گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی - صفحه 12


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

221 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    چقدر این فایل های گفتگوی استاد با دوستان عالی است

    دوستانی که هر کدام در این مسیر آگاهی قرار دارند و سوالات آنها در مورد قوانین و پاسخ های استاد به آنها واقعا برای من درس ها و تجربه های عالی و فوق العاده دارد

    اینها را باید مثل یک گوهر گرانبها از آن استفاده کردو در زندگی خودمان عملی کرد

    تغییر کردن واقعا مهم و یکی از اساسی ترین کارهای مهم این جهان است

    زمانی من تغییر می کنم که تحت سختی و فشار قرار بگیرم و این خوب نیست

    به قول استاد بهترین زمان تغییر زمانی است که من در بهترین شرایط هستم و آنوقت باز در خودم تغییر ایجاد می کنم تا جهانی دیگر را تجربه کنم

    شاید با عقل و منطق این کار درست نباشد ولی این من هستم که می توانم به الهامات خودم عمل کنم و بی شک بهترین ها نصیب من خواهد

    یاد بگیرم که جوری رفتار کنم که هر بار روند زندگی من بهتر و بهتر بشود

    یک درس عالی

    تضاد ها زمانی برای من به وجود می آید که در آن برای من نکته و درسی دارد

    به تضاد ها با نگاه خوب نگاه کنم و درس خودم را از آن تضاد بگیرم

    این صحبت ها برای ذهن من خیلی خوب است چرا که یک الگو برای من است و ذهن منطقی من به این باور می رسد که وقتی که دوستان خوب من به این جایگاه رسیده اند پس من هم می توانم به موفقیت ها و موقعیت های خوب دیگر برسم

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1481 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان

    این فایل نشونه من بود

    میخواهی جزوکدوم گروه باشی

    خداوندهرلحظه داره ماروهدایت میکنه وبه ماهشدارمیده که تغییرکنیم

    من خودم الان جزودسته سوم هستم که خداوندبانشانه هاش داره به من میگه که بایدتغییرکنم وگرنه اوضاع خیلی وخیم میشه ومن بایدیک اهرم رنج ولذت برای خودم درذهنم بسازم برای تغییرکردن

    جهان احساساتی عمل نمیکنه یاتغییرمیکنی یانابودمیشی قانون جهان همینه چون هرلحظه جهان درحال پیشرفته وتوبایدهمراه باجهان پیشرفت کنی وتغییرکنی وگرنه له میشی

    این که خداوندبهم گفت برودنبال شغل موردعلاقت

    یک ایده بهم داده شدکه برم شغلی که بهش علاقه دارم که تجارت وواردات وصادرات هست رواموزش ببینم وبرم درسشوبخونم ودرکناراون یک کاری که علاقه دارم روبرای کسب درامدم انجام بدم که ورودی مالی داشته باشم

    واقعاتضادهامیان تاتوبهترخودتوبشناسی وحرکت کنی

    من پدرم چندسال پیش برشکست شدومال واموالشوازدست دادبااین که قبلش مابسیارثروتمندبودیم همین برشکستگی پدرم باعث شدمن تغییرکنم وبیام توبازارکاروتوجامعه بامردم باشم ودرامدکسب کنم ولی اگراین تضادرخ نمیدادشایدمن هیچ تغییری نمیکردم وحرکت نمیکردم ویک ادم بیتحرک وبی مصرف وناتوان بودم

    خداروشکرمیکنم که نبودن حمایت ازطرف خانواده باعث رشدمن شدوبایدخیلی بهتروبهترشوم ازقبل به لطف الله مهربان

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان گلم

    موضوع این بحث ، چی زمانی تصمیم به تغییر می گیریم

    توضیحاتی جامع و مفید را از استاد شیندم و صحبت های بهنام و راستین عزیز خلی جالب و جذاب بود

    دو مسیر متفاوت و جالب و آموزنده است و می تواند تاثیر گذاری بسیار خوبی را برای ما داشته باشد

    بهنام در حالیکه در شرایط مناسب تری قرار داشت

    شغلی داشت که از نظر مردم و خانواده عالی بود به گفته خودش خانواده پسند بود

    خونه داشت و زندگی خوبتری را داشت تجربه می کرد

    اما دنبال علایق خودش هم بود

    و تصمیم گرفت از این شغل بیرون رفته و شروع کند به کسب و کار مورد علاقه اش

    از شغل انصراف داده و مهاجرت می کند به تهران در حالیکه در شغل مورد علاقه تجربه ندارد ،اگاهی آنچنانی ندارد و اما اشتیاق زیاد داشت

    وارد این عرصه شده در حالیکه روی خودش کار می کرده و محصولاتی مانند عزت نفس چقدر خوب بهنام را هول داده و به شغل مورد نظرش نزدیکتر ساخته و تا جای می رسد که بعد از یک سال یکی از سه نفر افراد عالی در این بخش گل و گیاه شناخته می شود

    و خدا می داند وقتی نتایج این چنینی می گیری چقدر احساس خود باوری در انسان شعله ور می شود و چقدر ایده های مناسب و راههای مناسب را خداوند در جلوی مسیر انسان های متعهد قرار می دهد

    در حالیکه بهنام می گفت در اوایل دوست داشتم قانون تکامل را طی نکرده جلو برم اما می دانیم که رعایت نکردن این قانون زیان های را برای انسان در پی دارد

    وقتی هر لحظه و هر روز در مورد شغلت شناخت بهتری کسب می کنی و عجله نداری و با توکل به خداوند مسیرت را ادامه می دهی در های از نعمت برکت و ثروت در مقابل ما قرار می گیرد و رشد و پیشرفت های عالی را کسب می کنیم

    و اما در مورد راستین

    فرد که با حمایت خانواده بود که این خانواده ثروتمند است و هرچیزی را خواسته باشی در زندگیت فراهم می کنی و تهی ذهنت هم این دیدگاه را داری که باید خودت برای خودت کسی باشی و همیشه این نگرش را نباید داشت که پدرم حمایت گر است و من نیاز به شغلی ندارم و یا کار کردن های زیاد ندارم چون پدرم ثروت های زیادی دارد و به من هم می رسد

    و در مرحله زندگی این حمایت ها به نحوی قطع می شود و راستین مجبور می شود که خودش شروع کند و پول بیساز در حالیکه سختی های زیادی را تجربه می کند اما از نظر مالی تغیراتی چشم گیری را عاید حالش نمی شود

    تا اینکه با استاد آشنا شده و در این مسیر خودش را متمرکز می کند و با آگاهی های این محصولات راهش را پیدا کرده و ادامه می دهد و نتایج های خوبی را هم کسب می کند و این را در یک چند روز خلق نمی کند بلکه زمان می برد همان‌قدر که روی خودمان کار می کنیم متعهد و متمرکز می‌مانیم همان‌قدر می توانیم نتایج کسب کنیم

    و حالا هم خلی خوشحال و شادمان است و برای خودش خواسته های دارد و به لطف خداوند و رعایت قانون خداوند به راحتی و آسانی به خواسته هایش می رسد

    این دو دیدگاه بهنام و راستین عزیز خلی متفاوت بود. اما می تواند درس های خوبی. را برای ما داشته باشد

    و استاد هم قشنگ یاد آوری کرد که هنر در این نیست ما بگویم من باید از صفر شروع کنم تا برای خودم کسی باشم

    می توانیم بسیار به راحتی از این فرصت های که در اختیار داریم مانند حمایت پدر ثروتمند مان یا ثروت های که در اختیار داریم می توانیم خلی خوب رشد داده و گسترشش دهیم و نتایج های خلی خوبی هم کسب کنیم

    اما من نسبت به شرایط زندگی خودم صحبت کنم

    من معمولا در زندگیم اکثر موقع به شرایط های قرار گرفتم که جهان مجبور کرده حرکت کنم

    چون من در آمد خاصی نداشتم و بشتر چشم انتظار فامل و یکسری افراد بودم و فکر می کردم با حمایت اینها می توانم تغیراتی در زندگیم بوجود آورم

    و در مقاطع از زندگیم نگرشم این شد که خودم باید مسول زندگیم باشم و منتظر ماندن اینکه دیگران مرا کمک کند تا زندگیم را رشد دهم درست نیست و این حمایت ها تا چی موقع می تواند باشد بلاخره یک روزی قطع می شود و آن وقت دیر است که من به خودم بیایم و از نو شروع کنم

    پدر من در بخش های از زندگی اش مغازه داشت و نظر به در آمد های که داشته در بعضی موقع ها زمین های در نقاط بهتری از شهر مان برایش پیشنهاد شده که خریداری کند اما این کار را نتوانسته و بعد ها که صحبت می کرد اری فلان جای زمین اینقدر بود و من پولش را داشتم اما به فلان دلیل ها نخریدم ما حسرت می خوردیم اگر آن موقع شما آن زمین ها را می خردید حالا ما در این چنین شرایط نبودیم بلکه زندگی بهتری داشتیم و حتی بعضی موقع ما قشنگ حساب کتاب می کردیم که اگر فلان زمین را داشتیم حالا این چنین و آنچنان بودیم ولی اینها دیگر نتیجه نمی دهد و شاید هم اگر پدر من این زمین ها را می خرید شاید ما استفاده مناسب را نمی توانستیم چون حالا مسله قانون و فرکانس ‌و مدار را درک می کنیم و به همین دلایل ها بوده که پدر من هیچ وقت ریسک خردبن ابن زمین ها را نتواند

    و حالا من خوشحالم که خودم دنبال رشد و تغیراتی زندگی خودم هستم و هیچ چشم داشتی هم نسبت به گذشته ندارم که فلان فامل ما که ثروت دارد به ما هم چیزی بدهد بلکه این نگرش را دارم که خودم با حمایت خداوند بزرگم و تغیر باورهایم می توانم ثروت های زیادی را در زندگیم خلق کنم

    و بسیار سپاسگذارم که در زمان مناسب و مکان مناسب قرار دارم

    و این بودن در جمع صمیمی خانواده عباس منش و این سایت گرانبها و این همه آگاهی های ناب و عالی که هر روز از استاد عزیزم و محصولات تهیه شده کسب می کنم

    خوشحال و شاد مان و سپاسگذار خداوند و هابم هستم

    الهی صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمد تاجیک گفته:
    مدت عضویت: 899 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    من محمد تاجیک هستم و برای اولین بار بعداز گذشت حدودا دوسال از اشنایی با شما استاد عزیز توسط همسر عزیزم ، میخوام این کمالگرایی درونیم رو له کنم و کامنت بنویسم.

    خیلی اوقات دوست داشتم براتون کامنت بنویسم اما همین کمالگرایی میومد و میگفت تو که مثه بقیه نمینویسی ، نگاه کن بقیه چقدر قشنگ صحبت میکنن، تو که مثه اونا نمینویسی اما اینبار خواستم بنویسم و به خودم ثابت کنم که هر کسی فقط به همین اندازه که یک انسان متفاوت از بقیه هست میتونه ارزشمند باشه و خاص و من هم فارق از تمام ویژگی ها فقط با همین یک ویژگی هم خاص هستم و هم ارزشمند.

    من هنوز موفق به خرید دوره های بی نظیر شما نشدم اما امیدوارم که هر چه زودتر و با لطف پرودگار مهربان موفق به خریددوره هاو عمل به اونها بشم و روزی بیام و در همین سایت از نتایجم براتون بنویسم.

    و از همینجا صمیمانه بابت داشتن استادی چون شما خدارو شاکرم و هر روز و هر روز بهترین هر چیزی که خداوند دراین جهانش داره رو براتون ارزومندم استاد عزیز.

    من چند روزی هست که فایل های گفت و گو با دوستان شما رو از اول شروع کردم و امروز موفق به دیدن قسمت هفتم شدم و یه ندایی از درون قلبم گفت تو که می تونی راجع به این موضوع بنویسی پس برو و کامنت بذار.

    راجع به موضوعی که تووی این قسمت بیان کردین من هم تجربه ای دارم و گفتم با شما و دوستان عزیز به اشتراک بذارم.

    من به لطف پروردگار چیزی به حدود دوسالی میشه که ازدواج کردم و موضوع برمیگرده به ماجرای اجاره اولین منزل ما.

    من و همسرم به خاطر یکسری مسائل تصمیم گرفتیم از شهر قزوین که هر دو بشدت از محیط اونجا ، اب و هواش و تمام اونچیزهایی که در اون شهر دوست داشتیم به خاطر زندگیمون و ازادیمون دست بکشیم و به قولی بهاش رو بدیم و مهاجرت کنیم به یه شهری که دوست و اشنا نداشته باشیم جز خدا.

    و ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم اونم کجا؟ قم.

    اینکه چرا قم بماند اما خب ما چیزی رو که بهاش رو دادیم بدست اوردیم و بشدت راضی و شکرگذار خداوند منانیم.

    خب چالشی که ما داشتیم این بود که باید خونه اجاره میکردیم. دوتا جوونی که تازه ازدواج کردن و اصلا خونه ای نداشتن باید بیان و توو یه شهر دیگه که از شهری که تووش زندگی میکردن حداقل4 ساعت فاصله داشت دنبال خونه بگردن.

    داستان رفت و امد ما بماند که چندین و چندبار این مسیر رو رفتیم و اومدیم و هیچ حتی یکبار از قم برگشته پا تووی خونه نذاشته املاکی زنگ زد و ما غروب رسیده بودیم و فردا صبح دوباره برگشتیم و این رو هم بگم ما رووی محله های پایین شهر قم و اطراف قم فوکوس کرده بودیم و اونجا ها دنبال خونه میگشتیم.

    اینهمه داستان گفتم که به اینجا برسم یکچیزی که هر دفعه برای من و همسرم بعد از دیدن موردهایی که بهمون پیشنهاد میشد حس بد و حالت اندوهی بود که مثلا خدایا ما قراره واقعا بیایم توو همچین خونه هایی پس این همه خونه ینی جای ما حتی توو یه دونه از اونا نیست و اون حس تضاد که چرا من باید توو همچین جا و شرایطی باشم.

    موارد همینطور بد تر و بدتر شدن(با توجه به پولی که داشتیم، البته این رو هم بگم که خانواده همسرم داخل همون شهر غیر از منزل خودشون ، خونه ی بزرگی داشتن که اصلا ساکنی نداشت و همینطور خالی بود اما خب ما نمیخواستیم که ازادیمون رو قمار کنیم)

    و ما هر دفعه با حس بدتر و شرک های بیشتر که مثلا اگه فلانجا برای ما خونه پیدا کنی پیش من شیرینی داری و اینها….

    و انگار داشتیم کلا خدا و اینهمه درسهای شما رو فراموش می کردیم و ما بس نمیکردیم. هی هر بار مورد ببین ، بدتر و بدتر ……، که اگه شاگرد زرنگه بودم همون موقع باید بس می کردم اما خب ادم ممکنه بعضی وقت ها نتونه زرنگ باشه، و این موضوع حدودا یک یا دو هفته ای ادامه داشت تا اینکه یه روز حلقه همسرم که رووی دستش بود به صورت خیلی عجیب گم شد و پیدا هم نشد و انگار دیگه خدا میخواست زور نهایی رو بزنه و ما رو ازین منجلابی که تووش افتادیم نجات بده(به قول خودم : فقط خدا مونده بود که داد بزنه بگه جم کنید خودتونو) . همین شد و ما دست کشیدیم، برگشتیم قزوین و دیگه به خدا سپردیم.

    و بعد از این جریان ما با حس بهتر و بدوووووووون هر شرکی ، و فقط با توکل به خدای قادر برگشتیم قم و به طرز عجیبی همون روز اول یا دوم ، مورد دوم ما توو یکی از بهترین محله های قم (شهرک قدس) خونه ای رو پیدا کردیم که به محض دیدنش هوش از سرمون برد،جوری که ما باورمون نمیشدمگه توو قم همچین ویویی هم پیدا میشه(ویوی خونمون کوه بود چیزی که منو همسرم عاشقش بودیم) و اونجا بود که فهمیدیم خدا کجاها میخواست دست ما رو بگیره و ببره و خدا میخواد ما به چه چیزهای بهتری برسیم که خودمون توو رویا باید ببینیمش و خدا رو هر چقدر هم شکر کنم باز کمه که دست ما رو از کجا گرفت و به کجا اورد که اگر من شاگرد زرنگی بودم توو همون اولین حس بد دست میکشیدم و دیگه اینقدر دچار سختی نمیشدیم و خونمون هم به راحت ترین شکل ممکن پیدا میشد، امااگر زرنگ هم نبودیم به واسطه امید ما به خدا هرچقدر هم کم دست ما رو ول نکرد و هی به ما هشدار داد و هشدارها هربار بزرگتر شد تا ما بفهمیم و بالاخره بعد از بارها چکش خوردن فهمیدیم، و خدا هدایتمون کرد.

    ببخشید خیلی طولانی شد.

    ممنون از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    امین انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    به نام حضرت دوست.

    سلام وادب خدمت دوستان گلم.

    باخواندن کامنت های دوستان وباتوجه به شرایط عالی اکنونم،من هم فهمیدم باید تغییرات مثبت داشته باشم در درآمدم در روابطم ،اول رابطه ی با خودم بعد رابطه باخدایم وبعد با دیگران ووو…

    وهرچه بیشتر ذهنم راخالی کردم یک نکته فهمیدم.که این تغییرات که اکثرمون نام میبریم،ثمره هستش ومیوه…میوه تغییرات درونی،تغییر در باور،تغییر در شخصیت در دیدگاه در تفکر،وتغییردر این موارد درونی وتوحیدی تر کردن آنها،هر چه ما نیاز به تغییرات رادر بیرون مشاهده می کنیم،اول نشانه ی رشد ماهست وباید خوشحال شویم وسپاسگزار وبعد به مقداری که نیاز به تغییر احساس می کنیم،بدانیم که به همان میزان نیاز به درک بیشتر بحث توحیدداریم،توحید در افکار ،توحید درباور وتوحید درعمل.

    حق نگهدارمان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عباس منش عزیزم

    چقدر همه فایلهاتون الهام بخشه و چقدر شاگردهای عالی تونستین بسازین که خودشون واقعا استاد تغییر شدن و استاد نتیجه گرفتن

    کل این فایل برای من درس داشت و فکر میکنم همون هدایتی که میخواستم باشه

    جمله آخر فایل:

    اگر ما در حال پیشرفت دائمی در زندگیمون باشیم به تضادی برنمیخوریم

    ما در حال بهبود مستمر باید باشیم

    در زمینه مالی متاسفانه من جزو آدمایی بودم که ضربات محکمی از جهان خوردم و با تضادهای مختلفی روبرو شدم ولی درس نگرفتم و در واقع تضاد رو نوعی مقابله با خودم میدونستم و پشت بهش کردم و فرار کردم و نخواستم با هاش رو به رو بشم تا جایی که روز بروز از نظر مالی ضعیف تر شدم

    تو این دوسالی که با شما بودم و هر درسی رو گه گرفتم و البته در حد فهم و مدارم تونستم عمل کنم و جلو خیلی از نشتی ها رو بگیرم ولی اصلا از وضعیت مالی ام راضی نیستم

    در این مدت 2 سال در کنار تلاش برای فهم و درک و عمل به دانسته ها، سعی داشتم بفهمم استعداد و علاقه های دیگه ام چه چیزهایی هستن و بتونم تو اون راه قدمی بردارم که به دلیل اینکه فکر میکردم و میکنم اگه این کاری که دارم رو رها کنم ممکنه زحمت بیست ساله ام نابود بشه و چیزی نتونم ازش برداشت کنم ،دست به عمل خاصی نزدم

    همین دست به عمل نزدن و تکون نخوردن یعنی دنده عقب و پسرفت که دارم اینو درک میکنم

    تو برزخ تصمیم موندم که سهم خودم رو بفروشم برم پی کاری دیگه یا نه همین کار رو بیشتر تمرکز کنم

    البته تو یکی از آخرین فایلها تصمیم گرفته بودم که با تغییر باورهام در مورد همین کارم ،بهبود شرایط بدم

    اما باز با دیدن این فایل فکر میکنم تا قبل از بدتر شدن اوضاع باید تغییری بدم و حرکت رو به جلو داشته باشم

    از خدای خودم باز هم هدایتی روشن تر میخوام تا از این برزخ تصمیم گیری نجات پیدا کنم

    استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم بابت همه آگاهی‌ها و اعمالی که انجام میدید و این رو متذکر بشم به خودم و اعضای خانواده ام که تو این دو سالی توی همه زمینه ها خدا رو شکر عالی شدم و مالی هم خدا رو شکر خیلی عالی‌تر از گذشته شدم ولی اولویت رشدم امسال مالی است و به امید خدا باید رشد خوبی داشته باشم تا حداقل بتوانم بگویم شاگرد استاد عباس منش هستم چرا که ایشان فقط با نتایج صحبت می‌کنند و البته هر چقدر ثروتمند تر بشوم نزد خدا محبوب‌تر میشوم.

    باز هم خدا رو شاکرم بابت همه نعمتهای فراوان و فراوانی نعمتهایی که به‌ من داده

    وباز هم قدردان و سپاسگزار استادم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرزو نظامی گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    سلام خداقوت خدمت استادعزیزم ومریم جون باعشق

    خداروشکر که تو مسیر رشد واگاهی هستم خداروشکر بخاطر این سایت که اندازه صدتا دانشگاه توش درس رشد واگاهی وتجربست الله اکبر

    استاد عزیزم ممنونم ازاین ایده برای این سایت باشکوه خدایا شکرت

    میخواستم از تغییر که توخودم ایجاد کردم بگم من جزو اون دسته ازادمها بودم که همیشه توانکار بودم همیشه شرایط جوری برای خودم شرح میدادم که همه چیز خوبه این شرایط واوضاع طبیعیه اگه بی پولی طبیعی اگه مریضی طبیعی اگه رابطتت با خودت خانواده خرابه این طبیعیه هرچیزی پیش میومد طبیعی بود بااینکه به تضاد برمیخوردم چرا بقیه پول دارن چرا بقیه سالمن وووووو همیشه ته دلم این زندگی رو دوستنداشت وهمیشه یک چیزی ته دلم میگفت این شیوه درست زندگی نیست خیلی دوستداشتم پولداربودم مسافرت برم لباس برای خودم وبچهام بخرم ولی چون نمیخواستم تغییرکنم این زجر وبدبختی رو نمیدیدم وتحمل میکردم همیشه زندگی میکردم ولی همیشه حسرت تو دلم بود حسرت خیلی چیزها خیلی

    چندروز پیش واقعا گریه کردم ازخداوند خواستم کمکم کنه چون این زندگی نبود که من

    میخواستم وخداهم دوستنداشت چون من اشرف مخلوقات هستم لایق بهترین‌ها وعالیترینها هستم وبودم

    ولی امان از عادت کردن به یک زندگی که به ظاهر همه چیزش خوبه چون ترس داشتم برای خارج شدن ازدایره امن خودم ترس ازتغییر ترس ازشکست نبود ایمان وایمان نداشتن به خودم وتوانایی هایم

    بالاخره خداوند جواب منو داد رفتم سراغ نظرات درباره نشانه امروز من وقتی کامنت بچهارو خوندم گفتم منم شروع میکنم به حرکت و تکنیک هرروز بهترازدیروز

    هرروز نشانه خودمو نگاه میکردم وحیرت زده میشودم الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    میدیدم خداوند نشانهاشو ازطریق سایت استاد به من میداد نشانه امروز من این بود میخواهی جز کدام دسته باشی؟

    یک لحظه فکرکردم واقعا میخوای جز کدام دسته باشی تصمیم باتوست خداوند تو هر مسیری که باشی کمکت میکنه چه راه تغییر چه راه انکار

    ولی الان 3روزه دارم نشانها رو دنبال میکنم توسایت استادعزیزم

    میبینم هرموضوع ازنشانه از نقاط ضعف من میگه که باید چیکارکنم وکجاروباید تغییر بدم وکجاروبهبود ببخشم

    الله اکبر الله اکبر الله اکبر خدایا مگه داریم مگه میشه من فقد خواستم توهم گفتی بفرما

    خدایا شکرت

    وقانون تکامل خیلی خیلی مهمه منی که امروز دنبال تغییر نبود نباید یکدفعه بخوام نتایج بزرگ بگیرم به اندازه که قدم برمیداری نتیجه میگیره

    وتغییر شخصیت شجاعت میخواد ویک اراده پولادین وپستکار عالی و انگیزه واهرم رنج ولذت

    اگه من تغییرکنم قبل ازاینکه جهان لحمون کنه چه لذتی داره چه رنجی داره

    موفق وپیروز باشید وبدرخشید ،️️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    به نام خداوند بخشاینده

    من جزء کدوم گروه هستم؟

    این سوال از جنبه های مختلف مالی ،روابط،سلامتی و …. جوابهای مختلفی داره

    نمیتونم بگم در تمام زمینه ها خوب عمل کردم، عملکردم در جنبه های مختلف متفاوت بوده مثلا در بحث مالی ضعیف عمل کردم دوسه ماهی سخت مشغول کار میشدم پول خوبی میساختم ولی بعدش تغییر نمیکردم کارمو بهبود نمیدادم تا اینکه از لحاظ مالی صفر میشدم و وقتی چک و لگد های فراوان دنیا رو میخوردم بفکر حرکت میوفتادم

    این قضیه چندبار تکرار شده .

    تو بحث روابطی تقریبا بهتر عمل کردم با وجود خوب بودن شرایط بفکر تغییر میوفتادم روی شخصیتم کار میکردم و سعی در بهبود داشتم

    تو بحث سلامتی یسری علائمی رو جهان نشون میدادکه بفهمونه تغذیه درست نیست خب خداروشکر قانون سلامتی رو به محض ارائه شدن تهیه کردم و اینبار هم قبل اینکه هزینه های سنگینی متحمل بشم شرایطم رو بهبود دادم‌.

    الان در بحث مالی عادت کردم به یویو بودن مسیرم

    گاهی بالا و گاهی پایین هستم

    تموم نشونه ها بهم میگن حرکت کنم ،ظاهرا قصدشو دارم اما به تعویق میوفته

    یعنی من میدونم که بالاخره حرکت میکنم و جهان با نشونه هاش مهاجرت کردن رو بهم گفت

    اما کنسل شدن و به تعویق افتادن مهاجرتم داستانیه که به کررار پیش اومده

    فایل الگوهای تکرارشونده خیلی بهم کمک میکنه تا باورای مخفی و ریز که مانع حرکت کردنم میشه رو شناسایی کنم

    امیدوارم در تمام جنبه های زندگی جزء افرادی باشیم که به راحتی تغییر میکنن و برای پیشرفت خودشون قبل اینکه شرایط وخیم بشه حرکت میکنند

    الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    الهام محسنی گفته:
    مدت عضویت: 735 روز

    واااای وای خدایا عظمتتو شکر هررر چقد بگم شکرت کم گفتم نمی‌دونید چقدددررر الان حالم خوبه چقد بمب انرژیم الان ، قضیه از اینجا شروع شد که چن روزی بود من گوشی خودمو که دستم می‌گرفتم یه ندایی درونم همش میگفت من هر موقع بخوام آیفون بخرم این گوشی که دارم ( گوشیم شیائومی بود مدل نوت هشت پرو ) رو میدم به داداش کوچیکم که گوشی نداره ، اینو در نظر بگیرید اون موقع من حتی نمیتونستم یه هندسفری هم بخرم چه برسه آیفون بگیرم اونم اینجوری که اصن گوشی خودمم نفروشم حالا بدمش به داداشم، همینجوری این نجواها تو ذهن من تکرار میشد ، منی که چند روزی بود اصلا اینستاگرام نمی‌رفتم چون داشتم تمرین می‌کردم که ورودیای ذهنمو کنترل کنم یهو دستم خورد به استوری یکی از بلاگرا و دیدم یه جشنواره قرعه کشی گذاشتن جایزه اول آیفون چهارده بنفش بود دومی پنجاه ملیون پول نقد و چنتا اسمارت واچ و سرویس طلا و یسری چیزای دیگه ، یهو انقد قلبم عجیب شاد شد از اونجایی که قرارو گذاشته بودم تمام نشانه ها رو دنبال کنم گفتم اهاااا این نشانه برا منه و الا مثلا چرا باید من به دلم بیفته که آیفون میخرم و اینا ، بعد تو یه استوری عکس ایفونه رو هم گذاشته بود انقد عمیق محو نگاهش شده بودم که یه اسکرینم ازش گرفتم گفتم خدا جونم ایمان دارم این ایفونه برا منه منی که تو عمرم حتی یه خودکارم برنده نشده بودم اون لحظه ایمان عمیقی سرتاسر وجودمو پر کرد که این برا منه ، تو دفتر شکرگزاریم برداشتم راجب این گوشی که من برنده شدمو، گوشی خودمو دادم داداشم ، همچین حسی دارم موقع دست گرفتن و آنباکس کردنش و خلاصه غرق نوشتن راجب آیفون خوشگلم شدم و کلیییی بابتش از خدای مهربون و عزیزم تشکر و سپاسگزاری کردم ، بعدش یه کووووچولو که به دلم تردید افتاد زود اومدم تو این سایت پر از انرژی مثبت و قسمت home نیت کردم و زدم رو اون کلید ابیه و گفتم خدا جونم یه نشونه سر راه من بزار که ایمان قلبی من به برنده شدن آیفون محکمممم تر بشه باز کردم دیدم این همون فایلیه که یبار قبلنا نیت کردنی هم واسم آورده بود ولی آخه اینکه جواب سوال من نیست، یهو اولین کامنت دیدم یکی نوشته استاد اینکه کلاب هوس فقط رو گوشی آیفون باز میشه دلیلی شده که من تصمیم بگیرم یه آیفون بخرم ، ینییییی من اینو که خوندم گفتم وای خداااا چقد قشنگ تو داری با من حرف میزنی الهی فدای مهربونیت و نشانه های خوشگل خوشگلی که برام میزاری بشم ، چن روزی گذشت و این پیام اون دوست عزیز واقعا ایمان من به برنده شدن و صدها برابر کرده بود هر روز تو دفتر شکرگزاریم بابت گوشی ایفونی که برنده شده بودم خدا رو شکر میکردم و حس خوبمو به کائنات انتقال میدادم ، یه روز که نتمو روشن کردم بیام یوتیوب که پستای استادو ببینم یهو دیدم از اینستا یه نوتیف بالای گوشیم افتاد که تبریک میگیم شما برنده آیفون چهارده شدین آدرسو برا ارسال بفرستین واسمون اون لحظه از شدت خوشحالی و اونقدی که خدا رو قشنگ انگار بغل خودم احساس میکردم اشک از چشام همینجوری داش میریخ و فقط ریپیت وار میگفتم خدا جونم شکرت شکرت ، خلاصه که آیفونمم برام فرستادن و من ذوق زده ترین بودم و گوشی خودمم دادم داداشم اونم خیلی خوشحال شد، میخام بگم هر لحظه شیش دنگ حواستون به نشانه ها باشه، مغز ما کاری می‌کنه که این نشانه ها رو نبینیم و وقتی میبینیم راحت از کنارشون رد شدیم و بگیم باباااا اینکه چیزی نیس اینو که ولش عادیه الکی خودتو مسخره نکن و اینجور چیزا ولی تو رو خدا به نجواهای منفی ذهنتون اهمیت ندین و بدونین با هرررر چی هم فرکانس شین هر جای دنیا باشین میاد و پیداتون میکنه، قبل این من شاید بیست بار تو این جشنواره ها شرکت کرده بودم ولی هیچی برنده نشده بودم و فک میکردم همشون الکیه اون قد که یمدت بود دیگه تو هیچ کدوم شرکت نمی‌کردم ولی ایندفعه یه ندایی درونم گفت بزن و بسپر به اون بالاسری و منم به ندای خوشگله قلبم گوش دادم و اینکارو کردم و عمیقأ سپردمش به خداجونم و الان گوشی قشنگم دستمه و باهاش دارم این کامنت خوشگلو اینجا میزارم ، استاد عباس منش عزیزم با تمام وجودم ازتون ممنونم این سایت گرانقدر شما جعبه جادویی منه هررر موقع دنبال نشانه ای باشم میام اینجا و امکان ندارم جواب منو نده از خدا براتون نور و عشق و آگاهی بیشتر و بیشتر طلب میکنم و روزی هزاران بار خدا رو بابت اینکه شما رو تو مسیر من قرار داد شکر میکنم ، لاو یوووووو عاشقتونم ⁦️⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    الهام محسنی گفته:
    مدت عضویت: 735 روز

    وای خدای بزرگم، راستش من چند سالی بود که پیگیر این قوانین ارتعاش و فرکانس اینا بودم، خیلییی پیش اومده بود که تو این مورد وقتی داشتم مطلبی سرچ میکردم سایت شما رو برام بالا میاورد ولی انگار فرکانس من هنوز تا این حد که بتونم آموزه های شما رو ازشون استفاده کنم و بهره ببرم بالا نیومده بود، یه دایمی بود من همش مشکلات عاطفی کاملا تکراری برام پیش میومد دیگه وااااقعا بریده بودم ، بشری آدما وارد زندگیم میشدن که همش همشون بدون استثنا دقیقا به یک شکل و تو موارد کاملا مشابهی اذیتم میکردن و تهش رهام میکردن اونم بدون اینکه هیچ اشتباه و خطایی ازم سر زده باشه ، خیلی احساساتم به بازی گرفته شد خیلی زجر کشیدم دلم شکست چه سیاسی که تا صبح همش گریه میکردم وووو …. یه روز وقتی دیگه هیچ امیدی نداشتم و شبی که رابطم کات شد با آخرین نفر همون لحظه یه ندایی در درون من بهم گفت تکنیک هو اوپونو پونو رو اجرا کنم ، من راجب این تکنیک خیلی قبل‌تر از این اتفاقات خونده بودم ولی عملیش نکرده بودم نهایتا دو سه روز تکرار میکردم و بعدش مث همه عادتها و رفتارهای مثبتم ولش کرده بودم ، اونشب تو بد ترینننن زمان و مکان رابطه من کات شد و پارتنرم برنده ترین و بی روح ترین حرفا رو بهم زد بنی فک کنین انقدر شرایط و محیطی که توش بودم بد بود که حتی نمیتونستم گریه کنم تا خالی شم ، تو همون حال ندای درونم عبارتای متاسفم ، لطفا منو ببخش ، متشکرم ، دوستت دارم رو رو زبون من انداخت یه لحظه متوجه شدم من همش دارم این چهار کلمه رو بدون ثانیه ای مکث تکرار میکنم یهو یادم اومد این همون هو اوپونو پونو تکنیک هاواییه که قبلنا راجبش خونده بودم ، حس خیلی عجیبی داشتم خیلی آرومم میکرد ، منی که تا تقی به توقی میخورد اشکم درمیومد تو اون اوضاع انقد اینو تکرار کردم که نه تنها آروم شدم بلکه دیگه گریمم نمیمود اصلا ، و بر خلاف قبلنا که شکست عاطفی می‌خوردم تا ماه ها حالم بد بود دائم گریه میکردم با تکرار این چهار کلمه خیلی خیلی آروم بودم تا جاییکه اصلا اون شخص دیگه به چشمم هم نمیومد و راحت باهاش کنار اومدم، یادمه تقریبا یه ماه من روز و شب این چهار کلمه رو تکرار میکردم اونقدر که نصف شب از خواب میپریدم می‌دیدم تو زبونم دارم تکرار میکنم سنی کل تایم روزم من با این تکنیک زندگی میکردم و عجیب آرومم میکرد ، وقتی میگم آروم ینی آروما، نه الکی ، اون موقع دائم شهر ما زلزله میومد خونمون جوری خسارت دیده بود که جرات نمی کردیم بریم توش تو حیاط تو چادر زندگی میکردیم ، همه حالشون بد بود ولی من انگار تو قصر پادشاهی بودم با اینکه اوضاع بشدت داغون بود استرس داش همه رو خفه میکرد تقریبا دو ماهی فک کن تو چادر زندگی کنی اونم تو سرمای زمستون، ینی میخام بگم این تکنیک چقد قدرتمنده و ارتعاش این چهار کلمه چقد بالاس همه بهم میگفتن واقن چی میزنی چجوری انقد سرخوشی تو که تو شرایط کاملا راحت و عادی زندگی انقد حالت خراب بود الان تو این اوضاع که بدترین اوضاع زندگی همس چجوری حالت انقد خوبه یجوری رفتار میکنی انگار اصن اتفاقی نیفتاده و من فقط لبخند میزدم برا خودمم واقعاااا عجیب غریب بود انقد سرخوشی و حال خوب اونم تو اون اوضاع ، هر روز میگفتم خداجونم متاسفم بابت هرررر باور و فکر محدود کننده و غلطی که باعث میشن روابط عاطفی من همش به مشکل بخورن، آدما ازم سواستفاده کنن و براحتی عین آب خوردن قلبمو بشکنن و بزارن برن در حالیکه من خودم انننقد محبت میکنم بهشون ، لطفا منو ببخش بخاطر هر آنچه در درون من در قلب و ناخودآگاه من هست که این مشکلاتو برام رقم میزنه متاسفم لطفا منو ببخش و ازت متشکرم که تمامی عوامل بوجود آورنده این مشکلاتو در درون من پاکسازی میکنی و منو از این اما نجات میدی ،اخرشم با تمام وجودم به خدا میگفتم که عاشقشم و دوسش دارم ، ینی شبانه روز کار من همین بود ، حتی برا خونمون که به اون روز افتاده بود این تکنیک و استفاده میکردم چون بشدت معتقد بودم ما انسانها خودمون باعث و بانی تمام مشکلاتمونیم بهش میگفتم متاسفم بابت هر آنچه در درون و قلب و ناخودآگاه من هست که باعث شده همچین بلایی سر خونه زندگیمون بیاد متاسفم لطفا منو ببخش و متشکرم که شرایط و به بهترین نحو سامان میدی عاشقتم، برا خیلی چیزای دیگه هم این کارو انجام میدادم، یهو ما یکم بالاتر از خونه خودمون یه خونه خیلی بزرگتر از خونه خودمون رهن کردیم و اومدیم توش و الان همینجا دارم این کامنتو میزارم ، باورتون نمیشه چقدر درونم آرامش دارم چقد تو این خونه آرامش هست ، همچنان من این پاکسازیو برا روابطم انجام میدادم و یه روز بطور کاملا اتفاقی وارد یوتیوب که شدم یه پست از سهیل سنگرزاده برا من اورد، کنی که دائم تو اینستا پستاشو می‌دیدم و در جا رد میکردم اینبار دستشو تو یوتیوب باز کردم و دیدم راجب چالش 18 روزه یه چیزایی دارن میگه همون نصف شب بود که تو سایتش عضو شدم و با چالشش آشنا شدم، آدرس سایتشم sangarzadeh.com هست، (اینو برا کسایی میزارم که شاید مثل من از این طریق به آرامش بی مثالی میخان دست پیدا کنن البته تا خودتون وارد این چالش نشین محاله حس و حال و حرفه‌ای منو درک کنیم) من الان تو روز هفتم این چالشم و بقدری حال من تو این هفت روز عالیه انگار یادم نیس یادم نمیاد قبل این هفت روز من

    جوری زندگی میکردم ، همه حال موبایل قبل این واقعا به معنای واقعی کلمه یه توهم بوده ، تو این چالش از همون اول میگه که هر روز مطمئن باش قراره یه معجزه ببینی با اینکه من چندان اعتقادی نداشتم ولی یه معجزاتی دارم میبینم که هر روز محاله از شدت عشقم به خدای جان جانانم اشکم درنیاد و شکرش نکنم ، یکی از این معجزه ها پیج استاد عباس منش بود، همین چن روز پیش اتفاقی یه پستی ازشون تو یوتیوب برام بالا اومد با اینکه ساب نداشتمشون و میگم قبلنا خیلیییی پستاشونو اینستا، گوگل و اینور اونور می‌دیدم ولی لیاقت گوش دادن بهشونو نداشتم انگار فرکانس خیلی پایین بود یهو من باز کردم و حرفاشونو شنیدم، وای انگار آب رو آتیش بود انگار دنیا رو بهم میدادن من با این چالش 18 روزه سهیل به این آموزه های استاد عباس منش که خوده معجزه تو زندگیم هس رسیدم و جواب تماااام سوالایی که خیال میکردم میدونم ولی کاملا در اشتباه بودمو با فایلهای بی نظیر استاد یکی یکی دارم میگیرم اصن خیلییی عجیبه به هر چی فک می‌کنم هر چی آگاهیم بیشتر می‌ره یه سوال دیگه برام پیش میاد و یوتیوب و بازش که میکنم میبینم یه ویدیو دیگه از استاده و عینا جواب همون سوال منو انقد واضح و شفاف دارن میدن، دو روزی میشه من میخاستم یه چیزی یه فایلی بخرم ولی یه کوچولو تردید داشتم چون بابتش باید هر چی پول دارکو بدم حتی قرضم شاید بگیرم این تو مغزم بود همش دو دو تا چهار تا میکردم که آیا این کارم درسته به نفهمه یا نه چون یه فایلی راجب تغییر باورهاس ینی سرعت تغییر باورها رو خیلی بالاتر می‌بره و از یه جای کاملا معتبره، نمیکنه چون نمیخام تبلیغی باشه چون معتقدم خدا هر کیو که فرکانسش با اینا تنظیم شده خودبخود سر راهش میزاره نیازی به معرفی منم نیستش چون خودمم خیلی اتفاقی باهاش آشنا شدم و اینم یه معجزه دیگه برا من بود ، خلاصه که تو فکر بودم بگیرم یا نه که یهو ناخواسته اصن انگار یکی منو ها داد تو این سایت و تو بخش هوم که زدین جواب سوالمونو با نیت و زدن رو اون لینک نوشته میگیریم یه فایلی برامون بالا میاد که دقیقا جواب سوالمونه من زدم روش و اینجا رو واسم آورد فایلو گوش دادم و کامنتا رو خوندیم دیدم یا خدا بزرگیتو شکر این دقیقاااا جواب سوال کنه انگار رسما واس کنه این ، نمی‌دونید چقدر خوشحالم و مطمئنم شادی من ارتعاشش به شما و همه دوستای که اینجا با هم هم فرکانسیم میرسه ، جواب دقیقا این بود که من میتونم بدون اون فایلی که میخام بگیرم هم به خواستم برسم ولی خدا داره حامی من میشه که این مسیرو راحتتر برم جلو ، وای ینی هم خودتون اینو گفتین و دقیقا عین همین جمله رو تو کامنتا یه دوستی لطف کرده بودن نوشته بودن و بشدت حال منو خوب کرد و تصمیم قطعی شد که با خریدنش از این حمایت خدا بیشتر و بهتر استفاده کنم، استاد مهربونم با تک تک سلولی وجودم براتون از خدا عزت و عشق و سلامتی میخام و عاشقتونم خیلی شاکرم خدا رو بابت وجود بی منت و عزیزتون، من هیچوخ حتی سه کلمه هم جایی کامنت نذاشته بودم ولی به قول سهیل جانم اجازه دادم کودک درونم هر آنچه که دلش میخادو به زبون بیاره و من برا شما تایپ کنم، قطعا و یقینا این پیام به درد خیلیا خواهد خورد شک ندارم ، دوستون دارم ⁦️⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: