این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیم
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس خدایی که خوبی هارا آفرید وبه ماقدرت دید آنها را داده است
زیبایی هارا ببینیم:سلام به استادان عزیز دوستان گرامی وعزیز سایت
باید سپاس گذار جهان اطراف ما وخوبی های آن باشیم تا برسیم به زیبایی بیشتر
تمام توجه ما به سمت بدبختی ها است که همین باعث میشه بدبختی بیشتری جذب میکنیم چقدر خوب است که توجه ما به طبیعت زیبا و سرسبز باشه تا همچین جایی که استاد وایستادن رو جذب کنیم کوه های پر از درخت وآب خدای من چقدر زیبا است این منطقه.
تمرکز خودمان را بر روی چیزهایی بزاریم که به ما احساس لذت میده که لذت های بیشتری جذب خواهیم کرد.
اگر میریم تو شبکه های اجتماعی تو اون بخش زیبایش بریم تو بخشی که زیبایی هارو بهمون نشون میده.
ما تو هرجایی که هستیم حتما زیبایی خود را دارد فقد باید ما چشم بصیرت خود را به کار بندازیم و زیبایی رو ببینیم
حتی تو اتاقی که هستیم نکات مثبتی داره که شاید تا هنوز ندیدیمش چون بهش توجه نکردیم .
خدایا کمکم کن که زیبایی را ببینم و هدایت بشم به زیبایی بیشتر .
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و سلام خدمت همه خانواده قشنگم خانواده عباس منشی عید همگی شما مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید سالی پر از برکت و شادی
زیباییها رو ببینیم و باباتون سپاسگزار باشیم تمرکز خودمون رو بذاریم بر روی موضوعات زیبا
این کمک میکنه که ما توی زندگیمون پیشرفت کنیم زیبا دیدن سپاسگزاری کردم باعث میشه که ما فرکانسمون رشد کنه و به نعمتهای بیشتری هدایت بشیم به شرط اینکه تمرکزمون روی نقاط زیبا و مثبت باشه بیایم با خودمون یک قرار بزاریم هر روز به جای غر زدن از خواب بیدار شدن اولین کاری که انجام میدیم دفتر شکرگزاریمونو برداریم سیستم ایمنی بدنمون بابت اون شکرگزاری کنیم اگر ما بگردیم هزاران هزار دلیل برای شکرگزاری از خداوند هست جالب اینجاست من بعضی وقتا که فکر منفی دارم یا سر حال نیستم میگم خب چیزی تغییر نکرد که بابتش بخوام شکرگزاری کنم اما یک چیزی توی درونم منو هدایت میکنه به سمت دفترم اول میگم فکر نکنم به یک صفحه برسم اول از یک صفحه شروع میشه بعد میرسه به دو صفحه بعد میرسه به 4 صفحه بعد میرسه به 5 صفحه بعد یادم میاد من مورد های زیاد دیگهای هم داشتم که بابت شکرگزاری نکردم و شاید باورتون نشه بعد از یک ساعت یا دو ساعت فرکانسم بهتر میشه مثلاً مادرم غذایی که دوست دارم برام درست میکنه دایی هم میان به دیدنم یا برعکس من میرم دیدن اونها یا دوستی که ازش مدتها خبر نداشتم بهم پیام میده زیباییت رو تحسین کنیم که زیباییهای بیشتری وارد زندگیمون بشه بچهها یادتونه بچه که بودیم از یک بال زدن پروانه از بارون اومدم از یک درخت سرسبز خوشحال میشدیم و ذوق میکردیم یادتونه و تا شب به قول معروف شارژ بودیم و تا شب حسای خوب به سراغمون میومد ا ما همیشه از بچگیمون به بهترین دوران یاد میکنیم میدونی چرا چون باییهای بیشتری میدیدیم مثلاً یک عروسک زیبا یک ماشین بینظیر یک کارتون خندهدار ما رو خیلی خوشحال میکرد و تا شب و تا شاید ماهها خوشحالی بیشتری به سمت ما میومد یادمه وقتی بچه بودم چیزی توی تلویزیون میدیدم که دلم میخواست اما مثلاً توی شهرم خودمون نبود یا امکانش نبود که مثلاً مادرم بره تهیه کنه مغازهای نبود جایی نبود فرداش همون شیرینی یا همون اسباب بازی یکی از فامیلامون برامون میآورد بدون اینکه من به کسی بگم
یا یادمه یک شب من خونه عمو مهمون عموم مهمونی دعوت بودم و 8 سالم بود و یک ماشین لباسشویی اسباب بازی رو دست دختر عموم دیدن به مامانم گفتم باشه برای تولدت میخرم من توی ذهنم گفتم خدایا آخه تو تولدم 8 ماه دیگست بعد گفتم ولش کن فائزه بالاخره 8 ماه دیگه که مامانت برات میخره و با اون ماشین لباسشویی صورتی قشنگ ادامه بازیمو کردم یادمه صبح که میخواستم برم مدرسه بعد از ظهرش جشن بود به خاطر شاگرد اولم شدم و همه نمرههام خیلی خوب شد شاید باورتون نشه دوستان شگلتر از اون ماشین لباسشویی گرون قیمتتر از اون ماشین لباسشویی رو مدرسم بابت جایزه و تشویق بهم داد
بارها و بارها این موضوع برای من توی کودکی پیش اومده که حتی خواهرم همین چند وقت پیش گفت گفت نمیدونم فائزه از بچگی چی داشته که هرچی میخواست به شب نکشید براش مهیا میشد بدون اینکه حتی به اون طرف بگه براش بیاره حتی اون طرفو دیده باشه و حتی ما سالها اون طرفو ندیدیم و برای اولین بار مثلاً توی خونه شهری که ما مهاجرت کردیم مثل مشهد فائزه رو اولین باری که میبینه ولی همون عروسک همون خوراکی همون اسباب بازی که فائزه خاصه رو براش کادو میاره بچه که بودم فکر میکردم یک نیروی جادویی دارم مثل کارتونها من هم رفتم توی سرزمین عجایب یک نیروی عجیب گرفتم که هرچی میخوام و به دست میارم خب هرچی باشه یک بچه بودم خیال پرداز و رویایی
اما از وقتی 14 15 سالم شد یک باور اشتباه توی مغز من رفت که هر چیزیو میخوای باید سخت تلاش کنی انقدر که پدرت در بیاد انقدر که اشکت در بیاد و این موضوع رو کلاً یادم رفت که این رو از خدا بخوام وقتی چیزیو میخوام از خدا بخوام مثل همون اسباب بازی که من از خدا خواستم بهم داد من از خدا خواستم اون خوراکیو بهم داد حتی بدون اینکه اون مهمون رو بشناسم منظورم این نیست که هیچ وقت نباید تلاش کرد نه تلاش باید کرد اما اون حس خوب رو باید داشت مثل نمراتم که شاگرد اول شدم باعث شد اون اسباب بازی قشنگ رو بگیرم ولی از وقتی بزرگتر شدم یادم رفت باید از خدا بخوام بعد تلاش کنم باید احساس خوبمو حفظ کنم بعد تلاش کنم همه چیز رو با تلاش به دست میآوردم و هیچی از خدا نمیخواستم انقدر مغرور بودم میگفتم خودم به دستش میارم و وقتی به دستش میآوردم اشکم به قول معروف در میومد و اصلاً بهم نمیچسبید انقدر خسته به دست آوردن هدف بودن و اصلاً رسیدن به هدف خوشحالم نمیکرد و یک هدف بیشتری میخواستم
از وقتی که با شکرگزاری کردن و با فایلهای معجزه انگیز استاد آشنا شدم سعی کردم پناه ببرم به دنیای کودکی خودم سعی کردم کودک درونم رو دوباره بیدار کنم و مثل بچگیم حس خوب داشته باشم به خداوند نزدیکتر بشم و جالب بدونید که مثل همون بچگیم اغلب چیزهایی که میخوام رو خدا بهم میده و لازم نیست من به خاطرش اذیت بشم یا خیلی اشکم در بیاد نه گاهی وقتا شده من یک وسیله مثل ایرپاد توی ذهنمه که براش پول پس انداز کنم که بخرمش اما خواهرم اونو برام عیدی میخره
دوستان ما باید کانون توجهمون رو بذاریم روی نکات مثبت نه الان بلکه تا آخر عمر
یک نفس شیطانی درون ما انسانها وجود دارد که وقتی میبینیم اطرافیانمون به اون خواسته میرسند و ما به اون نمیرسیم از اونها شروع میکنیم به بد و بیراه گفتن که آره حتماً دزدی حتماً دزدی کرده یا حتماً مامانش یا باباش پارتیش شدن
و در بهترین حالت این نفس اینه که غصه بخوریم غبطه بخوریم بگیم خدایا ما که به اون نمیرسیم خوش به حالش
اما ما باید بدونیم اولین نفرم به خودم میگم فائزه تو هر چقدر این حالتو داشته باشی از هدفت دور و دورتر میشی سعی کن در مسیر, اهدافت حس خوبتو حفظ کنی و زیباییها رو تحسین کنیم و اگر زیباییها رو دیدی از اونها لذت بردی اون نعمت بیشتر وارد زندگی تو میشه
سعی قدمهای کوچیک ورداریم و حس خوب داشته باشیم که مسیر هدفمون هموار و آسونتر باشه سعی کنیم به احساس درون آرامش درونی کامل برسیم
ما با دیدن زیباییها نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میکنیم ما با دیدن زیباییها شادیهای بیشتر وارد زندگیمون میکنیم اگر از بدترین شرایط بهترین شرایط خاصی برندهای هیچ وقت دنبال زندگی آماده نباش حتی تو بدترین شرایط هم شاد باش بخند برقص آهنگ گوش بده اونجوریه که نعمت بیشتر شادی بیشتر وارد زندگیت میشه
جهان مثل آینه است وقتی ما شاد باشیم برای ما شادی میاره وقتی ما غمگین باشیم برای ما غم و حسادت میاره
این اولین کامنت من در سال 1404 پنجم فروردین
دوستان عزیزم امیدوارم هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم و پیروز باشید و استاد عزیزم از شما ممنونم که این فایلهای هدیه بسیار ارزشمند رو در اختیار ما گذاشتین که چراغی بشه برای راه زندگی ما
هر جای این سایت برم و بیام، خونه ی پایدارم، اینجاست.
خوشحالم از این بابت.
ایده ی اقامتم تو این صفحه هم هدایت بود.
وگرنه من واقعا نمیدونستم کجا باید از زیبایی ها و نکات مثبت روزانه و روزمره ام تو سایت بنویسم.
من میدونم مخاطبین خاص خودمو دارم.
یعنی صرفا برای خونده شدن کامنت هام، کامنت نمینویسم.
من مینویسم، برای خودم، یاداوری خودم، ردپا گذاشتن برای خودم.
خوشحال میشم تعدادی از دوستان نازنینم اینجا پیگیر من هستن.
تعداد محدودی که جانِ من هستن و بسیار ارزشمند.
گاهی که نجوا میگه اینجا سوت و کوره، کسی رفت و امد نداره، کامنتهات دیده نمیشن، و میخواد منو ناامید و دلسرد کنه و وسوسه ام کنه اینجا نوشتن رو رها کنم، بهش میگم مسیله ای نیست، من برای خودم و تثبیت حس خوب خودم، و یاداوری نکات مثبت و قشنگی های بیشمار زندگیم، اینجا مینویسم.
دوستام بخونن خوشحال میشم.
کسی نخونه همچنان خوشحالم.
من کار خودمو میکنم.
فکر میکنم یکی از مومنتوم های مثبت من اینجاست.
گاهی چنان دور میگیرم که تند تند اینجا مینویسم.
این خیلی خوبه.
مثل حس الانم.
که حس خوبیه.
آرامشه.
امنیته.
حال خوبه.
رزق و روزی خداونده.
دریافت برکات خداونده.
سلامتیه.
روابط دوستانه و سرشار از عشق و محبته.
نشاطه.
چی میخوای مگه سمانه؟
هر چی از خدا خواستم و میخوام، وقتی مینویسمش، ریز ریز بعدش متوجه میشم تو مدار دریافتش قرار گرفتم…
سمانه جانم بهت افتخار میکنم و تو کامنت بعدی مجزا میخوام تحسینت کنم برای رژیم سالم خواری و نتایجش که به هدایت الله، برای خودت راه انداختی و جلو میری.
خداوندِ عالم، مرسی که پشت و پناه من و عزیزانمی.
ماچ بهت.
امروز دو بار سورپرایز شدم توسط دایره ی آبیِ زیبای سایت.
پیکِ خوش خبر و زیبای سایت.
پیام از فاطمه جان محرمیِ نازنینم.
و چند دقیقه پیش هم دیدم پیام دیگه دارم از فاطمه جان 1403.
الحمدالله برای این روزی و رزق.
خدا رو شاکرم برای عشقی که خودم و عزیزانم این ایام به هم منتقل میکنیم.
سال نو بهانه ای هست برای زنده کردن توجه و عشق خالصانه به همدیگه.
پیام های نوشتاری و صوتی و تصویری زیادی رد و بدل کردیم با عزیزانم.
یکی از شادی بخش ترین هاش برام برقراریِ تماس صوتی با آقای موسوی گرانقدر بود.
یکی از اساتیدِ نازنین تو کلاس حافظ خوانی که سال ها پیش شرکت کرده بودم.
ایشون اشعار هر جلسه رو با صدای رسا و از حفظ میخوندن و بسیار لذت میبردیم همگی.
شنیدن صداشون بعد از این همه سال، برای خودم خیلی نشاط بخش بود.
تا قبل از تماس صوتی، من همیشه پیامک میدادم برای شادباشِ مناسبت های مختلف.
ولی قلبم اینبار گفت تماس بگیر.
و بسیار هم خوشحالم از این بابت.
الهی شکر برای دونه به دونه ی روزی ها و رزق های بی نهایتی که هر روز و هر لحظه میذاری تو زندگیم.
ممنونم خدا جانِ بی انتها از فضل و کرم و بخشش.
امروز صبح، اول فروردین جان، صبح زود بیدار شدم و با یه ایده که شوهر خواهرم گفته بود بیایم یه گروه سپاس گزاری بزنیم، یه گروه تو واتس اپ زدم با عنوان سپاس گزاری و اعضای خانواده ی هم فرکانسم تو این زمینه رو اد کردم.
اولین سپاس گزاری ها رو هم خودم نوشتم تو گروه.
بعد ذهنم میخواست کار شکنی کنه که، که چی بشه گروه زدی؟
شاید نیان.
شاید ننویسن.
بیا حذفش کن تا شروع نشده و …
گفتم برو بابا…
چند ساعت بعد چک کردم دیدم دو نفر از عزیزانم هم سپاس گزاری نوشتن تو گروه.
یه حُسن باحالش اینه متوجه میشیم تو چه ابعاد گوناگونی میشه سپاس گزاری کرد.
و صد البته برای تیون کردن فرکانس ادم به شدت عالیه.
سلام به قلبی که لبریز از عشق است و اون را تو کلامش چه گفتاری چه نوشتاری بروز می دهد
امروز تمرین ستاره قطبی من کامنت سمانه جان را خواندن و دیدن زیبایی ها و توجه بهشون بود
راه عشق خدا از عشق به مخلوقاتش می گذرد
وقتی تو کامنت ها از عشق ورزیدن به استاد و بچه ها ی سایت یا خانواده حتی به حیوانات می خوانم قلبم باز می شود
عشق ورزیدن دقیقا اون چیزی است که ما را تو مومنتوم مثبت نگه میدارد
کامنتی که برام نوشتی راجع به نشانه ی ورود به دوره ذهنم را مشغول کرده
مخصوصا او تکه اش که راجع به کمال گرایی نوشتی و اینکه این دوره رو احساسات مثبت کار می کند
از طرف دیگر من مبتلا به یک بیماری پرنسسی هستم که بقیه برام و به جایم کار کنند من کاری نکنم حتی تو دوره ها می خواهم استاد یک کاری بکند یک چیز بگویدکه من موفق بشوم
دوست دارم در بهترین زمان به این دوره هدایت بشوم مطمئن هستم خدا خودش اسبابش را (که اول از همه مدار من هست )جور می کندچون تمام قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب است و هر کی بتواند این قانون رابهتر اجرا کند موفق تر است
وقتی میخوام ازش بگم یا بنویسم، ذهنم به صورت اتومات میره روی مواردی که خشمگین شدم یا کینه به دل راه دادم و میخواد بگه نه، تو اینی که میگی نیستی.
ولی حقیقت چیز دیگریست.
من دخترِ ساده، خوش قلب و خوش کلامی هستم.
خیلی ساده عشقم رو در قالبِ کلمات یا نوعِ رفتار منحصر به فرد خودم، هدیه میدم به بقیه.
خساست نمیکنم وقتی قلبم لبریز از عشق میشه به آدما، بهشون منتقل میکنم.
مثال:
چند روز پیش پیام دادم به خواهر شوهر عزیزم و ازش سپاس گزاری مجدد کردم برای مهربونیش، برای محبتی که بعد از زایمان بهم کرد و روحِ منو جلا داد.
یادم نمیره چقدر به خودم، به سمانه، به مامان سمانه که مامان اولی بود، محبت و توجه نشون میداد.
قلبمو سرشار میکرد از عشق.
عشقی که به وجودم مینشست حسابی و حالمو خوب میکرد.
برام گل زیبا خرید.
برام گیره مو و دستبند خرید تا حال و هوامو خوب کنه.
با هم حرف میزدیم و من چقدر حسم بهتر شد نسبت به تغییرات بزرگی که تو زندگیم ایجاد شده بود بعد از بچه دار شدن.
چقدر مراقب بچه بود و بهش رسیدگی میکرد وقتی خونه شون مونده بودم.
من هرگز محبت هاشو یادم نمیره.
درست زمانی به من محبت کرد با عشق، که من خسته و پریشان احوال بودم.
زمان نیاز داشتم تا خودمو ریکاوری جسمی و روانی بکنم، و خواهر شوهر مهربانم که اسمش هدیه است، دقیقا مثل یه هدیه ی اسمانی، برای من فرستاده شد تا ارامش بخشم باشه.
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس خدایی که خوبی هارا آفرید وبه ماقدرت دید آنها را داده است
زیبایی هارا ببینیم:سلام به استادان عزیز دوستان گرامی وعزیز سایت
باید سپاس گذار جهان اطراف ما وخوبی های آن باشیم تا برسیم به زیبایی بیشتر
تمام توجه ما به سمت بدبختی ها است که همین باعث میشه بدبختی بیشتری جذب میکنیم چقدر خوب است که توجه ما به طبیعت زیبا و سرسبز باشه تا همچین جایی که استاد وایستادن رو جذب کنیم کوه های پر از درخت وآب خدای من چقدر زیبا است این منطقه.
تمرکز خودمان را بر روی چیزهایی بزاریم که به ما احساس لذت میده که لذت های بیشتری جذب خواهیم کرد.
اگر میریم تو شبکه های اجتماعی تو اون بخش زیبایش بریم تو بخشی که زیبایی هارو بهمون نشون میده.
ما تو هرجایی که هستیم حتما زیبایی خود را دارد فقد باید ما چشم بصیرت خود را به کار بندازیم و زیبایی رو ببینیم
حتی تو اتاقی که هستیم نکات مثبتی داره که شاید تا هنوز ندیدیمش چون بهش توجه نکردیم .
خدایا کمکم کن که زیبایی را ببینم و هدایت بشم به زیبایی بیشتر .
به نام خالق زیباییها
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و سلام خدمت همه خانواده قشنگم خانواده عباس منشی عید همگی شما مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید سالی پر از برکت و شادی
زیباییها رو ببینیم و باباتون سپاسگزار باشیم تمرکز خودمون رو بذاریم بر روی موضوعات زیبا
این کمک میکنه که ما توی زندگیمون پیشرفت کنیم زیبا دیدن سپاسگزاری کردم باعث میشه که ما فرکانسمون رشد کنه و به نعمتهای بیشتری هدایت بشیم به شرط اینکه تمرکزمون روی نقاط زیبا و مثبت باشه بیایم با خودمون یک قرار بزاریم هر روز به جای غر زدن از خواب بیدار شدن اولین کاری که انجام میدیم دفتر شکرگزاریمونو برداریم سیستم ایمنی بدنمون بابت اون شکرگزاری کنیم اگر ما بگردیم هزاران هزار دلیل برای شکرگزاری از خداوند هست جالب اینجاست من بعضی وقتا که فکر منفی دارم یا سر حال نیستم میگم خب چیزی تغییر نکرد که بابتش بخوام شکرگزاری کنم اما یک چیزی توی درونم منو هدایت میکنه به سمت دفترم اول میگم فکر نکنم به یک صفحه برسم اول از یک صفحه شروع میشه بعد میرسه به دو صفحه بعد میرسه به 4 صفحه بعد میرسه به 5 صفحه بعد یادم میاد من مورد های زیاد دیگهای هم داشتم که بابت شکرگزاری نکردم و شاید باورتون نشه بعد از یک ساعت یا دو ساعت فرکانسم بهتر میشه مثلاً مادرم غذایی که دوست دارم برام درست میکنه دایی هم میان به دیدنم یا برعکس من میرم دیدن اونها یا دوستی که ازش مدتها خبر نداشتم بهم پیام میده زیباییت رو تحسین کنیم که زیباییهای بیشتری وارد زندگیمون بشه بچهها یادتونه بچه که بودیم از یک بال زدن پروانه از بارون اومدم از یک درخت سرسبز خوشحال میشدیم و ذوق میکردیم یادتونه و تا شب به قول معروف شارژ بودیم و تا شب حسای خوب به سراغمون میومد ا ما همیشه از بچگیمون به بهترین دوران یاد میکنیم میدونی چرا چون باییهای بیشتری میدیدیم مثلاً یک عروسک زیبا یک ماشین بینظیر یک کارتون خندهدار ما رو خیلی خوشحال میکرد و تا شب و تا شاید ماهها خوشحالی بیشتری به سمت ما میومد یادمه وقتی بچه بودم چیزی توی تلویزیون میدیدم که دلم میخواست اما مثلاً توی شهرم خودمون نبود یا امکانش نبود که مثلاً مادرم بره تهیه کنه مغازهای نبود جایی نبود فرداش همون شیرینی یا همون اسباب بازی یکی از فامیلامون برامون میآورد بدون اینکه من به کسی بگم
یا یادمه یک شب من خونه عمو مهمون عموم مهمونی دعوت بودم و 8 سالم بود و یک ماشین لباسشویی اسباب بازی رو دست دختر عموم دیدن به مامانم گفتم باشه برای تولدت میخرم من توی ذهنم گفتم خدایا آخه تو تولدم 8 ماه دیگست بعد گفتم ولش کن فائزه بالاخره 8 ماه دیگه که مامانت برات میخره و با اون ماشین لباسشویی صورتی قشنگ ادامه بازیمو کردم یادمه صبح که میخواستم برم مدرسه بعد از ظهرش جشن بود به خاطر شاگرد اولم شدم و همه نمرههام خیلی خوب شد شاید باورتون نشه دوستان شگلتر از اون ماشین لباسشویی گرون قیمتتر از اون ماشین لباسشویی رو مدرسم بابت جایزه و تشویق بهم داد
بارها و بارها این موضوع برای من توی کودکی پیش اومده که حتی خواهرم همین چند وقت پیش گفت گفت نمیدونم فائزه از بچگی چی داشته که هرچی میخواست به شب نکشید براش مهیا میشد بدون اینکه حتی به اون طرف بگه براش بیاره حتی اون طرفو دیده باشه و حتی ما سالها اون طرفو ندیدیم و برای اولین بار مثلاً توی خونه شهری که ما مهاجرت کردیم مثل مشهد فائزه رو اولین باری که میبینه ولی همون عروسک همون خوراکی همون اسباب بازی که فائزه خاصه رو براش کادو میاره بچه که بودم فکر میکردم یک نیروی جادویی دارم مثل کارتونها من هم رفتم توی سرزمین عجایب یک نیروی عجیب گرفتم که هرچی میخوام و به دست میارم خب هرچی باشه یک بچه بودم خیال پرداز و رویایی
اما از وقتی 14 15 سالم شد یک باور اشتباه توی مغز من رفت که هر چیزیو میخوای باید سخت تلاش کنی انقدر که پدرت در بیاد انقدر که اشکت در بیاد و این موضوع رو کلاً یادم رفت که این رو از خدا بخوام وقتی چیزیو میخوام از خدا بخوام مثل همون اسباب بازی که من از خدا خواستم بهم داد من از خدا خواستم اون خوراکیو بهم داد حتی بدون اینکه اون مهمون رو بشناسم منظورم این نیست که هیچ وقت نباید تلاش کرد نه تلاش باید کرد اما اون حس خوب رو باید داشت مثل نمراتم که شاگرد اول شدم باعث شد اون اسباب بازی قشنگ رو بگیرم ولی از وقتی بزرگتر شدم یادم رفت باید از خدا بخوام بعد تلاش کنم باید احساس خوبمو حفظ کنم بعد تلاش کنم همه چیز رو با تلاش به دست میآوردم و هیچی از خدا نمیخواستم انقدر مغرور بودم میگفتم خودم به دستش میارم و وقتی به دستش میآوردم اشکم به قول معروف در میومد و اصلاً بهم نمیچسبید انقدر خسته به دست آوردن هدف بودن و اصلاً رسیدن به هدف خوشحالم نمیکرد و یک هدف بیشتری میخواستم
از وقتی که با شکرگزاری کردن و با فایلهای معجزه انگیز استاد آشنا شدم سعی کردم پناه ببرم به دنیای کودکی خودم سعی کردم کودک درونم رو دوباره بیدار کنم و مثل بچگیم حس خوب داشته باشم به خداوند نزدیکتر بشم و جالب بدونید که مثل همون بچگیم اغلب چیزهایی که میخوام رو خدا بهم میده و لازم نیست من به خاطرش اذیت بشم یا خیلی اشکم در بیاد نه گاهی وقتا شده من یک وسیله مثل ایرپاد توی ذهنمه که براش پول پس انداز کنم که بخرمش اما خواهرم اونو برام عیدی میخره
دوستان ما باید کانون توجهمون رو بذاریم روی نکات مثبت نه الان بلکه تا آخر عمر
یک نفس شیطانی درون ما انسانها وجود دارد که وقتی میبینیم اطرافیانمون به اون خواسته میرسند و ما به اون نمیرسیم از اونها شروع میکنیم به بد و بیراه گفتن که آره حتماً دزدی حتماً دزدی کرده یا حتماً مامانش یا باباش پارتیش شدن
و در بهترین حالت این نفس اینه که غصه بخوریم غبطه بخوریم بگیم خدایا ما که به اون نمیرسیم خوش به حالش
اما ما باید بدونیم اولین نفرم به خودم میگم فائزه تو هر چقدر این حالتو داشته باشی از هدفت دور و دورتر میشی سعی کن در مسیر, اهدافت حس خوبتو حفظ کنی و زیباییها رو تحسین کنیم و اگر زیباییها رو دیدی از اونها لذت بردی اون نعمت بیشتر وارد زندگی تو میشه
سعی قدمهای کوچیک ورداریم و حس خوب داشته باشیم که مسیر هدفمون هموار و آسونتر باشه سعی کنیم به احساس درون آرامش درونی کامل برسیم
ما با دیدن زیباییها نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میکنیم ما با دیدن زیباییها شادیهای بیشتر وارد زندگیمون میکنیم اگر از بدترین شرایط بهترین شرایط خاصی برندهای هیچ وقت دنبال زندگی آماده نباش حتی تو بدترین شرایط هم شاد باش بخند برقص آهنگ گوش بده اونجوریه که نعمت بیشتر شادی بیشتر وارد زندگیت میشه
جهان مثل آینه است وقتی ما شاد باشیم برای ما شادی میاره وقتی ما غمگین باشیم برای ما غم و حسادت میاره
این اولین کامنت من در سال 1404 پنجم فروردین
دوستان عزیزم امیدوارم هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم و پیروز باشید و استاد عزیزم از شما ممنونم که این فایلهای هدیه بسیار ارزشمند رو در اختیار ما گذاشتین که چراغی بشه برای راه زندگی ما
سلام.
الهی شکرت برای عیدی هایی که دریافت میکنیم.
ممنونم برای این روزی های غیر حساب.
الهی شکر برای موجودیِ حساب پسرم.
الهی شکر برای دوستی با پول، راحتی با پول، درک پول توی کارت به عنوان دوست و نعمت الهی.
وقتی دوست میشی با پول، اون میاد پیشت.
اسمِ باکسِ پولم رو گذاشتم ثروتِ سمانه.
هر بار کیف میکنم این عنوانِ هوشمندانه رو میبینم.
خودِ این اسم هم برام ثروت میاره، چه برسه به محتویاتش.
خیلی جالبه که بلافاصله بعد از خرید دوره هم جهت، حسابم داره شارژ میشه…
امروز یه سوپ متشکل از گوشت، سیب زمینی، پیاز، هویج، جو پرک، رشته سوپی برای حافظ پختم.
فوق العاده شده بود.
الهی شکرت برای سوپ حافظ و اینکه با لذت نوش جانش کرد.
دایره ابی قشنگ رو دیدم و پیام گرفتم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
الهی شکر که تو کارتم پس انداز دارم.
خدایا شکرت که یاد گرفتم پس انداز کنم تو کارتم.
بلو باکس، ویژگیِ خوب بلو بانکه که تو این مسیر خیلی کارم رو اسان و شیرین و لذت بخش میکنه برام.
الهی شکر پسرم عیدی گرفت.
الهی شکر برای حساب جداگانه ی پسرم و پس اندازش.
الهی شکر خودمم برای قند عسلم جداگانه عیدی واریز کردم به حسابش.
الهی شکر برای مبلغی که برای همسرم واریز شد به کارتش.
الهی شکر برای مبلغی که به کارت من واریز کرد.
الهی شکر برای نعمتِ پول.
الهی شکر برای پول نقد و پول توی کارت بانکی.
الهی شکر برای اسکناس های نو و زیبا.
الهی شکر برای کارت بانکی و اعتباری که واردش میشه و ازش خرج میشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
ایده ی گروه سپاس گزاری فوق العاده بود.
خدایا شکرت.
امروز خواهرم (تازه عروس) چندین پیام سپاس گزاری فوق العاده گذاشت تو گروه که بسیار لذت بردم.
قلبم باز میشه وقتی سپاس گزاری ها رو میخونم.
الحمدالله.
دیشب فایل درس های توت فرنگی 19 دلاری رو گوش کردم.
فکر میکردم به پیش فرض های ذهنیم، چه مثبت چه منفی.
و به این فکر کردم که فایلهای استاد خیلی موثر هستن، چون دقیقا تو ذهنم کاوش میکنم و خودمو بهتر میشناسم.
استاد جان سپاس گزارم ازتون.
شما نقش بزرگی تو بهبود و کیفیت زندگی تک تکمون دارین.
الهی شکرت برای خواب خوبمون، سلامتی مون.
دیشب قبل خواب، تو گروه سپاس گزاری نوشتم.
امروز هم تو نوت موبایلم نوشتم.
الهی شکر برای نعمت و روزیِ سپاس گزاری.
وقتی لذت میبرم از نوشتنش، متوجه میشم فرکانسم میزونه و اتصالم با منبع وصله.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
دستورِ کار این کامنت، انحصاراً میرسه به تحسین خودم برای ارزشی که برای سلامتیِ خودم قایل شدم و دارم تو مسیرش جلو میام.
یک کیلو کاهش وزن داشتم.
عالیه.
این یک کیلو برای من جواهره.
چون میدونم اسان شدم بر اسانی ها، و طوری جلو رفتم که متوجه نشدم 30 روز گذشته.
28 بهمن استارتِ رژیم سالم خواری به لطف و هدایت الله زده شد برام.
5 تا هدف رو جلو بردم به لطف الله، و مسیر همچنان دارای هدف های کوچک و بزرگ دیگه است.
حذف شیرینی جات، سس ها، تنقلات کارخانه ای، مصرف روزانه سبزیجات، مصرف روزانه آب.
پنجشنبه و جمعه که مهمانِ مامان هامون بودیم نه شکلاتی خوردم، نه شیرینی و …
امشب خودمو تحسین کردم.
بامیه دیدم و نخوردم.
شکلات دیدم و نخوردم.
شیرینی تر دیدم و نخوردم.
شله زرد تو یخچال خونه مون هست و نخوردم.
سس رو سالادم نریختم و ساده خوردمش.
خدایا خیلی ازت ممنونم که الان تو این مسیرم.
شلوار مشکی که جدید خریدم، کمی آزادتر شده برام.
یه مسیله دیگه بهبود پیدا کرده برام.
با غذام سالاد میخورم.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
من سیر نمیشم از نوشتن تو این صفحه.
این صفحه رسماً پاتوق و خلوتِ منه.
هر جای این سایت برم و بیام، خونه ی پایدارم، اینجاست.
خوشحالم از این بابت.
ایده ی اقامتم تو این صفحه هم هدایت بود.
وگرنه من واقعا نمیدونستم کجا باید از زیبایی ها و نکات مثبت روزانه و روزمره ام تو سایت بنویسم.
من میدونم مخاطبین خاص خودمو دارم.
یعنی صرفا برای خونده شدن کامنت هام، کامنت نمینویسم.
من مینویسم، برای خودم، یاداوری خودم، ردپا گذاشتن برای خودم.
خوشحال میشم تعدادی از دوستان نازنینم اینجا پیگیر من هستن.
تعداد محدودی که جانِ من هستن و بسیار ارزشمند.
گاهی که نجوا میگه اینجا سوت و کوره، کسی رفت و امد نداره، کامنتهات دیده نمیشن، و میخواد منو ناامید و دلسرد کنه و وسوسه ام کنه اینجا نوشتن رو رها کنم، بهش میگم مسیله ای نیست، من برای خودم و تثبیت حس خوب خودم، و یاداوری نکات مثبت و قشنگی های بیشمار زندگیم، اینجا مینویسم.
دوستام بخونن خوشحال میشم.
کسی نخونه همچنان خوشحالم.
من کار خودمو میکنم.
فکر میکنم یکی از مومنتوم های مثبت من اینجاست.
گاهی چنان دور میگیرم که تند تند اینجا مینویسم.
این خیلی خوبه.
مثل حس الانم.
که حس خوبیه.
آرامشه.
امنیته.
حال خوبه.
رزق و روزی خداونده.
دریافت برکات خداونده.
سلامتیه.
روابط دوستانه و سرشار از عشق و محبته.
نشاطه.
چی میخوای مگه سمانه؟
هر چی از خدا خواستم و میخوام، وقتی مینویسمش، ریز ریز بعدش متوجه میشم تو مدار دریافتش قرار گرفتم…
سمانه جانم بهت افتخار میکنم و تو کامنت بعدی مجزا میخوام تحسینت کنم برای رژیم سالم خواری و نتایجش که به هدایت الله، برای خودت راه انداختی و جلو میری.
خداوندِ عالم، مرسی که پشت و پناه من و عزیزانمی.
ماچ بهت.
امروز دو بار سورپرایز شدم توسط دایره ی آبیِ زیبای سایت.
پیکِ خوش خبر و زیبای سایت.
پیام از فاطمه جان محرمیِ نازنینم.
و چند دقیقه پیش هم دیدم پیام دیگه دارم از فاطمه جان 1403.
الحمدالله برای این روزی و رزق.
خدا رو شاکرم برای عشقی که خودم و عزیزانم این ایام به هم منتقل میکنیم.
سال نو بهانه ای هست برای زنده کردن توجه و عشق خالصانه به همدیگه.
پیام های نوشتاری و صوتی و تصویری زیادی رد و بدل کردیم با عزیزانم.
یکی از شادی بخش ترین هاش برام برقراریِ تماس صوتی با آقای موسوی گرانقدر بود.
یکی از اساتیدِ نازنین تو کلاس حافظ خوانی که سال ها پیش شرکت کرده بودم.
ایشون اشعار هر جلسه رو با صدای رسا و از حفظ میخوندن و بسیار لذت میبردیم همگی.
شنیدن صداشون بعد از این همه سال، برای خودم خیلی نشاط بخش بود.
تا قبل از تماس صوتی، من همیشه پیامک میدادم برای شادباشِ مناسبت های مختلف.
ولی قلبم اینبار گفت تماس بگیر.
و بسیار هم خوشحالم از این بابت.
الهی شکر برای دونه به دونه ی روزی ها و رزق های بی نهایتی که هر روز و هر لحظه میذاری تو زندگیم.
ممنونم خدا جانِ بی انتها از فضل و کرم و بخشش.
امروز صبح، اول فروردین جان، صبح زود بیدار شدم و با یه ایده که شوهر خواهرم گفته بود بیایم یه گروه سپاس گزاری بزنیم، یه گروه تو واتس اپ زدم با عنوان سپاس گزاری و اعضای خانواده ی هم فرکانسم تو این زمینه رو اد کردم.
اولین سپاس گزاری ها رو هم خودم نوشتم تو گروه.
بعد ذهنم میخواست کار شکنی کنه که، که چی بشه گروه زدی؟
شاید نیان.
شاید ننویسن.
بیا حذفش کن تا شروع نشده و …
گفتم برو بابا…
چند ساعت بعد چک کردم دیدم دو نفر از عزیزانم هم سپاس گزاری نوشتن تو گروه.
یه حُسن باحالش اینه متوجه میشیم تو چه ابعاد گوناگونی میشه سپاس گزاری کرد.
و صد البته برای تیون کردن فرکانس ادم به شدت عالیه.
الهی شکر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
من اعتقاد و باور دارم، هر چیزی رو که باید بهش توجه کنم، رعایتش کنم، انجامش بدم رو، خداوند از طریقی بهم میگه.
میشه همون مفهوم هدایت.
حافظ وقتی میرم سرویس بهداشتی گریه میکنه.
من ناراحت میشدم از گریه اش ولی چاره ای نداشتم.
سعی میکردم باهاش حرف بزنم تا متوجه شه من هستم، فقط جلوی چشمش نیستم تو اون دقایق.
دو تا راهکار تو مسیرم قرار گرفت برای بهبود این مسیله:
1- باهاش قایم موشک بازی کنم، اینطوری ذهنش کم کم متوجه میشه.
2- بچه از 6 ماهگی تا حوالی 3 سالگی، برای احساس امنیتش میخواد که مادرش رو کنار خودش داشته باشه و بغلش کنه.
من با فهمیدن این مسیله، فهمیدم که طبیعیه رفتار حافظ و تلاشم رو میکنم این موقعیت رو بهتر درک و مدیریت کنم تا بچه احساس امنیت بیشتری کنه و مضطرب نشه.
دونستن چیزی، باعث میشه اول خود ادم ارومتر شه.
دوم اینکه بهتر بتونه قضیه رو مدیریت کنه.
الهی شکرت که یادم میدی.
الهی شکرت که همیشه بیداری.
الهی شکرت که هیچی رو فراموش نمیکنی.
خدایا شکرت که در بهترین زمان، همه چیز رو میگی بهم.
مرسی که راهنما و پشتیبان من هستی تو زندگیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جان
سلام به قلبی که لبریز از عشق است و اون را تو کلامش چه گفتاری چه نوشتاری بروز می دهد
امروز تمرین ستاره قطبی من کامنت سمانه جان را خواندن و دیدن زیبایی ها و توجه بهشون بود
راه عشق خدا از عشق به مخلوقاتش می گذرد
وقتی تو کامنت ها از عشق ورزیدن به استاد و بچه ها ی سایت یا خانواده حتی به حیوانات می خوانم قلبم باز می شود
عشق ورزیدن دقیقا اون چیزی است که ما را تو مومنتوم مثبت نگه میدارد
کامنتی که برام نوشتی راجع به نشانه ی ورود به دوره ذهنم را مشغول کرده
مخصوصا او تکه اش که راجع به کمال گرایی نوشتی و اینکه این دوره رو احساسات مثبت کار می کند
از طرف دیگر من مبتلا به یک بیماری پرنسسی هستم که بقیه برام و به جایم کار کنند من کاری نکنم حتی تو دوره ها می خواهم استاد یک کاری بکند یک چیز بگویدکه من موفق بشوم
دوست دارم در بهترین زمان به این دوره هدایت بشوم مطمئن هستم خدا خودش اسبابش را (که اول از همه مدار من هست )جور می کندچون تمام قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب است و هر کی بتواند این قانون رابهتر اجرا کند موفق تر است
در آغوش خدا غرق عشق و نور باشی
بوس به حافظ و مامان صبور و مسئولیت پذیرش
سلام.
قطعا یکی از ویژگی های بارزِ من، خوش قلبیم هست.
وقتی میخوام ازش بگم یا بنویسم، ذهنم به صورت اتومات میره روی مواردی که خشمگین شدم یا کینه به دل راه دادم و میخواد بگه نه، تو اینی که میگی نیستی.
ولی حقیقت چیز دیگریست.
من دخترِ ساده، خوش قلب و خوش کلامی هستم.
خیلی ساده عشقم رو در قالبِ کلمات یا نوعِ رفتار منحصر به فرد خودم، هدیه میدم به بقیه.
خساست نمیکنم وقتی قلبم لبریز از عشق میشه به آدما، بهشون منتقل میکنم.
مثال:
چند روز پیش پیام دادم به خواهر شوهر عزیزم و ازش سپاس گزاری مجدد کردم برای مهربونیش، برای محبتی که بعد از زایمان بهم کرد و روحِ منو جلا داد.
یادم نمیره چقدر به خودم، به سمانه، به مامان سمانه که مامان اولی بود، محبت و توجه نشون میداد.
قلبمو سرشار میکرد از عشق.
عشقی که به وجودم مینشست حسابی و حالمو خوب میکرد.
برام گل زیبا خرید.
برام گیره مو و دستبند خرید تا حال و هوامو خوب کنه.
با هم حرف میزدیم و من چقدر حسم بهتر شد نسبت به تغییرات بزرگی که تو زندگیم ایجاد شده بود بعد از بچه دار شدن.
چقدر مراقب بچه بود و بهش رسیدگی میکرد وقتی خونه شون مونده بودم.
من هرگز محبت هاشو یادم نمیره.
درست زمانی به من محبت کرد با عشق، که من خسته و پریشان احوال بودم.
زمان نیاز داشتم تا خودمو ریکاوری جسمی و روانی بکنم، و خواهر شوهر مهربانم که اسمش هدیه است، دقیقا مثل یه هدیه ی اسمانی، برای من فرستاده شد تا ارامش بخشم باشه.
هنوزم همینطوره و بهم محبت میکنه.
من میتونم حرف دلم رو به ادما بزنم.
وقتی قلبم براشون میتپه، بلدم چطوری حسمو منتقل کنم.
سمانه افرین بهت.
چون دیدم هیچ خساستی نداری برای عشق دادن به عزیزانت.
نمیگی زیادش میشه، پر رو میشه یا هر چی…
تو عشقت رو میدی به فرد و از درون شادتر میشی.
هدیه، عمه ی فوق العاده ی حافظ هست.
خوشحالم که هدیه، خواهر شوهرِ منه، خواهرِ منه، خواهرِ همسرمه، عمه ی بچه ام هست….
هدیه، قلب بزرگی داره.
مادرشوهرم رو سورپرایز کرد برد مشهد هتل درویشی.
مادرشوهرم رو سورپرایز کرد برد کنسرت رضا بهرام که مادرشوهرم دوست داره.
همیشه کلی هدیه میگیره برای برادرزاده هاش. (با حافظ 3 تا برادرزاده داره)
بخشنده و کریمه.
سلیقه اش خوبه.
خیلی شوخ طبع و طنازه، اسمش رو تو موبایلم ذخیره کردم هدیه جانِ شوخ طبع.
هدیه خیلی مسیولیت پذیر و تلاشگره.
هدیه دختر به روز و آگاهیه.
هدیه، عشقِ منه…
برای خودش نوشتم چند روز پیش و اونم برام پاسخ زیبایی نوشت:
سمانه جون عزیزم
مرسی از این همه محبتت به من مرسی از این همه نگاه قشنگی که به من داری
منم خیلی خوشحالم که تو با این درجه از درک و فهم مسول تربیت حافظ هستی خوشحالم که با صبوری و مهربونی در کنار برادرم هستی و زندگی رو میسازی
منم کیف میکنم از استقلال فکریت از مصمم بودنت در تصمیماتت و از همه مهم تر اینکه با عشق و خوش قلبی دنیارو زیباتر میکنی
دوستت دارم همیشه و همیشه و همیشه
من یکی از سپاس گزاری هام، همسرم و خانواده ی خوب و دوست داشتنیش هست.
خدایا شکرت.
خدایا منو برهان از افکار نازیبا و سرشارم کن هر لحظه از افکار زیبا، سپاس گزاری، حال خوب.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
سلام.
دیشب با خواهرم (تازه عروس) منزل مادر جانم بودیم.
کلی خوش گذشت.
به عروس و دوماد دفتر شکرگزاری هدیه دادم، خوشحال شدن.
مامان جانم کتلت خوشمزه پخت.
کنار هم با حال خوب نوش جان کردیم.
حافظ و خاله جان کلی عشق کردن با همدیگه.
عیدی گرفتیم از مامان مهربونم.
کلیپ عروسی خواهرم رو تو تلویزیون تماشا کردیم بارها، بسیار جذاب بود.
صبح، روزی ام شد ساعت 6:30 صبح بیدار شم.
تو دفترم نوشتم.
ان شاالله حافظ که از خواب بیدار شد میخوایم بریم خونه مادرشوهر عزیزم.
آخ جون که عمه جانِ حافظ، off هست و میتونیم از صبح کنار هم باشیم و شادی کنیم.
دیروز تو مجتمع مون درختی دیدم با شکوفه های صورتی قشنگ.
درختی با شکوفه های سفید.
گل های رنگی تو باغچه ها.
دیروز بارون هم اومد.
خدایا شکرت برای این همه قشنگی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت