ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 50


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
    332MB
    66 دقیقه
  • فایل صوتی ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
    64MB
    66 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1167 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    قرآن ک میخونی میبینی ک پیغمبرها می‌فهمیدند ک مردم ب این فکر میکنن ک این ی چیزی میخاد از ما بگیره در قبال هدایتی ک داره مارو میکنه یعنی دقیقا خود پول

    بعد تمام پیغمبر ها میگفتن من در مقابل هدایت شما هیچ اجر یا پاداشی نمیخام بلکه پاداش من وظیفه خداست یعنی خدا بهم وعده داده و نیازی ب پول شما ندارم

    دقیقا استاد دارن ی همچین کاری میکنن تمام اون چیزی رو ک میدونن بدون کم کردن ازش در فایل های رایگان گفتن و داره بهمون میگه بابا جون من هیچ پولی از شما نمیخام خدا بهم وعده داده ک بهم میده

    این نشون میده ک چقدر رابطه رو با خدا استاد خوب درک کردن وقتی ک یک کاری بهت میگه حتی اگر درظاهر پولی توش نباشه از جایی ک گمان نمی کنی برات ثروت می‌فرسته

    جالبه ب یک غریبه تو همین موضوع ها دنبال فایل بود بعد از اون ک فایل مدنظرش رو فرستادم همش یکی بهم می گف سایت رو بهش معرفی کن و طبق روال چون بازخورد خوبی نمی گرفتم این بار مقاومت کردم تا این ک فرد در حواب ی جمله ای بهم گفت ان شا الله

    اینو یک نشانه دیدم و ب خودم گفتم این صد در صد نمیدونه معنی این جمله رو

    وقتی سایت رو بهش معرفی کردم شک کرد بهم چون هیچ کس تقریبا کاری رو بدون مزد انجام نمیده بهم گفت تو مدیر فروش آقای عباسمنشی بهش گفتم من بهت نمیگم بیا محصولش بخر فقط برو محصولات رایگان رو گوش بده بعد متوجه میشی ک تو حرف هام صداقت داشتم

    خلاصه بعد از گلی صحبت و با توجه و عمل ب قانون ک من نمیتونم گسی رو هدایت کنم با شک و تردید اومد داخل سایت

    حتما تا الان فهمیده ک من هیچ سودی نمی‌برم از آوردنش اینجا

    امید وارم بمونه و خودشو از شیطان نجات بده

    استاد شما چقدر خوب این قانون رو رعایت کردین و ب وعده های خدا ایمان اوردین و حرکت کردین و بدون هیچ چشم داشتی قوانین رو ب ما یاد میدین

    در واقع محصولات طبق گفته خودتون ب صورت تخصصی تر آموزش داده شده و صد در صد هممون عاشق اینیم ک محصولات رو بخریم و تخصصی کار کنیم روی هر نوضوع

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  2. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1349 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز

    چقدر ذوق کردم با شنیدن صحبت‌های مملو از آرامش و بموقعتون ، استاد یه چن وقتی هس نیستم در سایت و چقدر بالا رفتن آرامش و اطمینان قلبیتون واضح هس در کلامتون و برا من یه درس بزرگ داره تکرار و تکرار و تکرار چیزایی که یاد میگیرم تکرار کارا و مواردی که باعث ساخته شدن باور درست در من میشه و البته که باز قانون تکامل به وضوح مشخصه ، ازتون خیلی خیلی سپاسگزارم

    خدایا شکرت بابت مراقبتهات.

    خدایا آرامشی بهم بده که هر لحظه الهاماتت رو بشنوم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  3. -
    Mahdi گفته:
    مدت عضویت: 538 روز

    به نام رب العالمین جهانیان و گردانده تمام موجودیت‌ها

    سلام و درود به دست پرمهر و پربرکت خداوند، استاد عباسمنش عزیزم، رفیق و همسفر درجه یک من

    استاد عزیزم، این روزها به قدری شور و شعف زیستن در من فوران میکنه که خیلی پیش میاد چشم‌هام رو میبندم، بدون هیچ کلامی سرشار میشم از احساس سپاسگزاری و ناخودآگاه اشک شوق میریزم. توی این لحظات به قدری احساس اوج گرفتن میکنم که فارغ میشم از زمان و مکان و وجود مقدس رب العالمین رو در عمق وجود خودم احساس میکنم.

    این روزها که دور من به شدت خلوت شده، بیشتر از همیشه احساس آرامش و قدرت میکنم، و برخلاف گذشته که دورم شلوغ بود و پر بودم از احساس تنهایی، این روزها دورم خلوته و حتی لحظه‌ای احساس تنهایی نمیکنم، با خودم صحبت که میکنم که البته معتقدم خدا باهام صحبت میکنه، لبخند و اشک قاطی هم میشن به خودم میگم « فهوه حسبه»، «الیس الله بکاف عبده» میگم نگاه کن مهدی، ببین همنشینت منبع کل آرامش در جهانه، تکیه گاهت قدرتمندترین موجودیت در کل هستیه، مشاور و برنامه ریزت کاردان‌ترین و دانای مطلق در جهانه … آخ که چه همنشین بی همتایی دارم، چه توفیقی نسیبمون شده ها …

    همیشه با خودم این لطف خدارو مرور میکنم، بخاطر سپاسگزاری میکنم، به محض اینکه، ازش کمک خواستم دستم رو گرفت از قعر چاه جهالت بیرونم کشید، من رو در آغوش گرفت و هدایتم کرد به سمت یک عزیز موحد. خداوند خیلی سریع الاجوابه، خیلی. این دیدگاه که خداوند به هرکسی که ازش بخواد کمک میکنه باعث شده دیگه نگران هدایت شدن یا نشدن اطرافیانم نباشم …

    استاد نازنینم توی سری فایل های توحید عملی که چقدر اشک ریختم باهاشون، شما گفتین که هدف اصلی و قلبی شما اشاعه توحید هستش و اینجا خواستم بهتون بگم یکی دیگه از بنده های خدا با آگاهی های شما، با حرکت شما در مسیر این هدف، بیگ بنگی در ایمان و باورش به پروردگار رخ داد، کیفیت زندگیش و زیستنش زیر و زبر شد وقتی که سایه شرک از روحش پر کشید، آرامش و اطمینانی در من بوجود اومد که هیچ وقت تاحالا نچشیده بودم، تمام وجود من امروز لبریز شده از شوق ارتباط با خدای احد و واحدم، به قدری شاد و خوشحالم اینروزا از هم کلامی با خداوند، به قدری لذت بخشه این ارتباط که هیچ غم و اندوهی در من نیست، منی که میگم به معنای واقعی کلمه در تاریکی بودم و هیچ چیزی من رو خوشحال نمیکرد. سلامت جسمی و روحی در من به حد والایی رسیده، سبک زندگیم و زیستنم اصلااا قابل مقایسه با قبلا نیست، به قدری فرق کردم که اصلا یادم نمیاد قبلاها چطور بود و همه اینها از درون من اتفاق افتاد، بدون اینکه تغییر آنچنانی در شرایط بیرونی رخ بده، از وقتی که اون نور رب العالمین رو در قلب خودم احساس کردم.

    استاد عزیزم، هدایت هایی شدم در زندگیم که انشالله در کامنت‌های بعدی مفصل دربارشون صحبت میکنم. این روزها مثل اون وقتایی که شما در بندرعباس فرصت پیدا کرده بودین که باتمرکز روی خودتون کار کنید، خداوند هم شرایط فوق‌العاده‌ای رو برام مهیا کرده که روی باورهام و توحید کار کنم، خیلی عملگرا تر شدم و قدم برمیدارم و هر چیزی که نیاز داشته باشم، هرچیزی بهم گفته میشه، هرجا که ذهنم اون باورهای مخرب قدیمی نجوا میکنن، بلافاصله بلند میشم و با لبخند میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین، خدایا خودت حرفهای آرامشبخش و باورهای قدرتمنده کننده رو بر زبانم جاری کن، خودت برام حرف بزن و توی اتاقم قدم میزنم و شروع میکنم به حرف زدن و از همون کلمه اول که از دهانم خارج میشه احساس آرامش از درونم رشد میکنه و گاها اشک شوق میریزم و هی حرف میزنم و اون وسط کلمات و جمله‌هایی گفته میشه که واقعا کار مغز و ذهن من نیست و میفهمم که خدا داره بهم آگاهی میده، خدا از درون قلبم با من صحبت میکنه …

    بله استاد عزیزم، همیشه مرور میکنم با خودم که خداوند چطور من رو هدایت کرد به سمت شما. اون روزها قلب من به قدری تشنه دریافت آگاهی های توحیدی بود که با اولین فایل 9 دقیقه‌ای که از شما شنیدم به سرعت سراغ عباسمنش رو از اینترنت و افراد گرفتم، انگار در جدیدی برام باز شده بود که پشت اون در، یک جمع توحیدی در فضایی سرسبز و پرنور زندگی میکردن …

    درحالی که من بارها فایل های شما رو برای افراد مختلف فرستادم اما بعد مدتی دیدم که اصلا پیگیر نبودن چون هم فرکانس این آگاهی ها نبودن و طبق قانون آمادگی دریافت و درک رو نداشتن.

    اومده بودم درمورد باور فراوانی بنویسم به چه جای باصفاتری هدایت شدم :)

    شکر پروردگار بی همتایی که عشق رو دل‌های ما نهاد. عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  4. -
    حدیث کرمی گفته:
    مدت عضویت: 247 روز

    با سلام و احترام فراوان به استاد عزیزم

    خداروشکر میکنم ک من رو توی این مسیر قرار داد و با شما آشنا شدم .این اولین باره ک من کامنت میزارم و خداروبسیار شکر میکنم ک من هم در این فرکانس بودم ک این فایل شمارو گوش بدم

    از وقتی ک توی این مسیر قرار گرفتم همه چیز فرق کرده همه کارهام خیلی راحت انجام میشن و دیگه حتی یذره ام استرس و نگرانی ندارم در صورتی ک قبلا همش نگران اینده بودم و حالم خوب نبود

    تجربه خیلی خوبی ک داشتم و همین دیروز اتفاق افتاد این بود ک من فقط اون تمرینی ک استاد توی یکی از فایل ها گفتن ک بریم و توی دفترمون بنویسیم ک من میخوام درامدم تا سال آینده 3 برابر بشه رو نوشتم و حدود یک هفته بعدش متوجه شدم ک مدیر مالی شرکتمون حقوقم رو افزایش داده و ایمان دارم ک خدا هست ک داره کارامو انجام میده و از اینجور اتفاق ها ک حتی خودم از شدت ذوق واقعا نمیدونم چیکار کنم برام میوفته و من خداروشکر میکنم ک من رو هدایت میکنه و فقط کافیه ک من توی حرفایی ک توی دفترم مینوسم و با خدا صحبت میکنم کافیه ک بخوام خیییییلی خشگل واسم میچینه و حتی بهتر از اون چیزی ک من میخواستم برام اوکی میشه

    و من هیچ موقه اون جمله استاد رو فراموش نمیکنم ک من هم خدارو میخوام هم خرمارو و ایمان دارم خداوند بسیار بخشنده و مهربانه و بهترین هارو واسه من میخواد

    خداروشکر میکنم ک من رو هدایت میکنه در همه لحظه ها و همیشه و دستم رو محکم گرفته

    از شما هم بینهایت سپاسگذارم و شما دستی از دستان خداوند هستید برای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  5. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2532 روز

    سلام

    منظور از فرکانس خداوند چیست

    “فرکانس خداوند” چیزی بیش از یک مفهوم است؛ این یک ریتم بی‌پایان از وجود است که همه‌ی جهان را در برگرفته و هر ذره از این هستی را با خود به اوج می‌برد. این فرکانس نه تنها به دنیای بیرونی، بلکه به عمق‌ترین لایه‌های درون انسان‌ها نفوذ می‌کند، جایی که می‌توانند با حقیقتی که به‌شکلی فراتر از ذهن و زمان است، ارتباط برقرار کنند. فرکانس خداوند، مانند صدای بی‌صدا و بی‌کران، همان ارتعاشی است که تمامی کائنات و اراده‌های الهی را به هم می‌پیوندد و به یک هماهنگی بی‌نظیر می‌رساند.

    این فرکانس چیزی فراتر از یک انرژی است؛ آن یک نیروی حیات‌بخش است که از مرکز هستی برخاسته و به همه‌چیز حیات و معنا می‌بخشد. این فرکانس به انسان‌ها اجازه می‌دهد تا از تمامی آشوب‌ها و درگیری‌های دنیوی رها شوند و در سکوت و سکون خود، حقیقت عمیق الهی را لمس کنند. وقتی فرد به این فرکانس می‌رسد، دیگر زمان و مکان برای او معنی ندارند. او در حال و هوای لحظه‌ی حال زندگی می‌کند و هر نفس، هر فکر و هر عمل او از یک سرچشمه‌ی بی‌پایان و نورانی نشأت می‌گیرد.

