شهود و الهام الهی - صفحه 22

سلام استاد سلام دوستان الهی این سایت الهی

به خدای بزرگ قسم الان در همین لحظه میخواستم سجده شکر کنم به خاطر حضور دوستانی اینچنین الهی خالص و توحیدی تو این سایت و خانواده

آخه حتی خواهر آدم اونم تو این دوره زمونه وقتی میخواد خدمتی بهت بکنه یه عالمه باید هواشو داشته باشی خدمت رسانی کنی بعد تازه یه کاری برات کنه یه لطفی برات انجام بده ولی اونوقت اینجا تو این خانواده عاشق وتوحیدی بچه ها میان و اینجور با عشق با خلوص تمام دیدگاهاشونو برات میزارن که وای خدای من خودشون تمام آگاهی نابه موقع خوندن کامنت اندیشه عزیز که دیگه هروقت کامنت میزاره برام ایمیل میاد، گوشی موبایلمو گذاشتم رو قلبم و همین طور اشک ریختم وای خدایا

آخه بچه ها نمیدونم کامنت من رو تو این جلسه خوندید یا نه من یه چندتا سوال خوب پرسیده بودم وقتی که دیدم استادمون اینقدر قشنگ اینقدر با شجاعت به الهامات درونیش پاسخ میده منم دلم خواست اینجوری باشم قوی باشم شجاع باشم با خودم گفتم آخه چطور چگونه چی میشه اگر منم مثل استاد بتونم این توانایی رو پیدا کنم به این حد از مهارت برسم در اجرا و تشخیص هدایت از نجوا و خلاصه اینکه این که توحیدی تر باشم یه تمرینی هم بود که ما تو جلسه سه دوازده قدم باید انجام میدادیم که با سوالهای خوب پرسیدن از خدا وباور داشتن به اینکه این سوال حتما جواب داره میتونیم هدایت عالی دریافت کنیم وای دوستان باورش برام خیلی سخت بود آخه به قول استاد منم خیلی مثل قوم بنی اسرائیل به منطق و ذهنم تکیه دارم ولی خدارو شکر این زنگارها این تجربیات و افکار گذشته (که به قول دوست عزیزم نسل مارو بامنطق آخه اونم چه منطقی یه مشت تعصبات و اراجیف رو به اسم منطق واصول به خورد ما دادن) دارَن رخت بَرمیکَنَند وای دوستان اصلا نمیدونید ما به چه تکنیکی رسیدیم وای خدایا آخه اینقدر تو سریع الجوابی ما سوال می پرسیم به کسری از ثانیه نمیرسه مثل غول چراغ جادو جوابهای عالی ارسال میشه وای خدایا شکرت به خدا تازه میفهمم معنی حرفای استاد رو که میگه شما تو همین دنیا بهشت رو تجربه میکنید شما تو یه جاده آسفالته سوت زنان و کیف کنان قدم میزنید دوستان من به قول حرف گرانبهای اندیشه عزیزم که بازم جا داره تکرار کنم ذهن مارو خیلی منطقی بارآوردن که مثال عینیش یکی مثل خود من مگه میشه سوال کنی وبعد بشینی منتظر جوابش وای الله اکبر بچه ها استاد به خدا یه روزم طول نکشید که جوابهامو دیدم و شنیدم و درک کردم

اره صبح یه حسی گفت زیبا پاشو برو بازار مگه نگفتی مگه نخواستی از خدا که با همین شرایطی که داری باز میخوای درامدت چند میلیون تومان بیشتر بشه خوب پاشو برو یه سکه بخر بنداز یه گوشه استاد لباسامو پوشیدم و رفتم سمت بازاربزرگ

یکی اینکه اون حس خوبه اون ندای درونه گفت خوب حالا که تا اینجا اومدی برو تو مترو تمرین آگهی تبلیغاتی رو هم باز انجام بده بزار باز یه درجه مدارت بالاتر بره اره استاد اینقدر ذهنم برام دلیل ومنطق اورد که الان اصلا شرایطت جور نیست بعد اصلا مگه تو برا اینکار اومدی وهدفت یه چیز دیگست که بالاخره منو منصرف کرد

بعد تو مترو که نشسته بودم یه سری فروشنده هی میومدن و اجناس مختلفی میفروختن چه ریز این ذهن نجوا گر به مغز ودرون ما رسوخ میکنه و نگاه توحیدی رخت بر میبنده با خودم گفتم ببین آدم برا جذب مشتری باید سرووضعش رو مرتب کنه تا فروشش بره بالا اینا بیشتر دافعه هستن برا مشتری ها

بعد که به بازار طلا رسیدم هی با خودم دودوتا چهارتا کردم که یه سکه بخرم حالا گرون تر میشه نکنه ارزون تر بشه ومن ضرر کنم وبعد هم اینقدر تعلل کردم که دیگه کلا منصرف شدم و برگشتم اومدم خونه

اره استاد میدونم خیلی از دستم ناراحت میشی ولی مینویسم چون خیلی خوب بود به خدا درسها داشت پاسخ ها داشت نشانه ها داشت برام عوضش خوب جواب سوالهامو دیدم

دیدی زیبا خانم دیدی میخوای توحیدی باشی مشتری رو خدا برات میفرسته برا توحیدی بودن باید تسلیم بود اگه تسلیم باشی اگه وصل باشی خودش برات مشتری میشه مگه سوال نکرده بودی چه طور سریع تشخیص بدم که حرف یا فکری که کردم شرک توش نباشه وای خدایا وای استاد خیلی سخته ایمان بدون عمل حرف مفت است رو من اینجا به عینه دیدم و لمس کردم

اصلا گوش کردن به هدایت و شهود منطقی نیست وای استاد اینم یه جواب دیگه ما از خدا هدایت میخواهیم ولی خودش پاسخ من رو داد تو کامنت اندیشه عزیز که بعد پامونو رو ترمز میزاریم وبا ذهن خودمون دودوتا چهارتا میکنیم چه قدر احمقانست آدم ها از من درخواست میکنند بعد خودشون با عقلشون با منطقشون دودوتا چهارتا میکنند استاد جواب از این واضح تر دیگه که برای رسیدن به اهداف باید فکرت رو متوقف کنی و این ایمان میخواد

ذهن ذهن ذهن نجوا گر که منبع ومامن شیطانه اره چی میشه اگه منم مثل استاد به این حد از توانایی برسم که به الهامات عمل کنم بابا اون درجا عمل میکرد نصفه شب بلند میشد میرفت تو یه خونه متروکه که هیچ جاشم بلد نبود اون به من اعتماد داشت اون تسلیم من بود سید موحد بود ومشرک نبود به ندای درونش لبیک میگفت چه قدر داری تلاش میکنی مگه نمی گی دارم توحیدی میشم دارم رنگ خدایی میگیرم پس چرا برا من منطق میاری چرا دودوتا چهار تا میکنی برو انجام بده هدایت های بعدی وقدم های بعدی بهت گفته میشه مبنای حرکت مبنای تصمیم باید هدایت باشه نه عقل وای استاد بزار بمیرم اینقدر شدت جوابها شدیده که قلبم داره کنده میشه من صدای خدارو خفه کردم

یه ترمز خیلی خیلی ریز هم کشف کردم که خیلی زیرکانه بهش رسیدم مطمئنم خیلی از دوستان دیگه هم توش به صورت ناخودآگاه درگیرهستند واونم فراوانی ذات خداوند وبی نهایت بودن ذات خداوند در هدایت و پاسخ به همه بندگانش هست که خیلی کمک میکنه که باور فراوانیِ همه بچه های سایت مخصوصا در مورد خداوند که خداوند بی نهایته، تمام نشدنیه ،همه جا هست، انتهایی نداره تقویت بشه مثلا من وقتی البته قبلا هام دیگه نه الان وقتی میخوندم که خداوند اینجور دقیق و بی نهایت داره به یه سری از بنده هاش هدایت هاشو میرسونه چون اون موقع تو مدار کمبود وعدم فراوانی بودم نسبت به همه چیز یه جور احساس نگرانی میکردم که اِ چه قدر خدا برا این بندهه انرژی گذاشته چه قدر کائنات با تمام انرژیشون دارن به خواسته های اون پاسخ میدن نکنه تموم بشه نکنه برا من نمونه که میگم خیلی ناخودآگاه بود و اینو از کامنت های بچه های خیلی موفق سایت کشفش کردم که می ترسیدم این انرژی تموم بشه وبه من نرسه ولی خدارو شکر الان به لطف تمرینهای مستمر و باورهای درستی که جایگزین کردم در مورد فراوانی در همه چیز در همه جنبه های زندگی چه عشق، چه ثروت، چه هرچیز دیگه اینقدر به این بی نهایتی اینقدر به این فراوانی و اینقدر به این انرژی بی پایان الهی ایمان پیدا کردم که تازه همین گسترش دوستانم تو همه جنبه های زندگیشون باعث شده پی ببرم وبرای ذهنم منطق ها و فَکت های درست بیارم که ببین چه قدر همه چیز بینهایته ببین چه قدر فراوانی تو همه جنبه های زندگی زیاده ببین این انرژی همه گیره وبرای همه موجودات به تعدادشون روی کره زمین داره جواب میده به شرطی که خودشون هم بخوان و درخواست کنند وتسلیم هم باشند و باور هم داشته باشند

این انرژی گسترش داره وجواب میده به بهبود به پیشرفت به گسترش تو و خیلی به ذهنم کمک کرده برای اثبات باورهای فراوانی

در پناه خداوند یکتای وبی نهایت