این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-04 07:10:252024-04-18 06:12:05گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم
279نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
نمیدونم چرا وقتی بچها داشتن تجربه هاشون رو میگفتم حس غریبی بهم دست داد اشکام همینجور سرازیر میشد همچین تجربه ی نداشتم مثله گریه کردن بود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
استاد علاوه بر هدایت که شما گفتید من از این شاه کلید برای باز کردن در خواسته هام هم استفاده میکنم
تا اونجایی که یادم میاد از بچگیم وقتی تو ذهنم گفتم من نمیدونم چطوری فقط میخوام داشته باشمش ، به طرز عجیبه فراهم شده !
یادمه پارسال دی ۹۸ خیلی الهام گونه بهم گفته شد از «نمیدونم» برای دریافت خواسته ها استفاده کن !
با گوشیم اون موقعم به تضاد رسیدم و گوشی های جدید تحسین میکردم با خواهرم برای خرید گوشیش همراهی میکردم درصورتی که خودم هیچ قصدی برای خرید نداشتم
وقتی امکانات گوشی های جدید دیدم گفتم خدایا من نمیدونم تو بهم بده !
مگه نمیگن تو وهابی
یادمه با ایمان کمم اول ۶۸ گیگ گفتم
یک هفته بعد مادرم زنگ زد گفت برو گوشی انتخاب کن میخوام به عنوان عیدی و کادو تولدت بهت گوشی بدم و من موندم از اولین نمیدونمی که آگاهانه خلق کردم !
از یجایی به بعد با گوش دادن فایل های استاد به خدا گفتم بابا من دیگه واقعا نمیدونم چطوری ولی ۱۲۸ گیگ برای تورزیاد نیست من ازت میخوام ! من دیگه به چطوری فکر نکردم !
و جالبه وقت خرید خدا از زبان مامانم که اصلا سر در نمیاره از گوشی بهم گفت فرنوش میگن ۱۲۸بهتره اونو بردار !
بهمن ۹۹ من برای کاری ( شغل نه) به مدت ۱ هفته اومدم اهواز
دیدم حسم خوبه به اهواز هنوز قصد نکرده بودم بمونم گفتم برم دنبال کار (شغل) موقت بگردم
هیچ کس و هیچ جا آشنا نداشتم فقط گفتم «نمیدونم» یجایی هدایت میشم دیگه !
طبق فرکانس ها و باورام همون روز اول جای دومی که مراجعه کردم گفت بیا سرکار
هرچند یه تضاد هایی داره که باعث رشدم شد ولی واقعا میتونم بگم بهترین درس ها را گرفتم !
در طول دوران عید ما جایی نرفتیم دوستانم در گروه تلگرام حرف از مهمانی زدن و من دلم خواست گفتم «نمیدونم» چطوری منم میخوام
و سیزده بدر مادر دوست خواهرم مارو دعوت کرد خونه شون و قورمه سبزی فوق خوشمزه اش را چشیدم تا یادم نره از جاییی که گمان نمیبرم هم میشه دریافت کنم ! چقدر چسبید این مهمانی که خدا دعوتم کرد !
تولد خواهرم دوست داشتم لباس شیکی داشته باشم رفتم بازار هرچی آگاهانه گشتم چیز خوبی پیدا نکردم ولی وقتی گفتم «نمیدونم»
تسلیم
با مادرم به اجبار ظاهراً ولی (جواب فرکانس های من بوده) رفتم بازار هدایت شدیم به یه پارچه فروشی و من پارچه دلخواهم خریدم
حتی مدل لباسش را هم نمیدونستم چی طراحی کنم !
وقتی رفتم پیش خیاط یهو الهام شد در پارچه هایی که مادرم پیش خیاط گذاشته بگردم و یهو توری صورتی رنگ را دیدم دیدم چقدر زیبا به پارچه ام ست میشه در یک لحظه تصویر نهایی لباس بهم الهام شد .
خود خیاط بهم گفت عجب چقدر سریع سِت کردی! و تازه مامانت میخواست دفعه قبلی که اومده بود این پلاستیک ببره ولی نشد چه خوش شناسی اینجا مونده بود!
و من در دلم خندیدم شانس !
من یه زمانی همش بدبیاری و بدشانسی داشتم 😁
اما هدایت و توکل بود که همزمانی را بوجود آورد چیزی که هر انسانی عاجز از رقم زدنشه !
این لباس طوری شد که هرکس دیدش گفت از کجا خریدی چقدر قشنگه چون صفر تا صدش کار خودِ خدا بود که با «نمیدونم» من خلق شد.
جدیدترین تجربه ام از «نمیدونم»
در فروشگاهی که کار میکنم قرار شد از من ویدیو تبلیغاتی برای معرفی پارچه ها گرفته بشه تا در پیج اینستاگرام گذاشته بشه
به خواهرم که تجربه داره زنگ زدم بهم کلی باور محدودکننده داد دفعه های اول خیلی تپق میزنی
تو خونه خیلی تمرین کن و از خودت ویدیو بگیر !
روز موعود من قبل از رفتن سرکار گفتم بذار چند دقیقه تمرین کنم بعد برم سرکار
ویدیو تمرینی گرفتم چندبار نگاه کردم قلبم گفت این راهش نیست بسپار به من
منم گفتم باشه خدایا من نمیدونم صفر تا صدش با تو !
از ژست و تن صدا و لباس و کلمات و لایک و کامنت ها گفتم همه چیش تو ببر جلو !
من تا حالا تو عمرم همچین کاری نکرده بودم
بی تجربه ی بی تجربه ولی
بخدا به خودش قسم
وقتی فیلم برداری شروع شد نیرویی در بدنم احساسم کردم خیلی ویژه یهو زبان اندام سرشار از قدرت و اعتماد به نفس شد خستگی ۶ ساعت کار کردن از تنم رفت بیرون با صدای محکم و قوی شروع به صحبت کردم و چیزایی که همون لحظه همکارم گفت از پارچه بگو را گفتم منی که قبلا باید حفظ و بارها تکرار میکردم !
خداوند قلب هارا نرم کرد تا بالاترین تعداد لایک های پیج را بگیره
مگه من میتونستم به همه آدما تک تک بگم ؟!
چقدر ایمانم به هدایت بیشتر شد
چقدر عزت نفسم بیشتر شد چون فهمیدم بزرگترین حامی دنیا عاشقانه منتظره تا ازش درخواست کنیم ! تا این حد متوکلین را دوست داره !
جوری پاداش میده که سوپرایز میشی !
در مدت آشنایی من با استاد هزاران مورد دیگر هم رخ داده که شاید الان یادم نیاد یا طولانی بشه بگم مثل داستان آشنایی من با مربی ورزش که در قدم اول گفتم چقدر هدایتی بود
اینارو یادآوری کردم تا الگو بدم به ذهن تا از طلب کردن و خواستن از خدا نترسه !
چون قبلاً فکر میکردم نمیشه پس طلب نمیکردم اما الان همه چیز فرق کرده !
« نمیدونم»
برای من معنی توکل میده
معنی اینکه روی هیچکس و هیچ چیز حساب نکنم حتی روی عقل خودم
«نمیدونم»
من انسان محدود به زمان و مکان خاص را وصل میکنه به میدان انرژی لامکان و لازمان نیروی برتر خدا (میخوای اسمش هر چیزی بذاری )
معجزه ها دیدم ازش که در هیچ میدانمِ هیچ انسانی پیداش نکردم .
این تجربه ی آخرم چشمم را به روی خودم باز کرد
اینکه من تنها نیستم نیرویی برتر و مافوق همه چیز و همه کس وجود داره
اینکه با این قدرت و نیرو توکل و هدایت می تونم چکار ها که بکنم
چه ثروت ها که میتونم خلق کنم
از شروع کسب و کار خودم نترسم
اون میتونه منو آسون و راحت هدایت کنه به سمت عشقی که شغلم بشه بدون حسابگری من!
اینکه من چقدر ارزشمندم چون خدا به بهترین شکل جواب ارتعاش و توکلم را میده
اینکه با وجود این نیرو بی نیازم از هر حامی بیرونی که ذهنم بهش جنبه شرک بده !
جواب سوالاتم میده !
راهنماییم میکنه حتی در کوچکترین و جزیی ترین مسائل !
اونم با عزت تمام
نیاز نیست التماس کنم و خودمو کوچیک کنم منت بکشم
اتفاقا این نیرو عاشق عزت و جلاله و میخواد با احساس خوب ازش درخواست کنیم
الان میفهمم چرا جز صفاتش این دوتا کلمه هست!
من «نمیدونم»
تقسیم کار با خداست
طلب کردن و درخواست کردن از من
هدایت و راهنمایی از اون
سپس عمل کردن من به الهامات
من «نمیدونم»
یعنی توحید
یعنی قدرت را دادن به یک نیرو
قدرتمندترین نیروی جهان
یعنی خالص کردن خود از شرکِ قدرت دادن به عوامل بیرونی
من «نمیدونم»
یعنی جلوی نجوای چطوری
از طریق چه کسی
را گرفتن
مثالش الگوهایی که بالا گفتم
میخوام دوباره تعهد بدم که بلدم بلدم بذارم کنار.
من هیچی نمیدونم تازه یکم از حرفای استاد را در مورد هدایت درک کردم
من میخوام درهایی جدید از قانون بر من باز بشه
نتایجی بیشتر با کیفیت تر بگیرم و همه مستلزم بار دیگر گفتن نمیدونمه
میذارم سوپرایز بشم
جانمی جان سوپرایز خدا
جوری میچینه که غیر قابل وصف به زبان انسانیه
حتما خودتون طعمش چشیدین
بیاین اجازه بدیم بیشتر اتفاق بیفته
مگر جز اینکه ما برای تجربه شادی و لذت وارد این جهان مادی شدیم ؟!
واقعا حیف نیست ازین نیرو که در وجودمون نهادینه شده استفاده نکنیم
نیرویی که ۲۴ ساعت در خدمتمونه
در هر لحظه در هر زمینه ای میتونه ، دوست داره کمکمون کنه
این نیرو جواب همه سوالات و درمان ها را میدونه
دست هایی به وسعت کل انسان های روی زمین داره
از بیشمار راه میتونه هدایت مون کنه که عقل محدود ما نمیتونه بدونه حتی وجود داره ولی اگر رها باشیم از جاییی که نمیدونیم خواسته مون برآورده میکنه !
چه ثروت ها چه استقلال ها چه سلامتی ها چه عشق ها چه تجاربی میتونیم خلق کنیم با این نیرو 😋😋😋😋🤭🤭🤭🤭
اصلا شده یه اهرم رنج و لذت قوی !
یه تجربه ی متافیزیکیه دیگه ای که داشتم این بود که شب ۱۳ فروردین
خواب دیدم یه سد از چوب پشتش آب فراوان و تمییز و زلال و فیروزه ای رنگ دریا جمع شده موج هاش آروم بود اینقدر زیاد بود که اصلا مرز زمین و آسمون مشخص نبود ( هنوز موندم اون حجم از آب را چطور این چوب های کم و باریک و بنظر کهنه و پوسیده نگه داشته بودن تا جاری نشه ) کنارسد ریل قطار بود !
من ماموریت داشتم چوب هارا بردارم تا آب از پشت دریا جاری بشه !
یواش یواش تکه چوب ها را برداشتم یواش یواش آب جاری کردم روی ریل قطار !
چقدر در خوابم لذت میبردم
از انجام کار
از صدای آب
از جاری شدن آب تمییز و شفاف
از مسیر
از دیدن ریل
از احساس موفقیت از اتمام کارم
در خوابم از برداشتن چوب ها لذت میبردم اصلا دنبال تایید نبودم غرق لحظه ی حال بودم فقط حال خوشم مهم بود دنبال نتیجه هم نبودم
بدون نگرانی از هیچی حتی غرق شدن
بدون سوال و ابهامی فقط عمل میکردم
بعدش یهو جمعیت زیادی از آدما اومدن منو تشویق کردن که چقدر خوب انجام دادی ! و ازم عکس میگرفتن !
بعدش از خواب بیدار شدم رفتیم مهمونی که گفتم دعوت خدا بود عصرش دوستامون رفتیم دور دور
مقصد برنامه ریزی شده نبوددد !
پیاده شدیم رفتیم عکس بگیریم
یهو به خودم اومدم دیدم فقط چند قدم از ماشین دور شدیم و من روی ریل وایسادم
😭😭😭😭
خشکم زد
من مثل همون جایی که تو خواب دیدم رفته بودم
اونم برای اولین بار اینجا رفتیم
خیلی تکان دهنده بود !
قلبم میگه این چوبا باورای محدودکننده ان که در مقابل عظمت نعمت هایی که مثل آب دریان هیچی نیستن
ضعیف و شکننده ان
و من باید با تکامل کم کم این باورا و ترمزها را با لذت بردارم تا در مسیر زندگیم نعمت ها جاری بشن !
مجموع این اتفاقات پشت سر هم باعث شده
احساس های جدیدی داشته باشم نسبت به این نیرو
انگار تا حالا تو وجودم آکبند مونده بود
اصلا یه حال و هوای خاصی دارم
انگار تازه فهمیدم این خدا این نیروی درونی چه قدرتی داره
هرچی محاله تو ذهن منه
اصلا دلم نمیخواد هرزش بدم با توجه های بیخود یا نادلخواه یجور قدرنشناسیه بنظرم
فکر کن بزرگترین معجزات بتونی باهاش رقم بزنی بعد صرف دخالت و قضاوت تو زندگی بقیه کنی
یا اینکه توجه به چیزای چرت و پرت بکنی
یا اینکه باهاش رنج برای خودت خلق کنی
دلم میخواد بندازمش تو کانال موفقیت ، شادی ثروت نعمت برکت عشق سلامتی و … هر چیز خوبی که تو این جهان مادی وجود داره !
چه ذوق و شوقی دارم که باهاش لذت و خوشی و شادی خلق کنم !
