عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 46


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری عواقب تصمیمات احساسی
    419MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی عواقب تصمیمات احساسی
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

719 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 451 روز

    بنام خدای یکتا ️

    درود بر استاد عزیزم عباسمنش مهربان و بنده خوب خدا وهمسر همراهشون. بانوی عزیز

    استاد من این فایل تون رو در یکی از کانال ها دیدم

    اومدم اینجا پیداش کردم داخل سایت که تجربه و دیدگاهمون با شما به اشتراک بذارم که هم خودم هم شما و دوستان بازخوردها رو بگیریم و بدونیم که جهان قوانین خودش رو داره و جنس رود سوی جنس ، و ناظر جنس منظور رو مشخص می‌کنه و دنیا کسی و چیزی جز من نیست هر چه کنیم بخودمون میکنیم ارتعاش اساس سیستم جهانه

    استاد من یه بار از حرف کسی ناراحت شدم که انتقاد کرده بود چرا تو نمیری یه کاری کنی سرکار و… من اونموقع خیلی داغون بودم مریض بودم و همه جور مسئله داشتم و تمام زورمو هم البته زدم و البته فهمیدم که زور جواب نمیده

    استاد بقول شما که گفتید حالا که اینطور شد منم اینکار میکنم ، من هم با شدت عصبانیت دنبال کار گشتم و یکی دوتا پیداکردم ازشون بازدید کردم

    استاد چون با حس عصبانیت شروع کردم کارو نتیجه‌اش خیلی وحشتناک بود

    پام آسیب دید ، جنگ دعوا بین همکارا، صاحب کار بازی در می آورد و..

    البته خیلی چیزهای هم باعث رشدم شد

    یادگرفتم حقوق هم خوب بود اما

    امکان ادامه اون کار مقدور نبود و اومدم بیرون ازش

    و حتی برای گرفتن مدرک دانشگاهی هم همینطور مقاومت داشتم و کسی پاسخگو نبود امادش نکردن ،بی مسولیتی میکردم و من باید میرفتم شهرستان دانشگاه با هزار زحمت و…

    اما کم کم یادگرفتم از بزرگان مثل مولانا و از شماهم خیلی خیلی چیزها یادگرفتم عشقید شما که اتفاقات همسنگ ارتعاشات درونی ماست ، هرچقدر من درونم پاک تر وخالص تر باشه به همون میزان موارد خوب و خالص رو جذب میکنم

    راهکارم ؛دیگه اجازه میدم آگاهی حرف بزنه نه ذهن و احساسات ، مقاومت عجله و خواستن چسبیدن و… رو

    کنار گذاشتم اولش راحت نبود خیلی هم دردناک بود

    اما کم کم یادگرفتم

    راهکارم این بود که قوانین الهی رو بفهمم که صبر با خوشدلی آرزو رو میاره نه عجله

    که رهایی و حس نیاز نداشتن و گدای چیزی نبودن نعمت ها رو میاره

    که صبورتر باشم ، حلم داشته باشم ، فکر نکنم زندگیم به این مدرکه بنده چه بسا مدرک گرفتم چهارساله هنوزم هیچ کاری باهاش نکردم حرص خوردم بدنم فقط خراب کردم با حرص مقاومت و عصبانیت و..

    که فضای درونم رو باز کنم احساس انبساط رو تمرین کنم که حس کمال کنم

    این احساسات متعالی آرامم میکرد ، صبورتر و خردمندانه تر رفتار میکردم تصمیم می‌گرفتم و چون انرژی پاک و ارتعاش بالا تری در من ایجاد میشد نعمتها به سمتم می اومدن و اتفاقا همین مدرکم بطرز معجزه آسایی وقتی دیگه رهاکردم و گفتم دیگه نمی‌خوام یه شخصی پیدا شد که گفت فلانی هیچ سمت مهمی نداره توی دانشگاه اما کارهمه رو راه میندازه آدم خوبیه

    من شمارش گرفتم باورتون نمیشه بعد یکسال بهشون پیام دادم ک مسئله ام اینه ..و اون بنده خدا درعرض یک هفته همه کاراشو انجام دادم حتی گفت خودم میام شهرتون و براتون میارم دیگه کرونا بودو تردد غدقن شد در شهر و یکبار خودم رفتم تحویلش گرفتم اما اون دست خدا رو هم ندیدم قیافش اون ساعت دانشگاه نبود ولی تماس گرفتم و حسابی تشکر کردم ازش

    الآنم دوستدارم یه کار خیلی خوب راحت در مکان خوب و در آرامش که از پسش بخوبی بربیام داشته باشم صبر میکنم چندروزه ذهنم هی میگه برو من میگم آرام باش سارا همه چیز خودشون نمایان میشه خداروشکر و پیشاپیش سپاسگزار خدا هستم برای نعمتها و فرصت های رشد و شکوفایی که بهم عطا می‌کنه و برکت میده ممنونم از وجود تون ️

    صبر آرد آرزو را نه شتاب

    صبر کن الله علم با صواب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    بسیاری از ما گاهی در تمام زمینه ها : تصمیماتی با داشتن احساس لحظه ای بد مانند ترس و خشم یا احساسات مثبت شدید می گیریم و ضربات جبران ناپذیری به خود و دیگران وارد می کنیم که در نهایت باعث پشیمانی ما خواهد شد

    برای خود خط قرمز قرار داده :

    *زمانی که در غلیان احساسی هستیم هیچ تصمیمی اتخاذ نکنیم:

    اجازه دهیم: زمان به مرور احساسات بد یا خوب ما را کاهش دهد

    *خود را بشناسیم و بدانیم با گرفتن تصمیمات در زمان احساسات منفی یا مثبت شدید نتایج نادرستی می گیریم

    سعی کنیم در این لحظات همواره به خود با روش های زیر احساس آرامش دهیم:

    -10 تا 20 نفس عمیق بکشیم و هر بار 5 ثانیه نفس خود را نگه داریم اینگونه اکسیژن کافی به مغز ما رسیده و احساسات بد ما فروکش می کند

    -در طبیعت پیاده روی کرده با خود صحبت و ذهن خود را آرام کنیم به دنبال الگوهای مناسب باشیم از نعمت های خود سپاسگزاری و به اتفاقات خوب آینده فکر کنیم

    -دوش آب سرد بگیریم این روش بسیار قدرتمند است و باعث می شود احساسات منفی ما کاهش یابد

    -همواره به یاد داشته باشیم اگر در شرایط منفی احساسی تصمیم بگیریم با هر منطقی دست خود را در آتش فرو می بریم

    -همراه بودن با حیوانات خانگی یکی دیگر از روش هایی است که باعث آرامش بیشتر می شود

    زمانی که ذهن خود را با روش های بالا آرام کنیم:

    تصمیمات بسیار بهتری می گیریم باید خود را به درستی بشناسیم و بدانیم کدام روش به ما کمک بیشتری می کند:

    آنها را یادداشت کرده تا زمانی که با شرایط احساسی منفی مواجه شدیم از آنها به نفع خود بهره برداری کنیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    واقعا سپاسگذار خدا و شما هستم که این بستر رو فراهم کرده که بتونیم با گوش دادن و رفتن تو‌درونمون و نوشتن کامنت خیلی ایرادهامون رو درست کنیم

    سال ها قبل چیزی به اسم کنترل ذهن نمی دونستم چیه

    براحتی و تحت تاثیر شرایط بیرون و افراد بیرون من حالم خوب ‌و بد می‌شد

    همیشه میگفتم خدایا یعنی فردا میشه حالم خوب باشه ، میشه یه روز من حالم خوب باشه

    اصلا نمی دونستم داشتن حال خوب و فکر خوب قانون داره

    اره قانون …. هر چیزی تو این دنیا قانون داره

    چون همه چیز این دنیا بر اساس هماهنگی خیر ‌و رشد هست

    پس همیشه میتونه حال ما خوب باشه

    ولی من چون الگوهام از بچگی همه همینطوری بودن فکر میکردن طبیعت و شیوه دنیا همینه

    و واقعا عمیقا از جهان پرسیده بودم که می خوام حالم خوب باشه چرا حالم خوب نیست

    چرا نمی تونم برنامه هایی که واسه روزم میچینم رو اجرا کنم یا اگه اجرا کنم چقد با حس بد و حال بد هست ؟؟!

    چرا نمی تونم رو کارهام ثابت بمونم

    چرا تقی به توقی میشه افسار از دستم خارج میشه و میره واسه چند روز چند هفته و …

    البته الان دقیقا یادم نیست

    و بعد متوجه شدم دلیل این حال بد من اینه کخ من کنترلی رو فکر هام ندارم هر چی از بیرون بیاد میپذیرم واکنش میدم ….!

    بعد شروع کردم به کنترل افکارم

    و ستاره قطبی ‌‌ کم کم حال خوبم پایدار تر شد تونستم برنامه های روزانه ام رو تا آخر انجام بدم‌

    تونستم وقتی یه اتفاق بیرونی بد میوفته یا یه فردی یه چی میگه راجع بهم اصلا واکنش نشون ندم

    چرا ؟

    چون اهرم رنج ‌ لذتش و ایجاد کردم

    یعنی ازون گذشته ام‌ایجاد شد

    اگه به هر دلیییییلی اوضاع از دستت خارج شه افکارت از مسیر خارج شه ‌احساساتت ….تو از حالت خالق بودن خارج و واکنش گر میشی

    هیچ کنترلی رو زندگیت نداری بقیه از بیرون کنترلت میکنن

    ‌‌این واسم خیلی رنج اوره که یه چی منو کنترل کنه حالا یه آدم با حرف هاش یا یه اتفاق

    من از قدرت دادن به هرچی بیرون از خودم بیزار بودم

    پس وقتی شنیدم واکنش نشون دادن به بیرون یعنی قدرت دادن بهش

    وقتی فهمیدم با توجه به هر چیزی دارم قدرت خالقه ای که باید واسه لذت ‌‌خواسته ها و‌هدف هام بزارم رو دارم میدم بهش

    خیلی ترسیدم

    گفتم با دست خودم قدرتی که خدا بهم داده رو دو دستی بدم دست به چیزی که خارج از کنترل منه

    این که یکی یه چیزهایی راجع بهم میگه که درست نیست بیام وقت بزارم خودمو اثبات کنم ؟ چرا چون فکر میکنم حرف اون آدم خود اون آدم تاثیر تو زندگی من داره ! یعنی خودم انقد ضعیف و بدبخت و ناتوان هستم یا خدا انقد ضعیفه که همچین جهانی خلق کرده که آدم ها با حرف هاشون بتونن زندگی یکی دیگه رو تغییر بدن

    البته دوره عزت نفس خیلی بهم کمک کرد

    آگاهی هاس دوره عزت نفس برای کنترل ذهنم

    و اینکه چون من یک سری برنامه های روزانه واسه خودم دارم و طبق تجربه ام دیدم اگر احساساتم رو مدیریت نکنم نمی تونم خوب تمرکز کنم رو کارهام خود به خود دیگه از بیرون سعی میکنم همه چی رو ببندم

    ولی یه پاشنه های اشیلی دارم که وقتی میاد قشنگ میبینم اصلا اون لحظه قدرت مقابله باهاش رو ندارم

    سریع باید یه کاری کنم حواسم ازش خارج شه

    چون با فکر کردن و صحبت با خودم نمیشه !! چون حالم اون لحظه انقد بد میشه که فقط یه کار شدید میتونه ازون حال درم بیاره

    چیزی که تجربه کردم پیاده روی ، دویدن ، ویدیو های استاد رو دیدن به صورت طولانی رگباری ، هر جیزی که ذهن و احساس و‌کل وجودم رو بخواد ….. مثل دویدن ، بازی کردن با یه نفر ، صحبت و حضور در یک جمع

    یعنی اون وجودم باید ازون شرایط کنده بشه و یه سری چیزهای کمکی هست که واقعا هم خدا اون لحظه متناسب با شرایطم واسم می فرسته

    خیلی وقتا میدیدم خونمون مهمون میاد

    به خدا چون با همه وجودم تلاش میکردم ازون حالت خارج شم نمی تونستم و خدا هم میدید خودش برام راه های کمکی میفرستاد

    و طبیعت همیشه تو هر حالتی حال منو عوض میکنه اگه تایم طولانی باشه کاملا ریست میشم

    چون طبیعت تو رو شبیه خودش میکنه

    نیایش یا خدا اگه عمیق هم باشه کامل شرایط منو تغییر میده

    حتی نوشتن هم‌همینطور‌هست …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1707 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    خداروشکر میکنم که من رو توی این مسیر سراسر نعمت و خیر و برکت همراهی میکنه، هدایت میکنه که هر روز بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم و من رو به این فایل زیبا و فوق العاده که ازاصول مهم قوانین هست هدایت کرده تا یادآوری بشه برام که احساس خوب=اتفاقات خوب. خدایا شکرت

    جالبه این فایل رو من برای اولین بار هست که دیدم و علی رغم اینکه از تقریبا دو سال پیش هر فایلی که روی سایت میومد سریع مطلع میشدم اما الان توی مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم و شنیدمشون که باز هم جای بسی شکرگزاری داره.

    قبل از استاد که با یک مدرس دیگه ای توی زمینه ی قانون جذب پیگیر این مسائل بودم و ایشون واقعا انسانی بود که اون زمان، و با توجه به سطح درک و آگاهی های اندک من انسان فوق العاده ای بود برام، این بحث تصمیمات احساسی رو شنیدم بودم و خدارو شکر خیلی خیلی جاها تونستم برای خودم به کارش بگیرم، تونستم تاثیر منفی گرفتن تصمیمات احساسی رو ببینم و تونستم تفاوت نتایج این دو دسته افراد رو از هم تمیز بدم.

    توی زمانی که انسان احساساتیه، علی الخصوص زمان های احساسات منفی، اولین و مهم ترین و اصلی ترین و بهترین کار اینه که احساس خودش رو آروم کنه و به یک شرایط یه ذره بهتر برسه، بعد که بهتر شد دوباره بهتر بشه و این بهتر شدن ادامه پیدا کنه تا اینکه کاملا از اون موضوع سرد بشه و بتونه با عقل سالم و کامل درمورد اون لحظه و اون اتفاق تصمیمش رو بگیره. یعنی مهم ترین و مهم ترین کارش اینه که خودش رو آروم کنه. هیییچ کاری اولویتش بالاتر از این موضوع نیست. نه جواب دادن به طرف مقابل، نه داد وبیداد کردن برای نشون دادن خشمت، و نه هییچ چیز دیگه ای درست نیست و فقط و فقط بایستی خودش رو آروم کنه.

    یکی از کارهایی که من توی شرایط احساسی منفی میگیرم که خودم رو کنترل کنم و نزارم شیطان سوار بر ذهن و مغزم بشه این هست که یمک لحظه مکث میکنم، و میرم به درون خودم و با خودم میگم: خب الان ذهنم داره اینطوری میگه، دلم چی میگه؟

    که بیشتر مواقع جواب میاد که: هیچی نگو الان و فقط نفس عمیق بکش. یا میگه تو چشم های طرفت با آرامش زل بزن و هیچی نگو. یا میگه صبر کن و با آرامش بهش بگو بعدا صحبت میکنیم اگه اشکال نداره، یا میگه بابا تو که این یارو رو میشناسی، این هی دویت داره بحث کنه یا خودش رو نشون بده یا همیشه آه و ناله کنه. جرا اعصاب خودت رو بهم میریزی؟ و اینکه آخر این صحبت ها، یعنی تقریبا 99 درصدشون با احساس آرامش و حل شدن اون موضوع خاتمه پیدا کرده و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

    پرا میخوای پابه پاش عصبی بشی که قطعا برای تویی که اینقدر همیشه به لطف خداوند مهربان آرومی، این یه مسابقه ی دو سر باخته، که هم اعصاب خودت رو بهم میریزی و هم اون یارو چون دوست داره بحث و جدل کنه اخرش اون توی یه نبرد بی پایه و اساس پیروز میشه و احساست دو برابر بد میشه.

    من دیدم توی محل کارم که یکی از همکارهای بسیار نزدیک خودم فقط و فقط و فقط شیطان سوار بر ذهنش شده و انقدر از درون آشفته و عصبی بود، و انقدر سریع از کوره در میرفت و همه یه جورایی یا ازش میترسیدن یا اینکه از عمد عصبیش میکردن که دستش بندازن. توی عصبانیت هیچ چیزی بجز خرابی بیشتر نیست و هیچ حرکت مثبتی توی این کار نیست.

    الان یاد یکی از داستان های کتاب های مدرسه افتادم که امام علی با یکی از مبارزان سپاه کفار مبارزه میکرد و کار به جایی رسید که اون مبارز رو انداخته بود روی زمین و نشست روی سینه ش که کار رو تموم کنه، همون لحظه اون طرف آب دهنش رو تف میکنه روی صورت امام علی.

    امام علی که میخواسته طرف رو بکشه یک لحظه از روی سینه طرف پا میشه و چند قدم راه میره و دوباره برمیگرده و کار رو تموم میکنه.

    بعدا ازش میپرسن که دلیل این کارت چی بود؟ گفت چون نمیخواستم نیت کارم از بین بره. نمیخواستم بخاطر عصبانیت از حرکت اون کافر اون رو بکشم بلکه میخواستم نیستم در جهت رضای خدا و مبارزه با کفر باشه.

    به نظر من طبیعت بهترین نماد از خداوند و مظهر کامل ویژگی های خداوند و بهترین جا برای درک حضور خداوند وصحبت کردن باهاشه.

    توی طبیعت هم هیچ جایی نیست که همراه با آشفتگی و به هم ریختگی و از هم گسستگی باشه. و همیشه از دریا گرفته، تا اقیانوس و کوه و جنگل و دشت و آبشار و همه جا همراه با آرامش و صداهای لذتبخش و احساس های آرامش دهنده همراه بوده که بهترین جاها برای درک خداوند و صحبت خداوند با بنده هاش هم همین جاهاست و من چه قدر خداوند مهربان راهنماییم کرده به این جاها و چه قدر باهام صحبت های قشنگ قشنگ کرده. و هر جا هم که باد صدای وحشتناک و ناله و زوزه و غرش همراه بوده یک خسارت و خرابی به همراه داشته. زبان خداوند آرامشه و اون زمان هاست که صدای خداوند رو میشنویم. خود پیامبر هم یک ماه یک ماه میرفته توی غار حرا برای اینکه بهتر بتونه در کمال آرامش و توی اون سکوت کوهستان با خدا ارتباط بگیره.

    من چون خیلی وقت ها با همین روشی که بالا گفتم سعی کردم خودم رو آروم کنم خداروشکر اکثر تجربه هام توی همچین موقعیت هایی خوب و مثبت بوده و البته بودن شرایطی هم که نتونستم ذهنم رو و خودم رو کنترل کنم و انقدر عصبانی و داااغغ شدم که همون لحظه به مشکل درد معده برخوردم و در پایان هم اون ماجرا با خوبی و خوشی تموم شد و رفت و خودم فهمیدم که میتونستم چه قدر بهتر و آروم تر باشم اون لحظه.

    این نکته خیلی خیلی ارزشمند هم که استاد به زیبایی بهش اشاره کردن فوق العاده کارا و مفیده. که ما از قبل با خودمون مشخص کنیم که اگر من توی یه موقعیتی شرایط داشت از کنترلم خارج میشد چه طور ذهنم رو کنترل کنم که بهتر جواب بده و نتیجه بهتری بگیرم. در واقع دارم ذهنم رو قوی میکنم و تربیت میکنم برای قوی بودن توی شرایطی که میتونه یا بد و یا خیلی خوب پیش بره.

    کارهایی که به نظر خودم میتونم انجام بدم تا ذهن خودم رو توی شرایط احساسی کنترل کنم:

    1- نفس عمیق بکشم و بلافاصله به درون خودم برم. با خودم میگم خب ذهنم الان این حرف رو میزنه و میگه این کار رو بکن دلم چی میگه؟ . که جواب در اکثر مواقع عالی خواهد بود.

    2- چن تا نفس عمیق پشت سر هم بکشم

    3- یک یا دو لیوان آب خنک بخورم که مثل گرفتن دوش دمای بدن رو پایین میاره

    4- از اون موقعیت یا اون محل کلا فاصله بگیرم و ترک کنم اون محل رو.

    5- خودم رو با یه چیز دیگه ای مشغول کنم که نیاز به تمرکز بالایی داره

    6- یک فعالیت فیزیکی سنگین انجام بدم که نیاز به انرژی زیادی داره، چون توی این موقعیت ها مغز فقط میگرده که نیازهای اولیه بدن مثل اکسیژن رو برای بدن تامین کنه و نمیتونه روی مسائل حاشیه ای متمرکز کنه.

    7- از قبل ذهنم رو و خودم رو توانمند و مجهز کنم که اگه فلان موقعیت پیش اومد من چه طوری خودم رو کنترل کنم و بهتر عکس العمل نشون بدم.

    نکته ای که همین الان بهش رسیدم اینه که پشت عصبانی شدن و ایجاد احساس بد توسط شرایط بیرونی، یک باور مخرب وجود داره و اون اینه که شرایط بیرونی و یا انسان های دیگه دارن روی زندگی من، روی افکار من و روی احساسات من تاثیر میزارن، اون ها دارن توی زندگی من تاثیر میزارن. شرایط بیرونی روی زندگی من تاثیرگذاره. پدرم، مادرم، خانواده م ، همکارام، فلانی و بهمانی نمیزارن من حالم خوب باشه و اون ها هی حال من رو بد میکنن و . . .

    در حالی که اصل و اساس همه این اموزش هایی که ما الان داریم کار میکنیم و یاد میگیریم این هست که شرایط بیرونی اصلا و هیچ تاثیری روی زندگی ما نداره و ما هستیم که زندگی خودمون رو خلق مکنیم نه اسنا های بیرونی، نه شرایط و اتفاقات بیرونی، آدم ها، نه بالارفتن دلار و دوست و رفیق و خانواده و همکار.

    و ایجاد عصبانیت داره این باور رو در ما ضعیف میکنه که ما خالق و اداره کننده زندگی خودمون هستیم و هر چی که بیشتر نتونیم کنترل کنیم احساست خودمون رو، باور خلق زندگی ما توسط خودمون ضعیف تر میشه.

    پس اگر من هر لحظه به این خودآگاهی برسم که خودم هستم که خالق زندگی خودم هستم و هیچ عامل و انسان و شرایط بیرونی روی من و زندگی من و احساسات و تصمیمات من تاثیرگذار نیست، خیلی میتونه کمک کننده باشه برای کنترل احساساتم و میتونم با توکل به خدای مهربانم بهتر کنترل کنم شرایطم رو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان

    بازم این فایل برمیکرده به کنترل ذهن کنترل ذهن همون کنترل احساس هست

    من اگه بتونم ذهنم رو کنترل کنم می تونم احساسم رو کنترل کنم می تونم زندگیمو کنترل کنم و در نتیجه می تونم خلق کنم

    می تونم زندگیمو اون سمتی که می خوام ببرم

    من وقتی حسم بده یا حسم خیلی خوبه افکارم از کنترل خارج شده ‌‌عملا منفعل میشم

    پس برای انجام دادن برنامه ها و اهدافم مهارتی که باید همیشه روش کار کنم حفظ حالم هست ‌‌کنترل افکارم

    من واقعا افرادی رو میبینم که بل داشتن پول هیچ کاری از دستشون بر نمیاد

    مولا میگه اعصابم خورد بوده نتونستم کارهامو کنم

    وقتی احساسم رو ول کنم عملا برنامه هام رو ول کردم

    حالا این احساس می تونه هر چی باشه که بر من غلبه کنه

    احساس سرزنش ، حس گناه ، عصبانیت خشم حسادت ، نکرانی و ترس

    پس پیشنیاز موفقیت و خوشبختی حال خوبه

    ‌تو حال خوب هدایت میشیم به حال خوب بیشتر و راه حل ها از راه میرسن

    تمام مشکلات گذشته ام و از دست دادن هام به خاطر این بوده تو احساس بد یا خیلی خوب بودم که بهم غرور و‌طمع دست داد

    وقتی یه فرد زیاد موفق بشه اگر نتونه خودش رو‌کنترل کنه غرور میکیره اون رو و دیگه اون کارهایی که باعث موفقیت شده رو ول میکنه

    اگه یه فردی نا امیدی بهش غلبه کنه بازم نمی تونه هدایت بشه به راه حل ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    علی سادات گفته:
    مدت عضویت: 370 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همچنین دوستان عزیزم

    منم تصمیمات احساسی زیادی گرفتم که ضربه خوردم و بعد خودم خیلی پشیمون شدم

    ولی خداروشکر کم کم تونستم خودمو جمع جور کردم موقع اینکه عصبی یا احساس بدی داشتم

    یکی از کارهای که میکنم وقتی عصبی یا احساسم بده سعی میکنم اون مکانی که هستمو ترک کنم یا خیلی سعی میکنم تا جایی که امکان داره حرفی نزنم واز موقعی که وارد سایت استاد شدم خدارو 100 هزار مرتبه شکر باز تو این شرایط شخصیتم خیلی بهتر شده ولی چون احساس بد واقعا کنترل کردشون بعضی وقتا خیلی سخت میشه باید بتونیم همیشه روی خودم کار کنم تا تسلطم رو بیشتر کنم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1660 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و دوستانی که واسه خوندن کامنت من وقت میزارن

    خواستم بگم من در طول زندگیم تمامی ضربه هایی که خوردم بخاطر همین تصمیمات احساسی بوده و از روزی که خودمو شناختم خداروشکر دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکردم البته ذهن رو باید تا آخر عمر کنترل کنیم چون اگه کنترل نشه ضربه میزنه من خیلی خیلی خییییلی مثال دارم از اینکه در لحظه ای که از رو احساسات حالا چه مثبت چه منفی ولی اغلب منفی تصمیم به گفتن حرفی کردم یا تصمیم به انجام کاری گرفتم و بعدها ضربه بدی رو از همون تصمیم خوردم یعنی اگه بخام همه رو بگم که تا ماه ها حرف واسه نوشتن دارم و به نظرم خوب نیس که مرور اشتباهات کنم چون ناخودآگاه تمرکزم میره رو اتفاقات بد و اینکه خودمو سرزنش نمیکنم چون قبلا من خودمو نمی‌شناختم هیچ خودشناسی از خودم نداشتم پس توقعی ندارم که چرا من از رو احساسات تصمیم میگرفتم شاید واستون خنده دار باشه ولی من حتی موقعی که از رو احساسات از نوع دلسوزی به یه گدا کمک کردم بازم ضربه خوردم و اون کسی که فکر میکردم نیازمند هستش هر روز به محل کارم میومد و با گریه و زاری ازم کمک میخاست و یک روز که ردش کردم با خشم اون طرف روبرو شدم که از تعجب سکوت کردم و بعدها فهمیدم اصلا نیازمند نبوده و اینم یکی از عواقب احساسی تصمیم گرفتنم بخاطر همین وقتی احساس عصبانیت یا ناراحتی یا حتی شادی بیش از حد دارم در چنین مواقعی برای تصمیم گیری تمرکزم رو از رو اون احساس بردارم و وقتی که کم کم آروم شدم از خداوند میخام که بهم راه درست رو نشون بده و از ته قلبم وقتی از خدا کمک میخام خداوند یه راهی جلو پام میزاره ولی هدایت خداوند فقط موقعی میاد که آرامش داشته باشم وگرنه هنگام ترس و عصبانیت و ناراحتی بیشتر از مسیر هدایت خارج میشم و نمیخام بگم الان من کامل به خودشناسی رسیدم ولی خدارو هزار مرتبه شکر خییییلی بهتر شدم و بازم جا داره که منطقی تر عمل کنم فقط اینو بگم که وقتی تو اوج احساسات منفی هستیم باید سکوت کنیم که سکوت نشانه حکمت هستش وقتی در اینجور مواقع سکوت کنیم لااقلش اینکه به خودمون و دیگران ضربه نمیزنیم چه با عمل کردنمون چه با حرف زدنمون

    خدایا مارو به راهی که تهش خوشبختی مطلق هستش هدایت کن الهی آمییییین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    امید فخارپور گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    به نام خداوند یکتا

    درودوقت بخیرخدمت استادعباس منش وخانم شایسته ودوستان عزیز

    خداوند راسپاس گذارهستم اینکه بنده روهدایت نمودتاباسایت استادعباس منش آشناشوم ومسیرزندگی ام راتغییر دهم وباآموزهای شما زندگی آرام وشادهمراه باسلامتی وثروت وموفقیت نسبت به گذشته ام داشته باشم

    استادعزیزبنده برای اولین بارکامنت میگذارم قبل ازاینکه دراین بخش شرکت کنم ذهنم بامقاومت زیادروبروبوداینکه مثل همیشه فایل رو دیدم ودیگه نیازنیست کامنت بگذارم این فایل خیلی وقته توسایت بارگذاری شده ونیازنیست کامنت بگذارم وهمچنین الان موضوعی یادم نمیاد باشه برای بعدهمین که درگیرنجواهای ذهنم بودم شخصی رودیدم که مربوط بودباسوال اول شمابعدمتوجه شدم خواست خداوندهست تامشارکت داشته باشم درکامنت هاوخداوندرا سپاس گذارهستم که بنده رومثل همیشه موردهدایت قرارنموده.

    استادعزیز درخصوص سوال اول شما بنده درحوزه فروش تلفن همراه ولوازم فعالیت دارم.بعدشخصی یه بار یک کارت حافظه ازبنده خریداری کرده بود بعدازمدت کوتاه سوخت بعد ایشون کارت حافظه تحویل بنده داد تا ارسال کنم برای گارانتی خب مثل همیشه شرایط گارانتی روبهشون گفتم اینکه یک هفته تایک ماه زمان میبره تاگارانتی کارت حافظه روتحویل بده و20تومان هزینه ارسال روداره خلاصه اینکه یک ماه زمان روبردتاتحویل دادن بعدبامشتری تماس گرفتم بیادکارت حافظه روتحویل بگیرن ایشون بعدسه روز ازتماس بنده اومدن برای تحویل کارت حافظه بعدگفت خیلی زمان برده این چه گارانتی هسته تازه 20تومان هزینه ارسال بایدپرداخت کنم دراین زمان یه مقداراحساسی عمل کردم وگفتم قبل ازخریدشماشرایط روگفتم زمان ارسال گارانتی هم مجددگفتم وشرایط گارانتی همینه حالا چراگلایه میکنی ایشون هم بازدرجواب بنده با لحنی تندترجواب دادتاجایی پیش رفت نزدیک بود برخوردفیزیکی کنیم باامدن دوستان این قائله ختم به خیرشد. استادعزیز به گفته شمااگر اون لحظه احساسی عمل نمیکردم این موضوع پیش نمیومد ومی توانستم بهتر عمل کنم وبگم حق باشماست چشم گفته شماروبه شرکت گارانتی اطلاع میدم.بازهم خداوندراسپاس گذارهستم که همچی ختم به خیرشد.

    درخصوص سوال دوم استادعزیز بنده برای همسرم یه جوجه طوطی عروس هلندی هدیه داده بودم کم کم با رسیدگی خودهمسرم بزرگ شده بود ودست آموزشده بود اسمش هم گذاشته بود پسته خودم وهمسرم خیلی این طوطی رو دوست داشتیم هرزمان واردمنزل میشدم پسته اگرتوقفس بوداینقدرصدامیزد تابیارمش روی دستم واگر آزادبود پروازمیکرد میومد روی دستم یه روز صبح میخواستم برم سرکار بعد خودم وهمسرم فراموش کردیم پسته تو قفس نیست همسرم درب منزل رو نبسته بود مشغول تمیزکردن کفش خودش شد منم تو راه پله بودم باهمسرم صحبت میکردم بعد پسته صدای منوشنید پرواز کرد بیاد رو دستم بعد دقیق متوجه نشدم از چی ترسید پنجره راه پله هم باز بود ازپنجره رفت بیرون دیگه نشد پیداش کنیم بعدخیلی ناراحت شدیم به همسرم فقط گفتم اخه چرا دربو نبستی بعد از این دیگه هیچی به ایشون نگفتم درصورتی خیلی عصبانی وناراحت بودم همش یه چی بهم میگفت همسرمو سرزنش کنم ولی جلوی خودموگرفتم وگفتم ایشون خودش بیشترازمن ناراحته بلاخره این پرنده ازخودش بوده واینکه ازروی قصد درب منزل رو بازنگذاشته یکی دوساعت ناراحت بودم بعد گفتم خداوندا سپاس گذارشما هستم حتما میبایست این پرنده ازپیش ما بره وگفتم خداوندا امیدوارم این پرنده هرجاهسته سلامت باشه به دست هر شخص دیگری رسیده حلالش باشه وامیدوارم بهتر ازما بهش رسیدگی کنه واینکه دل یه شخص دیگه که این پرنده به دستش رسیده وشاد شده وباعث خیر شده خداوندا ازشما سپاس گذارهستم وهمین که این آرزو رو کردم خیلی آرام شدم مجدد سپاس گذار خداوندهستم.

    فقط استاد عباس منش خیلی خوشحال هستم برای اولین بار درسایت زندگی سازمون کامنت گذاشتم ازخداوند سپاس گذار هستم وهمچنین سپاس گذارشما استاد عزیز وخانم شایسته هستم.

    آرزوسلامتی وزندگی سرشارازثروت وموفقیت وکنترل ذهن واحساس برای همه انسان ها راازخداوندیکتا درخواست میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    امید فخارپور گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    به نام خداوندیکتا

    درودوقت بخیرخدمت استادعباس منش وخانم شایسته ودوستان عزیز

    خداوند راسپاس گذارهستم اینکه بنده روهدایت نمودتاباسایت استادعباس منش آشناشوم ومسیرزندگی ام راتغییر دهم وباآموزهای شما زندگی آرام وشادهمراه باسلامتی وثروت وموفقیت نسبت به گذشته ام داشته باشم

    استادعزیزبنده برای اولین بارکامنت میگذارم قبل ازاینکه دراین بخش شرکت کنم ذهنم بامقاومت زیادروبروبوداینکه مثل همیشه فایل رو دیدم ودیگه نیازنیست کامنت بگذارم این فایل خیلی وقته توسایت بارگذاری شده ونیازنیست کامنت بگذارم وهمچنین الان موضوعی یادم نمیاد باشه برای بعدهمین که درگیرنجواهای ذهنم بودم شخصی رودیدم که مربوط بودباسوال اول شمابعدمتوجه شدم خواست خداوندهست تامشارکت داشته باشم درکامنت هاوخداوندرا سپاس گذارهستم که بنده رومثل همیشه موردهدایت قرارنموده.

    استادعزیز درخصوص سوال اول شما بنده درحوزه فروش تلفن همراه ولوازم فعالیت دارم.بعدشخصی یه بار یک کارت حافظه ازبنده خریداری کرده بود بعدازمدت کوتاه سوخت بعد ایشون کارت حافظه تحویل بنده داد تا ارسال کنم برای گارانتی خب مثل همیشه شرایط گارانتی روبهشون گفتم اینکه یک هفته تایک ماه زمان میبره تاگارانتی کارت حافظه روتحویل بده و20تومان هزینه ارسال روداره خلاصه اینکه یک ماه زمان روبردتاتحویل دادن بعدبامشتری تماس گرفتم بیادکارت حافظه روتحویل بگیرن ایشون بعدسه روز ازتماس بنده اومدن برای تحویل کارت حافظه بعدگفت خیلی زمان برده این چه گارانتی هسته تازه 20تومان هزینه ارسال بایدپرداخت کنم دراین زمان یه مقداراحساسی عمل کردم وگفتم قبل ازخریدشماشرایط روگفتم زمان ارسال گارانتی هم مجددگفتم وشرایط گارانتی همینه حالا چراگلایه میکنی ایشون هم بازدرجواب بنده با لحنی تندترجواب دادتاجایی پیش رفت نزدیک بود برخوردفیزیکی کنیم باامدن دوستان این قائله ختم به خیرشد. استادعزیز به گفته شمااگر اون لحظه احساسی عمل نمیکردم این موضوع پیش نمیومد ومی توانستم بهتر عمل کنم وبگم حق باشماست چشم گفته شماروبه شرکت گارانتی اطلاع میدم.بازهم خداوندراسپاس گذارهستم که همچی ختم به خیرشد.

    درخصوص سوال دوم استادعزیز بنده برای همسرم یه جوجه طوطی عروس هلندی هدیه داده بودم کم کم با رسیدگی خودهمسرم بزرگ شده بود ودست آموزشده بود اسمش هم گذاشته بود پسته خودم وهمسرم خیلی این طوطی رو دوست داشتیم هرزمان واردمنزل میشدم پسته اگرتوقفس بوداینقدرصدامیزد تابیارمش روی دستم واگر آزادبود پروازمیکرد میومد روی دستم یه روز صبح میخواستم برم سرکار بعد خودم وهمسرم فراموش کردیم پسته تو قفس نیست همسرم درب منزل رو نبسته بود مشغول تمیزکردن کفش خودش شد منم تو راه پله بودم باهمسرم صحبت میکردم بعد پسته صدای منوشنید پرواز کرد بیاد رو دستم بعد دقیق متوجه نشدم از چی ترسید پنجره راه پله هم باز بود ازپنجره رفت بیرون دیگه نشد پیداش کنیم بعدخیلی ناراحت شدیم به همسرم فقط گفتم اخه چرا دربو نبستی بعد از این دیگه هیچی به ایشون نگفتم درصورتی خیلی عصبانی وناراحت بودم همش یه چی بهم میگفت همسرمو سرزنش کنم ولی جلوی خودموگرفتم وگفتم ایشون خودش بیشترازمن ناراحته بلاخره این پرنده ازخودش بوده واینکه ازروی قصد درب منزل رو بازنگذاشته یکی دوساعت ناراحت بودم بعد گفتم خداوندا سپاس گذارشما هستم حتما میبایست این پرنده ازپیش ما بره وگفتم خداوندا امیدوارم این پرنده هرجاهسته سلامت باشه به دست هر شخص دیگری رسیده حلالش باشه وامیدوارم بهتر ازما بهش رسیدگی کنه واینکه دل یه شخص دیگه که این پرنده به دستش رسیده وشاد شده وباعث خیر شده خداوندا ازشما سپاس گذارهستم وهمین که این آرزو رو کردم خیلی آرام شدم مجدد سپاس گذار خداوندهستم.

    فقط استاد عباس منش خیلی خوشحال هستم برای اولین بار درسایت زندگی سازمون کامنت گذاشتم ازخداوند سپاس گذار هستم وهمچنین سپاس گذارشما استاد عزیز وخانم شایسته هستم.

    آرزوسلامتی وزندگی سرشارازثروت وموفقیت وکنترل ذهن واحساس برای همه انسان ها راازخداوندیکتا درخواست میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    بهاره نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد قشنگم و باز هم ممنون که خدا من رو به این فایل هدایت کرد تا بوسیله شما (که امروز هم دستی از طرف خدا برای من بودید) با این فایل من و آگاه کنید و بهم تلنگر زدید که در این مواقع حواسم و جمع کنم

    و از خانم شایسته عزیز هم سپاسگزارم که باز به بهترین نحو از استاد و فضا فیلم گرفتند و شکارچی لحظات بسیار زیبا در پارادایس دوست داشتنی بودند

    و چقدر اون لحظه خواستنی و جای هزاران بار شکر داشت که استاد بین گیاهان و شاخه های طلایی قرار گرفته بودند و یک فضای معنوی رو در حین قدم زدند بوجود آوردند و اونجا که استاد گفت برای آرام کردن خودتون می‌تونید از نوازش حیوانات کمک بگیرید و چقدر اون لحظه زیبا بود که مرمری واقعا با موهای مرمریش تو آفتاب دلبری می‌کرد و براونی با اون پوست قهوه ای و نازش دوباره دل من رو برد و استاد در کنارشون قرار گرفت و به براونی دوست داشتنی ابراز احساسات کرد و احسنت به خانم شایسته عزیز که ایشون حتی تو فیلم برداری هم یک الگوی مناسب هستند و من چقدر از ایشون یاد گرفتم فقط در این مبحث

    چقدر موضوع این فایل زیبا بود و البته هدایتی امروز من چیز دیگری بود و من از قبل قصد داشتم این فایل و ببینم. و امروز قسمت شد که ببینم

    در رابطه با سوال اول که کجا ها احساسم به من چیره شدند و عواقب ناپسندی به همراه داشت:

    من سال یازدهم بود و ما یک امتحان ریاضی میان ترم دوم رو داشتیم که من بسیار خوب تمرین کرده بودم و و میشه گفت تا حدی آماده بودم و امتحان ما با بچه های حسابداری بود و مراقب هم دبیر تخصصی بچه های حسابداری بود.

    خلاصه من برگه رو پر می‌کنم و اول از همه میام بیرون و یکی دو تا سوال و به هم رشته ای های خودم که از دهم دوست بودیم می‌رسونم

    وقتی میام بیرون بعد از 10 دقیقه یه ربع یکی از هم رشته ای هام میاد میگه که وقتی تو برگت و تحویل دادی دبیر بچه های حسابداری برگه رو داد به بچه هاش و شروع کردند از رو تو نوشتن و من احساسات بد شد و ناراحتی من به شدت به جوش اومد و رفتم و دیدم برگم دست بچه های حسابداریه و با معلم بحث کردم و به مدت 1 الی 2 هفته با مدیر و ناظم و بچه ها بصورت پشت سر هم بحث کردم و نتیجه این شد که دوباره اون درس و امتحان بدیم! اما نمره ای که من تو امتحان دوم گرفتم بسیار پایین تر از نمره ای بود که من در امتحان اول گرفتم و این کار من هیچ ثمره ای جز ناراحتی و اعصاب خوردی و تکرار شدن اتفاقات بد نداشت!

    در رابطه با سوال دوم که چه مواقعی من احساسم و کنترل کردم و تصمیم احساسی نگرفتم:

    یادمه آخرای سال دهم بود و بعد عید بخاطر قضیه پَندَمیک مدارس تک و توک باز شده بودند و من هیچ شناخت خاصی از بچه های بقیه رشته ها نداشتم و اون ها هم همینطور بودند!

    و ما و بچه های رشته ی دیگه کلاس عمومی داشتیم و نشسته بودیم و هنوز معلم نیومده بود و من از قضا جلوی یکی از بچه های حسابداری می‌نشینم که اصلا نمی‌شناختمش و شروع می‌کنه می‌گه که آره اون دختره تو کلاس آنلاین چقدر و …. و همه می‌گن کی و میگی؟میگه بهاره رو می‌گم دیگه و بعد بچه ها میگن بهاره فتوگرافیک و می‌گی؟ می‌گه بهاره که آبجی دو قلو داره و بچه ها می‌گن که جلوت نشسته و اون از تعجب بهتش می‌بره و من یادمه اون لحظه فقط برگشتم بهش نگاه کردم و بعدش جام و عوض کردم و فقط توی اون لحظه تصمیم گرفته بودم که هیچی نگم و آرامش خودم و حفظ کنم تا تو آرامش قرار بگیرم

    این دو تا مثال من بود و من چقدر بعد از دیدین این فایل درس گرفتم که من از روی ناخودآگاهم در دوسال متوالی چه نتایجی رو رغم زدم

    البته من یک نکته اضافه کنم که بعد از قضیه یازدهمم یاد گرفتم که رو آدما برچسب نزنم و قضاوت نکنم و خودم رو درست بکنم و خدا شاهده ، فقط خدا شاهده که من سال آخرم رو با چه زیبایی ها و نعمت ها و دوست های خوبی تموم کردم! و مدرسم رو هم بلافاصله بعد از پایان آخرین امتحان یازدهم عوض کردم به این امید که این مدرسه بد بود مدرسه ی بعدی خیلی بهتر خواهد بود! اما سریع قبل از شروع مدرسه درس گرفتم تو تا وقتی بخوای شرایط بیرونی رو تغییر بدی اما خودت هیچ تغییری نکنی نتایج یکسان خواهند بود( مثل سال دهم و یازدهم که هر دو آدم های متفاوتی بودند اما با روحیات، اخلاقیات یک شکل و اینکه هر دو رشتشون هم حسابداری بود!(دقیقا این یک الگوی تکرار شونده تو روابط من بود که استاد در 10 قسمت با 10 موضوع متفاوت بصورت جادویی و معجزه آسا توضیحش داده و به من بسیار این فایل 10 قسمتی کمک فراوانی کرد))

    اما من بعد از شروع دوازدهم وقتی از یکی رفتاری رو می‌دیدم، می‌گفتم ، بهاره رو هیچکس برچسب نزن و قضاوت نکن چون همه که قرار نیست باب میل تو باشند و رفتار کنند! جهان جای تفاوت هستش این تویی که نباید مثل عموم جامعه نتیجه بگیری

    اما خداشاهده انقدر سال آخر رویایی و پر از خاطره تموم شد که حد و نساب نداره استاد قشنگم و دوستای خوبم گفتنش

    از الله مهربون برای همتون سلامتی، شادی، ثروت، سعادت، دوست های خوب و مهم تر از همه تصمیم نگرفتن در مواقع احساسی رو خواستارم

    خدایا باز هم شکرت که این شکر گفتن من خودش یک شکر به توان شکر بی نهایته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: