت میبریم پیش خودم میگم من با موفقیت بزرگتر و ارزشمند تر بعدی تمام دوستانم رو تمام این خانواده بزرگ عباس منش عزیزم رو خوشحال تر میکنم
واقعاً خداوند متعال صد هزار مرتبه شکر میکنم برای این حال بی نظیر و فوقالعاده شکر میکنم که سال میلادی جدید با قدرت فراوان آغاز کردم و با ذوق فراوان میرم برای تیک زدن تک تک لیست شکرگزاری هام در پناه خداوند متعال سلامت و ثروتمند باشید
به نام خداوند بزرگوسپاس به خاطر وجود استاد عزیز تر از جانم و مریم بانوی دوست داشتنی که برای ما زحمت میکشن وباعث آگاهی و رشد فکری و هدایت ما در زندگی میشن تا دنیا برای همه انسانها دنیای زیباتری برای زندگی بشه هر بار که یکی از فایلهاتون را گوش میکنم به واقع احساس میکنم که خداوند آن ندای درونی وقلبیم را با صدای شما استاد گرامی به وضوح به گوشم انتقال میدهد
من نیاز به دعوت به صبر وبرد باری داشتم که به خوبی راهنمایی شدم
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
سپاس گزار خداوند هستم که من را به مسیر الهی هدایت کرد و با دیدن این الگوهای عالی در این سایت الهی به من آموخت که هیچ گونه عذر و بهانهای برای پیشرفت وجود ندارد
تحسین میکنم امیر عزیز را که مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرد و حرکت کرده در مسیر پیشرفت وهمچنین تبریک می گویم به عاطفه عزیز که این قدر عالی پیشرفت داشتن و آفرین به سبحان عزیز که با اون سن کم مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرده
استاد عزیزم یکی از باورهای اشتباهی که من داشتم این بود که آخه مگه میشه تو در این چند سالی که با این باورهای اشتباه بزرگ شدی تعقیر کنی دیگه دیر شده و دیگه فایده ای نداره نمیشه
ولی خدا را شکر با دیدن با باورهایی که در دوره ها آموزش دادید من هم توانستم کلی از باورهای اشتباه خودم را تعقیر بدم یکی از تعقیرات بزرگی که داشتم عمل کردن به قانون سلامتی که بزرگترین تعقیر در زندگی من بود منی که خیلی عادت های بدی در تغذیه داشتم به لطف خدا و آموزش های شما در این زمینه موفق بودم یکی دیگه از تعقیرات من در روابط بود که خیلی تعقیر کرده والان خدا را شکر با آدم های موفق در ارتباط هستم و سعی می کنم خودم آگاهانه بهترین روابط را تعیین کنم چراکه من به این باور رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم پس من آگاهانه باید روی افکار و ورودی های خودم کار کنم
ویکی دیگه از نتایج خوبی که در این مسیر الهی گرفتم آرامش درونی و احساس نزدیکی به خداوند و ساختن باورهای توحیدی است
آموختم که من باید فقط وفقط روی خودم کار کنم و کاری به چگونگی نداشته باشم وباور کنم خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت میکنه عاشق منه
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 30 دی رو با عشق مینویسم
رضایت
نمیدونستم این رد پام رو در کدوم فایل بذارم
یهویی نوشتم رضایت
و چقدر با رد پای من هماهنگ بود این فایل
خدایا شکرت
یه روز بهشتی در نور عظیم و پر از عشق خدا که تک تک سلول های بدنم کد های سلامتی که هر روز از منبع نور خدا به سمت بدنم ،از قلبم منتشر میشن تا با کلی ذوق و شوق برن و سلول های بدنم رو بغل کنن
وای که چه حس خوبی داره هر روز دیدن این اتفاق زیبا در بدنم
من کاش میتونستم اینجا با طراحی نشون بدم کد سلامتی رو
من تو دفترم هر روز طراحیش میکنم
یه قلب میکشم و توی قلب مینویسم ربّ
بعد از کنار قلب دو تا خط میکشم عین دست ولی دایره هست
صبر کن طیبه
الان که مینوشتم بهم گفته شد باید دستاشم قلب بکشی که وقتی سلول های بدنت رو بغل میکنه از سه طرف قلب تبدیل به نور بشه
بعد یه خط هم میکشیدم و پایینش توی یه بیضی مینوشتم سلامتی
و وقتی هر روز تکرار میکنم و هر روز کیف میکنم و میبینمشون
حتی لبخند و شادی سلول های بدنم و کدهای سلامتی رو میبینم که نور میشن و جاری میشن در بدم
همین الانم که دارم مینویسم میبینمشون و از ذوق اونا منم لبخند دارم و کیف میکنم
نمیدونم چی شد نوشتم
حتما لازم بود قبل نوشته هام و ردپای روز بهشتیم بنویسمشون
خدایا شکرت
امروز دو تا تخم مرغ گذاشته بودم آب پز بشه تا ببرم ورکشاپ و ناهارمو اونجا بخورم
و اول رفتم نون گرفتم و کنجدی بود به قدری بوی کنجد عالی میومد که حس فوق العاده ای داشتم
هوای امروز بارونی بود و سرد
و وقتی رسیدم تجریش برف میبارید
وقتی رسیدم دیدم برف میباره و کلی هوا فوق العاده بهشتیه
من دیگه دارم تو بهشت خدا زندگی میکنم
هر روز و هر لحظه ام خود خود بهشته
رفتم سمت میدانش و به قدری زیبا بود که درختا و همه جا فوق العاده زیبا بود
و سفید و برفی و من فقط میگفتم چقدر زیبا
خیلی خوشحالم از اینکه به قدری پیشرفت داشتم که حتی وسط پیاده رو وایسادم و از خودم سلفی گرفتم
و لبخند عمیقی داشتم که اصلا آدما رو نمیدیدم چه برسه بخوام خجالت بکشم مثل دو سال پیش
من که تا دو سال پیش عمرا اگه وسط خیابون از خودم سلفی میگرفتم ، انقدر تو خیابون با خجالت راه میرفتم و حس میکردم همه دارن نگاهم میکنن
اما الان هیچی دیگه برام اهمیتی نداره
با چنان ذوقی داشتم میخندیدم و عکس میگرفتم که کلی کیف داشت
نمیدونم اما الان دیگه وسط خیابون تو جمعیت شلوغ خود به خود میخندم و با خدا صحبت میکنم
آسمونو نگاه میکنم و جوری به همه چی نگاه میکنم که انگار بار اولمه که دارم خیابونا رو ،درختا رو میبینم
هر بار که میام تجریش خیلی حس خوبی دارم و همون درختایی که هر هفته میبینم و بازم میبینمشون میگم چقدر زیبان و برام نازگی دارن
خدایا شکرت
وقتی رفتم وسط میدان و از برفا عکس گرفتم و از خودمم سلفی گرفتم ، چشمم به یه درختی افتاد که دیدم دقیقا طرح لبخند ،چشم و ابرو و بینی به زیبایی و به وضوح طراحی شده روی تنه درخت
طراحش خدا بود
چون برفایی که روی تنه درخت نشسته بود و آب شده بود قسمت هایی که آب شده بود تیره رنگ شده بودن و دقیقا چشم و بینی و لبخند عمیقی روی تنه درخت طراحی شده بود
و من عکس گرفتم از این شاهکار بسیار زیبای خدا
خدایا شکرت
و بعد رفتم ورکشاپ
وقتی رسیدم فانوس و ترازو و بطری شیشه ای و کدو و وزنه گذاشته بودن
زاویه طراحیمو انتخاب کردم و نشستم
یه استادی هست که همیشه لبخند به لب داره و حس خوبی داره
وقتی منو میبینه به قدری با خوشحالی و لبخند سلام میده که حس خوبی به آدم میده
وقتی میبینمشون به خودم میگم طیبه تو هم یاد بگیر همیشه با خوشرویی سلام بدی
و برای خودم بوم و سه پایه و وسایلای دیگه گذاشتم
وقتی شروع کردم به طراحی ترازو ،برام سخت بود اما گفتم باید طراحیش کنم و یاد بگیرم
خیلی حس خوبی داره وقتی هر هفته یک شنبه ها به لطف خدا میام و اینجا قدمی برای پیشرفتم در مهارت نقاشی برمیدارم
وقتی دوستم اومد و باهم نشستیم و کار کردیم امروز تعداد استادا کم بود ، وقتی چای و شیرینی آوردن
من مثل همیشه یدونه چای برمیداشتم و بعد دوباره یه چای دیگه برمیداشتم
و شیرینی هم وقتی آوردن خوشحالم که دیگه به اندازه روزای اولی که تصمیم گرفتم شیرینی نخوردم ،دلم شیرینی نمیخواد
همکلاسیم گفت شیرینی نمیخوری ؟ گفتم آره دیگه یاد گرفتم که نخورم و به بدنم احترام بذارم
گفت سخته ،نگو ، چجوری جلوی خودتو میگیری ؟
وقتی به این فکر میکنم که قراره بخش کورتکس مغزم که مربوط به اراده هست بزرگ تر و بزرگتر بشه ،بیشتر علاقه مند میشم که اراده ام رو با این تمرینات قوی کنم
تو ورکشاپ که طراحیم تموم شد و رفتم رنگ بردارم تا کارمو شروع کنم ، هی میگفتم یکم رنگ اضافه بردارم و ببرم تو خونه بومامو زیر سازی کنم بعد یهویی به خودم اومدم گفتم طیبه چیکار داری میکنی
این کار درست نیست
رنگارو گذاشتم که اینجا کار کنی نه اینکه ببری خونه
به اندازه مصرفت بردار اگر اضافه موند اونو میبری
وقتی رفتم طراحیمو به استاد طراحیم نشون بدم هنرجوی استام هم اومده بود که من هر هفته چهارشنبه قرار شده برم گالریش تو انقلاب که ازش طراحی و تذهیب رایگان یاد بگیرم
وقتی منو دید سلام کردیم و گفت میام ورکشاپ کارتو میبینم
امروز عجیب بود همه میومدن و بهم سلام میدادن
همکلاسیم یهویی برگشت گفت چه خبره همه دوست شدن باهات، یکی زنگ میزنه حالتو میپرسه ، یکی میاد میگه ناهار خوردی اگه نخوردی بگو
یکی میاد سلاممیده
همه میان باهات صحبت میکنن
چه خبر شده
و فقط خندیدم و گفتم خداست که داره بهم توجه میکنه
خیلی حس خوبی داشت
وقتی چای آوردن من برداشتم و رفتم نمازخونه که پشت بومه ،نشستم و با تخم مرغام خوردم
به قدری خوشمزه بود که حس میکردم بی نهایت کد سلامتی داره به بدنم ازسال میشه
وقتی خوردم و پاشدم تا برم سر ورکشاپ ،یه خانم نماز میخوند گفت غذای سالمی میخوردی در آرامش
چقدر خوبه که مراقبت میکنی
الان که نوشتم تاره متوجه پیامش شدم
خدا داشت تحسینم میکرد که میگفت آفرین که داری مراقبت میکنی از جسمت و سلول هات
ادامه بده و مطمئن باش که لیاقت دریافت دوره فانون سلامتی رو داری
خیلی روز خاصی بود
خدایا شکرت
وقتی برگشتم یه رستوران هست همیشه از اونجا رد میشیم میریم داخل ورکشاپ
یکی از کارمندای اونجا که یه خانم هست دیدم بهم نگاه کرد و لبخند زد و سلام داد
عجیب بود یشه رد میشدم و نگاه میکرد ولی هیچ وقت لبخند نمیزد
امروز به طرز شگفتی به طرق مختلف داشتم عشق خدا رو دریافت میکردم
خدایا شکرت
دوره عزت نفس و عشق و مودت بی نهایت عالی بودن تا چند جلسه که گوش دادم و سعی میکنم که تمریناتش رو انجام بدم خیلی همه چی تغییر کرده
من فقط و فقط هر روز هم داره بیشتر میشه ، هی توجه و محبت و احترام و حس ارزشمندی دارم
چون خدا داره به طرق مختلف سورپرایزم میکنه
ماچ ماچی خودم خیلی دوستت دارم
وقتی کارمون تموم شد و تحویل دادیم
گفتن قراره هفته بعد مدل زنده بیارن و ما بشینیم و یه نفر رو بکشیم و طراحی کنیم
خیلی خوشحال شدم
دقیقا من همیشه میخواستم یه نفر رو طراحی کنم
درسته که استادم میگفت از خانواده شروع کنین
اما نمیشد و کسی همکاری نمیکرد
تا اینکه امروز گفتن هفته بعد مدل زنده داریم
خیلی خیلی خدارو شکر میکنم که هر روز داره برای پیشرفت من همه کار انجام میده
وقتی ما داشتیم کار میکردیم ادمین پیج ورکشاپ پاساژ از استادا و کاراشون عکس میگرفت
من بازم گفتم چرا از کار من نمیگیره
وقتی برگشتم خونه دیدم استوری گذاشته ، و از کار دوستمفیلم گرفته بود اما از من نه
با خودم گفتم چرا از من فیلم نگرفت
کار من که بهتر از کار دوستم بود
و خیلی بهم برخورد
یادمه یه بار اوایل که میرفتیم ورکشاپ کار دوستم هم مثل من خوب نبود اما باز هم از اون فیلم میگرفت
به استادم میگفتم از من فیلم نمیگیره ،استادم در جواب میگفت حتما کارت در طراحی خوب تر نشده ،این یعنی اینکه باید پیشرفت کنی تا از کار تو هم عکس بگیرن
اما امروز خیلی بهمبرخورد با خودمگفتم فکر کن طیبه چرا بهت برخورد؟؟؟
چند تا چیز اومد به فکرم
اینکه من حس میکردم همکلاسیم چون بدون روسری هست و زیباست کارشو عکس میگیره و از من هیچ وقت عکس نمیگیره
که این برمیگرده به کمبود عزت نفس
که باید بیشتر روی خودم کار کنم
اما درمورد طراحی
تصمیم گرفتم جوری کار کنم و پیرفت کنم از روز قبلم که دیگه برام مهم نباشه که چرا از کار من عکس نگرفت
خودم برای خودمطراحی کنم و لذت ببرم و به فکر این نباشم که بگم از من عکس بگیرن
درسته به قول استاد نیاز هست ،انسان دوست داره که دیده بشه اما زیادش هم خوب نیست
من باید تعادل رو یاد بگیرم
و باید ار امروز برای پیشرفتم مصمم تر بشم
وقتی رفتم به استادم کارمو نشون بدم ، سرکلاسش بود
تا رفتم وایسادم جلو مغازه اش
هنرجوهاش لبخند زدن و سلام دادن و اصلا این بار با دفه های قبل فرق میکرد
همه منو میدیدن لبخند میزدن و با عشق سلام میدادن
خدا داشت تو بهشتش بی نهایت عشقش رو به من هدیه میداد
وقتی به استادم نشون دادم کارمو برگشتم
تو راه دیدم دستفروشی قاب گوشی میفروشه
یدونه برداشتم و خریدم
طرح پروانه بود
خیلی زیبا بود
وقتی خریدمش بغلش کردم و با شوق از خدا سپاسگزاری کردم
خیلی حس خوبی داشتم که قاب گوشی خریدم
چون قابم خراب شده بود یه جدیدشو گرفتم خیلی لذت بخش بود
خدایا شکرت
امروز دوتا نشونه هم دریافت کردم
از هر گذر آسوده بگذر
برنده ،طلا
خدا هر روز داره بهم میگه آسوده باش من تو رو به هر آنچه که میخوای میرسونم
تو فقط با من باش
تو فقط باوراتو قوی کن و تکرار کن با تمرکز
من بهت پاسخ میدم به سرعت
فقط کافیه که تلاشت رو ببینم
وقتی برگشتم خونه مادرم قرار بود بیاد از خونه خواهرم و بلیت گرفته بود
خیلی خوشحالم که دیگه وابستگی که به مادرم داشتم رو دیگه ندارم ،و رها شدم و خوشحال تر اینکه سعی میکنم خودم مسئولیت کارهای خودمو به عهده بگیرم
خدایا شکرت
امروز بازم یه بوم بزرگ از ورکشاپ گرفتم و به داداشم دادم
چقدر حس خوبیه
خدایا شکرت
هر روز خدا داره بهم هدیه میده
دیروز فایل سفر به دور آمریکا قسمت 190 نشونه روزم بود
خیلی حس خوبی داشتم
خدا به صورت مداورم داره بهشت رو برای من هدیه میده
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و بهترین هارو ار خدا براتون میخوام
سلام استاد عزیز
منم ۱۹ سالمه از ۱۷ سالگی با شما و استاد دیگه که توی این حوضه هستن آشنا شدم .
این مدت اخیر یک تا یک و نیم ساله تصمیم گرفتم خیلی جدی تر روی خودم و باور هام کار کنم و خوب خدارو صد هزار مرتبه شکر تونستم خودم و شخصیت خودم رو خیلی خیلی قوی تر کنم و بهبود ببخشم .
راستش حرفی که آقا سبحان زد در مورد منم صدق میکنه توی این یکی دو سال اخیر خیلی از آدم هایی که حالا تو فامیل و آشنا ها بودن و خیلی بقیه قبولشون داشتن و به قولی ریش سفید اصلا خیلی خیلی باورنکردنی میان و با من حرف میزنن این در صورتیه که با بقیه ی هم سم و سال های من که توی فامیل هستن اصلا ارتباطی برقرار نمیکنن یعنی رسما سلام هم نمی کنن ولی میان و با من هم صحبت میشن و خیلی میشنوم که بهم میگن با اینکه سن و سال کمی داری ولی خیلی فکرت درسته 😁🙂
من از لحاظ شرایط مالی خانوادم هیچ مشکلی مالی ندارن خداروشکر و مثل چند تا دوست دیگه مون پدرم مخالف کار کردن منه و بهم میگه من تمام این مال و ثروت رو برای شما دارم میسازم ….
ولی من از دوسال پیش که با این قوانین آشنا شدم شروع کردم و با خودم گفتم باید خودم پول دربیارم .
حالا برای چند تا شرکت به صورت آنلاین کار میکردم تا اینکه دیدم من واقعا علاقه ای به کاری که دارم میکنم ندارم و شما گفتید که باید برید دنبال کاری که ساعت و زمان و خستگی و …..حالیت نشه .
منم رفتم دنبال علایقم .دارم حسابداری میخونم چون از بچگی خودم رو یه خانم حسابدار میدیدم که یه شرکت بزرگ حسابداری داره که بتونه به مردم کمک کنه که کسب و کارشون رو توسعه بدن و مسائل مالی که دارن رو حل کنن.
این آرزوی من بوده از بچگی که الان شده هدف و من عاشقانه دارم گام بر میدارم و به لطف الله درها داره برام باز میشه .
از همین الان دارم حس میکنم اون لذتی رو که بعد یه مدت که به هدفم رسیدم و دارم این کامنتی که روی سایت گذاشتم رو میخونم .
خدارو صد هرار مرتبه شکرت برای اینکه منو به این آگاهی رسوندی و استاد عزیز رو در مسیر من قرار دادی تا خیلی خیلی راحت تر و بدون چک و لگد کائنات به خواسته هام برسم😁🫀
تنها تو را میپرستیم وتنها از تو یاری میجوییم
من به نیت دیگه اومدم که سایت رو چک کنم ولی خداوندهادیه دیگه خودتون که بیشتر میدونید و به این فایل ارزشمندکه روز 129 از روز شمار تحول زندگی من هست رو دیدم و خیلی خیلی برام جالب بود که من رو خداوند همیشه با چک و لقد به مسیر میکشوند وبعضی مواقع هم خودم اصلا درست نمیکردم مثل امتحان ها منی که نابغه ریاضی بودم و ادعام میشه برای فهمیدن راحت ریاضی و علوم معادلاتی دیپلمم ناقص شد و درس نخوندم و فکر میکنم که اگه درس نخونم در اصل به خودم و استعدادی که خداوند بهم داده دارم بی احترامی میکنم البته گفت و گو های ذهنی در مورد توجه دیگران هم بی تاثییر نیست ولی من خودم رو در دسته سوم میدونم برای حل مسائل مسائلی که با فقط وفقط روزی سه تا چهار ساعت میشه ریشه کنش کرد ولی تا دنیا بهم فشار نیاورد و نیاره نمیتونستم که حلشون کنم فک کنم این از عدم احساس لیاقت میاد چرا که وقتیکه خودت رو قبول نداشته باشی مثل الان من که باور دارم من نمیتونم ارزش خلق کنم وبابا اونا انسان های خاصی هستند سمت تغییر نمیری و تغییر هم نمیکنی مثل داستان بز استاد که وقتی فهمید که غذاش داخل سبد هست و یک وزنه چند ده کیلویی رو برداشت تا به غذاش برسه و تمام موانع رو پشت سر گذاشت و باور داشت که میتونه اون وقت به سمت خواستش رفت و به هدفش رسید و به نظر من دسته ها با توجه به احساس لیاقتشون بهش نمیرسند نمیدونم چرا دارم این رو مینویسم ولی دارم خودم رو نگاه میکنم و میبینم مثال هایی دارم که خودم رو داخلش بهبود بخشیدم و همیشه بهتر شدم و جهان هم بهم پاداش داد که آقای فرخی بسم الله داری کار میکنی پس اینم جایزت مثل همون قضیه سربازی که داخل چند تا کامنت دیگه نوشته بودمشون و من بدون اینکه کسی بگه کار درست رو انجام دادم و از سرعلاقه به امتیاز هایی مثل اون موقع رسیدم واقعا خدا راسپاس که این رو الان متوجه شدم و واقعا این کامنت ها غوغا میکنند.اینم باشه ردپایی برای من
در پناه حق
سلام خدمت خانواده عباس منش عزیز
دوستان و تجربه هاشون خیلی زیبا و بیدار کننده بودن واقعاً و نوشته ی بی نظیر آسوی عزیز واوووو بود واقعاً برام
چقدر زیباست الهی صد هزار مرتبه شکرت خداجونم که واقعاً آرامش قلبی توی مشاهده بقیه خودت که «««تجربه »»» ارزشمندترین سرمایه کل کائنات و در اختیار ما میذارن دوستان
منم خیلی دلم میخواست توی کلاب هاس استاد منو میاورد بالا تا تجربه خودمو بگم
چند سال پیش دقیقاً این مشت و لگد خوردن برای من اتفاق افتاد و جالب که نه یکبار بلکه تو برهه های زمانی مختلف چند بار حسابی رفتم تو در و دیوار تا اینکه واقعاً آخرین بار توی مسیری که همیشه توی خاطره هک شده با خدای خودم با درون بی نظیر خودم مواجه شدم دروغ چرا ایمان صد در صد نداشتم که صدامو میشنوه ولی دلم حال قشنگی داشت میگفتم به خودم بگو باهاش صحبت کن بگو که دیگه بسه تو دیوار رفتن دیگه بسه خورد شدن عزت نفس ات و شاید معجزه بنظر بیاد جهان هستی با من همسو شد نمیگم تمام مشکلاتم یکدفعه گلستان شد برام نه دوست عزیز از زجر آورترین حس دنیا از تکرار پشت تکرار آزاد شدم ، ذات مقدس الهی روح مقدسم منو هدایت کرد به مسیری که شاید حتی کلی سختی هم توی اون مسیر پشت سر گذاشتم ولی ایمان ، نور ، وجود مقدس حضرت دوست و حس کردم خیلی قبل از این ماجراها هم تک تک امتیاز ها و کردیت های موفقیت هامو به خداوند مدیون بودم ولی ایندفعه انگار «««جدیت»»» و از تموم وجودم دریافت کرده بود که با تمامیت وجودم میخوام که از تکرار منو خارج کنی
الان ک اینجا توی این محفل عشق و تجمع روح های مقدس الهی ذات های پاک کنار هم هر روز و هر شب با حال بی نظیر از پیشرفت ها و ««««« تجربه »»»» های همدیگه درس میگیریم و لذت میبریم پیش خودم میگم من با موفقیت بزرگتر و ارزشمند تر بعدی تمام دوستانم رو تمام این خانواده بزرگ عباس منش عزیزم رو خوشحال تر میکنم
واقعاً خداوند متعال صد هزار مرتبه شکر میکنم برای این حال بی نظیر و فوقالعاده شکر میکنم که سال میلادی جدید با قدرت فراوان آغاز کردم و با ذوق فراوان میرم برای تیک زدن تک تک لیست شکرگزاری هام در پناه خداوند متعال سلامت و ثروتمند باشید
سلام بر استاد عزیزم و دوستان گلم از دوستانی که پیشرفت خودشون رو لطف کردند و با ما به اشتراک گذاشتند تشکر میکنم
وقتی از موفقیت های اعضای خانواده عباسمنش ام میشنوم انگیزه میگیرم و خوشحال میشم
و ایمان دارم روزی من هم از موفقیت هایم برای عزیزانم خواهم گفت
اگرچه بعد از دوسال من نیز زندگی رویایی از نظر بقیه دارم
اما انسان فراموشکار است و همه چیز براش طبیعی میشه
من اما هرروز سپاسگزاری میکنم بخاطر روابط بالیی ام
بخاطر جذب ثروتم
بخاطر احترام فراوانی که دریافت میکنم
خدایا شکرت برای وجود استاد و دوستانم
از وقتی عباسمنشی شدم میل به سکوت دارم
میل به تنهایی دارم
از زندگی خودم لذت میبرم و لحظه لحظه هایم را لمس میکنم
خدایا شکرت
سلام گرم من خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون
این فایل موقعی که رو سایت قرار گرفت بارها و بارها گوشش دادم
گاهی هم رندم فایل های دانلودی رو گوش میدم
ولی اینکه دوباره به عنوان فایل های روزشمار تحول رو سایت تکرار میشه،عالیه
چون الان دیدگاه و بینشم تغییر کرده
خصوصا این روزها که مشغول دوره ی بینظیر و ارزشمند احساس لیاقتم و کلی دیدگاهم تغییر کرده
استاد چه قدر قشنگ شما گفتید من تازه تو دوره ی احساس لیاقت به این نتیجه رسیدم
که من ی بار به دنیا اومدم،خداوند منو برای این زندگی ارزشمند خلق کرده
پس باید اول در خدمت خودم باشم
باید دنبال علایقم برم
باید جوری زندگی کنم که لحظه ی مرگم نگم نه به من فرصت بدید من کلی کارها دارم که دوست داشتم انجام بدم و ندادم
من اینروزا عمیقا به این درک رسیدم
که من ارزشمندم
همین که به دنیا اومدم
همین که وجود دارم ارزشمندم
من لیاقت اینو دارم که جوریکه دوست دارم و فکر میکنم درسته زندگی کنم
نه جوریکه اطرافیان انتظار دارن
من دلم نمیخواد لحظه ی مرگم مدیون خودم باشم
و بگم حیف که جوریکه دوست داشتم زندگی نکردم
من نمیخوام موقع مرگم حسرت اینو داشته باشم که چرا دنبال علایقم نرفتم
چرا تجربشون نکردم
چرا از خودم دریغ کردم اون زندگی رو که براش به دنیا اومدم ودوست داشتم
از صمیمقلبم برای تک تک بچه ها ارزو میکنم زندگیی رو زندگی کنن که دوست دارن
حسرتی به دلشون نزارن
من اون زمان باوجودیکه کلی این فایل رو گوش دادمه بودم اینقدر عمیق درکش نکرده بودم
الان باپوست وخونم میفهمش
ازتون بینهایت سپاسگزارم
به نام خداوند بزرگوسپاس به خاطر وجود استاد عزیز تر از جانم و مریم بانوی دوست داشتنی که برای ما زحمت میکشن وباعث آگاهی و رشد فکری و هدایت ما در زندگی میشن تا دنیا برای همه انسانها دنیای زیباتری برای زندگی بشه هر بار که یکی از فایلهاتون را گوش میکنم به واقع احساس میکنم که خداوند آن ندای درونی وقلبیم را با صدای شما استاد گرامی به وضوح به گوشم انتقال میدهد
من نیاز به دعوت به صبر وبرد باری داشتم که به خوبی راهنمایی شدم
از شما سپاسگزار و ممنونم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و خواهر برادران گلم
تغییر قبل از دریافت چک و لگد!
واقعیت اینه که من خیلی از این مدل چک و لگدها دریافت کردم و خدارو شکر الان تو مسیری هستم که قبل از نوش جان
کردن کف گرگی و گروپی خودمو مجبور به تغییر کردم، یکیش عهدیه که با خودم بستم که برای هر فایل کامنت بزارم و مدام
مثل رود در جریان باشم و متوقف نشم که خدای ناکرده گنداب نشم… بزرگترین مشکل من در زندگیم که بزرگترین پاشنه
آشیلم بوده این بوده که تا 30 سالگی روی پای خودم نبودم و مدام وابسته به پدرم بودم…حتی بعد ازدواج هم سه روز در
هفته خونه پدری بودیم…فکر میکنید چرا؟ پاسخ هایی مثل این: نکنه از دستمون ناراحت شن! نکنه دلشون بشکنه و خدا
از ما ناخرسند بشه! یا مثلا خانمم باردار بوده نمیتونسته بچه رو صبح ببره مدرسه یا ظهر از مدرسه تحویلش بگیره و هزار
جور بهانه دیگه که باعث شده بود ما خواسته یا ناخواسته اسیر این روند بشیم و همیشه سوالم این بود که من چرا دست
به هر کاری میزنم درست نمیشه و بارها چک و لگد خوردم… تا اینکه به لطف خدا باگمو پیدا کردم… اولین قدمی که
برداشتیم این بود که خونه رو از پدرم اینا دور کردیم و صد البته که با چالشهایی روبرو شدیم که تاحالا تجربه نکردیم
اما خودمونو نباختیم… شاید برای خیلی از دوستان قابل درک نباشه این مطالب اما میخوام بدونید سخت ترین آدم
ها برای تغییر آدم هایی نیستن که در فقر و چالشهای اینچنینی رشد کردن چون این آدم ها ترس هاشونو زندگی کردن
اما من سالها با چالش ها روبرو نشدم و اعتماد به نفسشو هم نداشتم… و تهش تقلا کردم برای کارمند شدن و حتی به
کسب و کار فکر هم نمیکردم… اما خدا ما رو آگاه کرد و اولین قدم رو برداشتیم و خیلی هم درد داشت.. بله زایش درد
داره اما بعدش تولدی جدید و حیاتی نو… حالا دارم یواش یواش اعتماد به نفسمو پیدا میکنم و از اون مرحله به لطف
خدا عبور کردیم و داریم یواش یواش تکاملی میرسیم به جایی که مهاجرت بزرگتر و کسب و کار رو تجربه کنیم اما تکاملی
شاید خیلی از دوستان بتونن یهو کارشونو یا شهرشونو رها کنن و برن تو دل تجربیات جدید… اما باید بگم قبلش اون
خودباوریه تا یه حدی هست که بهشون اجازه این ریسکو میده و تکاملی میرن جلو اما من هنوز تو اعتماد به نفسش موندم
چون 30 سال رو پای خودم نبودم… ولی هیچ وقت یادم نمیره که اولین الهامی که دریافت کردم از خداوند این بود که باید
فاصله بگیرم از پدرم و وابستگی که منو فلج کرده بود… و انجامش دادیم بدون هیچ اتلاف وقتی… اونم در حالی که شرایط
همسرم به خاطر بارداری خاص بود و حتی پول کم داشتیم… و الان هم داریم هدف گذاری میکنیم برای قدم بعدی که از
تهران هم بریم ان شاالله… میدونم که خداوند داره قدم به قدم هدایتم میکنه و وقتی به اون خودباوری لازم و توکل و ایمان
حقیقی برسم ایران رو هم ترک خواهم کرد.. اما قبلش باید این بنای اشتباهی که تو این سالها ساختم از خودم رو ویران و
بازسازی کنم تا ان شاالله بتونم با ایمان و توکل قدم های بزرگتری بردارم.. برای همتون از خداوند سلامتی و سعادت روزافزون
مسئلت میکنم
سلام
استاد دوستان سلام
چقدر تحول در من ایجاد کرد این فایل
مخصوصا دیدم که چقدر نفرات عالی اومدن صحبت کردن
درست در همان زمینه ای که استاد دوست داشت نفرات هدایت شدم وصحبت کردن
واین که استاد گفت وقتی نفرات روی خودشون کار میکنند وفرق میکنه طریقه صحبت کردن ونوشتنشون
من اینجا به خودم گفتم همینطور که نفرات عالی هدایت شدم وصحبت کردند
به همان منوال تغییرات هم به وجود میاد ومنم میتونم کلی راحت صحبت کنم و بنویسم
استاد همین که هر چقدر پیشرفت مون بیشتر میشه مدار همه چیز تغییر میکند
و هدایت میشوم به آگاهی های بهتر و نتیجه های بهتر
واقعا تحسین کردم
خانوم عاطفه رو که اینقدر پیشرفت کرده ودآمدی 100برابر را الان داره ودر خونه ای که بهتر از هتل پنج ستاره داره زندگی میکنه
باز هم به خودم میگم
ببین این یک خانوم هست
پس منم میتونم داشته باشم
یعنی مرد و زن نداره
یعنی وقتی طبق قوانین عمل میکنیم جهان مارو بی قید و شرط هدایت میکند به موفقیت ها
خدارا هزاران بار شکر میکنم استاد باز برام هدایتی شدین که باورم قویتر بشود