انگار تازه فهمیدم به نسبت میزان استفاده ام ازین نیرو چقدر قوی و ارزشمندم
جوری که وقتی خودمو به این نیرو گره میزنم
و وصل میشم
هر چیزی ممکن میشه
ظرفم به وسعت کل کیهان میشه
چون همه ی راه حل ها و چاره هارو میدونه !
دیگه فرنوشی وجود نداره
خداست که داره پاره ای از خودش جهانش را گسترش میده !
اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده !
همه اش نتیجه توکلم به این نیرو هست!
حتی این کلماتم من ننوشتم چون من نمیدونستم قراره چی گفته بشه فقط کلمه به کلمه نوشتم تسلیم وار بدون برنامه ریزی آگاهانه !
جقدرر با تمام قلبمممم با تمام روحممم چقدرر. بینهایت بینهایت تحسینتتتت میکنمم عشق دلم پاره ی تنم چقدر بینهایت بینهایت تحسینتت میکنمم این عشقق نابتت این ایمان بینطیرت رو
چقدررر غرق شدم توشش چقدرر درکم بیشتررشدد چقدرررر بهترر درک کردم خدای من جقدر زیبا گفتی چقدر زیبا گفتیی خدای من شکرتتتت اخ میخوام فقط تکرارش کنمم چقدرعاشق اینم که تکرارش کنممم
چقدراین جمله زیبا بودد
بزرگتریننن بزرگترین ویگانه ترینن حامی دنیاا عاشقانه منتظره تا ازشدرخواست کنیممم اینقدر که متوکلین رو دوس داره
چقدر زیبا گفتی من پرواز کردمم حل شدمم چقدرر عاشقق اینن تمرکز بینطیرت این اتصالل نابتممم از تحسین گذشتههه چقدر ستایش میکننم این عشق نابت را چقدر چقدربا تمام قلبمم تحسینت میکنمم جان منن چقدررتحسینت میکنممم چقدرر این توکللا اینن عملگرا بودنت رو جقدرتحسینتت میکنمم
اخ الان دارم میفهمم به خدا که وقتی استاد میگن که اگه ۵ سال برگردی میفهمی تازه داری میفهمی
چقدررر برام بازتر شد اینکه تقسیم کار با خداوند یعنی همین
یعنی من هیچی نمیدونممم
من تنهااا درخواست میکنمم طلب کردن از من و هدایتتت و راهتماییی با اون
و عمل کردنننش با من
اخ چقدر چقدرزیبا کفتی که این فکت هایی که میدی به ذهن به خاطر اینکه از طلب کردن وخواستن نترسه خدای مننِ جقدرربرام درس داشت چقدرر برام درس داشت خدای من شکرت جقدر زیبا گفتی عشق دلممم
چقدر جقدرزیبا گفتی که
نمیدونمممم یعنی توحیدد
یعنی توکلللل یعنی تنها وتنههاا به یه نیروی برترر یه قدرتتت یگانه جهاننننن روی اون حساب کنمم حتی روی عقل خودمم نه
تنهاات روی اون قدرتتتت تمام حساب کنمم جقدرزیبا گفتی که چقدر ارزشمندمم لایقق لابقمم که اینقدرعاشققانه عاشقق منهه هرلحظه هدایتممم میکنهه جوابای سوالاتم رو میده هرلحظه هرلحظه بهم الهام میکنهه و یگانه یگانهه حامییییی همیشگی. ابدی منه
چقدررعاشققتمم نازنین منن چقدرعاشققتمم
نمیدونم چرا اینقدر طولانی شد
همش هدایتتت خداوند بود چقدررر جقدرعاشقق این درک بینطیرتممم این ایمانتتت
این توکلتتت
این عشقتت جقدر چقدررر تو الگوی بینطیری هستی برام عشق دلم
چقدربا تمام وجودممم با تمام قلبممممم چقدربینهایت تحسینتت میکنمم جان منن چقدرربینهایت تحسینتت میکنممم با تمام وجودم چقدرربهت افتخار میکنمم بینهایت تحسسنت میکنمم چقدرررلذت بردممم چقدررر باورام قوی ترشدد چقدر بهتر درک کردم خدای منن شکرت چقدرررر زیبا چقدرعاشقانه هرلحظه هدایتمممون میکنه اخاون عاشقققانه فقط میخواد تسلیمش باشیم که برامون کن فیکون کنه
من میخوام درهای جدیدددد از قانون برام باز بشه😭😭😭خدای من شکرت
چقدر زیبا گفتی که با وجود اینننن یکانه قدرتتتت جهان بینیازممم بی نیازمم از هرجیزی که بیرونه
چقدرزیبا کفتی که نمیدونم یعنی توحیددد یعنی تنها وتنهاااا اوذا دیدنن تنهاا به او توکل کردنن تنههاا روی یه قدرتت تنها قدرتتت اون حساب کردن قدرت را تنها وتنهاا به اوو دادن
چقدررر غرق این جمله شدمم که دقیقا دقیقا او همه جیززز دانهه جواببب تمام ماسب د سوالاتدرو میدونه جقدرررر از بینهایتت طریق میتونهه هدایتمون میکنهه هرلحظه در هرلحظهه صدم لحظه بهمون الهان میکنهه باما صحبت میکنه
چقدر لذت بردممم جقدر لذت بذدمم خدای من شکرت عاشقتم عاشقققتم عاشقتم جان دلم
جقدر این درک بینطیرت این اتصال نابت رو جقدرر بینهایت تحسینتت میکنم جقدربینهایت تحسینت میکنم جقدرربینهایت تحسینت میکنم بینهایت تحسینت میکنمم عاشققتم
الهی که غرق ترین غرق ترین بشی در عشق بینهایت خداوندم الهی که جریانی از بینهایت نعمت ها ثروتها فراوانی ها اتصال اتصال عشق شادی ها جاری ترین جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات
بهترین های بهنرینن هارو برایت میخوامم عشق زیبایم بهترین های بهترینن های فراتررر تصورتت از یگانه قدرت جهان که تنهاوتنها قدرتت اوست وعاشقق اینکه ما غرقش بشیمم عاشق اینکه غرق تجربه ی خواسته هامون بشیمم که تنها او برایمان کافی ترین کافی ترینه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه هراحظه هدایتمون میکنه عاشقققتمم خدای من شکرتتت جقدر زیبا بود چقدر چقدر
عاشقتم فرنوش جان عاشق این توکل و اعتماد و تسلیم بودن هستم
تحسینت میکنم تحسین میکنم این حد ازایمان و در لحظه بودن و تسلیم بودن
فرنوش جان ویدیو بسیار بسیار تحسین برانگیز بود و فوق حرفه ای طوری که آنقدر منو مشتاق کرد تا از اون پارچه خرید کنم و تازه به یکی از دوستان هم معرفی کردم و اونم قراره که باهم خرید کنیم فرکانس اون ویدیو که گذاشتی بینهایت زیاد بود انگار یه نیروی عظیم داره تورو به تمام دنیا معرفی میکنه عاشقتم آنقدر تسلیم بودی که خدا جاری شد و همین نمیدونم گفتن چقدر باعث رشد و هدایت میشه تحسینت میکنم بابت این کامنت زیبا و این حد از توکل و اعتماد به رب
فرنوش عزیز دختر شایسته سلام ، راستش فقط میخوام از خدا و از تو تشکر کنم بخاطر انچه گفت و انچه که نوشتی عالی بود چقدر ساده چقدر راحت چقدر دلنشین چقدر ایمانم با خودن نوشته هاتون قویتر میشه به خدایی که تا پیش از این خیلی قدرتی در زندگی من نداشت چون مثل سد محکمی خودم مانع حضورش بودم چون نمیدونستم چون بلد نبودم خدایا شکرت بابت شاه کلید نمیدونم 😍 به همین سادگی همه چی ممکنه زور زدن نداره چقدر الان خواستن برام راحتتر شده حتی نیازی به منم نیست خدایا سریع الجواب به کمترین درخواست پاسخ میده فقط باید دایم روی حسم کار کنم روی ایمانم به نزدیک بودنش همینجا همین بغل قلبم ❤️❤️ واقعا ممنونم فرنوش جان 🌹🌹🌹 با تکامل همه چی درست میشه حتی ایمان حتی هدایت حتی خوندن قران حتی توحید خدایا شکرت 😍😍😍😍😍😍
سلام و درود به لیدی فرنوش عزیز و بزرگوار دوست داشتنی ولایق بهترینها، بی نهایت لذت بردم، واقعا به خواستت رسیدی و الگویی برای حداقل ذهن من شدی که مطمئنم نه فقط من بلکه بسیاری از دوستان عزیز، توکل یعنی، میشه ها ولی من نمیدونم، ازت ممنونم لیدی هم فرکانسی، برات بهترینها و آرزو میکنم، حامد
سلام ب استاد نازنینم و خانم شایسته مهربان و تمام دوستانی که این متن رو دارن مطالعه میکنند..
♥️
استادد یعنییی من عاااشقتونممم چه کردی با این ۴ تاقسمت قلبم زیر و رو شد..
چندین مرتبه حس کردم انقد قلبم باز شده ک میتونم پرواز کنم ..
واقعا لذت بردم
واقعا بینظیر بووود
چقد از صحبت دوستان لذت بردم چقدددد عاااالی بود واقعا تک تک سلولام لذت بردن..
استاد جانم داشتم با خودم فکر میکردم اگر قرار بود من باهاتون تو این روم صحبت کنم چی میگفتم که شما خیلی خوشحال بشید و یه جورایی بتونم به خاطر زحماتی ک برامون کشیدی تشکری کرده باشم
چون میدونم با هربار موفقیت و پیشرفت ما بچه های سایت بینهایت خوشحال میشید..
ب قلبم اومد ک حتما درمورد بارداریم باهاتون صحبت میکردم و مطمین بودم ک شماهم مثل همین الان من ک دارم اشک میریزم اشک شوق میریختید با صحبت هام به خاطر همین تصمیم گرفتم همینجا بنویسم ..
استاد من چندین سال پیش خیلی قبل تر از زمانی ک با شما اشنا بشم عاشق و دیوانه یه آقایی بودم ک اگ پیامک و زنگم و یه ثانیه دیر جواب میداد دیوانه میشدم و کلا اون دوران کارم شب و روز گریه کردن و حال بد بود تمام آیندم رو تمام شب و روزم رو با اون آقا تصور میکردم و شده بود خدای من تا اینکه یک روز منو ترک کرد و رفت و من با تمام وجودم اون دوران شکستم تمام قلبم له شده بود و به تمام مرد های دنیا بد بین شده بودم ب همه شک داشتم و فکر میکردم همه مردا دروغگو هستند تا اینکه بعد از حدود یک سال با همسرم آشنا شدم با اینک همسرم یک انسان فوق العاده و بینظیر هستن و بودن من از همون روز اول بهشون شک داشتم و بی اعتماد بودم و همیشه با همسرم سرجنگ داشتم و یه جورایی چون قلبم از قبل شکسته بود فکر میکردم همسرم هم قراره منو ترک کنه و بره بخاطر همین همیشه یه طوری رفتار میکردم ک انگار بود و نبودش فرقی نداره در حالی ک من ب همسرم هم وابسته شده بودم و فکر اینکه ایشونم منو ترک کنن دیوانم میکرد ..
تا اینکه من با شما آشنا شدم به قدری روحم تشنه بود و زخمی که تا صدای شمارو میشنیدم اروم میشدم اوایل ب عنوان مسکن از فایلاتون استفاده میکردم فقط گوش میکردم ک آرامش داشته باشم اما رفته رفته خیلی کم ب حرفاتون عمل کردم آروم اروم تغییر کردم دیگ گوشی همسرم رو زیر و رو نمیکردم دیگ دائم ازش نمیپرسیدم ک کجاست و با کی و چیکار میکنه شاید گاهی اوقات وسوسه میشدم ولی پا رو وسوسه هام میزاشتم و سعی میکردم همسرم رو که برام شده بود یه بت شده بود خدارو بکشم پایین و خودم به همسرم پیشنهاد میدادم ک با دوستاشون برن تفریح برن مهمونی و خب این نشون دهنده این بود ک من هزار درجه تغییر کرده بودم..
خلاصه این تغییرات بود ارامشم بینهایت بیشتر شده بود همسرم از بودن کنار من لذت میبرد ولی بازهم همسرم برا من پاشنه آشیل بود بازهم یه جاهایی این پاشنه آشیل بودن منو عذاب میداد..
همه چی هم خوب و خوش پیش میرفت تا اینکه من حس کردم نه مدیریت رستوران نه درس خوندن هیچ کاری روح منو ارضا نمیکنه من عاشق مادری م من دلم میخواد مادر بشم دلم میخواد چندتا بچه قد و نیم قد داشته باشم ک هرلحظه تو خونه شیطنت کنن صدای خنده هاشون گریه هاشون غذا خوردنشون واااای کههه قلبم از تصور اینک مادر بشم و چند تا بچه داشته باشم میخواست از جا کنده بشه ..
اما دقیقا تو همین نقطه که قلبم داشت از ذوق پرواز میکرد سر و کله پاشنه آشیلم پیدا میشد و دائم میگفت نه نه نه نه اصلا فکرشو نکن اگ باردار بشی همسرت رهات میکنه دیگ دوستت نخواهد داشت از هم دور میشید از هم فاصله میگیرید
دائم تو دلم وسوسه میکرد که تو تازه رابطتو درست کردی تو تازه داری رنگ آرامشو میبینی اصلا به بچه دار شدن فکر هم نکن..
این وسوسه ها بود و عشق بینهایت من هم ب مادر شدن بود تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم پا رو ترسم بزارم و برا بچه دار شدن اقدام کنم همون لحظه ک تصمیم گرفتم پا رو ترسم بزارم و با خودم گفتم ک من نمیتونم برا همیشه با این ترس زندگی کنم رفتم دکتر و گفتم من میخوام اقدام کنم برا بارداری و دکتر هم برام ازمایشات مربوطه رو نوشت وقتی جواب ازمایشام اومد دقیق برج ۷ سال ۹۹ بود دکتر بهم گفت چندسالی ب بچه دار شدن فکر نکن فعلا بدنت شرایطشو نداره باید تحت درمان باشی تا بدنت آمادگیشو پیدا کنه و بعد ..
نمیدونم اون لحظه چی درونم گذشت اما حتی به اندازه یه ثانیه هم ناراحت نشدم فقط با خودم گفتم خداوند ب شجاعان پاسخ میدهد من پاروترسم گذاشتم خداهم پاسخ میده..
جواب ازمایشم و به دوتا دکتر دیم نشون دادم و جواب همون قبلی بود تا چند سال باید صب میکردم..
در مورد جواب دکتر ب هیچکدوم از اطرافیانم حرفی نزدم ک با حرفاشون ذهنم رو خراب کنن ..
خودم هم سعی کردم بیشتر رو فایل ها و صحبت های استاد تمرکز کنم و از خداوند خواستم ک بچه اولم تو سال ۱۴۰۰ به دنیا بیاد نه ۱۴۰۱ دقیق ۱۴۰۰ حتی بهش گفتم شده ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ اما حتما باید ۱۴۰۰ باشه..
و دیگ گذاشتمش کنار رهاش کردم انگار قوی تر از همیشه شده بودم دیگ هم بهش فکر نکردم..
تا اینکه دقیقا ۱۸ بهمن روز تولد همسرم احساس کردم باردارم حس کردم من اون معصومه قبلی نیستم حس کردم قلبم بزدگتر شده روحم پاک تر شده و آزمایش دادم و حواب مثبت بود و من زمانی ک بچم فقط سه هفتش بود متوجه شدم باردارم و تاریخ ورودش ب این جهان زیبا ۲۷ مهر ۱۴۰۰ وقتی جواب آزمایشم و ب دکترم نشون دادم گفت این یه معجزه است و من هم در جواب بهشون گفتم من به معجزات خدا تو زندگیم عادت دارم..
..
..
..
الان دقیقا سه ماه و دو روزه ک باردارم
عشق و محبتی ک از همسرم دریافت میکنم و تاحالا تجربش نکردم..
ارامشی ک تو این سه ماه داشتم غیر قابل وصف
من اصلا تو این سه ماه ک همه میگن اوایل بارداری سخت اذیت نشدم..گاهی اوقات فکر میکردم نکنه اصلا باردار نیستم چون هیچ کدوم از اون ترسایی ک قبل بارداری داشتم خبری ازشون نبود..
۱۵ روز مسافرت بودم و هرکسی متوجه میشد باردارم باورش نمیشد میگفت چطور حالت انقد خوبه ؟؟؟
و من فقط تو دلم میگفتم خداوند ب شجاعان پاسخ میدهد
همه چی عاااالی و درجه یک..
از همه مهم تر و فوق العاده تر رهایی ک نسبت ب همسرم پیدا کردم حس میکنم روحم ازاد شده و ارامشی و تو قلبم دارم ک با کلمات نمیشه توصیفش کرد..
..
خدارو شکر میکنم برای هدایتم ب این مسیر برای هدایتم ب سمت توحید ب سمت یکتا پرستی..
من بعد از دیدن این فایل مفهوم هدایت برام روشن شد حداقل روشن تر شد و دوباره جلسه های ۱۲ قدم رو دارم گوش میدم چون میدونم الان درک دیگه ای ازشون خواهم داشت ممنون از این پاسخ به سوالات
تاثیری که این ۴ مجموعه فایل رو من داشت علاوه بر همه نکاتش که کلی درس یادگرفتم و چندتاازسوالای ذهنم پاسخای منطقی بهش داده شد
این بود که واقعا از سپیده عرفان حامد طناز و سایردوستان ، این حس بهم منتقل شد که برای کارکردن رو خودم بااشتیاق و لذت زمان بزارم
من قبلا این پروسه کار کردن رو خود رو سخت و زجراورمیدونستم و فقط به عشق رسیدن به خواسته اونو تحمل میکردم
ولی وقتی دیدم بچه ها دارن با کارکردن رو خودشون عشق میکنن ، منم یه شور و شوقی و یه صبر و امیدی واقعا درونم شکل گرفت که اصلا خودم بخوام بیشتر زمان بزارم واسه کارکردن رو خودم و نخام زود برسم به خواستم چون هرچی بیشتر زمان میزارم کیفیت خواستم بالاترم میره .
واقعااین فایلا هدایت الله بود برای ما و من که خیلی بهره بردم ازشون
کامنت خانم الهام محمدی هم باز اون صبر اون کارکردن رو خود که ایشون به چه نتایج خوبی رسیدن رو در من تقویت کرد . که بهم بگه مینو انقدر عجول نباش لذت ببر برخلاف بدنه جامعه که دنبال زود رسیدن به چیزی هستن تو از مسیرش لذت ببر و تازه مسیرشم میتونه طولانی باشه اما لذت بخشیش به اینه که هرچی بیشتر کار کنی کیفیت بالاتره
ممنونم استاد واقعا خیلی خوب بود
و قسمت اخر درباره هدایت کردن بقیه ام که فوق العاده چون دقیقا جواب من بود
سلام به دوستان عزیز و سید حسین عباسمنش عزیز و مریم شایسته عزیز و کلا همه عززیزن دیگه.خیلی خیلی عالی بود این فایل یعنی به اندازه ی دوره که هیچی به اندازه تا دنیا دنیاس آگاهی داشت برام . ی جمله خیلی خیلی عجیبی برام هست یعنی عجیب که منظورم موثرههه . همون جمله اینشتین که میگه : وقتی کارها ساده تر انجام میشه یعنی خدا داره کارهارو انجام میده.
یعنی وااااو واااو اصن چه جمله طلاییی .این جمله فکرمنو خیلی درگیر کرد و دلم خواس بیام کامنت بزارم و بریزم بیرون خودمو . انقد که موثر بود و طلاایی …خداروشرکر
میخوام از تجربه شخصی خودم بنویسم تو این مورد نمیدونم چرا ولی این مورد خیلی خیلی برام داره بولد میشه و هی توی ذهنم میاد.من از 10 سالگی هندبال بازی میکردم در حد تفریحی و سلامتی ولی از 14 سالگی حدودا تصمیم گرفته بودم خیلی جدی و حرفه ای دنبالش کنم . ی مدتی شروع کردم به تمرین کردن تمرینات خیلی سخت و به قول بقیه طاقت فرسا و هرروز چندین ساعت تمرینات شدید که البته خودم بودم و خدای خودم با آگاهی های کمی که داشتم . من خیلی شدید تمرینات مختلف بدنی و هوازی و … رو انجام میدادم. نتیجه کم کم اومد و پیشرفت های بزرگتر و هرروز بهتر شدن تا اینکه به جایی رسیدم که ثابت شدم و هرکاری میکردم نه تنها پیشرفتی نبود بلکه پسرفت کمی هم داشتم تا اینکه یواش یواش گفتم خدایا خودد راهنماییم کن شاید به زبونم نیاورده بودم ولی از عکس العمل جهان این رو میفهمم چون جهان من رو توی 17 سالگی به سمت کسی هدایت کرد که در بااالاترین سطح این ورزش کار کرده بود و کلییی کمکم کرد.دیگه اون تمرینات هرروزه 3 4 ساعته خیلی شدید شده بود 5 روز و روزی 1 ساعت و نیم با ی مسابقه آخر هفته که هر مسابقه ای برام ی محک تقریبا جدی بود چون تو سطح لیگ برتر بودم و آدمای گنده گنده ای جلوم بودن و درکمال شگفتی برای خودم شخصا نتیجه خیلی خیلی خیلی بزرگ بود خیلی بزرگتر از روزایی که به قولی سرسختانه تمرین میکردم البته که من کلا حال میکردم سختیی درکار نبود .
حالا برگردم به همین موضوع اصلی یعنی صحبت اینشتین . کارها برام ساده تر شده بود چون خدا داشت برام انجامشون میداد چون خدا هدایتم میکرد و میدونی مهمترین حالت و ویژگیم چی بود آرامش که تو ی سالن پر تماشاچی تو ی شهر دیگگه منی که جلوی 100 نفرم بازی نکرده بودم به راحتی و با آرامش بازی کردم . آرامش و گوش دادن به صدای سکوت قلبم که همه چیو بم میگفت کارارو ساده تر انجام میداد .خداوند تو هر مرحله از زندگی انسان رو هدایت میکنه به شرط خالی بودن دلش از هر میدونمی. حقیقتش همینه. وقتی آدم حقیقتا ی نمیدونم خیلی محکم میگه و نشانشم آرامش و تسلیم بودن در برابر امر حقه همه چیز به طرز شگفت آوری خود به خود درست میشه . یکییی یکییی همه مسایل حل میشن پول بیشتر میاد رابطه عاشقانه تر میاد سلامتی میاد عشق میاد ارامش میاد و دوبارههه به همین منوال …
این حقیقت زندگی ماست وادی حیرانی که من نمیدونمههه و به قول راندا برن اصل لذت قضیه همینه که آدم از نحوه اتفاق افتادن معجزه بی خبره .اصل لذت زندگی همین بی خبرریه و ندونستن. همین وادی حیرانیه.
پیش به سوی زندگی هر لحظه در حیرانی از لطف خدااااااا
ی اتفاقی دیشب افتاد برای من که گفتنش خالی از لطف نیست چون من با این اتفاق فهمیدم که خیلی بهتر شدم در کنترل ذهنم
دیشب بعد از دو ساعت گوش دادن 25 دقیقه ی اول این فایل و نوشتن جز به جز درکم از این فایل به محض اینکه کامنت رو تموم کردم البته تا دقیقه 25 چون قلبم بهم گفت فعلا تا همین جا بشته زدم رو دکمه ارسال اما ی دفه پیام اومد که با عرض پوزش دیدگاه بسته شده و اما واکنش من:
حتما دلیلی برا این کار وجود داره. الخیر فی ما وقع من این کامنت رو برا درک خودم نوشتم حالا میخواد ثبت بشه یا نشه مهم نیست. خیلی راحت پذیرفتم و گرفتم خوابیدم بدون اینکه حتی ذره ای ناراحت بشم.
االن که اومدم سایت دیدم اون پیامه نیست و کامنتم رو به همون شکلی که دیشب بهم گفته شده بود فرستادم
با همین اتفاق من درک کردم که رفتارم نسبت به قبل در شرایط متفاوت فرق کرده و همین نشان از تغییر عزت نفس و اعتماد به نفس من داره که بقول استاد در شرایط مختلف خودش رو نشون میده و فقط ی تغییر ذهنی نبوده. الان چند وقتی بود که ذهنم درگیر این بود که من چقدر به دانسته هام دارم عمل میکنم .دیدن همین اتفاقات به ظاهر کوچک و سپاسگزار بودن اونهاست که ما را می افزاید
خدا رو شکر به خاطر این درکی که نصیبم شد .این اولین اتفاق عالی امروز منه
خیلی خوشحال هستم که شما با لذت بردن از اطرافتون وارد مسیر زیبایی بیشتر شدید
خیلی مختصر و خلاصه عرض میکنم
آگاهی های که استاد میدن توسط هدایت خداوند چیزی کمی نیست
بلکه سود و سود
شما در کنار آموزش زبان از این آگاهی ها هم میتونید استفاده کنید (یعنی اگر من بودم صد در صد استفاده میکردم)
یادمه استاد تو ی فایلی عرض کردن که من میتونستم این وقت چند ساله که روی ذهن خودم کار میکردم رو بزارم ۵زبان و یاد بگیرم و مسلط بهش بشم)
اما اومدم پول خلق کردم و هرجایی میرم مترجم میگیرم)
شما اگه زبانتان عالی باشه .به فرض شما اصلا با لهجه اصل اونجا بتونی صحبت کنی.اما نتونی از پس تضادهای هر چند کوچیک بر بیای از اون بهشت ی جهنم واقعی میسازی.(پس کنترل ذهن همه چیزه)(تقوا)
چون منم در حال انجام اینکار هستم یعنی در مسیر اقدام (یادگیری زبان)
فکر کنید با دانستن این آگاهی ها مسیری وکه قراره ۱۰ساله بهش برسید و معلوم نیست با چ احساسی
همون نتیجه با این آگاهی ها راحتتر میشه و مسیر خیلی براتون راحتتر پیش میره خیلی خیلی خیلی(با کنترل کردن ذهن و بودن در احساس خوب ).پس خودتون و از این دریای آگاهی منع نکنید و ازش استفاده کنید.از نعمت ۱۲قدم استفاده کنید که دقیقا هدایت خداوند توش دیده میشه و از تجسمتون استفاده کنید و ببینید که چقدر دارید راحت و روان صحبت میکنید به زبان انگلیسی.
در ضمن ما ۲۴ساعت داریم یعنی شما کل ۲۴ساعت و دارید زبان گوش میدین.خود استاد ساعت ۶صبح خوابیدن و ساعت ۹صبح خیلی سر و حال بیدار شدن و مشغول فعالیت روزانه شدن
ی مثالی یادم اومد که جایش هست که بگم من تازه مادر شده بودم و فرزندم شب و روز رو قاطی کرده بود و من دقیقا یادمه تو ۴۸ساعت فقط ۳ساعت خابیدم.چون تایم هایی که فرزندم میخابید و من هم گیج یعنی گیج واقعی بودم هندزفری تو گوشم بود ب قول آقا فرهاد سیم پیچی بودم😂(اما تشنه شنیدن این آگاهی ها بودم.و هستم)و فایل های استاد و گوش میدادم که نکنه ی وقت ذهن أم آماده دریافت ورودی های غیر مناسب بشه.بله دوست عزیز نه تنها بهای مادی داره این آگاهی ها بلکه بهای زمانی هم داره باید وقت بزارید . .کم کم.صبح ها زودتر بیدار بشین.باید این مسیر و جدی بگیرین.
خدایا شکرت که باز هم فرصتی شد که با جریان سیال این سایت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
استاد عزیزم من بار اولی که این فایل رو گوش دادم حس و حال نابی داشتم.
لبهام میخندید و چشم هام اشک آلود
خندیدنم به واسطه ی خنده های شما بود و اشک هام بواسطه تجربه های بچه های عزیز
و الان برای بار دوم که میخوام گوش بدم هنوز گوش نداده اشک توی چشام جمع شده
وقتی که خوب دقت میکنم یکی از خواسته هایی که توی دفتر اهدافم برای سال 400 نوشتم:
خدا جونم میخوام امسال توحیدی تر بشم جوری که اونقدر به خودت نزدیک بشم که با اشک شوق باهات حرف بزنم
این اولین هدفیه که من نوشتم
و حالا خواسته ی من داره جواب داده میشه اونم توی چند فایل توی چند قسمت که من بتونم درکش کنم و هضمش کنم اونم توی روزهای اول سال.
و این جز هدایت چی میتونه باشه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هدایت گام به گام و مرحله به مرحله
خدا خودش میدونست که من فعلا اونقدر قدرت هضمم در مورد قوانین بالا نرفته که ی دفه اینهمه آگاهی رو دریافت کنم واسه همین به شما الهام کرد که قسمت قسمت این فایل چند ساعته رو بزارین که مبادا من اوردوز کنم!!!!
استاد عزیزم قشنگ مشخصه که گرمتون شده و حسابی عرق کردین اما به عشق توحید و هدایت دارین ادامه میدین
توی قسمت قبل که من فرصت نشد کامنت بذارم وقتی آقا فرهاد صحبت کرد و گفت من خدارو قبول ندارم و …… من فکر میکردم که شما بگین وقتی شما خدا رو قبول ندارین من حرفی با شما ندارم
اما
شما چقدر با منطق و لابلای صحبت های دوستان دیگه جواب آقا فرهاد رو دادین
چقدر من لذت بردم استاد جان از این خنده زیبای شما که واقعا از ته قلبتون بود و یاد قبل از آشنایی با شما افتادم که واقعا خندیدن برای من ی آرزو بود .آروز داشتم ی بار از عمق وجودم و از ته قلبم بخندم و شاد باشم چون 90 درصد مواقع غمگین بودم .ولی الان خیلی راحت تر میخندم و واقعا تجربه کردم خوشحال بودن از ته قلبم رو. وب قول شما اگر فقط ی همین تغییر رو مد نظر قرار بدم میبینم که من واقعا با این آگاهی ها تغییر کردم
چقدر شنیدن حرفهای شیرین جان و فرهاد جان برام درست داشت که مهم نیست که طرف مقابلت آگاهی هایی رو که تو داری دریافت میکنی رو قبول داشته باشه یا نه مهم خودتی که از اینها استفاده کنی و خودت رو تغییر بدی اونوقته که بقول شما استاد طرف مقابلتون هم که توی زندگیت هست در 99 درصد مواقع باهات همراه میشه
همین جمله ای که شیرین جان گفت:
همین ی ساله که من در مسیر خودشناسی هستم
واقعا بمن یادآوری کرد که این میسری که توش هستم با خودشناسی شروع شد و کم کم داره بخداشناسی ختم میشه .حالا مفهوم این حدیث یا نقل قول یا هر چیز دیگه رو بهتر میفهمم که:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
نفس و رب یکی هستن اما چون رب خیلی فراتر از نفسه برای رب شناسی باید با نفس شناسی شروع کنی چون نفس در دسترسه و قابل تسلط و قابل احاطه اونوقت وقتی که نفس تا حد زیادی شناخته شد اونوقت رب شناسی کم کم شروع میشه و اگر ادامه پیدا کنه و استمرار داشته باشه انوقت میشه:
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبینید
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
آره شیرین جان زندگی همه ی بچه های سایت به دو قسمت تقسیم میشه قبل از آشنایی با استاد و بعد از آشنایی با استاد . منم اگر بخوام بگم 40 سال فقط زنده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و الان دوسال و نیمه که دارم زندگی میکنم
آره شیرین جان منم همین اشتباه رو کردم و جار زدم اونم ی روز و دو روز و ی ماه و دو ماه . ی سال هی جار زدم مثل این دوره فروش هایی که بلند گو دست میگیرین و جار میزنن اول صبح دم ظهر بعد از ظهر غروب و بعضی وقتها دوست داری خفشون کنی .اما هر چی که گذشت ساکت تر و ساکت تر شدم.البته الان هم بعضی وقتها یادم میره اما دیگه جار نمیزنم و سریع میفهمم دارم اشتباه میکنم
آره شیرین جان من هم همه جوره مجهز شدم به شنیدن فایل ها هندزفری و هدفون و لپ تاپ و گوشی و رم وهمه پر شدن از فایل های استاد و ان شالله به فکر خرید ی هارد اکسترنال خوب هستم که همه رو بریزم توش که همشون رو ی جا داشته باشم
چقدر استاد حتی لحن صحبت کردنتون متناسب با مدار بچه هاست با هرکسی متناسب با مدارش صحبت میکنین یعنی این شیفت کردن مدار بچه ها رو قشنگ درک میکنین
وای استاد اون جایی که مثال بودن توی دریا رو زدین بقول بچه ها دیگه من تموم شدم .آخه دلیل و منطق از این محکمتر . یاد حرفهاتون در مورد قرآن افتادم که اگر میگه ی کاری رو بکنین یا نکنین دلیلش رو هم میگه که آقا به نفع خودتونه نه به خاطر پادش و جزا.
الان شما هم دارین قشنگ دلیل بودن و ادامه دادن توی این مسیر رو توضیح میدین که صرفا و صرفا تجربه ی لذت بردن در زمان حل و حال خوبه سوای از هر مولفه ی دیگه ای .
بله استاد جان الان دو ساله دارم قشنگ درک میکنم که وقتی حالم خوبه تمام قسمت های بدنم درست کار میکنن و تنظیم تنظیم هستنف الن دو ساله که احساس میکنم جوانتر و خوشحال تر شدم و حتی منی که عینکی هستم احساس میکنم دید چشم هام خیلی بهتر شده قبلا هم توی دیدن اشیای نزدیک مشکل داشتم هم دور اما الان بدون عینک میتونم چیزهای نزدیک رو بهتر از قبل بخونم
آره سپیده جان منم اوایل حرفهای قشنگ میزدم و متوجه نبودم که با این حرف زدنهام برای افرادی که توی مدارش نبودن فقط خودم رو از مسیر دور میکردم و وقت خودم رو به جای متمرکز کردن روی خودم برا اونا میذاشتم و همین باعث میشد که وقت عمل کردن خودم رو به تاخیر بندازم و بقول سعدی یادم میرفت:
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
و خدا رو شکر الان مدتی هست که دیگه سعی میکنم مرغ سخن گو نباشم و رفتارم رو بیشتر بررسی کنم
آره طناز جان
دوازده قدم
دوازده قدم
دوازده قدم
محصولی که من رو در همه ی ابعاد تغییر داد و هنوز که هنوزه من علاقه ی خاصی بهش دارم . و الان که برای دومین بار دارم مرور میکنم اصلا بعضی وقتها میگم من واقعا اینها رو گوش دادم !!!!!
و ی نکته ی مهمی که در کار کردن روی دوره ها مهمه تکرار گوش دادنه چیزی که من بار دوم کار کردن ارزشش رو درک کردم. من اون جلساتی رو که بارها و بارها گوش دادم رو خیلی خوب درک کردم جوری که خط به خطش رو حفظم و وقتی سریال بهشت رو میبینم قشنگ اون جلساتی رو که خیلی زیاد گوش دادم رو میتونم از لابلای وقایع بکشم بیرون و ارتاط اونا رو درک کنم
تحسین میکنم طناز جون رو که توی سن کم به این مسیر هدایت شده و میتونه بنای زندگیش رو از همون سن پایین بر پایه های درست توحید و خداشناسی بنا کنه و ورودی مناسب به ذهنش بده و مسیر موفقیت رو خیلی سریعتر طی کنه
شجاعتت رو تحسین میکنم طناز جان که ی تصمیم شجاعانه گرفتی و مسیر مورد علاقت رو انتخاب کردی. خیلی از هم سن و سال های شما الان دارن توی مدارس بزور والدینشون دارن رشته هایی رو میخونن که هیچ علاقه ای بهش ندارن و هیچ لذتی رو از زندگیشون نمیبرن .
آره طناز جان من هم مدتیه که تسلیم و سرسپردگی ابراهیم خلیل الله رو طالب هستم و خداوند هم داره مقدماتش رو با این فایل ها فراهم میکنه .هر چند بقول یکی از بچه ها شیطان هم داره کار خودش رو انجام میده اما من دارم سعی میکنم که به ندای قلبم گوش بدم و ادامه بدم و تسلیم تر بشم
خدا رو شکر که با شندین حرفهای شما استاد متوجه شدم که اون مرحله ایراد گرفتن از دیگران و ندیدن خودم رو پشت سر گذاشتم و این یعنی مدارم تغییر کرده و رفته بالاتر .اصلا ی جوری قشنگ این مطلب برام جا افتاد که با یاد گرفتن قانون سعی نکنم ی میکروسکوپ دستم بگیرم و رو دیگران متمرکز بشم که عیب و ایرادهاشون رو پیدا کنم و بعد بخوام از دیدگاه قانون بررسیش کنم و راه حل و پیشنهاد بدم بلکه باید رو خودم متمرکزش کنم که ایراد های خودم رو پیدا کنم و برطرف کنم
آره استاد جان منم واقعا وقتی کامنت بچه های سایت که سنشون کمه رو میخونم اصلا مات و مبهوت میشم که ی آدمی با این سن و سالش داره این حرفها رو مینویسه و اینقدر خوب روی خودش کار کرده .اونوقته که انرژی میگیرم برا ادامه دادن مسیر .
خدایا شکرت که فعلا تا دقیقه 25 رو تونستم ببینم و درکش کنم البته برای دومین بار
سلام ب همه عزیزان و استاد عزیزم
نمیدونم چرا وقتی بچها داشتن تجربه هاشون رو میگفتم حس غریبی بهم دست داد اشکام همینجور سرازیر میشد همچین تجربه ی نداشتم مثله گریه کردن بود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
از استاد عزیزم و دوستان خواهش میکنم راهنمایی کنن
سپاسگزارم
شاه کلید نمیدونم
استاد علاوه بر هدایت که شما گفتید من از این شاه کلید برای باز کردن در خواسته هام هم استفاده میکنم
تا اونجایی که یادم میاد از بچگیم وقتی تو ذهنم گفتم من نمیدونم چطوری فقط میخوام داشته باشمش ، به طرز عجیبه فراهم شده !
یادمه پارسال دی ۹۸ خیلی الهام گونه بهم گفته شد از «نمیدونم» برای دریافت خواسته ها استفاده کن !
با گوشیم اون موقعم به تضاد رسیدم و گوشی های جدید تحسین میکردم با خواهرم برای خرید گوشیش همراهی میکردم درصورتی که خودم هیچ قصدی برای خرید نداشتم
وقتی امکانات گوشی های جدید دیدم گفتم خدایا من نمیدونم تو بهم بده !
مگه نمیگن تو وهابی
یادمه با ایمان کمم اول ۶۸ گیگ گفتم
یک هفته بعد مادرم زنگ زد گفت برو گوشی انتخاب کن میخوام به عنوان عیدی و کادو تولدت بهت گوشی بدم و من موندم از اولین نمیدونمی که آگاهانه خلق کردم !
از یجایی به بعد با گوش دادن فایل های استاد به خدا گفتم بابا من دیگه واقعا نمیدونم چطوری ولی ۱۲۸ گیگ برای تورزیاد نیست من ازت میخوام ! من دیگه به چطوری فکر نکردم !
و جالبه وقت خرید خدا از زبان مامانم که اصلا سر در نمیاره از گوشی بهم گفت فرنوش میگن ۱۲۸بهتره اونو بردار !
بهمن ۹۹ من برای کاری ( شغل نه) به مدت ۱ هفته اومدم اهواز
دیدم حسم خوبه به اهواز هنوز قصد نکرده بودم بمونم گفتم برم دنبال کار (شغل) موقت بگردم
هیچ کس و هیچ جا آشنا نداشتم فقط گفتم «نمیدونم» یجایی هدایت میشم دیگه !
طبق فرکانس ها و باورام همون روز اول جای دومی که مراجعه کردم گفت بیا سرکار
هرچند یه تضاد هایی داره که باعث رشدم شد ولی واقعا میتونم بگم بهترین درس ها را گرفتم !
در طول دوران عید ما جایی نرفتیم دوستانم در گروه تلگرام حرف از مهمانی زدن و من دلم خواست گفتم «نمیدونم» چطوری منم میخوام
و سیزده بدر مادر دوست خواهرم مارو دعوت کرد خونه شون و قورمه سبزی فوق خوشمزه اش را چشیدم تا یادم نره از جاییی که گمان نمیبرم هم میشه دریافت کنم ! چقدر چسبید این مهمانی که خدا دعوتم کرد !
تولد خواهرم دوست داشتم لباس شیکی داشته باشم رفتم بازار هرچی آگاهانه گشتم چیز خوبی پیدا نکردم ولی وقتی گفتم «نمیدونم»
تسلیم
با مادرم به اجبار ظاهراً ولی (جواب فرکانس های من بوده) رفتم بازار هدایت شدیم به یه پارچه فروشی و من پارچه دلخواهم خریدم
حتی مدل لباسش را هم نمیدونستم چی طراحی کنم !
وقتی رفتم پیش خیاط یهو الهام شد در پارچه هایی که مادرم پیش خیاط گذاشته بگردم و یهو توری صورتی رنگ را دیدم دیدم چقدر زیبا به پارچه ام ست میشه در یک لحظه تصویر نهایی لباس بهم الهام شد .
خود خیاط بهم گفت عجب چقدر سریع سِت کردی! و تازه مامانت میخواست دفعه قبلی که اومده بود این پلاستیک ببره ولی نشد چه خوش شناسی اینجا مونده بود!
و من در دلم خندیدم شانس !
من یه زمانی همش بدبیاری و بدشانسی داشتم 😁
اما هدایت و توکل بود که همزمانی را بوجود آورد چیزی که هر انسانی عاجز از رقم زدنشه !
این لباس طوری شد که هرکس دیدش گفت از کجا خریدی چقدر قشنگه چون صفر تا صدش کار خودِ خدا بود که با «نمیدونم» من خلق شد.
جدیدترین تجربه ام از «نمیدونم»
در فروشگاهی که کار میکنم قرار شد از من ویدیو تبلیغاتی برای معرفی پارچه ها گرفته بشه تا در پیج اینستاگرام گذاشته بشه
به خواهرم که تجربه داره زنگ زدم بهم کلی باور محدودکننده داد دفعه های اول خیلی تپق میزنی
تو خونه خیلی تمرین کن و از خودت ویدیو بگیر !
روز موعود من قبل از رفتن سرکار گفتم بذار چند دقیقه تمرین کنم بعد برم سرکار
ویدیو تمرینی گرفتم چندبار نگاه کردم قلبم گفت این راهش نیست بسپار به من
منم گفتم باشه خدایا من نمیدونم صفر تا صدش با تو !
از ژست و تن صدا و لباس و کلمات و لایک و کامنت ها گفتم همه چیش تو ببر جلو !
من تا حالا تو عمرم همچین کاری نکرده بودم
بی تجربه ی بی تجربه ولی
بخدا به خودش قسم
وقتی فیلم برداری شروع شد نیرویی در بدنم احساسم کردم خیلی ویژه یهو زبان اندام سرشار از قدرت و اعتماد به نفس شد خستگی ۶ ساعت کار کردن از تنم رفت بیرون با صدای محکم و قوی شروع به صحبت کردم و چیزایی که همون لحظه همکارم گفت از پارچه بگو را گفتم منی که قبلا باید حفظ و بارها تکرار میکردم !
خداوند قلب هارا نرم کرد تا بالاترین تعداد لایک های پیج را بگیره
مگه من میتونستم به همه آدما تک تک بگم ؟!
چقدر ایمانم به هدایت بیشتر شد
چقدر عزت نفسم بیشتر شد چون فهمیدم بزرگترین حامی دنیا عاشقانه منتظره تا ازش درخواست کنیم ! تا این حد متوکلین را دوست داره !
جوری پاداش میده که سوپرایز میشی !
در مدت آشنایی من با استاد هزاران مورد دیگر هم رخ داده که شاید الان یادم نیاد یا طولانی بشه بگم مثل داستان آشنایی من با مربی ورزش که در قدم اول گفتم چقدر هدایتی بود
اینارو یادآوری کردم تا الگو بدم به ذهن تا از طلب کردن و خواستن از خدا نترسه !
چون قبلاً فکر میکردم نمیشه پس طلب نمیکردم اما الان همه چیز فرق کرده !
« نمیدونم»
برای من معنی توکل میده
معنی اینکه روی هیچکس و هیچ چیز حساب نکنم حتی روی عقل خودم
«نمیدونم»
من انسان محدود به زمان و مکان خاص را وصل میکنه به میدان انرژی لامکان و لازمان نیروی برتر خدا (میخوای اسمش هر چیزی بذاری )
معجزه ها دیدم ازش که در هیچ میدانمِ هیچ انسانی پیداش نکردم .
این تجربه ی آخرم چشمم را به روی خودم باز کرد
اینکه من تنها نیستم نیرویی برتر و مافوق همه چیز و همه کس وجود داره
اینکه با این قدرت و نیرو توکل و هدایت می تونم چکار ها که بکنم
چه ثروت ها که میتونم خلق کنم
از شروع کسب و کار خودم نترسم
اون میتونه منو آسون و راحت هدایت کنه به سمت عشقی که شغلم بشه بدون حسابگری من!
اینکه من چقدر ارزشمندم چون خدا به بهترین شکل جواب ارتعاش و توکلم را میده
اینکه با وجود این نیرو بی نیازم از هر حامی بیرونی که ذهنم بهش جنبه شرک بده !
جواب سوالاتم میده !
راهنماییم میکنه حتی در کوچکترین و جزیی ترین مسائل !
اونم با عزت تمام
نیاز نیست التماس کنم و خودمو کوچیک کنم منت بکشم
اتفاقا این نیرو عاشق عزت و جلاله و میخواد با احساس خوب ازش درخواست کنیم
الان میفهمم چرا جز صفاتش این دوتا کلمه هست!
من «نمیدونم»
تقسیم کار با خداست
طلب کردن و درخواست کردن از من
هدایت و راهنمایی از اون
سپس عمل کردن من به الهامات
من «نمیدونم»
یعنی توحید
یعنی قدرت را دادن به یک نیرو
قدرتمندترین نیروی جهان
یعنی خالص کردن خود از شرکِ قدرت دادن به عوامل بیرونی
من «نمیدونم»
یعنی جلوی نجوای چطوری
از طریق چه کسی
را گرفتن
مثالش الگوهایی که بالا گفتم
میخوام دوباره تعهد بدم که بلدم بلدم بذارم کنار.
من هیچی نمیدونم تازه یکم از حرفای استاد را در مورد هدایت درک کردم
من میخوام درهایی جدید از قانون بر من باز بشه
نتایجی بیشتر با کیفیت تر بگیرم و همه مستلزم بار دیگر گفتن نمیدونمه
میذارم سوپرایز بشم
جانمی جان سوپرایز خدا
جوری میچینه که غیر قابل وصف به زبان انسانیه
حتما خودتون طعمش چشیدین
بیاین اجازه بدیم بیشتر اتفاق بیفته
مگر جز اینکه ما برای تجربه شادی و لذت وارد این جهان مادی شدیم ؟!
واقعا حیف نیست ازین نیرو که در وجودمون نهادینه شده استفاده نکنیم
نیرویی که ۲۴ ساعت در خدمتمونه
در هر لحظه در هر زمینه ای میتونه ، دوست داره کمکمون کنه
این نیرو جواب همه سوالات و درمان ها را میدونه
دست هایی به وسعت کل انسان های روی زمین داره
از بیشمار راه میتونه هدایت مون کنه که عقل محدود ما نمیتونه بدونه حتی وجود داره ولی اگر رها باشیم از جاییی که نمیدونیم خواسته مون برآورده میکنه !
چه ثروت ها چه استقلال ها چه سلامتی ها چه عشق ها چه تجاربی میتونیم خلق کنیم با این نیرو 😋😋😋😋🤭🤭🤭🤭
اصلا شده یه اهرم رنج و لذت قوی !
یه تجربه ی متافیزیکیه دیگه ای که داشتم این بود که شب ۱۳ فروردین
خواب دیدم یه سد از چوب پشتش آب فراوان و تمییز و زلال و فیروزه ای رنگ دریا جمع شده موج هاش آروم بود اینقدر زیاد بود که اصلا مرز زمین و آسمون مشخص نبود ( هنوز موندم اون حجم از آب را چطور این چوب های کم و باریک و بنظر کهنه و پوسیده نگه داشته بودن تا جاری نشه ) کنارسد ریل قطار بود !
من ماموریت داشتم چوب هارا بردارم تا آب از پشت دریا جاری بشه !
یواش یواش تکه چوب ها را برداشتم یواش یواش آب جاری کردم روی ریل قطار !
چقدر در خوابم لذت میبردم
از انجام کار
از صدای آب
از جاری شدن آب تمییز و شفاف
از مسیر
از دیدن ریل
از احساس موفقیت از اتمام کارم
در خوابم از برداشتن چوب ها لذت میبردم اصلا دنبال تایید نبودم غرق لحظه ی حال بودم فقط حال خوشم مهم بود دنبال نتیجه هم نبودم
بدون نگرانی از هیچی حتی غرق شدن
بدون سوال و ابهامی فقط عمل میکردم
بعدش یهو جمعیت زیادی از آدما اومدن منو تشویق کردن که چقدر خوب انجام دادی ! و ازم عکس میگرفتن !
بعدش از خواب بیدار شدم رفتیم مهمونی که گفتم دعوت خدا بود عصرش دوستامون رفتیم دور دور
مقصد برنامه ریزی شده نبوددد !
پیاده شدیم رفتیم عکس بگیریم
یهو به خودم اومدم دیدم فقط چند قدم از ماشین دور شدیم و من روی ریل وایسادم
😭😭😭😭
خشکم زد
من مثل همون جایی که تو خواب دیدم رفته بودم
اونم برای اولین بار اینجا رفتیم
خیلی تکان دهنده بود !
قلبم میگه این چوبا باورای محدودکننده ان که در مقابل عظمت نعمت هایی که مثل آب دریان هیچی نیستن
ضعیف و شکننده ان
و من باید با تکامل کم کم این باورا و ترمزها را با لذت بردارم تا در مسیر زندگیم نعمت ها جاری بشن !
مجموع این اتفاقات پشت سر هم باعث شده
احساس های جدیدی داشته باشم نسبت به این نیرو
انگار تا حالا تو وجودم آکبند مونده بود
اصلا یه حال و هوای خاصی دارم
انگار تازه فهمیدم این خدا این نیروی درونی چه قدرتی داره
هرچی محاله تو ذهن منه
اصلا دلم نمیخواد هرزش بدم با توجه های بیخود یا نادلخواه یجور قدرنشناسیه بنظرم
فکر کن بزرگترین معجزات بتونی باهاش رقم بزنی بعد صرف دخالت و قضاوت تو زندگی بقیه کنی
یا اینکه توجه به چیزای چرت و پرت بکنی
یا اینکه باهاش رنج برای خودت خلق کنی
دلم میخواد بندازمش تو کانال موفقیت ، شادی ثروت نعمت برکت عشق سلامتی و … هر چیز خوبی که تو این جهان مادی وجود داره !
چه ذوق و شوقی دارم که باهاش لذت و خوشی و شادی خلق کنم !
انگار تازه فهمیدم به نسبت میزان استفاده ام ازین نیرو چقدر قوی و ارزشمندم
جوری که وقتی خودمو به این نیرو گره میزنم
و وصل میشم
هر چیزی ممکن میشه
ظرفم به وسعت کل کیهان میشه
چون همه ی راه حل ها و چاره هارو میدونه !
دیگه فرنوشی وجود نداره
خداست که داره پاره ای از خودش جهانش را گسترش میده !
اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده !
همه اش نتیجه توکلم به این نیرو هست!
حتی این کلماتم من ننوشتم چون من نمیدونستم قراره چی گفته بشه فقط کلمه به کلمه نوشتم تسلیم وار بدون برنامه ریزی آگاهانه !
عاشقتونم !❤️🕊️
فرنوش فرنوش فرنوش عشق منن جان مننن عاشقتم عاشقتم یعنی اشکاممم تموم شدد اشکام بند نمیاد خدااای من خدای منن خدای منن
چقدرر زببا چقدرزیبا چطوری بگم چطوری بگم که جقدر زیبا هدایتتتت میکنهه خدا خدای منننِ اخ تماممممم جوابا توی این هدایت خداوندم بودددد چقدر جقدرررر عاشق اینن عشق نابتممممم ذره ذره بینهایت بینهایتتتت کامنت بینطیرتتت تموم کرددد اشکام بند نمیاد چقدر چقدرعاشق این اتصاللللل نابتمممم اخ خدای من چقدرررعاشق این توحیدمممم جقدر چقدر عاشق این توحیدددممم چقدرررر زیباترین گفتی جان منن یعنی با تمام سلوللل به سلولممممم گرفتمنش خدای من شکرتتتتت جقدرزیبا هرلحظه هرلحظ هدایتموننن میکنهه
چقدرزیبا عاشققققانه عاشققمونهه عاشقانه عاشققپونهه خدای منن
جقدرر با تمام قلبمممم با تمام روحممم چقدرر. بینهایت بینهایت تحسینتتتت میکنمم عشق دلم پاره ی تنم چقدر بینهایت بینهایت تحسینتت میکنمم این عشقق نابتت این ایمان بینطیرت رو
چقدررر غرق شدم توشش چقدرر درکم بیشتررشدد چقدرررر بهترر درک کردم خدای من جقدر زیبا گفتی چقدر زیبا گفتیی خدای من شکرتتتت اخ میخوام فقط تکرارش کنمم چقدرعاشق اینم که تکرارش کنممم
چقدراین جمله زیبا بودد
بزرگتریننن بزرگترین ویگانه ترینن حامی دنیاا عاشقانه منتظره تا ازشدرخواست کنیممم اینقدر که متوکلین رو دوس داره
جوری پاداش میده که سوپراریز بشی
اخ جقدر یاد حرف بینطیر عادله ای قشنگم افتادم
که فراتر از خواسته هاتو محقق میکنه
اخ چقدررر این خداوندم عاشقققهه چقدر نهایت عشقه خدا خدا خدای من😭😭😭😭😭
چقدر زیبا گفتی من پرواز کردمم حل شدمم چقدرر عاشقق اینن تمرکز بینطیرت این اتصالل نابتممم از تحسین گذشتههه چقدر ستایش میکننم این عشق نابت را چقدر چقدربا تمام قلبمم تحسینت میکنمم جان منن چقدررتحسینت میکنممم چقدرر این توکللا اینن عملگرا بودنت رو جقدرتحسینتت میکنمم
اخ الان دارم میفهمم به خدا که وقتی استاد میگن که اگه ۵ سال برگردی میفهمی تازه داری میفهمی
چقدررر برام بازتر شد اینکه تقسیم کار با خداوند یعنی همین
یعنی من هیچی نمیدونممم
من تنهااا درخواست میکنمم طلب کردن از من و هدایتتت و راهتماییی با اون
و عمل کردنننش با من
اخ چقدر چقدرزیبا کفتی که این فکت هایی که میدی به ذهن به خاطر اینکه از طلب کردن وخواستن نترسه خدای مننِ جقدرربرام درس داشت چقدرر برام درس داشت خدای من شکرت جقدر زیبا گفتی عشق دلممم
چقدر جقدرزیبا گفتی که
نمیدونمممم یعنی توحیدد
یعنی توکلللل یعنی تنها وتنههاا به یه نیروی برترر یه قدرتتت یگانه جهاننننن روی اون حساب کنمم حتی روی عقل خودمم نه
تنهاات روی اون قدرتتتت تمام حساب کنمم جقدرزیبا گفتی که چقدر ارزشمندمم لایقق لابقمم که اینقدرعاشققانه عاشقق منهه هرلحظه هدایتممم میکنهه جوابای سوالاتم رو میده هرلحظه هرلحظه بهم الهام میکنهه و یگانه یگانهه حامییییی همیشگی. ابدی منه
چقدررعاشققتمم نازنین منن چقدرعاشققتمم
نمیدونم چرا اینقدر طولانی شد
همش هدایتتت خداوند بود چقدررر جقدرعاشقق این درک بینطیرتممم این ایمانتتت
این توکلتتت
این عشقتت جقدر چقدررر تو الگوی بینطیری هستی برام عشق دلم
چقدربا تمام وجودممم با تمام قلبممممم چقدربینهایت تحسینتت میکنمم جان منن چقدرربینهایت تحسینتت میکنممم با تمام وجودم چقدرربهت افتخار میکنمم بینهایت تحسسنت میکنمم چقدرررلذت بردممم چقدررر باورام قوی ترشدد چقدر بهتر درک کردم خدای منن شکرت چقدرررر زیبا چقدرعاشقانه هرلحظه هدایتمممون میکنه اخاون عاشقققانه فقط میخواد تسلیمش باشیم که برامون کن فیکون کنه
من میخوام درهای جدیدددد از قانون برام باز بشه😭😭😭خدای من شکرت
چقدر زیبا گفتی که با وجود اینننن یکانه قدرتتتت جهان بینیازممم بی نیازمم از هرجیزی که بیرونه
چقدرزیبا کفتی که نمیدونم یعنی توحیددد یعنی تنها وتنهاااا اوذا دیدنن تنهاا به او توکل کردنن تنههاا روی یه قدرتت تنها قدرتتت اون حساب کردن قدرت را تنها وتنهاا به اوو دادن
چقدررر غرق این جمله شدمم که دقیقا دقیقا او همه جیززز دانهه جواببب تمام ماسب د سوالاتدرو میدونه جقدرررر از بینهایتت طریق میتونهه هدایتمون میکنهه هرلحظه در هرلحظهه صدم لحظه بهمون الهان میکنهه باما صحبت میکنه
چقدر لذت بردممم جقدر لذت بذدمم خدای من شکرت عاشقتم عاشقققتم عاشقتم جان دلم
جقدر این درک بینطیرت این اتصال نابت رو جقدرر بینهایت تحسینتت میکنم جقدربینهایت تحسینت میکنم جقدرربینهایت تحسینت میکنم بینهایت تحسینت میکنمم عاشققتم
الهی که غرق ترین غرق ترین بشی در عشق بینهایت خداوندم الهی که جریانی از بینهایت نعمت ها ثروتها فراوانی ها اتصال اتصال عشق شادی ها جاری ترین جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات
بهترین های بهنرینن هارو برایت میخوامم عشق زیبایم بهترین های بهترینن های فراتررر تصورتت از یگانه قدرت جهان که تنهاوتنها قدرتت اوست وعاشقق اینکه ما غرقش بشیمم عاشق اینکه غرق تجربه ی خواسته هامون بشیمم که تنها او برایمان کافی ترین کافی ترینه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه هراحظه هدایتمون میکنه عاشقققتمم خدای من شکرتتت جقدر زیبا بود چقدر چقدر
عاشقتم فرنوش جان عاشق این توکل و اعتماد و تسلیم بودن هستم
تحسینت میکنم تحسین میکنم این حد ازایمان و در لحظه بودن و تسلیم بودن
فرنوش جان ویدیو بسیار بسیار تحسین برانگیز بود و فوق حرفه ای طوری که آنقدر منو مشتاق کرد تا از اون پارچه خرید کنم و تازه به یکی از دوستان هم معرفی کردم و اونم قراره که باهم خرید کنیم فرکانس اون ویدیو که گذاشتی بینهایت زیاد بود انگار یه نیروی عظیم داره تورو به تمام دنیا معرفی میکنه عاشقتم آنقدر تسلیم بودی که خدا جاری شد و همین نمیدونم گفتن چقدر باعث رشد و هدایت میشه تحسینت میکنم بابت این کامنت زیبا و این حد از توکل و اعتماد به رب
عاشقتممم فرنوش جاانن
چقدر عالی گفتییی
چقدر تحسینتت میکنمممم
نمیییدونممم
نمیدونمم
واای که این تسلیم بودن و رها بودن میتونه چه کنه با ما
خیلی لذت بردم
من سال جدیدم رو سال تسلیم بودن نامگذاری کردم.
و برای تسلیم بودن هم تسلیممم
گفتم نمیدونم
تو خودت میدونی
کاری با من کن تا منم تسلییم باشم
یه دنیا ثروت و نعمت و زیبایی برات آرزو دارم ♥️❤️🌹
سلام ب روی ماه فرنوش عزیزم
عاشقتمممم دختر خوب خدا
وای ک نمیدونیییی چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت ک همین امشب هدایتی بهش رسیدم
خدایا شکررررت
من هدایت شدم ب کلمه “نمیدونم”
من هدایت شدم ب تسلیم بودن
وای خدااا تک ب تک کلماتت الهی بود فرکانسش انقدر بالا بود اشک شوق ب چشمم آورد
عاشقانه دوستت دارم دوست الهی من
تو لایق بی نهایت نعمت و ثروتی
مثل همون دریای عظیمی ک جاریش کردی
میبوسم روی ماهتو
فرنوش عزیز دختر شایسته سلام ، راستش فقط میخوام از خدا و از تو تشکر کنم بخاطر انچه گفت و انچه که نوشتی عالی بود چقدر ساده چقدر راحت چقدر دلنشین چقدر ایمانم با خودن نوشته هاتون قویتر میشه به خدایی که تا پیش از این خیلی قدرتی در زندگی من نداشت چون مثل سد محکمی خودم مانع حضورش بودم چون نمیدونستم چون بلد نبودم خدایا شکرت بابت شاه کلید نمیدونم 😍 به همین سادگی همه چی ممکنه زور زدن نداره چقدر الان خواستن برام راحتتر شده حتی نیازی به منم نیست خدایا سریع الجواب به کمترین درخواست پاسخ میده فقط باید دایم روی حسم کار کنم روی ایمانم به نزدیک بودنش همینجا همین بغل قلبم ❤️❤️ واقعا ممنونم فرنوش جان 🌹🌹🌹 با تکامل همه چی درست میشه حتی ایمان حتی هدایت حتی خوندن قران حتی توحید خدایا شکرت 😍😍😍😍😍😍
سلام و درود به لیدی فرنوش عزیز و بزرگوار دوست داشتنی ولایق بهترینها، بی نهایت لذت بردم، واقعا به خواستت رسیدی و الگویی برای حداقل ذهن من شدی که مطمئنم نه فقط من بلکه بسیاری از دوستان عزیز، توکل یعنی، میشه ها ولی من نمیدونم، ازت ممنونم لیدی هم فرکانسی، برات بهترینها و آرزو میکنم، حامد
به نام خدای فراوانی ها
سلام ب استاد نازنینم و خانم شایسته مهربان و تمام دوستانی که این متن رو دارن مطالعه میکنند..
♥️
استادد یعنییی من عاااشقتونممم چه کردی با این ۴ تاقسمت قلبم زیر و رو شد..
چندین مرتبه حس کردم انقد قلبم باز شده ک میتونم پرواز کنم ..
واقعا لذت بردم
واقعا بینظیر بووود
چقد از صحبت دوستان لذت بردم چقدددد عاااالی بود واقعا تک تک سلولام لذت بردن..
استاد جانم داشتم با خودم فکر میکردم اگر قرار بود من باهاتون تو این روم صحبت کنم چی میگفتم که شما خیلی خوشحال بشید و یه جورایی بتونم به خاطر زحماتی ک برامون کشیدی تشکری کرده باشم
چون میدونم با هربار موفقیت و پیشرفت ما بچه های سایت بینهایت خوشحال میشید..
ب قلبم اومد ک حتما درمورد بارداریم باهاتون صحبت میکردم و مطمین بودم ک شماهم مثل همین الان من ک دارم اشک میریزم اشک شوق میریختید با صحبت هام به خاطر همین تصمیم گرفتم همینجا بنویسم ..
استاد من چندین سال پیش خیلی قبل تر از زمانی ک با شما اشنا بشم عاشق و دیوانه یه آقایی بودم ک اگ پیامک و زنگم و یه ثانیه دیر جواب میداد دیوانه میشدم و کلا اون دوران کارم شب و روز گریه کردن و حال بد بود تمام آیندم رو تمام شب و روزم رو با اون آقا تصور میکردم و شده بود خدای من تا اینکه یک روز منو ترک کرد و رفت و من با تمام وجودم اون دوران شکستم تمام قلبم له شده بود و به تمام مرد های دنیا بد بین شده بودم ب همه شک داشتم و فکر میکردم همه مردا دروغگو هستند تا اینکه بعد از حدود یک سال با همسرم آشنا شدم با اینک همسرم یک انسان فوق العاده و بینظیر هستن و بودن من از همون روز اول بهشون شک داشتم و بی اعتماد بودم و همیشه با همسرم سرجنگ داشتم و یه جورایی چون قلبم از قبل شکسته بود فکر میکردم همسرم هم قراره منو ترک کنه و بره بخاطر همین همیشه یه طوری رفتار میکردم ک انگار بود و نبودش فرقی نداره در حالی ک من ب همسرم هم وابسته شده بودم و فکر اینکه ایشونم منو ترک کنن دیوانم میکرد ..
تا اینکه من با شما آشنا شدم به قدری روحم تشنه بود و زخمی که تا صدای شمارو میشنیدم اروم میشدم اوایل ب عنوان مسکن از فایلاتون استفاده میکردم فقط گوش میکردم ک آرامش داشته باشم اما رفته رفته خیلی کم ب حرفاتون عمل کردم آروم اروم تغییر کردم دیگ گوشی همسرم رو زیر و رو نمیکردم دیگ دائم ازش نمیپرسیدم ک کجاست و با کی و چیکار میکنه شاید گاهی اوقات وسوسه میشدم ولی پا رو وسوسه هام میزاشتم و سعی میکردم همسرم رو که برام شده بود یه بت شده بود خدارو بکشم پایین و خودم به همسرم پیشنهاد میدادم ک با دوستاشون برن تفریح برن مهمونی و خب این نشون دهنده این بود ک من هزار درجه تغییر کرده بودم..
خلاصه این تغییرات بود ارامشم بینهایت بیشتر شده بود همسرم از بودن کنار من لذت میبرد ولی بازهم همسرم برا من پاشنه آشیل بود بازهم یه جاهایی این پاشنه آشیل بودن منو عذاب میداد..
همه چی هم خوب و خوش پیش میرفت تا اینکه من حس کردم نه مدیریت رستوران نه درس خوندن هیچ کاری روح منو ارضا نمیکنه من عاشق مادری م من دلم میخواد مادر بشم دلم میخواد چندتا بچه قد و نیم قد داشته باشم ک هرلحظه تو خونه شیطنت کنن صدای خنده هاشون گریه هاشون غذا خوردنشون واااای کههه قلبم از تصور اینک مادر بشم و چند تا بچه داشته باشم میخواست از جا کنده بشه ..
اما دقیقا تو همین نقطه که قلبم داشت از ذوق پرواز میکرد سر و کله پاشنه آشیلم پیدا میشد و دائم میگفت نه نه نه نه اصلا فکرشو نکن اگ باردار بشی همسرت رهات میکنه دیگ دوستت نخواهد داشت از هم دور میشید از هم فاصله میگیرید
دائم تو دلم وسوسه میکرد که تو تازه رابطتو درست کردی تو تازه داری رنگ آرامشو میبینی اصلا به بچه دار شدن فکر هم نکن..
این وسوسه ها بود و عشق بینهایت من هم ب مادر شدن بود تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم پا رو ترسم بزارم و برا بچه دار شدن اقدام کنم همون لحظه ک تصمیم گرفتم پا رو ترسم بزارم و با خودم گفتم ک من نمیتونم برا همیشه با این ترس زندگی کنم رفتم دکتر و گفتم من میخوام اقدام کنم برا بارداری و دکتر هم برام ازمایشات مربوطه رو نوشت وقتی جواب ازمایشام اومد دقیق برج ۷ سال ۹۹ بود دکتر بهم گفت چندسالی ب بچه دار شدن فکر نکن فعلا بدنت شرایطشو نداره باید تحت درمان باشی تا بدنت آمادگیشو پیدا کنه و بعد ..
نمیدونم اون لحظه چی درونم گذشت اما حتی به اندازه یه ثانیه هم ناراحت نشدم فقط با خودم گفتم خداوند ب شجاعان پاسخ میدهد من پاروترسم گذاشتم خداهم پاسخ میده..
جواب ازمایشم و به دوتا دکتر دیم نشون دادم و جواب همون قبلی بود تا چند سال باید صب میکردم..
در مورد جواب دکتر ب هیچکدوم از اطرافیانم حرفی نزدم ک با حرفاشون ذهنم رو خراب کنن ..
خودم هم سعی کردم بیشتر رو فایل ها و صحبت های استاد تمرکز کنم و از خداوند خواستم ک بچه اولم تو سال ۱۴۰۰ به دنیا بیاد نه ۱۴۰۱ دقیق ۱۴۰۰ حتی بهش گفتم شده ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ اما حتما باید ۱۴۰۰ باشه..
و دیگ گذاشتمش کنار رهاش کردم انگار قوی تر از همیشه شده بودم دیگ هم بهش فکر نکردم..
تا اینکه دقیقا ۱۸ بهمن روز تولد همسرم احساس کردم باردارم حس کردم من اون معصومه قبلی نیستم حس کردم قلبم بزدگتر شده روحم پاک تر شده و آزمایش دادم و حواب مثبت بود و من زمانی ک بچم فقط سه هفتش بود متوجه شدم باردارم و تاریخ ورودش ب این جهان زیبا ۲۷ مهر ۱۴۰۰ وقتی جواب آزمایشم و ب دکترم نشون دادم گفت این یه معجزه است و من هم در جواب بهشون گفتم من به معجزات خدا تو زندگیم عادت دارم..
..
..
..
الان دقیقا سه ماه و دو روزه ک باردارم
عشق و محبتی ک از همسرم دریافت میکنم و تاحالا تجربش نکردم..
ارامشی ک تو این سه ماه داشتم غیر قابل وصف
من اصلا تو این سه ماه ک همه میگن اوایل بارداری سخت اذیت نشدم..گاهی اوقات فکر میکردم نکنه اصلا باردار نیستم چون هیچ کدوم از اون ترسایی ک قبل بارداری داشتم خبری ازشون نبود..
۱۵ روز مسافرت بودم و هرکسی متوجه میشد باردارم باورش نمیشد میگفت چطور حالت انقد خوبه ؟؟؟
و من فقط تو دلم میگفتم خداوند ب شجاعان پاسخ میدهد
همه چی عاااالی و درجه یک..
از همه مهم تر و فوق العاده تر رهایی ک نسبت ب همسرم پیدا کردم حس میکنم روحم ازاد شده و ارامشی و تو قلبم دارم ک با کلمات نمیشه توصیفش کرد..
..
خدارو شکر میکنم برای هدایتم ب این مسیر برای هدایتم ب سمت توحید ب سمت یکتا پرستی..
خداروشکر میکنم میلیونها مرتبه..
استاد عزیزم عاااشقتونم بینهایت
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی خیلی زیبا
خیلی عالی
وچقدر قشنگ دوستان از نتیجه های که گرفته بودن توضیح دادند
دوستان من هم همین اشتباه را کردم
اول مسیر میومدم در مورد این اتفاقات واین نتیجه های که گرفته بودم به دوستان و دور اطرافم میگفتم
و نمیدونستند که من چی دارم میگم و اونها میومدن با تعنه حرف هاشون را بامن میزدنند
و من میگفتم که نه اگر اینجوری کار کنی اینجوری رفتار کنی این اتفاقات برات میفته
و فردای همان روز میومدم میگفتم که من این کار را انجام دادم این اتفاق برام افتاد این نتیجه را گرفتم
وانهای قبول نمی کردند و نمیخواستند قبول کنند
دوستان عزیز خوب توضیح دادن در مور این موضوع باهیچ کس صحبت نکنیم
من با دامادمون در مورد محصولات استاد زیاد صحبت کردیم
واخر صحبت هایمان به این نتیجه رسید که من خیلی صحبت میکنم در مورد محصولات در مورد تمرینات و به من گفت که داری خودت را عقنا میکنی با این گفته ها
گفت که با کلی انرژی انگیزه صحبت میکنی
انرژی انگیزه به طرف مقابل میدی ولی خودت دیگه انرژی نداری برای ادامه هدفت
دیگه تصمیم گرفتم با دیگران زیاد صحبت نکنم
فقط فقط روی هدفم متمرکز بشوم
برای تک تک دوستان عزیز ارزوی سلامت تندرستی دارم
در پناه لله یکتا شاد شاد شاد شاد باشید
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز
من بعد از دیدن این فایل مفهوم هدایت برام روشن شد حداقل روشن تر شد و دوباره جلسه های ۱۲ قدم رو دارم گوش میدم چون میدونم الان درک دیگه ای ازشون خواهم داشت ممنون از این پاسخ به سوالات
You have no idea how big the impacts are 🙂🤩🤩🤩
سلام استاد عزیز
تاثیری که این ۴ مجموعه فایل رو من داشت علاوه بر همه نکاتش که کلی درس یادگرفتم و چندتاازسوالای ذهنم پاسخای منطقی بهش داده شد
این بود که واقعا از سپیده عرفان حامد طناز و سایردوستان ، این حس بهم منتقل شد که برای کارکردن رو خودم بااشتیاق و لذت زمان بزارم
من قبلا این پروسه کار کردن رو خود رو سخت و زجراورمیدونستم و فقط به عشق رسیدن به خواسته اونو تحمل میکردم
ولی وقتی دیدم بچه ها دارن با کارکردن رو خودشون عشق میکنن ، منم یه شور و شوقی و یه صبر و امیدی واقعا درونم شکل گرفت که اصلا خودم بخوام بیشتر زمان بزارم واسه کارکردن رو خودم و نخام زود برسم به خواستم چون هرچی بیشتر زمان میزارم کیفیت خواستم بالاترم میره .
واقعااین فایلا هدایت الله بود برای ما و من که خیلی بهره بردم ازشون
کامنت خانم الهام محمدی هم باز اون صبر اون کارکردن رو خود که ایشون به چه نتایج خوبی رسیدن رو در من تقویت کرد . که بهم بگه مینو انقدر عجول نباش لذت ببر برخلاف بدنه جامعه که دنبال زود رسیدن به چیزی هستن تو از مسیرش لذت ببر و تازه مسیرشم میتونه طولانی باشه اما لذت بخشیش به اینه که هرچی بیشتر کار کنی کیفیت بالاتره
ممنونم استاد واقعا خیلی خوب بود
و قسمت اخر درباره هدایت کردن بقیه ام که فوق العاده چون دقیقا جواب من بود
پایدار و شاد و سالم باشین 🌹
سلام به دوستان عزیز و سید حسین عباسمنش عزیز و مریم شایسته عزیز و کلا همه عززیزن دیگه.خیلی خیلی عالی بود این فایل یعنی به اندازه ی دوره که هیچی به اندازه تا دنیا دنیاس آگاهی داشت برام . ی جمله خیلی خیلی عجیبی برام هست یعنی عجیب که منظورم موثرههه . همون جمله اینشتین که میگه : وقتی کارها ساده تر انجام میشه یعنی خدا داره کارهارو انجام میده.
یعنی وااااو واااو اصن چه جمله طلاییی .این جمله فکرمنو خیلی درگیر کرد و دلم خواس بیام کامنت بزارم و بریزم بیرون خودمو . انقد که موثر بود و طلاایی …خداروشرکر
میخوام از تجربه شخصی خودم بنویسم تو این مورد نمیدونم چرا ولی این مورد خیلی خیلی برام داره بولد میشه و هی توی ذهنم میاد.من از 10 سالگی هندبال بازی میکردم در حد تفریحی و سلامتی ولی از 14 سالگی حدودا تصمیم گرفته بودم خیلی جدی و حرفه ای دنبالش کنم . ی مدتی شروع کردم به تمرین کردن تمرینات خیلی سخت و به قول بقیه طاقت فرسا و هرروز چندین ساعت تمرینات شدید که البته خودم بودم و خدای خودم با آگاهی های کمی که داشتم . من خیلی شدید تمرینات مختلف بدنی و هوازی و … رو انجام میدادم. نتیجه کم کم اومد و پیشرفت های بزرگتر و هرروز بهتر شدن تا اینکه به جایی رسیدم که ثابت شدم و هرکاری میکردم نه تنها پیشرفتی نبود بلکه پسرفت کمی هم داشتم تا اینکه یواش یواش گفتم خدایا خودد راهنماییم کن شاید به زبونم نیاورده بودم ولی از عکس العمل جهان این رو میفهمم چون جهان من رو توی 17 سالگی به سمت کسی هدایت کرد که در بااالاترین سطح این ورزش کار کرده بود و کلییی کمکم کرد.دیگه اون تمرینات هرروزه 3 4 ساعته خیلی شدید شده بود 5 روز و روزی 1 ساعت و نیم با ی مسابقه آخر هفته که هر مسابقه ای برام ی محک تقریبا جدی بود چون تو سطح لیگ برتر بودم و آدمای گنده گنده ای جلوم بودن و درکمال شگفتی برای خودم شخصا نتیجه خیلی خیلی خیلی بزرگ بود خیلی بزرگتر از روزایی که به قولی سرسختانه تمرین میکردم البته که من کلا حال میکردم سختیی درکار نبود .
حالا برگردم به همین موضوع اصلی یعنی صحبت اینشتین . کارها برام ساده تر شده بود چون خدا داشت برام انجامشون میداد چون خدا هدایتم میکرد و میدونی مهمترین حالت و ویژگیم چی بود آرامش که تو ی سالن پر تماشاچی تو ی شهر دیگگه منی که جلوی 100 نفرم بازی نکرده بودم به راحتی و با آرامش بازی کردم . آرامش و گوش دادن به صدای سکوت قلبم که همه چیو بم میگفت کارارو ساده تر انجام میداد .خداوند تو هر مرحله از زندگی انسان رو هدایت میکنه به شرط خالی بودن دلش از هر میدونمی. حقیقتش همینه. وقتی آدم حقیقتا ی نمیدونم خیلی محکم میگه و نشانشم آرامش و تسلیم بودن در برابر امر حقه همه چیز به طرز شگفت آوری خود به خود درست میشه . یکییی یکییی همه مسایل حل میشن پول بیشتر میاد رابطه عاشقانه تر میاد سلامتی میاد عشق میاد ارامش میاد و دوبارههه به همین منوال …
این حقیقت زندگی ماست وادی حیرانی که من نمیدونمههه و به قول راندا برن اصل لذت قضیه همینه که آدم از نحوه اتفاق افتادن معجزه بی خبره .اصل لذت زندگی همین بی خبرریه و ندونستن. همین وادی حیرانیه.
پیش به سوی زندگی هر لحظه در حیرانی از لطف خدااااااا
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم
ی اتفاقی دیشب افتاد برای من که گفتنش خالی از لطف نیست چون من با این اتفاق فهمیدم که خیلی بهتر شدم در کنترل ذهنم
دیشب بعد از دو ساعت گوش دادن 25 دقیقه ی اول این فایل و نوشتن جز به جز درکم از این فایل به محض اینکه کامنت رو تموم کردم البته تا دقیقه 25 چون قلبم بهم گفت فعلا تا همین جا بشته زدم رو دکمه ارسال اما ی دفه پیام اومد که با عرض پوزش دیدگاه بسته شده و اما واکنش من:
حتما دلیلی برا این کار وجود داره. الخیر فی ما وقع من این کامنت رو برا درک خودم نوشتم حالا میخواد ثبت بشه یا نشه مهم نیست. خیلی راحت پذیرفتم و گرفتم خوابیدم بدون اینکه حتی ذره ای ناراحت بشم.
االن که اومدم سایت دیدم اون پیامه نیست و کامنتم رو به همون شکلی که دیشب بهم گفته شده بود فرستادم
با همین اتفاق من درک کردم که رفتارم نسبت به قبل در شرایط متفاوت فرق کرده و همین نشان از تغییر عزت نفس و اعتماد به نفس من داره که بقول استاد در شرایط مختلف خودش رو نشون میده و فقط ی تغییر ذهنی نبوده. الان چند وقتی بود که ذهنم درگیر این بود که من چقدر به دانسته هام دارم عمل میکنم .دیدن همین اتفاقات به ظاهر کوچک و سپاسگزار بودن اونهاست که ما را می افزاید
خدا رو شکر به خاطر این درکی که نصیبم شد .این اولین اتفاق عالی امروز منه
خدایا شکرت و سپاسگزارم.
سلام بر استاد عزیز و مهربانم و خانم شایسته نازنین و بچه های فوقالعاده خانواده صمیمی عباس منش
استاد نمیدونید چقدر لذت بردم وقتی صحبت های دوستان عزیزم را در این 4 قسمت دیدم
فوق العاده بود
مخصوصا خانم سپیده عزیز، واقعا باورکردنی نیست که ایشون 250 دفترچه از صحبت های شما پر کردند
و خب بالطبع کلی هم نتایج درخشان توی زندگیشون وارد شده، من واقعا با تمام وجودم بهشون تبریک میگم تحسینشون میکنم
استاد عزیز، من میدونم شما در همه فایل هاتون تاکید میکنید که شما جواب سوال های بچه ها را نمیدید
ولی گفتم شاید بچه های تاپ و فوق العاده در سایت باشند مثل همین دوستانی که در clubhouse اومدند و صحبت کردند که میتونند جواب سوال من را بدهند
من 10 ماه است که شروع کردم به خریدن دوره دوازده قدم، هر ماه قدم ها را خریداری کردم
الان یازده قدم در محصولات من است ولی فقط 3 قدم را تونستم کاور کنم
چون بیشتر وقتم را دارم برای خواندن زبان و گرفتن مدرک IELTS میگذارم
که بتونم با نمره ی خوبی اقدام کنم برای مهاجرت به کانادا
و خب همین مسئله باعث میشه نتونم وقت زیادی برای کار کردن روی دوره دوازده قدم بذارم
واقعا نمیدونم الان دارم مسیر درستی میرم که تمام تلاشم را دارم برای گرفتن نمره بالا آیتلس انجام میدم یا نه
باید زبان را بذارم کنار و صد در صد تمرکزم را بذارم برای دوره دوازده قدم؟
واقعا نمیدونم باید چی کار کرد؟
اگر دوستان عزیزی که در مدارهای بالاتر هستند بتوانند بنده را راهنمایی کنند ممنون میشم 🙏🌺
سلام دوست عزیز
خیلی خوشحال هستم که شما با لذت بردن از اطرافتون وارد مسیر زیبایی بیشتر شدید
خیلی مختصر و خلاصه عرض میکنم
آگاهی های که استاد میدن توسط هدایت خداوند چیزی کمی نیست
بلکه سود و سود
شما در کنار آموزش زبان از این آگاهی ها هم میتونید استفاده کنید (یعنی اگر من بودم صد در صد استفاده میکردم)
یادمه استاد تو ی فایلی عرض کردن که من میتونستم این وقت چند ساله که روی ذهن خودم کار میکردم رو بزارم ۵زبان و یاد بگیرم و مسلط بهش بشم)
اما اومدم پول خلق کردم و هرجایی میرم مترجم میگیرم)
شما اگه زبانتان عالی باشه .به فرض شما اصلا با لهجه اصل اونجا بتونی صحبت کنی.اما نتونی از پس تضادهای هر چند کوچیک بر بیای از اون بهشت ی جهنم واقعی میسازی.(پس کنترل ذهن همه چیزه)(تقوا)
چون منم در حال انجام اینکار هستم یعنی در مسیر اقدام (یادگیری زبان)
فکر کنید با دانستن این آگاهی ها مسیری وکه قراره ۱۰ساله بهش برسید و معلوم نیست با چ احساسی
همون نتیجه با این آگاهی ها راحتتر میشه و مسیر خیلی براتون راحتتر پیش میره خیلی خیلی خیلی(با کنترل کردن ذهن و بودن در احساس خوب ).پس خودتون و از این دریای آگاهی منع نکنید و ازش استفاده کنید.از نعمت ۱۲قدم استفاده کنید که دقیقا هدایت خداوند توش دیده میشه و از تجسمتون استفاده کنید و ببینید که چقدر دارید راحت و روان صحبت میکنید به زبان انگلیسی.
در ضمن ما ۲۴ساعت داریم یعنی شما کل ۲۴ساعت و دارید زبان گوش میدین.خود استاد ساعت ۶صبح خوابیدن و ساعت ۹صبح خیلی سر و حال بیدار شدن و مشغول فعالیت روزانه شدن
ی مثالی یادم اومد که جایش هست که بگم من تازه مادر شده بودم و فرزندم شب و روز رو قاطی کرده بود و من دقیقا یادمه تو ۴۸ساعت فقط ۳ساعت خابیدم.چون تایم هایی که فرزندم میخابید و من هم گیج یعنی گیج واقعی بودم هندزفری تو گوشم بود ب قول آقا فرهاد سیم پیچی بودم😂(اما تشنه شنیدن این آگاهی ها بودم.و هستم)و فایل های استاد و گوش میدادم که نکنه ی وقت ذهن أم آماده دریافت ورودی های غیر مناسب بشه.بله دوست عزیز نه تنها بهای مادی داره این آگاهی ها بلکه بهای زمانی هم داره باید وقت بزارید . .کم کم.صبح ها زودتر بیدار بشین.باید این مسیر و جدی بگیرین.
امیدوارم مفید بوده باشه براتون
پریسا شعبانی
پس
سپاس فراوان از شما دوست عزیزم
بله کاملا درست میفرمایید
حتی لحظه ای غفلت و دور بودن از مسیر باعث میشه ورودی های نامناسب وارد ذهن ما بشه و اتفاقات نامناسب را در پی داشته باشه
برای شما و فرزند عزیزتون بهترین ها را از خدای بزرگ و مهربان خواستارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید 🤗🌺🙏
گفتگو با استاد قسمت 4
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان عزیزم
خدایا شکرت که باز هم فرصتی شد که با جریان سیال این سایت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
استاد عزیزم من بار اولی که این فایل رو گوش دادم حس و حال نابی داشتم.
لبهام میخندید و چشم هام اشک آلود
خندیدنم به واسطه ی خنده های شما بود و اشک هام بواسطه تجربه های بچه های عزیز
و الان برای بار دوم که میخوام گوش بدم هنوز گوش نداده اشک توی چشام جمع شده
وقتی که خوب دقت میکنم یکی از خواسته هایی که توی دفتر اهدافم برای سال 400 نوشتم:
خدا جونم میخوام امسال توحیدی تر بشم جوری که اونقدر به خودت نزدیک بشم که با اشک شوق باهات حرف بزنم
این اولین هدفیه که من نوشتم
و حالا خواسته ی من داره جواب داده میشه اونم توی چند فایل توی چند قسمت که من بتونم درکش کنم و هضمش کنم اونم توی روزهای اول سال.
و این جز هدایت چی میتونه باشه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هدایت گام به گام و مرحله به مرحله
خدا خودش میدونست که من فعلا اونقدر قدرت هضمم در مورد قوانین بالا نرفته که ی دفه اینهمه آگاهی رو دریافت کنم واسه همین به شما الهام کرد که قسمت قسمت این فایل چند ساعته رو بزارین که مبادا من اوردوز کنم!!!!
استاد عزیزم قشنگ مشخصه که گرمتون شده و حسابی عرق کردین اما به عشق توحید و هدایت دارین ادامه میدین
توی قسمت قبل که من فرصت نشد کامنت بذارم وقتی آقا فرهاد صحبت کرد و گفت من خدارو قبول ندارم و …… من فکر میکردم که شما بگین وقتی شما خدا رو قبول ندارین من حرفی با شما ندارم
اما
شما چقدر با منطق و لابلای صحبت های دوستان دیگه جواب آقا فرهاد رو دادین
چقدر من لذت بردم استاد جان از این خنده زیبای شما که واقعا از ته قلبتون بود و یاد قبل از آشنایی با شما افتادم که واقعا خندیدن برای من ی آرزو بود .آروز داشتم ی بار از عمق وجودم و از ته قلبم بخندم و شاد باشم چون 90 درصد مواقع غمگین بودم .ولی الان خیلی راحت تر میخندم و واقعا تجربه کردم خوشحال بودن از ته قلبم رو. وب قول شما اگر فقط ی همین تغییر رو مد نظر قرار بدم میبینم که من واقعا با این آگاهی ها تغییر کردم
چقدر شنیدن حرفهای شیرین جان و فرهاد جان برام درست داشت که مهم نیست که طرف مقابلت آگاهی هایی رو که تو داری دریافت میکنی رو قبول داشته باشه یا نه مهم خودتی که از اینها استفاده کنی و خودت رو تغییر بدی اونوقته که بقول شما استاد طرف مقابلتون هم که توی زندگیت هست در 99 درصد مواقع باهات همراه میشه
همین جمله ای که شیرین جان گفت:
همین ی ساله که من در مسیر خودشناسی هستم
واقعا بمن یادآوری کرد که این میسری که توش هستم با خودشناسی شروع شد و کم کم داره بخداشناسی ختم میشه .حالا مفهوم این حدیث یا نقل قول یا هر چیز دیگه رو بهتر میفهمم که:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
نفس و رب یکی هستن اما چون رب خیلی فراتر از نفسه برای رب شناسی باید با نفس شناسی شروع کنی چون نفس در دسترسه و قابل تسلط و قابل احاطه اونوقت وقتی که نفس تا حد زیادی شناخته شد اونوقت رب شناسی کم کم شروع میشه و اگر ادامه پیدا کنه و استمرار داشته باشه انوقت میشه:
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبینید
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
آره شیرین جان زندگی همه ی بچه های سایت به دو قسمت تقسیم میشه قبل از آشنایی با استاد و بعد از آشنایی با استاد . منم اگر بخوام بگم 40 سال فقط زنده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و الان دوسال و نیمه که دارم زندگی میکنم
آره شیرین جان منم همین اشتباه رو کردم و جار زدم اونم ی روز و دو روز و ی ماه و دو ماه . ی سال هی جار زدم مثل این دوره فروش هایی که بلند گو دست میگیرین و جار میزنن اول صبح دم ظهر بعد از ظهر غروب و بعضی وقتها دوست داری خفشون کنی .اما هر چی که گذشت ساکت تر و ساکت تر شدم.البته الان هم بعضی وقتها یادم میره اما دیگه جار نمیزنم و سریع میفهمم دارم اشتباه میکنم
آره شیرین جان من هم همه جوره مجهز شدم به شنیدن فایل ها هندزفری و هدفون و لپ تاپ و گوشی و رم وهمه پر شدن از فایل های استاد و ان شالله به فکر خرید ی هارد اکسترنال خوب هستم که همه رو بریزم توش که همشون رو ی جا داشته باشم
چقدر استاد حتی لحن صحبت کردنتون متناسب با مدار بچه هاست با هرکسی متناسب با مدارش صحبت میکنین یعنی این شیفت کردن مدار بچه ها رو قشنگ درک میکنین
وای استاد اون جایی که مثال بودن توی دریا رو زدین بقول بچه ها دیگه من تموم شدم .آخه دلیل و منطق از این محکمتر . یاد حرفهاتون در مورد قرآن افتادم که اگر میگه ی کاری رو بکنین یا نکنین دلیلش رو هم میگه که آقا به نفع خودتونه نه به خاطر پادش و جزا.
الان شما هم دارین قشنگ دلیل بودن و ادامه دادن توی این مسیر رو توضیح میدین که صرفا و صرفا تجربه ی لذت بردن در زمان حل و حال خوبه سوای از هر مولفه ی دیگه ای .
بله استاد جان الان دو ساله دارم قشنگ درک میکنم که وقتی حالم خوبه تمام قسمت های بدنم درست کار میکنن و تنظیم تنظیم هستنف الن دو ساله که احساس میکنم جوانتر و خوشحال تر شدم و حتی منی که عینکی هستم احساس میکنم دید چشم هام خیلی بهتر شده قبلا هم توی دیدن اشیای نزدیک مشکل داشتم هم دور اما الان بدون عینک میتونم چیزهای نزدیک رو بهتر از قبل بخونم
آره سپیده جان منم اوایل حرفهای قشنگ میزدم و متوجه نبودم که با این حرف زدنهام برای افرادی که توی مدارش نبودن فقط خودم رو از مسیر دور میکردم و وقت خودم رو به جای متمرکز کردن روی خودم برا اونا میذاشتم و همین باعث میشد که وقت عمل کردن خودم رو به تاخیر بندازم و بقول سعدی یادم میرفت:
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
و خدا رو شکر الان مدتی هست که دیگه سعی میکنم مرغ سخن گو نباشم و رفتارم رو بیشتر بررسی کنم
آره طناز جان
دوازده قدم
دوازده قدم
دوازده قدم
محصولی که من رو در همه ی ابعاد تغییر داد و هنوز که هنوزه من علاقه ی خاصی بهش دارم . و الان که برای دومین بار دارم مرور میکنم اصلا بعضی وقتها میگم من واقعا اینها رو گوش دادم !!!!!
و ی نکته ی مهمی که در کار کردن روی دوره ها مهمه تکرار گوش دادنه چیزی که من بار دوم کار کردن ارزشش رو درک کردم. من اون جلساتی رو که بارها و بارها گوش دادم رو خیلی خوب درک کردم جوری که خط به خطش رو حفظم و وقتی سریال بهشت رو میبینم قشنگ اون جلساتی رو که خیلی زیاد گوش دادم رو میتونم از لابلای وقایع بکشم بیرون و ارتاط اونا رو درک کنم
تحسین میکنم طناز جون رو که توی سن کم به این مسیر هدایت شده و میتونه بنای زندگیش رو از همون سن پایین بر پایه های درست توحید و خداشناسی بنا کنه و ورودی مناسب به ذهنش بده و مسیر موفقیت رو خیلی سریعتر طی کنه
شجاعتت رو تحسین میکنم طناز جان که ی تصمیم شجاعانه گرفتی و مسیر مورد علاقت رو انتخاب کردی. خیلی از هم سن و سال های شما الان دارن توی مدارس بزور والدینشون دارن رشته هایی رو میخونن که هیچ علاقه ای بهش ندارن و هیچ لذتی رو از زندگیشون نمیبرن .
آره طناز جان من هم مدتیه که تسلیم و سرسپردگی ابراهیم خلیل الله رو طالب هستم و خداوند هم داره مقدماتش رو با این فایل ها فراهم میکنه .هر چند بقول یکی از بچه ها شیطان هم داره کار خودش رو انجام میده اما من دارم سعی میکنم که به ندای قلبم گوش بدم و ادامه بدم و تسلیم تر بشم
خدا رو شکر که با شندین حرفهای شما استاد متوجه شدم که اون مرحله ایراد گرفتن از دیگران و ندیدن خودم رو پشت سر گذاشتم و این یعنی مدارم تغییر کرده و رفته بالاتر .اصلا ی جوری قشنگ این مطلب برام جا افتاد که با یاد گرفتن قانون سعی نکنم ی میکروسکوپ دستم بگیرم و رو دیگران متمرکز بشم که عیب و ایرادهاشون رو پیدا کنم و بعد بخوام از دیدگاه قانون بررسیش کنم و راه حل و پیشنهاد بدم بلکه باید رو خودم متمرکزش کنم که ایراد های خودم رو پیدا کنم و برطرف کنم
آره استاد جان منم واقعا وقتی کامنت بچه های سایت که سنشون کمه رو میخونم اصلا مات و مبهوت میشم که ی آدمی با این سن و سالش داره این حرفها رو مینویسه و اینقدر خوب روی خودش کار کرده .اونوقته که انرژی میگیرم برا ادامه دادن مسیر .
خدایا شکرت که فعلا تا دقیقه 25 رو تونستم ببینم و درکش کنم البته برای دومین بار
سپاسگزارم استاد
تا فرصتی دیگه حق نگهدار همگی