ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بسیار مهربانم

    *

    باورهایی که چرخ زندگی منو روان میکنه

    خداوند قادر مطلقه خداوند بیشتر از من خواهان موفقیت های من است من هر چقدر موفق تر بشم یعنی جهان را گسترش دادم.حتی اون کرم خاکی که داره در دل تاریکی، توی خاک تونل میکنه داره جهان رو گسترش میده …داره کنار ریشه های گیاهان تونل میکنه تا ریشه ها رشد کنه و اکسیژن بیشتری به ریشه ها بره…هیچ موجودی در این جهان بی ثمر آفریده نشده …میگن بهترین درخت گردوها توسط کلاغ ها کاشته شده …کلاغ ها همیشه از بالاترین نقطه درخت گردو ،بهترین و پر مغز ترین گردو رو میکنه و میبره یه جایی توی دل خاک قایم میکنه برای بعدا ، اون گردوهایی که کلاغ یادش میره بعدا بره سر وقتش و بخوردش،میشه درخت گردو…همه چیز در این جهان داره هدایت میشه…شعور کیهانی در تمام نقاط و ذرات این جهان جاری هست…خداوند نور زمین و آسمانه…الله نور السماوات و الارض

    یک مستندی هست به نام “مستند قارچ های شگفت انگیز” اتفاقا آپارات هم داره…وقتی این مستند رو دیدم از اول تا آخر میگفتم الله اکبر …چه قدرتی هست توی این قارچ ها …مستند های شبکه نشنال ژئوگرافیک را میبینم نفسم قطع میشه از این نظم و هدایتی که در جهان هست…ما یه درخت لیمو داریم توی حیاط ، پارسال همسرم یکی از شاخه های اصلیش رو از نصفه قطع کرد چون توی مسیر پارکینگ بود و هی مسدود میکرد…باغبونمون گفت نباید این شاخه رو میزدید ، شاید درخت بمیره…ما گفتیم نه نمیمیره…و امسال که بهار شد این درخت لیمو از اون شاخه بلند نشد ولی اون شاخه هم چنان سبز شد و برگ و شاخه های کوچیک داد…ولی اتفاقی که براش افتاد، این درخت از سمت دیگه انقدر شاخه هاش زیاد شد و انقدرررررر لیمو داد که ایندفعه از اینطرف آویزون شد و شاخه هاش نزدیک زمین شد ما تعجب کردیم و این یعنی هدایت و شعور کیهانی….این یعنی همه چیز در جهان در حال رشد هست و هیچکسی نمیتونه جلوی رشد چیزی دیگه یا کسی دیگه رو بگیره…

    .

    .امروز دوباره رفتم جلسه اول احساس لیاقت رو دیدم و تمرین فایل جلسه اول رو انجام دادم در هدایتی که بهم شد دوباره رفتم سراغ این دوره عالی

    سه تا کامنت روی جلسه اول دارم و هر بار کامنت هام با دیگری متفاوت تر هست…جنس کامنت هام روند آسان شدن من رو داره نشون میده…قبلا کلافه میشدم از ناخواسته ها ، الان سریع میپرسم و هدایت میخوام.

    همین امروز ،یه مساله ای بود که باید احساسم رو خوب و آروم نگه میداشتم تا کار خیلی نرم پیش بره…کاری بود که همزمان من و همسرم داشتیم انجام میدادیم و همسرم از تصمیم من ناراحت بود و رفتاری ناخوشایند داشت نشون میداد که به من بفهمونه از تصمیم من ناراحته …من نفس عمیق کشیدم و در دلم گفتم راه حل هر مشکل در دل مشکل هست …تمام مسائل راه حل دارن و راه حل هاشون در دل خودشونه …من با حل کردن هر مشکلی بزرگتر میشم …من با حل کردن هر مشکلی ثروت بیشتری میسازم…در حالیکه داشتم این جملات رو داشتم با خودم تکرار میکردم و به خودم میگفتم الان باید ذهنم رو کنترل کنم و توجهم رو از روی ناخواسته بردارم …یه جاهایی کار طوری پیش میرفت که عمیقا متوجه شدم باید توکل کنم…گفتم خدایا من دارم سهم خودمو انجام میدم وقتشه سهم خودتو انجام بدی…صدایی توی قلبم شنیدم که گفت مگه این کاری که داری میکنی رو من از سهم خودم انجام ندادم ، گفتم اره راست میگی …و دیگه هیچ صدای منفی توی سرم نشنیدم…کاری که انجام میدادیم باید تا ساعت 6 انجام میشد و ساعت 5 بود ما داشتیم اون کار رو انجام میدادیم…همسرم که آرامش من رو دید بعد از چند دقیقه به من پیوست و کار رو گرفت دستش و به بهترین شکل انجامش داد و من خیلی ازش قدردانی کردم که انقدر عالی انجام داد و قبل از ساعت مقرر ما کار رو تمام کردیم…

    اینها درس هایی بود که همین دو ساعت پیش که این فایل بیاد روی سایت برای من افتاد و چقدر شاکر خداوند هستم که این آرامش رو داره بهم هدیه میده و کنترل ذهنم رو دست خودم داده…ناگفته نماند که من دارم دوره طلایی”قانون آفرینش” رو هم کار میکنم …”ثروت یک ” رو هم دارم کار میکنم و میخوام بگم این آرامش و کنترل ذهن رو من از قسمت یک قانون آفرینش دارم …از اونجایی که استاد انقدر عالی درباره قانون توجه توضیح میده در جلسه اول قانون آفرینش..

    توی قسمت اول ثروت یک استاد میگه ما حالا باورهامونو عوض کردیم چطور بدونیم بعدش چیکار کنیم ؟ و در ادامه توضیح میده ///شما هدایت میشید///…اصلا این هفته انقدر قلبم آرومه از ترکیب این فایلهایی که دارم کار میکنم

    استاد اشاره کرد به این نکته که خداوند بیشتر از ما میخواد ما موفق بشیم…من این باور رو دارم در تمام خواسته هام نصب میکنم…مثل یه افزونه دارم به تمام خواسته هام اضافه اش میکنم

    چطور؟

    درباره ثروت استاد خیلی خوب برای ما توضیح داد که خداوند بیشتر از ما میخواد که ما ثروتمند بشیم چون با ثروتمند شدن ما جهان گسترش پیدا میکنه

    من درباره اهداف دیگرم هم همین باور رو برای خودم منطقی کردم و هر روز تکرارش میکنم مثلا برای اینکه اضافه وزنم جاش رو با تناسب اندام عوض کنه این باور رو دارم میسازم که خداوند بیشتر از من میخواد من وزنم متناسب بشه چون وزنم متناسب بشه انرژیم بیشتر میشه ..انرژیم بیشتر بشه میرم سراغ رسیدن به آرزوهام …به آرزوهام برسم ..جهان گسترش پیدا میکنه…جهان گسترش پیدا کنه خدا خوشش میاد …و من میشم بنده مقرب خدا …خدا دوستم داره . همین روند باعث میشه که خداوند بیشتر از من بخواد من متناسب بشم.

    منطقی کردن یک باور برای من این شکلیه …اون چیزی که استاد میگه برای خودتون منطقی کنید یکیش اینه که نمونه های واقعی رو در اطرافمون و افراد دیگه پیدا کنیم و روش بعدیش رو من اینطوری که بالا مثال زدم برای خودم منطقی میکنم که چرا خدا بیشتر از من دوست داره من موفق بشم …

    درس بزرگ بعدی که این فایل قراره به ما بده اینه که ///از خودمون کم خرج کنیم برای مسائلی که نه به ما ربط داره نه ما رو میرسونه به خواسته هامون///

    درسی که این هفته دارم با خودم تکرار میکنم و دلیلش رو توی کامنت های قانون آفرینش نوشتم اینه که هیچکسی جز خودم مهم نیست در این جهان…خودم مهمم.. تضادی که بهش برخوردم به این نتیجه رسیدم چقدر خودمو زیادی خرج کردم …انقدر مستاصل شدم که گفتم خدایا تو بگو چیکار کنم…مگه نگفتی “””وإذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوه الداع إذا دعان””” و گفت دهنت رو ببند

    هیچ کجا دیگه دهنتو باز نکن

    و هی دارم تکرار میکنم اذا سالک عبادی….

    و قلبم آرام میشه با این زنگ آیه…

    هر چی بنویسم بازم عمق تغییرات رو نمیتونم بگم …تغییرات ریشه ای که داره باورهایی ایجاد میکنه که من فقط میگم این معجزه ست …این فقط لطف خداست …من کی اینطوری بودم…هی میگم معجزه ست که این ذهن من بشنوه معجزه برام اتفاق میوفته …این ذهن من ببینه منم لایق معجزه و هدایت هستم…این جهان ببینه من عبارت معجزه رو برای همه چیز بکار میبرم تا معجزات بیشتری برام رقم بزنه…اینا رو از دوره احساس لیاقت یاد گرفتم…جهان باید ببینه ما چقدر لیاقت داریم ما تا درباره لیاقتمون حرف نزنیم جهان نمیفهمه ما لیاقت داریم …

    من یاد گرفتم باید لیاقتمون رو همه جا هی بگیم هی بگیم… همه جا یعنی توی شرایط مختلف زندگی به جهان اعلام کنیم

    ما نیاز داریم باورمون رو درباره خداوند عوض کنیم ما نیاز داریم بیشتر درباره آیات سخره تحقیق کنیم …اون جاهایی که خدا میگه من جهان رو مسخر خودم کردم بعد در آیات دیگه میگه جهان رو مسخر شما کردم یعنی فرقی بین من و خدای من نیست من و خدا یکی هستیم…حالا که من و اون یکی هستیم دیگه روم نمیشه خواسته های کوچیک بخوام …روم نمیشه با یه پیاله برم پیش کسی که سر دیگ نعمات جهان هستی وایساده

    اعراف 7:

    پروردگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد، آن گاه بر عرش (فرمانروایی) قرار گرفت، روز را به پرده شب (و به عکس) در پوشاند که با شتاب در پی آن پوید، و نیز خورشید و ماه و ستارگان را مسخّر فرمان خود آفرید. آگاه باشید که ملک آفرینش خاص خداست و حکم نافذ فرمان اوست، بس منزه و بلند مرتبه است خدای یکتا که پروردگار عالمیان است.

    رعد 2:

    خداست آن ذات پاکی که آسمانها را چنان که می‌نگرید بی‌ستون برافراشت آن‌گاه بر عرش (قدرت بر وجود کل) قرار گرفت و خورشید و ماه را مسخّر اراده خود ساخت که هر کدام در وقت خاص به گردش آیند، امر عالم را منظم می‌سازد و آیات (قدرت) را با دلایلی مفصل بیان می‌دارد، باشد که شما به ملاقات پروردگار خود یقین کنید.

    ابراهیم 32:

    خداست آن که آسمانها و زمین را آفرید و باران را از آسمان فرو بارید تا بدان انواع ثمرات و حبوبات را برای روزی شما برآورد، و کشتی‌ها را مسخر شما کرد تا به امر او به روی آب دریا روان شود و نهرها را (به روی زمین) به اختیار شما جاری گردانید.

    ابراهیم 33:

    و خورشید و ماه گردنده و شب و روز را برای شما مسخر کرد.

    جاثیه 12:

    خداست آن که برای شما دریا را مسخر گردانید تا کشتی به امر او (آسان) در آب جاری شود و از آن (به تجارت و سفر) از فضل خدا (روزی) طلبید و باشد که شکر نعمتش به جای آرید.

    حج 65:

    (ای بشر) آیا ندیدی که هر چه در زمین است خدا مسخر شما گردانید و کشتی به فرمان او در دریا سیر می‌کند و آسمان را (دستور) او نگاه می‌دارد که بر زمین نیفتد مگر به اذن او؟ همانا خدا به مردم بسیار رئوف و مهربان است.

    استاد عزیز سپاس از این فایل پرایس لس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
    • -
      Zahra Gheraat گفته:
      مدت عضویت: 2367 روز

      سلااام فهیمه بااانوی عزیززز و فهمیده

      چه اسم با مسمایی

      اینقددرررر با این نوشته هات کیف کردم که دلم می خواست بودی و محکم و سپاسگزارانه در آغوشم می فشرررردمت..

      خواستم به برخی از نوشته هات اشاره کنم که برای من عجیب به جا بود . ولی زیاد بودن

      ولی این “خودت رو کم خرج کن” رو دیگه نمی تونم یاداوری نکنم

      چقدر با این که میدونم ولی بازم گاهی از دستم در میره . مثل امروز

      منم همین جا دوباره متعهد میشم دهنم رو ببندم و الکی خودم رو خرج نکنم

      برات صمیمانه آسونی در همه جنبه های زندگیت رو خواهان

      سپاس از شما خواهر عزیز و آگاه بابت به اشتراک گذاشتن درک و احساس و آگاهی قشنگت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1957 روز

        سلام و درود نازنین زهرا

        ممنونم که برام نوشتی

        به نظرم وقتی باد بگیریم از خودمون کم خرج کنیم ،یعنی دربست در اختیار رب خودمون هستیم و وقتمون رو بیشتر با خودش میگذرونیم.ولی اگر سرمون جایی دیگه باشه ،یعنی وقت نکردیم به درون بریم و رب رو در زندگی تنها گذاشتیم.

        دارم تمرین میکنم که :کم خرج کردن خودم”یعنی عمل صالح…عمل صالحی که منجر میشه به درون رفتن و دوستی با خدا

        موفق باشی دوست هم مسیرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا

    .

    سلام به استاد عزیزدلم، سلام به روی همچون خورشید تابان و قلب و بزرگتون. متشکرم از اینهمه آرامشی که دارید و به من و خیلیهای دیگه منتقلش می کنید.

    هروقت حس خوبی دارید و به منبع الهاماتتون وصلید صحبت می کنید و این باعث میشه همیشه مخاطب ازتون بهترین احساسها رو دریافت کنه.

    این چیزیه که خود من و بعضی افراد دیگه رعایتش نمی کنن.

    گاهی باید سکوت کرد و فقط شنید. سنجید، تفکر کرد، احساس کرد و آرامش داشت.

    وقتی آرامش و صلح درون برقرار بشه اون وقت جواب سوالات از راه میرسه.

    استاد با تمام وجودم قبولتون دارم، دوستتون دارم و تحسینتون می کنم.

    انقدر وجود شما برای زندگی من ارزشمنده، انقدر به روح و روان من نور و عشق و آگاهی بخشیدید که اصلا نمی تونم تصور کنم بدون این اقیانوس آرامش و اینهمه آموزشهای بجا و عمیق کجا و چگونه می تونستم باشم.

    اصلا برام قابل درک نیست که اگر با خدا از زبان شما و به این شکل آشنا نمی شدم در کدوم پس معرکه بودم.

    شما نگاه خدا به من هستید.

    افکار شما، احساسات شما، نوع نگاه شما به مسائل مختلف زندگی همیشه الگو و قوت قلب منه.

    اینو دارم با تک تک سلولهای بدنم و با خط به خط فرکانسهای وجودم فریاد میزنم. و با اشک چشم.

    در موقعیتی هستم که به لطف خدا و با کمک شما تونستم تا حد بسیار مطلوبی اثر یک طوفان سهمگین رو روی خودم کم کنم.

    خودکنترلی و تسلطم بر افکار و احساساتم خیلی خوب پیش رفته.

    اما اون طوفان بیشتر از اینکه منو غمگین کنه، به فکر فرو برده.

    مسائلی برام سوال شده که تا به الان یک حقیقت مسلم و بدون چون و چرا بوده.

    خوشحالم که دارم به همه چیز شک می کنم و دیدگاه های گذشته خودم رو بازنگری می کنم.

    خوشحالم چون می دونم شروع تغییر از شک کردن و سوال پرسیدن میاد.

    در این حین مواظبم که درگیر حاشیه نشم. همیشه فکر می کنم که دونستن پاسخ این سوال بهم کمکی هم میکنه؟ آرامشم رو به هم نمیزنه؟ به درد زندگیم و مراحل رشدم می خوره؟

    واقعیت اینه که به خودم اجازه میدم گاهی به چپ برم و گاهی به راست.

    گاهی دلم بخواد با مادرم ارتباط برقرار کنم و حرف بزنم، و گاهی هم محکم روی این قضیه بایستم که ارواح با جدا شدن از کالبد به طور کلی ارتباطشون رو با این جهان قطع می کنن.

    به خودم میگم نوزادی که تا کمتر از یک ماه پیش در رحم مادر و همراه با صدای قلب مادرش زندگی میکرده، گرمای بدن مادر اونو در آغوش گرفته بوده و از خون مادر تغذیه می کرده، مسلمه که نمی تونه بعد از تولد از مادر جدا باشه.

    10 دقیقه از بدن مادر دور باشه به گریه میفته.

    منم همینطورم. اینهمه سال مادر داشتم. مسلمه هنوز به نبودنش عادت ندارم. این تغییر طبیعیه که روم تاثیر بذاره و دلم بخواد اون ارتباط برقرار باشه.

    اما از طرفی می دونم که اصل این جهان آرامش داشتن و لذت بردن از نعمتهاست. نباید روی نداشته ها تمرکز کرد.

    و چقدر خدا به من لطف و محبت کرد که نعمت بزرگ دخترم رو وارد زندگیم کرد در روزی که نعمت وجود مادر از دست رفت.

    یک بار دیگه قانون رو با خودم مرور کردم و از خدا خواستم کمکم کنه آرامشم برقرار باقی بمونه تا پاسخ سوالاتم رو دریافت کنم.

    و خداوند با یک آیه هدایتم کرد.

    و تو را از حقیقت روح می‌پرسند، جواب ده که روح از (عالم) امر خداست (و بی‌واسطه جسمانیات به امر الهی به بدنها تعلق می‌گیرد) و (شما پی به حقیقت آن نمی‌برید زیرا) آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است.

    خدای نازنینم قشنگ هدایتم کرد به اینکه داری میزنی جاده خاکی. سوالی می پرسی که علم چندانی نمیتونی بهش داشته باشی و به دردت نمی خوره.

    روی چیزی تمرکز بذار که روش کنترل داری و اگر دلت برای مادرت تنگ میشه و دوست داری باهاش حرف بزنی حرف بزن ولی منتظر جواب نباش.

    فکر نکن به اینکه می شنوه یا ممکنه حسش کنه یا نه. چون خدا خدا گفته کار تو نیست.

    کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم…

    پس سعی می کنم به گفته شما

    زیبابین باشم،

    سپاسگزار داشته هام باشم،

    با خودم و تمام جهان اطرافم در صلح باشم،

    همیشه در حال ساختن ورژن بهتری از خودم باشم،

    تسبیح گوی و ستایشگر الله باشم،

    و همچنان مثل گذشته هدفمند و امیدوار و خوشبین فقط و فقط متمرکز روی زندگی خودم حرکت کنم.

    اینطوریه که چرخ زندگیم روانتر و روانتر می چرخه. همونطور که قبلا بارها بهم اثبات شده.

    من زندگی رو دوست دارم با تمام مسائلی که توش پیش میاد. چون هر مسأله ای اومده که منو بزرگتر و داناتر کنه.

    پاسخ هر سوالی به جاش میاد. هروقت که من بهش نچسبم و قلبم آرام و مطمئن باشه.

    استاد ممنونم که هستید. من عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      به نام خدای بخشنده ی مهربان و باقی و شافی

      سلام سعیده قشنگم دوست توحیدی ومهربان، مامان نازنین و صابر

      امروز با دیدن اسم نازنین ات، قبل از خواندن کامنتت به دلم شده بود برایت بنویسم، آخه روزی که مادرت آسمانی شد، مادرم دو روز بعدش عمل داشت، عملی که مساوی با آسمانی شدن، برای همین با خواندن کامنتت کلی گریه کردم و کلی تحسین ات کردم که این قدر کنترل ذهن داری، ولی من اعتراف می کنم کنترل ذهن نداشتم و کلی فکرم درگیر بود، تا اینکه الان بعد از دو هفته از عمل موفقیت آمیزش و روند رو بهبودی اش گذشته حس و حال کامنت نوشتن رو ، خدا سعادت داد. مادرم 61 سال داره مثل بقیه مامانا خوشکل و مهربان و دوست داشتنی. الان هم با خواندن کامنتت کلی گریه کردم واقعا خیلی سخت است، ببین سعیده جان هر وقت دلت گرفت با مامانت حرف بزن، گریه کن، زیاد به خودت سخت نگیر، راحت باش، مادرتان روح خداوند در اون دمیده است، پس انگار داری با خدا حرف میزنی حتما فرکانس ات رو دریافت می کنه و خوشحال میشه.

      ان شاءالله روح مادرت قرین شادی و سرور و همنشین اولیا و صالحین باشه. الهی آمین و جواب سوالات رو در اسرع وقت بگیری و دلت آرام است و آرام تر بشه، الهی آمین

      تولد هدیه خداوند که دلگرمی ات است و کنترل ذهن رو برات راحت تر کرده تبریک میگم. ان شاءالله شاهد موفقیت های روز افزون اش باشی در کنار پیشرفت های کوانتومی ات.

      سعیده جان دوست دارم،دارم، مراقب خودت و اون دختر نازنین و شیرین ات باش.

      بجای من یه مااااااچچ محکم از لپ دختر نازنین بگیر.

      بوووووس به روی ماهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2009 روز

        بسم الله النور

        سلام و ارادت خدمت دوست خوب خودم رضوان خانم گل

        اوست خدایی که از وسوسه های نفس ما انسان ها آگاه است. اوست که از رگ گردن به ما نزدیکتر است.

        اوست که غم دل ما رو درک میکنه و قبل از درخواست پاسخ رو میفرسته. فقط با نگاهی به در به نیت طلب رزق و روزی، روزیش رو می فرسته.

        اوست خدایی که به محض سوال پرسیدن پاسخها رو ردیف میکنه واست از طریقی که فقط شگفتیه شگفتی.

        روزی بی حساب به روح و قلبت روانه می کنه از جایی و به طریقی که هیچ شک و شبهه ای باقی نمی مونه.

        رضوان جان دارم خیلی کلی حرف میزنم شاید عمق کلامم رو متوجه نشی ولی خدا خودش میدونه دارم راجع به چه پرسش و پاسخی، چه درخواست و چه اجابتی صحبت می کنم.

        رضوان جان و هر دوست دیگه ای که داری این جملات رو با دلت می خونی، دلت قرص باشه که خدای ما همون خدای «اُدعونی أستجب لکم» هست.

        خدای «یقول له کن فیکون» هست.

        همون «فإنی قریب، اجیب دعوه الداع اذا دعان» هست.

        من دیدم…

        من جواب گرفتم.

        من اشک سپاسگزاری ریختم.

        من حس کردم.

        من خاکسار و خاکبوس درگاهش شدم.

        من توی همین دو روز رگ گردنم رو حس کردم.

        رضوان جانم بی اندازه خوشحال شدم که با وجود دغدغه سلامتی مادرت، خبر خوش سلامتیشون رو دادی. خدا حفظشون کنه و تا هر زمانی که سایه شون بالای سرتون هست با سلامتی و دلخوشی باشه.

        متشکرم از لطف و محبتت و اینهمه نوری که با حس قشنگت برام فرستادی.

        در پناه لطف حق تعالی بدرخشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    Mahdi گفته:
    مدت عضویت: 537 روز

    به نام رب العالمین جهانیان و گردانده تمام موجودیت‌ها

    سلام و درود به دست پرمهر و پربرکت خداوند، استاد عباسمنش عزیزم، رفیق و همسفر درجه یک من

    استاد عزیزم، این روزها به قدری شور و شعف زیستن در من فوران میکنه که خیلی پیش میاد چشم‌هام رو میبندم، بدون هیچ کلامی سرشار میشم از احساس سپاسگزاری و ناخودآگاه اشک شوق میریزم. توی این لحظات به قدری احساس اوج گرفتن میکنم که فارغ میشم از زمان و مکان و وجود مقدس رب العالمین رو در عمق وجود خودم احساس میکنم.

    این روزها که دور من به شدت خلوت شده، بیشتر از همیشه احساس آرامش و قدرت میکنم، و برخلاف گذشته که دورم شلوغ بود و پر بودم از احساس تنهایی، این روزها دورم خلوته و حتی لحظه‌ای احساس تنهایی نمیکنم، با خودم صحبت که میکنم که البته معتقدم خدا باهام صحبت میکنه، لبخند و اشک قاطی هم میشن به خودم میگم « فهوه حسبه»، «الیس الله بکاف عبده» میگم نگاه کن مهدی، ببین همنشینت منبع کل آرامش در جهانه، تکیه گاهت قدرتمندترین موجودیت در کل هستیه، مشاور و برنامه ریزت کاردان‌ترین و دانای مطلق در جهانه … آخ که چه همنشین بی همتایی دارم، چه توفیقی نسیبمون شده ها …

    همیشه با خودم این لطف خدارو مرور میکنم، بخاطر سپاسگزاری میکنم، به محض اینکه، ازش کمک خواستم دستم رو گرفت از قعر چاه جهالت بیرونم کشید، من رو در آغوش گرفت و هدایتم کرد به سمت یک عزیز موحد. خداوند خیلی سریع الاجوابه، خیلی. این دیدگاه که خداوند به هرکسی که ازش بخواد کمک میکنه باعث شده دیگه نگران هدایت شدن یا نشدن اطرافیانم نباشم …

    استاد نازنینم توی سری فایل های توحید عملی که چقدر اشک ریختم باهاشون، شما گفتین که هدف اصلی و قلبی شما اشاعه توحید هستش و اینجا خواستم بهتون بگم یکی دیگه از بنده های خدا با آگاهی های شما، با حرکت شما در مسیر این هدف، بیگ بنگی در ایمان و باورش به پروردگار رخ داد، کیفیت زندگیش و زیستنش زیر و زبر شد وقتی که سایه شرک از روحش پر کشید، آرامش و اطمینانی در من بوجود اومد که هیچ وقت تاحالا نچشیده بودم، تمام وجود من امروز لبریز شده از شوق ارتباط با خدای احد و واحدم، به قدری شاد و خوشحالم اینروزا از هم کلامی با خداوند، به قدری لذت بخشه این ارتباط که هیچ غم و اندوهی در من نیست، منی که میگم به معنای واقعی کلمه در تاریکی بودم و هیچ چیزی من رو خوشحال نمیکرد. سلامت جسمی و روحی در من به حد والایی رسیده، سبک زندگیم و زیستنم اصلااا قابل مقایسه با قبلا نیست، به قدری فرق کردم که اصلا یادم نمیاد قبلاها چطور بود و همه اینها از درون من اتفاق افتاد، بدون اینکه تغییر آنچنانی در شرایط بیرونی رخ بده، از وقتی که اون نور رب العالمین رو در قلب خودم احساس کردم.

    استاد عزیزم، هدایت هایی شدم در زندگیم که انشالله در کامنت‌های بعدی مفصل دربارشون صحبت میکنم. این روزها مثل اون وقتایی که شما در بندرعباس فرصت پیدا کرده بودین که باتمرکز روی خودتون کار کنید، خداوند هم شرایط فوق‌العاده‌ای رو برام مهیا کرده که روی باورهام و توحید کار کنم، خیلی عملگرا تر شدم و قدم برمیدارم و هر چیزی که نیاز داشته باشم، هرچیزی بهم گفته میشه، هرجا که ذهنم اون باورهای مخرب قدیمی نجوا میکنن، بلافاصله بلند میشم و با لبخند میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین، خدایا خودت حرفهای آرامشبخش و باورهای قدرتمنده کننده رو بر زبانم جاری کن، خودت برام حرف بزن و توی اتاقم قدم میزنم و شروع میکنم به حرف زدن و از همون کلمه اول که از دهانم خارج میشه احساس آرامش از درونم رشد میکنه و گاها اشک شوق میریزم و هی حرف میزنم و اون وسط کلمات و جمله‌هایی گفته میشه که واقعا کار مغز و ذهن من نیست و میفهمم که خدا داره بهم آگاهی میده، خدا از درون قلبم با من صحبت میکنه …

    بله استاد عزیزم، همیشه مرور میکنم با خودم که خداوند چطور من رو هدایت کرد به سمت شما. اون روزها قلب من به قدری تشنه دریافت آگاهی های توحیدی بود که با اولین فایل 9 دقیقه‌ای که از شما شنیدم به سرعت سراغ عباسمنش رو از اینترنت و افراد گرفتم، انگار در جدیدی برام باز شده بود که پشت اون در، یک جمع توحیدی در فضایی سرسبز و پرنور زندگی میکردن …

    درحالی که من بارها فایل های شما رو برای افراد مختلف فرستادم اما بعد مدتی دیدم که اصلا پیگیر نبودن چون هم فرکانس این آگاهی ها نبودن و طبق قانون آمادگی دریافت و درک رو نداشتن.

    اومده بودم درمورد باور فراوانی بنویسم به چه جای باصفاتری هدایت شدم :)

    شکر پروردگار بی همتایی که عشق رو دل‌های ما نهاد. عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  4. -
    محمدمهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    از این ویدیو چند روز میگذره اما امروز اتفاقی برام اقتاد که با خودم گفتم بعد مدت ها وقتشه که یه کامنت بزارم اینجا که هم برای خودم هم دیگران یه سری قوانین تکرار و‌تاکید شه…امروژ باید میرفتم بانک و یه سری کار اداری داشتم از اونجایی که بابام یه اشنا داشت توی اون بانک مدام بهم میگفت برو پیش اقای فلانی کارتو راه بندازه حتما رفتی اونجا خودتو معرفی کن که کارتو سریع و راحت راه بندازه خلاصه بگم‌که من حس خوبی ندارم به یه سری چیزا بخاطر اموزه ها و قوانینی که استاد همیشه میگن، اینکه چرا من باید دلم قرص باشه به یه اشنا یا اینکه حساب کنم روی حرف کسی یا ادمی بخواد پارتی من شه و یا من بخوام درخواست کنم از کسی بخاطر موقعیتش کاری برام انجام بده،، نه اینکه بد باشه ولی دوست دارم روی خدا حساب باز کنم خدا برایم کافیه خدا وقتی که من بهش توکل میکنم و روش حساب میکنم برام جوری کارامو ردیف میکنه و‌میچینه که هزاران ادمم نمیتونن اینکارو انجام بدن، وقتی که از یگانه قدرت جهان و خدای یکتا صحبت میکنیم و توکلمون بر اونه و شرک‌نمیورزیم و قدرت را به غیر خدا به کسی نمیدیم خداهم به ما اشکارا نشونه میده و کارامونو‌معجزه وار ردیف‌میکنه مطمعنم خیلی هاتون تجربه شو داشتید، امروز رفتم بانک و با خودم‌گفتم بزار تست کنم فرق بین شرک ورزیدن و قدرت رو فقط در دستان خدا دیدن… و اصلا خودم رو به عنوان اشنا معرفی نکردم و تو‌دلم گفتم خدایا من فقط روتو حساب میکنم و از تو میخوام کار منو ردیف کنی نمیخوام حتی اشنا بازی باشه که بخوام منت کسی رو هم تحمل کنم، خلاصه که خودم معرفی نکردم به اون اقا و به صورت غریبه در عین حال اینکه توقع داشته باشم اون شخص کار منو به شکل بسیار عالی انجام داد و کارمو راه انداخت

    حتی با اینکه بانک شلوغ بود و اون اقا کلی کارم داشت بنده خدا وقتی من چنتا امضا رو جا گزاشتم خودش اومد بیرون از بانک دنبالم صدام زد باز برگه هارو و‌امضا اوکی کرد خودشم رفت و من اون لحظع گفتم خدایا دمت گرم خیلی دمت گرم

    من رو تو حساب کردم پروردگار نه روی بنده ات

    توام نشونم دادی که نه تنها کارت رو سریع انجام میدم به بهترین شکل حتی مسئول بانک رو هم میفرستم دنبالت دم در،،، منی که همیشه توی بانک اعصابم بهم میریزه چون شلوغه و کارم معمولا بد پیش میره و معمولا توی بانک همیشه باهام بد اخلاقی میشه از سمت کارمندا و کارم پیش نمیرا فقط با این تمرین که قدرت رو فقط و فقط مختص خدا میدونم و شرک‌نمیورزم کلی نتیجه و‌نشونه فوق العاده دیدم که واقعا معجزه وار بود و لذت برردم از اینکه وقتی روی خدا حساب میکنی اون برات کافیه

    دلت گرمه بهش و خدای بخشنده و مهربون ما هرگز مارو نا امید نمیکنه اگر که ایمان و باور ما درست باشه چون خداوند عادل خلق زندگیمون رو به خودمون سپرده خدارو‌ هزاران مرتبه شاکرم بابت این اتفاقات عالی در زندگیم و ممنون از استاد عباس منش که به بهترین نحو ممکن همیشه به ما قوانین رو اموزش میدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
  5. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

    بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان

    سلام و درود به استاد و خانم شایسته عزیز و همه دوستان سایت عباسمنش

    دل آگاه می باید و گرنه

    گدا یک لحظه بی نام خدا نیست

    درس فلسفه بود و استاد که یک فیلسوف بود رو به شاگردانش کرد و گفت :

    آیا کسی صدای خدا را شنید ؟دانشجویان سکوت کردند.

    استاد پرسید: آیا کسی خدا را دیده؟باز هم دانشجویان سکوت کردند.

    استاد پرسید: آیا کسی خدا را لمس کرده ؟بازهم دانشجویان سکوت کردند.

    استاد لبخندی زد و گفت : پس اکنون دریافتیم که

    خدا وجود ندارد.

    یکی از دانشجویان ا ز جای برخاست و اجازه خواست و شروع به صحبت کرد و گفت :

    آیا کسی صدای مغز استاد را شنیده ؟دانشجویان گفتند نه !

    دانشجو پرسید : آیا کسی مغز استاد را دیده ؟دانشجویان گفتند نه !

    دانشجو پرسبد : آیا کسی مغز استاد را لمس کرده ؟ دانشجویان گفتند نه !

    دانشجو لبخندی زد و گفت : پس اکنون دریافتیم که استاد مغز ندارد !

    ای با همه در حدیث و گوش همه کر

    وی با همه در حضور و چشم همه کور

    در جهل و نادانی زندگی کردن بیهوده زندگی کردن است.

    در ظلمات و تاریکی زندگی کردن طاقت فرسا است.

    بی خدا زندگی کردن = کثیف زندگی کردن است

    چقدر من بزرگ شدم چقدر من تغییر کردم.

    یادمه دوران نوجوانی صدای رعد و برق را میشنیدم از ترس مادرمو بغل میکردم و سرمو میذاشتم قفسه سینه ش پاهامو جمع میکردم خودمو پنهان میکردم که مبادا رعد و برق بمن آسیب بزنه.

    دیشب دراز کشیده بودم صدای رعد و برق آسمون و صدای بارون همه جا را گرفته بود ..

    یک لحظه پسر یازده ساله م اومد کنارم دراز کشید سرشو گذاشت روی قفسه سینه م خودشو جمع کرد و گفت مامان صدای چیه من میترسم و من

    با چشمان بسته با صدای رعد و برق و بارون غرق در آرامش و مراقبه بودم و با معبودم خلوت کرده بودم و لبخند میزدم و مدام زمزمه میکردم :

    اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ

    قطعا خداوند بر همه چیز توانا است

    خداوند در هر لحظه با ما سخن میگوید.

    آن لحظه خداوند واضح و روشن با من صحبت کرد و با یادآوری عظمت و قدرت خود ایمان و اعتماد و صبر را در دل من زنده کرد…

    و پسرم مدام از ترس و استرس میگفت مامان اینجا بخوابم و من داشتم به تغییر خودم فکر میکردم و خدا را برای این تغییر شکر میکردم .

    با تقلا و دست و پا زدن زندگی کردن خسته ام کرده بود به خدا گفتم تسلیم دیگه توانی برای ادامه دادن ندارم من ضعیف و ناتوان هستم و سر تعظیم فرود میاورم و تمام زندگیم و هر آنچه که مربوط به من است را به تو میسپارم …

    رها کردم و اختیار کل زندگیمو دادم دست کاردان …

    پنجشنبه ولیمه ی کربلا داداشم بود خیلی دلتنگ پدر و مادرم هستم به خدا گفتم من دلم میخاد برم شمال دلتنگ بابام هستم دلتنگ مامانم هستم دلم طبیعت شمال و حیات و باغ بابامو میخاد اما میسپارم بخودت اگر برای من خیره اگر برای من خوبه هدایت کن بریم اگر خیر نیست کنسل کن..

    نشانه ها پشت هم آمدن که این رفتن اصلا به صلاح نیست و من خیلی خیلی راحت پذیرفتم و گفتم چشم خدا میدونم میخای تو شرایط بهتر منو بفرستی و فقط گفتم خدایا قلب پدرم قلب مادرم قلب منو آروم کن و چقدر راحت همه پذیرفتن و کنار اومدن…

    میدونم اگر در گذشته چنین اتفافی میفتاد زمین و زمان بهم زدم با همسرم جنگ و دعوا چرا نمیتونی مرخصی بگیری هر جوری شده به سختی هم بود میرفتم ولی الان تمام زندگیم فقط میگم خدایا اگر خوبه هدایتم کن اگر خوب نیست کنسلش کن همین …و

    آرام و رها میگم الخیر فی ما وقع

    رها کردم و تسلیم شدم

    دخترم دیروز بدون اینکه من بگم لباسا را جمع کرد ظرفا رو شست میوه را شست ناهار درست کرد و من فقط اون لحظه گفتم خدایا من خودم را کنار کشیدم و تو داری خدایی میکنی و هدایت میکنی

    خدایااااا شکرت

    امروز همه چیز برایم پرشکوه است

    ای کاش که این حال می پایید

    امروز با عینک عشق می نگرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  6. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3853 روز

    درود و سلام صمیمانه به استاد عزیزم و خانم شایسته گرانقدر.

    آخرین تجربه بسیار بسیار نرم و روان من که واقعا کار خداوند بود همین یازده روز پیش ورود من به دوره قانون سلامتی بود.

    من بارها مایل بودم و از خدا خواسته بودم خدایا من سلامتی و انرژی بدنم رو از تو میخوام من الان شرایط ورود به دوره رو ندارم خودت از همه چیز من با خبری از جسم من از دارایی من و‌‌‌… اگر مناسب ترین و آسان ترین راه درمان و بهبودم که منو راضی کنه دوره قانون سلامتیه، خودت تمام شرایطشو واسم هموار می کنی، اگر ایده یا راهکار مناسب تری برای من در دنیا وجود داره پس باز هم منو هدایت میکنی و کارکرد سلول های بدنم رو تنظیم میکنی و عفونت ها رو از بدنم کامل خارج می کنی.

    این بدن رو خودت ساختی.

    من بلد نیستم.

    پس خودتم درستش کن.

    هم بلدی و علمشو داری و هم قدرتشو داری

    هم عشقشو به من داری.

    من اصصصلاااا فکر نمی کردم حالا حالاها بتونم وارد دوره بشم.

    یک وضعیت دارایی برام بوجود اومد یعنی بود از قبل، که اون هم بشدت آسان چندین سال قبل برام فراهم شده بود، تاکید میکنم بشدت آسان، حتی یک ریال برام هزینه نداشت، حتی یک قدم فیزیکی براش برنداشتم، هیچ کاری واقعا نکردم (به قرآن خودش قسم می خورم هیچ کاری واقعا!)

    فقط تو اون موج و فرکانس قرار گرفته بودم و تنها کاری که کردم بیان یک جمله چهار کلمه ای به یک دوست بود.(یک اعتماد بنفس و حس لیاقت) همین.

    و اون دارایی امروز به ارزش دو برابر پول دوره قانون سلامتی بود.

    فکر نکنم از این آسون ترم بشه تو دنیا به این دارایی رسید. و چقدرررر رب العالمینم رو شکر کردم و بیشتر فهمیدم که چقدر پیشش عزیز و دوست داشتنی ام و چقدر قدر منو میدونه چقدر رفع نیازهای من براش اهمیت داره و چقدر با عشق از قدرت و علم و خردش، برای من و به نفع من استفاده می کنه.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    و از خدا پرسیدم راهنمایی خواستم که خدایا تو بهم بگو هر چی بگی گوش میدم من نمیدونم دقیقا چه بکنم فقط میدونم صلح و انرژی درونی میخوام شادی میخوام و میخوام متمرکز بر هدفی که تو قرآن به من آیشو وحی کردی باشم. من حس لیاقت و خودباوری کوآنتومی میخوام برای اهدافم، خودم فکر میکنم دوره لیاقت باید کار کنم ولی بازم تو بهتر از من میدونی پس من اطاعت میکنم از فرمایش و علم تو.

    خودم خیلی مایلم چند وقته تمرکز کنم روی لیاقت، جالبه بر عکس همیشه که وقتی روی دکمه هدایت سایت میزدم روی فایل های هدیه سفر دور آمریکا یا گاهی زندگی در بهش میومد، این اولین باری بود که هدایت شده بودم به صفحه خرید محصول اونم دوره قانون سلامتی.

    گفتم یا الله. پس الان وقتشه. ولی اون شب رابطه ی بین اون خواستمو و حس لیاقت و اهداف دیگمو، نفهمیدم دقیق.

    تا حدی متوجه شدم ولی از اونجا که یکماه پیش خدا بهم گفت (با آیه از قرآن عین کنی به محمد (ص) به منم امر کرد اونم سه بار پرسیدم عین ابراهیم(ع) و اونجا فهمیدم باید روی چه هدفی کار کنم، ولی الان بهم گفت بیام تو دوره سلامتی هنوزم کمی گیجم و نمیدونم چطوری این دو تا هدف (با توجه به قانون تمرکز) قراره بهم نزدیک بشن و خدا وعدشو عملی میکنه، ولی میدونم چون خودش گفته راه باید درست باشه. دیگه بقیشو نمیدونم.

    همین مورد باعث شده کمتر شک به دلم بیفته

    میگم خدا گفته خدا هدایت کرده من هدایت شده ام

    حتما یک چیزی هست که خدا منو الان به این دوره هدایت کرده وایسم و منتظر نتایج بمونم.

    الان امروز نهمین روز از عمل به دوره میگذره. و دارم وارد روز دهم میشم.

    اصلا هر جا یکم بوی زور زدن و فشار آوردن میاد این خودش یک نشانه ست واسه من که این فرمان خدا نیست این به نفع خواسته ی من نیست صبر کن این مسیر شیطانیه.

    و هر خودش خیلی ریلکس و آسان داره سر میخوره میره جلو یعنی راه برات بازه، یعنی مسیر درسته، یعنی انرژی آزاده، یعنی هماهنگه،

    یعنی خدا سفارشمو به ماموران خودش در اون راه کرده. دقیقا عین سادگی باور نکردنی ورود من به قانون سلامتی‌.

    ارادتمند

    مهدی رجبی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  7. -
    فاطمه شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    سلام استاد عزیزم

    این فایل واقعا فوق العاده بود و جز فایل هایی بود که دقیقا در زمان مناسب شنیدمش چقدر بهم کمک کرد اصلا دیدن همین فایل هدایت خداوند بود که من شنیدم واقعا خداروشکر هیچی نمیتونم بگم جز این که شکر گزار خدای مهربانم باشم و ازتون سپاسگزارم استاد که این فایل رو گرفتید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
  8. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    درود و عشق استاد جان

    من چقدر در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار دارم و چقدر این فایل برام به موقع بود و چقدر حرفاتون به دلم نشست و چقدر نشانه های تک تک اوضاع و شرایط فعلیم دارند هدایت و تسلیم رو بهم گوشزد میکنند و چقدر زمان هایی رو که حالم خوب بوده چه هینت ها و نشانه های الهیی رو دریافت کردم چه الهام ها که دریافت کردم و چقدر روز برام راحت گذشته و چقدر خدا و دستانش در کار هایم بهم کمک کردن و چقدر پول بهم رسیده و امان از روز های درگیر ذهن بود همچی بر عکس بوده برام…

    دیگه خداروشکر فهمیدم داستان چیه و هرموقع افکار مخرب میان سریع مثل انگار که یک مگس اومده دور سرم ویز ویز میکنه اونا رو از روی سرم پرتشون میکنم و میگم برید بابا دیگه حناتون برام رنگی نداره و من در پناه خدا هستم دیگه دست و پا نمیزنم برای شرایط بهتر دیگه به سختی نمیخوام کارا انجام بشه دیگه زور نمیزنم دیگه نمیخوام زجر بکشم فقط کافیه آرام باشم اون با قدرتش هدایتم میکنه خیلی راحت که وقتی جوری اون بخواد حتی اگر هزاران نفرم نخوان کار انجام میشه…

    و اگر خودت و هزاران نفرم بخوان که تو شرایطط تغییر کنه و اون نخواد نمیتونن کاری برات کنن و تو اونجایی که باس باشی هستی تا خدا بخواد…

    تا آماده بشی تا تکاملت طی شود…

    وای استاد چه بالا پایینی های شدم چه سختی های کشیدم که همش هم از حماقت خودم بود و چه خیر ها و معجزه ها دیدم که همه از لطف خدا بود…

    استاد اگر لطف خدا نبود اگر هدایت خدا نبود اگر باور های توحیدی که بهمون یاد دادی نبود من نمیتوستم هیچی درک کنم و به هیچ موفقیتی برسم….

    به نظر من فقط با توکل به خدا با هدایت خدا با جفت و جور کردن شرایط خداست که میتونیم به راحتی به سادگی به خواسته هامون برسیم…

    و کردیدت همچی رو به خودش بدیم…

    اگر بخوایم روی عقل و منطق و تجربه خودمون پیش بریم که همش توی در و دیوار و زجر و سختی به هدف میرسیم که رسیدنشم هیچ لذت و صفایی نداره‌.‌..

    دوستارتون سهند(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
  9. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3186 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان و خانم شایسه عزیز و دوستان ارزشمند.

    استاد جان چه فایل فوق العاده ای، باور دارم

    خداوند داره با من صحبت میکنه و میگه راهو باز کن خواسته ت داره میاد، براحتی، که فضل و مهربونی خدا بر ما همیشه بزرگ و عظیمه..

    وقتی خداوند رو بالاتر و برتر از هر چیزی تو این دنیا انتخاب کنی خداوند کمکت میکنه که همه کارهات براحتی انجام بشه، چرخ زندگیت روان میشه، کیفیت زندگی و احساست بینهایت بالاست آرامش و شادی حقیقی داری هر لحظه.

    و چقدر مهمه که خدای خودمونو بدرستی بشناسیم. چقدر زندگی ما شیرینتر و لذتبخشتر و روونتر و آسونتر میشه اگر این خدای نزدیک و همدم هر لحظه مون رو بهتر بشناسیم، اگر خداوند رو درست باور کنیم اونطور که هست اونطور که حضرت صالح در آیه 61 سوه هود میگه که: ان ربی قریب مجیب، رب من نزدیک و اجابت کننده ست. خداوند هر آنچیزی که ازش بخوایم به ما میده و اگر باورهای ما خیلی ناهماهنگ باشه با خواسته مون خودش کمکمون میکنه که باورهای هماهنگ با خواسته ای که ازش خواستیم رو بدست بیاریم، زیبا نیست؟ قشنگ نیست؟ همیشه همینطور بوده حتی وقتی این باور، باور لیاقتمندی برای داشتن اون خواسته بوده. که دقیقا تجربه خواهرم بود و خواسته ای از خداوند داشت و تجسمش میکرد اما چندان خودشو لایق نمیدونست و قبل از رسیدنش به خواسته ش خداوند اون رو در جمعی قرار داد که در یک لحظه آگاه شد به اینکه چقدر لایقه و چقدر اشتباه فکر میکرده که چیزی کم داره و خداوند هم براحتیِ تمام بهتر از خواسته ش رو  بهش داد.

    چه خدایی دارم؟ خدای من که عاشقانه سپاسگزارشم کیه؟ چه ویژگیهایی داره؟ آیا باور دارم که عاشقانه و براحتی میخواد هر آنچیزی که ازش میخوام رو بهم بده و قدم به قدم هدایتم میکنه تا برسم؟

    پروردگار عزیزم قطعا که تو منزهی از ندادن و سپاسگزارم که هربار خواسته ای رو از تو و فقط از تو خواستم و شرک نورزیدم، در آرامش و قدم به قدم هدایتم کردی به بهتر و عالیتر از اون خواسته و هر وقت فراموشت کردم و به غیر تو امید بستم و از آدما خواستمو خواستم، بدجور خوردم زمین و سرخورده شدم.

    آیا به فضل و فرآوانی خدای خودم باور دارم که حرص نزنم؟ عجله نکنم؟ حسادت نکنم؟ و همواره رها و در آرامش باشم و شاد باشم بخاطر فضل و مهربانیش، آیا باور دارم که هر چی جلوتر برم فرصتها بیشتر میشن؟ نعمتها بیشتر میشن؟ موقعیتها برای نعمت و ثروت بیشتر و بیشتر میشن؟ چون خیلی مهمه که فضل و فرآوانی خداوند رو ببینم، اگر نبینم این فضل و فرآوانی بینهایت خداوند رو تبدیل میشم به یک انسانِ عجول و حسود و طماعی که فرسنگها از خداوند دوره حتی اگه در لفظ خدا خدا کنه، نه، انسان توحیدی خداوند رو درست شناخته فضل و فراوانی و رحمت و مهربانی خدای خودشو هر لحظه میبینه و تایید میکنه و بنابراین رهاست، هرگز عجله نمیکنه، حرص نمیزنه، حسادت نمیکنه،

    آرامه و ایمان داره به خداوند، ترسان از فکر و نظر آدمها نیست، خدارو عبادت میکنه، خداوند رو به عنوان قادر مطلق باور داره.

    خدای من‌چه خداییه؟ خدای من چه بهشتیه شناختنِ بیشتر تو، هیچ وقت دستمو رها نمیکنی، هیچ وقت فرصتها و نعمتهای تو کم نمیشه، هیچ وقت از من نا امید نمیشی، باید که بیشتر بشناسمت باید که بهتر بشناسمت، باید ترس ها و پس زدن نعمتهات رو کنار بزنم باید بیشتر بپذیرمت در زندگیم باید بیشتر باور کنم که کافیه اجازه بدم تا زندگی منو سرشار از نعمتهای زیبات بکنی، باید که بیشتر باورت کنم، باید اونقدر خوب بشناسمت که هر بار با عشق با لذت و با شادی، بیشتر و بیشتر ازت بخوام.

    استاد جان صداتون هنوز تو گوشمه وقتی به هیچ کدوم از چیزهایی که الان دارید نرسیده بودین: بچه هااا از خدا بزرگ بخواین، هر چی بزرگتر بخواین خدا بیشتر خوشحال میشه چون میگه این بنده من ایمان بیشتری به من داره..

    خداوند به ما نزدیکه و اجابت کننده ست.

    خداوند لذت میبره از اینکه خواسته های بیشتری داشته باشیم.

    ولی به اندازه ظرفمون به ما داده میشه، اگه خواسته زیادی داری ظرفتو بزرگ‌کن، قلبتو بزرگ کن، اجازه بده که خداوند کارارو انجام بده.

    هیچ ایرادی نیست که شما همه ی چیزهای خوب دنیارو بخواید ولی موقعی دریافتش میکنید که آماده باشید ظرفتون بزرگ‌باشه، بارون میباره ولی به اندازه ظرفت میتونی بارونو دریافت کنی بارون بینهایت داره میباره، نعمتهای خداوند بینهایته.

    خدایا خودت هدایتمون کن که ظرفمون رو بزرگتر کنیم تا نعمتهای بی انتهای تورو براحتی دریافت کنیم، خدایا خودت مارو آرامتر و مطمئنتر کن به فضل و فراونی نعمتهات و در ما حرص آز طمع، عجله و باور کمبود رو از بین ببر، کمکمون کن که بشناسیمت، فرآوانی و مهربانی تورو اونقدر خوب درک کنیم که هرگز عجله نکنیم.

    استاد عزیزم خیلی دوستون دارم، در پناه خداوند شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
  10. -
    پیام خدام گفته:
    مدت عضویت: 2877 روز

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز

    درود به همکلاسیهام

    استاد جان عجب فایلی این فایل به نظر من اگر کسی تا حالا توی این مسیر هم نبوده باش با این فایل میتونه استارت این مسیر دل انگیز رو بزن و با هر بار گوش کردن و عمل کردن به نتایج دلخواهش برس.

    چه برس به ما که شاگرد شما هستیم و بیشتر این صحبتها رو از شما شنیدیم.

    خود این فایل یه دورهء کامل فقط باید به گفته های شما در این درس فوق العاده عمل کنیم.

    من به این حرف شما ایمان قلبی دارام که خداوند از طریق قلب ما باهامون صحبت میکن و الهاماتش رو بهمون میگه حالا این ما هستیم که میخوایم عمل کنیم یا اینکه بیخیالش بشیم.

    یکی از الهامات خداوند که جون منو نجات داد رو براتون تعریف میکنم.

    اگر اشتباه نکن 4 یا 5 سال پیش بود این الهام بهم شد.

    زمستون بود و من توی سالن بخاری رو روشن کرده بودم و طبق عادتی که سالهاست دارام ساعت

    11:30 تا12 شب میخوابم الان هم همینطور برنامهء من

    یه شب طبق معمول که از سرکار برگشتم خونه و کارهام رو انجام دادم آماده شدم برای خوابیدن، احساس کردم یه نفر بهم میگه پیام نخواب اینقدر این صدا واضح بود اولش جا خوردم چند بار این جمله با وضوح خیلی کامل بهم گفته شد اولش مقاوت داشتم اما بعدشم احساس کردم باید بیدار بمون خلاصه ساعت شد 12 شب و خواب گرفتم ، اما باز اون صدای واضح رو شنیدم ( پیام بیدار باش نخواب ) خلاصه من باز بیدار موندم با سختی چشمام رو باز نگه داشتم.

    ساعت شد 1 شد 2 ، من واقعا” دیگه نمیتونستم بیدار بمون گیج خواب بود، اگر اشتباه نکنم ساعت 2:30 بود دیدم یه صدای وحشتناکی اومد ، صداش اینطور بود که یه شلنگ آب رو باز کردی بعد دستتو طوری گذاشتی جلوی شلنگ که آب با شدت بیشتر بیاد همچون صدایی رو شنیدم، بعد که دقت کردم دیدم صدا از آشپزخانه ست رفتم دیدم بست شلنگ گاز باز شده و گاز شهری داره با یه شدت خیلی زیاد از لولهء اصلی خارج میشه یه لحظه جا شوکه شدم، سریع به خودم اومدم و گاز اصلی رو بستم. خشکم زده بود زبونم بنده اومده بود ، اگر من خواب بودم و این اتفاق میفتاد در کمتر از 1 دقیقه من مرده بودم چون با اون شدت گاز پخش میشد تو خونه و هیچ پنجرهء هم باز نبود که این گاز خارج بشه.

    خدا منو از مرگ 100 درصد نجات داد.

    فقط شکرگزاری میکردم باور کنید هر وقت بهش فکر میکنم دیوانه میشم، اینقدر خداشاهد صدای الهام واضح بود که نمیشد بهش اعتماد نکنی.

    من مطمعن هستم برای همهء انسانها از این دسته معجزات زیاد اتفاق افتاده اما به راحتی فراموشش کردیم.

    استاد عزیزم باز ازتون سپاسگذارام

    در پناه خدا باشید شادوخوشحال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1779 روز

      سلام دوست عزیز

      همینطور با کنجکاوی داشتم کامنتتون رو می خوندم، وقتی رسیدم به آخرش چشام پر از اشک شد، اصلا حس و حالی که بهم داد خیلی عجیب بود، منم تجارب مشابه رو دارم

      خوشحالم براتون که به ندای قلبتون گوش کردین و تسلیم خواب نشدین‌

      زندگی ما همیشه پر از این نوع هدایت هاست، کافیه بهشون گوش کنیم تا از نتایجشون شگفت زده بشیم‌

      بهترین ها رو براتون ارزو میکنم.

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: