این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-03 07:44:442024-04-19 22:45:58گفتگو با دوستان 3 | تسلیم بودن در برابر هدایت
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
واقعا این فایل چقدر مطالب مهم داشت چقدر آگاهی داشت،من تازه قدم اول را خریدم ولی وقتی امروز این فایل را گوش کردم تنم لرزید از این همه آگاهی،ممنونم که این نمونه فایلها را ضبط کردید و در اختیارمون گذاشتید، خیلی اثر گذار بود،کلا این مدل فایلها که بدون هماهنگی قبلی ضبط میشه و صحبتها واقعا بدون مقدمه و ازته ته قلب میاد واقعاً برای من بشخصه خیلی اثر گذار بوده
خدای بلند مرتبه من شکرت و ممنونتم با این دنیای زیبا. و بی نهایتت… با وجود این همه آدمهای دوست داشتنی ات مخصوصا بنده مخلص دوست داشتنی ات که به عنوان استاد سر راه من کمینه قرار دادی…. و هزاران بار از صمیم قلبم متشکرم….
و همچنین از شما استادم بی نهایت ممنونتم و از همه دوستان و هم مسیر ها و همراهانم.. ممنون و متشکرم … و این تنها چیزی است که به ذهنم میرسد تا بگویم و فقط و فقط تشکر کنم ….
من دوبار تا حالا این ۴ تا فایل رو دیدم و به نظر من به اندازهٔ یه دورهٔ پولی اثرگذاره ولی خب باید بپذیریم که فقط کسایی که تو مدارش هستن موفق میشن که گوش بدن، افرادی که خدا میخواد بهشون پیغام بده، بذر امید تو دلشون بکاره، کسایی که خدا میخواد بهشون جایزه بده، میارتشون سراغ این فایل و بر زبون سپیدهٔ عزیز جاری میشه که الان سالهاست با واژهٔ نگرانی بیگانهام.
سپیدهٔ عزیز دهانت را باید بوسید که پیغامبر خدا شدی برای امتی که تشنهٔ هدایت بودند.
اینکه با این کلامت این مدت با من چه کردی، چقدر صادقانه بیان کردی، هر بار که جرقههای نگرانی در من شروع به زدن میکنه، هیچ کاری نمیکنم، فقط لحن کلامت در ذهنم تداعی میشود چنان آرامشی و چنان شجاعت و چنان شادی وجودم رو فرا میگیره که باور کردنی نیست.
امشب اومدم غیر از اینکه از استاد گلم و سپیدهٔ عزیز تشکر کنم، یه اتفاق هدایتی که برا خودم افتاده رو تعریف کنم.
این اتفاق رو هر جایی نمیشه تعریف کرد ولی اینجا همه میفهمن که من چی میگم، هر جایی نمیشود گفت که من سر گاز و پخت و پز از خدا هدایت میطلبم اما جاییکه سپیده درب یخچال رو باز میکنه و از خدا سؤال میکنه، به راحتی میتوانم داستان هدایتم رو که برای خودم به اندازهٔ یک جذبهٔ عرفانی بزرگ ارزشمنده تعریف کنم،
برام ارزشمنده چون پس از این هدایت صدای خدا رو به وضوح شنیدم
ماجرا از این قرار است:
علی رغم اینکه همیشه بهترین برنج رو برای خونه تهیه میکردیم، اینبار اداره یه گونی برنج داد که با اینکه خیلی خوش طعم هست ولی بدون استثنا هنگام پخت لعاب میده و اصلا نمیشه خوب درش آورد.
یه روز وقت پخت برنج به خدا گفتم:« خداجونم من این برنج رو با آب زیاد، با آب کم، خشک، خیس کرده، آبکش، کته، همهجوره درست کردم ولی اونی که میخواستم از آب در نیومد، امروز تو بپز، هر جور دوست داری، افتخارش برای تو، اعتبارش برای من»
این روگفتم و همهٔ مواد رو یکجا ریختم داخل قابلمه و رفتم، حتی دربش باز نکردم نگاهش کنم ببینم آب میخواد نمیخاد😄😉🙃
در کمال ناباوری غذای اون روز من حتی از بهترین برنجهایی که تا حالا تهیه کرده بودیم بهتر شد
حتی مامانم مهمونمون بود گفت: صبح میخواستم بهت بگم با اون برنج (قاطی پلو) درست نکن، غذات خراب میشه، ولی این خیلی خوب از آب درومده
منم با افتخار گفتم آخه من نپختم، خدا پخته😄
(گفته بودم که اعتبارش برای خدا، افتخارش برای من)
این ماجرا رو داشته باشین تا اصل قضیه رو تعریف کنم.
راستش بار اولم نبود که سر آشپزی با خدا معامله میکردم اما اینبار واقعا برنجم بد بود و امکان نداشت چنین نتیجهای ایجاد بشه.
اون روز ظهر و قضیهٔ آشپزی خدا گذشت و من سحر همون روز برای مراقبه از خواب بلند شدم. همینطوری سرم رو گوشهٔ پنجره گذاشته بودم و آسمون رو تماشا میکردم، انگار یکدفعه یکی تو گوشم گفت من که برنج داغونت رو به بهترین شکل در میارم، چرا فک میکنی که نمیتونم زندگیت رو هم همونجوری برات شکل بدم؟ نکنه فکر میکنی قدرت من فقط در اندازهٔ یه برنج پختنه؟ و من توانایی تغییر زندگیت رو ندارم؟
استادجان هرکس باور نکنه شما قشنگ میفهمی من چیمیگم، من این صداها رو واضح میشنیدم
توبیخ میشدم که چرا بهش اعتماد کامل نمیکنم؟
قشنگ میشنیدم که میگه مگه نه اینکه باور نمیکردی از اون برنج بشه چیز خوبی تهیه کرد؟ پس اگه زندگیت رو سپردی دست من، حداقل به اندازهٔ پخت یه غذا اعتماد کن
اعتماد داشتم میخواست ایمانم قویتر بشه
بعد ازون ماجرا هر روز لحظهای رو که مواد رو ریختم داخل قابلمه برای خودم دوره میکنم.
من ننشستم و بگم خدایا من ناهار میخام، خودت یه چیزی برام بپز.
من میدونستم چی میخام، من مواد رو در کنار هم قرار دادم و بعد از اون «غیر ممکن» رو دست خدا سپردم
«انشاءالله» اینگونه تحقق پیدا کرد
من خواستهام رو در اختیار خدا قرار دادم و گفتم نمیدونم چجوری، بعد از اون دیگه نه ترسی داشتم نه اضطرابی نه غمی حتی مطمئن بودم.
و اینگونه دستان قدرتمند خدا خواستهای رو که از توان من خارج بود برایم محقق ساخت.
اکنون هر روز، هر ساعتو هر ثانیه خواستههام رومیسپارم دست خدا و بهش میگم:
.من غیر ممکنه که فایلهای رایگان رو نبینم.هر روز بلا استثنا تو سایت هستم.و دارم تأثیرات این حضورم رو در رفتارهام و عملکردهام میبینم.اینکه ناخودآگاه در شرایط خاص با کلامی که ناخودآگاه بر زبان میارم آروم میگیرم.یه ندایی به غیر از اون صداهایی که در اطرافمون هست در لحظه میاد و از درونم صداش رو میشنوم.و آرومم میکنه و میره.میخوام بگم که داره ساخته میشه شخصیت ما هر چند خودمون هواسمون نیست.
بریم سر جریان این کلاب هاوس.
دیشب به صورت تصادفی تو اینترنت این کلمه به چشمم خورد.کنجکاو شدم.دیدم یه فایل تصویریه.نگاهش کردم.یه بابایی داشت از مضرات این اپ صحبت میکرد.اینکه این اپ رو یهودیان درست کردن و رئیسا شون فلانی و فلانی ضد اسلام و ضد خدا و از این جریانات که وقت نمیشه توضیح بدم.بعد با خودم گفتم ببین به فرض که اینا راست بگن و این برنامه برای نابود کردن حالا به اصطلاح اسلام طراحی شده باشه.
ولی وقتی قلبی یا کسی از خداوند طلب هدایت میکنه.خداوند میاد از یه برنامه ای حالا با این برچسب …یا عنوانی که بهش دادن.میاد در جهت ترویج توحید و یکتا پرستی استفاده میکنه و اینقدر قلبهایی رو به هم نزدیک میکنه.فقط با یک عنوان(هدایت)دقیقا موضوع این برنامه.و خدا میدونه که از این به بعد چقدر ما از این برنامه با استادمون و دوستانمون استفاده کنیم.و لذت ببریم و هدایت بشیم و باورهای توحیدی مون ساخته بشه.اینجاست که میگم اگر این تعاریف حتی اگر درست هم باشه میشه ادو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.من دارم کم کم عاشق این هدایت میشم.استاد دوره ی ثروت یک رو تازه تهیه کردم و چه هدایتهایی داره از سمت خداوند میاد که انشاالله در صفحه مربوط به ثروت میام و توضیح میدم.
خدایا شکرت که هر لحظه بندگانت را هدایت میکنی و تو خود گفتی که من پیوسته شما را هدایت میکنم
چه به سوی خیر و چه شر
کلمه پیوسته کلید واژه این آیه است یهتدی فعل مضارع هست یعنی همیشه و پیوسته هدایت میکند
پس خداوند سمت خودش را درست انجام میده و این را وظیفه خود میداند وبر خود لازم میداند و مابقی سمت ماست سمت ما و من رها بودن وتسلیم بودن است تسلیم یک نیروی بزرگ یک انرژی منبع که هرچه درجه اتصال بیشتر باشد راحت تر وسریع تر اون هدایت و الهام رو دریافت میکنیم مثل استاد که اینقدر وصل هستند که حتی جواب دادن به تماسهاشون رو با هدایت انجام میدن یعنی اینقدر تسلیم هستند و اینقدر خودشون رو رها کردن در دریای انرژی منبع
در خدا
و اینقدر توکل بالا میره و تسلیم میشیم که مثل سپیده وقتی در فایل قبلی تصمیم میگیره قراردادش رو لغو کنه درنگ نمی کنه و خودش خوب میدونه داره چکار میکنه داره چه چیزی رو عملی میکنه و این خیلی با ارزش هست
و اینها همه تکامل میخواهد
یک احساسی هست وقتی میخواهم تکامل را طی کنیم و وارد مدار جدیدی بشوم مدتی حالت عجیبی دارم یک جور سردرگمیمثبت و بی آزار والبته سمج اما بعد از مدتی دلیلش را میدانم و میفهمم چه اتفاقی افتاد واز کجا بع کجا رسیدم .و این تغییر مدار به تدریج راحت تر و قابل فهم تر میشود
خدایا شکرت که اینقدر راحت در دسترس هستی و شاید این یکی از معناهای از رگ گردن نزدیکتر بودن هست یعنی هر وقت اراده کنیم او هست اصلا بوده و هست و خواهد بود و آخرش میرسیم به باورهای خودمان
یعنی بستگی دارد چقدر این نیرو را این انرژی را این هدایت را باور کنیم و به اندازه باورهایمان زندگیمان را میسازیم
در هر زمینه ای چه به خوبی یا برعکس
خدایا شکرت بخاطر اینکه مخلوق خاص توهستیم
اشرف مخلوقات هستیم
تو همه را هدایت میکنی همه مخلوقات را اما برای ما انسانها از نوعی دیگر هست به قول معروف نهایتش هست نهایت لذت را برای ما تمام کردی
خدا میداند که وقتی دارم اینگونه فکر میکنم چقدر زندگی برایم آسان و لذت بخش میشود دیگر نگران چیزی نیستم چیزی مرا بهم نمیریزد یا حداقل مدت زمانش کمتر هست دیگر شجاع تر میشوم و واقعا
زندگی میشود بازی میشود همان بازی که قرآن هم به آن اشاره کرده است
دلم میخواهد همین طور بنویسم همین طور دراین مورد حرف بزنم
این حس باید تقویت بشه این احساس رهایی و سرسپردگی به یک نیروی بزرگ و قدرتمند و در عین حال مهربان وبخشنده
وچقدر لذت میبری وقتی میبینم استاد وبقیه دوستان این حس رو قوی تر وبهتر درک کرده اند و دارند تجربه میکنند و چقدر تحسین برانگیز هست این تجربه های دوستانی مثل آقا حامد وسپیده و عرفان و…
خدایا شکرت که هر چه بگویم کم هست
به امید نتایج عالی درهمه زمینه ها در سال جدید برای خودم و همه دوستان عباس منشی ام
سلام و ممنونم از دوستان گلم با طرح چنین نکات عالی ای
استاد از هدایت صحبت شد و سپیده عزیز این موضوعو بازش کرد و شما بازتر
همین الان من هم مقداری درکم حتی نسبت به دیروزم و هفته قبلم از هدایت بالاتر رفته خدا را شکر
فرمودید که هدایت انتهایی برایش نیست
چون هدایتهایی که دریافت میکنیم بر اساس مداری هست که در اون قرار داریم و با توجه به اینکه در این مسیر ما مدارهامون پله به پله بالاتر میره حالا میخواد با سرعت بالا باشه یا با سرعت پایین، ولی نکته اینجاست که هدایتها و کیفیت هدایتها متناسب با نوع مدار ماست و چون مدار ما انتهایی نداره براش پس هدایتهایی که از خداوند و از سیستم و قوانین ثابتی که در این جهان وضع کرده دریافت میکنیم هم بی انتهاست
پس همیشه باید در هر مداری که هستیم راضی و شاد باشیم و بدونیم که مسیر اینه و همه انسانهای موفق در هر جنبه ای از این مسیر حرکت کرده اند
نکته خیلی مهمیه این موضوع که باید سعی کنم همیشه به یاد خودم بیارم تا امید بیشتری داشته باشم
چقدر همه موضوعات و درسهای شما به یک موضوع ختم میشه و این نشان از درستی، صحت و بی نقص بودن آموزشهای شماست استاد عزیز
سلام استاد عزیزم. واقعا لذت بردم از توضیحات عالیتون که راجع به هدایت دادید مخصوصا مثال سلول و میتوز و هدایت سلول ها برای به دنیا اومدن جوجه و یا هر موجود دیگه. حسابی منو به فکر فرو برد.
به نکته ی ظریفی که بعضی اوقات ظاهر هدایت ممکنه که ناخوشایند باشه اما اینم قسمتی از رونده و ما باید اینو یادمون باشه که حتما در بلند مدت به نفع ما خواهد بود.
من هم میخوام داستان هدایتی که اخیرا برام اتفاق افتاده رو بگم. منو و داداش و مامانم قبل از عید میخواستیم بلیت هواپیما بگیریم که از تهران بریم کرمان پیش پدرم. چون دوران قبل عید بود ما متوجه شدیم که همه ی بلیت ها پر شده تا عید و بلیت های قطار که از هفته های پیش پر شده بود چون معمولا قطار زودتر پر میشه. مادر بنده هی خودشو به آب و آتیش میزد که بلیت بگیره زنگ میزد به این و اون که آشنا پیدا کنه ما بتونیم با پرواز برگردیم و سال تحویل رو دورهم باشیم و به من گیر میداد چرا اینقدر خونسردی یه کاری کن و من گفتم که درست میشه خدا خودش یه کاری میکنه. تو ذهن خودم هم بود که مامانم داره شرک میورزه و به جای اینکه از خدا بخواد داره از بنده های خدا درخواست میکنه که یه پارتی بازی بشه که بلیت گیرمون بیاد. من بدون اینکه نگران بشم میدونستم که هدایت میشیم و الخیر فی ما وقع، هر چه پیش آید خوش آید.
چند روز که گذشت و ۳ روز مونده بود به سال تحویل که من اتفاقی تو یه سایت دیدم که ۲ بلیت خالی شده و تصمیم گرفتیم که من بمونم با یه پرواز دیگه که واسه یه روز دیگه یه جای خالی داشت بیام و مامان و داداشم برن اما تا اومدم بگیرم پر شد اما نگران نشدم و گفتم هدایت میشیم. فکر کنم یه ربع هم نگذشته بود که دیدم یه هواپیمایی دیگه که از بهترین هاست خالی شده و جا برای هر ۳تامون داره و دیگه نیازی نیست جدا جدا برگردیم من هم سریع بلیت گرفتم و به مامانم گفتم اوکی شد دیگه به اینو اون زنگ نزن.
خلاصه بگذریم که من یکم تو جمع کردن وسایل زیادی خونسرد بودم و در نتیجه ما چند دقیقه دیر رسیدیم به فرودگاه و از پرواز جا موندیم و هممون اعصابمون خورد بود و اون ۲تا همش منو سرزنش میکردن که تو مقصر بودی که جا موندیم و این رو من تاثیر گذاشت و اعصابم خیلی خورد شد. اما بعد از چند دقیقه گفتم من که مثلا این همه رو خودم کار میکنم این جاهاست که باید ذهنمو کنترل کنم و احساسمو خوب نگه دارم تا اتفاقات خوبی بیوفته. یکم به خاطر نکات مثبت و فراوانی مسافر و چمدون های شیک و خوشگل شکرگزاری کردم و تصمیم گرفتیم با اتوبوس برگردیم چون مسافت ۱۲ ساعته ست اتوبوس واقعا اذیت کننده بود برامون. من رفتم تو سایت ها که بلیت اتوبوس بگیرم تا این که یه اقایی گفت پروازتون کیه؟ گفتم جا موندیم گفت چرا بلیت قطار نمیگیری گفتم قطارها که خیلی وقته پر شده اصلا گیر نمیاد. بعد سرم رفت تو گوشی و میخواستم بلیت اتوبوس رو بگیرم که یهو به خودم اومدم و گفتم نکنه این یه نشانه ست. رفتم تو قسمت قطارها دیدم که در کمال تعجب بلیت قطار نه تنها ۴نفره بلکه VIP خالیه. از تعجب نمیدونستم چی بگم و اصلا نمیدونم چی شده بود که بلیت خالی بود یا نمیدونم تازه اضافه کرده بودن یا چی و چطورش هم به من ربطی نداره. اون قطاری که ما بهش هدایت شدیم به قدری تمیز و شیک و پر از آپشن و کم صدا بود که باعث شده بود ما ذوق کنیم و تمرکزمون از پرواز جا موندن کمتر بشه و خدا رو شکر منم کمتر سرزنش شدم!!!
اصلا به چشم و به سرعت نتیجه ی احساس خوب رو دیدم که خدا بهم از زبون یکی از دستاش گفت بلیت های قطار رو چک کن و من سوپرایز شدم از این اتفاق. و همچنین برای بلیت تهیه کردن هم رو کسی جز خدا حساب نکردم که نمیدونم چطوری اما دیدم که بلیت برامون اوکی شد و خدا رو کلی شکر کردم. خدا رو شکر میکنم که حداقل تو اون اوضاع بد و حس ناراحتی و خشم خودم رو کمتر از گذشته سرزنش کردم و سریع تر تونستم ذهن و احساسمو کنترل کنم این زمان داره هی کمتر و کمتر میشه. خوشحالم که دارم پیشرفت میکنم و تکاملمو طی میکنم. برای همگی بهترین ها رو آرزو میکنم.
سلام استاد عباسمنش عزیز
بهتون تبریک میگم
شما شاگرد تربیت نمیکنین
شما استاد تربیت میکنین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به همه استاد عزیزم همه دوستان
واقعا این فایل چقدر مطالب مهم داشت چقدر آگاهی داشت،من تازه قدم اول را خریدم ولی وقتی امروز این فایل را گوش کردم تنم لرزید از این همه آگاهی،ممنونم که این نمونه فایلها را ضبط کردید و در اختیارمون گذاشتید، خیلی اثر گذار بود،کلا این مدل فایلها که بدون هماهنگی قبلی ضبط میشه و صحبتها واقعا بدون مقدمه و ازته ته قلب میاد واقعاً برای من بشخصه خیلی اثر گذار بوده
سلام دوستان قسمت یک کجاست من پیداش نمی کنم
خدای بلند مرتبه من شکرت و ممنونتم با این دنیای زیبا. و بی نهایتت… با وجود این همه آدمهای دوست داشتنی ات مخصوصا بنده مخلص دوست داشتنی ات که به عنوان استاد سر راه من کمینه قرار دادی…. و هزاران بار از صمیم قلبم متشکرم….
و همچنین از شما استادم بی نهایت ممنونتم و از همه دوستان و هم مسیر ها و همراهانم.. ممنون و متشکرم … و این تنها چیزی است که به ذهنم میرسد تا بگویم و فقط و فقط تشکر کنم ….
به نام خدای هدایتگر
ومن احسن قولا ممن دعاالی الله وعمل صالحا وقال اننی من المسلمین
درجهان ازانکس که خلق رابسوی خدا خواند ونیکوکار گردید وهمی به عجز ولابه گفت که من تسلیم خدایم کدام کس بهتر ونیکو گفتارتراست
سوره فصلت ایه۳۳
بخداوندی خدا من تواین فایل این ایه رودیدم
و وقتی قران وباز کردم این ایه اومد اشک شوق ریختم وخدارو هزاران بارشکر کردم بخاطر دیدن این فایل بخاطر خوندن نظرات دوستان عزیزممم خدایاشکرت
بهترینهای دنیا
سلام
من دوبار تا حالا این ۴ تا فایل رو دیدم و به نظر من به اندازهٔ یه دورهٔ پولی اثرگذاره ولی خب باید بپذیریم که فقط کسایی که تو مدارش هستن موفق میشن که گوش بدن، افرادی که خدا میخواد بهشون پیغام بده، بذر امید تو دلشون بکاره، کسایی که خدا میخواد بهشون جایزه بده، میارتشون سراغ این فایل و بر زبون سپیدهٔ عزیز جاری میشه که الان سالهاست با واژهٔ نگرانی بیگانهام.
سپیدهٔ عزیز دهانت را باید بوسید که پیغامبر خدا شدی برای امتی که تشنهٔ هدایت بودند.
اینکه با این کلامت این مدت با من چه کردی، چقدر صادقانه بیان کردی، هر بار که جرقههای نگرانی در من شروع به زدن میکنه، هیچ کاری نمیکنم، فقط لحن کلامت در ذهنم تداعی میشود چنان آرامشی و چنان شجاعت و چنان شادی وجودم رو فرا میگیره که باور کردنی نیست.
امشب اومدم غیر از اینکه از استاد گلم و سپیدهٔ عزیز تشکر کنم، یه اتفاق هدایتی که برا خودم افتاده رو تعریف کنم.
این اتفاق رو هر جایی نمیشه تعریف کرد ولی اینجا همه میفهمن که من چی میگم، هر جایی نمیشود گفت که من سر گاز و پخت و پز از خدا هدایت میطلبم اما جاییکه سپیده درب یخچال رو باز میکنه و از خدا سؤال میکنه، به راحتی میتوانم داستان هدایتم رو که برای خودم به اندازهٔ یک جذبهٔ عرفانی بزرگ ارزشمنده تعریف کنم،
برام ارزشمنده چون پس از این هدایت صدای خدا رو به وضوح شنیدم
ماجرا از این قرار است:
علی رغم اینکه همیشه بهترین برنج رو برای خونه تهیه میکردیم، اینبار اداره یه گونی برنج داد که با اینکه خیلی خوش طعم هست ولی بدون استثنا هنگام پخت لعاب میده و اصلا نمیشه خوب درش آورد.
یه روز وقت پخت برنج به خدا گفتم:« خداجونم من این برنج رو با آب زیاد، با آب کم، خشک، خیس کرده، آبکش، کته، همهجوره درست کردم ولی اونی که میخواستم از آب در نیومد، امروز تو بپز، هر جور دوست داری، افتخارش برای تو، اعتبارش برای من»
این روگفتم و همهٔ مواد رو یکجا ریختم داخل قابلمه و رفتم، حتی دربش باز نکردم نگاهش کنم ببینم آب میخواد نمیخاد😄😉🙃
در کمال ناباوری غذای اون روز من حتی از بهترین برنجهایی که تا حالا تهیه کرده بودیم بهتر شد
حتی مامانم مهمونمون بود گفت: صبح میخواستم بهت بگم با اون برنج (قاطی پلو) درست نکن، غذات خراب میشه، ولی این خیلی خوب از آب درومده
منم با افتخار گفتم آخه من نپختم، خدا پخته😄
(گفته بودم که اعتبارش برای خدا، افتخارش برای من)
این ماجرا رو داشته باشین تا اصل قضیه رو تعریف کنم.
راستش بار اولم نبود که سر آشپزی با خدا معامله میکردم اما اینبار واقعا برنجم بد بود و امکان نداشت چنین نتیجهای ایجاد بشه.
اون روز ظهر و قضیهٔ آشپزی خدا گذشت و من سحر همون روز برای مراقبه از خواب بلند شدم. همینطوری سرم رو گوشهٔ پنجره گذاشته بودم و آسمون رو تماشا میکردم، انگار یکدفعه یکی تو گوشم گفت من که برنج داغونت رو به بهترین شکل در میارم، چرا فک میکنی که نمیتونم زندگیت رو هم همونجوری برات شکل بدم؟ نکنه فکر میکنی قدرت من فقط در اندازهٔ یه برنج پختنه؟ و من توانایی تغییر زندگیت رو ندارم؟
استادجان هرکس باور نکنه شما قشنگ میفهمی من چیمیگم، من این صداها رو واضح میشنیدم
توبیخ میشدم که چرا بهش اعتماد کامل نمیکنم؟
قشنگ میشنیدم که میگه مگه نه اینکه باور نمیکردی از اون برنج بشه چیز خوبی تهیه کرد؟ پس اگه زندگیت رو سپردی دست من، حداقل به اندازهٔ پخت یه غذا اعتماد کن
اعتماد داشتم میخواست ایمانم قویتر بشه
بعد ازون ماجرا هر روز لحظهای رو که مواد رو ریختم داخل قابلمه برای خودم دوره میکنم.
من ننشستم و بگم خدایا من ناهار میخام، خودت یه چیزی برام بپز.
من میدونستم چی میخام، من مواد رو در کنار هم قرار دادم و بعد از اون «غیر ممکن» رو دست خدا سپردم
«انشاءالله» اینگونه تحقق پیدا کرد
من خواستهام رو در اختیار خدا قرار دادم و گفتم نمیدونم چجوری، بعد از اون دیگه نه ترسی داشتم نه اضطرابی نه غمی حتی مطمئن بودم.
و اینگونه دستان قدرتمند خدا خواستهای رو که از توان من خارج بود برایم محقق ساخت.
اکنون هر روز، هر ساعتو هر ثانیه خواستههام رومیسپارم دست خدا و بهش میگم:
«اعتبارش برای تو، افتخارش برای من»
روز و روزگارتون خوش
به نام خدا.
استاد سلام.
استاد میگن ادو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
چرا این ضرب المثل رو نوشتم؟
.من غیر ممکنه که فایلهای رایگان رو نبینم.هر روز بلا استثنا تو سایت هستم.و دارم تأثیرات این حضورم رو در رفتارهام و عملکردهام میبینم.اینکه ناخودآگاه در شرایط خاص با کلامی که ناخودآگاه بر زبان میارم آروم میگیرم.یه ندایی به غیر از اون صداهایی که در اطرافمون هست در لحظه میاد و از درونم صداش رو میشنوم.و آرومم میکنه و میره.میخوام بگم که داره ساخته میشه شخصیت ما هر چند خودمون هواسمون نیست.
بریم سر جریان این کلاب هاوس.
دیشب به صورت تصادفی تو اینترنت این کلمه به چشمم خورد.کنجکاو شدم.دیدم یه فایل تصویریه.نگاهش کردم.یه بابایی داشت از مضرات این اپ صحبت میکرد.اینکه این اپ رو یهودیان درست کردن و رئیسا شون فلانی و فلانی ضد اسلام و ضد خدا و از این جریانات که وقت نمیشه توضیح بدم.بعد با خودم گفتم ببین به فرض که اینا راست بگن و این برنامه برای نابود کردن حالا به اصطلاح اسلام طراحی شده باشه.
ولی وقتی قلبی یا کسی از خداوند طلب هدایت میکنه.خداوند میاد از یه برنامه ای حالا با این برچسب …یا عنوانی که بهش دادن.میاد در جهت ترویج توحید و یکتا پرستی استفاده میکنه و اینقدر قلبهایی رو به هم نزدیک میکنه.فقط با یک عنوان(هدایت)دقیقا موضوع این برنامه.و خدا میدونه که از این به بعد چقدر ما از این برنامه با استادمون و دوستانمون استفاده کنیم.و لذت ببریم و هدایت بشیم و باورهای توحیدی مون ساخته بشه.اینجاست که میگم اگر این تعاریف حتی اگر درست هم باشه میشه ادو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.من دارم کم کم عاشق این هدایت میشم.استاد دوره ی ثروت یک رو تازه تهیه کردم و چه هدایتهایی داره از سمت خداوند میاد که انشاالله در صفحه مربوط به ثروت میام و توضیح میدم.
شاد و سلامت باشید استاد عزیز.
