این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-03 07:44:442024-04-19 22:45:58گفتگو با دوستان 3 | تسلیم بودن در برابر هدایت
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و دورد بر استاد گرامی،وای که چه لذتی بردم چه آگاهی من میخواستم یه کار دیگه انجام بدم اما خدا بهم گفت بیا فایل نگاه کن که تا سایتو باز کردم دیدم قسمت ۳ اومده خیلی خوشحال شدم و در مورد هدایت به لطف خداوند بهتر شدم خدایا شکرت استاد ممنون خیلی ممنون❤🌸🌸❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🌸❤
خدایا شکرت چه اگاهیهای ناب و خالصی تو این فایل گفته شده که من هدایت بشم به این جلسه از گفتگو استاد با دوستان و این صحبتهای که کاملا مشخص بود از خود استاد نبود بلکه یک قدرت بزرگ یه انرژی و یه هدایت عظیم پشت این صحبتهای استاد بود که از دریچه و از قلب استاد عباس منش در حال پخش و گسترش بود و خدایا شکرت که منو هدایت کردی تا من به این اگاهیهای خالص دسترسی داشته باشم و بهره ببرم و بارها بارها گوش بدم
و با گوش دادن مداوم به این گفتگوها و صحبتهای استاد و دوستان درکم رو نسبت به قوانین بیشتر کنم و به تناوب با قدم برداشتن در این مسیر، و کارههای عملی که بمن الهام میشه در حد و اندازهای و مداری که در اون قرار دارم بمن گفته میشه و با ایمان و اگاهیهای که از قبل تونستم درک کنم عمل کنم و با صبر پیشه کردن و با استمرار و ادامه دادن در این مسیر که اگر انتها رو خدا و بهشت مطلق در نظر بگیریم حرکت کنم و با هر گام حرکت کردن خداوند پاداشهای بزرگی به واسطه ایمانی که من از خودم نشون میدم در اختیار من قرار خواهد داد
و این روند چیزی جز هدایت خداوند نیست که من از قبل خواستهای داشتم که اینکه خودم و خدای خودم و این عملکرد قانون جهان هستی رو بهتر بشناسم و ازش استفاده کنم برای اینکه خوب و عالی زندگی کنم و کاری کنم دنیا جای بهتری برای زندگی باشه
برای همین خداوند همیشه و در حال هدایت کردن من هست و راحترین و بهترین مسیری که منو به خواستهام میرسونه رو بمن الهام میکنه و منو هدایت میکنه
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم این فایل هم جزی از مشیت الهی بود که من باید گوش میدادم و به اگاهیهای خالص و ناب و بهشتی که از زبان دوستان و استاد عباس منش عزیز گفته شد گوش بدم و تا به اون چیزی که خواسته و هدف من هست نزدیکتر بشم
البته دوستان بذارید این هم به شما بگم شاید براتون جالب باشه
بعد از گوش فایل و کلی استفاده کردن خواستم از صفحه اصلی سایت بیام بیرون
منتها ندای درونی قلبم بمن گفت خوب حالا این گوش دادی برو قسمت کامنت و درک از این گفتگو رو متنش کن بنویس
خدا شاهد اصلا حسشو نداشتم یه جورایی تنبلیم میاومد که بنویسم
بقول سپیده که گفته بود که صبح بیدار شده و هدایت شده به اینکه فلان چیز بخور ولی سپیده در جواب گفت اینو میل ندارم میشه چیز دیگه بخورم ؟ هدایت گفته اره چرا نمیشه
من هم هدایت شدم برای نوشتن گفتم میشه امروز ننویسم و بجاش میرم یه فایل اموزشی دیگه گوش میدم
خداشاهد اینقدر صدای این هدایت بلند بود
«بمن گفت اگر هدفت رسیدن به اون خواستهای هست که میخوای بهش برسی و از من کمک خواستی چیزی که بهت گفتم رو انجام بده و برو همین الان کامنت بذار»
این جملهای که الان شما شاید حدود ۵ ثانیه طول بکشه بخونید
تو هدایتم کمتر از ۰/۱ ثانیه طول کشید
و بمن گفته شد
یعنی اینقدر خداوند سریع الجواب
من هم گفتم چشم عمل کردم و قدم برداشتم
با اینکه هیچ ایدهای نداشتم ولی چون خداوند ایمان منو دید باز هم خودش منو هدایت کرد تا چه متنی رو بنویسم
نتیجه اینکار طبیعتا
اول برای خودم ، این نوشتنها باعث میشه درکم از قوانین بیشتر بشه و بعد روند تکاملم رو خوب طی کنم
و بعد اثری میشه از خودم تا بعدها با خوندن کامنتهای خودم مقایسه کنم و روند پیشرفتی که داشتم رو برای خودم یاداوری کنم
ودر اخر برای دوستانی که در این مسیر زیبا هستند بخونند و استفاده کنند و بیشتر بیان روی خودشون کار کنند
خدایا بینهایت سپاسگزارم بابت اینکه با این کارت خیلی خیلی احساسم رو خوب و عالی کردی خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت این الهامات و هدایت امروزت
من صبح مثل همیشه پر از عشق شروع کردم به نقاشی کشیدن و تمرینی که شنبه اگر خدا بخواد میبرم استادم ببینه
وقتی تمرینم تموم شد مادرم گفت کدو و بادمجون و سیب زمینی و پیاز میخواد برای ناهار حاضر کنه گفت من پوست بکنم تو هم سرخ کن گفتم باشه
وقتی داشتم سرخ میکردم مادرم گفت طیبه مثل چند روز پیش زیاد نریز که خمیر نشه ، و کم کم سرخ کن
وقتی یه سبد متوسط از مخلوط 4 تا رو تو سه مرحله سرخ کردم ، کاملا خشک و جدا از هم سرخ شدن
ولی برعکس چند روز پیش وقتی داشتم سرخ میکردم از تنبلی گفتم بذاره یه دفه همه شون تموم بشن
زود سرخ کنم و دیدم هرچی هم میزنم سرخ نمیشن و میچسبن به هم و آخرش به مادرم گفتم خودت درست کن باقیشو
من دیروز که دیدم داره سرخ میشه با مقدار کمی که ریختم تو تابه ، یهویی مثل چراغ برام روشن شد
انگار یه وقتایی که نه خیلی وقتا حتی وقتی برمیگردم به خودم میگم ببین طیبه از این درس بگیر حس میکنم باز خدا داره به زبونم جاری میکنه ،چون من که قبلا اصلا به این چیزا توجه نمیکردم
همه کار خداست که توجهمو جلب میکنه تا درس بگیرم
به خودم گفتم ببین طیبه ، الان تو بار اول زیاد خواستی همه رو با هم سرخ کنی و نتیجه چی شد ؟؟ له شدن و درست سرخ نشدن
اما الان شروع کردی به کم کم سرخ کردن و انقدر خوب سرخ شدن که کاملا از هم جدا بودن
نتیجه این درس برات چی بود ؟؟؟
و همون لحظه بهم گفته شد که
مثل حرفایی که از استاد عباس منش یاد گرفتی
که میگفت یک شبه پولدار نمیشید ،یک شبه باورهای اشتباهتون نمیره ، یک شبه نقاش نمیشید
و حتی مسیر تکامل یادآوری شد بهم که ، مسیر رو باید آروم و با حوصله و باعشق حرکت کنی و سریع نخوای به نتیجه برسی
من بار اول عشق نداشتم به کار آشپزی و سریع میخواستم سرخ کنم و غذا تموم بشه که نتیجه معلوم بود
ولی بار دوم گفتم خدا یه کاری کن من دارم سرخ میکنم تو که قدرت دستته زمان رو برای من نگه دار ، و اینجوری بود که با حوصله سرخ کردم
و حتی این یادم اومد که سرخ شدن این 4 تا نعمت خدا ، مثل این میمونه که آروم آروم شروع میکنن به تغییر ،حتی وقتی دارن سرخ میشن به دیگری آسیبی نمیرسونن
یهویی این آسیب نرسوندن بهم گفته شد که اینجا بنویسم
منظورم از آسبی اینه که:
وقتی بار اول با عجله و به سرعت میخواستم سرخ بشه و اصلا به هیچ چیزی فکر نمیکردم و این باعث شده بود که بدون فکر عمل کنم ، این باعث شد بچسبن به همدیگه و له بشن
مثل این میمونه که مثلا بخوام تو مهارتم نقاشی پیشرفت کنم و به هر قیمتی که شده تلاش کنم تا کارام بره خارج از کشور
و بدون فکر عمل کنم و بدون اینکه مهارتم رو افزایش بدم دست به کارهایی بزنم که در مدارش نیستم و نتیجه ام کاملا خراب میشه و ممکنه در این راه به دیگران آسیبی برسونم یا به خودم آسیب برسونم
چون من هنوز در مدارش نیستم که دریافتش کنم
ولی وقتی بار دوم با آرامش و مهم تر از همه، وقتی سرخ میکردم ،گفتم خدا تو کمکم کن و زمانم رو مدیریت کن ، و این باعث شد نتیجه خوب بشه و حتی عالی بشه
و بخوام برای نقاشی خودم مثال بزنم : مثل این میمونه که من با آرامش مسیر تکاملمو طی کنم و آروم آروم با تمرینات روزانه ام که مستمره ادامه بدم ، و به مرور زمان میبینم که نتیجه چقدر شگفت انگیز شده و مثل سرخ کردن 4 ماده غذایی که جدا از هم بودن و هیچ آسیبی به کسی وارد نمیشه حتی خود من
و من پیشرفت کردم در این صورت
یاد اوایل آشناییم با سایت افتادم که تو روزشمارا مینوشتم که من میخوام تابلومو قیمتشو 274 میلیون بذارم
اونموقع مهارت من برای نقاشی بالا نبود و در حد یادگیری های خودم بود
و میخواستم سریع به اون چیزی که میخوام برسم و سبب شد که قرض بگیرم و بدون فکر کردن نقاشیمو ببرم به نمایشگاهی که الهیه برگزار میشد و در نتیجه گفتن تابلوت پاره شده
و بعد ماجرای این تابلو و عجله من برای طی کردن مدارم سبب شد کلی درس از این ماجرا یاد بگیرم
و حتی انقدر خوشحالم که از این ماجرا هنوزم که هنوزه دارم یاد میگیرم که وقتی به تابلوی پاره شده ام نگاه میکنم دیگه هیچ احساس ناراحت کننده ای ندارم
چون درک کردم قضیه چی بود و همه اینها تکامل بود که من رعایت نکردم و طبق گفته استاد عباس منش نتیجه خراب شد طبق قانون خدا
که میگفت اگر هم یک شبه موفق بشین اون موفقیت پایدار نیست
ولی بعد با گذشت زمان که از دی ماه تا الان 5 ماه گذشته ،من شاهد پیشرفتم بودم و هستم هر روز
که من اول از همه با ایمان تر از اون روزم شدم
صبور تر شدم
صبور تر از این نظر که بیشتر سعی میکنم به خدا بسپرم و بذارم چگونگی رو خودش برای من انجام بده
بیشتر سعی میکنم آرامش داشته باشم تو این مسیر پر از عشق و لذت ببرم و الان فقط و فقط میخوام مهارتم رو بالا ببرم و حتی ایده هایی که از طرف خدا بهم الهام شده رو نوشتم تا وقتی مهارت نقاشیم پیشرفت کرد اونموقع کار انجام بدم که با کیفیت تر و با مهارت و پیشرفت باشه
و نتیجه اش فوق العاده
چقدر جالب ، هر چند وقت یه بار داشتم به این موضوع فکر میکردم و میخواستمبنویسم در موردش ولی نمیدونستم چجوری
خدا ، با سرخ کردن پیاز و سیب زمینی و کدو و بادمجان ، بهم یاد آوری کرد و گفت ببین عین سرخ کردنه ، و هر لحظه میتونی از همه چیز درس یاد بگیری و در عمل نشون بدی
که من در عمل چند روز پیش نشون دادم
این ماجرا دوباره تکرار شد برام ، فکر کنم البته اینجوری درک کردم که خدا خواسته ببینه که چجوری عمل میکنم
در روز شمار های قبلی نوشتم که استاد رنگ روغنم گفت که برای نمایشگاه اردیبهشت ماه یه مجسمه کار کنید اگر تونستید و اصلا اصراری نکرد ،چون ما تازه شروع کرده بودیمو گفت اگر تونستید
و من سه ماه فرصت داشتم و کاری نکردم وای سه هفته آخر شروع کردم و چون با عجله میخواستم مجسمه رو تموم کنم هی میدیدم طراحی رنگ روغن خراب تر و خراب تر میشه
و وقتی به یک باره خدا باز هم یادآوری کرد با جریان پاره شدن تابلو نقاشیم ، به خودم اومدم و گفتم نه دیگه ادامه نمیدم ،همونجا نصف کاره رها کردم و دیگه نمیخواستم تو نمایشگاهی که استادم گفته بود شرکت کنم
و به خودم گفتم ببین طیبه ، در اول شروعت برای مسیر ادامه دادن نقاشیت ، یک بار برات رخ داد تا درس بزرگی بشه برای ادامه مسیر پیشرفتت
و همیشه یادت باشه
عجله نکن تا تکاملت رو طی بکنی
نخواه که به هر قیمتی کار کنی که کیفیت کارت هم پایین و حتی بی ارزش بشه کارت
هفته پیش یکی از بچه ها تو کلاس از استاد پرسید که
شما شخصیتا انسان صبوری هستین یا عجول یا حد وسط تو نقاشی کشیدن ؟؟
جوابی که داد این بود
عجله کنم که چی بشه ؟؟؟؟
کیفیت مهمه
و بعد یکی از بچه ها گفت که :
داشتم به کار کردنتون فکر میکردم استاد
میگفتم چقدر با حوصله و آروم کار میکنید
استاد گفت حوصله از چی میاد ؟؟؟
یکی گفت آرامش
گفت نه حوصله از عشق میاد
گفت یه وقت میخوای یه کار رو انجام بدی که فقط انجام داده باشی
یه وقتی نه ، یه کاری رو میخوای به نحو احسنت انجام بدی
و بعد همون دختری که سوالو پرسید گفت برای این پرسیدم که من خیلی عجولم و از وقتی اومدم کلاس رنگ روغن شخصیت عجول بودنم تبدیل شده به صبوری تو نقاشی و حتی تو زندگی
دیگه عجله ای ندارم نقاشیم سریع تموم بشه صبور تر شدم
استادم گفت : آره صبور میشی
منم اول کار وقتی نقاشی رو میخواستم شروع کنم عجول بودم ،نقاشی به مرور زمان منو صبور کرد
و گفت کم کم تو وجود آدم عشق شکل میگیره ، بعد تو برای عشقت زمان میذاری ، اصلا سیستمت عوض میشه کلا
و بعد گفت
بچه ها شخصیتایی که برای الگو انتخاب میکنید خیلی مهمن
و من یاد حرفای استاد عباس منش میفتادم و انگار تکرار میشد اون آگاهی های فایلا تا من توجه کنم و فکر کنم
حتی من شنبه این هفته 5 خرداد خواستم حرفای استادمو بنویسم ولی یادم میرفت انگار الان زمانش بود که بنویسم
وقتی این حرفارو نوشتم ، یادم اومد که من خودمم چقدر عجول بودم وقتی تو این مسیر تازه شروع کردم و بعد وارد سایت خانواده عباس منش شدم
دلم میخواست به خیلی چیزا به سرعت برسم و چسبیده بودم بهشون ، عشق داشتم ،به نقاشی و خواسته هام ولی عجول بودم وحتی تلاش میکردم و از خدا درخواست میکردم و با فایلایی که گوش میدادم فکر میکردم رها شدم ولی تازه تازه حس میکنم که رهاتر شدم
چون دیگه اصلا به هیچ کدوم از اون چیزایی که هی فکر میکردم بهشون ،دیگه فکر نمیکنم
درسته خواسته هام هنوزم هستن ، و یه وقتایی بهشون فکر میکنم ولی وقتی فکر میکنم حسم خوبه و دیگه اون حس ناخوبی که قبلا داشتمو ندارم
دیگه الان هر روز که بیدار میشم میگم خدا تو بگو چیکار کنم و سعی میکنم بیشتر چشم بگم به حرفاش
سپیده خانم اول و وسط فایل به استاد گفت که
هدایت اینه که باهاش حرف میزنی میگی چیکار کنم و اون میگه و تو میگی چشم و سعی میکنی عمل کنی و حتی انقدر این حس بلند تره که حس میکنی داره باهات حرف میزنه
من تو این تقریبا دو سه هفته فکر کنم که تو روز شمار ها نوشتم ، دقیقا حرفای سپیده خانم رو با تمام وجودم حس کردم و یه روزایی میشد میپرسیدم خدا یه سوال دارم
تو الهام میکنی ولی آخه من قشنگ حس میکنم تو داری با من حرف میزنی ؟؟
حتی یه وقتایی انقدر بلند میشد این صدا که مثال بخوام بزنم
میگفت از این مسیر نرو ولی من گوش نمیدادم و میگفتم حتما خودم دارم تو دلم حرف میزنم و میدیدم این صدا بلند تر میشد مگه بهت نگفتم نرو از اون مسیر ؟؟؟
و من توجه نمیکردم و یادمه یه بار بعد این حرف شروع کردم به گفتن خدای من خدای من ای بهترین رب من دوستت دارم که گفتم
شنیدم نه تو منو دوست نداری اگر دوستم داشتی بارها بهت گفتم نرو از این مسیر نمیرفتی
و من اونجا به خودم اومدم دیدم واقعا من دارم با خدا حرف میزنم و زود مسیرمو تغییر دادم و وقتی رفتم گفت آفرین اگر ادامه بدی بیشتر ازت راضی میشم
تو این چند هفته انقدر از این اتفاقا افتاده که دیگه شکی ندارم که داره باهام حرف میزنه
این چند روزو وقتی میگفتم دوستت دارم ربّ من
تا من میخواستم بگم جمله ام تموم نشده میشنیدم منم دوستت دارم بنده من مخلوق من
خیلی حس خوبیه شنیدن این صدا
یه وقتایی درک میکنم بدون اینکه صدایی مثل صدای خودمو بشنوم و یه وقتایی مانعم میشه یعنی مثلا وقتی راه میرم خود به خود می ایستم و مسیرمو تغییر میدم بدون اینکه اراده ای از خودم داشته باشم یا اینکه صداشو بلند تر میشنوم
خداروشکر میکنم که با دیدن این فایلی که در روز شمار 145 بود و من تو این 8 ماه نشنیده بودمش و زمانش این روزا بود ، شنیدم
و بی نهایت از خدا سپاسگزارم
که هدایتم کرد تا این حرفارو بنویسم
باقی روزم که از 10 خرداد کلی هدایتم کرد رو تو یه دیدگاه دیگه مینویسم که طولانی تر نشه و رد پام بمونه که هر وقت خوندم یادم باشه که هر لحظه باهام حرف میزنه
هر زمان که من خودم را تسلیم خداوند کردم و خودم را به خداوند سپردم خیلی راحت کار هایم انجام شده
حالا که میبینم به خودم و خواسته زمانی خییلی راحت رسیدم که به هدایت خداوندم گوش کردم درست مثل چند روز پیش به من الهام شد که یک یخچال در مغازه داشتیم که خالی بود و همانجا خداوند بهم الهام کرد که با قالب های که در آن بود به بفروشم و من این کار را کردم و اصلا به چرایی آن فکر نکرده بودم و در چند اول فروشی کمی داشتم و ذهنم خییلی می خواست اذیتم کنه اما من فکر به آن نکردم و حالم را خوب کردم و در طی چند روز فروشاتم خییلی خوب بود و حتی کمبود قالب یخ کردم و همین کار ساده به من کمک کرد که درآمدم را افزایش بدم درست است که در حال حاضر درآمدم این مار کم بود اما این به من یاد آوزی است که عمل کردن به الهام ها چقدر می تواند مفید باشد فقط باید عمل کنم و زیادتر دو تا و چهار تا نکنم خدایا شکرت
و من نمیفهمم فقط به تو گوش میکنم به تو خودم را می سپارم یا ربم
تقریبا یه ماهی میشد که تصمیم گرفته بودیم یه سفری به وان ترکیه داشته باشیم و هر بار موضوعی باعث به تعویق افتادن این سفر میشد و من همچنان مصر بودم تا شروع مهر ماه و آغاز مدرسه ها این سفر رو انجام بدیم و چون نتونستیم و کلا جور نشد،دوستم پیشنهاد داد تا دوتایی با تور بریم و منم استقبال کردم و گفتم شاید علت به تاخیر افتادنش همین بود که من سفر تنهایی رو تجربه کنم و توی دلم شروع به برنامه ریزی کردم ولی همسرم اجازه ی تنها رفتن رو ندادند و گفتند هفته ی آینده با هم با ماشین خودمون میریم!
باز هم مقاومت نکردم و گفتم شاید این بهترین هدایت و بهترین راهه و دوباره برنامه ریزی کردیم و همون شبی که قرار گذاشتیم صبح زودش حرکت کنیم و برنامه ریختیم همون شب حملات نظامی ایران به اسرائیل شد (سه شنبه شب گذشته)و همونجا گفتم این نشونه ست از طرف خدا که ما نریم و نیازی هم نیست که عجله کنیم در زمان مناسبش میریم و هیچ عجله ای هم نیست!
شکر خدا در طول دو سه روز هیچ اتفاق ناخوشایندی هم رخ نداد و امنیت در بهترین شکل خودش بود!
همسرم گفتند که این هفته همین هفته ی سوم مهر ماه تا هوا سرد نشده و میتونیم از زیبایی های شهر وان استفاده کنیم بریم و چند شبی رو بمونیم و یه حال و هوایی هم عوض کنیم و چون اینبار توی تصمیمش مصمم بود منم هیچی نگفتم و به عبارتی تایید کردم حرف ایشون رو و قرار شد سه شنبه یعنی همین امروز (که وقتی یادآوری میکنم خودم نادم هستم)بریم و دوباره برنامه ریزی!
جمعه ی هفته ی گذشته یه سر با موتور رفتیم باغ دوتایی و کلی از اینکه چقدر توی هفته ی آینده به جاهای زیبایی میریم و کلی از اتفاقات خوب حرف زدیم و در انجام اون کار مصمم!
سواره موتور شدیم و در مسیر برگشت،موتور لیز خورد و افتادیم توی جوب آب و هم سنگینی موتور هم همسرم و هم خودم روی پای چپم افتادیم و کمی طول کشید که بلند بشیم و بااینکه سرعت موتور کم بود ولی پام کمی درد گرفت و توی راه برگشت کلی خندیدم و کلی سپاسگذاری کردیم که هم سرعت موتور کم بود و هم اینکه چیزه خاصی نشد و اتفاق بدی نیفتاد و اومدم کمی درد داشتم ولی گفتم چیزی نیست و ناهار خوردم و بعد از ظهر درد پام بیشتر شد و وقتی که بردیم و نشون دادیم گفتند که هم از سه جا در رفتگی داره و هم ترک برداشته استخوان پام و باید یک هفته ای ثابت باشه و حرکتی نداشته باشه!
بازم شکر کردم خدا رو و گفتم که چقدر خدا بهمون رحم کرد و چقدر خوب و به خیر گذشت!
هنوز با چکد و لگدی که خوردم نفهمیده بودم که خدا داره بهم میگه با نشانه هایش(یا با مخالفت همسرم با تور،یا با حمله ی موشکی،یا با جور نشدن)ولی من نگرفتم هدایت رو و وقتی استاد میگه که اگر آگاه نباشی به هدایت ها،جهان با چک و لگد بهت می فهمونه!
دیشب بصورت هدایتی و رندوم این فایل صوتی رو باز کردم و گوش دادم!
اون قدر مخاطب این حرفهای خدا من بودم که اصلا اگر تمام فایل های این سایت رو زیرورو میکردم تا بفهمم اشکال کار کجاست به این زیبایی هدایت نمیشدم به این فایل که!
اعظم جان با هر روشی که بود بهت گفتم این به صلاح نیست و تو همچنان با پیش بینی و برنامه ریزی ذهنت،داشتی انجامش میدادی و به هر طریقی که میتونستم نشانه ها رو فرستادم ولی نه دیدی و نه شنیدی و نه اهمیت دادی و با اجازه پات رو شکستم تا بفهمی جریان هدایت رو،عمل کنی به نشانه ها،به الهاماتت،به اینکه عجول نباشی و تکاملت رو طی کنی،به اینکه وقتی می بینی یه کاری داره سخت پیش میره به این علته که یه جای کار مشکل داره،ایراد داره نباید به این سختی باشی چون من برات سختی نمیخوام!
آسان باید باشه همه چیز!
لجبازی میکنی؟
منم کارم هدایته!
با زبان و گوش و نشانه بهت گفتم!
گفتی نه!
نتیجه میشه این که نبااااااااااید بری!
تمام…
من چیزهایی رو میدونم که تو نمیدونی!
شب وقتی اینا رو شنیدم بااینکه حالم بسیار خوب بود ولی اشکام بند نمیومد و اون قدر منقلب شدم که همسرم گفت چند روزیه که به خاطر پات نرفتی بیرون بیا ببرمت یه دوری بزنیم و گفتم تو دلم که تو چه میدونی تو دلم چه آشوبه!
چه گفتگوهایی رو داشتم با خدا و چه طوری منو با نشونه هاش میخواست هدایت کنه و من نفهمیدم و برای باره دوم که امروز صبح گوش دادم توبه کردم به درگاهش و گفتم خدایا من فکر میکنم که دارم کار میکنم رو خودم و بهتر درک میکنم ولی نتیجه ی اینکار بااینکه هنوز مشخص نبوده برام که چرا خدا نخواست من برم اونجا و این سفر جور نشد ولی میدونم که خیره برام!
چون من عاجزم،من تسلیمم!
یادم بده بیشتر تسلیم خودت و هدایت هات باشم!
یادم بده چشم بینایی و گوش شنوایی در برابره نشانه هایت داشته باشم!
یادم بده با کوچکترین آلارمی،شاخک هام تیز بشن و بفهمم که جریان چی هست!
خداجانم!من تسلیم تو هستم!
من فقیره درگاه توهستم!
من محتاج توام!
هدف من از این سفر،کسب تجربه ی بیشتر خودت و خودم بود و فکر میکردم راهش فقط همینه!
پلن و برنامه ی تو صد در صد از برنامه های من دقیق تره!
نمیدونم و دیگه هم نمیخوام بدونم که چرا این سفر جور نشد چون خدا اگاه تره و خدا بهترین ها رو برای ما میخواد!
ولی این رو برای خودم همیشه باید الگو قرار بدم که وقتی کاری به سختی انجام میشه یا هر بار یه اتفاقی میفته که انجام اون کار رو به تعویق میندازه یعنی اینکه خدا داره باهات حرف میزنه!به نشونه ها توجه کن و نذار نجوای ذهنت بلندتر از صدای قلبت باشه و تو رو در عجله و تقلا بندازه که وقتش داره تموم میشه و باید زود انجام بدی!
وقتی داری کاری رو انجام میدی نباید سختی بکشی،نباید رنجی توش باشه،نباید تقلا کنی!
به آسانی هدایت میکنه به سمت بهترین هایی که حتی تصورش هم برات سخته!
اول از همه میخام یه دعایی بکنم که هرکسی تو این راه توحید هدایت شده همیشه به همین راه باشه از جمله خودم و هرکسی هم نیست خدا هدایتش کنه من هنوز یک ماهم نشده که هدایت شدم از خدای خودم سپاسگذارم که جز آدمایی بودم که خدا خواست منو هدایت کنه چون تو بعضی از آیه های قرآن نوشته بود خدا هرکسی و بخواد هدایت میکنه هرکسی و بخواد هدایت نمیکنه از صمیم قلبم با چشمای گریونم خیلی خوشحال و سپاسگذارم جز اون بنده هایی بودم که خدا منو لایق دونست که هدایت بشم و از شما استاد عزیزم سپاسگذارم که وسیله ای شدین و رسالتتونو به این خوبی و واضحی داری انجام میدین که بارها بود به یه سری کانال ها و آموزش ها آشنا شده بودم ک منو آوردن تو این راه اما نتونستن کامل بیارن یا بتونن منو تا این حد متعهد کنن اما هزاران بار شکر که با شما آشنا شدم من هنوز هیچ دستاوردی نداشتم دربرابر همه ی کسایی ک سالیان سال با شما بودن اما به نوبه خودم و با توجه به شرایط الانم که هنوزم فایل های دانلودی تونو کامل گوش ندادم و اصلا نمیدونم چندتا فایل گوش دادم فقط همینجوری دارم گوش میدم با اینکه هر فایلی تقریبا به یک ساعت هست ولی انقدر روم تاثیرگذاره ساعتها گوش میدم و خسته نمیشم و از خدا میخاستم انقد زمان داشتم ک بیش ازین گوش میدادم ولی بقدری الان از شرایط الان حالم خوبه و آرامش دارم و کارهایی که قبلا برام سخت بود الان برام آسون شده من شبا نمیتونستم بخوابم تا خود صبح اما الان انقدر با وجود توکل و رسیدن به خدا آرامش دارم که میخوابم که قرص خواب نمیتونست باعث بشه من بخوابم من بقدری تو روابط هر روابطی روابط خانوادگی عاطفی وابسته بودم که همیشه آسیب میدیدم اما الان ذره ای وابستگی ندارم من با یه گروه کوهنوردی آشنا شدم اولین صعودم رو جمعه با توکل ب خدا به موفقیت رسوندم شاید باورتون نشه من هرجا راه برام سخت میشد میگفتم ایاک نعبد و ایاک نستعین باورررر کنیییید که خدا هدایتم میکرد و میگفت پاتو اینجا بزار اسا تو فلان جا بزار جوری راه برام آسون میشد که اصلا نمیتونم بگم منی که هیچ اطلاعاتی از تکنیک های کوهنوردی بلد نبودم و حتی هیچ کمکی از سرپرست کوهنوردی نخواستم فقط و فقط از خدا خواستم در آخر میخام بگم کسی که 5 سال تموم با مریضی روحی درگیر بود و خیلی تلاش کرد ک خوب بشه و بهتر شد اما کامل خوب نشده بود الان بقدری تو آرامش و تسلیم شده که فکر میکنم معجزه شده و مطمعنم هروز بهتر و بهتر میشه و باز کامنت میزارم و از موفقیت هام به لطف خداوند میگم که اگه این کامنت و اتفاقی ببینم باورم نمیشه
سلام به همه دوستانم در مدار ثروت و عشق و سعادت و خوشبختی
چقدر خدا بزرگه و قدرتی بالاتر از او نیست خدایی که من هر لحظه ازش خاستم الان چی نیازه گوش بدم و بنویسم و منو هدایت کرد به هر شکلی به فایل های استاد که امروز نیازه اینو گوش بدی
آنقدر او ن کلمه ای که در فایلی که استاد دارن با عشق صحبت میکنه رو خداوند در وجودم پررنگ میکنه که قلبم شروع میکنه به تپیدن من ده هزار بار هم که این فایل رو گوش بدم باز کمه هر دفعه یک چیز جدید از هدایت میفهمم
اصلا خود این کلمه هدایت چقدر بزرگه
به خدا قسم کل روزم رو این کلمه هدایت ساخت
خدایا چقدر سخاوتمندانه و مهربانانه باهام حرف میزنی من کوچکم در پیش تو و تنها کاری که میتونم بکنم اینه که به مسیر راست و درستی که الهام کردی در قران پیش برم .
استاد صمیمانه ممنونم هزار بار صد هزار بار هر چی بگم کمه
مریم عزیزم ازت ممنون ام که در کنار استادمان پا به پا همراه دل ما هستی و چقدر مرتبه و تمیزه این سایت ادم لذت میبره
ان شالله خداوند همه ما رو هر لحطه هدایت کنه و اون هدایت و صدای قلب ما بسیار بزرگ باشه
استاد تا 8دقیقه اول و کوش کردم همینطور اشکام جاری شد و نتونستم ادامه رو گوش کنم و اومدم که بنویسم و ازتون تشکر کنم که این مسیر زیبارو طی کردید و به آگاهی رسیدید و به ما هم دارید این مسیر و نشون میدید خدایا شکرت بخاطر استاد عزیز که توی زندگیم گذاشتی خدایا شکرت که از طریق زبان استاد باهام حرف میزنی
چقدر زیبا بود این فایل چقدر نیازداشتم به این صحبت ها هر روز صبح میام سراغ سایت و میدونم که خدای مهربونم حتما ازهمین طریق باهام حرف میزنه
واژه هدایت و درکش واقعا مساله مهمی برای من و خیلی سعی میکنم درکش کنم و بعضی وقتا احساس میکنم دریافتش نمیکنم و میفهمم یه جای کار ایراد داره و صحبت های سپیده خیلی کمک کرد که بفهمم حتی دریافت هدایت هم تکاملی هست . استاد وقتی میگید تسلیم باشیم هدایت ودریافت میکنیم میفهمم که تا من تسلیم نباشم و بگم من بلدم من میدونم و مغرور باشم صدای هدایت و نمیشنوم
وقتی من تسلیم باشم آرومم نگران نیستم میتونم هدایت و دریافت کنم
و چقدر جالب بود برام که هدایت هم باتوجه به جایگاه ومداری که هستم بهم الهام میشه یه پله بالاتر چقدر درک این به من آرامش داد
و باعث شد من به همون یه قدم راضی باشم و شکرگذار باشم و نگم چرا فلان جایگاه و فلان درآمد ندارم .
شکر الله بابت این آگاهی ها و امروز شکر الله این فایل رو 1.7x گوش دادم ان هم با بادز 2 پرو ام البته با روشن کردن نویز کنسلینگ
شکر الله بابت این ست کاربردی باکیفیت – الان گوشی سامسونگم را با سامسونگ دکس وصل کردم با کابل و موس و کیبورد وصل کردم و الان دارم با کیبورد دارم کامنت میگزارم و این باعث میشه که من بتونم بیشتر کامنت بگزارم و لذت ببرم.
شکر الله بابت اگاهی بیشتر نسبت به هدایت الهی – شکر الله بابت این همه زندگی رویایی ام.
هدایت واقعا جادویی است و باعث میشه زندگی مون به راحتی پیش بره.
الان تازه از هنگ اوت اومدم با دوست صمیمی ام – کلی پیاده روی کردم -کلی در مورد قوانین صحبت کردیم ولذت بردیم – و در مورد تجربه هدایت در زندگی مون صحبت کردیم – در مورد روندی که ادامه دادیم و رشد هایی که کردیم.
شکر الله موقع برگشت به خونه این فایل رو پلی کردم و بقیه اش رو هم بعد ناار گوش دادم و الان اومدم که کامنتش رو بگزارم.
شکر خدا من واقعا این مسیری که دارم میرم پر از ارامش هست و اصلا نگرانی ندارم در طول زندگیم و مطمئن هستم که هر اتفاقی که بخواد بیفته خداوند هست و هدایتم میکنه – پس اصلا تمرکز نمیکنم رو نا خواسته ها همش لذت میبرم از لحظه – تضاد ها دوستامون هستند و اگر به قول استاد هر روز در حال پیشرفت باشیم به تضادی بر نمیخورم.
سلام به همه ی اعضای خانواده عباس منش از استاد و خانم شایسته و همه
خیلی میگذره از آخرین باری که تو سایت کامنت گذاشتم. یک سال حدودا
فایلهای جدید رو ندیدم خیلیاشو.
یک سال گذشته رو دوره عزت نفس رو میگذروندم
برای امسال بهم الهام شد دوباره بیام و تو سایت فعالیت کنم. چندتا فایل رو هدایتی دانلود کردم و دارم دیوونه میشم استاد
توحید عملی ۶، گفتگو استاد با اعضا از طریق کلاب هوس. این گفتگوها رو از دیشب که دانلود کردم و گوش دادم. با هر جمله ی دوستانم و هر جمله ی استاد،قلبم باز میشه. خدای من چقدر آگاهی مگه میتونه تو. یه گفتگو باشه.
از دیشب تا امروز صبح دارم این فایلها رو گوش میدم.و دیگه بعد دیدن قسمت سوم،گفتم بیام و از شورو شوقم بنویسم. کامنت الهه جان روخوندم.و با تجربه فوق العاده بچه ها دیگه اشکهام سرایز شد. و نمیتونم جلو گریه مو بگیرم
خدای من، چقدر بچه ها نتایج عالی ای گرفتن
تحسینتون میکنم همتون رو
من هم از سال قبلم کلی بهتر شدم. خیلی بهتر شدم . یه سری مشکلات ریشه ای بود که پای پروازمو بسته بود. یک سال براش وقت گذاشتم. نمیذاشت حالم خوب بمونه. نمیذاشت تو احساس خوب بمونم به صورت پایدار. یک سال رفتم تو عمق وجودم تا همهی اون گره هارو باز کنم. یک سال رفتم تو پیله م تا خودمو درمان کنم تا بال پرواز در بیارم. الان از تاریکی پیله م رو زدم کنار و نور رو میبینم. پرواز دوستامو میبنم. خدای شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
خواب رو از چشام گرفتید شماها
حتی دیگه نمیخوام بخوابم میخوام لحظه به لحظه م رو کنارتون باشم تا رو باورهامون کار کنیم.چقدر یاد گرفتم ازتون. چه فایلی شد
چقدر خوشحالم که بااینکه سالهای زیادی از اشنا شدنم با شماها نمیگذره اما خیلی زود معنی الهامات و گفتگوهای کوچیک و ریز رو میفهمم. من صدای معبودم رو می شنوم. صدای حق رومیشنوم اما چقدر راه هنوز وجود داره. چقدر خوشبختم که تو این مسیرم خدایا چطور شکرت رو به جا بیارم.
سلام و دورد بر استاد گرامی،وای که چه لذتی بردم چه آگاهی من میخواستم یه کار دیگه انجام بدم اما خدا بهم گفت بیا فایل نگاه کن که تا سایتو باز کردم دیدم قسمت ۳ اومده خیلی خوشحال شدم و در مورد هدایت به لطف خداوند بهتر شدم خدایا شکرت استاد ممنون خیلی ممنون❤🌸🌸❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🌸❤
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش
خدایا شکرت چه اگاهیهای ناب و خالصی تو این فایل گفته شده که من هدایت بشم به این جلسه از گفتگو استاد با دوستان و این صحبتهای که کاملا مشخص بود از خود استاد نبود بلکه یک قدرت بزرگ یه انرژی و یه هدایت عظیم پشت این صحبتهای استاد بود که از دریچه و از قلب استاد عباس منش در حال پخش و گسترش بود و خدایا شکرت که منو هدایت کردی تا من به این اگاهیهای خالص دسترسی داشته باشم و بهره ببرم و بارها بارها گوش بدم
و با گوش دادن مداوم به این گفتگوها و صحبتهای استاد و دوستان درکم رو نسبت به قوانین بیشتر کنم و به تناوب با قدم برداشتن در این مسیر، و کارههای عملی که بمن الهام میشه در حد و اندازهای و مداری که در اون قرار دارم بمن گفته میشه و با ایمان و اگاهیهای که از قبل تونستم درک کنم عمل کنم و با صبر پیشه کردن و با استمرار و ادامه دادن در این مسیر که اگر انتها رو خدا و بهشت مطلق در نظر بگیریم حرکت کنم و با هر گام حرکت کردن خداوند پاداشهای بزرگی به واسطه ایمانی که من از خودم نشون میدم در اختیار من قرار خواهد داد
و این روند چیزی جز هدایت خداوند نیست که من از قبل خواستهای داشتم که اینکه خودم و خدای خودم و این عملکرد قانون جهان هستی رو بهتر بشناسم و ازش استفاده کنم برای اینکه خوب و عالی زندگی کنم و کاری کنم دنیا جای بهتری برای زندگی باشه
برای همین خداوند همیشه و در حال هدایت کردن من هست و راحترین و بهترین مسیری که منو به خواستهام میرسونه رو بمن الهام میکنه و منو هدایت میکنه
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم این فایل هم جزی از مشیت الهی بود که من باید گوش میدادم و به اگاهیهای خالص و ناب و بهشتی که از زبان دوستان و استاد عباس منش عزیز گفته شد گوش بدم و تا به اون چیزی که خواسته و هدف من هست نزدیکتر بشم
البته دوستان بذارید این هم به شما بگم شاید براتون جالب باشه
بعد از گوش فایل و کلی استفاده کردن خواستم از صفحه اصلی سایت بیام بیرون
منتها ندای درونی قلبم بمن گفت خوب حالا این گوش دادی برو قسمت کامنت و درک از این گفتگو رو متنش کن بنویس
خدا شاهد اصلا حسشو نداشتم یه جورایی تنبلیم میاومد که بنویسم
بقول سپیده که گفته بود که صبح بیدار شده و هدایت شده به اینکه فلان چیز بخور ولی سپیده در جواب گفت اینو میل ندارم میشه چیز دیگه بخورم ؟ هدایت گفته اره چرا نمیشه
من هم هدایت شدم برای نوشتن گفتم میشه امروز ننویسم و بجاش میرم یه فایل اموزشی دیگه گوش میدم
خداشاهد اینقدر صدای این هدایت بلند بود
«بمن گفت اگر هدفت رسیدن به اون خواستهای هست که میخوای بهش برسی و از من کمک خواستی چیزی که بهت گفتم رو انجام بده و برو همین الان کامنت بذار»
این جملهای که الان شما شاید حدود ۵ ثانیه طول بکشه بخونید
تو هدایتم کمتر از ۰/۱ ثانیه طول کشید
و بمن گفته شد
یعنی اینقدر خداوند سریع الجواب
من هم گفتم چشم عمل کردم و قدم برداشتم
با اینکه هیچ ایدهای نداشتم ولی چون خداوند ایمان منو دید باز هم خودش منو هدایت کرد تا چه متنی رو بنویسم
نتیجه اینکار طبیعتا
اول برای خودم ، این نوشتنها باعث میشه درکم از قوانین بیشتر بشه و بعد روند تکاملم رو خوب طی کنم
و بعد اثری میشه از خودم تا بعدها با خوندن کامنتهای خودم مقایسه کنم و روند پیشرفتی که داشتم رو برای خودم یاداوری کنم
ودر اخر برای دوستانی که در این مسیر زیبا هستند بخونند و استفاده کنند و بیشتر بیان روی خودشون کار کنند
خدایا بینهایت سپاسگزارم بابت اینکه با این کارت خیلی خیلی احساسم رو خوب و عالی کردی خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت این الهامات و هدایت امروزت
🙏🌺
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 10 خرداد رو مینویسم
من صبح مثل همیشه پر از عشق شروع کردم به نقاشی کشیدن و تمرینی که شنبه اگر خدا بخواد میبرم استادم ببینه
وقتی تمرینم تموم شد مادرم گفت کدو و بادمجون و سیب زمینی و پیاز میخواد برای ناهار حاضر کنه گفت من پوست بکنم تو هم سرخ کن گفتم باشه
وقتی داشتم سرخ میکردم مادرم گفت طیبه مثل چند روز پیش زیاد نریز که خمیر نشه ، و کم کم سرخ کن
وقتی یه سبد متوسط از مخلوط 4 تا رو تو سه مرحله سرخ کردم ، کاملا خشک و جدا از هم سرخ شدن
ولی برعکس چند روز پیش وقتی داشتم سرخ میکردم از تنبلی گفتم بذاره یه دفه همه شون تموم بشن
زود سرخ کنم و دیدم هرچی هم میزنم سرخ نمیشن و میچسبن به هم و آخرش به مادرم گفتم خودت درست کن باقیشو
من دیروز که دیدم داره سرخ میشه با مقدار کمی که ریختم تو تابه ، یهویی مثل چراغ برام روشن شد
انگار یه وقتایی که نه خیلی وقتا حتی وقتی برمیگردم به خودم میگم ببین طیبه از این درس بگیر حس میکنم باز خدا داره به زبونم جاری میکنه ،چون من که قبلا اصلا به این چیزا توجه نمیکردم
همه کار خداست که توجهمو جلب میکنه تا درس بگیرم
به خودم گفتم ببین طیبه ، الان تو بار اول زیاد خواستی همه رو با هم سرخ کنی و نتیجه چی شد ؟؟ له شدن و درست سرخ نشدن
اما الان شروع کردی به کم کم سرخ کردن و انقدر خوب سرخ شدن که کاملا از هم جدا بودن
نتیجه این درس برات چی بود ؟؟؟
و همون لحظه بهم گفته شد که
مثل حرفایی که از استاد عباس منش یاد گرفتی
که میگفت یک شبه پولدار نمیشید ،یک شبه باورهای اشتباهتون نمیره ، یک شبه نقاش نمیشید
و حتی مسیر تکامل یادآوری شد بهم که ، مسیر رو باید آروم و با حوصله و باعشق حرکت کنی و سریع نخوای به نتیجه برسی
من بار اول عشق نداشتم به کار آشپزی و سریع میخواستم سرخ کنم و غذا تموم بشه که نتیجه معلوم بود
ولی بار دوم گفتم خدا یه کاری کن من دارم سرخ میکنم تو که قدرت دستته زمان رو برای من نگه دار ، و اینجوری بود که با حوصله سرخ کردم
و حتی این یادم اومد که سرخ شدن این 4 تا نعمت خدا ، مثل این میمونه که آروم آروم شروع میکنن به تغییر ،حتی وقتی دارن سرخ میشن به دیگری آسیبی نمیرسونن
یهویی این آسیب نرسوندن بهم گفته شد که اینجا بنویسم
منظورم از آسبی اینه که:
وقتی بار اول با عجله و به سرعت میخواستم سرخ بشه و اصلا به هیچ چیزی فکر نمیکردم و این باعث شده بود که بدون فکر عمل کنم ، این باعث شد بچسبن به همدیگه و له بشن
مثل این میمونه که مثلا بخوام تو مهارتم نقاشی پیشرفت کنم و به هر قیمتی که شده تلاش کنم تا کارام بره خارج از کشور
و بدون فکر عمل کنم و بدون اینکه مهارتم رو افزایش بدم دست به کارهایی بزنم که در مدارش نیستم و نتیجه ام کاملا خراب میشه و ممکنه در این راه به دیگران آسیبی برسونم یا به خودم آسیب برسونم
چون من هنوز در مدارش نیستم که دریافتش کنم
ولی وقتی بار دوم با آرامش و مهم تر از همه، وقتی سرخ میکردم ،گفتم خدا تو کمکم کن و زمانم رو مدیریت کن ، و این باعث شد نتیجه خوب بشه و حتی عالی بشه
و بخوام برای نقاشی خودم مثال بزنم : مثل این میمونه که من با آرامش مسیر تکاملمو طی کنم و آروم آروم با تمرینات روزانه ام که مستمره ادامه بدم ، و به مرور زمان میبینم که نتیجه چقدر شگفت انگیز شده و مثل سرخ کردن 4 ماده غذایی که جدا از هم بودن و هیچ آسیبی به کسی وارد نمیشه حتی خود من
و من پیشرفت کردم در این صورت
یاد اوایل آشناییم با سایت افتادم که تو روزشمارا مینوشتم که من میخوام تابلومو قیمتشو 274 میلیون بذارم
اونموقع مهارت من برای نقاشی بالا نبود و در حد یادگیری های خودم بود
و میخواستم سریع به اون چیزی که میخوام برسم و سبب شد که قرض بگیرم و بدون فکر کردن نقاشیمو ببرم به نمایشگاهی که الهیه برگزار میشد و در نتیجه گفتن تابلوت پاره شده
و بعد ماجرای این تابلو و عجله من برای طی کردن مدارم سبب شد کلی درس از این ماجرا یاد بگیرم
و حتی انقدر خوشحالم که از این ماجرا هنوزم که هنوزه دارم یاد میگیرم که وقتی به تابلوی پاره شده ام نگاه میکنم دیگه هیچ احساس ناراحت کننده ای ندارم
چون درک کردم قضیه چی بود و همه اینها تکامل بود که من رعایت نکردم و طبق گفته استاد عباس منش نتیجه خراب شد طبق قانون خدا
که میگفت اگر هم یک شبه موفق بشین اون موفقیت پایدار نیست
ولی بعد با گذشت زمان که از دی ماه تا الان 5 ماه گذشته ،من شاهد پیشرفتم بودم و هستم هر روز
که من اول از همه با ایمان تر از اون روزم شدم
صبور تر شدم
صبور تر از این نظر که بیشتر سعی میکنم به خدا بسپرم و بذارم چگونگی رو خودش برای من انجام بده
بیشتر سعی میکنم آرامش داشته باشم تو این مسیر پر از عشق و لذت ببرم و الان فقط و فقط میخوام مهارتم رو بالا ببرم و حتی ایده هایی که از طرف خدا بهم الهام شده رو نوشتم تا وقتی مهارت نقاشیم پیشرفت کرد اونموقع کار انجام بدم که با کیفیت تر و با مهارت و پیشرفت باشه
و نتیجه اش فوق العاده
چقدر جالب ، هر چند وقت یه بار داشتم به این موضوع فکر میکردم و میخواستمبنویسم در موردش ولی نمیدونستم چجوری
خدا ، با سرخ کردن پیاز و سیب زمینی و کدو و بادمجان ، بهم یاد آوری کرد و گفت ببین عین سرخ کردنه ، و هر لحظه میتونی از همه چیز درس یاد بگیری و در عمل نشون بدی
که من در عمل چند روز پیش نشون دادم
این ماجرا دوباره تکرار شد برام ، فکر کنم البته اینجوری درک کردم که خدا خواسته ببینه که چجوری عمل میکنم
در روز شمار های قبلی نوشتم که استاد رنگ روغنم گفت که برای نمایشگاه اردیبهشت ماه یه مجسمه کار کنید اگر تونستید و اصلا اصراری نکرد ،چون ما تازه شروع کرده بودیمو گفت اگر تونستید
و من سه ماه فرصت داشتم و کاری نکردم وای سه هفته آخر شروع کردم و چون با عجله میخواستم مجسمه رو تموم کنم هی میدیدم طراحی رنگ روغن خراب تر و خراب تر میشه
و وقتی به یک باره خدا باز هم یادآوری کرد با جریان پاره شدن تابلو نقاشیم ، به خودم اومدم و گفتم نه دیگه ادامه نمیدم ،همونجا نصف کاره رها کردم و دیگه نمیخواستم تو نمایشگاهی که استادم گفته بود شرکت کنم
و به خودم گفتم ببین طیبه ، در اول شروعت برای مسیر ادامه دادن نقاشیت ، یک بار برات رخ داد تا درس بزرگی بشه برای ادامه مسیر پیشرفتت
و همیشه یادت باشه
عجله نکن تا تکاملت رو طی بکنی
نخواه که به هر قیمتی کار کنی که کیفیت کارت هم پایین و حتی بی ارزش بشه کارت
هفته پیش یکی از بچه ها تو کلاس از استاد پرسید که
شما شخصیتا انسان صبوری هستین یا عجول یا حد وسط تو نقاشی کشیدن ؟؟
جوابی که داد این بود
عجله کنم که چی بشه ؟؟؟؟
کیفیت مهمه
و بعد یکی از بچه ها گفت که :
داشتم به کار کردنتون فکر میکردم استاد
میگفتم چقدر با حوصله و آروم کار میکنید
استاد گفت حوصله از چی میاد ؟؟؟
یکی گفت آرامش
گفت نه حوصله از عشق میاد
گفت یه وقت میخوای یه کار رو انجام بدی که فقط انجام داده باشی
یه وقتی نه ، یه کاری رو میخوای به نحو احسنت انجام بدی
و بعد همون دختری که سوالو پرسید گفت برای این پرسیدم که من خیلی عجولم و از وقتی اومدم کلاس رنگ روغن شخصیت عجول بودنم تبدیل شده به صبوری تو نقاشی و حتی تو زندگی
دیگه عجله ای ندارم نقاشیم سریع تموم بشه صبور تر شدم
استادم گفت : آره صبور میشی
منم اول کار وقتی نقاشی رو میخواستم شروع کنم عجول بودم ،نقاشی به مرور زمان منو صبور کرد
و گفت کم کم تو وجود آدم عشق شکل میگیره ، بعد تو برای عشقت زمان میذاری ، اصلا سیستمت عوض میشه کلا
و بعد گفت
بچه ها شخصیتایی که برای الگو انتخاب میکنید خیلی مهمن
و من یاد حرفای استاد عباس منش میفتادم و انگار تکرار میشد اون آگاهی های فایلا تا من توجه کنم و فکر کنم
حتی من شنبه این هفته 5 خرداد خواستم حرفای استادمو بنویسم ولی یادم میرفت انگار الان زمانش بود که بنویسم
وقتی این حرفارو نوشتم ، یادم اومد که من خودمم چقدر عجول بودم وقتی تو این مسیر تازه شروع کردم و بعد وارد سایت خانواده عباس منش شدم
دلم میخواست به خیلی چیزا به سرعت برسم و چسبیده بودم بهشون ، عشق داشتم ،به نقاشی و خواسته هام ولی عجول بودم وحتی تلاش میکردم و از خدا درخواست میکردم و با فایلایی که گوش میدادم فکر میکردم رها شدم ولی تازه تازه حس میکنم که رهاتر شدم
چون دیگه اصلا به هیچ کدوم از اون چیزایی که هی فکر میکردم بهشون ،دیگه فکر نمیکنم
درسته خواسته هام هنوزم هستن ، و یه وقتایی بهشون فکر میکنم ولی وقتی فکر میکنم حسم خوبه و دیگه اون حس ناخوبی که قبلا داشتمو ندارم
دیگه الان هر روز که بیدار میشم میگم خدا تو بگو چیکار کنم و سعی میکنم بیشتر چشم بگم به حرفاش
سپیده خانم اول و وسط فایل به استاد گفت که
هدایت اینه که باهاش حرف میزنی میگی چیکار کنم و اون میگه و تو میگی چشم و سعی میکنی عمل کنی و حتی انقدر این حس بلند تره که حس میکنی داره باهات حرف میزنه
من تو این تقریبا دو سه هفته فکر کنم که تو روز شمار ها نوشتم ، دقیقا حرفای سپیده خانم رو با تمام وجودم حس کردم و یه روزایی میشد میپرسیدم خدا یه سوال دارم
تو الهام میکنی ولی آخه من قشنگ حس میکنم تو داری با من حرف میزنی ؟؟
حتی یه وقتایی انقدر بلند میشد این صدا که مثال بخوام بزنم
میگفت از این مسیر نرو ولی من گوش نمیدادم و میگفتم حتما خودم دارم تو دلم حرف میزنم و میدیدم این صدا بلند تر میشد مگه بهت نگفتم نرو از اون مسیر ؟؟؟
و من توجه نمیکردم و یادمه یه بار بعد این حرف شروع کردم به گفتن خدای من خدای من ای بهترین رب من دوستت دارم که گفتم
شنیدم نه تو منو دوست نداری اگر دوستم داشتی بارها بهت گفتم نرو از این مسیر نمیرفتی
و من اونجا به خودم اومدم دیدم واقعا من دارم با خدا حرف میزنم و زود مسیرمو تغییر دادم و وقتی رفتم گفت آفرین اگر ادامه بدی بیشتر ازت راضی میشم
تو این چند هفته انقدر از این اتفاقا افتاده که دیگه شکی ندارم که داره باهام حرف میزنه
این چند روزو وقتی میگفتم دوستت دارم ربّ من
تا من میخواستم بگم جمله ام تموم نشده میشنیدم منم دوستت دارم بنده من مخلوق من
خیلی حس خوبیه شنیدن این صدا
یه وقتایی درک میکنم بدون اینکه صدایی مثل صدای خودمو بشنوم و یه وقتایی مانعم میشه یعنی مثلا وقتی راه میرم خود به خود می ایستم و مسیرمو تغییر میدم بدون اینکه اراده ای از خودم داشته باشم یا اینکه صداشو بلند تر میشنوم
خداروشکر میکنم که با دیدن این فایلی که در روز شمار 145 بود و من تو این 8 ماه نشنیده بودمش و زمانش این روزا بود ، شنیدم
و بی نهایت از خدا سپاسگزارم
که هدایتم کرد تا این حرفارو بنویسم
باقی روزم که از 10 خرداد کلی هدایتم کرد رو تو یه دیدگاه دیگه مینویسم که طولانی تر نشه و رد پام بمونه که هر وقت خوندم یادم باشه که هر لحظه باهام حرف میزنه
به نام خداوند مهربان و بخشنده
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
روز 145
خدایا شکرت بابت یک روز و یک فرصت دیگر خدایا شکرت
هر زمان که من خودم را تسلیم خداوند کردم و خودم را به خداوند سپردم خیلی راحت کار هایم انجام شده
حالا که میبینم به خودم و خواسته زمانی خییلی راحت رسیدم که به هدایت خداوندم گوش کردم درست مثل چند روز پیش به من الهام شد که یک یخچال در مغازه داشتیم که خالی بود و همانجا خداوند بهم الهام کرد که با قالب های که در آن بود به بفروشم و من این کار را کردم و اصلا به چرایی آن فکر نکرده بودم و در چند اول فروشی کمی داشتم و ذهنم خییلی می خواست اذیتم کنه اما من فکر به آن نکردم و حالم را خوب کردم و در طی چند روز فروشاتم خییلی خوب بود و حتی کمبود قالب یخ کردم و همین کار ساده به من کمک کرد که درآمدم را افزایش بدم درست است که در حال حاضر درآمدم این مار کم بود اما این به من یاد آوزی است که عمل کردن به الهام ها چقدر می تواند مفید باشد فقط باید عمل کنم و زیادتر دو تا و چهار تا نکنم خدایا شکرت
و من نمیفهمم فقط به تو گوش میکنم به تو خودم را می سپارم یا ربم
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
الهی به امید تو
به نام خداوندی که هدایت می کند!
سلام خدمت همگی…
تقریبا یه ماهی میشد که تصمیم گرفته بودیم یه سفری به وان ترکیه داشته باشیم و هر بار موضوعی باعث به تعویق افتادن این سفر میشد و من همچنان مصر بودم تا شروع مهر ماه و آغاز مدرسه ها این سفر رو انجام بدیم و چون نتونستیم و کلا جور نشد،دوستم پیشنهاد داد تا دوتایی با تور بریم و منم استقبال کردم و گفتم شاید علت به تاخیر افتادنش همین بود که من سفر تنهایی رو تجربه کنم و توی دلم شروع به برنامه ریزی کردم ولی همسرم اجازه ی تنها رفتن رو ندادند و گفتند هفته ی آینده با هم با ماشین خودمون میریم!
باز هم مقاومت نکردم و گفتم شاید این بهترین هدایت و بهترین راهه و دوباره برنامه ریزی کردیم و همون شبی که قرار گذاشتیم صبح زودش حرکت کنیم و برنامه ریختیم همون شب حملات نظامی ایران به اسرائیل شد (سه شنبه شب گذشته)و همونجا گفتم این نشونه ست از طرف خدا که ما نریم و نیازی هم نیست که عجله کنیم در زمان مناسبش میریم و هیچ عجله ای هم نیست!
شکر خدا در طول دو سه روز هیچ اتفاق ناخوشایندی هم رخ نداد و امنیت در بهترین شکل خودش بود!
همسرم گفتند که این هفته همین هفته ی سوم مهر ماه تا هوا سرد نشده و میتونیم از زیبایی های شهر وان استفاده کنیم بریم و چند شبی رو بمونیم و یه حال و هوایی هم عوض کنیم و چون اینبار توی تصمیمش مصمم بود منم هیچی نگفتم و به عبارتی تایید کردم حرف ایشون رو و قرار شد سه شنبه یعنی همین امروز (که وقتی یادآوری میکنم خودم نادم هستم)بریم و دوباره برنامه ریزی!
جمعه ی هفته ی گذشته یه سر با موتور رفتیم باغ دوتایی و کلی از اینکه چقدر توی هفته ی آینده به جاهای زیبایی میریم و کلی از اتفاقات خوب حرف زدیم و در انجام اون کار مصمم!
سواره موتور شدیم و در مسیر برگشت،موتور لیز خورد و افتادیم توی جوب آب و هم سنگینی موتور هم همسرم و هم خودم روی پای چپم افتادیم و کمی طول کشید که بلند بشیم و بااینکه سرعت موتور کم بود ولی پام کمی درد گرفت و توی راه برگشت کلی خندیدم و کلی سپاسگذاری کردیم که هم سرعت موتور کم بود و هم اینکه چیزه خاصی نشد و اتفاق بدی نیفتاد و اومدم کمی درد داشتم ولی گفتم چیزی نیست و ناهار خوردم و بعد از ظهر درد پام بیشتر شد و وقتی که بردیم و نشون دادیم گفتند که هم از سه جا در رفتگی داره و هم ترک برداشته استخوان پام و باید یک هفته ای ثابت باشه و حرکتی نداشته باشه!
بازم شکر کردم خدا رو و گفتم که چقدر خدا بهمون رحم کرد و چقدر خوب و به خیر گذشت!
هنوز با چکد و لگدی که خوردم نفهمیده بودم که خدا داره بهم میگه با نشانه هایش(یا با مخالفت همسرم با تور،یا با حمله ی موشکی،یا با جور نشدن)ولی من نگرفتم هدایت رو و وقتی استاد میگه که اگر آگاه نباشی به هدایت ها،جهان با چک و لگد بهت می فهمونه!
دیشب بصورت هدایتی و رندوم این فایل صوتی رو باز کردم و گوش دادم!
اون قدر مخاطب این حرفهای خدا من بودم که اصلا اگر تمام فایل های این سایت رو زیرورو میکردم تا بفهمم اشکال کار کجاست به این زیبایی هدایت نمیشدم به این فایل که!
اعظم جان با هر روشی که بود بهت گفتم این به صلاح نیست و تو همچنان با پیش بینی و برنامه ریزی ذهنت،داشتی انجامش میدادی و به هر طریقی که میتونستم نشانه ها رو فرستادم ولی نه دیدی و نه شنیدی و نه اهمیت دادی و با اجازه پات رو شکستم تا بفهمی جریان هدایت رو،عمل کنی به نشانه ها،به الهاماتت،به اینکه عجول نباشی و تکاملت رو طی کنی،به اینکه وقتی می بینی یه کاری داره سخت پیش میره به این علته که یه جای کار مشکل داره،ایراد داره نباید به این سختی باشی چون من برات سختی نمیخوام!
آسان باید باشه همه چیز!
لجبازی میکنی؟
منم کارم هدایته!
با زبان و گوش و نشانه بهت گفتم!
گفتی نه!
نتیجه میشه این که نبااااااااااید بری!
تمام…
من چیزهایی رو میدونم که تو نمیدونی!
شب وقتی اینا رو شنیدم بااینکه حالم بسیار خوب بود ولی اشکام بند نمیومد و اون قدر منقلب شدم که همسرم گفت چند روزیه که به خاطر پات نرفتی بیرون بیا ببرمت یه دوری بزنیم و گفتم تو دلم که تو چه میدونی تو دلم چه آشوبه!
چه گفتگوهایی رو داشتم با خدا و چه طوری منو با نشونه هاش میخواست هدایت کنه و من نفهمیدم و برای باره دوم که امروز صبح گوش دادم توبه کردم به درگاهش و گفتم خدایا من فکر میکنم که دارم کار میکنم رو خودم و بهتر درک میکنم ولی نتیجه ی اینکار بااینکه هنوز مشخص نبوده برام که چرا خدا نخواست من برم اونجا و این سفر جور نشد ولی میدونم که خیره برام!
چون من عاجزم،من تسلیمم!
یادم بده بیشتر تسلیم خودت و هدایت هات باشم!
یادم بده چشم بینایی و گوش شنوایی در برابره نشانه هایت داشته باشم!
یادم بده با کوچکترین آلارمی،شاخک هام تیز بشن و بفهمم که جریان چی هست!
خداجانم!من تسلیم تو هستم!
من فقیره درگاه توهستم!
من محتاج توام!
هدف من از این سفر،کسب تجربه ی بیشتر خودت و خودم بود و فکر میکردم راهش فقط همینه!
پلن و برنامه ی تو صد در صد از برنامه های من دقیق تره!
نمیدونم و دیگه هم نمیخوام بدونم که چرا این سفر جور نشد چون خدا اگاه تره و خدا بهترین ها رو برای ما میخواد!
ولی این رو برای خودم همیشه باید الگو قرار بدم که وقتی کاری به سختی انجام میشه یا هر بار یه اتفاقی میفته که انجام اون کار رو به تعویق میندازه یعنی اینکه خدا داره باهات حرف میزنه!به نشونه ها توجه کن و نذار نجوای ذهنت بلندتر از صدای قلبت باشه و تو رو در عجله و تقلا بندازه که وقتش داره تموم میشه و باید زود انجام بدی!
وقتی داری کاری رو انجام میدی نباید سختی بکشی،نباید رنجی توش باشه،نباید تقلا کنی!
به آسانی هدایت میکنه به سمت بهترین هایی که حتی تصورش هم برات سخته!
هـر لـحظـه که تســـــــلـیـمـم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو ،بی بــــــــاک تر از شیــــــرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنـــج از پی رنــــج آید ،زنجیــر پی زنجیـر
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام و درود به استاد عزیزم
و هرکسی که داره کامنت منو میخونه
اول از همه میخام یه دعایی بکنم که هرکسی تو این راه توحید هدایت شده همیشه به همین راه باشه از جمله خودم و هرکسی هم نیست خدا هدایتش کنه من هنوز یک ماهم نشده که هدایت شدم از خدای خودم سپاسگذارم که جز آدمایی بودم که خدا خواست منو هدایت کنه چون تو بعضی از آیه های قرآن نوشته بود خدا هرکسی و بخواد هدایت میکنه هرکسی و بخواد هدایت نمیکنه از صمیم قلبم با چشمای گریونم خیلی خوشحال و سپاسگذارم جز اون بنده هایی بودم که خدا منو لایق دونست که هدایت بشم و از شما استاد عزیزم سپاسگذارم که وسیله ای شدین و رسالتتونو به این خوبی و واضحی داری انجام میدین که بارها بود به یه سری کانال ها و آموزش ها آشنا شده بودم ک منو آوردن تو این راه اما نتونستن کامل بیارن یا بتونن منو تا این حد متعهد کنن اما هزاران بار شکر که با شما آشنا شدم من هنوز هیچ دستاوردی نداشتم دربرابر همه ی کسایی ک سالیان سال با شما بودن اما به نوبه خودم و با توجه به شرایط الانم که هنوزم فایل های دانلودی تونو کامل گوش ندادم و اصلا نمیدونم چندتا فایل گوش دادم فقط همینجوری دارم گوش میدم با اینکه هر فایلی تقریبا به یک ساعت هست ولی انقدر روم تاثیرگذاره ساعتها گوش میدم و خسته نمیشم و از خدا میخاستم انقد زمان داشتم ک بیش ازین گوش میدادم ولی بقدری الان از شرایط الان حالم خوبه و آرامش دارم و کارهایی که قبلا برام سخت بود الان برام آسون شده من شبا نمیتونستم بخوابم تا خود صبح اما الان انقدر با وجود توکل و رسیدن به خدا آرامش دارم که میخوابم که قرص خواب نمیتونست باعث بشه من بخوابم من بقدری تو روابط هر روابطی روابط خانوادگی عاطفی وابسته بودم که همیشه آسیب میدیدم اما الان ذره ای وابستگی ندارم من با یه گروه کوهنوردی آشنا شدم اولین صعودم رو جمعه با توکل ب خدا به موفقیت رسوندم شاید باورتون نشه من هرجا راه برام سخت میشد میگفتم ایاک نعبد و ایاک نستعین باورررر کنیییید که خدا هدایتم میکرد و میگفت پاتو اینجا بزار اسا تو فلان جا بزار جوری راه برام آسون میشد که اصلا نمیتونم بگم منی که هیچ اطلاعاتی از تکنیک های کوهنوردی بلد نبودم و حتی هیچ کمکی از سرپرست کوهنوردی نخواستم فقط و فقط از خدا خواستم در آخر میخام بگم کسی که 5 سال تموم با مریضی روحی درگیر بود و خیلی تلاش کرد ک خوب بشه و بهتر شد اما کامل خوب نشده بود الان بقدری تو آرامش و تسلیم شده که فکر میکنم معجزه شده و مطمعنم هروز بهتر و بهتر میشه و باز کامنت میزارم و از موفقیت هام به لطف خداوند میگم که اگه این کامنت و اتفاقی ببینم باورم نمیشه
به نام رب العالمین
سلام به استاد عزیزززیززم و مریم عززززیززم
سلام به همه دوستانم در مدار ثروت و عشق و سعادت و خوشبختی
چقدر خدا بزرگه و قدرتی بالاتر از او نیست خدایی که من هر لحظه ازش خاستم الان چی نیازه گوش بدم و بنویسم و منو هدایت کرد به هر شکلی به فایل های استاد که امروز نیازه اینو گوش بدی
آنقدر او ن کلمه ای که در فایلی که استاد دارن با عشق صحبت میکنه رو خداوند در وجودم پررنگ میکنه که قلبم شروع میکنه به تپیدن من ده هزار بار هم که این فایل رو گوش بدم باز کمه هر دفعه یک چیز جدید از هدایت میفهمم
اصلا خود این کلمه هدایت چقدر بزرگه
به خدا قسم کل روزم رو این کلمه هدایت ساخت
خدایا چقدر سخاوتمندانه و مهربانانه باهام حرف میزنی من کوچکم در پیش تو و تنها کاری که میتونم بکنم اینه که به مسیر راست و درستی که الهام کردی در قران پیش برم .
استاد صمیمانه ممنونم هزار بار صد هزار بار هر چی بگم کمه
مریم عزیزم ازت ممنون ام که در کنار استادمان پا به پا همراه دل ما هستی و چقدر مرتبه و تمیزه این سایت ادم لذت میبره
ان شالله خداوند همه ما رو هر لحطه هدایت کنه و اون هدایت و صدای قلب ما بسیار بزرگ باشه
در پناه الله یکتا
1403/9/5روز142
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر این فایل فوق العاده
استاد تا 8دقیقه اول و کوش کردم همینطور اشکام جاری شد و نتونستم ادامه رو گوش کنم و اومدم که بنویسم و ازتون تشکر کنم که این مسیر زیبارو طی کردید و به آگاهی رسیدید و به ما هم دارید این مسیر و نشون میدید خدایا شکرت بخاطر استاد عزیز که توی زندگیم گذاشتی خدایا شکرت که از طریق زبان استاد باهام حرف میزنی
چقدر زیبا بود این فایل چقدر نیازداشتم به این صحبت ها هر روز صبح میام سراغ سایت و میدونم که خدای مهربونم حتما ازهمین طریق باهام حرف میزنه
واژه هدایت و درکش واقعا مساله مهمی برای من و خیلی سعی میکنم درکش کنم و بعضی وقتا احساس میکنم دریافتش نمیکنم و میفهمم یه جای کار ایراد داره و صحبت های سپیده خیلی کمک کرد که بفهمم حتی دریافت هدایت هم تکاملی هست . استاد وقتی میگید تسلیم باشیم هدایت ودریافت میکنیم میفهمم که تا من تسلیم نباشم و بگم من بلدم من میدونم و مغرور باشم صدای هدایت و نمیشنوم
وقتی من تسلیم باشم آرومم نگران نیستم میتونم هدایت و دریافت کنم
و چقدر جالب بود برام که هدایت هم باتوجه به جایگاه ومداری که هستم بهم الهام میشه یه پله بالاتر چقدر درک این به من آرامش داد
و باعث شد من به همون یه قدم راضی باشم و شکرگذار باشم و نگم چرا فلان جایگاه و فلان درآمد ندارم .
خدایا شکرت
به نام الله یکتا
شکر الله بابت این آگاهی ها و امروز شکر الله این فایل رو 1.7x گوش دادم ان هم با بادز 2 پرو ام البته با روشن کردن نویز کنسلینگ
شکر الله بابت این ست کاربردی باکیفیت – الان گوشی سامسونگم را با سامسونگ دکس وصل کردم با کابل و موس و کیبورد وصل کردم و الان دارم با کیبورد دارم کامنت میگزارم و این باعث میشه که من بتونم بیشتر کامنت بگزارم و لذت ببرم.
شکر الله بابت اگاهی بیشتر نسبت به هدایت الهی – شکر الله بابت این همه زندگی رویایی ام.
هدایت واقعا جادویی است و باعث میشه زندگی مون به راحتی پیش بره.
الان تازه از هنگ اوت اومدم با دوست صمیمی ام – کلی پیاده روی کردم -کلی در مورد قوانین صحبت کردیم ولذت بردیم – و در مورد تجربه هدایت در زندگی مون صحبت کردیم – در مورد روندی که ادامه دادیم و رشد هایی که کردیم.
شکر الله موقع برگشت به خونه این فایل رو پلی کردم و بقیه اش رو هم بعد ناار گوش دادم و الان اومدم که کامنتش رو بگزارم.
شکر خدا من واقعا این مسیری که دارم میرم پر از ارامش هست و اصلا نگرانی ندارم در طول زندگیم و مطمئن هستم که هر اتفاقی که بخواد بیفته خداوند هست و هدایتم میکنه – پس اصلا تمرکز نمیکنم رو نا خواسته ها همش لذت میبرم از لحظه – تضاد ها دوستامون هستند و اگر به قول استاد هر روز در حال پیشرفت باشیم به تضادی بر نمیخورم.
سلام
سلام به همه ی اعضای خانواده عباس منش از استاد و خانم شایسته و همه
خیلی میگذره از آخرین باری که تو سایت کامنت گذاشتم. یک سال حدودا
فایلهای جدید رو ندیدم خیلیاشو.
یک سال گذشته رو دوره عزت نفس رو میگذروندم
برای امسال بهم الهام شد دوباره بیام و تو سایت فعالیت کنم. چندتا فایل رو هدایتی دانلود کردم و دارم دیوونه میشم استاد
توحید عملی ۶، گفتگو استاد با اعضا از طریق کلاب هوس. این گفتگوها رو از دیشب که دانلود کردم و گوش دادم. با هر جمله ی دوستانم و هر جمله ی استاد،قلبم باز میشه. خدای من چقدر آگاهی مگه میتونه تو. یه گفتگو باشه.
از دیشب تا امروز صبح دارم این فایلها رو گوش میدم.و دیگه بعد دیدن قسمت سوم،گفتم بیام و از شورو شوقم بنویسم. کامنت الهه جان روخوندم.و با تجربه فوق العاده بچه ها دیگه اشکهام سرایز شد. و نمیتونم جلو گریه مو بگیرم
خدای من، چقدر بچه ها نتایج عالی ای گرفتن
تحسینتون میکنم همتون رو
من هم از سال قبلم کلی بهتر شدم. خیلی بهتر شدم . یه سری مشکلات ریشه ای بود که پای پروازمو بسته بود. یک سال براش وقت گذاشتم. نمیذاشت حالم خوب بمونه. نمیذاشت تو احساس خوب بمونم به صورت پایدار. یک سال رفتم تو عمق وجودم تا همهی اون گره هارو باز کنم. یک سال رفتم تو پیله م تا خودمو درمان کنم تا بال پرواز در بیارم. الان از تاریکی پیله م رو زدم کنار و نور رو میبینم. پرواز دوستامو میبنم. خدای شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
خواب رو از چشام گرفتید شماها
حتی دیگه نمیخوام بخوابم میخوام لحظه به لحظه م رو کنارتون باشم تا رو باورهامون کار کنیم.چقدر یاد گرفتم ازتون. چه فایلی شد
چقدر خوشحالم که بااینکه سالهای زیادی از اشنا شدنم با شماها نمیگذره اما خیلی زود معنی الهامات و گفتگوهای کوچیک و ریز رو میفهمم. من صدای معبودم رو می شنوم. صدای حق رومیشنوم اما چقدر راه هنوز وجود داره. چقدر خوشبختم که تو این مسیرم خدایا چطور شکرت رو به جا بیارم.
اله من شکرت
استاد عباس منش عزیزم سپاسگزارم
اعضای خانواده ی من از همتون سپاسگزارم
قول میدم زیادتر بیام و کامنت بذارم همتون خیلی خوبید خداروشکر