این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بخدا قسم من هرجا بیخیال بودم متوکل بودم رها بودم نتیجه گرفتم کار درست خوبخود انجام دادم بدون اینکه بدونم کار درست بوده مکان درست بوده زمان درست بوده
هرچقدر دارم کار میکنم رو خودم میبینم زندگی چقدر ساده زیباست آسونه و تنها راه رسیدن به هر موفقیتی لذت بردن رهابودن در روزهای زندگی بعد خواستها طبیعی اتفاق میوفته بخدا دیگ من بهش رسیدم بهم ثابت شده تنها راه بهشت دنیا آخرت سپاس گزار بودن رها بودن برای خودت زندگی کردن رشد اتفاق میوفته خوبخود
چه روش رسیدن به خوردن یک بستنی چه روش رسیدن به میلیاردها پول فقط همینه همین…
یه نکته دیگه از سپردن به خدا و رها کردن مشکل که واقعا از دیشب تا الان که خیلی حالم بد بود سر نجواهای از دست دادن یه سری چیزها، این بخش از کامنت پرمحتوای آقای ابودردائی بود که اصلا خودمم نمیدونم چطوری تو این شرایط بهش هدایت شدم تا آروم شم
اونم کامنتی که بیش از یکسال قبل نوشتن و درمورد داستان هدایت مادر موسی در فایل توحید عملی 9 بود
خدا میدونه چه آرامشی بهم داد:
[[ وقتی درگیرِ یک ارث ( مشکل ) شده ای
و حق به تو داده نمی شود
وکیلی برای خود انتخاب کن (خداوند مهربان)
و خودت مساله را رها کن
به مسیر خود ادامه بده
با صحبت نکردن با دیگران در مورد آن مشکل و بگو مگو و نفرتها و احساس هایِ بد نسبت به اطرافیان و …محافظانِ آن ارث (مشکل) خود را دور کن
و جایش را رابطه با اصل و منبع خویش بگذار
موسی را به دریا بینداز
آن ارث (مشکل) را به دریا بینداز
در بهترین شرایط و موقعیت ، به تو داده می شود ،
آن چیزی را که هنوز مشکل است را وقتی رها نکنی ، بزرگتر میشود
و وقتی رها شود ، به شکل یک نعمت باز می گردد
، و علت بازگشتش آن بوده که تو بی خلا شده ای
واِلا همان نعمت در دستت بوده
اما ناخالصی هایت نگذاشته که آن را نعمت بپنداری
هر نوع قرض و بدهی
هر نوع بیماری
هر نوع نگرانی
هر نوع خرابی در روابط
همه ی این در اصل یک نعمت هستند
اما نوعِ نگاهت به آن ها ، تو را در چالش انداخته است
خدای من باورم نمی شود که من به همین سادگی به جایی هدایت بشم که پاسخی باشد برای شرایطی که داخلش دارم دست و پا می زنم خدایا شکرت به پاسخی که از بینهایت دستانت هر لحظه به من میدی به درخواستهای من میدی به سمت من جاری می کنی و از تو مثل همیشه میخواهم که چشمان و گوشهام را به هدایت هایت و نشانه هایت بینا و شنوا کن خدایا سپاسگزارم دوست عزیز از شما سپاسگزارم که دستانت و ذهنت و کلامت هدایتی بود برای مسیری که در آن قرار دارم و من متوجه شدم که باید رها کنم باید توکل کنم تا خدا با هزاران دستش و از بینهایت راه مسئله من رو برام حل کنه درسته دقیقا من متوجه شدم و برای یک لحظه این حس در من بیدار شد که در مدرسه ای دارم درس میخونم و هر کدام از دوره هایی که دارم میگذرونم یه مرحله آزمون هم داره تا ببینم من درسم رو درست یاد گرفتم یا نه و اگر درسم رو درست یاد نگرفته باشم دوباره به صورت اتوماتیک اون دوره برام به شکل های متفاوت تکرار میشه تا من درسم رو درست و دقیق و کامل یاد بگیرم و وقتی اون سطح رو پاس کردم اتوماتیک به مرحله بالاتر میرم و همینطور این قصه تا زمانی که هستم ادامه داره و اینکه من تو این مسیر یه هادی و هدایت کننده بینظیر دارم و یک دستگاه دریافت کننده برای هدایتهایش در وجودم که میتونم اسمش رو قلب بزرام که وقتی آرومه و آرامش داره یعنی دارم درست میرم و هر وقت آروم نیست یعنی باید دقتم رو بیشتر کنم و تازه یه امتیاز ویژه بهم داده که بهش بگم من نمیدونم خودت پاسخ رو بهم خودت دست رو بگیر و جواب های درست رو تیک بزن و پاهام رو هدایت کن به اون راهی که باید برم ولی ، ولی نکته مهمش اینه که ازش بخوام و فکر نکنم که خودم هستم خودم بلدم چون اون اختیرا رو بهم داده که از اون بخوام یا نخوام پاسخ هاش رو استفاده کنم یا به پاسخ های منطقی ذهن خودم با معیارهایی که یاد گرفتم گوش کنم خدایا شکرت که تو رو دارم تو که رب و صاحب اختیار من هستی و بهم اجازه دادی تا در زمینت آرام بگیرم و زندگی کنم و از زیباییهایت لذت ببرم .
خدایا شکرت به خاطر نگینت به خاطر عباس منشت به خاطر شایسته ات به خاطر خودم به خاطر همه آنچه که دارم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
که آرومم کردی به بیان اینکه تو رو وکیل خودم بزارم نه اینکه بگردم دنبال وکیل پایه دادگستری با توانایی خاص تو رو وکیل خودم کنم تا ذهن منطقی خودم رو اول آروم کنی بعد هم به سادگی و در کمال آرامش خاطر مسئله من رو حل کنی نه اینکه بهم بریزم و خودم رو درگیر کنم رها کنم و به تو بسپارم همانگونه مادر موسی به دریا سپرد و توکل کرد به جای تشویش و اضطراب شاد و طربناک دل به تو بسپارم که آرامش دل های بیقراری به تو بسپارم تا برسم .
دوست عزیزم باز هم از شما سپاسگزارم که افکارت را با ما به اشتراک گذاشتی تا به این حال خوب دست پیدا کنم .
استاد واقعا هر بار که این فایل و گوش میدیم صدها نکته ی جدید درک میشه ازش که نمیشه ننوشت
1- اگه خدا رو مثل یه پدر یا مادر مهربون ببینیم همه چی حله
فکر کن مثلا ما خودمون یعالمه ثروت داشته باشیم و بچه مون مثلا نیاز به یه شغل یا ماشین یا هر چیزی داشته باشه که یک هزارم ثروت ما هم نیست
ما دلمون میادبهش ندیم یا اینکه بدتر از اون یه جوری با زجر بهش بدیم بگیم مثلا بزار اول یعالمه گریه کنه یا بره مثلا تو بازار حمالی کنه زجر بکشه بعد بیاد التماس ما رو کنه تا ما یه قطره از اون ثروت مون و بهش بدیم تا یه سرمایه ای کنه برای شغلش ؟؟؟
خدا که از هر پدر و مادری مهربون تره
2- اگه ما مثلا پدر ثروتمندی باشیم که مثلا کل بازار فلان کالای ایران دست ما باشه و هدفمون هم گسترش این کسب و کار باشه و فرزندانی داشته باشیم که خیلی هم دوسش داریم، هدف خودمون هم اینه که فرزندمون هم بدنبال گسترش این کسب و کار باشه
و اتفاقا اگه فرزندمون بگه من هدفم همینه نه تنها خوشحال میشیم بلکه هر کمکی از دستمون بربیاد انجام میدیم
این فایل واقعا فوق العاده بود و جز فایل هایی بود که دقیقا در زمان مناسب شنیدمش چقدر بهم کمک کرد اصلا دیدن همین فایل هدایت خداوند بود که من شنیدم واقعا خداروشکر هیچی نمیتونم بگم جز این که شکر گزار خدای مهربانم باشم و ازتون سپاسگزارم استاد که این فایل رو گرفتید دوستون دارم
خداروشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم رو توسط افکارم به خودم داده
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم
بخش دوم
چرا شرایط سخت پیش میره ؟
تازه چند وقته که توجه میکنم به اینکه خداوند رو منبع همه چیز ببینم ، تازه دارم متوجه میشم که من تا الان اصلا خداوند رودر زندگیم نمیدیدم و همین چیزی هم که الان تو زندگیم هست واقعا از لطف و رحمت و بخشش اون بوده و گرنه همینم نباید می بود
حالا من توجه نداشتم وضعیتم اینه ، اگر توجه داشته باشم چه کار میخواد بکنه
باورهایی که باید بسازم
البته بگم که من در ذهن من این بود که استاد الان دیگه استاده و دیگه هیچ وقت تکرار نداره در صورتی که استاد بارها و بارها گفته که من خودم هم دارم استفاده میکنم و این کارو میکنم
چیزی که در ذهن من بود تا الان در مورد قانون و کلا این فضای کار کردن روی خود این بود که این یه چیز فانتزی هست
یعنی ذهنم میخواست که همیشه اون حالت قبل رو ادامه بده ،تازه الان متوجه اش شدم ، یعنی این میومد توذهنم قشنگ یادمه که مثلا اگر یه جایی یه کسی میپرسید که چی داری گوش میدی روم نمیشد بگم که فایل موفقیت فردی هست ،چون میگفت که ول کن این مسخره بازی هارو و منم پشت بندش ادامه میدادم آره بابا راست میگی و ولی از ته دل دوست داشتم که گوش بدم
و در کل کار کردن روی خود رو اصلا کار نمیدونستم ، و اتفاقا چند وقت قبل به زبون آوردم و نوشتم که چرا من کار کردن صبح تا شب رو کار میدونم ولی کار کردن روی خود رو کا نمیدونم ، و فک میکردم که کار کردن روی خود یعنی اینکه فقط فایل خالی گوش بدی ولی الان فهمیدم که نه این نیست و باید تمرین کنی
کامنت بنویسی و کامنت بخونی و تمرین و هر چی گفته حتی یه کلمه ش رو نباید بگذری ازش
هر یک کلمه در این سایت مسیر عوض میکنه ، هر یک کلمه ثروت وارد میکنه و جلوی ضرر رو میگیره
مثل کلمه توکل ، من خیلی راحت میگم توکل و خیلی هم راحت مینویسم توکل ، ولی صبح زود که هوا تاریکه و میرم بیرون انقد ترس ورم میداره که یه وقت نکنه اتفاقی برام بیفته و یه خرس و گرگ بهم حمله کنه وسط شهر
من میگم توکل ولی چشمم به دست صاحب کارم هست که کی بهم پول بده
من میگم توکل ولی چشم و دلم به اینه که کارم رو خوب انجام بدم و صاحب کار بگه عجب بچه ای هست و اگر درخواست افزایش حقوق دادم قبول کنه
من میگم توکل ولی به آدمها به خاطر پولشون احترام میزارم و جلوشون بلند میشم و از درون میترسم از آدمهای پول دار
من میگم توکل ولی وقتی که اسم مهاجرت میاد تن و بدنم میلرزه
من میگم توکل ولی میترسم از عوامل بیرونی که یه وقت نکنه در زندگی من تاثیری بزارن
پس این نشون میده باید به هر کلمه ای که در این سایت و آگاهی ها میشنوم حساس باشم و بگم چقد من این رو در زندگیم اجرا میکنم
در زندیگ یعنی از همین الان در زندگی ، از صبحم تاشبم
ولی خب خداروشکر از این چند روزی که دارم خداوند رو منبع همه چیز میبینم ، انگار از درون آرامش بیشتری رو احساس میکنم
اینطور به خودم میگم از اول صبح که خدایا من تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری میجویم
هر جا که گیر میکنم میگم خدایا از تو میخوام ها ، و یه راهی پیدا میشه که مشکل حل بشه و ترسم کمتر میشه
چقد خوبه اینطور
باورها :
خداوند قادر مطلقه
خداوند عالم مطلقه
خداوند خالقه
خداوند قدرت خلق زندگیم رو به من داده
خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درست هست
خداوند همواره داره مسیر رو به میگه و داره راه حل ها رو به من میگه
تازه دارم متوجه میشم وقتی به این جملات فک میکنم که اینها همش نوع نگاه هست
تازه میفهمم که این باورها هستن که زندگی ما رو شکل میدن یعنی چی
تاز متوجه ام که معنی عوامل بیرونی در جلسه اول ثروت یعنی چی؟تازه میفهمم که چرا شغل خاص ، سن خاص، جنسیت ، موقعیت مکانی ، و شرایط هیچ تاثیری در ثروتمند شدن من و یا فقیر بودن من در زندگی نداره و فقط باورها من که همین نوع نگاه من به خداوند و موضوعات هست که عامل اصلی ثروتمند شدن یا فقیر بودن من هست
پس فهمیدم که کار من اینکه که این ها رو تکرار کنم و باور کنم ،عههههههههههه،من فک میکردم که باورخودش درست میشه ،تازه دارم درک میکنم که نه بابا تویی که باید استفاده کنی از خداوند ، نه اینکه منتظر باشی فک کنی خودش درست میشه
تازه امروز معنی انتظار رو درک کردم
من فهمیدم که این چیزی که به عنوان انتظار در ذهن من هست در اصل ترسه نه انتظار
من میترسم که اگر سختمه در اینجا مهاجرت کنم چون ایمانی نیست
من میترسم که در جمع اگر غیبت میکنن جمع رو ترک کنم
من میترسم که کارم رو شروع کنم چون از حرف و نظر مردم میترسم
من میترسم که وقتم تلف بشه و خجالت میکشم و این کارو بیهوده میدونم که باورها رو پیش خودم تکرار کنم
من میترسم که به فکر خودم باشم
و خیلی خیلی چیزهای دیگه
تازه فهمیدم که من با جمله انتظار دارم که خداوند کارهای من رو انجام بده سعی کردم که این ترسهارو بپوشونم
پس این انتظار نیست ، انتظار الان برای من اینه که من با جدیت و تعهد دوره ثروت 1 رو شروع کردم و دارم کار میکنم بدون عجله و انتظار دارم که هر چی جلو تر میرم نشانه ها بیشتر بشه و حتی اگر هم نشانه ای نیاد میگم که تو هنوز خوب نتونستی با ایمان و احساس خوب تمرین رو انجام بدی چون خداوند کارش رو بلده و این تویی که باید سمت خودت رو قشنگ انجام بدی
کار تو چیزی نیست جز در این سایت بودن
فایل گوش دادن
به صورت جدی تمرین را انجام دادن
کامنت خوندن
کامنت نوشتن و و و و چیزهایی که مربوط به این موارد هست
واقعا این جمله تکان دهنده نیست
تمام این چیزهایی که در دنیا هست متعلق به خداوند است ، چیزهایی که تو آرزشون رو داری
مثل اینکه یه ماشین آریزو 6 داشته باشی
دو تا خونه از خودت داشته باشی
کسب و کار شخصی خودت رو داشته باشی
سفرهای خوب بری
قانون سلامتی رو انقد پولش رو داشته باشی که اجرا کنی
و اون چیزهایی که دلت میخواد رو بخری
همه و همه نزد خداونده و اون همه گفته که تو اگر ایمان داشته باشی و من رو منبع همه چیز بدونی به تو داده میشه
و مسیر رو هم بهت گفته
و از همه مهمتر که خداوند میخواهد با جان ودل که اینها رو به تو بده ولی تو با افکارت و باورهات جلوش رو گرفتی
با اینکه میگی فلان شغل عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی فلان موقعیت مکانی عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی فلان شخص عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی هر عامل بیرونی عامل اصلی ثروتمند شدن یا فقیر بودن هست
در صورتی که چیزی که خداوند میخواهد یه چیز ذهنی هست و در ادامه ذهن عمل کردن که یک نمونه اش اینه که همه چیز رو از درون به خداوند ربط بدی و وصل کنی
از اینکه کلام استاد رو قبلا فانیزی گفتی منم راستش همین طوری فکر می کردم و مدتی هست با نگاه بهتری به آگاهی های استاد فکر می کنم و عملیشون می کنم.
میدونی زندگی خیلی خیلی می تونه ساده ، روان و لذتبخش باشه بشرطی که ما بیشتر به منبع وصل بمونیم و از مدار خدا خارج نشیم
بقول قرآن سوره عنکبوت آیه 64 خداوند می فرماید : این دنیا بازیچه بیش نیست و اصلا ماجرا جهان دیگر است ”
پس ما عباس منشی ها بیایم هوشمندانه عمل کنیم و با عمل به قوانین ثابت راه بازی این دنیا رو یاد بگیرم و در زمینه هایی که نوشتی مثل ماشین اریزو 6 و دوتا خونه و سفر و آرامش واقعی رو تجربه کنیم
آره عزیز دل فرکانس هامون رو با فرکانس خدا تنظیم کنیم و کیف این دنیا رو ببریم انشالله
بسیار لذت بردم از خوندن کامنت زیباتون و انرژی دریافت اون آگاهی ها و باورهای قدرتمند کننده رو در وجودتون دریافت کردم!
امیدوارم این مقاومت های ذهنمان به زودی و با تکرار و تمرین این آگاهی های ناب،بشکنند و جریانی از ثروت و سلامتی و حال خوب،نصیب همه مون بشه!
منم مثل شما فکر میکردم دیگه استاد،استاده و نیازی به تکرار این باورها رو نداره ولی درکمال تعجب وقتی توی دفترم نوشتم،دیدم چقدر باورهای قوی و قدرتمند کننده ای رو استاد بیان کردند که قبل این فایل با گوش دادن و توجه کانون تمرکزم و سپاسگذاری،فکر میکردم باورا یعنی همین و دیگه کار تمومه و در مسیر دریافت نعمت ها هستم و بقول شما الحق و انصاف خدا داره در حقمون خوب خدایی میکنه و ما هیچ باوری رو نسبت بهش ایمان نداریم و در ظاهر میگیم ولی این خدای وهاب و رزاق و بخشنده از هزاران هزار راه بهمون نعمت می رسونه و بقول شما اگه این باورا تو ذهنمون پایدار بشن و ایمان بیاریم به قدرت خدا،خدا برامون کن فیکون میکنه!
فردا دوباره به امیده الله مهربان،فایل رو از اول گوش میدم و بااینکه بیش از پنج بار گوشش کردم و نکته برداری ولی این فایل پر از آگاهی و زبان ساده برای ارتباط برقرار کردن باخداست!
پس می نویسم این باورای خوب استاد رو ودر هر ساعتی که بتونم گوش میدم تا بهم یادآوری بشه که با خدا میشه پادشاهی کرد!
ممنون از وجوده ارزشمندتون و این کامنت فوق العاده!
بدرخشید در تمام زمینه ها و خداوند از شما راضی باشه.
سلام مجتبی جان چقدر خوب نوشتی من همین الان یعنی قبل از اینکه کامنت شما رو بخونم داشتم به این فکر میکردم که زنگ بزنم به مسول واریزی های شرکتی که برام پول ریخته بود به حسابم و حسابی بهش بد و بیراه بگم که چرا مبلغ واریزی من اینقدر کمه و وقتی متن شما رو خوندیم متوجه این موضوع شدم که این مبلغ چه کم و چه زیاد و با به هر اندازه ای که هست نتیجه باور من هست . من این مقدار رو جذب کردم وگر نه کسی نمیتونه چیزی رو به من کم و یا زیاد بده کسی نمیتونه مگر من بهش اجازه داده باشم مگر اینکه من خواسته باشم و از قبل اون رو فراخوان کرده باشم خلاصه که متقاعد شدم که پیگیری کنم ولی نه با حال بد و حال اون موقع از تو به خاطر کامنتت ممنونم و از خدا به خاطر خدایان به این جا اون هم در این لحظه سپاسگزارم. از استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این فایل عالی البته هنوز به طور کامل گوشش نکردم
منم این روزا با یه چالش روبرو شدم که فقط رفتم سمت خدا و فقط از خودش کمک خواستم.
و منم قبلا واقعا فک میکردم هروقت دارم عبارات تاکیدی میگم یه کار بیهوده اس واین
فایده نداره ولی چند بار که در چالشها اومدم برای خودم چله گذاشتم و جملات تاکیدی مربوط بع چالشم رو که بیشتر جملات توحیدی بود تکرار کردم دیدم جواب داد و مساله من معجزه وار حل شد.
و تقریبا ایمان آوردم.
و دیشب هم اومدم جملات تاکیدی رو که خودم ضبط کرده بودم گذاشتم تو گوشم و خوابیدم.
زمانش ربع ساعت بود.بعد هندز فری رو از گوشی دراوردم و خابیدم.
نصف شب بود بیدارشدم و خوابم نمیبرد گفتم بیام همون جمله تاکیدی هارو گوش کنم بخابم.
اول هندزفری گوشی رو وصل کردم که صدای گوشی بلند نباشه که بقیه خوابن، بعدگوشی رو گداشتم تو گوشم.
این اهنگ پلی شد،
تو خدای منی
یار باوفای منی….
شوکه شدم.
اخه من شب گوشی رو قطع کردم
و هندفری هم دراوردم.
وگرنه صداش بلند بود میفهمیدم
و جالبتر دیدم نوشته آهنگ تو خدای منی.
و تا اخر گوش دادم.
صبح بلند شدم و رفتم تو گوشیم دوباره این اهنگ رو گوش بدم اصلا این اهنگ نبود.
واقعا ندیدمش.
خدا این جوری معجزه وار جوابم رو میده.
به خدا این حرفهارو فقط کسایی درک میکنن که آگاهی های این سایت رو داشته باشن.
من به خانواده ام هم نگفتم این موصوع رو.
چون صد درصد میگفتن توهم زدی.
ولی من میدونم توهم نزدم.
من دیشب ربع ساعت در سکوت از خدا جواب خواستم و گفتم
بسیار از خوندن کامنت شما لذت بردم ، چقدر روان و ساده و از دل گفتی انگار که حرف های دل من را داشتی میزدی ،
اون بخش از کامنت که داشتی از ترس هایی میگفتی که حاصل بی ایمانی هست ، عالی بود .
من هم بعد از دو سال که تون این سایت الهی هستم، دوره ها خریدم و کامنت ها خوندم ، تازه کم کم دارم درک میکنم که مشکلات زندگیم همه از بی ایمانی و از ترس بوده ، تازه دارم میفهمم که خداوند چرا اینهمه تاکید کرده کسانی که به خداوند ایمان دارند نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند .
چقدر از طرفی برام جالب است و چقدر ناراحت کننده که بعد از این همه سال به این درک رسیدم ولی باز ارزشش را داشته .
خداوند این قدرت لایتناهی، به همه ما این قدرت را عطا کنه که این راه رو ادامه بدیم و برسیم به این دعای حضرت علی (ع) که در دعای کمیل میگه خداوندا لحظه لحظه عمرم را با یاد خودت آباد کن.
ازتون بابت این کامنت زیبا سپاس گزارم
در پناه خداوند شاد ، موفق و تندرست و ثروتمند باشید.
خدارا سپاسگزارم برای اینکه به من فرصت داد تا توی این فایل احساس و تجربه خودم را با شما دوستان عزیز در میان بگذارم
تجربه من از این فایل این هست چند روزی هست که با خودم در تضاد و سرزنش هستم این هم بخاطر یک روش ناصحیح است که تا قبل داشتم و از آن استفاده می کردم
اما از اونجایی که خداوند احساس را به بنده هاش داده بارها و بارها شده که بعد از این رفتار میرم توی خودم و سرزنش و …
البته قبلش بگم که الان توی این دوره هنرجو دوره 12قدم هستم و به محض این رفتار چند روز شد که دوره را متوقف کردم
اما این بار با خدای خودم صحبت کردم و خودم را بخشیدم بخاطر این که یک انسان هستم و بعضی از مواقع هم از دست من در میره و یکسری از رفتارها را انجام میدم
عوضش ذهن خودم را کنترل کردم و با خودم درصلح هستم و گشتم توی ذهنم که چی میشه که بر خلاف میل باطنی خودم این رفتار از من سر میزنه و متوجه شدم که ترس از نداشتن ها و اینکه نعمت خدا کم است و درکل روی باور فراوانی من باید کارکنم و نشانه ها را ببینم و دنبال کنم
یادم هست که قبلاً به من میگفتند که خدا اصلا من را نمی بخشه و تا این سن از زندگیم همیشه احساس ترد شدن و اینکه من بنده گناهکار خدا هستم و اینکه خدا من را رها کرده و اصلأ کاری بامن نداره بودم تا اینکه یواش یواش من به این درک رسیدم که خدا اصلا کاری با من نداره این خودم هستم که همیشه حال خودم را خراب میکنم و دوباره تکرار اشتباه
این دفعه با خدای خودم صحبت کردم و از خودش خواستم که من را هدایت کنه
صادقانه من احساسم به محض اینکه تا یک رفتار و کردار اشتباه انجام میدم احساسم به من سریع میگه که محمد داری راه را اشتباه میری و سریع خودم را جمع میکنم و حال خودم را خوب می کنم و میرم سراغ کنترل ذهن و رفتارهایی که درست و خدا پسندانه هست
این را متوجه شدم زمانی که میگفتم خدا با من کاری نداره هم خدا توی زندگی من حضور داشته فقط آنقدری با احترام هست من را هدایت کرده که شرایط ازاین بدتر نشه و با احساسم به من فهمانده که مسیر تو اشتباه هست بنده من بیا دوباره توی مسیر درستی و پاکی
زمانی که مسیر را درست میرم باورم نمیشه همه چیز سریع و عالی پیش میره و من را به مقصدی دوست دارم میرسونه
از جایی هم خیلی از موقع ها به من میگه و هدایتم میکنه
یعنی این فایل دقیقا احساس و جواب امروزم بود
خدارا شکر میکنم بخاطر اینکه که هدایتگر هست
بخشنده و مهربان هست
خدا جونم هرچی ازت تشکر و سپاس گزاری بکنم باز هم کم گفتم
از خدا می خوام که خودش همیشه من را هدایت بکنه و تا آخر عمر توی این مسیر درست و سرسبز الهی ثابت قدم باشم و قدم بردارم
این احساس من هست زمانی که همه چیز را دادم دست خودش غیر از حال خوب و لذت و سربلندی و نعمت و ثروت و سلامتی هیچ چیز دیگه ای ندیدم
گاهی خیلی به عقب بر میگردم و سوال هایی از پایه میپرسم که روند تا به امروزم را در هم میکوبد
هنگام توضیح استاد راجب مقاله با خودم گفتم
از کجا یادگرفتم کاربرد ذهنم چیست ؟
آیا افرادی در مسیر درست فکر کردن را در کودکی به من نشان دادند ؟
این سوال را به قطع با خیر پاسخ میدهم
شاید ذهن نباید همواره در حال تکاپو برای ایجاد راه برای مسائل باشد مانند دستگاه گوارش و قانون سلامتی که نشان داد روند همیشه خواری که از بدو تولد من 21 ساله به من نشان داده شده اشتباه است
میگذارم جواب سوال چگونه از ذهن استفاده کنم را خداوند در وجودم نجوا کند و قلبم مانند تمام لحظات الهام هایم به سخن اید
ذهن را ارتباطی همیشگی با خداوند و جهان در نظر بگیر که حال به علت باور های غلط و روند نامناسب قطع و وصلی دارد مانند شکر الکل سیگار باور های غلط و …..
اگر باور و یقین تو بر این است که خداوند دانای کل است و خوبی تورا میخواهد و اگر بخوانی اش تورا جواب میدهد پس یعنی تو گوش شنوا نداری پس برگرد به دانش کشف ترمز های ذهنی
اگر اصل انسان و راه درست نشست بر دوش خداوند تا مقصد است ذهن تنها باید دریافت کند لذت ببر رویاپردازی کند بال و پر دهد حس نیاز کند و این روند را ادامه دهد تا پیشرفت همیشگی و لذت دائمی را تجربه کنی
اگر توحید به معنی پرستش تمام و کمال خداوند است و ایمان و یقین به آن یعنی نباید یک لحظه خودم را به جای خداوند درگیر پیدا کردن راه یا راه حل یا قهرمان بازی کنم
زندگی فیلم های هالیود نیست زیبا تر و راحت تر از این جریانات است
و من شرک را در این لحظه در خودم نزدیک ترین حالت ممکن به خودم پیدا کردم
بسیار دوست دارم بتوانم با استاد شخصا صحبت کنم و از تغیرات زندگی ام برایشان بگویم اما موقع نوشتن نمیدانم چگونه این همه تغییر را در یک متن بگنجانم و احساساتم را به آن متن القا کنم و از سوی دیگر به هر پله که میرسم میخواهم به بعدی بروم و بعد نتایج را به اشتراک بگذارم
سلام دوست عزیز من بسیار ممنونم از اشتراک این آگاهی و حس خوبتون ولی خیلی قشنگتر اینه بتونید نتایج رو هرچند موردی و کوتاه بنویسید و بزارید تا همه بتونیم هر لحظه بیشتربهش وصل بشیم بانتایج هم
وکمااینکه استادجان هم بارها تو ودیو و لایو هاشون از بچهها خواستن تا نتایج رو تو سایت بزارن ومشارکت کنند …
چه قدر اینجای متن شما ذهن من رو روشن تر کرد در انجام کارها که گفته بودید :
“اگر توحید به معنی پرستش تمام و کمال خداوند است و ایمان و یقین به آن یعنی نباید یک لحظه خودم را به جای خداوند درگیر پیدا کردن راه یا راه حل یا قهرمان بازی کنم
زندگی فیلم های هالیود نیست زیبا تر و راحت تر از این جریانات است
و من شرک را در این لحظه در خودم نزدیک ترین حالت ممکن به خودم پیدا کردم”
از شما به خاطر به اشتراک گذاری افکارتون سپاسگزارم و از خدای مهربان سپاسگزارم که من رو هدایت کرد به این نوشته تا بتونم یکی از ریشه های شرک رو در من بهم نشون بده /
دقیقا این نکته رو در ذهن من تداعی کرد که اگر من فکر می کنم که من باید راه حل مسائل رو پیدا کنم یعنی قدرت رو دارم از دست خداوند میگیرم و من تا الان این نکته در ذهنم روشن شده بود که در انجام کارها قدرت خداوند رو به افراد اطرافم ندم ولی واقعا به این فکر نکرده بودم که شرکی که در حل مسائل دارم و داشتم اگر نگم بخش خودم بیشتر از بخش بیرونی نبوده اما کمتر هم نبوده و خدا رو سپاسگزارم که هم اکنون و با خواندن کامنت شدما متوجه شدم که ای دل غافل اونجایی که من بیشتر اوقات میرم تا مرحله برد و یه دفعه به اصطلاح عامیانه هوا برم میداره و کار رو خراب میکنم اونجا دقیقا جایییکه من فکر کردم حسن داره کار میکنه اونجا جاییکه من فکر خودم تا اونجا رسیدم و چون دیدم کار بزرگیه از دید خودم یهو ترس و یا استرس و یا نمیدونم یه چیزی شبیه این من رو میگیره و کار رو به اون شکلی که باید نمیتونم انجام بده چرا ؟ چون من فکر کردم خودم ب.ودم و ذهن من بهم میگی تو ، چجوری تا اینجا اومد و شروع میکنه به کار کردن روی من و با منطقهای خودش به من حالی کنه که چه خطراتی داره برام پیش میاد و ….. هزار تا چیز دیگه و دوباره وقتی کار رو خراب کرد بشینه بهم بگه دیدی راست گفتم اخه این کار ادم خودش رو میخواد و تو حالا حالا زوده و هزار دلیل منطقی بیاره که راه از اولش هم اشتباه بود در صورتی که اصل قضیه چیه همون شکره همونی که من فراموش کردم بابا اگر تا ایجا اومدم اگر الان دارم این کامنت رو می نویسم این من نیستم و این من نبودم که فان پروژه و فلان کار رو درست انجام دادم اونجایی که موفق شدم چند دقیقه قبل و چند روز قبل و چند وقته قبلش همش داشتم خدا رو صدا میزدم حالا خدا کار رو انجام داده و منه نادان حالا که کار انجام شده میخوام بیام با ذهن کوته بین خودم آنالیز انجام بدم که ادامه کار رو هم درست انجام بدم در صورتی که همون جا باید به ذهنم بگم استپ نه تو بودی و نه من که تا این جا کار جلو اومده من و تو باید خاموش باشیم و فقط با ابزاری که بهمون دادن دستورات رو انجام بدیم کس دیگه ای داره کار انجام میده و خودش خیلی خوب میدونه داره چکار میکنه تو فقط رو خواسته ات تمرکز کن و توکل به خدا همین
خدایا شکرت به خاطر سایت عباسمنش خدایا شکرت به خاطر خود عباسمنش خدایا شکرت به خاطر همه دستانت که بر روی زمین قرار دادی برای هدایت من برای رساندن من به خواسته هایم
سلام استاد عزیز وقتی این فایل دیدم اولین چیز که روی زبانم آمد استاد تو آسمانها هست و با خودم گفتم استاد آنقدر روی خودش کار کرده که خیلی خیلی نزدیک به خداوند شده و من این فرکانس و انرژی از این فایل گرفتم
این فایل برای این روزهای من هست فهمیدم برای رسیدن به خواسته هام دارم تقلا می کنم دارم التماس خداوند می کنم من خیلی روی باورهای توحیدی کار کردم انگار آنهایی که یک جورایی در وجودم نهادینه تر شده خیلی آرامش دارم خیلی خیال راحت هستم ولی تو باور هدایت هنوز مشکل دارم با این فایل فهمیدم باید رها باشم خداوند خودش هدایت می کنه من باید روی شانه های خداوند بنشینم تا من ببره یک جورایی من دارم التماس خداوند می کنم آن هم به خاطر باورهای محدود کننده ای که دارم ذهنم به من تا امیدی می ده من باید باور کنم خداوند. بیشتر از من می خواهد من به خواسته هام برسم من باید به ذهنم بفهمانم خداوند حتما برای من انجام می ده آن وقت اشتیاق و امیدم زیاد میشه
استاد جان از زمانی که با شما آشنا شدم فقط تو این فضا هستم هیچ شبکه ای هم ندارم من خیلی از نظر شخصیت تغییر کردم خیلی رفتارهای متفاوتی دارم از نظر سطح ذهنی هم همین طور هستم این که می گفتید با آدم های غیر هم فرکانس قلبتون می گیره من هم همین طور هستم ولی من فکر می کردم ایراد از من هست هر چند من ارتباط خیلی خیلی کمی دارم ولی در یک لحظه کنار آدم غیر هم فرکانس باشم حالم بد میشه من باید خودم لایق بدانم با دوره احساس لیاقت خیلی خیلی بهتر شدم .ولی هنوز جای کار دارم قرار نیست آنقدر سختی بکشم برای رسیدن به خواسته باید خداوند اگاهیش و علمش توانایش باور کنم و از همه مهمتر باور کنم من هدایت می کنه امید داشته باشم خیلی از آدم ها مثل آب خوردن برای ازدواج هدایت شدند خیلی از آدمها برای شرایط کاری فوق العاده هدایت شدند من همش تقلا می کنم باور درست کنم ذهنم داغون کردم باید بسپارم به خداوند. از زندگی لذت ببرم
همانطور که تو کاری که انجام میدهم به من گفته میشود این کار را کن یا به این نگاه کن یا توی عزت نفس و ارزشمندی چون خیلی کار کردم در حد بالا به من گفته می شود تو مباحث توحیدی تو بحث توکل چون خیلی کار کردم به من گفته می شود می خواستم رانندگی کنم چقدر خداوند به من واضح صحبت می کرد واقعا انسان فراموشکاره من باید این ایمان داشته باشم خداوند قادر توانمند آگاه در زمان و مکان مناسب هدایت میشوم باید باور کنم هدایت میشم
خدا را صد هزار مرتبه شکرت که هنوز تو این مسیر الهی هستم و شخصیت سالم و توحیدی بودن یکی از اولویت های ذهن من هست استاد بابت این فایل ها از شما سپاسگزارم0
خدای مهربان و دانای حکم کننده و آگاه به اسرار درون نهانخانه قلبم ، از فضل و رحمت تو درخواست یاری و هدایت و حمایت میکنم. این نوشته ها رو مایه عبرت و یادگیری خودم قرار بده و از من شخصیتی متواضع تر و خاضع تر بساز تا همواره در مدار بندگی تو باشم و از من در برابر وسوسه های شیطانی محافظت کن چون تو تنها محافظت کننده و یاری رسانی. خدایا کمکم کن ردپایی باشه در مسیر توحید و بندگی تو.
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. چقدر دلتنگ تون بودم ؛ آخرین کامنتم رو 26 مهرماه نوشته بودم و امروز 26 آبان ماهه.
طبق هدایت الهی از طریق آیه 16 سوره کهف «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا» بهم گفته بود برو توی غار تعهد و تمرکز و تنهایی خودت روی خودت کار کن باشد (ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﺴﺘﺮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﺗﺎﻥ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﻭ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ)
فرض کنید یه ماه دهن یه آدم پرحرف رو با چسب پنج سانتی ببندید و یه ماه بهش اجازه حرف زدن ندین، وقتی چسب رو برداری این آدم میخواد از سر میدون باغ زهرای بوشهر تا اتوبان تهران قم دم عوارضی میخواد براتون حرف بزنه ، پس یه کامنت طولانی در پیش داریم ، اگه حوصله خوندن ندارید فقط اسکرول کنید برید پایین فایو استار منو بدین و شب بخیر همگی (چرا نمیشه ایموجی خنده های شیطانی گذاشت)
شاعر میگه: «دوباره یه روز خوب لب دریای جنوب؛ دوباره کنار بندر دوباره بزن و بکوب» و سایر موارد…
این لب دریای جنوب به جون خودم خیلی نزدیکه به انرژی خداوند. هر وقت میرم کنار ساحل اگر هم آگاهی جدیدی دریافت نکنم حداقلش اینه که خیلی حالم بهتر و مثبت تر میشه ؛ استاد عباس منش هم کارش رو از لب دریای جنوب ایران آغاز کرد (بندرعباس) و الان هم لب دریای جنوب آمریکاست (اقیانوس اطلس و خلیج مکزیک) ؛ بووخووودداااا ؛ تاکید کنم بوشهر و فلوریدا روی نقشه هم مدار هستن. (نامبرده استاد تمرکز بر حاشیه و دوری از اصل خخخ)
از همه شوخی ها که بگذریم اصل فقط توحید و بندگی و تواضع به درگاه خداونده ،اصل اینه که هر چه بیشتر به مدار انرژی الهی نزدیک و نزدیک تر بشیم ، این کامنت هم متاثر از آگاهی های همین فایله. اول میخواستم این کامنت رو توی جلسه اول دوره احساس لیاقت بنویسمش چون با موضوع اون فایل مرتبط بود ولی یه حسی بهم گفت انتقالش بدم زیر این فایل.
—————————————————————————
چند روزی بود داشتم تلاش میکردم توی مدار توحید بمونم و روی خود کار کنم ولی نجواهای شیطان بشدت منو برده بود توی فاز احساس بی ارزشی و افسردگی . صبحها ساعت 5 و خورده ای بیدار میشدم و میگفتم من اصلا چرا بیدار شدم من که هیچ هدفی ندارم و دوباره میخوابیدم و دوباره 7 و خورده ای بیدار میشدم و میگفتم من هیچ هدف و برنامه ای ندارم و من یه آدم بی ارزش و افسرده ام. و دوباره میخوابیدم تا حوالی 9 و با سر درد ناشی از دیر شدن قهوه بیدار میشدم و به صد زور و زحمت میرفتم تا سر کوچه یه قهوه میخوردم. (آخرش هم پتک جهان توی سرم میخورد که از جام پاشم)
این درحالی بود که داشتم تلاش میکردم با گوش دادن به فایلها و مکتوب کردن از این چیزی که هستم پایینتر نیام. امروز صبح به خداوند گفتم خدایا تو علیمٌ بذات الصدور هستی و از قلبم آگاهی داری، خدایا تو نزدیکی بهم، از همه چیز خبر داری، تو میانبر ها رو میدونی، یه جوری کمکم کن، مگه نمیگی از من بخواهید. تنها تو رو میپرستم و فقط از خودت یاری میخوام» اینا رو گفتم و دوباره خوابیدم. وقتی بیدار شدم بی اختیار این بیت ها از غزل یازدهم حافظ مکرر توی ذهنم زمزمه میشد:
«ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ؛ ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما» «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ؛ ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
اینها هی تکرار میشد و پا شدم که روزم رو شروع کنم ، طبق معمول رفتم یه دوش گرفتم و همزمان داشتم با خداوند گفتگو میکردم ، میگفتم خدایا مگه نمیگی «أُجِیبُ» یعنی همواره در حال اجابتی ، الان هم أُجِیبُ کن دیگه، دارم بهت میگم اوضاع ناجالبه. و یه حس آرامش بخشی بهم گفت آره صد البته که «أُجِیبُ» ولی به شرط «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بی» نه اینکه هر کاری خودت دلت خواست انجام بدی. دیدم آره راست میگه من خیلی خودسرانه عمل کردم و چک و لگدش هم خوردم.
با حس بسیار منفی و احساس بی ارزشی از خونه زدم بیرون و رفتم کنار ساحل (حتی دو دل بودم دفتر و خودکار هم ببرم یا نه) گفتم فایل اول احساس لیاقت رو گوش میدم ببینم اصلا تاثیری داره یا نه. 20 دقیقه اول فایل رو دو بار گوش دادم (چند روز پیش کامل مکتوب کرده بودم و کامنت های امتیاز بالا رو هم خونده بودم و خیلی نکات طلایی توی کامنتای دوستان بود، بینهایت ارزشمند)
فایل رو پاوز کردم و گفتم خدایا باهام حرف بزن و یه هدایت بفرست از قرآن. خدایا باهام حرف بزن حتی اگه آیه عذاب باشه. من نیاز دارم بهت وصل بشم.
آیه 23 أعراف باز شد: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» ([آن دو نفر]گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و بر ما رحمت نیاورى از زیاندیدگان خواهیم بود)
رفتم آیات قبل و رسیدم تا آیه 8 «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ۚ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
دیدم خداوند میگه روز حسابرسی با نتایجت باید حرف بزنی، اونی که نتیجه دستش باشه همون آدمیه که به رستگاری رسیده.
و شروع کردم به خوندن آیات یکی یکی و نکاتش رو نوشتم و دیدم قرآن داره به احساس ارزشمندی انسان اشاره مستقیم میکنه . و قصه از اینجا شروع شد …
از آیه 10 تا 27 نکاتش رو مکتوب کردم و خودم چیزای جالبی ازش یاد گرفتم. ولی نیاز دارم به تکرار و تمرین…
حتی دو دل بودم آیا اینها رو کامنتش کنم یا نه، که وقتی هدایت خواستم خداوند با آیه «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» دقیقاً مهر تاییدش رو زد و منو ناک اوت عشق و مهربانی و فضل و رحمت خودش کرد. (عاشقتم رب العالمینم)
—————————————————————————
(من درسهای این آیات رو بر اساس مفاهیم احساس لیاقت و ارزشمندی نگاه کردم، برداشت کاملاً شخصیه، و شما دوست عزیزم میتونید با من مخالفت کنید، و نظر خودتون رو داشته باشید، هر کسی درسهای خودش رو از آیات قرآن میگیره، ممکنه شما دوست عزیزم برید سراغ همین آیات و برای موضوع روابط یا ثروت یا معنویت یا هر چیز دیگه ای درس بگیری ، پس ادامه این کامنت برداشتهای شخصی منه مرتبط با مفاهیم دوره احساس لیاقت و خود ارزشمندی؛ جهان به این تفاوت دیدگاه نیاز داره)
خداوند در این آیه میگه همانا ما طبق قوانینِ تغییر ناپذیرِ الهیِ حاکم بر جهان شما رو در زمین مکنت و جایگاهی ویژه بخشیدیم و (باز هم طبق قانون) اسباب کسب معیشت رو هم براتون فراهم کردیم، ولی شما چقدر کم سپاسگزاری میکنید.
یعنی دائماً توی احساس نگرانی و استرس و عجله اید، بجای اینکه توی احساس مثبت ناشی از سپاسگزاری باشید. همین سپاسگزاری کلیده ، مهمه که با سپاسگزاری از وضعیت موجود در احساس آرامش و رضایت خاطر باشم و مدت زمان طولانی حالم خوب باشه؛ کاری که من میکنم اینه که مدت زمان کوتاهی رو در احساس مثبت هستم و مدت زمان طولانی تری رو در احساس منفی و بعدش تعجب میکنم که چرا اومدم پایین. خب خسته نباشید تمرکز کن روی شرایط مثبت و سپاسگزاری کن تا برگردی بالا.
و ما شما رو طبق قوانین بدون تغییر الهی حاکم بر جهان هستی خلقت کردیم و به همه ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید، همه سجده کردند به جز شیطان که از سجده کنندگان نبود.
(واقعاً نمیشه با هیچ فکتی به جز قرآن ثابت کرد که خداوند آدم رو خلق کرده و امر کرده به سجود و همه ملائکه سجده کردند و شیطان سجده نکرده) و اصلا چرا هر بار خلقت آدم رو بیان میکنه میگه ما خلقتون کردیم و به همه گفتیم سجده کنن، و شیطان سجده نکرد. چرا خداوند اینجوری شیطان رو رسوا میکنه ؟؟ اصلا فلسفه این همه تکرار این موضوع چیه؟؟
(ای انسان تو ارزشمندی، درحالیکه فقط و فقط خداوند شایسته دریافت سجود بندگان هست اما من اونقدر بهت جایگاه ارزشمندی بخشیدم که به همه گفتم به تو سجده کنن، سپس اساس خلقت تو بر اساس ارزشمندی بوده ، تو ارزشمند و لایق متولد شدی، کسب کردنی نیست، به صورت پیشفرض ارزشمندی چون روح خداوند رو در درونت داری، چون تجلیگاه صفات الهی هستی)
خداوند به شیطان میگه چی تو رو منع کرد که سجده نکنی درحالیکه من بهت امر کرده بودم؟
(شیطان میره سراغ ابزاری بنام مقایسه و در ادامه نژاد پرستی چون با خودش در صلح نبوده)
من از انسان برترم ، من رو از آتش خلق کردی و اون رو از خاک.
————————
استاد توی دوره احساس لیاقت میگه: «شیطان با مقایسه میخواد حال منو بد کنه» و مقایسه از اینجا شروع میشه، شیطان که توی درگاه خداوند و بقیه ملائکه عزت و احترام داشت وقتی ابزار مقایسه رو بدست گرفت و خودش رو با انسان مقایسه کرد، خودش رو از جایگاهی که داشت آورد پایینتر، و خودش به خودش ظلم کرد، خودش خودش رو از حقیر شدگان قرار داد. (شیطان خودش با شمشیر مقایسه هاراگیری کرده حالا با همون شمشیر هم به انسان حمله میکنه.) مقایسه فقط احساس منفی رو بوجود میاره و …
احساس منفی هم مساویست با اتفاقات منفی.
مقایسه با دیگران یعنی ذره بین گرفتن روی کمبودها و نقاط ضعف خودت و حسادت کردن، و نتیجه اش میشه احساس منفی و طبق قوانین بدون تغییر الهی میای پایین
خداوند به شیطان میگه : از جایگاهت هبوط کن ، پایین بیا، (چون احساست منفی شده) دیگه اون جایگاه ویژه مناسب تو نیست. از اینجا خارج شو که همانا تو از حقیرشدگان هستی.
شیطان از فرکانس خضوع و بندگی و سپاسگزاری خارج میشه و قلبش رو پر میکنه از احساس تنفر و حسادت و مقایسه ، شیطان با مقایسه متوجه نقاط ضعف و کمبود های خودش در برابر آدم میشه و میاد پایین.
کاری که من بارها و بارها سر خودم آوردم و با مقایسه احساس خودم رو منفی کردم.
شیطان درخواست فرصت میکنه تا روز رستاخیز. و خداوند هم این فرصت رو بهش میده.
خداوند حتی به شیطان هم فرصت بازگشت داده. با اینکه هیچ قرآنی بر شیطان نازل نشده بود ولی برای من انسان سند مکتوبی بنام قرآن قرار داده و بارها و بارها و بارها تاکید کرده «ای انسان، تو فرصت داری هر وقت اراده کنی برگردی به سمت من، هر بار برگردی خداوند رو توبه پذیر میبینی، نترس و غمگین نباش، ما همه چیز رو به حالت قبل برمیگردونیم، ای انسان ما نجات دهنده تو هستیم»
(خدایا چقدر تو از سمت ما مخلوقاتت مورد کم لطفی و ناسپاسی واقع شدی و بازم به رومون نمیاری ؛ بچه پر رو ببینش خودش غلط زیادی میکنه و بعدش خدا رو مقصر نشون میده)
شیطان به خدا میگه: حالا که منو گمراه کردی همه شون رو از صراط مستقیم باز میدارم.
جای خداوند متعال بودم یکی با پشت دست میزدم دهنش ، هر چند خداوند اینقدر کریمه که به خود منم تو دهنی نزده. چقدر خداوند با مخلوقاتش با بزرگواری رفتار میکنه و ما ناسپاسی میکنیم.
خدا رو مقصر گمراهی خودمون میدونیم، درحالیکه خداوند میگه ما به شما مکنت و جایگاهی ویژه بخشیدیم. یا توی آیه 70 أسراء میگه کرامت و فضیلت بهتون عطا کردیم. ما شما رو لایق آفریدیم و شایسته دریافت سجده ملائکه دونستیم ولی ما بازم میگیم خداوند مقصره.
خدایا منو ببخش که کفور شدم و شرک ورزیدم و به خودم ظلم کردم.
و راه مقابله با این دوتا هم اینه که حقیقت رو بپذیرم و بخاطر آنچه که هستم و آنچه که دارم سپاسگزار خداوند باشم تا رشد کنم. ولی وقتی این دوتا ابزار رو بدست میگیرم نه تنها رشد نمیکنم که تنزل میکنم و میام پایین.
اینها قوانین بدون تغییر الهیه که اگر ناسپاس باشم میام پایین. خدا نیاورد پایین ، خودم اومدم پایین.
(یاد دیالوگ فیلم Gravity می افتم که چندبار توی کامنتم نوشتمش Landing is Launching ؛ یعنی فرود اومدن همون پرتاب شدنه. برداشت من این بود خضوع و فروتنی و سجود در برابر خداوند اوج گرفتنه ؛ برای اینکه از این موضوع «فرود همون پرتابه» یه تصویر داشته باشید به راکتهای ایلان ماسک نگاه کنید، با همون مکانیزمی که پرتاب میشن با همون مکانیزم هم فرود میان)
آیه 17 «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» از روبرو و پشت سر و سمت راست و چپشون بهشون هجوم میارم و تو میبینی اکثرشون ناسپاس هستن.
عه چه جالب، پس شیطان خودش هم قانون رو بلده. پس نمیتونه خدا رو مقصر بدونه. پس خودش هم میدونه داره بهانه میاره.
خودش هم میدونه پذیرش حقیقت و تعظیم در برابر خداوند باعث اوج گرفتنش میشه. شیطان با مقایسه و ناسپاسی خودش رو بدبخت کرده چرا باید بذاره من به خوشبختی برسم؟ پس همون ابزارها رو به منم پیشنهاد میده. مقایسه کن ببین، ببین چقدر بدبختی، سمت راستت رو ببین خونه فلانی، سمت چپت رو ببین ماشین مرسدس بنز سری G فلانی، ببین همش تقصیر خانواده ت بود، تقصیر خدا بود. عه فلانی روبروته ببینش چه روابطی داره، پشت سرت رو ببین چه خبره ، یه BMW سری هفت هم پشت سرت داره میاد. (فقط مونده بگه اون کلاغ توی آسمون رو نگاه کن یا این مورچه روی زمین رو ببین و خودتو مقایسه کن)
پس سپاسگزاری بهترین راه مقابله با مقایسه است.
سپاسگزاری بخاطر داشته ها و پذیرش مسئولیت بجای مقصر دونستن بقیه.
خداوند فرمود: «نکوهیده و رانده، از آن [مقام] بیرون شو؛ که قطعاً هر که از آنان از تو پیروى کند، جهنّم را از همه شما پر خواهم کرد.
قوانین همیشه به درستی کار میکنن، و هیچ احساس ترحم و دلسوزی در کار نیست. خداوند چطوری ما رو از جهنم نجات بده درحالیکه جهنم انتخاب خودِ ماست. جهنمی خودساخته و صدالبته عادلانه. خداوند بهمون ظلم نکرده ، ماییم که به خودمون ظلم کردیم. و قوانین هر بار عادلانه رفتار میکنه، چه جهنمی دردناکتر از دوری از مدار توحید.
—————————————————————————
تا اینجا خداوند داشت قوانین رو بهمون میگفت که عملکرد سیستمی قوانین حاکم بر جهان به چه شکل خواهد بود. و در ادامه یه الگو ارائه میده از ظلم به خود و پاسخ سیستم.
ای آدم تو و همسرت توی بهشت ساکن بشید و شما دو نفر هر چی خواستید بخورید. و شما دونفر به اون درخت نزدیک نشید که شما دو نفر از ظالمان میشید. (اینقدر تاکید فعل شما دو نفر یعنی هر کسی خودش مسئول کار خودشه)
ظالم چی بود؟ طبق قرآن ظالم کسیه خودش به خودش ظلم کرده ، یا کسی که شرک رو انتخاب میکنه و از مسیر توحید خارج میشه. توی آیه 23 سوره یوسف هم وقتی یوسف توی شرایطی قرار میگیره میگه خداوند ظالمان رو رستگار نمیکنه.
پس ظلم منشأ بیرونی نداره، هر چی هست از درون خودمون آغاز میشه.
آیه داره از کلمه «فکلا» استفاده میکنه ، آیا آدم و همسرش اینقدر دم به دقیقه گرسنه بودن که نیاز به خوردن داشته باشن؟ یا اینکه اون درخت گونهای در خطر انقراض بود که وقتی ازش میخوردن دیگه نابود میشده؟ یا اصلا مگه بهشت چرا باید چیز خطرناکی توش داشته باشه؟ اگه ریشه های ظلم رو در قرآن بررسی کنیم چطوری میشه یه درخت ابزاری برای ظلم باشه.
برداشت شخصی من اینه(شاید هم غلط باشه) خوراک همیشه خوراک جسمی نیست، یه وقتایی خوراک ذهنیه. (چون توی بهشت همه چیز پاک و مطهر بوده،) پس ای آدم تو و همسرت با مقایسه کردن خوراک منفی به ذهنتون ندین ، مراقب ورودیهای ذهنتون باشید. مراقب ارتباط قلبی تون با خداوند باشید که قطع نشه. خداوند توی آیات قبلش داره در مورد مقایسه میگه و اینکه چطوری مقایسه میتونه باعث هبوط مخلوقات از جایگاه بالاتر به جایگاه پایینتر بشه ، پس قاعدتاً الان هم باید برای مقایسه الگو ارائه بده.
یه مفهوم درخت دیگه هم توی قرآن بیان شده (آیه 24 ابراهیم أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ)
پس آدم و همسرش به مفهومی نزدیک شدن که بعد از اون وارد فاز مقایسه کردن و احساس منفی شدن. ما قطعاً خودمون رو با یه درخت معمولی مقایسه نمیکنیم، ما خودمون رو با چیزی یا کسی یا شرایطی مقایسه میکنیم که توی اون زمینه باهاش اشتراکاتی داریم.
شیطان دست به کار میشه و اونها وسوسه میکنه، و کاری میکنه اونها به نقاط ضعف و نداشته ها و کمبود های خودشون توجه کنن. به چیزهایی توجه کنن که متعلق به مدارشون نیست و برای دریافتش باید به مدارهای بالاتر برن. آیه 24 ابراهیم مفهومی پاک و مطهر رو به درخت تشبیه میکنه که اصل اون ثابت هست و فرع اون در همه جنبه های زندگی خودش رو نشون میده و در آیه 25 میگه در زمان و مدار مناسب مفاهیم و باورهای توحیدی به نتیجه میرسه. و شیطان به آدم و همسرش احساس کمبود و عجله میده ، احساس مقایسه میده که این نقاط قوت رو ببینید و حالا به نقاط ضعف خودتون توجه کنید و مقایسه کنید. حتی وعده فرشته شدن رو میده و فرشته بودن رو نقطه قوت میدونه و انسان بودن رو نقطه ضعف. (مقایسه سیب و پرتقال یا مقایسه دو کهکشان متفاوت)
شیطان ابزار مقایسه رو به آدم و همسرش میده و احساس شون رو بد میکنه و همونجوری که خودش هبوط میکنه ، آدم و همسرش هم هبوط میکنن.
هبوط کردن و تنزل و پایین رفتن نتیجه طبیعی مقایسه است.
به نظرم میرسه اگر آدم و همسرش خویشتنداری میکردن و خودشون رو با مدارهای بالاتر مقایسه نمیکردن چه بسا خودشون به صورت تکاملی به اون مدارها دست پیدا میکردن.
ترجمه مترجمان مختلف رو دیدم ولی همه شون کلمه غرور رو نادیده گرفتن.
پس از موضع غرور اونها رو فریب میده (معمولاً آدمهایی که قسم میخورن من دارم به خاطر خودت میگم و دارم نصیحتت میکنم ، احساس غرور و خود بالاتر بینی هم دارند، مثل شیطان)
از موضع غرور و بالاتر و حق به جانب قسم میخوره و این دو انسان رو فریب میده.
وقتی اونها خودشون رو با اون مفهوم (بقول قرآن درخت) مقایسه میکنند و احساس بی ارزشی میکنن و احساسشون منفی میشه و میان پایین. دیگه با خودشون در صلح نیستن چون طعم مقایسه کردن رو چشیدن. همه مترجمان میگن زشتی هاشون نمایان میشه و سعی میکنن که خودشون رو با برگ های بهشتی بپوشانند. (اینجا رو واقعاً نمیدونم …) اما آنچه مسلمه تلاش کردن تا زشتی هاشون رو بپوشنن تلاش کردن آشغالا رو بذارن زیر مبل.
طبق قانون، مقایسه حال آدم رو بد میکنه و آدم رو میاره پایین.
و پروردگار ندا میده آیا شما دو نفر رو نهی نکرده بودم از آن درخت
(هر چند ترجمه عبارت «تِلْکُمَا» رو متوجه نشدم، ولی مفهوم کلیش این بود که نوشتم)
و آیا به شما نگفته بودم که شیطان بر شما دونفر دشمنی آشکار است ؟
آن دو گفتند : ای پروردگار ما، ما به خودمون ظلم کردیم و اگر ما رو نبخشی و بر ما رحم نکنی پس ما از زیانکاران خواهیم بود.
خودشون با احساس منفی به خودشون ظلم کردن و اومدن پایین، و دیگه اون جایگاه متعلق به اونها نیست، الان هم طبق قانون باید هبوط کنن، سیستم دلسوزی و ترحم نمیکنه ، قوانین به صورت سیستمی و عادلانه از رحمت و فضل خداوند متنعمت میکنه، ولی اگه اشتباه کردی احساس ترحم نمیکنه. خودت اومدی پایین؛ نه خدا مقصره، نه سیستم بهت ظلم کرده، اومدی پایین اشکالی نداره، خودت اومدی پایین خودت هم تلاش میکنی میری بالا. ولی بهشت جای آزمون و خطا نیست ، بهشت فقط خیر و خوبی مطلقه، اگه آزمون و خطا میخوای جات توی زمینه. از جایگاه بالاتر هبوط کردی به جایگاه پایینتر ، الان هم مثل مرد چالشها رو میپذیری ، مسائل رو حل میکنی و دوباره میری جایگاه بالاتر رو کسب میکنی. دادنی نیست، اکتسابیه. از دست دادی ولی میتونی دوباره بدستش بیاری. وقت چالشه، وقت رفتن به زمین.
خداوند میگه شما به زمین هبوط کنید و بعضی بر بعضی دیگه دشمنی میکنید ؛ و تا مدتی در زمین استقرار پیدا میکنید و از اون بهرهمند میشوید.
(تا اینجا هر چی خدا به آدم و زوجش میگفت ضمیر ها همه دو نفره بود. از اینجا به بعد ضمیر جمع به کار میره) شما دو نفر و نسل بعد از شما دسته جمعی ، کلهم اجمعین پاشید به زمین هبوط کنید و خودتون رو به چالش بکشید و در این مسیر با هم به دشمنی هم برمیخیزید. تا مدتی اونجا هستید و دوباره برمیگردین همینجا.
آیه 25: «قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» اونجا زنده میشوید و در آن میمیرید و از آن خارج میشوید.
ای فرزندان آدم برای شما پوششی قرار دادیم که زشتی ها و کاستی ها و نقاط ضعف تون رو بپوشونه؛ و پوشش تقوا از اون هم براتون بهتره. و این از نشانه های قدرت الهیه تا مایه تذکر باشه براتون.
(تقوا یا همون کنترل ذهن ، همون کنترل ذهنی که باعث میشه رفتارها و شرایط و عاداتمون شکل بگیره) ای فرزندان آدم ، کنترل ذهن کن، که بتونی نقاط ضعفت رو پوشش بدی.
(یه نکته اضافه کنم ، توی این آیه ممکنه منظورش لباس ظاهری باشه که بدن رو پوشش میده و در مقابل تقوا که باعث پوشش ذهن و شخصیت انسانه، یا ممکنه هر دوشون یکی باشن، و کلا داره در مورد مفهوم تقوا حرف میزنه.)
ای فرزندان آدم ، شیطان شما رو دچار فتنه نکنه همونجوری که والدین تون رو از بهشت خارج کرد، و پوشش شون رو ازشون گرفت تا کمبودها و زشتیهاشون رو بهشون نشون بده، همانا اون و قبیله اش از جایی که فکرشو نمیکنید شما رو میبینند و همانا ما شیاطین رو بر کسانی که ایمان نیاورده اند مسلط و سرپرست قرار میدهیم.
کسی که رفته توی تیم شیطان و با خودش در صلح نیست شیطان هر بلایی سرش میاره. شیطان با مقایسه و حسادت و حرص و عجله و کمبود حال آدم رو منفی میکنه، و حال منفی یعنی اتفاقات منفی، یعنی هبوط و تنزل یعنی پایین اومدن. یعنی تبدیل شدن به بدبخت شدگان و حقیر شدگان. عین یه کشتیگیر وزن 60 کیلو که با حریف مثبت 120 کیلو رفته روی تشک، حریف 120 کیلویی هر فنی دلش میخواد اجرا میکنه و این یکی حریفش نیست.
راهش اینه که اصلا وارد این رقابت نابرابر نشیم. اونیکه شیطان رو انتخاب میکنه و میره توی تیم شیطان باید با قواعد شیطان بازی کنه، ترس ،عجله، کمبود، مقایسه، حقارت، بدبختی، فقر، احساس منفی، احساس منفی بیشتر، احساس استاک شدن و قفل شدن و نهایتاً نابودی…
یهویی نمیشه تغییر مدار داد ، ولی یهویی میشه انتخاب کرد، یهویی میشه تصمیم گرفت که توی کدوم تیم قراره بازی کنیم.
کی دوست داره توی یه تیمی بازی کنه که هم تیمیش همیشه با الفاظ رکیک بهش فحش بده و تحقیرش کنه و با ترس برش حکومت کنه؟؟
قطعاً همه مون یه هم تیمی میخوایم که بهش اعتماد کنیم و هر بار بهمون احساس ارزشمندی بده، برامون کرامت و فضیلت قائل باشه ، اون هم تیمی که میگه اگه عزت میخوای بیا تو تیم من. آیه 10 سوره فاطر : «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»
کلمه طیبه و عمل صالح باعث اوج میشه.
خدایی که همیشه وعده مغفرت و فضل میده؛ 268 بقره :«وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»
خدایی که میگه من سرپرستتون هستم، و از تاریکیها به سمت نور هدایت تون میکنم ؛ 257 بقره «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»
چقدر این هم تیمی خوبه. چقدر بازی توی تیم خدا لذت بخشه. همه اش اوج گرفتنه.
—————————————————————————
مطمئنم کلی حرف دیگه داشتم که یادم رفته و بعد از اینکه کامنتم ارسال بشه و زمان ویرایشش تموم بشه یادم میاد.
تا یادم نرفته یکی از جوکهای رونالد ریگان که تازه توی یوتیوب دیدم رو براتون بنویسم. صرفاً جهت خنده.
(یه سیاستمدار درستکاری رو میبرن بهشت، و موقع حسابرسی میبینه بغل دستش یه کشیشه ، خب کارهای مقدماتی ورود به بهشت رو انجام میدن و بهشون میگن خب حالا بریم تا جاتون توی بهشت رو بهتون تحویل بدیم. یه کلبه چوبی محقر و ساده میدن به کشیش و میگن این برای شماست، و سیاستمدار توی دلش میگه اگه به کشیش اینو دادن فکر کنم به من هیچی ندن. بعد سیاستمدار رو میبرن جلوی یه عمارت ویلایی بسیار بزرگ با استخر و حیاط بزرگ و کلی درخت میوه و زمین گلف و … بهش میگن اینم برای شماست. سیاستمدار میپرسه ولی حس میکنم یه اشتباهی شده، شما به کشیش که کل عمرش رو عبادت کرده اون کلبه محقر رو دادین و این عمارت بزرگ رو دادین به من، درک نمیکنم چرا اینجوریه ؟ میگن اینجا کشیش زیاد داریم ولی تو تنها سیاستمداری هستی که اومده بهشت…
شما دوست عزیزی که تا اینجای کامنت رو اومدی تحسین میکنم. واقعاً حوصله میخواد این همه کامنت طولانی رو بخونی. چون از ظهر ساعت 12 مشغول نوشتن بودم. (با کمی زنگ تفریح)
یادمه زمانی که نظامی بودم یه سربازی داشتیم که بعد از ساعت خاموشی نظم خوابگاه رو بهم زده بود و نمیذاشت بقیه سربازها استراحت کنن. بهش گفتم پوتین و لباست رو بپوش بیا بیرون. و ازش خواستم خبردار بایسته و ساکت باشه و هیچ حرفی نزنه. سکوت مطلق، بعد از 4-5 دقیقه مثل بچه های کلاس اولی انگشتش رو آورد بالا گفت سرگروهبان تو رو خدا هر مجازاتی در نظر میگیری بگیر، فقط بذار حرف بزنم… الان یاد همون سربازه افتادم. بعد از اون حرفش هم تنبیهش تموم شد و رفت توی خوابگاه.
—————————————————————————
دوستان عزیزم بینهایت دوستتون دارم، ببخشید توی این مدت جواب کامنت ندادم، شرایطش نبود، و شاید دوباره برم توی غار.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید آقا سپاسگزارم که قلم خداوند شدین و برامون انقد قشنگ آنچه از قرآن آموختین رو کامنت کردین.
شما از طولانی بودن کامنت گفتین در صورتی که من متوجه طولانی بودنش نشدم یعنی اگر چندین ساعت طول میکشید من با اشتیاق فراوان میخوندم همین الان هم تعهد دادم پنج مرتبه و شاید هم بیشتر کامنت شما رو بخونم چون انقد آگاهی داره خدایی برای من هیجان داشت هر چی که میخوندم قلبم میگفت درسته همینه همینه و باز هیجانم بیشتر میشد و یک جاهای بغض میکردم که چرا واقعا انقد بی ایمان هستیم منظور خودم چرا انقد بی ایمان هستم وقتی خدایی دارم به این راحتی به این سادگی داره برام صحبت میکنه هدایتم میکنه گاهی کر و کور میشم نمیبنم نمی شنوم و باز خداوند مهربانم هربار به هدایت من می پردازه که به قول استاد میگن خدا بیشتر از ما دوست داره ما هدایت بشیم ایمان بیارم و باز یک بار دیگه از قلم شما برای هدایتم اومد باهام حرف زد با مهربانی با بخشندگی و من سپاسگزارم و اینجا تعهد میدم تا بنده خوبتری باشم بازیگوشی هام رو کنار بزارم سعی کنم جدی تر به حرفهای خداوند گوش بدم…
بی نهایت سپاسگزار شما دوست عزیزم هستم که وقت گذاشتین و انقد ساده و پر از آگاهی های نابتون گفتین
از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می داده اند، می دهیم.
یقیناً او بر کسانی که ایمان آورده اند وهمواره بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلّطی ندارد.
====================================
بسم رب شهدای و الصدقییین
بسم رب قااااسم جبارررینگ
سلام و سلامتی و نور خیر مقدم به شما حمید حنیف !
خوش برگشتی !عالی برگشتی!
ببین !
من در دو حالت به کامنت ها فایو استار میدم :) یک سری کامنت هارو اول میخونم بعد ستاره ش رو میدم!یکسری کامنت هارم اول فایو استارشو رد میکنم بره :)بعد سر فرصت در سکوت و آرامش میشینم میخونم ازش یاد بگیرم!
شما هم جز بچه های دسته ی دومی !دمتم گرم!
عالی بود!کلی ازت یاد گرفتم مثل همیشه.
بِببببین از خدا که پنهون نیست ،از شما پنهون نباشه، بعد خوندن کامنتت به خودمم افتخار کردم یکم :)
سال اول شاگردیمتوسایت،برام کامنت قرآنی میزاشتی میخوندم ،لذت میبرم ولی آلمست درک عمیق نداشتم اصلا …خیلی وقت ها اصل موضوعی که داشتی میگفتی رو نمیفهمیدم!!!!ا
اما امشب این کامنت قرآنی رو خوندم دیدم عههه،من دیگه میفهمم :)من درک میکنم داره چی میگه :) پس من رشد کردم :)))
خلاصه دمتم گرم که هم برگشتی ،هم طوفانی برگشتی :)
بِبببییییییییین
خود فایل رو دریابیدی؟!
من هنوز درگیر کلمه به کلمه صحبت های استادم…تازه تونستم چند دقیقه اولش رو بنویسم …قدرت توحید که از هر کلمه ی صحبت های استاد میباره و من تشنه ی این بارون توحیدی ام …میخوام با ظرف بزرگ هرچقدر دلم میخواد بارون جمع کنم …میخوام بعد اینکه بارون هام رو جمع کردم بیام به امید الله خودم کامنت بنویسم و از استاد تشکر کنم …
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای نعمت این غار حرا که همه ش سوده و سوده و سوده…
مرسی که برگشتی ،انشالله که نمک گیرِ نور سایت میشی و دیگه نمیری …!
این تلگراف صرفا جهت تشکر از شما و این همه آگاهی های قرآنی بود که قلبم رو روشن کرد.
در پناه نور قرآن میسپارمت…
اَللهُمَّ بِالحَقِّ أَنزَلتَهُ وَ بِالحَقِّ نَزَل
بار خدایا، قرآن را به حق نازل کردی و بدرستی هم نازل شده
بار خدایا، زبانم را به خواندن قرآن زینت بخش و چهرهام را به سبب آن زیبا گردان و پیکرم را با پیروی از آن نیرومند فرما و اعمالم را با پیروی از آن سنگین گردان
اونم چه بازگشتی! آقا جان طوفان بپا کردی با این کامنت همه چی تموم، سرشار از آیه های قرآن و توضیحات پیرامون اونها، شوخی و مطایبه،شعر ،جوک و خاطره..و البته طولانی(یواشکی بگم که وسطای خوندن کامنت بودم که متوجه شدم یه لحظه خوابم برده!) ناگفته نمونه همش بخاطر طولانی بودن کامنت شما نبود بیشترش بخاطر این بود که امروز بعد از نماز صبح نخوابیدم برخلاف روزهای دیگه
اگه فکر کردی بخاطر طولانی بودن کامنت حوصله نمی کنم اونو بخونم و نخونده به کامنتت فایو استار میدم باید بگم که سععخت در اشتباهی
من حوصله ام زیاده! اول می خونم و بعد با عشق بهش فایو استار میدم
حمید آقا جون حسابی دلتنگت شده بودم و هی سراغتو می گرفتم و با دخترام در این مورد صحبت می کردیم اتفاقاً همین دیروز بود که رفتم سراغ کامنت هات و دیدم آخرین تاریخش 26 مهر ماه هست می خواستم پای همون پاسخ بنویسم و باهات احوالپرسی کنم، همون موقع بنظرم اومد که ممکنه چنین تعهدی به خودت داده باشی و غار نشینی تنهایی اختیار کرده باشی، این شد که گفتم یه کمی دیگه صبر کنم
ممنونم ازت خیلی از خوندن کامنتت شاد شدم، خندیدم و چشمم و دلم روشن تر شد
آخر کامنتت نوشته بودی که شاید دوباره بری توی غار
میخوام بگم که
عاقا قبول نیست!!! این کارو با ما نکن
این چه مرامیه که شما و قبل از شما سعیده عزیزم در پیش گرفتین!!!
ما به کامنتای توحیدی شما عادت کردیم، دلمون کوچیکه و طاقت دوری نداریم، بووخووودداااا
نمیشه یه جوری روی خودتون کار کنید که ما این وسط مجازات نشیم!!!
اینا رو از روی شوخی و در اثر سرخوشی بر گرفته از دیدن و خوندن کامنتت نوشتم، وگرنه هر کسی آزاد و مختاره که هر طور که صلاح می دونه روی خودش کار کنه
باز هم ازت سپاسگزارم همراه با محبتی مادرانه
از خداوند رب العالمین هر آنچه خیر و خوبی در دنیا و آخرت هست برایت خواستارم
سلام و درود فراوان به شما خانم سلیمی گرانقدر و عزیز. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همیشه دلتون شاد باشه و جسمتون سلامت. الهی که همیشه به نور هدایت رب العالمین وصل باشید و سرشار از آرامش و حس خوب باشید. و همچنین سلام و درود به خانواده محترم زمانی. براتون از درگاه خداوند بینهایت شادکامی و موفقیت و ثروت میخوام. «الهی آمین»
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضور ارزشمند انسانهای عزیز و شریف و گرانقدری چون شما توی زندگیم؛
وقتی میبینم خداوند منت سرم گذاشته، منو از مدار گذشته ام جدا کرده و سعادت بندگی عطا کرده و آبرو بخشیده و از خطاهام چشم پوشی کرده یاد جمله حضرت علی علیه السلام توی دعای کمیل می افتم، «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ» (و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم نشر دادی). خداوند رو بینهایت شاکر و سپاسگزارم که منو به این سایت و این خانواده توحیدی هدایت کرد.
خانم سلیمی جان، از این همه محبت و بزرگواری و مهربانی که توی کامنت بهم ابراز کرده بودین واقعاً سپاسگزارم. نگران تو غار تنهایی رفتن من نباشید. هدف تمرکز و تعهد در مسیر توحید و شاگردی بود. اول و آخرش جام همینجاست توی سایت، همون روزها هم فقط کامنت نمینوشتم، وگرنه به سایت سر میزدم و کامنت میخوندم و امتیاز میدادم. (خلاصه ماجرا اینکه اگه خداوند عمری عطا کنه پرحرفی های حمید امیری برقراره) به لطف خداوند دوستان عزیزم اونقدری پاسخ برام نوشتن و اینقدر مهر و محبت بهم ابراز داشتن خودم شرمنده شدم بی پاسخ بخوام برگردم توی غار تنهایی، خلاصه اینکه فکر کنم تا چند روز مشغول پاسخ نوشتن باشم. خداوند به زمان و انرژیم برکت بده ان شاالله بتونم به همه دوستان پاسخ بدم.
—————————————————————————
وقتی خواستم به کامنت تون پاسخ بدم یه حسی بهم گفت با هدایت قرآنی شروع کنم و هدایت شدم به سوره بقره و این آیات نورانی.
الهی صد هزار مرتبه شکر. الهی که همیشه همیشه از نور قرآن متنعم باشید.
از شما ممنون و سپاسگزارم که زمان گذاشتین و برام پاسخ نوشتین. وقتی دیدم شما برام کامنت نوشتین اینقدر خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم. ازتون متشکرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید، سایه تون مستدام.
همیشه از خوندن کامنت هات لذت و مهمتر از اون استفاده بردم مخصوصا با آیات کلام الله مجید مزینش و محکمش کردی ( منطق از این قوی تر = ذهن نجواگر شیطان خلع صلاح شد )
نمیدونم چه حکمتی داره بهترین دوستان من اسمشون حمید ِ
خوب حمید هم یکی از القاب خداست
نکاتی گفتی طلایی یعنی ترکوندی با تشریح موضوع قیاس و مقایسه
جلسات 1 و تکمیلی قانون لیاقت و فایل آقا رضا عطارروشن و این کامنت یک مثلث طلایی رو تشکیل میده که دیگه جای هیچ حرف و حدیث و بهانه ای برای مقایسه باقی نزاره
باید این کامنت نوشته میشد تا موضوع مقایسه قانون لیاقت دوباره جون بگیر
منم یاد یه جمله از آلبرت انیشتن میفتم در مورد مقایسه
میگه اگه ماهی رو از آب بیاری بیرون و بش بگی حالا از درخت برو بالا قطعا اون نمی تونه از درخت بالا بره
آیا میشه نتیجه گرفت ، “””” ماهی موجودی ناتوان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟””
عامو این هدایتگرش کیه که همه عالم رو متحیر خودش کرده
هرکسی رو بهر کاری ساختن
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه ماند در نوشتن شیر و شیر
خلاصه حمید جان بچه خونگرم جنوب با این کامنتت آتشی بر خرمن وجود ما انداختی که خواب رو از چشم ما پروندی ولی ارزش داره
سلام و درود به شما برادر عزیزم امین جان ، الهی که حال دلتون عالی و مثبت و توحیدی و نورانی باشه و همیشه و هر لحظه خداوند رو توی قلبتون داشته باشید.
از این همه لطف و محبت و مهربانی شما متشکرم. واقعاً لطف کردین برام کامنت نوشتین.
منو ببخشید با تاخیر جواب میدم.
با نهایت احترام به شما، با یه جمله توی کامنتتون یه ذره مقاومت دارم و اونم اینکه فرمودین من این آیات رو تفسیر کردم. واقعاً من برداشت شخصی خودم رو نوشتم، چیزی که اون لحظه جواب سوال و راه حل مسئله خودم بود با توجه به مداری که در اون قرار دارم، اصلا خودم رو در جایگاهی نمیبینم که بخوام قرآن رو تفسیر کنم.
من هنوز باید درسامو یاد بگیرم و هنوز باید شاگردی کنم.
از شما ممنونم که برام نوشتین، داستان هدایت تون رو خوندم، چقدر تحسینتون کردم که تونستین اینقدر نتایج طلایی کسب کنید. و سلامتی و روابط و شرایط مالی تون رو بهبود بدین، اونم به صورت معجزه وار. الحمدلله رب العالمین ، الهی صد هزار مرتبه شکر. تحسینتون میکنم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به شما دوست گرامی و بزرگوار، از شما ممنون و متشکرم بخاطر پاسخی که برام فرستادین. امیدوارم که همیشه و هر لحظه در پناه نور رب العالمین باشید.
خداوند رو شاکرم که خودش چیزی رو بهم الهام کرد تا بیشتر یاد بگیرم و متواضع تر باشم و با مکتوب کردن اون به دوستانم توی سایت هم کمک کنم.
بینهایت تحسینتون میکنم که توحید رو انتخاب کردین و در این مسیر دارید تلاش میکنید. از خداوند برای شما بینهایت رشد و پیشرفت و موفقیت رو درخواست میکنم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به حمید عزیزم حمید بزرگ قلب و نورانی و پرا عشق و پراز توحید
حمید ممنونم ازت سپاس گزارم ازت حمید خیلی خیلی ممنونم خیلی خیلی سپاس گزارم برای این همه اگاهی که در اختیار ما گذاشتی..
کامنت مثل یک داستان واقعی رژه میرفت جلوی من…
حمید چقدر فرصت از دست دادم بابت مقایسه کردن خودنم با دیگران…
حمید چقدر به خودم ظلم کردم برای مقایسه کردن خودم با دیگران…..
حمید ممنونم ازت چقدر لذت بردم ….
چقدر خوب لود که بهم گفتی حسین شیطان خودش رو با انسان مقایسه کرد و از عرش به فرش اومد….
اره واقعا وقتی خودت رو با دیگری مقایسه میکنی احساس پوچی و بی ارزشی میکنی و چنگ میزنی به هر چیزی که بتونی بهتر از کس دیگه ای باشی در صورتی که خودت رو غرق میکین و هی میری پایین و پایین تر…
حمید واقعاااا مقایسه کردن روح ادم رو سوهان میکشه زندگی رو برای ادم جهنم میکنه….
چقدر خوبه که کاپیتانت الله باشه و تویه تیم اون بازی کنی کاپیتانی که هر روز اغوشش رو برات باز میکنه و میری تویه بغلششش…
و بهت میگه نترس بهت میگه عجله نکن بهت میگه تو بهترین خودتی با کسی خودت رو مقایسه نکن…
کاپیتانی که پر از عشقققققق پر از حال خوب و احساس خوبه و همیشه برای تقوایی که پیش میکین ایستاده تشویقت میکنه….
حمید چقدر احساسم خوبه و چقدر دارم لذت میبرم برای وجود چنین کاپیتانی….
کاش قدر شناس باشیم و با نایجمون حالش رو قشنگ کنیم با نایجمون رو سفید باشیم جلوش…
سلام و درود فراوان به حسین جان عبادی بنده خوب و ارزشمند خداوند ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه و هر لحظه قلب نازنینت نورانی باشه حسین جان.
ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، حسین جان منو ببخش بخاطر تاخیر در پاسخ نوشتن؛ آدم همیشه از بابت رفیق های صمیمی خیالش راحته. وقتی میخواستم برات بنویسم قبل از اینکه گزینه استخاره رو بزنم گفتم خدایا من که میدونم حسین عبادی رو خیلی دوست داری، یه هدایت برام بفرست براش کامنت بنویسم.
و البته خداوند هم با این آیات درخواستم رو اجابت کرد.
—————————————————————————
حسین جان ازت متشکرم بخاطر حضور مقدس و ارزشمندت،همین که هستی و رفیقمی و نعمت خدایی و قلبت جایگاه نور خداست برای من نعمته، وقتی صحبت از رفیق صمیمی و قدیمی میشه همه مردم میگن فلانی برام این کار و این کارو کرده. ولی هیچوقت نشنیدم یکی بگه فلانی قلبش رو جایگاه نور خدا قرار داده. اینکه خداوند بهت دوستانی رو عطا کنه که توحیدی باشن و در مورد خداوند حرف بزنن و قلبشون نورانی باشه همین خودش نعمت بسیار بسیار بزرگیه که باید هر روز شکرگزارش باشم. ازت متشکرم حسین جان که خدا رو انتخاب کردی. و خدا رو صد هزار مرتبه شاکر و سپاسگزارم که رفیق توحیدی مثل شما دارم.
—————————————————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی حسین جان ، به خانواده محترم هم سلام برسونید.
و پسر مریم و مادرش را نشانه اى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى که جاى زیست و [داراى] آب زلال بود جاى دادیم (50)
سوره مومنون ایه 45 تا 50
سلام به حمید عزیزم و بزرگ قلب و نورانی…
و یرزق من حیث لا یحسب…
میگه خداوند از جایی که فکرش رو نمیکنی بهترین رو بهت عطا میکنه…
خدایاشکرتتتت صد هزار بار…
این ایه برای من اومده که گفت حسین همیشه برای تو بهترین رو انتخاب میکنم اره حمید بهترین رفیق بهترین دوست بهترین ادمها بهترین جا بهترین مکان بهترین ثروت بهترین ماشین بهترین خونه ووو….
حالا مصداق تو برای من بهترین رو بهم هدیه داده حمید امیری که نصف شب دلم میخواد بهش پیام میدم…
روز دلم میخواد بهش پیام میدم …
بهش پیام میدم میگم حمید یه ایه قرانی برام بفرست میره و هدایت میگیره و برام میفرست برام ویس میزاره و میرم تویه اتاق با ویس اشک میریزم…
حمید دیدی چطور برام چیده صد هزار بار شکرششششششششششششش….
حمید الهی که همیشه در پناه جان جانان باشی و لذت ببرم از حضورت تویه این جهان هستی…
همه اینارو درس پس میدم ازت دارم یاد میگرم حمید …
خیلی دوستت دارم خدا خیلی من رو دوست داره بینهایت من رو دوست داره و عاشقم خدا حمید اون بالا یکیش که شما هستید رو گفتم…..
دوستت دارم کاکام دوستت دارم….
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند و نورانی باشی ….
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..
راستی حمید اون ایه بالا با قران جدید که بهم گفتی نصب کردم.هدایتی اومد الهی شکررررر صد هزار بار الهی شکرررر
واقعا این درکی که ازآیه ها مخصوصا آدم و هوا توضیح دادید فوق العاده بود و ذهنیتم به کل نسبت به خیلی چیزایی که بهمون گفتن عوض شد خداروشکر که هدایت شدم به خوندن این کامنت زیبا و متوجه شدم اصل همون کنترل ذهنه که استادمیگن نه چیزایی که توی ترجمه قرآن خونده بودم و بهمون گفته بودن
سلام حمیدجان واقعا لذت بردم از کامنت زیبات عزیزم چقدر زحمت کشیدی وکلی وقت گذاشتی و اینقدر ریز بینانه در قران بهمچی اشاره کردی بخدا تو کل دوره 12قدم استاد داره همینا رو توضیح میده که شما بهمشون اشاره کردی کنترل ذهن .مقایسه .نگرانی احساس بد و همه و همه واقعا ممنونم ازت بخاطر کامنتت واقعا یه احساس خیلی ارامبخشی نصیبم شد با این کامنت زیبات .انشالا همیشه در پناه خداوند شاد و سربلند و ثروتمند و پراز ارامش باشی و مطمعنم این احساس خوبی که به ما دادی با این کامنت زیبات صدبرابرش برمیگرده به زندگی خودت
کامنت شما جزو معدود کامنت های طولانی بود که با دقت و حوصوله خوندمش.
(معمولا اسکرول میکنم و نکات مهم کامنت های طولانی رو میخونم.)
چقدر عالی که در آیات قرآن به این شکل خودتون تامل میکنید و سخاوتمندانه برداشت خودتون رو با ما به اشتراک میگذارین.
اون بخش از کامنت شما که گفتین شیطان با همون ابزاری که باعث شد خودش از درگاه خدواند رانده بشه ( مقایسه کردن) داره ما رو هم از میدون به در میکنه خیلی برام جالب و تامل برانگیز بود و احساس میکنم یه بینش جدیدی رو در من به وجود آورد.
امیدوارم در ادامه از شما بیشتر کامنت بخونم و از نکاتش بهره مند بشم.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون خوب و مثبت و عالی باشه. و در پناه رب العالمین همواره قلبتون نورانی باشه.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم. راستشو بخواین تاملی از سمت من نبود، واقعاً مثل آبی بود که توی کاسه من ریخته شد. یاد شعر حافظ می افتم «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم»
یه سری آگاهی ها رو خود خداوند به ظرف وجود مون عطا میکنه واقعاً اعتبارش به ما نمیرسه. خودش عطا میکنه.
الهی که همه مون در مدار دریافت باشیم و بتونیم دریافت کنیم.
از محبت و مهربانی شما متشکرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
سلام حمید جان عزیز دوست همفرکانسی حال و هوات چطوره گل پسر جنوبی بابا کامنت نیست که مقاله میزاری و فکر میکنی کسی حالش نداره بخونه /؟
ولی نمیدونی که یکی مثل من چند بار میخونه نه اینکه فقط کامنت بخونم بلکه هدایت پروردگار و پاسخ سوال چند روز پیشمه .از خدا از زبان شما بهم رسوند
چند روز پیش داشتیم با همسرم صحبت میکردیم از صراط المستقیم که کیا هستند و خوب رسیدیم به اونایی که نعمت ها رو دریافت کردند و بحث تا اینجایی پیشرفت که شیطان سر راه اونایی میشینه که
توی راه مستقیم قدم برمیدارند و یکمی پیش رفتیم (البته بگم که اصلا اطلاعات قرآنی به خوبی شما ندارم) و رسیدیم به همین آیه قران که چرا شیطان میگه من از شرق و غرب و بالا و پایین و عقب و جلو می ایم و اکثر انها را ناسپاس میابی..
و جواب سوال رو اینجا از زبان شما دریافت کردم.
بله مسئله از اینجایی شروع شد که شیطان اولین خطای خودشو با مقایسه کردن انجام داد.
و دقیقاً من از همین نقطه دارم ضربههای سنگینی میخورم و قبلاً فکر میکردم این مشکلو درستش کردم ولی میبینم نخیر حالا حالاها درست نمیشه به قول استاد که توی جلسه 7 جهان بینی توحیدی در مورد پاشنههای آشیل توضیح میده که البته اون جلسه هم بین صدها فایل توی ماشین پلی شد و هدایت خدا بود باید حالا حالاها رو روش کار کنم و درستش کنم.
و چقدر مثال استاد واضح و به جا بود که توضیح داد توی همون جلسه 7 جهان بینی با اینکه هزاران سمینار برگزار کرده بود توی سمینار استارتاپ توی اون یک دقیقه کار خودشو خراب کرد و نتونست امتیاز برای گروه جمع کنه..
خوب فقط اینجا میمونه منو این پاشنه آشیل که باید درست شه.وباید تعهد بدم روش کار میکنم.بازم یه دنیا ممنونم.
امیدوارم که حالتون عالی و مثبت باشه و همواره از نور هدایت رب العالمین متنعم باشید.
از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم ، خدا رو شاکرم که چیزی به قلبم الهام کرد تا بنویسم تا باعث احساس مثبت دوستانم باشه. از خداوند میخوام هدایتم کنه تا شخصیت مفید تری از خودم بسازم.
از کامنت ارزشمند تون سپاسگزارم دوست عزیزم حمید جان.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
چقدر خوب احساس ارزشمندی و لیاقت رو در این آیات بیان کردید.
تحسینتون میکنم .
بخصوص آنجا که در مورد شیطان و مقایسه و پایین آمدن صحبت میکنید ، لذت بردم .
آنجا که میگید ، شیطان میگه تو من رو گمراه کردی ( خیلی بهش دقت نکرده بودم)، دقیقا ، مقصر دونستن بقیه. همون اصلی که استاد همیشه میگن : باید مسئولیت تمام اتفاقات زندگیتون رو بپذیرید.
آنجایی هم که میگید یکی با پشت دست میزدم دهنش، کلی خندیدم.
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم. ممنونم بابت پاسخ ارزشمند تون.
باز خدا رو شکر که من قدرت با پشت دست ….. رو ندارم.
و توی فایل جدید همین قسمت رو استاد عباس منش جان چقدر زیبا توضیح دادن و من واقعاً استفاده کردم. یه سری نکات هم آقا ابراهیم توی کامنتشون گفته بودن واقعاً به این باور رسیدم که خداوند خیلی برای مخلوقاتش ارزش و احترام قائل هست. خداوند با شیطان هم با احساس ارزشمندی گفتگو میکنه و وقتی شیطان راه حقارت رو انتخاب میکنه و از امر خداوند اطاعت نمیکنه اونوقت خدا بهش میگه «خارج شو که تو از حقیر شدگان هستی»
از لطف شما بینهایت سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
گفتند: [از روی حقیقت] به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم
رَبِّ مُوسَىٰ وَهَارُونَ ﴿١٢٢اعراف﴾
پروردگار موسی و هارون.
===================================
سلام حمید جان
صدای منو میشنوی از رویسکوی خونه ی مادربزرگ ،کنار همون گلدون هایی که قبلا ازینجا برات کامنت نوشتم …هوا چیلی و دلچسبه و یک سعیده که نشسته اینجا و خودش رو گرفته به نوشتن بلکه بتونه یکم آروم بگیره …
مثل همیشه تا میخواستم از خدا و قرآن حرف بزنم،قلبم منو دعوت کرد برای نوشتن برای شما …هدایت قرآنی هم گفت و مارمیت اذ رمیت …
ممنونم که سه ساله داری تلگراف های طولانی منو تحمل میکنی :)
حمید من به اندازه ی شما علم و آگاهی ندارم مخصوصا توی صنعت پرواز و هواپیما ولی ازونجا که این یکسال اخیر بیشتر از سی و یک سال عمر قبلیم سفر هوایی داشتم،یک چیزی رو میتونم شبیه سازی کنم …اونجایی که هواپیما میخواد بشینه روی باند و منتظر اجازه ی برج مراقبته…
نمیدونم چه جوری دقیقا بیانش کنم که بتونم منظورم رو برسونم اما …یک احساساتی رو دارم تجربه میکنم شبیه همون برج مراقبتی که میدونه هواپیما داره میاد …و اون باید اجازه ی نشستن بده فقط …
درگیر خدام حمید …درگیریِ شیرین و لذت بخشیه اما کاش میشد حداقل یک نفر بود باهاش درموردش حرف زد …یک وقتایی احساس میکنم از فکر کردن به عظمت خدا رنگم پریده… یک وقتایی فقط چشامو میبندم احساس میکنم قالب تهی کردم …
من نزدیکیشو احساس میکنم،بعد دلم میخواد ازین عشقی که داره توی قلبم میترکه با یکی حرف بزنم …بگم خدا خیلی قشنگه،بگم خدا خیلی بزرگه،بگم خدا خیلی قدرتمنده …ولی حتی یک جمله هم نمیتونم بگم …بعد پا میشم راه میرم توی اتاق …با خودم حرف میزنم …قرآن رو بغل میکنم …آهنگ های توحیدی میزارم …سوره ی سجده گوش میدم …ولی بازم قلبم در تلاطمه …
همین الان رفتم توی دفترم نوشتم خدایا من دارم از عشقت دیوونه میشم،خدایا یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک هم مداری چیزی بفرست من بتونم درمورد شما باهاش حرف بزنم …
و بعد قلبم منو دعوت کرد برای نوشتن برای شما و با آیه و ما رمیت اذ رمیت گفت بنویس که تو نمینویسی…
حمید خدا کیه ؟!خدا چیه؟!خدا چه شکلیه؟! چه جوری هم اول هم آخر هم ظاهر هم باطنه؟! چه جوری نور آسمون ها و زمینه ؟! چه جوری میگه هرجا باشید من با شمام؟!خدا چه جوریه که از رگ گردن به ما نزدیکتره؟!
داشتم نماز عشامو میخوندم …دستمو آوردم برای قنوت بالا …یک لحظه عظمت کیهان اومد جلوی چشمم و منی که قد یک ارزن توی این کهکشان ها نیستم ….داشتم دیوونه میشدم ازین تصویری که دیدم …
تا حالا شده یک لباس بپوشی برات کوچیک باشه؟!اندازه ت بشه ولی توش راحت نباشی ؟!ببین احساس میکنم این جسمم برام کوچیکه …احساس میکنم باید ازش جدا شم …روحم اصلش رو میخواد …اون عشق لایتنهای رو …
واقعا ما چی هستم ؟! کی هستیم ؟!از کجا اومدیم؟! به کجا قراره بریم ؟! چرا تو هیایوی این دنیا گم شدیم ؟!چرا یادمون میره ماهم میمیریم؟! چرا مردن عزیز هامون برامون بعد یک مدت عادی میشه ؟! انگار نه انگار اون ها قبلا بودن ؟!اون ها کجا رفتن اصلا ؟!
به خدا که دیوونه نشدم …شبیه مرغ سرکنده م…
چه جوری میتونم بیخیال این خدا بشم ؟! چه جوری از عشقش بگذرم ؟! این عظمتی که قلب منو به لرزه درآورده با چی عوضش کنم ؟!
غروبی دیدم نمیتونم اصلا سرجام بند بشم…پاشدم اومدم توی اتاقم،سوره ی سجده رو گوش دادم …سجده بندگی به جا آوردم…یکم قرآن رو بغل کردم …
بعد دوباره رفتم پیش بچه ها …همون موقع حمید …همون موقع این آیه ها از تلویزیون پخش شد:
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾
که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. (3)
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾
و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است، (4)
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾
و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی. (5)
گفتم خدایا شوخیت گرفته ؟! بس کن من دارم از عشق خودت دیوونه میشم …تو چرا دلبریتو هی بیشتر میکنی ؟!
الان سپاسگزاری شب ستاره قطبی رو نوشتم و اومدم بخوابم گفتم ی کامنت دیگه بخونم و بخوابم تو ایمیلم زدم روی این پاسخ که شما دادین ، ناخود آگاه اشک ریختم تمام حرفها و درخواستهایی که از خدا داشتم و نوشتم تو کامنت شما و ایات قران برام اومد . انگار دکمه نشانه امروز من رو تو سایت زدم ، سرعت نشانه و هدایت خدا فقط چند ثانیه بود . خداروسپاسگزارم با دستان شما جواب درخواست من رو داد .
سعیده جان بدجوری همزمانی رخ داد. کنکاش من در مورد هفته ها و روزهای آخر زندگی مادرم و قطعات پازل نحوه تغییرات احساسی و روحیش، با این کامنتی که الان ازت خوندم.
دقیقا قبل از خوندن کامنتت داشتم دوتا کتاب صوتی که مامانم همین اواخر گوش می داده و به شدت ازشون تاثیر گرفته رو گذرا گوش می دادم که ببینم موضوع کلیشون چی بوده.
سعیده باورم نمیشه، در مورد مرگ و تجربه ملاقات با پروردگار بودن.
جوری که من ترسیدم و استاپ کردم.
ترسم از مرگ نبود. از دقت ذره بینی قانون بود.
مامانم با 5 بار گوش دادن اون کتاب دقیقا اونو برای خودش جذب کرد.
خودش خودش رو کشوند به وادی ناشناخته آخرت.
انقدر غرقش شده بود که جدی جدی رفت! به همین سادگی!
سعیده جان اینا رو برات می نویسم چون دیدم سرگشته ربی.
چون حست کردم. همونطور که سرگشتگی مامانمو حس کردم.
ببین از این دنیا چی می خوای.
عزیزدلم جهان شوخی نداره، قانون به دقت نانومتری به فرکانسهای ما پاسخ میده. همونطوری که به مامان نسرین من پاسخ داد.
متوجه باش داری چه درخواستی با فرکانسهات به جهان ارسال می کنی. اگر آماده ای که من کی باشم بخوام این ارتباط قشنگ رو قطع کنم.
اما من حس کردم نباید اون کتاب صوتی رو گوش بدم چون هنوز قصد رفتن ندارم. من می خوام بیشتر و بیشتر از نعمتهای این جهان لذت ببرم.
نمی خوام غرق کتاب «غرق در نور» بشم چون احساس می کنم هنوز خیییییلی نعمتها مونده که سپاسگزارش نبودم. خیلی تجربه ها مونده که از سر نگذروندم. من آماده رفتن نیستم.
اما تو رو نمی دونم…
با این حس قوی که داری….
خدا خودش بهتر می دونه.
خدایی که وقتی بچه بودم و پرسیدم خدا چیه، بابام بهم گفت خدا یه نوره.
بله یه نوره که وقتی باند رو براش مهیا کنی فرود میاد و می شینه تو قلبت.
ولی وقتی غرق در نور بشی بغلت میکنه و با خودش می بره.
منم نمی دونم چی نوشتم.
فقط می دونم باید به نوع درخواستهام آگاه بشم. ببینم آیا واقعا می خوامشون یا نه.
ای اهل ایمان! اگر از کافران فرمان برید، شما را به گذشتگانتان بازمی گردانند، در نتیجه زیانکار خواهید شد.
بَلِ اللَّهُ مَوْلَاکُمْ ۖ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ ﴿١5٠ آل عمران)
بلکه خدا یار و سرپرست شماست؛ و او بهترین یاری دهندگان است.
=====================================
سلام به سعیده ی قشنگم ،سلام به رفیق نازنینم
سلام به نازنین سعیده ی توحیدی
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله برای تو رفیق دلبر!
خدا میدونه چه اشتیاقی دارم برای نوشتن این پاسخ برات …قرار بود بهت زنگ بزنم نه ؟! میدونی که فرمون دست قلبمه،همون قلب داره میگه الان وقت هم صحبتی با سعیده جانه،اما نه با تماس تلفنی،با تلگراف …
همین الان از یک پیاده روی فوق العاده با پدر و مادرم در هوای چیلی،تو جاده ناهارخورانگرگان، وسط برگ های زرد و قرمزی پاییزی برگشتم …بینهایت حالم خوبه و قلبم بازه برای یک هم صحبتی توحیدیِ پر از نور… پس خودت برای یک دریافت یک تلگراف طولانی آماده کن !
بریم به امید الله مهربان
سعیده جان ،من همیشه تموم تلاشم رو کردم که خودم رو در مقابل خداوند در موضعی قرار بدم که من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم و هیچ توانی ندارم و هرچه دارم از آن توعه!
همیشه سعی کردم ظرفم رو خالی نگه دارم تا آگاهی های بیشتری رو دریافت کنم …
اما در موضع مقابله با یک جهان فرضی !
اگر تموم جهان بیان به من بگن،سعیده مسیرت اشتباهه،اینجارو داری اشتباهی میری ،من به جهان میگم نتیجه هات رو بزار روی میز،من هم نتیجه هام رو میزارم روی میز …
بعد از روی نتیجه تشخیص بدیم کدوم مسیر درست تره؟!
نتیجه چی هست ؟!
سلامتی ،ارامش روح و روان ،دریافت ثروت و نعمت بیشتر و راحت تر ،ارتباط های سالم تر،قلب باز تر،احساس نزدیکی به خداوند،انس با قرآن ،دریافت الهامات ،هم زمانی های شگفت انگیز و ….
نتیجه ی توحیدی چی هست ؟!
نتیجه ی توحیدی برای من اینکه خداوند دو تا از بهترین بنده هاش رو مامور کنه بفرسته دنبال من،چون یک ماه بعد من احتیاج به دریافت الهامات دارم و قراره این الهام واضح از خواب مادربزرگ اون بنده ی توحیدی به من برسه …من هربار به این داستان فکر میکنم،واقعا از قدرت خداوند شگفت زده میشم.
سعیده جان،من که هیچی خودم از ندارم،هیچی،این هارو نمیگم برای اینکه بگم من خیییلی آدم شگفت انگیزی ام.نه اصلا.من اصلا دوست ندارم کسی بیرون ازین سایت منو بشناسه،دوست ندارم ارتباطات وسیع و گسترده داشته باشم ،اصلا دوست ندارم به شهرت برسم …
من دارم از نتیجه ی مسیری که طی کردم میگم برای اینکه از قدرت توحید ،از قدرت معاد،از قدرت قرآن بگم برات !
سعیده جان ،از خوندن کامنت های اخیرت متوجه شدم که توی ذهنت،خیلی دنبال اثبات این موضوعی که مادرت خودش با دست های خودش و فرکانس هاش مرگ خودش رو جذب کرده!
میای درمورد این موضوع باهم حرف بزنیم ؟!
چند وقت پیش یکی ازم پرسید اگر زندگی ما دست خود ماست،چطور خدا به مادر موسی میگه ما این بچه رو به تو برمیگردونیم و از پیامبران خواهد بود؟!چرا داره درمورد آینده ی موسی به مادرش خبر میده ؟درحالیکه معلوم نیست موسی چه سرنوشتی رو برای خودش رقم میزنه؟!
من به این سوال فکر کردم ولی بهش جواب ندادم! چون از نظر من اصلا اصل نبود …یک موضوعی نبود که وقت گذاشتن براش به من کمکی کنه،چند روز پیش دیدم یکی از بچه ها بازم این سوال رو توی عقل کل پرسیده …الآنم با خوندن کامنتت بهم این الهام شد بیام در حد درک خودم درمورد این موضوع بنویسم .
سعیده جان،من و شما و تموم انسان ها در بعد زمان و مکان میگنجیم.ولی خداوند در بعد زمان و مکان نیست. به همین دلیل وقتی میخواد خودشو معرفی کنه میگه من هم اولم.هم آخرم.هم ظاهرم.هم باطنم.
ما میخوایم قدرت اختیار و خلق زندگیمون رو با قدرت آگاهیِ برتری بسنجیم که اصلا از درک ما خارجه …
من میگم موسی هم میتونست به پیامبری برسه،هم میتونست نرسه.خب؟!اون قدرت اختیار رو داشت.
اما خدا چون اول و آخر و ظاهر و باطنه.
از همه چیز آگاهه،قدرتی که بعد از مرگ ما حتی میتونه سرانگشت های مارو سرهم کنه،حتی از قدرت اختیار ما هم باخبره…
راستش من از بحث های فلسفی که آخرش چیزی ازش درنمیاد اصلا خوشم نمیاد …من همیشه دنبال آگاهی هستم که بهم کمک کنه امروزم رو از دیروز بهتر بسازم.
اما سعیده جان میخوام بهت بگم به جای اینکه بخوای با قوانین این رو به خودت ثابت کنی مادرت مرگش رو،که چیزی هست که مربوط به دنیای غیر مادیه و در بعد زمان و مکان نمیگنجه با خوندن یا گوش کردن کتاب جذبش کرده …بیا اینجوری فکر کن …که زمان فوت مادرت در علم ازلی و ابدی الله ثبت شده بوده …خب ؟! اما بخاطر آگاهی های مادرت،به خاطر تلاش برای توحیدی تر شدنش…بخاطر ایمان و توکلش…خداوند اون رو به مسیری هدایت کرده که با گوش کردن به اون کتاب ها …آمادگی بهتری برای ورود به جهان دیگه داشته باشه …اون با گوش کردن به اون کتاب ها مرگ خودش رو رقم نزده …بلکه اون کتاب ها براش هدایتی بوده که قبل از مرگ به آرامش برسه و با آرامش به آغوش خداوند برگرده …
به نظرت کدوم نگاه به این داستان بهت آرامش بیشتری میده ؟!
اینکه گوش کردن به اون کتاب ها ،باعث جذب مرگ شده،یا گوش کردن به اون کتاب ها هدایتی از طرف الله بوده که مادرت با آرامش و ایمان بیشتری به سمت پروردگارش برگرده و در بهشت برین مشغول جشن و سرور وپایکوبی باشه ؟!
حالا بیا درمورد خودم باهات صحبت کنم رفیق قشنگم
ببین من زیاد میرم توی قبرستون …زیاد اونجا با خدا خلوت میکنم.زیاد به مرگ و پروسه ی مرگ و به جهان آخرت فکر میکنم … خب ؟!
اما از چه دوربینی ؟!
من با این تمرین ها ،عظمت خداوند روی به خودم یادآوری میکنم و سعی میکنم اینطوری خشوع بیشتری در مقابل خداوند نشون بدم.
همون سعیده که تو روشنایی و تاریکی میره ته قبرستون میشینه… همون سعیده مدت ها وقت میزاره به صدای استاد گوش میده،تمرین های روانشناسی ثروت رو حل میکنه ،اهنگ میزاره و میرقصه،برای آینده ش برنامه ریزی میکنه ،به نوشتن کتابش فکر میکنه،برای بهبود هرچه بهتر زندگیش تلاش میکنه …
آیا این دوتا موضوع منافاتی باهم دارند؟!
من میگم هرگز …
اگر دقت کنیم به روند فایل هایی که استاد داره این اواخر میزاره میبینیم که هم آرامش استاد بیشتر و بیشتر شده و هم توصیه ش به توحید و خشوع و تسلیم پذیری در مقابل خداوند بیشتر و بیشتر…
پس من!منِ سعیده نیاز دارم هر بار با فکر کردن به عشق خداوند ،به عظمتش،به مرگ و جهانِ آخرت،گردنِ این نفسِ سرکش رو جلوی خدا بیارم پایین و پایین تر …
چرا؟!چون شیطان هر لحظه در کمین منه که منو از سپاسگزاری و بندگی الله دربیاره …
چند وقت پیش یک آیه خوندم توی قرآن که اصلا منو دگرگون کرد… الان برات مینویسمش:
آیا به چیزهایى که خدا آفریده است نمىنگرند که براى سجده به درگاه او سایههایشان از راست و چپ حرکت دارند و در برابر او خاشعند؟
ببین داره درمورد چه قدرتی حرف میزنه که میگه حتی سایه ی اجسام در مقابلش خاشعند …
من دنبال این خشوع هستم سعیده …وگرنه همین من مدت هاست دارم روی خلق ثروت بیشتر و بیشتر فکر میکنم،تلاش میکنم،هدف دارم…
پس:
برای منِ سعیده!
این تلاش های توحیدی،این تلاش برای درک عظمت خداوند،هیچ منافاتی با زندگی در این دنیا نداره و اینجوری نیست که من ناخواسته مرگ رو طلب کنم …
من دارم تلاش میکنم طوری زندگی کنم که برای ده سال آینده م هم هدف داشته باشم و هم همزمان بدونم ممکنه یک ساعت بعد لحظه ی مرگم فرا برسه و آمادگی برگشت به آغوش پروردگارم رو داشته باشم …
سعیده ی قشنگ و نازنین من
امیدوارم این صلات من و تکرار و تمرینِ قانون و توحید ،نتیجه ی مفیدی برای تو رفیق توحیدی من داشته باشه.
خودت میدونی چقدر دوستت دارم!
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت.
بوس به کله ی قشنگ و نازنینت و قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام بر سعیده نورانی سلامی گرم از ته قلبم به تو عاشق
سعیده جانم من کامنت شما را در عقل کل سوالی که پرسیدم خداوند به چه کسانی زودتر پاسخ می دهد و شما در پاسخ به آقا ابراهیم در عقل کل را خوندم
همون کامنتی که سوره شورا 3-13 را نوشتید همون که از آشنایی و معجزات گفتید. اونجا گزینه پاسخ را ندیدم…حسم گفت از اینجا بهت سلام کنم و میخوام از معجزه آشنایی بهت بگم
یاد شعر حافظ عزیز میفتم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
سعیده جانم کامنتت را که خوندم نمیدونستم باید گریه کنم یا بخندم فقط دوست داشتم بغلت کنم ببوسمت.
خیلی وقته میخوام برات کامنت بزارم که پیدات کردم ولی هر سری ذخیره میکنم تو نت گوشیم و میگم بزار ی فرصت درست ولی ولی ولی الان وقتش بود.
سعیده جونم از آشنایی و معجزات گفتی پارسال دقیقا تو همین ماه بود که تازه قرآن را نصب کردم رو گوشیم ی خواب دیدم 3 آذر کاش میشود اینجا عکس دفترما بفرستم.
من با ی خانم تو ی مسجد بودم و قرآن را تفسیر میکردن و خانمه تو دفترش با تفسیر مینوشت و انگار ی نفر بگه تو هم بنویس مثل همین خانم ،و بعد زیر ی طاق یا سقف کوتاه گذشتیم رسیدیم به ی قبرستون خیلی تاریک و ی ردیف قبر و تهش بن بست بود با مسجد فاصله نداشت و من و خانم حلوا آورده بودیم و خانمه صدای قرآن را زیاد میکرد و من گفتم همسایه ها خوابن گناه دارن دیر وقته و میگفت نه کسی نمیشنوه و من رفتم ته کوچه ماه را ببینم و بهم گفت خودش میاد بالا نگران نباش.و تو خوابم مدام این حس بود که رو کامنت یا تفسیر سعیده بنویس و من تنها سعیده که میشناختم ی دوست چند سال پیش که خبر ازش نداشتم و تا اینکه ی مدت گذاشت و هر از گاهی تو سایت میومدم و وقتی دیدم از رفتن به قبرستون میگی دونستم خود خودتی اون خانم اون سعیده اون تفسیر اون قرآن توی توووووووووو
و با دیدن این کامنت مطمئن شدم خودتی ...
تو را خدا اینجوری با منآشنا کرد من که اصلا اون روزا شما را نمیشناختم حتی سایتم نمیومدم فقط دوست داشتم و میخواستم قرآن را درک کنم، کی کی کی اینجوری بلده کی؟؟؟؟.وقتی کامنتت را دیشب میخوندم هر آیه که تفسیرش را گوش میدادم قلبمتایید میکرد که این همون خوابه هست روش بنویس گوش کن قلبم آروم تر میشود که رو چه کسی و چه عظمتی حساب کردم،در برابر عظمت این خدا چی بگم!؟در برابر مهربونیش چی بگم!؟در برابر عاشقیش چی بگم؟؟الانم کار خودشه که اینجا آیه ها را بنویسی و یادم بیاره خدا همونیه که بلده در زمان درست خودشا برسونه…خدایی که معجزه میکنه ..حسبی الله، خدا جونم دوست دارم دردونه خودمی عشقم....
ی جایی دیگه فقط خودشا میخوای خودش هیچی دیگه جوابگوت نیست هیچی وقتی تا این حد عاشقی میبینی.
خدایا بزرگترین خواسته ام اینه همیشه عاشقت باشم همیشه دورت بگردم همیشه عاشقم باشی،همیشه حست کنم.آدم هایی از جنس خودت وارد زندگیم کن.با آدم های خوب با حال عالی ستاره بارونم کنی تو که خیلی خوب بلدی خیلی زرنگی ….
الان داریم با هم با این اهنگ میرقصیم
یکی ی دونمی عشقم
مال منی عشقم
من نمیخوام کسی جز تو بشینه تو دلم عشقم.
و مدام میگه وعده های من نزدیکه آروم باش ،مثل دیشب که رفتم باغ پیاده روی باور کن گفتم هر کس منا ببینه بگه دیونه شده یواشکی تو مسیر پیاده روی با هم تو تاریکی میرقصیدیم ، من همجا خدا را دیدم همجا تو رقص تو گریه هق هق از دوری، تو حرف های تو(سعیده) تو تک تک کامنت دوستان ،تو هدیه خواهرم تو نگهبان مهربون خونمون تو ریسه های نور تو باغ،تو ستاره پر نور تو درخت مجنون و چرخیدن زیرش و لمس ریسه هاش تو صورتم ،تو ماهی که هی کامل میشه،تو آسانسوری که درش بازه وقتی میرسم،تو بوی رز دیدمش،تو سلام پر شوق پاکبان باغ ،تو بارون و قدم زدن با خودش زیر بارون……
سعیده جونم دوست داشتم فقط بهت بگم پیدات کردم و خدا به هزاران راه دستاش را نشون میده،معجزهایی که تمومی نداره وقتی فقط از خودش بخوای…..ممنونم بابت اینکه از نور قرآن نوشتی پیام عشق شدی عزیزم..وسط قرآن و تفسیرات برای منم نور دعات را بفرست مهربونم ...
سعیده جونم نور عشق خودم دوستت دارم خیلی خوشحالم از بودنت از اینکه پیدات کردم از شیراز تا خود خودت میبوسمت.
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود. (82)
بسم ربک شهدا و صدیقین
پیوست شود به پیام قبلیم
سعیده جانم از ی قبر به قبرستان پیام میفرستم صداما داری اینجا غروب به وقت اذان وسط باران نمنم وسط سوره یس وسط ی جنگل کاج وسط ی بهشت،وسط گل های نرگس وسط ی عالم نور روی سکو وسط ی عالم حال و هوای که نمیدونم اسمش چیه نصفت رو زمینه نصفت تو آسمون نمیدونم اسم این حس چیه ؟؟؟دلم پر کشیدن میخواد ولی جسمم اجازه نمیده تا بر دوست تا دیدن یار…
ولی من از ی قبر نه قبرستون میخوام برات داستان آشنایی دیگه ای را بگم ،وقتی از قبرستون میگفتی حال و هواشا درک نمیکردم اصلا چطوری میری نمیترسی تو تاریکی حتی تو خوابمم ترس داشتم و اینکه از تشیع میگفتی و حال هواش ....
تا اینکه شهادت فاطمه شد (15 آذر ماه 1403 )خونه ما روبرو ی باغ بی نهایت بزرگه و ی باغ تفریحی تا چشم کار میکنه سبزه و رنگ رنگی هست صبح روز شهادت با صدای تبل و شیپور و ی ساز خاص دمام (سرچ کن کوش کن دقیقا حسشا دریابی) آمدم لب پنجره روبرو باغ دیدم بله ماشین های خاصی آمدن و بااحترام زیاد و همه یعنی هزاران هزار آدم تو صف گفتم چه خبره اینجا امکان نداره همچین مراسما جز بزن و رقص ی چند دقیقه وایسادم دیدم ی تابوت پر از گل از ی ماشین سفید پیاده کردن ببرن داخل اون حس تابوت که میگفتی آمد جلو چشمام و اشک میرختم که نکنه فرصت من تموم بشه و عشق خدا را یادم بره ، نکنه هدف خلقتم را ندونم.
فقط،میگفتم خدایا میخوام روزی که امدم نورت تمام وجودم را بگیره ،کلی منتظر وایسادم که بیان تابوت را ببرن مکان خاص شهر خاکسپاری کنند دیدم نیمدن و رفتم به کارام رسیدم .
عصرش آمدم پیاده روی دیدم بله بله بله جایی که اصلا امکان نداره وسط یکی از میدانهای و روی سکویی نزدیک مسجد باغ قبر شهید گمنام نوشته با گل و …..میدونی میخوام چی بگم خدا چیکار کرد ؟
منا آورد سر قبر نزدیک ترین جا به خونم وسط نور وسط جنگل ….که من نترسم ولی تجربه کنم ،امروز آمدم غروب سر اذان پیشش و سوره یس خوندم طبق ی هدایت خاص و با فاصله کم روی صندلی دارم برات مینویسم ،حالا مراقبه من و حرف زدنهای طولانی با خدا شده سر قبر این شهید نمیدونم چه پیامی برام داره ؟!
فقط میدونم ی کار غیر ممکن اتفاق افتاده
فقط میدونم ی کن فیکون اتفاق افتاده
فقط میدونم ی حس خاص داره مکان
فقط میدونم باید تسلیم باشم
فقط میدونم حسم با خدا تو اون مکان چند برابره
انگار ی خلوت خاص ….
سعیده جان ی وقتایی فقط گیچی منگی نمیدونی چرا یهو اینجایی نمیدونی پیام چیه؟؟؟نمیدونی در برابر عظمت خدا چیکار باید کنی؟و این که این آشنایی ها چه پیغامی برات داره و قراره تو را به چه درکی برسونه ……
سعیده جونم کمتر از ی ماه این متن را میخواستم برات بفرستم ولی وقتش نبود تا امشب تا امروز که ی سری ی سری حرفا با خدا زدم که نمیدونم از چه راه و چه مسیری قراره جوابها بهم برسه…
فیروزه …فیروزه عزیزم …پیغامت در حالی به دستم رسید که مدت کمی که از مراقبه ی آرامگاه …با سوره ی یاسین برگشتم …
و بعد همونجا به سوره ی سجده گوش دادم …کنار یک قبر تازه دفن شده…بهش گفتم اگر تو دستمو نگیری،من با اونیکه اون پائینه هیچ فرقی ندارم…یک چیزی بگو … یک حرفی بزن …یک پیغامی بفرست …
پیغامش رسید فیروزه…پیغامش رسید بازم از دستان نازنین تو…
فیروزه جان،من به کامنت اولت همون موقع پاسخ دادم …اما ندا اومد کامنتت رو حذف کن …الان وقت پاسخ نیست …من چه قدرتی داشتم بهش بگم نه…پاکش کردم …
اما پاسخی که برات نوشتم رو توی نت گوشیم نوشته بودم و هنوز دارمش،کپی میکنم زیر همین کامنتم …
فیروزه قبل اینکه کامنتت بیاد ،هدایتم کرد به توحید عملی١٠،داشتم بهش گوش میکردم،استاد گفت و ما رمیت اذ رمیت یادت نره هیچ وقت یادت نره، فیروزه هدایتم کرد به این کامنتی که الان لینکشو میزارم برات.ااین کامنت برای ولین باری که رفتم توی قبرستون تاریک نشستم و باهاش حرف زدم.
دقیقا قبل اینکه نقطهی آبی تو برام بیاد ،آوردم سروقت این کامنتم!
بعد کامنت شما اومد !
فیروزه تو با من چی کار کردی دختر ؟!
فیروزه ،به عظمت خودش قسم،اون مارو میبینه،اون مارو میشنوه،اون اول و آخر و ظاهر و باطنه،فیروزه اون میگه به مشرق و مغرب رو کنی منو میبینی….فیروزه همه چیز اونه…هیچ سعیده ای وجود نداره،همه چیز اونه،همه چیز اونه،همه چیز اونه ….به الله ای که میپرستم قسم میخورم ،به قدرتی که بعد از مرگم سرانگشت های منو رو سرهم میکنه قسم میخورم،من هیچی از خودم ندارم،هیچی فیروزه …
من کجا و قرآن کجا ؟!من کجا مراقبه تو قبرستون تاریک کجا؟!من کجا فکر کردن به آیه های قرآن کجا ؟!من کجا و این همه عزت و احترام و عشق کجا ؟!
فیروزه من از فشار جریان هدایت توی کامنتت،چندبار سرم گیج رفت …میدونی چرا ؟!
امروز صبح توی تمرین ستاره قطبیم نوشتم خدایا من یک پیغامی میخوام که بدونم فقط و فقط و فقط میتونه کار خودت باشه …
امشب از مراقبه همیشگیم برمیگشتم …بهش گفتم استاد میگه اگر حضرت موسی باهات حرف زده،پس حرف زدن باهات امکان بپذیره،یک چیزی بگو ،بگو که منو میبینی،یک نشونه ای از خودت بهم بده..
فیروزه ،نور خدارو برام آوردی،خدا تموم زندگیت رو پر از نور کنه ….
دیگه نمیدونم چی بهت بگم،اصلا نمیدونم چی گفتم…فقط در قلبم قدرتی احساس میکنم به وسعت کهکشان ها …که با هیچ چیز عوضش نمیکنم ….هیچ چیز …
خدایا صدامو میشنوی؟!
سرم رو جلوی خودت بیار پایین و پایین و پایین تر ….همین ….
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.»
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم
سلام بر سعیده نورانی
سعیده سعیده عزیزم وقتی نقطه ابی رسید از ارسال ی ساعت فقط گذشت دقیقا مثل پیام اولی که برات فرستادم خدا به عظمتت به سمیع و بصیر بودنت به یکی بودت خودت یاریم کن …
اول اینا بگم دیشب تو مسیر قرارم کلی با خدا حرف زدم که ذهنم جواب میخواد سرم از سوالات ذهنم سنگینی میکنه کاری کن،گفت فردا ساعت 1 بیا آرامگاه دفتر و خودکارم بیار گفتم چشم بدود بدو رفتم…
من فایل کلید اجابت دعاها را چند روز پیش دانلود کرد ه بودم ولی مدام میگفت الان گوش نده بزار بهت میگم رسیدم سر قرار (قبر شهید) گفت فایل را پلی کن ..
ی جاهایی نتونستم بشینم بس جوابها بود راه میرفتم تا قلبم واینسه فقط بدو بدو رفتم که خودما برسونم ی جایی کسی نباشه نتونستم دور تر برم وسط ی محوطه بزرگ رو چمن سبز روشن سجده کردم که بگم من من هیچم هیچ ….منا قبول کن برای بندگیت….بزار مسیر عشقتا بیام…
من فقط تنها کاری که میتونم تو زندگیم انجام بدم که درخواست کنم و سجده کنم همین همین …..بقیش با تو هست
خدایا نمیگی از ذوق زیادی از شوق زیادی یهو ذوق مرگ بشم..… الله من رب من فرمانده جهان پادشاه عالم و یکی ی دونه عالم…..
همینجوری که ادامه سوره یس را تو مسیر گوش میدادم برگشتم خونه ….
پیامت سعیده
فیروزه …فیروزه عزیزم …پیغامت در حالی به دستم رسید که مدت کمی که از مراقبه ی آرامگاه …با سوره ی یاسین برگشتم
قبل پیامت کلی با خدا حرف زدم تسلیم شدم که از من کاری برنمیاد…
گفت اهنگ را قطع کن هیچی گوش نده رفتم تسبیح رنگ رنگیم را بعد مدتها آوردم،از دیروز تا حالا فکر کنم 5 بار فقط این آیه از آدم ها و راهای مختلف به من رسید و فقط گفتم حسبی الله و نعم الوکیل ی دور تموم شد فقط تکرار میکردم تو برای من کافی هستی خدا کارم را به خودت میسپارم رب جهان و عشق جهان و هماهنگ کننده تویییی صداما داری....
و اهنگ را پلی کردم چرخیدم بلند بلند میخوندم
امدی تا بره فصل دیونگی
شدی آرامش کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانه است برام
آرزوهام از کی به جز تو بخوام
یهو نقطه آبی را دیدم …..
از قرآن پر نورش از شعر از فایل توحیدی استاد بر من بارید بارید بارید ……دوباره منا به سجده و هق هق انداخت …..آگاه، دانا،سمیع ،بصیر…..
دیگه کجا برم
دیگه از کی بخوام
من همینجا میمونم پیش خودش
سعیده جانم میدونی چرا بار اول بهت گفته پاکش کن چون که پیام بعدی من در مورد اولین بار آرامگاه رفتن بوده که ی ماه بعدش بوده اون از قبل تمام شرایط و جوابهای منا داشته فقط باید زمانش میرسیده …..میدونی چیکار کرده…….؟؟؟ میدونی چطور هماهنگ کرده ؟؟؟
من دستام را تو دست کم کسی نزوشتم ..من قدم زدنهام ،حرف زدنهام با کم کسی نیست ..من کمکسی را وکیل خودم نکردم. ..پادشاه جهان رب جهان…کسی که عظمتش مرا به سجده میندازه ....
سعیده جانم از خدا و از تو سپاسگزارم که دستای خدای منی،از تو سپاسگزارم که نور خدای منی،از تو سپاسگزارم که پیغام رسان خدای منی…انشالله رب جهان چنان قلبت را نورانی کنه که فقط سجده کنی..
سعیده جان اونجا گزینه پاسخ نداشت پس قرار اول برقراره…
میبوسمت سعیده عزیزم….
خدایا من را در برابر خودت شاکر و خاشع و متواضع کن …
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود. (82)توبه
بسم ربک شهدا و صدیقین
پیوست شود به کامنت قبل با ی عالم نور قرآنی برسه دست سعیده.
سلام بر سعیده نورانی
سعیده جونم صداما داری صداما داری از همون قبر شهید همون کن فیکون که خدا انجامش داد اینجا وسط سکو هستم زیر نور سبز و لامپ های رنگ رنگی وسط مه عودها وسط اهنگ شاد شاد وسط ی عالم گل نرگس که بوش دیونت میکنه وسط نقل و شیرینی و جشن وسط ماه کامل بالای سرم و ی رقص دو نفری یواشکی با خدا با اهنگ وقت مدد است بسم الله من عاجزم از جهان وقت مدد است بسم الله نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ بسم الله
فقط میخوام بگم خدا به وعدهاش عمل میکنه ، خدا خدا خدا از تمام دنیا تو را ما را بس… فقط تجسم کن تجسم کن اینجا مهمونی خداست اینجا کسی زمین و آسمون ها را به عشق ما آفریده….
فقط میخوام بگم دستاش دستاش بالای همه دستاست او او او عشق جهان است او هماهنگ کننده همچیز است همچیز همچیز ،
ای آگاه من
ای شنونده من
ای به وجود آوردند شادی و حال خوب
ای دگرگون کننده حال
ای همیشه آگاه و زنده
سعیده جونم من از تمام قرآن همین را درک کنم برام کافیه که مدیر و عاشقی مثل خدا دارم و خدا برام کافیه..از صبح میگه بابا بسپار به من رها کن من هستم ….
سعیده جونم حسبی الله و نعم الوکیل میدونی یعنی چی یعنی عشقت ناراحت میشه وقتی دعوتت کرده مهمونی همش وسط مهمونی بلند بشی داد بزنی کی برای من غذا میاد کی آب میاد کی و…..میگه با عزت ،خودم برات همچیز میارم تو وقتی گفتی من کافیم یعنی من تمام کارها را میکنم نگران نباش …وقتی میگی حسبی الله یعنی همه حذف همه ،خودم میبرمت بالای مهمونی خودم منو کامل را میرسونم دستت که خودت انتخاب کنی…تو تمام عشق منی…منو من فرق داره ….ایمان ایمان تا نشون بدی کافیه…اینجا ایمانت را نشون بدی دنیای درونت را نشونت میده…
اینجا من مدیرم من من دیگه خودم با عزت همه را میارم سمتت همه برای تو کار میکنند همه دستای من میشن برای تو پس اجازه بده خودم کارهات را بکنم خودت را کوچیک نکنیا دست و پا نزن تسلیم باش تسلیم باش خودم سر وقت انجامش میدم….
وقتی رو من حساب کردی برای من زشته بری به کسی رو بزنی و خودت بخوای حلش کنی چون
منم خدای عظیم
منم خدای کریم
منم خدای رزاق
منم خدای وهاب
منم خدای رحیم
منم خدای رحمن
منم خدای حی
منم خدای قیوم
منم خدای سمیع
منم خدای بصیر
منم خدای عاشق
منم خدای جبار
منم خدای وکیل
سعیده جانم صداما داری صداما داری حسبی الله خودش کافیه خودش کافیه ،این جمله مرده زنده میکنه .
سعیده جونم ما دعوت شدیم به مهمونی که صاحبش خداست و فقط دلش میخواد ما برقصیم و بخندیم و دستامون تو دستاش باشه …حساب ما با خداست.اگر شاد نباشیم و نرقصم خودمون مسئولیم و کوتاهی کردیم و عظمت رب را ندیدیم....
سعیده جونم میخوام با این داستان کامنت را تمام کنم و طولانی نشه…
چند روز پیش کار اداری داشتم تو دفترم نوشتم حسبی الله را امروز نشونم بده امروز کارام با تو الله رفتم بیرون خانم مدراک را گرفت گفت این سایت خیلی وقتا قطع هست رفتم برگشتم که وصل بشه گفتم حتما خیری هست
برگشتم گفت قطع بشه وصلش معلوم نیست به خانم گفتم بزار ی فوت بفرستم کار کنه خندید ،داشتم قدم میزدم جلو باجه ها یهو ی تابلو فیروزه ای پر رنگ شد برام نمیتونستم تشخیص بدم چه آیه ای هست چون خطش تو هم بود فقط عکس گرفتم از دور و فقط حسبی الله را توش میدیم آمدم نشستم ایه را سرچ کنم خانمه صدام کرد نمیشنیدم داشتم سرچ میکردم پیغام عشق را ببینم خانم گفت خانم فکر کنم باید شنبه بیاید تو دلم گفتم من امروز باید کارم بشه الان پیام فرستاد ….آیه این بود…
و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است، [و] خدا فرمان و خواسته اش را [به هر کس که بخواهد] می رساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است. (3)
یهو خانم کناریش گفت وصل شد بدو خانم بهش گفت نوشته هزینه هم نمیخواد دوباره پرداخت کنه ،گفتم من که گفتم کارم انجام میشه یهو گفت پس خیلی طول میکشه تاییدش بیاد باز میفته ی روز دیگه گفت البته دیگه با گوشی میتونی ثبت کنی نیاز نیست بیای ،تا آمدم بیرون پیام ثبتش آمد…آره اون روز خدا را با خودم بردم گفتم تو بلدی تو میتونی الله بسم الله نشونم بده ، با مدرک با نوشته کتبی به من نشون داد هستم همچی با منه سایت چیه و ….مدیر عالم کنارته خیلی خوشحال بودم نه فقط بخاطر انجام شدن کارم بخاطر اینکه از ایمانم در مقابله این همه نه نمیشه کوتاه نیمدم و جوابشم گرفتم.
خداوندم من شهادت میدم که تنها رب، تنها قدرت، تنها یاورم تنها رفیق تنها عاشق جهان توییی و بس،و منم فقط از تو میخوام و بس و تو برای من کافی هستی پس کارهام با تو ،چتر نجات ها را بفرست ،مقربین درگاهت را بفرست،و باران رحمتت را ببارن بر وجودمون و عاشقمون کن …
خداوندم من را در مسیر عشق خودت بپذیر من آماده ام .
سعیده جونم امروز از صبح حالم دگرگون بود بعد مدتها سوره
یس تو باغ وقت پیاده روی گوش دادم وقتی آمدم پیامی که ی ماه هست چند بار برات ارسال کردم و حذف کردم را تونستم کامل کنم و بفرستم نمیدونم چه رازی درون سوره یس هست، دوستت دارم میبوسمت عزیزم به نور آسمانها و زمین میسپارمت.
سلام و درووووووود و رحمت و برکت رب العالمین به سعیده جان عزیزتر از جان و نورانی. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین وصل باشی. در راستای پاسخگویی به کامنت دوستان و سپس خزیدن به درون غار میخوام انتقام کامنت دومت رو بگیرم و کامنتتو جواب بدم. زیبایی جریان هدایت ، شما از خونه مادر بزرگ این کامنت رو نوشتی و منم امروز خیلی اتفاقی و خیلی هدایتی اومدم خونه مادرم. جات خالی یه چند دقیقه ای هم گوشه باغچه نشستم کنار جوجه های کوچیک شون که به تازگی اومدن اینجا.
یه زمانی بود حیاط و باغچه مادرم اینا 7-8 تا مرغ و خروس داشتن ولی هر وقت که صدای خروس بلند میشد باعث اعصاب خوردی من میشد، الان دیگه فکر کنم 2 تا مرغ و یه خروس دارن و چندتا جوجه. توی اون زمانی که کنار باغچه نشسته بودم خیلی حس خوبی داشتم. حسی شبیه سریال زندگی در بهشت و فایلهای سایت. حسی شبیه همون مراقبه های استاد با جریان زندگی در بهشت.
این تغییر دیدگاه هم بخاطر تاثیر سریال زندگی در بهشت بوده.
—————————————————————————
و بعله دیگه اینقدر توی فرکانس خوبی هستی که هدایت قرآنی کامنتت ماجرای رسالت موسی ست. یه لحظه فضا رو تجسم کن، موسی و خانواده اش توی دل تاریکی و سرمای شب توی بیابون بودن. نه چادر مسافرتی داشتن نه تراک کمپری بوده ، وسط دشت باید استراحت میکردن. هم سرده و هم تاریک و هم ممکنه از دور دست صدای گرگ و شغال بیاد که آدم می ترسه… وسط تاریکی یه نور توی افق میبینی. اون دیگه فقط یه نور نیست، یه امیده، یه هدایته، یه حس خوبه، یه احساس امنیت، یه چیزی شبیه آخیییییشششش بالاخره رسیدیم یه جای امن. و وقتی بری خود رب العالمین صدات بزنه: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» چه لحظه قشنگیه ، چه حس خوبیه، چه احساس آرامشی داره. به موسی میگه کفشت رو از پات دربیار یا اصطلاحاً وابستگی هات رو رها کن. اون لحظه آدم یاد این غزل حافظ می افته.
«صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است ؛ وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است»
«از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش میشود ؛ آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است»
«ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد ؛ ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است»
—————————————————————————
سعیده جان، لطفاً کم لطفی نکنید، هم من و هم همه دوستان توی سایت از کامنت های نورانی شما لذت میبریم. من کامنت های شما رو تحمل نمیکنم، باهاشون زندگی میکنم. این کامنت ها صلات و مدار بندگی خداست.
من خدا رو شاکرم بخاطر هر کامنتی که از شما و از بقیه دوستانم توی سایت دریافت میکنم ، برای این پاسخهایی که زیر این کامنتم اومد، سجده شکر کردم و گفتم خدایا اعتبار اینها همه با شماست، خدایا تو اسم بنده ت رو به نیکی سر زبون بهترین بندگانت قرار دادی. خدایا بخاطر حضور این انسانهای عزیز شکرت.
یه گریزی زدی به فرود و اجازه فرود توسط برج مراقبت ، وقتی هواپیما میخواد فرود بیاد برج مراقبت ازش میپرسه آیا با منطقه آشنایی داری یا اولین باره که به این فرودگاه پرواز داری. اگه بگه آشنایی دارم که شاخصهای فنی باند رو براش میخونه و بهش میگه باند شماره فلان آماده فرود شماست یا بهش میگه برو یه دوری بزن و استندبای باش تا باند خالی بشه. اگه خلبان بگه با منطقه آشنایی ندارم براش یه سری شاخصها رو میخونه، میگه از اینجایی که هستی اینقدر برو جلو، اینقدر گردش کن به راست یا چپ ، اینجوری و وقتی رسیدی به فلان نقطه باند رو روبرت میبینی.
یه وقتایی حس میکنم خداوند از ما اجازه فرود میخواد، اجازه هدایت میخواد، من بهش میگم نه من آمادگیشو ندارم ، نه به زبون ،با رفتارم. همون جمله ای که ابراهیم جان توی کامنتش نوشته بود. خداوند خیلی برای حریم بندگانش حرمت قائله، تا اونقدری توی کار ما دخالت میکنه که ما بهش اجازه بدیم. ظاهراً به زبون توی بیسیم میگم You’re clear to land. ولی وقتی خلبان ارتفاع کم میکنه توی ثانیه های پایانی Touch and Go میکنه . میبینه باند مناسب فرود نیست.
من خودمو میگم. هنوز اونجوری که باید تسلیم نیستم ، خاضع نیستم ، عبد نیستم.
سعیده جان ، حق با شماست، منم بارها تجربه اش کردم، یه وقتایی دلم میخواد بشینم با خدا حرف بزنم. باورت میشه یه وقتایی بی مقصد توی خیابون ها رانندگی میکنم، هندزفری میزنم و گوشی رو میذارم بین فرمون ماشین. و یه جوری وانمود میکنم با تلفن دارم حرف میزنم درحالیکه توی تنهایی خودم دارم با خداوند گفتگو میکنم. یا وقتی میرم توی دل طبیعت از تپه ها میرم بالا و میرم و میرم یه جای ساکت و خلوت، تا باهاش حرف بزنم. اگه یکی بهم بگه دیوونه شدی من میگم این دیوونگی هم عالمی داره. یه وقتایی دلم میخواد مثل موسی صداش بزنم خدایا أرنی، حتی اگه با صاعقه بزنه بگه برو رد کارت بچه پرو.
بینهایت تحسینت میکنم بخاطر این این ارتباط قلبی و این احساسات توحیدی و شفافیت و نورانیت قلبت. کاش منم بتونم توحیدی تر و متواضع تر باشم.
حس میکنم جریان هدایت استاپ خورده و دیگه حرفی برای گفتن ندارم. امیدوارم هر دو کامنتم که برات فرستادم تایید بشه. اگه شوخی کردم یا توی کامنت شلنگ تخته رفتم منو ببخش.
یه وقتایی میگم دلم یه گفتگوی توحیدی میخواد، بعد میبینم از درون دلم تنهایی میخواد. خلاصه سر این دو راهی موندم و یه سرعت گیر درست کردم سر راه جریان هدایت.
برات از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و رحمت و برکت میخوام. بینهایت ارتباط قلبی. بی نهایت ثروت.
از خداوند برات خودش رو میخوام.
تسلیم بودن رو ، خاضع بودن رو متواضع بودن رو .
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده جان.
دوست توحیدی عزیز چقدر از کامنت هات لذت می برم و دری برام باز میشه از آیه های که می نویسی از بودنت ممنونم از صداقتت از یکتاپرستی که قلبت نور خداست انسانهای شریفی مثل شما بودنتون برکت نوره عشقه همیشه در پناه خداوند باشید بدرخشید چقدر خوب هدایت شدی روی خودت کار کردی تحسینت میکنم افتخار میکنم دوستانی مثل شما دارم و هر کامنت نوری در زندگی منه امیدی در آینده منه و چراغ راه هدایت ام میشه به سوی خداوند وقتی از خداوند میگید قلبم باز میشه نورانی میشه بیشتر رب ام را می شناسم بیشتر باش دوست میشم
سلام و دورد بر دوست عزیز و هم فرکانسی و هم مسیر جناب آقای حمید امیری Maverick
خیلی خوشحالم و خدواند رو بسیار سپاسگزارم که در این مسیر و این سایت بزرگ به وسعت جهان با دوستانی مثل شما و استاد عزیز هم مسیر هستم و از خوندن نظرات شما انرژی میگیرم و تامل و تفکر میکنم
بابا جناب امیری دمت گرم چه کامنت عالی و پر از درس و نکته های طلایی
از شما بسیار سپاسگزارم که وقت میزارید و کامنت مینویسید اونم نه چند خط بلکه یک صحفه طولانی
نمیدونم چقدر زمان برد که این کامنت پر مفهوم و پر نکته رو نوشتید ولی من فکر کنم از حدود ساعت 20:30 تا الان که ساعت 23:15 دقیقه هست نزدیک به 3 ساعت کامنت شما دارم میخونم و نکته هاش رو یادداشت میکنم و تامل میکنم و فکر میکنم و بعضا اقدام میکنم
اعمال شیطان: مقایسه، مقصر دونستن دیگران، کمبودوعجله، ترس، غرور حسادت، حرص نتیجش میشه احساس منفی که مساوی با اتفاقات منفی
راه مقابله با شیطان و درمان خودمون: تقوا که همون کنترل ذهنه سپاسگزاری از خداوند….
اینجا خوندن کامنت رو متوقف کردم شروع به فکر کردن کردم که آره منم چقدر خودمو با دیگران مقایسه میکنم به خاطر همینه که اگه اسم شخصی از کسانی که میشناسم رو میشنوم که فلان کار رو کرده سریع با جبهه گیری قصد تخریب و بی ارزشش کردنش رو دارم و شروع کردم به نوشتن شکرگزاری (به خاطر همین خوندن کامنت طولانی شد) شکرگزاری از همه کسانی که اونا رو مقصر میدونستم در هر زمینه ای از پدرومادرم شروع کردم شکرگزاری کردن تا عابرین رهگذری که نمی شناسمشون اوووو چقدر من خودم رو با دیگران مقایسه میکنم و اوووو چقدر دیگران رو مقصر میدونم
خدایا کمکم کن که مسیرم رو در راه توحید و یکتاپرستی و مهربانی و ارزشمندی درست قدم بردارم و بتونم باورهامو تغییر بدم
احساس ارزشمندی چقدر خوب نوشتید ارزشمندی بوسیله کلمه طیبه و عمل صالح برای هم تیمی شدن با خدای مهربان و بخشنده، خدایی که جلوی دروازه خالی حریف پاس میده ما گل بزنیم که گل بنام ما ثبت بشه و خودش برامون کیف کنه و میگه تبارک الله برو حالا آماده شو برای هت تریک و هت تریک و هت تریک … تا آخر عمر… و با این گل زنی هامون ما کیف کنیم و بشیم آقای گل کائنات احسن الخالقین و کفشهای خدا رو وسط زمین نه بلکه هر لحظه به نشونه تشکر واکس بزنیم و سپاسگزارش باشیم و بگیم الحمدالله رب العالمین و بعدش بهمون بگه فتبارک الله احسن الخالقین و باز ما هم با عشق بگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین خدای عزیز هم بگه ادعونی استجب لکم ما با پر رویی تمام بگیم اهدناصراط المستقیم و خدا هم پاداش بده صراط الذین انعمت علیهم کاپ قهرمانی شما
داداش گلم جناب امیری دمت گرم راهت مستدام و مسیرت هموار واقعا عالی بود
به قول استاد در پناه الله شاد باشید و سلامت و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت
سلام و درود به شما آقا سید بزرگوار. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همواره در مدار توحید و نور الهی اوج بگیرید.
حافظ شیرازی میگه «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ؛ من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم»
وقتی میبینیم پدرمون حضرت آدم این خطا رو کرده پس این یه انتظار محاله که ما خطا نکنیم، ما از مسیر منحرف نشیم. مهم اینه هر بار تصحیح مسیر کنیم. پیشرفته ترین کشتی ها و هواپیما ها که با اتوپایلوت و ژیروسکوپ های دقیق و GPS در حرکت هستند هم از مسیر منحرف میشن و بازم نیاز به تصحیح و اصلاح مسیر دارن.
هر بار ممکنه دوباره مقایسه کنیم و دوباره دیگران رو مقصر بدونیم. ولی میگم نه من الان چه فرکانسی فرستادم که احساسم منفی شد، اکی خب الان باید با سپاسگزاری برگردم بالا. پایین نمونم. در گذشته که ما قانون رو نمیدونستیم وقتی حالمون بد میشد توی حال بد می موندیم و ادامه ش میدادیم. ولی الان به محض اینکه حالمون بد بشه میتونیم کنترل ذهن رو بدست بگیریم.
از مصداق های فوتبالی آخر کامنت فهمیدم به شدت طرفدار فوتبال هستین، خداییش اطلاعات فوتبالی من خیلیییی داغونه.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی که همیشه و هر لحظه در کنار خانواده تون احساس خوب و مثبت و توحیدی رو داشته باشید و نور خداوند در زندگی تون جاری باشه.
سلام و درود به شما دوست عزیزم ، آقا جلیل بزرگوار. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
ممنونم که برام پاسخ نوشتین.
امیدوارم همیشه و هر لحظه با نور هدایت قرآن مأنوس باشید.
سالها پیش بود یه سخنرانی یه حدیثی میخوند از فکر میکنم امام سجاد (ع) که مفهوم کلیش که یادم مونده این بود: «اگه یه روزی برسه که ببینم همه مردم دنیا یهویی غیبشون زده و من تنها آدم روی زمین هستم، و فقط تنها چیزی که خدا بهم داده کتاب قرآن باشه اصلا وحشت زده نمیشم» اون موقع من درک نمیکردم یعنی چی. هنوز هم کیلومتر ها راه دارم به مدار درک قوانین قرآن برسم. ولی الان دیگه تا حدودی میتونم درک کنم اگه امام سجاد گفتن من از تنهایی وحشت زده نمیشم و قرآن برام کافیه یعنی چی. میدونم این موضوع با قوانین الهی امکانپذیره.
از لطف شما سپاسگزارم ، کامنتتون باعث شد این موضوع رو بیاد بیارم و ایمان داشته باشم به مسیر.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
امروز یک تمرینِ منطق دادن به ذهنم برای اینکه داشتن ثروت معنویه برای آقای حمید رضا نارنجی نوشتم.
بعدش احساسم منو کشوند سمت پیاده روی …و رسید به اینجا ته آرامگاه.
طبق عادتم یک گوشه ی خلوتی رو انتخاب کردم،هندزفری گذاشتم سوره ی سجده روگوشبدم و داشتم با دقت به ایه هاش فکر میکردم …رسید به سجده ی واجبش…
سرمو گذاشتم رو دستم که ذکر سجده رو بگم دیدم یک آقای مسنی لنگان لنگان اومد سمتم،حس کردم یک چیزی داره میخونه،مجبور شدم صوت قرآن رو استپ بزنم ببینم چی میگه.
حمید اون فکر کرد من سر مزار یکی از عزیزانم نشستم وشروع کرد به فاتحه خوندن …برای اینکه من چیزی بهش بدم…
هرچند که من هیچ پول نقدی همرام نبود ولی تموم مدت داشتم فکرمیکردم خدایا یعنی چی؟! چی داری میگی؟!این بنده ی خدا چی میگه؟!
بعد یک دختر دیگه سیگار به دست داشت رد میشد،این بنده ی خدا دید از من صدا در نمیاد رفت سمت اون.
شروع کرد برای مردگانش آمرزش خواستن،بعد هم گفت اگر میشه یک کمکی به من بکن.
دختره هم گفت شرمنده من پول نقد همرام نیست.
اونم گفت اشکال نداره،اگر سیگار اضافه داری بده!
دختره هم براش یک سیگار دراورد وروشن کرد و داد دستشو رفت واونم کلی تشکر کرد و برای مرده هاش طلب آمرزش کرد.
اون دو نفر رفتند!!!!
ومن همچنان عین بزغاله ی استاد،نشستم اینجا روی زمین ودارم فکر میکنم …فکرمیکنم…فکرمیکنم…
واقعا ما چرا یکم بیشتر قدر خودمون رو نمیدونیم؟!چرا یکم بیشتر احساس لیاقت نمیکنیم؟!ما این همه ویژگی مثبت داریم،این همه باور توحیدی داریم،این همه توی راه موفقیت و بهبود شخصیت و قرآن وتوحید قدم برداشتیم…
چمونه فکر میکنیم باید حتما یک کار خاصی بکنیم تا لایق دریافت ثروت ونعمت بشیم؟!
چمونه فکر میکنیم باید حتما یک زجری بکشیم تا یک نعمت درست حسابی بهمون داده بشه؟!
چمونه که فکر نمیکنیم همینجوری که هستیم کافی هستیم ؟!
چرا انقدر نسبت به خودمون بی رحمیم؟! چرا ؟!
نامبرده نشسته وسط آدم هایی که سال هاست مردن…و فکر میکنه…فکر میکنه…فکرمیکنه….
از بی عقلیونادونی واحساس نالایقی خودم به رب پناه میبرم که خودش منو از تاریکی های نفسم نجات بده…
سلام و درود فراوان به سعیده جان نورانی پروردگارم ، سلام و درودی با کلی الف و واو اضافه و طولانی. کاش میشد به کامنت ها یه فایل عکس یا ویس هم اتچ کرد (سلطان تمرکز بر حاشیه و دوری از اصل)
حالت چطوره رفیق قدیمی…؟
امیدوارم که حال دلت عالی عالی عالی باشه و قلب نازنینت همواره به نور هدایت رب العالمین و با آیات قرآن روشن و نورانی باشه.
سه تا اتک کامنتی زدی یه کامنت فوق العاده هم پاسخ دادی به خانم رضایی. خلاصه اینکه یه کم خویشتن داری کن تا من فرصت کنم انتقام کامنت هات رو بگیرم. این اولین کامنتم بود در پاسخ به سومین کامنت شما. دیشب داشتم یه کامنت برات مینوشتم که نمیدونم چی شد کامنتم پرید و خلاصه بقول رضوان قهر کردم. ولی الان که فکرشو میکنم میبینم همون بهتر که پرید، همونی که اتفاق بیافته خیره، چون فرکانس این کامنتی که اول صبح دارم برات مینویسم خیلی مثبتتر از اون کامنت آخر شبی هست.
—————————————————————————
سعیده جان واقعاً حق با شماست که ما قدر خودمون رو نمیدونیم . و بقول استاد : «دنبال این خورده نون ها از دست مردمی؟ گنج ها دست اونه ؛ جات که رودخانه نیست ، جات اقیانوسه» جا داره در مورد این قدر ندونستن اول انگشت به طرف خودم بگیرم.
صبح که بیدار شدم و گوشی رو چک کردم یه نوتیفیکیشن از اپلیکیشن قرآن دیدم که آیه 3 سوره طلاق نوشته بود.
ببین حتی اینو بگم نه تنها خداوند رزق ما از پیش میفرسته از جایی که فکرشو نمیکنیم(قبلاً یبار مثال تولد نوزاد و شیری که قراره بخوره رو توی کامنت برات نوشتم) بلکه وقتی بیدار شدم ذهنم درگیر یه موضوعی شد که خب دو هفته رست من تمومه، و بخاطر فلان شرایط وقت نکردم فلان موضوع رو انجام بدم و بعدش دیدم این آیه روی گوشی ارسال شده. این نوتیفیکیشن رو نمیدونم دیشب چه ساعتی روی گوشیم اومده ولی آخر شب که گوشی رو گذاشتم نبود. ولی صبح که چک کردم اینو دیدم. دارم میگم پسر نگران چی هستی؟ بقول خودت سعیده جان «کجا دنبال چی بگردم؟» که حتی قبل از اینکه سوالی ذهنم رو درگیر کنه پاسخش از سمت خداوند برام فرستاده شده. پاسخ به سمت من اومده بجای اینکه من فکر کنم چطوری به پاسخ برسم.
این یعنی آقاااااااااااا فرمون دست منه برو حالشو ببر بیخیال باش. هر چیزی به وقتش اکی میشه بنده من. خودم برات درستش میکنم. به وقتش یه زمانش به تکاملش.
مترجم بزرگوار عبارت «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» رو ترجمه کرده ( [ ﻭ ]ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ] ﻣﻰﺭﺳﺎﻧﺪ) ولی برداشت من درک قانون تکامل بود. اینکه امر الهی در هر موضوعی به تکامل میرسه، در هر مداری به اندازه تکامل اون موضوع به انسان عطا میشه. (ترجمه مترجمان حس گزینشی بودن از سمت خداوند رو به آدم میده، خدا اگه دلش بخواد میده ، دلش نخواد نمیده )
چند روز پیش بود رفتم توی دل طبیعت با ماشین. یه بنده خدایی رو دیدم با تویوتا هایلوکس اومده بود، و من با پژو ، یاد ماجرای استاد افتادم که با موتور رفته تو جاده که بره شمال تفریح کنه ، لذت هم میبرده ، خلاصه ش اینکه من با پژو رفتم آفرود یه جاهایی بود که قاعدتاً باید گیر میکردم ولی ماشین خودش میرفت، میگفتم خدایا شکرت که ردش کردی برام. من اینجا گیر کنم تنهام ، ولی تویی که داری مسیر رو بهم نشون میدی. چرا این رو گفتم ، باز برگردم به همون موضوع تکامل، اونجایی که باید من فلان مدل تراک کمپر رو داشته باشم که برم توی طبیعت و صبر کنم تا وارد زندگیم بشه، یا نه ، با همین سلطان بریم فعلاً خوش بگذرونیم تا مدارهای بالاتر به تکامل برسم. در حال حاضر این تکامل منه، پس از همین حالشو ببرم و ذوق کنم براش. الان لذت بردن رو تعویق نندازم که ببینم آیا تراک کمپر بیاد به زندگیم یا نیاد، شاید جناب عزرائیل زودتر تشریف آوردن ، اونوقت بگم من در زمین مستضعف بودم. نه اتفاقاً رفتم زمین رو اندازه توانم گشتم و چرخیدم و لذت بردم. خلاصه اینکه پژو آفرود هم داریم دوست عزیز.
—————————————————————————
اگه خط سیر کامنت من و خط سیر کامنت خودت رو دنبال کنی میبینی که تقریباً هیچ ربطی به همدیگه ندارن. صرفاً میخواستم یه پاسخ داده باشم.
ببین سعیده جان چقدر تحسینت میکنم از این همه شجاعتت این همه جسوری که داری مثال خودم بزنم وقتی بهت فکر میکنم میگم خدایا سعیده چه دل نترسی داره تنهایی میره قبرستون خودم راستش اعتراف میکنم میترسم تو روز هم نمیرم از صدای شیون مردم می ترسم فکر بد میکنم از مردن می ترسم از گریه بقیه افکار بد سراغ ام میاد میگم کسی طوری نشه فکر عزیزان …
خواهر ازت می خوام بگی چه جوری بر ترس ات غلبه کردی یا از اول نترسیدی راه حل بگو من حیرت میکنم شجاعت تو رو میبینم سه روز پیش دم صبح یک خواب دیدم کلی قلبم تپش داشت از مرگ از نبودن…
دختر خیلی تحسینت میکنم خیلی خوب با خدا حرف میزنی
دوست دارم بدونم از کجا شروع کردی چه باورهای ساختی
دوستت دارم برای کامنت های قشنگت برای پاکی و صداقتت برای شجاع بودنت …هر چی بگم کمه هر روز دارم ازت درس می گیرم دختر همیشه برامون بنویس دعای همه پشت سرته می دونی درجه یکی عزیزی
سپاسگزارم هستی می نویسی از قرآن از درسهای زندگیت
دوست دارم مثل تو قرآن درک کنم چه کار کنم با قرآن انس بگیرم از کجا شروع کنم دوست عزیزم قبلا بیشتر می خوندم الان سردم بی روح ام
نور الهی به قلب پاکت ما رو ببر به اون غار حرا
دلم می خواد برام بنویسی و بهم بگی حس ام گفت از سعیده بپرس
از شما و از قلب مهربون وروشنت سپاسگزارم،فرکانس تحسین دیگران خیلی فرکانس بالاییه،اینکه بتونی ویژگی های مثبت بقیه رو تحسین کنی اصلا کاری نیست که همه ی آدم ها بتونند انجامش بدن و این نشون دهنده ی صلح درون و قلب باز و روشن شماست،بی نهایت ازت سپاسگزارم دوست عزیزم.
چندتا سوال ازم پرسیدی که جواب هر کدومش خیلی گسترده ست و مطمئنا نمیشه توی یک کامنت به طور کامل توضیحش داد ولی امروز خداوند مهربان ازم خواست برای کنترل ذهن و کانون توجهم و جهت دهی آگاهانه به سمت نیروی برتر بیام و این تمرین و تکرار قانون رو آگاهانه انجام بدم و منم لبیک گفتم.
مریم جان قطعا غلبه بر ترس ها،به صورت تکاملی اتفاق میافته،چون اصلا ذهن اینجوری کار نمیکنه که بتونی همون اول با ترس های سنگینت درگیر بشی و بخوای از بین ببریش…
مطمئنا من هم از اول انقدر نترس نبودم،اصلا قبل از آشنایی با توحید و قانون که حتی اگر به اجبار،برای یک مراسم آرامگاه میرفتم،اگر پام روی سنگ قبری میرفت احساس میکردم تموم تنم مور مور میشه …
اما بعد ازینکه مفهوم توحید رو درک کردم و فهمیدم اصلا این دنیا یک لهو و لعب بازیه،مثل یک آسانسور که همه ی ما چند دقیقه ای توش هستیم و هرکدوممون هر لحظه ممکنه توی یکی ازین طبقه پیاده بشیم،خیلی ترسم از مرگ کمتر شد.
ضمن اینکه،مهاجرت توحیدی من،برای من مثل یک مردن،قبل از مردن بود،من روز ها و شب ها،تو خونه ی خودم تنهایی زندگی کردم و همدم و همنشین من خداوند و سوره های قرآن بود و همین.
این مهاجرت،فقط 4 ماه طول کشید ولی به جرئت ده سال به عمر تجربی من اضافه کرد و شخصیت توحیدی من رو رشد داد و باعث شد از خیلی از ترس ها بگذرم و به قول استاد شایسته با پاره کردن زنجیر های مخفی به مدار های بالاتر مهاجرت کنم.
مریم جان،من از استاد یاد گرفتم که بهترین مراقبه برای کنترل ذهن،حفظ روحیه ی خشوع و تواضع در مقابل خداونده،اینکه من برای مراقبه تو دل تاریکی شب میرم تو آرامگاه و با خدا حرف میزنم نه به این دلیل که اینجوری خدا بیشتر دوستم داره یا هوامو داره،نه اصلا،اصلا اینجوری نیست که خدا یک جایی نشسته باشه و مثلا برای من کنتور بندازه که سعیده چندبار رفت آرامگاه ،چقدر به قرآن گوش داده و …بعد به فرشته هاش دستور بده هوای این بنده ی من رو داشته باشید،اصلا اینجوری نیست ،خداوند غنی مطلقه و هیچ احتیاجی به این مراقبه های من نداره،بلکه این منم که بخاطر شرایطی که توش هستم، نیاز دارم برای کنترل ذهنم و کنترل کانون توجهم و درک عظمتِ قدرت خداوند برنامه ی این مراقبه های سنگین رو برای خودم بچینم تا نزارم ذهنم جفتک پراکنی کنه و من رو با ترس های واهی از ادامه دادن مسیر موفقیت ،وا بداره.
درمورد ساخت باور ها گفتی،من باور های توحیدی و قدرتمند کننده م رو از دانشگاه دوازده قدم ساختم و الان بعد از٣ سال ورود به این دانشگاه با اینکه تموم قدم هارو دارم،هنوز نتونستم دوره رو تموم کنم و البته هیچ اتمامی هم در کار نیست،بخاطر ذهن فراموش کاری که ما داریم،هر روز باید به اون آگاهی ها،گوش داده بشه و برای اجرای اون ها در عمل یک تعهد و استمرار و ایمان و پشتکار لازمه ی کاره،همچنین درک من از قرآن هم از همین دانشگاه شروع شد و ادامه داره و به جرئت میتونم بگم من هیچی از قرآن نمیدونم و اگر آگاهی های قرآن رو یک اقیانوس بدونیم من فقط تونستم این اقیانوس رو از یکم نزدیکتر ببینم،همین…برای همین توی برنامه ی هر روزم هست که قرآن رو بخونم ،تو آیه ها تعقل و تامل کنم،به صوتش گوش بدم و همچنین ازش بنویسم…
ازت ممنونم که برام نوشتی،دعا میکنم این تمرین و تکرار قانون برای من،نور هدایتی هم برای شما داشته باشه…
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت،دوستت دارم و در پناه نور میسپارمت.
ازت سپاسگزارم برام نوشتی سعیده جون دیروز صبح یهو یادم اومد من سوالی از سعیده داشتم جواب نداد حتما خیریتی داره اول مثل گله بود بعدش گفتم یا بهش الهام شده جوابی نداره بخدا شب موقع خواب سری زدم به سایت دیدم نقطه آبی برام اومده با خوشحالی باز کردم دیدم سعیده جونه نمیدونی چقدر خوشحال شدم اشک شوق میومد بغض کردم خدا چقدر زود جوابم داد صبحش خواستم شب گفت بیا دخترم این هم جواب سعیده با ذوق خوندم و خوابم با آرامشی از جنس خدا خوابیدم
می دونم خدا خیلی دوستم داره از خدا تشکر کردم از شما تشکر میکنم برام نشونه بود دوازده قدم از اول گوش بدم از زبان خدا بهم واضح گفتید باید استمرار داشته باشم سر سری رد نشم نت برداری کنم تکامل یادم نره سعیده من هر بار از کامنت هات درس می گیرم می نویسم همش از عشق خداست خیلی خوب با تکامل پا رو ترسهات گذاشتی باید من هم ضعف دارم کار کنم رو باورهام…
خیلی تحسینت میکنم نتیجه های که گرفتی نوش جونت
امیدوارم در پناه خداوند همیشه شاد و سالم خوشبخت و سعادتمند باشی عزیزم به امید دیدار در زمان و مکان مناسب
راستش ،من زیاد کامنت نمی نویسم و کامنت هم نمی خونم،اما عجیب بلطف خدا دیشب هدایت شدم به کامنت شما و عجیب خدا از طریق کامنت شما باهام حرف زد و دوباره مهر تاییدی زد به حضورش و هدایتهای نابش،و صداش رو مدام میشنوم که ازم میخواد در جواب کامنتتون،آگاهی که بهم داده رو براتون بنویسم و از شما تشکر کنم که دستی از دستان خیرش شدید برای من و خیلی ها،بی نهایت ازتون ممنونم.
خدایم ازت میخوام که خودت بنویسی هرچی که میخوای بنویسی رو،و کارو به عهده بگیر و برام راحت و آسونش کن لطفا
خب مستقیم می رم سر تصویری که خدا بهم نشون داده و علمی که بهم هدیه کرده:
از زمان هبوط آدم و حوا از بهشت،این دنیایی که الان توش هستیم بوجود اومده،طبق صلاحدید خداوند،و خدا بهم نشون داد که شبیه یه زندانه خیلی بزرگیه با کلی امکانات…،و خدا انقدر انسان ها رو دوست داشته و داره که هیچ جا و هیچ وقت براشون کم نزاشته،حتی تو همین زندان… و فرای این زندان ، دنیای بهشتی فوق العاده زیبا و بهشتی پر از نعمت و آسانی و روانی و حضور خداوند هست و کلی از نعمتهاش و چیزهای خوبش که البته شکرخدا ،الان استاد و خانم شایسته عزیز توی همین بهشت آزاد هستند… و اکثریت ما به دلایلی تو این زندان اسارت هستیم و داریم زندگی می کنیم
و بسته به افکارمون و قفل و زنجیرهایی که به خودمون زدیم و جایی که انتخاب کردیم،تو یکی از تخت ها و طبقاتش…
حالا تو این زندان،خیلی چیز ها بوجود اومده که ساخته ی دست خود انسانه… برای اینکه همین دنیا رو باور کرده و برای اینکه بیشتر بهش خوش بگذره و بیشتر حال کنه( لذتهای پوچ و زودگذر و مسخره ی شیطانی) این چیزها رو ساخته و جالبه که چون همه و اکثریت دارن از اونها استفاده می کنن،این انسان هم به اون موارد ،احساس نیاز می کنه و همین احساس نیاز و وابستگی بهشون،قفل زده به پاهاش و اجازه ی حرکت و عروج و رهایی از این زندان رو نمی ده… مواردی مثل کربوهیدراتها ،شکر و آرد که کاملا ماده ی مخدر هستند،کاملا سم هایی هستند ساخته ی دست بشری که رفته تو تیم شیطان به قول شما و داره تو اون تیم بازی می کنه،کاملا مسموم ،درگیر،بدبخت،حقیر و در اسارت….مثل نیکوتین سیگار،مثل روغن مایع های گیاهی و کاملا شیمیایی و سمی،مثل هاای فروکتوز کنسیروبی که تو همین مواد غذایی بعنوان ماده ی کاملا اعتیادآور وارد کردن،مثل هروئین و حشیش و تریاک،مثل نیشکر و …. مثل افکار پوچ و بازدارنده و شیطانی مخرب،افکار محدود کننده ، مثل هزارتا چیز دیگه که انسان دربند فکر می کنه،تخیل می کنه که خدا آفریده و جز نعمتهای الهی او هستند…اما تنها مواد و قرصهای خواب آور افیونی هستند( فکر کنید قرصهایی هستند که تو فیلمها دیدیم به آدمهای مثلا روانی( اما سالم) می دن تو تیمارستانها که اونها رو نگه دارن و تحت کنترل باشن) که تمام سعی شون بر اینه که از قدرت عظیم و الهی انسانها بکاهند و اونها رو در خواب و گیجی عمیقی نگه دارن و کنترلشون کنن و چون اکثریت مشغول همین زندگی و همین اسارت هستند و اتفاقا دارن لذت هم می برن ،یه چیز عادی و طبیعی شده براشون….
اما خدا اجازه و حق انتخاب به ما داده و اجازه داده کسی مثل استاد از اون دنیای آزاد و پر از زیبایی برای ما ،پیامهایی بفرسته و ما رو آگاه کنه بوجود همچین دنیای بهتری،و برای ما کتابی به اسم قرآن فرستاده و در اختیارمون گذاشته که بفهمیم و باور کنیم که دنیای بهتری،زندگی عالی تری هم هست،فرای این زندان….،حالا که این آگاهی ها داره میاد ،حالا که خدا ما رو انتخاب کرده برای رهایی از این اسارت، حق حرکت و حق انتخاب دنیا و لذتها رو بهمون داده،حالا که این آزادی رو و این علم و قدرت رو برای کندن بندهای اسارت بهمون اعطا کرده و ما رو مورد لطف و رحمت و مغفرت و بخشایش و فضل بی کران خودش قرار داده،باید هر روز برای رهایی از این بندها،با پذیرشش،با تعهد بالا،با جدیت کار کنیم…،خودمون باید پاشیم،مسئولیت حرکتمان از این زندان به سمت دنیای پر از آزادی و نعمت رو قبول کرده ،قدم های محکم سمت خودمون رو برداریم
و حرف از مقایسه: خدا بهم گفت ندا، عزیزک دوست داشتنی من، آیا میخوای خودت رو با چند تا زندانی دربند که مشغول بازی با اسباب بازی هاشون هستند و تو این زندان گیر کردن و فراتر از این رو باور نکردن،مقایسه کنی؟! حتی ثانیه ای هم ،بسیار خنده دار و مضحکه، و با اینکه حالا که پاشدی برای رسیدن به من و دنیای بی نهایت زیبایی که انتظارت رو می کشه،برای کندن قفل وزنجیرهای اسارتت، میخوای از این آدمهای دربند بترسی،در حالیکه می بینی توی خوابن،سست و ضعیف و دربندن و حتی قدرت حرکت کردن ندارن،بعد بیان جلوی حرکت و آزادی تو رو بگیرن،از نگهابانهای این زندان بزرگ هم ثانیه ای نمی خواد بترسی چون همشون،تک به تکشون گوش به فرمان منن،خودم هستم که بهشون گفتم و اجازه دادم نگهبان اینجا باشن و همه ی اونها دارن با قوانین من بازی می کنن و اتفاقا عاشق کمک کردن به آدم هایی هستند که تصمیم به حرکت به سمت من گرفتن و هر روز متعهدانه برای کندن و رهایی از بندهاشون،دارن تلاش می کنن،من اونها رو مامور کردم که به همهی شما کمک کنن تا اونچه رو که میخواین رو بهتون بدن
و آقای امیری عزیز ،وقتی بلطف خدا آیات اول کامنتتون رو می خوندم مو به تنم سیخ شد که خدا می گفت : سپاهیان آسمان و زمین همه درسیطره قدرت و مالکیت منن، پس از چه می هراسی و غم داری،تواگه اراده به حرکت و کندن کنی،همه ی اونها دست به کار می شن تا به تو در رهاییت کمک کنن….،بقیه هم که هیچ قدرتی ندارن.
مورد دیگه ای که خدا بهم گفت که برام بی نهایت ارزشمند،مهم و کارسازه که تا همین الان نتیجه اش رو بی نهایت عالی گرفتم الحمدالله: نداشتن ذره ای،حتی ذره ای شک و تردیده.
می گه ندا تو راه من میخوای حرکت کنی،میخوای از اسارتها،از شرکهات جدا بشی،آزاد بشی،لحظهای شک و تردید،ارتعاشی رو از تو ساطع می کنه که خودت شاید متوجه نشی،اما مخفیانه دوباره بندهای اسارت رو به پاهات وصل کرده و نگهبانان من رو متوجه می کنه که این بنده ،شله،هنوز اونقدرها دوست نداره از این زندان خارج بشه،ولش کنین فعلا،تا وقتیکه اونقدرها سفت بشه که بجای شک و تردید(حتی ثانیه ای) در قلبش ایمانی بوجود بیاد که اسمش ایمان 100 درصده ،اسمش الحق ” یقین ” است و بس….
هر وقت چنین ارتعاشی رو ازش دید کوچکترین اهمالی رو از جانب شما نبینم ،بسیج شید و به این بنده ی من کمک کنید تا خیلی زود اون رو تو مسیر خودم،تو مدار خودم،تو آغوش خودم ببینمش،آزادش کنم و طعم آزادی و رهایی و یه زندگی بهشتی رو بهش بچشونم…
و همون جور که استاد عزیزمون میفرمایند باید افتخارمون این باشه که در دنیای آزاد و بهشتی زیبایی هستیم که خود خدا حضور داره و کارهای ما رو برعهده می گیره و همه چی راحت و روان پیش می ره، نه اینکه افتخار کنیم به اینکه اونقدر قوی و محکم هستیم که تو این زندان،هرچقدر هم شکنجه مون بدن،هیچیمون نمیشه،هر چقدر کتک بخوریم،ککمون هم نمی گزه،
افتخارمون،لذتهای کوچیکی باشه که همه ی زندانی ها دارن تجربه می کنن…
حالا برای تجربه این راحتی و آسونی،مسلما باید سمت خودمون رو انجام بدیم،بندها رو کنده،خودمون رو از زندانی که همه هستند نجات بدیم
باید هر روز و هر لحظه جوری زندگی کنیم که انگاری آزادی ما از این زندان نزدیکه و بعدش تجربه ی لذتهاست و لذتها،لذتهایی که خود خدا داره رقم می زنه،یعنی باید برای این آزادی و رهایی،هرلحظه شور و شوق داشته باشیم
و دوست عزیزم، شکرخدای مهربونی که همیشه هوام رو داشته و داره و بدجوری خاطرخواهشم،سپاسگزار و دربندشم،بدجوری عاشمه و عاشقشم،از مرداد 98 کمکم کرد که دونه دونه بندهای اسارت رو از دست بدم و بلطف و فضل بی کرانش زندگی باشکوه و آزادی رو تجربه کنم،و طبق خواست و هدف الهی اش که بدجوری خاطرم براش عزیزه، از اسفند 1400 من رو هدایت کرد به دوره ی عالی قانون سلامتی،و فقط و فقط شکرش که از طریق یکی از دستان پاکش( استاد عباسمنش عزیز)پیام این دوره رو برامون نازل کرد و ما رو به این مسیر پراز صحت و درستی هدایت کرد تا زندگی رو برامون راحت تر و روان تر،لذت بخش تر و آسون تر کنه…منتها من ،بدجوری معتاد و وابسته و دربند شکریجات بودم،و نمی تونستم پیامش رو بفهمم و بپذیرم….، وجودم که پر از شک و دودلی بود،کارو برام سخت تر می کرد ،مسیر رو برام دشوار و صعب العبور، اما از وقتی که بلطف خود خدا و به مهربانی یکی از دوستان عزیزی که توی این سایته و 100 درصد روحشم خبر نداره که کامنتش،با من چه کرد،که بلطف خدا سبب شد ،قانون سلامتی رو بالاخره بعنوان تنها قانون درست و الهی وضع شده توسط خدا برای بدنم بپذیرم، مسیر برام راحت و روان و لذت بخش شده،قشنگ سپاهیان آسمان و زمین خداوند دست به کار شدن…،ذوق خدا رو دارم می بینم… جوری که وجودم رو به وجد میاره و حرکت به سمتش رو برام راحت و پراز لذت و شادی می کنه…
و می دونم ،و الان یقین دارم که پشت این پاکی ،پشت این رهایی و کندن از بندهای اسارتی که به تک تک سلولهام زده بودم،درهای رحمت الهیش،گشایشها و معجزات و شگفتی هاش انشالله منتظرم هستند.
خدای قشنگم مرسی که بجای من نوشتی و کارو برام راحت کردی
مرسی که دستور به نوشتن دادی و خودت هم کارو به دست گرفتی
و مرسی که من رو هدایت کردی به خوندن دست نوشته های دوست عزیزی که بلطف تو،وارد مدار فرکانسی اش شدم و اجازه ی خوندن کلامت رو از طریق این دوست عزیز بهم دادی و مهر تاییدی زدی به درستی و صحت حرفهاو هدایتهاو آگاهیهات،مرسی
خدایا مرسی که من رو آفریدی تا زندگی آزاد و زیبایی رو تجربه کنم،بهشت تو بر روی زمین
و مرسی بابت هر لحظه آزادتر شدنم،الهی تر شدنم،پاک تر شدنم،
خدا مرسی که با روش عالی قانون سلامتی،کل وجودم و بدنم بوی خوش تو رو می ده و این نشاندهنده ی اینه که دارم بهت هر روز نزدیک و نزدیک تر میشم
و صورتم از صافی و شفافیت می درخشه و نشان حضور تو ،تجلی تو در منه
و پاکی و گشایش ذهن و مغزم باز هم نشاندهنده ی اینه که بندهای اسارت دارن یکی یکی از بین می رن،پاک پاک میشم و به سمتت می شتابم
خدایا عاشقتم
عاشق مسیر الهی ات و باتوبودن و با توحرکت کردنم
عاشق استادی هستم که از پیش تو، به اذن تو،مدام در حال ارسال پیامهای الهی توست
عاشق اون جفت الهیشم که پاکی تو وجودش موج می زنه و فرکانس های خوبش اونقدر قدرت دارن که به من می رسن و من هم کلی لذت میبرم از دیدنشون درکنار هم
خدا مرسی که بهم گفتی اگه از مواد سمی و ناپاکی بخوری که خود شیطان توش حضور داره ، و ساخته ی دست خودشه تا تو رو از مقام انسانیت دور کنه، همون لحظه ، هبوط تو اتفاق می افته،و هر جایی که باشی،حتی اگه از این زندان آزاد شده باشی،دوباره برمی گردی و خودت،دستی دستی زنجیری رو به پاهات می زنی و خودت رو ازتجربه ی این زندگی بهشتی دور می کنی،خودت بر خودت ظلم خواهی کرد اگرنه ما تو رو هدایت کردیم و می کنیم ،راه راست بهت نشون دادیم و می دیم،کمکت کردیم و می کنیم ….منتها حق انتخاب با خودته.
خدایا مرسی بابت همه چی
که اونقدر لایقم کردی که من رو به این مسیر زیبا هدایت کنی
که طعم یه زندگی فوق العاده عالی رو بهم بچشونی
و خدایا مرسی بابت وجود پاک آقای امیری و فرکانسهای بالاش
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که حالتون عالی و مثبت باشه و در پناه رب العالمین همواره از نور هدایت متنعم باشید.
بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت بسیار ارزشمندی که برام نوشتین. اعتراف میکنم یه جاهایی با بعضی از عبارات کامنتتون مقاومت داشتم، از اون جهت که حس میکردم مدارش بالاتر از مدار فعلی منه، و برای دسترسی باید هنوز تکامل طی کنم.
از شما بسیار ممنونم. و بینهایت تحسینتون میکنم که اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر همه آثار و برکات و نتایج ارزشمند قانون سلامتی؛ از درگاه خداوند میخوام همواره ما رو از نجواهای شیطان محافظت کنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به دوست خوب و فاضل و ارزشمندم جناب ماوریک بزرگوار.
و درود به استاد قشنگم و همه دوستانی که اینجا تشریف آوردن.
آیات نورانی سوره فتح رو که نوشتی اون مفهومی که نیاز داشتم رو گرفتم.
اون آرامشی که بایستی برقرار میشد شد.
هرچند از قبلشم آرامشه بود ولی بقول حضرت ابراهیم که به خدا گفت ایمان دارم ولی نشونه ای بده که قلبم آرومتر بشه، منم ایمان و آرامش داشتم ولی با این آیات قلبم آرومتر شد.
استاد امیری جان، از اول تا آخر کامنتت رو با عشق و تمرکز خوندم، حتی بعضی جاهاش رو چند بار. خدا هم به وقتم برکت داد و نی نی کوچولوم رو همچنان خواب نگه داشت تا بتونم درسهام رو با دقت بگیرم.
در ادامه صحبت های طلایی استاد و اون حس ناب باز شدن قلبشون که از لرزش صدا و نوع نگاهشون کاملا پیدا بود، کامنت بی نظیر شما هم به شایستگی بهم کمک کرد تا مفهوم توکل و ایمان و توحید رو به احساس ارزشمندی ذاتیم گره محکمتری بزنم.
چه مثالهای قشنگی و چه توضیحات شفافی!
فرمودی که شیطان داره از چپ و راست و پشت سر و روبرو با ابزار مقایسه و رفع مسئولیت (در واقع مقصر دونستن بقیه) احساس ما رو بد میکنه و دائم دنبال یه روزنه برای ورود هست.
روزنه که چه عرض کنم، تونل کندوان میدیم خدمتش. با ترسها، با مقایسه شرایط سیبی خودمون با پرتقالی دیگران، با سپاسگزار نبودن.
من توی این پروسه از دست دادن مادرم و همزمان به دنیا اومدن نوا جانم توی دقیقا یک روز، به وضوح این کنتراست رو تجربه کردم.
اصلا خدا یک جوری منت گذاشت سرم و شرایط رو برای ذهن من رقم زد که انتخاب کنم چی می خوام که توی عمرم نه دیده بودم نه شنیده بودم که کسی در چنین موقعیتی قرار گرفته باشه.
اما شد. تمرکز من رفت روی تولد. روی زندگی دوباره. به فاصله 13-14 ساعت از خاموش شدن گلوی نازنین مادرم، صدای اولین گریه حیات دخترم در جهانم پیچید و اینطوری خدا بصورت عملی بهم نشون داد که تویی که انتخاب می کنی چی می خوای. من بهت میدم.
اصلا اونهمه اصرار من به همسرم برای داشتن بچه دوم و یهویی قبول کردنش بعد از دو سال. حتما به این خاطر بوده که این بچه توی این تاریخ به دنیا بیاد.
می دونی؟ می خوام بعضی همزمانیها رو بگم که حتما حکمتی داره و قرار درس عمیقتری رو در زمان مناسبتری بهمون بده که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشه.
اگر در غار تنهاییت دنبال جوابی برای سوالت هستی، اینو فراموش نکن که پاسخها فقط زمانی میان که حالت خوب باشه و آرامش الهی داشته باشی. چه توی غار باشی چه وسط جمع.
تا زمانیکه توی این فضای معنوی و پربرکت سایت حضور فعال و مستمر داشته باشیم یه نیرو محرکه قوی مثل یک رآکتور همیشه انرژی بخش ماست.
هرکسی ممکنه روشی برای اتصال به منبع آرامش و آگاهی داشته باشه، ولی ما که با خودمون تعارف نداریم، ماها با سایت استاد و تکرار این خوندن و نوشتنها و گوش دادنها در مسیر صراط المستقیم باقی می مونیم.
حداقل به من که اینجوری ثابت شده.
صد البته که قرآنی که با این تمرکز و ایمان بهش وصل شدی و ازش هدایت می طلبی خودش کهکشانی از نور و آگاهیه و من بی نهایت ازت سپاسگزارم که با ذهن روشنت برداشت های شخصی بسیار قشنگت رو با ما به اشتراک می گذاری و اگر جا داشت 50 استار بدم قطعا این کار رو انجام می دادم. 5 تا که ناقابله.
امیدوارم از هر روشی که دنبال آرامش و آگاهی هستی، در بهترین زمان و فرکانست بهش برسی و بدرخشی و ما رو هم خبردار کنی.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم خانم رضایی بزرگوار ، امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه، و در هر لحظه به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
بینهایت خداوند متعال رو شاکر و سپاسگزارم. از شما متشکرم بخاطر کامنت فوق العاده زیبا و ارزشمند تون ، خیلی برام لذت بخش بود مخصوصاً اون قسمتی که از زمانبندی خداوند نوشته بودین، اونجا دیگه واقعاً شگفت زده هم شدم.
از این همه تحسین و احساس مثبتی که بهم دادین واقعاً سپاسگزارم؛ یه نکته کوچیک اینکه توی این سایت و این مباحث آموزشی که داریم کار میکنیم اصلا برای کلمه «استاد» احساس لیاقت نمیکنم و خودم رو شاگرد استاد عباس منش میدونم. ادب محضر استاد حکم میکنه کماکان حس شاگردی رو داشته باشم؛
یه کامنت نوشتم ولی به علت مسائل فنی مرورگر گوشی کامنتم پرید. ولی بقول حافظ شیرازی «هر چه استاد ازل گفت بگو میگویم»؛
از دعای خیرتون سپاسگزارم و الهی که خداوند بینهایت نعمت بهتون عطا کنه، الهی که زندگی تون تحقق آیه 17 سوره سجده باشه. «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» خداوند اونقدری پاداش های بینظیر بهتون عطا کنه که مایه روشنی دیدگان و قلبتون باشه ، خیلی فراتر از قدرت تجسم تون.
———————————————————————
من سه تا عذرخواهی بهتون بدهکارم، اولی اینکه قبلاً یه کامنت فوقالعاده برام نوشتین و من توی غار تنهایی بودم و براتون پاسخ ننوشتم؛
معذرت خواهی دوم بخاطر اینکه وقتی خبر آسمانی و بهشتی شدن مادر گرانقدر تون رو توی کامنت نوشتین من براتون پیام تسلیت ننوشتم ولی از کامنتتون واقعاً تحسینتون کردم که چقدر آرامش داشتید و چقدر توحیدی عمل کردین. روح مادرتون شاد و قرین آرامش و رحمت رب العالمین . همه ما در مسیر تکامل مون به مرحله ای میرسیم که این جسم خاکی رو ترک میکنیم تا با آرامش و فراغ بال به سوی خداوند اوج بگیریم.
و البته عذرخواهی سوم هم بخاطر اینکه تولد فرشته کوچولوی نازنین ، نوا خانم دوست داشتنی رو تبریک نگفتم. نوا جان ، فرشته نجات الهی، کسی که ماموریتش رو زمانی آغاز کرد تا مایه آرامش و احساس مثبت شما باشه. معجزه چیدمان الهی بازم منو ناک اوت خودش کرد. وقتی خبر تکامل بهشتی مادرتون رو خوندم و همزمانی اون با تولد نوا جان ، بی اختیار یاد آیات ابتدایی سوره ملک افتادم. «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» ؛ «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» ؛ خلاصه اینکه مشتاق دیدار روی ماه نوا جان هستم و اینکه دختر گلی زیبا با تولدش مصادیق قرآنی رو بیادم آورد. «نوا جان معجزه رب العالمین».
یه نکته دیگه که الان یادم اومد و قلباً تحسین تون کردم این بود که حتی توی روزهای قبل از تولد و بلافاصله بعد از تولد نوا جان توی سایت فعال بودین و کامنت مینوشتین. واقعاً تحسین برانگیزه.
از زمان بندی خداوند گفته بودین، واقعاً زمان بندی خداوند فوق العاده و بینظیره. وقتی که هزار بار شگفت زده شدیم و دفعه هزار و یکم باز هم شگفت زده میشیم، و هیچوقت عادی نمیشه.
هدف از غار تنهایی کمی کنترل ذهن و تمرکز روی فایلها و بیشتر نوشتن بود. هر چند هر هدایتی از سوی خداوند بیاد سجده کننده درگاهش هستم.
در مورد رآکتور نوشته بودین ، یه شوخی کنم و اون اینکه لطفاً رآکتورش همجوشی باشه ، چون امنیت و راندمانش بیشتر از راکتورهای شکافت هستهایه.
———————————————————————
وقتی میخواستم برای کامنتتون پاسخ بنویسم یه حسی بهم گفت کامنتم رو با یک هدایت قرآنی شروع کنم، و هدایت شدم به ماجرای موسی پیامبر و بازگشتش به سوی مادرش و تحقق وعده الهی و در ادامه رشد و تکامل و حکمت و دانشی که خداوند بهش عطا میکنه ، که واقعاً بسیار ماجرای شیرین و آموزنده ای هست.
از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون ، بسیار از خوندنش لذت بردم. متشکرم که زمان گذاشتین و این کامنت فوق العاده رو برام نوشتین.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به استاد عزیز و مریم جانم که زودتر از همه کامنتهای ما رو می خونن.
و سلام به جناب امیری دانا و خوش بیانم. گوید سخن فراوان، و همه سخنانش هم ماشاالله نغز و سنجیده و دلنشین!
منم بی نهایت ممنون و قدردان اینهمه لطف و محبت شما هستم و برای وقتی که اختصاص دادید و برای من به این زیبایی نوشتید.
با اینکه دم در غار تنهایی ایستاده بودید و مشکوک به ورود هم بودید.
دوست داشتم خیلی بیشتر از این می تونستم بنویسم.
بیشتر فرصت میشد دوره احساس لیاقت رو گوش بدم و نت برداری کنم. ولی واقعا با وجود نی نی سخته.
توی این روزها که انتخاب کردم کنار پدرم باشم تا شاید حضور من و دخترام تسلی بخش این غم سنگینش بشه، خیلی بیشتر از قبل به معجزه کنترل ذهن پی بردم.
دلم نمی خواد هی در مورد از دست دادن بنویسم. فقط می خوام اینو بگم که وقتی توی خونه ای باشی که همه وسایل صاحبخونه به همون شکل سابق سرجاشه ولی خودش نیست، عینکش، قرآنهاش، جانمازهاش، ظرف و ظروفش، گلدونهاش، دمپایی روفرشیهاش، موبایلش، لباسها و کفشهاش و ….
ناخودآگاه با خودت میگی یعنی به همین سادگی؟
یعنی واقعا دیگه نیست؟ دیگه برنمی گرده؟
و بعد با دیدن هرکدوم از وسایل شخصیش یا وسایل خونه، یا هر خاطره ای که از بچگیت تا اون روز آخر به یادت میاد به راحتی آب خوردن سر میخوری تو احساس غم و حس کمبود، حس از دست دادن،
و این دقیقا شروع ماجراست. اونجاییه که من باید بتونم تفاوت خودم رو با گذشته خودم نشون بدم.
باید یه فرقی با دوران جاهلیتم کرده باشم.
دوست خوبم من نمی دونم شرایط زندگی شما چیه، دنبال چه بهبودی در زندگی هستی و در چه مرحله ای از سیر تکاملی مربوط به اون بهبود قرار داری،
ولی می دونم که همه تضادهایی که در زندگیمون تجربه می کنیم، چه اونهایی که خودمون با افکار تکرارشونده و باورهای قلبیمون رقم می زنیم، و چه اونهایی که ناگزیر در اونها قرار می گیریم، اومدن تا ما رو رشد بدن، درسهایی به ما بدن و باید بتونیم ازشون بگذریم.
من تمام سعیم این بوده که با چشم و گوش باز، با قلب گشاده با این تضاد برخورد کنم و قلبمو به خدا بسپرم تا آرومش کنه.
چون من در خودم توانایی حفظ حس سپاسگزاری و آرامش رو در یک چنین برهه ای از زندگیم نمی دیدم.
از خدا خواستم و بهم داد.
من بیشتر از اینکه غمگین باشم، در موردش فکر می کنم و برام سوال پیش اومده.
بعضی سوالهام حاشیه ای بوده و تلاش کردم اهمیت ندم. ولی بعضیهاش منطقیه و پیدا کردن جوابشون برام مهم شده.
و مطمئنم خدا در بهترین زمان و شرایط بهم پاسخشون رو میده.
قشنگ حس می کنم دارم درسهایی یاد می گیرم و دریچه هایی روبروم باز میشه که تا قبل از این اصلا بهش ورود نکرده بودم.
نمی دونم این کلیدها بعدها کجاها قراره به دردم بخوره ولی حتما حکمتی توش هست.
آیه شریفی که ابتدای کامنتتون نوشتید خیلی به جون و دلم چسبید. اصلا انگار شما مامور آرومتر کردن با این آیه بودید.
اینکه گفته لا تحزن، کی تقرّ عینها، کذلک نجزی المحسنین، ان وعد الله حق
تک تک این عبارتها تلنگره. همش نشونه است. همش برای الان من معنی عمیق داره
و این مدد الهی توسط شما بنده خوب درگاهش مثل یک مائده آسمانی به سفره من رسیده. چه رزق پاک و پربرکتی!
امیدوارم هر آنچه در دل دارید به برکت همین رزق و روزی که مامور شدید به دست من برسونید، به بهترین شکل به سرانجام نیکو برسه و سفره شما هم هر روز پرنعمت تر و فراختر بشه.
براتون دعا می کنم دلتون به هدایت الله قرص و قوی باشه و از تحقق وعده های الهی اشک روان بریزید.
یاد این تصنیف بهشتی استاد شجریان افتادم:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای سرو روان اشک روانی داشتم
یخورده اگر فیلترشکن یاری بیشتری با ما بکنه عکس نوا خانم رو هم می گذارم.
خدا به شما طول عمر باعزت همراه با تندرستی و دلخوشی عطا کنه. پرنعمت و مومن باشید.
واقعا واقعا لذت بردم از خوندن این کامنت، باورتون میشه من سه روزه دارم این کامنت رو میخونم؟
تکه تکه میخونم هی روش فکر میکنم تو ذهنم تکرارشون میکنم.
ازتون کمال تشکر رو دارم.
هم تیمی با شیطان = ترس ، عجله، کمبود ، مقایسه ، حقارت ، فقر ، احساس بد ، اتفاقای بد .
ولی وقتی با خدا باشی = ثروت سلامتی آرامش حس خوب اتفاقای خوب روانیه چرخ زندگی بی خیالی و لذت بردن از این دنیا ( چون خیالت راحته یکی هست پشتت ب یکی گرمه، اون میدونه چیکار کنه ) تو خالق زندگیتی بگو چی میخوای و اعتماد کن ، ایمان داشته باش و بشین تماشا کن ک خدا چطور درها رو برات باز میکنه.
از خدا هدایت بخواه ، چون تو لایق هدایتی ، با ارزشی ( طوری ک خدا ب بهترین فرشتش گفته ب تو تعظیم کنه)
تو لایقی بهترین هایی چون روح خدا در تو دمیده شده.
خدایا کمکم کن،هدایتم کن ب راه راست راه کسانی ک بهشون نعمت دادی.
من طبق تعهدی ک دادم همچنان روی مهارتم ک زمینه مورد علاقم هست دارم کار میکنم.
روی باور هام در کنارش کار میکنم.
هر روز چند ساعت رو وقت میذارم و میام داخل سایت کامنت میذارم کامنت میخونم.
خودمو اصلا با کسی مقایسه نمیکنم.
چند تا پیج فالو کردم و هر از گاهی بهشون سر میزنم ک الگوهای ذهنیم قوی بشه ک میشود ک امکان دارد ک فروش زیاد اتفاق میوفته،هستن کسانی ک خرید آنلاین بکنن با قیمت خوب و…
آرزوهامو مثل ی کلیپ درست کردم و ی آهنگ زیبا رو هرکدومشون گذاشتم و چند وقتی یبار نگاشون میکنم.
خواسته هامو نوشتم ، و تصمیم دارم یبار دیگه ب طور واضح و با جزئیات بیشتر بنویسم .
هر ثانیه توی ذهنم شکرگذاری میکنم داشته هامو،حتی اگر ننویسمم توی لهنم دارم مرور میکنم.
حس میکنم ک خدا قطره قطره های نعمتشو داره وارد زندگیم میکنه و بابتش خییلی خیلی خوشحال و سپاسگزارم ( مشتری های تک و توک داره برام میاد ) این یعنی من توی مسیر درستم.
استاد گفتن ورودیهای کوچیکتون رو شکر کنید تا بیشتر شن حس خوب داشته باشید و من دارم.
بابت هر مشتری کلی ذوق و سپاسگذاری میکنم و لذت میبرم از کاری ک دارم براشون انجام میدم.
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون خوب و مثبت و توحیدی باشه. و همواره قلبتون جایگاه نور رب العالمین باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمند تون و بینهایت تحسینتون میکنم بخاطر استمرار و فعالیت تون در سایت.
یه نکته طلایی توی کامنتتون نوشتین که اگه یه روزی من بتونم بهش عمل کنم واقعاً به سعادت و خوشبختی واقعی میرسم ، و اونم قدرت شکرگزاری و سپاسگزاری بخاطر ورودی های کوچیک کوچیک، بخاطر هر ذره از داشته هامون. اگر هر ذره از کوچکترین نعماتمون رو دنبال کنیم میبینیم خداوند چقدر ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو چیدمان کرده تا اون نعمت رو بدست ما برسونه و به تعبیر قرآن ما چقدر کم سپاسگزاری میکنیم. برداشت من اینه زمانهای کوتاهتری رو در احساس خوب هستیم و زمان های طولانیتری رو در احساس منفی.
از شما متشکرم بخاطر زمان ارزشمند تون رو که به نوشتن پاسخ برای من اختصاص دادین. براتون از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
دوست عزیزم سلام کانتت اتفاقا بسیار جذاب بود و منکه شخصا نتونستم از پای خوندنش بلند بشم و جایی برم تا تمومشو بخونم.بسیار عالی و پر از نکته بو و همگی به هدایت های من اضافه کرد .نکته بردارز کردم و جاهایی هم از نظرگاه و درک شما از آیه هابهره بردم که خیلی هم جالب بود.قرآن برای همه ی انسان ها نازل شده و قطعا با این همه تفاوت فکری آدمها،از هر کسی انتطار فهم و درک به روش خودش هست.
سلام و درود به شما آقا محمد جان دوست عزیزم ، از لطف و محبت شما سپاسگزارم و امیدوارم که همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
ممنونم از شما که زمان گذاشتین و برام کامنت نوشتین.
سپاسگزارم.
اعتبار این آگاهیها با خداست و امیدوارم قلبم نورانی و توحیدی باشه و ظرفیت وجودم بیشتر و بیشتر بشه و بتونم این آگاهیها رو عمل کنم. توی شرایط آروم و استیل خوبه این حرفا رو بزنیم ولی توی زمان چالشها که از هر طرف یه نجوا میاد اگر بتونیم عمل کنیم پاداشها بهمون داده میشه.
از شما متشکرم بخاطر پاسخ ارزشمند تون ، در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بینهایت از خداوند فرمانروای جهان بابت وجود شما عزیزان که امروز حکم پیام رسان ودستان هدایتگر خداوندبرای من بودید سپاس گزارم
مدتهاست که سعی میکنم روی خودم کار کنم انگار این سالها تودر و دیوار بودم و چند روزه که شروع کردم به کامنت خواندن ودیدن لایو های توحیدعملی و درخواست نشونه از خداوند یک حال عجیبی دارم و انگار دارم توعمق خودم و خدا فرومیرم
من مدتهاست دوره و فایل های شمارو گوش میدادم و گاها کلی نتیجه داشتع ولی الان انگار در بزرگتری بروم بازشده که شوکه شدم
امروز تولدمه ولی تنها چیزی که میخوام گوش کردن دهباره این فایله
وجالبه انقدر عمیق میشم که سردرد میکنم ونیاز به خواب دارم انگار
سلام و درود به شما دوست عزیزم جناب عربی بزرگوار ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره در پناه رب العالمین باشید. بینهایت تحسینتون میکنم و ازتون سپاسگزارم بخاطر پاسخی که برام نوشتین .
حق با شماست توحید همه چیزه، هر چقدر بیشتر تمرکز بذاریم و از درون توحید رو در عمل نهادینه کنیم بیشتر اوج میگیریم و چرخ زندگی مون روغنکاری میشه.
این حرفها گفتنش ساده است ولی خودم همین امروز دچار یه چالش شدم که نیازی نیست هیچ کار بیرونی انجام بدم و فقط نیاز به کمی صبوری کردن بود و واقعاً اون بیرون اوضاع در آرامش کامل بود ولی بازم نجواها اومد و بازم تقلاهای ذهنی که باید یه کار بیرونی انجام بدی.
بسیار کنترل ذهن لازمه برای اینکه انسان در عمل توحیدی رفتار کنه.
از شما ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
یک نکته ای که وقتی داشتم کامتتون رو میخوندم بهم الهام شد این بود که این آیات که شما در بالا ذکر کردین آیات متشابه هستند یعنی می توان برداشت های مختلف از این آیات داشت و این باعث میشه ما گمراه بشیم
چون اگر مهم بود مثل داستان حضرت یوسف مفصل و واضح مطرح میشده ولی به صورت مبهم اومده حالا این که انسان رو شیطان قول زده ، خوب شیطان رو کی قول زد که بعد از این همه عبادت از فرمان خداوند سر باز زده حالا این محاکمه توی خود بهشت بوده در حالی که در توصیف بهشت خالدون اومده. به نظر من همه این ها ،مبحث فرکانس هست چون در توصیف بهشت و جهنم آنچیزی به ما وعده داده شده که در همین زمین هست برای پیامبر یا خود استاد عباس منش که در یک منطقه کویری زندگی کرده اند وعده بهشت قرآنی بسیار فوق العاده است باغ هایی که از زیر درختانش نهر هایی روان است ولی من که بچه تبریزم خوب این رو دیدم که باغ و میوه زیاد داریم و نهرهایی از زیرش روان است چون من از بچگی این رو دیدم زیاد برای من شگفت انگیز نیست یا برای جامعه ای که زنان پاک دامن کم بوده خداوند در مورد وعده بهشت می فرماید زنانی پاک دامن که دست هیچ کس به آن ها نرسیده برای کسی در فقر کامل بوده وعده ثروت می تونه براش امید و انگیزه فراهم کنه.
اصل این هست که ما در جهان دو قطبی زندگی می کنیم و دو راه بیشتر نداریم یا در حال هبوط کردن هستیم یا اوج گرفتن.
تمام فضاهای فرکانسی هم در همین کره خاکی اتفاق می افته در غیر این صورت چه نیاز به قیامت بود اگر دنیای دیگه در کار بود به محض مردن میرفتیم یا بهشت یا جهنم ولی خداوند می فرماید روزی که قیامت برپا میشود همه سر از خاک بیرون میارن و با اعمالشان روبرو میشن در نهایت خداوند میفرماید افراد صالح را وارثان زمین قرار میدیم یعنی تمام این امکانات و پیشرفت ها در خدمت کسانی خواهد بود که ایمان آوردن و عمل صالح انجام دادن و وقتی صالحان وارثان زمین باشند تمام محدودیت های مرزی و محدود کننده از بین می رود نعمت و ثروت همیشه هست همه به هم سلام می کنند در حالی که جهنمیان در حال نزاع و کشمکش هستند یعنی یک حجاب بین بهشتیان و جهنمیان خواهد بود .
چندین بار من قرآن رو با معنی خواندم ولی برداشت من از کلیت این کتاب مطالب بالا بود این که شیطان سجده نکرده این بوده که او فقط اهل عبادت کورکورانه بوده نه اهل تفکر به همین خاطر او ویژگی ظاهری رو کشید وسط ، گفت من از آتش ام و انسان از خاک در حالی که منظور خداوند سجده کردن بر تجلی خودش است چون فقط انسان است که می تواند تجلی لبخند ، شادی ، ثروت ، عشق خداوند باشد به نظرم اصلا شیطان زیرک نبوده وگرنه مگفت خدایا من به عشق تو همه کار میکنم.
خدایا شیطان به من آموخت که مغرور نباشم همین یک درس از شیطان من رو به حضور شیطان هم سپاس گزار می کنه چون اگر شیطان مغرور نمیشد خدا میدونست من چطور میتونستم این حس بد رو در درون خودم پیدا کنم.
اتفاقاً بعد از پاسخ به کامنت شما خداوند من رو هدایت کرد به جلسه اول قدم 5 و اونجا یک جمله استاد برام تیک خورد که من اصلاً نشنیده بودم و یا اگر شنیده بودم در مدار عمل کردن بهش نبودم
جمله استاد:
جهان به همه جور دیدگاه نیاز داره
وقتی با این باور به کامنت شما نگاه کردم چقدر درس ازش یاد گرفتم
سپاسگزارم که زمان میزارید و دیدگاهتون رو برامون می نویسید.
راستش رو بخواید من از طریق کامنت خانوم شهریاری به این کامنت فوق العاده شما هدایت شدم و اصلا فکرش رو نمیکردم که حوصله خوندنش رو داشته باشم ولی یه حسی درونم گفت که بخونمش و وقتی خوندم برگام ریخت:)))
الحق و الانصاف از بندگان کار درست خدا هستید و در الهامات پروردگار چهار طاق به روتون باز شده
من هم چند وقتی هست دارم پادکست صوتی ترجمه قرآن رو گوش میدم و با تمام وجودم لذت میبرم
از خداوند میخوام که من هم مثل شما بتونم به درک عمیق و خیلی خوبی از قرآن مجید برسم
امیدوارم حالتون خوب و مثبت و عالی باشه و در هر لحظه قلبتون به هدایتهای رب العالمین وصل باشه.
آقا سینا واقعاً اعتبار این گفته ها و کامنت ها با ما نیست ، حتی اینکه اینجا توی این سایت باشیم.
میخوام بهتون پیشنهاد بدم غزل 183 و 380 و 11 حافظ شیرازی رو بخونید. حافظ داره حرف دل ما رو میزنه. مخصوصاً غزل 183.
ممنونم از لطف شما و اینکه برام پاسخ نوشتین و منو تحسین کردین واقعاً خود شما شایسته تحسین هستید، چون همین قدرت تحسین دیگران یه موهبت الهیه، و از نورانیت قلب شماست.
و خدا رو شکر بخاطر نعمت حضور خانم شهریاری عزیز که کامنت های ارزشمندشون باعث شد شما هم این کامنت رو بخونید.
از شما متشکرم آقای احسنی عزیز و الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود فراوان به حسن جان، برادر عزیزم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
حسن جان یادته چند سال پیش یه آگهی بازرگانی از تلویزیون پخش میشد چندتا خرس بودن، میگفت: عمو یادگار نمیری تو غار دیگه یه وقتایی لازمه مثل عمو یادگار بریم توی غار تعهد، یا مثل بچه کوچیکا که باید برن توی اتاق شون و به رفتار شون فکر کنن.
راستشو بخوای توی کامنتم هم نوشتم، تعهد و تمرکز منم اون چنان قوی نبود و اصلا تا صبح روزی که خداوند این مفاهیم رو بهم عطا کنه واقعاً حالم بد بود. واقعاً تسلیم شدم و گیوآپ کردم و توی هر گیوآپ کردن یه پاداش هست.
بقول حافظ: «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم»
اعتبار این آگاهی ها با خود خداست و من هیچی از خودم ندارم برای گفتن.
فقط لازمه یه وقتایی به بی فکری خودمون اعتراف کنیم.
ازت متشکرم حسن جان ، ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندت، آقا بگو، از فکت های اقتصادی بگو بذار ظرف دریافت نعمتمون گسترش پیدا کنه. من که لذت میبرم از کامنتای شما.
ازت متشکرم برادر عزیزم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
به نام خداوندی که همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان
به شرط پاکی دل به شرط دوری از ابلیس
به نام خداوندی که من ؛تو و هممونو لایق خلق کرد
به نام خداوندی که از رگ گردن به من نزدیکتره
به نام خداوندی که هر زمان هر لحظه صداش کردم جوابم رو داد
به نام خداوندی که همون لحظه که گفتم ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده راهی رو نشونم داد که تو رویام هم نمیدیم
به نام خداوندی که از هموووون بچگی حسش میکردم
وبه نام خداوندی که الان علاوه بر اینکه حسش میکنم لمسش میکنم
خدایی که برادرمه پدرمه همسرمه همه کسمه (اشکهام مزاحم شدن وقتی لمس کردنت یادم افتاد خدایا ،خداجونممم من تو رو تو همه چی میبینم میشه کمک کنی بیشتر بفهممت میشه کمکم کنی بیشتر روت حساب کنم میشه از شرک نجاتم بدی )
همیشه بعد نوشتن کامنت توی سایت گشایشی برام حاصل شده
نمیدونم امروز چه اتفاق خوبی برام منتظره که وقتی دفترمو باز کردم بهم گفتی آرزو برو زیر کامنت حمید امیری برام بنویس …
منم گفتم چشم
آقا حمید من دوره احساس لیاقت رو تازه شروع کردم و رو جلسه یکم هنوز و انگار یه عجله داشتم برم جلو
هی میگفتم حالا یه دورتموم کنم
بعد دیروز یه لحظه گفتم بزار برم آخرین جلسه که از نتایج اونو گوش بدم و وقتی گوش دادم خداوند بهم لبخند زد و گفت عجله نکن زندگی همینه با آرامش پیش برو رو تعهدت بمون ما حالا حالاها با جلسه یک کار داریم و وااااااای نگم براتون اونقدررررر قلبم باز شد اونقدر حالم خوب بود که لذت میبردم و من باز زوم کردم رو جلسه اول و رفتم کامنتها رو از ادامه خوندم وااای چه چیزهای خوبی فهمیدم و واقعا لذت میبرم از اینهمه شخم زدم خودم تا اینکه هرشب ساعت 9 ایمیل افرادی که فعال کردم برام اومد و باز عقش من نفس منننن سعیده شهریاری خداخیرش بده امان( از این اشکهای مزاحم) دیدم غوغا به پا کرده و از طریق کامنتش اومدم کامنت شما
و بببییییین چقدرررر زیبا مفهوم مقایسه رو من فهمیدم حالیم شد یعنی اونقدررررر منطقی شد که اگه عالم جمع بشه و بگه نهههه مقایسه خوبه الع بلع میگم نوچچچچچچ
ببین آقا حمید اونقدر منطقی شد که من همین جوری دیشب هاج و واج و دهن باز مونده بودم که خدایا این چه آگاهی بود حتی تو تمرین ستاره قطبیم هم خواسته بودم یک آگاهی خالصصص
و الله اکبر من امشب در سرتاسر خوابم همش تو خواب میدیدم که بهم گفته میشه ببین شیطان با مقایسه خودش رو از درگاه خدا روند
تمومش این کار رو ،تمومش کن این عادت رو که زندگیت رو جهنم کرد وقتی این کار شیطان رو از درگاه خدا میرونه پس با یه بشکن زندگیت نابود میکنه ….
خدایا بیا پای میز مذاکره کارت دارم
میگم تو که اینقدر هوامو داری تو که دو سه ساعت بعد تعهدم آگاهی رو بهم دادی که اگه به عقل خودم بود حالا حالاها تو در ودیوار بود خب
من که همیشه بهت گفتم بازم میگم به جون خودت من در برابرت تسلیمم من در برابرت ضعیف و ناتوانم من در برابرت عاجزم من در برابر خاشعم میشه قدرتمندم کنی؟؟
میشه از این همه وابستگی رهام کنی؟؟؟میشه از قدرت کن فیکونت بر من بباری ؟؟؟میشه نگام کنی؟؟؟
من گاهی که عمیق درکت میکنم خجالت میکشم ازت که گاهی تو احساس بدم،فکر میکنم تو نمیتونی هدفی که در پیش گرفتم منو برسونی ،خداجونمممم قربونت بشم میشه ایمانمو قوی کنی میشه کمکم کنی همه چی رو در درونم جستجو خدایا من همیشه رو کمکات رو هدایتهات رو حمایتهات حساب میکنم میدونم که بدهکار هیشکی نمیمونی میدونم هیچ وقت دیر نمیکنی خدایا من عاشقتمممممم
آقا حمید امیری یه دنیا ازتون متشکرم و دعا میکنم آرامش سهم قلب مهربونتون بشه
سعیده شهریاری عقش مننننن
نفسسسسس تو بنویس ریختن اشک شوق برای نوشته هات با من
سراسر این متن با اشک نوشته شد
و الان خدا با خنده میگه دخترررر پاشو ناهارتو بزار تا دیر نشده(خخخ)
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و در پناه رب العالمین همواره به جریان هدایت وصل باشید.
ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون و توصیف بسیار زیبایی که از خداوند داشتین. ممنونم که من رو لایق پاسخ نوشتن دونستین، ممنونم که قلبتون
حق با شماست، واقعا لذتبخش ترین لحظات زندگی اون زمانیه که با خداوند سر میز مذاکره میشینی و خواسته هات رو میگی و … یهو میبینی خدا رو داری و دیگه هیچی احتیاج نداری. و میگی خدایا من یه لیست تهیه کردم بهت بگم اینها رو میخوام که به احساس خوب برسم الان چقدر خوبه که خودت هستی. خدایا احساس خوب یعنی حضور خودت ، خدایا خودت اصل احساس خوبی، این لیست من هم حاشیه و بهانه ست.
از دعای خیرتون سپاسگزارم و بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و سلامتی رو براتون درخواست میکنم. همیشه در پناه رب العالمین باشید.
سلام حمید جان امیدوارم عالی باشی وقتی استاد فایل جدید رو گذاشتن چگونه به راه راست هدایت میشویم یا از ان دور میشویم فک کردم چقدر آیات واسم آشناست و بیاد آوردم که روز جمعه این ایات الهی رو در کامنت پر بار شما مطالعه کرده بودم تبریک میگم به این فرکانس بالا که قبل از استاد شما دقیقا این ایات رو شرح داده بودید واسم شبیه ی معجزه بود تحسین میکنم نگاه زیباتون رو درک عمیقتون از آیات الهی رو عمل به الهامات و نوشتن اونا در پناه الله یکتا باشی
سلام و درود فراوان به شما آقا مهدی جان دوست عزیزم. الهی که حال دلتون عالی باشه، و همواره به نور رب العالمین وصل باشید.
از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این کامنت رو به قلبم الهام کرد. استاد عباس منش عزیز توی فایلشون فرمودن مدتهاست که میخواستن در مورد این موضوع فایل آماده کنن. اگر حتی ذره ای کامنت من باعث یادآوری به استاد جان باشه بازم خدا رو شاکرم (امیدوارم که اینطور بوده باشه). از خداوند میخوام که از دل آیات قرآن هدایت بشم به اصل ، به توحید، به مدار بندگی رب العالمین ، و پناه میبرم به خداوند از حواشی و حواس پرتی ذهن و نجواهای شیطان. از خداوند میخوام کمکم کنه خودم رو به انسان مفیدتری تبدیل کنم.
یه وقتایی ناخواسته ممکنه درگیر حاشیه بشم و به موضوعاتی توجه کنم که اصل نباشه. همون موضوعی که استاد عزیزم هم تذکر دادن.
از شما ممنونم آقا مهدی جان دوست نازنینم. بر مدار توحید باشید. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بابت تقسیم این آگاهی ها با ما ازت سپاسگزارم. من از طریق جواب کامنت بچه ها به این کامنت هدایت شدم .
تازه باهاتون آشنا شدم ولی جالبه تمام جوابها رو خوندم یادمه نصفه شب بود و چشمهام خسته، لینک کامنت تونو برای خودم سیو کردم که سر فرصت بخونم. فقط انا فتحنا لک فتحا مبینا رو خوندم. با خودم گفتم این کامنت حیفه باید براش یه تایم مناسب در نظر بگیرم.
خلاصه قسمت نشد اصل کامنت رو بخونم تا استاد فایل جدید رو گذاشتن رو سایت چگونه به راه راست هدایت شویم من کلی نکته ازش برداشتم
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم سارا خانم. امیدوارم که حالتون عالی باشه و همیشه و هر لحظه به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم و ممنونم که منو تحسین کردین. خدا رو شکر بخاطر نعمت اون دوستان عزیزم که از طریق کامنتای اونها خداوند بهم رحمتش رو میفرسته. از شما ممنون و سپاسگزارم و بینهایت تحسینتون میکنم که اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
شاید باورتون نشه ولی من کامنتایی نوشتم که استاد عباس منش حذفش کرده ، وقتی که اعتبارش رو دادم به ذهن خودم و فکر کردم منم که دارم مینویسم.
اما وقتی که تسلیم رب العالمین شدم و گفتم خدایا من هیچی هیچی نمیدونم ، تو بهم بگو، من واقعاً محتاج تو هستم، تو هدایتم کن، تو بگو. خودش الهام کرد و خودش کامنتم رو برد بالا ؛ وقتی که واقعاً از سر تسلیم بودن سر خم کنیم به درگاه خداوند و فروتن باشیم، از جایی که فکرش رو نمیکنیم به قلبمون الهام میکنه. من حتی سر سوزنی به خودم این اعتبار رو نمیدم که بگم من چیزی رو نوشتم. همش خداست خدا خدا خدا ، دلم میخواد هزار بار بنویسم خدا خدا خدا خداست که عزت و آبرو میده. اگه من نمینوشتم خداوند به یکی دیگه از اعضای سایت الهام میکرد تا بنویسه، چقدر هستن دوستانی که توی سایت فعالن و بسیار انسانهای توحیدی و ارزشمندی هستن. ولی خداوند سرم منت گذاشت از فضل و رحمتش بهم آگاهی داد. روزی که این کامنت نوشته شد واقعاً من با همه وجودم تسلیم شدم و میگفتم من الان محتاج کمک و راهنماییت هستم. یه زمانی بخاطر بهبود شرایط مالی اومدم توی سایت عضو شدم، و فکر میکردم اگه شرایط مالیم بهتر بشه حالم بهتر میشه و احساس خوشبختی میاد سراغم. ولی دیدم خوشبختی واقعی زمانیه که قلبمون به خداوند وصل باشه؛ روزی که گیوآپ کردم و تسلیمش شدم و التماس کردم که خداوند قلبمو به نور خودش منور کنه، من احتیاج مالی نداشتم. ولی میدونید چیو نداشتم. نور خدا رو نداشتم. قلب انسان وقتی نور خدا رو نداشته باشه تاریک میشه، احساس خفگی و سنگینی میاد سراغش ، حس میکنیم یه سنگ روی قفسه سینه مون گذاشتن.
توی اون لحظه چی میتونه آدم رو نجات بده. من این باورها رو ساختم (که البته هنوز هم سخته برام بهشون عمل کنم)، یکی اینکه حتی وقتی توی تاریکترین لحظات هستم بازم غرق نعمت هستم و بینهایت نعمت دارم برای سپاسگزاری(و سپاسگزاری کلید احساس خوشبختیه) و دومی اینکه درسته من توی تاریکی هستم و پیام خدا رو دریافت نمیکنم ولی خداوند از اعماق تاریکیها هم خبر داره و صدای منو دریافت میکنه. خداوند منو از تاریکی نجات میده.
همیشه وقتی به این باور فکر میکنم یاد فیلم Gravity می افتم. چندتا فضانورد توی فضا دچار سانحه میشن و سفینه شون از بین میره و تلاش میکنن با مرکز کنترل زمینی تماس بگیرن، یکیشون میگه ارتباط ما قطع شده چرا اینقدر صدا میزنی. اون یکی میگه ما نمیدونیم، شاید اونها صدای ما رو بشنون، و دائماً اینجوری صدا میزنه
Huston, Huston in the blind
یعنی مرکز از درون تاریکی صدا میزنم، از درون قطع ارتباط. و نکته جالبش وقتی یکیشون برمیگرده زمین توی یه ارتفاع که میرسه صدای Huston (پایگاه فضایی توی هیوستون تگزاس) رو دریافت میکنه که ما متوجه بازگشت شما به زمین شدیم و تیم نجات در راهه. آره مرکز ارتباط دائماً پیامها رو دریافت میکنه حتی از دل تاریکی و ناامیدی.
هر وقت کم میارم اینجوری صداش میزنم میگم «Huston in the blind» خدایا از دل تاریکی دارم صدات میزنم. میدونم صدامو میشنوی، درخواست نجات دارم.
همیشه جواب میده.
یه آیه ای توی قرآن هست که همه مون بارها شنیدیمش و اونم اینه که «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد؛ 28 رعد)
مترجمهای بزرگوار ترجمه کردن تنها با یاد خدا قلبها آرام میگیره که البته درسته. ولی یه معنی دیگه اش اینه که خداوند یه جوری ما رو خلق کرده که هیچی جز یاد خدا برامون آرامش نمیاره. نهایت همه آرامش ها خود خداست. هر چیزی بیاد به زندگی مون برای اینه که به احساس آرامش و احساس سپاسگزاری برسیم در حالیکه اصل احساس خوب خود خداست. نور مطلق خودشه، که سرپرست اهل ایمانه و تضمین داده که انسان رو از تاریکیها به سمت نور هدایت کنه.
«هر سر موی مرا با تو هزاران کارست ؛ ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجا»
اصلا هم نمیدونم چی شد که مسیر نوشتن کامنت این طرفی رفت ولی حس میکنم باید اینها گفته میشد. امیدوارم که برای شما و همه دوستانم مفید واقع بشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
دقیقا منم برای رشد مالی و حل کردن مشکل روابطم وارد سایت شدم و قدم رو خریدم..
اما رفته رفته شخصیتم عوض شد
نگاهم به خدا عوض شد
قبل این آگاهیها خدا رو عادل نمیدیدم ازش میترسیدم و خشمگین بودم که چرا فلانی که انقدر بظاهر ایمانش داغونه تو رفاه و رابطه خوب و … غرقه.
من که بظاهر بندگیتو میکنم انقدر زندگیم داغونه، همیشه حالم بده، ناراضیم و طلبکار…
یه شب پشت پنجره آشپزخونه داشتم ماه رو نگاه میکردم آخه من عاشق ماهم، چشمم بهش میفته روانی میشم از ذوق
از ته قلبم ازش خواستم هدایتم کنه
به اعتقادی که درسته. چون از باورهای مذهبی نتیجه ای نگرفته بودم. هر روز افسرده تر میشدم
و بعد چند وقت خدا منو با سایت آشنا کرد..
من آدم بسیار برونگرایی هستم اگه با کسی تو روز حرف نزنم میمیرم
با دوستام تلفنی صحبت میکردم
ولی الان بیشتر تایم روز دارم باخدا صحبت میکنم باهاش پیاده روی میروم ورزش میکنم کوه میرم، فکرهامو بهش میگم، برای بیشتر کارها ازش میپرسم چطوری انجامش بدم اونم بهم میگه و خداروشکر بیشتر روز ناظر بر افکارم هستم که نجوا میاد مچشو بگیرم نزارم اذیتم کنه! امان از دست ذهن نجواگرررر!
برا خودمم عجیبه که انقدر با تنهاییم حال میکنم بدون اذیت شدن! قبلا اگه طول روز با کسی همصحبت نمیشدم کلافه و عصبی بودم.
دوستام شدن بچه های سایت ، با خوندن کامنتهاشون انگار باهام حرف میزن، حرف حسابیااا، صحبت از جان جانان و از این معاشرت لذت میبرم.
همه ی همه ش رو نخوندم و همه ش رو هم حضور ذهن نداشتم درک کنم، ولی همینی هم که فهمیدم، خیلی بود…. خیلی.
واقعا دست مریزاد.
یه روز تو محل کار سابقم صبحونه برده بودم برای همکارها…حدود 20 سال قبل. از این کارها زیاد میکردم. یه حاج کریم موسپیدی داشتیم که داشت بازنشسته میشد، گفت: بردبار، دعا میکنم عیالوار بشی و اینا رو خرج عیال خودت کنی، چون تو لوطی هستی…
حمید جان، نبینم و نشنفم که غمگین و سرگردان سر کنی، کاکو، چون تو هم آنقدر لوطی هستی که این مفاهیم عالی رو برای رفقات میذاری تا بدرد اونا هم بخوره.
منم از همین تریبون دعا میکنم تا خدا بچه هات و ننه بچه هات رو زیاد کنه، تا انشالله برای اونا هم کلاس اخلاق و قرآن واقعی بذاری.
من تو هفته ای که گذشت، به خاطر حضور یک ویروس محترم در دل و روده بچه هام، کلی پتو و ملحفه و لباس شستم و اینچنین، بیشتر و بیشتر احساس خود ارزشی کردم.
در واقع، به شیکم مبارکم بخندم که بخوام خود نا ارزش بشم…وقتش نیست:)
سلام و درود فراوان به علی آقا ، برادر عزیزم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و همیشه قلبت نورانی به نور هدایت رب العالمین باشه.
کاکو خداااااااوکییییییلی عاشق لهجی شییییرازیم، کاش یی طوری میشد به ای کامنتو یی ویسی اتچ کنی ما از ایی لهجی شیرین شیییییراااازی لذت ببریم. هر وقت صحبت لهجی شیییییراااازی میشه یاد یه کلیپ طنزی میافتم به اسم نیوتون شیرازی. و همچنین یاد شخصیت آقوی همساده و قصه های جالبش.
علی جان الهی که همیشه در کنار خانواده در سلامت و تندرستی باشید. الهی که همیشه خندون و شاد باشید، همیشه متنعم و ثروتمند باشید.
متاسفانه یه وقتایی شیطون نجوا میکنه، و آدم رو میبره توی مدار کفر و شرک و ناسپاسی. خداوند توی قرآن به بنی آدم تذکر میده مراقب این چش سفید باشید، این و دار و دسته اش از جایی که فکرشم نمیکنید شما رو میبینن.
مخفی تر از حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه توی دل تاریکی شب به آدم اتک میزنه. ببین اگه پاد دید در شب LANTIRN جنگنده اف شونزده رو هم داشته باشی بازم نمیشه مورچه رو توی دل تاریکی شب روی سنگ سیاه دید. ولی راه ساده تر اینه که همیشه و هر لحظه بگیم خدایا تو کمکم کن. تو مراقبم باش. یه وقتایی میخوام نماز بخونم فکر و ذهنم همه جا میره دو دستی دستمو میذارم روی سرم میگم خدایا کمکم کن، من زیر اتک شیطان هستم. و آیه «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» رو میخونم.
علی جون، کاکوی عزیزم، بقول شیییییراااازی گومپ گولم (معنیشو نمیدونم، امیدوارم سوتی نداده باشم) ازت بینهایت ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندت و دعای خیرت. و اینکه الهی همیشه شاد و خندون باشی. ببخشید با تاخیر جواب دادم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی.
خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى فرستاد و به وسیله آن از میوه ها براى شما روزى بیرون آورد و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را براى شما مسخر کرد (32)
و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شماره کنید نمى توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستمپیشه ناسپاس است (34)
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همچنین دوستان ارزشمندم در این مکان توحیدی
استاد جان تا الان من زیاد کامنت نذاشتم و کامنتهایی هم که گذاشتم اکثرا در تایید و درکم از قوانین بوده اما امروز میخوام از نتایجم در عمل به قوانین و همچنین آسان شدن برای آسانی ها که برام در این مدت اتفاق اتفاده بگم که هم ردپایی باشه برای خودم تا همیشه لطف خدارو به یاد بیارم و سپاسگذاری ای هر چند کوچک از خدای خودم داشته باشم و همچنین تشکر فراوان از استاد
چند روزی بود داشتم به این فکر میکردم که همین کامنت رو کجا بنویسم بهتره که خدا روشکر دیروز این فایل بسیار غنی از هر نظر روی سایت قرار گرفت / فایل که چه عرض کنم خودش به تنهایی یک دوره هست
چندسالی میشد که دوست داشتم کسب و کاری که زیاد بهش علاقه دارم رو در یک کشور دیگه استارت بزنم اما هر بار به دلیلی به تعویق می افتاد که الان دیگه میدونم در فرکانسش نبودم ولی دقیقا بعد از چند مدت که وارد سایت شدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم ، کسی که قبلا بهش پیشنهاد داده بودم که توی اون کشور کارمند من بشه و قبلا رد کرده بود خودش اومد پیشنهاد داد که کار رو شروع کنیم ، یه مدت که مجبور بودم به خاطر تقویت زبان کارمندم صبر کنم و گذشت تا برای مرداد ماه همین امسال بلیط هواپیما گرفتم که بریم و شروع کنیم ، و دقیقا روزی که بلیط گرفته بودم یک روز مانده به پایان اعتبار ورود ویزاهامون بود و شرایط طوری رقم خورد که پنج دقیقه قبل از بسته شدن گیت رسیدیم فرودگاه و به دلیل اینکه بلیط برگشت نگرفته بودم نشد که سوار بشیم و زمانی هم برای گرفتن بلیط باقی نمونده بود و یادمه تنها چیزی که گفتم توی دل خودم یک جمله بود : الخیر فی ما وقع / اگر این اتفاق قبل از آشنایی من با این سایت می افتاد خیلی به هم میریختم چون قبلا به شدت روی زمانبندی هایی که برای کارهام تعیین میکردم حساس بودم و از وقتی با زمانبندی خدا آشنا شدم خیلی آروم تر شدم خیلی
خلاصه دوباره اقدام کردم برای دریافت دعوتنامه و تهیه ویزا و .. ،در همین مدتی که کار من عقب افتاده بود یکی از معدود دوستانی که توی این کشور داشتم بعد از چند سال بهم زنگ زد فقط برای احوالپرسی ، و جریان رو بهش گفتم که همچین تصمیمی دارم و به محض اینکه فهمید میخوام همچین کاری بکنم منو با داداشش کانکت کرد و گفت که اومدید با داداشم هماهنگ باشید کمکتون میکنه ، و داداشش هم پیام داد و پیشنهاد داد که من یه خونه دارم حدود ده روز دیگه خالی میشه و تا دسامبر خالی میمونه و شما میتونید اونجا اقامت داشته باشید وتازه من گوشه ای از پلن خدا رو درک کردم و تا چند روز فقط سپاسگذاری میکردم به خاطر کمکها و زمانبندی بی نظیرش
زمانی که ویزاهامون آماده شد یه روز به کارمندم گفتم که بلیط هواپیما میخوام بگیرم برای فلان روز از مهر ماه که به امید خدا بریم ، و از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین بلیط ( ته ذهن خودم به شدت این بود که فقط بلیط از هواپیمایی امارات یا قطر میگیرم ) و دقیقا زمانی که میخواستم بلیط رو انتخاب کنم یکی از دوستان اومدکه در جریان کار من بود از قبل و دلیل آورد که بلیط یک ایرلاین دیگه رو بجز این دوتا بگیرم و من چون هدایت خواسته بودم این رو یک نشانه از طرف خدا دیدم و خلاصه توکل کردم به خدا و بلیط هارو گرفتم ، و تاکید میکنم این دوستم اگر پنج دقیقه دیرتر اومده بود بلیط هواپیمایی امارات رو اوکی میکردم حتما ، خلاصه گذشت تا به چند روز قبل از پرواز رسیدیم و طبق شرایطی که اون موقع پیش اومد ایرلاین هایی مثل امارات و قطر پروازهاشون به ایران لغو شد ولی اون ایرلاینی که خدا هدایتم کرده بود که بلیطشو بگیرم نه ، و همون موقع چقدر بابت این هدایت از خداوند سپاسگذاری کردم ،
چند روز بعدش زمان پرواز بود که از خدا خواستم بهترین پرواز رو برای ما فراهم کنه و همچنین بهترین صندلیهای هواپیمارو از خدا درخواست کردم ( چون اصلا خوشم نمیاد ته هواپیما بشینم ) ، پرواز اولمون خیلی عالی بود اما برای پرواز دوم تقریبا ته هواپیما بهمون صندلی داده بودن ولی وقتی که سوار شدیم اصلا حس و حالم رو بد نکردم و تو ذهنم گفتم که من از خدا خواستم حتما اجابت میکنه ، تا اینکه هواپیما پرواز کرد و تقریبا ده دقیقه که گذشت چراغ کمربندها خاموش شد خواستم صندلیمو بخوابونم که بخوابم دیدم عه صندلی نمیخوابه ، به مهماندار اطلاع دادم و اونم یکم مشغول شد و نتونست کاری بکنه و رفت بعد چند ثانیه برگشت گفت بیاید دنبالم و دقیقا مارو برد روی صندلی های EXIT ( که پولی بود ولی خدا مجانی این صندلی رو به من داد) با بهترین فضای پا و تقریبا جلوی هواپیما ، و خدا شاهده همون جا به قدری خدارو با این قدرتش و قوانینش شکر کردم که فکر کنم نیم ساعت اصلا حواسم اونجا نبود
موقعی که پیاده شدیم داداش دوستم اومد دنبالمون (کسی که اولین بار بود همدیگرو میدیدیم – چون دوستم یه شهر دیگه زندگی میکرد )و ما رو برد خونش و تقریبا ما دوهفته اونجا اقامت داشتیم و از جایی که هزار سال به ذهنم خطور نمیکرد خدا این بنده خودش رو برای کمک به من فرستاده بود و چقدر دنبال کارمون بود ، یه روز برگشت گفت که با چند تا وکیل صحبت کردم و برای ثبت شرکت شما باید مستقیما از ایران پول به حساب یکی از بانکهای اینجا بزنید تا یک برگه تایدیه بهتون بدن برای ثبت شرکت ، و از اونجایی که همچین چیزی از ایران امکان پذیر نبود ظاهر قضیه به این صورت بود که باید برمیگشتیم اما تو ذهنم فقط و فقط داشتم با خدا صحبت میکردم و حتی زمانی که به این تضاد برخورده بودم داشتم خدارو برای نعمتهای بی شمارش شکر میکردم و ایمان داشتم که خدا برای این کار من هزارارن راه و برنامه داره و من که به خدا سپردم امکان نداره درخواستمو اجابت نکنه ، تا اینکه یه روز گفتم من سمت خودمو باید انجام بدم بقیشو خدا انجام میده و من دخالت نمیکنم ، و به دوستمون و کارمندم گفتم که تا دو روز دیگه من میخوام اینجا خونه و دفتر کار اجاره کنم ولی اونا بهم میخندیدن و میگفتن که تو کارت به بن بست خورده یعنی چی میخوای این همه هزینه کنی الکی ، ولی تو ذهن من فقط این بود خدا این کارو برام انجام میده ، خلاصه که از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت مناسب ترین خونه برای من و شروع کردم به گشتن ، یه محله رفتیم به چند تا خونه سر زدیم و چند تاشون گفتن که به خارجی در صورتی خونه اجاره میدیم که اقامت داشته باشید و ما هم تا زمانی که شرکتم ثبت نمیشد اقامتی در کار نبود ، به کارمندم گفتم که به گشتن ادامه میدیم و میدونستم که تو ذهنش داشت بهم میگفت این اوسکوله بابا ، ولی تو ذهن من فقط ایمان به خدا بود و فقط میگفتم که من از خدا خواستم و ادامه دادم ، فرداش با ایمان بیشتر از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین خونه ، گفتم خدایا همه قوانین در مقابل قدرت تو هیچ هستن و خدا شاهده سومین خونه ای که توی اون روز رفتیم به راحتی قبول کرد و و وقتی وارد خونه شدیم بهترین جای ممکن بود هم برای کار و هم برای زندگی کارمندم ، و روز بعدش قرارداد رو نوشتیم و روزهای بعدترش رفتیم برای تهیه کردن وسایل برای خونه و کماکان خبری از هیچ راهی برای ثبت شرکت نبود ولی من فقط میگفتم که یه راهی پیدا میشه خدا درهارو برام باز میکنه
تا اینکه یه روز یکی از دوستان از دبی برای کاری تماس گرفت و موضوع رو بهش گفتم و گفت که میپرسم خبر میدم ، و بعد یه ساعت زنگ زد و روشی رو به من پیشنهاد داد و بعد از صحبت کردن با وکیل متوجه شدیم که امکان پذیره ، و بله ایمان من جواب داد و خدا درهارو برام باز کرد ، کارمندم داشت بال در میاورد و میگفت تو خبر داشتی که حل میشه که این کارها رو انجام دادی ولی نمیدونست تنها چیزی که من ازش خبر دارم قدرت خداست و توکلی که فقط به خودش کردم
چند سال قبل با یه نفر ایرانی که این کارو انجام داده بود صحبت کرده بودم و به قول خودش پدرش در اومده بود برای ثبت همین شرکت و چه هزینه هایی کرده بود و آخرش هم مجبور شده بود شریک محلی بگیره برای کارش که در نهایت هم شریکش سرش کلاه گذاشته بود ، ولی خدا شاهده طی این سفر از لحظه شروع تا زمانی که برگشتم خدا چنان منو آسان کرد برای آسانی ها و کارهامو توی یه کشور غریب انجام داد که برای 99 درصد مردم حتی تو شهر و کشور خودشون هم به این آسانی انجام نمیشه ، تازه من در مسیر ایمان به خدا و آسان شدن برای آسانی ها یه جوجه هم نیستم ، خدا خودش میدونه که اگر ایمانم بیشتر باشه چقدر میتونه همه کارها راحت تر انجام بشه
در تمام این مدت من فقط مشغول سپاسگذاری بودم بابت نعمتهای خدا و بابت کمکهاش و فقط ذهنمو کنترل کردم و همه اتفاقات خوب رو روی دفتر شکرگذاری و ستاره قطبی م نوشتم ، چیزی که شما به من یاد دادید استاد عزیزم
این کامنت خلاصه خیلی کوچکی بود از نتیجه ای که از عمل به قوانین گرفتم ، طی این مدت بارها و بارها مجبور شدم که چشمهام که به خاطر لطفهایی که خدا به من داشت پر از اشک میشد و فقط خودم میدونستم که از کجا آب میخوره از کارمندم مخفی کنم
فقط کافی بود که باور کنم خدا به من نزدیکه و حواسش بهم هست و با ایمانی که نشون دادم دیگه غریب بودن و آشنا نداشتن و تنها بون معنایی نداشت ،
استاد ازت تشکر میکنم که خدارو به من شناسوندی ،
خدایی که برای من بنده اش راحتی و رفاه و ثروت و آرامش بیشتر میخواد
نمیدونی با خوندن کامنت زیبات چقدر قلبم باز شد و اشک توی چشمام جمع شد ،چقدر خودمو بیاد آوردم زمانی هایی که خداوند کارها رو که بقیه پوستشون کنده میشد برای من مثل آب خوردن انجام شد
روزهایی که توکل میکردم چنان قدرتی توی دلم زنده شده بود که با وجود تمسخر بقیه دست به کارهایی زدم که مثل آب خوردن انجام شد و مجوزاتش صادر میشد و تنها پارتی من خدای بود که بهش توکل کردم ،تازه اون موقعا از قانون چیزی نمیدونستم و یه خدای درب و داغون توی ذهنم داشتم و همون خدای درب و داغون کارهای منو به آسونی انجام داد ،الان که بیاد میارم و قانون با خودم تکرار میکنم چه انگیزهای توی دلم زنده میشه و قلبم بهم گوا میده که الان که قانون میدونی و ایمانتم هزاران برابر شده برای اتفاقاتی که برات پیش اومده ،خدا میدونه چه کارهایی میتونم انجام بدم
بقول استاد وقتی میدونی میتونی بارتو بزاری روی دوش خدا تا اون برات کارها رو انجام بده دیگه محدودیتی نیست و هر چیزی میتونی ازش بخوای ،محدودیت فقط توی ذهن منه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت خط به خط هدایتی که اینجا نوشتی
من هم ده ماه قبل در مشهد بودم. کارهای خروجی من از ایران دو ماه و شاید هم حدودأ سه ماه زمان برد. من دلیلش را نمی دونستم.
اما خداوند متعال می دونس.
در آخرین روزهای بهمن ماه بود که کارهای خروجی مون اوکی اوکی شد. چون افغان بودیم کارمون زمان برد.
اما! دو روز پس از بیرون شدن مان از ایران، به خدا قسم من که در بدترین شرایط مالی بودم، حکومت ایران تصمیم گرفت برای هر فرد بالای 18 سال افغان، 100 میلیون تومان پول وضع کند که طرف باید ب دولت ایران بدهد که دولت به اون فرد اقامت بدهد. آنهم برای افردی که مدرک داشتن در ایران نه برای افردی که مدرک نداشتن.
من و خانواده من هیچ مدرکی نداشیم. فقط بعداز 48 ساعت بیرون شد مان از ایران این قانون اجرایی شد.
من می گفتم چرا کارهای خروجی گرفتن من زمان بر شد در ایران.
اگر دو روز دیگه می موندم باید این 100 میلیون تومان پول را من هم می دادم؟
واقعا چیزی نمی دانیم؟
این خداست که همه چیز را می داند.
با خوندن کامنت تون حالم خوب شد.
این یکی از ده ها موردی بود که برام دربارهی موضوع اومدن مون از ایران به استرالیا اتفاق افتاد.
همانگونه که شما از موارد و اتفاقات خوبی در کامنت تون ذکر کردید.
سپاسگزارم از شما.
فقط و فقط تسلیم و سر سپرده خداوند متعال و زمان بندی های ش باشیم و اجازه بدهیم که خداوند متعال کارهای ما رو انجام بده.
سلام به اعضاء
بخدا قسم من هرجا بیخیال بودم متوکل بودم رها بودم نتیجه گرفتم کار درست خوبخود انجام دادم بدون اینکه بدونم کار درست بوده مکان درست بوده زمان درست بوده
هرچقدر دارم کار میکنم رو خودم میبینم زندگی چقدر ساده زیباست آسونه و تنها راه رسیدن به هر موفقیتی لذت بردن رهابودن در روزهای زندگی بعد خواستها طبیعی اتفاق میوفته بخدا دیگ من بهش رسیدم بهم ثابت شده تنها راه بهشت دنیا آخرت سپاس گزار بودن رها بودن برای خودت زندگی کردن رشد اتفاق میوفته خوبخود
چه روش رسیدن به خوردن یک بستنی چه روش رسیدن به میلیاردها پول فقط همینه همین…
خدایا شکرت برای قوانین
استاد عباسمنش ممنون ازت
یه نکته دیگه از سپردن به خدا و رها کردن مشکل که واقعا از دیشب تا الان که خیلی حالم بد بود سر نجواهای از دست دادن یه سری چیزها، این بخش از کامنت پرمحتوای آقای ابودردائی بود که اصلا خودمم نمیدونم چطوری تو این شرایط بهش هدایت شدم تا آروم شم
اونم کامنتی که بیش از یکسال قبل نوشتن و درمورد داستان هدایت مادر موسی در فایل توحید عملی 9 بود
خدا میدونه چه آرامشی بهم داد:
[[ وقتی درگیرِ یک ارث ( مشکل ) شده ای
و حق به تو داده نمی شود
وکیلی برای خود انتخاب کن (خداوند مهربان)
و خودت مساله را رها کن
به مسیر خود ادامه بده
با صحبت نکردن با دیگران در مورد آن مشکل و بگو مگو و نفرتها و احساس هایِ بد نسبت به اطرافیان و …محافظانِ آن ارث (مشکل) خود را دور کن
و جایش را رابطه با اصل و منبع خویش بگذار
موسی را به دریا بینداز
آن ارث (مشکل) را به دریا بینداز
در بهترین شرایط و موقعیت ، به تو داده می شود ،
آن چیزی را که هنوز مشکل است را وقتی رها نکنی ، بزرگتر میشود
و وقتی رها شود ، به شکل یک نعمت باز می گردد
، و علت بازگشتش آن بوده که تو بی خلا شده ای
واِلا همان نعمت در دستت بوده
اما ناخالصی هایت نگذاشته که آن را نعمت بپنداری
هر نوع قرض و بدهی
هر نوع بیماری
هر نوع نگرانی
هر نوع خرابی در روابط
همه ی این در اصل یک نعمت هستند
اما نوعِ نگاهت به آن ها ، تو را در چالش انداخته است
وقتی که آنها را رها می کنی
یعنی مرحله ای را قرار است تجربه کنی
که نوع نگاهت را تغییر دهی
این مرحله ، همان مرحله یِ رها کردن است
این مرحله یِ رها کردن در رود نیل
مرحله یِ تغییر دیدگاه است
و وقتی صورت بگیرد
نعمت باز داده می شود .]]
سلام به شما دوست عزیز
خدای من باورم نمی شود که من به همین سادگی به جایی هدایت بشم که پاسخی باشد برای شرایطی که داخلش دارم دست و پا می زنم خدایا شکرت به پاسخی که از بینهایت دستانت هر لحظه به من میدی به درخواستهای من میدی به سمت من جاری می کنی و از تو مثل همیشه میخواهم که چشمان و گوشهام را به هدایت هایت و نشانه هایت بینا و شنوا کن خدایا سپاسگزارم دوست عزیز از شما سپاسگزارم که دستانت و ذهنت و کلامت هدایتی بود برای مسیری که در آن قرار دارم و من متوجه شدم که باید رها کنم باید توکل کنم تا خدا با هزاران دستش و از بینهایت راه مسئله من رو برام حل کنه درسته دقیقا من متوجه شدم و برای یک لحظه این حس در من بیدار شد که در مدرسه ای دارم درس میخونم و هر کدام از دوره هایی که دارم میگذرونم یه مرحله آزمون هم داره تا ببینم من درسم رو درست یاد گرفتم یا نه و اگر درسم رو درست یاد نگرفته باشم دوباره به صورت اتوماتیک اون دوره برام به شکل های متفاوت تکرار میشه تا من درسم رو درست و دقیق و کامل یاد بگیرم و وقتی اون سطح رو پاس کردم اتوماتیک به مرحله بالاتر میرم و همینطور این قصه تا زمانی که هستم ادامه داره و اینکه من تو این مسیر یه هادی و هدایت کننده بینظیر دارم و یک دستگاه دریافت کننده برای هدایتهایش در وجودم که میتونم اسمش رو قلب بزرام که وقتی آرومه و آرامش داره یعنی دارم درست میرم و هر وقت آروم نیست یعنی باید دقتم رو بیشتر کنم و تازه یه امتیاز ویژه بهم داده که بهش بگم من نمیدونم خودت پاسخ رو بهم خودت دست رو بگیر و جواب های درست رو تیک بزن و پاهام رو هدایت کن به اون راهی که باید برم ولی ، ولی نکته مهمش اینه که ازش بخوام و فکر نکنم که خودم هستم خودم بلدم چون اون اختیرا رو بهم داده که از اون بخوام یا نخوام پاسخ هاش رو استفاده کنم یا به پاسخ های منطقی ذهن خودم با معیارهایی که یاد گرفتم گوش کنم خدایا شکرت که تو رو دارم تو که رب و صاحب اختیار من هستی و بهم اجازه دادی تا در زمینت آرام بگیرم و زندگی کنم و از زیباییهایت لذت ببرم .
خدایا شکرت به خاطر نگینت به خاطر عباس منشت به خاطر شایسته ات به خاطر خودم به خاطر همه آنچه که دارم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
که آرومم کردی به بیان اینکه تو رو وکیل خودم بزارم نه اینکه بگردم دنبال وکیل پایه دادگستری با توانایی خاص تو رو وکیل خودم کنم تا ذهن منطقی خودم رو اول آروم کنی بعد هم به سادگی و در کمال آرامش خاطر مسئله من رو حل کنی نه اینکه بهم بریزم و خودم رو درگیر کنم رها کنم و به تو بسپارم همانگونه مادر موسی به دریا سپرد و توکل کرد به جای تشویش و اضطراب شاد و طربناک دل به تو بسپارم که آرامش دل های بیقراری به تو بسپارم تا برسم .
دوست عزیزم باز هم از شما سپاسگزارم که افکارت را با ما به اشتراک گذاشتی تا به این حال خوب دست پیدا کنم .
استاد واقعا هر بار که این فایل و گوش میدیم صدها نکته ی جدید درک میشه ازش که نمیشه ننوشت
1- اگه خدا رو مثل یه پدر یا مادر مهربون ببینیم همه چی حله
فکر کن مثلا ما خودمون یعالمه ثروت داشته باشیم و بچه مون مثلا نیاز به یه شغل یا ماشین یا هر چیزی داشته باشه که یک هزارم ثروت ما هم نیست
ما دلمون میادبهش ندیم یا اینکه بدتر از اون یه جوری با زجر بهش بدیم بگیم مثلا بزار اول یعالمه گریه کنه یا بره مثلا تو بازار حمالی کنه زجر بکشه بعد بیاد التماس ما رو کنه تا ما یه قطره از اون ثروت مون و بهش بدیم تا یه سرمایه ای کنه برای شغلش ؟؟؟
خدا که از هر پدر و مادری مهربون تره
2- اگه ما مثلا پدر ثروتمندی باشیم که مثلا کل بازار فلان کالای ایران دست ما باشه و هدفمون هم گسترش این کسب و کار باشه و فرزندانی داشته باشیم که خیلی هم دوسش داریم، هدف خودمون هم اینه که فرزندمون هم بدنبال گسترش این کسب و کار باشه
و اتفاقا اگه فرزندمون بگه من هدفم همینه نه تنها خوشحال میشیم بلکه هر کمکی از دستمون بربیاد انجام میدیم
سلام استاد عزیزم
این فایل واقعا فوق العاده بود و جز فایل هایی بود که دقیقا در زمان مناسب شنیدمش چقدر بهم کمک کرد اصلا دیدن همین فایل هدایت خداوند بود که من شنیدم واقعا خداروشکر هیچی نمیتونم بگم جز این که شکر گزار خدای مهربانم باشم و ازتون سپاسگزارم استاد که این فایل رو گرفتید دوستون دارم
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم رو توسط افکارم به خودم داده
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم
بخش دوم
چرا شرایط سخت پیش میره ؟
تازه چند وقته که توجه میکنم به اینکه خداوند رو منبع همه چیز ببینم ، تازه دارم متوجه میشم که من تا الان اصلا خداوند رودر زندگیم نمیدیدم و همین چیزی هم که الان تو زندگیم هست واقعا از لطف و رحمت و بخشش اون بوده و گرنه همینم نباید می بود
حالا من توجه نداشتم وضعیتم اینه ، اگر توجه داشته باشم چه کار میخواد بکنه
باورهایی که باید بسازم
البته بگم که من در ذهن من این بود که استاد الان دیگه استاده و دیگه هیچ وقت تکرار نداره در صورتی که استاد بارها و بارها گفته که من خودم هم دارم استفاده میکنم و این کارو میکنم
چیزی که در ذهن من بود تا الان در مورد قانون و کلا این فضای کار کردن روی خود این بود که این یه چیز فانتزی هست
یعنی ذهنم میخواست که همیشه اون حالت قبل رو ادامه بده ،تازه الان متوجه اش شدم ، یعنی این میومد توذهنم قشنگ یادمه که مثلا اگر یه جایی یه کسی میپرسید که چی داری گوش میدی روم نمیشد بگم که فایل موفقیت فردی هست ،چون میگفت که ول کن این مسخره بازی هارو و منم پشت بندش ادامه میدادم آره بابا راست میگی و ولی از ته دل دوست داشتم که گوش بدم
و در کل کار کردن روی خود رو اصلا کار نمیدونستم ، و اتفاقا چند وقت قبل به زبون آوردم و نوشتم که چرا من کار کردن صبح تا شب رو کار میدونم ولی کار کردن روی خود رو کا نمیدونم ، و فک میکردم که کار کردن روی خود یعنی اینکه فقط فایل خالی گوش بدی ولی الان فهمیدم که نه این نیست و باید تمرین کنی
کامنت بنویسی و کامنت بخونی و تمرین و هر چی گفته حتی یه کلمه ش رو نباید بگذری ازش
هر یک کلمه در این سایت مسیر عوض میکنه ، هر یک کلمه ثروت وارد میکنه و جلوی ضرر رو میگیره
مثل کلمه توکل ، من خیلی راحت میگم توکل و خیلی هم راحت مینویسم توکل ، ولی صبح زود که هوا تاریکه و میرم بیرون انقد ترس ورم میداره که یه وقت نکنه اتفاقی برام بیفته و یه خرس و گرگ بهم حمله کنه وسط شهر
من میگم توکل ولی چشمم به دست صاحب کارم هست که کی بهم پول بده
من میگم توکل ولی چشم و دلم به اینه که کارم رو خوب انجام بدم و صاحب کار بگه عجب بچه ای هست و اگر درخواست افزایش حقوق دادم قبول کنه
من میگم توکل ولی به آدمها به خاطر پولشون احترام میزارم و جلوشون بلند میشم و از درون میترسم از آدمهای پول دار
من میگم توکل ولی وقتی که اسم مهاجرت میاد تن و بدنم میلرزه
من میگم توکل ولی میترسم از عوامل بیرونی که یه وقت نکنه در زندگی من تاثیری بزارن
پس این نشون میده باید به هر کلمه ای که در این سایت و آگاهی ها میشنوم حساس باشم و بگم چقد من این رو در زندگیم اجرا میکنم
در زندیگ یعنی از همین الان در زندگی ، از صبحم تاشبم
ولی خب خداروشکر از این چند روزی که دارم خداوند رو منبع همه چیز میبینم ، انگار از درون آرامش بیشتری رو احساس میکنم
اینطور به خودم میگم از اول صبح که خدایا من تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری میجویم
هر جا که گیر میکنم میگم خدایا از تو میخوام ها ، و یه راهی پیدا میشه که مشکل حل بشه و ترسم کمتر میشه
چقد خوبه اینطور
باورها :
خداوند قادر مطلقه
خداوند عالم مطلقه
خداوند خالقه
خداوند قدرت خلق زندگیم رو به من داده
خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درست هست
خداوند همواره داره مسیر رو به میگه و داره راه حل ها رو به من میگه
تازه دارم متوجه میشم وقتی به این جملات فک میکنم که اینها همش نوع نگاه هست
تازه میفهمم که این باورها هستن که زندگی ما رو شکل میدن یعنی چی
تاز متوجه ام که معنی عوامل بیرونی در جلسه اول ثروت یعنی چی؟تازه میفهمم که چرا شغل خاص ، سن خاص، جنسیت ، موقعیت مکانی ، و شرایط هیچ تاثیری در ثروتمند شدن من و یا فقیر بودن من در زندگی نداره و فقط باورها من که همین نوع نگاه من به خداوند و موضوعات هست که عامل اصلی ثروتمند شدن یا فقیر بودن من هست
پس فهمیدم که کار من اینکه که این ها رو تکرار کنم و باور کنم ،عههههههههههه،من فک میکردم که باورخودش درست میشه ،تازه دارم درک میکنم که نه بابا تویی که باید استفاده کنی از خداوند ، نه اینکه منتظر باشی فک کنی خودش درست میشه
تازه امروز معنی انتظار رو درک کردم
من فهمیدم که این چیزی که به عنوان انتظار در ذهن من هست در اصل ترسه نه انتظار
من میترسم که اگر سختمه در اینجا مهاجرت کنم چون ایمانی نیست
من میترسم که در جمع اگر غیبت میکنن جمع رو ترک کنم
من میترسم که کارم رو شروع کنم چون از حرف و نظر مردم میترسم
من میترسم که وقتم تلف بشه و خجالت میکشم و این کارو بیهوده میدونم که باورها رو پیش خودم تکرار کنم
من میترسم که به فکر خودم باشم
و خیلی خیلی چیزهای دیگه
تازه فهمیدم که من با جمله انتظار دارم که خداوند کارهای من رو انجام بده سعی کردم که این ترسهارو بپوشونم
پس این انتظار نیست ، انتظار الان برای من اینه که من با جدیت و تعهد دوره ثروت 1 رو شروع کردم و دارم کار میکنم بدون عجله و انتظار دارم که هر چی جلو تر میرم نشانه ها بیشتر بشه و حتی اگر هم نشانه ای نیاد میگم که تو هنوز خوب نتونستی با ایمان و احساس خوب تمرین رو انجام بدی چون خداوند کارش رو بلده و این تویی که باید سمت خودت رو قشنگ انجام بدی
کار تو چیزی نیست جز در این سایت بودن
فایل گوش دادن
به صورت جدی تمرین را انجام دادن
کامنت خوندن
کامنت نوشتن و و و و چیزهایی که مربوط به این موارد هست
واقعا این جمله تکان دهنده نیست
تمام این چیزهایی که در دنیا هست متعلق به خداوند است ، چیزهایی که تو آرزشون رو داری
مثل اینکه یه ماشین آریزو 6 داشته باشی
دو تا خونه از خودت داشته باشی
کسب و کار شخصی خودت رو داشته باشی
سفرهای خوب بری
قانون سلامتی رو انقد پولش رو داشته باشی که اجرا کنی
و اون چیزهایی که دلت میخواد رو بخری
همه و همه نزد خداونده و اون همه گفته که تو اگر ایمان داشته باشی و من رو منبع همه چیز بدونی به تو داده میشه
و مسیر رو هم بهت گفته
و از همه مهمتر که خداوند میخواهد با جان ودل که اینها رو به تو بده ولی تو با افکارت و باورهات جلوش رو گرفتی
با اینکه میگی فلان شغل عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی فلان موقعیت مکانی عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی فلان شخص عامل اصلی ثروتمند شدنه
با اینکه میگی هر عامل بیرونی عامل اصلی ثروتمند شدن یا فقیر بودن هست
در صورتی که چیزی که خداوند میخواهد یه چیز ذهنی هست و در ادامه ذهن عمل کردن که یک نمونه اش اینه که همه چیز رو از درون به خداوند ربط بدی و وصل کنی
سلام مجتبی عزیز
خیلی عالی نوشتی کلی لذت بردم از خوندن کامنتت
مفهوم توکل رو با مثالهای متنوع خیلی عالی شرح دادی
ترس رو عالی توضیح دادی
از اینکه کلام استاد رو قبلا فانیزی گفتی منم راستش همین طوری فکر می کردم و مدتی هست با نگاه بهتری به آگاهی های استاد فکر می کنم و عملیشون می کنم.
میدونی زندگی خیلی خیلی می تونه ساده ، روان و لذتبخش باشه بشرطی که ما بیشتر به منبع وصل بمونیم و از مدار خدا خارج نشیم
بقول قرآن سوره عنکبوت آیه 64 خداوند می فرماید : این دنیا بازیچه بیش نیست و اصلا ماجرا جهان دیگر است ”
پس ما عباس منشی ها بیایم هوشمندانه عمل کنیم و با عمل به قوانین ثابت راه بازی این دنیا رو یاد بگیرم و در زمینه هایی که نوشتی مثل ماشین اریزو 6 و دوتا خونه و سفر و آرامش واقعی رو تجربه کنیم
آره عزیز دل فرکانس هامون رو با فرکانس خدا تنظیم کنیم و کیف این دنیا رو ببریم انشالله
موفق باشی
سلام آقا مجتبی گل
بسیار لذت بردم از خوندن کامنت زیباتون و انرژی دریافت اون آگاهی ها و باورهای قدرتمند کننده رو در وجودتون دریافت کردم!
امیدوارم این مقاومت های ذهنمان به زودی و با تکرار و تمرین این آگاهی های ناب،بشکنند و جریانی از ثروت و سلامتی و حال خوب،نصیب همه مون بشه!
منم مثل شما فکر میکردم دیگه استاد،استاده و نیازی به تکرار این باورها رو نداره ولی درکمال تعجب وقتی توی دفترم نوشتم،دیدم چقدر باورهای قوی و قدرتمند کننده ای رو استاد بیان کردند که قبل این فایل با گوش دادن و توجه کانون تمرکزم و سپاسگذاری،فکر میکردم باورا یعنی همین و دیگه کار تمومه و در مسیر دریافت نعمت ها هستم و بقول شما الحق و انصاف خدا داره در حقمون خوب خدایی میکنه و ما هیچ باوری رو نسبت بهش ایمان نداریم و در ظاهر میگیم ولی این خدای وهاب و رزاق و بخشنده از هزاران هزار راه بهمون نعمت می رسونه و بقول شما اگه این باورا تو ذهنمون پایدار بشن و ایمان بیاریم به قدرت خدا،خدا برامون کن فیکون میکنه!
فردا دوباره به امیده الله مهربان،فایل رو از اول گوش میدم و بااینکه بیش از پنج بار گوشش کردم و نکته برداری ولی این فایل پر از آگاهی و زبان ساده برای ارتباط برقرار کردن باخداست!
پس می نویسم این باورای خوب استاد رو ودر هر ساعتی که بتونم گوش میدم تا بهم یادآوری بشه که با خدا میشه پادشاهی کرد!
ممنون از وجوده ارزشمندتون و این کامنت فوق العاده!
بدرخشید در تمام زمینه ها و خداوند از شما راضی باشه.
سلام مجتبی جان چقدر خوب نوشتی من همین الان یعنی قبل از اینکه کامنت شما رو بخونم داشتم به این فکر میکردم که زنگ بزنم به مسول واریزی های شرکتی که برام پول ریخته بود به حسابم و حسابی بهش بد و بیراه بگم که چرا مبلغ واریزی من اینقدر کمه و وقتی متن شما رو خوندیم متوجه این موضوع شدم که این مبلغ چه کم و چه زیاد و با به هر اندازه ای که هست نتیجه باور من هست . من این مقدار رو جذب کردم وگر نه کسی نمیتونه چیزی رو به من کم و یا زیاد بده کسی نمیتونه مگر من بهش اجازه داده باشم مگر اینکه من خواسته باشم و از قبل اون رو فراخوان کرده باشم خلاصه که متقاعد شدم که پیگیری کنم ولی نه با حال بد و حال اون موقع از تو به خاطر کامنتت ممنونم و از خدا به خاطر خدایان به این جا اون هم در این لحظه سپاسگزارم. از استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این فایل عالی البته هنوز به طور کامل گوشش نکردم
سلام
دیروز کامنتتون رو خوندم ولی درک نکردم.
منم این روزا با یه چالش روبرو شدم که فقط رفتم سمت خدا و فقط از خودش کمک خواستم.
و منم قبلا واقعا فک میکردم هروقت دارم عبارات تاکیدی میگم یه کار بیهوده اس واین
فایده نداره ولی چند بار که در چالشها اومدم برای خودم چله گذاشتم و جملات تاکیدی مربوط بع چالشم رو که بیشتر جملات توحیدی بود تکرار کردم دیدم جواب داد و مساله من معجزه وار حل شد.
و تقریبا ایمان آوردم.
و دیشب هم اومدم جملات تاکیدی رو که خودم ضبط کرده بودم گذاشتم تو گوشم و خوابیدم.
زمانش ربع ساعت بود.بعد هندز فری رو از گوشی دراوردم و خابیدم.
نصف شب بود بیدارشدم و خوابم نمیبرد گفتم بیام همون جمله تاکیدی هارو گوش کنم بخابم.
اول هندزفری گوشی رو وصل کردم که صدای گوشی بلند نباشه که بقیه خوابن، بعدگوشی رو گداشتم تو گوشم.
این اهنگ پلی شد،
تو خدای منی
یار باوفای منی….
شوکه شدم.
اخه من شب گوشی رو قطع کردم
و هندفری هم دراوردم.
وگرنه صداش بلند بود میفهمیدم
و جالبتر دیدم نوشته آهنگ تو خدای منی.
و تا اخر گوش دادم.
صبح بلند شدم و رفتم تو گوشیم دوباره این اهنگ رو گوش بدم اصلا این اهنگ نبود.
واقعا ندیدمش.
خدا این جوری معجزه وار جوابم رو میده.
به خدا این حرفهارو فقط کسایی درک میکنن که آگاهی های این سایت رو داشته باشن.
من به خانواده ام هم نگفتم این موصوع رو.
چون صد درصد میگفتن توهم زدی.
ولی من میدونم توهم نزدم.
من دیشب ربع ساعت در سکوت از خدا جواب خواستم و گفتم
دلم رو آروم کن.
و این آهنگ رو برام پلی کرد.
همیشه میگم ایمان یعنی باور آنچه را که نمیبینی.
و ایمان دارم کارش درسته.
خدایا شکرت که حضور داری.
دوشنبه.28 آبان 1403.
سلام آقا مجتبی عزیز ،
بسیار از خوندن کامنت شما لذت بردم ، چقدر روان و ساده و از دل گفتی انگار که حرف های دل من را داشتی میزدی ،
اون بخش از کامنت که داشتی از ترس هایی میگفتی که حاصل بی ایمانی هست ، عالی بود .
من هم بعد از دو سال که تون این سایت الهی هستم، دوره ها خریدم و کامنت ها خوندم ، تازه کم کم دارم درک میکنم که مشکلات زندگیم همه از بی ایمانی و از ترس بوده ، تازه دارم میفهمم که خداوند چرا اینهمه تاکید کرده کسانی که به خداوند ایمان دارند نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند .
چقدر از طرفی برام جالب است و چقدر ناراحت کننده که بعد از این همه سال به این درک رسیدم ولی باز ارزشش را داشته .
خداوند این قدرت لایتناهی، به همه ما این قدرت را عطا کنه که این راه رو ادامه بدیم و برسیم به این دعای حضرت علی (ع) که در دعای کمیل میگه خداوندا لحظه لحظه عمرم را با یاد خودت آباد کن.
ازتون بابت این کامنت زیبا سپاس گزارم
در پناه خداوند شاد ، موفق و تندرست و ثروتمند باشید.
سلام به دوستان
خدارا سپاسگزارم برای اینکه به من فرصت داد تا توی این فایل احساس و تجربه خودم را با شما دوستان عزیز در میان بگذارم
تجربه من از این فایل این هست چند روزی هست که با خودم در تضاد و سرزنش هستم این هم بخاطر یک روش ناصحیح است که تا قبل داشتم و از آن استفاده می کردم
اما از اونجایی که خداوند احساس را به بنده هاش داده بارها و بارها شده که بعد از این رفتار میرم توی خودم و سرزنش و …
البته قبلش بگم که الان توی این دوره هنرجو دوره 12قدم هستم و به محض این رفتار چند روز شد که دوره را متوقف کردم
اما این بار با خدای خودم صحبت کردم و خودم را بخشیدم بخاطر این که یک انسان هستم و بعضی از مواقع هم از دست من در میره و یکسری از رفتارها را انجام میدم
عوضش ذهن خودم را کنترل کردم و با خودم درصلح هستم و گشتم توی ذهنم که چی میشه که بر خلاف میل باطنی خودم این رفتار از من سر میزنه و متوجه شدم که ترس از نداشتن ها و اینکه نعمت خدا کم است و درکل روی باور فراوانی من باید کارکنم و نشانه ها را ببینم و دنبال کنم
یادم هست که قبلاً به من میگفتند که خدا اصلا من را نمی بخشه و تا این سن از زندگیم همیشه احساس ترد شدن و اینکه من بنده گناهکار خدا هستم و اینکه خدا من را رها کرده و اصلأ کاری بامن نداره بودم تا اینکه یواش یواش من به این درک رسیدم که خدا اصلا کاری با من نداره این خودم هستم که همیشه حال خودم را خراب میکنم و دوباره تکرار اشتباه
این دفعه با خدای خودم صحبت کردم و از خودش خواستم که من را هدایت کنه
صادقانه من احساسم به محض اینکه تا یک رفتار و کردار اشتباه انجام میدم احساسم به من سریع میگه که محمد داری راه را اشتباه میری و سریع خودم را جمع میکنم و حال خودم را خوب می کنم و میرم سراغ کنترل ذهن و رفتارهایی که درست و خدا پسندانه هست
این را متوجه شدم زمانی که میگفتم خدا با من کاری نداره هم خدا توی زندگی من حضور داشته فقط آنقدری با احترام هست من را هدایت کرده که شرایط ازاین بدتر نشه و با احساسم به من فهمانده که مسیر تو اشتباه هست بنده من بیا دوباره توی مسیر درستی و پاکی
زمانی که مسیر را درست میرم باورم نمیشه همه چیز سریع و عالی پیش میره و من را به مقصدی دوست دارم میرسونه
از جایی هم خیلی از موقع ها به من میگه و هدایتم میکنه
یعنی این فایل دقیقا احساس و جواب امروزم بود
خدارا شکر میکنم بخاطر اینکه که هدایتگر هست
بخشنده و مهربان هست
خدا جونم هرچی ازت تشکر و سپاس گزاری بکنم باز هم کم گفتم
از خدا می خوام که خودش همیشه من را هدایت بکنه و تا آخر عمر توی این مسیر درست و سرسبز الهی ثابت قدم باشم و قدم بردارم
این احساس من هست زمانی که همه چیز را دادم دست خودش غیر از حال خوب و لذت و سربلندی و نعمت و ثروت و سلامتی هیچ چیز دیگه ای ندیدم
تشکر از سایت زیبا عباس منش
بهترین ها را برای شما دوستان آرزومندم
یاحق
سلام دوستان
گاهی خیلی به عقب بر میگردم و سوال هایی از پایه میپرسم که روند تا به امروزم را در هم میکوبد
هنگام توضیح استاد راجب مقاله با خودم گفتم
از کجا یادگرفتم کاربرد ذهنم چیست ؟
آیا افرادی در مسیر درست فکر کردن را در کودکی به من نشان دادند ؟
این سوال را به قطع با خیر پاسخ میدهم
شاید ذهن نباید همواره در حال تکاپو برای ایجاد راه برای مسائل باشد مانند دستگاه گوارش و قانون سلامتی که نشان داد روند همیشه خواری که از بدو تولد من 21 ساله به من نشان داده شده اشتباه است
میگذارم جواب سوال چگونه از ذهن استفاده کنم را خداوند در وجودم نجوا کند و قلبم مانند تمام لحظات الهام هایم به سخن اید
ذهن را ارتباطی همیشگی با خداوند و جهان در نظر بگیر که حال به علت باور های غلط و روند نامناسب قطع و وصلی دارد مانند شکر الکل سیگار باور های غلط و …..
اگر باور و یقین تو بر این است که خداوند دانای کل است و خوبی تورا میخواهد و اگر بخوانی اش تورا جواب میدهد پس یعنی تو گوش شنوا نداری پس برگرد به دانش کشف ترمز های ذهنی
اگر اصل انسان و راه درست نشست بر دوش خداوند تا مقصد است ذهن تنها باید دریافت کند لذت ببر رویاپردازی کند بال و پر دهد حس نیاز کند و این روند را ادامه دهد تا پیشرفت همیشگی و لذت دائمی را تجربه کنی
اگر توحید به معنی پرستش تمام و کمال خداوند است و ایمان و یقین به آن یعنی نباید یک لحظه خودم را به جای خداوند درگیر پیدا کردن راه یا راه حل یا قهرمان بازی کنم
زندگی فیلم های هالیود نیست زیبا تر و راحت تر از این جریانات است
و من شرک را در این لحظه در خودم نزدیک ترین حالت ممکن به خودم پیدا کردم
بسیار دوست دارم بتوانم با استاد شخصا صحبت کنم و از تغیرات زندگی ام برایشان بگویم اما موقع نوشتن نمیدانم چگونه این همه تغییر را در یک متن بگنجانم و احساساتم را به آن متن القا کنم و از سوی دیگر به هر پله که میرسم میخواهم به بعدی بروم و بعد نتایج را به اشتراک بگذارم
سلام دوست عزیز من بسیار ممنونم از اشتراک این آگاهی و حس خوبتون ولی خیلی قشنگتر اینه بتونید نتایج رو هرچند موردی و کوتاه بنویسید و بزارید تا همه بتونیم هر لحظه بیشتربهش وصل بشیم بانتایج هم
وکمااینکه استادجان هم بارها تو ودیو و لایو هاشون از بچهها خواستن تا نتایج رو تو سایت بزارن ومشارکت کنند …
موفق تر و پر روزی تر باشید دوست عزیز
سلام به شما شیرین و حسین جان عزیز
چه قدر اینجای متن شما ذهن من رو روشن تر کرد در انجام کارها که گفته بودید :
“اگر توحید به معنی پرستش تمام و کمال خداوند است و ایمان و یقین به آن یعنی نباید یک لحظه خودم را به جای خداوند درگیر پیدا کردن راه یا راه حل یا قهرمان بازی کنم
زندگی فیلم های هالیود نیست زیبا تر و راحت تر از این جریانات است
و من شرک را در این لحظه در خودم نزدیک ترین حالت ممکن به خودم پیدا کردم”
از شما به خاطر به اشتراک گذاری افکارتون سپاسگزارم و از خدای مهربان سپاسگزارم که من رو هدایت کرد به این نوشته تا بتونم یکی از ریشه های شرک رو در من بهم نشون بده /
دقیقا این نکته رو در ذهن من تداعی کرد که اگر من فکر می کنم که من باید راه حل مسائل رو پیدا کنم یعنی قدرت رو دارم از دست خداوند میگیرم و من تا الان این نکته در ذهنم روشن شده بود که در انجام کارها قدرت خداوند رو به افراد اطرافم ندم ولی واقعا به این فکر نکرده بودم که شرکی که در حل مسائل دارم و داشتم اگر نگم بخش خودم بیشتر از بخش بیرونی نبوده اما کمتر هم نبوده و خدا رو سپاسگزارم که هم اکنون و با خواندن کامنت شدما متوجه شدم که ای دل غافل اونجایی که من بیشتر اوقات میرم تا مرحله برد و یه دفعه به اصطلاح عامیانه هوا برم میداره و کار رو خراب میکنم اونجا دقیقا جایییکه من فکر کردم حسن داره کار میکنه اونجا جاییکه من فکر خودم تا اونجا رسیدم و چون دیدم کار بزرگیه از دید خودم یهو ترس و یا استرس و یا نمیدونم یه چیزی شبیه این من رو میگیره و کار رو به اون شکلی که باید نمیتونم انجام بده چرا ؟ چون من فکر کردم خودم ب.ودم و ذهن من بهم میگی تو ، چجوری تا اینجا اومد و شروع میکنه به کار کردن روی من و با منطقهای خودش به من حالی کنه که چه خطراتی داره برام پیش میاد و ….. هزار تا چیز دیگه و دوباره وقتی کار رو خراب کرد بشینه بهم بگه دیدی راست گفتم اخه این کار ادم خودش رو میخواد و تو حالا حالا زوده و هزار دلیل منطقی بیاره که راه از اولش هم اشتباه بود در صورتی که اصل قضیه چیه همون شکره همونی که من فراموش کردم بابا اگر تا ایجا اومدم اگر الان دارم این کامنت رو می نویسم این من نیستم و این من نبودم که فان پروژه و فلان کار رو درست انجام دادم اونجایی که موفق شدم چند دقیقه قبل و چند روز قبل و چند وقته قبلش همش داشتم خدا رو صدا میزدم حالا خدا کار رو انجام داده و منه نادان حالا که کار انجام شده میخوام بیام با ذهن کوته بین خودم آنالیز انجام بدم که ادامه کار رو هم درست انجام بدم در صورتی که همون جا باید به ذهنم بگم استپ نه تو بودی و نه من که تا این جا کار جلو اومده من و تو باید خاموش باشیم و فقط با ابزاری که بهمون دادن دستورات رو انجام بدیم کس دیگه ای داره کار انجام میده و خودش خیلی خوب میدونه داره چکار میکنه تو فقط رو خواسته ات تمرکز کن و توکل به خدا همین
خدایا شکرت به خاطر سایت عباسمنش خدایا شکرت به خاطر خود عباسمنش خدایا شکرت به خاطر همه دستانت که بر روی زمین قرار دادی برای هدایت من برای رساندن من به خواسته هایم
دوستان عزیزم از شما هم سپاسگزارم
استاد عزیزم از تو و خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم
سلام اقا حسن عزیز
من هم از متن شما لذت بردم و حس کردم انگار تجربه های مشترکی داریم
نمیدونم آیا درست متوجه شدم یا نه اما نگاهم در حال حاضر به این شکل هست
من از چند من ایجاد شده ام
یک تجربه ی زیسته ام و نتایج افکارم قبل از آگاهی که ثمره ی باور های اجتماع فرهنگ خانواده و ….. آن را شکل داده و اضافه بر آن ژن از خانواده و نیاکانم
و در طرف دیگر منی که همان خداوند است با بهتر بگویم روحی که در من است یا جزئی از کل یا همان آگاهی کامل
لطفا این کار را امتحان کنید
از درون بدون صدا فریاد بکشید و بگید من جریان زندگی ام را به تو میسپارم ( به همان آگاهی درونی )
فریاد بکشید از درون که به خداوند و جهان و همه دستانش دستور میدهم که من را از هر چیزی غیر از خودش و انرژی خدایی و پاکش پاک کند
حالا دوباره آن را بگوید اما نه فریاد درونی بلکه مانند ذکر بر لب
این تجربه ی فردی من هست بعد از این که تسلیم خداوند شدم و اعلام کردم که میخوام پاک باشم از هرچه غیر از اوست
اشک در چشمانم حلقه زده
غبار ناخالصی از قلب و روح جسمم برداشته شده
سبک میشوم
و الهامات را بهتر میشنوم و به زبان خودمون فرکانسم بسیار بالا میرود
امیدوارم این حس را تجربه کنید و نظرتان را برایم بنویسید
دوست دار شما حسین
به نام خدای هدایتگرم به سمت بهترین ها
سلام استاد عزیز وقتی این فایل دیدم اولین چیز که روی زبانم آمد استاد تو آسمانها هست و با خودم گفتم استاد آنقدر روی خودش کار کرده که خیلی خیلی نزدیک به خداوند شده و من این فرکانس و انرژی از این فایل گرفتم
این فایل برای این روزهای من هست فهمیدم برای رسیدن به خواسته هام دارم تقلا می کنم دارم التماس خداوند می کنم من خیلی روی باورهای توحیدی کار کردم انگار آنهایی که یک جورایی در وجودم نهادینه تر شده خیلی آرامش دارم خیلی خیال راحت هستم ولی تو باور هدایت هنوز مشکل دارم با این فایل فهمیدم باید رها باشم خداوند خودش هدایت می کنه من باید روی شانه های خداوند بنشینم تا من ببره یک جورایی من دارم التماس خداوند می کنم آن هم به خاطر باورهای محدود کننده ای که دارم ذهنم به من تا امیدی می ده من باید باور کنم خداوند. بیشتر از من می خواهد من به خواسته هام برسم من باید به ذهنم بفهمانم خداوند حتما برای من انجام می ده آن وقت اشتیاق و امیدم زیاد میشه
استاد جان از زمانی که با شما آشنا شدم فقط تو این فضا هستم هیچ شبکه ای هم ندارم من خیلی از نظر شخصیت تغییر کردم خیلی رفتارهای متفاوتی دارم از نظر سطح ذهنی هم همین طور هستم این که می گفتید با آدم های غیر هم فرکانس قلبتون می گیره من هم همین طور هستم ولی من فکر می کردم ایراد از من هست هر چند من ارتباط خیلی خیلی کمی دارم ولی در یک لحظه کنار آدم غیر هم فرکانس باشم حالم بد میشه من باید خودم لایق بدانم با دوره احساس لیاقت خیلی خیلی بهتر شدم .ولی هنوز جای کار دارم قرار نیست آنقدر سختی بکشم برای رسیدن به خواسته باید خداوند اگاهیش و علمش توانایش باور کنم و از همه مهمتر باور کنم من هدایت می کنه امید داشته باشم خیلی از آدم ها مثل آب خوردن برای ازدواج هدایت شدند خیلی از آدمها برای شرایط کاری فوق العاده هدایت شدند من همش تقلا می کنم باور درست کنم ذهنم داغون کردم باید بسپارم به خداوند. از زندگی لذت ببرم
همانطور که تو کاری که انجام میدهم به من گفته میشود این کار را کن یا به این نگاه کن یا توی عزت نفس و ارزشمندی چون خیلی کار کردم در حد بالا به من گفته می شود تو مباحث توحیدی تو بحث توکل چون خیلی کار کردم به من گفته می شود می خواستم رانندگی کنم چقدر خداوند به من واضح صحبت می کرد واقعا انسان فراموشکاره من باید این ایمان داشته باشم خداوند قادر توانمند آگاه در زمان و مکان مناسب هدایت میشوم باید باور کنم هدایت میشم
خدا را صد هزار مرتبه شکرت که هنوز تو این مسیر الهی هستم و شخصیت سالم و توحیدی بودن یکی از اولویت های ذهن من هست استاد بابت این فایل ها از شما سپاسگزارم0
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» ؛ «لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا» ؛ «وَیَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا» ؛ «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا» ؛ «لِّیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَٰلِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا»
(ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺁﺷﻜﺎﺭﻱ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ) ؛ (ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ از لغزش های گذشته ﻭ ﺁﻳﻨﺪﻩ توست را ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﻧﻌﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺍﺕ ﻧﻤﺎﻳﺪ) ؛ (ﻭ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺼﺮﺗﻲ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﻫﺪ) ؛ (ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ. ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﺎی حکم کننده ﺍﺳﺖ) ؛ (ﺗﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ، ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺤﻮ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ)
(سوره فتح آیات 1 تا 5)
—————————————————————————
خدای مهربان و دانای حکم کننده و آگاه به اسرار درون نهانخانه قلبم ، از فضل و رحمت تو درخواست یاری و هدایت و حمایت میکنم. این نوشته ها رو مایه عبرت و یادگیری خودم قرار بده و از من شخصیتی متواضع تر و خاضع تر بساز تا همواره در مدار بندگی تو باشم و از من در برابر وسوسه های شیطانی محافظت کن چون تو تنها محافظت کننده و یاری رسانی. خدایا کمکم کن ردپایی باشه در مسیر توحید و بندگی تو.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. چقدر دلتنگ تون بودم ؛ آخرین کامنتم رو 26 مهرماه نوشته بودم و امروز 26 آبان ماهه.
طبق هدایت الهی از طریق آیه 16 سوره کهف «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا» بهم گفته بود برو توی غار تعهد و تمرکز و تنهایی خودت روی خودت کار کن باشد (ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﺴﺘﺮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﺗﺎﻥ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﻭ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ)
فرض کنید یه ماه دهن یه آدم پرحرف رو با چسب پنج سانتی ببندید و یه ماه بهش اجازه حرف زدن ندین، وقتی چسب رو برداری این آدم میخواد از سر میدون باغ زهرای بوشهر تا اتوبان تهران قم دم عوارضی میخواد براتون حرف بزنه ، پس یه کامنت طولانی در پیش داریم ، اگه حوصله خوندن ندارید فقط اسکرول کنید برید پایین فایو استار منو بدین و شب بخیر همگی (چرا نمیشه ایموجی خنده های شیطانی گذاشت)
شاعر میگه: «دوباره یه روز خوب لب دریای جنوب؛ دوباره کنار بندر دوباره بزن و بکوب» و سایر موارد…
این لب دریای جنوب به جون خودم خیلی نزدیکه به انرژی خداوند. هر وقت میرم کنار ساحل اگر هم آگاهی جدیدی دریافت نکنم حداقلش اینه که خیلی حالم بهتر و مثبت تر میشه ؛ استاد عباس منش هم کارش رو از لب دریای جنوب ایران آغاز کرد (بندرعباس) و الان هم لب دریای جنوب آمریکاست (اقیانوس اطلس و خلیج مکزیک) ؛ بووخووودداااا ؛ تاکید کنم بوشهر و فلوریدا روی نقشه هم مدار هستن. (نامبرده استاد تمرکز بر حاشیه و دوری از اصل خخخ)
از همه شوخی ها که بگذریم اصل فقط توحید و بندگی و تواضع به درگاه خداونده ،اصل اینه که هر چه بیشتر به مدار انرژی الهی نزدیک و نزدیک تر بشیم ، این کامنت هم متاثر از آگاهی های همین فایله. اول میخواستم این کامنت رو توی جلسه اول دوره احساس لیاقت بنویسمش چون با موضوع اون فایل مرتبط بود ولی یه حسی بهم گفت انتقالش بدم زیر این فایل.
—————————————————————————
چند روزی بود داشتم تلاش میکردم توی مدار توحید بمونم و روی خود کار کنم ولی نجواهای شیطان بشدت منو برده بود توی فاز احساس بی ارزشی و افسردگی . صبحها ساعت 5 و خورده ای بیدار میشدم و میگفتم من اصلا چرا بیدار شدم من که هیچ هدفی ندارم و دوباره میخوابیدم و دوباره 7 و خورده ای بیدار میشدم و میگفتم من هیچ هدف و برنامه ای ندارم و من یه آدم بی ارزش و افسرده ام. و دوباره میخوابیدم تا حوالی 9 و با سر درد ناشی از دیر شدن قهوه بیدار میشدم و به صد زور و زحمت میرفتم تا سر کوچه یه قهوه میخوردم. (آخرش هم پتک جهان توی سرم میخورد که از جام پاشم)
این درحالی بود که داشتم تلاش میکردم با گوش دادن به فایلها و مکتوب کردن از این چیزی که هستم پایینتر نیام. امروز صبح به خداوند گفتم خدایا تو علیمٌ بذات الصدور هستی و از قلبم آگاهی داری، خدایا تو نزدیکی بهم، از همه چیز خبر داری، تو میانبر ها رو میدونی، یه جوری کمکم کن، مگه نمیگی از من بخواهید. تنها تو رو میپرستم و فقط از خودت یاری میخوام» اینا رو گفتم و دوباره خوابیدم. وقتی بیدار شدم بی اختیار این بیت ها از غزل یازدهم حافظ مکرر توی ذهنم زمزمه میشد:
«ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ؛ ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما» «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ؛ ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
اینها هی تکرار میشد و پا شدم که روزم رو شروع کنم ، طبق معمول رفتم یه دوش گرفتم و همزمان داشتم با خداوند گفتگو میکردم ، میگفتم خدایا مگه نمیگی «أُجِیبُ» یعنی همواره در حال اجابتی ، الان هم أُجِیبُ کن دیگه، دارم بهت میگم اوضاع ناجالبه. و یه حس آرامش بخشی بهم گفت آره صد البته که «أُجِیبُ» ولی به شرط «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بی» نه اینکه هر کاری خودت دلت خواست انجام بدی. دیدم آره راست میگه من خیلی خودسرانه عمل کردم و چک و لگدش هم خوردم.
با حس بسیار منفی و احساس بی ارزشی از خونه زدم بیرون و رفتم کنار ساحل (حتی دو دل بودم دفتر و خودکار هم ببرم یا نه) گفتم فایل اول احساس لیاقت رو گوش میدم ببینم اصلا تاثیری داره یا نه. 20 دقیقه اول فایل رو دو بار گوش دادم (چند روز پیش کامل مکتوب کرده بودم و کامنت های امتیاز بالا رو هم خونده بودم و خیلی نکات طلایی توی کامنتای دوستان بود، بینهایت ارزشمند)
فایل رو پاوز کردم و گفتم خدایا باهام حرف بزن و یه هدایت بفرست از قرآن. خدایا باهام حرف بزن حتی اگه آیه عذاب باشه. من نیاز دارم بهت وصل بشم.
آیه 23 أعراف باز شد: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» ([آن دو نفر]گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و بر ما رحمت نیاورى از زیاندیدگان خواهیم بود)
رفتم آیات قبل و رسیدم تا آیه 8 «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ۚ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
دیدم خداوند میگه روز حسابرسی با نتایجت باید حرف بزنی، اونی که نتیجه دستش باشه همون آدمیه که به رستگاری رسیده.
و شروع کردم به خوندن آیات یکی یکی و نکاتش رو نوشتم و دیدم قرآن داره به احساس ارزشمندی انسان اشاره مستقیم میکنه . و قصه از اینجا شروع شد …
از آیه 10 تا 27 نکاتش رو مکتوب کردم و خودم چیزای جالبی ازش یاد گرفتم. ولی نیاز دارم به تکرار و تمرین…
حتی دو دل بودم آیا اینها رو کامنتش کنم یا نه، که وقتی هدایت خواستم خداوند با آیه «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» دقیقاً مهر تاییدش رو زد و منو ناک اوت عشق و مهربانی و فضل و رحمت خودش کرد. (عاشقتم رب العالمینم)
—————————————————————————
(من درسهای این آیات رو بر اساس مفاهیم احساس لیاقت و ارزشمندی نگاه کردم، برداشت کاملاً شخصیه، و شما دوست عزیزم میتونید با من مخالفت کنید، و نظر خودتون رو داشته باشید، هر کسی درسهای خودش رو از آیات قرآن میگیره، ممکنه شما دوست عزیزم برید سراغ همین آیات و برای موضوع روابط یا ثروت یا معنویت یا هر چیز دیگه ای درس بگیری ، پس ادامه این کامنت برداشتهای شخصی منه مرتبط با مفاهیم دوره احساس لیاقت و خود ارزشمندی؛ جهان به این تفاوت دیدگاه نیاز داره)
——————
آیه 10 : «وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ ۗ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»
خداوند در این آیه میگه همانا ما طبق قوانینِ تغییر ناپذیرِ الهیِ حاکم بر جهان شما رو در زمین مکنت و جایگاهی ویژه بخشیدیم و (باز هم طبق قانون) اسباب کسب معیشت رو هم براتون فراهم کردیم، ولی شما چقدر کم سپاسگزاری میکنید.
یعنی دائماً توی احساس نگرانی و استرس و عجله اید، بجای اینکه توی احساس مثبت ناشی از سپاسگزاری باشید. همین سپاسگزاری کلیده ، مهمه که با سپاسگزاری از وضعیت موجود در احساس آرامش و رضایت خاطر باشم و مدت زمان طولانی حالم خوب باشه؛ کاری که من میکنم اینه که مدت زمان کوتاهی رو در احساس مثبت هستم و مدت زمان طولانی تری رو در احساس منفی و بعدش تعجب میکنم که چرا اومدم پایین. خب خسته نباشید تمرکز کن روی شرایط مثبت و سپاسگزاری کن تا برگردی بالا.
آیه 11: «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ»
و ما شما رو طبق قوانین بدون تغییر الهی حاکم بر جهان هستی خلقت کردیم و به همه ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید، همه سجده کردند به جز شیطان که از سجده کنندگان نبود.
(واقعاً نمیشه با هیچ فکتی به جز قرآن ثابت کرد که خداوند آدم رو خلق کرده و امر کرده به سجود و همه ملائکه سجده کردند و شیطان سجده نکرده) و اصلا چرا هر بار خلقت آدم رو بیان میکنه میگه ما خلقتون کردیم و به همه گفتیم سجده کنن، و شیطان سجده نکرد. چرا خداوند اینجوری شیطان رو رسوا میکنه ؟؟ اصلا فلسفه این همه تکرار این موضوع چیه؟؟
(ای انسان تو ارزشمندی، درحالیکه فقط و فقط خداوند شایسته دریافت سجود بندگان هست اما من اونقدر بهت جایگاه ارزشمندی بخشیدم که به همه گفتم به تو سجده کنن، سپس اساس خلقت تو بر اساس ارزشمندی بوده ، تو ارزشمند و لایق متولد شدی، کسب کردنی نیست، به صورت پیشفرض ارزشمندی چون روح خداوند رو در درونت داری، چون تجلیگاه صفات الهی هستی)
آیه 12: «قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»
خداوند به شیطان میگه چی تو رو منع کرد که سجده نکنی درحالیکه من بهت امر کرده بودم؟
(شیطان میره سراغ ابزاری بنام مقایسه و در ادامه نژاد پرستی چون با خودش در صلح نبوده)
من از انسان برترم ، من رو از آتش خلق کردی و اون رو از خاک.
————————
استاد توی دوره احساس لیاقت میگه: «شیطان با مقایسه میخواد حال منو بد کنه» و مقایسه از اینجا شروع میشه، شیطان که توی درگاه خداوند و بقیه ملائکه عزت و احترام داشت وقتی ابزار مقایسه رو بدست گرفت و خودش رو با انسان مقایسه کرد، خودش رو از جایگاهی که داشت آورد پایینتر، و خودش به خودش ظلم کرد، خودش خودش رو از حقیر شدگان قرار داد. (شیطان خودش با شمشیر مقایسه هاراگیری کرده حالا با همون شمشیر هم به انسان حمله میکنه.) مقایسه فقط احساس منفی رو بوجود میاره و …
احساس منفی هم مساویست با اتفاقات منفی.
مقایسه با دیگران یعنی ذره بین گرفتن روی کمبودها و نقاط ضعف خودت و حسادت کردن، و نتیجه اش میشه احساس منفی و طبق قوانین بدون تغییر الهی میای پایین
و پایین تر
و پایین تر
و پایین تر
و از حقیرشدگان میشی.
————————
آیه 13 : «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ»
خداوند به شیطان میگه : از جایگاهت هبوط کن ، پایین بیا، (چون احساست منفی شده) دیگه اون جایگاه ویژه مناسب تو نیست. از اینجا خارج شو که همانا تو از حقیرشدگان هستی.
شیطان از فرکانس خضوع و بندگی و سپاسگزاری خارج میشه و قلبش رو پر میکنه از احساس تنفر و حسادت و مقایسه ، شیطان با مقایسه متوجه نقاط ضعف و کمبود های خودش در برابر آدم میشه و میاد پایین.
کاری که من بارها و بارها سر خودم آوردم و با مقایسه احساس خودم رو منفی کردم.
آیه 14 و 15: «قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» ؛«قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»
شیطان درخواست فرصت میکنه تا روز رستاخیز. و خداوند هم این فرصت رو بهش میده.
خداوند حتی به شیطان هم فرصت بازگشت داده. با اینکه هیچ قرآنی بر شیطان نازل نشده بود ولی برای من انسان سند مکتوبی بنام قرآن قرار داده و بارها و بارها و بارها تاکید کرده «ای انسان، تو فرصت داری هر وقت اراده کنی برگردی به سمت من، هر بار برگردی خداوند رو توبه پذیر میبینی، نترس و غمگین نباش، ما همه چیز رو به حالت قبل برمیگردونیم، ای انسان ما نجات دهنده تو هستیم»
آیه 16: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»
(خدایا چقدر تو از سمت ما مخلوقاتت مورد کم لطفی و ناسپاسی واقع شدی و بازم به رومون نمیاری ؛ بچه پر رو ببینش خودش غلط زیادی میکنه و بعدش خدا رو مقصر نشون میده)
شیطان به خدا میگه: حالا که منو گمراه کردی همه شون رو از صراط مستقیم باز میدارم.
جای خداوند متعال بودم یکی با پشت دست میزدم دهنش ، هر چند خداوند اینقدر کریمه که به خود منم تو دهنی نزده. چقدر خداوند با مخلوقاتش با بزرگواری رفتار میکنه و ما ناسپاسی میکنیم.
خدا رو مقصر گمراهی خودمون میدونیم، درحالیکه خداوند میگه ما به شما مکنت و جایگاهی ویژه بخشیدیم. یا توی آیه 70 أسراء میگه کرامت و فضیلت بهتون عطا کردیم. ما شما رو لایق آفریدیم و شایسته دریافت سجده ملائکه دونستیم ولی ما بازم میگیم خداوند مقصره.
خدایا منو ببخش که کفور شدم و شرک ورزیدم و به خودم ظلم کردم.
شیطان نمیگه خودم گمراه شدم ، میگه خدایا تو منو گمراه کردی.
ابزار اول شیطان مقایسه بود
و ابزار دومش مقصر دونستن بقیه
و راه مقابله با این دوتا هم اینه که حقیقت رو بپذیرم و بخاطر آنچه که هستم و آنچه که دارم سپاسگزار خداوند باشم تا رشد کنم. ولی وقتی این دوتا ابزار رو بدست میگیرم نه تنها رشد نمیکنم که تنزل میکنم و میام پایین.
اینها قوانین بدون تغییر الهیه که اگر ناسپاس باشم میام پایین. خدا نیاورد پایین ، خودم اومدم پایین.
جاذبه قانونه، خدا منو از بالای ساختمون نکشید پایین ، خودم ایمنی رو رعایت نکردم افتادم ، خدا مقصر نیست. خودم مقصرم.
(یاد دیالوگ فیلم Gravity می افتم که چندبار توی کامنتم نوشتمش Landing is Launching ؛ یعنی فرود اومدن همون پرتاب شدنه. برداشت من این بود خضوع و فروتنی و سجود در برابر خداوند اوج گرفتنه ؛ برای اینکه از این موضوع «فرود همون پرتابه» یه تصویر داشته باشید به راکتهای ایلان ماسک نگاه کنید، با همون مکانیزمی که پرتاب میشن با همون مکانیزم هم فرود میان)
آیه 17 «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» از روبرو و پشت سر و سمت راست و چپشون بهشون هجوم میارم و تو میبینی اکثرشون ناسپاس هستن.
عه چه جالب، پس شیطان خودش هم قانون رو بلده. پس نمیتونه خدا رو مقصر بدونه. پس خودش هم میدونه داره بهانه میاره.
خودش هم میدونه پذیرش حقیقت و تعظیم در برابر خداوند باعث اوج گرفتنش میشه. شیطان با مقایسه و ناسپاسی خودش رو بدبخت کرده چرا باید بذاره من به خوشبختی برسم؟ پس همون ابزارها رو به منم پیشنهاد میده. مقایسه کن ببین، ببین چقدر بدبختی، سمت راستت رو ببین خونه فلانی، سمت چپت رو ببین ماشین مرسدس بنز سری G فلانی، ببین همش تقصیر خانواده ت بود، تقصیر خدا بود. عه فلانی روبروته ببینش چه روابطی داره، پشت سرت رو ببین چه خبره ، یه BMW سری هفت هم پشت سرت داره میاد. (فقط مونده بگه اون کلاغ توی آسمون رو نگاه کن یا این مورچه روی زمین رو ببین و خودتو مقایسه کن)
پس سپاسگزاری بهترین راه مقابله با مقایسه است.
سپاسگزاری بخاطر داشته ها و پذیرش مسئولیت بجای مقصر دونستن بقیه.
آیه 18 : «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا ۖ لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»
خداوند فرمود: «نکوهیده و رانده، از آن [مقام] بیرون شو؛ که قطعاً هر که از آنان از تو پیروى کند، جهنّم را از همه شما پر خواهم کرد.
قوانین همیشه به درستی کار میکنن، و هیچ احساس ترحم و دلسوزی در کار نیست. خداوند چطوری ما رو از جهنم نجات بده درحالیکه جهنم انتخاب خودِ ماست. جهنمی خودساخته و صدالبته عادلانه. خداوند بهمون ظلم نکرده ، ماییم که به خودمون ظلم کردیم. و قوانین هر بار عادلانه رفتار میکنه، چه جهنمی دردناکتر از دوری از مدار توحید.
—————————————————————————
تا اینجا خداوند داشت قوانین رو بهمون میگفت که عملکرد سیستمی قوانین حاکم بر جهان به چه شکل خواهد بود. و در ادامه یه الگو ارائه میده از ظلم به خود و پاسخ سیستم.
——————
آیه 19 : «وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»
ای آدم تو و همسرت توی بهشت ساکن بشید و شما دو نفر هر چی خواستید بخورید. و شما دونفر به اون درخت نزدیک نشید که شما دو نفر از ظالمان میشید. (اینقدر تاکید فعل شما دو نفر یعنی هر کسی خودش مسئول کار خودشه)
ظالم چی بود؟ طبق قرآن ظالم کسیه خودش به خودش ظلم کرده ، یا کسی که شرک رو انتخاب میکنه و از مسیر توحید خارج میشه. توی آیه 23 سوره یوسف هم وقتی یوسف توی شرایطی قرار میگیره میگه خداوند ظالمان رو رستگار نمیکنه.
پس ظلم منشأ بیرونی نداره، هر چی هست از درون خودمون آغاز میشه.
آیه داره از کلمه «فکلا» استفاده میکنه ، آیا آدم و همسرش اینقدر دم به دقیقه گرسنه بودن که نیاز به خوردن داشته باشن؟ یا اینکه اون درخت گونهای در خطر انقراض بود که وقتی ازش میخوردن دیگه نابود میشده؟ یا اصلا مگه بهشت چرا باید چیز خطرناکی توش داشته باشه؟ اگه ریشه های ظلم رو در قرآن بررسی کنیم چطوری میشه یه درخت ابزاری برای ظلم باشه.
برداشت شخصی من اینه(شاید هم غلط باشه) خوراک همیشه خوراک جسمی نیست، یه وقتایی خوراک ذهنیه. (چون توی بهشت همه چیز پاک و مطهر بوده،) پس ای آدم تو و همسرت با مقایسه کردن خوراک منفی به ذهنتون ندین ، مراقب ورودیهای ذهنتون باشید. مراقب ارتباط قلبی تون با خداوند باشید که قطع نشه. خداوند توی آیات قبلش داره در مورد مقایسه میگه و اینکه چطوری مقایسه میتونه باعث هبوط مخلوقات از جایگاه بالاتر به جایگاه پایینتر بشه ، پس قاعدتاً الان هم باید برای مقایسه الگو ارائه بده.
یه مفهوم درخت دیگه هم توی قرآن بیان شده (آیه 24 ابراهیم أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ)
پس آدم و همسرش به مفهومی نزدیک شدن که بعد از اون وارد فاز مقایسه کردن و احساس منفی شدن. ما قطعاً خودمون رو با یه درخت معمولی مقایسه نمیکنیم، ما خودمون رو با چیزی یا کسی یا شرایطی مقایسه میکنیم که توی اون زمینه باهاش اشتراکاتی داریم.
آیه 20 : «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ»
شیطان دست به کار میشه و اونها وسوسه میکنه، و کاری میکنه اونها به نقاط ضعف و نداشته ها و کمبود های خودشون توجه کنن. به چیزهایی توجه کنن که متعلق به مدارشون نیست و برای دریافتش باید به مدارهای بالاتر برن. آیه 24 ابراهیم مفهومی پاک و مطهر رو به درخت تشبیه میکنه که اصل اون ثابت هست و فرع اون در همه جنبه های زندگی خودش رو نشون میده و در آیه 25 میگه در زمان و مدار مناسب مفاهیم و باورهای توحیدی به نتیجه میرسه. و شیطان به آدم و همسرش احساس کمبود و عجله میده ، احساس مقایسه میده که این نقاط قوت رو ببینید و حالا به نقاط ضعف خودتون توجه کنید و مقایسه کنید. حتی وعده فرشته شدن رو میده و فرشته بودن رو نقطه قوت میدونه و انسان بودن رو نقطه ضعف. (مقایسه سیب و پرتقال یا مقایسه دو کهکشان متفاوت)
شیطان ابزار مقایسه رو به آدم و همسرش میده و احساس شون رو بد میکنه و همونجوری که خودش هبوط میکنه ، آدم و همسرش هم هبوط میکنن.
هبوط کردن و تنزل و پایین رفتن نتیجه طبیعی مقایسه است.
به نظرم میرسه اگر آدم و همسرش خویشتنداری میکردن و خودشون رو با مدارهای بالاتر مقایسه نمیکردن چه بسا خودشون به صورت تکاملی به اون مدارها دست پیدا میکردن.
آیه 21 : «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»
و برای آن دو قسم یاد کرد که من برای شما دو نفر نصیحت کننده ام.
(یادم باشه سری بعدی اگه کسی خواست نصیحتم کنه چه رفتاری نشون بدم… )
آیه 22 : «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ»
ترجمه مترجمان مختلف رو دیدم ولی همه شون کلمه غرور رو نادیده گرفتن.
پس از موضع غرور اونها رو فریب میده (معمولاً آدمهایی که قسم میخورن من دارم به خاطر خودت میگم و دارم نصیحتت میکنم ، احساس غرور و خود بالاتر بینی هم دارند، مثل شیطان)
از موضع غرور و بالاتر و حق به جانب قسم میخوره و این دو انسان رو فریب میده.
وقتی اونها خودشون رو با اون مفهوم (بقول قرآن درخت) مقایسه میکنند و احساس بی ارزشی میکنن و احساسشون منفی میشه و میان پایین. دیگه با خودشون در صلح نیستن چون طعم مقایسه کردن رو چشیدن. همه مترجمان میگن زشتی هاشون نمایان میشه و سعی میکنن که خودشون رو با برگ های بهشتی بپوشانند. (اینجا رو واقعاً نمیدونم …) اما آنچه مسلمه تلاش کردن تا زشتی هاشون رو بپوشنن تلاش کردن آشغالا رو بذارن زیر مبل.
طبق قانون، مقایسه حال آدم رو بد میکنه و آدم رو میاره پایین.
و پروردگار ندا میده آیا شما دو نفر رو نهی نکرده بودم از آن درخت
(هر چند ترجمه عبارت «تِلْکُمَا» رو متوجه نشدم، ولی مفهوم کلیش این بود که نوشتم)
و آیا به شما نگفته بودم که شیطان بر شما دونفر دشمنی آشکار است ؟
آیه 23: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»
آن دو گفتند : ای پروردگار ما، ما به خودمون ظلم کردیم و اگر ما رو نبخشی و بر ما رحم نکنی پس ما از زیانکاران خواهیم بود.
خودشون با احساس منفی به خودشون ظلم کردن و اومدن پایین، و دیگه اون جایگاه متعلق به اونها نیست، الان هم طبق قانون باید هبوط کنن، سیستم دلسوزی و ترحم نمیکنه ، قوانین به صورت سیستمی و عادلانه از رحمت و فضل خداوند متنعمت میکنه، ولی اگه اشتباه کردی احساس ترحم نمیکنه. خودت اومدی پایین؛ نه خدا مقصره، نه سیستم بهت ظلم کرده، اومدی پایین اشکالی نداره، خودت اومدی پایین خودت هم تلاش میکنی میری بالا. ولی بهشت جای آزمون و خطا نیست ، بهشت فقط خیر و خوبی مطلقه، اگه آزمون و خطا میخوای جات توی زمینه. از جایگاه بالاتر هبوط کردی به جایگاه پایینتر ، الان هم مثل مرد چالشها رو میپذیری ، مسائل رو حل میکنی و دوباره میری جایگاه بالاتر رو کسب میکنی. دادنی نیست، اکتسابیه. از دست دادی ولی میتونی دوباره بدستش بیاری. وقت چالشه، وقت رفتن به زمین.
آیه 24: «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ»
خداوند میگه شما به زمین هبوط کنید و بعضی بر بعضی دیگه دشمنی میکنید ؛ و تا مدتی در زمین استقرار پیدا میکنید و از اون بهرهمند میشوید.
(تا اینجا هر چی خدا به آدم و زوجش میگفت ضمیر ها همه دو نفره بود. از اینجا به بعد ضمیر جمع به کار میره) شما دو نفر و نسل بعد از شما دسته جمعی ، کلهم اجمعین پاشید به زمین هبوط کنید و خودتون رو به چالش بکشید و در این مسیر با هم به دشمنی هم برمیخیزید. تا مدتی اونجا هستید و دوباره برمیگردین همینجا.
آیه 25: «قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» اونجا زنده میشوید و در آن میمیرید و از آن خارج میشوید.
آیه 26: «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»
ای فرزندان آدم برای شما پوششی قرار دادیم که زشتی ها و کاستی ها و نقاط ضعف تون رو بپوشونه؛ و پوشش تقوا از اون هم براتون بهتره. و این از نشانه های قدرت الهیه تا مایه تذکر باشه براتون.
(تقوا یا همون کنترل ذهن ، همون کنترل ذهنی که باعث میشه رفتارها و شرایط و عاداتمون شکل بگیره) ای فرزندان آدم ، کنترل ذهن کن، که بتونی نقاط ضعفت رو پوشش بدی.
(یه نکته اضافه کنم ، توی این آیه ممکنه منظورش لباس ظاهری باشه که بدن رو پوشش میده و در مقابل تقوا که باعث پوشش ذهن و شخصیت انسانه، یا ممکنه هر دوشون یکی باشن، و کلا داره در مورد مفهوم تقوا حرف میزنه.)
آیه 27: «یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ»
ای فرزندان آدم ، شیطان شما رو دچار فتنه نکنه همونجوری که والدین تون رو از بهشت خارج کرد، و پوشش شون رو ازشون گرفت تا کمبودها و زشتیهاشون رو بهشون نشون بده، همانا اون و قبیله اش از جایی که فکرشو نمیکنید شما رو میبینند و همانا ما شیاطین رو بر کسانی که ایمان نیاورده اند مسلط و سرپرست قرار میدهیم.
کسی که رفته توی تیم شیطان و با خودش در صلح نیست شیطان هر بلایی سرش میاره. شیطان با مقایسه و حسادت و حرص و عجله و کمبود حال آدم رو منفی میکنه، و حال منفی یعنی اتفاقات منفی، یعنی هبوط و تنزل یعنی پایین اومدن. یعنی تبدیل شدن به بدبخت شدگان و حقیر شدگان. عین یه کشتیگیر وزن 60 کیلو که با حریف مثبت 120 کیلو رفته روی تشک، حریف 120 کیلویی هر فنی دلش میخواد اجرا میکنه و این یکی حریفش نیست.
راهش اینه که اصلا وارد این رقابت نابرابر نشیم. اونیکه شیطان رو انتخاب میکنه و میره توی تیم شیطان باید با قواعد شیطان بازی کنه، ترس ،عجله، کمبود، مقایسه، حقارت، بدبختی، فقر، احساس منفی، احساس منفی بیشتر، احساس استاک شدن و قفل شدن و نهایتاً نابودی…
یهویی نمیشه تغییر مدار داد ، ولی یهویی میشه انتخاب کرد، یهویی میشه تصمیم گرفت که توی کدوم تیم قراره بازی کنیم.
کی دوست داره توی یه تیمی بازی کنه که هم تیمیش همیشه با الفاظ رکیک بهش فحش بده و تحقیرش کنه و با ترس برش حکومت کنه؟؟
قطعاً همه مون یه هم تیمی میخوایم که بهش اعتماد کنیم و هر بار بهمون احساس ارزشمندی بده، برامون کرامت و فضیلت قائل باشه ، اون هم تیمی که میگه اگه عزت میخوای بیا تو تیم من. آیه 10 سوره فاطر : «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»
کلمه طیبه و عمل صالح باعث اوج میشه.
خدایی که همیشه وعده مغفرت و فضل میده؛ 268 بقره :«وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»
خدایی که میگه من سرپرستتون هستم، و از تاریکیها به سمت نور هدایت تون میکنم ؛ 257 بقره «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»
چقدر این هم تیمی خوبه. چقدر بازی توی تیم خدا لذت بخشه. همه اش اوج گرفتنه.
—————————————————————————
مطمئنم کلی حرف دیگه داشتم که یادم رفته و بعد از اینکه کامنتم ارسال بشه و زمان ویرایشش تموم بشه یادم میاد.
تا یادم نرفته یکی از جوکهای رونالد ریگان که تازه توی یوتیوب دیدم رو براتون بنویسم. صرفاً جهت خنده.
(یه سیاستمدار درستکاری رو میبرن بهشت، و موقع حسابرسی میبینه بغل دستش یه کشیشه ، خب کارهای مقدماتی ورود به بهشت رو انجام میدن و بهشون میگن خب حالا بریم تا جاتون توی بهشت رو بهتون تحویل بدیم. یه کلبه چوبی محقر و ساده میدن به کشیش و میگن این برای شماست، و سیاستمدار توی دلش میگه اگه به کشیش اینو دادن فکر کنم به من هیچی ندن. بعد سیاستمدار رو میبرن جلوی یه عمارت ویلایی بسیار بزرگ با استخر و حیاط بزرگ و کلی درخت میوه و زمین گلف و … بهش میگن اینم برای شماست. سیاستمدار میپرسه ولی حس میکنم یه اشتباهی شده، شما به کشیش که کل عمرش رو عبادت کرده اون کلبه محقر رو دادین و این عمارت بزرگ رو دادین به من، درک نمیکنم چرا اینجوریه ؟ میگن اینجا کشیش زیاد داریم ولی تو تنها سیاستمداری هستی که اومده بهشت…
شما دوست عزیزی که تا اینجای کامنت رو اومدی تحسین میکنم. واقعاً حوصله میخواد این همه کامنت طولانی رو بخونی. چون از ظهر ساعت 12 مشغول نوشتن بودم. (با کمی زنگ تفریح)
یادمه زمانی که نظامی بودم یه سربازی داشتیم که بعد از ساعت خاموشی نظم خوابگاه رو بهم زده بود و نمیذاشت بقیه سربازها استراحت کنن. بهش گفتم پوتین و لباست رو بپوش بیا بیرون. و ازش خواستم خبردار بایسته و ساکت باشه و هیچ حرفی نزنه. سکوت مطلق، بعد از 4-5 دقیقه مثل بچه های کلاس اولی انگشتش رو آورد بالا گفت سرگروهبان تو رو خدا هر مجازاتی در نظر میگیری بگیر، فقط بذار حرف بزنم… الان یاد همون سربازه افتادم. بعد از اون حرفش هم تنبیهش تموم شد و رفت توی خوابگاه.
—————————————————————————
دوستان عزیزم بینهایت دوستتون دارم، ببخشید توی این مدت جواب کامنت ندادم، شرایطش نبود، و شاید دوباره برم توی غار.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خداوند مهربانم
سلام حمید آقا سپاسگزارم که قلم خداوند شدین و برامون انقد قشنگ آنچه از قرآن آموختین رو کامنت کردین.
شما از طولانی بودن کامنت گفتین در صورتی که من متوجه طولانی بودنش نشدم یعنی اگر چندین ساعت طول میکشید من با اشتیاق فراوان میخوندم همین الان هم تعهد دادم پنج مرتبه و شاید هم بیشتر کامنت شما رو بخونم چون انقد آگاهی داره خدایی برای من هیجان داشت هر چی که میخوندم قلبم میگفت درسته همینه همینه و باز هیجانم بیشتر میشد و یک جاهای بغض میکردم که چرا واقعا انقد بی ایمان هستیم منظور خودم چرا انقد بی ایمان هستم وقتی خدایی دارم به این راحتی به این سادگی داره برام صحبت میکنه هدایتم میکنه گاهی کر و کور میشم نمیبنم نمی شنوم و باز خداوند مهربانم هربار به هدایت من می پردازه که به قول استاد میگن خدا بیشتر از ما دوست داره ما هدایت بشیم ایمان بیارم و باز یک بار دیگه از قلم شما برای هدایتم اومد باهام حرف زد با مهربانی با بخشندگی و من سپاسگزارم و اینجا تعهد میدم تا بنده خوبتری باشم بازیگوشی هام رو کنار بزارم سعی کنم جدی تر به حرفهای خداوند گوش بدم…
بی نهایت سپاسگزار شما دوست عزیزم هستم که وقت گذاشتین و انقد ساده و پر از آگاهی های نابتون گفتین
خداوند در هردو جهان بهتون خیروبرکت بده
سلام دوست عزیزم
بسیار لذت بردم از نوشته ی زیباتون
سپاسگزارم که وقت گذاشتی و نوشتی و ارزشمند هم نوشتی.
و من تحسین میکنم این فهم عمیق و زمان ارزشمندی که برای درک این مطالب گذاشتی و کلی آدمهایی مثل من رو شاد و مسرور کردی.
خوشحالم که در مدار فهم این مطالب ارزشمندت قرار گرفتم.
از استاد سپاسگزارم که دانشجویان فهمیده ای مثل حمید در مسیر آموزشهای عمیق خودشون تربیت شدند و
اینکه مانا باشید و مسرور و در پناه مهر بی پایان خداوند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٩٧نحل﴾
از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می داده اند، می دهیم.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿٩٨نحل)
پس هنگامی که قرآن می خوانی از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿٩٩نحل﴾
یقیناً او بر کسانی که ایمان آورده اند وهمواره بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلّطی ندارد.
====================================
بسم رب شهدای و الصدقییین
بسم رب قااااسم جبارررینگ
سلام و سلامتی و نور خیر مقدم به شما حمید حنیف !
خوش برگشتی !عالی برگشتی!
ببین !
من در دو حالت به کامنت ها فایو استار میدم :) یک سری کامنت هارو اول میخونم بعد ستاره ش رو میدم!یکسری کامنت هارم اول فایو استارشو رد میکنم بره :)بعد سر فرصت در سکوت و آرامش میشینم میخونم ازش یاد بگیرم!
شما هم جز بچه های دسته ی دومی !دمتم گرم!
عالی بود!کلی ازت یاد گرفتم مثل همیشه.
بِببببین از خدا که پنهون نیست ،از شما پنهون نباشه، بعد خوندن کامنتت به خودمم افتخار کردم یکم :)
سال اول شاگردیمتوسایت،برام کامنت قرآنی میزاشتی میخوندم ،لذت میبرم ولی آلمست درک عمیق نداشتم اصلا …خیلی وقت ها اصل موضوعی که داشتی میگفتی رو نمیفهمیدم!!!!ا
اما امشب این کامنت قرآنی رو خوندم دیدم عههه،من دیگه میفهمم :)من درک میکنم داره چی میگه :) پس من رشد کردم :)))
خلاصه دمتم گرم که هم برگشتی ،هم طوفانی برگشتی :)
بِبببییییییییین
خود فایل رو دریابیدی؟!
من هنوز درگیر کلمه به کلمه صحبت های استادم…تازه تونستم چند دقیقه اولش رو بنویسم …قدرت توحید که از هر کلمه ی صحبت های استاد میباره و من تشنه ی این بارون توحیدی ام …میخوام با ظرف بزرگ هرچقدر دلم میخواد بارون جمع کنم …میخوام بعد اینکه بارون هام رو جمع کردم بیام به امید الله خودم کامنت بنویسم و از استاد تشکر کنم …
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای نعمت این غار حرا که همه ش سوده و سوده و سوده…
مرسی که برگشتی ،انشالله که نمک گیرِ نور سایت میشی و دیگه نمیری …!
این تلگراف صرفا جهت تشکر از شما و این همه آگاهی های قرآنی بود که قلبم رو روشن کرد.
در پناه نور قرآن میسپارمت…
اَللهُمَّ بِالحَقِّ أَنزَلتَهُ وَ بِالحَقِّ نَزَل
بار خدایا، قرآن را به حق نازل کردی و بدرستی هم نازل شده
اَللهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیه وَ اجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی و حُزنی
بار خدایا، میل و رغبت مرا به قرآن بزرگ گردان و آن را روشنایی دیدگانم و سلامتی دلم و پاککنندهی غم وغصه و اندوهم قرار بده
اَللهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِه وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی و ثَقِّل بِهِ میزانی
بار خدایا، زبانم را به خواندن قرآن زینت بخش و چهرهام را به سبب آن زیبا گردان و پیکرم را با پیروی از آن نیرومند فرما و اعمالم را با پیروی از آن سنگین گردان
وَ ارزُقنی تِلاوتَهُ عَلی طاعَتِکَ آناءَ اللَّیلِ وَ أَطرافَ النَّهارِ وَ حشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الأَخیار
و توفیق خواندن قرآن در شب و روز و توفیق فرمانبرداری از آن را بر من عطا فرما و مرا با پیامبرت حضرت محمد (ص) و آل برگزیدهاش محشور گردان
سلام بر حمید جانم
حمید حنیف توحیدی
به به خوش برگشتی، خیر مقدم
اونم چه بازگشتی! آقا جان طوفان بپا کردی با این کامنت همه چی تموم، سرشار از آیه های قرآن و توضیحات پیرامون اونها، شوخی و مطایبه،شعر ،جوک و خاطره..و البته طولانی(یواشکی بگم که وسطای خوندن کامنت بودم که متوجه شدم یه لحظه خوابم برده!) ناگفته نمونه همش بخاطر طولانی بودن کامنت شما نبود بیشترش بخاطر این بود که امروز بعد از نماز صبح نخوابیدم برخلاف روزهای دیگه
اگه فکر کردی بخاطر طولانی بودن کامنت حوصله نمی کنم اونو بخونم و نخونده به کامنتت فایو استار میدم باید بگم که سععخت در اشتباهی
من حوصله ام زیاده! اول می خونم و بعد با عشق بهش فایو استار میدم
حمید آقا جون حسابی دلتنگت شده بودم و هی سراغتو می گرفتم و با دخترام در این مورد صحبت می کردیم اتفاقاً همین دیروز بود که رفتم سراغ کامنت هات و دیدم آخرین تاریخش 26 مهر ماه هست می خواستم پای همون پاسخ بنویسم و باهات احوالپرسی کنم، همون موقع بنظرم اومد که ممکنه چنین تعهدی به خودت داده باشی و غار نشینی تنهایی اختیار کرده باشی، این شد که گفتم یه کمی دیگه صبر کنم
ممنونم ازت خیلی از خوندن کامنتت شاد شدم، خندیدم و چشمم و دلم روشن تر شد
آخر کامنتت نوشته بودی که شاید دوباره بری توی غار
میخوام بگم که
عاقا قبول نیست!!! این کارو با ما نکن
این چه مرامیه که شما و قبل از شما سعیده عزیزم در پیش گرفتین!!!
ما به کامنتای توحیدی شما عادت کردیم، دلمون کوچیکه و طاقت دوری نداریم، بووخووودداااا
نمیشه یه جوری روی خودتون کار کنید که ما این وسط مجازات نشیم!!!
اینا رو از روی شوخی و در اثر سرخوشی بر گرفته از دیدن و خوندن کامنتت نوشتم، وگرنه هر کسی آزاد و مختاره که هر طور که صلاح می دونه روی خودش کار کنه
باز هم ازت سپاسگزارم همراه با محبتی مادرانه
از خداوند رب العالمین هر آنچه خیر و خوبی در دنیا و آخرت هست برایت خواستارم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»
(ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﻮﻟﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻭﺣﻜﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻰﺁﻣﻮﺯﺩ، ﻭﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ نمیﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻣﻰﺩﻫﺪ)
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ»
(ﭘﺲ ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻢ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﻛﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻧﻜﻨﻴﺪ)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»
(ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﻤﻚ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ)
(بقره 151-153)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما خانم سلیمی گرانقدر و عزیز. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همیشه دلتون شاد باشه و جسمتون سلامت. الهی که همیشه به نور هدایت رب العالمین وصل باشید و سرشار از آرامش و حس خوب باشید. و همچنین سلام و درود به خانواده محترم زمانی. براتون از درگاه خداوند بینهایت شادکامی و موفقیت و ثروت میخوام. «الهی آمین»
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضور ارزشمند انسانهای عزیز و شریف و گرانقدری چون شما توی زندگیم؛
وقتی میبینم خداوند منت سرم گذاشته، منو از مدار گذشته ام جدا کرده و سعادت بندگی عطا کرده و آبرو بخشیده و از خطاهام چشم پوشی کرده یاد جمله حضرت علی علیه السلام توی دعای کمیل می افتم، «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ» (و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم نشر دادی). خداوند رو بینهایت شاکر و سپاسگزارم که منو به این سایت و این خانواده توحیدی هدایت کرد.
خانم سلیمی جان، از این همه محبت و بزرگواری و مهربانی که توی کامنت بهم ابراز کرده بودین واقعاً سپاسگزارم. نگران تو غار تنهایی رفتن من نباشید. هدف تمرکز و تعهد در مسیر توحید و شاگردی بود. اول و آخرش جام همینجاست توی سایت، همون روزها هم فقط کامنت نمینوشتم، وگرنه به سایت سر میزدم و کامنت میخوندم و امتیاز میدادم. (خلاصه ماجرا اینکه اگه خداوند عمری عطا کنه پرحرفی های حمید امیری برقراره) به لطف خداوند دوستان عزیزم اونقدری پاسخ برام نوشتن و اینقدر مهر و محبت بهم ابراز داشتن خودم شرمنده شدم بی پاسخ بخوام برگردم توی غار تنهایی، خلاصه اینکه فکر کنم تا چند روز مشغول پاسخ نوشتن باشم. خداوند به زمان و انرژیم برکت بده ان شاالله بتونم به همه دوستان پاسخ بدم.
—————————————————————————
وقتی خواستم به کامنت تون پاسخ بدم یه حسی بهم گفت با هدایت قرآنی شروع کنم و هدایت شدم به سوره بقره و این آیات نورانی.
الهی صد هزار مرتبه شکر. الهی که همیشه همیشه از نور قرآن متنعم باشید.
از شما ممنون و سپاسگزارم که زمان گذاشتین و برام پاسخ نوشتین. وقتی دیدم شما برام کامنت نوشتین اینقدر خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم. ازتون متشکرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید، سایه تون مستدام.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»
سلام و درود خداوند به دوست عزیز هم فرکانسیم!
که هر چقدر از این عطش الهی نوش جان میکنیم بخدا”بیشتر احساس نیازمتد بودن میکنم!
حمید عزیز..بهتون تبریک میگم..واقعا لذت بردم از اینهمه نور الهی درونیت!
وای چقدر خداوند بزرگه..چقدر زیبا هر کدوممونو تو مسیر پایبند میکنه..
چه درسهایی!
چه اشتیاق سوزانی..
اشتیاقی که ما رو پله به پله به نور الهی نزدیک نزدیکتر میکته..
صحبتت یاد خداوند رو درونم بیشتر غوطه ور کرد…و بیشتر خودشناسیمو و چرندیات ذهنمو اشکارتر کرد..
همین صحبتی که استاد گفتن..وقتی چرندیات ذهنمو و مسیر نادرستو بیشتر تشخیص میدم..اینم بخاطر مداری که هستم..بیشتر احساس خفگی میکنم..
آره منم به لطف خدا همینجور شدم..
احساس خفگی”که منو تکون میده..بدنم به لرزش میاد..
میدونی وصفش چجوریه..چند شب پیش خداوند الهامی بهم کرد..که بیدار بودم ولی جلوی چشممو به تاریکی هدایت نمود..
بصورت واضح دیدم توی جهنم هستم…
جهنم تاریک تو صحرای بدون نور..هر کسی بدنبال یچیز بود.جوری که اشخاص رو میشناختم!
همه سرگردان..
رفتم سر چاهی عمیق وای خیلی وحشتناک بود..نگاش!کردم ..
ولی احساسم بهم گفت فقط نگاش کن..اینقدر عمیق بود که با چشم انتهاشو نمیدیدی…
همه سرگردان بودن الله اکبر
همون لحظه بهم گفت برگرد…
وای !.برادر الهیم..دیدم وارد بهشت شدم..اینقدر صدای پرندگان زیبا میومد.و چهچه صداشون انگار یه ضبط صوتی تو اتاقم با ولوم بالا روشن کرده بودن..
چقدر حس!خوبی داشت..
میدونی بهشت من” دوستدارم چجور باشه!
میخام کوه و طبیعت و جنگل و رودخانه همه..با هم باشه..دقیقا همون صحنه بود.ولی خیلی برام شفاف نبود فقط صداش زیاد بود..با صداش زیباییهاشو درک کردم..
ولی!جهنم دقیق و شفاف.و حتی افراد نزدیک بهم و حتی دورم که من یه گفتگوی کوچک باهاش داشتم برام رونمایی شد…
دقیق خداوند آخرتو بهم نشون داد..
تا یادم بمونه بیشتر روی خودم کار کنم..
سپاس بیکران بابت ایات و درکهای الهیتون نسبت به قرآن..هر قدم که داشتم نوشته هاتونو میخوندم..نور الهی رو مدام”رو متن،هات،” خداوند برام گوشزد میکرد..
گوشزدی که پاشنه اشیلمو بیشتر بهم یاداور شد..خدایا سپاسگزارتم بابت همچنین پکیج خوشبختی!
جوکتم عالی بود…کلی حالم دگرگون شد…
موفق پایدار باشی اقای امیری بوشهری..سلام منم به دریا برسون..دریا واقعا زیباست..دریا بهت ارامش میده!
و به زیباییهای خداوند خیلی خوب هم مدارت میکنه!جز زیبایی چیز دیگه ایی نیست!
به امید هدایت خدا با درک ایات زیبای قرآنیتون!….موفق برادر.دیار خلیج فارس…همیشگی….
ما هم باید مثل کوه مثل دریا قوی باشیم…
میدونی چرا..؟دیگه خودت تهشی!….میدونی…
سلام دوست عزیز
همیشه از خوندن کامنت هات لذت و مهمتر از اون استفاده بردم مخصوصا با آیات کلام الله مجید مزینش و محکمش کردی ( منطق از این قوی تر = ذهن نجواگر شیطان خلع صلاح شد )
نمیدونم چه حکمتی داره بهترین دوستان من اسمشون حمید ِ
خوب حمید هم یکی از القاب خداست
نکاتی گفتی طلایی یعنی ترکوندی با تشریح موضوع قیاس و مقایسه
جلسات 1 و تکمیلی قانون لیاقت و فایل آقا رضا عطارروشن و این کامنت یک مثلث طلایی رو تشکیل میده که دیگه جای هیچ حرف و حدیث و بهانه ای برای مقایسه باقی نزاره
باید این کامنت نوشته میشد تا موضوع مقایسه قانون لیاقت دوباره جون بگیر
منم یاد یه جمله از آلبرت انیشتن میفتم در مورد مقایسه
میگه اگه ماهی رو از آب بیاری بیرون و بش بگی حالا از درخت برو بالا قطعا اون نمی تونه از درخت بالا بره
آیا میشه نتیجه گرفت ، “””” ماهی موجودی ناتوان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟””
عامو این هدایتگرش کیه که همه عالم رو متحیر خودش کرده
هرکسی رو بهر کاری ساختن
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه ماند در نوشتن شیر و شیر
خلاصه حمید جان بچه خونگرم جنوب با این کامنتت آتشی بر خرمن وجود ما انداختی که خواب رو از چشم ما پروندی ولی ارزش داره
دمتگرم
انشالله همیشه شاد باشی و خَش
سلام دوست عزیز
سپاس و قدر دانی از کامنت فوق العاده ای که نوشتید.
خلاصه که همه چیزی داشت حتی جوک و عالی بود .
یه دونه سپاس دیگر که نرفتید برای دوره احساس لیاقت بنویسید زیرا که من و دوست جانهای بسیاری این دوره را ندارند فعلا.
●تفسیرهایی که از بعضی آیه ها داشتید خیلی تاثیر گذار بود مثل : اگر تیم شیطان را انتخاب کردی باید با قواعد شیطان بازی کنی .
● در دفترم نکات طلایی کامنت شما را می نویسم.
● چقدر عالی که کنار دریا می توانی باشی این نعمت بسیار بزرگی هست.قدر بدون ،شکر گزار باش
● با هدایت و حمایت رب العالمین و عمل به آموزه های استاد جان به مهمترین و پر رنگ ترین هدفت به آسانی و به زودی ،معجزه وار برسی
سلام بر حمید عزیز
الهی به امید خودت
از ساعت 8 شروع بع خوندن کامنت زیبایت کردم 50 دقیقه طول کشید
خیلی با خوصله خوندمش و کلی لذت بردم
چقد خوب تفسیر کرده بودی آیات رو با دوره احساس لیاقت وواقعا لذت بی انتهایی نصیبم شد و روزم رو جادویی شروع کردم
ممنونم ازت کلی برداشت مثبت کلی آگاهی که نباید با مقایسه کردن جایگاه خودت رو بیاری پایین
دقیقا آدمهایی که توی این دنیا از بالا میان پایین همین وضعیت رو دارن چون وارد همین فاز میشن و خود کم بینی مثل آدم و هوا
که باعث پایین اومدن اونا از جایگاه
خوددشون میشن
ممنونم ازت برای کامنت قشنگت
عاااالی عاااالی بود
در پناه حق شاد سالم سلامت و ثروتمند باشی
سلام و درود به شما برادر عزیزم امین جان ، الهی که حال دلتون عالی و مثبت و توحیدی و نورانی باشه و همیشه و هر لحظه خداوند رو توی قلبتون داشته باشید.
از این همه لطف و محبت و مهربانی شما متشکرم. واقعاً لطف کردین برام کامنت نوشتین.
منو ببخشید با تاخیر جواب میدم.
با نهایت احترام به شما، با یه جمله توی کامنتتون یه ذره مقاومت دارم و اونم اینکه فرمودین من این آیات رو تفسیر کردم. واقعاً من برداشت شخصی خودم رو نوشتم، چیزی که اون لحظه جواب سوال و راه حل مسئله خودم بود با توجه به مداری که در اون قرار دارم، اصلا خودم رو در جایگاهی نمیبینم که بخوام قرآن رو تفسیر کنم.
من هنوز باید درسامو یاد بگیرم و هنوز باید شاگردی کنم.
از شما ممنونم که برام نوشتین، داستان هدایت تون رو خوندم، چقدر تحسینتون کردم که تونستین اینقدر نتایج طلایی کسب کنید. و سلامتی و روابط و شرایط مالی تون رو بهبود بدین، اونم به صورت معجزه وار. الحمدلله رب العالمین ، الهی صد هزار مرتبه شکر. تحسینتون میکنم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام دوست عزیز
چقدرررر لذت بردم ار کامنت پر از اگاهی های نابتون.
واقعا ارزش بارها خوندن داره.
چقدر ازش درس گرفتم.
چقدر داستان مقایسه و پایین اومدن رو خوب توضیح دادین ، بار ها به این آیه ها بر خورده بودم ولی اصلا اینطوری نتونسته بودم خوب بفهمش.
چقدر تو ذهنم منطقی کردین.
خیلی کامنت تاثیر گذاری بود.
ممنونم ازتون که وقت گذاشتین و این کامنت با ارزشو با ما به اشتراک گذاشتین و یه کمک خیلی بزرگ به من که توی مسیر رشد و بهبود خودمم کردین.
از خدا براتون سعادت ،ارامش،پیشرفت و سلامتی خواهانم.
سلام و درود به شما دوست گرامی و بزرگوار، از شما ممنون و متشکرم بخاطر پاسخی که برام فرستادین. امیدوارم که همیشه و هر لحظه در پناه نور رب العالمین باشید.
خداوند رو شاکرم که خودش چیزی رو بهم الهام کرد تا بیشتر یاد بگیرم و متواضع تر باشم و با مکتوب کردن اون به دوستانم توی سایت هم کمک کنم.
بینهایت تحسینتون میکنم که توحید رو انتخاب کردین و در این مسیر دارید تلاش میکنید. از خداوند برای شما بینهایت رشد و پیشرفت و موفقیت رو درخواست میکنم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ(طارق 13)
که قرآن به حقیقت کلام جدا کننده (حق از باطل) است.
سلام به حمید عزیزم حمید بزرگ قلب و نورانی و پرا عشق و پراز توحید
حمید ممنونم ازت سپاس گزارم ازت حمید خیلی خیلی ممنونم خیلی خیلی سپاس گزارم برای این همه اگاهی که در اختیار ما گذاشتی..
کامنت مثل یک داستان واقعی رژه میرفت جلوی من…
حمید چقدر فرصت از دست دادم بابت مقایسه کردن خودنم با دیگران…
حمید چقدر به خودم ظلم کردم برای مقایسه کردن خودم با دیگران…..
حمید ممنونم ازت چقدر لذت بردم ….
چقدر خوب لود که بهم گفتی حسین شیطان خودش رو با انسان مقایسه کرد و از عرش به فرش اومد….
اره واقعا وقتی خودت رو با دیگری مقایسه میکنی احساس پوچی و بی ارزشی میکنی و چنگ میزنی به هر چیزی که بتونی بهتر از کس دیگه ای باشی در صورتی که خودت رو غرق میکین و هی میری پایین و پایین تر…
حمید واقعاااا مقایسه کردن روح ادم رو سوهان میکشه زندگی رو برای ادم جهنم میکنه….
چقدر خوبه که کاپیتانت الله باشه و تویه تیم اون بازی کنی کاپیتانی که هر روز اغوشش رو برات باز میکنه و میری تویه بغلششش…
و بهت میگه نترس بهت میگه عجله نکن بهت میگه تو بهترین خودتی با کسی خودت رو مقایسه نکن…
کاپیتانی که پر از عشقققققق پر از حال خوب و احساس خوبه و همیشه برای تقوایی که پیش میکین ایستاده تشویقت میکنه….
حمید چقدر احساسم خوبه و چقدر دارم لذت میبرم برای وجود چنین کاپیتانی….
کاش قدر شناس باشیم و با نایجمون حالش رو قشنگ کنیم با نایجمون رو سفید باشیم جلوش…
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتت چقدر دوستت دارم الهی شکرت بینهایت شکرتتتتتت…
حمید ممنونم که بهکم یاد اوری کردی مقایسه سم عجله کردن سم ترسیدن سم و ……
حمید مرسی که کامنت گذاشتی به این زیبایی حمید مرسسی که اینقدر عاشقی حمید مرسی که اینقدر کامنتت به دلم نشست…
الهی صد هزار بار شکرت رب من شکرت بینهایت الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت…..
حمید همیشه کامنت بزرا و لذت ببرم …..
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی…
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«لَٰکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
(ﻭﻟﻲ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﻬﺎﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﻴﺮﺍﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻧﺪ)
«أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
(ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ)
(88-89 توبه)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به حسین جان عبادی بنده خوب و ارزشمند خداوند ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه و هر لحظه قلب نازنینت نورانی باشه حسین جان.
ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، حسین جان منو ببخش بخاطر تاخیر در پاسخ نوشتن؛ آدم همیشه از بابت رفیق های صمیمی خیالش راحته. وقتی میخواستم برات بنویسم قبل از اینکه گزینه استخاره رو بزنم گفتم خدایا من که میدونم حسین عبادی رو خیلی دوست داری، یه هدایت برام بفرست براش کامنت بنویسم.
و البته خداوند هم با این آیات درخواستم رو اجابت کرد.
—————————————————————————
حسین جان ازت متشکرم بخاطر حضور مقدس و ارزشمندت،همین که هستی و رفیقمی و نعمت خدایی و قلبت جایگاه نور خداست برای من نعمته، وقتی صحبت از رفیق صمیمی و قدیمی میشه همه مردم میگن فلانی برام این کار و این کارو کرده. ولی هیچوقت نشنیدم یکی بگه فلانی قلبش رو جایگاه نور خدا قرار داده. اینکه خداوند بهت دوستانی رو عطا کنه که توحیدی باشن و در مورد خداوند حرف بزنن و قلبشون نورانی باشه همین خودش نعمت بسیار بسیار بزرگیه که باید هر روز شکرگزارش باشم. ازت متشکرم حسین جان که خدا رو انتخاب کردی. و خدا رو صد هزار مرتبه شاکر و سپاسگزارم که رفیق توحیدی مثل شما دارم.
—————————————————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی حسین جان ، به خانواده محترم هم سلام برسونید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خداونده بخشنده و مهربانم….
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿45﴾
سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى آشکار فرستادیم (45)
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ ﴿46﴾
به سوى فرعون و سران [قوم] او ولى تکبر نمودند و مردمى گردنکش بودند (46)
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿47﴾
پس گفتند آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما مى باشند ایمان بیاوریم (47)
فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ ﴿48﴾
در نتیجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاکشدگان گشتند (48)
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿49﴾
و به یقین ما به موسى کتاب [آسمانى] دادیم باشد که آنان به راه راست روند (49)
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَهً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ ﴿50﴾
و پسر مریم و مادرش را نشانه اى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى که جاى زیست و [داراى] آب زلال بود جاى دادیم (50)
سوره مومنون ایه 45 تا 50
سلام به حمید عزیزم و بزرگ قلب و نورانی…
و یرزق من حیث لا یحسب…
میگه خداوند از جایی که فکرش رو نمیکنی بهترین رو بهت عطا میکنه…
خدایاشکرتتتت صد هزار بار…
این ایه برای من اومده که گفت حسین همیشه برای تو بهترین رو انتخاب میکنم اره حمید بهترین رفیق بهترین دوست بهترین ادمها بهترین جا بهترین مکان بهترین ثروت بهترین ماشین بهترین خونه ووو….
حالا مصداق تو برای من بهترین رو بهم هدیه داده حمید امیری که نصف شب دلم میخواد بهش پیام میدم…
روز دلم میخواد بهش پیام میدم …
بهش پیام میدم میگم حمید یه ایه قرانی برام بفرست میره و هدایت میگیره و برام میفرست برام ویس میزاره و میرم تویه اتاق با ویس اشک میریزم…
حمید دیدی چطور برام چیده صد هزار بار شکرششششششششششششش….
حمید الهی که همیشه در پناه جان جانان باشی و لذت ببرم از حضورت تویه این جهان هستی…
همه اینارو درس پس میدم ازت دارم یاد میگرم حمید …
خیلی دوستت دارم خدا خیلی من رو دوست داره بینهایت من رو دوست داره و عاشقم خدا حمید اون بالا یکیش که شما هستید رو گفتم…..
دوستت دارم کاکام دوستت دارم….
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند و نورانی باشی ….
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..
راستی حمید اون ایه بالا با قران جدید که بهم گفتی نصب کردم.هدایتی اومد الهی شکررررر صد هزار بار الهی شکرررر
سلام دوست عزیز
واقعا این درکی که ازآیه ها مخصوصا آدم و هوا توضیح دادید فوق العاده بود و ذهنیتم به کل نسبت به خیلی چیزایی که بهمون گفتن عوض شد خداروشکر که هدایت شدم به خوندن این کامنت زیبا و متوجه شدم اصل همون کنترل ذهنه که استادمیگن نه چیزایی که توی ترجمه قرآن خونده بودم و بهمون گفته بودن
سلام و درود به شما خانم علیزاده گرانقدر. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف شما سپاسگزارم ، ممنونم که زمان گذاشتین و برام پاسخ نوشتین و منو ببخشید که با تاخیر جواب میدم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمیدجان واقعا لذت بردم از کامنت زیبات عزیزم چقدر زحمت کشیدی وکلی وقت گذاشتی و اینقدر ریز بینانه در قران بهمچی اشاره کردی بخدا تو کل دوره 12قدم استاد داره همینا رو توضیح میده که شما بهمشون اشاره کردی کنترل ذهن .مقایسه .نگرانی احساس بد و همه و همه واقعا ممنونم ازت بخاطر کامنتت واقعا یه احساس خیلی ارامبخشی نصیبم شد با این کامنت زیبات .انشالا همیشه در پناه خداوند شاد و سربلند و ثروتمند و پراز ارامش باشی و مطمعنم این احساس خوبی که به ما دادی با این کامنت زیبات صدبرابرش برمیگرده به زندگی خودت
سلام و درود فراوان به شما آقا مسعود ، دوست عزیزم. الهی که حال دلتون عالی باشه و همواره از نور رب العالمین و هدایتهای قرآن بهرمند باشید.
از شما ممنون و سپاسگزارم که برام پاسخ نوشتین. ببخشید با تاخیر جواب میدم.
خدا رو شاکرم که خودش چیزی رو به قلبم الهام کرده و هدایتم کرد تا بنویسم تا برای دوستانم مفید باشه.
الحمدلله رب العالمین.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید عزیز
کامنت شما جزو معدود کامنت های طولانی بود که با دقت و حوصوله خوندمش.
(معمولا اسکرول میکنم و نکات مهم کامنت های طولانی رو میخونم.)
چقدر عالی که در آیات قرآن به این شکل خودتون تامل میکنید و سخاوتمندانه برداشت خودتون رو با ما به اشتراک میگذارین.
اون بخش از کامنت شما که گفتین شیطان با همون ابزاری که باعث شد خودش از درگاه خدواند رانده بشه ( مقایسه کردن) داره ما رو هم از میدون به در میکنه خیلی برام جالب و تامل برانگیز بود و احساس میکنم یه بینش جدیدی رو در من به وجود آورد.
امیدوارم در ادامه از شما بیشتر کامنت بخونم و از نکاتش بهره مند بشم.
در پناه خدا باشین :)
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون خوب و مثبت و عالی باشه. و در پناه رب العالمین همواره قلبتون نورانی باشه.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم. راستشو بخواین تاملی از سمت من نبود، واقعاً مثل آبی بود که توی کاسه من ریخته شد. یاد شعر حافظ می افتم «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم»
یه سری آگاهی ها رو خود خداوند به ظرف وجود مون عطا میکنه واقعاً اعتبارش به ما نمیرسه. خودش عطا میکنه.
الهی که همه مون در مدار دریافت باشیم و بتونیم دریافت کنیم.
از محبت و مهربانی شما متشکرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام پروردگار عشق
سلام حمید جان عزیز دوست همفرکانسی حال و هوات چطوره گل پسر جنوبی بابا کامنت نیست که مقاله میزاری و فکر میکنی کسی حالش نداره بخونه /؟
ولی نمیدونی که یکی مثل من چند بار میخونه نه اینکه فقط کامنت بخونم بلکه هدایت پروردگار و پاسخ سوال چند روز پیشمه .از خدا از زبان شما بهم رسوند
چند روز پیش داشتیم با همسرم صحبت میکردیم از صراط المستقیم که کیا هستند و خوب رسیدیم به اونایی که نعمت ها رو دریافت کردند و بحث تا اینجایی پیشرفت که شیطان سر راه اونایی میشینه که
توی راه مستقیم قدم برمیدارند و یکمی پیش رفتیم (البته بگم که اصلا اطلاعات قرآنی به خوبی شما ندارم) و رسیدیم به همین آیه قران که چرا شیطان میگه من از شرق و غرب و بالا و پایین و عقب و جلو می ایم و اکثر انها را ناسپاس میابی..
و جواب سوال رو اینجا از زبان شما دریافت کردم.
بله مسئله از اینجایی شروع شد که شیطان اولین خطای خودشو با مقایسه کردن انجام داد.
و دقیقاً من از همین نقطه دارم ضربههای سنگینی میخورم و قبلاً فکر میکردم این مشکلو درستش کردم ولی میبینم نخیر حالا حالاها درست نمیشه به قول استاد که توی جلسه 7 جهان بینی توحیدی در مورد پاشنههای آشیل توضیح میده که البته اون جلسه هم بین صدها فایل توی ماشین پلی شد و هدایت خدا بود باید حالا حالاها رو روش کار کنم و درستش کنم.
و چقدر مثال استاد واضح و به جا بود که توضیح داد توی همون جلسه 7 جهان بینی با اینکه هزاران سمینار برگزار کرده بود توی سمینار استارتاپ توی اون یک دقیقه کار خودشو خراب کرد و نتونست امتیاز برای گروه جمع کنه..
خوب فقط اینجا میمونه منو این پاشنه آشیل که باید درست شه.وباید تعهد بدم روش کار میکنم.بازم یه دنیا ممنونم.
سلام و درود به شما حمید جان.
امیدوارم که حالتون عالی و مثبت باشه و همواره از نور هدایت رب العالمین متنعم باشید.
از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم ، خدا رو شاکرم که چیزی به قلبم الهام کرد تا بنویسم تا باعث احساس مثبت دوستانم باشه. از خداوند میخوام هدایتم کنه تا شخصیت مفید تری از خودم بسازم.
از کامنت ارزشمند تون سپاسگزارم دوست عزیزم حمید جان.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام آقا حمید عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه.
مثل همیشه کامنتتون عالیه.
چقدر خوب احساس ارزشمندی و لیاقت رو در این آیات بیان کردید.
تحسینتون میکنم .
بخصوص آنجا که در مورد شیطان و مقایسه و پایین آمدن صحبت میکنید ، لذت بردم .
آنجا که میگید ، شیطان میگه تو من رو گمراه کردی ( خیلی بهش دقت نکرده بودم)، دقیقا ، مقصر دونستن بقیه. همون اصلی که استاد همیشه میگن : باید مسئولیت تمام اتفاقات زندگیتون رو بپذیرید.
آنجایی هم که میگید یکی با پشت دست میزدم دهنش، کلی خندیدم.
در پناه حق
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم. ممنونم بابت پاسخ ارزشمند تون.
باز خدا رو شکر که من قدرت با پشت دست ….. رو ندارم.
و توی فایل جدید همین قسمت رو استاد عباس منش جان چقدر زیبا توضیح دادن و من واقعاً استفاده کردم. یه سری نکات هم آقا ابراهیم توی کامنتشون گفته بودن واقعاً به این باور رسیدم که خداوند خیلی برای مخلوقاتش ارزش و احترام قائل هست. خداوند با شیطان هم با احساس ارزشمندی گفتگو میکنه و وقتی شیطان راه حقارت رو انتخاب میکنه و از امر خداوند اطاعت نمیکنه اونوقت خدا بهش میگه «خارج شو که تو از حقیر شدگان هستی»
از لطف شما بینهایت سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٢١اعراف)
گفتند: [از روی حقیقت] به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم
رَبِّ مُوسَىٰ وَهَارُونَ ﴿١٢٢اعراف﴾
پروردگار موسی و هارون.
===================================
سلام حمید جان
صدای منو میشنوی از رویسکوی خونه ی مادربزرگ ،کنار همون گلدون هایی که قبلا ازینجا برات کامنت نوشتم …هوا چیلی و دلچسبه و یک سعیده که نشسته اینجا و خودش رو گرفته به نوشتن بلکه بتونه یکم آروم بگیره …
مثل همیشه تا میخواستم از خدا و قرآن حرف بزنم،قلبم منو دعوت کرد برای نوشتن برای شما …هدایت قرآنی هم گفت و مارمیت اذ رمیت …
ممنونم که سه ساله داری تلگراف های طولانی منو تحمل میکنی :)
حمید من به اندازه ی شما علم و آگاهی ندارم مخصوصا توی صنعت پرواز و هواپیما ولی ازونجا که این یکسال اخیر بیشتر از سی و یک سال عمر قبلیم سفر هوایی داشتم،یک چیزی رو میتونم شبیه سازی کنم …اونجایی که هواپیما میخواد بشینه روی باند و منتظر اجازه ی برج مراقبته…
نمیدونم چه جوری دقیقا بیانش کنم که بتونم منظورم رو برسونم اما …یک احساساتی رو دارم تجربه میکنم شبیه همون برج مراقبتی که میدونه هواپیما داره میاد …و اون باید اجازه ی نشستن بده فقط …
درگیر خدام حمید …درگیریِ شیرین و لذت بخشیه اما کاش میشد حداقل یک نفر بود باهاش درموردش حرف زد …یک وقتایی احساس میکنم از فکر کردن به عظمت خدا رنگم پریده… یک وقتایی فقط چشامو میبندم احساس میکنم قالب تهی کردم …
من نزدیکیشو احساس میکنم،بعد دلم میخواد ازین عشقی که داره توی قلبم میترکه با یکی حرف بزنم …بگم خدا خیلی قشنگه،بگم خدا خیلی بزرگه،بگم خدا خیلی قدرتمنده …ولی حتی یک جمله هم نمیتونم بگم …بعد پا میشم راه میرم توی اتاق …با خودم حرف میزنم …قرآن رو بغل میکنم …آهنگ های توحیدی میزارم …سوره ی سجده گوش میدم …ولی بازم قلبم در تلاطمه …
همین الان رفتم توی دفترم نوشتم خدایا من دارم از عشقت دیوونه میشم،خدایا یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک هم مداری چیزی بفرست من بتونم درمورد شما باهاش حرف بزنم …
و بعد قلبم منو دعوت کرد برای نوشتن برای شما و با آیه و ما رمیت اذ رمیت گفت بنویس که تو نمینویسی…
حمید خدا کیه ؟!خدا چیه؟!خدا چه شکلیه؟! چه جوری هم اول هم آخر هم ظاهر هم باطنه؟! چه جوری نور آسمون ها و زمینه ؟! چه جوری میگه هرجا باشید من با شمام؟!خدا چه جوریه که از رگ گردن به ما نزدیکتره؟!
داشتم نماز عشامو میخوندم …دستمو آوردم برای قنوت بالا …یک لحظه عظمت کیهان اومد جلوی چشمم و منی که قد یک ارزن توی این کهکشان ها نیستم ….داشتم دیوونه میشدم ازین تصویری که دیدم …
تا حالا شده یک لباس بپوشی برات کوچیک باشه؟!اندازه ت بشه ولی توش راحت نباشی ؟!ببین احساس میکنم این جسمم برام کوچیکه …احساس میکنم باید ازش جدا شم …روحم اصلش رو میخواد …اون عشق لایتنهای رو …
واقعا ما چی هستم ؟! کی هستیم ؟!از کجا اومدیم؟! به کجا قراره بریم ؟! چرا تو هیایوی این دنیا گم شدیم ؟!چرا یادمون میره ماهم میمیریم؟! چرا مردن عزیز هامون برامون بعد یک مدت عادی میشه ؟! انگار نه انگار اون ها قبلا بودن ؟!اون ها کجا رفتن اصلا ؟!
به خدا که دیوونه نشدم …شبیه مرغ سرکنده م…
چه جوری میتونم بیخیال این خدا بشم ؟! چه جوری از عشقش بگذرم ؟! این عظمتی که قلب منو به لرزه درآورده با چی عوضش کنم ؟!
غروبی دیدم نمیتونم اصلا سرجام بند بشم…پاشدم اومدم توی اتاقم،سوره ی سجده رو گوش دادم …سجده بندگی به جا آوردم…یکم قرآن رو بغل کردم …
بعد دوباره رفتم پیش بچه ها …همون موقع حمید …همون موقع این آیه ها از تلویزیون پخش شد:
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾
که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. (3)
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾
و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است، (4)
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾
و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی. (5)
گفتم خدایا شوخیت گرفته ؟! بس کن من دارم از عشق خودت دیوونه میشم …تو چرا دلبریتو هی بیشتر میکنی ؟!
بلافاصله سوره ی بعدی :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
هنگامی که یاری خدا و [آن] پیروزی فرا رسد، (1)
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾
و مردم را ببینی که گروه گروه در دین خدا درآیند، (2)
فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه پذیر است.
دیگه سرجام بند نبودم …الآنم نیستم …از خود نوشته ها میتونی بفهمی چقدر سرگشته م نه؟! صورتم خیس اشکه…
کاش میشد خدا رو بغل کرد …کاش میشد دیدش…کاش میشد بوسیدش…
خدا تموم زندگی منو پر از نعمت کرده حمید ،به خدا از هر طرف به زندگیم نگاه میکنم خدارو میبینم …
پدرم …مادرم …بچه هام …مادر بزرگم …رفیقام …اتاق شخصیم …حساب بانکی …آزادی زمانی …قرآن …احساس نزدیکی به خدا …نقطه های آبی …کامنت های سایت …
حمید همه جا پر از نوره…همه جا نوره…همه جا نوره…
کاش خدا کمکم کنه دیگه هیچ وقت از روی دوشش پایین نیام …دیگه گمش نکنم …دیگه دستشو ول نکنم …
ببخشید حمید جان،خودمم نمیدونم چی نوشتم ،فقط میدونم اگر اینارو یک جایی نمیگفتم قلبم میترکید …
برات بهترین هارو آرزو میکنم …
نور خدا به همرات ،الله یارت باشه همیشه ….
سلام خانم سعیده
الان سپاسگزاری شب ستاره قطبی رو نوشتم و اومدم بخوابم گفتم ی کامنت دیگه بخونم و بخوابم تو ایمیلم زدم روی این پاسخ که شما دادین ، ناخود آگاه اشک ریختم تمام حرفها و درخواستهایی که از خدا داشتم و نوشتم تو کامنت شما و ایات قران برام اومد . انگار دکمه نشانه امروز من رو تو سایت زدم ، سرعت نشانه و هدایت خدا فقط چند ثانیه بود . خداروسپاسگزارم با دستان شما جواب درخواست من رو داد .
شاد و سلامت باشید
بنام خداونده بخشنده و مهربانم….
سلام به سعیده عزیز و بزرگ قلب…
سعیده جان کامنتت رو خوندم خواستم بگذرم ازش دیدم اشکم سرارزیر شد…
دیدم باید بنویسم نمیدونم هنوز مثل شما احساسش نکردم که حسین باید بنویسی ولی میدونم این اشکهااا شهادت این رو میدن که باید بنویسم…
داشتم کامنتت رو میخوندم یاد شعر چاوشی افتادم که میگه…
از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست
انگار درختی رو پر از سار کشیدن
دست منو به موی تو محتاج کشیدن
چشماتو شبیه شب معراج کشیدن
وقتی این اهنگ رو پلی میکنم تو ماشین فقد و فقد یاد الله میوفتم و اشک از چشام جاری میشه….
از دست تو در سینه من هل هله بر پاست خدایا …
چطور سپاس گزار این همه نعمتت باشم…
صب که بیدار میشم تا اخر شب برام چه چیزایی کنار گذاشتی…
صب که به لطف تو بیدار میشم و عشق بازی میکنم باهات و میام در مورد تو همجاااا حرف هست در مورد تووووو غیر از تو نمیشنوم چطور باید سپاس گزار باشم …
سعیده زیبا قلب ممنونم برای این کامنتت قشنگ…
من میگم که خدا تو بگووو چکار کنم که بغلت کنم تو بگو چکار کنم که ببینمت تو بگو چکار کنم که هر روز روی ماهت ببوسم تو بگو چکار کنم فقد تو بگووووووووو
من میمیرممممم تو بگوووووووو…
الهی صد هزار بار شکرت رب نازنیم الهی صد هزار بار شکرتتتتت
میگه که…(یادم نیست کی نوشت بوداینرو)
من باور دارم که لایق و شایسته شناخت بیشتر تو هستم…
چون میدونم شناخت خداوند هم لیاقت و شایستگی میخواد…..
خدایا ازت میخوام این لیاقت رو بهم بدی ازت میخوام این شایستگی رو بهم بدی…
در پناه جان جانان رب العالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
سلام سعیده جانم
قلبت رو می بوسم. نورانیتت رو ستایش می کنم.
سعیده جان بدجوری همزمانی رخ داد. کنکاش من در مورد هفته ها و روزهای آخر زندگی مادرم و قطعات پازل نحوه تغییرات احساسی و روحیش، با این کامنتی که الان ازت خوندم.
دقیقا قبل از خوندن کامنتت داشتم دوتا کتاب صوتی که مامانم همین اواخر گوش می داده و به شدت ازشون تاثیر گرفته رو گذرا گوش می دادم که ببینم موضوع کلیشون چی بوده.
سعیده باورم نمیشه، در مورد مرگ و تجربه ملاقات با پروردگار بودن.
جوری که من ترسیدم و استاپ کردم.
ترسم از مرگ نبود. از دقت ذره بینی قانون بود.
مامانم با 5 بار گوش دادن اون کتاب دقیقا اونو برای خودش جذب کرد.
خودش خودش رو کشوند به وادی ناشناخته آخرت.
انقدر غرقش شده بود که جدی جدی رفت! به همین سادگی!
سعیده جان اینا رو برات می نویسم چون دیدم سرگشته ربی.
چون حست کردم. همونطور که سرگشتگی مامانمو حس کردم.
ببین از این دنیا چی می خوای.
عزیزدلم جهان شوخی نداره، قانون به دقت نانومتری به فرکانسهای ما پاسخ میده. همونطوری که به مامان نسرین من پاسخ داد.
متوجه باش داری چه درخواستی با فرکانسهات به جهان ارسال می کنی. اگر آماده ای که من کی باشم بخوام این ارتباط قشنگ رو قطع کنم.
اما من حس کردم نباید اون کتاب صوتی رو گوش بدم چون هنوز قصد رفتن ندارم. من می خوام بیشتر و بیشتر از نعمتهای این جهان لذت ببرم.
نمی خوام غرق کتاب «غرق در نور» بشم چون احساس می کنم هنوز خیییییلی نعمتها مونده که سپاسگزارش نبودم. خیلی تجربه ها مونده که از سر نگذروندم. من آماده رفتن نیستم.
اما تو رو نمی دونم…
با این حس قوی که داری….
خدا خودش بهتر می دونه.
خدایی که وقتی بچه بودم و پرسیدم خدا چیه، بابام بهم گفت خدا یه نوره.
بله یه نوره که وقتی باند رو براش مهیا کنی فرود میاد و می شینه تو قلبت.
ولی وقتی غرق در نور بشی بغلت میکنه و با خودش می بره.
منم نمی دونم چی نوشتم.
فقط می دونم باید به نوع درخواستهام آگاه بشم. ببینم آیا واقعا می خوامشون یا نه.
صفای خونه مادربزرگ نوش جاااانت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ ﴿١4٩ آل عمران)
ای اهل ایمان! اگر از کافران فرمان برید، شما را به گذشتگانتان بازمی گردانند، در نتیجه زیانکار خواهید شد.
بَلِ اللَّهُ مَوْلَاکُمْ ۖ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ ﴿١5٠ آل عمران)
بلکه خدا یار و سرپرست شماست؛ و او بهترین یاری دهندگان است.
=====================================
سلام به سعیده ی قشنگم ،سلام به رفیق نازنینم
سلام به نازنین سعیده ی توحیدی
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله برای تو رفیق دلبر!
خدا میدونه چه اشتیاقی دارم برای نوشتن این پاسخ برات …قرار بود بهت زنگ بزنم نه ؟! میدونی که فرمون دست قلبمه،همون قلب داره میگه الان وقت هم صحبتی با سعیده جانه،اما نه با تماس تلفنی،با تلگراف …
همین الان از یک پیاده روی فوق العاده با پدر و مادرم در هوای چیلی،تو جاده ناهارخورانگرگان، وسط برگ های زرد و قرمزی پاییزی برگشتم …بینهایت حالم خوبه و قلبم بازه برای یک هم صحبتی توحیدیِ پر از نور… پس خودت برای یک دریافت یک تلگراف طولانی آماده کن !
بریم به امید الله مهربان
سعیده جان ،من همیشه تموم تلاشم رو کردم که خودم رو در مقابل خداوند در موضعی قرار بدم که من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم و هیچ توانی ندارم و هرچه دارم از آن توعه!
همیشه سعی کردم ظرفم رو خالی نگه دارم تا آگاهی های بیشتری رو دریافت کنم …
اما در موضع مقابله با یک جهان فرضی !
اگر تموم جهان بیان به من بگن،سعیده مسیرت اشتباهه،اینجارو داری اشتباهی میری ،من به جهان میگم نتیجه هات رو بزار روی میز،من هم نتیجه هام رو میزارم روی میز …
بعد از روی نتیجه تشخیص بدیم کدوم مسیر درست تره؟!
نتیجه چی هست ؟!
سلامتی ،ارامش روح و روان ،دریافت ثروت و نعمت بیشتر و راحت تر ،ارتباط های سالم تر،قلب باز تر،احساس نزدیکی به خداوند،انس با قرآن ،دریافت الهامات ،هم زمانی های شگفت انگیز و ….
نتیجه ی توحیدی چی هست ؟!
نتیجه ی توحیدی برای من اینکه خداوند دو تا از بهترین بنده هاش رو مامور کنه بفرسته دنبال من،چون یک ماه بعد من احتیاج به دریافت الهامات دارم و قراره این الهام واضح از خواب مادربزرگ اون بنده ی توحیدی به من برسه …من هربار به این داستان فکر میکنم،واقعا از قدرت خداوند شگفت زده میشم.
سعیده جان،من که هیچی خودم از ندارم،هیچی،این هارو نمیگم برای اینکه بگم من خیییلی آدم شگفت انگیزی ام.نه اصلا.من اصلا دوست ندارم کسی بیرون ازین سایت منو بشناسه،دوست ندارم ارتباطات وسیع و گسترده داشته باشم ،اصلا دوست ندارم به شهرت برسم …
من دارم از نتیجه ی مسیری که طی کردم میگم برای اینکه از قدرت توحید ،از قدرت معاد،از قدرت قرآن بگم برات !
سعیده جان ،از خوندن کامنت های اخیرت متوجه شدم که توی ذهنت،خیلی دنبال اثبات این موضوعی که مادرت خودش با دست های خودش و فرکانس هاش مرگ خودش رو جذب کرده!
میای درمورد این موضوع باهم حرف بزنیم ؟!
چند وقت پیش یکی ازم پرسید اگر زندگی ما دست خود ماست،چطور خدا به مادر موسی میگه ما این بچه رو به تو برمیگردونیم و از پیامبران خواهد بود؟!چرا داره درمورد آینده ی موسی به مادرش خبر میده ؟درحالیکه معلوم نیست موسی چه سرنوشتی رو برای خودش رقم میزنه؟!
من به این سوال فکر کردم ولی بهش جواب ندادم! چون از نظر من اصلا اصل نبود …یک موضوعی نبود که وقت گذاشتن براش به من کمکی کنه،چند روز پیش دیدم یکی از بچه ها بازم این سوال رو توی عقل کل پرسیده …الآنم با خوندن کامنتت بهم این الهام شد بیام در حد درک خودم درمورد این موضوع بنویسم .
سعیده جان،من و شما و تموم انسان ها در بعد زمان و مکان میگنجیم.ولی خداوند در بعد زمان و مکان نیست. به همین دلیل وقتی میخواد خودشو معرفی کنه میگه من هم اولم.هم آخرم.هم ظاهرم.هم باطنم.
ما میخوایم قدرت اختیار و خلق زندگیمون رو با قدرت آگاهیِ برتری بسنجیم که اصلا از درک ما خارجه …
من میگم موسی هم میتونست به پیامبری برسه،هم میتونست نرسه.خب؟!اون قدرت اختیار رو داشت.
اما خدا چون اول و آخر و ظاهر و باطنه.
از همه چیز آگاهه،قدرتی که بعد از مرگ ما حتی میتونه سرانگشت های مارو سرهم کنه،حتی از قدرت اختیار ما هم باخبره…
راستش من از بحث های فلسفی که آخرش چیزی ازش درنمیاد اصلا خوشم نمیاد …من همیشه دنبال آگاهی هستم که بهم کمک کنه امروزم رو از دیروز بهتر بسازم.
اما سعیده جان میخوام بهت بگم به جای اینکه بخوای با قوانین این رو به خودت ثابت کنی مادرت مرگش رو،که چیزی هست که مربوط به دنیای غیر مادیه و در بعد زمان و مکان نمیگنجه با خوندن یا گوش کردن کتاب جذبش کرده …بیا اینجوری فکر کن …که زمان فوت مادرت در علم ازلی و ابدی الله ثبت شده بوده …خب ؟! اما بخاطر آگاهی های مادرت،به خاطر تلاش برای توحیدی تر شدنش…بخاطر ایمان و توکلش…خداوند اون رو به مسیری هدایت کرده که با گوش کردن به اون کتاب ها …آمادگی بهتری برای ورود به جهان دیگه داشته باشه …اون با گوش کردن به اون کتاب ها مرگ خودش رو رقم نزده …بلکه اون کتاب ها براش هدایتی بوده که قبل از مرگ به آرامش برسه و با آرامش به آغوش خداوند برگرده …
به نظرت کدوم نگاه به این داستان بهت آرامش بیشتری میده ؟!
اینکه گوش کردن به اون کتاب ها ،باعث جذب مرگ شده،یا گوش کردن به اون کتاب ها هدایتی از طرف الله بوده که مادرت با آرامش و ایمان بیشتری به سمت پروردگارش برگرده و در بهشت برین مشغول جشن و سرور وپایکوبی باشه ؟!
حالا بیا درمورد خودم باهات صحبت کنم رفیق قشنگم
ببین من زیاد میرم توی قبرستون …زیاد اونجا با خدا خلوت میکنم.زیاد به مرگ و پروسه ی مرگ و به جهان آخرت فکر میکنم … خب ؟!
اما از چه دوربینی ؟!
من با این تمرین ها ،عظمت خداوند روی به خودم یادآوری میکنم و سعی میکنم اینطوری خشوع بیشتری در مقابل خداوند نشون بدم.
همون سعیده که تو روشنایی و تاریکی میره ته قبرستون میشینه… همون سعیده مدت ها وقت میزاره به صدای استاد گوش میده،تمرین های روانشناسی ثروت رو حل میکنه ،اهنگ میزاره و میرقصه،برای آینده ش برنامه ریزی میکنه ،به نوشتن کتابش فکر میکنه،برای بهبود هرچه بهتر زندگیش تلاش میکنه …
آیا این دوتا موضوع منافاتی باهم دارند؟!
من میگم هرگز …
اگر دقت کنیم به روند فایل هایی که استاد داره این اواخر میزاره میبینیم که هم آرامش استاد بیشتر و بیشتر شده و هم توصیه ش به توحید و خشوع و تسلیم پذیری در مقابل خداوند بیشتر و بیشتر…
پس من!منِ سعیده نیاز دارم هر بار با فکر کردن به عشق خداوند ،به عظمتش،به مرگ و جهانِ آخرت،گردنِ این نفسِ سرکش رو جلوی خدا بیارم پایین و پایین تر …
چرا؟!چون شیطان هر لحظه در کمین منه که منو از سپاسگزاری و بندگی الله دربیاره …
چند وقت پیش یک آیه خوندم توی قرآن که اصلا منو دگرگون کرد… الان برات مینویسمش:
أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَىٰ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ(4٨ نحل)
آیا به چیزهایى که خدا آفریده است نمىنگرند که براى سجده به درگاه او سایههایشان از راست و چپ حرکت دارند و در برابر او خاشعند؟
ببین داره درمورد چه قدرتی حرف میزنه که میگه حتی سایه ی اجسام در مقابلش خاشعند …
من دنبال این خشوع هستم سعیده …وگرنه همین من مدت هاست دارم روی خلق ثروت بیشتر و بیشتر فکر میکنم،تلاش میکنم،هدف دارم…
پس:
برای منِ سعیده!
این تلاش های توحیدی،این تلاش برای درک عظمت خداوند،هیچ منافاتی با زندگی در این دنیا نداره و اینجوری نیست که من ناخواسته مرگ رو طلب کنم …
من دارم تلاش میکنم طوری زندگی کنم که برای ده سال آینده م هم هدف داشته باشم و هم همزمان بدونم ممکنه یک ساعت بعد لحظه ی مرگم فرا برسه و آمادگی برگشت به آغوش پروردگارم رو داشته باشم …
سعیده ی قشنگ و نازنین من
امیدوارم این صلات من و تکرار و تمرینِ قانون و توحید ،نتیجه ی مفیدی برای تو رفیق توحیدی من داشته باشه.
خودت میدونی چقدر دوستت دارم!
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت.
بوس به کله ی قشنگ و نازنینت و قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
سلام بر سعیده نورانی سلامی گرم از ته قلبم به تو عاشق
سعیده جانم من کامنت شما را در عقل کل سوالی که پرسیدم خداوند به چه کسانی زودتر پاسخ می دهد و شما در پاسخ به آقا ابراهیم در عقل کل را خوندم
همون کامنتی که سوره شورا 3-13 را نوشتید همون که از آشنایی و معجزات گفتید. اونجا گزینه پاسخ را ندیدم…حسم گفت از اینجا بهت سلام کنم و میخوام از معجزه آشنایی بهت بگم
یاد شعر حافظ عزیز میفتم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
سعیده جانم کامنتت را که خوندم نمیدونستم باید گریه کنم یا بخندم فقط دوست داشتم بغلت کنم ببوسمت.
خیلی وقته میخوام برات کامنت بزارم که پیدات کردم ولی هر سری ذخیره میکنم تو نت گوشیم و میگم بزار ی فرصت درست ولی ولی ولی الان وقتش بود.
سعیده جونم از آشنایی و معجزات گفتی پارسال دقیقا تو همین ماه بود که تازه قرآن را نصب کردم رو گوشیم ی خواب دیدم 3 آذر کاش میشود اینجا عکس دفترما بفرستم.
من با ی خانم تو ی مسجد بودم و قرآن را تفسیر میکردن و خانمه تو دفترش با تفسیر مینوشت و انگار ی نفر بگه تو هم بنویس مثل همین خانم ،و بعد زیر ی طاق یا سقف کوتاه گذشتیم رسیدیم به ی قبرستون خیلی تاریک و ی ردیف قبر و تهش بن بست بود با مسجد فاصله نداشت و من و خانم حلوا آورده بودیم و خانمه صدای قرآن را زیاد میکرد و من گفتم همسایه ها خوابن گناه دارن دیر وقته و میگفت نه کسی نمیشنوه و من رفتم ته کوچه ماه را ببینم و بهم گفت خودش میاد بالا نگران نباش.و تو خوابم مدام این حس بود که رو کامنت یا تفسیر سعیده بنویس و من تنها سعیده که میشناختم ی دوست چند سال پیش که خبر ازش نداشتم و تا اینکه ی مدت گذاشت و هر از گاهی تو سایت میومدم و وقتی دیدم از رفتن به قبرستون میگی دونستم خود خودتی اون خانم اون سعیده اون تفسیر اون قرآن توی توووووووووو
و با دیدن این کامنت مطمئن شدم خودتی ...
تو را خدا اینجوری با منآشنا کرد من که اصلا اون روزا شما را نمیشناختم حتی سایتم نمیومدم فقط دوست داشتم و میخواستم قرآن را درک کنم، کی کی کی اینجوری بلده کی؟؟؟؟.وقتی کامنتت را دیشب میخوندم هر آیه که تفسیرش را گوش میدادم قلبمتایید میکرد که این همون خوابه هست روش بنویس گوش کن قلبم آروم تر میشود که رو چه کسی و چه عظمتی حساب کردم،در برابر عظمت این خدا چی بگم!؟در برابر مهربونیش چی بگم!؟در برابر عاشقیش چی بگم؟؟الانم کار خودشه که اینجا آیه ها را بنویسی و یادم بیاره خدا همونیه که بلده در زمان درست خودشا برسونه…خدایی که معجزه میکنه ..حسبی الله، خدا جونم دوست دارم دردونه خودمی عشقم....
ی جایی دیگه فقط خودشا میخوای خودش هیچی دیگه جوابگوت نیست هیچی وقتی تا این حد عاشقی میبینی.
خدایا بزرگترین خواسته ام اینه همیشه عاشقت باشم همیشه دورت بگردم همیشه عاشقم باشی،همیشه حست کنم.آدم هایی از جنس خودت وارد زندگیم کن.با آدم های خوب با حال عالی ستاره بارونم کنی تو که خیلی خوب بلدی خیلی زرنگی ….
الان داریم با هم با این اهنگ میرقصیم
یکی ی دونمی عشقم
مال منی عشقم
من نمیخوام کسی جز تو بشینه تو دلم عشقم.
و مدام میگه وعده های من نزدیکه آروم باش ،مثل دیشب که رفتم باغ پیاده روی باور کن گفتم هر کس منا ببینه بگه دیونه شده یواشکی تو مسیر پیاده روی با هم تو تاریکی میرقصیدیم ، من همجا خدا را دیدم همجا تو رقص تو گریه هق هق از دوری، تو حرف های تو(سعیده) تو تک تک کامنت دوستان ،تو هدیه خواهرم تو نگهبان مهربون خونمون تو ریسه های نور تو باغ،تو ستاره پر نور تو درخت مجنون و چرخیدن زیرش و لمس ریسه هاش تو صورتم ،تو ماهی که هی کامل میشه،تو آسانسوری که درش بازه وقتی میرسم،تو بوی رز دیدمش،تو سلام پر شوق پاکبان باغ ،تو بارون و قدم زدن با خودش زیر بارون……
سعیده جونم دوست داشتم فقط بهت بگم پیدات کردم و خدا به هزاران راه دستاش را نشون میده،معجزهایی که تمومی نداره وقتی فقط از خودش بخوای…..ممنونم بابت اینکه از نور قرآن نوشتی پیام عشق شدی عزیزم..وسط قرآن و تفسیرات برای منم نور دعات را بفرست مهربونم ...
سعیده جونم نور عشق خودم دوستت دارم خیلی خوشحالم از بودنت از اینکه پیدات کردم از شیراز تا خود خودت میبوسمت.
در پناه یگانه عشق جهان شاد باشی
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
سلام بر سعیده نورانی سلام از قلبم به تو عاشق
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿٨٢﴾
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود. (82)
بسم ربک شهدا و صدیقین
پیوست شود به پیام قبلیم
سعیده جانم از ی قبر به قبرستان پیام میفرستم صداما داری اینجا غروب به وقت اذان وسط باران نمنم وسط سوره یس وسط ی جنگل کاج وسط ی بهشت،وسط گل های نرگس وسط ی عالم نور روی سکو وسط ی عالم حال و هوای که نمیدونم اسمش چیه نصفت رو زمینه نصفت تو آسمون نمیدونم اسم این حس چیه ؟؟؟دلم پر کشیدن میخواد ولی جسمم اجازه نمیده تا بر دوست تا دیدن یار…
ولی من از ی قبر نه قبرستون میخوام برات داستان آشنایی دیگه ای را بگم ،وقتی از قبرستون میگفتی حال و هواشا درک نمیکردم اصلا چطوری میری نمیترسی تو تاریکی حتی تو خوابمم ترس داشتم و اینکه از تشیع میگفتی و حال هواش ....
تا اینکه شهادت فاطمه شد (15 آذر ماه 1403 )خونه ما روبرو ی باغ بی نهایت بزرگه و ی باغ تفریحی تا چشم کار میکنه سبزه و رنگ رنگی هست صبح روز شهادت با صدای تبل و شیپور و ی ساز خاص دمام (سرچ کن کوش کن دقیقا حسشا دریابی) آمدم لب پنجره روبرو باغ دیدم بله ماشین های خاصی آمدن و بااحترام زیاد و همه یعنی هزاران هزار آدم تو صف گفتم چه خبره اینجا امکان نداره همچین مراسما جز بزن و رقص ی چند دقیقه وایسادم دیدم ی تابوت پر از گل از ی ماشین سفید پیاده کردن ببرن داخل اون حس تابوت که میگفتی آمد جلو چشمام و اشک میرختم که نکنه فرصت من تموم بشه و عشق خدا را یادم بره ، نکنه هدف خلقتم را ندونم.
فقط،میگفتم خدایا میخوام روزی که امدم نورت تمام وجودم را بگیره ،کلی منتظر وایسادم که بیان تابوت را ببرن مکان خاص شهر خاکسپاری کنند دیدم نیمدن و رفتم به کارام رسیدم .
عصرش آمدم پیاده روی دیدم بله بله بله جایی که اصلا امکان نداره وسط یکی از میدانهای و روی سکویی نزدیک مسجد باغ قبر شهید گمنام نوشته با گل و …..میدونی میخوام چی بگم خدا چیکار کرد ؟
منا آورد سر قبر نزدیک ترین جا به خونم وسط نور وسط جنگل ….که من نترسم ولی تجربه کنم ،امروز آمدم غروب سر اذان پیشش و سوره یس خوندم طبق ی هدایت خاص و با فاصله کم روی صندلی دارم برات مینویسم ،حالا مراقبه من و حرف زدنهای طولانی با خدا شده سر قبر این شهید نمیدونم چه پیامی برام داره ؟!
فقط میدونم ی کار غیر ممکن اتفاق افتاده
فقط میدونم ی کن فیکون اتفاق افتاده
فقط میدونم ی حس خاص داره مکان
فقط میدونم باید تسلیم باشم
فقط میدونم حسم با خدا تو اون مکان چند برابره
انگار ی خلوت خاص ….
سعیده جان ی وقتایی فقط گیچی منگی نمیدونی چرا یهو اینجایی نمیدونی پیام چیه؟؟؟نمیدونی در برابر عظمت خدا چیکار باید کنی؟و این که این آشنایی ها چه پیغامی برات داره و قراره تو را به چه درکی برسونه ……
سعیده جونم کمتر از ی ماه این متن را میخواستم برات بفرستم ولی وقتش نبود تا امشب تا امروز که ی سری ی سری حرفا با خدا زدم که نمیدونم از چه راه و چه مسیری قراره جوابها بهم برسه…
سعیده جانم دوستت دارم….
درپناه یگانه معبود جهان شاد و شاکر و عاشق باشید
فقط میدونم ی کار غیر ممکن اتفاق افتاده
فقط میدونم ی کن فیکون اتفاق افتاده
فقط میدونم ی حس خاص داره مکان
فقط میدونم باید تسلیم باشم
فقط میدونم حسم با خدا تو اون مکان چند برابره
لبیک اللهم لبیک…لبیک لاشریک لک لبیک…
===============================
فیروزه …فیروزه عزیزم …پیغامت در حالی به دستم رسید که مدت کمی که از مراقبه ی آرامگاه …با سوره ی یاسین برگشتم …
و بعد همونجا به سوره ی سجده گوش دادم …کنار یک قبر تازه دفن شده…بهش گفتم اگر تو دستمو نگیری،من با اونیکه اون پائینه هیچ فرقی ندارم…یک چیزی بگو … یک حرفی بزن …یک پیغامی بفرست …
پیغامش رسید فیروزه…پیغامش رسید بازم از دستان نازنین تو…
فیروزه جان،من به کامنت اولت همون موقع پاسخ دادم …اما ندا اومد کامنتت رو حذف کن …الان وقت پاسخ نیست …من چه قدرتی داشتم بهش بگم نه…پاکش کردم …
اما پاسخی که برات نوشتم رو توی نت گوشیم نوشته بودم و هنوز دارمش،کپی میکنم زیر همین کامنتم …
منو ببخش که پراکنده نوشتم و گیجم…
گیج قدرت پروردگار …
ازت ممنونم فیروزه …ازت ممنونم ….
===================
فیروزه،فیروزه ،تو با من چه کردی ؟
فیروزه,فیروزه،تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ؟
فیروزه،دستام داره میلرزه ،قلبم توی دهنمه،چشم هام خیسه!
فیروزه قبل اینکه کامنتت بیاد ،هدایتم کرد به توحید عملی١٠،داشتم بهش گوش میکردم،استاد گفت و ما رمیت اذ رمیت یادت نره هیچ وقت یادت نره، فیروزه هدایتم کرد به این کامنتی که الان لینکشو میزارم برات.ااین کامنت برای ولین باری که رفتم توی قبرستون تاریک نشستم و باهاش حرف زدم.
https://abasmanesh.com/fa/practical-monotheism-10/comment-page-6/#comment-1325609
فیروزه ؟!میگیری چی میگم؟!
دقیقا قبل اینکه نقطهی آبی تو برام بیاد ،آوردم سروقت این کامنتم!
بعد کامنت شما اومد !
فیروزه تو با من چی کار کردی دختر ؟!
فیروزه ،به عظمت خودش قسم،اون مارو میبینه،اون مارو میشنوه،اون اول و آخر و ظاهر و باطنه،فیروزه اون میگه به مشرق و مغرب رو کنی منو میبینی….فیروزه همه چیز اونه…هیچ سعیده ای وجود نداره،همه چیز اونه،همه چیز اونه،همه چیز اونه ….به الله ای که میپرستم قسم میخورم ،به قدرتی که بعد از مرگم سرانگشت های منو رو سرهم میکنه قسم میخورم،من هیچی از خودم ندارم،هیچی فیروزه …
من کجا و قرآن کجا ؟!من کجا مراقبه تو قبرستون تاریک کجا؟!من کجا فکر کردن به آیه های قرآن کجا ؟!من کجا و این همه عزت و احترام و عشق کجا ؟!
فیروزه من از فشار جریان هدایت توی کامنتت،چندبار سرم گیج رفت …میدونی چرا ؟!
امروز صبح توی تمرین ستاره قطبیم نوشتم خدایا من یک پیغامی میخوام که بدونم فقط و فقط و فقط میتونه کار خودت باشه …
امشب از مراقبه همیشگیم برمیگشتم …بهش گفتم استاد میگه اگر حضرت موسی باهات حرف زده،پس حرف زدن باهات امکان بپذیره،یک چیزی بگو ،بگو که منو میبینی،یک نشونه ای از خودت بهم بده..
فیروزه ،نور خدارو برام آوردی،خدا تموم زندگیت رو پر از نور کنه ….
دیگه نمیدونم چی بهت بگم،اصلا نمیدونم چی گفتم…فقط در قلبم قدرتی احساس میکنم به وسعت کهکشان ها …که با هیچ چیز عوضش نمیکنم ….هیچ چیز …
خدایا صدامو میشنوی؟!
سرم رو جلوی خودت بیار پایین و پایین و پایین تر ….همین ….
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.»
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم
سلام بر سعیده نورانی
سعیده سعیده عزیزم وقتی نقطه ابی رسید از ارسال ی ساعت فقط گذشت دقیقا مثل پیام اولی که برات فرستادم خدا به عظمتت به سمیع و بصیر بودنت به یکی بودت خودت یاریم کن …
اول اینا بگم دیشب تو مسیر قرارم کلی با خدا حرف زدم که ذهنم جواب میخواد سرم از سوالات ذهنم سنگینی میکنه کاری کن،گفت فردا ساعت 1 بیا آرامگاه دفتر و خودکارم بیار گفتم چشم بدود بدو رفتم…
من فایل کلید اجابت دعاها را چند روز پیش دانلود کرد ه بودم ولی مدام میگفت الان گوش نده بزار بهت میگم رسیدم سر قرار (قبر شهید) گفت فایل را پلی کن ..
ی جاهایی نتونستم بشینم بس جوابها بود راه میرفتم تا قلبم واینسه فقط بدو بدو رفتم که خودما برسونم ی جایی کسی نباشه نتونستم دور تر برم وسط ی محوطه بزرگ رو چمن سبز روشن سجده کردم که بگم من من هیچم هیچ ….منا قبول کن برای بندگیت….بزار مسیر عشقتا بیام…
من فقط تنها کاری که میتونم تو زندگیم انجام بدم که درخواست کنم و سجده کنم همین همین …..بقیش با تو هست
خدایا نمیگی از ذوق زیادی از شوق زیادی یهو ذوق مرگ بشم..… الله من رب من فرمانده جهان پادشاه عالم و یکی ی دونه عالم…..
همینجوری که ادامه سوره یس را تو مسیر گوش میدادم برگشتم خونه ….
پیامت سعیده
فیروزه …فیروزه عزیزم …پیغامت در حالی به دستم رسید که مدت کمی که از مراقبه ی آرامگاه …با سوره ی یاسین برگشتم
قبل پیامت کلی با خدا حرف زدم تسلیم شدم که از من کاری برنمیاد…
گفت اهنگ را قطع کن هیچی گوش نده رفتم تسبیح رنگ رنگیم را بعد مدتها آوردم،از دیروز تا حالا فکر کنم 5 بار فقط این آیه از آدم ها و راهای مختلف به من رسید و فقط گفتم حسبی الله و نعم الوکیل ی دور تموم شد فقط تکرار میکردم تو برای من کافی هستی خدا کارم را به خودت میسپارم رب جهان و عشق جهان و هماهنگ کننده تویییی صداما داری....
و اهنگ را پلی کردم چرخیدم بلند بلند میخوندم
امدی تا بره فصل دیونگی
شدی آرامش کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانه است برام
آرزوهام از کی به جز تو بخوام
یهو نقطه آبی را دیدم …..
از قرآن پر نورش از شعر از فایل توحیدی استاد بر من بارید بارید بارید ……دوباره منا به سجده و هق هق انداخت …..آگاه، دانا،سمیع ،بصیر…..
دیگه کجا برم
دیگه از کی بخوام
من همینجا میمونم پیش خودش
سعیده جانم میدونی چرا بار اول بهت گفته پاکش کن چون که پیام بعدی من در مورد اولین بار آرامگاه رفتن بوده که ی ماه بعدش بوده اون از قبل تمام شرایط و جوابهای منا داشته فقط باید زمانش میرسیده …..میدونی چیکار کرده…….؟؟؟ میدونی چطور هماهنگ کرده ؟؟؟
من دستام را تو دست کم کسی نزوشتم ..من قدم زدنهام ،حرف زدنهام با کم کسی نیست ..من کمکسی را وکیل خودم نکردم. ..پادشاه جهان رب جهان…کسی که عظمتش مرا به سجده میندازه ....
سعیده جانم از خدا و از تو سپاسگزارم که دستای خدای منی،از تو سپاسگزارم که نور خدای منی،از تو سپاسگزارم که پیغام رسان خدای منی…انشالله رب جهان چنان قلبت را نورانی کنه که فقط سجده کنی..
سعیده جان اونجا گزینه پاسخ نداشت پس قرار اول برقراره…
میبوسمت سعیده عزیزم….
خدایا من را در برابر خودت شاکر و خاشع و متواضع کن …
در پناه رب جهان شاد باشی
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩﴾
بگو: خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، فقط بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است. (129)
وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٣﴾
و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست و مؤمنان را مژده ده. (13)صف
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿٨٢﴾
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود. (82)توبه
بسم ربک شهدا و صدیقین
پیوست شود به کامنت قبل با ی عالم نور قرآنی برسه دست سعیده.
سلام بر سعیده نورانی
سعیده جونم صداما داری صداما داری از همون قبر شهید همون کن فیکون که خدا انجامش داد اینجا وسط سکو هستم زیر نور سبز و لامپ های رنگ رنگی وسط مه عودها وسط اهنگ شاد شاد وسط ی عالم گل نرگس که بوش دیونت میکنه وسط نقل و شیرینی و جشن وسط ماه کامل بالای سرم و ی رقص دو نفری یواشکی با خدا با اهنگ وقت مدد است بسم الله من عاجزم از جهان وقت مدد است بسم الله نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ بسم الله
فقط میخوام بگم خدا به وعدهاش عمل میکنه ، خدا خدا خدا از تمام دنیا تو را ما را بس… فقط تجسم کن تجسم کن اینجا مهمونی خداست اینجا کسی زمین و آسمون ها را به عشق ما آفریده….
فقط میخوام بگم دستاش دستاش بالای همه دستاست او او او عشق جهان است او هماهنگ کننده همچیز است همچیز همچیز ،
ای آگاه من
ای شنونده من
ای به وجود آوردند شادی و حال خوب
ای دگرگون کننده حال
ای همیشه آگاه و زنده
سعیده جونم من از تمام قرآن همین را درک کنم برام کافیه که مدیر و عاشقی مثل خدا دارم و خدا برام کافیه..از صبح میگه بابا بسپار به من رها کن من هستم ….
سعیده جونم حسبی الله و نعم الوکیل میدونی یعنی چی یعنی عشقت ناراحت میشه وقتی دعوتت کرده مهمونی همش وسط مهمونی بلند بشی داد بزنی کی برای من غذا میاد کی آب میاد کی و…..میگه با عزت ،خودم برات همچیز میارم تو وقتی گفتی من کافیم یعنی من تمام کارها را میکنم نگران نباش …وقتی میگی حسبی الله یعنی همه حذف همه ،خودم میبرمت بالای مهمونی خودم منو کامل را میرسونم دستت که خودت انتخاب کنی…تو تمام عشق منی…منو من فرق داره ….ایمان ایمان تا نشون بدی کافیه…اینجا ایمانت را نشون بدی دنیای درونت را نشونت میده…
اینجا من مدیرم من من دیگه خودم با عزت همه را میارم سمتت همه برای تو کار میکنند همه دستای من میشن برای تو پس اجازه بده خودم کارهات را بکنم خودت را کوچیک نکنیا دست و پا نزن تسلیم باش تسلیم باش خودم سر وقت انجامش میدم….
وقتی رو من حساب کردی برای من زشته بری به کسی رو بزنی و خودت بخوای حلش کنی چون
منم خدای عظیم
منم خدای کریم
منم خدای رزاق
منم خدای وهاب
منم خدای رحیم
منم خدای رحمن
منم خدای حی
منم خدای قیوم
منم خدای سمیع
منم خدای بصیر
منم خدای عاشق
منم خدای جبار
منم خدای وکیل
سعیده جانم صداما داری صداما داری حسبی الله خودش کافیه خودش کافیه ،این جمله مرده زنده میکنه .
سعیده جونم ما دعوت شدیم به مهمونی که صاحبش خداست و فقط دلش میخواد ما برقصیم و بخندیم و دستامون تو دستاش باشه …حساب ما با خداست.اگر شاد نباشیم و نرقصم خودمون مسئولیم و کوتاهی کردیم و عظمت رب را ندیدیم....
سعیده جونم میخوام با این داستان کامنت را تمام کنم و طولانی نشه…
چند روز پیش کار اداری داشتم تو دفترم نوشتم حسبی الله را امروز نشونم بده امروز کارام با تو الله رفتم بیرون خانم مدراک را گرفت گفت این سایت خیلی وقتا قطع هست رفتم برگشتم که وصل بشه گفتم حتما خیری هست
برگشتم گفت قطع بشه وصلش معلوم نیست به خانم گفتم بزار ی فوت بفرستم کار کنه خندید ،داشتم قدم میزدم جلو باجه ها یهو ی تابلو فیروزه ای پر رنگ شد برام نمیتونستم تشخیص بدم چه آیه ای هست چون خطش تو هم بود فقط عکس گرفتم از دور و فقط حسبی الله را توش میدیم آمدم نشستم ایه را سرچ کنم خانمه صدام کرد نمیشنیدم داشتم سرچ میکردم پیغام عشق را ببینم خانم گفت خانم فکر کنم باید شنبه بیاید تو دلم گفتم من امروز باید کارم بشه الان پیام فرستاد ….آیه این بود…
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿٣﴾
و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است، [و] خدا فرمان و خواسته اش را [به هر کس که بخواهد] می رساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است. (3)
یهو خانم کناریش گفت وصل شد بدو خانم بهش گفت نوشته هزینه هم نمیخواد دوباره پرداخت کنه ،گفتم من که گفتم کارم انجام میشه یهو گفت پس خیلی طول میکشه تاییدش بیاد باز میفته ی روز دیگه گفت البته دیگه با گوشی میتونی ثبت کنی نیاز نیست بیای ،تا آمدم بیرون پیام ثبتش آمد…آره اون روز خدا را با خودم بردم گفتم تو بلدی تو میتونی الله بسم الله نشونم بده ، با مدرک با نوشته کتبی به من نشون داد هستم همچی با منه سایت چیه و ….مدیر عالم کنارته خیلی خوشحال بودم نه فقط بخاطر انجام شدن کارم بخاطر اینکه از ایمانم در مقابله این همه نه نمیشه کوتاه نیمدم و جوابشم گرفتم.
خداوندم من شهادت میدم که تنها رب، تنها قدرت، تنها یاورم تنها رفیق تنها عاشق جهان توییی و بس،و منم فقط از تو میخوام و بس و تو برای من کافی هستی پس کارهام با تو ،چتر نجات ها را بفرست ،مقربین درگاهت را بفرست،و باران رحمتت را ببارن بر وجودمون و عاشقمون کن …
خداوندم من را در مسیر عشق خودت بپذیر من آماده ام .
سعیده جونم امروز از صبح حالم دگرگون بود بعد مدتها سوره
یس تو باغ وقت پیاده روی گوش دادم وقتی آمدم پیامی که ی ماه هست چند بار برات ارسال کردم و حذف کردم را تونستم کامل کنم و بفرستم نمیدونم چه رازی درون سوره یس هست، دوستت دارم میبوسمت عزیزم به نور آسمانها و زمین میسپارمت.
در پناه یگانه معبود جهان شاد و شاکر وعاشق باشی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»
(ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺳﻲ ﺁﻥ ﻣﺪﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﺷﺪ، ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﻃﻮﺭ ﺁﺗﺸﻲ ﺩﻳﺪ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﻧﮓ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺁﺗﺸﻲ ﺩﻳﺪم، ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺎﻭﺭم ﻳﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺁﻭﺭم ﺗﺎ ﮔﺮم ﺷﻮﻳﺪ)
«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَن یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»
(ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺁﻣﺪ، ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻭﺍﺩﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ: ﺍﻱ موسی؛ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻨﻢ الله ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ)
«وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَىٰ أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ»
(ﻭ ﻋﺼﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻴﻔﻜﻦ . ﭘﺲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﻳﻊ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﮔﻮﻳﺎ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺎﺭﻳﻚ ﻭ ﺗﻴﺰﺭﻭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺸﺖ ﻛﻨﺎﻥ ﮔﺮﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ. ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ؛ ﭘﻴﺶ ﺁﻱ ﻭ ﻣﺘﺮﺱ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻧﻲ)
(29-31 قصص)
—————————————————————————
سلام و درووووووود و رحمت و برکت رب العالمین به سعیده جان عزیزتر از جان و نورانی. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین وصل باشی. در راستای پاسخگویی به کامنت دوستان و سپس خزیدن به درون غار میخوام انتقام کامنت دومت رو بگیرم و کامنتتو جواب بدم. زیبایی جریان هدایت ، شما از خونه مادر بزرگ این کامنت رو نوشتی و منم امروز خیلی اتفاقی و خیلی هدایتی اومدم خونه مادرم. جات خالی یه چند دقیقه ای هم گوشه باغچه نشستم کنار جوجه های کوچیک شون که به تازگی اومدن اینجا.
یه زمانی بود حیاط و باغچه مادرم اینا 7-8 تا مرغ و خروس داشتن ولی هر وقت که صدای خروس بلند میشد باعث اعصاب خوردی من میشد، الان دیگه فکر کنم 2 تا مرغ و یه خروس دارن و چندتا جوجه. توی اون زمانی که کنار باغچه نشسته بودم خیلی حس خوبی داشتم. حسی شبیه سریال زندگی در بهشت و فایلهای سایت. حسی شبیه همون مراقبه های استاد با جریان زندگی در بهشت.
این تغییر دیدگاه هم بخاطر تاثیر سریال زندگی در بهشت بوده.
—————————————————————————
و بعله دیگه اینقدر توی فرکانس خوبی هستی که هدایت قرآنی کامنتت ماجرای رسالت موسی ست. یه لحظه فضا رو تجسم کن، موسی و خانواده اش توی دل تاریکی و سرمای شب توی بیابون بودن. نه چادر مسافرتی داشتن نه تراک کمپری بوده ، وسط دشت باید استراحت میکردن. هم سرده و هم تاریک و هم ممکنه از دور دست صدای گرگ و شغال بیاد که آدم می ترسه… وسط تاریکی یه نور توی افق میبینی. اون دیگه فقط یه نور نیست، یه امیده، یه هدایته، یه حس خوبه، یه احساس امنیت، یه چیزی شبیه آخیییییشششش بالاخره رسیدیم یه جای امن. و وقتی بری خود رب العالمین صدات بزنه: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» چه لحظه قشنگیه ، چه حس خوبیه، چه احساس آرامشی داره. به موسی میگه کفشت رو از پات دربیار یا اصطلاحاً وابستگی هات رو رها کن. اون لحظه آدم یاد این غزل حافظ می افته.
«صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است ؛ وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است»
«از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش میشود ؛ آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است»
«ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد ؛ ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است»
—————————————————————————
سعیده جان، لطفاً کم لطفی نکنید، هم من و هم همه دوستان توی سایت از کامنت های نورانی شما لذت میبریم. من کامنت های شما رو تحمل نمیکنم، باهاشون زندگی میکنم. این کامنت ها صلات و مدار بندگی خداست.
من خدا رو شاکرم بخاطر هر کامنتی که از شما و از بقیه دوستانم توی سایت دریافت میکنم ، برای این پاسخهایی که زیر این کامنتم اومد، سجده شکر کردم و گفتم خدایا اعتبار اینها همه با شماست، خدایا تو اسم بنده ت رو به نیکی سر زبون بهترین بندگانت قرار دادی. خدایا بخاطر حضور این انسانهای عزیز شکرت.
یه گریزی زدی به فرود و اجازه فرود توسط برج مراقبت ، وقتی هواپیما میخواد فرود بیاد برج مراقبت ازش میپرسه آیا با منطقه آشنایی داری یا اولین باره که به این فرودگاه پرواز داری. اگه بگه آشنایی دارم که شاخصهای فنی باند رو براش میخونه و بهش میگه باند شماره فلان آماده فرود شماست یا بهش میگه برو یه دوری بزن و استندبای باش تا باند خالی بشه. اگه خلبان بگه با منطقه آشنایی ندارم براش یه سری شاخصها رو میخونه، میگه از اینجایی که هستی اینقدر برو جلو، اینقدر گردش کن به راست یا چپ ، اینجوری و وقتی رسیدی به فلان نقطه باند رو روبرت میبینی.
یه وقتایی حس میکنم خداوند از ما اجازه فرود میخواد، اجازه هدایت میخواد، من بهش میگم نه من آمادگیشو ندارم ، نه به زبون ،با رفتارم. همون جمله ای که ابراهیم جان توی کامنتش نوشته بود. خداوند خیلی برای حریم بندگانش حرمت قائله، تا اونقدری توی کار ما دخالت میکنه که ما بهش اجازه بدیم. ظاهراً به زبون توی بیسیم میگم You’re clear to land. ولی وقتی خلبان ارتفاع کم میکنه توی ثانیه های پایانی Touch and Go میکنه . میبینه باند مناسب فرود نیست.
من خودمو میگم. هنوز اونجوری که باید تسلیم نیستم ، خاضع نیستم ، عبد نیستم.
سعیده جان ، حق با شماست، منم بارها تجربه اش کردم، یه وقتایی دلم میخواد بشینم با خدا حرف بزنم. باورت میشه یه وقتایی بی مقصد توی خیابون ها رانندگی میکنم، هندزفری میزنم و گوشی رو میذارم بین فرمون ماشین. و یه جوری وانمود میکنم با تلفن دارم حرف میزنم درحالیکه توی تنهایی خودم دارم با خداوند گفتگو میکنم. یا وقتی میرم توی دل طبیعت از تپه ها میرم بالا و میرم و میرم یه جای ساکت و خلوت، تا باهاش حرف بزنم. اگه یکی بهم بگه دیوونه شدی من میگم این دیوونگی هم عالمی داره. یه وقتایی دلم میخواد مثل موسی صداش بزنم خدایا أرنی، حتی اگه با صاعقه بزنه بگه برو رد کارت بچه پرو.
بینهایت تحسینت میکنم بخاطر این این ارتباط قلبی و این احساسات توحیدی و شفافیت و نورانیت قلبت. کاش منم بتونم توحیدی تر و متواضع تر باشم.
حس میکنم جریان هدایت استاپ خورده و دیگه حرفی برای گفتن ندارم. امیدوارم هر دو کامنتم که برات فرستادم تایید بشه. اگه شوخی کردم یا توی کامنت شلنگ تخته رفتم منو ببخش.
یه وقتایی میگم دلم یه گفتگوی توحیدی میخواد، بعد میبینم از درون دلم تنهایی میخواد. خلاصه سر این دو راهی موندم و یه سرعت گیر درست کردم سر راه جریان هدایت.
برات از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و رحمت و برکت میخوام. بینهایت ارتباط قلبی. بی نهایت ثروت.
از خداوند برات خودش رو میخوام.
تسلیم بودن رو ، خاضع بودن رو متواضع بودن رو .
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده جان.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»
سلام و درود به آقا حمید
دوست توحیدی عزیز چقدر از کامنت هات لذت می برم و دری برام باز میشه از آیه های که می نویسی از بودنت ممنونم از صداقتت از یکتاپرستی که قلبت نور خداست انسانهای شریفی مثل شما بودنتون برکت نوره عشقه همیشه در پناه خداوند باشید بدرخشید چقدر خوب هدایت شدی روی خودت کار کردی تحسینت میکنم افتخار میکنم دوستانی مثل شما دارم و هر کامنت نوری در زندگی منه امیدی در آینده منه و چراغ راه هدایت ام میشه به سوی خداوند وقتی از خداوند میگید قلبم باز میشه نورانی میشه بیشتر رب ام را می شناسم بیشتر باش دوست میشم
سپاسگزارم از تک تک بچه های پاک الهی
در پناه خداوند باشید
سلام و دورد بر دوست عزیز و هم فرکانسی و هم مسیر جناب آقای حمید امیری Maverick
خیلی خوشحالم و خدواند رو بسیار سپاسگزارم که در این مسیر و این سایت بزرگ به وسعت جهان با دوستانی مثل شما و استاد عزیز هم مسیر هستم و از خوندن نظرات شما انرژی میگیرم و تامل و تفکر میکنم
بابا جناب امیری دمت گرم چه کامنت عالی و پر از درس و نکته های طلایی
از شما بسیار سپاسگزارم که وقت میزارید و کامنت مینویسید اونم نه چند خط بلکه یک صحفه طولانی
نمیدونم چقدر زمان برد که این کامنت پر مفهوم و پر نکته رو نوشتید ولی من فکر کنم از حدود ساعت 20:30 تا الان که ساعت 23:15 دقیقه هست نزدیک به 3 ساعت کامنت شما دارم میخونم و نکته هاش رو یادداشت میکنم و تامل میکنم و فکر میکنم و بعضا اقدام میکنم
اعمال شیطان: مقایسه، مقصر دونستن دیگران، کمبودوعجله، ترس، غرور حسادت، حرص نتیجش میشه احساس منفی که مساوی با اتفاقات منفی
راه مقابله با شیطان و درمان خودمون: تقوا که همون کنترل ذهنه سپاسگزاری از خداوند….
اینجا خوندن کامنت رو متوقف کردم شروع به فکر کردن کردم که آره منم چقدر خودمو با دیگران مقایسه میکنم به خاطر همینه که اگه اسم شخصی از کسانی که میشناسم رو میشنوم که فلان کار رو کرده سریع با جبهه گیری قصد تخریب و بی ارزشش کردنش رو دارم و شروع کردم به نوشتن شکرگزاری (به خاطر همین خوندن کامنت طولانی شد) شکرگزاری از همه کسانی که اونا رو مقصر میدونستم در هر زمینه ای از پدرومادرم شروع کردم شکرگزاری کردن تا عابرین رهگذری که نمی شناسمشون اوووو چقدر من خودم رو با دیگران مقایسه میکنم و اوووو چقدر دیگران رو مقصر میدونم
خدایا کمکم کن که مسیرم رو در راه توحید و یکتاپرستی و مهربانی و ارزشمندی درست قدم بردارم و بتونم باورهامو تغییر بدم
احساس ارزشمندی چقدر خوب نوشتید ارزشمندی بوسیله کلمه طیبه و عمل صالح برای هم تیمی شدن با خدای مهربان و بخشنده، خدایی که جلوی دروازه خالی حریف پاس میده ما گل بزنیم که گل بنام ما ثبت بشه و خودش برامون کیف کنه و میگه تبارک الله برو حالا آماده شو برای هت تریک و هت تریک و هت تریک … تا آخر عمر… و با این گل زنی هامون ما کیف کنیم و بشیم آقای گل کائنات احسن الخالقین و کفشهای خدا رو وسط زمین نه بلکه هر لحظه به نشونه تشکر واکس بزنیم و سپاسگزارش باشیم و بگیم الحمدالله رب العالمین و بعدش بهمون بگه فتبارک الله احسن الخالقین و باز ما هم با عشق بگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین خدای عزیز هم بگه ادعونی استجب لکم ما با پر رویی تمام بگیم اهدناصراط المستقیم و خدا هم پاداش بده صراط الذین انعمت علیهم کاپ قهرمانی شما
داداش گلم جناب امیری دمت گرم راهت مستدام و مسیرت هموار واقعا عالی بود
به قول استاد در پناه الله شاد باشید و سلامت و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت
سلام و درود به شما آقا سید بزرگوار. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همواره در مدار توحید و نور الهی اوج بگیرید.
حافظ شیرازی میگه «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ؛ من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم»
وقتی میبینیم پدرمون حضرت آدم این خطا رو کرده پس این یه انتظار محاله که ما خطا نکنیم، ما از مسیر منحرف نشیم. مهم اینه هر بار تصحیح مسیر کنیم. پیشرفته ترین کشتی ها و هواپیما ها که با اتوپایلوت و ژیروسکوپ های دقیق و GPS در حرکت هستند هم از مسیر منحرف میشن و بازم نیاز به تصحیح و اصلاح مسیر دارن.
هر بار ممکنه دوباره مقایسه کنیم و دوباره دیگران رو مقصر بدونیم. ولی میگم نه من الان چه فرکانسی فرستادم که احساسم منفی شد، اکی خب الان باید با سپاسگزاری برگردم بالا. پایین نمونم. در گذشته که ما قانون رو نمیدونستیم وقتی حالمون بد میشد توی حال بد می موندیم و ادامه ش میدادیم. ولی الان به محض اینکه حالمون بد بشه میتونیم کنترل ذهن رو بدست بگیریم.
از مصداق های فوتبالی آخر کامنت فهمیدم به شدت طرفدار فوتبال هستین، خداییش اطلاعات فوتبالی من خیلیییی داغونه.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی که همیشه و هر لحظه در کنار خانواده تون احساس خوب و مثبت و توحیدی رو داشته باشید و نور خداوند در زندگی تون جاری باشه.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام
سپاسگزارم
چه کامنت زیبایی نوشتید
چقدر زیبا و قرآنی بود.
سوره اعراف جزیی از سوره های خوبی است که هر وقت تلاوتش می کنم همانند سوره یوسف، واقعا لذت می برم.
کامنتت حالم را خوب کرد. همه آنرا خوندم. واقعا لذت بردم.
دمت گرم حمید عزیز از این کامنت معنوی ات.
مطمئن هستم فرکانس ات خوب بوده که موفق شدی چنین کامنت خوبی بنویسی.
بازهم برات از خداوند ارزش مندی درونی خوبی می خواهم.
موفق و شاد باشی.
سلام و درود به شما دوست عزیزم ، آقا جلیل بزرگوار. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
ممنونم که برام پاسخ نوشتین.
امیدوارم همیشه و هر لحظه با نور هدایت قرآن مأنوس باشید.
سالها پیش بود یه سخنرانی یه حدیثی میخوند از فکر میکنم امام سجاد (ع) که مفهوم کلیش که یادم مونده این بود: «اگه یه روزی برسه که ببینم همه مردم دنیا یهویی غیبشون زده و من تنها آدم روی زمین هستم، و فقط تنها چیزی که خدا بهم داده کتاب قرآن باشه اصلا وحشت زده نمیشم» اون موقع من درک نمیکردم یعنی چی. هنوز هم کیلومتر ها راه دارم به مدار درک قوانین قرآن برسم. ولی الان دیگه تا حدودی میتونم درک کنم اگه امام سجاد گفتن من از تنهایی وحشت زده نمیشم و قرآن برام کافیه یعنی چی. میدونم این موضوع با قوانین الهی امکانپذیره.
از لطف شما سپاسگزارم ، کامنتتون باعث شد این موضوع رو بیاد بیارم و ایمان داشته باشم به مسیر.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید جان
این کامنت رو برات از دل آرامگاه مینویسم.
امروز یک تمرینِ منطق دادن به ذهنم برای اینکه داشتن ثروت معنویه برای آقای حمید رضا نارنجی نوشتم.
بعدش احساسم منو کشوند سمت پیاده روی …و رسید به اینجا ته آرامگاه.
طبق عادتم یک گوشه ی خلوتی رو انتخاب کردم،هندزفری گذاشتم سوره ی سجده روگوشبدم و داشتم با دقت به ایه هاش فکر میکردم …رسید به سجده ی واجبش…
سرمو گذاشتم رو دستم که ذکر سجده رو بگم دیدم یک آقای مسنی لنگان لنگان اومد سمتم،حس کردم یک چیزی داره میخونه،مجبور شدم صوت قرآن رو استپ بزنم ببینم چی میگه.
حمید اون فکر کرد من سر مزار یکی از عزیزانم نشستم وشروع کرد به فاتحه خوندن …برای اینکه من چیزی بهش بدم…
هرچند که من هیچ پول نقدی همرام نبود ولی تموم مدت داشتم فکرمیکردم خدایا یعنی چی؟! چی داری میگی؟!این بنده ی خدا چی میگه؟!
بعد یک دختر دیگه سیگار به دست داشت رد میشد،این بنده ی خدا دید از من صدا در نمیاد رفت سمت اون.
شروع کرد برای مردگانش آمرزش خواستن،بعد هم گفت اگر میشه یک کمکی به من بکن.
دختره هم گفت شرمنده من پول نقد همرام نیست.
اونم گفت اشکال نداره،اگر سیگار اضافه داری بده!
دختره هم براش یک سیگار دراورد وروشن کرد و داد دستشو رفت واونم کلی تشکر کرد و برای مرده هاش طلب آمرزش کرد.
اون دو نفر رفتند!!!!
ومن همچنان عین بزغاله ی استاد،نشستم اینجا روی زمین ودارم فکر میکنم …فکرمیکنم…فکرمیکنم…
واقعا ما چرا یکم بیشتر قدر خودمون رو نمیدونیم؟!چرا یکم بیشتر احساس لیاقت نمیکنیم؟!ما این همه ویژگی مثبت داریم،این همه باور توحیدی داریم،این همه توی راه موفقیت و بهبود شخصیت و قرآن وتوحید قدم برداشتیم…
چمونه فکر میکنیم باید حتما یک کار خاصی بکنیم تا لایق دریافت ثروت ونعمت بشیم؟!
چمونه فکر میکنیم باید حتما یک زجری بکشیم تا یک نعمت درست حسابی بهمون داده بشه؟!
چمونه که فکر نمیکنیم همینجوری که هستیم کافی هستیم ؟!
چرا انقدر نسبت به خودمون بی رحمیم؟! چرا ؟!
نامبرده نشسته وسط آدم هایی که سال هاست مردن…و فکر میکنه…فکر میکنه…فکرمیکنه….
از بی عقلیونادونی واحساس نالایقی خودم به رب پناه میبرم که خودش منو از تاریکی های نفسم نجات بده…
اینشد سومین نقطه ی آبی که هنوز تایید نشده …
آیا بعدی هم در کاره ؟!
نمیدونم!
در پناه نور میسپارمت.
تلگراف فرتیش.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِّنکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
(ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻧﺪ، ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﺯﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﻳﺪ، و ﺩﻭ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻮﺍﻩ ﮔﻴﺮﻳﺪ. ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻛﻨﻴﺪ. ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺍﻧﺪﺭﺯ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﺪ)
«وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»
(ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺑﺮﺩ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰﺩﻫﺪ ، ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍوند امر خود ﺭﺍ به تکامل ﻣﻰﺭﺳﺎﻧﺪ؛ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ)
(2-3 طلاق)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به سعیده جان نورانی پروردگارم ، سلام و درودی با کلی الف و واو اضافه و طولانی. کاش میشد به کامنت ها یه فایل عکس یا ویس هم اتچ کرد (سلطان تمرکز بر حاشیه و دوری از اصل)
حالت چطوره رفیق قدیمی…؟
امیدوارم که حال دلت عالی عالی عالی باشه و قلب نازنینت همواره به نور هدایت رب العالمین و با آیات قرآن روشن و نورانی باشه.
سه تا اتک کامنتی زدی یه کامنت فوق العاده هم پاسخ دادی به خانم رضایی. خلاصه اینکه یه کم خویشتن داری کن تا من فرصت کنم انتقام کامنت هات رو بگیرم. این اولین کامنتم بود در پاسخ به سومین کامنت شما. دیشب داشتم یه کامنت برات مینوشتم که نمیدونم چی شد کامنتم پرید و خلاصه بقول رضوان قهر کردم. ولی الان که فکرشو میکنم میبینم همون بهتر که پرید، همونی که اتفاق بیافته خیره، چون فرکانس این کامنتی که اول صبح دارم برات مینویسم خیلی مثبتتر از اون کامنت آخر شبی هست.
—————————————————————————
سعیده جان واقعاً حق با شماست که ما قدر خودمون رو نمیدونیم . و بقول استاد : «دنبال این خورده نون ها از دست مردمی؟ گنج ها دست اونه ؛ جات که رودخانه نیست ، جات اقیانوسه» جا داره در مورد این قدر ندونستن اول انگشت به طرف خودم بگیرم.
صبح که بیدار شدم و گوشی رو چک کردم یه نوتیفیکیشن از اپلیکیشن قرآن دیدم که آیه 3 سوره طلاق نوشته بود.
«وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»
ببین حتی اینو بگم نه تنها خداوند رزق ما از پیش میفرسته از جایی که فکرشو نمیکنیم(قبلاً یبار مثال تولد نوزاد و شیری که قراره بخوره رو توی کامنت برات نوشتم) بلکه وقتی بیدار شدم ذهنم درگیر یه موضوعی شد که خب دو هفته رست من تمومه، و بخاطر فلان شرایط وقت نکردم فلان موضوع رو انجام بدم و بعدش دیدم این آیه روی گوشی ارسال شده. این نوتیفیکیشن رو نمیدونم دیشب چه ساعتی روی گوشیم اومده ولی آخر شب که گوشی رو گذاشتم نبود. ولی صبح که چک کردم اینو دیدم. دارم میگم پسر نگران چی هستی؟ بقول خودت سعیده جان «کجا دنبال چی بگردم؟» که حتی قبل از اینکه سوالی ذهنم رو درگیر کنه پاسخش از سمت خداوند برام فرستاده شده. پاسخ به سمت من اومده بجای اینکه من فکر کنم چطوری به پاسخ برسم.
این یعنی آقاااااااااااا فرمون دست منه برو حالشو ببر بیخیال باش. هر چیزی به وقتش اکی میشه بنده من. خودم برات درستش میکنم. به وقتش یه زمانش به تکاملش.
مترجم بزرگوار عبارت «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» رو ترجمه کرده ( [ ﻭ ]ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ] ﻣﻰﺭﺳﺎﻧﺪ) ولی برداشت من درک قانون تکامل بود. اینکه امر الهی در هر موضوعی به تکامل میرسه، در هر مداری به اندازه تکامل اون موضوع به انسان عطا میشه. (ترجمه مترجمان حس گزینشی بودن از سمت خداوند رو به آدم میده، خدا اگه دلش بخواد میده ، دلش نخواد نمیده )
چند روز پیش بود رفتم توی دل طبیعت با ماشین. یه بنده خدایی رو دیدم با تویوتا هایلوکس اومده بود، و من با پژو ، یاد ماجرای استاد افتادم که با موتور رفته تو جاده که بره شمال تفریح کنه ، لذت هم میبرده ، خلاصه ش اینکه من با پژو رفتم آفرود یه جاهایی بود که قاعدتاً باید گیر میکردم ولی ماشین خودش میرفت، میگفتم خدایا شکرت که ردش کردی برام. من اینجا گیر کنم تنهام ، ولی تویی که داری مسیر رو بهم نشون میدی. چرا این رو گفتم ، باز برگردم به همون موضوع تکامل، اونجایی که باید من فلان مدل تراک کمپر رو داشته باشم که برم توی طبیعت و صبر کنم تا وارد زندگیم بشه، یا نه ، با همین سلطان بریم فعلاً خوش بگذرونیم تا مدارهای بالاتر به تکامل برسم. در حال حاضر این تکامل منه، پس از همین حالشو ببرم و ذوق کنم براش. الان لذت بردن رو تعویق نندازم که ببینم آیا تراک کمپر بیاد به زندگیم یا نیاد، شاید جناب عزرائیل زودتر تشریف آوردن ، اونوقت بگم من در زمین مستضعف بودم. نه اتفاقاً رفتم زمین رو اندازه توانم گشتم و چرخیدم و لذت بردم. خلاصه اینکه پژو آفرود هم داریم دوست عزیز.
—————————————————————————
اگه خط سیر کامنت من و خط سیر کامنت خودت رو دنبال کنی میبینی که تقریباً هیچ ربطی به همدیگه ندارن. صرفاً میخواستم یه پاسخ داده باشم.
راستی حکایت رفیق قدیمی میدونی منو یاد چی میندازه ؟ یاد آیه 1 سوره انسان «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا» .
خودت آیه رو تفسیر کن و یه جوری ربطش بده.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و نورانی باشی سعیده جانم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و عشق به دل پاک نورانی سعیده عزیز
ببین سعیده جان چقدر تحسینت میکنم از این همه شجاعتت این همه جسوری که داری مثال خودم بزنم وقتی بهت فکر میکنم میگم خدایا سعیده چه دل نترسی داره تنهایی میره قبرستون خودم راستش اعتراف میکنم میترسم تو روز هم نمیرم از صدای شیون مردم می ترسم فکر بد میکنم از مردن می ترسم از گریه بقیه افکار بد سراغ ام میاد میگم کسی طوری نشه فکر عزیزان …
خواهر ازت می خوام بگی چه جوری بر ترس ات غلبه کردی یا از اول نترسیدی راه حل بگو من حیرت میکنم شجاعت تو رو میبینم سه روز پیش دم صبح یک خواب دیدم کلی قلبم تپش داشت از مرگ از نبودن…
دختر خیلی تحسینت میکنم خیلی خوب با خدا حرف میزنی
دوست دارم بدونم از کجا شروع کردی چه باورهای ساختی
دوستت دارم برای کامنت های قشنگت برای پاکی و صداقتت برای شجاع بودنت …هر چی بگم کمه هر روز دارم ازت درس می گیرم دختر همیشه برامون بنویس دعای همه پشت سرته می دونی درجه یکی عزیزی
سپاسگزارم هستی می نویسی از قرآن از درسهای زندگیت
دوست دارم مثل تو قرآن درک کنم چه کار کنم با قرآن انس بگیرم از کجا شروع کنم دوست عزیزم قبلا بیشتر می خوندم الان سردم بی روح ام
نور الهی به قلب پاکت ما رو ببر به اون غار حرا
دلم می خواد برام بنویسی و بهم بگی حس ام گفت از سعیده بپرس
هدایت شدم به نوشتن
در پناه خداوند باشی
مریم عزیزم سلام
از شما و از قلب مهربون وروشنت سپاسگزارم،فرکانس تحسین دیگران خیلی فرکانس بالاییه،اینکه بتونی ویژگی های مثبت بقیه رو تحسین کنی اصلا کاری نیست که همه ی آدم ها بتونند انجامش بدن و این نشون دهنده ی صلح درون و قلب باز و روشن شماست،بی نهایت ازت سپاسگزارم دوست عزیزم.
چندتا سوال ازم پرسیدی که جواب هر کدومش خیلی گسترده ست و مطمئنا نمیشه توی یک کامنت به طور کامل توضیحش داد ولی امروز خداوند مهربان ازم خواست برای کنترل ذهن و کانون توجهم و جهت دهی آگاهانه به سمت نیروی برتر بیام و این تمرین و تکرار قانون رو آگاهانه انجام بدم و منم لبیک گفتم.
مریم جان قطعا غلبه بر ترس ها،به صورت تکاملی اتفاق میافته،چون اصلا ذهن اینجوری کار نمیکنه که بتونی همون اول با ترس های سنگینت درگیر بشی و بخوای از بین ببریش…
مطمئنا من هم از اول انقدر نترس نبودم،اصلا قبل از آشنایی با توحید و قانون که حتی اگر به اجبار،برای یک مراسم آرامگاه میرفتم،اگر پام روی سنگ قبری میرفت احساس میکردم تموم تنم مور مور میشه …
اما بعد ازینکه مفهوم توحید رو درک کردم و فهمیدم اصلا این دنیا یک لهو و لعب بازیه،مثل یک آسانسور که همه ی ما چند دقیقه ای توش هستیم و هرکدوممون هر لحظه ممکنه توی یکی ازین طبقه پیاده بشیم،خیلی ترسم از مرگ کمتر شد.
ضمن اینکه،مهاجرت توحیدی من،برای من مثل یک مردن،قبل از مردن بود،من روز ها و شب ها،تو خونه ی خودم تنهایی زندگی کردم و همدم و همنشین من خداوند و سوره های قرآن بود و همین.
این مهاجرت،فقط 4 ماه طول کشید ولی به جرئت ده سال به عمر تجربی من اضافه کرد و شخصیت توحیدی من رو رشد داد و باعث شد از خیلی از ترس ها بگذرم و به قول استاد شایسته با پاره کردن زنجیر های مخفی به مدار های بالاتر مهاجرت کنم.
مریم جان،من از استاد یاد گرفتم که بهترین مراقبه برای کنترل ذهن،حفظ روحیه ی خشوع و تواضع در مقابل خداونده،اینکه من برای مراقبه تو دل تاریکی شب میرم تو آرامگاه و با خدا حرف میزنم نه به این دلیل که اینجوری خدا بیشتر دوستم داره یا هوامو داره،نه اصلا،اصلا اینجوری نیست که خدا یک جایی نشسته باشه و مثلا برای من کنتور بندازه که سعیده چندبار رفت آرامگاه ،چقدر به قرآن گوش داده و …بعد به فرشته هاش دستور بده هوای این بنده ی من رو داشته باشید،اصلا اینجوری نیست ،خداوند غنی مطلقه و هیچ احتیاجی به این مراقبه های من نداره،بلکه این منم که بخاطر شرایطی که توش هستم، نیاز دارم برای کنترل ذهنم و کنترل کانون توجهم و درک عظمتِ قدرت خداوند برنامه ی این مراقبه های سنگین رو برای خودم بچینم تا نزارم ذهنم جفتک پراکنی کنه و من رو با ترس های واهی از ادامه دادن مسیر موفقیت ،وا بداره.
درمورد ساخت باور ها گفتی،من باور های توحیدی و قدرتمند کننده م رو از دانشگاه دوازده قدم ساختم و الان بعد از٣ سال ورود به این دانشگاه با اینکه تموم قدم هارو دارم،هنوز نتونستم دوره رو تموم کنم و البته هیچ اتمامی هم در کار نیست،بخاطر ذهن فراموش کاری که ما داریم،هر روز باید به اون آگاهی ها،گوش داده بشه و برای اجرای اون ها در عمل یک تعهد و استمرار و ایمان و پشتکار لازمه ی کاره،همچنین درک من از قرآن هم از همین دانشگاه شروع شد و ادامه داره و به جرئت میتونم بگم من هیچی از قرآن نمیدونم و اگر آگاهی های قرآن رو یک اقیانوس بدونیم من فقط تونستم این اقیانوس رو از یکم نزدیکتر ببینم،همین…برای همین توی برنامه ی هر روزم هست که قرآن رو بخونم ،تو آیه ها تعقل و تامل کنم،به صوتش گوش بدم و همچنین ازش بنویسم…
ازت ممنونم که برام نوشتی،دعا میکنم این تمرین و تکرار قانون برای من،نور هدایتی هم برای شما داشته باشه…
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت،دوستت دارم و در پناه نور میسپارمت.
سلام به دوست شجاع و زیبای من
ازت سپاسگزارم برام نوشتی سعیده جون دیروز صبح یهو یادم اومد من سوالی از سعیده داشتم جواب نداد حتما خیریتی داره اول مثل گله بود بعدش گفتم یا بهش الهام شده جوابی نداره بخدا شب موقع خواب سری زدم به سایت دیدم نقطه آبی برام اومده با خوشحالی باز کردم دیدم سعیده جونه نمیدونی چقدر خوشحال شدم اشک شوق میومد بغض کردم خدا چقدر زود جوابم داد صبحش خواستم شب گفت بیا دخترم این هم جواب سعیده با ذوق خوندم و خوابم با آرامشی از جنس خدا خوابیدم
می دونم خدا خیلی دوستم داره از خدا تشکر کردم از شما تشکر میکنم برام نشونه بود دوازده قدم از اول گوش بدم از زبان خدا بهم واضح گفتید باید استمرار داشته باشم سر سری رد نشم نت برداری کنم تکامل یادم نره سعیده من هر بار از کامنت هات درس می گیرم می نویسم همش از عشق خداست خیلی خوب با تکامل پا رو ترسهات گذاشتی باید من هم ضعف دارم کار کنم رو باورهام…
خیلی تحسینت میکنم نتیجه های که گرفتی نوش جونت
امیدوارم در پناه خداوند همیشه شاد و سالم خوشبخت و سعادتمند باشی عزیزم به امید دیدار در زمان و مکان مناسب
سلام دوست عزیز هم فرکانسی
راستش ،من زیاد کامنت نمی نویسم و کامنت هم نمی خونم،اما عجیب بلطف خدا دیشب هدایت شدم به کامنت شما و عجیب خدا از طریق کامنت شما باهام حرف زد و دوباره مهر تاییدی زد به حضورش و هدایتهای نابش،و صداش رو مدام میشنوم که ازم میخواد در جواب کامنتتون،آگاهی که بهم داده رو براتون بنویسم و از شما تشکر کنم که دستی از دستان خیرش شدید برای من و خیلی ها،بی نهایت ازتون ممنونم.
خدایم ازت میخوام که خودت بنویسی هرچی که میخوای بنویسی رو،و کارو به عهده بگیر و برام راحت و آسونش کن لطفا
خب مستقیم می رم سر تصویری که خدا بهم نشون داده و علمی که بهم هدیه کرده:
از زمان هبوط آدم و حوا از بهشت،این دنیایی که الان توش هستیم بوجود اومده،طبق صلاحدید خداوند،و خدا بهم نشون داد که شبیه یه زندانه خیلی بزرگیه با کلی امکانات…،و خدا انقدر انسان ها رو دوست داشته و داره که هیچ جا و هیچ وقت براشون کم نزاشته،حتی تو همین زندان… و فرای این زندان ، دنیای بهشتی فوق العاده زیبا و بهشتی پر از نعمت و آسانی و روانی و حضور خداوند هست و کلی از نعمتهاش و چیزهای خوبش که البته شکرخدا ،الان استاد و خانم شایسته عزیز توی همین بهشت آزاد هستند… و اکثریت ما به دلایلی تو این زندان اسارت هستیم و داریم زندگی می کنیم
و بسته به افکارمون و قفل و زنجیرهایی که به خودمون زدیم و جایی که انتخاب کردیم،تو یکی از تخت ها و طبقاتش…
حالا تو این زندان،خیلی چیز ها بوجود اومده که ساخته ی دست خود انسانه… برای اینکه همین دنیا رو باور کرده و برای اینکه بیشتر بهش خوش بگذره و بیشتر حال کنه( لذتهای پوچ و زودگذر و مسخره ی شیطانی) این چیزها رو ساخته و جالبه که چون همه و اکثریت دارن از اونها استفاده می کنن،این انسان هم به اون موارد ،احساس نیاز می کنه و همین احساس نیاز و وابستگی بهشون،قفل زده به پاهاش و اجازه ی حرکت و عروج و رهایی از این زندان رو نمی ده… مواردی مثل کربوهیدراتها ،شکر و آرد که کاملا ماده ی مخدر هستند،کاملا سم هایی هستند ساخته ی دست بشری که رفته تو تیم شیطان به قول شما و داره تو اون تیم بازی می کنه،کاملا مسموم ،درگیر،بدبخت،حقیر و در اسارت….مثل نیکوتین سیگار،مثل روغن مایع های گیاهی و کاملا شیمیایی و سمی،مثل هاای فروکتوز کنسیروبی که تو همین مواد غذایی بعنوان ماده ی کاملا اعتیادآور وارد کردن،مثل هروئین و حشیش و تریاک،مثل نیشکر و …. مثل افکار پوچ و بازدارنده و شیطانی مخرب،افکار محدود کننده ، مثل هزارتا چیز دیگه که انسان دربند فکر می کنه،تخیل می کنه که خدا آفریده و جز نعمتهای الهی او هستند…اما تنها مواد و قرصهای خواب آور افیونی هستند( فکر کنید قرصهایی هستند که تو فیلمها دیدیم به آدمهای مثلا روانی( اما سالم) می دن تو تیمارستانها که اونها رو نگه دارن و تحت کنترل باشن) که تمام سعی شون بر اینه که از قدرت عظیم و الهی انسانها بکاهند و اونها رو در خواب و گیجی عمیقی نگه دارن و کنترلشون کنن و چون اکثریت مشغول همین زندگی و همین اسارت هستند و اتفاقا دارن لذت هم می برن ،یه چیز عادی و طبیعی شده براشون….
اما خدا اجازه و حق انتخاب به ما داده و اجازه داده کسی مثل استاد از اون دنیای آزاد و پر از زیبایی برای ما ،پیامهایی بفرسته و ما رو آگاه کنه بوجود همچین دنیای بهتری،و برای ما کتابی به اسم قرآن فرستاده و در اختیارمون گذاشته که بفهمیم و باور کنیم که دنیای بهتری،زندگی عالی تری هم هست،فرای این زندان….،حالا که این آگاهی ها داره میاد ،حالا که خدا ما رو انتخاب کرده برای رهایی از این اسارت، حق حرکت و حق انتخاب دنیا و لذتها رو بهمون داده،حالا که این آزادی رو و این علم و قدرت رو برای کندن بندهای اسارت بهمون اعطا کرده و ما رو مورد لطف و رحمت و مغفرت و بخشایش و فضل بی کران خودش قرار داده،باید هر روز برای رهایی از این بندها،با پذیرشش،با تعهد بالا،با جدیت کار کنیم…،خودمون باید پاشیم،مسئولیت حرکتمان از این زندان به سمت دنیای پر از آزادی و نعمت رو قبول کرده ،قدم های محکم سمت خودمون رو برداریم
و حرف از مقایسه: خدا بهم گفت ندا، عزیزک دوست داشتنی من، آیا میخوای خودت رو با چند تا زندانی دربند که مشغول بازی با اسباب بازی هاشون هستند و تو این زندان گیر کردن و فراتر از این رو باور نکردن،مقایسه کنی؟! حتی ثانیه ای هم ،بسیار خنده دار و مضحکه، و با اینکه حالا که پاشدی برای رسیدن به من و دنیای بی نهایت زیبایی که انتظارت رو می کشه،برای کندن قفل وزنجیرهای اسارتت، میخوای از این آدمهای دربند بترسی،در حالیکه می بینی توی خوابن،سست و ضعیف و دربندن و حتی قدرت حرکت کردن ندارن،بعد بیان جلوی حرکت و آزادی تو رو بگیرن،از نگهابانهای این زندان بزرگ هم ثانیه ای نمی خواد بترسی چون همشون،تک به تکشون گوش به فرمان منن،خودم هستم که بهشون گفتم و اجازه دادم نگهبان اینجا باشن و همه ی اونها دارن با قوانین من بازی می کنن و اتفاقا عاشق کمک کردن به آدم هایی هستند که تصمیم به حرکت به سمت من گرفتن و هر روز متعهدانه برای کندن و رهایی از بندهاشون،دارن تلاش می کنن،من اونها رو مامور کردم که به همهی شما کمک کنن تا اونچه رو که میخواین رو بهتون بدن
و آقای امیری عزیز ،وقتی بلطف خدا آیات اول کامنتتون رو می خوندم مو به تنم سیخ شد که خدا می گفت : سپاهیان آسمان و زمین همه درسیطره قدرت و مالکیت منن، پس از چه می هراسی و غم داری،تواگه اراده به حرکت و کندن کنی،همه ی اونها دست به کار می شن تا به تو در رهاییت کمک کنن….،بقیه هم که هیچ قدرتی ندارن.
مورد دیگه ای که خدا بهم گفت که برام بی نهایت ارزشمند،مهم و کارسازه که تا همین الان نتیجه اش رو بی نهایت عالی گرفتم الحمدالله: نداشتن ذره ای،حتی ذره ای شک و تردیده.
می گه ندا تو راه من میخوای حرکت کنی،میخوای از اسارتها،از شرکهات جدا بشی،آزاد بشی،لحظهای شک و تردید،ارتعاشی رو از تو ساطع می کنه که خودت شاید متوجه نشی،اما مخفیانه دوباره بندهای اسارت رو به پاهات وصل کرده و نگهبانان من رو متوجه می کنه که این بنده ،شله،هنوز اونقدرها دوست نداره از این زندان خارج بشه،ولش کنین فعلا،تا وقتیکه اونقدرها سفت بشه که بجای شک و تردید(حتی ثانیه ای) در قلبش ایمانی بوجود بیاد که اسمش ایمان 100 درصده ،اسمش الحق ” یقین ” است و بس….
هر وقت چنین ارتعاشی رو ازش دید کوچکترین اهمالی رو از جانب شما نبینم ،بسیج شید و به این بنده ی من کمک کنید تا خیلی زود اون رو تو مسیر خودم،تو مدار خودم،تو آغوش خودم ببینمش،آزادش کنم و طعم آزادی و رهایی و یه زندگی بهشتی رو بهش بچشونم…
و همون جور که استاد عزیزمون میفرمایند باید افتخارمون این باشه که در دنیای آزاد و بهشتی زیبایی هستیم که خود خدا حضور داره و کارهای ما رو برعهده می گیره و همه چی راحت و روان پیش می ره، نه اینکه افتخار کنیم به اینکه اونقدر قوی و محکم هستیم که تو این زندان،هرچقدر هم شکنجه مون بدن،هیچیمون نمیشه،هر چقدر کتک بخوریم،ککمون هم نمی گزه،
افتخارمون،لذتهای کوچیکی باشه که همه ی زندانی ها دارن تجربه می کنن…
حالا برای تجربه این راحتی و آسونی،مسلما باید سمت خودمون رو انجام بدیم،بندها رو کنده،خودمون رو از زندانی که همه هستند نجات بدیم
باید هر روز و هر لحظه جوری زندگی کنیم که انگاری آزادی ما از این زندان نزدیکه و بعدش تجربه ی لذتهاست و لذتها،لذتهایی که خود خدا داره رقم می زنه،یعنی باید برای این آزادی و رهایی،هرلحظه شور و شوق داشته باشیم
و دوست عزیزم، شکرخدای مهربونی که همیشه هوام رو داشته و داره و بدجوری خاطرخواهشم،سپاسگزار و دربندشم،بدجوری عاشمه و عاشقشم،از مرداد 98 کمکم کرد که دونه دونه بندهای اسارت رو از دست بدم و بلطف و فضل بی کرانش زندگی باشکوه و آزادی رو تجربه کنم،و طبق خواست و هدف الهی اش که بدجوری خاطرم براش عزیزه، از اسفند 1400 من رو هدایت کرد به دوره ی عالی قانون سلامتی،و فقط و فقط شکرش که از طریق یکی از دستان پاکش( استاد عباسمنش عزیز)پیام این دوره رو برامون نازل کرد و ما رو به این مسیر پراز صحت و درستی هدایت کرد تا زندگی رو برامون راحت تر و روان تر،لذت بخش تر و آسون تر کنه…منتها من ،بدجوری معتاد و وابسته و دربند شکریجات بودم،و نمی تونستم پیامش رو بفهمم و بپذیرم….، وجودم که پر از شک و دودلی بود،کارو برام سخت تر می کرد ،مسیر رو برام دشوار و صعب العبور، اما از وقتی که بلطف خود خدا و به مهربانی یکی از دوستان عزیزی که توی این سایته و 100 درصد روحشم خبر نداره که کامنتش،با من چه کرد،که بلطف خدا سبب شد ،قانون سلامتی رو بالاخره بعنوان تنها قانون درست و الهی وضع شده توسط خدا برای بدنم بپذیرم، مسیر برام راحت و روان و لذت بخش شده،قشنگ سپاهیان آسمان و زمین خداوند دست به کار شدن…،ذوق خدا رو دارم می بینم… جوری که وجودم رو به وجد میاره و حرکت به سمتش رو برام راحت و پراز لذت و شادی می کنه…
و می دونم ،و الان یقین دارم که پشت این پاکی ،پشت این رهایی و کندن از بندهای اسارتی که به تک تک سلولهام زده بودم،درهای رحمت الهیش،گشایشها و معجزات و شگفتی هاش انشالله منتظرم هستند.
خدای قشنگم مرسی که بجای من نوشتی و کارو برام راحت کردی
مرسی که دستور به نوشتن دادی و خودت هم کارو به دست گرفتی
و مرسی که من رو هدایت کردی به خوندن دست نوشته های دوست عزیزی که بلطف تو،وارد مدار فرکانسی اش شدم و اجازه ی خوندن کلامت رو از طریق این دوست عزیز بهم دادی و مهر تاییدی زدی به درستی و صحت حرفهاو هدایتهاو آگاهیهات،مرسی
خدایا مرسی که من رو آفریدی تا زندگی آزاد و زیبایی رو تجربه کنم،بهشت تو بر روی زمین
و مرسی بابت هر لحظه آزادتر شدنم،الهی تر شدنم،پاک تر شدنم،
خدا مرسی که با روش عالی قانون سلامتی،کل وجودم و بدنم بوی خوش تو رو می ده و این نشاندهنده ی اینه که دارم بهت هر روز نزدیک و نزدیک تر میشم
و صورتم از صافی و شفافیت می درخشه و نشان حضور تو ،تجلی تو در منه
و پاکی و گشایش ذهن و مغزم باز هم نشاندهنده ی اینه که بندهای اسارت دارن یکی یکی از بین می رن،پاک پاک میشم و به سمتت می شتابم
خدایا عاشقتم
عاشق مسیر الهی ات و باتوبودن و با توحرکت کردنم
عاشق استادی هستم که از پیش تو، به اذن تو،مدام در حال ارسال پیامهای الهی توست
عاشق اون جفت الهیشم که پاکی تو وجودش موج می زنه و فرکانس های خوبش اونقدر قدرت دارن که به من می رسن و من هم کلی لذت میبرم از دیدنشون درکنار هم
خدا مرسی که بهم گفتی اگه از مواد سمی و ناپاکی بخوری که خود شیطان توش حضور داره ، و ساخته ی دست خودشه تا تو رو از مقام انسانیت دور کنه، همون لحظه ، هبوط تو اتفاق می افته،و هر جایی که باشی،حتی اگه از این زندان آزاد شده باشی،دوباره برمی گردی و خودت،دستی دستی زنجیری رو به پاهات می زنی و خودت رو ازتجربه ی این زندگی بهشتی دور می کنی،خودت بر خودت ظلم خواهی کرد اگرنه ما تو رو هدایت کردیم و می کنیم ،راه راست بهت نشون دادیم و می دیم،کمکت کردیم و می کنیم ….منتها حق انتخاب با خودته.
خدایا مرسی بابت همه چی
که اونقدر لایقم کردی که من رو به این مسیر زیبا هدایت کنی
که طعم یه زندگی فوق العاده عالی رو بهم بچشونی
و خدایا مرسی بابت وجود پاک آقای امیری و فرکانسهای بالاش
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که حالتون عالی و مثبت باشه و در پناه رب العالمین همواره از نور هدایت متنعم باشید.
بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت بسیار ارزشمندی که برام نوشتین. اعتراف میکنم یه جاهایی با بعضی از عبارات کامنتتون مقاومت داشتم، از اون جهت که حس میکردم مدارش بالاتر از مدار فعلی منه، و برای دسترسی باید هنوز تکامل طی کنم.
از شما بسیار ممنونم. و بینهایت تحسینتون میکنم که اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر همه آثار و برکات و نتایج ارزشمند قانون سلامتی؛ از درگاه خداوند میخوام همواره ما رو از نجواهای شیطان محافظت کنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام الله رب العالمین
سلام به دوست خوب و فاضل و ارزشمندم جناب ماوریک بزرگوار.
و درود به استاد قشنگم و همه دوستانی که اینجا تشریف آوردن.
آیات نورانی سوره فتح رو که نوشتی اون مفهومی که نیاز داشتم رو گرفتم.
اون آرامشی که بایستی برقرار میشد شد.
هرچند از قبلشم آرامشه بود ولی بقول حضرت ابراهیم که به خدا گفت ایمان دارم ولی نشونه ای بده که قلبم آرومتر بشه، منم ایمان و آرامش داشتم ولی با این آیات قلبم آرومتر شد.
استاد امیری جان، از اول تا آخر کامنتت رو با عشق و تمرکز خوندم، حتی بعضی جاهاش رو چند بار. خدا هم به وقتم برکت داد و نی نی کوچولوم رو همچنان خواب نگه داشت تا بتونم درسهام رو با دقت بگیرم.
در ادامه صحبت های طلایی استاد و اون حس ناب باز شدن قلبشون که از لرزش صدا و نوع نگاهشون کاملا پیدا بود، کامنت بی نظیر شما هم به شایستگی بهم کمک کرد تا مفهوم توکل و ایمان و توحید رو به احساس ارزشمندی ذاتیم گره محکمتری بزنم.
چه مثالهای قشنگی و چه توضیحات شفافی!
فرمودی که شیطان داره از چپ و راست و پشت سر و روبرو با ابزار مقایسه و رفع مسئولیت (در واقع مقصر دونستن بقیه) احساس ما رو بد میکنه و دائم دنبال یه روزنه برای ورود هست.
روزنه که چه عرض کنم، تونل کندوان میدیم خدمتش. با ترسها، با مقایسه شرایط سیبی خودمون با پرتقالی دیگران، با سپاسگزار نبودن.
من توی این پروسه از دست دادن مادرم و همزمان به دنیا اومدن نوا جانم توی دقیقا یک روز، به وضوح این کنتراست رو تجربه کردم.
اصلا خدا یک جوری منت گذاشت سرم و شرایط رو برای ذهن من رقم زد که انتخاب کنم چی می خوام که توی عمرم نه دیده بودم نه شنیده بودم که کسی در چنین موقعیتی قرار گرفته باشه.
اما شد. تمرکز من رفت روی تولد. روی زندگی دوباره. به فاصله 13-14 ساعت از خاموش شدن گلوی نازنین مادرم، صدای اولین گریه حیات دخترم در جهانم پیچید و اینطوری خدا بصورت عملی بهم نشون داد که تویی که انتخاب می کنی چی می خوای. من بهت میدم.
اصلا اونهمه اصرار من به همسرم برای داشتن بچه دوم و یهویی قبول کردنش بعد از دو سال. حتما به این خاطر بوده که این بچه توی این تاریخ به دنیا بیاد.
می دونی؟ می خوام بعضی همزمانیها رو بگم که حتما حکمتی داره و قرار درس عمیقتری رو در زمان مناسبتری بهمون بده که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشه.
اگر در غار تنهاییت دنبال جوابی برای سوالت هستی، اینو فراموش نکن که پاسخها فقط زمانی میان که حالت خوب باشه و آرامش الهی داشته باشی. چه توی غار باشی چه وسط جمع.
تا زمانیکه توی این فضای معنوی و پربرکت سایت حضور فعال و مستمر داشته باشیم یه نیرو محرکه قوی مثل یک رآکتور همیشه انرژی بخش ماست.
هرکسی ممکنه روشی برای اتصال به منبع آرامش و آگاهی داشته باشه، ولی ما که با خودمون تعارف نداریم، ماها با سایت استاد و تکرار این خوندن و نوشتنها و گوش دادنها در مسیر صراط المستقیم باقی می مونیم.
حداقل به من که اینجوری ثابت شده.
صد البته که قرآنی که با این تمرکز و ایمان بهش وصل شدی و ازش هدایت می طلبی خودش کهکشانی از نور و آگاهیه و من بی نهایت ازت سپاسگزارم که با ذهن روشنت برداشت های شخصی بسیار قشنگت رو با ما به اشتراک می گذاری و اگر جا داشت 50 استار بدم قطعا این کار رو انجام می دادم. 5 تا که ناقابله.
امیدوارم از هر روشی که دنبال آرامش و آگاهی هستی، در بهترین زمان و فرکانست بهش برسی و بدرخشی و ما رو هم خبردار کنی.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»
(ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻨﺪ)
«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»
(ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻭ ﻛﻤﺎﻝ ﻳﺎﻓﺖ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﺩﻳﻢ؛ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ)
(13-14 قصص)
———————————————————————
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم خانم رضایی بزرگوار ، امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه، و در هر لحظه به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
بینهایت خداوند متعال رو شاکر و سپاسگزارم. از شما متشکرم بخاطر کامنت فوق العاده زیبا و ارزشمند تون ، خیلی برام لذت بخش بود مخصوصاً اون قسمتی که از زمانبندی خداوند نوشته بودین، اونجا دیگه واقعاً شگفت زده هم شدم.
از این همه تحسین و احساس مثبتی که بهم دادین واقعاً سپاسگزارم؛ یه نکته کوچیک اینکه توی این سایت و این مباحث آموزشی که داریم کار میکنیم اصلا برای کلمه «استاد» احساس لیاقت نمیکنم و خودم رو شاگرد استاد عباس منش میدونم. ادب محضر استاد حکم میکنه کماکان حس شاگردی رو داشته باشم؛
یه کامنت نوشتم ولی به علت مسائل فنی مرورگر گوشی کامنتم پرید. ولی بقول حافظ شیرازی «هر چه استاد ازل گفت بگو میگویم»؛
از دعای خیرتون سپاسگزارم و الهی که خداوند بینهایت نعمت بهتون عطا کنه، الهی که زندگی تون تحقق آیه 17 سوره سجده باشه. «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» خداوند اونقدری پاداش های بینظیر بهتون عطا کنه که مایه روشنی دیدگان و قلبتون باشه ، خیلی فراتر از قدرت تجسم تون.
———————————————————————
من سه تا عذرخواهی بهتون بدهکارم، اولی اینکه قبلاً یه کامنت فوقالعاده برام نوشتین و من توی غار تنهایی بودم و براتون پاسخ ننوشتم؛
معذرت خواهی دوم بخاطر اینکه وقتی خبر آسمانی و بهشتی شدن مادر گرانقدر تون رو توی کامنت نوشتین من براتون پیام تسلیت ننوشتم ولی از کامنتتون واقعاً تحسینتون کردم که چقدر آرامش داشتید و چقدر توحیدی عمل کردین. روح مادرتون شاد و قرین آرامش و رحمت رب العالمین . همه ما در مسیر تکامل مون به مرحله ای میرسیم که این جسم خاکی رو ترک میکنیم تا با آرامش و فراغ بال به سوی خداوند اوج بگیریم.
و البته عذرخواهی سوم هم بخاطر اینکه تولد فرشته کوچولوی نازنین ، نوا خانم دوست داشتنی رو تبریک نگفتم. نوا جان ، فرشته نجات الهی، کسی که ماموریتش رو زمانی آغاز کرد تا مایه آرامش و احساس مثبت شما باشه. معجزه چیدمان الهی بازم منو ناک اوت خودش کرد. وقتی خبر تکامل بهشتی مادرتون رو خوندم و همزمانی اون با تولد نوا جان ، بی اختیار یاد آیات ابتدایی سوره ملک افتادم. «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» ؛ «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» ؛ خلاصه اینکه مشتاق دیدار روی ماه نوا جان هستم و اینکه دختر گلی زیبا با تولدش مصادیق قرآنی رو بیادم آورد. «نوا جان معجزه رب العالمین».
یه نکته دیگه که الان یادم اومد و قلباً تحسین تون کردم این بود که حتی توی روزهای قبل از تولد و بلافاصله بعد از تولد نوا جان توی سایت فعال بودین و کامنت مینوشتین. واقعاً تحسین برانگیزه.
از زمان بندی خداوند گفته بودین، واقعاً زمان بندی خداوند فوق العاده و بینظیره. وقتی که هزار بار شگفت زده شدیم و دفعه هزار و یکم باز هم شگفت زده میشیم، و هیچوقت عادی نمیشه.
هدف از غار تنهایی کمی کنترل ذهن و تمرکز روی فایلها و بیشتر نوشتن بود. هر چند هر هدایتی از سوی خداوند بیاد سجده کننده درگاهش هستم.
در مورد رآکتور نوشته بودین ، یه شوخی کنم و اون اینکه لطفاً رآکتورش همجوشی باشه ، چون امنیت و راندمانش بیشتر از راکتورهای شکافت هستهایه.
———————————————————————
وقتی میخواستم برای کامنتتون پاسخ بنویسم یه حسی بهم گفت کامنتم رو با یک هدایت قرآنی شروع کنم، و هدایت شدم به ماجرای موسی پیامبر و بازگشتش به سوی مادرش و تحقق وعده الهی و در ادامه رشد و تکامل و حکمت و دانشی که خداوند بهش عطا میکنه ، که واقعاً بسیار ماجرای شیرین و آموزنده ای هست.
از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون ، بسیار از خوندنش لذت بردم. متشکرم که زمان گذاشتین و این کامنت فوق العاده رو برام نوشتین.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام رب مهر و زیبایی
سلام به استاد عزیز و مریم جانم که زودتر از همه کامنتهای ما رو می خونن.
و سلام به جناب امیری دانا و خوش بیانم. گوید سخن فراوان، و همه سخنانش هم ماشاالله نغز و سنجیده و دلنشین!
منم بی نهایت ممنون و قدردان اینهمه لطف و محبت شما هستم و برای وقتی که اختصاص دادید و برای من به این زیبایی نوشتید.
با اینکه دم در غار تنهایی ایستاده بودید و مشکوک به ورود هم بودید.
دوست داشتم خیلی بیشتر از این می تونستم بنویسم.
بیشتر فرصت میشد دوره احساس لیاقت رو گوش بدم و نت برداری کنم. ولی واقعا با وجود نی نی سخته.
توی این روزها که انتخاب کردم کنار پدرم باشم تا شاید حضور من و دخترام تسلی بخش این غم سنگینش بشه، خیلی بیشتر از قبل به معجزه کنترل ذهن پی بردم.
دلم نمی خواد هی در مورد از دست دادن بنویسم. فقط می خوام اینو بگم که وقتی توی خونه ای باشی که همه وسایل صاحبخونه به همون شکل سابق سرجاشه ولی خودش نیست، عینکش، قرآنهاش، جانمازهاش، ظرف و ظروفش، گلدونهاش، دمپایی روفرشیهاش، موبایلش، لباسها و کفشهاش و ….
ناخودآگاه با خودت میگی یعنی به همین سادگی؟
یعنی واقعا دیگه نیست؟ دیگه برنمی گرده؟
و بعد با دیدن هرکدوم از وسایل شخصیش یا وسایل خونه، یا هر خاطره ای که از بچگیت تا اون روز آخر به یادت میاد به راحتی آب خوردن سر میخوری تو احساس غم و حس کمبود، حس از دست دادن،
و این دقیقا شروع ماجراست. اونجاییه که من باید بتونم تفاوت خودم رو با گذشته خودم نشون بدم.
باید یه فرقی با دوران جاهلیتم کرده باشم.
دوست خوبم من نمی دونم شرایط زندگی شما چیه، دنبال چه بهبودی در زندگی هستی و در چه مرحله ای از سیر تکاملی مربوط به اون بهبود قرار داری،
ولی می دونم که همه تضادهایی که در زندگیمون تجربه می کنیم، چه اونهایی که خودمون با افکار تکرارشونده و باورهای قلبیمون رقم می زنیم، و چه اونهایی که ناگزیر در اونها قرار می گیریم، اومدن تا ما رو رشد بدن، درسهایی به ما بدن و باید بتونیم ازشون بگذریم.
من تمام سعیم این بوده که با چشم و گوش باز، با قلب گشاده با این تضاد برخورد کنم و قلبمو به خدا بسپرم تا آرومش کنه.
چون من در خودم توانایی حفظ حس سپاسگزاری و آرامش رو در یک چنین برهه ای از زندگیم نمی دیدم.
از خدا خواستم و بهم داد.
من بیشتر از اینکه غمگین باشم، در موردش فکر می کنم و برام سوال پیش اومده.
بعضی سوالهام حاشیه ای بوده و تلاش کردم اهمیت ندم. ولی بعضیهاش منطقیه و پیدا کردن جوابشون برام مهم شده.
و مطمئنم خدا در بهترین زمان و شرایط بهم پاسخشون رو میده.
قشنگ حس می کنم دارم درسهایی یاد می گیرم و دریچه هایی روبروم باز میشه که تا قبل از این اصلا بهش ورود نکرده بودم.
نمی دونم این کلیدها بعدها کجاها قراره به دردم بخوره ولی حتما حکمتی توش هست.
آیه شریفی که ابتدای کامنتتون نوشتید خیلی به جون و دلم چسبید. اصلا انگار شما مامور آرومتر کردن با این آیه بودید.
اینکه گفته لا تحزن، کی تقرّ عینها، کذلک نجزی المحسنین، ان وعد الله حق
تک تک این عبارتها تلنگره. همش نشونه است. همش برای الان من معنی عمیق داره
و این مدد الهی توسط شما بنده خوب درگاهش مثل یک مائده آسمانی به سفره من رسیده. چه رزق پاک و پربرکتی!
امیدوارم هر آنچه در دل دارید به برکت همین رزق و روزی که مامور شدید به دست من برسونید، به بهترین شکل به سرانجام نیکو برسه و سفره شما هم هر روز پرنعمت تر و فراختر بشه.
براتون دعا می کنم دلتون به هدایت الله قرص و قوی باشه و از تحقق وعده های الهی اشک روان بریزید.
یاد این تصنیف بهشتی استاد شجریان افتادم:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای سرو روان اشک روانی داشتم
یخورده اگر فیلترشکن یاری بیشتری با ما بکنه عکس نوا خانم رو هم می گذارم.
خدا به شما طول عمر باعزت همراه با تندرستی و دلخوشی عطا کنه. پرنعمت و مومن باشید.
سلام ب آقای حمیدی عزیز.
واقعا واقعا لذت بردم از خوندن این کامنت، باورتون میشه من سه روزه دارم این کامنت رو میخونم؟
تکه تکه میخونم هی روش فکر میکنم تو ذهنم تکرارشون میکنم.
ازتون کمال تشکر رو دارم.
هم تیمی با شیطان = ترس ، عجله، کمبود ، مقایسه ، حقارت ، فقر ، احساس بد ، اتفاقای بد .
ولی وقتی با خدا باشی = ثروت سلامتی آرامش حس خوب اتفاقای خوب روانیه چرخ زندگی بی خیالی و لذت بردن از این دنیا ( چون خیالت راحته یکی هست پشتت ب یکی گرمه، اون میدونه چیکار کنه ) تو خالق زندگیتی بگو چی میخوای و اعتماد کن ، ایمان داشته باش و بشین تماشا کن ک خدا چطور درها رو برات باز میکنه.
از خدا هدایت بخواه ، چون تو لایق هدایتی ، با ارزشی ( طوری ک خدا ب بهترین فرشتش گفته ب تو تعظیم کنه)
تو لایقی بهترین هایی چون روح خدا در تو دمیده شده.
خدایا کمکم کن،هدایتم کن ب راه راست راه کسانی ک بهشون نعمت دادی.
من طبق تعهدی ک دادم همچنان روی مهارتم ک زمینه مورد علاقم هست دارم کار میکنم.
روی باور هام در کنارش کار میکنم.
هر روز چند ساعت رو وقت میذارم و میام داخل سایت کامنت میذارم کامنت میخونم.
خودمو اصلا با کسی مقایسه نمیکنم.
چند تا پیج فالو کردم و هر از گاهی بهشون سر میزنم ک الگوهای ذهنیم قوی بشه ک میشود ک امکان دارد ک فروش زیاد اتفاق میوفته،هستن کسانی ک خرید آنلاین بکنن با قیمت خوب و…
آرزوهامو مثل ی کلیپ درست کردم و ی آهنگ زیبا رو هرکدومشون گذاشتم و چند وقتی یبار نگاشون میکنم.
خواسته هامو نوشتم ، و تصمیم دارم یبار دیگه ب طور واضح و با جزئیات بیشتر بنویسم .
هر ثانیه توی ذهنم شکرگذاری میکنم داشته هامو،حتی اگر ننویسمم توی لهنم دارم مرور میکنم.
حس میکنم ک خدا قطره قطره های نعمتشو داره وارد زندگیم میکنه و بابتش خییلی خیلی خوشحال و سپاسگزارم ( مشتری های تک و توک داره برام میاد ) این یعنی من توی مسیر درستم.
استاد گفتن ورودیهای کوچیکتون رو شکر کنید تا بیشتر شن حس خوب داشته باشید و من دارم.
بابت هر مشتری کلی ذوق و سپاسگذاری میکنم و لذت میبرم از کاری ک دارم براشون انجام میدم.
خدایا شکرت خدایا شکرتتتتتتتتتت.
ممنون از استاد عزیزم بابت این فایل بینهایت عالی.
دوستون دارم استادم
من
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون خوب و مثبت و توحیدی باشه. و همواره قلبتون جایگاه نور رب العالمین باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمند تون و بینهایت تحسینتون میکنم بخاطر استمرار و فعالیت تون در سایت.
یه نکته طلایی توی کامنتتون نوشتین که اگه یه روزی من بتونم بهش عمل کنم واقعاً به سعادت و خوشبختی واقعی میرسم ، و اونم قدرت شکرگزاری و سپاسگزاری بخاطر ورودی های کوچیک کوچیک، بخاطر هر ذره از داشته هامون. اگر هر ذره از کوچکترین نعماتمون رو دنبال کنیم میبینیم خداوند چقدر ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو چیدمان کرده تا اون نعمت رو بدست ما برسونه و به تعبیر قرآن ما چقدر کم سپاسگزاری میکنیم. برداشت من اینه زمانهای کوتاهتری رو در احساس خوب هستیم و زمان های طولانیتری رو در احساس منفی.
از شما متشکرم بخاطر زمان ارزشمند تون رو که به نوشتن پاسخ برای من اختصاص دادین. براتون از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
دوست عزیزم سلام کانتت اتفاقا بسیار جذاب بود و منکه شخصا نتونستم از پای خوندنش بلند بشم و جایی برم تا تمومشو بخونم.بسیار عالی و پر از نکته بو و همگی به هدایت های من اضافه کرد .نکته بردارز کردم و جاهایی هم از نظرگاه و درک شما از آیه هابهره بردم که خیلی هم جالب بود.قرآن برای همه ی انسان ها نازل شده و قطعا با این همه تفاوت فکری آدمها،از هر کسی انتطار فهم و درک به روش خودش هست.
شاد و موفق و پیروز باشین
و سپاسگذارم
سلام و درود به شما آقا محمد جان دوست عزیزم ، از لطف و محبت شما سپاسگزارم و امیدوارم که همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
ممنونم از شما که زمان گذاشتین و برام کامنت نوشتین.
سپاسگزارم.
اعتبار این آگاهیها با خداست و امیدوارم قلبم نورانی و توحیدی باشه و ظرفیت وجودم بیشتر و بیشتر بشه و بتونم این آگاهیها رو عمل کنم. توی شرایط آروم و استیل خوبه این حرفا رو بزنیم ولی توی زمان چالشها که از هر طرف یه نجوا میاد اگر بتونیم عمل کنیم پاداشها بهمون داده میشه.
از شما متشکرم بخاطر پاسخ ارزشمند تون ، در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام درود به استادعزیز و خانم شایسته واقای امیری
بینهایت از خداوند فرمانروای جهان بابت وجود شما عزیزان که امروز حکم پیام رسان ودستان هدایتگر خداوندبرای من بودید سپاس گزارم
مدتهاست که سعی میکنم روی خودم کار کنم انگار این سالها تودر و دیوار بودم و چند روزه که شروع کردم به کامنت خواندن ودیدن لایو های توحیدعملی و درخواست نشونه از خداوند یک حال عجیبی دارم و انگار دارم توعمق خودم و خدا فرومیرم
من مدتهاست دوره و فایل های شمارو گوش میدادم و گاها کلی نتیجه داشتع ولی الان انگار در بزرگتری بروم بازشده که شوکه شدم
امروز تولدمه ولی تنها چیزی که میخوام گوش کردن دهباره این فایله
وجالبه انقدر عمیق میشم که سردرد میکنم ونیاز به خواب دارم انگار
سلام و درود به شما دوست عزیزم جناب عربی بزرگوار ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره در پناه رب العالمین باشید. بینهایت تحسینتون میکنم و ازتون سپاسگزارم بخاطر پاسخی که برام نوشتین .
حق با شماست توحید همه چیزه، هر چقدر بیشتر تمرکز بذاریم و از درون توحید رو در عمل نهادینه کنیم بیشتر اوج میگیریم و چرخ زندگی مون روغنکاری میشه.
این حرفها گفتنش ساده است ولی خودم همین امروز دچار یه چالش شدم که نیازی نیست هیچ کار بیرونی انجام بدم و فقط نیاز به کمی صبوری کردن بود و واقعاً اون بیرون اوضاع در آرامش کامل بود ولی بازم نجواها اومد و بازم تقلاهای ذهنی که باید یه کار بیرونی انجام بدی.
بسیار کنترل ذهن لازمه برای اینکه انسان در عمل توحیدی رفتار کنه.
از شما ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام دوست خوبم
سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون
یک نکته ای که وقتی داشتم کامتتون رو میخوندم بهم الهام شد این بود که این آیات که شما در بالا ذکر کردین آیات متشابه هستند یعنی می توان برداشت های مختلف از این آیات داشت و این باعث میشه ما گمراه بشیم
چون اگر مهم بود مثل داستان حضرت یوسف مفصل و واضح مطرح میشده ولی به صورت مبهم اومده حالا این که انسان رو شیطان قول زده ، خوب شیطان رو کی قول زد که بعد از این همه عبادت از فرمان خداوند سر باز زده حالا این محاکمه توی خود بهشت بوده در حالی که در توصیف بهشت خالدون اومده. به نظر من همه این ها ،مبحث فرکانس هست چون در توصیف بهشت و جهنم آنچیزی به ما وعده داده شده که در همین زمین هست برای پیامبر یا خود استاد عباس منش که در یک منطقه کویری زندگی کرده اند وعده بهشت قرآنی بسیار فوق العاده است باغ هایی که از زیر درختانش نهر هایی روان است ولی من که بچه تبریزم خوب این رو دیدم که باغ و میوه زیاد داریم و نهرهایی از زیرش روان است چون من از بچگی این رو دیدم زیاد برای من شگفت انگیز نیست یا برای جامعه ای که زنان پاک دامن کم بوده خداوند در مورد وعده بهشت می فرماید زنانی پاک دامن که دست هیچ کس به آن ها نرسیده برای کسی در فقر کامل بوده وعده ثروت می تونه براش امید و انگیزه فراهم کنه.
اصل این هست که ما در جهان دو قطبی زندگی می کنیم و دو راه بیشتر نداریم یا در حال هبوط کردن هستیم یا اوج گرفتن.
تمام فضاهای فرکانسی هم در همین کره خاکی اتفاق می افته در غیر این صورت چه نیاز به قیامت بود اگر دنیای دیگه در کار بود به محض مردن میرفتیم یا بهشت یا جهنم ولی خداوند می فرماید روزی که قیامت برپا میشود همه سر از خاک بیرون میارن و با اعمالشان روبرو میشن در نهایت خداوند میفرماید افراد صالح را وارثان زمین قرار میدیم یعنی تمام این امکانات و پیشرفت ها در خدمت کسانی خواهد بود که ایمان آوردن و عمل صالح انجام دادن و وقتی صالحان وارثان زمین باشند تمام محدودیت های مرزی و محدود کننده از بین می رود نعمت و ثروت همیشه هست همه به هم سلام می کنند در حالی که جهنمیان در حال نزاع و کشمکش هستند یعنی یک حجاب بین بهشتیان و جهنمیان خواهد بود .
چندین بار من قرآن رو با معنی خواندم ولی برداشت من از کلیت این کتاب مطالب بالا بود این که شیطان سجده نکرده این بوده که او فقط اهل عبادت کورکورانه بوده نه اهل تفکر به همین خاطر او ویژگی ظاهری رو کشید وسط ، گفت من از آتش ام و انسان از خاک در حالی که منظور خداوند سجده کردن بر تجلی خودش است چون فقط انسان است که می تواند تجلی لبخند ، شادی ، ثروت ، عشق خداوند باشد به نظرم اصلا شیطان زیرک نبوده وگرنه مگفت خدایا من به عشق تو همه کار میکنم.
خدایا شیطان به من آموخت که مغرور نباشم همین یک درس از شیطان من رو به حضور شیطان هم سپاس گزار می کنه چون اگر شیطان مغرور نمیشد خدا میدونست من چطور میتونستم این حس بد رو در درون خودم پیدا کنم.
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه و همواره از نور هدایت رب العالمین متنعم باشید.
هرچند توی کامنت تاکید کردم این نظر شخصی منه ولی بهرحال دیدگاه متفاوت شما بهم کمک کرد از زاویه ای متفاوت هم به موضوع نگاه کنم. سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید عزیز
اتفاقاً بعد از پاسخ به کامنت شما خداوند من رو هدایت کرد به جلسه اول قدم 5 و اونجا یک جمله استاد برام تیک خورد که من اصلاً نشنیده بودم و یا اگر شنیده بودم در مدار عمل کردن بهش نبودم
جمله استاد:
جهان به همه جور دیدگاه نیاز داره
وقتی با این باور به کامنت شما نگاه کردم چقدر درس ازش یاد گرفتم
سپاسگزارم که زمان میزارید و دیدگاهتون رو برامون می نویسید.
سلام خدمت حمید آقای بزرگوار
راستش رو بخواید من از طریق کامنت خانوم شهریاری به این کامنت فوق العاده شما هدایت شدم و اصلا فکرش رو نمیکردم که حوصله خوندنش رو داشته باشم ولی یه حسی درونم گفت که بخونمش و وقتی خوندم برگام ریخت:)))
الحق و الانصاف از بندگان کار درست خدا هستید و در الهامات پروردگار چهار طاق به روتون باز شده
من هم چند وقتی هست دارم پادکست صوتی ترجمه قرآن رو گوش میدم و با تمام وجودم لذت میبرم
از خداوند میخوام که من هم مثل شما بتونم به درک عمیق و خیلی خوبی از قرآن مجید برسم
انشالله
سلام و درود به شما دوست عزیزم آقا سینا عزیز.
امیدوارم حالتون خوب و مثبت و عالی باشه و در هر لحظه قلبتون به هدایتهای رب العالمین وصل باشه.
آقا سینا واقعاً اعتبار این گفته ها و کامنت ها با ما نیست ، حتی اینکه اینجا توی این سایت باشیم.
میخوام بهتون پیشنهاد بدم غزل 183 و 380 و 11 حافظ شیرازی رو بخونید. حافظ داره حرف دل ما رو میزنه. مخصوصاً غزل 183.
ممنونم از لطف شما و اینکه برام پاسخ نوشتین و منو تحسین کردین واقعاً خود شما شایسته تحسین هستید، چون همین قدرت تحسین دیگران یه موهبت الهیه، و از نورانیت قلب شماست.
و خدا رو شکر بخاطر نعمت حضور خانم شهریاری عزیز که کامنت های ارزشمندشون باعث شد شما هم این کامنت رو بخونید.
از شما متشکرم آقای احسنی عزیز و الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید جان
صدای منو میشنوی از پشت آیات سوره ضحی :))
این سوره از قرآن، سوره هدایتی منه
هر موقع که نجواهای ذهنم سعی میکنند منو از درگاه رحمت خدا ناامید کنند ، این سوره رو میذارم روی تکرار شروع میکنم به گوش دادنش
مثل همین الان…
عاشقتم مرد بزرگ
خواستم ازت تشکر کنم بابت این پیام های الهی که توی کامنتت نوشتی و قلب مارو روشن کردی
ای ناقلا ، پس رفته بودی توی غار توحیدی خودت ، چقدر هم عالی
ازت میخوام بازم برامون از این منطق های قوی قرآنی بنویسی خیلی خیلی لازمه برای هممون
دوستت دارم رفیق
همه رو با این کامنتت به وجد آوردی ، تا همین الانش که 24تا پاسخ پر نور از دوستان دریافت کردی که احتمالاً بیشتر از اینا هم در راهه
اینا یعنی تایید خدا به مسیر درستی که داری میری
خبری از کامنت هایی که مربوط به فراوانی دنیا میشه نیست ، خیالت راحت:))
فقط خواستم ازت تشکر کنم
از خدا میخوام همیشه سلامت باشی و در مسیر خودِ خدا با نور هدایتگر خودش به کلی زیبایی و خیر و برکت فراوان برسی
می بوسمت داداش گلم
سلام و درود فراوان به حسن جان، برادر عزیزم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
حسن جان یادته چند سال پیش یه آگهی بازرگانی از تلویزیون پخش میشد چندتا خرس بودن، میگفت: عمو یادگار نمیری تو غار دیگه یه وقتایی لازمه مثل عمو یادگار بریم توی غار تعهد، یا مثل بچه کوچیکا که باید برن توی اتاق شون و به رفتار شون فکر کنن.
راستشو بخوای توی کامنتم هم نوشتم، تعهد و تمرکز منم اون چنان قوی نبود و اصلا تا صبح روزی که خداوند این مفاهیم رو بهم عطا کنه واقعاً حالم بد بود. واقعاً تسلیم شدم و گیوآپ کردم و توی هر گیوآپ کردن یه پاداش هست.
بقول حافظ: «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم»
اعتبار این آگاهی ها با خود خداست و من هیچی از خودم ندارم برای گفتن.
فقط لازمه یه وقتایی به بی فکری خودمون اعتراف کنیم.
ازت متشکرم حسن جان ، ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندت، آقا بگو، از فکت های اقتصادی بگو بذار ظرف دریافت نعمتمون گسترش پیدا کنه. من که لذت میبرم از کامنتای شما.
ازت متشکرم برادر عزیزم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خداوندی که همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان
به شرط پاکی دل به شرط دوری از ابلیس
به نام خداوندی که من ؛تو و هممونو لایق خلق کرد
به نام خداوندی که از رگ گردن به من نزدیکتره
به نام خداوندی که هر زمان هر لحظه صداش کردم جوابم رو داد
به نام خداوندی که همون لحظه که گفتم ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده راهی رو نشونم داد که تو رویام هم نمیدیم
به نام خداوندی که از هموووون بچگی حسش میکردم
وبه نام خداوندی که الان علاوه بر اینکه حسش میکنم لمسش میکنم
خدایی که برادرمه پدرمه همسرمه همه کسمه (اشکهام مزاحم شدن وقتی لمس کردنت یادم افتاد خدایا ،خداجونممم من تو رو تو همه چی میبینم میشه کمک کنی بیشتر بفهممت میشه کمکم کنی بیشتر روت حساب کنم میشه از شرک نجاتم بدی )
همیشه بعد نوشتن کامنت توی سایت گشایشی برام حاصل شده
نمیدونم امروز چه اتفاق خوبی برام منتظره که وقتی دفترمو باز کردم بهم گفتی آرزو برو زیر کامنت حمید امیری برام بنویس …
منم گفتم چشم
آقا حمید من دوره احساس لیاقت رو تازه شروع کردم و رو جلسه یکم هنوز و انگار یه عجله داشتم برم جلو
هی میگفتم حالا یه دورتموم کنم
بعد دیروز یه لحظه گفتم بزار برم آخرین جلسه که از نتایج اونو گوش بدم و وقتی گوش دادم خداوند بهم لبخند زد و گفت عجله نکن زندگی همینه با آرامش پیش برو رو تعهدت بمون ما حالا حالاها با جلسه یک کار داریم و وااااااای نگم براتون اونقدررررر قلبم باز شد اونقدر حالم خوب بود که لذت میبردم و من باز زوم کردم رو جلسه اول و رفتم کامنتها رو از ادامه خوندم وااای چه چیزهای خوبی فهمیدم و واقعا لذت میبرم از اینهمه شخم زدم خودم تا اینکه هرشب ساعت 9 ایمیل افرادی که فعال کردم برام اومد و باز عقش من نفس منننن سعیده شهریاری خداخیرش بده امان( از این اشکهای مزاحم) دیدم غوغا به پا کرده و از طریق کامنتش اومدم کامنت شما
و بببییییین چقدرررر زیبا مفهوم مقایسه رو من فهمیدم حالیم شد یعنی اونقدررررر منطقی شد که اگه عالم جمع بشه و بگه نهههه مقایسه خوبه الع بلع میگم نوچچچچچچ
ببین آقا حمید اونقدر منطقی شد که من همین جوری دیشب هاج و واج و دهن باز مونده بودم که خدایا این چه آگاهی بود حتی تو تمرین ستاره قطبیم هم خواسته بودم یک آگاهی خالصصص
و الله اکبر من امشب در سرتاسر خوابم همش تو خواب میدیدم که بهم گفته میشه ببین شیطان با مقایسه خودش رو از درگاه خدا روند
تمومش این کار رو ،تمومش کن این عادت رو که زندگیت رو جهنم کرد وقتی این کار شیطان رو از درگاه خدا میرونه پس با یه بشکن زندگیت نابود میکنه ….
خدایا بیا پای میز مذاکره کارت دارم
میگم تو که اینقدر هوامو داری تو که دو سه ساعت بعد تعهدم آگاهی رو بهم دادی که اگه به عقل خودم بود حالا حالاها تو در ودیوار بود خب
من که همیشه بهت گفتم بازم میگم به جون خودت من در برابرت تسلیمم من در برابرت ضعیف و ناتوانم من در برابرت عاجزم من در برابر خاشعم میشه قدرتمندم کنی؟؟
میشه از این همه وابستگی رهام کنی؟؟؟میشه از قدرت کن فیکونت بر من بباری ؟؟؟میشه نگام کنی؟؟؟
من گاهی که عمیق درکت میکنم خجالت میکشم ازت که گاهی تو احساس بدم،فکر میکنم تو نمیتونی هدفی که در پیش گرفتم منو برسونی ،خداجونمممم قربونت بشم میشه ایمانمو قوی کنی میشه کمکم کنی همه چی رو در درونم جستجو خدایا من همیشه رو کمکات رو هدایتهات رو حمایتهات حساب میکنم میدونم که بدهکار هیشکی نمیمونی میدونم هیچ وقت دیر نمیکنی خدایا من عاشقتمممممم
آقا حمید امیری یه دنیا ازتون متشکرم و دعا میکنم آرامش سهم قلب مهربونتون بشه
سعیده شهریاری عقش مننننن
نفسسسسس تو بنویس ریختن اشک شوق برای نوشته هات با من
سراسر این متن با اشک نوشته شد
و الان خدا با خنده میگه دخترررر پاشو ناهارتو بزار تا دیر نشده(خخخ)
عاشق تک تکتونم
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و در پناه رب العالمین همواره به جریان هدایت وصل باشید.
ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون و توصیف بسیار زیبایی که از خداوند داشتین. ممنونم که من رو لایق پاسخ نوشتن دونستین، ممنونم که قلبتون
حق با شماست، واقعا لذتبخش ترین لحظات زندگی اون زمانیه که با خداوند سر میز مذاکره میشینی و خواسته هات رو میگی و … یهو میبینی خدا رو داری و دیگه هیچی احتیاج نداری. و میگی خدایا من یه لیست تهیه کردم بهت بگم اینها رو میخوام که به احساس خوب برسم الان چقدر خوبه که خودت هستی. خدایا احساس خوب یعنی حضور خودت ، خدایا خودت اصل احساس خوبی، این لیست من هم حاشیه و بهانه ست.
از دعای خیرتون سپاسگزارم و بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و سلامتی رو براتون درخواست میکنم. همیشه در پناه رب العالمین باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست
سلام و درود عشق به همه شما خوبان
به استاد عزیزم به استاد شایسته نازنینم و تمام دوستان توحیدی
و دوست عزیزم حمید امیری عزیز …
خواستم یک تشکر ویژه داشته باشم بابت این کامنت عاااااالی و بی نظیرتون …
دیروز در یکی از کامنت 6ا دوستس از کامنت شما گفته بودن که وقت نشدن بخونم
امروز که اومدم کامنت ها رو بخونم وقتی از پایین اسکرول میکردم به سمت بالا این کامنت پر از آیه های قرآن که دیدم قلبم بهم گفت که کامنت خود شماست
چون فقط شمایید که انقد قشنگ و زیبا و البته زیاد از آیات الهی در کامنت تون استفاده میکنید که این هم بر میگرده به مدار درک و فهم شما …
چقدر نگاه و درک شما از این آیات قلب من رو باز کرد به معنای واقعی و اشک رو از چشمانم سرازیر
حقیقتا یک ساعت طول کشید خوندن این کامنت
چون دوست داشتم با تمام وجودم درکش کنم یه جاهایی خودم قرآن باز کردم و خوندم …
تحسین میکنم شما رو و این گشودگی قلب تون رو در دریافت پیام های آیات خداوند
و از خداوند در تواست کردم تا من هم بتوانم به همچین درک و نگاه و فهمی برسم
این کامنت به رسم سپاس گزاری از شماست و بر خودم واجب دونستم که بنویسم ….
براتون خیر دنیا و اخرت و سعه صدر
از خداوند بزرگ آرزو میکنم ..
در هر کجا که هستید دل تون سرشار از آرامش و نور خداوند
… که نور رو با این کامنت بر قلب من تاباند..
در پناه حق
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم امیدوارم که حالتون عالی باشه و در هر لحظه به جریان هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف و بزرگواری شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.
و همچنین ممنونم بخاطر دعای خیرتون.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید جان امیدوارم عالی باشی وقتی استاد فایل جدید رو گذاشتن چگونه به راه راست هدایت میشویم یا از ان دور میشویم فک کردم چقدر آیات واسم آشناست و بیاد آوردم که روز جمعه این ایات الهی رو در کامنت پر بار شما مطالعه کرده بودم تبریک میگم به این فرکانس بالا که قبل از استاد شما دقیقا این ایات رو شرح داده بودید واسم شبیه ی معجزه بود تحسین میکنم نگاه زیباتون رو درک عمیقتون از آیات الهی رو عمل به الهامات و نوشتن اونا در پناه الله یکتا باشی
سلام و درود فراوان به شما آقا مهدی جان دوست عزیزم. الهی که حال دلتون عالی باشه، و همواره به نور رب العالمین وصل باشید.
از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این کامنت رو به قلبم الهام کرد. استاد عباس منش عزیز توی فایلشون فرمودن مدتهاست که میخواستن در مورد این موضوع فایل آماده کنن. اگر حتی ذره ای کامنت من باعث یادآوری به استاد جان باشه بازم خدا رو شاکرم (امیدوارم که اینطور بوده باشه). از خداوند میخوام که از دل آیات قرآن هدایت بشم به اصل ، به توحید، به مدار بندگی رب العالمین ، و پناه میبرم به خداوند از حواشی و حواس پرتی ذهن و نجواهای شیطان. از خداوند میخوام کمکم کنه خودم رو به انسان مفیدتری تبدیل کنم.
یه وقتایی ناخواسته ممکنه درگیر حاشیه بشم و به موضوعاتی توجه کنم که اصل نباشه. همون موضوعی که استاد عزیزم هم تذکر دادن.
از شما ممنونم آقا مهدی جان دوست نازنینم. بر مدار توحید باشید. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
درود و نور بر آقا حمید موحد
واقعا کیف کردم کامنتتون رو خوندم
بابت تقسیم این آگاهی ها با ما ازت سپاسگزارم. من از طریق جواب کامنت بچه ها به این کامنت هدایت شدم .
تازه باهاتون آشنا شدم ولی جالبه تمام جوابها رو خوندم یادمه نصفه شب بود و چشمهام خسته، لینک کامنت تونو برای خودم سیو کردم که سر فرصت بخونم. فقط انا فتحنا لک فتحا مبینا رو خوندم. با خودم گفتم این کامنت حیفه باید براش یه تایم مناسب در نظر بگیرم.
خلاصه قسمت نشد اصل کامنت رو بخونم تا استاد فایل جدید رو گذاشتن رو سایت چگونه به راه راست هدایت شویم من کلی نکته ازش برداشتم
و خلاصه گفتم عجب آیاتی عجب فایلی استاد بروی سایت گذاشتن.
تا امشب که اومدم سراغ کامنت شما
متحیر و با دهان باز گفتم الله اکبر مگه داریم.
اول آقا حمید هدایت شده به نوشتن این آیات و توضیحش بعد دقیقا به فاصله کوتاه چند روز استاد همین آیات رو تو فایل برامون توضیح دادن .
و من امروز تازه توفیق خوندن کامنت تونو داشتم..
عالی بود این همزمانی و همفرکانسی شما و استاد عزیز
کلی ازتون یادگرفتم سپاسگزارم بابت کامنتتون
زندگی تون نور علی نور باشه
راهتون روشن تا ابد
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم سارا خانم. امیدوارم که حالتون عالی باشه و همیشه و هر لحظه به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم و ممنونم که منو تحسین کردین. خدا رو شکر بخاطر نعمت اون دوستان عزیزم که از طریق کامنتای اونها خداوند بهم رحمتش رو میفرسته. از شما ممنون و سپاسگزارم و بینهایت تحسینتون میکنم که اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
شاید باورتون نشه ولی من کامنتایی نوشتم که استاد عباس منش حذفش کرده ، وقتی که اعتبارش رو دادم به ذهن خودم و فکر کردم منم که دارم مینویسم.
اما وقتی که تسلیم رب العالمین شدم و گفتم خدایا من هیچی هیچی نمیدونم ، تو بهم بگو، من واقعاً محتاج تو هستم، تو هدایتم کن، تو بگو. خودش الهام کرد و خودش کامنتم رو برد بالا ؛ وقتی که واقعاً از سر تسلیم بودن سر خم کنیم به درگاه خداوند و فروتن باشیم، از جایی که فکرش رو نمیکنیم به قلبمون الهام میکنه. من حتی سر سوزنی به خودم این اعتبار رو نمیدم که بگم من چیزی رو نوشتم. همش خداست خدا خدا خدا ، دلم میخواد هزار بار بنویسم خدا خدا خدا خداست که عزت و آبرو میده. اگه من نمینوشتم خداوند به یکی دیگه از اعضای سایت الهام میکرد تا بنویسه، چقدر هستن دوستانی که توی سایت فعالن و بسیار انسانهای توحیدی و ارزشمندی هستن. ولی خداوند سرم منت گذاشت از فضل و رحمتش بهم آگاهی داد. روزی که این کامنت نوشته شد واقعاً من با همه وجودم تسلیم شدم و میگفتم من الان محتاج کمک و راهنماییت هستم. یه زمانی بخاطر بهبود شرایط مالی اومدم توی سایت عضو شدم، و فکر میکردم اگه شرایط مالیم بهتر بشه حالم بهتر میشه و احساس خوشبختی میاد سراغم. ولی دیدم خوشبختی واقعی زمانیه که قلبمون به خداوند وصل باشه؛ روزی که گیوآپ کردم و تسلیمش شدم و التماس کردم که خداوند قلبمو به نور خودش منور کنه، من احتیاج مالی نداشتم. ولی میدونید چیو نداشتم. نور خدا رو نداشتم. قلب انسان وقتی نور خدا رو نداشته باشه تاریک میشه، احساس خفگی و سنگینی میاد سراغش ، حس میکنیم یه سنگ روی قفسه سینه مون گذاشتن.
توی اون لحظه چی میتونه آدم رو نجات بده. من این باورها رو ساختم (که البته هنوز هم سخته برام بهشون عمل کنم)، یکی اینکه حتی وقتی توی تاریکترین لحظات هستم بازم غرق نعمت هستم و بینهایت نعمت دارم برای سپاسگزاری(و سپاسگزاری کلید احساس خوشبختیه) و دومی اینکه درسته من توی تاریکی هستم و پیام خدا رو دریافت نمیکنم ولی خداوند از اعماق تاریکیها هم خبر داره و صدای منو دریافت میکنه. خداوند منو از تاریکی نجات میده.
همیشه وقتی به این باور فکر میکنم یاد فیلم Gravity می افتم. چندتا فضانورد توی فضا دچار سانحه میشن و سفینه شون از بین میره و تلاش میکنن با مرکز کنترل زمینی تماس بگیرن، یکیشون میگه ارتباط ما قطع شده چرا اینقدر صدا میزنی. اون یکی میگه ما نمیدونیم، شاید اونها صدای ما رو بشنون، و دائماً اینجوری صدا میزنه
Huston, Huston in the blind
یعنی مرکز از درون تاریکی صدا میزنم، از درون قطع ارتباط. و نکته جالبش وقتی یکیشون برمیگرده زمین توی یه ارتفاع که میرسه صدای Huston (پایگاه فضایی توی هیوستون تگزاس) رو دریافت میکنه که ما متوجه بازگشت شما به زمین شدیم و تیم نجات در راهه. آره مرکز ارتباط دائماً پیامها رو دریافت میکنه حتی از دل تاریکی و ناامیدی.
هر وقت کم میارم اینجوری صداش میزنم میگم «Huston in the blind» خدایا از دل تاریکی دارم صدات میزنم. میدونم صدامو میشنوی، درخواست نجات دارم.
همیشه جواب میده.
یه آیه ای توی قرآن هست که همه مون بارها شنیدیمش و اونم اینه که «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد؛ 28 رعد)
مترجمهای بزرگوار ترجمه کردن تنها با یاد خدا قلبها آرام میگیره که البته درسته. ولی یه معنی دیگه اش اینه که خداوند یه جوری ما رو خلق کرده که هیچی جز یاد خدا برامون آرامش نمیاره. نهایت همه آرامش ها خود خداست. هر چیزی بیاد به زندگی مون برای اینه که به احساس آرامش و احساس سپاسگزاری برسیم در حالیکه اصل احساس خوب خود خداست. نور مطلق خودشه، که سرپرست اهل ایمانه و تضمین داده که انسان رو از تاریکیها به سمت نور هدایت کنه.
«هر سر موی مرا با تو هزاران کارست ؛ ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجا»
اصلا هم نمیدونم چی شد که مسیر نوشتن کامنت این طرفی رفت ولی حس میکنم باید اینها گفته میشد. امیدوارم که برای شما و همه دوستانم مفید واقع بشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
درود و نور بر آقا حمید دوست عزیزم
با دیدن جواب کامنتم کلی ذوق کردم . مرسی که وقت گذاشتی و هرچی خدا تو گوش ت گفت برام اینجا نوشتی…
این جمله تون خیلی به دلم نشست
تو ستاره قطبیم نوشتمش
((خدایا از دل تاریکی دارم صدات میزنم. میدونم صدامو میشنوی، درخواست نجات دارم.))
چو از دل برآید بر دل نشیند…
دقیقا منم برای رشد مالی و حل کردن مشکل روابطم وارد سایت شدم و قدم رو خریدم..
اما رفته رفته شخصیتم عوض شد
نگاهم به خدا عوض شد
قبل این آگاهیها خدا رو عادل نمیدیدم ازش میترسیدم و خشمگین بودم که چرا فلانی که انقدر بظاهر ایمانش داغونه تو رفاه و رابطه خوب و … غرقه.
من که بظاهر بندگیتو میکنم انقدر زندگیم داغونه، همیشه حالم بده، ناراضیم و طلبکار…
یه شب پشت پنجره آشپزخونه داشتم ماه رو نگاه میکردم آخه من عاشق ماهم، چشمم بهش میفته روانی میشم از ذوق
از ته قلبم ازش خواستم هدایتم کنه
به اعتقادی که درسته. چون از باورهای مذهبی نتیجه ای نگرفته بودم. هر روز افسرده تر میشدم
و بعد چند وقت خدا منو با سایت آشنا کرد..
من آدم بسیار برونگرایی هستم اگه با کسی تو روز حرف نزنم میمیرم
با دوستام تلفنی صحبت میکردم
ولی الان بیشتر تایم روز دارم باخدا صحبت میکنم باهاش پیاده روی میروم ورزش میکنم کوه میرم، فکرهامو بهش میگم، برای بیشتر کارها ازش میپرسم چطوری انجامش بدم اونم بهم میگه و خداروشکر بیشتر روز ناظر بر افکارم هستم که نجوا میاد مچشو بگیرم نزارم اذیتم کنه! امان از دست ذهن نجواگرررر!
برا خودمم عجیبه که انقدر با تنهاییم حال میکنم بدون اذیت شدن! قبلا اگه طول روز با کسی همصحبت نمیشدم کلافه و عصبی بودم.
دوستام شدن بچه های سایت ، با خوندن کامنتهاشون انگار باهام حرف میزن، حرف حسابیااا، صحبت از جان جانان و از این معاشرت لذت میبرم.
خداروشکر بابت وجود شما، بقیه بچه های سایت
استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان
قلبتون پر از نور خدا
سلام، حمید کاکو
عزیز دلوم، خیلی ممنونتم، بابت کامنت قشنگت.
همه ی همه ش رو نخوندم و همه ش رو هم حضور ذهن نداشتم درک کنم، ولی همینی هم که فهمیدم، خیلی بود…. خیلی.
واقعا دست مریزاد.
یه روز تو محل کار سابقم صبحونه برده بودم برای همکارها…حدود 20 سال قبل. از این کارها زیاد میکردم. یه حاج کریم موسپیدی داشتیم که داشت بازنشسته میشد، گفت: بردبار، دعا میکنم عیالوار بشی و اینا رو خرج عیال خودت کنی، چون تو لوطی هستی…
حمید جان، نبینم و نشنفم که غمگین و سرگردان سر کنی، کاکو، چون تو هم آنقدر لوطی هستی که این مفاهیم عالی رو برای رفقات میذاری تا بدرد اونا هم بخوره.
منم از همین تریبون دعا میکنم تا خدا بچه هات و ننه بچه هات رو زیاد کنه، تا انشالله برای اونا هم کلاس اخلاق و قرآن واقعی بذاری.
من تو هفته ای که گذشت، به خاطر حضور یک ویروس محترم در دل و روده بچه هام، کلی پتو و ملحفه و لباس شستم و اینچنین، بیشتر و بیشتر احساس خود ارزشی کردم.
در واقع، به شیکم مبارکم بخندم که بخوام خود نا ارزش بشم…وقتش نیست:)
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی
سلام و درود فراوان به علی آقا ، برادر عزیزم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و همیشه قلبت نورانی به نور هدایت رب العالمین باشه.
کاکو خداااااااوکییییییلی عاشق لهجی شییییرازیم، کاش یی طوری میشد به ای کامنتو یی ویسی اتچ کنی ما از ایی لهجی شیرین شیییییراااازی لذت ببریم. هر وقت صحبت لهجی شیییییراااازی میشه یاد یه کلیپ طنزی میافتم به اسم نیوتون شیرازی. و همچنین یاد شخصیت آقوی همساده و قصه های جالبش.
علی جان الهی که همیشه در کنار خانواده در سلامت و تندرستی باشید. الهی که همیشه خندون و شاد باشید، همیشه متنعم و ثروتمند باشید.
متاسفانه یه وقتایی شیطون نجوا میکنه، و آدم رو میبره توی مدار کفر و شرک و ناسپاسی. خداوند توی قرآن به بنی آدم تذکر میده مراقب این چش سفید باشید، این و دار و دسته اش از جایی که فکرشم نمیکنید شما رو میبینن.
مخفی تر از حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه توی دل تاریکی شب به آدم اتک میزنه. ببین اگه پاد دید در شب LANTIRN جنگنده اف شونزده رو هم داشته باشی بازم نمیشه مورچه رو توی دل تاریکی شب روی سنگ سیاه دید. ولی راه ساده تر اینه که همیشه و هر لحظه بگیم خدایا تو کمکم کن. تو مراقبم باش. یه وقتایی میخوام نماز بخونم فکر و ذهنم همه جا میره دو دستی دستمو میذارم روی سرم میگم خدایا کمکم کن، من زیر اتک شیطان هستم. و آیه «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» رو میخونم.
علی جون، کاکوی عزیزم، بقول شیییییراااازی گومپ گولم (معنیشو نمیدونم، امیدوارم سوتی نداده باشم) ازت بینهایت ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندت و دعای خیرت. و اینکه الهی همیشه شاد و خندون باشی. ببخشید با تاخیر جواب دادم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام وعرض ادب و احترام .آقا حمید عزیز که هم نام خودم هستی.
لی نهایت سپاسگزارم ازت که وقت گذاشتی و این کامنت طولانی رو نوشتی
و برای ما گذاشتی.
و همچنین سپاسگزارم وتحسینت میکنم
بابت این برداشت بسیار خوب و پرمعنا
یهترین برداشتی که میشد از این احساس لیاقت و ارزشمندی از این آیات داشت..
برای من که خیلی عالی بود و درک عمیقی از رابطه انسان وخدا و شیطان
ومدار فرکانسی وقوانین حاکم بر جهان داد.
حمید جان متشکرم وبهترین هارو برات ارزومندم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
للَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ ﴿32﴾
خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى فرستاد و به وسیله آن از میوه ها براى شما روزى بیرون آورد و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را براى شما مسخر کرد (32)
وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ﴿33﴾
و خورشید و ماه را که پیوسته روانند براى شما رام گردانید و شب و روز را [نیز] مسخر شما ساخت (33)
وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿34﴾
و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شماره کنید نمى توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستمپیشه ناسپاس است (34)
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همچنین دوستان ارزشمندم در این مکان توحیدی
استاد جان تا الان من زیاد کامنت نذاشتم و کامنتهایی هم که گذاشتم اکثرا در تایید و درکم از قوانین بوده اما امروز میخوام از نتایجم در عمل به قوانین و همچنین آسان شدن برای آسانی ها که برام در این مدت اتفاق اتفاده بگم که هم ردپایی باشه برای خودم تا همیشه لطف خدارو به یاد بیارم و سپاسگذاری ای هر چند کوچک از خدای خودم داشته باشم و همچنین تشکر فراوان از استاد
چند روزی بود داشتم به این فکر میکردم که همین کامنت رو کجا بنویسم بهتره که خدا روشکر دیروز این فایل بسیار غنی از هر نظر روی سایت قرار گرفت / فایل که چه عرض کنم خودش به تنهایی یک دوره هست
چندسالی میشد که دوست داشتم کسب و کاری که زیاد بهش علاقه دارم رو در یک کشور دیگه استارت بزنم اما هر بار به دلیلی به تعویق می افتاد که الان دیگه میدونم در فرکانسش نبودم ولی دقیقا بعد از چند مدت که وارد سایت شدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم ، کسی که قبلا بهش پیشنهاد داده بودم که توی اون کشور کارمند من بشه و قبلا رد کرده بود خودش اومد پیشنهاد داد که کار رو شروع کنیم ، یه مدت که مجبور بودم به خاطر تقویت زبان کارمندم صبر کنم و گذشت تا برای مرداد ماه همین امسال بلیط هواپیما گرفتم که بریم و شروع کنیم ، و دقیقا روزی که بلیط گرفته بودم یک روز مانده به پایان اعتبار ورود ویزاهامون بود و شرایط طوری رقم خورد که پنج دقیقه قبل از بسته شدن گیت رسیدیم فرودگاه و به دلیل اینکه بلیط برگشت نگرفته بودم نشد که سوار بشیم و زمانی هم برای گرفتن بلیط باقی نمونده بود و یادمه تنها چیزی که گفتم توی دل خودم یک جمله بود : الخیر فی ما وقع / اگر این اتفاق قبل از آشنایی من با این سایت می افتاد خیلی به هم میریختم چون قبلا به شدت روی زمانبندی هایی که برای کارهام تعیین میکردم حساس بودم و از وقتی با زمانبندی خدا آشنا شدم خیلی آروم تر شدم خیلی
خلاصه دوباره اقدام کردم برای دریافت دعوتنامه و تهیه ویزا و .. ،در همین مدتی که کار من عقب افتاده بود یکی از معدود دوستانی که توی این کشور داشتم بعد از چند سال بهم زنگ زد فقط برای احوالپرسی ، و جریان رو بهش گفتم که همچین تصمیمی دارم و به محض اینکه فهمید میخوام همچین کاری بکنم منو با داداشش کانکت کرد و گفت که اومدید با داداشم هماهنگ باشید کمکتون میکنه ، و داداشش هم پیام داد و پیشنهاد داد که من یه خونه دارم حدود ده روز دیگه خالی میشه و تا دسامبر خالی میمونه و شما میتونید اونجا اقامت داشته باشید وتازه من گوشه ای از پلن خدا رو درک کردم و تا چند روز فقط سپاسگذاری میکردم به خاطر کمکها و زمانبندی بی نظیرش
زمانی که ویزاهامون آماده شد یه روز به کارمندم گفتم که بلیط هواپیما میخوام بگیرم برای فلان روز از مهر ماه که به امید خدا بریم ، و از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین بلیط ( ته ذهن خودم به شدت این بود که فقط بلیط از هواپیمایی امارات یا قطر میگیرم ) و دقیقا زمانی که میخواستم بلیط رو انتخاب کنم یکی از دوستان اومدکه در جریان کار من بود از قبل و دلیل آورد که بلیط یک ایرلاین دیگه رو بجز این دوتا بگیرم و من چون هدایت خواسته بودم این رو یک نشانه از طرف خدا دیدم و خلاصه توکل کردم به خدا و بلیط هارو گرفتم ، و تاکید میکنم این دوستم اگر پنج دقیقه دیرتر اومده بود بلیط هواپیمایی امارات رو اوکی میکردم حتما ، خلاصه گذشت تا به چند روز قبل از پرواز رسیدیم و طبق شرایطی که اون موقع پیش اومد ایرلاین هایی مثل امارات و قطر پروازهاشون به ایران لغو شد ولی اون ایرلاینی که خدا هدایتم کرده بود که بلیطشو بگیرم نه ، و همون موقع چقدر بابت این هدایت از خداوند سپاسگذاری کردم ،
چند روز بعدش زمان پرواز بود که از خدا خواستم بهترین پرواز رو برای ما فراهم کنه و همچنین بهترین صندلیهای هواپیمارو از خدا درخواست کردم ( چون اصلا خوشم نمیاد ته هواپیما بشینم ) ، پرواز اولمون خیلی عالی بود اما برای پرواز دوم تقریبا ته هواپیما بهمون صندلی داده بودن ولی وقتی که سوار شدیم اصلا حس و حالم رو بد نکردم و تو ذهنم گفتم که من از خدا خواستم حتما اجابت میکنه ، تا اینکه هواپیما پرواز کرد و تقریبا ده دقیقه که گذشت چراغ کمربندها خاموش شد خواستم صندلیمو بخوابونم که بخوابم دیدم عه صندلی نمیخوابه ، به مهماندار اطلاع دادم و اونم یکم مشغول شد و نتونست کاری بکنه و رفت بعد چند ثانیه برگشت گفت بیاید دنبالم و دقیقا مارو برد روی صندلی های EXIT ( که پولی بود ولی خدا مجانی این صندلی رو به من داد) با بهترین فضای پا و تقریبا جلوی هواپیما ، و خدا شاهده همون جا به قدری خدارو با این قدرتش و قوانینش شکر کردم که فکر کنم نیم ساعت اصلا حواسم اونجا نبود
موقعی که پیاده شدیم داداش دوستم اومد دنبالمون (کسی که اولین بار بود همدیگرو میدیدیم – چون دوستم یه شهر دیگه زندگی میکرد )و ما رو برد خونش و تقریبا ما دوهفته اونجا اقامت داشتیم و از جایی که هزار سال به ذهنم خطور نمیکرد خدا این بنده خودش رو برای کمک به من فرستاده بود و چقدر دنبال کارمون بود ، یه روز برگشت گفت که با چند تا وکیل صحبت کردم و برای ثبت شرکت شما باید مستقیما از ایران پول به حساب یکی از بانکهای اینجا بزنید تا یک برگه تایدیه بهتون بدن برای ثبت شرکت ، و از اونجایی که همچین چیزی از ایران امکان پذیر نبود ظاهر قضیه به این صورت بود که باید برمیگشتیم اما تو ذهنم فقط و فقط داشتم با خدا صحبت میکردم و حتی زمانی که به این تضاد برخورده بودم داشتم خدارو برای نعمتهای بی شمارش شکر میکردم و ایمان داشتم که خدا برای این کار من هزارارن راه و برنامه داره و من که به خدا سپردم امکان نداره درخواستمو اجابت نکنه ، تا اینکه یه روز گفتم من سمت خودمو باید انجام بدم بقیشو خدا انجام میده و من دخالت نمیکنم ، و به دوستمون و کارمندم گفتم که تا دو روز دیگه من میخوام اینجا خونه و دفتر کار اجاره کنم ولی اونا بهم میخندیدن و میگفتن که تو کارت به بن بست خورده یعنی چی میخوای این همه هزینه کنی الکی ، ولی تو ذهن من فقط این بود خدا این کارو برام انجام میده ، خلاصه که از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت مناسب ترین خونه برای من و شروع کردم به گشتن ، یه محله رفتیم به چند تا خونه سر زدیم و چند تاشون گفتن که به خارجی در صورتی خونه اجاره میدیم که اقامت داشته باشید و ما هم تا زمانی که شرکتم ثبت نمیشد اقامتی در کار نبود ، به کارمندم گفتم که به گشتن ادامه میدیم و میدونستم که تو ذهنش داشت بهم میگفت این اوسکوله بابا ، ولی تو ذهن من فقط ایمان به خدا بود و فقط میگفتم که من از خدا خواستم و ادامه دادم ، فرداش با ایمان بیشتر از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین خونه ، گفتم خدایا همه قوانین در مقابل قدرت تو هیچ هستن و خدا شاهده سومین خونه ای که توی اون روز رفتیم به راحتی قبول کرد و و وقتی وارد خونه شدیم بهترین جای ممکن بود هم برای کار و هم برای زندگی کارمندم ، و روز بعدش قرارداد رو نوشتیم و روزهای بعدترش رفتیم برای تهیه کردن وسایل برای خونه و کماکان خبری از هیچ راهی برای ثبت شرکت نبود ولی من فقط میگفتم که یه راهی پیدا میشه خدا درهارو برام باز میکنه
تا اینکه یه روز یکی از دوستان از دبی برای کاری تماس گرفت و موضوع رو بهش گفتم و گفت که میپرسم خبر میدم ، و بعد یه ساعت زنگ زد و روشی رو به من پیشنهاد داد و بعد از صحبت کردن با وکیل متوجه شدیم که امکان پذیره ، و بله ایمان من جواب داد و خدا درهارو برام باز کرد ، کارمندم داشت بال در میاورد و میگفت تو خبر داشتی که حل میشه که این کارها رو انجام دادی ولی نمیدونست تنها چیزی که من ازش خبر دارم قدرت خداست و توکلی که فقط به خودش کردم
چند سال قبل با یه نفر ایرانی که این کارو انجام داده بود صحبت کرده بودم و به قول خودش پدرش در اومده بود برای ثبت همین شرکت و چه هزینه هایی کرده بود و آخرش هم مجبور شده بود شریک محلی بگیره برای کارش که در نهایت هم شریکش سرش کلاه گذاشته بود ، ولی خدا شاهده طی این سفر از لحظه شروع تا زمانی که برگشتم خدا چنان منو آسان کرد برای آسانی ها و کارهامو توی یه کشور غریب انجام داد که برای 99 درصد مردم حتی تو شهر و کشور خودشون هم به این آسانی انجام نمیشه ، تازه من در مسیر ایمان به خدا و آسان شدن برای آسانی ها یه جوجه هم نیستم ، خدا خودش میدونه که اگر ایمانم بیشتر باشه چقدر میتونه همه کارها راحت تر انجام بشه
در تمام این مدت من فقط مشغول سپاسگذاری بودم بابت نعمتهای خدا و بابت کمکهاش و فقط ذهنمو کنترل کردم و همه اتفاقات خوب رو روی دفتر شکرگذاری و ستاره قطبی م نوشتم ، چیزی که شما به من یاد دادید استاد عزیزم
این کامنت خلاصه خیلی کوچکی بود از نتیجه ای که از عمل به قوانین گرفتم ، طی این مدت بارها و بارها مجبور شدم که چشمهام که به خاطر لطفهایی که خدا به من داشت پر از اشک میشد و فقط خودم میدونستم که از کجا آب میخوره از کارمندم مخفی کنم
فقط کافی بود که باور کنم خدا به من نزدیکه و حواسش بهم هست و با ایمانی که نشون دادم دیگه غریب بودن و آشنا نداشتن و تنها بون معنایی نداشت ،
استاد ازت تشکر میکنم که خدارو به من شناسوندی ،
خدایی که برای من بنده اش راحتی و رفاه و ثروت و آرامش بیشتر میخواد
خدایی که بیشتر از لیاقتم بهم بخشیده و خواهد بخشید
خدایی که هدایت منو وظیفه خودش دونسته
خدایا شکرت بابت بزرگیت بابت بخشنده بودنت بابت حمایت کردنت بابت هدایت کردنت
خدایا هزاران بار شکرت
سلام به دوست عزیرم
نمیدونی با خوندن کامنت زیبات چقدر قلبم باز شد و اشک توی چشمام جمع شد ،چقدر خودمو بیاد آوردم زمانی هایی که خداوند کارها رو که بقیه پوستشون کنده میشد برای من مثل آب خوردن انجام شد
روزهایی که توکل میکردم چنان قدرتی توی دلم زنده شده بود که با وجود تمسخر بقیه دست به کارهایی زدم که مثل آب خوردن انجام شد و مجوزاتش صادر میشد و تنها پارتی من خدای بود که بهش توکل کردم ،تازه اون موقعا از قانون چیزی نمیدونستم و یه خدای درب و داغون توی ذهنم داشتم و همون خدای درب و داغون کارهای منو به آسونی انجام داد ،الان که بیاد میارم و قانون با خودم تکرار میکنم چه انگیزهای توی دلم زنده میشه و قلبم بهم گوا میده که الان که قانون میدونی و ایمانتم هزاران برابر شده برای اتفاقاتی که برات پیش اومده ،خدا میدونه چه کارهایی میتونم انجام بدم
بقول استاد وقتی میدونی میتونی بارتو بزاری روی دوش خدا تا اون برات کارها رو انجام بده دیگه محدودیتی نیست و هر چیزی میتونی ازش بخوای ،محدودیت فقط توی ذهن منه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت خط به خط هدایتی که اینجا نوشتی
از خداوند برات طلب بی نهایت رزق برکت رو آرزومندم
سلام! دوستذمهربانم
موفق باشید هم فرکانسی عزیزم
سپاسگزارم آز این کامنت زیبای تان.
من هم ده ماه قبل در مشهد بودم. کارهای خروجی من از ایران دو ماه و شاید هم حدودأ سه ماه زمان برد. من دلیلش را نمی دونستم.
اما خداوند متعال می دونس.
در آخرین روزهای بهمن ماه بود که کارهای خروجی مون اوکی اوکی شد. چون افغان بودیم کارمون زمان برد.
اما! دو روز پس از بیرون شدن مان از ایران، به خدا قسم من که در بدترین شرایط مالی بودم، حکومت ایران تصمیم گرفت برای هر فرد بالای 18 سال افغان، 100 میلیون تومان پول وضع کند که طرف باید ب دولت ایران بدهد که دولت به اون فرد اقامت بدهد. آنهم برای افردی که مدرک داشتن در ایران نه برای افردی که مدرک نداشتن.
من و خانواده من هیچ مدرکی نداشیم. فقط بعداز 48 ساعت بیرون شد مان از ایران این قانون اجرایی شد.
من می گفتم چرا کارهای خروجی گرفتن من زمان بر شد در ایران.
اگر دو روز دیگه می موندم باید این 100 میلیون تومان پول را من هم می دادم؟
واقعا چیزی نمی دانیم؟
این خداست که همه چیز را می داند.
با خوندن کامنت تون حالم خوب شد.
این یکی از ده ها موردی بود که برام دربارهی موضوع اومدن مون از ایران به استرالیا اتفاق افتاد.
همانگونه که شما از موارد و اتفاقات خوبی در کامنت تون ذکر کردید.
سپاسگزارم از شما.
فقط و فقط تسلیم و سر سپرده خداوند متعال و زمان بندی های ش باشیم و اجازه بدهیم که خداوند متعال کارهای ما رو انجام بده.
تشکر.