خدا نگهدار
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار
خدایا شکرت که هر لحظه بندگانت را هدایت میکنی و تو خود گفتی که من پیوسته شما را هدایت میکنم
چه به سوی خیر و چه شر
کلمه پیوسته کلید واژه این آیه است یهتدی فعل مضارع هست یعنی همیشه و پیوسته هدایت میکند
پس خداوند سمت خودش را درست انجام میده و این را وظیفه خود میداند وبر خود لازم میداند و مابقی سمت ماست سمت ما و من رها بودن وتسلیم بودن است تسلیم یک نیروی بزرگ یک انرژی منبع که هرچه درجه اتصال بیشتر باشد راحت تر وسریع تر اون هدایت و الهام رو دریافت میکنیم مثل استاد که اینقدر وصل هستند که حتی جواب دادن به تماسهاشون رو با هدایت انجام میدن یعنی اینقدر تسلیم هستند و اینقدر خودشون رو رها کردن در دریای انرژی منبع
در خدا
و اینقدر توکل بالا میره و تسلیم میشیم که مثل سپیده وقتی در فایل قبلی تصمیم میگیره قراردادش رو لغو کنه درنگ نمی کنه و خودش خوب میدونه داره چکار میکنه داره چه چیزی رو عملی میکنه و این خیلی با ارزش هست
و اینها همه تکامل میخواهد
یک احساسی هست وقتی میخواهم تکامل را طی کنیم و وارد مدار جدیدی بشوم مدتی حالت عجیبی دارم یک جور سردرگمیمثبت و بی آزار والبته سمج اما بعد از مدتی دلیلش را میدانم و میفهمم چه اتفاقی افتاد واز کجا بع کجا رسیدم .و این تغییر مدار به تدریج راحت تر و قابل فهم تر میشود
خدایا شکرت که اینقدر راحت در دسترس هستی و شاید این یکی از معناهای از رگ گردن نزدیکتر بودن هست یعنی هر وقت اراده کنیم او هست اصلا بوده و هست و خواهد بود و آخرش میرسیم به باورهای خودمان
یعنی بستگی دارد چقدر این نیرو را این انرژی را این هدایت را باور کنیم و به اندازه باورهایمان زندگیمان را میسازیم
در هر زمینه ای چه به خوبی یا برعکس
خدایا شکرت بخاطر اینکه مخلوق خاص توهستیم
اشرف مخلوقات هستیم
تو همه را هدایت میکنی همه مخلوقات را اما برای ما انسانها از نوعی دیگر هست به قول معروف نهایتش هست نهایت لذت را برای ما تمام کردی
خدا میداند که وقتی دارم اینگونه فکر میکنم چقدر زندگی برایم آسان و لذت بخش میشود دیگر نگران چیزی نیستم چیزی مرا بهم نمیریزد یا حداقل مدت زمانش کمتر هست دیگر شجاع تر میشوم و واقعا
زندگی میشود بازی میشود همان بازی که قرآن هم به آن اشاره کرده است
دلم میخواهد همین طور بنویسم همین طور دراین مورد حرف بزنم
این حس باید تقویت بشه این احساس رهایی و سرسپردگی به یک نیروی بزرگ و قدرتمند و در عین حال مهربان وبخشنده
وچقدر لذت میبری وقتی میبینم استاد وبقیه دوستان این حس رو قوی تر وبهتر درک کرده اند و دارند تجربه میکنند و چقدر تحسین برانگیز هست این تجربه های دوستانی مثل آقا حامد وسپیده و عرفان و…
خدایا شکرت که هر چه بگویم کم هست
به امید نتایج عالی درهمه زمینه ها در سال جدید برای خودم و همه دوستان عباس منشی ام
شاد باشید و تندرست ثروتمند در دنیا وآخرت
سلام به استاد عزیزم
سلام و ممنونم از دوستان گلم با طرح چنین نکات عالی ای
استاد از هدایت صحبت شد و سپیده عزیز این موضوعو بازش کرد و شما بازتر
همین الان من هم مقداری درکم حتی نسبت به دیروزم و هفته قبلم از هدایت بالاتر رفته خدا را شکر
فرمودید که هدایت انتهایی برایش نیست
چون هدایتهایی که دریافت میکنیم بر اساس مداری هست که در اون قرار داریم و با توجه به اینکه در این مسیر ما مدارهامون پله به پله بالاتر میره حالا میخواد با سرعت بالا باشه یا با سرعت پایین، ولی نکته اینجاست که هدایتها و کیفیت هدایتها متناسب با نوع مدار ماست و چون مدار ما انتهایی نداره براش پس هدایتهایی که از خداوند و از سیستم و قوانین ثابتی که در این جهان وضع کرده دریافت میکنیم هم بی انتهاست
پس همیشه باید در هر مداری که هستیم راضی و شاد باشیم و بدونیم که مسیر اینه و همه انسانهای موفق در هر جنبه ای از این مسیر حرکت کرده اند
نکته خیلی مهمیه این موضوع که باید سعی کنم همیشه به یاد خودم بیارم تا امید بیشتری داشته باشم
چقدر همه موضوعات و درسهای شما به یک موضوع ختم میشه و این نشان از درستی، صحت و بی نقص بودن آموزشهای شماست استاد عزیز
خیلی ممنونم و تشکر میکنم از همتون
سلام استاد عزیزم. واقعا لذت بردم از توضیحات عالیتون که راجع به هدایت دادید مخصوصا مثال سلول و میتوز و هدایت سلول ها برای به دنیا اومدن جوجه و یا هر موجود دیگه. حسابی منو به فکر فرو برد.
به نکته ی ظریفی که بعضی اوقات ظاهر هدایت ممکنه که ناخوشایند باشه اما اینم قسمتی از رونده و ما باید اینو یادمون باشه که حتما در بلند مدت به نفع ما خواهد بود.
من هم میخوام داستان هدایتی که اخیرا برام اتفاق افتاده رو بگم. منو و داداش و مامانم قبل از عید میخواستیم بلیت هواپیما بگیریم که از تهران بریم کرمان پیش پدرم. چون دوران قبل عید بود ما متوجه شدیم که همه ی بلیت ها پر شده تا عید و بلیت های قطار که از هفته های پیش پر شده بود چون معمولا قطار زودتر پر میشه. مادر بنده هی خودشو به آب و آتیش میزد که بلیت بگیره زنگ میزد به این و اون که آشنا پیدا کنه ما بتونیم با پرواز برگردیم و سال تحویل رو دورهم باشیم و به من گیر میداد چرا اینقدر خونسردی یه کاری کن و من گفتم که درست میشه خدا خودش یه کاری میکنه. تو ذهن خودم هم بود که مامانم داره شرک میورزه و به جای اینکه از خدا بخواد داره از بنده های خدا درخواست میکنه که یه پارتی بازی بشه که بلیت گیرمون بیاد. من بدون اینکه نگران بشم میدونستم که هدایت میشیم و الخیر فی ما وقع، هر چه پیش آید خوش آید.
چند روز که گذشت و ۳ روز مونده بود به سال تحویل که من اتفاقی تو یه سایت دیدم که ۲ بلیت خالی شده و تصمیم گرفتیم که من بمونم با یه پرواز دیگه که واسه یه روز دیگه یه جای خالی داشت بیام و مامان و داداشم برن اما تا اومدم بگیرم پر شد اما نگران نشدم و گفتم هدایت میشیم. فکر کنم یه ربع هم نگذشته بود که دیدم یه هواپیمایی دیگه که از بهترین هاست خالی شده و جا برای هر ۳تامون داره و دیگه نیازی نیست جدا جدا برگردیم من هم سریع بلیت گرفتم و به مامانم گفتم اوکی شد دیگه به اینو اون زنگ نزن.
خلاصه بگذریم که من یکم تو جمع کردن وسایل زیادی خونسرد بودم و در نتیجه ما چند دقیقه دیر رسیدیم به فرودگاه و از پرواز جا موندیم و هممون اعصابمون خورد بود و اون ۲تا همش منو سرزنش میکردن که تو مقصر بودی که جا موندیم و این رو من تاثیر گذاشت و اعصابم خیلی خورد شد. اما بعد از چند دقیقه گفتم من که مثلا این همه رو خودم کار میکنم این جاهاست که باید ذهنمو کنترل کنم و احساسمو خوب نگه دارم تا اتفاقات خوبی بیوفته. یکم به خاطر نکات مثبت و فراوانی مسافر و چمدون های شیک و خوشگل شکرگزاری کردم و تصمیم گرفتیم با اتوبوس برگردیم چون مسافت ۱۲ ساعته ست اتوبوس واقعا اذیت کننده بود برامون. من رفتم تو سایت ها که بلیت اتوبوس بگیرم تا این که یه اقایی گفت پروازتون کیه؟ گفتم جا موندیم گفت چرا بلیت قطار نمیگیری گفتم قطارها که خیلی وقته پر شده اصلا گیر نمیاد. بعد سرم رفت تو گوشی و میخواستم بلیت اتوبوس رو بگیرم که یهو به خودم اومدم و گفتم نکنه این یه نشانه ست. رفتم تو قسمت قطارها دیدم که در کمال تعجب بلیت قطار نه تنها ۴نفره بلکه VIP خالیه. از تعجب نمیدونستم چی بگم و اصلا نمیدونم چی شده بود که بلیت خالی بود یا نمیدونم تازه اضافه کرده بودن یا چی و چطورش هم به من ربطی نداره. اون قطاری که ما بهش هدایت شدیم به قدری تمیز و شیک و پر از آپشن و کم صدا بود که باعث شده بود ما ذوق کنیم و تمرکزمون از پرواز جا موندن کمتر بشه و خدا رو شکر منم کمتر سرزنش شدم!!!
اصلا به چشم و به سرعت نتیجه ی احساس خوب رو دیدم که خدا بهم از زبون یکی از دستاش گفت بلیت های قطار رو چک کن و من سوپرایز شدم از این اتفاق. و همچنین برای بلیت تهیه کردن هم رو کسی جز خدا حساب نکردم که نمیدونم چطوری اما دیدم که بلیت برامون اوکی شد و خدا رو کلی شکر کردم. خدا رو شکر میکنم که حداقل تو اون اوضاع بد و حس ناراحتی و خشم خودم رو کمتر از گذشته سرزنش کردم و سریع تر تونستم ذهن و احساسمو کنترل کنم این زمان داره هی کمتر و کمتر میشه. خوشحالم که دارم پیشرفت میکنم و تکاملمو طی میکنم. برای همگی بهترین ها رو آرزو میکنم.