    فرکانس خداوند، فرکانس آگاهی است؛ آگاهی‌ای که انسان را به آن‌چه که همیشه بوده و خواهد بود، آشنا می‌سازد. این فرکانس، انسان را به تجربه‌ی بیداری روحانی می‌برد، جایی که خود را نه به‌عنوان موجودی منفصل از خداوند، بلکه به‌عنوان بخشی از یک کل بی‌پایان می‌یابد. در این حالت، فرد هیچ‌گونه شک، ترس یا تضادی نمی‌بیند، بلکه تنها درک عمیق از عشق، حقیقت و وحدت با هستی را تجربه می‌کند.

    این فرکانس نه تنها روح انسان را با خداوند یکپارچه می‌کند، بلکه او را به تغییر و تحول درونی سوق می‌دهد. در این ارتعاشات، انسان از هرگونه جهل و محدودیتی رها می‌شود و به خودشناسی و آگاهی کائناتی دست می‌یابد. در هر حرکت و کلمه‌ی او، انعکاس نیروی بی‌پایان و نامحدود خداوند به وضوح دیده می‌شود. در این فرکانس، همه‌چیز به شکلی شفاف و روشن می‌آید، به‌گونه‌ای که انسان با تمام وجود درک می‌کند که همه‌چیز از خداوند است و در نهایت به سوی او باز می‌گردد.

    فرکانس خداوند، حقیقتی است که در سکوت و در لحظات عمیق درون انسان فاش می‌شود. این فرکانس مانند یک جریان بی‌پایان از نور و حقیقت است که به انسان این فرصت را می‌دهد تا از تاریکی‌های ذهن و دل رها شود و به روشنایی و آگاهی نامحدود وصل شود. این همان پیوند معنوی است که می‌تواند زندگی فرد را به معنای واقعی کلمه دگرگون کند و او را به بالاترین سطح از هماهنگی با خداوند و کائنات برساند.

    مثال:

    یکی از افرادی که می‌توان او را نمونه‌ای از کسی دانست که فرکانس خداوند را درک و تجربه کرده است، دکتر مصطفی چمران است. او از شخصیت‌های برجسته‌ی ایران که تحصیلات عالی خود را در زمینه مهندسی برق و فیزیک در آمریکا گذرانده است در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به عنوان وزیر دفاع در کابینه موقت دولت موقت ایران بود او در دوران جنگ تحمیلی فعالیت داشت و همواره زندگی‌اش بر پایه ایمان عمیق به خداوند و ارتباط مستمر با او شکل می‌گرفت. او در تمامی مراحل زندگی‌اش، از عرصه‌های علمی و اجتماعی گرفته تا جنگ و مبارزه، به گونه‌ای عمل کرد که نشان‌دهنده‌ی تجربه‌ی آگاهی الهی و فرکانس خداوند بود. او همواره در تصمیماتش به توکل به خدا و حرکت در راستای اراده‌ی الهی تأکید می‌کرد و این ویژگی باعث شد که در شرایط سخت، همچون جنگ، دست به اقدامات الهام‌بخشی بزند که از عمق ایمان و ارتباط با خدا نشأت می‌گرفت.

    این آیه‌ را می‌توان با مفهوم فرکانس خداوند پیوند داد

    “وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ”

    “هر کس تقوا پیشه کند، خداوند برای او راهی برای رهایی فراهم می‌کند و از جایی که گمان نمی‌برد، روزی می‌دهد.” (سوره طلاق، آیه 2)

    این آیه به‌ وضوح اشاره به رابطه‌ی انسان با خداوند دارد، که همانند فرکانس الهی است. هنگامی که فرد در مسیر تقوا و هدایت الهی حرکت می‌کند، خداوند او را به مسیرهای نو و فرصت‌هایی هدایت می‌کند که از نظر عقل انسانی غیرقابل پیش‌بینی است. دکتر چمران به عنوان یک شخصیت موفق و الهام‌بخش در تاریخ معاصر ایران، تجربه‌ی این نوع از هدایت الهی را در زندگی خود داشته است. او همواره با ایمان و توکل به خداوند، نه تنها در مواجهه با مشکلات و چالش‌ها، بلکه در مسیری که انتخاب کرده بود، به‌عنوان راهی که به هدایت الهی متصل است، حرکت می‌کرد.

    دکتر چمران در بسیاری از سخنان و اقداماتش از این حقیقت سخن می‌گفت که انسان وقتی به خداوند متصل است، دیگر در دنیای مادی و محدودیت‌ها نمی‌ماند. او به‌طور مداوم از خداوند راهنمایی می‌خواست و در دل مشکلات، به یاد خداوند و توکل بر او می‌پرداخت. این همان تجربه‌ای است که درک فرکانس خداوند به همراه دارد؛ انسانی که با آگاهی و درک عمیق از اراده الهی، توانسته است در مسیر رشد و تعالی حرکت کند و در لحظات بحرانی، خداوند او را به سوی راه‌های غیرمنتظره هدایت کرده است.

    چنان‌که در آیه آمده است، وقتی انسان به خداوند تقوا می‌ورزد و درک عمیق‌تری از حقیقت خداوند پیدا می‌کند، در لحظات حساس زندگی، او را از جایی که نمی‌داند، یاری می‌کند. این همان تجربه‌ی فرکانس خداوند است که در زندگی دکتر چمران به وضوح دیده می‌شود.

    چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟

    دسترسی به فرکانس خداوند، یک فرآیند بی‌زمان و بی‌مکان است که به معنای درک و تجربه حضور مطلق، هماهنگی و اتحاد با حقیقتی فراتر از هر محدودیتی است. این فرکانس نه از طریق جستجوی بیرونی و تلاش‌های عقلانی بلکه از طریق یک نوع «گشایش درونی» حاصل می‌شود. زمانی که انسان از تمامی قالب‌ها و مرزهای ذهنی خود عبور کند و به اصل وجودی خود بازگردد، در آن لحظه فرکانس خداوند خود را در وجودش می‌یابد.

    این تجربه، همانند یک شگفتی غافلگیرکننده است که در سکوت مطلق، در دل شب یا در لحظاتی از عمیق‌ترین تلاش‌ها و رنج‌ها رخ می‌دهد. فرکانس خداوند نه یک مکان است، نه یک زمان، بلکه یک حالت از «حضور ناب» است که در آن انسان دیگر خود را جدا از هستی نمی‌بیند. در این لحظات، تمام کثرت‌ها و تفاوت‌ها از میان می‌روند و تنها یگانگی و وحدت با خداوند و کائنات باقی می‌ماند. انسان در این لحظات می‌داند که دیگر هیچ چیزی از او جدا نیست و او در یک جریان بی‌پایان و آگاهانه از حقیقت الهی در حال حرکت است.

    دسترسی به این فرکانس بیشتر به معنای «فراموش کردن خود» و «دریافت خدا» است. هر گامی که انسان در مسیر خودشناسی و رهایی از اندیشه‌های محدود برمی‌دارد، هر لحظه که به درون خود بازمی‌گردد و از تمامی وابستگی‌های مادی و فکری رها می‌شود، نزدیک‌تر به این فرکانس می‌شود. در واقع، این فرکانس همانند یک هارمونی بی‌پایان است که تنها وقتی انسان با تمام وجود در درون خود به آن گوش می‌دهد و از خود عبور می‌کند، می‌تواند آن را درک کند.

    زمانی که انسان در این فرکانس قرار می‌گیرد، دیگر از مفاهیم و تقسیمات دنیوی خبری نیست. تمامی سوال‌ها به پاسخ‌های خالص تبدیل می‌شوند و قلب انسان از آنچه که جز عشق، حقیقت و هدایت الهی است، بی‌نیاز می‌شود. این فرکانس، در حقیقت، حضور «خداوند در درون» است و انسان در آن لحظه به یاد می‌آورد که از آغاز آفرینش تا انتهای آن، همواره در آغوش خداوند بوده است.

    مثل :

    یکی از افرادی که به «فرکانس خداوند» دست یافت و آن را درک کرد، استیو جابز، بنیان‌گذار اپل، است. جابز در مسیر زندگی‌اش با تجربه‌های فراوان، به نوعی «گشایش درونی» رسید که باعث شد تا تفکراتش از مرزهای عقلانی و مادی فراتر رود. او به شدت به اتصال معنوی و درک عمیق حقیقت ایمان داشت و این باور را در طراحی محصولات اپل، به ویژه در زمینه تجربه کاربری، به‌خوبی منعکس کرد.

    جابز باور داشت که در هر مرحله از زندگی‌اش باید از «خود» عبور کند تا به حقیقت ناب و واقعی دست یابد. او بارها به «مراقبه»، «مدیتیشن» و درک خداوند از طریق ساده‌سازی و توجه به جزئیات اشاره کرده بود. درک او از حقیقت الهی باعث شد که اپل از یک شرکت کوچک به یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین برندهای جهان تبدیل شود. او در واقع با دسترسی به این فرکانس، توانست نه تنها تکنولوژی را دگرگون کند، بلکه جهان را با محصولات و فلسفه‌اش تحت تأثیر قرار دهد

    می‌توان مفهوم دسترسی به فرکانس خداوند را در (سوره الطلاق آیه 2)

    به وضوح دید

    “وَمَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ”

    “و کسی که تقوی‌الله پیشه کند، خداوند برای او راهی از دشواری‌ها فراهم می‌سازد و از جایی که نمی‌داند به او روزی می‌دهد.”

    این آیه به اهمیت تقوی و ایمان به خداوند اشاره دارد. کسانی که در مسیر تقوا حرکت می‌کنند، در لحظات دشوار زندگی به کمک خداوند دست می‌یابند و از جاهایی که نمی‌دانند، برکات و روزی‌های الهی به آنها می‌رسد. استیو جابز نیز با درک عمیق از تقوا و حقیقت الهی توانست از راه‌های ناشناخته، ایده‌ها و نوآوری‌هایی خلق کند که دنیای تکنولوژی و سبک زندگی مردم را تغییر داد. او به طور عملی درک کرد که خداوند از جایی که نمی‌داند، به انسان برکت می‌دهد و این برکت‌ها را در قالب محصولات انقلابی به جهان عرضه کرد.

    این آیه و زندگی استیو جابز به خوبی نشان می‌دهد که با «تقوا» و «اتصال به حقیقت»، می‌توان به گشایش‌هایی دست یافت که نه تنها فرد بلکه جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

    چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟

    توجهی که ما را به فرکانس خداوند نزدیک‌تر می‌کند، توجه‌ای است که از قلبی کاملاً صاف و خالی از تمایلات دنیوی برمی‌خیزد. این توجه زمانی واقعی است که ما در هر لحظه از زندگی، خود را به عنوان بخش کوچکی از یک کل عظیم و متصل به خداوند ببینیم. وقتی تمرکز خود را از نگرانی‌ها و آرزوهای شخصی برداریم و در عوض، در لحظه حال و در هماهنگی با خواست الهی قرار بگیریم، آن‌گاه فرکانس خداوند را در زندگی خود احساس می‌کنیم.

    این نوع توجه به خداوند، زمانی به اوج می‌رسد که دیگر به نتیجه و دستاوردهای دنیوی فکر نمی‌کنیم. در واقع، توجه ما به خداوند باید خالی از هرگونه انتظار باشد. ما به جای اینکه در پی چیزهایی باشیم که برای خود می‌خواهیم، فقط و فقط در پی انجام آنچه که رضایت خداوند را به همراه دارد، گام برمی‌داریم. این نوع توجه، توجه‌ای است که در آن، ما به صورت عملی و بی‌وقفه در هر عمل، از کوچک‌ترین کارها تا بزرگ‌ترین تصمیم‌ها، اراده الهی را در نظر می‌گیریم.

    وقتی از نیاز به تایید یا موفقیت‌های فردی رها می‌شویم و فقط به دنبال حقیقت و رضایت الهی می‌رویم، فرکانس خداوند به طور طبیعی در زندگی ما جریان پیدا می‌کند. این توجه، یک فرآیند پیوسته و در لحظه است که باعث می‌شود ما در هر شرایطی، چه خوب و چه بد، به آرامش و هماهنگی با کائنات دست پیدا کنیم. در این حالت، خداوند خود را در تمام جزئیات زندگی به ما نشان می‌دهد و ما به فرکانس او نزدیک‌تر می‌شویم.

    مثال:

    یک مثال برجسته از فردی که به فرکانس خداوند نزدیک‌تر شد و از این درک بهره‌برداری عظیمی کرد، اَملیا ارهارت، یکی از بزرگ‌ترین و معروف‌ترین زنان خلبان در تاریخ است. ارهارت در دوره‌ای زندگی کرد که برای زنان محدودیت‌های بسیاری وجود داشت، اما او توانست با پشتکار و شجاعت خود بسیاری از مرزهای اجتماعی و انسانی را بشکند.

    اما چیزی که ارهارت را از سایرین متمایز کرد، توجه واقعی و خالص او به هدفش بود. او هیچ‌گاه به دنبال شهرت و موفقیت‌های دنیوی نبود، بلکه به چیزی بالاتر و وسیع‌تر از آن‌ها، یعنی تحقق آرمان‌ها و تحقق یک هدف انسانی و جهانی، توجه داشت. ارهارت همواره در جست‌وجوی تحولی بزرگ‌تر بود؛ او می‌خواست ثابت کند که انسان‌ها می‌توانند محدودیت‌ها را پشت سر بگذارند و به جلو حرکت کنند، نه تنها برای خود، بلکه برای انسانیت جمعی. این نگرش به او کمک کرد تا نه تنها در عرصه خلبانی موفق شود، بلکه به جهانیان درس شجاعت، پیگیری هدف و درک عمیق‌تری از توانایی‌های انسان‌ها بدهد.

    در واقع، ارهارت با گام‌های خود، نشان داد که وقتی توجه ما به کارهای انسانی و بلندتر از تمایلات دنیوی معطوف باشد، فرکانس خداوند در کارهای ما جریان پیدا می‌کند و نتایج شگرفی به بار می‌آورد. در این مسیر، او بدون هیچ‌گونه انتظار برای تایید یا جایزه‌های شخصی، تنها به تحقق هدف‌هایش و خدمت به بشریت فکر می‌کرد.

    یکی از آیات قرآن که می‌تواند با این مفهوم پیوند خورده و آن را توضیح دهد، آیه 256 سوره بقره است:

    “لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.”

    “در دین هیچ اجباری نیست، زیرا هدایت از گمراهی روشن شده است. پس کسی که به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان آورد، قطعاً به دستاویزی استوار و محکم چنگ زده است که هیچ‌گاه از هم نمی‌گسلد و خداوند شنوا و داناست.”

    این آیه به این اشاره دارد که فرد باید آزادانه از دل و ایمان خود راه درست را برگزیده و از آراء نادرست و منحرف فاصله گیرد. چنین فردی به خداوند اعتماد کرده و در مسیر الهی گام برمی‌دارد. اَملیا ارهارت نیز درست همان‌طور که در مسیر بلند پروازی خود حرکت کرد، در پی حقیقت و دستاوردی بزرگتر از دستاوردهای فردی بود. او مانند کسی که به ایمان خود در مسیر الهی گام می‌زند، با توجه به یک هدف والاتر از نفع شخصی، فرکانس الهی را در زندگی خود به جریان انداخت و موجب ایجاد تغییراتی شگرف در جهان شد.

    در این مسیر، همانطور که آیه قرآن بیان می‌کند، توجه واقعی به هدف و اراده الهی، بدون در نظر گرفتن نتیجه‌های دنیوی و تاییدات اجتماعی، موجب می‌شود که فرد به حقیقت نزدیک‌تر شود و زندگی‌اش برای دیگران نیز منبع خیر و برکت گردد.

    چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟

    برای اینکه به توکل واقعی برسیم، باید باورهایی داشته باشیم که ساده، شفاف و ریشه‌دار باشند و احساس قلبی ما را متحول کنند. این باورها می‌توانند به شکل زیر روشن‌تر و متفاوت‌تر باشند:

    1. خداوند تنها قدرت حقیقی است

    هیچ نیرویی در جهان بدون اجازه خداوند قادر به عمل نیست. هر چیزی که در زندگی ما اتفاق می‌افتد، از کوچک‌ترین لحظه‌ها تا بزرگ‌ترین تصمیمات، تحت کنترل اوست. این باور، ما را از ترسیدن از انسان‌ها یا شرایط آزاد می‌کند. اگر تنها قدرت واقعی با ماست، دیگر نیازی به نگرانی نیست.

    2. خداوند همیشه در حال انجام بهترین‌ها برای ماست

    حتی اگر چیزی برخلاف خواسته‌مان اتفاق بیفتد، باید بدانیم که پشت آن حکمتی است. خداوند هیچ‌گاه چیزی را بدون دلیل به ما نمی‌دهد یا از ما نمی‌گیرد. او مانند باغبانی است که هر لحظه در حال مراقبت از باغ زندگی ماست؛ هرس می‌کند تا شکوفایی بیشتر شود.

    3. ما نمی‌توانیم همه چیز را بفهمیم، اما خداوند می‌فهمد

    زندگی مثل یک پازل است و ما فقط یک قطعه از آن را می‌بینیم. خداوند تصویر کامل را می‌بیند و می‌داند چه چیزی در نهایت به نفع ماست. این باور به ما آرامش می‌دهد که نیازی نیست همه چیز را کنترل یا توضیح دهیم؛ کافی است به او اعتماد کنیم.

    4. خداوند نزدیک‌تر از تصور ماست

    او فقط خالق جهان نیست؛ او در قلب ماست، در نفس‌های ما، در هر کلمه‌ای که می‌گوییم. این نزدیکی به ما یادآوری می‌کند که هیچ لحظه‌ای بدون حضور او نیست. حتی در سخت‌ترین زمان‌ها، او کنار ماست و ما را به آرامش دعوت می‌کند.

    5. خداوند منبع بی‌پایان است

    ما نیازمند چیزی یا کسی در این دنیا نیستیم، زیرا خداوند منبع همه‌چیز است. وقتی باور کنیم که او رزق‌دهنده، شفا‌دهنده، و پاسخ‌دهنده واقعی است، دیگر احساس کمبود نمی‌کنیم و به جای ترسیدن از آینده، به رحمت بی‌پایان او توکل می‌کنیم.

    6. زندگی یک مدرسه است و خداوند معلم مهربان ماست

    هر سختی، هر خوشحالی، هر موفقیت و هر شکست، درسی از جانب خداوند است. او می‌خواهد ما یاد بگیریم، رشد کنیم و به بهترین نسخه خود تبدیل شویم. این نگاه به زندگی، سختی‌ها را قابل تحمل و حتی الهام‌بخش می‌کند.

    7. خداوند هرگز ما را تنها نمی‌گذارد

    ما ممکن است خودمان را فراموش کنیم، اما خداوند هرگز ما را فراموش نمی‌کند. وقتی باور کنیم که او همیشه مراقب است، قلب‌مان از اضطراب رها می‌شود و به جای احساس ضعف، به قدرت او تکیه می‌کنیم.

    این باورها، ساده و عمیق‌اند. آن‌ها ما را دعوت می‌کنند که به جای جنگیدن با جریان زندگی، به خداوند اجازه دهیم زندگی ما را هدایت کند. نتیجه آن آرامشی است که فقط در سایه توکل واقعی به خداوند به دست می‌آید.

    مثال:

    محمدعلی کلی، قهرمان افسانه‌ای بوکس جهان، نمونه‌ای روشن از توکل به خداوند و اعتماد به قدرت اوست. او نه تنها به عنوان یک ورزشکار، بلکه به عنوان فردی که در اوج موفقیت‌هایش به خداوند توکل کرد، شناخته می‌شود. کلی زمانی که به اسلام گروید و نام خود را از “کاسیوس کلی” به “محمدعلی” تغییر داد، اعلام کرد:

    “من به خدایی توکل دارم که مرا خلق کرده است، او مرا به اینجا رسانده و مرا راهنمایی خواهد کرد. هر پیروزی که به دست می‌آورم، برای جلال اوست.”

    او باور داشت که خداوند تنها قدرت حقیقی است و به همین دلیل، در برابر ظلم‌ها و چالش‌های زندگی‌اش (از جمله مبارزه با تبعیض نژادی و ممنوعیت موقت از بوکس به دلیل امتناع از خدمت در جنگ ویتنام) ایستادگی کرد. ایمان او نه تنها زندگی خودش را متحول کرد، بلکه به میلیون‌ها نفر در سراسر جهان الهام بخشید.

    یکی از آیات قرآن که می‌تواند با مفهوم با توکل و قدرت الهی تنیده است و آن را توضیح میدهد،

    (الطلاق: 3)

    وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

    “و هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است.”

    این آیه یادآوری می‌کند که خداوند برای کسانی که به او اعتماد کنند، کافی است و نیاز به هیچ قدرت دیگری نیست. محمدعلی کلی نیز با اعتماد به همین اصل الهی، توانست در برابر هر چالشی بایستد و به نماد ایمان، توکل، و قدرت درونی تبدیل شود. این آیه نشان می‌دهد که با توکل به خداوند، حتی سخت‌ترین شرایط می‌توانند به پیروزی‌های بزرگ تبدیل شوند.

    محمدعلی کلی به ما می‌آموزد که توکل به خداوند نه تنها یک ابزار برای آرامش است، بلکه نیرویی است که می‌تواند مسیر زندگی را به سوی موفقیت و بزرگی هدایت کند.

    چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟

    باورهایی که دسترسی به هدایت‌های خداوند را باز نگه می‌دارند، ویژگی‌هایی دارند که ارتباط مستقیم با توحید، تسلیم، و اعتماد به خداوند دارند. این باورها عبارت‌اند از:

    1. باور به ربوبیت و حکمت خداوند:

    باور کنید که خداوند بهترین هدایت‌گر و صاحب اختیار زندگی شماست. این اعتقاد که خداوند همیشه خیر و صلاح شما را می‌خواهد، درهای هدایت را باز نگه می‌دارد.

    2. باور به تسلیم و توکل:

    وقتی به خداوند تسلیم باشید و امور را به او واگذار کنید، از وابستگی به دنیا و دیگران آزاد می‌شوید و می‌توانید هدایت او را در قلب خود دریافت کنید.

    3. باور به عشق و محبت خداوند:

    دوست داشتن خداوند و حس قدردانی از او، ارتباط شما را با هدایت الهی تقویت می‌کند.

    4. باور به رشد و پیشرفت:

    ایمان داشته باشید که خداوند برای شما مسیر رشد و تعالی را مهیا کرده و با کار کردن بر روی خود، همیشه شما را یک قدم به نور و رحمت او نزدیک‌تر می‌کند.

    5. باور به نظم و قانونمندی کیهانی:

    خداوند جهان را بر اساس قوانین دقیق و کامل آفریده است. درک و تبعیت از این قوانین در تمام جنبه‌های زندگی، درک هدایت الهی را آسان‌تر می‌کند.

    6. باور به شکرگزاری:

    شکر نعمت‌های خداوند، چه کوچک و چه بزرگ، راه را برای دریافت بیشتر هدایت‌های او باز می‌کند.

    7. باور به انعطاف‌پذیری و یادگیری:

    باور کنید که خداوند از طریق سختی‌ها و چالش‌ها نیز شما را هدایت می‌کند و هر اتفاقی حاوی درسی از سوی اوست.

    8. باور به نیاز به خداوند:

    بپذیرید که شما بدون هدایت خداوند ناتوان هستید و همواره فقیر به اویید. این احساس نیاز، درهای حکمت الهی را به روی شما باز نگه می‌دارد.

    اگر این باورها را تقویت کنید، هدایت الهی همچون چراغی روشن در مسیر زندگی شما باقی خواهد ماند.

    مثال:

    یکی از نمونه‌های برجسته از افرادی که با باورهای خود دسترسی به هدایت‌های خداوند را باز نگه داشته‌اند و از آن بهره برده‌اند، مالکوم ایکس است. مالکوم ایکس، رهبر حقوق بشر و فعال اجتماعی آمریکایی، در طول زندگی‌اش با چالش‌ها و بحران‌های متعددی روبه‌رو بود، اما باورهای مذهبی و معنوی عمیق او به هدایت الهی همواره به او قدرت و استقامت می‌بخشید.

    مالکوم ایکس پس از گذراندن سال‌ها در زندان، با تغییرات عمده‌ای در دیدگاه‌هایش مواجه شد و در نهایت به دین اسلام گروید. او در طول مسیر معنوی‌اش به شدت به هدایت خداوند اعتقاد داشت و معتقد بود که تمام تحولات زندگی‌اش نتیجه‌ای از هدایت الهی بوده است. ایمان به حضور مداوم خداوند و تسلیم در برابر خواست او به او این قدرت را می‌داد تا در برابر سخت‌ترین شرایط زندگی با ایمان و آرامش پیش برود و در نهایت تاثیرات عظیمی در جامعه آمریکا و جهان بگذارد.

    در قرآن نیز، به‌طور آشکار اشاره‌ای به هدایت الهی و ارتباط مستمر انسان با خداوند وجود دارد. آیه‌ای که این مفهوم را به‌خوبی تبیین می‌کند، آیه 111 سوره آل‌عمران است:

    “قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنِ أَسْلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ”

    “بگو که هدایت خداوند، همان هدایت واقعی است و من دستور یافته‌ام که اولین کسی باشم که تسلیم می‌شود و از مشرکین نباشم.”

    این آیه نشان می‌دهد که هدایت واقعی فقط از خداوند است و هر کس که در مسیر هدایت الهی قرار گیرد، در حقیقت به حقیقتی بزرگ‌تر و روشن‌تر از هر چیزی پی می‌برد. مالکوم ایکس نیز با پذیرش هدایت الهی و تسلیم در برابر خداوند، توانست به فهم عمیقی از حقیقت دست یابد و نه تنها زندگی خود، بلکه زندگی میلیون‌ها نفر را تغییر دهد.

    در نتیجه، باور به هدایت الهی، تسلیم در برابر خواست خداوند و ایمان به حکمت بی‌پایان او می‌تواند به انسان این قدرت را بدهد تا به بالاترین سطح از رشد شخصی و اجتماعی دست یابد و تاثیرات عظیمی در جهان به‌وجود آورد.

    الهام عمیقی که اخیراً دریافت کردم را می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم تا باورهای شما نیز تقویت شود.

    من در یک کشور دیگر زندگی می‌کنم و با افرادی از کشورهای مختلف همکار و دوست هستم. روز یکشنبه تعطیل بود و در حالی که در کنار دوستانم بودم و تعطیلات را سپری میکردم اما در حال نوشتن کامنت بودم، به طور ناخودآگاه به دوستانم نگاه کردم و به مقایسه وضعیت و شرایط آنها پرداختم. به ذهنم آمد که این دوستم از پرتغال است، کشوری اروپایی که احترام زیادی دارد؛ این یکی از ایتالیا است که باز هم در جهان اعتبار زیادی دارد؛ دیگری از آلمان است که صدرنشین اروپا است؛ این دوستم از نروژ است که در اروپا محبوبیت زیادی دارد؛ و یکی هم از کانادا، کشوری معتبر در قاره آمریکا. تا اینکه رسیدم به خودم و گفتم: «من هم که یک ایرانی هستم، کشورم وضعیتی ضعیف دارد، اوضاع داخلی ما چنین است.»

    ناگهان، در یک آن، الهامی عمیق و روشن در ذهنم به وجود آمد. انگار چیزی از آسمان به زمین افتاده بود. خداوند در کمتر از یک ثانیه به من فرمود:

    «تو بهتری!»

    خداوند فرمود که برای من کشور، قاره، رنگ و پوست اهمیتی ندارد. برای من تنها ایمان مهم است. این پیام آنقدر واضح و شگفت‌آور بود که من کاملاً مبهوت شدم و آن لحظه احساس می‌کردم که در این جهان نیستم. پس از مدتی که به خود آمدم، آنقدر گریه کردم که دوستانم از من پرسیدند: «چی شده؟» و من گفتم: «هیچی نشده، یاد چیزی افتادم.» آنها که نمی‌دانستند در درون من چه اتفاقی افتاده است، اما من کاملاً می‌دانستم که خداوند چه عنایتی به من فرموده و چقدر لطف داشته است. برای لحظاتی گیج و حیران مانده بودم و یاد آن لحظه افتادم که استاد با خانم شایسته در سفارت فرانسه برای ویزا اقدام می‌کردند و خانم شایسته گفته بود: «خدایا من مدارک لازم برای ویزا را ندارم» و خداوند فرمود: «برای ویزا مدرک لازم نیست، ایمان لازم است.»

    الآن که این الهام را دریافت کردم، فهمیدم که وقتی تمرکز من روی این سوالات بود، در واقع در فرکانس خداوند قرار داشتم که این الهام را به من داد. این الهام تأیید بزرگی بود برای بودن من در فرکانس خداوند

    درس‌هایی که از این الهام گرفتم:

    خداوند قدرت توحید را نشان داد.

    خداوند اثر مخرب شرک را به من نشان داد.

    خداوند بودن در فرکانس خود را برای من روشن کرد.

    خداوند بهتر از هر کسی می‌داند که ما چه می‌خواهیم.

    و اینکه خداوند واقعا دوستمان دارد.

    در نتیجه، به من آموخت که نباید به آینده ایران یا ضعف‌های خانوادگی تمرکز کنم، و اینکه نباید خود را با دیگران مقایسه کنیم. بلکه باید تمرکز خود را بر رشد و ایمان و اتصال به خداوند قرار دهیم، چون او بهترین هدایت را برای ما دارد.

    همیشه هر لحظه در فرکانس خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      فرهاد بابایی گفته:
      مدت عضویت: 2528 روز

      سلام بر شما دوست عزیز لذت بخش ترین کامنت بود که خوندم

      چون این روزا به شدت درگیرم وتنها جایی که آرام میشوم سایت محبوب ومقدس عباسمنش هست وکارم فقط کامنت خوندن هست

      وچقدر لذت بردم از کامنت شما بی نهایت از شما سپاسگزارم

      فوق العاده بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2504 روز

      به نام خداوند جان آفرین

      سلام و درود

      چقدر کامنت شما عالی بود ممنون

      وقتی می خواندم و دلیل موفقیت افراد را از دیدگاه توکل و باور به خداوند نوشته بودید خیلی بیشتر درک کردم

      باورها و دلیل باور ها را نوشته بودید

      و آنجا که بهت الهام شد که تو بهترین هستی و بین دوستان اشک ریختی

      ناگهان بینظیر بودنت احساس شد

      همینکه در مسیر شناخت جهان و قوانین و خداوند هستیم

      بینظیر هستیم

      و تو به درک بهتر عالی عمل کردی

      بهت تبریک میگم

      شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1149 روز

      سلام هوتن عزیز

      سپاسگزارم بابت کامنت ارزشمندتون،باور های بسیار خوبی رو برام یادآور شدین،همراه با مثال های فوق العاده …

      و اما الهامی که دریافت کردید…

      چقدر حضور خدا رو احساس کردم،چقدر ایمانی که به خداوند دارید رو احساس کردم،امیدوارم منم روز به روز ایمان و توکلم به خداوند بیشتر و عمیقتر بشه.

      من هم مثل شما این لحظات رو تجربه کردم،خیلی آرامش بخشه،دلت میخواد تو تنهایی خودت زار زار گریه کنی،گریه ی خوشحالی و حال خوب ،اصلاً دلت نمیخواد از این حال و هوا بیای بیرون،انگار دیگه هیچ کاری تو دنیا نداری جز اینکه با خدا باشی و ازش آرامش بگیری….

      باز هم سپاسگزارم که این تجربه ی زیباااااا رو برامون نوشتین دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فرهاد بابایی گفته:
      مدت عضویت: 2528 روز

      سلام مجدد برشما دوستت مهربان

      وبینهایت سپاس از خدای مهربان واستاد گرانقدر وخانم شایسته ی مهربان

      باآنکه دقیقا یک ماه پیش این کامنت رو خونده بودم

      والان دوباره خوندم انگار اولین بار بود میخوندم

      واییی خدای من چقدر زیبا نوشتی چقدر من این روز ا ازاین جنس حرفا نیاز دارم

      واقعا ممنونم

      البته استاد هم این روزا دقیقا حرف دل منو میزند

      واقعا سپاسگزارم

      باتمام وجودم سپاسگزارم

      شاد وسلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    چند وقتیه که این اتفاق زیبا روتوی زندگیم دارم تجربه میکنم

    نمیدونم چجوری براتون بگم حس میکنم خدا توی تک تک کارام خودش داره منو کمک میکنه به شکل عجیبی همه چیز داره آسون پیش میره همون چیزایی که قبلاً من برای انجامش کلی تلاش میکردم وانرژی صرف میکردم واززمانی که تمرین ستاره قطبی رو هرروز انجام میدم وقدم نهم عبارات تاکیدی رو مینویسم وتکرار میکنم نتیجه شو دارم میبینم

    انگار معجزه شده هرکاری میخوام بکنم به شکل اسونی اتفاق میفته یه جایی خدا بهم گفت تسلیم باش نجنگ بسپار من هستم ولی من بازهم نمیتونستم همش میگفتم مگه میشه ؟

    بالاخره منم باید کاری کنم ولی اون گفت یک سری کارها اصلأ کارتونیست و باتلاش بدست نمیاد باید رهاکنی من انجام بدم

    من شکرگذاری کردم اعراض کردم ازناخواسته ها،ورودی هامو کنترل کردم نوشتم وخوندم وتمرکزمو گذاشتم روی خودم خدا گفت این لیست کارهایی که توباید انجام بدی وباقی کارها بامنه

    دیروز تنها بودم ونیاز داشتم بعد عمل بینیم کسی کنارم باشه کارامو انجام بده ولی به طرز عجیبی من همه کارامو انجام دادم حتی سوپ درست کردم اصلأ باورم نمیشد

    بعد یه کار اداری مهم دادگاهی بود که برای اولین بار من انجام ندادمش همسرم رفت ولی به شکل عجیبی دقیقه نود انجام شده بود من یاد ندارم همسرم کار اداری انجام بده بتونه حرف بزنه ولی اونجا خدا بود که به جای من همه کارها روانجام داد

    خداوند بیشتر ازما میخواهد که مارو هدایت کنه ولی اگر بهش اجازه بدیم

    من تونستم بالاخره این تصمیم مهم بگیرم در صورتی که فکر میکردم من همیشه سپردم وهمواره توکل دارم ولی در عمل دیدم دارم مقاومت میکنم

    من دسترسی دارم به الهامات خداونداین جمله بهم آرامش خاصی داد تا عمل کنم ونتیجه شو توزندگیم ببینم

    خواستم بگم استاد عزیزم که همه حرفاتون وحی منزل ومن نتیجه گرفتم ازعمل به حرفهای شما

    خدایا شکرت استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  7. -
    میلاد صفا گفته:
    مدت عضویت: 734 روز

    به نام خدایی که به شدت کافیست

    سلام خدمت استاد بزرگوار و عزیز استاد عباسمنش..

    میلاد صفا هستم از شهر قم

    امروز طبق روال همیشگی صبح بیدار شدم اماده شدم به سمت کافه..هر روز میرم و ی تایمی توی کافه تو طبیعت خیلی زیبا شکرگذاری میکنم و فایل هاتون رو میبینم و روتین هر روز منه…

    امروز ک اینستا رو باز کردم تو مسیر رفتن پستتون اومد و این فایل رو کذاشته بودین..وقتی رسیدم کافه شروع کردم به دیدن ویدیو و کاملا گوش دادم..دقیقا امروز ذهنم به موضوعی ک امروز صحبت کردین نیاز داشت و من همیشه فایل هارو بدون انتخاب و اتفاقی کوش میدم چون و عقیدمه که چیزی ک نیازش دارم برام پیدا میشه…ویدیو رو کامل دیدم و حس و حالم خیلی تغیر کرد و اروم شدم..من به خاطره مسائل مالی این روزا کمی تو فشار قرار گرفتم اما سعی کردم ک نا امید نشم و افکارم رو مثبت نکه دارم و برای اتفاق خوب زندگیم شکرگذار باشم و توجهم رو برمیداشتم از مسائلی ک ذهنم رو محدود میکرد..این ویدیو خیلی حالم رو خوب کرد و با کلی انرژی خوب راه افتادم رفتم سالنمون.من ماساژتراپیست هستم..ساعت 12نوبت داشتم با یه پدر عزیز که معلولیت دارن به خاطره فلج اطفال و برای دفه ی دوم بود ک پیشم میومدن..وقتی که اومدن کلی از خدا و شکرگذاری و حال خوب صحبت میکردیم و کلی دعام کرده بود چون تو جلسه اول ماساژش به لطف خدا درد شدیدی که داشتن 50درصد بهبود پیدا کرده بود..منم در حین ماساژ ک صحبت میکردیم بهشون گفتم اگه مشکلی نداره ی فایلی بزارم کوش کنیم و ایشونم تایید کردن..من مجددا فایلتون رو براشون کذاشتم و تا جایی که خونه ی اون شخص رو دزد زده بود و الهام شده بود بهشون و برگشته بودن گوش دادیم و کار من تموم شد..

    ایشون ک نشستن روی تخت شروع کردن به صحبت کردن و کفتن بله دقیقا حرفای این اقا درسته کاملا..

    گفتن ی سالی من شیراز زندگی میکردم و برای نماز میرفتم مسجد سیدالشهدا تو شیراز..ی روز نماز مغرب بود من طبق معمول وضو گرفتم و تو ساختمان ک داشتم میرفتم برم دمه در همسایمون بهم گفتش بیزحمت من میخوام وام بگیرم میشه حساب کنین سودش و شرایطش چجوریه؟ایشون هم حسابدار هستن و گفتن توی رودروایسی موندن و شروع کردن به حساب کردن..دوستشون باهاش تماس میگیره و میگه من جلوی درم نمیای بریم؟ایشون هم میگه من مشکلی برام پیش اومده شما برو..اونروز توی اون مسجد و دقیقا همون نقطه ای که هر روز ایشون میرفته نماز میخونده تو نماز مغرب بمب گذاری میشه و دوست ایشون هم فوت میکنن و ایشون ب دلیل حساب کردن وام همسایشون اون روز مسجد نمیرن و زنده میمونن..وقتی داشتن تعریف میکردن من حیرت زده خشکم زده بود و فقط به بزرگیه خدا فکر میکردم ک چقدر زیبا پشت هم چیده و ایشون زنده مونده و چقدر زیبا امروز برای من شکل گرفت و بهم الهام شد ک صبح این فایل رو گوش کنم و بعدش بهم الهام شد با مراجعی ک برای ماساژ اومده بود این فایل رو مجدد گوش بدیم و این ها برای من تعری بشه و دقیقا باور های من به خدا قوی و قوی تر بشه..

    بعد از این موضوع هم یه داستان دیگه تعریف کردن از دوران جوانیشون..کفتن زمان بمباران ما توی دوتا کوچه اونورتر رفته بودیم فوتبال بازی کنیم و اتفاقی اونروز با بچه ها بحثمون شد و چندتانون برگشتیم خونه..من به محض اینکه برگشتم خونه و هنوز روی زمین نشسته بودم ی موجی منو کوبید رو زمین پنجره ی اهنی راه پله کنده شد پرت شد تو حیاط و من 30ثانیه قبلش از زیر همون پنجره از توی حیاط اومدم تو خونه..راکت دقیقا توی همون کوچه ای ک فوتیال بازی میکردیم ترکیده بود و همه ی بچه ها ک تو کوچه بودن فوت کردن و من هم از اونجا جان سالم بدر بردم هم از نیوفتادن پنجره روی سرم …واقعا نمیدونم حسم رو چجوری بگم و چی بگم..فقط میتونم بگم خداروصدهزار مرتبه شکر بابته اینکه این ذهنیت و اگاهی رو پیدا کردم و تو مسیری درست در حرکتم و از شما و بقیه دوستان و خداوند کمک میگیرم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  8. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2263 روز

    رب شرح لی صدری و یسرلی امری

    به نام خدایی که آسان می‌کند برایمان آسانی ها را اگر بهش ایمان بیاوریم

    سلام استاد عزیزم کاش روزهایی که در جهل و نادانی داشتم عمرم را تباه میکردم با شما آشنا میشدم و کلامتون را درک میکردم هر چند الان هم هیچی نمیفهمم فقط میدونم که نمی‌دونم اما استاد جان بر پایه آموزش های الهی شما نباید ناامید باشم و اینکه خدا توابه و اگه برگردم هنوز راه نجات هست

    استاد جان من همه زندگیم با این فکر گذشت که سخت بگذره که من قوی هستم تازه تو ذهنم واسه اینهمه سختی که کشیدم دلسوزی و بغض میکردم و به بقیه هم میگفتم من چقدر سختی کشیدم

    به سختی کنکور قبول شدم

    به سختی گواهینامه گرفتم

    به سختی استخدام شدم

    به سختی تونستم رانندگی کنم

    و سال‌های تقلا کردم که با فرد دلخواهم ازدواج کنم و هنوز نشده

    خدایا من از دست خودم از این که اینقدر به خودم ستم کردم خسته شده ام از اینکه اینقدر خودم را آزار دادم خسته شدم خدایا مرا ببخش و بیامرز و مورد لطف و رحمت خودت قرار بده

    خدایا منم میخام مثل استاد آسان بشم برای آسانی ها میخام به آسانی با اونکه دلم میخاد ازدواج کنم و به آسانی و کاملا طبیعی مادر شدن را تجربه کنم شرایط ظاهری میگه تقریبا غیر ممکنه اما من میخام با کمک تو آنهم به آسانی و به زیبایی ممکن کنم خدایا من از سال‌های جهل و نادانی و ستم بر خودم به درگاه تو آمده ام تو مرا آسان کن برای آسانی ها تو هدایتم کن خدایا نزار گمراه بشم نزار بندازم گردن بقیه نزار برا خودم دل بسوزونم نزار ناامید بشم خدایا من از تو رستگاری دنیا و آخرت را میخام از مسیر آسان خدایا نمی‌دونم چطوری تو به آسانی منو به خواسته هام برسون

    خدایا من از جهل و نادانی از دلسوزی برای خود و دیگران از مقصر دانستن دیگران از احساس ترس و ناامیدی از احساس نگرانی و اضطراب خدا جونم ای خدایی که بارها در قرآن گفتی بر هر چیز توانایی به تو پناه میارم خدا جونم منو به راه راست هدایت کن منو از اسارت این نفس در پناه خودت بگیر خدا جونم من به هر خیری که برام بفرستی محتاجم

    راه آسان شدن برای آسانی ها دریافت هدایت الهی است راه دریافت هدایت الهی داشتن احساس ارامش درونی است راه داشتن ارامش داشتن باورهای سازنده درباره خداست و راه ایجاد باورهای درست کنترل ورودی های ذهن(تقوا)است یعنی توجه به خواسته ها و داشته ها و تحسین زیبایی ها و نعمت ها و اعراض از ناخواسته ها

    خدا جونم تریلیون بار شکرت که حال روحیم رو به بهبوده تریلیون بار شکرت که الان دارم با تو حرف میزنم و کامنت مینویسم

    خدایا شکرت برای تک تک نعمت هایی که هم اکنون در زندگیم دارم خدایا شکرت برای همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  9. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1543 روز

    به نام الله صمد

    این کامنت خیلی طولانیه ، مثل یه مستند از ده ماه اخیر زندگی من ، راستش همه ش رو برای خودم مینویسم که بعدا ببینم چه راهی رو اومدم و انتهاش هم آرزوم و در واقع هدفمو مینویسم ببینم کی بهش میرسم :)

    خب بریم…

    سلام و صد سلام از سارا

    بله ، از سارا

    چون سارایی که این چند وقت بودم رو واقعا نمیشناسم و البته سارایی که الان بهش تبدیل شدم هم برام خیلی عجیب و غریبه

    از 26 ژانویه 2024

    من مهاجرت کردم با کمک همین سایت

    خدا باهام بود حتی توی فردوگاه ، اضافه وزن پنج شش کیلیویی ما بخشیده شد و با وجود هزارتا مشکل من رسیدم به کشوری که مدت ها در حسرت زندگی توش بودم

    از بعد از فرودگاه

    انگار خدارو اونجا جا گذاشتم

    حالا سارای تنها

    اومده تو کشوری که زبانشو بلد نیست و اونا هم انگلیسی بلد نیستن!

    ماه های اول وحشتناک گذشت هر روز گریه

    من اینجا چکار میکنم

    دارم پول های خودمو و خانوادمو حروم میکنم

    درگیر یه رابطه به شدت نامناسب شدم

    غرق در سیگار و الکل شدم

    هر روز و هر روز فکر خودکشی

    هر روز جریمه های عجیب و غریب

    مشکلات عجیبی که هیچکس باورش نمیشد

    ضرر پشت ضرر

    اونم به دلار…

    واقعا جهنم خدارو اینجا روی زمین تجربه کردم

    نمیدونم چی شد

    فک کنم از یه جایی به بعد خسته شدم

    از بی مصرف بودن ، از هیچ کاری نکردن ، بیشتر از همه از ترسیدن

    از ترسیدن و حال بد خسته شدم دیگه بعد از چند ماه از طرفی یه نیرویی اجازه نمیداد خودمو بکشم

    تا اینکه یه اتفاق بسیار بد برام افتاد و نزدیک بود بهم تجاوز بشه و خدا نجاتم داد جوری که هنوز باورم نمیشه

    این اتفاق خیلی عجیب بود چون کشوری که الان توش هستم جز سه کشور امن دنیاست و اصلا همچین اتفاق هایی اینجا نمیافته ، شما ببین من چی رو جذب کردم!!! ( قدرت جذب رو حال میکنین؟)

    خلاصه که بعد از اون اتفاق برگشتم ایران چون واقعا ترسیدم تو تنهایی بلایی سر خودم بیارم

    یه ماه ایران بودم

    اون یه ماه که برگشتم دیدم خب ، نه ایران اونقدر که من هی دلتنگی میکردم براش بود نه کشور بعدی اون بهشت برین

    به طرز عجیبی توی اون یک ماه ، شخصیت من خیلی عوض شد

    با خانمی اشنا شدم که از نظر جایگاه سیاسی توی ایران خیلی قدرتمند بودن و درسهای خیلی زیادی از ایشون یاد گرفتم مثل عزت نفس

    مخصوصا من رو خیلی دوس داشتن و من چون ایشون رو قبول داشتم به اندازه چشمام، هرچی میگفتن قبول میکردم

    پس وقتی میگفتن سارا به نظرم تو خیلی باهوشی ، خیلی قدرتمندی ، خیلی زیبایی

    من باورم میشد

    و میدونم درستش این هست که خودمون به خودمون باور داشته باشبم اما

    شما قدرت خدارو ببین ، وقتی میبینه اون درخواست تغییر رو و میبینه چقدر ضعیف و پست شدی ، یه راهی جلوت میذاره مناسب خودت

    و از طریق یه ادم دیگه کمک کرد من یکم حداقل مدار ام بهتر بشه ، از توی باتلاق حداقل دماغمو بیارم بیرون بتونم دوتا نفس بکشم تا بعد دربیام از توش

    من با اون عزت نفس دست و پا شکسته برگشتم و اولین اتفاق افتاد، تو فرودگاه جریمه اقامتی من که نزدیک 500 دلار بود شد 130 دلار بدون اینکه من یک کلمه حتی درخواست کنم

    خود افسیر فرودگاه رفت پیش پلیس فرودگاه با همکاراش کلی دعوا کرد و میخواست کلا حذفش کنه که نذاشتن ولی تخفیف دادن

    از اونجا گفتم عه

    انگار جواب میده

    بعد هی ریز ریز اتفاقای خوب میافتاد

    تا من دوباره یادم رفت که اقا

    مشکل تو عزت نفس

    از درست کردنش فرار میکردم کلا

    و خب هم فایل گوش میدادم و ورودی خوب داشتم

    هم صداهای سرم رو کنترل نمیکردم

    نتیجه ش چی شد؟

    آفرین

    یه آش شله قلمکار!

    مثلا دوتا اتفاق خوب کوچیک برام میافتاد

    یهو یه مشکل بزرگ میخوردم کلی پول از دست میدادم

    و اینا داشت دیوونم میکرد چون به هرحال فشار مالی هم دارم

    دیگه باز یه روز زنگ زدم ایران گریه و زاری که من میخوام برگردم خسته شدم اینجا بی قانونه فلانه و خانوادم گفتن هرطور تو راحت باشی ما مشکلی نداریم

    بعد دیدم که من سه ماه اجاره خونه رو جلو دادم پول دانشکاه این ترم رو هم دادم گفتم عب نداره این سه ماه میمونم و روی خودم کار میکنم بعدش برمیگردم ، باز روی خودم کار میکردم ولی رسما عزت نفس رو گذاشته بودم زیر مبل هی روی کنترل ورودی کار میکردم در صورتی که مشکل من اون صداهای لعنتی توی سرم بود که دیووانم میکردن

    و البته اینکه اصلا به خدا اعتماد نداشتم به زبان میگفتم خدایا کمکم کن ولی تو دلم این بود که برو بابا خدا هیچ وقت به تو کمک نکرده هبچ وقت هم نخواهد کرد خودتی و خودت، و چون خودم یک انسان ضعیف هستم مگه انسان کلا چقدر قدرت داره؟ و نمیتونستم هیچ چیزی رو کنترل کنم هی اوضاع بدتر میشد

    چند روز پیش یه سوال تو عقل کل نوشتم جواب یکی از بچه ها خیلی تکونم داد گفت برو همه سوال هات توی عقل کل رو بخون، با خرید این همه محصول هنوز سوالت همونه فقط لوکیشن تو عوض شده

    من بعد این جواب رفتم تمام کامنت های خودم توی سایت رو خوندم و دیدم اره من عوض شدم اما نه اساسی ، و همین که زندم با این باورهای داغونم باید خداروشکر کنم چه برسه به اینکه مهاجرت هم کردم!

    من از ارزیابی خودم توی این سه سال فهمیدم دردم همون عزت نفس هست و دوره عزت نفس و احساس لیاقت رو شروع کردم

    از همون روز اول، به لطف خدا حجاب بین من و رب درونم برداشته شد

    البته الان دیگه خدای درونم اسم داره، بهش میگم دلبر..‌.

    از همون روز که صدای دلبر رو واضح شنیدم ، همه چی عوض شد

    اروم اروم شدم

    و شروع کردم به نوشتن نشانه ها

    اولبن نشونه چی بود؟

    نیم ساعت بعد از شنیدن صداش ، یه پیج خیلی بزرگ که چند ماه پیش یه درخواستی بهش داده بودم بعد از پنج شش ماه اومد و یه سری تعاملات با هم داشتیم که باورم نمیشه

    بعد شش ماه اصلا طرف چه حوری منو پیدا کرده؟ چطوری خدا دلشو نرم کرده؟

    چطوری؟

    چطوری؟

    چطوری؟

    نمیدونم

    بعدش فهمیدم که من هیچی نمیدونم

    فقط اونه که میدونه

    و بالاخره

    بعد از بیست و پنج سال

    آروم شدم آروم آروم

    یعنی بچه ها واقعا بهتون حسودیم میشه… چه لذتی شما میبردین از زندگی بدون ترس و نگرانی و ایمان به الله

    و من تو چه جهنمی زندگی میکردم وای که حتی فکرش لرزه به تنم مبندازه و میخوام از خاطرات اون روزها هزاران سال نوری فاصله بگیرم

    خلاصه من موندم و دلبر

    هی ایشون میگفت ما مینوشتیم هی میگفت و مینوشتیم و هی روزانه پول های کوچیک میومد بگم در حد صد هزار تومن و من مثل چی سپاسگزاری میکردم برای همونا

    ( تو پرانتز بگم که یه جا این وسط ها انقدر حالم خوب بود صد دلار دراوردم تو یک هفته و انقدر بعدش افسرده شدم و حالم بد شد که فهمیدم من چقدر باور بی لیاقتی دارم راجب پول…)

    و رسید به زمان امتحانای میانترمم ، خدا گفت تو پبجت بنویس من ده روز نیستم و فقط بشین درس بخون

    گفتم خدایا بابا من همین آب باریکه رو هم به زور نگه داشتما ، ولی انقدر صداش قشنگه این دلبر ما

    نذاشتم دوبار بگه

    بهونه رو اوردم ولی گفتم چشم

    تا استوری رو گذاشتم

    گفت من میرسونم نترس

    تو بشین درستو بخون

    اقا ما خوندیم

    سه تا امتحان اول عذااااابی بود که نگم چون هی قهوه و قند میخوردم تا زنده بمونم ، مه مغزی خیلی بدی گرفته بودم

    یادم رفته بود خدای ثروت و سلامت خدای درس هم هست :)

    و خیلی سخت گذشت

    خداروشکر استانه کتک خور من یکم پایین اومده قبلا کتک خورم خیلی ملس بود

    الان تا چند بار گوشمو میپیچونه میفهمم یه جا مشکل داره، بعد امتحان سوم گفتم خدایا داره باز بد میشه ها مشکل کجاست

    گفت دخترم

    گفتم درس بخون و پیج رو فعلا ول کن نگفتم منم ول کنیا

    الان جای خدا اولویتت شده درس!

    گفتم واااای راست میگی امان از انسان فراموشکار

    من دیگه شکرگزاری نمینویسم ، نامه بهت نمینویسم همش درس میخونم

    من اشتباه کردم ببخشید از اینا ریش و قیچی دست شما

    توی یک هفته اخیر این شرح معجزات منه :

    * دستم برید موقع اشپزی انقدر عمیق که بخیه لازم داشت، به دوستام زنگ زدم هیچکس کمکم نیومد به خدا گفتم مسپرم به خودت

    به اذن خدا ، زخمی که بخیه لازم داشت دو روزه جوش خورد بدون عفونت و حتی درد! هیچکس باورش نمیشه

    * امتحان تشریحی پزشکی قانونی ، تستی شد

    انقدر صدای خدا تو سرم واضح بود که گفت امتحان تستی خواهد بود ، که من حتی رفتم سایت دانشگاه رو چک کردم ببینم استاد چیزی گفته دیدم نگفته اما سر امتحان سوالات تستی بود

    * سر امتحان ، سوالا که تموم شد

    خداروشاهد میگیرم

    همینجوری بهم گفت خب چندتا سوال رو اشتباه جواب دادی بیا بریم بهت بگم و همه رو جوابای درستش رو بهم گفت من اومدم چک کردم

    * آخرین امتحان من هم تشریحی بود درسی که سر هیچکدوم از کلاساش نبودم به شدت ازش میترسیدم و 200 صفحه جزوه داشت، گفت چقدر بهم اعتماد داری؟

    گفتم خیلی

    گفت یعنی اگه بگم درس نخون ، نمیگی پس بورسیه ام چی میشه بدبخت میشم فلان میشم؟

    گفتم نه اگه تو بگی نمیگم

    گفت پس فقط فصل دو رو بخون

    گفتم اخه فصل دو همش 30 صفحه ست ، و اصلا درس مهمی نیست درسای اخر وحشتناکن

    ولی بازم همونکارو کردم و البته بگم انچنان ارامشی داشتم که از من بعید بود واقعا

    و به خدااااا قسم ، سوالا دوباره تستی بود که اگر تشریحی بود من قطعا میافتادم

    و از بیست و پنج تا سوال

    20 تاش مال همون فصل دو بود

    سر جلسه همه با تعجب همو نگاه میکردن ولی من فقط لبخند میزدم و یواشکی چند قطره اشک هم ریختم و سوالا جواب دادم اولبن نفر اومدم بیرون تا شب فقط گفتم خدایا شکرت

    * خدا به قولش عمل کرد تو این مدت خیلییی بیشتر از وقتایی که من پست و استوری میذاشتم ادم ها به پیجم هدایت شدن حتی مامانم یه مبلغی پول از حسابم برداشت دو میلیون تومان

    فرداش همونقدر پول تو حسابم بود انقدر فروش داشتم

    ( واااای الان یادم اومد دلیلش اینه چند روز پیش تو سایت خونده بودم یکی نوشته بود من هرچی خرج میکنم پول حسابم کم نمیشه و همونه عددش و من خیلی کیف کردم و کلی تصویر سازی کردم براش پس همونه… خدایا چطور قانون جواب میده الله اکبر)

    بله

    اگر این طومار رو بخوام تموم کنم ( کلی استیکر خنده)

    باید بگم که سارا الان در مسیر خود شناسی و خداشناسی هست و میخواد ادمی که سه سال پیش بود نباشه

    میخواد اجازه بده این سایت و اگاهی هاش و البته دلبر ، باورهاشو و بعد زندگیشو عوض کنن

    راجب آرزوم

    راستش خیلی پول از مامان بابام گرفتم برای مهاجرتم

    میدونم همه ش از طرف خدا بوده و میدونم حس میکنم لیاقت اون پول رو ندارم

    اما الان بحث عوض شده

    من دوس دارم متخصص تغذیه بشم ، این آرزوی منه

    دوس دارم مدرکمو بگیرم عاشق درس خوندن توی دانشگاهم

    و دوس دارم با پول خودم و رسیدن به استقلال مالی انجامش بدم

    آرزوم اینه بتونم خرج اجاره خونه، خورد و خوراک و دانشگاهمو بدم

    این آرزوی فعلی ام هست

    قدم بعدش رو هم مشخص کردم، درامد دلاری و کمک به پدر و مادرم برای قسط هایی که به پوند دارن

    فعلا حالا مهم همون آرزوی اوله

    میدونم خدایا هزار بار نوشتمش ولی یه میلیون بار دیگه هم مینویسم

    کمکم کن لطفا

    الان هنوز درامدم ماهی چهار میلیونه و من باید برسم به سی چهل میلیون تا بتونم اینجا خرج خودمو بدم

    میدونم بهش میرسم

    نگران نیستم

    ارومم

    برام مهم نیست چی میشه

    میخوام این دو روز دنیا رو کنار « دلبرم » خوش بگذرونم و به آرزوهامم برسم

    چی بهتر از این؟

    من آرزومو گفتما

    هدایت کردنش با شما دلبر

    دوستت دارم

    مرسی که کمکم کردی پیدات کنم، از وقتی هستی حتی از اینکه شب تو خیابون بخوابمم نمیترسم

    فقط از این میترسم که یه لحظه صداتو نشنوم

    وگرنه دیگه هیچی برام مهم نیست

    اینم مینویسم به عشق خودت :

    گفت معشوقی به عاشق کای فتی

    تو به غربت دیده ای بس شهر ها

    پس کدامین شهر ز آن ها خوش تر است؟

    گفت ، آن شهری که در آن « دلبر » است…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 90 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2978 روز

      بنام خداوند رزاق، قادر وتوانا

      درود سارای عزیز

      احسنت به تو عزیزم چقدر عالی راهت رو پیدا کردی چه خوب یاد گرفتی تسلیم باشی ورها وباور کردی که بقول خودت این دلبری که پیدا کردی برایت کافی است

      سپاسگزارم که هدایتها یت را بعنوان یه رد پا در این مکان الهی ثبت کردی تا من هم یاد بگیرم وعمل کنم چقدر تحسینت کردم که اینقدر فوق‌العاده وبی نظیری

      سارا جان امیدوارم به آرزو وهدفی که دارید حتی بیشتر از آن برسید

      بازم ازت ممنون وسپاسگزارم

      بهترین بهترین ها را در هر لحظه از زندگی از خداوندی که آگاه به همه امور هست وقادر وتواناست برایت خواستارم

      موفق باشید

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام سارا عزیز

      دلمون آب شد،خدایا منم میخام.

      سارا جان بهت تبریک میگم وصل شدن به هدایت رو ،خوش حالم وارد جاده سبز سبز شدی،همون جاده معروف استاد.

      البته شما دختر شجاعی هستی و بودی که تونستی مهاجرت کنی و چند سال روی خودت کار میکنی و حقت بوده.

      سارا جان این جمله ات خیای منو تکون داد

      * مرسی که کمکم کردی پیدات کنم، از وقتی هستی حتی از اینکه شب تو خیابون بخوابمم نمیترسم

      فقط از این میترسم که یه لحظه صداتو نشنوم *

      و ممنونم از این جمله قشنگت

      امیدوارم همیشه تو این جاده بمونی و برای ما هم تعریف کنی تا ما هم هدایت بشیم به سمت اون جاده زیبا

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمدصادق امام بخش زاده گفته:
      مدت عضویت: 1541 روز

      سلام سارا عزیز. هم اسم خواهر عزیزمی. آفرین بهت که داری روی خودت کار می‌کنی. مهم نیست چه شرایطی داشتی درس‌هاش رو بگیر و ازشون استفاده کن برای رشدت. وقتی داری هر روز روی خودت کار می‌کنی هر اتفاقی چه به ظاهر خوب و چه به ظاهر بد برات می‌افته حکم یک پله برای پیشرفتت هست و صد در صد خیره. شاید آدم اولش نفهمه ولی اگه بگی مطمئن هستم که خیره می‌بینی در آینده که بابا این اتفاق چقدر کمک کننده بود برام. اگر پولی از دست دادی خیره و داره بهت یاد میده که روی باورهای مالیت تمرکز بگذاری. اگر پولی به دست آوردی باز هم خیره و داره بهت نشون میده که داری گام‌های درستی بر میداری و باید از مطیع خدای درونت باشی که داره بهت میگه چه کار کن تا نتایج بیشتر و بهتر بگیری. این نتیجه‌ای که الان دستته که صدای دلبر رو میشنوی و بهش عمل می‌کنی درواقع می‌تونه در هر زمینه‌ای که اراده کنی اتفاقات فوق العاده‌ای رو برات ایجاد کنه. فقط بحث درس و امتحان نیست. تو با قدرتمندترین فرمانروای کیهان طرف هستی. کسی که ثروت و پول و مادیات بشکنه براش. مهمترین چیزی که در هستی یک فرد می‌تونه داشته باشه ارتباط قوی و عشق بازی با خداست. اصلا بحث مذهب نیست. اصلا بحث دین نیست. بحث این هست که باورهایی داشته باشی که در فرکانس خداوند قرارت بده و شب و روز از حضورش لذت ببری و درخواست‌هات رو بگی و میبینی که کارها عالی پیش میره. وقتی اتصال به رب برقرار باشه و ما صداش رو بشنویم نیازی به هیچکس و هیچ چیز دیگه‌ای برای زندگی و پیشرفت نداریم و او تمام مسیرها رو بهمون میگه که اگر ازش پیروی کنیم نتایج عالی هست. روی این ارتباط همیشه کار کن. دارم به خودم میگم و خیلی احساس نیاز می‌کنم که باید هر روز ارتباطم رو با خدا قوی‌تر کنم. مهم نیست در گذشته چقدر این ارتباط قوی بوده، مهم این هست که این ارتباط باید همیشه تقویت بشه و قوی بمونه و قوی‌تر بشه. اتفاقا امروز هم داشتم فایل‌هایی در مورد خدا ایجاد میکردم برای خودم تا با مرورشون بیشتر روی این موضوع کار کنم. خدا که همیشه هست اگه ما صداش رو نمیشنویم به خاطر این هست که ما باورهایی داریم که در مدارش نیستیم و الا اون همیشه هست و همیشه داره کمک میکنه به کل جهان. خیلی صادقانه در خصوص زندگیت نوشتی و لذت بردم و این رد پا حتما و حتما بهت کمک می‌کنه هم الان که نوشتیش و هم در آینده که برمیگردی و تغییراتت رو می‌بینی.

      راستی خدایی که میلیاردها میلیارد کهکشان‌ و ستاره رو خلق کرده و داره رهبری می‌کنه خواسته‌های ما برای هیچه. بزرگترین خواسته‌هامون هم براش هیچی نیست. خدا منبع ثروت در هستی و تنها روزی دهنده‌ی ماست. او مورچه رو در دل خاک روزی میده پرنده رو در آسمون روزی میده، روزی ما رو هم تا به امروز او داده و هر شرایط مالی‌ای که میخواهیم رو هم به ما میده به شرطی که ما بندگیش رو بکنیم و روی خودمون کار کنیم و از قوانینش استفاده کنیم و به ایده‌هایی که میگه عمل کنیم.

      یکی از فایل‌هایی که خیلی بهم کمک کرده که نتایج مالیم رو بهبود بدم – من خودم در ابتدای مسیر مالی هستم و جای رشد خیلی زیادی دارم – 3 فایل چند برابر کردن درآمد در یکسال هست. به صورت تمرکزی روشون کار کن و تصمیم بگیر درآمدت رو 3 برابر کنی و تعهدنامه رو بنویس و مطالب و باورهایی که در این فایل‌ها گفته میشه رو جدی بگیر و سعی کن به اون شکل فکر کنی. واقعا نتایج مالی تغییر میکنه. از راه‌های خیلی طبیعی ایده‌هایی به ذهنت میاد به سمت مهارت‌هایی هدایت میشی و پول‌هایی از جایی که فکرش رو نمی‌کنی به سمتت میاد و اتفاقاتی می‌افته که میبینی ورودی مالیت و به خصوص سودت بیشتر از قبل شده. من آبان ماه همین امسال تعهدنامه مجدد نوشتم که میخوام درامد رو تا سال آینده حداقل 3 برابر و بیشتر کنم و متعهد هستم، در طول این ماه خدا یک پروژه‌ای بهم داد که بیشتر از کل درآمد ماه قبلیم فقط از این پروژه سود بهم رسید و قانون خدا همواره جواب میده. سلامت و موفق و رو به پیشرفت باشی دوست خوبم. خیلی تحسینت می‌کنم بابت اینکه این شجاعت و ایمان رو نشون دادی و تنهایی مهاجرت کردی به یک کشور دیگه و داری رشد می‌کنی این واقعا یک موفقیت بزرگ و یک توانمندی عالی میخواد. آفرین به شما که توانستی نجواهای ذهنی رو مدیریت کنی .. مدیریت کردن این ذهن چموش کار آسونی نیست و از کارهای فیزیکی سنگین سخت تره و بهت تبریک میگم که این کار مهم رو داری انجام میدی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1249 روز

      سلام سارای قشنگ و زرنگم

      دختر خودت و دست کم گرفتی ها

      خیلی ها آرزوشون ه جای تو باشن

      ، رشته های پزشکی و پرستاری و… بخونن…. مهاجرت کنن ، چهره ای به این زیبایی داشته باشن… خانواده ای به این مهربونی داشته باشن که با عشق حمایتشون کنه حتی وقتیکه همه پولهاشون و از دست میده… من خودم بخاطر ورشکستگی پدرم و یک سری مشکلات دیگه زندگی سختی رو گذروندم و نه تنها حمایتی از طرف خانواده م دریافت نمیکردم بلکه حتی تا همین الان هم مجبورم کل مخارج زندگی مادرم رو که هنوز با 65 سال سن بنده خدا مستاجره رو تامین کنم از درآمد خودم که اونم مخفیانه ست چون همسر فوق العاده خسیسی دارم که اگر بفهمه من از پول خودم که 21 سال براش زحمت کشیدم به مادرم که اونهمه تو نداری زحمت کشید من درس بخونم ، دنیا رو به آتیش میکشه

      دختر ناشکری نکن

      من همیشه آرزوم بوده پدرم بتونه حمایتم کنه تا مجبور نشم با چنین خانواده ای وصلت کنم

      حتی آرزوم این بود که اگه حمایتم هم نمیکنن محتاج حمایت من نباشن

      ولی باز این دلداری رو به خودم میدم که مگه قرآن نگفته اگه میخواید صدقه بدید به خویشاوندان خویش که کاملا شناخت دارید ببخشید؟؟ خب کی از مادرم درپیش تر ؟؟

      هرچند خدا میدونه چقدر دلم میخواد از این غم و رنج 40 سال مستاجری نجاتش بدم که انقدر خجالت نکشه تو این سن و سال پیش در. و همسایه و فامیل و… که نمیتونم یه خونه نقلی براش بخرم

      و

      از همه مهم تر دو سال پیش یه پولی دستم اومد که پاداش 21 سال شبانه روز زحمت کشیدن و سختی کشیدن خودم و بچه هام بود و از سر دلسوزی نابجا برای کسی که لیاقتش و نداشت بهش قرض دادم که قول داد مردادماه برگردونه و الان دو سال از اون موقع گذشته و حتی اگه برگردونه دیگه نمیتونم با اون پول خونه بخرم برای مادرم و هر. وقت یادم میاد دلم جوری آتیش میگیره کا فقط دلم میخواد یکی بیاد خبر قطع نخاع شدنش رو بهم بده انقدر که بی چشم و رو بود و در جواب اونهمه خوبی من تو روزهایی که با کفش پاره و لباس‌های پاره سر می‌کرد و ماهها رنگ گوشت و برنج ندیده بود من هر ماه کل حقوقم و براش واریز میکردم تا نمیدونم کدوم گندکاری قبلی شو صاف کنه تا غصه نخوره گناه داره و…. جای همه ی اون خوبیها فحش و تحقیر نثارم کرد و من و شهرستانی و … خطاب کرد و خیلی حرفها که وقتی یادم میاد منی که تو عمرم کسی رو نفرین نکرده بودم دلم جوری آتیش میگیره که میخوام بدترین نفرین های عالم رو نثارش کنم

      ولی میگم هیچ چیز تو این جهان بی جواب نمیمونه

      حتی اگه منم نفرین نکنم جهان پاسخ این نمک نشناسی و حرام خوری و نامردی شو میده

      طوری که دیگه نتونه از جاش، بلندشه

      و من هم بهای بیرون کردن چنین فرد بی لیاقتی از زندگیم رو دادم

      چون معلوم نبود اگه این دلسوزی ها رو ادامه میدادم به کجا میخواست برسه سرنوشتش.

      سارا جان

      اگر بدونی که من. و خیلی های دیگه چقدررر آرزوی داشتن این حال الان تو رو داریم دیگه پرواز میکنی

      این درک و دریافت هدایت الهی

      این خودش گنج ه دختر

      گنجی که من مدتهاست از خدا میخوام

      و وقتی تجربه های شما ، آقا ابراهیم و خیلی از دوستان دیگه رو می‌شنوم که میگید خدا با من انقدر واضح صحبت کرد ، غبطه میخورم و میگم خدایا منم میخوام

      با منم انقدر واضح حرف بزن

      دو ساله از کاری که همه حسرتش و میخوردن بیرون اومدم و از همون اول گفتم خدایا میخوام کارمند خودت بشم

      پس کو؟

      چرا هدایتم نمیکنی به ایده های خوب؟

      چرا با منم مثل سارای عزیزت ، مثل ابراهیم عزیزت حرف نمیزنی؟

      من که خودم و بستم به ورودی های مثبت

      من که بارها و بارها بهت گفتم من هیچی نمیدونم من حتی ترمزهایی که سر راه رسیدن به خواسته هامه نمیتونم تشخیص بدم سه ساله تو این راهم

      درسته اون اوایل که اون پولها رو لایق دونستی به من بدی، من خودم و لایق ندونستم و اشتباه کردم و خواستم خدایی بکنم و اون بنده ت رو از قعر چاه بدبختی و فلاکت که ساخته ی دستهای بی لیاقت خودش بود بکشم بیرون ، ولی الان که با اونهمه غصه ای که خوردم بابت اون اشتباه ، تاوانش رو دادم

      چرا بر نمی‌گردونی بهم؟

      مگه نمی بینی چقدر دلم سوخت برای دسترنج 21 سال زحمتم ؟؟ مگه نمی بینی نمیتونم ببخشم ، نمیتونم بهش فکر نکنم و عذاب نکشم؟؟

      مگه ندیدی که میتونستم براش دردسر بزرگی درست کنم طوریکه حتی هفت جدش هم تو خوابشون نمی‌دیدن ،ولی باز سپردم به خودت گفتم تو محکم تر میزنی تو گوشش لااقل بخاطر خودش که انقدر بی لیاقت و بی عرضه نباشه که تو این سن همش مثل گداهای کلکته چشمش به دست این و اونه که تیغ شون بزنه و سرشون و کلاه بزاره یه چند روزی از اون لجن فلاکتی که برای خودش درست کرده نجات پیدا کنه ؟ انقدر بی عرضه و بی لیاقت

      خب لیاقت چنین پول‌های بادآورده ای رو بهش نده

      ولی دیگه خودسرزنشی، مشکلی حل نمیکنه و باید بتونم این نجواها رو خاموش، کنم چون تهش میرسه به همون فکر خودکشی که شما گفتی

      پس عزیزم ناراحت نباش

      تو که پدر و مادرت باعشق و بدون سرزنش برات فداکاری کردن

      این یعنی نهایت عشق که به تو دارن

      پس جواب عشق شون رو حتی با یک ثانیه فکر کردن به خودکشی نده

      و هر وقت باز چنین افکاری به ذهنت رسید ، استغفار کن

      و به خودت بگو:

      من اگه میخواستم با چنین داغی خانواده مو به خاک سیاه بنشونم، باید قبل از اینکه دار و ندار اونها رو میگرفتم چنین کاری میکردم که دو تا داغ به دلشون نزارم

      الان وظیفه من فقط مرهم گذاشتنه، نه داغ گذاشتن به دلشون

      الان باید هر روز خودم و موظف کنم یه پیشرفت کوچولو تو درسم داشته باشم و زنگ بزنم یا پیام بدم خبر خوشحالی به اونها بدم

      و

      این خبرهای خوش کوچولو کوچولوی من دقیقا مثل پماد سوختگی که روی زخم عمیق سوختگی میزنی ذره ذره اون سوختگی ها رو درمان میکنه و یه جایی میرسه که دیگه اثری از اون زخم نیست

      اینا رو به خودم هم میگم

      باید یه مرهم پیدا کنم برای این سوختگی دلم

      در پناه خدا باشی قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    وَمَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    میخوام یه مطلبی رو اینجا بیان کنم که واس من خیلی تو ارتباط با خداوند اثر گذار بوده و ازش نتیجه گرفتم.

    دوستانی که فیلم نمایش ترومن رو ندیدن حتما ببینن. خیلی در موردش توضیح نمیدم که لذت فیلم از بین نره.

    اما میخوام موضوعی که در این فیلم بهش اشاره شده و ارتباطش با خداوند رو اینجا بیان کنم. همه ما فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و … در طول تاریخ برای اهدافی دویدیم و تلاش کردیم.

    اما تا حالا فکر کردیم که چرا باید به این هدفها برسیم؟ آیا با رسیدن به اون هدفها اغنا میشیم و به آرامش میرسیم؟ اصلا نگرش و جهانبینی ما چیه و در این میان نقش خداوند به چه صورته؟

    بنده مدتهاست دارم روی مکانیزم مغز در حد بضاعت خودم مطالعه میکنم و ارتباطش با قلب. متوجه شدم که اکثر خواسته های انسان ها ناشی از شرطی سازی های ذهنی و مغزیه که در اثر کینه ها، حسادت ها، رقابت و … شکل گرفتن و همونطور که قبلا هم گفتم مغز ما با رسیدن به اون اهداف دوپامین ترشح میکنه و حس نشاط ناشی از رسیدن به موفقیت های اینچنینی هیچ اصالتی نداره!! یعنی درک این حقیقت که صحنه گردان اصلی زندگی ما ذهنمونه و حتی لذت رسیدن به اهداف رو برامون طراحی میکنه احساس پوچی و خلا عجیبی در پس خودش داره.

    مثل این میمونه که به یه نفر بگیم بالای فلان کوه یه گنجه و نقشه گنج رو هم بهش بدیم و طرف خودشو بکشه و ما مدام بهش انگیزه بدیم و توی مسیر همراهیش کنیم و وقتی رسید به محل مورد نظر، ما از جیبمون یه الماس هزار قیراطی در بیاریم و بهش بدیم که تازه در حالت واقعی اون الماسه هم نیست و فقط یه ذوق و شوق مصنوعیه!!

    خوب پس این همه تلاش برای چیه؟ منظورم این نیست که دنبال هدف نباشیم، نه… بلکه اول باید خوب ذهنمون رو بشناسیم و بفهمیم کدوم خواسته ها ذهنیه و ازشون دست بکشیم و خواسته های واقعی خودمون رو پیدا کنیم.

    حالا ممکنه سوال پیش بیاد که مگه خواسته ای هم هست که ذهنی و شرطی شده نباشه؟ و من با اطمینان میگم بله!!

    به میزانی که خود حقیقی مونو میشناسیم و میفهمیم کدوم خواسته ها ناشی از شرطی شدنها بوده و خواسته حقیقی ما نبوده آرام آرام صدای قلبمونو میشنویم که برامون آشناست و در کودکی خیلی بلند صداشو میشنیدیم که ما رو با اشتیاق برای انجام کارهایی ترغیب میکرد… و این اشتیاق از نگاه به زندگی بقیه الگو برداری نشده بود و از درونمون میجوشید ولی آراام آرام توسط بمباران ذهن و شکل گیری ذهن منطقیمون در زیر خاکستر باورها و شرطی شدنهای ذهنی پنهان شد. و نتیجه این شد که اکثر انسان ها حتی اونهایی که به اهدافشون میرسن انگیزه شون رو از دست میدن.

    حالا تفاوت خواسته های فطری و قلبی ما که “ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی” با خواسته های ذهنی ما چیه؟

    خواسته های قلبی ما اولا همیشه گی هستن و از کودکی با ما بودن.

    دوما در گرو رسیدن به چیزی نیستن مثلا طرف از نقاشی لذت میبره و فارغ از این که در چه سطحی قرار داره همیشه از زمان خارج میشه و در لحظه حاله و عشق بازی میکنه با مهارتهاش.

    سوما محصول شرطی سازی های ذهنی نیستن و از سوی خداوند بصورت شعف و لذت پایدار احساس میشن.

    چهارما که این بند خیلی مهمه اینه که این اشتیاق ما رو به کاری هول میده که به بهترین نحو منجر به افزایش درک و ایمان من نسبت به خداوند میشه. اصلا اون اشتیاق همون هدایت خداونده به کاری که بهترین ظرفیت رو داره برای اینکه انسان رو به خدا نزدیک کنه و درکش رو از خداوند، از رحمانیتش، از وهاب بودنش و … گسترش میده.

    پنجما به اندازه ای که با پیروی از خواسته های قلبی این ادراکات توحیدی افزایش پیدا میکنه لذت بیشتر و بیشتر میشه چون خدا رو عمیقتر و نزدیکتر احساس میکنیم در حالی که در خواسته های شرطی انسان در مسیر هم مایوسه و حتی با رسیدن اغنا نمیشه.

    در قلب نورون های عصبی وجود داره یعنی قلب هم واس خودش مغز مجزا داره. و نکته جالب اینجاست که میتونه به مغز دستور بده!! حالا سوال اینجاست که خوب مغز کلی گیرنده حسی داره که با آنالیز اونها میتونه به اعضای بدن دستور بده. مثلا وقتی جسمی به سمت صورت پرتاب میشه از کاانال چشم متوجه موضوع میشه و سریعا به پلکها دستور بسته شدن میده اما قلب ما به هیچ ورودی وصل نیست پس چرا میتونه به مغز دستور بده؟

    پاسخ میدان مغناطیسی قلبه که چندهزار برابر مغز قدرت داره. خوب این میدان چه پیامهایی رو دریافت میکنه یا انتقال میده؟ پیامهای متافیزیکی رو. جالبه که وقتی هورمون دوپامین ترشح میشه قسمت محاسبه و منطق مغز تعطیل میشه و اون موقع قلبه که حکمرانی میکنه.. و وقتی منطق خاموش میشه انسان یه لذت عجیبی رو احساس میکنه که در کودکی در درونش احساس میکرده اما به مرور ذهن شرطی شده روی این لذت رو پوشونده. همونی که افرادی که تجربه مرگ داشتن در موردش صحبت کردن.

    به اندازه ای که ما باورهای توحیدی میسازیم درواقع داریم باورهای شرک آلودی که ذهن بوسیله اونها ما رو تحت سیطره خودش گرفته ریشه کن میکنیم.. یعنی در واقع با ساختن باورهای توحیدی ما داریم باورسوزی میکنیم!! یعنی داریم خاکروبه های باورهای محدودکننده رو از روی قلبمون بر میداریم و اینجوری قلبمون داره ارتباطش رو با خالق بدست میاره اونم به صورت مستقیم!! و اینطوریه که لذت این باورسازی ها هر روز در قلبمون بیشتر و بیشتر میشه و اتفاقات زیبا هم بیشتر میشه.

    بزارید مثال بزنم. وقتی ما به یه گل نگاه میکنیم صرفا داریم به دیتاهایی که ذهنمون از اون گل برامون ترسیم کرده توجه میکنیم. این نگاه ذهنیه. اما به مرور که روی باورها کار میکنیم و از نگاه ذهنی به سمت نگاه قلبی و شهودی حرکت میکنیم حقیقت اون گل رو هم با قلبمون درک میکنیم. بخاطر همین از دیدنش هر روز لذت بیشتری میبریم. با اینکه تصویر همون تصویره.

    مراقبه، مدیتیشن، توجه به نعمتها و .. همه و همه نگاه انسان رو از نگاه ذهنی صرف به نگاهی تلفیقی از ذهن و قلب سوق میده که انسان به میزانی که آگاه تر میشه و حضور پیدا میکنه و باورهای توحیدی میسازه، درکش از عالم از یک درک ذهنی به سمت درک حقیقی سوق پیدا میکنه و لذت بیشتری میبره…

    و در واقع انسان خدا رو که همه عالم ظل و سایه اونه هر روز بهتر میبینه و لذت بیشتری میبره و بیشتر عشق میکنه.. و در این مسیر موفقیت ها فقط نقش تابلوهای راهنما رو دارن که مسیر درسته.. یعنی کسی که با باورهای توحیدی یه کسب و کار موفق میسازه، خودش میشه موفقیت، خودش میشه لذت، فارغ از این که اون کسب و کار چقدر براش منفعت داشته.. ما خود لذت میشیم.. فارغ از دستاوردها.. ما خود خدا میشیم در روابط، کسب و کار، ما خدا رو زندگی میکنیم.

    و آخرت جایی نیست.. آخرت همینجاست. وقتی قلب ببینه و ذهن خاموش بشه و به نقش ابزاریه خودش برگرده.. و این آخرته که زندس و این دنیای ذهنی همون دنیای ترومنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سارا صمدی پور گفته:
      مدت عضویت: 1543 روز

      سلام دوست عزیزم

      چه نکته جالبی ، از اونجایی که بنده هم به واسطه شغلم علاقه عجیبی به شناختن ارتباط موارد متافیزیکی به ساختار بدن ما دارم و به شدت کشته مرده ی هورمون ها هستم :)

      خواستم بخشی از نتایج تحقیقاتم رو با شما عزیز به اشتراک بذارم

      از اونجایی که شناخت نسبی روی دوپامین دارید ، بذارید یه نکته ی mind blowing یا همون مخ بترکون بهتون بگم

      ما برای نزدیک شدن به خداوند ، تا میتونیم از حجم دوپامین ناسالم باید کم بکنیم و به سرتونین و دوپامین سالم بیافزاییم، یعنی چی؟

      یه محقق بسیار برجسته در زمینه هورمون ها و غدد چند وقت پیش مصاحبه خصوصی داشتن و نکته ای گفتن که زندگی همه ی مارو میتونه تغییر بده

      تو بخشی از مصاحبه شون گفتن :

      لذت pleasure

      و شادی happiness متفاوت هستند

      لذت مربوط هست به دوپامین و شادی مربوط هست به سرتونین

      لذت زود گذره و شادی پایدار

      لذت جسمی هست و شادی روحی و معنوی

      لذت با مواد و الکل به دست میاد ولی شادی هرگز با این دو به دست نمیاد

      و مهم تر از همه، لذت اعتیاد اور هست ولی چیزی به اسم اعتیاد به شادی یا شادی مخرب نداریم

      حالا جالبیش چیه؟

      طی پنجاه سال اخیر ، رسانه ها و دولت ها خیلی خیلی سعی کردند مغز مارو طوری برنامه ریزی کنن که این دوتا رو با هم اشتباه بگیریم مخصوصا شبکه های اجتماعی

      چرا؟

      برای اینکه ما

      « فکر کنیم میتونیم شادی رو بخریم، در صورتی که فقط لذت خریدنی ست… »

      شما فقط غذا و ماشین و فیلم و سکس و الکل و مواد رو میتونی بخری

      ولی عزت نفس ، عشق ، مثبت اندیشی ، سپاسگزاری و مهم تر از همه ارتباط با خدای درون خریدنی نیست هرگز و اینا هست که شادی پایدار در زندگی ما ایجاد میکنه

      بعد از دیدن این ویدئو من مدیتیشن کردم و به خلسه عجیبی رفتم خیلی رفتم به عمق درون خودم و بعدش چنان حجم شادی رو تجربه کردم که تو تمام طول زندگیم تجربه نکرده بودم و بعد در طی یک تحقیق ساده متوجه شدم اجرای مراسمات مذهبی برای افرادی که عمیقا به اون مذهب باور دارن بالا ترین سطح سروتونین و دوپامین مثبت رو ترشح میکنه…

      بله، شادی خریدنی نیست

      درونیه

      تمام عمر ما شادی رو تو وجودمون داشتیم ولی توی حساب بانکی و ماشین و… دنبالش میگشتیم

      منظور من منفل بودن و حرکت نکردن نیست، منظورم اینه وقتی برای رزق و روزی حلال تلاش میکنیم یادمون باشه هدف ما از اومدن به این دنیا فقط تجربه شادی بوده و بس

      به دنبال خدا باشیم پول و سلامتی و عشق دنیوی دنبال ما میدوئه خودش…

      تو پرانتز بگم خیلی افراد انقدر متاسفانه در قلب شون مرض هست و مهر به چشم و گوششون خورده که وقتی این موضوع رو میفهمن هم به دنبال رابطه جنسی و عشق دنیوی میرن چون توی اون حالت هم ما ترشح سروتونین داریم ولی این کجا و آن کجا

      سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد

      وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

      گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

      طلب از گمشدگان لب دریا میکرد…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1810 روز

        سلام خدمت خواهر عزیزم..ممنونم بابت نقطه آبی که چراغ هدایتم شد برای این کامنت زیبا..یه نکته مهم میخوام خدمتتون عرض کنم..و این نکته الهام خداونده به قلبم و ان شاالله بعدا بصورت مبسوط توضیح خواهم داد. نکته مهم اینه که نه دوپامین و نه سرتونین لذت دایمی رو ایجاد نمیکنن.. دلیلش خیلی توضیحات میخواد..یه تیکشو بخوام بگم بر میگرده به چیستی لذت و ارتباطش با وجود و بحث اصالت وجود.. بخوام مختصر بگم لذت کد نویسی نمیشه همونطور که وجود قابل کد نویسی نیست! یعنی میشه مثلا رباتی طراحی کرد که یادبگیره (هوش مصنوعی یا ذهن متطقی بشر) و واکنش های احساسی رو نشون بده، اما نمیشه خود احساس رو که کدنویسی کرد! یعنی ذهن منطقی از کودکی که آرام آرام رشد میکنه لذت رو و آرامش مطلق وجود انسان رو گروگان میگیره و موقع پاداش که میشه با آزاد کردن این هورمونها با ساکت کردن خودش و آگاه شدن انسان به اون لذت که بای دیفالت انسانه بهش پاداش میده! مغز نمیتونه لذت بسازه ولی میتونه گروگانش بگیره!! و خدا شاهده اینها الهامات قلبمه و جایی نخوندم.. بحث وحدت وجود خیلی جای صحبت داره و درکش خیلی سنگینه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Sanaz گفته:
      مدت عضویت: 1351 روز

      سلام به یاران بهشتی

      بسیار سپاسگزارم از ربم و از شما دوستان گرامی بابت کامنت های الهی تون

      اتفاقا دیروز که من داشتم ظرف می شستم و خدارو هم شکر می کردم بابت همه چی

      یه صدای زیبایی گفت با قلبت زندگی کن نه با سر

      سر همون ذهنه منطقیه و این حس و داشتم که انگار من دو تا تیکه شدم قلبم و ذهنم یا مغزم

      یه حس عجیبی داشتم و این روزها یه حس شعف دارم حالم عالیه

      الهی بی نهایت شکرت که در این سایت الهی هستم و در این مسیر زیبا قدم گذاشتم که سراسر برام شادی ناب با تو بودن رو دارم تحربه می کنم

      سپاسگزار تک تک افراد سایت هستم و عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: