این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
1>یجورایی در پاراگراف دوم استاد میگویید خداوند میخواید که تو ثروتمند شوی خداوند میخواهد اینو باید به عنوان سر رشته تمام باورهای نسب به خداوند داشت و اولینش و مهم ترینش اینه بدونی که تنها رفیق تو تنها کسی که اونقدر قدرت داره که تورو میتونه به هرانچیزی که حتی هیچ وقت فکرشم نمیکردی برسونه فقط و فقط خداونده و این هم باید بدونی خداوند از همه به تو نزدیک تره و این باور چقدر به ما احساس خوبی میده چقدر احساس ارامش میده چقدر ما این باور رو داشته باشیم میتونم کارهای بزرگتری بدون هیچ ترسی انجام بدیم این رو باید در اصل و اساس باورهای خودت بزاری تا بعد بتونی باورهای دیگه رو شکل بدی در کنار همون جورایی این باور فرمانده گردان این باورهایی کوچیک ترشه به عنوان یک سرباز
2. که به تو فزونی بدهد پس برمیگردیم به همون باور فرمانده هه که میگه خدا مثل یه رفیقه برات رفیق که بد تورو نمیخواد رفیق میخواد بشینه توی بنز تو وپز ماشینتو بده رفیق میخواد تو بری بالا بالاها البته رفیق خوب پس اینکه استاد میگه خداوند میخواهد تو به انچیزی که میخواهی برسی مثل همون دوستی هست که میخواد ما در زندگیمون موفق بشیم
3. اینو هم باید در نظر گرفت که تو وقتی اون رفیق یعنی خدارو در وجه مثبتش داری وقتی که تو ارامی تو حالت خوبه تو داری به جلوت فکرو در حال خودت زندگی میکنی و لذت میبری نه وقتی که نا ارامی و استرس و اضطراب داری نهههه نه اون موقع خدا نیست یجورایی هست ولی اون خدای که تو میخوای به خوبی ببره تورو نیست خدایی هست تورو به سمت بدی میبره یجورایی تو بهش گفتی من این مسیر بد رو میخوام با حال بدت و با ناآرامی خودت
4.
5. ما اول باید باورهای توحیدی درست و بجا و خوب رو در ذهنمون شکل بدیم و بعد ازش استفاده کنیم در عمل بعد نتایج هی میاد و هی باور ما قوی تر میشه هی میاد هی قوی تر میشه و هی اون ارامشه و حس خوبه درون ما پایه هاش قوی تر شکل میگیره و بهترو مستحکم تر میشه و این میشود زیبایی زندگی ما در این بازه زمانی جهان برای فقط من فقط من
6. من باید اول خودم در اون فرکانس توحیدی قرار بدم اول درست کنم اون فرکانس تا برسم به اون جذابیت زندگی که در اون مدار خداگونه هست یجورایی خودمو اماده کنم برای گرفتن الهامات و چیزا درست و اتفاقات به موقع و بعد میاد خودش خودش راه درست میاد خودشچیزای به موقع که مارو پیشرفت بده میاد کافیه من خودمو تنظیم کنم با اون ها
7. خدایا من تمام سعیم رو میکنم که در مسیر درست مسیر توحیدی قرار بگیرم و توی خداوند همیشه من رو هدایت کن به بهترین مسیر ها به بهترین الهامات به درست ترین پاک ترین و سریع ترین و راحت ترین راه تا من باورم قوی تر بشه و بیشتر فرکانس و مدارم بره بالاتر
8. چرا من باید بری هرچیزی بجنگم چرا باید برای رسیدن به خواستم سختی بکشم عذاب بکشم اذیت بشم من میخوام مسیرم راحت باشه اروم باشه سریع باشه و در نهایت نتیجش هم بزرگتر و بهتر باشه من از خداوند زیاد میخوام چون من بندگیشو میکنم و اون هم به من میدهد هر انچه که میخواهم
9. خدایا من طاقت سختی ندارم و اصلا هم نمیطلبمش من میخوام همچیز نرم و راحت و ارام و زیبا پیش بره من این رو میخوام
10. چرا من بجای اینکه توی مسیر زندگیم سختی بکشم زجر بکشم گریه کنم خستگی بکشم و ناامیدی رو تجربه کنم و در نهایت به چیزی برسم که در اخر سر هم منو خوشحال نخواهد کرد که تهش بگم همین همش همین بود بیام بجاش سوت زنان در اون جاده جنگلیه با عشق مسیرمو طی نکنم و خوشحال نباشم چرا؟ پس من گزینه دومیه رو میخوام
11. هرچی احساس بدی داشته باشی هرچی سختی بکشی هرچی صبر نداشته هرچی نتونی ذهنتو کنترل کنی هرچی ذهنتو تربیت نکنی که زیبایی هارو ببینه و بجاش بدی هارو ببینه توکمتر دریافت الهامات و دستان زیبا و بینهات خداوند شامل تو میشود
12. کار میکنی میبینی و به خودت میگی و تکرار میکنی انجام میدی میاد به خودت میگیو تکرار میکنی هی انجام میدی همینو هی هی هی و اونوقت میرسه زمانی که تو ارده میکنی و میشود و این هست زیبایی جهان خداوند
13. میخوام به درجه ای به حدی برسم به موقعیتی برسم که همه چیز برای من ساده رخ بدهد برای من زیبا رخ بدهد من میخوام اسان بشم برای اسانی ها من نمیخوام سخت بشم برای سختی ها
واقعا با شنیدن این فایل بار دیگ بهم ثابت شد که اصن لازم نیس زور بزنیم و تقلا کنیم.
بزارید براتون چند مثال بزنم.من دو سال پیش میخواستم برم سربازی و به شدت میترسیدم از خدمت جوری که حاضر بودم هر سختی تحمل کنم ولی اینو بپیچونم.اخه از شهر ما هم احتمال اینکه بیفتی جای دور و بد خیلی زیاد بود دیگ شرایط جوری رقم خورد که دیگ چاره ای جز رفتن نبود همونجا که دیگ آدم میگ من تسلیمم دیگ زورم نمیرسه گفتم باشه هرکاری میشه بشه خدا دیگ من ضعیفم در مقابل تو
باورتون نمیشه به طرز معجزه آسایی بابام بازنشسته شد و با پولی ک بهش دادن کمک شد تهران خونه خریدیم و چند ماهی اومدیم تهران و من این ایده بهم الهام شد که تهران امریه زیاد میگیرن چند جا درخواست بده.منم درخواست دادم ولی چون مدرکم پیام نور بود زیاد امیدی نداشتم که رفتم مصاحبه و شانس ما اصن سوالی نبود و هر بیس نفر رو گرفتن
افتادم یکی از بهترین ادارات دولتی به صورت اداری
با احترام و…
جوری که تمام فامیل و مردمی که میومدن اونجا میگفتن چه پارتی ای داشتی تو ک سربازی افتادی اینجا.از بدترین شرایط افتادم تو بهترین شرایط جوری که پنج شنبه جمعه تعطیل بودم کارم راحت بود کارمندی بود و…
اونجا آسون ترین کار رو بین بچه ها داشتم و از هر لحاظ عالی بود.منی که تو خونمون به خاطر شلوغی و… نمیتونستم بخونم و به کارام برسم اینجوری تنها شدم تا با آرامش به اهدافم فک کنم
مرحله بعد که هی زور میزدم تغییر شخصی بود ک باهاش تو رابطه عاطفی بودم
دیگ یه روز بعد امتحان کردن همه راه ها و تغییر نکردن این فرد گفتم خدایا من نه میتونم جدا بشم نه میتونم اینجوری ادامه بدم واقعا دیگ نمیتونم خودت یکاریش بکن
واقعا تسلیم بودم چون دیگ توان ادامه داشتن نداشتم
بعد چند ماه زور زدن و تقلا و تلاش و بی نتیجه موندن یه روز صبح پاشدم خودش گف دیگ نمیخوام ادامه بدم و چند تا بهونه آورد با اینکه تا قبل اون هیچ نشونه ای نبود
و بدون هیچ تلاشی از سوی من خدا درخواست منو قبول کرد
ولی ما زود یادمون میره حتی با اینکه خواسته خودمون بوده بعضی وقتا ناراحت میشیم
خدا میگ تو رابطه عالی میخوای خب اول باید این رابطه تموم بشه دیگ خواسته خودته
واقعا وقتی به اتفاقاتی زندگیم تا الان نگاه میکنم میبینم درصد موفقیت هایی ک با زور زدن خودم بوده خیلیییی کمتر از اونایی بوده ک یهویی و خود خدا آورده
اصن اگ با زور زدن و جنگیدن به دست بیاد حال نمیده میدونید میگی این همه زور زدم همین ؟ ارزش نداش اصن
ولی وقتی لذت میبری و بشکن میزنی و به دست میاری خیلی حال میده.من چون از اول خیلی تو این حوزه موفقیت و تلاش و..بودم خیلی زور زدم ولی انقد جنگیدنام فایده نداشته و وقتی آروم بودم و تسلیم جواب گفته شده که از تموم گوشت و پوست و استخوان به این حرف استاد میرسم که اگ داری لذت میبری و احساست خوبه ینی در مسیر درستی
و این حرف که تو مسیر گفته میشه راه ها باز میشه نمیتونی تو اتفاقات رو پیش بینی کنی و برنامه ریزی کنی
تو فقط احساست خوب باشه اون حواسش بهت هست مگ تا حالا نبوده؟
فقط کافیه به معجزات زندگیمون فک کنیم
به قول قرآن دوستان و بندگان خدا نه ترسی دارند و نه غمی
اگ فقط بتونیم به همین یه جمله عمل کنیم دنیامون عوض میشه ولی آخ که چه کار سختیه
روزی هزار بار تا غم میاد میگم ببین اگ غمگین بشی از مسیر درست خارج شدیاااا
هر موقع احساسمون بد بشه و بترسیم و نگران باشیم ینی از مسیر درست خارج شدیم
خودش گفته دیگ پس به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا میکند تا راضی شوی.دیگ چی میخوای؟
فقط کافیه به مساعل یه جور دیگ نگاه کنیم.اگ بتونیم هر چیزی زیباست به قول استاد حتی اگ ورشکست هم بشیم خیلیم بد نیس یه راه دیگ ک میشه دوباره بلند شد رو پیدا میکنیم و کلی تجربه جدید پیدا میکنیم و…
البته که اگ رو خودمون کار کنیم هیچ وقت اتفاق نمیفته
واقعا خدایا شکرت برای این قوانین زیبا
خدایا شکرت که مارو تو زمانی خلق کردی که استاد عباس منش هست.
سلام و دورود بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
سلام بر دوستان هم فرکانسی و هم مداری و همراه در این سایت بزرگ به وسعت جهان
خدا رو شکر و بسیار سپاسگزارم از اینکه قسمتم امروز این فایل سراسر درس و نکته ناب رو ببینم
از استاد عزیزم هم بسیار سپاسگزارم که آگاهی های ما رو با این فایلها بیشتر و بهتر میکند
دیشب به خاطر یک خبر بد که شنیدم کمی اعصابم بهم ریخت که همین باعث شد سردرد هم بگیرم البته از همون لحظه از گوینده خبر خواستم ادامه نده و در موردش صحبت نکنیم ولی خب تا امروز عصری که اومدم تو سایت و کامنت میخوندم بهتر شدم تا اینکه هدایت شدم این فایل رو ببینم که سیداحمد قانون رو رعایت کن احساس خوب=اتفاق خوب
من کلا شخصی هستم که با سختی بزرگ شدم و در واقع یجورایی خودم آماده کردم که تاب آوری داشته باشم البته شغلی هم که در اون هستم شغل سخت و در واقع همون آماده بودن برای تاب آوری است ولی خب به قول استاد هر وقت که به خدا توکل کردم و تسلیم شدم خیلی راحت و آسان کارم انجام شده است و موقع گوش کردن فایل یاد این داستان خودم افتادم که در زیر شرح میدهم البته خبر خوب برای خودم اینه که دارم روی خودم و باورهام کار میکنم که باورهای اشتباه رو تغییر بدم
داستان من: من اصالتاً بچه یکی از روستاهای استان مرکزی بنام روستای هفته هستم شهر شهباز توابع شازند نزدیک اراک، بعد از استخدامم در کار کارمندی فعلیم حدود 9سال در تهران و 6سال در مریوان بودم و تقریبا 15 سال از شهر خودم دور بودم خیلی دوست داشتم که پیش خانواده و در شهر اراک باشم به خاطر همین از شهر زیبای مریوان انتقالی گرفتم برای اراک ولی در همون سال اول به خاطر شرایط کاری از رفتن به اراک پشیون شدم و چون قبلا در تهران بودم و شرایط کاری خوبی داشتم تقاضا دادم که به تهران منتقل شوم ولی هر بار تقاضا میدادم به دلایلی با تقاضای من مخالفت میشد، پیش آدمهای مختلفی که به قول معروف خیلی گردن کلفت بودند و راحت میتونستند کار رو انجام بدن رفتم هر آشنایی داشتم هر پارتی که میدونستم از دستش کار بر میاد پیششون رفتم و باهاشون صحبت میکردم و همشون هم قول میدادند که انجام بدهند ولی انجام نمیشد یا رئیس بالا سری رئیس اصلی قبول نمیکرد یا تهران قبول نمیکرد یا رئییس مستقیمم قبول نمیکرد اوایلش که همسرم مخالف بود ولی وقتی شرایط منو میدید و متوجه شد که تهران بهتر هست برام همسر عزیزم هم موافق بود و همسرم خانواده همسرم هر کسی رو که میشناختند باهاش صحبت کردند خلاصه این روند 6سال ادامه داشت همش به این و اون متوسل میشدیم یا به آدمایی که میشناختیم یا به سفارشاتی که دل خوش کرده بودیم توکلمون هم به خدا بود ولی چه توکلی فقط زبانی
تا اینکه بعد از 6سال دیگه خسته شدم و دیگه واقعا هم خودم هم همسر جانم از این وضعیت خسته شدیم و واقعا تسلیم شدیم و به خود خود خدواند سپردیم و از ته دل و با عمق وجودمون از خدای رب العالمین خواستیم که خودش کارها درست کنه و وقتی به خودش سپردیم وقتی واقعا تسلیم شدیم دقیقا شاید باورتون نشه کار من شاید کمتر از یک ماه درست شد و من خیلی راحت و آسون که همکارها باورشون نمیشد به محل کار فعلیم در تهران منتقل شدم کاری که 6سال دنبالش بودم به تمام آدمهای مختلف متوسل شدم 6سال رو با سختی پشت سر گذاشتم که اگه از همون اول من تسلیم خدا بودم کارم راحت و آسون درست میشد ولی چون قانون کائنات رو نمیدونستم و رعایت نمیکردم آدمها رو بیشتر از خدا قدرت میدادم کار رو برای خودم سخت کردم
الان که استاد عزیز این قانون رو برامون توضیح داد من یاد این داستانم افتادم که واقعا درست هست نیازی نیست که سختی بکشی فقط باید تسلیم باشی که خیلی راحت چرخ زندگی رو خداوند برامون روغن کاری کنه و همه چیز آسون انجام میشه
خدا رو سپاسگزارم و هدایت هر ثانیه ذهن و قلب و گفتار و رفتارم رو به خدا سپردم
در مورد این فایل من تجربه ای دارم که مربوط به همین چند روزه
اولیش اینه که من جایی که زندگی میکنم اینترنت وای فای نداشت مجبور بودم از اینترنت همراه گوشی استفاده کنم که خیلی سرعتش پایین بود از همون موقع که سایت استاد رو هم به زور باز میکرد به جای غر زدن گفتم خدایا من اینترنت پرسرعت میخوام هدایتم کن حالا بعد چند ماه چی شد
از شرکت شاتل اومدن ساختمان مارو به عنوان نمونه کار و تبلیغاتی ، کل ساختمان را اینترنت فیبر نوری کشیدن و همه چی رایگان ، سیم کشی فیبر نوری رایگان، مودم رایگان، اینترنت رایگان خلاصه هنوز که هنوزه فکر میکنم ایمانم خیلی قوی تر میشه میگم خدایا وقتی ما با ایمان و حس خوب و تو آرامش خواستمونو میگیم مهم نیست به چه روشی ولی قطعا اون خواسته میاد واقعا این کارو صدرصد خدا برام انجام داد و اونم به این سادگی
مورد دیگه چند روزی بود از خدا هدایت میخواستم مدام یه چیزی تو وجودم میگفت رمز پیشرفتت اینه سپاسگزار باشی و رفتم یه تخته وایت برد گرفتم هر لحظه هر چیزی که حس خوب و سپاسگزاری بهم میده مینویسم خیلی اتفاقات خوبی دارم تجربه میکنم و جالب اینه که دقیقا خیلی از موضوعاتی که استاد تو این فایل گفتن تو این چند روز نوشتم مثلا نوشته بودم مرور دوباره دوره احساس لیاقت، سپاسگزاری هر صب و شب، اول وایت برد نوشته بودم خدایا فقط تو را میپرستم و فقط از تو یاری میجویم مرا هدایت کن به راه راست، یا نوشته بودم خدایا میدانم که هر لحظه با منی و هدایتم میکنی
رد پای هدایت خدا رو تو این چند روز خیلی بیشتر حس میکنم چون که ظرفمو بزرگ کردم و به فرکانس خدا نزدیکتر شدم و این فایل هم در راستای هدایت خدا بود برام بصورت واضح
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم که همیشه دست خداوند بودی تو زندگیم برام و حرف خداوند رو زدی من خیلی با فایل های شما هدایت گرفتم از خداوند برای شما از همه چی عالیترینشو میخوام
نگاهت نافذ و گیراست و هر جمله ات مانند تیری از کمان کشیده شده و بر قلب حقیقت جوی مان مینشیند.
حقیقتی که اینجا میشنوم برایم مناسب ترین، هماهنگ ترین و هم فرکانس ترین است.
استاد جانم، از شما بسیار سپاسگزام که حرف هایی که قرار بود با خودت بزنی را جلوی دوربین میزنی، سپاسگزارم که حرف هایی که هزاران بار در خلوتت زدی را با صدای بلند و جلوی دوربینت زدی.
ادیت کردی و برای ما هم فرستادی.
احساس میکنم، مانند کودکی هستم که در حال آماده شدن برای مدرسه رفتن است.
احساس میکنم برگ جدیدی در دفتر زندگی ام که با این سایت و آگاهی هایش در ارتباط هست، در حال رقم خوردن است.
لذا پیشاپیش سپاسگزارم و از خداوند میخواهم مرا در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دهد. مثل همیشه.
ساعت حوالی هفت صبح مثل هر روز سایت را باز کردم و دیدم فایلی با محوریت خداوند در قاب اصلی سایت هست و استادم در فضایی شبیه آسمان این فایل را ضبط کرده است. بی صبرانه بدون هدفون شروع به گوش کردن کردم و فرکانس اول صبحم را روی فرکانس خداوند تنظیم کردم.
اما بعد از روتین هر روزهام، دوبار آگاهی های این فایل را سر کشیدم.
استاد جان برای خودتان فایل ضبط میکنید لذا از شما اجازه میخواهم برایم خودم بنویسم.
و راه را بر خودم آسان و راحت کنم.
بارها کلمه ی خداوند در این فایل آمده است. انگار فایلی با مفهموم « رابطه ی ما با انرژیای به نام خدا» دوباره ضبط شده است.
اما بگذارید از میان تمام نکات میلیون دلاری این فایل این جمله را برای خودم هایلایت کنم.
« میشود تفکری داشت بر این مبنا که زندگی من آنقدر راحت و روان است که نیاز ندارم تمرکزم را روی «تاب آوری» بگذارم، آنقدر خودم را در فرکانس خداوند قرار میدهم که از همواری هدایت های خداوندم بهره مند شده و همیشه در مسیر راحت و آسان و شیرین باشم. زیرا خداوند لذت میبرد و از من مشتاق تر است برای سعادتمندی، ثروتمندی و خوشبختی من و منِ بهاره فقط کارم کنترل ذهن است و به واسطه ی این تقوا، به خودم می آیم، میبینم مدت هاست روی شانهی خداوند نشستم و همانطور که سوت میزنم از دره ها و کوه های و مسیرهای زندگی رد میشوم.»
«از این بگذریم که خداوند حافظ مال و جان من است، زیباتر اینکه، همان خدایی که مال و جانم را عطا نموده است خودش همممم محافظت میکند. خودش هم مدیریت میکند تازه خودش هم چندین برابرش میکند.»
«آری باید افتخار کنم به تنبل بودنم در کنار خدا، باید بدانم در این دنیا فقط من هستم و او. تمام کارها با او، عشق و حالش و سواری بر شانهی او با من»
باید به این تقسیم کار افتخار کنم.
باید وقتی به من میگویند« بهار بخدا خیلی خوش شانسی، عالم و آدم برای تو کار میکنند.» با افتخار و احساس لیاقت به خودم بگویم «بلله»
مگر خدا من را در بهشت خلق نکرد، در جایی پر از فراوانی، پر از احترام، پر از باغ هایی که از زیر شان چشمه ها، جوشان است. خوب به همین دلیل ساده من لایق بهشتم.
من لایق تعظیم فرشتگان هستم.
من لایق زوج بهشتیام هستم.
من لایق اینم در جایی زندگی کنم که به محض اراده همه چیز برایم محیا شود.
بدون زاری، بدون گریه، بدون هزاران بار گفتن
با « کن، فیکون »
بارها از آسانی ها شک کردم، بارها گفتم مگر من چه کردم که لایق این احترام، این امتیاز ویژه باشم، چرا من در راحتی باشم، من ماشین داشته باشم، من یخچالم پر و پیمون باشد، من همسری آرام و رابطه ای عاشقانه داشته باشم، من بدون زحمت فیزیکی پول فراوان داشته باشم و خواهرم، مادرم، همکارم، همسایه ام و … نداشته باشند.
و همانجا با تو گوشی به راحتی تمام امکانات پودر شد و ریخت، باد شد و به هوا رفت.
ولی کم کم به خودم آمدم، تکاملی خودم را لایق احترام معلمانم دانستم، لایق دانستم که آنها برایم کار کنند و خواسته های مرا اجرا کنند. کم کم یاد گرفتم که هر کس جای درستش هست. کم کم یاد گرفتم که دنیا فقط برای من و به کام من کار میکند.
یاد گرفتم و هنوز در حال یادگیری هستم.
خدایم، استادم را خیر دهد که محصول احساس لیاقت را آماده کرد. این محصول مرا از پله ی دهم به پله ی هزارم آورد. انگار باید یک سری جملات را از زبان استادم از زبان هم دوره ای هایم میشنیدم.
استاد جان داستانی برایتان بگویم:« در جایی که کار میکنم، چندین معلم با تخصص های مختلف هستیم. بعضی روزها با بعضی معلم ها برخورد دارم و ممکن است با یک معلم حتی یکبار هم برخورد نکنم زیرا روزهای کاری مان شبیه هم نیست. به صورت معجزه آسایی تمام معلمان میگویند، امسال همکارها و محیط کاریِ عالیای داریم. به طرز معجزه آسایی در روزهایی که من هستم همه چیز آرام و لذت بخش و شاد پیش میرود. به طرز معجزه آسایی همه به فکر من و راحتی من هستند. اشپزمان برای من غذا کنار میگذارد، همکارم در نبودم از من طرفداری میکند و همه به فکر این هستند که آب تو دلم من تکان نخورد.»
در کامنت های قبلی ام نوشته ام، قشنگ میفهمم که مدارم عوض شده، اتفاقات تغییر کرده، آدم ها یا به کل تغییر کردند یا اینکه در مقابل من رفتار متفاوتی نشان میدهند.
استاد جان معلم های امسالم اصلا قابل مقایسه با معلمان سال اول کارم نیستند.
استاد جان
استاد جان
استاد جان
آنقدر چرخ زندگی ام همیشه روان است که گاهی از اینکه چرا با این روانی، کمی تندتر نمیچرخد شاکی میشوم!
هر سال برای خودم چکاب فرکانسی مینویسم زیرا این شیب ملایم پیشرفت گاها مرا گول میزند که داری در جا میزنی، داری به عقب میروی!
بعد به چکاب فرکانسی ام رجوع میکنم و بعد میبینم بله کجا بودم و کجا رسیدم!
اگر تکراری نشده بگویم:
هر روز درخواست هایم در ستاره قطبی تیک میخورد.
از یک کارمند تبدیل به یک کارآفرین شدم.
در استانبول ماشین تویوتایم را خریدم.
یک رابطه ی پر از آرامش و توحیدی خلق کردم.
تخفیف ها وارد زندگی ام میشوند.
به دبی، قبرس، گرجستان سفر کردم.
بیشتر شهرهای ترکیه را گشتم.
به راحتی و با عزت بودنِ خریدهای روزانه ام، از بدیهیات زندگی ام است.
یک قرون بدهکار نیستم.
به راحتی «نه» میگویم.
صاحب سبک شخصی ام هستم.
پول و ثروت و کار به دنبال من است.
به هیچ مکانی وابسته نیستم.
کارم دست خودم هست.
مشتریانم فقط از رضایت با من حرف میزنند.
بدون هیچ وسیله ای به استانبول مهاجرت کردم و الان روی تختخواب لوکس و بی نظیرم در حال تایپ این نوشته هستم.
استاد جان هنوز میتوانم از دستاوردهایم بنویسم.
اما بزرگترین دستاوردم هزاران بار سجدهی بندگی ام برای پروردگارم بوده، فارغ از اینکه در چه مکانی هستم برایش سجده میکنم. کنار دریای سیاه، تو پارک،تو اتاقم هر جا که دستور دهد برایش به خاک میافتم. پیشانی ام را به خاک میسایم و میگویم:
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم. مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت بفرما.
و آنگاه میبینم، تمام زمین و آسمانها و هر آنچه مابین آن است به دستور پروردگارم برای من به سجده میافتد.
چه متن زیبایی نوشتین احسنت بر شما. بهار جان کامنت شما را چندین بار خواندم، بهم کلی انرژی مثبت دادی.
جمله “بزرگترین دستاوردم هزاران بار سجدهی بندگی ام برای پروردگارم بوده، فارغ از اینکه در چه مکانی هستم برایش سجده میکنم. کنار دریای سیاه، تو پارک،تو اتاقم هر جا که دستور دهد برایش به خاک میافتم. پیشانی ام را به خاک میسایم و میگویم: تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم. مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت بفرما.
و آنگاه میبینم، تمام زمین و آسمانها و هر آنچه مابین آن است به دستور پروردگارم برای من به سجده میافتد.” را باید با طلا نوشت.
به نام خدایی که هر قدمی برمی دارم با توکل به اوست و هر قدمی می گذارم به اعتماد و هدایت او
درود بر استاد عزیزم و مریم جانم
استاد عزیز امروز با این فایل بی نظیرتون جواب خیلی از سوالات منو رو دادین و انگار این فایل
مختص من ضبط شده بود.
من دریا دختر لر از دیار چهار فصل و زیبای کهگیلویه و بویراحمدم.
من چون از همون دوران راهنمایی و دبیرستان بخاطر شرایط مالی خانواده دوست داشتم درآمد داشته باشم و از لحاظ مالی مستقل باشم بلافاصله بعد از گرفتن دیپلمم در یک شرکت نقشه برداری مشغول بکار شدم ،یکسال کارآموزی کردم و بعد از اون شروع به کار رو پروژه های کارتوگرافی ،بعد از یکسال بخاطر شرایط اون شرکت که به اهواز منتقل شده بود ، منی که حتی به اندازه یک روز از خانواده دور نشده بودم به اهواز مهاجرت کردم و 22 سال من در این شهر و اون شرکت کار کردم و از یه کارمند ساده بعد از 2 سال به مدیر بخش ارتقا پیدا کردم( اونم بخاطر اینکه من خیلی پیگیر بود و دوست داشتم از هر چیزی و هر کاری سردربیارم، برعکس سایر همکارانم )،شرایط درآمدی گاهی خوب بود و گاهی بد ولی خدا رو شکر نسبت به خیلی از دوستان و همسالانم درآمد خوبی داشتم در این مسیر اتفاقاتی افتاد که شرایط شرکت هر روز بد و بدتر می شد ولی من نمی خواستم قبول کنم
نمی تونستم به خدا توکل کنم ( اینکه شما همیشه میگین وقتی مسیری را اشتباه میرین خدا اول بهت گوشزد می کنه ،بعد با یه پس گردنی بهت میگه باز اگه گوش نکنی یه سنگ بزرگ بر میداره میزنه تو سرت شاید بفهمی ) من همه این ها آمد و نفهمیدم میدیدم ولی انگار کور و کر بودم می خواستم چیزی که در دست من نبود و برای من نبود براش بجنگم و درستش کنم ( تو این مسیر چندین بار از دفتر با حالت قهر رفتم ،حتی موقعیت هایی خیلی خیلی بهتر در شرکت های دیگه پیشنهاد دادن به من و من بخاطر همون شرک که داشتم و هدایت خدا رو در اون اتفاقات ندیدم نرفتم و بعد 1 هفته، 1 ماه بر می گشتم شرکت ) تا سال 96 باز دفتر به تهران نقل مکان کرد و از من درخواست کردن که
بیا تهران .اول من مقاومت خیلی شدید داشتم بخاطر باورهای اشتباهی که در مورد تهران و مردم تهران در ذهن من ساخته شده بود ( این را هم بگم که من از سال 95 با یکی از اساتید موفقیت آشنا شده بودم و یکی دوسالی بود داشتم روی خودم کار می کردم و از ی دریایی که خیلی سگ اخلاق بود تو کار و تو خانه و همیشه با همه در جنگ بود ، حتی خودش کم کم با خودش آشتی کرده بود و یاد گرفته بود که با خودش و دیگران در صلح باشه و تاحدودی آروم شده بودم و در این مسیر یک کوچ فردی داشتم که در مهاجرت من به تهران سهم بسزایی داشتن و واقعا دست خدا شدن که من الان تو یه کافه زیبا تو ی باغ بینظیر و زیبا کنار خونه ام بشینم و این کامنت رو بنوسیم.) بلاخره بعد از 3 ماه چلنج با کوچم قبول کردم با شرکت مذاکره کنم و نتیجه این شد که من 6 ماه بصورت آزمایشی 3 روز تهران باشم 3 روز اهواز و کلیه هزینه های رفت و برگشت و اقامت من هم بعده شرکت باشه ،بعد 6 ماه من تصمیم گرفتم که به تهران مهاجرت بکنم ( تو همون کلاس های موفقیت من با تندخوانی آشنا شده بودم و پیگیری کردم و همزمان با کار شرکت آموزش تندخوانی هم می دادم که دقیقا با مهاجرت من به تهران مصادف شده بود ) .
آمدن تهران برای من یکسری چالش ها رو هم به همراه داشت خب من در اهواز با خواهر و برادرهام زندگی می کردم و الان باید تنهایی از پس خودم و زندگیم بر می آمدم ( خونه ،وسایل ،اجاره و ده ها چالش دیگه ) و اوضاع شرکت هم روز به روز بدتر و بدتر می شد و من همه این چالش ها رو با تدریسم می گذروندم تا جایی که سال 98 با شروع اون بیماری جهانی مدارس و دانشگاه ها تعطیل شد و من عملا دیگه از تدریس درآمد چندانی نداشتم ( درآمد خیلی کم بصورت آنلاین بود) .فرودین که برای عید به شهر خودم بگشتم تا اردیبهشت بخاطر شرایط قرنطینه اونجا موندم اواخر اردیبهشت موقع برگشتن به تهران در اهواز به یار موفقیتم که در همون کلاس های موفقیت با هم همکلاسی بودیم سر زدم خب خیلی باهم صحبت می کردیم و بهم ایده میدادیم به من گفتن دریا استاد عباس منش رو
می شناسی گفتم خیلی کم پارسال که داشتیم می رفتیم تور هدفگذاری فلانی ازشون یه فایل داشت گذاشت باهم گوش دادیم تو سایت شون هم ثبت نام کردم ولی دیگه نرفتم سریزنم و پیگیری کنم گفت من مدتی هست فایل های رایگانش رو دانلود کردم و دارم گوش میدم بیا چندتا از فاییل هاش رو بدم اگه باهاش ارتباط برقرار کردی بیا مابقی رو بهت بدم یا خودت دانلود کن و اون روز بنظرم تولد دوباره من بود چون اون فایل ها رو بارها و بارها گوش دادم ( این رو هم بگم من و همکارم ها همیشه عادت داشتیم از سیر تا پیاز درد و غم و مشکلات مون رو سر صبحانه ،سر ناهار و تایم های آزادمون باهم در میون بذاریم، و بقولی سطل زباله هم بودیم . من از زمانی که دوره های موفقیت
رو شروع کردم و متوجه شده روی هر چیزی تمرکز کنی بیشتر از اون وارد زندگیت میشه و نباید سطل زباله دیگران باشی وقتی وارد دفتر می شدم بلافاصله بعد از روشن کردن سیستمم هدفون میذاشتم و فایل های دوره هایی که رفته بودم یا کتاب صوتی گوش میدادم و از اون حواشی فاصله گرفتم این روند رو هم موقعی که تهران آمدم ادامه دادم ) و این مسیر دانلود فایل های رایگان و گوش دادن هر روز و هر روز ادامه داشت و بلاخره ضربه نهایی و اون سنگ بزرگ رو خدا برداشت و با همه توانش کوبید تو سرم و من بعد از 20 سال از اون شرکت آمدم بیرون اونم با بدترین شرایط ( فکر کنین یه بچه 2 ساله رو بهتون دادن و شما 20 سال از همه چیز تون وقتی میگم همه چیز یعنی همه چیز ( آرامش ،خواب ،خانواده ،پول و درآمد ،تفریح ….) بگذرین و اون بچه بعد از 20 سال برگرده تو گوش شما بزنه این دردناکترین لحظه عمرم بعد از مرگ برادرم بود ، تا یک هفته فقط گریه می کردم و از خدا شاکی بود چرا ؟؟؟؟؟؟؟چرا ؟؟؟؟؟؟؟چرا ؟؟؟؟؟؟؟
یه روز بعد کلی گریه کردن آمدم تو سایت و نشانه من رو زدم و هدایت شدم به فایلی که شما توی اون در مورد تاکسی تون و دزدیده شدنش صحبت می کنین و گفتین به خدا گفتم اگه اون تاکسی پیدا هم بشه من دیگه باهاش کار نمی کنم ،چند بار اون فایل رو دیدم و انگار برای من یه زنگ بود که دیگه نباید برگردی به اون شرکت ( قبلا گفته بودم که چندین بار با دفتر به اختلاف خورده بودم از دفتر رفته بودم و دوباره برگشته بودم ) ولی این دفعه فرق کرد به چیزی که خدا از طریق شما بهم گفت گوش کردم و دیگه برنگشتم با اینکه درآمدم به صفر رسیده بود ولی گفتم دیگه بر نمی گردم یکسال مدیرعلامل اون شرکت تلاش کرد از هر دری وارد شد ولی گفتم دیگه نه و شروع کردم برای خودم کار کردن .درسته درآمدم صفر شده بود ولی یه احساسی بهم می گفت تو می تونی مگه تو همون دختری نبودی که هیچی نداشتی ولی خونه خریدی ،ماشین خریدی اینو اینو ….. بدست آوردی ( من حتی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدم رو حین کار گرفتم ، کارشناسیم رو 7 ترمه تمام کردم ارشدم و زودتر از خیلی از همکلاسی هام که وقت آزادتری داشتن دفاع کردم ( کار کردن و درس خوندن باهم خیلی سخته ولی من میخواستم ،خدا راهش رو بهم نشون داد ) همه اینا تو ذهنم پشت سر هم ردیف می شد.) من که کار نداشتم شروع کردم با دانلود فایل های رایگان بیشتر از سایت و خودم و بستم به آموزش ها که مهمترینش 3 برابرکردن درآمد بود ( آمدم نوشتم طبق چیزی که شما گفتن با اینکه درآمدم صفر بود یه عدد نوشتم و به خودم تعهد دادم ) و قدم بعدی باید کار پیدا می کردم من همه پل های پشت سرم و خراب کرده بودم که دیگه نخوام به عقب برگردم برای همین لیست شرکت های مشاور نقشه برداری رو در می آوردم و براشون رزومه می فرستادم ، تو کانال های تلگرامی که نقشه بردارها و شرکت ها بودن تک تک پیام میدادم و رزومه می فرستادم،باور داشتم که میشه و خدا تنهام نمیذاره یواش یواش سرکله نقشه بردارهایی که کارتوگراف می خواستن پیدا شد ( از این ناراحت نبودم یا خجالت نمی کشیدم که تو تا دیروز مدیر دفتر فلان مشاور برند تو کشور بودی حالا یه کارتوگراف ساده شدی ، نه گفتم مثل استاد عباس منش می خوام به آزادی مکانی زمانی و مالی برسم ( این رو هزاران بار نوشتم هزاران هزار بار با خودم تکرار کردم و می کنم هنوز )
یواش یواش پروژه های کوچیک رو شروع کردم و خدا رو هزار بار شکر هر روز بهتر و بهتر شد و روند تکاملیم طی شد و پروژه های بزرگتر ، با قیمت های بزرگتر و تو این مسیر هر بار با چالشی برخورد می کردم می گفتم چه باوری بسازم که بهتر بشه بارها شده بود پروژه تمام شده بود و تحویل گرفته بودن و هنوز صورت وضعیت من پاس نشده بود و باید صدبار زنگ میزدم تا بتونم پول رو بگیرم ( تو فایل هایی که شما بعنوان الگوهای زندگی گذاشتین ، بارها و بارها گوش میدادم و می نوشتم تا بلاخره پیدا کردم که نشتی ذهنم کجاس ، من سال های سال تو دفتری بودم که حقوق دیر به دیر میداد پول می آمد ولی حقوق کارمند رو نمی داد یا نصفش رو میداد و شروع کردم به ساختن باورها جدید که من فقط نقد کار می کنم و این باور زمانی قویتر شد که آقای رضاعطارروشن گفتن که مثل شما قبل از اینکه دوره ای شروع بشه پول می گرفتن و ثبت نام می کردن و بعد تو تلگرام فایل می فرستادن برای شاگردهاشون، گفتم وقتی استاد تونسته آقای عطارروشن تونسته پس منم میخوام، وقتی من دوره ثبت نام میکنم قبل کلاس نقد هزینه اش رو دادم بعد رفتم سرکلاس پس میشه و منم میخوام تجربه اش کنم و شروع کردم با کسایی که میخواستن باهاشون همکاری کنم بعد صحبت و توافق عددی می گفتم من نقد کار می کنم اکثرا قبول می کردن و گاهی شرکت ها قبول نمی کنن که 50 درصد قبل شروع کار و 50 درصد بعد از اتمام کار می گیرم .
* به لطف رب الاربابم به آزادی مکانی و زمانی رسیدم من هرجایی دلم میخواد میرم، هرموقع دلم بخواد میخوابم، بیدار می شم، میرم بیرون ،میرم مهمانی و تفریح پروژه و کارم همراهم هست . هم کیف می کنم و لذت می برم هم پروژه هام رو انجام میدم ، درآمدم ظرف این 3 سال از صفر کلوین خدا رو هزاران بار شکر رسیده به ماهی چند ده میلیون تومان که براحتی می تونم اجاره خونه ام رو بدم ،هزینه های روزمره ام رو انجام بدم، پس انداز داشته باشم و ……. ) و باور دارم با روند تکاملی که دارم طی می کنم خیلی زود به آزادی مالی هم میرسم.
امروز که دارم می نویسم 3 سال از اون روز می گذره خیلی سخت بود خیلی ولی خودم و زندگیم رو سپرده بودم به خدایی که من رو آفریده بود ، از یه دختری توی یه شهر کوچیک بزرگ کرده بود رشدش داده بود و آورده بود تو بزرگترین شهر کشورش ،به خودم گفتم میشه ( گاهی تو این مسیر من حتی غذایی برای خوردن نداشتم ولی حالم خوب بود چون سقفی بالاسرم بود ،کاری داشتم انجام بدم تختی داشتم روش بخوابم و بخاطرشون خدا رو شکر می کردم ،و چالش هایی که هر روز که من بزرگتر می شدم اونا هم شکل شون تغییر می کرد و منو به چالش می کشوند ،2 سال قبل برای رهن خونه ام به مشکل خوردم و برای 20 میلیون به هر دری زدم نشد
زنگ های صابخونه از یکطرف و ناتوانی من برای بدست آوردن اون پول از طرف دیگه خیلی خیلی حالم رو بد کرده بود تو اون شرایط نشستم و نوشتم چکار می کردم بهتر بود و مسیری که خدا هدایتم کردم بی نظیر بود و تو اون لحظه به خدا و خودم گفتم این چشم ها فقط و فقط باید از ذوق و خوشحالی اینجوری قرمز بشه ،دریا یه روز این عددها میشه پول خورد حسابت و یه عکس گرفتم که هنوز بکگراند گوشیم هست و هر موقع گوشیم رو روشن می کنم یاد عهد خودم و خدای خودم می افتم .
سال قبل رهن خونه ام 2 برابر شد و مجبور شدم خونه ام رو جابجا کنم ولی خدا دستی از دست هاش رو آورد تو زندگیم که براحتی و براحتی تونستم یه خونه بهتر بزرگتر بگیرم با قیمت کمتر حتی اون با اینکه شناخت زیادی از من نداشت همون موقع قرارداد با صحبخونه جدیدم 90 میلیون زد به حساب صاحبخونه ام ( چون من هنوز خونه ام رو تحویل نداده بودم و پول خودم دست صاحبخونه قبلیم بود ) و من فقط اون لحظه به زور جلوی اشکام رو گرفته بودم که توی اون جمع گریه نکنم و توی دلم خدا رو شکر میکردم )و تو این خونه چه روزهایی رو تجربه کردم به لطف ایزد منان .
بعد از این داستان طولانی برسیم به اصل موضوع که سوال من بود که وقتی استاد میگه درخواستت رو به خدا بگو و بعد واگذار کن یعنی چی؟ چیکار باید بکنم ؟
خب من هر چی از خدا می خواستم هربار نیازی داشتم یا بهش فکر می کردم می گفتم خدایا من این رو می خوام و تو باید به من بدیش چطور نمی دونم تو میدونی .گاهی همون موقع بهم جواب میداد ( این تو کارم خیلی خیلی پیش می آمد و میاد یه کاری رو میخوام انجام بدم دنبال یه روش یا مسیر راحت ترم که سریعتر اون کار رو انجام بدم و خیلی خیلی زود شاید بعد 4-5 دقیقه بهم یه راهی نشون میده که خودم شگفت زده میشم و از انجامش ذوق می کنم )
میخوام بگم تو چیزهای کوچیک خیلی زود بهم جواب میده مثلا هفته قبل مهمان داشتم دوست داشتم یه دسر درست کنم چون من قند و شرینی جات نمی خورم ،کلا تو خونه ام قند و شکر نیست داشتم میرفتم لبنیاتی (تو لبنیاتی دیده بودم شیشه های بزرگ عسل داره )یهویی گفتم کاشکی الان میرفتم لبنیاتی از این عسل های کوچیک یکنفر داشته باشه تا فلان دسر رو درست کنم ، شاید باورتون نشه وقتی وارد شدم و رفتم جلو پیشخوان درخواست شیر بدم چشمم به یخچال شون خورد و دیدم یه ظرف دارن که عسل های تکنفره توش هست
من برحسب اینکه همیشه لبنیات سنتی میخرم یخچال شون رو هر بار می بینم برای مواد غذایی سنتی که میارن و اولین بار بود که این مدل عسل رو آورده بودن2 و با دیدن اون ظرف پر از عسل های یکنفره چشم هام از خوشحالی برق میزد و تو دلم کلی ذوق کردم 2تا گرفتم برا دسرم وقتی آمدم بیرون گفتم ببین دریا ببین تو خواستی و خدا بهت داد پس میشه فقط تو بخواه اونکه کریم اونکه قادره بهت میده و این در حالی بود که من از شهریور که خونه رو تمدید کرده بودم و باید تا 20 آبان مبلغ اضافه شده به رهن رو به صابخونه ام می دادم ، به خدا گفته بودم من میخوام به راحتی و آسونی رهن خونه رو بدم بدون اینکه دست به پس اندازم بزنم ( این رو هم از شما یادگرفته م که گفتین من برای خرید چیزی ، چیزی رو نمی فروشم ) ولی هر بار و هر روز اینو رو می گفتم و تکرار می کردم .منی که به کوب تو این 8 ماه دائم پروژه داشتم و گاهی تا صبح بیدار بودم عجیب این ماه کارم کم شد با خودم گفتم حتما حکمتی داره ، خدا میخواد استراحت کنم انرژی بگیرم برای پروژه های بزرگتر نگران نبودم و هر روز از وقتی بیدار می شدم تا موقع خواب همزمان فایل های آموزشی شما رو گوش میدادم ، کامنت ها رو میخوندم نقاشی میکردم رنگ آمیزی میکردم و حالم و خوب نگه می داشتم بلاخره روز پرداخت ودیعه خونه رسید ولی من چیزی جز پس اندازهایی که داشتم نداشتم یکم حالم بد شد ولی با خودم گفتم دریا حتما حکمتی داره حتما یه جایی گیری که نشده چطور اینو خواستی شد چطور اون شد اگه این نشده حتما یه چیزی هست با همون حال رفتم و کاری رو که باید انجام بدم دادم و واریزی رو انجام دادم و تو مسیر برگشتم به خودم گفتم تو از روز اول اینا رو خریدی برای امروز پس برای چی ناراحتی بلاخره میفهمی چرا اینبار چیزی که خواستی نشده صبر کن ، تا امروز این فایل رو دیدم گذاشتین بلافاصله دانلود کردم و شندیدم و باشنیدن چیزهایی که گفتین گریه ام گرفت که خدایا شکرت که همه جواب ها رو تو می دونی و تو هدایت می کنی ، استاد شما گفتین خدا خودش می دونه تو چی میخوای یه بار گفتی بسه و تمام، نیازی نیست هزار بار بهش بگی اون میدونه، من الان متوجه شدم که چه کردم با خودم هر روز تکرار اینکه من میخوام ودیعه خونه رو براحتی بدم از کجا نمیدونم تو میدونی هنوز باور ندارم که اونی که قادره تواناس صاحب گنج بی انتهای هستیه می تونه به من بده و باید هزار بار بهش یادآوری کنم و تو این مدت با اینکه می گفتم خدا ولی باز دست و پا میزدم به کسایی که از قبل ازشون طلب داشتم زنگ میزدم و میگفتم باید رهن خونه ام رو بدم و پولم و نیاز دارم ( شما تو ثروت 2 میگین که خدا تو قران میگه روی چیزی حساب نکنین ، من اردیبهشت ماه پروژه ای انجام دادم که همون موقع قرارداد با خودم گفت این رو ارز یا طلا میخرم برا رهن خونه چون مبلغ نسبتا زیادی بود ( من داشتم روی چیزی که هنوز مال من نبود و تو حسابم نبود حساب می کردم ) و هنوز اون پول به حساب من نیامده و این بار دومی بود که داشتم روی چیزی از قبل حساب می کردم و تهش بهش نمی رسیدم و کاری که میخواستم انجام بدم خراب می شد و امروز دوباره فهمیدم خودم با دست خودم مسیرم رو پراز میخ های تیز و سنگ های تیز کردم ) تازه فهمیدم هر لحظه شرک ورزیدم ، با اینکه احساس می کردم حالم خوبه ولی نگرانی و دلواپسی پشت همه اینا بوده و خدا بهم نشون داد وقتی بهش هنوز باور قلبی نداری یعنی چی و تازه امروز با حرف شما متوجه شدم رها کردن یعنی چی اعتماد بی قید و شرط به خداوند یعنی چی . من فکر می کردم باورم به خدا بیشتر از قبل شده در صورتی تو این مدت فقط شرک ورزیدم و بهش باور نداشتم و هر روز ازش می خواستم در صورتی که باید به وهابیتش به کریم بودنش اعتماد می کردم باید باورش می داشتم و رهاش می کردم تا میوه اش رو بچینم .
خدایا شکرت که این درس بزرگ رو بهم دادی اینکه روی هیچ چیز و هیچ کس نباید حساب کنم جز تو که همه چیز و همه کس من هستی .
من از توام و تو از من و تو من را خالق زندگی خودم آفریدی .شکر شکر شکر و هزاران بار شکر .
با سلام خدمت دوستان عزیز مهربان و استاد عزیز من مهربان و خانوم شایسته مهربان
استاد اینو باید بارها به خودم بگم وقتی همه چی خوبه سر جایش هست خب خوبه
اما موقعی گه با تضادی بر خورد میکنم اگه تنوستم ذهنو کنترول کنم سپاس گزاری کنم و شگر خدا رو جا بیارم اون لحظه مرد هستم مردی به سختی گار و دعوا و نمیدونم شبو روزش رو بهم بدوزه این مردی نیست مرد اونیه گه ذهنشو کنترول کنه حلا منم خدای نمیدوستم فگر میگردم این گارها مردیه اما خداوند دستشو آورد و اون سید بود
استاد عزیز و بچها منی گه نه سرمایه دارم نه خانواده پولداری نه طایفه پولداری نه جامعه مثبتی خدای من روی چی حساب کنم یعنی من هیچی ندارم بخام روش حساب کنم
ولی من راهی ندارم جز به خدا اعتماد کنم و عمل کنم بلاتر از سیاهی رنگی نیست گه فقط و فقط باید روی خدا حساب کنم سید منی گه 3 بار مردم زنده شدم و خدا وند بزرگ بهم شغل داد و ماشین داد و سلامتی داد و پول ت جیبی داد و رابطه من بهتر میشه چه داره گار میکنه این است گه کفتم خدایا من تا جای گه در توان دارم فقط میخام تا لحظه ای مرگم به تو توگل کنم هر جای از دستم در شد ت منو بیار ت مسیر من هیچ از خودم ندارم هر چی دادی ت دادی به من من مال این حرفها نیستم بخام حریف ذهنم بشم فقط ت
خب دوستان عزیز چقدر ذوق میگنم واقعان شگرش اشگم داره در میشه بخدا قسم من پول قهوه خوردن نداشتم اما حلا حداقل میتونم خرج روزانه رو در بیارم خدایااااااااااااااا بارها شگرت میکنم بعضی موقها اسلن نمیشه حرف بزنی فقط گریهای خوشحالی میرزی این اشگ ذوق است این اشگ اینه من از دل جهنم وارد بهشت و پراز سر سبزی شدم از گویر آمدم توی بهشت آیا نباید گریه کنم آیا نباید بگم خدایا شکرت هزار بار شگر
خیلی دوست دارم تجربه خودمو بگم گه چگونه آسون میکنه خدا برای اسونی ها با من همراه باشد
دوستان عزیز مهربان من توی اسنپ گار میکنم تا ساعت 3 بهد میرم توی آرایشگاه خب یعنی من هم دارم فراوانی هم. رابطه هم دارم دونیا رو میگردم هم دارم پول در میارم به این دید من دارم میبینم ولی توجهم روی شغلم است خب
من به خاطر. این احساس گم ارزشی نمیتوستم رابطه با خانومی بر قرار کنم خب دوستان اما استاد میگه هر چی میترسی برو توی دلش خدا باهته خدا 10 قدم از تو جلو تره برو توی دلش حلا اون اهلامی گه میشه بگو چشم خب من امروز با یه خانوم یه رابطه دوستی برقرار گردم دوستان عزیز این رابطه عمیق نیستا ولی همین گه تنوستم همین گه روی ترسم پا گذاشتم این اون چیزی هست گه واسه من مهمه حلا اون طرف باشه نباشه اختیار خودشو داره اما این ذوق من اینو باز تگرار میکنه چون رابطه خیلی مهمه توی هر زمینه چون ما انسان هستیم باید باهم حس خبی بدیم اما گلیدشو بای. بدیم خدا بگیم این خدا هست این کارها رو میکنه چون ممکن هست اون آدم با هر دلیلی بره و من باید آرامش خودمو حوض کنم خدایا شگرت بارها
خداوند سیتمش واسه من اینطوریه حلا درگ من اینجوری هستا و میدونم اگه آرامشم بهم بخوره یعنی من میفهم هر مشکلی پیش بیاد یخیه کسی رو نمیگرم
حلا توی گارم مسلن مشتری ندارم یا اون روز 50 هزار تومن گار گردم و بارها این اتفاق افتاده سیستم خدا اول امتحان میکنه ببینه شگر گزارش هستم ببینه چنت مرده حلاجم ببینه من چیگار میگنم و من میگم چی میگم خدایا جای شگرت رو باقی گذاشتی تو خدایا من به همین 50 تومن هم شگرت میگم میگم خدایا من چیزی ندارم بدم تو جز این گه صابت قدم باشم و شگرت بگم از این گه من دیگه توی سرما گرما ولو نیستم چقدر این حس قشنگیه
بعد دوستان وای خدای من میبینم از جای گه فکرشم نمیگنم یه پولی میاد یه رابطه شکل میگیره یه گام میرم بلا تر بعد میگم خدایا دس خش ت کارت خب بلدیا اول امتحان بهد پاداش شوخی میگنم باهش صحبت میگنم باهش میخندم میرقصم شهر میگم یعنی هر کسی منو ببینه میگه این دیونه هست ولی من میدونم چه گاری میکنه
استاد در مورد اون دوستت کفتی
حلا من شبیه این ماجرا رو دارم و اتفاق افتاد واسم ولی نه به پول زیاد
من یه مسافر سوار گردم این سویچ ماشین من در میشه از توی جا سویچی گذاشته بودمش روی کاپوت ماشین بعد حرکت کردم چقدر راه حداقل 9 کلیومتر راه آمدیم منی گه همیشه از جای گه سبقت میگرفتن میرفتم و سرعتم بلا بود اون روز من سمت شونه جاده میرفتم بعد سویچ میفته و به خانومه کفتم چیه کفت فقط من دیدم یه چی سیاهی بود بهد نگاه گردم دیدم وای سویچ نیست و اینجا یه آمد ذهن نجوا کنده گارش کنه چشامو بستم گفتم خدایا شگرت هر چی خیریه پیش میاد و من صبح گه بلند میشم از خاب میگم خدایا من سلامتی رابطه ثروت رو از تو میخام حلا هر چی خیریه پیش میاد و ماشین هم روشن من یک کلیومتر راه رفتم مسافرم توی ماشینم روشن حلا بغل جاده کنترول ظبط ماشین نمیدونم خیلی چیزا دیدم و سویچم دیدم و حداقل 500 تومن جنس دیدم و اسلن اشگم در شد کفتم خدایا من دیگه چی بگم والا آمدم این مسافرها گفتن ت چطوری ماشین رو گذاشتی رفتی نگفتی ما ماشینت رو میبریم کفتم من خدای دارم حواسش به همه چی هست دوستان این داستان ها زیاد برام اتفاق افتاده اما موقعی گه دارم باور میسازم این چیزا رو میبینم وقتی گار نمیکنم روی باورها انگار گورم اسلن هیچ چیز رو نمیبینم و دوستان یه نفری بهم گفت رفیق ت گیه سعید یه نفر دیگه از طرف من در شد گفت رفیق سعید خدا است و خیلی به خودم افتخار گردم خیلی دوستان عزیز مهربان چون خداوند همیشه آنلاین هست هر لحظه خیلی ازش سپاس کزارم خیلی دوستان از شما سپاس کزارم با کامنت های زیباتون از استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان خیلی از این دو آدم سپاس کزارم خیلی امید وارم فقط روی اصل گار کنیم تا جای در توان داریم پیش بریم
به نام خالق یگانه هستی همان خدایی که در هر لحظه ما را هدایت میکند
سلام و درود دارم استاد عزیزم و سلام و درود به خانم شایسته محترم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
از خداوند هدایت میخوام مثل همیشه که اون چیزی که باید نوشته بشه نوشته بشه و من تسلیم او ستم و سپاسگزارم که خلق خواستههای خودمون رو به خودمون داده سپاسگزارم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
سوال بسیار مهم این فایل:
دلیلش چیه ،بعضی وقتا کار خیلی روان و راحت پیش میره و چرا بعضی وقتا کارها خیلی سخت پیش میره؟
در مرحله اول که ما نمیتونیم گردن خدا بندازیم و بگیم که دا کار سخت کرده یا میخواد امتحانمون کنه؟!
خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد. تا شمار تکمیل کنید و تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده به بزرگی یاد کنید و باشد تا شکرگزار باشید
(سوره بقره -آیه 185)
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
میریم سر اصل مطلب:
میبینیم که در قرآن هم خداوند فرموده به پاس آنکه خداوند شما را هدایت کرده به بزرگی یاد کنید و گفته باشد که سپاسگزار باشید.
((تکلیف مهم هست که برای ما آسانی خلق بشه کی اینکه هدایتهای خداوند رو به بزرگی بپذیریم و یاد خداوند کنیم و دوم اینکه واقعاً سپاسگزاری خداوند رو به جا بیاریم در هر لحظه))
اول اینکه چیکار میتونیم بکنیم که در این فرکانس و در این احساس دریافت الهامات و هدایت خداوند قرار بگیریم؟!
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ باور های درست در مورد خداوند ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
خداوند قادر مطلقه
خداوند عالم مطلقه
خداوند به مسائل من آشناست و راه رو میدونه و میدونه و منو برای آسان شدن و با کیفیت شدن کار ها راه رو به من میگه و ایده میده
خداوند خالق و قدرت خلق زندگی خودم رو به خودم داده
خداوند خواستههای من را میدونه و راههای رسیدن به خواستههای من هم میدونه
خداوند هر لحظه داره هدایت میکنه و بینهایت طریق داره هدایت میکنه
خداوند لذت میبرد که من زندگی زیبایی داشته باشم
خداوند لذت میبرد که من به آسانی با لذت به خواستههایم برسم
خداوند میخواهد که فراوانی و خوشبختی در زندگیم باشد
(( خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درسته ))
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
اگر اینها رو بنویسم تکرار کنم و با خودم هی تکرار کنم نتیجهاش چی میشه نتیجه درستی که دارم انجام میدم نتیجهاش چی میشه؟ نتیجهاش این میشه که من اطمینان قلبی بالایی دارم اطمینان و ایمنی قلبی و آرامش قلبی و احساس خوبی دارم احساس درک بهتر از جهان دارم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
افرادی الهامات الهی را دریافت میکنند که نزدیک باشند به فرکانس خداوند!
کی ما نزدیکیم به فرکانس خداوند؟
زمانی که ما قلب آرامی داریم و احساس خوبی داریم ،موقعی که آرامش ذهنی داریم موقعی که احساس سپاسگزاری پ استیاق تو قلبمون خیلی زیاده
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
استاد در ارتباط از دید ذهن میخواستم که چندین بار این فایلو گوش بدم که این نزدیک به سومین بار هستش ه میخواستم فقط نظر بزارم و کامنت بنویسم اما دیدم نه برداشتی که کردم از این فایل این هستش که این فایل باید شخصی سازی بشه برای خودم
یعنی چی؟
یعنی این فایلو دانلود میکنم قسمتهایی که دقیقاً باورهای که شما گفتید در مورد خداوند رو روی تدوین صوتی قرار میدم و اونجاهایی که باید چندین بار تکرار بشه و در ذهن من هک بشه و تکرار بشه و تکرار بشه و تکرار بشه و به من احساس خوب بده حتی اگه بشه با صدای خودم این کارو انجام بدم فایل چندین و چندین و چندین هزار بار گوش بدم برای چی؟
چون خداوند برای من آسونی میخواد پس منم قدم بردارم قدم بردارم و ظرفم رو آماده کنم و اور لیاقت بسازم لیاقتم رو نشون بدم که من لایق این هستم که خدا با من هستش لیاقتم این هستم که خدا در هر لحظه داره به من کمک میکنه لیاقت خواستههای بزرگترو برای خودم بسازم چون ارزششو داره دارم گوش میدم شخصی سازی کنم ل همه فایلهای صوتی که تا الان برای خودم شخصیسازی کردم و روی باورهام تاثیر گذاشته در کنار اونها به این فایل هم چندین و چندین هزار بار گوش میدم این فایل برای یک بار گوش دادن یا حتی ده بار گوش دادن نیست بلکه برای چندین و چند بار مدام گوش داده بشه چرا ن باورها رو تاثیرگذاری میکنه مثل تمام فایلها ولی این فایل بسیار قلبم داره اشاره میده که حتماً این کارو انجام بده
چقدر زیباست که وقتی ما اینجا از خداوند یه چیزی رو میخوایم چه ناخودآگاه چه خودآگاه و اونو رها میکنیم چه در یک مسیر به صورت یک الهام چه در یک اشاره چه شرایط چه حتی به عنوان یک هدایتی که شاید خودمون نمیدانیم مثل این فایل خدا داره به ما میگه که این فایلو بردار و گوش بده چندین بار تا باورهای درستی برای تو ایجاد بشه تا رابطت با من درست بشه ((قدم برداشتن در مسیر بهبودی و طرف خودم را انجام بدم))
بینهایت از شما متشکرم استاد عزیزم من چندین و چند بار این فایل باید گوش بدم و با عشق دانلودش کردم میرم برای انجام این کار پاسگزارم بابت تمام اتفاقها و هدایتهایی که تا الان انجام شد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خدا رو 100 هزار مرتبه شکر میکنم خدای قلب تو هم سپاسگزارم که به شما این الهامو داده که تبدیل به فایل کنید من بینهایت تحسینتون میکنم و ازتون سپاسگزارم
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خداجو و خداباور در این مکان الهی .
استاد امروز یک حسی بهم گفت حتما فایل جدید گذاشتید و وقتی میبینم تعداد دیدگاها ها صفره دیگه میفهمم که اره واقعا خودشه . امروز به قمری تولدم هست و از دیروز اینا یک نشونه اومد که در قلبم بیشتر احساسش کردم اون عشق الهی که فکر کنم عاشق همه ماست ولی ما از یادش غافلیم . دوست داشتم بیشتر بشناسمش که این فایل پاسخ سوالام بود . احساس سپاسگزاری و رضایت . . این حس راضی بودن در قلبم صدا داد . در دعا میخونیم راضیه بقضاءک . .. این هدایت که اولین بار از دهان شما و دوستان این سایت شنیدم .کم کم دارم میفهمم و بهش اطمینان میکنم . میدونید انگار باید نتایج رو با اون هدایتی که شدی مقایسه کنی و بعد قطعات پازل رو درک میکنی که چه قدر زیبا میچینه . من امتحان کردم مثلا همین صبح گفتم یه نشونه ببینم برای اینکه چه ورزشی کنم برای کمر درد و ورزش عضلات صورت . مطمءن بودم که مثل هممممیشه نشونه ها میاد . خیلی سریع دیدم همسرم داره خمیازه میکشه فهمیدم خودشه این یک ورزش . بعد بدون اینکه از نیت من با خبر باشه دیدم روی زمین همین طور که دراز کشیده داره پاهاش رو به داخل شکم جمع میکنه و حرکت دوچرخه رو هم میزنه !! اینم بعدی برای کمر خدا یا شکرت . .. همین طور پشت سر هم داشت جواب میداد . پسر کوچکم اومد گفت بگو بابا بابا .. اینم بعدی .. با شکلک های صورتش و حرکت دستهاش روی صورتم دقیق نشون داد چه کار باید کرد ایول خدا جونم عاشقتم . دوست دارم . سبحان الله . الان هم گفت بهم حرف پ پ و حرکات دیگه همین طور داره میرسه فقط ایمان میخواد و انجام دادن همین… الهی صد هزار مرتبه شکر .. میخوام بعد از یه عمر تازه بشناسم خدای مهربانم رو . میخوام رابطم رو باهاش خوب کنم . عاشقشم نه به اندازه اون، یک میلیاردم خدا که من رو دوست داره من هنوز نیستم . اون خیییییلی بهم لطف کرده رحمان و رحیم . من که فقط طلبکار بودم. ببخش منو خدای قشنگم . خدای مهربونم . میخوام بیشتر باهات باشم خودت یادم بنداز .
بگو که نگاه مىدارد شما را شب و روز از خداى بخشنده بلکه ایشانند از ذکر پروردگارشان روى گردانندگان _42 انبیا
تازه یک چیز دیگه باورتون نمیشه امروز مادرشوهرم برام پودر نارگیل اورد گفت برای کمر درد خوبه اصلا اون از کجا این حرف رو به زبون اورد ..
یعنی امروز مثل خیلی از روزهای دیگه کلی رزق مادی و معنوی وارد زندگیم شد خدا یا شکرت شکرت . من اصلا بیشتر باید فکر کنم و رمز گشایی کنم رابطه بین اتفاقات و احساسات رو . بیخود نمیگن یک ساعت تفکر از هزار سال عبادت برتره . . بازم میخوام بگم این حرف رو من فقط از مریم بانوی گل اولین بار شنیدم که ارتباط با خدا مهمترین رابطه ما در زندگیمونه . میدونید الان که دارم مینویسم میبینم که من که مثلا اهل دین و .. بودم حتتتما که این حرف رو از هزاران نفر دیگه هم شنیدم ولی چرا زنگ نخورده تو ذهنم .؟ ! چون فقط اونا حرف مفت زدن و عمل نکردن ولی کسی که حتی مقداری هم عمل کنه حرفش بیشتر به دل میشینه . من نمیدونم چطوری از شما و همه دوستانم که کامنا میذارن و دید وسیع تری به موضوعات دارن دیدگاه هاشون رو بیان میکنن و کلللی ازشون چیزی یاد گرفتم تشکر کنم . اول از خدای خودم ممنون و متشکرم که مت رو اورده اینجا .
من کلی مثال دارم بزنم برای آسون شدن با اسونی ها . یکی امسال برای کارم بود که با دنبال کردن نشونه ها رفتم و خدا من رو برد برای تدریس یک کلاس خلوت در یک مدرسه غیر انتفاعی نزدی خونه به راحتی و اسونی و اینکه بچه کوچکم هم با خودم میاد پیش دبستانی همون مدرسه و چی از این بهتر . خدارو صد هزااااار مرتبه شکر شکر شکر . اما میدونید من امسال آخرین سالی بود که با توجه به شرایطم میتونستم آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت کنم ولی نشونه هاش اومد که شرکت نکنم . خییییلی غیر منطقی بود ولی مطمءن بودم که گزینه بهتری برام سراغ داره بهش اطمینان کردم و بند رو بریدم . حتی تا آخرین لحظه شبی که اخرین مهلت ثبت نام بود هنوز هی میرفتم تو سایت .. یه بار هم استخاره انلاین کردم خوب نیومد . دیگه سپردم به خودش . درست میگفت من اصلا ادم استخدام و .. نبودم . یه مدت خودم برای خودم کار میکردم . ادم مدرسه شلوغ برای شروع کار نبودم . ادم گذاشتن بچه به مهد با گریه و.. نبودم . اصلا به خاطر بچه ها کارهای قبلیم رو کنار گذاشته بودم . به خاطر باورهای اشتباهی که داشتم . حالا فهمیدم که میشه خدا اگه برات درست کنه . پکیجش کااامله نقص نداره . حسبنا الله و نعم الوکیله . . پس بااااید بگم حسبی الله . خدا منو کااافیه . . ممنونتم مهربانترین . عزیزترین . هنوز مونده تا تو رو بشناسم . برای همه نعمت هایی که وارد زندگیم کردی شکر و سپاس و برای همه اشتباهاتی که رفتم سراغ بقیه منو ببخش . برای همه نابینایی هام که کور بودم و نعمت هام رو نمیدیدم منو ببخش . چشم و گوشم رو باز کن تا ببینمت و همیشه نزدیک بودنت رو با ایمان یقین کنم .
چقدرمن این فایل های توحیدی رو دوست دارم و وقتی میشنومچقدر احساساتی میشم.
از زمانی که خداروبهتر شناختم و واین احساس لیاقت رو درخودم به وجوداوردم که لایق دریافت نعمت ها و ثروت ها هستم دارم میبینم که چقدر چرخ های زندگیم داره رونتر پیش میره.
چقدر خدارودر تک تک لحظههای زندگیم در کنار خودم احساس میکنم.
صبح که از خواب بیدارمیشم تمام امورزندگیم رو به خدا میسپارم واین خداونده که بهم میگه الان برو مغازه که حسابی مشتری داری .
یا الان وقت جنس خریدن برا مغازه است الان به فلان مشتری زنگ بزن و بگو جنسات اماده است.ومن فقط یادگرفتم که بگم چشم و انجام میدم استاد دارم میبینم که چقدر درامدم بیشترشده .چقدر جنس مشتریام تغییرکرده چقدر راحت تر خرید میکنن .
اصلا استاد بزار اینو بگمدر طول روز من به بیشتر کدهایی که اول صبح نوشتم خیلی راحت میرسم واین هربار منو به سپاسگذاری بیشتر وامیداره.هربار منو ثابت قدمتر میکنه که باور من،خودم خالق شرایطم هستم رو تقویت کنه.
همه ی اینا زمانی بهتر ورونتر شد که من از درون به احساس لیاقت رسیدم اینکه من لایق الهامات هستم بهم انرژی فوق العاده ای میده وهمین باور باعث شده هربار به قلبم اعتمادکنم و نتایج بهتر بگیرم و هربار باور لایق بودن در من تقویت بشه.
استاد خدامیدونه چقدر لذت بردم از این فایل این روزها برای تمرکز بیشتر و ساختن برخی باورها شروع کردم به خواندن معنی قران و نمیدونیدکه این روزهادارم چه لذتی با خدا میبرم.
خدایا شکرت که در تماملحظات زندگی در کنار من هستی.
سلام
1>یجورایی در پاراگراف دوم استاد میگویید خداوند میخواید که تو ثروتمند شوی خداوند میخواهد اینو باید به عنوان سر رشته تمام باورهای نسب به خداوند داشت و اولینش و مهم ترینش اینه بدونی که تنها رفیق تو تنها کسی که اونقدر قدرت داره که تورو میتونه به هرانچیزی که حتی هیچ وقت فکرشم نمیکردی برسونه فقط و فقط خداونده و این هم باید بدونی خداوند از همه به تو نزدیک تره و این باور چقدر به ما احساس خوبی میده چقدر احساس ارامش میده چقدر ما این باور رو داشته باشیم میتونم کارهای بزرگتری بدون هیچ ترسی انجام بدیم این رو باید در اصل و اساس باورهای خودت بزاری تا بعد بتونی باورهای دیگه رو شکل بدی در کنار همون جورایی این باور فرمانده گردان این باورهایی کوچیک ترشه به عنوان یک سرباز
2. که به تو فزونی بدهد پس برمیگردیم به همون باور فرمانده هه که میگه خدا مثل یه رفیقه برات رفیق که بد تورو نمیخواد رفیق میخواد بشینه توی بنز تو وپز ماشینتو بده رفیق میخواد تو بری بالا بالاها البته رفیق خوب پس اینکه استاد میگه خداوند میخواهد تو به انچیزی که میخواهی برسی مثل همون دوستی هست که میخواد ما در زندگیمون موفق بشیم
3. اینو هم باید در نظر گرفت که تو وقتی اون رفیق یعنی خدارو در وجه مثبتش داری وقتی که تو ارامی تو حالت خوبه تو داری به جلوت فکرو در حال خودت زندگی میکنی و لذت میبری نه وقتی که نا ارامی و استرس و اضطراب داری نهههه نه اون موقع خدا نیست یجورایی هست ولی اون خدای که تو میخوای به خوبی ببره تورو نیست خدایی هست تورو به سمت بدی میبره یجورایی تو بهش گفتی من این مسیر بد رو میخوام با حال بدت و با ناآرامی خودت
4.
5. ما اول باید باورهای توحیدی درست و بجا و خوب رو در ذهنمون شکل بدیم و بعد ازش استفاده کنیم در عمل بعد نتایج هی میاد و هی باور ما قوی تر میشه هی میاد هی قوی تر میشه و هی اون ارامشه و حس خوبه درون ما پایه هاش قوی تر شکل میگیره و بهترو مستحکم تر میشه و این میشود زیبایی زندگی ما در این بازه زمانی جهان برای فقط من فقط من
6. من باید اول خودم در اون فرکانس توحیدی قرار بدم اول درست کنم اون فرکانس تا برسم به اون جذابیت زندگی که در اون مدار خداگونه هست یجورایی خودمو اماده کنم برای گرفتن الهامات و چیزا درست و اتفاقات به موقع و بعد میاد خودش خودش راه درست میاد خودشچیزای به موقع که مارو پیشرفت بده میاد کافیه من خودمو تنظیم کنم با اون ها
7. خدایا من تمام سعیم رو میکنم که در مسیر درست مسیر توحیدی قرار بگیرم و توی خداوند همیشه من رو هدایت کن به بهترین مسیر ها به بهترین الهامات به درست ترین پاک ترین و سریع ترین و راحت ترین راه تا من باورم قوی تر بشه و بیشتر فرکانس و مدارم بره بالاتر
8. چرا من باید بری هرچیزی بجنگم چرا باید برای رسیدن به خواستم سختی بکشم عذاب بکشم اذیت بشم من میخوام مسیرم راحت باشه اروم باشه سریع باشه و در نهایت نتیجش هم بزرگتر و بهتر باشه من از خداوند زیاد میخوام چون من بندگیشو میکنم و اون هم به من میدهد هر انچه که میخواهم
9. خدایا من طاقت سختی ندارم و اصلا هم نمیطلبمش من میخوام همچیز نرم و راحت و ارام و زیبا پیش بره من این رو میخوام
10. چرا من بجای اینکه توی مسیر زندگیم سختی بکشم زجر بکشم گریه کنم خستگی بکشم و ناامیدی رو تجربه کنم و در نهایت به چیزی برسم که در اخر سر هم منو خوشحال نخواهد کرد که تهش بگم همین همش همین بود بیام بجاش سوت زنان در اون جاده جنگلیه با عشق مسیرمو طی نکنم و خوشحال نباشم چرا؟ پس من گزینه دومیه رو میخوام
11. هرچی احساس بدی داشته باشی هرچی سختی بکشی هرچی صبر نداشته هرچی نتونی ذهنتو کنترل کنی هرچی ذهنتو تربیت نکنی که زیبایی هارو ببینه و بجاش بدی هارو ببینه توکمتر دریافت الهامات و دستان زیبا و بینهات خداوند شامل تو میشود
12. کار میکنی میبینی و به خودت میگی و تکرار میکنی انجام میدی میاد به خودت میگیو تکرار میکنی هی انجام میدی همینو هی هی هی و اونوقت میرسه زمانی که تو ارده میکنی و میشود و این هست زیبایی جهان خداوند
13. میخوام به درجه ای به حدی برسم به موقعیتی برسم که همه چیز برای من ساده رخ بدهد برای من زیبا رخ بدهد من میخوام اسان بشم برای اسانی ها من نمیخوام سخت بشم برای سختی ها
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان
به به عجب فایلی بود
واقعا با شنیدن این فایل بار دیگ بهم ثابت شد که اصن لازم نیس زور بزنیم و تقلا کنیم.
بزارید براتون چند مثال بزنم.من دو سال پیش میخواستم برم سربازی و به شدت میترسیدم از خدمت جوری که حاضر بودم هر سختی تحمل کنم ولی اینو بپیچونم.اخه از شهر ما هم احتمال اینکه بیفتی جای دور و بد خیلی زیاد بود دیگ شرایط جوری رقم خورد که دیگ چاره ای جز رفتن نبود همونجا که دیگ آدم میگ من تسلیمم دیگ زورم نمیرسه گفتم باشه هرکاری میشه بشه خدا دیگ من ضعیفم در مقابل تو
باورتون نمیشه به طرز معجزه آسایی بابام بازنشسته شد و با پولی ک بهش دادن کمک شد تهران خونه خریدیم و چند ماهی اومدیم تهران و من این ایده بهم الهام شد که تهران امریه زیاد میگیرن چند جا درخواست بده.منم درخواست دادم ولی چون مدرکم پیام نور بود زیاد امیدی نداشتم که رفتم مصاحبه و شانس ما اصن سوالی نبود و هر بیس نفر رو گرفتن
افتادم یکی از بهترین ادارات دولتی به صورت اداری
با احترام و…
جوری که تمام فامیل و مردمی که میومدن اونجا میگفتن چه پارتی ای داشتی تو ک سربازی افتادی اینجا.از بدترین شرایط افتادم تو بهترین شرایط جوری که پنج شنبه جمعه تعطیل بودم کارم راحت بود کارمندی بود و…
اونجا آسون ترین کار رو بین بچه ها داشتم و از هر لحاظ عالی بود.منی که تو خونمون به خاطر شلوغی و… نمیتونستم بخونم و به کارام برسم اینجوری تنها شدم تا با آرامش به اهدافم فک کنم
مرحله بعد که هی زور میزدم تغییر شخصی بود ک باهاش تو رابطه عاطفی بودم
دیگ یه روز بعد امتحان کردن همه راه ها و تغییر نکردن این فرد گفتم خدایا من نه میتونم جدا بشم نه میتونم اینجوری ادامه بدم واقعا دیگ نمیتونم خودت یکاریش بکن
واقعا تسلیم بودم چون دیگ توان ادامه داشتن نداشتم
بعد چند ماه زور زدن و تقلا و تلاش و بی نتیجه موندن یه روز صبح پاشدم خودش گف دیگ نمیخوام ادامه بدم و چند تا بهونه آورد با اینکه تا قبل اون هیچ نشونه ای نبود
و بدون هیچ تلاشی از سوی من خدا درخواست منو قبول کرد
ولی ما زود یادمون میره حتی با اینکه خواسته خودمون بوده بعضی وقتا ناراحت میشیم
خدا میگ تو رابطه عالی میخوای خب اول باید این رابطه تموم بشه دیگ خواسته خودته
واقعا وقتی به اتفاقاتی زندگیم تا الان نگاه میکنم میبینم درصد موفقیت هایی ک با زور زدن خودم بوده خیلیییی کمتر از اونایی بوده ک یهویی و خود خدا آورده
اصن اگ با زور زدن و جنگیدن به دست بیاد حال نمیده میدونید میگی این همه زور زدم همین ؟ ارزش نداش اصن
ولی وقتی لذت میبری و بشکن میزنی و به دست میاری خیلی حال میده.من چون از اول خیلی تو این حوزه موفقیت و تلاش و..بودم خیلی زور زدم ولی انقد جنگیدنام فایده نداشته و وقتی آروم بودم و تسلیم جواب گفته شده که از تموم گوشت و پوست و استخوان به این حرف استاد میرسم که اگ داری لذت میبری و احساست خوبه ینی در مسیر درستی
و این حرف که تو مسیر گفته میشه راه ها باز میشه نمیتونی تو اتفاقات رو پیش بینی کنی و برنامه ریزی کنی
تو فقط احساست خوب باشه اون حواسش بهت هست مگ تا حالا نبوده؟
فقط کافیه به معجزات زندگیمون فک کنیم
به قول قرآن دوستان و بندگان خدا نه ترسی دارند و نه غمی
اگ فقط بتونیم به همین یه جمله عمل کنیم دنیامون عوض میشه ولی آخ که چه کار سختیه
روزی هزار بار تا غم میاد میگم ببین اگ غمگین بشی از مسیر درست خارج شدیاااا
هر موقع احساسمون بد بشه و بترسیم و نگران باشیم ینی از مسیر درست خارج شدیم
خودش گفته دیگ پس به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا میکند تا راضی شوی.دیگ چی میخوای؟
فقط کافیه به مساعل یه جور دیگ نگاه کنیم.اگ بتونیم هر چیزی زیباست به قول استاد حتی اگ ورشکست هم بشیم خیلیم بد نیس یه راه دیگ ک میشه دوباره بلند شد رو پیدا میکنیم و کلی تجربه جدید پیدا میکنیم و…
البته که اگ رو خودمون کار کنیم هیچ وقت اتفاق نمیفته
واقعا خدایا شکرت برای این قوانین زیبا
خدایا شکرت که مارو تو زمانی خلق کردی که استاد عباس منش هست.
سلام و دورود بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
سلام بر دوستان هم فرکانسی و هم مداری و همراه در این سایت بزرگ به وسعت جهان
خدا رو شکر و بسیار سپاسگزارم از اینکه قسمتم امروز این فایل سراسر درس و نکته ناب رو ببینم
از استاد عزیزم هم بسیار سپاسگزارم که آگاهی های ما رو با این فایلها بیشتر و بهتر میکند
دیشب به خاطر یک خبر بد که شنیدم کمی اعصابم بهم ریخت که همین باعث شد سردرد هم بگیرم البته از همون لحظه از گوینده خبر خواستم ادامه نده و در موردش صحبت نکنیم ولی خب تا امروز عصری که اومدم تو سایت و کامنت میخوندم بهتر شدم تا اینکه هدایت شدم این فایل رو ببینم که سیداحمد قانون رو رعایت کن احساس خوب=اتفاق خوب
من کلا شخصی هستم که با سختی بزرگ شدم و در واقع یجورایی خودم آماده کردم که تاب آوری داشته باشم البته شغلی هم که در اون هستم شغل سخت و در واقع همون آماده بودن برای تاب آوری است ولی خب به قول استاد هر وقت که به خدا توکل کردم و تسلیم شدم خیلی راحت و آسان کارم انجام شده است و موقع گوش کردن فایل یاد این داستان خودم افتادم که در زیر شرح میدهم البته خبر خوب برای خودم اینه که دارم روی خودم و باورهام کار میکنم که باورهای اشتباه رو تغییر بدم
داستان من: من اصالتاً بچه یکی از روستاهای استان مرکزی بنام روستای هفته هستم شهر شهباز توابع شازند نزدیک اراک، بعد از استخدامم در کار کارمندی فعلیم حدود 9سال در تهران و 6سال در مریوان بودم و تقریبا 15 سال از شهر خودم دور بودم خیلی دوست داشتم که پیش خانواده و در شهر اراک باشم به خاطر همین از شهر زیبای مریوان انتقالی گرفتم برای اراک ولی در همون سال اول به خاطر شرایط کاری از رفتن به اراک پشیون شدم و چون قبلا در تهران بودم و شرایط کاری خوبی داشتم تقاضا دادم که به تهران منتقل شوم ولی هر بار تقاضا میدادم به دلایلی با تقاضای من مخالفت میشد، پیش آدمهای مختلفی که به قول معروف خیلی گردن کلفت بودند و راحت میتونستند کار رو انجام بدن رفتم هر آشنایی داشتم هر پارتی که میدونستم از دستش کار بر میاد پیششون رفتم و باهاشون صحبت میکردم و همشون هم قول میدادند که انجام بدهند ولی انجام نمیشد یا رئیس بالا سری رئیس اصلی قبول نمیکرد یا تهران قبول نمیکرد یا رئییس مستقیمم قبول نمیکرد اوایلش که همسرم مخالف بود ولی وقتی شرایط منو میدید و متوجه شد که تهران بهتر هست برام همسر عزیزم هم موافق بود و همسرم خانواده همسرم هر کسی رو که میشناختند باهاش صحبت کردند خلاصه این روند 6سال ادامه داشت همش به این و اون متوسل میشدیم یا به آدمایی که میشناختیم یا به سفارشاتی که دل خوش کرده بودیم توکلمون هم به خدا بود ولی چه توکلی فقط زبانی
تا اینکه بعد از 6سال دیگه خسته شدم و دیگه واقعا هم خودم هم همسر جانم از این وضعیت خسته شدیم و واقعا تسلیم شدیم و به خود خود خدواند سپردیم و از ته دل و با عمق وجودمون از خدای رب العالمین خواستیم که خودش کارها درست کنه و وقتی به خودش سپردیم وقتی واقعا تسلیم شدیم دقیقا شاید باورتون نشه کار من شاید کمتر از یک ماه درست شد و من خیلی راحت و آسون که همکارها باورشون نمیشد به محل کار فعلیم در تهران منتقل شدم کاری که 6سال دنبالش بودم به تمام آدمهای مختلف متوسل شدم 6سال رو با سختی پشت سر گذاشتم که اگه از همون اول من تسلیم خدا بودم کارم راحت و آسون درست میشد ولی چون قانون کائنات رو نمیدونستم و رعایت نمیکردم آدمها رو بیشتر از خدا قدرت میدادم کار رو برای خودم سخت کردم
الان که استاد عزیز این قانون رو برامون توضیح داد من یاد این داستانم افتادم که واقعا درست هست نیازی نیست که سختی بکشی فقط باید تسلیم باشی که خیلی راحت چرخ زندگی رو خداوند برامون روغن کاری کنه و همه چیز آسون انجام میشه
خدا رو سپاسگزارم و هدایت هر ثانیه ذهن و قلب و گفتار و رفتارم رو به خدا سپردم
خداجونم من چیزی نمیدونم خودت بهم بگو چکار کنم
بنام الله
سلام استاد عزیز و دوستان عزیزم
در مورد این فایل من تجربه ای دارم که مربوط به همین چند روزه
اولیش اینه که من جایی که زندگی میکنم اینترنت وای فای نداشت مجبور بودم از اینترنت همراه گوشی استفاده کنم که خیلی سرعتش پایین بود از همون موقع که سایت استاد رو هم به زور باز میکرد به جای غر زدن گفتم خدایا من اینترنت پرسرعت میخوام هدایتم کن حالا بعد چند ماه چی شد
از شرکت شاتل اومدن ساختمان مارو به عنوان نمونه کار و تبلیغاتی ، کل ساختمان را اینترنت فیبر نوری کشیدن و همه چی رایگان ، سیم کشی فیبر نوری رایگان، مودم رایگان، اینترنت رایگان خلاصه هنوز که هنوزه فکر میکنم ایمانم خیلی قوی تر میشه میگم خدایا وقتی ما با ایمان و حس خوب و تو آرامش خواستمونو میگیم مهم نیست به چه روشی ولی قطعا اون خواسته میاد واقعا این کارو صدرصد خدا برام انجام داد و اونم به این سادگی
مورد دیگه چند روزی بود از خدا هدایت میخواستم مدام یه چیزی تو وجودم میگفت رمز پیشرفتت اینه سپاسگزار باشی و رفتم یه تخته وایت برد گرفتم هر لحظه هر چیزی که حس خوب و سپاسگزاری بهم میده مینویسم خیلی اتفاقات خوبی دارم تجربه میکنم و جالب اینه که دقیقا خیلی از موضوعاتی که استاد تو این فایل گفتن تو این چند روز نوشتم مثلا نوشته بودم مرور دوباره دوره احساس لیاقت، سپاسگزاری هر صب و شب، اول وایت برد نوشته بودم خدایا فقط تو را میپرستم و فقط از تو یاری میجویم مرا هدایت کن به راه راست، یا نوشته بودم خدایا میدانم که هر لحظه با منی و هدایتم میکنی
رد پای هدایت خدا رو تو این چند روز خیلی بیشتر حس میکنم چون که ظرفمو بزرگ کردم و به فرکانس خدا نزدیکتر شدم و این فایل هم در راستای هدایت خدا بود برام بصورت واضح
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم که همیشه دست خداوند بودی تو زندگیم برام و حرف خداوند رو زدی من خیلی با فایل های شما هدایت گرفتم از خداوند برای شما از همه چی عالیترینشو میخوام
به نام خدایی که بوده، هست و خواهد بود.
او که اول است و آخر.
او که میدهد و میدهد.
استاد جانم، نور چشمم سلام
استاد جان، کلماتت همچون مرهمی بر قلبم است.
نگاهت نافذ و گیراست و هر جمله ات مانند تیری از کمان کشیده شده و بر قلب حقیقت جوی مان مینشیند.
حقیقتی که اینجا میشنوم برایم مناسب ترین، هماهنگ ترین و هم فرکانس ترین است.
استاد جانم، از شما بسیار سپاسگزام که حرف هایی که قرار بود با خودت بزنی را جلوی دوربین میزنی، سپاسگزارم که حرف هایی که هزاران بار در خلوتت زدی را با صدای بلند و جلوی دوربینت زدی.
ادیت کردی و برای ما هم فرستادی.
احساس میکنم، مانند کودکی هستم که در حال آماده شدن برای مدرسه رفتن است.
احساس میکنم برگ جدیدی در دفتر زندگی ام که با این سایت و آگاهی هایش در ارتباط هست، در حال رقم خوردن است.
لذا پیشاپیش سپاسگزارم و از خداوند میخواهم مرا در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دهد. مثل همیشه.
ساعت حوالی هفت صبح مثل هر روز سایت را باز کردم و دیدم فایلی با محوریت خداوند در قاب اصلی سایت هست و استادم در فضایی شبیه آسمان این فایل را ضبط کرده است. بی صبرانه بدون هدفون شروع به گوش کردن کردم و فرکانس اول صبحم را روی فرکانس خداوند تنظیم کردم.
اما بعد از روتین هر روزهام، دوبار آگاهی های این فایل را سر کشیدم.
استاد جان برای خودتان فایل ضبط میکنید لذا از شما اجازه میخواهم برایم خودم بنویسم.
و راه را بر خودم آسان و راحت کنم.
بارها کلمه ی خداوند در این فایل آمده است. انگار فایلی با مفهموم « رابطه ی ما با انرژیای به نام خدا» دوباره ضبط شده است.
اما بگذارید از میان تمام نکات میلیون دلاری این فایل این جمله را برای خودم هایلایت کنم.
« میشود تفکری داشت بر این مبنا که زندگی من آنقدر راحت و روان است که نیاز ندارم تمرکزم را روی «تاب آوری» بگذارم، آنقدر خودم را در فرکانس خداوند قرار میدهم که از همواری هدایت های خداوندم بهره مند شده و همیشه در مسیر راحت و آسان و شیرین باشم. زیرا خداوند لذت میبرد و از من مشتاق تر است برای سعادتمندی، ثروتمندی و خوشبختی من و منِ بهاره فقط کارم کنترل ذهن است و به واسطه ی این تقوا، به خودم می آیم، میبینم مدت هاست روی شانهی خداوند نشستم و همانطور که سوت میزنم از دره ها و کوه های و مسیرهای زندگی رد میشوم.»
«از این بگذریم که خداوند حافظ مال و جان من است، زیباتر اینکه، همان خدایی که مال و جانم را عطا نموده است خودش همممم محافظت میکند. خودش هم مدیریت میکند تازه خودش هم چندین برابرش میکند.»
«آری باید افتخار کنم به تنبل بودنم در کنار خدا، باید بدانم در این دنیا فقط من هستم و او. تمام کارها با او، عشق و حالش و سواری بر شانهی او با من»
باید به این تقسیم کار افتخار کنم.
باید وقتی به من میگویند« بهار بخدا خیلی خوش شانسی، عالم و آدم برای تو کار میکنند.» با افتخار و احساس لیاقت به خودم بگویم «بلله»
مگر خدا من را در بهشت خلق نکرد، در جایی پر از فراوانی، پر از احترام، پر از باغ هایی که از زیر شان چشمه ها، جوشان است. خوب به همین دلیل ساده من لایق بهشتم.
من لایق تعظیم فرشتگان هستم.
من لایق زوج بهشتیام هستم.
من لایق اینم در جایی زندگی کنم که به محض اراده همه چیز برایم محیا شود.
بدون زاری، بدون گریه، بدون هزاران بار گفتن
با « کن، فیکون »
بارها از آسانی ها شک کردم، بارها گفتم مگر من چه کردم که لایق این احترام، این امتیاز ویژه باشم، چرا من در راحتی باشم، من ماشین داشته باشم، من یخچالم پر و پیمون باشد، من همسری آرام و رابطه ای عاشقانه داشته باشم، من بدون زحمت فیزیکی پول فراوان داشته باشم و خواهرم، مادرم، همکارم، همسایه ام و … نداشته باشند.
و همانجا با تو گوشی به راحتی تمام امکانات پودر شد و ریخت، باد شد و به هوا رفت.
ولی کم کم به خودم آمدم، تکاملی خودم را لایق احترام معلمانم دانستم، لایق دانستم که آنها برایم کار کنند و خواسته های مرا اجرا کنند. کم کم یاد گرفتم که هر کس جای درستش هست. کم کم یاد گرفتم که دنیا فقط برای من و به کام من کار میکند.
یاد گرفتم و هنوز در حال یادگیری هستم.
خدایم، استادم را خیر دهد که محصول احساس لیاقت را آماده کرد. این محصول مرا از پله ی دهم به پله ی هزارم آورد. انگار باید یک سری جملات را از زبان استادم از زبان هم دوره ای هایم میشنیدم.
استاد جان داستانی برایتان بگویم:« در جایی که کار میکنم، چندین معلم با تخصص های مختلف هستیم. بعضی روزها با بعضی معلم ها برخورد دارم و ممکن است با یک معلم حتی یکبار هم برخورد نکنم زیرا روزهای کاری مان شبیه هم نیست. به صورت معجزه آسایی تمام معلمان میگویند، امسال همکارها و محیط کاریِ عالیای داریم. به طرز معجزه آسایی در روزهایی که من هستم همه چیز آرام و لذت بخش و شاد پیش میرود. به طرز معجزه آسایی همه به فکر من و راحتی من هستند. اشپزمان برای من غذا کنار میگذارد، همکارم در نبودم از من طرفداری میکند و همه به فکر این هستند که آب تو دلم من تکان نخورد.»
در کامنت های قبلی ام نوشته ام، قشنگ میفهمم که مدارم عوض شده، اتفاقات تغییر کرده، آدم ها یا به کل تغییر کردند یا اینکه در مقابل من رفتار متفاوتی نشان میدهند.
استاد جان معلم های امسالم اصلا قابل مقایسه با معلمان سال اول کارم نیستند.
استاد جان
استاد جان
استاد جان
آنقدر چرخ زندگی ام همیشه روان است که گاهی از اینکه چرا با این روانی، کمی تندتر نمیچرخد شاکی میشوم!
هر سال برای خودم چکاب فرکانسی مینویسم زیرا این شیب ملایم پیشرفت گاها مرا گول میزند که داری در جا میزنی، داری به عقب میروی!
بعد به چکاب فرکانسی ام رجوع میکنم و بعد میبینم بله کجا بودم و کجا رسیدم!
اگر تکراری نشده بگویم:
هر روز درخواست هایم در ستاره قطبی تیک میخورد.
از یک کارمند تبدیل به یک کارآفرین شدم.
در استانبول ماشین تویوتایم را خریدم.
یک رابطه ی پر از آرامش و توحیدی خلق کردم.
تخفیف ها وارد زندگی ام میشوند.
به دبی، قبرس، گرجستان سفر کردم.
بیشتر شهرهای ترکیه را گشتم.
به راحتی و با عزت بودنِ خریدهای روزانه ام، از بدیهیات زندگی ام است.
یک قرون بدهکار نیستم.
به راحتی «نه» میگویم.
صاحب سبک شخصی ام هستم.
پول و ثروت و کار به دنبال من است.
به هیچ مکانی وابسته نیستم.
کارم دست خودم هست.
مشتریانم فقط از رضایت با من حرف میزنند.
بدون هیچ وسیله ای به استانبول مهاجرت کردم و الان روی تختخواب لوکس و بی نظیرم در حال تایپ این نوشته هستم.
استاد جان هنوز میتوانم از دستاوردهایم بنویسم.
اما بزرگترین دستاوردم هزاران بار سجدهی بندگی ام برای پروردگارم بوده، فارغ از اینکه در چه مکانی هستم برایش سجده میکنم. کنار دریای سیاه، تو پارک،تو اتاقم هر جا که دستور دهد برایش به خاک میافتم. پیشانی ام را به خاک میسایم و میگویم:
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم. مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت بفرما.
و آنگاه میبینم، تمام زمین و آسمانها و هر آنچه مابین آن است به دستور پروردگارم برای من به سجده میافتد.
والسلام.
سلام
چه متن زیبایی نوشتین احسنت بر شما. بهار جان کامنت شما را چندین بار خواندم، بهم کلی انرژی مثبت دادی.
جمله “بزرگترین دستاوردم هزاران بار سجدهی بندگی ام برای پروردگارم بوده، فارغ از اینکه در چه مکانی هستم برایش سجده میکنم. کنار دریای سیاه، تو پارک،تو اتاقم هر جا که دستور دهد برایش به خاک میافتم. پیشانی ام را به خاک میسایم و میگویم: تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم. مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت بفرما.
و آنگاه میبینم، تمام زمین و آسمانها و هر آنچه مابین آن است به دستور پروردگارم برای من به سجده میافتد.” را باید با طلا نوشت.
به نام خدایی که هر قدمی برمی دارم با توکل به اوست و هر قدمی می گذارم به اعتماد و هدایت او
درود بر استاد عزیزم و مریم جانم
استاد عزیز امروز با این فایل بی نظیرتون جواب خیلی از سوالات منو رو دادین و انگار این فایل
مختص من ضبط شده بود.
من دریا دختر لر از دیار چهار فصل و زیبای کهگیلویه و بویراحمدم.
من چون از همون دوران راهنمایی و دبیرستان بخاطر شرایط مالی خانواده دوست داشتم درآمد داشته باشم و از لحاظ مالی مستقل باشم بلافاصله بعد از گرفتن دیپلمم در یک شرکت نقشه برداری مشغول بکار شدم ،یکسال کارآموزی کردم و بعد از اون شروع به کار رو پروژه های کارتوگرافی ،بعد از یکسال بخاطر شرایط اون شرکت که به اهواز منتقل شده بود ، منی که حتی به اندازه یک روز از خانواده دور نشده بودم به اهواز مهاجرت کردم و 22 سال من در این شهر و اون شرکت کار کردم و از یه کارمند ساده بعد از 2 سال به مدیر بخش ارتقا پیدا کردم( اونم بخاطر اینکه من خیلی پیگیر بود و دوست داشتم از هر چیزی و هر کاری سردربیارم، برعکس سایر همکارانم )،شرایط درآمدی گاهی خوب بود و گاهی بد ولی خدا رو شکر نسبت به خیلی از دوستان و همسالانم درآمد خوبی داشتم در این مسیر اتفاقاتی افتاد که شرایط شرکت هر روز بد و بدتر می شد ولی من نمی خواستم قبول کنم
نمی تونستم به خدا توکل کنم ( اینکه شما همیشه میگین وقتی مسیری را اشتباه میرین خدا اول بهت گوشزد می کنه ،بعد با یه پس گردنی بهت میگه باز اگه گوش نکنی یه سنگ بزرگ بر میداره میزنه تو سرت شاید بفهمی ) من همه این ها آمد و نفهمیدم میدیدم ولی انگار کور و کر بودم می خواستم چیزی که در دست من نبود و برای من نبود براش بجنگم و درستش کنم ( تو این مسیر چندین بار از دفتر با حالت قهر رفتم ،حتی موقعیت هایی خیلی خیلی بهتر در شرکت های دیگه پیشنهاد دادن به من و من بخاطر همون شرک که داشتم و هدایت خدا رو در اون اتفاقات ندیدم نرفتم و بعد 1 هفته، 1 ماه بر می گشتم شرکت ) تا سال 96 باز دفتر به تهران نقل مکان کرد و از من درخواست کردن که
بیا تهران .اول من مقاومت خیلی شدید داشتم بخاطر باورهای اشتباهی که در مورد تهران و مردم تهران در ذهن من ساخته شده بود ( این را هم بگم که من از سال 95 با یکی از اساتید موفقیت آشنا شده بودم و یکی دوسالی بود داشتم روی خودم کار می کردم و از ی دریایی که خیلی سگ اخلاق بود تو کار و تو خانه و همیشه با همه در جنگ بود ، حتی خودش کم کم با خودش آشتی کرده بود و یاد گرفته بود که با خودش و دیگران در صلح باشه و تاحدودی آروم شده بودم و در این مسیر یک کوچ فردی داشتم که در مهاجرت من به تهران سهم بسزایی داشتن و واقعا دست خدا شدن که من الان تو یه کافه زیبا تو ی باغ بینظیر و زیبا کنار خونه ام بشینم و این کامنت رو بنوسیم.) بلاخره بعد از 3 ماه چلنج با کوچم قبول کردم با شرکت مذاکره کنم و نتیجه این شد که من 6 ماه بصورت آزمایشی 3 روز تهران باشم 3 روز اهواز و کلیه هزینه های رفت و برگشت و اقامت من هم بعده شرکت باشه ،بعد 6 ماه من تصمیم گرفتم که به تهران مهاجرت بکنم ( تو همون کلاس های موفقیت من با تندخوانی آشنا شده بودم و پیگیری کردم و همزمان با کار شرکت آموزش تندخوانی هم می دادم که دقیقا با مهاجرت من به تهران مصادف شده بود ) .
آمدن تهران برای من یکسری چالش ها رو هم به همراه داشت خب من در اهواز با خواهر و برادرهام زندگی می کردم و الان باید تنهایی از پس خودم و زندگیم بر می آمدم ( خونه ،وسایل ،اجاره و ده ها چالش دیگه ) و اوضاع شرکت هم روز به روز بدتر و بدتر می شد و من همه این چالش ها رو با تدریسم می گذروندم تا جایی که سال 98 با شروع اون بیماری جهانی مدارس و دانشگاه ها تعطیل شد و من عملا دیگه از تدریس درآمد چندانی نداشتم ( درآمد خیلی کم بصورت آنلاین بود) .فرودین که برای عید به شهر خودم بگشتم تا اردیبهشت بخاطر شرایط قرنطینه اونجا موندم اواخر اردیبهشت موقع برگشتن به تهران در اهواز به یار موفقیتم که در همون کلاس های موفقیت با هم همکلاسی بودیم سر زدم خب خیلی باهم صحبت می کردیم و بهم ایده میدادیم به من گفتن دریا استاد عباس منش رو
می شناسی گفتم خیلی کم پارسال که داشتیم می رفتیم تور هدفگذاری فلانی ازشون یه فایل داشت گذاشت باهم گوش دادیم تو سایت شون هم ثبت نام کردم ولی دیگه نرفتم سریزنم و پیگیری کنم گفت من مدتی هست فایل های رایگانش رو دانلود کردم و دارم گوش میدم بیا چندتا از فاییل هاش رو بدم اگه باهاش ارتباط برقرار کردی بیا مابقی رو بهت بدم یا خودت دانلود کن و اون روز بنظرم تولد دوباره من بود چون اون فایل ها رو بارها و بارها گوش دادم ( این رو هم بگم من و همکارم ها همیشه عادت داشتیم از سیر تا پیاز درد و غم و مشکلات مون رو سر صبحانه ،سر ناهار و تایم های آزادمون باهم در میون بذاریم، و بقولی سطل زباله هم بودیم . من از زمانی که دوره های موفقیت
رو شروع کردم و متوجه شده روی هر چیزی تمرکز کنی بیشتر از اون وارد زندگیت میشه و نباید سطل زباله دیگران باشی وقتی وارد دفتر می شدم بلافاصله بعد از روشن کردن سیستمم هدفون میذاشتم و فایل های دوره هایی که رفته بودم یا کتاب صوتی گوش میدادم و از اون حواشی فاصله گرفتم این روند رو هم موقعی که تهران آمدم ادامه دادم ) و این مسیر دانلود فایل های رایگان و گوش دادن هر روز و هر روز ادامه داشت و بلاخره ضربه نهایی و اون سنگ بزرگ رو خدا برداشت و با همه توانش کوبید تو سرم و من بعد از 20 سال از اون شرکت آمدم بیرون اونم با بدترین شرایط ( فکر کنین یه بچه 2 ساله رو بهتون دادن و شما 20 سال از همه چیز تون وقتی میگم همه چیز یعنی همه چیز ( آرامش ،خواب ،خانواده ،پول و درآمد ،تفریح ….) بگذرین و اون بچه بعد از 20 سال برگرده تو گوش شما بزنه این دردناکترین لحظه عمرم بعد از مرگ برادرم بود ، تا یک هفته فقط گریه می کردم و از خدا شاکی بود چرا ؟؟؟؟؟؟؟چرا ؟؟؟؟؟؟؟چرا ؟؟؟؟؟؟؟
یه روز بعد کلی گریه کردن آمدم تو سایت و نشانه من رو زدم و هدایت شدم به فایلی که شما توی اون در مورد تاکسی تون و دزدیده شدنش صحبت می کنین و گفتین به خدا گفتم اگه اون تاکسی پیدا هم بشه من دیگه باهاش کار نمی کنم ،چند بار اون فایل رو دیدم و انگار برای من یه زنگ بود که دیگه نباید برگردی به اون شرکت ( قبلا گفته بودم که چندین بار با دفتر به اختلاف خورده بودم از دفتر رفته بودم و دوباره برگشته بودم ) ولی این دفعه فرق کرد به چیزی که خدا از طریق شما بهم گفت گوش کردم و دیگه برنگشتم با اینکه درآمدم به صفر رسیده بود ولی گفتم دیگه بر نمی گردم یکسال مدیرعلامل اون شرکت تلاش کرد از هر دری وارد شد ولی گفتم دیگه نه و شروع کردم برای خودم کار کردن .درسته درآمدم صفر شده بود ولی یه احساسی بهم می گفت تو می تونی مگه تو همون دختری نبودی که هیچی نداشتی ولی خونه خریدی ،ماشین خریدی اینو اینو ….. بدست آوردی ( من حتی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدم رو حین کار گرفتم ، کارشناسیم رو 7 ترمه تمام کردم ارشدم و زودتر از خیلی از همکلاسی هام که وقت آزادتری داشتن دفاع کردم ( کار کردن و درس خوندن باهم خیلی سخته ولی من میخواستم ،خدا راهش رو بهم نشون داد ) همه اینا تو ذهنم پشت سر هم ردیف می شد.) من که کار نداشتم شروع کردم با دانلود فایل های رایگان بیشتر از سایت و خودم و بستم به آموزش ها که مهمترینش 3 برابرکردن درآمد بود ( آمدم نوشتم طبق چیزی که شما گفتن با اینکه درآمدم صفر بود یه عدد نوشتم و به خودم تعهد دادم ) و قدم بعدی باید کار پیدا می کردم من همه پل های پشت سرم و خراب کرده بودم که دیگه نخوام به عقب برگردم برای همین لیست شرکت های مشاور نقشه برداری رو در می آوردم و براشون رزومه می فرستادم ، تو کانال های تلگرامی که نقشه بردارها و شرکت ها بودن تک تک پیام میدادم و رزومه می فرستادم،باور داشتم که میشه و خدا تنهام نمیذاره یواش یواش سرکله نقشه بردارهایی که کارتوگراف می خواستن پیدا شد ( از این ناراحت نبودم یا خجالت نمی کشیدم که تو تا دیروز مدیر دفتر فلان مشاور برند تو کشور بودی حالا یه کارتوگراف ساده شدی ، نه گفتم مثل استاد عباس منش می خوام به آزادی مکانی زمانی و مالی برسم ( این رو هزاران بار نوشتم هزاران هزار بار با خودم تکرار کردم و می کنم هنوز )
یواش یواش پروژه های کوچیک رو شروع کردم و خدا رو هزار بار شکر هر روز بهتر و بهتر شد و روند تکاملیم طی شد و پروژه های بزرگتر ، با قیمت های بزرگتر و تو این مسیر هر بار با چالشی برخورد می کردم می گفتم چه باوری بسازم که بهتر بشه بارها شده بود پروژه تمام شده بود و تحویل گرفته بودن و هنوز صورت وضعیت من پاس نشده بود و باید صدبار زنگ میزدم تا بتونم پول رو بگیرم ( تو فایل هایی که شما بعنوان الگوهای زندگی گذاشتین ، بارها و بارها گوش میدادم و می نوشتم تا بلاخره پیدا کردم که نشتی ذهنم کجاس ، من سال های سال تو دفتری بودم که حقوق دیر به دیر میداد پول می آمد ولی حقوق کارمند رو نمی داد یا نصفش رو میداد و شروع کردم به ساختن باورها جدید که من فقط نقد کار می کنم و این باور زمانی قویتر شد که آقای رضاعطارروشن گفتن که مثل شما قبل از اینکه دوره ای شروع بشه پول می گرفتن و ثبت نام می کردن و بعد تو تلگرام فایل می فرستادن برای شاگردهاشون، گفتم وقتی استاد تونسته آقای عطارروشن تونسته پس منم میخوام، وقتی من دوره ثبت نام میکنم قبل کلاس نقد هزینه اش رو دادم بعد رفتم سرکلاس پس میشه و منم میخوام تجربه اش کنم و شروع کردم با کسایی که میخواستن باهاشون همکاری کنم بعد صحبت و توافق عددی می گفتم من نقد کار می کنم اکثرا قبول می کردن و گاهی شرکت ها قبول نمی کنن که 50 درصد قبل شروع کار و 50 درصد بعد از اتمام کار می گیرم .
* به لطف رب الاربابم به آزادی مکانی و زمانی رسیدم من هرجایی دلم میخواد میرم، هرموقع دلم بخواد میخوابم، بیدار می شم، میرم بیرون ،میرم مهمانی و تفریح پروژه و کارم همراهم هست . هم کیف می کنم و لذت می برم هم پروژه هام رو انجام میدم ، درآمدم ظرف این 3 سال از صفر کلوین خدا رو هزاران بار شکر رسیده به ماهی چند ده میلیون تومان که براحتی می تونم اجاره خونه ام رو بدم ،هزینه های روزمره ام رو انجام بدم، پس انداز داشته باشم و ……. ) و باور دارم با روند تکاملی که دارم طی می کنم خیلی زود به آزادی مالی هم میرسم.
امروز که دارم می نویسم 3 سال از اون روز می گذره خیلی سخت بود خیلی ولی خودم و زندگیم رو سپرده بودم به خدایی که من رو آفریده بود ، از یه دختری توی یه شهر کوچیک بزرگ کرده بود رشدش داده بود و آورده بود تو بزرگترین شهر کشورش ،به خودم گفتم میشه ( گاهی تو این مسیر من حتی غذایی برای خوردن نداشتم ولی حالم خوب بود چون سقفی بالاسرم بود ،کاری داشتم انجام بدم تختی داشتم روش بخوابم و بخاطرشون خدا رو شکر می کردم ،و چالش هایی که هر روز که من بزرگتر می شدم اونا هم شکل شون تغییر می کرد و منو به چالش می کشوند ،2 سال قبل برای رهن خونه ام به مشکل خوردم و برای 20 میلیون به هر دری زدم نشد
زنگ های صابخونه از یکطرف و ناتوانی من برای بدست آوردن اون پول از طرف دیگه خیلی خیلی حالم رو بد کرده بود تو اون شرایط نشستم و نوشتم چکار می کردم بهتر بود و مسیری که خدا هدایتم کردم بی نظیر بود و تو اون لحظه به خدا و خودم گفتم این چشم ها فقط و فقط باید از ذوق و خوشحالی اینجوری قرمز بشه ،دریا یه روز این عددها میشه پول خورد حسابت و یه عکس گرفتم که هنوز بکگراند گوشیم هست و هر موقع گوشیم رو روشن می کنم یاد عهد خودم و خدای خودم می افتم .
سال قبل رهن خونه ام 2 برابر شد و مجبور شدم خونه ام رو جابجا کنم ولی خدا دستی از دست هاش رو آورد تو زندگیم که براحتی و براحتی تونستم یه خونه بهتر بزرگتر بگیرم با قیمت کمتر حتی اون با اینکه شناخت زیادی از من نداشت همون موقع قرارداد با صحبخونه جدیدم 90 میلیون زد به حساب صاحبخونه ام ( چون من هنوز خونه ام رو تحویل نداده بودم و پول خودم دست صاحبخونه قبلیم بود ) و من فقط اون لحظه به زور جلوی اشکام رو گرفته بودم که توی اون جمع گریه نکنم و توی دلم خدا رو شکر میکردم )و تو این خونه چه روزهایی رو تجربه کردم به لطف ایزد منان .
بعد از این داستان طولانی برسیم به اصل موضوع که سوال من بود که وقتی استاد میگه درخواستت رو به خدا بگو و بعد واگذار کن یعنی چی؟ چیکار باید بکنم ؟
خب من هر چی از خدا می خواستم هربار نیازی داشتم یا بهش فکر می کردم می گفتم خدایا من این رو می خوام و تو باید به من بدیش چطور نمی دونم تو میدونی .گاهی همون موقع بهم جواب میداد ( این تو کارم خیلی خیلی پیش می آمد و میاد یه کاری رو میخوام انجام بدم دنبال یه روش یا مسیر راحت ترم که سریعتر اون کار رو انجام بدم و خیلی خیلی زود شاید بعد 4-5 دقیقه بهم یه راهی نشون میده که خودم شگفت زده میشم و از انجامش ذوق می کنم )
میخوام بگم تو چیزهای کوچیک خیلی زود بهم جواب میده مثلا هفته قبل مهمان داشتم دوست داشتم یه دسر درست کنم چون من قند و شرینی جات نمی خورم ،کلا تو خونه ام قند و شکر نیست داشتم میرفتم لبنیاتی (تو لبنیاتی دیده بودم شیشه های بزرگ عسل داره )یهویی گفتم کاشکی الان میرفتم لبنیاتی از این عسل های کوچیک یکنفر داشته باشه تا فلان دسر رو درست کنم ، شاید باورتون نشه وقتی وارد شدم و رفتم جلو پیشخوان درخواست شیر بدم چشمم به یخچال شون خورد و دیدم یه ظرف دارن که عسل های تکنفره توش هست
من برحسب اینکه همیشه لبنیات سنتی میخرم یخچال شون رو هر بار می بینم برای مواد غذایی سنتی که میارن و اولین بار بود که این مدل عسل رو آورده بودن2 و با دیدن اون ظرف پر از عسل های یکنفره چشم هام از خوشحالی برق میزد و تو دلم کلی ذوق کردم 2تا گرفتم برا دسرم وقتی آمدم بیرون گفتم ببین دریا ببین تو خواستی و خدا بهت داد پس میشه فقط تو بخواه اونکه کریم اونکه قادره بهت میده و این در حالی بود که من از شهریور که خونه رو تمدید کرده بودم و باید تا 20 آبان مبلغ اضافه شده به رهن رو به صابخونه ام می دادم ، به خدا گفته بودم من میخوام به راحتی و آسونی رهن خونه رو بدم بدون اینکه دست به پس اندازم بزنم ( این رو هم از شما یادگرفته م که گفتین من برای خرید چیزی ، چیزی رو نمی فروشم ) ولی هر بار و هر روز اینو رو می گفتم و تکرار می کردم .منی که به کوب تو این 8 ماه دائم پروژه داشتم و گاهی تا صبح بیدار بودم عجیب این ماه کارم کم شد با خودم گفتم حتما حکمتی داره ، خدا میخواد استراحت کنم انرژی بگیرم برای پروژه های بزرگتر نگران نبودم و هر روز از وقتی بیدار می شدم تا موقع خواب همزمان فایل های آموزشی شما رو گوش میدادم ، کامنت ها رو میخوندم نقاشی میکردم رنگ آمیزی میکردم و حالم و خوب نگه می داشتم بلاخره روز پرداخت ودیعه خونه رسید ولی من چیزی جز پس اندازهایی که داشتم نداشتم یکم حالم بد شد ولی با خودم گفتم دریا حتما حکمتی داره حتما یه جایی گیری که نشده چطور اینو خواستی شد چطور اون شد اگه این نشده حتما یه چیزی هست با همون حال رفتم و کاری رو که باید انجام بدم دادم و واریزی رو انجام دادم و تو مسیر برگشتم به خودم گفتم تو از روز اول اینا رو خریدی برای امروز پس برای چی ناراحتی بلاخره میفهمی چرا اینبار چیزی که خواستی نشده صبر کن ، تا امروز این فایل رو دیدم گذاشتین بلافاصله دانلود کردم و شندیدم و باشنیدن چیزهایی که گفتین گریه ام گرفت که خدایا شکرت که همه جواب ها رو تو می دونی و تو هدایت می کنی ، استاد شما گفتین خدا خودش می دونه تو چی میخوای یه بار گفتی بسه و تمام، نیازی نیست هزار بار بهش بگی اون میدونه، من الان متوجه شدم که چه کردم با خودم هر روز تکرار اینکه من میخوام ودیعه خونه رو براحتی بدم از کجا نمیدونم تو میدونی هنوز باور ندارم که اونی که قادره تواناس صاحب گنج بی انتهای هستیه می تونه به من بده و باید هزار بار بهش یادآوری کنم و تو این مدت با اینکه می گفتم خدا ولی باز دست و پا میزدم به کسایی که از قبل ازشون طلب داشتم زنگ میزدم و میگفتم باید رهن خونه ام رو بدم و پولم و نیاز دارم ( شما تو ثروت 2 میگین که خدا تو قران میگه روی چیزی حساب نکنین ، من اردیبهشت ماه پروژه ای انجام دادم که همون موقع قرارداد با خودم گفت این رو ارز یا طلا میخرم برا رهن خونه چون مبلغ نسبتا زیادی بود ( من داشتم روی چیزی که هنوز مال من نبود و تو حسابم نبود حساب می کردم ) و هنوز اون پول به حساب من نیامده و این بار دومی بود که داشتم روی چیزی از قبل حساب می کردم و تهش بهش نمی رسیدم و کاری که میخواستم انجام بدم خراب می شد و امروز دوباره فهمیدم خودم با دست خودم مسیرم رو پراز میخ های تیز و سنگ های تیز کردم ) تازه فهمیدم هر لحظه شرک ورزیدم ، با اینکه احساس می کردم حالم خوبه ولی نگرانی و دلواپسی پشت همه اینا بوده و خدا بهم نشون داد وقتی بهش هنوز باور قلبی نداری یعنی چی و تازه امروز با حرف شما متوجه شدم رها کردن یعنی چی اعتماد بی قید و شرط به خداوند یعنی چی . من فکر می کردم باورم به خدا بیشتر از قبل شده در صورتی تو این مدت فقط شرک ورزیدم و بهش باور نداشتم و هر روز ازش می خواستم در صورتی که باید به وهابیتش به کریم بودنش اعتماد می کردم باید باورش می داشتم و رهاش می کردم تا میوه اش رو بچینم .
خدایا شکرت که این درس بزرگ رو بهم دادی اینکه روی هیچ چیز و هیچ کس نباید حساب کنم جز تو که همه چیز و همه کس من هستی .
من از توام و تو از من و تو من را خالق زندگی خودم آفریدی .شکر شکر شکر و هزاران بار شکر .
با سلام خدمت دوستان عزیز مهربان و استاد عزیز من مهربان و خانوم شایسته مهربان
استاد اینو باید بارها به خودم بگم وقتی همه چی خوبه سر جایش هست خب خوبه
اما موقعی گه با تضادی بر خورد میکنم اگه تنوستم ذهنو کنترول کنم سپاس گزاری کنم و شگر خدا رو جا بیارم اون لحظه مرد هستم مردی به سختی گار و دعوا و نمیدونم شبو روزش رو بهم بدوزه این مردی نیست مرد اونیه گه ذهنشو کنترول کنه حلا منم خدای نمیدوستم فگر میگردم این گارها مردیه اما خداوند دستشو آورد و اون سید بود
استاد عزیز و بچها منی گه نه سرمایه دارم نه خانواده پولداری نه طایفه پولداری نه جامعه مثبتی خدای من روی چی حساب کنم یعنی من هیچی ندارم بخام روش حساب کنم
ولی من راهی ندارم جز به خدا اعتماد کنم و عمل کنم بلاتر از سیاهی رنگی نیست گه فقط و فقط باید روی خدا حساب کنم سید منی گه 3 بار مردم زنده شدم و خدا وند بزرگ بهم شغل داد و ماشین داد و سلامتی داد و پول ت جیبی داد و رابطه من بهتر میشه چه داره گار میکنه این است گه کفتم خدایا من تا جای گه در توان دارم فقط میخام تا لحظه ای مرگم به تو توگل کنم هر جای از دستم در شد ت منو بیار ت مسیر من هیچ از خودم ندارم هر چی دادی ت دادی به من من مال این حرفها نیستم بخام حریف ذهنم بشم فقط ت
خب دوستان عزیز چقدر ذوق میگنم واقعان شگرش اشگم داره در میشه بخدا قسم من پول قهوه خوردن نداشتم اما حلا حداقل میتونم خرج روزانه رو در بیارم خدایااااااااااااااا بارها شگرت میکنم بعضی موقها اسلن نمیشه حرف بزنی فقط گریهای خوشحالی میرزی این اشگ ذوق است این اشگ اینه من از دل جهنم وارد بهشت و پراز سر سبزی شدم از گویر آمدم توی بهشت آیا نباید گریه کنم آیا نباید بگم خدایا شکرت هزار بار شگر
خیلی دوست دارم تجربه خودمو بگم گه چگونه آسون میکنه خدا برای اسونی ها با من همراه باشد
دوستان عزیز مهربان من توی اسنپ گار میکنم تا ساعت 3 بهد میرم توی آرایشگاه خب یعنی من هم دارم فراوانی هم. رابطه هم دارم دونیا رو میگردم هم دارم پول در میارم به این دید من دارم میبینم ولی توجهم روی شغلم است خب
من به خاطر. این احساس گم ارزشی نمیتوستم رابطه با خانومی بر قرار کنم خب دوستان اما استاد میگه هر چی میترسی برو توی دلش خدا باهته خدا 10 قدم از تو جلو تره برو توی دلش حلا اون اهلامی گه میشه بگو چشم خب من امروز با یه خانوم یه رابطه دوستی برقرار گردم دوستان عزیز این رابطه عمیق نیستا ولی همین گه تنوستم همین گه روی ترسم پا گذاشتم این اون چیزی هست گه واسه من مهمه حلا اون طرف باشه نباشه اختیار خودشو داره اما این ذوق من اینو باز تگرار میکنه چون رابطه خیلی مهمه توی هر زمینه چون ما انسان هستیم باید باهم حس خبی بدیم اما گلیدشو بای. بدیم خدا بگیم این خدا هست این کارها رو میکنه چون ممکن هست اون آدم با هر دلیلی بره و من باید آرامش خودمو حوض کنم خدایا شگرت بارها
خداوند سیتمش واسه من اینطوریه حلا درگ من اینجوری هستا و میدونم اگه آرامشم بهم بخوره یعنی من میفهم هر مشکلی پیش بیاد یخیه کسی رو نمیگرم
حلا توی گارم مسلن مشتری ندارم یا اون روز 50 هزار تومن گار گردم و بارها این اتفاق افتاده سیستم خدا اول امتحان میکنه ببینه شگر گزارش هستم ببینه چنت مرده حلاجم ببینه من چیگار میگنم و من میگم چی میگم خدایا جای شگرت رو باقی گذاشتی تو خدایا من به همین 50 تومن هم شگرت میگم میگم خدایا من چیزی ندارم بدم تو جز این گه صابت قدم باشم و شگرت بگم از این گه من دیگه توی سرما گرما ولو نیستم چقدر این حس قشنگیه
بعد دوستان وای خدای من میبینم از جای گه فکرشم نمیگنم یه پولی میاد یه رابطه شکل میگیره یه گام میرم بلا تر بعد میگم خدایا دس خش ت کارت خب بلدیا اول امتحان بهد پاداش شوخی میگنم باهش صحبت میگنم باهش میخندم میرقصم شهر میگم یعنی هر کسی منو ببینه میگه این دیونه هست ولی من میدونم چه گاری میکنه
استاد در مورد اون دوستت کفتی
حلا من شبیه این ماجرا رو دارم و اتفاق افتاد واسم ولی نه به پول زیاد
من یه مسافر سوار گردم این سویچ ماشین من در میشه از توی جا سویچی گذاشته بودمش روی کاپوت ماشین بعد حرکت کردم چقدر راه حداقل 9 کلیومتر راه آمدیم منی گه همیشه از جای گه سبقت میگرفتن میرفتم و سرعتم بلا بود اون روز من سمت شونه جاده میرفتم بعد سویچ میفته و به خانومه کفتم چیه کفت فقط من دیدم یه چی سیاهی بود بهد نگاه گردم دیدم وای سویچ نیست و اینجا یه آمد ذهن نجوا کنده گارش کنه چشامو بستم گفتم خدایا شگرت هر چی خیریه پیش میاد و من صبح گه بلند میشم از خاب میگم خدایا من سلامتی رابطه ثروت رو از تو میخام حلا هر چی خیریه پیش میاد و ماشین هم روشن من یک کلیومتر راه رفتم مسافرم توی ماشینم روشن حلا بغل جاده کنترول ظبط ماشین نمیدونم خیلی چیزا دیدم و سویچم دیدم و حداقل 500 تومن جنس دیدم و اسلن اشگم در شد کفتم خدایا من دیگه چی بگم والا آمدم این مسافرها گفتن ت چطوری ماشین رو گذاشتی رفتی نگفتی ما ماشینت رو میبریم کفتم من خدای دارم حواسش به همه چی هست دوستان این داستان ها زیاد برام اتفاق افتاده اما موقعی گه دارم باور میسازم این چیزا رو میبینم وقتی گار نمیکنم روی باورها انگار گورم اسلن هیچ چیز رو نمیبینم و دوستان یه نفری بهم گفت رفیق ت گیه سعید یه نفر دیگه از طرف من در شد گفت رفیق سعید خدا است و خیلی به خودم افتخار گردم خیلی دوستان عزیز مهربان چون خداوند همیشه آنلاین هست هر لحظه خیلی ازش سپاس کزارم خیلی دوستان از شما سپاس کزارم با کامنت های زیباتون از استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان خیلی از این دو آدم سپاس کزارم خیلی امید وارم فقط روی اصل گار کنیم تا جای در توان داریم پیش بریم
دوستان در پناه حق باشید
به نام خالق یگانه هستی همان خدایی که در هر لحظه ما را هدایت میکند
سلام و درود دارم استاد عزیزم و سلام و درود به خانم شایسته محترم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
از خداوند هدایت میخوام مثل همیشه که اون چیزی که باید نوشته بشه نوشته بشه و من تسلیم او ستم و سپاسگزارم که خلق خواستههای خودمون رو به خودمون داده سپاسگزارم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
سوال بسیار مهم این فایل:
دلیلش چیه ،بعضی وقتا کار خیلی روان و راحت پیش میره و چرا بعضی وقتا کارها خیلی سخت پیش میره؟
در مرحله اول که ما نمیتونیم گردن خدا بندازیم و بگیم که دا کار سخت کرده یا میخواد امتحانمون کنه؟!
با این پیغامی که از قرآن هست:
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
بقره:185
یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
-ـ-ـ- ترجمه فارسی:
خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد. تا شمار تکمیل کنید و تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده به بزرگی یاد کنید و باشد تا شکرگزار باشید
(سوره بقره -آیه 185)
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
میریم سر اصل مطلب:
میبینیم که در قرآن هم خداوند فرموده به پاس آنکه خداوند شما را هدایت کرده به بزرگی یاد کنید و گفته باشد که سپاسگزار باشید.
((تکلیف مهم هست که برای ما آسانی خلق بشه کی اینکه هدایتهای خداوند رو به بزرگی بپذیریم و یاد خداوند کنیم و دوم اینکه واقعاً سپاسگزاری خداوند رو به جا بیاریم در هر لحظه))
اول اینکه چیکار میتونیم بکنیم که در این فرکانس و در این احساس دریافت الهامات و هدایت خداوند قرار بگیریم؟!
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ باور های درست در مورد خداوند ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
خداوند قادر مطلقه
خداوند عالم مطلقه
خداوند به مسائل من آشناست و راه رو میدونه و میدونه و منو برای آسان شدن و با کیفیت شدن کار ها راه رو به من میگه و ایده میده
خداوند خالق و قدرت خلق زندگی خودم رو به خودم داده
خداوند خواستههای من را میدونه و راههای رسیدن به خواستههای من هم میدونه
خداوند هر لحظه داره هدایت میکنه و بینهایت طریق داره هدایت میکنه
خداوند لذت میبرد که من زندگی زیبایی داشته باشم
خداوند لذت میبرد که من به آسانی با لذت به خواستههایم برسم
خداوند میخواهد که فراوانی و خوشبختی در زندگیم باشد
(( خداوند همواره در حال هدایت کردن من به مسیر درسته ))
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
اگر اینها رو بنویسم تکرار کنم و با خودم هی تکرار کنم نتیجهاش چی میشه نتیجه درستی که دارم انجام میدم نتیجهاش چی میشه؟ نتیجهاش این میشه که من اطمینان قلبی بالایی دارم اطمینان و ایمنی قلبی و آرامش قلبی و احساس خوبی دارم احساس درک بهتر از جهان دارم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
افرادی الهامات الهی را دریافت میکنند که نزدیک باشند به فرکانس خداوند!
کی ما نزدیکیم به فرکانس خداوند؟
زمانی که ما قلب آرامی داریم و احساس خوبی داریم ،موقعی که آرامش ذهنی داریم موقعی که احساس سپاسگزاری پ استیاق تو قلبمون خیلی زیاده
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-
استاد در ارتباط از دید ذهن میخواستم که چندین بار این فایلو گوش بدم که این نزدیک به سومین بار هستش ه میخواستم فقط نظر بزارم و کامنت بنویسم اما دیدم نه برداشتی که کردم از این فایل این هستش که این فایل باید شخصی سازی بشه برای خودم
یعنی چی؟
یعنی این فایلو دانلود میکنم قسمتهایی که دقیقاً باورهای که شما گفتید در مورد خداوند رو روی تدوین صوتی قرار میدم و اونجاهایی که باید چندین بار تکرار بشه و در ذهن من هک بشه و تکرار بشه و تکرار بشه و تکرار بشه و به من احساس خوب بده حتی اگه بشه با صدای خودم این کارو انجام بدم فایل چندین و چندین و چندین هزار بار گوش بدم برای چی؟
چون خداوند برای من آسونی میخواد پس منم قدم بردارم قدم بردارم و ظرفم رو آماده کنم و اور لیاقت بسازم لیاقتم رو نشون بدم که من لایق این هستم که خدا با من هستش لیاقتم این هستم که خدا در هر لحظه داره به من کمک میکنه لیاقت خواستههای بزرگترو برای خودم بسازم چون ارزششو داره دارم گوش میدم شخصی سازی کنم ل همه فایلهای صوتی که تا الان برای خودم شخصیسازی کردم و روی باورهام تاثیر گذاشته در کنار اونها به این فایل هم چندین و چندین هزار بار گوش میدم این فایل برای یک بار گوش دادن یا حتی ده بار گوش دادن نیست بلکه برای چندین و چند بار مدام گوش داده بشه چرا ن باورها رو تاثیرگذاری میکنه مثل تمام فایلها ولی این فایل بسیار قلبم داره اشاره میده که حتماً این کارو انجام بده
چقدر زیباست که وقتی ما اینجا از خداوند یه چیزی رو میخوایم چه ناخودآگاه چه خودآگاه و اونو رها میکنیم چه در یک مسیر به صورت یک الهام چه در یک اشاره چه شرایط چه حتی به عنوان یک هدایتی که شاید خودمون نمیدانیم مثل این فایل خدا داره به ما میگه که این فایلو بردار و گوش بده چندین بار تا باورهای درستی برای تو ایجاد بشه تا رابطت با من درست بشه ((قدم برداشتن در مسیر بهبودی و طرف خودم را انجام بدم))
بینهایت از شما متشکرم استاد عزیزم من چندین و چند بار این فایل باید گوش بدم و با عشق دانلودش کردم میرم برای انجام این کار پاسگزارم بابت تمام اتفاقها و هدایتهایی که تا الان انجام شد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خدا رو 100 هزار مرتبه شکر میکنم خدای قلب تو هم سپاسگزارم که به شما این الهامو داده که تبدیل به فایل کنید من بینهایت تحسینتون میکنم و ازتون سپاسگزارم
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
عاشقتونم
علی وزیری وصال
25 آبان 1403
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خداجو و خداباور در این مکان الهی .
استاد امروز یک حسی بهم گفت حتما فایل جدید گذاشتید و وقتی میبینم تعداد دیدگاها ها صفره دیگه میفهمم که اره واقعا خودشه . امروز به قمری تولدم هست و از دیروز اینا یک نشونه اومد که در قلبم بیشتر احساسش کردم اون عشق الهی که فکر کنم عاشق همه ماست ولی ما از یادش غافلیم . دوست داشتم بیشتر بشناسمش که این فایل پاسخ سوالام بود . احساس سپاسگزاری و رضایت . . این حس راضی بودن در قلبم صدا داد . در دعا میخونیم راضیه بقضاءک . .. این هدایت که اولین بار از دهان شما و دوستان این سایت شنیدم .کم کم دارم میفهمم و بهش اطمینان میکنم . میدونید انگار باید نتایج رو با اون هدایتی که شدی مقایسه کنی و بعد قطعات پازل رو درک میکنی که چه قدر زیبا میچینه . من امتحان کردم مثلا همین صبح گفتم یه نشونه ببینم برای اینکه چه ورزشی کنم برای کمر درد و ورزش عضلات صورت . مطمءن بودم که مثل هممممیشه نشونه ها میاد . خیلی سریع دیدم همسرم داره خمیازه میکشه فهمیدم خودشه این یک ورزش . بعد بدون اینکه از نیت من با خبر باشه دیدم روی زمین همین طور که دراز کشیده داره پاهاش رو به داخل شکم جمع میکنه و حرکت دوچرخه رو هم میزنه !! اینم بعدی برای کمر خدا یا شکرت . .. همین طور پشت سر هم داشت جواب میداد . پسر کوچکم اومد گفت بگو بابا بابا .. اینم بعدی .. با شکلک های صورتش و حرکت دستهاش روی صورتم دقیق نشون داد چه کار باید کرد ایول خدا جونم عاشقتم . دوست دارم . سبحان الله . الان هم گفت بهم حرف پ پ و حرکات دیگه همین طور داره میرسه فقط ایمان میخواد و انجام دادن همین… الهی صد هزار مرتبه شکر .. میخوام بعد از یه عمر تازه بشناسم خدای مهربانم رو . میخوام رابطم رو باهاش خوب کنم . عاشقشم نه به اندازه اون، یک میلیاردم خدا که من رو دوست داره من هنوز نیستم . اون خیییییلی بهم لطف کرده رحمان و رحیم . من که فقط طلبکار بودم. ببخش منو خدای قشنگم . خدای مهربونم . میخوام بیشتر باهات باشم خودت یادم بنداز .
بگو که نگاه مىدارد شما را شب و روز از خداى بخشنده بلکه ایشانند از ذکر پروردگارشان روى گردانندگان _42 انبیا
تازه یک چیز دیگه باورتون نمیشه امروز مادرشوهرم برام پودر نارگیل اورد گفت برای کمر درد خوبه اصلا اون از کجا این حرف رو به زبون اورد ..
یعنی امروز مثل خیلی از روزهای دیگه کلی رزق مادی و معنوی وارد زندگیم شد خدا یا شکرت شکرت . من اصلا بیشتر باید فکر کنم و رمز گشایی کنم رابطه بین اتفاقات و احساسات رو . بیخود نمیگن یک ساعت تفکر از هزار سال عبادت برتره . . بازم میخوام بگم این حرف رو من فقط از مریم بانوی گل اولین بار شنیدم که ارتباط با خدا مهمترین رابطه ما در زندگیمونه . میدونید الان که دارم مینویسم میبینم که من که مثلا اهل دین و .. بودم حتتتما که این حرف رو از هزاران نفر دیگه هم شنیدم ولی چرا زنگ نخورده تو ذهنم .؟ ! چون فقط اونا حرف مفت زدن و عمل نکردن ولی کسی که حتی مقداری هم عمل کنه حرفش بیشتر به دل میشینه . من نمیدونم چطوری از شما و همه دوستانم که کامنا میذارن و دید وسیع تری به موضوعات دارن دیدگاه هاشون رو بیان میکنن و کلللی ازشون چیزی یاد گرفتم تشکر کنم . اول از خدای خودم ممنون و متشکرم که مت رو اورده اینجا .
من کلی مثال دارم بزنم برای آسون شدن با اسونی ها . یکی امسال برای کارم بود که با دنبال کردن نشونه ها رفتم و خدا من رو برد برای تدریس یک کلاس خلوت در یک مدرسه غیر انتفاعی نزدی خونه به راحتی و اسونی و اینکه بچه کوچکم هم با خودم میاد پیش دبستانی همون مدرسه و چی از این بهتر . خدارو صد هزااااار مرتبه شکر شکر شکر . اما میدونید من امسال آخرین سالی بود که با توجه به شرایطم میتونستم آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت کنم ولی نشونه هاش اومد که شرکت نکنم . خییییلی غیر منطقی بود ولی مطمءن بودم که گزینه بهتری برام سراغ داره بهش اطمینان کردم و بند رو بریدم . حتی تا آخرین لحظه شبی که اخرین مهلت ثبت نام بود هنوز هی میرفتم تو سایت .. یه بار هم استخاره انلاین کردم خوب نیومد . دیگه سپردم به خودش . درست میگفت من اصلا ادم استخدام و .. نبودم . یه مدت خودم برای خودم کار میکردم . ادم مدرسه شلوغ برای شروع کار نبودم . ادم گذاشتن بچه به مهد با گریه و.. نبودم . اصلا به خاطر بچه ها کارهای قبلیم رو کنار گذاشته بودم . به خاطر باورهای اشتباهی که داشتم . حالا فهمیدم که میشه خدا اگه برات درست کنه . پکیجش کااامله نقص نداره . حسبنا الله و نعم الوکیله . . پس بااااید بگم حسبی الله . خدا منو کااافیه . . ممنونتم مهربانترین . عزیزترین . هنوز مونده تا تو رو بشناسم . برای همه نعمت هایی که وارد زندگیم کردی شکر و سپاس و برای همه اشتباهاتی که رفتم سراغ بقیه منو ببخش . برای همه نابینایی هام که کور بودم و نعمت هام رو نمیدیدم منو ببخش . چشم و گوشم رو باز کن تا ببینمت و همیشه نزدیک بودنت رو با ایمان یقین کنم .
ممنوووون استاد . ممنوووون خانم شایسته عززززیم . .دوستون دارم .
الهی خدا جایزه هاش رو براتون بفرسته .
سلام براستادعزیزم ودوستان خوبم
چقدرمن این فایل های توحیدی رو دوست دارم و وقتی میشنومچقدر احساساتی میشم.
از زمانی که خداروبهتر شناختم و واین احساس لیاقت رو درخودم به وجوداوردم که لایق دریافت نعمت ها و ثروت ها هستم دارم میبینم که چقدر چرخ های زندگیم داره رونتر پیش میره.
چقدر خدارودر تک تک لحظههای زندگیم در کنار خودم احساس میکنم.
صبح که از خواب بیدارمیشم تمام امورزندگیم رو به خدا میسپارم واین خداونده که بهم میگه الان برو مغازه که حسابی مشتری داری .
یا الان وقت جنس خریدن برا مغازه است الان به فلان مشتری زنگ بزن و بگو جنسات اماده است.ومن فقط یادگرفتم که بگم چشم و انجام میدم استاد دارم میبینم که چقدر درامدم بیشترشده .چقدر جنس مشتریام تغییرکرده چقدر راحت تر خرید میکنن .
اصلا استاد بزار اینو بگمدر طول روز من به بیشتر کدهایی که اول صبح نوشتم خیلی راحت میرسم واین هربار منو به سپاسگذاری بیشتر وامیداره.هربار منو ثابت قدمتر میکنه که باور من،خودم خالق شرایطم هستم رو تقویت کنه.
همه ی اینا زمانی بهتر ورونتر شد که من از درون به احساس لیاقت رسیدم اینکه من لایق الهامات هستم بهم انرژی فوق العاده ای میده وهمین باور باعث شده هربار به قلبم اعتمادکنم و نتایج بهتر بگیرم و هربار باور لایق بودن در من تقویت بشه.
استاد خدامیدونه چقدر لذت بردم از این فایل این روزها برای تمرکز بیشتر و ساختن برخی باورها شروع کردم به خواندن معنی قران و نمیدونیدکه این روزهادارم چه لذتی با خدا میبرم.
خدایا شکرت که در تماملحظات زندگی در کنار من هستی.