این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدای که خیلیییییییییییی خداست خیلییی زیباست خیلیییییی عاشق هست
خدای مهربانم کروررررر کرورررر شکرت که خدای چون تو داریم میدانم زنده گیم پر از نعمت هست ولی میدانی خدا، بزرگترین نعمت زنده گیم تو هستی یاد تو هست هر وقت یادت میکنم قلبم پر از قدرت میشود حس اعتماد تمام وجودم را میگیرد
خدا من به تو مثلی دورانی که نوزاد بودم و در رحم مادرم بودم مثل اون زمان اعتماد دارم
اصلا بالاتر از تو قدرتی در این کهیان هست ؟
مهربانتر از تو نسبت به من در این کهیان هست ؟
عاشقتر از تو در این کیهان وجود دارد خدا ؟
همه جواب ها فقط تو هستی
میدانی وقتی رابطه آدم با تو خوب شود همه چیز های دیگر خوب میشود
آسانی یعنی تو
جای که تو باشی مگر امکان دارد راحتی و زیبایی نباشد
خدا میدانی چی امروز درک کردم بگذار اینجا برای رفیق هایم هم بگویم
احساس میکنم این جهان بازی هست بین خودم و خودم
یعنی بین من و خدا
این جهان یک بازی هست بین من و خدا
بازی که همش فقط لذت هست
بازی که همش فقط حمایت هست
بازی که همش برنده اش من هستم
بازی که خدا در این بازی با من بازی میکند و باهم لذت میبریم
بازی که خدا ساز میزند و من میرقصم
بازی که با خدا یکی هستم و دارم لذت میبرم
بازی که من با خدا هر روز قوی تر میشوم
بازی که همش فقط با خدا بازی دارم
راست با خدا چپ با خدا ، جلو با خدا ،عقب با خدا همش فقط با خدا بازی دارم
خدا خیلیییی این بازی با تو خوش میگذرد
میدانی خدا اگر چالش ها را هم سر راهی ما میگذاری خودت حلش میکنی ولی میخواهی ما لذتش را حس بکنیم ما عشق و حال کنیم
خدا تو چقدررر بزرگ هست
خدا تو چقدرررررر وهاب هستی
تضاد ها را ایجاد میکنی که ما رشد کنیم و بیشتر تورا در آغوش بکشیم و صدایت بزنیم که با ما یکجا بازی کنی و لذت ببریم
خدا جای که زور ما هم میرسد و جای که زور ما هم نمیرسد کار ها را تو انجام میدهی
خدا در بازی همیشه تو کار ها را انجام میدهی ولی اینگونه وانمود میکنی که من دارم انجام میدهم و بازی میکنم فقط برای اینکه من لذت بیشتر ببرم
تو چقدرررررر مهربانی
خدا میبوسمت عاشقتم
میدانی خدا با تو هیچ ترسی وجود ندارد وقتی که همه چیز تو هستی همه چیز تحت کنترول توست همه کاره تو هستی چرا باید با تو ترس و غم باشد میدانی با تو بازی خیلییی قشنگ هست فقط قهقه خنده کنان با هم بازی میکنیم و لذت میبریم ممنون هستم که هستی رفیق جان
خدا با تو همه چیز زیباست
با تو نگاهی من به زنده گی زیباست
میدانی خدا وقتی آدم حس بودن و رفاقت با تو را تجربه کند
مگر امکان دارد از فرکانس تو دور شود
من که میگم آدمی که این کار را بکند
تعریف دیوانه گی هست
خدا خودت میدانی وقتی با تو یکجا بازی میکنم چقدررر ارامش دارم چون میدانم همیشه برنده من را اعلام میکنی
ای خدا من نگران کدام خواسته های کودکانه خودم باشم در صورتی که تو همیشه بهترین ها را برایم خواستی و میدانی چی برایم خوب هست
خدا من برای چی اصرار بیجا کنم در صورتی که تو همیشه حواست به من هست و خوبی من را میخواهی و همیشه بهتر از من را برایم میخواهی
مگر من دیوانه هستم که تورا بیبیبینم و شکرگذار نباشم
مگر من دیوانه هستم که تورا بیبیبینم و آرام نباشم
خدا تو همه جا هستی عاشقانه حضور داری هستی همیشه با منی
با برگ درختان میرقصیم
با باد همدیگر را در آغوش میکشیم
با بوی گل ها مست میشویم
با باران بازی میکنیم
با مهتاب چشمک میزنیم
خدا میبینییی زنده گی با تو چی زیباست
من نگران کدام یک خواسته ام باشم
مگر غیر از این هست که اونا را تو به قلبم انداختی
خدا مگر با تو عجله هم معنایی دارد ؟
خدا با تو غم معنایی ندارد با تو که باشم غم و نگرانی رنگ میبازد شرمنده میشود و خودش میرود
خدا تو خیلییییییی زیبا هستی من عاشتقم
میدانی خدا تو از نفسم هم نزدیکتری به من
خنده ام میگیرد وقتی چنین قدرتی با من باشد و من قدرتمند نباشم
ممنونم خدا که با من بازی میکنی
مگر تو نبودی که اینجا هدایتم کردی ؟
کریدیت چی چیزی را به خودم بدهم ؟
همش تو هستی
همه کاره تو هستی
بیبیبین من همرایت بازی میکنم ولی همیشه برنده خودت هستی خدا جانم
من هیچ کاره نیستم همه کاره تویی
من فقط دوستت دارم و میخایم هر لحظه با تو و کنار تو باشم
وقتی ما سپاسگزار هستیم، تمرکز میکنیم روی نعمتها و احساس خوبی داریم و احساس رضایت داریم و روی زندگی به جای اینکه همهاش خودمان را مقایسه کنیم با دیگران و خودمان را از مسیر هدایتهای خداوند دور کنیم و اگر بدونیم که سیستم چطور کار میکند و بدانیم که خداوند از ما بیشتر میخواهد که ما به ثروت و سلامتی بیشتر بده بیشتر روی قانون و سیستم خداوند کار میکنیم.
هرچقدر جنگجو باشیم بیشتر توی بار مشکلات خورد میشویم و…
هرچقدر ایمان و باور قویتر شود زندگی روانتر میشود.
اگر ما باور داشته باشیم خداوند ما را هدایت میکند دیگران نباید برای ما مهم باشند ( بقیه وجود ندارد و من هستم.)
خداوند باورهای توحیدی استادکاری کرد که تو کارهای زندگی دست اورابگیرد و هدایتش کندو لذت ببرد و روی شانه خداوند بنشیند و لذت ببردو او را ازدریا و کوه و دشتها و …ردکند.
به نسبتی که بتوانیم باور کنیم خداوند کارهای ما را انجام میدهد با بندگی خودمان اجازه دهیم که خداوند کارهایش را انجام دهد کارهای خداوند مثل سلامتی بیشتر رزق بیشتر و….
اگر ما داریم زجر میکشیم یک ایرادی هست چون خداوند میخواهد ما راحتتر به خواستههایمان برسیم.
من یک داستان کوتاه و خلاصهای که سه هفته پیش برای من پیش آمد در مورد زجر کشیدن توضیح خواهم داد.
مدرسه دخترم که سوم ابتدایی هست تا سه هفته پیش نزدیک خانه خودمان بود. مدیر مدرسه امسال عوض شده ،پارسال و امسال هر دو معلم مسن بودند،من اوایل سال با خودم گفتم شاید خیریتی دارد که دخترم در اینجا پیشرفت خوبی داشته باشد و حتی من به اجبار مادرها و معلم، نماینده گروه شدم ،و از قضا معلم که خیلی حساس به پوشه کار و تمام فعالیتهای بچهها بود یک عالمه تکالیف و همچنین فعالیت به بچهها میداد و یک عالمه فعالیت هم به من مادر،…
طوری که من از ساعت 4:30 صبح تا 12 شب فقط مشغول تمام این فعالیتهای معلم بودم و هنوز تا تمام نشده بود یه عالمه فعالیتهای دیگه برای روزهای بعد میداد. حتی اجازه نفس خوردن را برای استراحت به من نمیداد.
من خیلی در اون مدت سعی میکردم روی سایت کارکنم. فقط در حین کارهای روزمره خانه میتوانستم فایل گوش بدهم حتی بعضی مواقع هم نمیتوانستم یک کامنت بخوانم از فرط خستگی. در این مدت من حتی گردگیری خانه را به کنار گذاشته بودم.
در اینجا ذکر کنم: من در روزهای اول مهر چهارم و پنجم بود که تقاضای جابجایی کلاس دخترم به مدیر و معاون دادم،و گفتند سیستم دست میخوره ما دیگه نمیتونیم کاری انجام بدیم در صورتی که من به شدت میدیدم از این کلاس به اون کلاس دانشآموزان را جابجا میکند…
من خلاصهای از این پیشامدها را دارم ذکر میکنم…
تقریبا هفتم آبان بود که دیگر نتوانستم این زجر را تحمل کنم،خیلی من رو از قانون دور کرده بود،حرفها و غیبتهایی که دیگران یا حتی خود من در مورد معلم و دیگران زده میشد فرکانس من را بسیار پایین آورده بود…
یک آن به خودم آمدم و گفتم،زندگی بر اساس سادگی و روانی و راحتی است.
منی که دو سال هست روی خودم کار میکنم و در سایت استاد عباس منش عزیز هستم یک عالمه فایل گوش کردهام و روی احساس لیاقت کار کردهام این همه کامنت بچهها عزیزرا خواندهام و دفترها پر کردم چطور نمیتوانم یک مشکل را حل کنم…
(پس اینجای کار یک ایرادی دارد) مگر خود من این دو سالی که دارم کد میزنم هر روز از خداوند سپاسگزاری نمیکنم برای بهترین مدرسهای که دخترانم در آن درس میخوانند و بهترین مدیر و معاون و معلم و خدمتگزار مدرسه و کل دانش آموزان مدرسه…
هدایتهای خداوند:
پس سمیرا جون بیدار باش که هدایتهای خداوند را دریافت کنی.
سریع گروهی را که زده بودم پاک کردم.
فردای آن روز اقدام به مدرسهای که در اردیبهشت ماه امسال رفته بودم واسم نوشته بودم و اما قرار بود در مرداد ماه با من تماس بگیرند و هیچ تماسی از آن طرف گرفته نشد و من هم خیریتی دانستم و دیگر هیچ اقدامی نکردم رفتم.
قبل از پا گذاشتن در مدرسه از خداوند خواستم که اگر خیر و صلاح مصلحت خودم و بچهام در این مدرسه هست بلافاصله سریع ثبت نام شود اگر که نه سریع مرا رد کنند…
و سپس صادقانه حرفهایم را به مدیر و معاون زدم و یک تست از فرزندم گرفتند و خیلی راحت در همان روز فرزندم را به کلاس بردند و خیلی راحت و سریع ثبت نام او انجام شد.
این را که میگم سریع به این دلیل که چند روز بعد از آمدن فرزند من در مدرسه که 3 کیلومتر تا خانه ما فاصله دارد دوست دیگرش برای ثبت نام آمده بود و مدیر او را قبول نکرده بود.
و بعد از این اتفاق شیرین،پیش خودم میگویم سمیرا خانم ،تو حتماً باید زجر بکشی تا اقدام به جابجایی مدرسه میکردی همه اینها خیریت و حکمتی پشتش است که فقط خداوند میداند و بس…
سلام ب استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی ومریم جان مهربان
چقد این فایلایی ک میذارید همزمانی داره با اون چیزی ک من نیاز دارم بهش
من بافایل قبلی ک گذاشتید اومدم ونوشتم ک من پذیرفتم که عوامل بیرونی برای رسیدن من ب هدفم هیچ اهمیتی نداره
بعد روز بعد دوباره توی دفترم نوشتم عاملی ک من بهش نیاز دارم باور کردن خداوند و خودباوری هست
نشستم ب خودم یادآوری کردم یادته ب فلان خاسته دوست داشتی برسی چقد تو درودیوار رفتی بعد چندروز فقط آرامش رو خاستی زمانیکه آرام شدی بهت الهام شد کافیه این خاسته برات باور پذیر بشه ک من بهت میدمش
واصلا وقتی تصمیم گرفتم که فقط خدارو توی این موضوع باور کنم تمام درها بازشد من فقط زل زده بودم وهربار میگف این کارو انجام بده ومن انجام میدادم از نتایج متحیرشده بودم ب خدا میگفتم خدایا من دیگه دهنم بسته شده نمیدونم چی باید بگم درموردت آخه چطوری وب چ زبونی باید ازت تعریف کنم جلوی بنده هات بگم تویی ک فقط داری همه کارها رو میکنی برام اونا فکر میکردن خدا ب من بقول خودشون نظر کرده اما من قلبا میدونستم تنها وتنها یک دلیل داشت این اتفاقات بی نظیر دلیلش توحید وباور کردن خداوند توی اون موضوع فقط بود
اصلا عجب طعمی داره این مزه ی توحید هربار باید بیام ب خودم یادآوری کنم که برای هر موضوعی ک دلم میخات بهش برسم باید دوباره توی این موضوع باور کنی
توچندین مورد باورش کردم ودلیل تغییرات زندگیم همینه
اما موضوع امسال من ک کسب وکار شخصی خودم هست هنوز باور نکردم ک باید همه کاره خدا باشه
و مشتری ک خدا میاره بعد اتمام کارش بهش میگم لطفا منو ب آشنا و همسایه هات معرفی کن
تا دیروز همین حرفو زدم
امروز صبح زود این فایلو گوش کردم
خابم برده بود خواب یک دوست خیلی خیلی قدیمی دوران مدرسه ام را دیدم
باهم قدم میزدیم رفته بودم یک جای قشنگ وکاملا غیراشنا بود اون مکان انگار یک جایی مثل یک پارک خیلی بزرگ بود وهمه بچه کوچیکا بازی میکردن و یک جایی مثل ساحل رفتم بادوستم هم مسیرشدم برای قدم زدن اونجا دیدمش
هم کلام شدم وگفتم خیلی خیلی تنهام گفت خیلی خوبه که چون داری روی خودت کار میکنی بهتره برات
گفتم آره سردرگمم
گفت باید برات باور پذیر باشه برات ک بهش میرسی
وکلا غیب شد دوستم توی خواب دنبالش میگشتم
خدای من
بیدارشدم از صبح تا حالا این خواب یادم میات
میگم پیام خداوند بود .
من برای خاسته های قبل هم واسه باور پذیر کردن خواب میدیدم یک پیامی بهم میرسید
حتی جاهایی ک مقاومت دارم شاید بعد دوسال بفهمم چی میگفتید
والان دقیقا همینطوره
ک برای رسیدن ب هر چیزی باید خدا رو باور کنم و باورم بشه خدا براحتی بدون زجر وتقلا وسختی بهم میده
درمورد ثروت و کسب وکار هم باید باور پذیر کنم واسه خودم ک میشود این خدا کار وپول هم میشود برای من همه چیز میشود این خدا این انرژی
هربار هم بهم گفته میشه اگر داری روی خاسته ای متمرکز میشی وهنوز اخباری ک میات باب دلت نیست یعنی هنوز باورت نشده وباور نکردی خدا بهت میده
اگر تعداد افراد زیادی اومدن یا باهاشون در طول روز برخورد میکردی برات نشانه داشت ک همش میگن میشه فلانی اون روز ب این خاسته رسیده
تلویزیون روشن کردی یکی بهش رسیده
یعنی جنس اون افراد و اخباری ک میات عوض شده
ب آرامش کامل رسیدم و حال دلم خوب شده و نمیگم پس کی پس کو
یعنی من دقیقا درست دارم میرم وچیزی نمونده بهش برسم
استاد فعلا نشانه هایی ک میاتش برام راضی کننده نیس درمورد کسب وکار خودم بااینکه رضایت مشتری بوده اما مطمئنم برای من باور پذیر نشده موفقیت در کسب وکارم بدون سختی بدون تقلا چون افرادی ک بهشون برمیخورم جنسشون بهتراز قبل شده اما ن خیلی وحرفی ک بهم میزنن اینه ک تو اول باید برای دیگران کار کنی وتولید کنی وکلی زحمت بکشی دوسه سال بگذره ببین فلانی ببین اون یکی فلانی
تازمانیکه این نشانه هاست هنوز باور پذیر نشده
روزی میات ک نزدیک هست چون دارم درخواست میکنم خدایا برام باور پذیر کن اول ک من میتونم
روزی ک میات نشانه هاتغییر میکنه وهرجا ک میرم ب افرادی برمیخورم ک من میگن میشه
شده برای اون یکی این یکی
وخبرها باب دلم میشه
چون خاسته های قلبیم اینجوری بوده
وبعد بهشون براحتی بدون تقلا بدون سختی با لذت رسیدم
سپاسگذارم استاد عاشقتم ک چقد چقد این حرفها ب من کمک کرده توی تمام مراحل توی این 3 سال
سلام بر استاد عزیز م و تک تک دوستانی که اینجا حضور دارند
من تجربه ی خودم رو میگم از وقتایی که کار سپردم به خدا و آرام شدم و اجازه دادم خداوند هدایتم کنه و اون کارها رو انجام بدهد .
یادم میاد وقتی من دانشگاه درس می خوندم دانشگاه تربیت معلم بود م و ترم های آخر بودم و همزمان شده بود با قرنطینه و اون قضایا و کلاس ها آنلاین بود و دانشگاه ما یه سامانه داشت که کلاس ها آنلاین اونجا برگزار میشد .یه درسی بود که ساعت 8صبح برگزار میشد و من اون تایم از خواب بلند شدن رو نمی خواستم و می خوابیدم …و یه موقعه ها هم اصلا فراموش می کردم که اون تایم کلاس دارم و اینطوری شد که من مهرماه از 4جلسه که باید تو کلاس حضور می داشتم کلا یک جلسه آنلاین شدم و تو هفته اول آبان ماه هم غیبت کردم و کلا نمی پسندم که اون موقع کلاس برم و همیشه میگم این آدم ها هستند که واسه خودشون قانون تعیین میکنن که از ساعت 8شروع کنیم چرا از ساعت 9نباشه ؟ در کل من قانون خودم رو دارم .در کل من 4جلسه غیبت کرده بودم و نماینده کلاس پیام داد که استاد میگه حذف شدی و 4تا غیبت کنی به صورت اتوماتیک حذف میشی و چون غیبت تو سیستم ثبت میشه و دیگه حذفی و این ترم صفر میشی و ترم بعد باید از دوباره واحد رو پاس کنی .در کل من به استاد پیام دادم و صحبت کردم و دلایل خودم رو آوردم ولی استاد قبول نکرد و آخرش بحث مون شد و گفت اگر زیاد حرف بزنی به حراست گزارش میدم و من رفتم با معاون آموزشی دانشگاه صحبت کردم ولی نتیجه این شد که حذف شدی و نمیشه کاری کرد و بالاخره خوب ناراحت شدم… ولی اینو رو بگم اون موقع ها تازه با قانون جذب اشنا شده بودم و سعی میکرم ذهن م رو کنترل کنم و مسولیت افکارم رو بپذیرم و به خداوند بسپارم و وقتی از اتاق معاون آموزشی اومدم بیرون … شروع کردم تو ذهنم گفتم …این خودم بودم که جذب ش کردم و پس می تونم درستش کنم …تو ذهن م استادم رو بخشیدم و رها کردم و به موقع های فکر کردم که قبلا تو کلاس باهام خوش برخورد بود و احساسم رو خوب کردم و سعی کردم ذهن م رو کنترل کنم و سبک شدم و سپردم به خدا و رها شدم و نتیجه کنترل ذهنم شد …آرامش و حال خوب و امیدواری و گفتم فوق ش اینه ترم بعد بازم بر میدارم چیزی نیست و کلا حالم رو کردم و به زندگی ادامه دادم و لذت بردم از زندگیم هر چند بعضی موقعه ها ذهن حمله می کرد و میخواست در این مورد احساسم رو خراب کنه ولی من ذهنم رو با موارد درست کنترل میکردم و سعی میکردم احساسم رو خوب نگه دارم با گفتن یه سری حرف ها و یاد آوری یه سری افکار ….
حالا نتیجه سپردن کار ها به خدا و کنترل ذهن من چی شد؟
اینو بگم که دیگه من اون کلاس رو شرکت نکردم و صبح ها هم اصلا بیدار نشدم چون حذف شدم دیگه و امتحان کلاسی و پایان ترم هم ندادم چون از کلاس اخراج بودم…
حالا آخر ترم بود و استاد ها نمرات رو تو سایت وارد می کردند و هر چند روز نمره ها می اومد
منم قبول کرده بودم که اون درس رو صفر میشم …چک کردم نمرات دیگه رو می دیدم که فلان درس شدم 18 و این درس که حذف شده بودم شدم صفر …و همین طور روز بعد چک می کردم نمرات دیگه رو بببینم ….
یک دفعه چشم خورد به نمره این درس که صفر شده بودم و حذف شدم دیدم که نمره 20 بهم دادند …حیرت زده شدم گفتم حتما اشتباه شده ..فردا هم چک کردم دیدم 20بهم دادند و باز بعدا چک کردم دیدم 20شدم و واقعا شگفت زده شدم باورم نمی شد واحدی که به خاطر 4 غیبت همون اول حذف شدم و اصلا من امتحان ندادم که بخام نمره داشته باشم و اصلا من کلاس نرفتم ولی در نهایت نمره 20هم گرفتم .
پس وقتی خواسته ای داری و اجازه می دهی خداوند کارها رو انجام بده بی نهایت آسون و راحت و ساده به بالاترین نتیجه خوب می رسی. این میشه که استاد میگن خداوند کارها انجام بده اینطوری ساده و راحت میشه .
من نه صبح دیگه از خواب بلند شدم و نه کلاس رفتم و نه امتحان دادم هیچی ولی خیلی راحت به خواسته م رسیدم و خداوند انجام داد نه من .خدایا سپاسگزارم ازت
حساب کن اگر من می خواستم گیر بدم و خیلی درگیر قضیه بشم و خودم وارد عمل بشم و برم با ذهنم کار های انجام بدم و سخت کنم قضیه ..مطمئنا نتیجه اصلا خوب در نمی آید…پس ذهن رو کنترل کنیم و آرام باشیم و از خداوند بخواهیم که هدایت کنه و کارها انجام بده
خداوند رو شاکرم بابت هدایت من به این فایل ارزشمند، هر وقت چرخ های زنگ زده زندگیم به سختی و با اصطکاک حرکت میکند و از هر جا مانده و رانده میشم پناه میارم به این سایت و از خداوند میخواهم کلام حق رو بر گوش جانم بنشاند تا آرام شود قلب بی قرارم.و انصافا هر زمان مثل کودکی بی پناه و درمانده به این سایت پناهنده شدم پروردگارم دست نوازش بر جانم کشید و روحم را جلا داد.باید اعتراف کنم پای درس و بحث اساتید مختلفی نشستم برای پیدا کردن سوالاتم و تنها چیزی که به دست آوردم دریایی از اطلاعات و اندوخته ای از علومی بود که نه تنها زنگارهای دلم را جلا نبخشید بلکه دریای متلاطم قلبم را نیز آرام نکرد و من باز هم هدایت شدم به این سایت ارزشمند.هر بار که سخنان استاد رو میشنوم با ذوقی وصف ناپذیر میگم چقدر قوانین رو استاد ملموس و ساده بیان میکنند و در همون لحظه به ذهن چموش خود میگم هیسسس ، خاموش و ساکت شو تا صدای خدای درونت را بشنوی.
سادگی و قابل فهم بودن کلام استاد و آرامشی که به قلب من جاری میشود طبق صحبتهای ایشان در این فایل و در فایل های گذشته به من خاطر نشان میکند که خداوند کلام خود را بر زبان بنده خود جاری کرده تا با من حرف بزند و اینجوری ضربان نامنظم قلبم ، دوباره نظم میگیرد و آرام و مطمئن به کار خود ادامه میدهد.بارها و بارها در زندگی کلام به کلام استاد عزیزم را تجربه کردم که ترس و نگرانی فقط باعث دعوت ترس های بیشتر به زندگیم شده و چرخ های زندگیم به سختی هر چه تمام تر حرکت کردند و هر بار دست ذهن بازیگوشم رو گرفتم و ادبش کردم و آگاهانه با آرامش کانون توجهم رو به نعمتهایی که داشتم هدایت کردم ، نتیجه حال خوب، اتفاقات خوب ،و سلامتی بیشتر برایم به ارمغان آورده.امیدوارم در این مسیر ثابت قدم بمانم و آهسته و پیوسته تکاملم را طی کنم و به آنچیز که لایقش هستم و بابتش آفریده شدم برسم.
باز هم تشکر میکنم از استاد معنوی و هدایتگرم و خانم شایسته عزیزم
سلام امروز خیلی نگران و مضطرب بودم پرش پلک گرفته بودم از اینکه من ایده ی مروارید بافی دارم شروع هم کردم ولی متریال اولیه رو چه جوری تهیه کنم تو اینستا چرخ میزدم و بقیه رو میدیدم که از موفقیت هاشون دارن فیلم میزارن و برای شب یلدا دارن ایده میدن و من نگرانتر از قبل که پول استارت رو از کجا بیارم دوست نداشتم از هیچ کس قرض بگیرم فقط میگفتم خدایا خودت برام جورکن تمام وجودم پر از نگرانی با خودم گفتم من دارم اینجوری خودمو هلاک میکنم برم نشانه امروز رو گوش کنم شاید اونجا راه چاره پیداکنم و الله اکبر از این همه هماهنگی به حدی فایل برای من ضبط شده بودم که هر آن میگفتم الان استاد اسم منو میاره میگه مرضیه با تو ام
آرومتر شده بودم و با تک تک سلولهام داشتم صحبتهارو درک میکردم یه دفه یاد یکی از فایلها افتادم که استاد در مورد دوره ی 12 قدم گروه ان ای یا همون معتادان گمنام صحبت کردن واینکه اونااز نظر استاد خیلی انسانهای خاصی هستن که تونستن بهبودی دریافت کنن حدود سه سال قبل من کتابهارو تهیه کرده بودم برای یکی از دوستام من خودم شاغل تو کلینیک ترک اعتیادم و پیدا کردن کتابها برام کاری نداشت به دوستم پیام دادم که امکانش هست کتابارو بهم امانت بدی و اینم بگم من با دوستم دیگه هیچ رابطه ای نداشتم وقتی پیام دادم و درخواستم بهش گفتم متن پیامی که فرستاد دقیقا همینی بود که الان مینویسم(سلام عزیزم چه خوب که بهم پیام دادی هفته قبل کتابهارو از تو کتابخونه م جمع کردم و گذاشتم تو نایلون چون نیاز نداشتم میخواستم بدم به کسی و کی از خودت بهتر)
وقتی پیامو دیدم با خودم گفتم وقتی همه ی کارهااینجوری راحت الهام میشه و پیش میره چرا من باید فکرکنم که عقب افتادم چرا من باید فکرکنم که دیر شده
ممنونم استاد از شما برای مایی که همیشه باید تلنگر بخوریم که به خودمون بیایم و شما همیشه اون تلنگرو میزنین تا یادمون نره که جایگاهمون پیش خداوند عزیزه
چقدر ممنونم که این فایل زیبا رو برامون تهیه و تدوین کردید و به رایگان در اختیارم گذاشتید. قدر دانم قدر دانم استاد عزیزم
امروز وقتی برای بار چندم این فایل رو نگاه کردم و قلم به دست منتظر دریافت هدایتها بودم؛ انقدر درک و دریافتهای زیبایی داشتم که خیلی قلبم آرام شد و به زیبایی در فرکانس خداوند قرار گرفتم
اون جایی ک در مورد اون مقاله نظرتونو گفتین که اصلا نباید سختی باشه که ما بخوایم بعد از اون قوی تر بشیم و روحیه جنگجویانه داشته باشیم؛ خیلی تامل برانگیز بود و از یه لِول خیلی بالاتری نسبت به تفکر عموم بهش نگاه کردین. دمتون گرم..
جالب اینجاست که من هم دقیییقا مدتی پیش این تفکر رو توی یک موردی از دوستانم بهش پی برده بودم
این دوست من مدام براش چالش های بد پیش میومد و هربار با افتخار میگفت مهم اینه که من دارم قوی میشم این چالش ها داره از من یه انسان دیگه میسازه و باز هفته بعد یه مشکل مشابه و باز افتخار به قوی بودن و پوست انداختن توی چالشها ..!
جالبه ک وقتی داشت اینها رو برام میگفت دقیقا این آگاهی تو ذهنم نقش بست که اصلا چرا باید اینقدر مشکلات باشه ک من بعدش ب قوی بودنم افتخار کنم؟؟!
اصلا خود این افتخاره، داره مشکلات مشابه رو بااااز میاره تو زندگیم. انگار داری ب جهان این پیامو میدی ک من ارزشمندیمو دارم ازین مبارزه و مقابله میگیرم پس بازم برام بفرست تا حس کنم ارزشمندترم!
وقتی نگاهمون به خداوند و باورمون نسبت به زندگی توحیدی و زندگی همگام با خدا روی دوش خدا باشه؛ اونوقت زندگی بااااااید راحتِ راحتِ راحتِ راحت پیش بره
انقدر نرم و روان که تعجب بقیه رو برانگیخته کنه ک چطوره ک تو انقدر خوش شانسی چطوره ک تو انقدر معجزه برات پیش میاد
من دوس دارم 5 سال بعد؛ 10 سال بعد؛ افتخارم این باشه ک به همه اعلام کنم من به راااااحتی به خواسته هام و به این جایگاه فعلیم رسیدم. نه زجر بود نه سختی
من فقط سوت زدم و لذت بردم و رو دوش خدا نشستم و خدا همه کاره زندگیم بود
به نام خدا که رحتمش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد جان و مریم گلی و دوستان همراه
این فایل اصله همه قوانین بدون تغییر خدا هست، توحید و اعتماد به هدایت خدا.
هر وقت این فایل رو گوش می دم، یاد کارهائی که خدا راحت برام انجام داده، می افتم.
مهاجرت از شهرهمسرم، قبولیم در بهترین دانشگاه ها، ازدواجم، استخدامم و … همه به راحتی و خیلی ساده. می خوام بگم هیچ کدوم اینها رو من نمی تونِستم، انجام بدم و همش رو خدا برام انجام داده و البته خیلی راحت.
من تصمیم گرفتم از این به بعد تو انجام همه کارهام (با تمام لذت) تلاشم رو بکنم و بقیه اش رو به خدا بسپرم.
من به خدا اعتماد دارم و می دونم اون از قلب من آگاهه و خودش همه رو برای من انجام میده.
اگه تو قلبم ترس باشه، خدا میگه این بنده هنوز از این کار می ترسه، بذار این کار رو براش انجام بدم، تا ترسش بریزه، تا بتونه وارد این مرحله بشه.
اگه هنوز کاری رو کامل یاد نگرفتم، خدا می گه بذار کمکش کنم، تو این کار حرفه ای بشه، حالا به موقعش اون کار رو هم براش انجام می دم.
اگر هنوز خودم رو لایق داشتن چیزهایی که درخواست می کنم، نمی دونم. خدا می گه بزار کمکش کنَم، تا احساس لیاقتش درست بشه، بعد اون کار رو هم براش انجام میدم.
خدا همه چیز من رو بهتر از من می دونه، پس من بهش اعتماد می کنم، عجله نمی کنم و با عشق بهش می گم، راه رو نشونم بده. با عشق بهش می گم من فقط از تو کمک می خوام خودت هدایتم کن به بهترین راه حل ها و مسیرها.
درود فراوان به استاد ارجمندم ومریم نازنینم ودوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم بخاطر این لحظه واین فرصت
خداراسپاسگزارم که دراین مکان توحیدی درکنار شما نیکان قرار دارم
خداراسپاسگزارم بخاطر وجود استاد عزیزم که با درک قوانین حاکم برجهان هستی وعمل به آنها راه وروش درست زندگی کردن ،بندگی کردن ،تسلیم بودن در برابر رب را به من آموخت
خدارا سپاسگزارم بخاطر وجوددوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم که در مدار شنیدن آگاهیهای این فایل ارزشمند وانشاالله عمل به آن آگاهیها قرار گرفتم
خداراسپاسگزارم برای بودن خودش در زندگی ام از اینکه همیشه کنارم هست واز من محافظت میکند وهمیشه مرا هدایت می کند ومسیر را برایم روشن میکند
چی میشه بعضی مواقع زندگی نرم وروان پیش میره وبعضی مواقع سخت پیش میرود
بستگی داره به نگاه وباوری که ما به خداوند داریم یعنی آنجوری که ما خداوند را باور داریم به همان شکل دریافت می کنیم یعنی نگاهی که به خداوند داریم باعث میشه ارتباط ما با خدا متفاوت باشد
خداوند نیرو وانرژی ای هست که جهان را خلق کرده وداره هدایت ورهبری می کند که اگر ما باورهای مناسبی نسبت به خداوند داشته باشیم بیشتر از نعمتها وهدایت های خداوند بهره مند می شویم
باورهایی که به من قدرت می دهد ومن باید در ذهنم آنها را مدام تکرار کنم
خداوند خالق مطلق هست
خداوند عادل مطلق هست
خداوند قادر مطلق هست بر انجام هر کاری قادر وتواناست وخداوند آگاه به همه امور هست
خداوند مهربان وبخشنده هست
خداوند قدرت خلق زندگی ام را به من داده است
به نسبتی که من به خداوند قدرت می دهم ،که خداوند خواسته های مرا می داند وراه رسیدن به خواسته های مرا می داند خداوند به بی نهایت طریق مرا در هر لحظه هدایت می کند
هرچقدر من اینهارا باور کنم وتکرار کنم به همان نسبت آرام می شوم یعنی
اگر باور کنم خداوند هدایت کننده من هست
خداوند می خواهد که نعمتهای بیشتری به من بدهد
خداوند لذت میبرد از اینکه من زندگی زیبایی داشته باشم ،خداوند می خواهد که ثروت ،نعمت وفراوانی وخوشبختی در زندگیم باشد بقول قرآن خداوند فزونی برای من میخواهد
خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درست هست
خداوند همواره به بی نهایت طریق مسیر وراه حلها را به من می گوید
نتیجه احساسی باور کردن این باورها وایمان
داشتن به آنها احساس آرامش بیشتر واطمینان بیشتر هست احساس امنیت بیشتر ،احساس درک از جهان به شکل بهتری هست
با تکرار ویاد آوری این باورها آرامشی در قلبم بوجود میاره که کمک می کند که من همفرکانس شوم با فرکانس خداوند
خداوند همواره مارو هدایت می کند ولی افرادی هدایت را دریافت می کنند که به فرکانس خداوند نزدیک باشند
چه موقعه ما به فرکانس خداوند نزدیکیم ؟
موقعی که قلبمان آرام وحالمان خوب هست موقعی که آرامش ذهنی داریم ،موقعی که ترسها ،تردیدها ونگرانی ها در وجودمون کمتر هست
موقعی که احساس سپاسگزاری، احساس اشتیاق در قلبمون بیشتر هست
وقتی ما بتونیم در زمانهای طولانی به این شکل با ایجاد باورهای مناسب نسبت به خداوند به آرامش برسیم ما هدایت میشیم به مسیرهای درست یعنی قدمها به ما گفته می شود سعی کنیم عجله ای نداشته باشیم که عجله به همراه خود ترس ،نگرانی استرس را میاره که وقتی ما عجله داریم یا خیلی استرس داریم که زودتر باید به این خواسته برسیم ما داریم از خواسته امان دور می شویم
ما موقعی که امیدواریم ،نگرانی نداریم به فرکانس خداوند دسترسی داریم
موقعی که ما باور داشته باشیم خداوند خواسته های ما را می داند ونیاز به فریاد زدن وگریه وزاری نیست امید داریم
وقتی خواسته ای درقلبمان در هر زمینه ای متولد می شود خداوند به نیازها وخواسته های ما آگاه هست ونیاز نیست که مدام آنرا تکرار کنیم خداوند دوست دارد که نیازهای ما را برطرف کند چون به این شکل جهان گسترش پیدا می کند
خداوندپشتیبان برطرف کردن نیازهاست
خداوند میلیاردها سال هست که نیازهای بندگان وموجودات را برطرف می کند
طبیعت ،کره زمین ،حیوانات ،گیاهان نشان می دهد که چطور این نیازها داره برطرف میشود ومیلیاردها سال هست که این سیستم داره کارش رو درست انجام می دهد
خداوند میخواهد این کار را انجام بدهد وهمواره در حال هدایت کردن ما است وخداوند می فرماید ما بر خودمان مقرر کردیم هدایت شما را وهرکسی از هدایت خداوند طبعیت کند نه غمگین خواهد بود ونه ترسی بر او خواهد رفت
این هدایت همیشه هست وموقعه ای ما آن را دریافت می کنیم که باور می کنیم این هدایت همیشه هست وتوکل کنیم به خداوند وموقعی به خداوند توکل می کنیم که آرامش داریم وخیالمون راحته که خداوند حواسش به من هست ومرا هدایت می کند
ما نیازداریم که این باورها را ایجاد کنیم
خداوند قادر مطلق هست وهرکاری را می تواند انجام دهدتا بحال برای کل کیهان همیشه انجام داده است
خداوند همواره مارا هدایت می کند
خداوند منبع رزق ،رشد ،سلامتی،ثروت ،آرامش هست ووقتی که ما این باورها را به خودمون گوشزد می کنیم وباور می کنیم ووقتی باور می کنیم که حالمون خوب هست که اگرباورمون واقعی باشد و خداوند رابعنوان منبع رزق ،منبع هدایت باور کنیم وباور کرده باشیم که خداوند همواره می خواهد به من نعمتهای بیشتری بدهد ،همواره می خواهد مرا هدایت کند به ما کمک می کند که آرامش داشته باشیم وبا قلبی مطمئن حرکت کنیم که وقتی در این فرکانس قرار می گیریم که این وظیفه ماست از این زاویه به جهان وخداوند نگاه کنیم در مسیر هدایتها قرار می گیریم وبه ما گفته می شود وقدمها به بینهایت طریق از طریق قلبمون به ما گفته می شود
ایده هایی که گفته می شود ،شرایطی که پیش می آید ،آدمهایی که وارد زندگی ما می شوند مسیرهایی که قدم به قدم برای رسیدن به خواسته ها به ما گفته میشود وکاری که ما باید انجام بدیم این است که بتونیم ذهنمون را آرام کنیم وتقوا وکنترل ذهن داشته باشیم
اگر این باورها را در مورد خداوند ایجاد کنیم که خداوند به مسائل ونیازهای ما آگاه هست ،خداوند عالم هست، خداوند قادر مطلق هست برای اینکه نیازهای ما را برطرف کند وخداوند بیشتر از ما می خواهد که ما خوشبخت وسعادتمند،سلامت،ثروتمند باشیم اگر ما اجازه بدیم خداوند بیشتر از ما می خواهد که مارا هدایت کند وکل جهان بر پایه هدایت کار می کند وخداوند همواره مارا هدایت می کند ما باید در مداری قرار بگیریم که هدایتها را دریافت کنیم وما باید این باورها را تکرار کنیم وبعد متوجه هدایتهای خداوند می شویم که چطور مسیرها را باز می کند وقدمها را بر می دارد
همه چیز می تونه خیلی نرم وروان باشد وکارها به آسانی انجام شود
هرکجا کارها سخت پیش میره بخاطر ترسها وافکاری است که به خورد ما داده شده است بخاطر چیزهایی که دیدیم وشنیدیم یکسری ترسها وباورها ایجاد شده که این افکار درحال ارسال فرکانس هست وجهان به فرکانسهای ما واکنش نشان می دهد واز همان جنس اتفاقات را وارد زندگی ما می کند اگر من بتوانم ذهنم را کنترل کنم اگر بتوانم خداوند را باور کنم وهدایت را دریافت کنم من از همان اول در مسیر آسانیها قرار می گیرم ،اگر من بتوانم ورودیهای ذهنم را کنترل کنم و تمرکز کنم برروی نعمتهایی که خداوند به من داده
تمرکز خودم رو بگذارم روی سپاسگزاری بخاطر نعمتهایی که خداوند به من داده ،تمرکز کنم روی قدرتی که خداوند به من داده،روی علمی که خداوند دارد و من میتونم به آن دسترسی داشته باشم آنوقت متوجه میشیم که شرایط خیلی آسان پیش می رود
وقتی اولین بار آگاهیهای این فایل را گوش دادم حس کردم فرکانس وانرژی که استاد در جلسات دوره قانون آفرینش را دارد همراه این فایل هست گفتم وای بر ما که اصل خودمون را فراموش می کنیم ومیخواهیم با کله خودمون راه بریم
این باور که خداوند همواره داره مارو هدایت می کند کاملا درسته هست فقط ما باید شرایط دریافت هدایتها را داشته باشیم
پارسال این موقعه از سهم فروش خونه مبلغ 900 میلیون پول به حسابم واریز شد که 100 تومن از آن را گذاشتم برا خرید طلا وقتی با دوستم رفتم که طلا بگیرم النگویی که انتخاب کردم مبلغش بیشتر از مبلغ پول من بود وهمسرم گفت به هیچ عنوان قرض نگذار وبه اندازه 100 تومن طلا بگیر من از آن طرح النگو خیلی خوشم آمده بود در آن لحظه به جای اینکه از خدا هدایت بخوام با همسرم تماس گرفتم که چیکار کنم گفت هیچی بیا خودمون باهم میریم طلا میگیریم من آن موقعه متوجه اتفاقاتی که افتاد نشدم چند روز بعد گفتم چی شد که حتی به ذهنم خطور نکرد که چیز دیگه ای انتخاب کنم ،به اندازه ای که پولم بود طلا بگیرم اصلا خودم مونده بودم چرا چیز دیگه ای به ذهنم نیومد ووقتی آگاهیهای این فایل را گوش دادم دلیل آنرامتوجه شدم من به جای هدایت خواستن از خدا ومشورت کردن با او با همسرم مشورت کردم واین بود به آن چیزی که می خواستم نرسیدم
دومین تجربه از اینکه خداوند همواره ما رو هدایت می کند
محرم سال 1401 وقتی 8 ماهه بار دارم بودم شب پنجم محرم که همسرم میخواست بره حسینیه به من گفت دیر بر می گردم بهتره تو هم خونه تنها نمونی وبه من پیشنهاد داد که یا برم خونه مادر ایشون یا خونه مادر خودم ،یه حسی گفت برو خونه خودتون با اینکه می دونستم مامانم واینا حسینیه هستندو فقط بابا خونه تنهاست وحتی همسرم هم این موضوع را به من گفت ولی من گفتم میرم خونه خودمون وقتی رفتم بابام از تلویزیون مستند حیوانات نگاه میکرد منم نشستم یه لحظه چشمم افتاد به دستگاه فشار سنج کنار میز تلویزیون به بابا که نشسته بود گفتم بابا دستگاه فشار رو بده لطفا بعد بابا گفت چرا بابا حالت خوب نیست گفتم خوبم بابا همین جوری فشارم رو بگیرم ولی واقعیت یه حسی من رو وادار کرد فشارم که گرفتم 18 روی 10 بود با همسرم تماس گرفتم که بیاد دنبالم هر وقت همسرم آمد به خواهرش زنگ زدم که فشارم بالاست واین در صورتی بود که اصلا هیچ علامتی نداشتم خواهر شوهرم گفت خطرناکه برو بیمارستان رفتیم همان جا نزدیک خونمون که از بس شلوغ بود همسرم گفت میریم بیمارستان … که شهرستان دیگه ای بود رفتیم وچند بار فشارم رو گرفتند گفتند چون بارداری باید بستری شوی گفتم بستری بشم چیکار می کنید برام گفت هیچی فقط هر چند ساعتی فشارت می گیریم تا صبح دکتر بیاد گفتم اگر قرار صبح دکتر بیاد ترجیح میدهم صبح برم پیش دکتر خودم گفت باید رضایت بدید تا مرخص شوید گفتم مشکلی نداره رضایت دادیم باهمسرم ومرخص شدم من نامه بستری از دکتر خودم داشتم که برا زایمان 25 شهریور در بیمارستانی که خودشان حضور داشتند بستری بشم واین مورد رو در پرانتز بگم پزشک متخصص من یکی از پزشکان بنام وفوق تخصص زنان در استان یزد هست وبیمارستانی که نامه بستری به من داده بودند یکی از بیمارستانهای خصوصی بود نامه بستری رو تحویل دادم وایستگاه پرستاری با پزشکم تماس گرفتند که فشار بیمارتون بالاست دستور داد که بستری بشم آن موقعه هنوز بحث هایی در مورد بیماری همه گیر بود واین بیمارستان از آن بیمارستانهایی بود که اگر شخصی سرما خورده ،یا بیماری عفونی داشته باشد اصلا اجازه بستری نمی دهند بعد وقتی بر گه اطلاعات را تکمیل می کردند از من سوال کردند که شما به آن بیماری همه گیر مبتلا شدید گفتم نه گفت واکسن زدید گفتم بله دو دوز رو زدم بعد گفتم همسرم یه هفته قبل این بیماری رو گرفته بود از من آزمایش گرفتند جواب منفی بود بعد پرستارها ودکتر شروع کردند باهم صحبت کردند وبعد نیم ساعت به من گفتند چون امکان دارد شما ناقل باشید شما رو انتقال می دیم به یه بیمارستان دولتی ،من گفتم آقای دکتر من 5 سال هست زیر نظر شما هستم وهمه برنامه ام این بوده که بیمارستان خصوصی با امکانات عالی زایمان کنم گفت نه ،بعدیه حسی گفت آروم باش مطمئن باش خیره من سکوت کردم ودکتر گفت فعلا تخت خالی ندارند منتظر بمونید تا اطلاع بدهم وگفت میتونی رضایت بدید خودتان مراجعه کنید تا آمدم بگم خودم میرم همان حس گفت نه منتظر بمون با آمبولانس تو رو منتقل کنند خلاصه من منتقل شدم به آن بیمارستان با بهترین امکانات که فکرش نمیکردم وبعدهااتفاقاتی که پیش آمدکه اگر من در آن بیمارستان زایمان میکردم چه بسا که موقعه عمل جانم رو ازدست می دادم و باور کردم همیشه پلهای خداوند زیباتر از پلنهایی هست که خود ما برای زندگیمان می چینیم خدایا شکرت
همیشه هدایتهای خداوند بوده وهست فقط کافی است باور کنیم از روزی که این فایل روی سایت قرار گرفت باهر بار تکرار کردن این باورها متوجه شدم چقدر به خودم ظلم کردم ،درک کردم چقدر این خدا زیباست ومن دوسش دارم ودوستم داره ،چقدر در کنار این خدا من احساس قدرت میکنم این خدا بود که به من الهام کرد سکوت کنم در برابر دکترم این خدا بود که پزشکی را به زندگیم وارد کرد که مراتب متخصص تر وماهر تر از پزشک خودم این خدای مهربان بود که با تمام این پلنها به من فرصت دوباره زندگی داد خدایا عاشقتم ..شکرت …شکرت…شکرت
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور مطلق جهان هست
خدای که بهترین راه گشاه هست
خدای که بهترین و قوی ترین روزی دهنده گان هست
خدای که خالق تمام کیهان هست
خدای که بهترین حمایت کننده گان هست
خدای که همه جهان در اختیار اوست
خدای که بالاترین دست هاست
خدای که زورش از همه بیشتر هست
خدای که خیلیییییییییییی خداست خیلییی زیباست خیلیییییی عاشق هست
خدای مهربانم کروررررر کرورررر شکرت که خدای چون تو داریم میدانم زنده گیم پر از نعمت هست ولی میدانی خدا، بزرگترین نعمت زنده گیم تو هستی یاد تو هست هر وقت یادت میکنم قلبم پر از قدرت میشود حس اعتماد تمام وجودم را میگیرد
خدا من به تو مثلی دورانی که نوزاد بودم و در رحم مادرم بودم مثل اون زمان اعتماد دارم
اصلا بالاتر از تو قدرتی در این کهیان هست ؟
مهربانتر از تو نسبت به من در این کهیان هست ؟
عاشقتر از تو در این کیهان وجود دارد خدا ؟
همه جواب ها فقط تو هستی
میدانی وقتی رابطه آدم با تو خوب شود همه چیز های دیگر خوب میشود
آسانی یعنی تو
جای که تو باشی مگر امکان دارد راحتی و زیبایی نباشد
خدا میدانی چی امروز درک کردم بگذار اینجا برای رفیق هایم هم بگویم
احساس میکنم این جهان بازی هست بین خودم و خودم
یعنی بین من و خدا
این جهان یک بازی هست بین من و خدا
بازی که همش فقط لذت هست
بازی که همش فقط حمایت هست
بازی که همش برنده اش من هستم
بازی که خدا در این بازی با من بازی میکند و باهم لذت میبریم
بازی که خدا ساز میزند و من میرقصم
بازی که با خدا یکی هستم و دارم لذت میبرم
بازی که من با خدا هر روز قوی تر میشوم
بازی که همش فقط با خدا بازی دارم
راست با خدا چپ با خدا ، جلو با خدا ،عقب با خدا همش فقط با خدا بازی دارم
خدا خیلیییی این بازی با تو خوش میگذرد
میدانی خدا اگر چالش ها را هم سر راهی ما میگذاری خودت حلش میکنی ولی میخواهی ما لذتش را حس بکنیم ما عشق و حال کنیم
خدا تو چقدررر بزرگ هست
خدا تو چقدرررررر وهاب هستی
تضاد ها را ایجاد میکنی که ما رشد کنیم و بیشتر تورا در آغوش بکشیم و صدایت بزنیم که با ما یکجا بازی کنی و لذت ببریم
خدا جای که زور ما هم میرسد و جای که زور ما هم نمیرسد کار ها را تو انجام میدهی
خدا در بازی همیشه تو کار ها را انجام میدهی ولی اینگونه وانمود میکنی که من دارم انجام میدهم و بازی میکنم فقط برای اینکه من لذت بیشتر ببرم
تو چقدرررررر مهربانی
خدا میبوسمت عاشقتم
میدانی خدا با تو هیچ ترسی وجود ندارد وقتی که همه چیز تو هستی همه چیز تحت کنترول توست همه کاره تو هستی چرا باید با تو ترس و غم باشد میدانی با تو بازی خیلییی قشنگ هست فقط قهقه خنده کنان با هم بازی میکنیم و لذت میبریم ممنون هستم که هستی رفیق جان
خدا با تو همه چیز زیباست
با تو نگاهی من به زنده گی زیباست
میدانی خدا وقتی آدم حس بودن و رفاقت با تو را تجربه کند
مگر امکان دارد از فرکانس تو دور شود
من که میگم آدمی که این کار را بکند
تعریف دیوانه گی هست
خدا خودت میدانی وقتی با تو یکجا بازی میکنم چقدررر ارامش دارم چون میدانم همیشه برنده من را اعلام میکنی
ای خدا من نگران کدام خواسته های کودکانه خودم باشم در صورتی که تو همیشه بهترین ها را برایم خواستی و میدانی چی برایم خوب هست
خدا من برای چی اصرار بیجا کنم در صورتی که تو همیشه حواست به من هست و خوبی من را میخواهی و همیشه بهتر از من را برایم میخواهی
مگر من دیوانه هستم که تورا بیبیبینم و شکرگذار نباشم
مگر من دیوانه هستم که تورا بیبیبینم و آرام نباشم
خدا تو همه جا هستی عاشقانه حضور داری هستی همیشه با منی
با برگ درختان میرقصیم
با باد همدیگر را در آغوش میکشیم
با بوی گل ها مست میشویم
با باران بازی میکنیم
با مهتاب چشمک میزنیم
خدا میبینییی زنده گی با تو چی زیباست
من نگران کدام یک خواسته ام باشم
مگر غیر از این هست که اونا را تو به قلبم انداختی
خدا مگر با تو عجله هم معنایی دارد ؟
خدا با تو غم معنایی ندارد با تو که باشم غم و نگرانی رنگ میبازد شرمنده میشود و خودش میرود
خدا تو خیلییییییی زیبا هستی من عاشتقم
میدانی خدا تو از نفسم هم نزدیکتری به من
خنده ام میگیرد وقتی چنین قدرتی با من باشد و من قدرتمند نباشم
ممنونم خدا که با من بازی میکنی
مگر تو نبودی که اینجا هدایتم کردی ؟
کریدیت چی چیزی را به خودم بدهم ؟
همش تو هستی
همه کاره تو هستی
بیبیبین من همرایت بازی میکنم ولی همیشه برنده خودت هستی خدا جانم
من هیچ کاره نیستم همه کاره تویی
من فقط دوستت دارم و میخایم هر لحظه با تو و کنار تو باشم
عاشقتم خدا
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
نکات ارزشمند استاد:
وقتی ما سپاسگزار هستیم، تمرکز میکنیم روی نعمتها و احساس خوبی داریم و احساس رضایت داریم و روی زندگی به جای اینکه همهاش خودمان را مقایسه کنیم با دیگران و خودمان را از مسیر هدایتهای خداوند دور کنیم و اگر بدونیم که سیستم چطور کار میکند و بدانیم که خداوند از ما بیشتر میخواهد که ما به ثروت و سلامتی بیشتر بده بیشتر روی قانون و سیستم خداوند کار میکنیم.
هرچقدر جنگجو باشیم بیشتر توی بار مشکلات خورد میشویم و…
هرچقدر ایمان و باور قویتر شود زندگی روانتر میشود.
اگر ما باور داشته باشیم خداوند ما را هدایت میکند دیگران نباید برای ما مهم باشند ( بقیه وجود ندارد و من هستم.)
خداوند باورهای توحیدی استادکاری کرد که تو کارهای زندگی دست اورابگیرد و هدایتش کندو لذت ببرد و روی شانه خداوند بنشیند و لذت ببردو او را ازدریا و کوه و دشتها و …ردکند.
به نسبتی که بتوانیم باور کنیم خداوند کارهای ما را انجام میدهد با بندگی خودمان اجازه دهیم که خداوند کارهایش را انجام دهد کارهای خداوند مثل سلامتی بیشتر رزق بیشتر و….
اگر ما داریم زجر میکشیم یک ایرادی هست چون خداوند میخواهد ما راحتتر به خواستههایمان برسیم.
من یک داستان کوتاه و خلاصهای که سه هفته پیش برای من پیش آمد در مورد زجر کشیدن توضیح خواهم داد.
مدرسه دخترم که سوم ابتدایی هست تا سه هفته پیش نزدیک خانه خودمان بود. مدیر مدرسه امسال عوض شده ،پارسال و امسال هر دو معلم مسن بودند،من اوایل سال با خودم گفتم شاید خیریتی دارد که دخترم در اینجا پیشرفت خوبی داشته باشد و حتی من به اجبار مادرها و معلم، نماینده گروه شدم ،و از قضا معلم که خیلی حساس به پوشه کار و تمام فعالیتهای بچهها بود یک عالمه تکالیف و همچنین فعالیت به بچهها میداد و یک عالمه فعالیت هم به من مادر،…
طوری که من از ساعت 4:30 صبح تا 12 شب فقط مشغول تمام این فعالیتهای معلم بودم و هنوز تا تمام نشده بود یه عالمه فعالیتهای دیگه برای روزهای بعد میداد. حتی اجازه نفس خوردن را برای استراحت به من نمیداد.
من خیلی در اون مدت سعی میکردم روی سایت کارکنم. فقط در حین کارهای روزمره خانه میتوانستم فایل گوش بدهم حتی بعضی مواقع هم نمیتوانستم یک کامنت بخوانم از فرط خستگی. در این مدت من حتی گردگیری خانه را به کنار گذاشته بودم.
در اینجا ذکر کنم: من در روزهای اول مهر چهارم و پنجم بود که تقاضای جابجایی کلاس دخترم به مدیر و معاون دادم،و گفتند سیستم دست میخوره ما دیگه نمیتونیم کاری انجام بدیم در صورتی که من به شدت میدیدم از این کلاس به اون کلاس دانشآموزان را جابجا میکند…
من خلاصهای از این پیشامدها را دارم ذکر میکنم…
تقریبا هفتم آبان بود که دیگر نتوانستم این زجر را تحمل کنم،خیلی من رو از قانون دور کرده بود،حرفها و غیبتهایی که دیگران یا حتی خود من در مورد معلم و دیگران زده میشد فرکانس من را بسیار پایین آورده بود…
یک آن به خودم آمدم و گفتم،زندگی بر اساس سادگی و روانی و راحتی است.
منی که دو سال هست روی خودم کار میکنم و در سایت استاد عباس منش عزیز هستم یک عالمه فایل گوش کردهام و روی احساس لیاقت کار کردهام این همه کامنت بچهها عزیزرا خواندهام و دفترها پر کردم چطور نمیتوانم یک مشکل را حل کنم…
(پس اینجای کار یک ایرادی دارد) مگر خود من این دو سالی که دارم کد میزنم هر روز از خداوند سپاسگزاری نمیکنم برای بهترین مدرسهای که دخترانم در آن درس میخوانند و بهترین مدیر و معاون و معلم و خدمتگزار مدرسه و کل دانش آموزان مدرسه…
هدایتهای خداوند:
پس سمیرا جون بیدار باش که هدایتهای خداوند را دریافت کنی.
سریع گروهی را که زده بودم پاک کردم.
فردای آن روز اقدام به مدرسهای که در اردیبهشت ماه امسال رفته بودم واسم نوشته بودم و اما قرار بود در مرداد ماه با من تماس بگیرند و هیچ تماسی از آن طرف گرفته نشد و من هم خیریتی دانستم و دیگر هیچ اقدامی نکردم رفتم.
قبل از پا گذاشتن در مدرسه از خداوند خواستم که اگر خیر و صلاح مصلحت خودم و بچهام در این مدرسه هست بلافاصله سریع ثبت نام شود اگر که نه سریع مرا رد کنند…
و سپس صادقانه حرفهایم را به مدیر و معاون زدم و یک تست از فرزندم گرفتند و خیلی راحت در همان روز فرزندم را به کلاس بردند و خیلی راحت و سریع ثبت نام او انجام شد.
این را که میگم سریع به این دلیل که چند روز بعد از آمدن فرزند من در مدرسه که 3 کیلومتر تا خانه ما فاصله دارد دوست دیگرش برای ثبت نام آمده بود و مدیر او را قبول نکرده بود.
و بعد از این اتفاق شیرین،پیش خودم میگویم سمیرا خانم ،تو حتماً باید زجر بکشی تا اقدام به جابجایی مدرسه میکردی همه اینها خیریت و حکمتی پشتش است که فقط خداوند میداند و بس…
یاحق.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی ومریم جان مهربان
چقد این فایلایی ک میذارید همزمانی داره با اون چیزی ک من نیاز دارم بهش
من بافایل قبلی ک گذاشتید اومدم ونوشتم ک من پذیرفتم که عوامل بیرونی برای رسیدن من ب هدفم هیچ اهمیتی نداره
بعد روز بعد دوباره توی دفترم نوشتم عاملی ک من بهش نیاز دارم باور کردن خداوند و خودباوری هست
نشستم ب خودم یادآوری کردم یادته ب فلان خاسته دوست داشتی برسی چقد تو درودیوار رفتی بعد چندروز فقط آرامش رو خاستی زمانیکه آرام شدی بهت الهام شد کافیه این خاسته برات باور پذیر بشه ک من بهت میدمش
واصلا وقتی تصمیم گرفتم که فقط خدارو توی این موضوع باور کنم تمام درها بازشد من فقط زل زده بودم وهربار میگف این کارو انجام بده ومن انجام میدادم از نتایج متحیرشده بودم ب خدا میگفتم خدایا من دیگه دهنم بسته شده نمیدونم چی باید بگم درموردت آخه چطوری وب چ زبونی باید ازت تعریف کنم جلوی بنده هات بگم تویی ک فقط داری همه کارها رو میکنی برام اونا فکر میکردن خدا ب من بقول خودشون نظر کرده اما من قلبا میدونستم تنها وتنها یک دلیل داشت این اتفاقات بی نظیر دلیلش توحید وباور کردن خداوند توی اون موضوع فقط بود
اصلا عجب طعمی داره این مزه ی توحید هربار باید بیام ب خودم یادآوری کنم که برای هر موضوعی ک دلم میخات بهش برسم باید دوباره توی این موضوع باور کنی
توچندین مورد باورش کردم ودلیل تغییرات زندگیم همینه
اما موضوع امسال من ک کسب وکار شخصی خودم هست هنوز باور نکردم ک باید همه کاره خدا باشه
و مشتری ک خدا میاره بعد اتمام کارش بهش میگم لطفا منو ب آشنا و همسایه هات معرفی کن
تا دیروز همین حرفو زدم
امروز صبح زود این فایلو گوش کردم
خابم برده بود خواب یک دوست خیلی خیلی قدیمی دوران مدرسه ام را دیدم
باهم قدم میزدیم رفته بودم یک جای قشنگ وکاملا غیراشنا بود اون مکان انگار یک جایی مثل یک پارک خیلی بزرگ بود وهمه بچه کوچیکا بازی میکردن و یک جایی مثل ساحل رفتم بادوستم هم مسیرشدم برای قدم زدن اونجا دیدمش
هم کلام شدم وگفتم خیلی خیلی تنهام گفت خیلی خوبه که چون داری روی خودت کار میکنی بهتره برات
گفتم آره سردرگمم
گفت باید برات باور پذیر باشه برات ک بهش میرسی
وکلا غیب شد دوستم توی خواب دنبالش میگشتم
خدای من
بیدارشدم از صبح تا حالا این خواب یادم میات
میگم پیام خداوند بود .
من برای خاسته های قبل هم واسه باور پذیر کردن خواب میدیدم یک پیامی بهم میرسید
متوجه میشم باید ب گفته خدا عمل کنم
هرچی میگذره میفهمم چقد حرفای شما دقیقه واز منبع میاتش
حتی جاهایی ک مقاومت دارم شاید بعد دوسال بفهمم چی میگفتید
والان دقیقا همینطوره
ک برای رسیدن ب هر چیزی باید خدا رو باور کنم و باورم بشه خدا براحتی بدون زجر وتقلا وسختی بهم میده
درمورد ثروت و کسب وکار هم باید باور پذیر کنم واسه خودم ک میشود این خدا کار وپول هم میشود برای من همه چیز میشود این خدا این انرژی
هربار هم بهم گفته میشه اگر داری روی خاسته ای متمرکز میشی وهنوز اخباری ک میات باب دلت نیست یعنی هنوز باورت نشده وباور نکردی خدا بهت میده
اگر تعداد افراد زیادی اومدن یا باهاشون در طول روز برخورد میکردی برات نشانه داشت ک همش میگن میشه فلانی اون روز ب این خاسته رسیده
تلویزیون روشن کردی یکی بهش رسیده
یعنی جنس اون افراد و اخباری ک میات عوض شده
ب آرامش کامل رسیدم و حال دلم خوب شده و نمیگم پس کی پس کو
یعنی من دقیقا درست دارم میرم وچیزی نمونده بهش برسم
استاد فعلا نشانه هایی ک میاتش برام راضی کننده نیس درمورد کسب وکار خودم بااینکه رضایت مشتری بوده اما مطمئنم برای من باور پذیر نشده موفقیت در کسب وکارم بدون سختی بدون تقلا چون افرادی ک بهشون برمیخورم جنسشون بهتراز قبل شده اما ن خیلی وحرفی ک بهم میزنن اینه ک تو اول باید برای دیگران کار کنی وتولید کنی وکلی زحمت بکشی دوسه سال بگذره ببین فلانی ببین اون یکی فلانی
تازمانیکه این نشانه هاست هنوز باور پذیر نشده
روزی میات ک نزدیک هست چون دارم درخواست میکنم خدایا برام باور پذیر کن اول ک من میتونم
روزی ک میات نشانه هاتغییر میکنه وهرجا ک میرم ب افرادی برمیخورم ک من میگن میشه
شده برای اون یکی این یکی
وخبرها باب دلم میشه
چون خاسته های قلبیم اینجوری بوده
وبعد بهشون براحتی بدون تقلا بدون سختی با لذت رسیدم
سپاسگذارم استاد عاشقتم ک چقد چقد این حرفها ب من کمک کرده توی تمام مراحل توی این 3 سال
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام بر استاد عزیز م و تک تک دوستانی که اینجا حضور دارند
من تجربه ی خودم رو میگم از وقتایی که کار سپردم به خدا و آرام شدم و اجازه دادم خداوند هدایتم کنه و اون کارها رو انجام بدهد .
یادم میاد وقتی من دانشگاه درس می خوندم دانشگاه تربیت معلم بود م و ترم های آخر بودم و همزمان شده بود با قرنطینه و اون قضایا و کلاس ها آنلاین بود و دانشگاه ما یه سامانه داشت که کلاس ها آنلاین اونجا برگزار میشد .یه درسی بود که ساعت 8صبح برگزار میشد و من اون تایم از خواب بلند شدن رو نمی خواستم و می خوابیدم …و یه موقعه ها هم اصلا فراموش می کردم که اون تایم کلاس دارم و اینطوری شد که من مهرماه از 4جلسه که باید تو کلاس حضور می داشتم کلا یک جلسه آنلاین شدم و تو هفته اول آبان ماه هم غیبت کردم و کلا نمی پسندم که اون موقع کلاس برم و همیشه میگم این آدم ها هستند که واسه خودشون قانون تعیین میکنن که از ساعت 8شروع کنیم چرا از ساعت 9نباشه ؟ در کل من قانون خودم رو دارم .در کل من 4جلسه غیبت کرده بودم و نماینده کلاس پیام داد که استاد میگه حذف شدی و 4تا غیبت کنی به صورت اتوماتیک حذف میشی و چون غیبت تو سیستم ثبت میشه و دیگه حذفی و این ترم صفر میشی و ترم بعد باید از دوباره واحد رو پاس کنی .در کل من به استاد پیام دادم و صحبت کردم و دلایل خودم رو آوردم ولی استاد قبول نکرد و آخرش بحث مون شد و گفت اگر زیاد حرف بزنی به حراست گزارش میدم و من رفتم با معاون آموزشی دانشگاه صحبت کردم ولی نتیجه این شد که حذف شدی و نمیشه کاری کرد و بالاخره خوب ناراحت شدم… ولی اینو رو بگم اون موقع ها تازه با قانون جذب اشنا شده بودم و سعی میکرم ذهن م رو کنترل کنم و مسولیت افکارم رو بپذیرم و به خداوند بسپارم و وقتی از اتاق معاون آموزشی اومدم بیرون … شروع کردم تو ذهنم گفتم …این خودم بودم که جذب ش کردم و پس می تونم درستش کنم …تو ذهن م استادم رو بخشیدم و رها کردم و به موقع های فکر کردم که قبلا تو کلاس باهام خوش برخورد بود و احساسم رو خوب کردم و سعی کردم ذهن م رو کنترل کنم و سبک شدم و سپردم به خدا و رها شدم و نتیجه کنترل ذهنم شد …آرامش و حال خوب و امیدواری و گفتم فوق ش اینه ترم بعد بازم بر میدارم چیزی نیست و کلا حالم رو کردم و به زندگی ادامه دادم و لذت بردم از زندگیم هر چند بعضی موقعه ها ذهن حمله می کرد و میخواست در این مورد احساسم رو خراب کنه ولی من ذهنم رو با موارد درست کنترل میکردم و سعی میکردم احساسم رو خوب نگه دارم با گفتن یه سری حرف ها و یاد آوری یه سری افکار ….
حالا نتیجه سپردن کار ها به خدا و کنترل ذهن من چی شد؟
اینو بگم که دیگه من اون کلاس رو شرکت نکردم و صبح ها هم اصلا بیدار نشدم چون حذف شدم دیگه و امتحان کلاسی و پایان ترم هم ندادم چون از کلاس اخراج بودم…
حالا آخر ترم بود و استاد ها نمرات رو تو سایت وارد می کردند و هر چند روز نمره ها می اومد
منم قبول کرده بودم که اون درس رو صفر میشم …چک کردم نمرات دیگه رو می دیدم که فلان درس شدم 18 و این درس که حذف شده بودم شدم صفر …و همین طور روز بعد چک می کردم نمرات دیگه رو بببینم ….
یک دفعه چشم خورد به نمره این درس که صفر شده بودم و حذف شدم دیدم که نمره 20 بهم دادند …حیرت زده شدم گفتم حتما اشتباه شده ..فردا هم چک کردم دیدم 20بهم دادند و باز بعدا چک کردم دیدم 20شدم و واقعا شگفت زده شدم باورم نمی شد واحدی که به خاطر 4 غیبت همون اول حذف شدم و اصلا من امتحان ندادم که بخام نمره داشته باشم و اصلا من کلاس نرفتم ولی در نهایت نمره 20هم گرفتم .
پس وقتی خواسته ای داری و اجازه می دهی خداوند کارها رو انجام بده بی نهایت آسون و راحت و ساده به بالاترین نتیجه خوب می رسی. این میشه که استاد میگن خداوند کارها انجام بده اینطوری ساده و راحت میشه .
من نه صبح دیگه از خواب بلند شدم و نه کلاس رفتم و نه امتحان دادم هیچی ولی خیلی راحت به خواسته م رسیدم و خداوند انجام داد نه من .خدایا سپاسگزارم ازت
حساب کن اگر من می خواستم گیر بدم و خیلی درگیر قضیه بشم و خودم وارد عمل بشم و برم با ذهنم کار های انجام بدم و سخت کنم قضیه ..مطمئنا نتیجه اصلا خوب در نمی آید…پس ذهن رو کنترل کنیم و آرام باشیم و از خداوند بخواهیم که هدایت کنه و کارها انجام بده
سپاسگزارم خدایا
سلام به استاد عزیزم و هادی من در چالش ها
خداوند رو شاکرم بابت هدایت من به این فایل ارزشمند، هر وقت چرخ های زنگ زده زندگیم به سختی و با اصطکاک حرکت میکند و از هر جا مانده و رانده میشم پناه میارم به این سایت و از خداوند میخواهم کلام حق رو بر گوش جانم بنشاند تا آرام شود قلب بی قرارم.و انصافا هر زمان مثل کودکی بی پناه و درمانده به این سایت پناهنده شدم پروردگارم دست نوازش بر جانم کشید و روحم را جلا داد.باید اعتراف کنم پای درس و بحث اساتید مختلفی نشستم برای پیدا کردن سوالاتم و تنها چیزی که به دست آوردم دریایی از اطلاعات و اندوخته ای از علومی بود که نه تنها زنگارهای دلم را جلا نبخشید بلکه دریای متلاطم قلبم را نیز آرام نکرد و من باز هم هدایت شدم به این سایت ارزشمند.هر بار که سخنان استاد رو میشنوم با ذوقی وصف ناپذیر میگم چقدر قوانین رو استاد ملموس و ساده بیان میکنند و در همون لحظه به ذهن چموش خود میگم هیسسس ، خاموش و ساکت شو تا صدای خدای درونت را بشنوی.
سادگی و قابل فهم بودن کلام استاد و آرامشی که به قلب من جاری میشود طبق صحبتهای ایشان در این فایل و در فایل های گذشته به من خاطر نشان میکند که خداوند کلام خود را بر زبان بنده خود جاری کرده تا با من حرف بزند و اینجوری ضربان نامنظم قلبم ، دوباره نظم میگیرد و آرام و مطمئن به کار خود ادامه میدهد.بارها و بارها در زندگی کلام به کلام استاد عزیزم را تجربه کردم که ترس و نگرانی فقط باعث دعوت ترس های بیشتر به زندگیم شده و چرخ های زندگیم به سختی هر چه تمام تر حرکت کردند و هر بار دست ذهن بازیگوشم رو گرفتم و ادبش کردم و آگاهانه با آرامش کانون توجهم رو به نعمتهایی که داشتم هدایت کردم ، نتیجه حال خوب، اتفاقات خوب ،و سلامتی بیشتر برایم به ارمغان آورده.امیدوارم در این مسیر ثابت قدم بمانم و آهسته و پیوسته تکاملم را طی کنم و به آنچیز که لایقش هستم و بابتش آفریده شدم برسم.
باز هم تشکر میکنم از استاد معنوی و هدایتگرم و خانم شایسته عزیزم
سلام امروز خیلی نگران و مضطرب بودم پرش پلک گرفته بودم از اینکه من ایده ی مروارید بافی دارم شروع هم کردم ولی متریال اولیه رو چه جوری تهیه کنم تو اینستا چرخ میزدم و بقیه رو میدیدم که از موفقیت هاشون دارن فیلم میزارن و برای شب یلدا دارن ایده میدن و من نگرانتر از قبل که پول استارت رو از کجا بیارم دوست نداشتم از هیچ کس قرض بگیرم فقط میگفتم خدایا خودت برام جورکن تمام وجودم پر از نگرانی با خودم گفتم من دارم اینجوری خودمو هلاک میکنم برم نشانه امروز رو گوش کنم شاید اونجا راه چاره پیداکنم و الله اکبر از این همه هماهنگی به حدی فایل برای من ضبط شده بودم که هر آن میگفتم الان استاد اسم منو میاره میگه مرضیه با تو ام
آرومتر شده بودم و با تک تک سلولهام داشتم صحبتهارو درک میکردم یه دفه یاد یکی از فایلها افتادم که استاد در مورد دوره ی 12 قدم گروه ان ای یا همون معتادان گمنام صحبت کردن واینکه اونااز نظر استاد خیلی انسانهای خاصی هستن که تونستن بهبودی دریافت کنن حدود سه سال قبل من کتابهارو تهیه کرده بودم برای یکی از دوستام من خودم شاغل تو کلینیک ترک اعتیادم و پیدا کردن کتابها برام کاری نداشت به دوستم پیام دادم که امکانش هست کتابارو بهم امانت بدی و اینم بگم من با دوستم دیگه هیچ رابطه ای نداشتم وقتی پیام دادم و درخواستم بهش گفتم متن پیامی که فرستاد دقیقا همینی بود که الان مینویسم(سلام عزیزم چه خوب که بهم پیام دادی هفته قبل کتابهارو از تو کتابخونه م جمع کردم و گذاشتم تو نایلون چون نیاز نداشتم میخواستم بدم به کسی و کی از خودت بهتر)
وقتی پیامو دیدم با خودم گفتم وقتی همه ی کارهااینجوری راحت الهام میشه و پیش میره چرا من باید فکرکنم که عقب افتادم چرا من باید فکرکنم که دیر شده
ممنونم استاد از شما برای مایی که همیشه باید تلنگر بخوریم که به خودمون بیایم و شما همیشه اون تلنگرو میزنین تا یادمون نره که جایگاهمون پیش خداوند عزیزه
سلام استادجان
این فایل امروز تون دقیقن همزمان شد با چند روز
قبل ج 6 تکمیلی دوره احساس لیاقت ک بچه ها
افتخارتون این باشه کارهارا آسان انجام بدیم
وقتی در مسیری خداوندی ب قول قرآن اسون
میشی برای آسونی ها و برعکسش هم هست
نابرده رنج….. و آسان گیر کارها….حق انتخاب
با منه من چطور دوست دارم زندگی کنم ک
صدرصد اسون بشم برای آسانی ها
وقتی این باورها تکرار کردم منطقی کردم یه پیچ
کاری داشتم 2سال از دسترس خارج بود و نمیرفت
داخلش یهو یه حسی گفت برو دوباره امتحان کن
و این رمزا بزن مثل آب خوردن کار انجام شد
یا مشتری سفارش محصول داد و هنوز قیمت
نپرسیده شماره کارت بده برات بزنم گفتم اینقدر
میشه میگفت میزنم شماره کارت بده طی 5 دقیقه
واریز کرد یه لحظه موندم نه سوالی نه چیزی ب
این راحتی یهو یه زنگی تو ذهنم خورد اسون
میشی برای آسونی همینه
به نام خدای عزیز و مهربونم
سلام استاد جانم خدا قوت فراوان
بازم یه فایل توحیدی معرکه دیگه..
چقدر ممنونم که این فایل زیبا رو برامون تهیه و تدوین کردید و به رایگان در اختیارم گذاشتید. قدر دانم قدر دانم استاد عزیزم
امروز وقتی برای بار چندم این فایل رو نگاه کردم و قلم به دست منتظر دریافت هدایتها بودم؛ انقدر درک و دریافتهای زیبایی داشتم که خیلی قلبم آرام شد و به زیبایی در فرکانس خداوند قرار گرفتم
اون جایی ک در مورد اون مقاله نظرتونو گفتین که اصلا نباید سختی باشه که ما بخوایم بعد از اون قوی تر بشیم و روحیه جنگجویانه داشته باشیم؛ خیلی تامل برانگیز بود و از یه لِول خیلی بالاتری نسبت به تفکر عموم بهش نگاه کردین. دمتون گرم..
جالب اینجاست که من هم دقیییقا مدتی پیش این تفکر رو توی یک موردی از دوستانم بهش پی برده بودم
این دوست من مدام براش چالش های بد پیش میومد و هربار با افتخار میگفت مهم اینه که من دارم قوی میشم این چالش ها داره از من یه انسان دیگه میسازه و باز هفته بعد یه مشکل مشابه و باز افتخار به قوی بودن و پوست انداختن توی چالشها ..!
جالبه ک وقتی داشت اینها رو برام میگفت دقیقا این آگاهی تو ذهنم نقش بست که اصلا چرا باید اینقدر مشکلات باشه ک من بعدش ب قوی بودنم افتخار کنم؟؟!
اصلا خود این افتخاره، داره مشکلات مشابه رو بااااز میاره تو زندگیم. انگار داری ب جهان این پیامو میدی ک من ارزشمندیمو دارم ازین مبارزه و مقابله میگیرم پس بازم برام بفرست تا حس کنم ارزشمندترم!
وقتی نگاهمون به خداوند و باورمون نسبت به زندگی توحیدی و زندگی همگام با خدا روی دوش خدا باشه؛ اونوقت زندگی بااااااید راحتِ راحتِ راحتِ راحت پیش بره
انقدر نرم و روان که تعجب بقیه رو برانگیخته کنه ک چطوره ک تو انقدر خوش شانسی چطوره ک تو انقدر معجزه برات پیش میاد
من دوس دارم 5 سال بعد؛ 10 سال بعد؛ افتخارم این باشه ک به همه اعلام کنم من به راااااحتی به خواسته هام و به این جایگاه فعلیم رسیدم. نه زجر بود نه سختی
من فقط سوت زدم و لذت بردم و رو دوش خدا نشستم و خدا همه کاره زندگیم بود
امیدوارم اون روز برای هممون به زودی برسه
استاد جونم دوستت دارم
.
به امید دیدار روی ماهتون
الهه
به نام خدا که رحتمش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد جان و مریم گلی و دوستان همراه
این فایل اصله همه قوانین بدون تغییر خدا هست، توحید و اعتماد به هدایت خدا.
هر وقت این فایل رو گوش می دم، یاد کارهائی که خدا راحت برام انجام داده، می افتم.
مهاجرت از شهرهمسرم، قبولیم در بهترین دانشگاه ها، ازدواجم، استخدامم و … همه به راحتی و خیلی ساده. می خوام بگم هیچ کدوم اینها رو من نمی تونِستم، انجام بدم و همش رو خدا برام انجام داده و البته خیلی راحت.
من تصمیم گرفتم از این به بعد تو انجام همه کارهام (با تمام لذت) تلاشم رو بکنم و بقیه اش رو به خدا بسپرم.
من به خدا اعتماد دارم و می دونم اون از قلب من آگاهه و خودش همه رو برای من انجام میده.
اگه تو قلبم ترس باشه، خدا میگه این بنده هنوز از این کار می ترسه، بذار این کار رو براش انجام بدم، تا ترسش بریزه، تا بتونه وارد این مرحله بشه.
اگه هنوز کاری رو کامل یاد نگرفتم، خدا می گه بذار کمکش کنم، تو این کار حرفه ای بشه، حالا به موقعش اون کار رو هم براش انجام می دم.
اگر هنوز خودم رو لایق داشتن چیزهایی که درخواست می کنم، نمی دونم. خدا می گه بزار کمکش کنَم، تا احساس لیاقتش درست بشه، بعد اون کار رو هم براش انجام میدم.
خدا همه چیز من رو بهتر از من می دونه، پس من بهش اعتماد می کنم، عجله نمی کنم و با عشق بهش می گم، راه رو نشونم بده. با عشق بهش می گم من فقط از تو کمک می خوام خودت هدایتم کن به بهترین راه حل ها و مسیرها.
من تسلیم توام.
بنام خداوند بخشنده ومهربان
درود فراوان به استاد ارجمندم ومریم نازنینم ودوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم بخاطر این لحظه واین فرصت
خداراسپاسگزارم که دراین مکان توحیدی درکنار شما نیکان قرار دارم
خداراسپاسگزارم بخاطر وجود استاد عزیزم که با درک قوانین حاکم برجهان هستی وعمل به آنها راه وروش درست زندگی کردن ،بندگی کردن ،تسلیم بودن در برابر رب را به من آموخت
خدارا سپاسگزارم بخاطر وجوددوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم که در مدار شنیدن آگاهیهای این فایل ارزشمند وانشاالله عمل به آن آگاهیها قرار گرفتم
خداراسپاسگزارم برای بودن خودش در زندگی ام از اینکه همیشه کنارم هست واز من محافظت میکند وهمیشه مرا هدایت می کند ومسیر را برایم روشن میکند
چی میشه بعضی مواقع زندگی نرم وروان پیش میره وبعضی مواقع سخت پیش میرود
بستگی داره به نگاه وباوری که ما به خداوند داریم یعنی آنجوری که ما خداوند را باور داریم به همان شکل دریافت می کنیم یعنی نگاهی که به خداوند داریم باعث میشه ارتباط ما با خدا متفاوت باشد
خداوند نیرو وانرژی ای هست که جهان را خلق کرده وداره هدایت ورهبری می کند که اگر ما باورهای مناسبی نسبت به خداوند داشته باشیم بیشتر از نعمتها وهدایت های خداوند بهره مند می شویم
باورهایی که به من قدرت می دهد ومن باید در ذهنم آنها را مدام تکرار کنم
خداوند خالق مطلق هست
خداوند عادل مطلق هست
خداوند قادر مطلق هست بر انجام هر کاری قادر وتواناست وخداوند آگاه به همه امور هست
خداوند مهربان وبخشنده هست
خداوند قدرت خلق زندگی ام را به من داده است
به نسبتی که من به خداوند قدرت می دهم ،که خداوند خواسته های مرا می داند وراه رسیدن به خواسته های مرا می داند خداوند به بی نهایت طریق مرا در هر لحظه هدایت می کند
هرچقدر من اینهارا باور کنم وتکرار کنم به همان نسبت آرام می شوم یعنی
اگر باور کنم خداوند هدایت کننده من هست
خداوند می خواهد که نعمتهای بیشتری به من بدهد
خداوند لذت میبرد از اینکه من زندگی زیبایی داشته باشم ،خداوند می خواهد که ثروت ،نعمت وفراوانی وخوشبختی در زندگیم باشد بقول قرآن خداوند فزونی برای من میخواهد
خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درست هست
خداوند همواره به بی نهایت طریق مسیر وراه حلها را به من می گوید
نتیجه احساسی باور کردن این باورها وایمان
داشتن به آنها احساس آرامش بیشتر واطمینان بیشتر هست احساس امنیت بیشتر ،احساس درک از جهان به شکل بهتری هست
با تکرار ویاد آوری این باورها آرامشی در قلبم بوجود میاره که کمک می کند که من همفرکانس شوم با فرکانس خداوند
خداوند همواره مارو هدایت می کند ولی افرادی هدایت را دریافت می کنند که به فرکانس خداوند نزدیک باشند
چه موقعه ما به فرکانس خداوند نزدیکیم ؟
موقعی که قلبمان آرام وحالمان خوب هست موقعی که آرامش ذهنی داریم ،موقعی که ترسها ،تردیدها ونگرانی ها در وجودمون کمتر هست
موقعی که احساس سپاسگزاری، احساس اشتیاق در قلبمون بیشتر هست
وقتی ما بتونیم در زمانهای طولانی به این شکل با ایجاد باورهای مناسب نسبت به خداوند به آرامش برسیم ما هدایت میشیم به مسیرهای درست یعنی قدمها به ما گفته می شود سعی کنیم عجله ای نداشته باشیم که عجله به همراه خود ترس ،نگرانی استرس را میاره که وقتی ما عجله داریم یا خیلی استرس داریم که زودتر باید به این خواسته برسیم ما داریم از خواسته امان دور می شویم
ما موقعی که امیدواریم ،نگرانی نداریم به فرکانس خداوند دسترسی داریم
موقعی که ما باور داشته باشیم خداوند خواسته های ما را می داند ونیاز به فریاد زدن وگریه وزاری نیست امید داریم
وقتی خواسته ای درقلبمان در هر زمینه ای متولد می شود خداوند به نیازها وخواسته های ما آگاه هست ونیاز نیست که مدام آنرا تکرار کنیم خداوند دوست دارد که نیازهای ما را برطرف کند چون به این شکل جهان گسترش پیدا می کند
خداوندپشتیبان برطرف کردن نیازهاست
خداوند میلیاردها سال هست که نیازهای بندگان وموجودات را برطرف می کند
طبیعت ،کره زمین ،حیوانات ،گیاهان نشان می دهد که چطور این نیازها داره برطرف میشود ومیلیاردها سال هست که این سیستم داره کارش رو درست انجام می دهد
خداوند میخواهد این کار را انجام بدهد وهمواره در حال هدایت کردن ما است وخداوند می فرماید ما بر خودمان مقرر کردیم هدایت شما را وهرکسی از هدایت خداوند طبعیت کند نه غمگین خواهد بود ونه ترسی بر او خواهد رفت
این هدایت همیشه هست وموقعه ای ما آن را دریافت می کنیم که باور می کنیم این هدایت همیشه هست وتوکل کنیم به خداوند وموقعی به خداوند توکل می کنیم که آرامش داریم وخیالمون راحته که خداوند حواسش به من هست ومرا هدایت می کند
ما نیازداریم که این باورها را ایجاد کنیم
خداوند قادر مطلق هست وهرکاری را می تواند انجام دهدتا بحال برای کل کیهان همیشه انجام داده است
خداوند همواره مارا هدایت می کند
خداوند منبع رزق ،رشد ،سلامتی،ثروت ،آرامش هست ووقتی که ما این باورها را به خودمون گوشزد می کنیم وباور می کنیم ووقتی باور می کنیم که حالمون خوب هست که اگرباورمون واقعی باشد و خداوند رابعنوان منبع رزق ،منبع هدایت باور کنیم وباور کرده باشیم که خداوند همواره می خواهد به من نعمتهای بیشتری بدهد ،همواره می خواهد مرا هدایت کند به ما کمک می کند که آرامش داشته باشیم وبا قلبی مطمئن حرکت کنیم که وقتی در این فرکانس قرار می گیریم که این وظیفه ماست از این زاویه به جهان وخداوند نگاه کنیم در مسیر هدایتها قرار می گیریم وبه ما گفته می شود وقدمها به بینهایت طریق از طریق قلبمون به ما گفته می شود
ایده هایی که گفته می شود ،شرایطی که پیش می آید ،آدمهایی که وارد زندگی ما می شوند مسیرهایی که قدم به قدم برای رسیدن به خواسته ها به ما گفته میشود وکاری که ما باید انجام بدیم این است که بتونیم ذهنمون را آرام کنیم وتقوا وکنترل ذهن داشته باشیم
اگر این باورها را در مورد خداوند ایجاد کنیم که خداوند به مسائل ونیازهای ما آگاه هست ،خداوند عالم هست، خداوند قادر مطلق هست برای اینکه نیازهای ما را برطرف کند وخداوند بیشتر از ما می خواهد که ما خوشبخت وسعادتمند،سلامت،ثروتمند باشیم اگر ما اجازه بدیم خداوند بیشتر از ما می خواهد که مارا هدایت کند وکل جهان بر پایه هدایت کار می کند وخداوند همواره مارا هدایت می کند ما باید در مداری قرار بگیریم که هدایتها را دریافت کنیم وما باید این باورها را تکرار کنیم وبعد متوجه هدایتهای خداوند می شویم که چطور مسیرها را باز می کند وقدمها را بر می دارد
همه چیز می تونه خیلی نرم وروان باشد وکارها به آسانی انجام شود
هرکجا کارها سخت پیش میره بخاطر ترسها وافکاری است که به خورد ما داده شده است بخاطر چیزهایی که دیدیم وشنیدیم یکسری ترسها وباورها ایجاد شده که این افکار درحال ارسال فرکانس هست وجهان به فرکانسهای ما واکنش نشان می دهد واز همان جنس اتفاقات را وارد زندگی ما می کند اگر من بتوانم ذهنم را کنترل کنم اگر بتوانم خداوند را باور کنم وهدایت را دریافت کنم من از همان اول در مسیر آسانیها قرار می گیرم ،اگر من بتوانم ورودیهای ذهنم را کنترل کنم و تمرکز کنم برروی نعمتهایی که خداوند به من داده
تمرکز خودم رو بگذارم روی سپاسگزاری بخاطر نعمتهایی که خداوند به من داده ،تمرکز کنم روی قدرتی که خداوند به من داده،روی علمی که خداوند دارد و من میتونم به آن دسترسی داشته باشم آنوقت متوجه میشیم که شرایط خیلی آسان پیش می رود
وقتی اولین بار آگاهیهای این فایل را گوش دادم حس کردم فرکانس وانرژی که استاد در جلسات دوره قانون آفرینش را دارد همراه این فایل هست گفتم وای بر ما که اصل خودمون را فراموش می کنیم ومیخواهیم با کله خودمون راه بریم
این باور که خداوند همواره داره مارو هدایت می کند کاملا درسته هست فقط ما باید شرایط دریافت هدایتها را داشته باشیم
پارسال این موقعه از سهم فروش خونه مبلغ 900 میلیون پول به حسابم واریز شد که 100 تومن از آن را گذاشتم برا خرید طلا وقتی با دوستم رفتم که طلا بگیرم النگویی که انتخاب کردم مبلغش بیشتر از مبلغ پول من بود وهمسرم گفت به هیچ عنوان قرض نگذار وبه اندازه 100 تومن طلا بگیر من از آن طرح النگو خیلی خوشم آمده بود در آن لحظه به جای اینکه از خدا هدایت بخوام با همسرم تماس گرفتم که چیکار کنم گفت هیچی بیا خودمون باهم میریم طلا میگیریم من آن موقعه متوجه اتفاقاتی که افتاد نشدم چند روز بعد گفتم چی شد که حتی به ذهنم خطور نکرد که چیز دیگه ای انتخاب کنم ،به اندازه ای که پولم بود طلا بگیرم اصلا خودم مونده بودم چرا چیز دیگه ای به ذهنم نیومد ووقتی آگاهیهای این فایل را گوش دادم دلیل آنرامتوجه شدم من به جای هدایت خواستن از خدا ومشورت کردن با او با همسرم مشورت کردم واین بود به آن چیزی که می خواستم نرسیدم
دومین تجربه از اینکه خداوند همواره ما رو هدایت می کند
محرم سال 1401 وقتی 8 ماهه بار دارم بودم شب پنجم محرم که همسرم میخواست بره حسینیه به من گفت دیر بر می گردم بهتره تو هم خونه تنها نمونی وبه من پیشنهاد داد که یا برم خونه مادر ایشون یا خونه مادر خودم ،یه حسی گفت برو خونه خودتون با اینکه می دونستم مامانم واینا حسینیه هستندو فقط بابا خونه تنهاست وحتی همسرم هم این موضوع را به من گفت ولی من گفتم میرم خونه خودمون وقتی رفتم بابام از تلویزیون مستند حیوانات نگاه میکرد منم نشستم یه لحظه چشمم افتاد به دستگاه فشار سنج کنار میز تلویزیون به بابا که نشسته بود گفتم بابا دستگاه فشار رو بده لطفا بعد بابا گفت چرا بابا حالت خوب نیست گفتم خوبم بابا همین جوری فشارم رو بگیرم ولی واقعیت یه حسی من رو وادار کرد فشارم که گرفتم 18 روی 10 بود با همسرم تماس گرفتم که بیاد دنبالم هر وقت همسرم آمد به خواهرش زنگ زدم که فشارم بالاست واین در صورتی بود که اصلا هیچ علامتی نداشتم خواهر شوهرم گفت خطرناکه برو بیمارستان رفتیم همان جا نزدیک خونمون که از بس شلوغ بود همسرم گفت میریم بیمارستان … که شهرستان دیگه ای بود رفتیم وچند بار فشارم رو گرفتند گفتند چون بارداری باید بستری شوی گفتم بستری بشم چیکار می کنید برام گفت هیچی فقط هر چند ساعتی فشارت می گیریم تا صبح دکتر بیاد گفتم اگر قرار صبح دکتر بیاد ترجیح میدهم صبح برم پیش دکتر خودم گفت باید رضایت بدید تا مرخص شوید گفتم مشکلی نداره رضایت دادیم باهمسرم ومرخص شدم من نامه بستری از دکتر خودم داشتم که برا زایمان 25 شهریور در بیمارستانی که خودشان حضور داشتند بستری بشم واین مورد رو در پرانتز بگم پزشک متخصص من یکی از پزشکان بنام وفوق تخصص زنان در استان یزد هست وبیمارستانی که نامه بستری به من داده بودند یکی از بیمارستانهای خصوصی بود نامه بستری رو تحویل دادم وایستگاه پرستاری با پزشکم تماس گرفتند که فشار بیمارتون بالاست دستور داد که بستری بشم آن موقعه هنوز بحث هایی در مورد بیماری همه گیر بود واین بیمارستان از آن بیمارستانهایی بود که اگر شخصی سرما خورده ،یا بیماری عفونی داشته باشد اصلا اجازه بستری نمی دهند بعد وقتی بر گه اطلاعات را تکمیل می کردند از من سوال کردند که شما به آن بیماری همه گیر مبتلا شدید گفتم نه گفت واکسن زدید گفتم بله دو دوز رو زدم بعد گفتم همسرم یه هفته قبل این بیماری رو گرفته بود از من آزمایش گرفتند جواب منفی بود بعد پرستارها ودکتر شروع کردند باهم صحبت کردند وبعد نیم ساعت به من گفتند چون امکان دارد شما ناقل باشید شما رو انتقال می دیم به یه بیمارستان دولتی ،من گفتم آقای دکتر من 5 سال هست زیر نظر شما هستم وهمه برنامه ام این بوده که بیمارستان خصوصی با امکانات عالی زایمان کنم گفت نه ،بعدیه حسی گفت آروم باش مطمئن باش خیره من سکوت کردم ودکتر گفت فعلا تخت خالی ندارند منتظر بمونید تا اطلاع بدهم وگفت میتونی رضایت بدید خودتان مراجعه کنید تا آمدم بگم خودم میرم همان حس گفت نه منتظر بمون با آمبولانس تو رو منتقل کنند خلاصه من منتقل شدم به آن بیمارستان با بهترین امکانات که فکرش نمیکردم وبعدهااتفاقاتی که پیش آمدکه اگر من در آن بیمارستان زایمان میکردم چه بسا که موقعه عمل جانم رو ازدست می دادم و باور کردم همیشه پلهای خداوند زیباتر از پلنهایی هست که خود ما برای زندگیمان می چینیم خدایا شکرت
همیشه هدایتهای خداوند بوده وهست فقط کافی است باور کنیم از روزی که این فایل روی سایت قرار گرفت باهر بار تکرار کردن این باورها متوجه شدم چقدر به خودم ظلم کردم ،درک کردم چقدر این خدا زیباست ومن دوسش دارم ودوستم داره ،چقدر در کنار این خدا من احساس قدرت میکنم این خدا بود که به من الهام کرد سکوت کنم در برابر دکترم این خدا بود که پزشکی را به زندگیم وارد کرد که مراتب متخصص تر وماهر تر از پزشک خودم این خدای مهربان بود که با تمام این پلنها به من فرصت دوباره زندگی داد خدایا عاشقتم ..شکرت …شکرت…شکرت
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت