این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-17 08:58:072024-04-19 06:47:23گفتگو با دوستان 6 | برکت تصمیمات از پیش تعیین شده
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
فایل نشانه رو زدم و به فایل گفتگو بادوستان قسمت 6هدایت شدم قبلا هم این فایل رو شنیده بودم
اما انگار اینبار بهتر درکش کردم …
استاد در مورد تغییر صحبت کردن ..
نمیدونم چرا وقتی کلمه تغییر رو میشنوم ذهنم گارد داره ،انگار توجیح میکنه ،انگار همه ی باور ها ی منفی من شروع میکنن یکجا عمل کردن؟؟؟؟
1: بابا اون اگه تونسته و اتفاقی براش افتاده با تو فرق داره اون شرایطش رو داشته اون تونسته تو نمیتونی …
2:
باید کلی سختی بکشی تو که الان خوبی ،شرایطت خوبه چرا الکی به خودت گیر میدی ،
3:
کلی هم تغییر کردی یه نگاه به دور برت بکن کلی چیزایی داری که قبلا نداشتی دیگه داری ناشکری میکنی
فرموده ی استاد:
این ذهن و گفتگوی درونی یا فرکانس های ما هستن که زندگی مارو رقم میزنن و ما قوانین رو میدونیم ولی باورهای ما اجازه نمیده به قانون عمل کنیم) …
امروز به خدا گفتم چکاری باید انجام بدم که فرکانس های بالاتری هدایت بشم و
دقیقا کاری که من باید انجام بدم کار کردن روی باورهام هست و من چقدر راحت قانون رو فراموش میکنم و هر بار چه عالی خدا منو هدایت میکنه..
چون حالم خوب نبود و ذهن سرزنش گرم داشت میگفت که تو داری برمیگردی به قبلت ،داری همه چی رو از دست میدی ،وووو
آره من دقیقا به قول آقا رضا که تو فایل گفتن احساس کردم باید تغییر کنم و دارم در جا میزنم و من هم این رو احساس میکنم که یک رشدی ایجاد کردم ولی دارم درجا میزنم و باید حرکت کنم و برای رفتن به فرکانس های بالاتر روی باورهای خودم کار کنم خیلی جدی تر …
گاهی فک میکنیم تغییر کردیم وقانون رو فهمیدیم و داریم روی خودمون کار میکنیم ولی حالمون خوب نیست؟؟؟؟
استاد میگه:
مهم نیست چه حرفی میزنی یا چی مینویسی ،وقتی حالت خوب نیست یعنی نتونستی ذهن خودتو کنترل کنی …
اگر من تغییر کردم باید حواسم باشه به چه چیزی توجه میکنم چون یاد گرفتم اون چیزی که توجه میکنم همون چیزیه که وارد زندگی من میشه ..
پس اگه هنوز توجه میکنم یعنی نتونستم ذهنمو کنترل کنم و تغییر نکردم ..
اگر هنوز رفتار همسرم و فرزندم منو تحت تاثیر قرار میده و حالمو بد میکنه و من دارم شکایت میکنم ،پس یعنی من هنوز تغییر نکردم ..
به فرموده ی استاد این تفکر که یک عامل بیرونی داره زندگی مارو رقم میزنه سمی ترین تفکر ماست
اگر نتیجه درست نیست من مشکل هستم و من باید درست کنم خودم رو ، من باید تغییری در افکارم بدم ،تغییری در باورها و در شخصیت و در عادتها و در تصمیمات و تغییر در نحوه ی نگرشم و من هستم که باید این کار رو انجام بدم ..
باید از یک زاویه ای به اوضاع و شرایط نگاه کنیم که احساس بهتری پیدا کنیم ..
واین کار به صورت دائمی باید باشه و اینجوری نیست که مثلا به رشدی رسیدی باز بیای به ناخواسته ها توجه کنی اینجوری بر میگردی سر خونه اول…
ومن الان حالم عالیه بعد گوش دادن به این فایل و دریافت پیام امروزم که اعراض از ناخواسته هاست در عمل و به صورت پیوسته و همیشگی
اگر الان تونستم مثلا 10 درصد توجه خودمو کنترل کنم باید تمرکزی برم برای کنترل قویتر تا بتونم مدارهای بالاتری رو تجربه کنم ..
واین تغییر بزرگی خواهد بود برای من که همواره در زندگی توجهم بر ناخواسته هایم بوده
خدایا شکرت بابت آگاهی های امروزم که بهم عنایت کردی
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.. و تمامی اعضای خانواده صمیمی و گروه تحقیقاتی سایت استاد عباسمنش..درمورد این گفتگو، که کی تغییر برای من اتفاق افتاد، که چک و لگد خوردم، این داستان بر میگیرد به سال 85 که من از ولایت خودمون مهاجرت کردم به شهر..چون دوس نداشتم زندگی تکراری رو، از بچگی رویاهای زیادی داشتم بلند پرواز و بلند پرواز بودم..که خداوند هدایتم کرد..داستان برمیگرده ب سال 94 من تو شرکتی کار میکردم که از کار لذت نمی بردم و دوس نداشتم بالاجبار کار میکردم، جاهای مختلفی کار کرده بودم..! این گفتگو مورد تضاد هست که دوستان دارن از تجربه هاشون صحبت میکنند.. استاد شما در این بحث گفتید: من اولین کتابی که خوندم این بود چه کسی پنیر منو جابجا کرد..وقتی تو شرکت کار میکردم بیش از حد به تضاد خورده بودم، طوری که هر روز میگفتم، خدایا این چه شغلیه، آخه با این هم میشه کار زندگی کرد..! من تو هزارتوی زندگیم، داشتم، دنبال پنیر تازه میگشتم، دیگه واقعا خسته شده بودم از پنیرای کهنه خودم، یاد شعر میوفتم، بیزارم از این کهنه خدایی که تو داری..هر روز مرا تازه خدایی دگرست..تو شرکت کار میکردم، هر روز از خدا میخواستم بهترین جا کار کنم، باز یاد شعر میوفتم، تو چون خواهی خدا خواهد چنین.. میدهد حق آرزوی متقین..یه معجزه ای بهم رخ داد، منتظر معجزه نباشید خودتان معجزه کنید..یکی از همکلاسیم اتفاقی باهام تماس گرفت، گفت آقا یه کار شرکتی هست که خیلی خوبه حقوقش عالیه مزایا امکانات و همه چی داره..بلافاصله قبول کردم، و از فردا شرکت سابق، نرفتم و چند روز بعد که دوستم گفته بودبیا تهران رفتم تهران، من نمیدونستم کار چیه ولی دقیقا یادمه، وقتی سوار اتوبوس شدم، به خدا توکل کردم، و باز یاده این آیه میوفتم، حسبی الله لا الی اله هو علیه توکلت و هو ربی عرش العظیم..خدا برایم کافیست هیچ معبودی جز او نیست..او پروردگار عرش بزرگیست.. فقط یه حسی یه نیرویی یه انرژی بهم میگفت فقط برو..! و باور داشتم، از سوی خدا دارم هدایت میشم وقتی رسیدم تهران با دوستم رفتیم یه خونه، که بچه های زیادی بودند..! تقریبا 10 الی 15 نفر..! من چند روز مهمون اونا شدم..بعده چند روز یه مستندی برام گذاشتن تا ببینم..برام خیلی جالب بود..! بعدش گفتن کار ما، بازاریابی شبکه ای هستش، که اسمش نتورک مارکتینگ.. با اینکه من تو بازاریابی پخش مواد غذایی کار کرده بودم..! و نتیجه نگرفته و موفق نبودم..تصمیم گرفتم، به شهر خودم برگردم، لاکن، لیدر و آفیسر بچهها، منو فالو کرد..حرفای جالبی و مثبتی میزدن، و رو من تاثیر میذاشت..بعدش یه کتابی بهم دادن و گفتن باشه اگه میخوای بری برو، ولی قبل رفتن این کتاب بخون.چه کسی پنیر منو جابجا کرد. وای وقتی خوندم، تحت تاثیر قرار گرفتم، حس میکنم، داستان زندگی من یه جورایی با داستان زندگی شما، یه جورایی در بعضی جاها وجه مشترک داره، که گفتید من اولین با کتاب چه کسی پنیر منو جابجا کرد با این قانون آشنا شدم، منم دقیقا مثل شما، حالا برای کار هم به بندرعباس هم رفتم، با اینکه نامزد بودم، ماشین و همه چی رو، ول کرده بودم به امان خدا..! به خودم گفتم، یه چیزی هست من خبر ندارم، بیشتر و بیشتر کنجکاو شدم، بهم یه تکانی داد، که تو کتاب 4اثر مرکب، یکی از سر فصل هاش این به بحث اشاره شده! بعد کتاب حکایت و فرزانگی رو خوندم، دولتمند آنی به اون کارمند میگه، اگه میخوای به ثروت برسی، باید خودت مجاب کنی، و پشت تو، به دیوار بچسبوتی، که دیگه هیچ راه برات نمونده، با سمینار راز دکتر آزمندیان آشنا شدم، منو دگرگون کرد روز به روز تغییر در من ایجاد میشد، با اینکه به منزله کار رفته بودم، ولی از اون سال، من با قانون جهان هستی آشنا شدم، و برگشتم به شهر خودمون، این روند، ادامه دادم، استاد نمیدونم ولی تو اون سال صدای شمارو هم میشنیدم که، بچه میذاشتن گوش میدادیم، بعدش تو اینستاگرام فایل های 1 دقیقه شمارو گوش میدادم،استاد عرشیانفر هم گوش میدادم و همچنین دکتر آزمندیان و سخنرانان بزرگ انگیزشی جهان، از تونی رابینز گرفته تا جیم ران..بلاخره، تو تلگرام با استاد محمد بصیری آشنا شدم، در مورد 8 جلسه رایگان متافیزیک، دقیقا یه سال پیش، خیلی آموزش هارو جدی شروع کردم، 3 الی 4 ماهی داشتم گوش میدادم و تمرین هر انجام میدادم، نمیدونم یه الهامی بهم اومد تو اینستاگرام یه صحفه دیدم که نوشته بود بیش از 500 فایل رایگان تلگرام، استاد عباسمنش، و بلاخره هدایت شدم تو سایت شما، الان فایل های دانلودی شمار گوش میکنم، خیلی منو، متحول کرده، زندگیم خیلی تغییر کرده، البته قبل آموزش های شمار که میخواستم شروع کنم یه اتفاقاتی به شرایط و آدمایی سر راه من قرار گرفتند.که هذا من فضل ربی..که دست به دست هم دادن تا منو اهدافم برسونن.. الانم،یه سالی هست، تو این مسیرم، و قانون جذب، بهم نتیجه داده، و امیدوار نیستم بلکه مطمئنم و باور دارم به تک تک رویاهام و آرزوهام میرسم، وقتی فایل انگیزشی شمارو گوش میکنم، که میگید اون خدایی که این رویاها و آرزوهارو که، تو قلبم قرار داده، میتونه اون به واقعیت تبدیل کنه، خیلی انرژی میگیرم..و هر روز فایل های شمارو گوش میدم، تمرین میکنم، خواسته هامو هرشب مینویسم، و صبح فرداش میخونم، تا تو مدارش قرار بگیرم..
و به قول شما استاد که میگید: ایمانی که در آن عمل نباشد حرف مفت است..درسته به اهدافم نرسیدم، ولی خدارو هزاران بار شکر میکنم، تو این مسیر قرار گرفتم و هستم..و از خدا برای تک تک اعضای، دوستان صمیمی سایت استاد عباسمنش..باور ابراهیمی، ایمان نوحی، صبر ایوبی، و ثروت سلیمانی رو خواستارم، انشاا..که این واقعیت زندگی من، برای همه تاثیر گذار باشه آمین، هر جا هستید شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید، خدانگهدار..
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت🪴
گفتگوی استاد عباس منش با دوستان
قسمت ۶
مصطفی:
من از ۱۰ سالگی تقریبا هدایت خدا شامل حالم شده و تقریباً تونستم تجسم سازی رو کار کنم و به خیلی از خواسته هام برسم، ولی از حدود ۲۱ سالگی با شما آشنا شدم یکی از تجربیاتی که من به دست آوردم توی این زمینه، مدت ها کار کردم برای یه خواستهای که حالا مثلاً یه فروشگاه داشته باشم، یه جایی رو بخرم، خیلی کار کردم، آموزش های شما رو دنبال میکردم و تونستم یه فروشگاهی رو بگیرم و در واقع همون لحظه احساس کردم که به تموم خواسته هام رسیدم و یه مقدار از اون شور و هیجانم کم شد که من دیگه به این خواسته رسیدم، دیگه اوکی هست، دیگه میتونم،
یه جورایی نشستم
و این که همین موضوع باعث شد که من از لحاظ مالی پیشرفت که نکردم هیچ، پسرفت هم کردم، یعنی مهم نیستش که واقعاً ما به چه هدفی میرسیم، ممکنه هدف بزرگی رو برسیم ولی همون موقع اگه بخواهیم ثابت بمونیم و روی خودمون کار نکنیم، نتایج دقیقاً برعکس میشه و برای من این اتفاق افتاد☹⚘
و یاد صحبتهای شما افتادم که باید همیشه حرکت بکنیم، نباید موقعی که به هدفی رسیدیم وایسیم
فکر کنیم که به نتیجه رسیدیم و موقعی که این فکر رو بکنیم دقیقاً به فرسایش خودت نزدیک میشی و این اتفاق برای من افتاد و دنیا منو مجبور کرد با اینکه حالا نتایج خوبی قبلاً گرفته بودم، ولی دنیا منو مجبور کرد که تغییر بکنم🌺
توی تجربیات قبلیم همچین اتفاقی نیفتاده بود که مجبور بشم، ولی توی این هدف بزرگی که به دست آورده بودم این اتفاق برای من افتاد و باعث شد که من یه تغییر بزرگی انجام بدم
تقریباً سه سال از اون ماجرا میگذره، تغییرم رو انجام دادم، تغییر قبلیم خیلی موفق بودم، و به همسرم گفتم من احساس میکنم که توی این موضوع الان ما به یه سقفی رسیدیم
ونیازه که ما یه تغییری رو ایجاد کنیم
توی این سطح نمونیم، احساس میکنم باید مدارمون تغییرکنه و از خدا خواستم که خدایا منو هدایت کن به سمت خواسته جدیدم، به سمت مرحله بعدیم، یه راهی رو جلوی پای من بزار که من وارد مدار دیگه بشم و موقعیت کاری دیگه ای رو تجربه کنم و همین امروز یه پیشنهاد کاری خوب شد به من و با همسرم در میون گذاشتم و گفتم ببین چقدر جالبه، سه روز چهار روز از این ماجرا میگذره که من به شما گفتم حس میکنم که باید این کار رو انجام بدیم، بیا بسپاریم به دست خدا و از اون بخواهیم که ما رو هدایت کنه به سمت مسیر بعدیمون
و یه موقعیت کاری عالی به من پیشنهاد شد که واردش بشم و این موضوعی که شما مطرح کردیدوصف حال من بود🌻⚜
استاد:
واقعاً خداوند داره همه مارو هدایت میکنه، چقدر حرف قشنگی زد مصطفی که گفت من به همسرم گفتم احساس میکنم ما به یه سقفی رسیدیم که دیگه باید برای اینکه بریم بالاتر، باید تغییر کنیم و بعدش این اتفاقات افتاد
واقعا همون جمله ای که وقتی که ما شروع میکنیم در باد موفقیت هامون خوابیدن، یعنی به یه جایی میرسیم
اِاِ چقدر خوب و دیگه حرکت نمیکنیم و دیگه تلاش نمیکنیم، اوضاع بدتر از قبل میشه یعنی اوضاع میتونه بدتر بشه وقتی که ما هیچ حرکتی برای پیشرفت کردن نکنیم🥀
به خاطر همین من خیلی این کانسپت آدمهایی که همیشه دنبال بهبودن، همیشه دنبال بهتر کردن هستن
نه فقط در مورد مسائل مالی
من هی دارم این موضوع رو گسترش میدم که هی ذهنمون تک بعدی نشه که فقط مسائل مالی باید بهبود پیدا کنه
مسائل مالی هست
مسائل کاری هست
مسائل روابط مون با دیگران هست
مسائل سلامت جسمانی مون هست
آرامش مون هست
همه اینها هست
ما توی همه این ابعاد میتونیم هی روی خودمون کار کنیم و بهتر و بهتر کنیم و تا وقتی که ما داریم هی روی خودمون کار میکنیم و داریم پیشرفت میکنیم و داریم بهبود میدیم و تغییر میدیم🌻⚜
من یه مثالش رو خودم زدم، اون موقعی که گفتم یکی از اولین کتاب هایی که من توی این حوزه موفقیت خوندم کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد بود
در واقع این کتاب رو یکی از دوستان هی معرفی میکرد و میگفت بیا بخون
اون موقع من کلوپ بازی های کامپیوتری داشتم، خیلی هم شرایط خوب بود، نمیدونم کیا تجربه کلوپ بازی های کامپیوتری رو دارن، ولی من شاید توی کل شهرمون، شهر قم، یکی از بهترین کلوب ها رو داشتم، با فضای سالم، بچه های خوب، کلی میخندیدیم، من نصف زمان هایی که توی مغازه کلوپ بازی های کامپیوتری بودم، نصف زمان ها بر روی زمین پخش بودم
یعنی اینقدر میخندیدیم از دست کارهای بچه ها، اینقدر فان بود، اینقدر خنده دار بود که حد و حساب نداشت😊
و میشستم از پشت تلویزیون، اونا داشتن بازی میکردن، اونا تلویزیون رو نگاه میکردن، ولی من چون پشت تلویزیون بودم داشتم صورت اونها رو میدیدم، ولی اونا حواسشون به من نبود، بعد این میمیک صورت شون که وقتی گل میزنن، یا وقتی بازی میکنن دهنشون کج میشد، دماغشون میرفت این وری، گوششون حرکت میکرد، من یکی از فان هام این بود که بشینم بچه ها که بازی میکن، وقتی میرن توی فضای بازی و دیگه حواسشون نیست که قیافه شون چه جوریه با هر اتفاقی، میمیک شون عوض میشه و صورتشون مچاله میشه و برمیگرده، من میشستم فقط نگاه میکردم و میخندیدم 🤗🌹
غیر از این که داشتم بازی هم میکردم، یعنی من عاشق بازی های کامپیوتری بودم، میشستم بازی میکردم، پول هم در میاوردم، با بچه ها هم میخندیم، دیگه از این بهتر که نیست
یعنی شما فرض کنید که یه جایی باشه که هم بازی کنی، هم پول در بیاری، هم دوستای خوبی داشته باشی، هم کلاً فان باشه از صبح تا شبش، این دیگه بهشته⚜
ولی من دیدم روندی که داره اتفاق میفته به سمتی داره میره که من دیگه اینجا چیزی یاد نمیگیرم، دیگه یواش یواش بازیه برام خیلی مهم نبود، قبلاً که سنم کمتر بود خیلی علاقه داشتم بازی های کامپیوتری، الان خیلی علاقه به بازی های کامپیوتری ندارم و یواش یواش داره شرایطی پیش میاد با توجه به گیر هایی که هربار اماکن میومد میداد که این بازی عکس زن توشه، این فلانه، این بهمانه🥴
و یواش یواش مغازه هایی مثل این داشت زیادتر میشد و منم علاقم رو داشتم از دست میدادم و روند جوری بود که من به خودم نگاه کردم بعد از اون کتاب پنیر دیدم که من یه پنیری گیرم اومده دارم الان میخورمش، ولی این پنیره داره کم میشه، منم حواسم نیست بهش که داره پنیره کم میشه
در واقع دارم میپوسم، درسته داره بهم خوش میگذره ولی یواش یواش ده سال بعد، ۲۰ سال بعد، اگه توی این مسیر بمونم اولاً که یه آدم چهل ساله شدم که هیچ مهارت دیگه ای بلد نیست به خاطر اینکه صبح تا شب فقط توی مغازه بوده، نشسته بازی کرده، دوما که این مغازه هم بالاخره داره این دستگاه ها ارزون تر میشه، هی مردم راحتتر میتونن بخرن، بعد که دیگه آنلاین شد
و کلوپ بازی های کامپیوتری جمع شد
و آنلاین توی خونه بازی میکردن🪴
و این قبل از اینکه اوضاع اونقدر بد بشه که مثلاً داراییم رو از دست بدم، شرایطم رو از دست بدم، تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم به بندرعباس و برم توی مسیر جدیدی که جای پیشرفت داشته باشه، درسته که از صفر شروع کردم، ولی توی مسیری بود که جای پیشرفت داشت و از بهشت این کارو کردم، یعنی توی حالتی که همه دوستام هم تعجب کردن👏
این اون چیزیه که باعث شد که من سال ۱۳۸۰ موقعی که بیست سالم بود، من بلندشم مهاجرت کنم برم بندرعباس، ازدواج هم کرده بودم، اون موقع برم بندرعباس و از کارگری شروع کنم💖
در حالی که برای خودم مغازه داشتم، درامد داشتم و کلی اونجا اعتبار داشتیم و کلی دوستای خوب داشتیم،
برم توی شهر کاملاً غریب که هیچ کسی رو نمیشناسم و از صفر شروع کنم
این کتاب پنیر رو که خونده بودم در واقع اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم یه کار جدید رو شروع کنم، یه کاری که جای پیشرفت داشته باشه، یه کاری که بتونم توش رشد کنم، بتونم چیز یاد بگیرم، بهتر بشم و از همون کارگری من چند ماه بعدش طبق اون اتفاقاتی که افتاده و تعریف کردم شدم سوپروایزر
کلی تجربه بیشتر، کلی کار کردن با خارجی ها، کلی ارتباطات گسترده توی اسکله شهید رجایی توی کشتی سازی بندرعباس و بعد همینجوری پیش رفت و بعد دانشگاه و بعد دوباره توی دانشگاه به نقطه خیلی خوبی رسیده بودم، یه حقوق مناسبی از همون شرکت داشتم، یک عالمه دوباره دوست فوقالعاده بندری که مثلشون رو توی دنیا ندیده بودم داشتم⚘🤗
دوباره دیدم که اگه میخوام پیشرفت کنم تو این حالتی که بدون اینکه سرکار برم داشتم حقوق میگرفتم، یعنی دو سال بود که سرکار نمیرفتم به خاطر اینکه بار شرکتمون توی گمرک گیر کرده بود، دوسال من حقوق میگرفتم در حالی که ماهی یک دقیقه هم سرکار نمیرفتم، نهایتش این بود که ماهی یکبار برم سری به مخازن بزنم
تموم شد و رفت🙂♻️
داشتم حقوق میگرفتم، بیمه هم بودم، دانشگاه هم میرفتم، دوستام هم بودن، کارم هم بود، حقوقم هم بود، همه چی خوب بود، یعنی یه خونه جدید هم گرفته بودیم، اجاره کرده بودیم توی جای خیلی خیلی خوب و هم محلی های خوب و همسایه های خوب، همه چیز عالی🌻
ولی دیگه میدیدم که این پیشرفتی توش نیست، این دیگه از اینجا به بعد دیگه داره میفته توی روزمرگی زندگی و بعد دوباره یکسری علائق جدید پیدا کرده بودم، دوباره یک سری خواسته جدید پیدا کردم، یه شور و شوق جدید پیدا کردم و بعد دوباره میخواستم حرکت کنم و به سمت شور و شوقم و بعد ادامه دادم و ادامه دادم و نتیجش همین چیزی هست که دارید میبینید یعنی میخوام بگم که اون تیکه ای که ما تصمیم میگیریم که تغییر کنیم خیلی خیلی تیکه مهمیه توی زندگیمون👌
حالا اگه باهوش باشیم قبل از اینکه اوضاع خیلی سخت بشه، یعنی با دیدن نشانه ها مثل کسی میمونه که نگاه میکنه به آسمون حالا اون موقع هایی که مثلاً این سیستم های فورکست و پیش بینی آب و هوا نبوده، نگاه میکنه به آسمون و از دور میبینه که یه ابری باران زا، یه طوفانی یا یه گردبادی داره میاد و بعد آماده میکنه خودش رو
قبل از اینکه توی طوفان گیر کنه آماده میکنه اگه وسیله ای رو باید ببره جای امن
اگه باید بره توی غاری
یا باید سرپناهی پیدا کنه
خودش رو آماده میکنه با دیدن نشانه ها
با دیدن افزایش ناگهانی رطوبت هوا😊🌹
اگه خیلی باهوش باشیم این نشانه ها رو همیشه ما داریم دریافت میکنیم، ولی مشکل اینجاست که اغلب ماها، اغلب آدمها، تا وقتی که اون چکشه رو از خدا نخورن بیدار نمیشن وقتی بیدار میشن که اون چکشه رو میخورن
حالا من هی میخوام اون دوستانی که با ما هستن توی سایت عباس منش و توی این مسیر با هم حرکت میکنیم،من هی میخوام بهتر کنیم خودمون رو
هی با دیدن نشانه ها توی مسیر مختلف این تغییر رو هم انجام بدیم
حالا از تجربیات هم استفاده میکنیم
اون جاهایی که تغییر نکردیم و چک و لقد بدجور خوردیم
و جایی که تغییر کردیم و قبل از این که چک و لقد رو بخوریم تغییر کردیم
یا وقتی که چک و لقد رو خوردیم تغییر کردیم و نتایجی که گرفتیم🥴🪴😊
سپاسگزارم از شما استاد عزیز و خانم شایسته جان در پناه الله یکتا شاد، سالم، سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید😊🌹🪴💖⚘💐🦋
خوب دوتا نکته رو من ازاین فایل دریافت کردم یک همیشه باید هدف داشته باشم
دو،بهترین زمان تغییر درزمان خوبی و خوشی زمانی که همه چی مرتبه
راسش همونجوری که قبلا هم گفتم اتفاقا من درست برعکس فکر میکردم فکرمیکردم در زمان خوشی به هیچی نباید دست بزنم چون ممکنه خراب شه 😉 ودرزمان خراب شدن اوضاع هم باید مقاومت کنم چون نشانه ی وفا داری و قوی بودنه😁جهل تا کجا آخه….🤦♀️
الان میفهمم از نا آگاهیم بوده وعزت نفس پایینم اینکه نکنه حالا تغییری ایجاد کنم یهو بزنم همه چی روخراب کنم
درحالی که هیچ چیزی اتفاقی نیست ومن اگه تکاملمو طی کرده باشم و درمسیر صحیح باشیم وباورهای درست داشته باشم همیشه میتونم درمسیر بهبود دائمی باشم
ودوم اینکه خودم همیشه خودمو وهمه ی جنبه های زندگیمو آنالیز کنم و ببینم تو کدوم جنبه ها نیاز به تغییر دارم تا بدون چک و لگد جهان برمو خودم تغییرش بدم
هرچند که الان میدونم درحوزه روابط باچندنفر نیاز به این تغییر دارم
اما من وظیفم رو خودم کار کردنه اونوقت که مدارم بالاتر بره قطعا آدمها شرایط و اتفاقات هماهنگ با مدار بالاتر رو تجربه میکنم
وجهان منو هدایت میکنه به شرایطی که ازقبل درست هست👍🏻👍🏻👍🏻💪💪💪💪
سپاسگزارم از شما که تااینجا همراهم بودین
سپاسگزارم از استاد عزیزم که این آگاهی ها رو با قلب وسعیشون به صورت دانلودی در اختیار ما قرار میدن
وسپاس گزارم از مهربان پروردگارباسخاوتم که منو به این سایت توحیدی هدایت کرد😊👍🏻💚🙏
امشب هم فایل قبلی هم این فایل و که کوش دادم کلی از آگاهی های دوستان استفاده کردم و لذت بردم
بعد چندبار انگار این صحبت به گوشم خورد که از خداا خواستم از خدا خواستم هی اکو میشد تو ذهنم استاد شما هم گفتین که تو دبی از خدا خواستم هدایت کنه امشب آقای مصطفی هم گفتن بعد یهو به این فکر کردم که چرا تا الان من با خدای خودم صحبت نکردم چرا اصلا فقط چیزهای کوچیک کوچیک ازش خواستم چرا نخواستم منو راهنمایی کنه هدایتم کنه سمت اینکه چجوری پیشرفت بزرگتر از چیزهایی که تا الان تجربه کردم و بهم بده منو هدایت کنه به سمت علاقم و اینو بلند به خواهرمم گفتم دقیقا اونم تایید کرد گفت منم تا به الان اینکارو انجام ندادم بعد با خودم گفتم تو بگو ایمانتو نشون بده بگو من نمیدونم خدایا تو میدونی بعد بشین نتیجه شو ببین قطعا شگفت زده میشم مثل خیلی از لحظه هایی که اینکارو انجام داده و من فکر کردم که خب طبیعیه چون دارم روی خودم کار میکنم در صورتی که نباید برام طبیعی باشه باید هربار کلی ذوق کنم کلی اعتبارش و بدم به خدای خودم اصلا با این باور جلو برم که من کاری انجام نمیدم اونه که داره انجام میده الان که هدایت شدم به سمت این فایل ها باید عمل و جدی تر کنم اوایل دانش بود بعد شد دیدن و تمرکز بر زیبایی ها حالا عمل بصورت جدی
چقدر تکامل و عالی برامون به تصویر کشیدین استاد با قراردادن فایل ها بصورت منظم که هرکدوم تو تاریخ خودش برای ماهایی که اون لحظه نیاز به گوش دادنشون داریم طی میشه
خدایا سپاسگزارم
ممنون از اساتید عزیزم و بچه های این بهشت که همه دست به دست هم داریم تلاش میکنیم جهان جای زیباتری برای زندگی بشه ❤️🌹
سلام به استاعزیزم.روندپیشرفت کاری باکسانی هس که شاغل هستن ولذتشومیبرن .تابه حال هیچ وقت فکرکسب درآمدنبودم .هیچ وقت هم جزخواسته هام نبوده اماامروزازخداخواستم اگرصلاح میدونه منوهدایت کنه به مسیری که برای خودم درآمدی داشته باشم ،حالاچیووچه جوری خودمم نمیدونم فقط این موضوع رفت تولیست خواسته هام تاببینم خداکجاهدایتم میکنه .اینکه تلنگر،این خواسته توذهنم خوردبه خاطراینه که منت همسرم برای رفاه خوراک وپوشاک وامنیتی که برای من بوجودمیاره ، راحس میکنم .یه خورده انگاراذیتم میکنه به خاطراین ،توقع هاش ازمن خیلی زیاده.. بایدبراش جبران کنم حتمن ،منم به خاطررفع نیازهام بایدبرخلاف میلم حتی جاهایی باج بدم وخودموزیردسش بدونم .باوجوداینکه ظاهرامن ریئس خونه هستم البته این استعاره اینوریهاس.توجایگاهی هستم که تازه قوانین های جهان هستی رادارم بکارمیگیرم ولی خیلی تمایل به اجراشون دارم چون ازوضعیتی که الان دارم احساس رضایت ندارم ودلم جوردیگه وطوردیگه میخادکه بازبه گفته استادعزیزازهمین جاوبااین اوضاع بایدشروع کنم که منم سعیم برهمینه که بتونم روزخودم رابه نحواحسن به شب برسونم بارعایت همه اصول :اینکه توجه وتمرکزبه نکات مثبت هرچیزوهرکس باشه .ازهرچیزی که دارم لذت ببرم سپاسگزاری که اصلن فراموش نشه .درکل حس خوب برای خودم رقم بزنم باهرشرایطی وامیدوارباشم وباورکنم که همه اتفاقات خوب وعالی همه جوره درانتظارمه حتی اگه اطرافیانم باب طبعم نباشن. من میتونم وبادیدمثبت به جهان پیش میرم وحرکت میکنم ومنتظرنمی شینم ،همسرم یاهرکس دیگه ای حال منوخوب کنن ،استادگفته باورداشته باش میشه اینکه چطوروچه جوری من نمیدونم فقط الله میداندوبس .این جمله شیرین استادهمیشه بهم دلگرمی وانگیزه میده انگار،باورموبه خداصدچندان بیشترمیکنه .ممنون استادجونم
وقتی شروع کنیم در مسیر موفقیتهایمان موفقیت پشت موفقیت می آید و اگر حرکتی برای پیشرفت کردن باشیم روز به روز بدترمان میشود در همه مسائل باید پیشرفت کنیم رابطه و ثروت و سلامت و …
هر روز برای خود چالشی راه بیندازم هر زندگی زیباست هم تغییر می کنیم و هم پیشرفت می کنیم چالشی در جهت اهدافمان
وقتی دیدیم پیشرفتی نیست انرژیمان را بیشتر کنیم برای هدف بعدی برای یادگیری بعدی
جهان هوشمند است و ما هم هوشمندی را می توانیم دریافت کنیم آگاهی کسب کنیم و این دنیا دنیای فهم است هر چه فهممان را بیشتر کنیم نشانه ها که برای همه است را دریافت میکنیم خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیزو عزیزدل استاد.خدایا تو چقد مهربونی من از دیشب که از خدا خواستم منو هدایت کنه نزدیک ۱۰تا فایل که همشون از هدایت شدن توش بوده صحبت شده امروزهم که دکمه نشانه های من رو زدم این فایل زیبا اومد.به قول استاد کافی چیزیو که میخای بگی و باور داشته باشی که حتما بهت داده میشه.خدایا به اندازه رحمتت شکرت. عاشقتم استاد عباسمنش عزیز.امیداورم به زودی ببینمت عاشقتم🌺🌺🌺
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم
و تمامی دوستان هم فرکانسی ام
خوشحالم در کنار شما هستم و ممنونم که هستین
فایل نشانه رو زدم و به فایل گفتگو بادوستان قسمت 6هدایت شدم قبلا هم این فایل رو شنیده بودم
اما انگار اینبار بهتر درکش کردم …
استاد در مورد تغییر صحبت کردن ..
نمیدونم چرا وقتی کلمه تغییر رو میشنوم ذهنم گارد داره ،انگار توجیح میکنه ،انگار همه ی باور ها ی منفی من شروع میکنن یکجا عمل کردن؟؟؟؟
1: بابا اون اگه تونسته و اتفاقی براش افتاده با تو فرق داره اون شرایطش رو داشته اون تونسته تو نمیتونی …
2:
باید کلی سختی بکشی تو که الان خوبی ،شرایطت خوبه چرا الکی به خودت گیر میدی ،
3:
کلی هم تغییر کردی یه نگاه به دور برت بکن کلی چیزایی داری که قبلا نداشتی دیگه داری ناشکری میکنی
فرموده ی استاد:
این ذهن و گفتگوی درونی یا فرکانس های ما هستن که زندگی مارو رقم میزنن و ما قوانین رو میدونیم ولی باورهای ما اجازه نمیده به قانون عمل کنیم) …
امروز به خدا گفتم چکاری باید انجام بدم که فرکانس های بالاتری هدایت بشم و
دقیقا کاری که من باید انجام بدم کار کردن روی باورهام هست و من چقدر راحت قانون رو فراموش میکنم و هر بار چه عالی خدا منو هدایت میکنه..
چون حالم خوب نبود و ذهن سرزنش گرم داشت میگفت که تو داری برمیگردی به قبلت ،داری همه چی رو از دست میدی ،وووو
آره من دقیقا به قول آقا رضا که تو فایل گفتن احساس کردم باید تغییر کنم و دارم در جا میزنم و من هم این رو احساس میکنم که یک رشدی ایجاد کردم ولی دارم درجا میزنم و باید حرکت کنم و برای رفتن به فرکانس های بالاتر روی باورهای خودم کار کنم خیلی جدی تر …
گاهی فک میکنیم تغییر کردیم وقانون رو فهمیدیم و داریم روی خودمون کار میکنیم ولی حالمون خوب نیست؟؟؟؟
استاد میگه:
مهم نیست چه حرفی میزنی یا چی مینویسی ،وقتی حالت خوب نیست یعنی نتونستی ذهن خودتو کنترل کنی …
اگر من تغییر کردم باید حواسم باشه به چه چیزی توجه میکنم چون یاد گرفتم اون چیزی که توجه میکنم همون چیزیه که وارد زندگی من میشه ..
پس اگه هنوز توجه میکنم یعنی نتونستم ذهنمو کنترل کنم و تغییر نکردم ..
اگر هنوز رفتار همسرم و فرزندم منو تحت تاثیر قرار میده و حالمو بد میکنه و من دارم شکایت میکنم ،پس یعنی من هنوز تغییر نکردم ..
به فرموده ی استاد این تفکر که یک عامل بیرونی داره زندگی مارو رقم میزنه سمی ترین تفکر ماست
اگر نتیجه درست نیست من مشکل هستم و من باید درست کنم خودم رو ، من باید تغییری در افکارم بدم ،تغییری در باورها و در شخصیت و در عادتها و در تصمیمات و تغییر در نحوه ی نگرشم و من هستم که باید این کار رو انجام بدم ..
باید از یک زاویه ای به اوضاع و شرایط نگاه کنیم که احساس بهتری پیدا کنیم ..
واین کار به صورت دائمی باید باشه و اینجوری نیست که مثلا به رشدی رسیدی باز بیای به ناخواسته ها توجه کنی اینجوری بر میگردی سر خونه اول…
ومن الان حالم عالیه بعد گوش دادن به این فایل و دریافت پیام امروزم که اعراض از ناخواسته هاست در عمل و به صورت پیوسته و همیشگی
اگر الان تونستم مثلا 10 درصد توجه خودمو کنترل کنم باید تمرکزی برم برای کنترل قویتر تا بتونم مدارهای بالاتری رو تجربه کنم ..
واین تغییر بزرگی خواهد بود برای من که همواره در زندگی توجهم بر ناخواسته هایم بوده
خدایا شکرت بابت آگاهی های امروزم که بهم عنایت کردی
ممنونم استاد عزیزم که هستی
وممنونم از تمام اعضای سایت، عاشقتونم
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.. و تمامی اعضای خانواده صمیمی و گروه تحقیقاتی سایت استاد عباسمنش..درمورد این گفتگو، که کی تغییر برای من اتفاق افتاد، که چک و لگد خوردم، این داستان بر میگیرد به سال 85 که من از ولایت خودمون مهاجرت کردم به شهر..چون دوس نداشتم زندگی تکراری رو، از بچگی رویاهای زیادی داشتم بلند پرواز و بلند پرواز بودم..که خداوند هدایتم کرد..داستان برمیگرده ب سال 94 من تو شرکتی کار میکردم که از کار لذت نمی بردم و دوس نداشتم بالاجبار کار میکردم، جاهای مختلفی کار کرده بودم..! این گفتگو مورد تضاد هست که دوستان دارن از تجربه هاشون صحبت میکنند.. استاد شما در این بحث گفتید: من اولین کتابی که خوندم این بود چه کسی پنیر منو جابجا کرد..وقتی تو شرکت کار میکردم بیش از حد به تضاد خورده بودم، طوری که هر روز میگفتم، خدایا این چه شغلیه، آخه با این هم میشه کار زندگی کرد..! من تو هزارتوی زندگیم، داشتم، دنبال پنیر تازه میگشتم، دیگه واقعا خسته شده بودم از پنیرای کهنه خودم، یاد شعر میوفتم، بیزارم از این کهنه خدایی که تو داری..هر روز مرا تازه خدایی دگرست..تو شرکت کار میکردم، هر روز از خدا میخواستم بهترین جا کار کنم، باز یاد شعر میوفتم، تو چون خواهی خدا خواهد چنین.. میدهد حق آرزوی متقین..یه معجزه ای بهم رخ داد، منتظر معجزه نباشید خودتان معجزه کنید..یکی از همکلاسیم اتفاقی باهام تماس گرفت، گفت آقا یه کار شرکتی هست که خیلی خوبه حقوقش عالیه مزایا امکانات و همه چی داره..بلافاصله قبول کردم، و از فردا شرکت سابق، نرفتم و چند روز بعد که دوستم گفته بودبیا تهران رفتم تهران، من نمیدونستم کار چیه ولی دقیقا یادمه، وقتی سوار اتوبوس شدم، به خدا توکل کردم، و باز یاده این آیه میوفتم، حسبی الله لا الی اله هو علیه توکلت و هو ربی عرش العظیم..خدا برایم کافیست هیچ معبودی جز او نیست..او پروردگار عرش بزرگیست.. فقط یه حسی یه نیرویی یه انرژی بهم میگفت فقط برو..! و باور داشتم، از سوی خدا دارم هدایت میشم وقتی رسیدم تهران با دوستم رفتیم یه خونه، که بچه های زیادی بودند..! تقریبا 10 الی 15 نفر..! من چند روز مهمون اونا شدم..بعده چند روز یه مستندی برام گذاشتن تا ببینم..برام خیلی جالب بود..! بعدش گفتن کار ما، بازاریابی شبکه ای هستش، که اسمش نتورک مارکتینگ.. با اینکه من تو بازاریابی پخش مواد غذایی کار کرده بودم..! و نتیجه نگرفته و موفق نبودم..تصمیم گرفتم، به شهر خودم برگردم، لاکن، لیدر و آفیسر بچهها، منو فالو کرد..حرفای جالبی و مثبتی میزدن، و رو من تاثیر میذاشت..بعدش یه کتابی بهم دادن و گفتن باشه اگه میخوای بری برو، ولی قبل رفتن این کتاب بخون.چه کسی پنیر منو جابجا کرد. وای وقتی خوندم، تحت تاثیر قرار گرفتم، حس میکنم، داستان زندگی من یه جورایی با داستان زندگی شما، یه جورایی در بعضی جاها وجه مشترک داره، که گفتید من اولین با کتاب چه کسی پنیر منو جابجا کرد با این قانون آشنا شدم، منم دقیقا مثل شما، حالا برای کار هم به بندرعباس هم رفتم، با اینکه نامزد بودم، ماشین و همه چی رو، ول کرده بودم به امان خدا..! به خودم گفتم، یه چیزی هست من خبر ندارم، بیشتر و بیشتر کنجکاو شدم، بهم یه تکانی داد، که تو کتاب 4اثر مرکب، یکی از سر فصل هاش این به بحث اشاره شده! بعد کتاب حکایت و فرزانگی رو خوندم، دولتمند آنی به اون کارمند میگه، اگه میخوای به ثروت برسی، باید خودت مجاب کنی، و پشت تو، به دیوار بچسبوتی، که دیگه هیچ راه برات نمونده، با سمینار راز دکتر آزمندیان آشنا شدم، منو دگرگون کرد روز به روز تغییر در من ایجاد میشد، با اینکه به منزله کار رفته بودم، ولی از اون سال، من با قانون جهان هستی آشنا شدم، و برگشتم به شهر خودمون، این روند، ادامه دادم، استاد نمیدونم ولی تو اون سال صدای شمارو هم میشنیدم که، بچه میذاشتن گوش میدادیم، بعدش تو اینستاگرام فایل های 1 دقیقه شمارو گوش میدادم،استاد عرشیانفر هم گوش میدادم و همچنین دکتر آزمندیان و سخنرانان بزرگ انگیزشی جهان، از تونی رابینز گرفته تا جیم ران..بلاخره، تو تلگرام با استاد محمد بصیری آشنا شدم، در مورد 8 جلسه رایگان متافیزیک، دقیقا یه سال پیش، خیلی آموزش هارو جدی شروع کردم، 3 الی 4 ماهی داشتم گوش میدادم و تمرین هر انجام میدادم، نمیدونم یه الهامی بهم اومد تو اینستاگرام یه صحفه دیدم که نوشته بود بیش از 500 فایل رایگان تلگرام، استاد عباسمنش، و بلاخره هدایت شدم تو سایت شما، الان فایل های دانلودی شمار گوش میکنم، خیلی منو، متحول کرده، زندگیم خیلی تغییر کرده، البته قبل آموزش های شمار که میخواستم شروع کنم یه اتفاقاتی به شرایط و آدمایی سر راه من قرار گرفتند.که هذا من فضل ربی..که دست به دست هم دادن تا منو اهدافم برسونن.. الانم،یه سالی هست، تو این مسیرم، و قانون جذب، بهم نتیجه داده، و امیدوار نیستم بلکه مطمئنم و باور دارم به تک تک رویاهام و آرزوهام میرسم، وقتی فایل انگیزشی شمارو گوش میکنم، که میگید اون خدایی که این رویاها و آرزوهارو که، تو قلبم قرار داده، میتونه اون به واقعیت تبدیل کنه، خیلی انرژی میگیرم..و هر روز فایل های شمارو گوش میدم، تمرین میکنم، خواسته هامو هرشب مینویسم، و صبح فرداش میخونم، تا تو مدارش قرار بگیرم..
و به قول شما استاد که میگید: ایمانی که در آن عمل نباشد حرف مفت است..درسته به اهدافم نرسیدم، ولی خدارو هزاران بار شکر میکنم، تو این مسیر قرار گرفتم و هستم..و از خدا برای تک تک اعضای، دوستان صمیمی سایت استاد عباسمنش..باور ابراهیمی، ایمان نوحی، صبر ایوبی، و ثروت سلیمانی رو خواستارم، انشاا..که این واقعیت زندگی من، برای همه تاثیر گذار باشه آمین، هر جا هستید شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید، خدانگهدار..
ب نام الله مهربان
سلام ب استاد عزیز و خانوم شایسته
همیشه تغییرم خوب بوده
و نتیجه خوب گرفتم
وقتی حرکتی برای پیشرفت نداشته باشی اوضاع بد میشه👌
وای که چقد این کتاب پنیر ب من کمک کرد
واقعیت بزرگ زندگی هممونه
دقیقن همین شرایطو منم در زندگیم داشتم
و خوشحالم که در زمان درست تغییر کردم
و خداوند خودش هدایت کنه تا درهای پیشرفت باز بشه
چون با ایمان تغییر کردم
سعی کردم قبلن چت لگد تغییر کنم
چقد این حرفاتون ارزشمند
و خداروشکر هدایت شدم میشنوم
و مطمئنن عمل کردم و عمل خواهم کرد باز
عاشقتونننننم♥️
به نام خداوندهدایتگر
این فایل نشونه من بودبادکمه هدایت
چندوقته دودل بودم که کارم روتغییربدم چون علاقم به کارم کمترشده وزدم روی دکم نشانه واین فایل اومدوخداوندبهم گفت که بایدتغییرکنی وواردتجربیات جدیدبشی ومن ازخداوندهدابت خواستم که مانندمصطفی عریزمن روواردمدارجدیدوخواسته های جدیدبکنه وواردموقعیت کاری بهتروعالی تریاروش بهتربرای کارم بکنه کهدعلاقم بیشتره کلابهم ایده بده برای کسب وکارم که چکارکنم وروی کاغذنوشتم
ومنتظرپاسخ خداوندهستم وتسلیم خداوندم که من روبه مسیربهترهدایت کنه وارام ورهاهستم ومن سمت خودم روانجام میدم که ارامش ونگران نبودنه وخداوندهم پاسخ میده
شادوموفق باشید
احمدفردوسی🌹🌹🌹
به نام خدای مهربان🌹
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت🪴
گفتگوی استاد عباس منش با دوستان
قسمت ۶
مصطفی:
من از ۱۰ سالگی تقریبا هدایت خدا شامل حالم شده و تقریباً تونستم تجسم سازی رو کار کنم و به خیلی از خواسته هام برسم، ولی از حدود ۲۱ سالگی با شما آشنا شدم یکی از تجربیاتی که من به دست آوردم توی این زمینه، مدت ها کار کردم برای یه خواستهای که حالا مثلاً یه فروشگاه داشته باشم، یه جایی رو بخرم، خیلی کار کردم، آموزش های شما رو دنبال میکردم و تونستم یه فروشگاهی رو بگیرم و در واقع همون لحظه احساس کردم که به تموم خواسته هام رسیدم و یه مقدار از اون شور و هیجانم کم شد که من دیگه به این خواسته رسیدم، دیگه اوکی هست، دیگه میتونم،
یه جورایی نشستم
و این که همین موضوع باعث شد که من از لحاظ مالی پیشرفت که نکردم هیچ، پسرفت هم کردم، یعنی مهم نیستش که واقعاً ما به چه هدفی میرسیم، ممکنه هدف بزرگی رو برسیم ولی همون موقع اگه بخواهیم ثابت بمونیم و روی خودمون کار نکنیم، نتایج دقیقاً برعکس میشه و برای من این اتفاق افتاد☹⚘
و یاد صحبتهای شما افتادم که باید همیشه حرکت بکنیم، نباید موقعی که به هدفی رسیدیم وایسیم
فکر کنیم که به نتیجه رسیدیم و موقعی که این فکر رو بکنیم دقیقاً به فرسایش خودت نزدیک میشی و این اتفاق برای من افتاد و دنیا منو مجبور کرد با اینکه حالا نتایج خوبی قبلاً گرفته بودم، ولی دنیا منو مجبور کرد که تغییر بکنم🌺
توی تجربیات قبلیم همچین اتفاقی نیفتاده بود که مجبور بشم، ولی توی این هدف بزرگی که به دست آورده بودم این اتفاق برای من افتاد و باعث شد که من یه تغییر بزرگی انجام بدم
تقریباً سه سال از اون ماجرا میگذره، تغییرم رو انجام دادم، تغییر قبلیم خیلی موفق بودم، و به همسرم گفتم من احساس میکنم که توی این موضوع الان ما به یه سقفی رسیدیم
ونیازه که ما یه تغییری رو ایجاد کنیم
توی این سطح نمونیم، احساس میکنم باید مدارمون تغییرکنه و از خدا خواستم که خدایا منو هدایت کن به سمت خواسته جدیدم، به سمت مرحله بعدیم، یه راهی رو جلوی پای من بزار که من وارد مدار دیگه بشم و موقعیت کاری دیگه ای رو تجربه کنم و همین امروز یه پیشنهاد کاری خوب شد به من و با همسرم در میون گذاشتم و گفتم ببین چقدر جالبه، سه روز چهار روز از این ماجرا میگذره که من به شما گفتم حس میکنم که باید این کار رو انجام بدیم، بیا بسپاریم به دست خدا و از اون بخواهیم که ما رو هدایت کنه به سمت مسیر بعدیمون
و یه موقعیت کاری عالی به من پیشنهاد شد که واردش بشم و این موضوعی که شما مطرح کردیدوصف حال من بود🌻⚜
استاد:
واقعاً خداوند داره همه مارو هدایت میکنه، چقدر حرف قشنگی زد مصطفی که گفت من به همسرم گفتم احساس میکنم ما به یه سقفی رسیدیم که دیگه باید برای اینکه بریم بالاتر، باید تغییر کنیم و بعدش این اتفاقات افتاد
واقعا همون جمله ای که وقتی که ما شروع میکنیم در باد موفقیت هامون خوابیدن، یعنی به یه جایی میرسیم
اِاِ چقدر خوب و دیگه حرکت نمیکنیم و دیگه تلاش نمیکنیم، اوضاع بدتر از قبل میشه یعنی اوضاع میتونه بدتر بشه وقتی که ما هیچ حرکتی برای پیشرفت کردن نکنیم🥀
به خاطر همین من خیلی این کانسپت آدمهایی که همیشه دنبال بهبودن، همیشه دنبال بهتر کردن هستن
نه فقط در مورد مسائل مالی
من هی دارم این موضوع رو گسترش میدم که هی ذهنمون تک بعدی نشه که فقط مسائل مالی باید بهبود پیدا کنه
مسائل مالی هست
مسائل کاری هست
مسائل روابط مون با دیگران هست
مسائل سلامت جسمانی مون هست
آرامش مون هست
همه اینها هست
ما توی همه این ابعاد میتونیم هی روی خودمون کار کنیم و بهتر و بهتر کنیم و تا وقتی که ما داریم هی روی خودمون کار میکنیم و داریم پیشرفت میکنیم و داریم بهبود میدیم و تغییر میدیم🌻⚜
من یه مثالش رو خودم زدم، اون موقعی که گفتم یکی از اولین کتاب هایی که من توی این حوزه موفقیت خوندم کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد بود
در واقع این کتاب رو یکی از دوستان هی معرفی میکرد و میگفت بیا بخون
اون موقع من کلوپ بازی های کامپیوتری داشتم، خیلی هم شرایط خوب بود، نمیدونم کیا تجربه کلوپ بازی های کامپیوتری رو دارن، ولی من شاید توی کل شهرمون، شهر قم، یکی از بهترین کلوب ها رو داشتم، با فضای سالم، بچه های خوب، کلی میخندیدیم، من نصف زمان هایی که توی مغازه کلوپ بازی های کامپیوتری بودم، نصف زمان ها بر روی زمین پخش بودم
یعنی اینقدر میخندیدیم از دست کارهای بچه ها، اینقدر فان بود، اینقدر خنده دار بود که حد و حساب نداشت😊
و میشستم از پشت تلویزیون، اونا داشتن بازی میکردن، اونا تلویزیون رو نگاه میکردن، ولی من چون پشت تلویزیون بودم داشتم صورت اونها رو میدیدم، ولی اونا حواسشون به من نبود، بعد این میمیک صورت شون که وقتی گل میزنن، یا وقتی بازی میکنن دهنشون کج میشد، دماغشون میرفت این وری، گوششون حرکت میکرد، من یکی از فان هام این بود که بشینم بچه ها که بازی میکن، وقتی میرن توی فضای بازی و دیگه حواسشون نیست که قیافه شون چه جوریه با هر اتفاقی، میمیک شون عوض میشه و صورتشون مچاله میشه و برمیگرده، من میشستم فقط نگاه میکردم و میخندیدم 🤗🌹
غیر از این که داشتم بازی هم میکردم، یعنی من عاشق بازی های کامپیوتری بودم، میشستم بازی میکردم، پول هم در میاوردم، با بچه ها هم میخندیم، دیگه از این بهتر که نیست
یعنی شما فرض کنید که یه جایی باشه که هم بازی کنی، هم پول در بیاری، هم دوستای خوبی داشته باشی، هم کلاً فان باشه از صبح تا شبش، این دیگه بهشته⚜
ولی من دیدم روندی که داره اتفاق میفته به سمتی داره میره که من دیگه اینجا چیزی یاد نمیگیرم، دیگه یواش یواش بازیه برام خیلی مهم نبود، قبلاً که سنم کمتر بود خیلی علاقه داشتم بازی های کامپیوتری، الان خیلی علاقه به بازی های کامپیوتری ندارم و یواش یواش داره شرایطی پیش میاد با توجه به گیر هایی که هربار اماکن میومد میداد که این بازی عکس زن توشه، این فلانه، این بهمانه🥴
و یواش یواش مغازه هایی مثل این داشت زیادتر میشد و منم علاقم رو داشتم از دست میدادم و روند جوری بود که من به خودم نگاه کردم بعد از اون کتاب پنیر دیدم که من یه پنیری گیرم اومده دارم الان میخورمش، ولی این پنیره داره کم میشه، منم حواسم نیست بهش که داره پنیره کم میشه
در واقع دارم میپوسم، درسته داره بهم خوش میگذره ولی یواش یواش ده سال بعد، ۲۰ سال بعد، اگه توی این مسیر بمونم اولاً که یه آدم چهل ساله شدم که هیچ مهارت دیگه ای بلد نیست به خاطر اینکه صبح تا شب فقط توی مغازه بوده، نشسته بازی کرده، دوما که این مغازه هم بالاخره داره این دستگاه ها ارزون تر میشه، هی مردم راحتتر میتونن بخرن، بعد که دیگه آنلاین شد
و کلوپ بازی های کامپیوتری جمع شد
و آنلاین توی خونه بازی میکردن🪴
و این قبل از اینکه اوضاع اونقدر بد بشه که مثلاً داراییم رو از دست بدم، شرایطم رو از دست بدم، تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم به بندرعباس و برم توی مسیر جدیدی که جای پیشرفت داشته باشه، درسته که از صفر شروع کردم، ولی توی مسیری بود که جای پیشرفت داشت و از بهشت این کارو کردم، یعنی توی حالتی که همه دوستام هم تعجب کردن👏
این اون چیزیه که باعث شد که من سال ۱۳۸۰ موقعی که بیست سالم بود، من بلندشم مهاجرت کنم برم بندرعباس، ازدواج هم کرده بودم، اون موقع برم بندرعباس و از کارگری شروع کنم💖
در حالی که برای خودم مغازه داشتم، درامد داشتم و کلی اونجا اعتبار داشتیم و کلی دوستای خوب داشتیم،
برم توی شهر کاملاً غریب که هیچ کسی رو نمیشناسم و از صفر شروع کنم
این کتاب پنیر رو که خونده بودم در واقع اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم یه کار جدید رو شروع کنم، یه کاری که جای پیشرفت داشته باشه، یه کاری که بتونم توش رشد کنم، بتونم چیز یاد بگیرم، بهتر بشم و از همون کارگری من چند ماه بعدش طبق اون اتفاقاتی که افتاده و تعریف کردم شدم سوپروایزر
کلی تجربه بیشتر، کلی کار کردن با خارجی ها، کلی ارتباطات گسترده توی اسکله شهید رجایی توی کشتی سازی بندرعباس و بعد همینجوری پیش رفت و بعد دانشگاه و بعد دوباره توی دانشگاه به نقطه خیلی خوبی رسیده بودم، یه حقوق مناسبی از همون شرکت داشتم، یک عالمه دوباره دوست فوقالعاده بندری که مثلشون رو توی دنیا ندیده بودم داشتم⚘🤗
دوباره دیدم که اگه میخوام پیشرفت کنم تو این حالتی که بدون اینکه سرکار برم داشتم حقوق میگرفتم، یعنی دو سال بود که سرکار نمیرفتم به خاطر اینکه بار شرکتمون توی گمرک گیر کرده بود، دوسال من حقوق میگرفتم در حالی که ماهی یک دقیقه هم سرکار نمیرفتم، نهایتش این بود که ماهی یکبار برم سری به مخازن بزنم
تموم شد و رفت🙂♻️
داشتم حقوق میگرفتم، بیمه هم بودم، دانشگاه هم میرفتم، دوستام هم بودن، کارم هم بود، حقوقم هم بود، همه چی خوب بود، یعنی یه خونه جدید هم گرفته بودیم، اجاره کرده بودیم توی جای خیلی خیلی خوب و هم محلی های خوب و همسایه های خوب، همه چیز عالی🌻
ولی دیگه میدیدم که این پیشرفتی توش نیست، این دیگه از اینجا به بعد دیگه داره میفته توی روزمرگی زندگی و بعد دوباره یکسری علائق جدید پیدا کرده بودم، دوباره یک سری خواسته جدید پیدا کردم، یه شور و شوق جدید پیدا کردم و بعد دوباره میخواستم حرکت کنم و به سمت شور و شوقم و بعد ادامه دادم و ادامه دادم و نتیجش همین چیزی هست که دارید میبینید یعنی میخوام بگم که اون تیکه ای که ما تصمیم میگیریم که تغییر کنیم خیلی خیلی تیکه مهمیه توی زندگیمون👌
حالا اگه باهوش باشیم قبل از اینکه اوضاع خیلی سخت بشه، یعنی با دیدن نشانه ها مثل کسی میمونه که نگاه میکنه به آسمون حالا اون موقع هایی که مثلاً این سیستم های فورکست و پیش بینی آب و هوا نبوده، نگاه میکنه به آسمون و از دور میبینه که یه ابری باران زا، یه طوفانی یا یه گردبادی داره میاد و بعد آماده میکنه خودش رو
قبل از اینکه توی طوفان گیر کنه آماده میکنه اگه وسیله ای رو باید ببره جای امن
اگه باید بره توی غاری
یا باید سرپناهی پیدا کنه
خودش رو آماده میکنه با دیدن نشانه ها
با دیدن افزایش ناگهانی رطوبت هوا😊🌹
اگه خیلی باهوش باشیم این نشانه ها رو همیشه ما داریم دریافت میکنیم، ولی مشکل اینجاست که اغلب ماها، اغلب آدمها، تا وقتی که اون چکشه رو از خدا نخورن بیدار نمیشن وقتی بیدار میشن که اون چکشه رو میخورن
حالا من هی میخوام اون دوستانی که با ما هستن توی سایت عباس منش و توی این مسیر با هم حرکت میکنیم،من هی میخوام بهتر کنیم خودمون رو
هی با دیدن نشانه ها توی مسیر مختلف این تغییر رو هم انجام بدیم
حالا از تجربیات هم استفاده میکنیم
اون جاهایی که تغییر نکردیم و چک و لقد بدجور خوردیم
و جایی که تغییر کردیم و قبل از این که چک و لقد رو بخوریم تغییر کردیم
یا وقتی که چک و لقد رو خوردیم تغییر کردیم و نتایجی که گرفتیم🥴🪴😊
سپاسگزارم از شما استاد عزیز و خانم شایسته جان در پناه الله یکتا شاد، سالم، سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید😊🌹🪴💖⚘💐🦋
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم
قسمت شش گفتگو بااستاد
خوب دوتا نکته رو من ازاین فایل دریافت کردم یک همیشه باید هدف داشته باشم
دو،بهترین زمان تغییر درزمان خوبی و خوشی زمانی که همه چی مرتبه
راسش همونجوری که قبلا هم گفتم اتفاقا من درست برعکس فکر میکردم فکرمیکردم در زمان خوشی به هیچی نباید دست بزنم چون ممکنه خراب شه 😉 ودرزمان خراب شدن اوضاع هم باید مقاومت کنم چون نشانه ی وفا داری و قوی بودنه😁جهل تا کجا آخه….🤦♀️
الان میفهمم از نا آگاهیم بوده وعزت نفس پایینم اینکه نکنه حالا تغییری ایجاد کنم یهو بزنم همه چی روخراب کنم
درحالی که هیچ چیزی اتفاقی نیست ومن اگه تکاملمو طی کرده باشم و درمسیر صحیح باشیم وباورهای درست داشته باشم همیشه میتونم درمسیر بهبود دائمی باشم
ودوم اینکه خودم همیشه خودمو وهمه ی جنبه های زندگیمو آنالیز کنم و ببینم تو کدوم جنبه ها نیاز به تغییر دارم تا بدون چک و لگد جهان برمو خودم تغییرش بدم
هرچند که الان میدونم درحوزه روابط باچندنفر نیاز به این تغییر دارم
اما من وظیفم رو خودم کار کردنه اونوقت که مدارم بالاتر بره قطعا آدمها شرایط و اتفاقات هماهنگ با مدار بالاتر رو تجربه میکنم
وجهان منو هدایت میکنه به شرایطی که ازقبل درست هست👍🏻👍🏻👍🏻💪💪💪💪
سپاسگزارم از شما که تااینجا همراهم بودین
سپاسگزارم از استاد عزیزم که این آگاهی ها رو با قلب وسعیشون به صورت دانلودی در اختیار ما قرار میدن
وسپاس گزارم از مهربان پروردگارباسخاوتم که منو به این سایت توحیدی هدایت کرد😊👍🏻💚🙏
عشق برای همتون🥰💚
سلام
خیلی صحبتها و شنیدن نتایج دوستان تاثیرگزاره خیلی
امشب هم فایل قبلی هم این فایل و که کوش دادم کلی از آگاهی های دوستان استفاده کردم و لذت بردم
بعد چندبار انگار این صحبت به گوشم خورد که از خداا خواستم از خدا خواستم هی اکو میشد تو ذهنم استاد شما هم گفتین که تو دبی از خدا خواستم هدایت کنه امشب آقای مصطفی هم گفتن بعد یهو به این فکر کردم که چرا تا الان من با خدای خودم صحبت نکردم چرا اصلا فقط چیزهای کوچیک کوچیک ازش خواستم چرا نخواستم منو راهنمایی کنه هدایتم کنه سمت اینکه چجوری پیشرفت بزرگتر از چیزهایی که تا الان تجربه کردم و بهم بده منو هدایت کنه به سمت علاقم و اینو بلند به خواهرمم گفتم دقیقا اونم تایید کرد گفت منم تا به الان اینکارو انجام ندادم بعد با خودم گفتم تو بگو ایمانتو نشون بده بگو من نمیدونم خدایا تو میدونی بعد بشین نتیجه شو ببین قطعا شگفت زده میشم مثل خیلی از لحظه هایی که اینکارو انجام داده و من فکر کردم که خب طبیعیه چون دارم روی خودم کار میکنم در صورتی که نباید برام طبیعی باشه باید هربار کلی ذوق کنم کلی اعتبارش و بدم به خدای خودم اصلا با این باور جلو برم که من کاری انجام نمیدم اونه که داره انجام میده الان که هدایت شدم به سمت این فایل ها باید عمل و جدی تر کنم اوایل دانش بود بعد شد دیدن و تمرکز بر زیبایی ها حالا عمل بصورت جدی
چقدر تکامل و عالی برامون به تصویر کشیدین استاد با قراردادن فایل ها بصورت منظم که هرکدوم تو تاریخ خودش برای ماهایی که اون لحظه نیاز به گوش دادنشون داریم طی میشه
خدایا سپاسگزارم
ممنون از اساتید عزیزم و بچه های این بهشت که همه دست به دست هم داریم تلاش میکنیم جهان جای زیباتری برای زندگی بشه ❤️🌹
سلام به استاعزیزم.روندپیشرفت کاری باکسانی هس که شاغل هستن ولذتشومیبرن .تابه حال هیچ وقت فکرکسب درآمدنبودم .هیچ وقت هم جزخواسته هام نبوده اماامروزازخداخواستم اگرصلاح میدونه منوهدایت کنه به مسیری که برای خودم درآمدی داشته باشم ،حالاچیووچه جوری خودمم نمیدونم فقط این موضوع رفت تولیست خواسته هام تاببینم خداکجاهدایتم میکنه .اینکه تلنگر،این خواسته توذهنم خوردبه خاطراینه که منت همسرم برای رفاه خوراک وپوشاک وامنیتی که برای من بوجودمیاره ، راحس میکنم .یه خورده انگاراذیتم میکنه به خاطراین ،توقع هاش ازمن خیلی زیاده.. بایدبراش جبران کنم حتمن ،منم به خاطررفع نیازهام بایدبرخلاف میلم حتی جاهایی باج بدم وخودموزیردسش بدونم .باوجوداینکه ظاهرامن ریئس خونه هستم البته این استعاره اینوریهاس.توجایگاهی هستم که تازه قوانین های جهان هستی رادارم بکارمیگیرم ولی خیلی تمایل به اجراشون دارم چون ازوضعیتی که الان دارم احساس رضایت ندارم ودلم جوردیگه وطوردیگه میخادکه بازبه گفته استادعزیزازهمین جاوبااین اوضاع بایدشروع کنم که منم سعیم برهمینه که بتونم روزخودم رابه نحواحسن به شب برسونم بارعایت همه اصول :اینکه توجه وتمرکزبه نکات مثبت هرچیزوهرکس باشه .ازهرچیزی که دارم لذت ببرم سپاسگزاری که اصلن فراموش نشه .درکل حس خوب برای خودم رقم بزنم باهرشرایطی وامیدوارباشم وباورکنم که همه اتفاقات خوب وعالی همه جوره درانتظارمه حتی اگه اطرافیانم باب طبعم نباشن. من میتونم وبادیدمثبت به جهان پیش میرم وحرکت میکنم ومنتظرنمی شینم ،همسرم یاهرکس دیگه ای حال منوخوب کنن ،استادگفته باورداشته باش میشه اینکه چطوروچه جوری من نمیدونم فقط الله میداندوبس .این جمله شیرین استادهمیشه بهم دلگرمی وانگیزه میده انگار،باورموبه خداصدچندان بیشترمیکنه .ممنون استادجونم
سلام
وقتی شروع کنیم در مسیر موفقیتهایمان موفقیت پشت موفقیت می آید و اگر حرکتی برای پیشرفت کردن باشیم روز به روز بدترمان میشود در همه مسائل باید پیشرفت کنیم رابطه و ثروت و سلامت و …
هر روز برای خود چالشی راه بیندازم هر زندگی زیباست هم تغییر می کنیم و هم پیشرفت می کنیم چالشی در جهت اهدافمان
وقتی دیدیم پیشرفتی نیست انرژیمان را بیشتر کنیم برای هدف بعدی برای یادگیری بعدی
جهان هوشمند است و ما هم هوشمندی را می توانیم دریافت کنیم آگاهی کسب کنیم و این دنیا دنیای فهم است هر چه فهممان را بیشتر کنیم نشانه ها که برای همه است را دریافت میکنیم خدایا شکرت
just do it now
سلام خدمت استاد عزیزو عزیزدل استاد.خدایا تو چقد مهربونی من از دیشب که از خدا خواستم منو هدایت کنه نزدیک ۱۰تا فایل که همشون از هدایت شدن توش بوده صحبت شده امروزهم که دکمه نشانه های من رو زدم این فایل زیبا اومد.به قول استاد کافی چیزیو که میخای بگی و باور داشته باشی که حتما بهت داده میشه.خدایا به اندازه رحمتت شکرت. عاشقتم استاد عباسمنش عزیز.امیداورم به زودی ببینمت عاشقتم🌺🌺🌺