عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری عواقب تصمیمات احساسی
    419MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی عواقب تصمیمات احساسی
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید امین مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    با سلام خدمت استاد خوش استایل و درجه 1 و دوستان هم فرکانسی اینکه قطعا در عصبانیت اکثر تصمیماتی که گرفته بشه خطاست و مایه پشیمانی

    ولی خیلی وقتها خشم می‌تونه کار پیش ببره

    نه ک در خشم تصمیم بگیریم بلکه خیلی وقتها هست ک من از اهرم خشم برای رفع تنبلی در کارها استفاده میکنم و به شدت جواب میده.

    وقتی یک کاری ک چند وقته قراره انجام بشه و هی عقب میوفته خود ب خود توی مغزم می‌ره توی اهرم رنج و لذت و بعد اون رنج رو با خشم مخلوط میکنم و مثل یه شمشیر دو لبه میتابم ب اون کار و با سرعت هر چ تمام حلش می‌کنم.با حمایت و هدایت الله.

    خوش باشید و موفق و شاد و پر از انرژی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2725 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جانم

    و دوستان عزیزم در این منزل بهشت گانه

    یعنی این فایل پاشنه آشیل خیلی از انسانها هست 99/99 درصد جامعه

    و من و‌من

    چ ضربه هایی که نخوردم چه احساس پشیمانی هایی ک‌نداشتم و با دوره عزت نفس و با همون ر‌وزهای اول ب خودم اومدم و تصمیم گرفتم روند زندگی رو عوض کنم که اگر همون روند بود زندگی رو‌من تجربه‌نمیکردم‌‌

    هنوز هم‌هست این واکنشی رفتار کردن نسبت ب دیگران

    همین‌دیروز داشتم با آبجیم صحبت میکردم راجب شاگرد‌همسرم‌گفت‌و‌من‌هم احساسی ک‌نسبت ب‌اون‌شخص داشتم‌و‌سطح‌انتظارم‌ب واسطه همین‌خاهرم‌بالا رفته بود نسبت ب شخص

    زنگ زدم‌ب‌شوهرم‌و شانس آوردم جواب نداد‌‌ وگرنه خستگی بنده خدا رو‌بیشتر میکردم

    یادم‌میاد‌فریادم‌میاد‌‌ از این کنترل نکردن‌ذهنم

    یعنی‌4سال پیش هر حرفی و هر صحبتی و هر نشست و برخاستی و ب خودم میگرفتم منفی بافی میکردم یعنی یک‌انسان‌بسیار منفی نگر

    و احساساتی اصلا پس زمینه تجسمات ذهنی من دعوا بود‌همیشه

    العان هم‌اگر ی اهنگ‌ رپ‌ بزارن احساس میکنم تو‌رانندگی میخاهم دعوا‌کنم

    نمیدانم این‌احساس‌کمبود شخصیت از کجاها بالا گرفته

    فکر‌ کنم از همون دوره ابتدایی فقط میخاستم خودم را ثابت‌کنم

    یعنی‌ادمی‌بسیار احساسی و واکنشی

    اگر احساسم‌بالا‌برود‌‌ سریع باید بیفتم با طرف یا سریع در اوج‌ شادی قول میدهم ک اینکار و‌انجام‌میدهم همون قولهای الکی

    ذهن‌میگوید‌اینطوری ها هم نیست

    حداقل من از خودم اصلا راضی نیستم

    ذهنم میگه بعضی جاها تو از حقه خودت داری دفاع میکنی و‌نمیخای زور بشنوی

    مثلا نسبت ب رفتار آقایون غریبه ب خودم واکنشی هستم و دوست ندارم یکی با صدای بلند بخاد من رو‌بترسونه و سریع واکنشی میشم البته ب اندازه ی 5 انگشت‌ دست هم‌نمیشه این‌انفاقا در کل 2 بار از وقتی با قوانین اشنا شدم

    وگرنه همیشه مهربانی بوده

    اما نسبت ب همسرم‌مهربانتر شدم با همون اهرم رنج‌و‌لذت

    ک‌بی احترامی بی احترامی میاره و الگو‌گرفتن‌از خانم‌شایسته

    اتفاقا اینسری حرفی شد‌تو‌جمع‌4 نفره

    من سریع از ماشین پیاده شدم نفس کشیدم و رفتم سمت ی جمع 2 نفره غریبه و ازشون توضیحات کمپرشون و پرسیدم و چقدر زوج پایه ای بودن‌خداروشکر

    خیلی از خودم راضی بودم اونجا

    1 بار هم در احساس بد بودم سریع رفتم و دوش گرفتم و‌بخدا سبک شدم و خیلی چسبید و‌زیر دوش هی بخودم‌میگفتم‌احساس بد اتفاقات بد تو این و‌میخای و سریع جواب نه بود

    تمام این واکنش های بد برمیگشت ب نداشتن عزت نفس من

    یک‌پاشنه آشیل دیگ من اینه

    تا وقتی‌احساسم‌خوبه استوری واتساپ‌میزارم‌حالا میبینم‌ک‌کی دید کی ندید

    انقدر هم‌بدم‌میاد‌منتظر‌نگاه 2 یا 3 نفر بیشترم

    اخر چ لذتی دارد‌خودم‌هم‌نفهمیدم فقط از ضعیفی خودم هست که با‌ نگاه کسی دیگری جلب توجه بگیرم

    امروز ب خودم قول دادم‌حتی اگر حال خوب باشد دیگر نزارم استوری

    خدا ب خیر میکند برام این‌ ‌پاشنه را

    اما راجب همسرم بگم ایشون عالی هستن

    خودشون‌میگفت‌شاگردشون‌برای مرخصی از استادکارش اجازه گرفت و ب ایشون چیزی نگفت بابت نیامدن فردا

    فرداش ک‌برای رفتن ب‌خانه اومد پیش همسرم ایشون گفتن‌برن از همون استا اجازه بگیرن و اون اقا داشتن شاگرد‌ و‌تا ساعت 10 شب

    فرداشب هم اومد اجازه بگیره باز هم‌گفت برو ‌از همونی ک‌مرخصی گرفتی اجازه بگیر و‌شاگرد‌گفت معذرت میخاهم استا میلاد

    واکنشی رفتار نکرد‌ و یک تنبیه مدیرانه انجام‌داد و‌من چقدر یاد گرفتم‌از صحبت ایشون

    استاد در مقابل ی پسرخاله ای دارم که ایشون و قبلا یا حتی العان میگن شهرام دعوایی یعنی شب و روز تو محل بابت هر چیزی ایشون دعوا میفتاد اصلا یک روحیه ای بگیری داشت و داره با فامیل با برادر با خاهر با هم محلی

    و اصلا زندکی یک‌نفر مثل همسر من و ایشون قابل مقایسه نیست

    اصلا شخصیت با عزتنفس یک‌تجربه ای دیگه لی میده ب ادم

    من هم‌باید خیلی خیلی رو‌ خودم‌کار کنم ک‌ساکت‌باشم‌و‌حرف نزنم

    استاد بهرحال من خیلی خوشحالم بخاطر این‌فایل ها و‌سپاسگذار ب خاطر وجود شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ALi گفته:
    مدت عضویت: 1573 روز

    سلامممممم به همگی من هنوز فایل را ندیدم و دارم این کامنت رو میذارم

    داستان از اینجا شروع میشه که

    من یکی از خواسته هام خرید باغ بود

    و سال گذشته هدایت شدم به خرید باغ ولی شریکی با سه نفر در بهترین شرایط خرید و اینکه باغ من تو همون منطقه بهترین درختها رو داره استخر داره و درختها رو لوله کشی قطره ای کرده که آبیاری قطره ای بدیم

    و همیشه میگفتم من برای خرید باغ میخوام نقدی بخرم ولی هدایت شدیم به نقد و چکی خوده صاحب باغ پیشنهاد داد

    حالا به چند تضاد برخوردیم و مهم ترینش بحث کمبود اب منطقه و اینکه سختی آب چاه بالاس درختها رو میخشکونه

    که با کلی راه حل قرار شد آب شیرین تهیه کنیم و آبیاری بشه(در این موضوع اصلا ترسی نداشتم)

    حالا به یک تضاد دیگه برخوردیم

    که باغ های که مجوز ندارن خراب میکنن امشب که اومدم خونه بحثش شد که دارن خراب میکنن و کلی باغ های اون منطقه رو خراب میکنن

    اول از همه ترس اومد که وای خراب نکنن

    خوب باید بفروشیم

    من خواستمه و در کنار این خواستم میخوام ماشین 207 بخرم گفتم شاید یه سرمایه گذاری بکده که بفروشم یه ماشین بخرم

    گفتم نه من باور دارم وقتی میخوام خرید کنم چیزی رو نمیفروشم

    باید یه خواسته باشه که به تضاد برخوردم گفتم خدا تو هدایتم کنم به بهترین راه حل

    داشتم چرخ میزدم تو گوگل گفتم یه سری به سایت استاد بزنم این فایل رو دیدم و شروع به خواندن توضیحات کردم

    دیدم به چه جوابی الله اکبر

    و این موضوع همیشه تو تخیلاتم باغ را از خودم میدیدم

    و میگفتم نباید بفروشیم و صورت مسئله رو پاک کرد باید براش راه حل پیدا کرد

    نباید از روی ترس تصمیم گرفت

    همش جواب گرفتم فقط و فقط از روی توضیحات قبل فایل

    خدایا شکرررررررررت تو چقدر بزرگی لامصب و بزرگوار

    شبتون بخیر و شادی و طراوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مجید حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 1106 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و اعضای محترم گروه …من هم دوست داشتم بنویسم که با همه این اوصاف و شرایط سخت احساسی کنترل افکار بسیار سخت میشه و با شدت شرایط خاص حتما فرکانس آرامش دسرس نیست ولی با مثال لیورپول بنظرم میاد همه اون حرفه ای ها عکس العملهای حرفه ای هم دارن که از افکارو باورهاشون سرچشمه میگیره و انقدر برد براشون بزرگ هست که کیفیت بازیها تا این حد زیاد هست و این هم از ارزش های این نوع تفکر هست که گاهی غلظت زیادیش به عصبانیت هایی هم منجر میشه و در مقایسه نتایجشون با این رفتارها ارزش بالاتری داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلااام به سعیده عزیز

    کامنتتون عالیییی بود و پر از حس خوب و درس که نتونستم کامنت نزارم من ازتون سپاسگزارم که با کامنتتون بهم یاداوری کردین که من هم برای کنترل احساسات سایت رو انتخاب میکنم و انگار خدا از طریق سایت استادمون باهامون حرف میزنه اینو یادم رفته بود توی کامنت خودم بنویسم اینجا نوشتم که رد پایی به جا بزارم ولی خداییش نوشته هات به جانم چسبید که دستمو برد سمت نوشتن و قدردانی کردن

    سعیده عزیزم برات بهترینا رو آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم تشکر ویژه از مریم جون که چقدر عالی وبا صبوری این فایل زیبا را به تصویر کشیدن چقدر این پردایس زیبا شده چقدر درختان سرسبز و قشنگ شدن چه چمن های زیبا و جذابی

    خدایا شکر که این پردایس زیبا را داریم وکلی فایل های عالی ودرس زندگی را یاد گرفتیم

    درس های این فایل که موقع عصبانی و خوشحالی

    چطوری بر احساسات خودمان غلبه کنیم

    یکی از اون کارها نفس عمیق کشیدن وبه مدت پنج ثانیه و بیست بار این را انجام دادن و تمرکز بر روی تنفس داشتن چرا که در مغز در عین واحد دو تا کار نمی تواند انجام دهد من این کار را بارها انجام دادم واقعا خیلی نتیجه بخش است

    دومین کار پیاده روی کردن است وراه رفتن وبا خودمان صحبت کردند و در مورد خواسته صحبت کردند است

    سومین کار دوش آب سرد تمام افکار منفی را از بین می‌برد واین عصبانیت شسته می شود وازبین می‌برد و دمای بدن را پایین می‌آورد

    چهارمین کار این است که بدانیم وقتی که من در احساس منفی بمانم دستم می‌سوزد و در پرتگاه می‌افتم چرا احساس بد اتفاقات بد به همراه دارد

    پنجمین کار بودن با حیوانات و صحبت کردن با آنها و ناز کردن آنها ولذت بردن از وجود آنها

    یاد بگیرم که تو شرایط احساس بد نمانم واز قبل خودم را آماده کنم وهیچ قدمی بر ندارم وباید خودمان را بشناسیم وبدانیم چه کار به من کمک می‌کند یکی از بهترین کار برای من این است من الان نباید حرف بزنم وخودم را کنترل کنم واز خونه بیرون برویم این کار به من خیلی کمک کرده و هر وقت همسرم با کاری مخالفت می‌کند من سعی می کنم که ساکت باشم وحرف نزنم و اتفاقا اون کار به نفع من تمام شده

    هر کاری که در آن احساس ترس ونگرانی به همراه دارد نتیجه معکوس می‌شود وقتی که در شرایط خوب وعالی بودیم و رها وآزاد باشیم خداوند هم ما را هدایت می‌کند به سمت وسوی بهترین ها

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می‌خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسین عبدی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    با سلام و عرض احترام،

    بعد از شنیدن این فایل کاربردی،با خودم فکر کردم و دیدم که در طول زندگی و حتی همین اواخر تحت تاثیر احساسات که تصمیماتی گرفتم که بعدا به شدت پشیمان شدم،

    از جمله اینکه برای فردی کار پروژه ای را در اندک زمان ممکن و با بهترین کیفیت انجام دادم، و مبلغی را قبلا به عنوان پیش پرداخت دریافت کرده بودم و پس از اتمام کار نیز می بایست مبلغ 120 میلیون تومان پرداخت می کرد .

    اما اون فرد با لفاظی و التماس که مشکلاتی برای من پیش آمده و قادر به پرداخت نیستم و هم چنین پدر خانمش هم با من تماس گرفت که کمتر میزان تعیینی و قرارداد دریافت کن و من تحت تاثیر احساسات و رودربایسی نهایتا به مبلغ 30 میلیون تومان قانع شدم و تا کنون که 2 ماه می گذرد فقط 5 میلیون تومان پرداخت کرده است.

    در حالیکه گذشت من بی مورد بود و قرارداد کتبی داشتم که در محکمه قضایی قابل اقدام بود و هم چنین مواردی از جنس باز هم برایم رخ داده است که تحت تاثیر ترس و طمع یا ترحم زیادی و بی جا به دردسر افتادم ،

    با تشکر از استاد گرامی و سایر همکاران محترم ایشان،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مجید نوذری گفته:
    مدت عضویت: 1381 روز

    به نام خدا

    سلام به همه دوستان و خانواده صمیمی استاد عباس منش

    چقدر مثب اندیشی استاد در نامگذاری فایل موثر هست من که ابتدای راه هستم و دارم مثبت اندیشی را تمرین میکنم مدام ذهن من بهم میگه کاش اسم این فایل بود راه های کنترل خشم یا راه های کنترل ترس یا عواقب پرخاشگری

    حالا که خوب دقت میکنم میبینم چرا ما باید اسم فایل هم کلماتی بگذاریم که باید حذف بشوند و این نتیجه حس خوب مثبت اندیشی استاد و خانم مریم هستش که این نام را برای فایل انتخاب کردند

    محتوای خیلی خیلی دقیقی بودند و اون ردش پیاده روی بسیار برای من جواب داده و حتی بعضی وقت ها به مسافرت میرفتم چون مساله اونقدر گره داشته که با ی پیاده روی به آرامش نمی‌رسیدم لذا با ی مسافرت 3 روزه بسیار آرام میشدم و باعث می‌شده عواقب بدی را برای خودم بوجود نیاورم و مطمئن هستم که باز هم نیاز به تغییر دارم

    با آرزوی سلامتی و موفقیت و آرامش برای همه دوستان خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    میترا کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 2019 روز

    سلام و درود بر استاد بزرگوار و مریم بانوی عزیز واقعا راست میگن وقتی شاگرد آماده باشه استاد از راه میرسه حدود 2 هفته ای بود که متمرکز شده بودیم با همسرم به زمان دیر آمدم پسر 21 ساله امان به خانه با توجه به اینکه ایشان 4 روز هفته را مشغول به دانشگاه و سر کار است

    خلاصه گیر دادن های ما شروع شد و عرصه رابیشتر تنگ کردیم با توجه به اینکه هر کجا میره در روز به ما مرتب زنگ میزنه و اطلاع میده و اگه میگفت با دوستام میرم رستوران 11 میرسم و نیم ساعت دیرتر می آمد ما آن روز را کفتش نمیکردیم دست بر دارنبودیم خلاصه همسرم گفت باید بهش بگیم 9 بیاد تا لااقل 10 خونه باشه بدون فکر و با عجله شروع کردیم به سختگیری و پسر من( که تعریفش نباشد و همه دوستان و خانواده عاشق پاکی و ادب و نزاکت او هستند و واقعا پاستوریزه است اونم تو ایران،و اصلا اهل هیچ چیزی نیست از قلیون و سیگار گرفته تا ‌..و به قول خودش زمانی هم که اقوام چیزی بهش تعارف کنند میگه من تنها خلافم شیر کاکائو ه و با این شوخی لب به چیزی نمیزنه در صورتیکه ما خانواده راحتی هستیم ) خلاصه پسرم مرتب با آرامش تلاش کرد که ما را توجیه کنه که من تا 7 و 8 سر کارم تا با دوستانم برم بیرون و سفارش غذایی دهیم خودش 10 میشه لاقل اجازه بدهیم ساعت 11 بیایم و ما امتناع کردیم و سرتون رو درد نیارم بدون توجه شروع کردیم به قول استاد احساسی رفتار کردن و بحث در گرفت و چون تا به حال پسر ما همیشه خود ابرازی نداشت و مخالفتی با ما نمی‌کرد دیگه جبهه گرفت و گفت اگه میگین من آرامش شما رو بهم میزنم میخواید من نیام خونه ؟ و به قول خودش یه چیزی گفت که ما هم بگیم نه و از این تعارفات منم با توجه به اینکه اصلا در زمان خشم و عصبانیت به هیچ عنوان نمیتونم خودم رو کنترل کنم با استقبال گفتم باشه ، نیا و این بجه سر خورده و ناراحت زد بیرون خیلی عجولانه سوئیچ خودرویی که براش گرفته بودیم و خودش هر ماه قسط میداد برداشتم و ماشین هم بهش ندادیم

    خلاصه رفت و آن شب تا ساعت 1 خانه نیامد و بعد به اصرار مادرم که میهمان خانه ما بود البته پسرم بهش پیام داده بود بیام یا نه ؟ و به خانه آمد این نتیجه احساسی و سریع تصمیگیری ما بود

    فردای آن روز برای من یک گلدان زیبا گرفت و عذر خواهی کرد ولی با توجه به مشکلات همکلاسی هایش و شب گردی های آنها باز این داستان 4 یا 5 بار در این 2 هفته اجرا شد.

    اصل داستان شروع شد و ما اصلا توانایی کنترل ذهن نکردیم و مرتب بحث ، قهر و آشتی تا شبی که استاد این فابل رو روی سایت قرار دادن

    قبل از دیدن این فابل من ه کم صبر و عجول باز حرفهای منزجر کننده ای آماده کردم که برم عجولانه به پسر بزنم که تازه از سر کار آمده ساعت 9 شب . اینبار همسرم گفت بیا اول بشینیم فایل رو گوش بده بعدا منم با عشق مثل همیشه گوش دادم ویک راه کار استاد که نفس کشیدن عمیق بود را اجرا کردم و بعد با حوصله و آرامش 3 ساعت با پسرم نشستیم و صحبت کردیم و خدا شکر که حرفهای استاد اون لحظه خیلی روی آرامش من تاثیر گذاشت و مثل همیشه انگار خدا توسط دستانش با ما صحبت میکنه و سوژه اون شب ما دقیقا ربط داشت به خانواده ما و کافی بود بعد از بحثم این فایل را گوش میدادم و چقدر احساس ندامت و پشیمانی میکردم که ای کاش زودتر گوش میدادم اما شانس آوردیم و به موقع هدایت شدیم به سایت و در زمان مناسب قرار گرفتیم .

    و صحبت ه با تمرکز و آرام ه من ، که خدا خیرش بده استاد را که مسبب این آرامش شد و نتیجه اش انتقال این آرامش به پسرم هم شد و باز دمش گرم که خودش میگفت مامان من اشتباه کردم و اصلا خودم دوست ندارم تا 12 بیرون باشم اما همه دوستام و جوونهای امروزی شبها میرن بیرون و تازه تا 2 هم بیرونند اما من میدونم شما نگران من هستید ، چشم دیگه نمیرم بیرون و خودم خیلی دلم براش سوخت که اینگونه دارم براش سخت گیری میکنم با اینکه ما مشاور خانوده داریم و دکتر هستند و به من گفتند که با توجه با اینکه پسر شما خیلی عاقل و داناست اصلا اشکالی نداره و براش سخت گیری نکنید اما ، ما کار خودمون رو کردیم حالا واقعا تصمیم دارم با توجه به سخنان استاد بزرگوار توانایی کنترل ذهن کنم اما من مشکلی دارم که استاد تا به حال به این مورد اصلا اشاره ای نکردن و آن لججججججججججججججججججججججبازی است

    امان از لجبازی من با خودم و بقیه واقعا قفلی میزنم روش و با خودم هم کنار نمی آیم در زمان عصبانیت خیلی لجباز میشوم و می‌خواهم به هر طریقی حرص طرف مقابل رو در بیارم چون اصولا آدم منطقی هستم و سعی میکنم راهم درست باشه و اگه اشتباهی میکنم سریع به بقیه اعلام می‌کنم که تقصیر من بوده و عذر خواهی میکنم اما درمورد خودم همه در کنار من اشتباه خود را نمی‌پذیرند و زیرو رو می‌کشند و خلاصه زیر بار نمی‌روند و منم باهاشون لج میکنم حالا دوستان و استاد بزرگوار چه راهکاری برای لجبازی دارین ؟ و اینکه من صبر ندارم تا زمانیکه عصبانی میشوم سریع میخواهم بریزم بیرون و. نهایتا 2 ساعت با خودم کنار بیام و صبوری کنم باز هم در آخرش حتی اگه طرف جلوی رویم نباشه شده تلفن میزنم و حرف و فکرم رو بازگو میکنم چه برسه به اینکه از کنارش بزنم بیرون و بروم پیاده روی پس با توجه به کم صبری و لجبازی ذهنم خیلی برام سخته توانایی کنترل ذهن اما دیگه سعی میکنم متن این فایل و دوستان رو مرتبا بخونم تا در ذهنم حک شود لطفا اگه راهکارهای خوب دارین به من ارایه دهید . با تشکر و سپاس از همراهی دوستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    حامد حسامی صدر گفته:
    مدت عضویت: 3175 روز

    سلام وخدا قوت براستاد گرانقدر و خانواده محترم سایت استاد

    یک تصمیم احساسی میتواند عواقب ناگواری داشته باشد

    مثلاً برکناری مربی بایرن مونیخ قبل از بازی با منچستر سیتی…

    این مربی باوجودی که نتایج خوبی گرفته بود وپارسین ژرمن را حذف کرده بود ،طی یه تصمیم احساسی از طرف اولیور کان و دیگر مسئولان بایرن اخراج شد وآقای توماس توخل جایگزین وی شد که این تصمیم منجر به حذف بایرن مقابل منچستر سیتی و شکست های متوالی در بوندسلیگا گردید…

    خودم من نیز چندین سال است که با تاکسی های اینترنتی مشغول به کار هستم ،یک ماه قبل از عید 1402من درخواست ارسال مرسوله از بازار آهن شادآباد به شهرک استقلال تهران کارخانه ایرانپارس را تایید کردم…

    هنگامی که به آنجا رسیدم با گیرنده ای بسته تماس گرفتم و گفتند که کمی منتظر باشید تا بیایم،پس از کلی معطلی با من تماس گرفتن که برای تحویل بسته به داخل کارخانه بیایید ،متأسفانه من کمی احساسی شدم وعصبانی …

    و در زمان تحویل بسته با الفاظ رکیک بسته را تحویل دادم که منجر به این شد که تحویل گیرنده به دروغ و تحمت به پشتیبانی برنامه گفت که من بسته اش را تحویل نداده ام و

    احساساتی شدن من منجر به مسدودی حساب کاربری من و گرفتار شدنم به تهمت گردید…

    ولی خدارو شکر در اپلیکیشن دیگری ثبت نام کردم وخدا روزی دهنده است…

    یک راه کار خیلی عالی و خوب برای رفع عصبانیت ورسیدن به احساس آرامش برای من در ترافیک سرسام آور تهران ذکر صلوات بر حضرت محمد (ص)است…

    باور کنید با این ذکر من هم دردهای عضلانی و سردرد وسرما خوردگی را درمان کرده ام وهم احساس ام خوب شده است…

    برای سلامتی و شادکامی استاد عباس منش و بانو شایسته گرانقدر و موفقیت تمام اعضای سایت بفرستید صلووووواااااااات

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: