اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداروشکر یک روز دیگر،نشانه ای بی نظیر تا بشنوم و تمرکز کنم که کجاها سعی کردم به این آگاهی های ناب عمل کنم و به خاطر آوردم چقدر تغییر با توجه به نتایجم کسب کرده ام .
دیگر به هر قیمتی حاضر به باور چیزی که مشخص بود اشتباه است ،نشدم و نمی شوم بدون هیچگونه مقاومتی و اگر طرف مقابل دلیل مخالفتم را سوال کند ،سعی می کنم آگاهانه صحبت کنم و بگویم این نظر من است .
چقدر این مسیر درس های فوق العاده تاثیر گذاری به من آموخت و هرروز دارم عالی تر ذهنم را بازوپاک نگه می دارم برای دریافت و عمل به آن چیزی که باعث رشدوپیشرفتم می شود و مثال های قرآن و صحبتهای استاد و توضیحات مفصل ایشان کمک بسزایی در باورپذیری درست و اصولی هر موضوعی به من داده شد تا به لطف خداوند هرروز با هدایت هایش والهامات زیبایش که خود از او می خواهم هدایتم کند چقدر بی نظیر بوده و همه اش خیر در جای جای زندگیم .
وقتی می خواهم کاری را انجام دهم و یا حتی کلامی بر زبانم جاری شود از او یاری می خواهم و سعی می کنم با توجه به روند روبه رشد زندگیم در تمام ابعاد اعتمادی را که از ابتدای این مسیر درذهن و قلبم تداعی کردم و تمرکزی ،روی ایمانم کار کردم چقدر با احساس عالی خود خالق اتفاقات عالی زندگیم شدم و کم کم با نتایج فوقالعاده از جمله خریدها ،فروش ها،حتی در آشپزی، مسیر پیاده روی و کلی موارد دیگر فقط از خودش هدایت خواسته ام و چقدر عالی هدایت کرده و خود می دانم که اگر احساسم نسبت به انجام کاری خوب است صددرصد خداوند آن را به دلم انداخته و من نتیجه عالی آن را امروز با این اگاهی ها درک می کنم که همان روز،ماه و یا سالها بعد فهمیدم چقدر خداوند خیر مرا می خواسته که مثلا من به فلان خواسته یا خرید فلان چیز نرسیده ام و امروز واقعا از صمیم قلبم شاکروسپاسگزارش هستم .
آموختم که هر لحظه از او بخواهم و او هدایتم کند وقتی می گویم از رگ گردن به من نزدیک است به نظرم کار تمام است و تمام منطق ها زیر علامت سوال مثل همان مثال های واضح قرآن که حجت را بر ما تمام کرده است .
با ایمان واعتماد به خودش چنان هوای مان را دارد که همیشه هوای دلمان پاک و بهشتی ست و زندگی بر وفق مراد و خداروشکر می کنم که امروز آگاهانه می توانم دوباره این مطالب را در فرکانسی عالی دریافت کنم و آگاهانه تر به آنها عمل کنم.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم مریم شایسته عزیز و دوستان گلم،چقدر استاد قشنگ توضیح دادن چقدر مثال های زیبایی میزنن که هر فایل زیبایی های خاص خودشو دارن و چه آگاهی هایی که در هیچ کتابی یافت نمیشه دارن به ما انتقال میدن واقعا حیفم اومد که کامنت نزارم و از استاد بزرگوارمون تشکر نکنم که دستی از خداوند هستن برای آگاه کردنمون.خدایا شکرت به خاطرت این آگاهیها وتشکر از استاد بزرگوارم.
اخ ک من چقدر خوشبختم ک به این فایل هدایت شدم خدایا شکرت
چقدر خداوند قشنگ گفته ک هرچیزی ک بخواهی بهت می دهم به شرط انکه به من گوش دهی
واقعا استاد ما بدون دلیل یاد گرفتم همه چیز به پذیریم و گوش کنیم مثل حیلی مسال ک خانواده هامون کردن تو گوش ما و فقط گفتیم چشم بله درسته درصورتی ک هیچ وقت نخواستیم بهش فکر کنیم مثال خودم میزنم همش مامانم داداشم میگن اره ببین بابات به تو ازادی نمیده کلا فکر نکن میتونی کای کنی وقتی هستش یا مجردی و این باور من شده و هیچ وقت نپرسیدم چرا و همیشه میگفتم اره و ناخواسته اطاعت می کردم الان میگم بابا چرا یک بار از خود بابات نپرسیدی چرا؟ و همیشه خودم محدود می کردم یا سر نماز روزه حجاب و …. تمام مسائل این شکلی ک هیچ وقت نپرسیدیم چرا باید انجام بشن یا خونده واقعا استاد من مثل گوسفند بودم هرکسی چیزی می گفت اطاعت می کردم و باور وقتی شما حرف میزدین می گفتم اوف ک منم قشنگ هرچی استاد میگه منم و خداروشکر میتونم درستش کنم
اخ استاد چقدر خوب گفتین واقعا منطقی نیست ک بچه بزاری سر یک تیکه چوب و بزاریش تو اب یا بچه شیر خوار و زنت بزاری تو بیابون بی اب علف واقعا اگ الهام نیست چیه و چقدر این جمله بی نظیر بود شهود هیچ وقت منطقی نیست
واقعا بهش رسیدم و یاد ماجرای چند روز پیشم افتادم من به شدت عاشق کنسرت رفتنم و خوب بعد دوسال کنسرت برگزار شد و خواننده مورده علاقمم کنسرت داشت هی گفتم چی کار کنم برم نرم دیدم خدای درونم گفت نرو نیلوفر گفتم چرا گفت صلاح نیست گفتم خدایا من 2 سال منتظر این بودم برم الان نرم گفت بری پشیمون میشی واقعا تمام تنم می لرزید دوستم التماس می کرد بیا بریم می گفت پول بلیط رفت امدت با من فقط تو بیا با من گفتم ن نمیام خیلی سخت بود ولی انجامش دادم یا یادمه چند ماه پیش تابستون من باشگاه می رفتم و یه مراسمی پیش امد ک ما باید می رفتیم شهرستان و با وجود یکسری مسائلی ک بود واقعا شک داشتیم بریم یا ن و واقعا منطقی بود نریم ک خدا هدایت کرد رفتیم چقدرم اتفاقات عالی افتاد و یه 10 روز نبود م گذشت گذشت تا دوماه پیش دیدم تو باشگاه گفتن تابستون فلان تاریخ کل باشگاه مریض شدن این ویروس گرفتن گفتم اله اکبر اگه میموندم و نمی رفتم منم و خانوادم مریض شده بودیم گفتم خدایا چطور هدایت میکنی استاد منم یه جریان این طوری مثله شما دارم ک کار دفتر همه چیز ول کردین مهاجرت کردین من به صورت کاملا هدایتی کار گویندگی ک اصلا توش هیچ سابقه ای نداشتم شروع کردم و پیج زدم براش ادمی بود ک تعریف تحسین میکرد و داشتم خوب نتیجه می گرفتم تایهو بهم الهام شد پیج فعالیتش عوض کن همه گفتن تو دیونه ای داشتی تازه پیرفت می کردی معروف میشدی
پشیمون میشی و من اصلا برام مهم نبود و انجام دادم و نتیجه خیلی بهتری گرفتم
و چقدر این تسلیم بودن در برابر پروردگار قشنگه من هروقت خودم به جریان هدایت سپردم بد ندیدم و هزارن مرتبه شکر و همیشه هوام داشت من از بدترین چیزا نجات داد شکرت خدا
تجربه میگه : ن تو نمیتونی نرو جلو از پسش بر نمیای
شهود میگه : برو جلو خدا هست کمکت میکنه
چقدر این خدا خوبه چقدر هدایتگره بخدا اگ مثله یه بچه دستمون بزاریم تو دستش ن ترسی داریم ن غمی و همش همش خوبی خوشی ارامش تجربه میکنیم
سلاممم,اول اینکه جون بابا , استاد خیلیییی خوش تیپ شدین, استاد بیا ببین نازی چه کرده, استاد خدایی , من خیلی حال میکنم, که اینقدر شاگرد خوبی هستم, استاد وقتیاین اتفاق برام افتاد اول دلم میخواست تلفنی میتونستم برات تعریف کنم,بعد گفتم ایمیل بزنم خودشون بخونن, بعد گفتم نه میرم تو دفترچه خاطراتم تو سایت بنویسم, خلاصه اینکه من به جد تصمیم داشتم این داستان و بنویسم , ولینمیدونستم, واااااااای صبح که چشم هام و باز کردم, و تو اینستا اسم فایل و دیدم, گفتم خدایاااااا مگه داریمممم , آخه چه جوری هماهنگ, اصلا این فایل آماده شده, که من این داستان و زیرش بنویسم , بچه ها این اتفاق این موضوع بعد از ۳ سال کارکردن ,روی خودم روزی ۴ و ۵ ساعت , من تلاش ذهنی بسیار زیادی کردم, آره خیلی غیر منطقی با همه مسخره های آدم های دور و نزدیک اطرفم, ادامهههههههه بدی ادامه ادامه ادمه تکرار تکرار تکرار و عمل عمل و عمل ,من تو این مسیر زیاد معجزه دیدم, اما این داستان یک چیز دیگه است , دقیقا از ۳ سپتامبر من ذوق نوشتنش و داشتم, ولی نمیدونستم کجا, ولی الان زمانش رسید, برای اینکه این داستان تو این چند روز کامل تر بشه, و الهامی که دیشب به من شد و درک بهتری که از جهان و رهایی و تسلیم و اعتماد.بریم ببینیم داستان
چیزی به غیر از هماهنگی قدرتمندترین فرمانده جهان نمیتونه این هماهنگی و ایجاد کنه.
این اتفاق در ۳ سپتامبر افتاد , شخصیت های داستان نازی (خودم ,چاکرتونم) صدف , آسا,(این دو فرشته با من زندگی میکنند)
سکانس ۱:خوب ۲ سپتامبر آسا دلش درد گرفته و حالت تهوع داشت , آخر شب اومدم بخوابم, صدف اومد در اتاق گفت نازی آسا دلش درد گرفته, ما دیگه وارد ۳ سپتامبر سشده بودیم, الان هم که میدونید جهان داره یک تضاد فوق العاده رو سپری میکنه, خلاصه صدف هم پزشک , گفت بریم بیمارستان , ساعت ۱ نصف شب بود ما رفتیم بیمارستان آنکارا , اصلا قبولش نکردن , چون گفتن , کاملا نشانه های این بیماری و داره , باید بره فردا تست بده, ما هم برگشتیم خونه ساعت ۳ صبح(حالا تو ذهن من ببینید چه خبره:با خودم میگفتم , امکان نداره , این اتفاق افتاده باشه, چون من تو مسیرم, و اصلا همه چیز داره عالی پیش میره, و با خودم گفتم , این فقط یک تضاد اومده برای قدرتمند تر کردن من)
سکانس ۲: دیگه ای از داستان :که من نازنین بهرامی که در مسیر بزرگترین بیزینس وومن در کسب و کارهای آنلاین در جهان هستم, حدود ۱ الی ۱ ماه ونیمی هست , که با اولین کمپانی تولید فیلم ایرانی در ترکیه , وارد کار شدیم, و دقیقا ما اول ساعت ۱۱ , پنجشنبه ۳سپتامبر قرار داشتیم برای امضا نهایی قرار داد, ولی دقیقا ۲ سپتامبر زنگ زدن, معذرت خواهی کردن, گفتن یک جلسه ضروری از خانه سینما ترکیه هست که باید بریم, اگر شما وقت ندارید بزاریم شنبه , قلبم گفت بگو ,همون جا گفتم نه, همون پنجشنبه باشه, ولی ساعت ۵ (من چهارشنبه ۲ سپتامبر که اونها زنگ زدن , و ساعت جابه جا شد, هنوز نمیدونستم آسا حالش خوبه, فقط حرف قلبم و گوش دادم)
بریم ادامه سکانس ۱:پنجشنبه ۳ سپتامبر ساعت ۸و نیم صبح ما رسیدیم دم در اون بیمارستانی که آدرس دادن , آقا ما رسیدیم , نفر ۱۵ و رفت جلو و ما نفر ۲۹۶ بودیم, (تو ذهن من ,میدونستم, نباید کنترل احساسم و بدم , دست ذهنم, نازی قبلا تو این موقعیت خدا میدونست چی میشد, ولی اون روز میدونستم, که این دنیا زودگذر , حتی تو این لحظه یا میتونی لذت ببری , یا هی غر بزنی و نگران باشی , که چی میشه,و داشتم عمل میکردم) حالا این بیمارستان هم تو یک محله داغون بود, که ما اصلا نمیدونتسیم کجا است , یک چند تا رستوران داغون هم نزدیکش بود, گفتیم بزنیم استارباکس , میدونستم, عمرا استارباکس اونجا باشه, و روی نقشه زد ۸ دقیقه , رفتیم دیدیم سرابب خخخخخخ, دیگه خلاصه اومدیم نشستیم تو یک رستوران , (درون من چه خبر بود: فقط یک چیز و میدونستم, تو اون موقعیت, که باید احساسم و تحت هر شرایطی خوب نگه , دارم, و اصلا مهم نیست , در چه موقعیتی هستم, که بعد از این داستان فهمیدم, که احساس خوب برابر خوب که اصل قانون و تکرارش ما رو به در ک میرسونه, همون اصل تسلیم بودن, مثل داستان ابراهیم , که زن و بچه شیرخواره و میزاره و میره, ولی چون تسلیم, از کجا میدونه, تسلیم , چون احساسش خوبه, آب زمزم میاد بیرون, پس میتونیم بگیم, نشانه تسلیم بودن احساس خوبته, نشانه تسلیم بودن نگران نبودنه, من همه اینها رو بعد از این داستان و عل کردن به دونسته هام و الهاماتم,بیشتر درک کردم) آقا ما نشسته بودیم, (راستی در مورد صدف و آسا بگم این ۲ نفر ۲ سالشونه, و به شدت با اینکه هیچی از قانون نمیدونن, ولی خیلی بهتر از عمل میکنند, و من خیلی از این دو نفر یاد گرفتم, و به شدت در زمان حال زندگی میکنند, ولذت بردن اولویت زندگیشون, فوق العادتون این دو نفیر, خدایا شکرتتتت , من عاشششقتم) گفتیم ثدف بزن تو گوگل کافه, زد و گفت , نازی یک کافه خیلی قشنگتر اینجا هست, تازه یک جا هم داره برای خرید , عکس هاش و دیدم و گفتم بریم, (خوب از اینجا به بعد پاداش کنترل ذهن , پاداش ایجاد احساس خوب فارغ از شرایطی که داریم , من تو اون رستوران داغون نشسته بودم, ولی ذهنم و کنترل میکردم, و احساسم خوب بود نگران نبودم, مطمئن بودم یک خیرت بزرگی در این ماجراست, ایمان داشتم, تسلیم بودم, چون احساسم خوب , و چون احساسم خوب صدای قلبم و میشنیدم, قدم به قدم داشت بهم میگفت, و این هم بگم از سفر به دور آمریکا یاد گرفته بودم , که وقتی انتظار یک چیزی میکشی , مثلا ما منتظر بودیم نوبتمون برسه,لذت ببرم, و اصلا به خواسته میرسی , از مسیر لذت ببر) بچه ها خدای من شاهده به فاصله یک خیابون که مار رد شدیم, وارد یک منطقه ای شدیم , که اصلا نمیدونستیم , یک چنین جایی تو آنکارا هست ,که اینقدر زیبا بود و پر از رستوران های زیبا و دقیقا مثل شهری بود که تازه رفتیه بودیم مسافرت, کلی عکس گرفتیم, حالا تو همین لذت بردن ما , به دوستم که دیشب گفته بودم , قلبم گفت بهش بگو جای دیگه ای هست تو آنکارا که بدون نوبت باشه, در همین حین که ما داشتیم توی اون کچه های زیبا لذت میبردیم, پیام داد گفت نازی فلان جا بدون نوبت , آقا لوکیشن و فرستاد و ما زنگ زدیم و , گفتن بله هر وقت بیایید ما بدون نوبت میگیریم, حالا ساعت شده بود ۱۱(یادتون گفتم کمپانی زنگ زد گفت ۱۱ نمیتونیم, جلسه داشته باشیم, این یعنی هماهنگی خداوند , چون قرار بود فردا ساعت ۱۱ من تو این خیابون های قشنگ باشم) خلاصه ما قبل از اینکه اون دوستم خبر بده, داشتم یکی از رستوران ها و انتخاب میکردیم, که بریم , صبحانه بخوریم, دیگه اونجا هم که گفتن هر وقت بیایید بدون نوبت , دیگه رستوران و انتخاب کردیم و آقا من اینجا خیلی رستوران رفتم, وایییی این عالیییی بود , خلاصه یک صبحانه بینظیر خوردیم و یکی از یکی خوشمزه تر, بعدشم , رفتیم آسا تست داد و برگشتیم خونه, ساعت شد ۱ , و به ما گفتن فردا همین موقع جواب تست میاد, برگشتیم و, حالا من ساعت ۵ جلسه داشتم, با دوستم حرف زدم, گفت نازی جلسه رو نرو چون جواب مثبت بیاد , بالاخره شما تو یک خونه هستید , بری جلسه اون همه آدم اونجا برای اونها هم خطرناک , (درون من چه خبر بود, ذهنم ,میگفتم کاشکه دیروز گفتن جلسه رو بندازیم شنبه قبول میکردم, در حالی که قلبم به من گفته بود بگو ساعت ۵ همین امروز باشه, ذهنم میگفت نازی خانم این همه روی خودت کار کردی , چی شد, همه شد کشک, میگفتم, من ایمان دارم تو این تضاد خیریت بزرگی . بچه این اصلی ترین دیالوگ اون روز در وجود من, گفتم خدایا چیکار کنم , برم جلسه رو یا نرم , گفت مگه به من ایمان نداری , مگه نمیگی تو مدار درست هستی , و میگی مطمئنمی که جواب آزمایش منفی درمیاد, پس برو, گفتم خدایا ایمان دارم, ولی خوب جلسه رو میندازیم شنبه, چه فرقی داره, دیگه با نگرانی هم نمیرم, که برای اونها خطرناک باشه, گفت پس ایمان نداری , اگر ایمان داری که همه چیز تحت کنترل ,و جواب منفی میری. بچه ها خیلیییی غیر منطقی بود , ولی قلبم با همه وجودم میگفت برو , و بهم گفت اون لایو که استاد در مورد این داستان گفته رو گوش کن, حالا ساعت ۳:۳۰ شده بود و من هم یادم نبود کدوم لایو بود , و از یکی از بچه های سایتم پرسیدم, و لی قبل از اینکه ایشون بگه هدایت شدم و پیداش کردم,به لطف خدا , همونطور گوش میدادم و بلند شدم, ؟آماده شم , اصلا هیچی نمیشنیدم صدای ذهنم و فقط این جمله که میگفت اگر به من ایمان داری و میگی مطمئنی که جواب منفی میری جلسه رو (ایمانی که عمل می آره) بله ایمانی که عمل بیاره, من از در رفتم بیرون , و پله اول و که از حیاط خارج شدم, سکوت قدتمندی وجودم و گرفت, و احساس کردم ارد مدار جدیدی از زندگیم شدم, (من خیلی تو این مسیر نتیجه گرفتم, ولی این بار اتفاقات خیلی اتفاقات بوی خدا داشت, قدم به قدم حسش میکردم) روز قبل هم نشانه امروز من ,پرتور اگاهی و, گوش داده بودم در مورد بخشش من, و گفتم برم جلسه باقلوا بگیرم, وقتی اومدم باقلوا بگیرم, ذهنم میگفت , تو این موقعیت دیگه تو این جا نر و , دقیقا اینجا بهش گفتم, بر و بابا من ایمان دارم. الان که نوشتم به اینجا رسیدم, یک نفس عمیق کشیدم, بچه ها تو موقعیت عمل کردن به دونسته هات یک ایمان قوی میخواهد, خدایا شکرت که من و هدایت کردی به این رشد , سپاسگزارم , معبودم.
خوب از جلسه نگم براتون , اول اینکه مبلغ قرار داد و ما به توافق رسیده بودیم, و لی چون دوباره گفتن ۳ زبانه میخواهند, خودشون گفتن اینقدر بیشتر, قالب سایت قرار بود جلسه بعد انتخاب بشه, ولی به صورت معجزه وار با کلیلک من که خدا دست من و برد روی قالب دلخواه اونها از بین اون قالب ها همون روز انتخاب شد, و خیلی کارهای دیگه به راحتی توافق شد و انجام شد, و بعد از امضا , مدیر اصلی گفت , چقدر همه چیز امروز عالی و راحت رفت جلو, همون جا من یک بوس فرستادم برای خدا , یک بوس سفت.
جلسه تموم شد و من برگشتم, خونه حس سبکی بزرگی داشتم, و تو این کار من اولین قراردادم و بستم, به طور رسمی , و موفقیت بزرگی بود برام, و اون هم با چنین کمپانی ,ولی این برام مهم نبود, برام شنیدن حرف قلبم, و رسیدن به این درک که صدای نجوا و قلبم کهبه ظهر عجیب ولی آرامش دهنده است و بهتر درک کرده بودم, این بزرگترین موفقیت من تا به الان , چون زندگیم بیشتر از اینی که روی غلتک میفته روی غلتک , چون وصل میشی به اصل منبع.
ساعت نزدیک ۹ بود رسیدم خونه, خلاصه جو عالی بود, یک ذره گفتیم و ختدیدیم, و به بچه ها گفتم , من مطمئنم جواب منفی و فردا شب استارباکس مهمون من, دیگه مطمئن بودم. ساعت نزدیک های ۱۲ بود , صدای داد صدف از اتاقش اومد بیرون اومد گفت نازییی , گفتم چیه , گفت بخون, جواب آزمایش بود, ۱۲ ساعت زودتر اومد , جواب شما negavite هست. به این قسمت نوشتم که رسیدم, ته دلم قنج زد, برای اینکه صدای قلبم و شنیدم و و عمل کردم و جلسه رو رفتمع با اینکه غیر منطقی ترین کار ممکن بود .دوباره سجده شکر به جا آورردم. به خاطر این اتفاق و درک بزرگی که از هدایت و تلسیم بودن و ایمان , عمل که به من داد.
خیریت بزرگ این داستان برای من , وارد ششدن من به مدار جدیدی از زندگیم, از اون روز تا حالا صد بار این داستان و مرور کردم.تو ذهنم,و هر بار به درک بهتر و الهامات بیشتر ی میرسم به لطف ربم.
بچه ها وقتی نمیدونید چیکار کنید , چیزی که ذهن میگه انجام بده, یک حس نا امیدی میده, ولی چیزی که قلب میگه یک حس امید و یک کار عجیب و قریب باید انجام بدی , از عجیب قریب بودن این کار , ذهن وارد میشه و اون الهام خداوندو انجامش و برات ترسناک جلوه میده, چرا حالا از راه ترس وارد میشه, چون میدونه کار عجیب غریبی , و تنها راهی که میتونه تو رو منصرف کنه, از راه ایجاد ترس انجام اون کار, ولی قلب میگه هر چقدر هم که غیر منطقی انجامش بده, من باهات هستم.
اعتماد:یک چند وقتی بود این جمله که تو به من اعتماد نداری, یا این جمله به من اعتماد کن, خیلی از دوست هام میشنیدم,که من و به فکر فرو برد, گفتم این جمله چی و میخواهد به من بگه که اینقدر من دارم از زبان آدم های مختلف و حتی از رفتارهاشون میشنو و میبینم, رسیدم به اصل منبع , وقتی به خدا اعتماد داری خیلی کمتر تقلا میکنی تو ذهنت , اصلا وقتی اعتما داری ذهن دیگه حرفی برای گفتن نداره, دیگه میگی آقا من تو مسیرم, خداوند من و هدایت میکنه, من هم دارم روی باورهام کار میکنم, و تغییر باورهام هم یک روند, و قرار من از مسیر لذت ببرم, و همینطور که دارم از مسیر لذت میبرم, به خوا سته هام میرسم دوباره از دل خواسته هام خواسته های دیگه ایجاد میشه, و این کل بازی .
دیشب داشتم باز به این داستان فکر میکردم, و به اینکه من وقتی ایران بودم , ۱ سال و نیم قبل از اینکه از ایران خارج بشم, و اون موقع اصلا من نمیدونستم دیجیتال مارکتینگ چیه سایت چیه , البته اون موقع روی استارت آپم در مورد جمع آوری هوشمند پسماندهای خشک کار میکردم, و اونجا من با یک آقایی آسنا شدم, که در مورد این چیزها حرف میزدیم, من الان آنکارا هستم, و خوب قبل از این داستان جهانی هم که پیش میاد من چه میدونستم, که اصلا چنین اتفاقات جهانی قرار بیفته, و همه کسب و کارها برن به سمت کسب و کارهای آنلاین , و خلاصه این آقایی که من یکسال و نیم قبل از خارج شدنم از ایران باهاش آسنا شدم, اصلا اون موقع من نمیدونستم, ۱۵ سال که حرفه ای اینکار , و الان من ابنجا ایشون در ایران , بسیار هماهنگ داریم کار میکنیم, اصلا من این آدم و ۱۰۰ سال هم میشتم با این کیفیت پیدا نمیکردم, خلاصه , دیشب همینطور داشتم این اتفاقات اینجوری زندگیم و مرور میکردم, و همین داستانی که اتفاق افتاده بود, گفت نازی, آدم ها نیستن که کارها رو برای تو انجام میدن, خدا که داره کارها رو انجام میده از طریق آدم ها , من هزار بار این جمبه رو از زبون استاد شنیده بودم, ولی اینبار این جمله یک جور دیگه تو وجودم جاری شد, با استخونهام داشتم میشنیدم و درکش میکردم, و درک عظیمی درونم شکل گرفته بود , و یک رهایی عظیمی از آدم ها درونم شکل گرفت , که از خدا خیلی خواستم , این رهایی و در منبه وجود بیاره, و احساس میکنم, بزرگترین شرک , درگیری ذهنی من با آدم هاست , و هرچقدر این جمله , که آدم ها نیستن که کارها رو انجام میدن, خداوند که از طریق اونها این کار ها انجام میده, بیشتر به سمت توحید عملی میریم, دیشب این جمله در وجودم تکرار میشد, و لحظه به لحظه های زندگیم که فقط هدایت بوده , و الان بهش فکر میکنم, میبینم, به جای اینکه هدایت و درک میکردم, و خودم و نزدیک خدا میکردم, درگیر آدم ها میشدم, و دیگ کمتر صدای قلبم و میشنیدم, و الکی مسیر و سخت میکردم. با اینکه در مسیر بودم.
بچه ها یک حس سبکی دارم .عاششقتونم.
بچه هاریشه هایی که استاد در قرآن میگه آیه هایی که این ریشه ها رو داره کنار هم بزارید بخونید , برای من درک عظیمی ایجاد بود, این هم از اون کار های غیر منطقی بود که بهم الهام شد و انجامش دادم, و الان دارم نیجش و م یبینم.
استاد بی صبرانه منتظر شنیدن , داستان هدایت شما و بانو هستم, از خدا خواستم این فایل و و گفت بیا اینجا هم مکتوب بگو.عاشقتم.بوس
خلاصه داستان , کارهای غیر منطقی که گفته میشه میشه, و ذهن وارد کار میشه و ترس و نگرانی ایجاد میکنه, ولی قلب نوید میده, از انجام همونها بهت آرامش و نوید میده
راستی بانو دارم دور سوم سفر به دور آمریکا رو شروع میکنم.میدونی چقدر عاشششقتم.
استاد دلم میخواهد بهت بگم, دمت گرم, تو نمیدونستی نازی یکی از شاگردهای میشه, ولی ادامه دادی , چون ایمان داشتی , خیلییی عاشقتم , بوسسسسس
خدا راسپاس بابت اموزشهای ناب و خالصی که خداوند از طریق استاد به ما انتقال میده😊😊😊😊
مواردی که تو این فایل بنظرم خیلی مهم وتاثیر گذاره با دوستان عزیزم به اشتراک میزارم🤗🤗🤗🤗
🌺در مورد هرموضوعی اول فکرکنیم بعضی کتابهاگمراه کننده هستند تاهدایت کننده
🌺باید زندگی بر اساس فکر کردن مشاهده کردن وبررسی افکار باشه نه مشاهده افکار دیگران
🌺کتاب قرآن منطق درستی پشتشه و بهترین هدایتگره
🌺۹۵/.مردم اصلا فکر نمیکنن
🌺شهود منطقی نیست ولی بعدا که برمیگردی میبینی منطقیه مثل قراردادن حضرت موسی روی رود نیل
🌺وقتی تسلیم هستیم به قلبمون گوش میکنیم
🌺منطق آبشخورش تجربیات بده
🌺تحقیق وبررسی کنیم افکار ونتیجه افکارمونو
🌺شهود قلب اغلب منطقی رفتار نمیکنه
🌺این هدایت پروردگاره که ماروهدایت میکنه وکاری رو انجام میدیم که اصلا منطقی نبوده ولی بعدا منطقی بوده وبه خداوند اعتماد کنیم تسلیم خداوندبشیم و اگر هدایتو باور کنیم همه چی شگفت انگیز میشه
🌺وقتی خدا میگه بگیم چشمممممممم
🌺اگر میخوایم روی شهود کار کنیم باید تجربیات گذشته رو پاک کنیم
🌺وخداوند میگه دستتو بده به من نگران نباش
خدایا سپاس سپاس سپاس منو تو مسیری هدایت کردی که امروز م مثل دیروز نیست و هرروز با آموزشهای خالص و ناب استاد آشنا میشم😊😊😊😊😊
با آرزوی شب آرام برای استاد عزیز و همه دوستان 🙏🙏🙏🙏
استاد عزیزم دیشب از ته دل از خداوند خواستم که امروز فایل جدید بر روی سایت بیاد و امروز صبح اجابت شد ،،خدایا شکرت یه فایل و هزاران زیبایی
یه فایل بینهایت ارزشمند 🙏🙏🙏
دیدن استاد عزیزم ،دیدن این بهشت زیبا ،کلی درس و آگاهی ناب و یه زیبایی که
سوپرایزم کرد و اشک منو در آورد دیدن خواهر عزیزم خانم شایسته بود 😍
من تو این چند مدت یکسری تضادها برام پیش اومده بود و از لحاظ احساسی
بالانس نبودم ولی همیشه فایلهای سایت را دنبال میکردم،،تا اینکه خانم شایسته عزیز این بروز رسانی فوقالعاده را انجام داد ،من هم به رسم ادب و قدر دانی تو پروفایل خودشون پیام گذاشتم و بینهایت مشتاق شروع شدن زندگی در بهشت ،و دیدن صورت زیبای استاد عزیزم و شنیدن صدای خانم شایسته عزیز بودم که امروز خداوند با این فایل
منو لبریز از زیبایی کرد ..خدایا شکرت که امروز هم لیاقت حظور در بین این خانواده صمیمی را دارم 🙏
خدایا شکرت برای این آسمان زیبا ،این ابرهای بینهایت زیبا ،خدایا شکرت برای این درختان سرسبز ،این دریاچه پر آب و
این بهشت رویایی🙏😍
استاد دیشب داشتم با همسرم صحبت میکردم از سبک زندگی شخصی شما ،از اینکه استاد عباس منش مثال زنده از حرف هایی که میزنه هست ،همین فایلها و سریالها گواه این هست که هر آنچه را داره آموزش میده خودش داره انجام میده ،،و دلیل این همه پیشرفتش همین
سبک زندگی شخصی هست که اصلا تو فکر حرف های بیهوده دیگران نیست ،،ملاک قرآن و کلام خداست که طی این چند سال کاملا درک کرده و الان داره عمل میکنه ،،دنبال اصل قرآن رفته و بیخیال فرعیات شده …
و همیشه هم داره فریاد میزنه که برید قرآن بی طرف و بدون تعصب بخونید و ببینید خداوند چه چیزی گفته ،،به حرفهای گذشتگان ،به باورهای دیگران کاری نداشته باشید حتی استاد میگه به حرف های من هم شک کنید برید خودتون قرآن بخونید …استاد عزیزم خدا وکیلی از همون روز اول آشنایی با شما هیچ وقت دنبال پیدا کردن اشتباه تو گفته های شما نبودم و نخواهم بود چون
از صمیم قلب به شما و کلام شما ایمان دارم و هر آنچه کم کاستی در روزمرگی م هست از کم کاری ها و نداشتن ایمان خودم هست و خیلی خوشحال هستم
دنبال فرعیات نرفتم ،دنبال خواندن کتابهای دیگران نرفتم ،،(( نه اینکه کتاب و مطالعه و کسب آگاهی بد هست ))
من اطمینان دارم دنبال رو استادی شدم که تمام این مسیرها را رفته ،تمام این کتابها را خوانده ،با هزاران نفر مصاحبه کرده ،هزاران باور را زیرو رو کرده و الان
آماده انتقال نابترین آگاهی ها در کمترین زمان به من و امثال من هست
البته به شرط عملکرد داشتن خود ما
خدا وکیلی من تا حالا یک کتاب موفقیت را نخوندم قسم میخورم و شاید برای خیلی ها خنده دار باشه من کلا اسم ۳استاد خارجی و ۲استاد ایرانی بجز استاد بلد هستم 😆 اطمینان دارم که اگه بتونم همین مسیر استاد عزیزم ادامه بدم و درک کنم به بینهایت زیبایی
و زندگی رویایی دست پیدا خواهم کرد
و نیازی به این شاخه و اون شاخه پریدن نیست ..البته بازم میگم تمام انسانها و آدمها قابل احترام هستن و اینکه اگه کسی دنبال تحقیق و یاد گیری بیشتر بره
خیلی خوب هست ،،ولی من همیشه دنبال ایده آل و بهترین بودم و الان استاد عباس منش بزرگترین و بهترین الگوی من هست و از اینکه شاگرد این استاد بزرگ هستم به خودم میبالم😍🙏
استاد چقدر زیبا از جریان هدایت گفتید ،از جریان شهود و اینکه من نوعی چقدر با منطق دارم پیش میرم ،،
استاد من حدود ۸ماه هست بیکارم
۲ماه جلوتر از شغل قبلیم به من پیشنهاد کار شد ،،البته یه قسمت دیگه ..
من با اینکه به اون شغل هیچ میلی نداشتم و یه جورایی با روحیات من سازگاری نداره و قول داده بودم تحت هیچ عنوانی به اون شغل برنگردم ،،ولی قلبم و درونم از اون پیشنهاد رضایت داشت و یه جورایی آرام بودم وقتی برای صحبت با اون شخص مربوطه رفتم اون بنده خدا با هر شرایطی حاظر شد منو جذب کنه ،،یعنی میگفت من چه جوری دوست دارم کار کنم اون حرفی نداشت
ولی یک لحظه منطق من گفت نه محمد دوباره اشتباه نکن تو الان دوباره باید بیایی از صفر شاگرد آخری باشی بعد دوباره همون در گیری ها و……خلاصه من قبول نکردم،،بخدا اون بنده خدا گفت هر وقت دوست داشتی یه زنگ بزن من در خدمتم ولی من قاطع گفتم نمیام ..
جالب اینکه فقط ۲هفته بعد اون دو نفر دیگه که اونجا بودن از اون کار رفتن و اگه من اون روز قبول میکردم فقط ۲هفته بعد خودم نفر اول بودم و یه جورایی همون چیزی که میخاستم تازه خیلی بالاتر بهش میرسیدم ولی شرک ،ترس ،ایمان نداشتن ،نپذیرفتن هدایت و به قول شما شهود را نفهمیدن یا بهتر بگم مثال همون قوم بنی اسراییل درخواست
نعمت دادم و خداوند گفت بفرما ولی من مشرک ،قبول نکردم ..و وقتی من رفتم سراغش اون بنده خدا یه نفر دیگه را استخدام کرده بود و با عصبانیت بهم گفت چقدر بهت گفتم بیا و با هر شرایطی که دوست داری کار کن ولی خودت قبول نکردی …
اینو گفتم تا مثال زنده ایی از خودم بگم
که به تازگی برام اتفاق افتاده بود
البته نگران نیستم چون اطمینان دارم نعمتهای خداوند هر لحظه و با فراوانی در حال باریدن هستن و هر لحظه که من ایمان داشته باشم جهان آماده هست تا منو به شغل مورد علاقه و ثروت و سلامتی و روابط عالی هدایت کنه
همون جوری که تا الان هم خداوند داره حمایتم میکنه و رزق روزیم میده ،،بخدا ۸ماه بیکاری بدون هیچ پس انداز خاصی هیچ کس باور نمیکنه که بشه زندگی کرد ولی من دارم زندگی میکنم
ولی خداوند به اندازه ایمان من داره جواب میده ،،بخدا یه روزایی ۱۰هزار تومن میخام بهم میده یه روزایی مثل دیروز ۱۰۰هزار تومان به من میده
استاد شما حجت را بر من و امثال من تمام کردید و هر روز دارید با عشق فریاد میزنید که مسیر درست چیه ولی مشکل من هستم …
استاد چه زیبا گفتید :::
اگه الان متوجه کلام و هدایت خداوند نمیشیم اشکالی ندارد ،،همین باور که خداوند هدایت میکنه ،همین باور که خداوند بهتر از من میداند،،همین باور که خداوند از اون بالا داره همه چی میبینه و درست هدایت میکنه کافیه
به شرطی که تسلیم باشیم
و وقتی که قبولش کنیم و تسلیم باشیم
همه چی خوب پیش خواهد رفت..
اون وقت هست که هدایت خداوند درک میکنیم و میفهمیم …
و یه پاشنه آشیل دیگه اینه که خیلی از جاهها کمال گرا هستم و یادم میره قانون تکامل را ..
خانم شایسته عزیزم وقتی دیدم چقدر آرام نشستید و دارید با عشق به حرفهای استاد گوش میدید به خودم گفتم محمد
آرامش امروز خواهرت تجربه چندین سال تمرکز بر زیباییها ،چندین سال تکرار کردن باورهای درست و چندین سال بر خلاف عرف جامعه ،و به سبک شخصی زندگی کردن هست
نتیجه چندین سال دنبال کردن قوانین خداوند و مطالعه قرآن هست
آره خانم شایسته عزیز تاریخ عضویت امروز شما ۲۲۴۸روز و تاریخ عضویت من
۴۰۱روز هست …من یادم میره تکامل را
تازه شما خیلی خیلی جلوتر از این روزها شروع به تغییر کردید ..
و البته اطمینان دارم اگه متعهد باشم و این آموزه های استاد عزیزم را در زندگیم اجرا کنم خیلی خیلی زودتر به نتیجه خواهم رسید،، چون تا همین امروز هم نتایج خیلی بیشتر از تصور من هست
منی که یکسال پیش میخاستم زندگیم را نابود کنم و فکرهای بینهایت منفی در سرم بود الان خیلی خیلی زندگیم را دوست دارم ،،با اینکه بیکار و بی پول هستم ولی امید دارم و دارم زندگی میکنم ..
خانم شایسته عزیز امروز هم مثل همیشه
یک لحظه به حرف آمدید ولی یه شاه کلید در اختیار ما قرار دادید ،،
🔑🗝️ اگه میخاییم روی شهود حساب باز کنیم ،اگه میخایم هدایت خداوند درک کنیم باید تجربه های گذشته ،باورهای اشتباه گذشته را از ذهنمون پاک کنیم …
اگه میخام به درجات بالا و به زندگی آید ال برسم با همین طرز فکر که الان دارم و در گذشته داشتم نمیتونم برسم ،،چون اگه اونا درست بودن الان نتیجه میبایست عالی باشه
پس باید ذهن را پاک کنیم ،،وتسلیم باشیم ،،بپذیریم که قلب داره درست میگه …
استاد بخدا با کلمات نمیشه از شما تشکر و قدردانی کرد ،،به نظر من فقط با عملکرد درست میشه ثابت کرد که چقدر به حرفهای شما ایمان داریم ،،به حرفهایی که همه بوی کلام الله را میدن 🌹
ایشالا بتونم با صبر و حوصله و عملکرد مثبت این زحمات شما را جبران کنم 🙏
واقعیت همزمان که این فایل چند بار دیدم ،،چشمم به دنبال تمام زیباییها و تغییرات جدید این بهشت میرفت ،،
استاد و خانم شایسته عزیز من ارادت خاصی نسبت به این بهشت زیبا و کلا این سبک زندگی دارم ،،با تک تک سلولهام صدای جوجه ها را میفهمیدم ،بازی کردن جوجه ها پشت سر استاد را میدیدم ،اون نشاط و سرسبزی محیط بو میکشیدم ،اون برانی زیبا را تحسین میکردم ،اون 🐓 خروس و مرغها را تحسین میکردم و خداوند بزرگ را به خاطر خلق این بهشت زیبا و وجود شما بزرگواران بینهایت سپاسگذاری کردم
استاد عزیزم ممنون که با این کلام زیبا ،این کلام حق ما را به ادامه این مسیر زیبا تشویق میکنی 🌹
خانم شایسته عزیزم بازم به خاطر تمام زحمات و تلاشهایی که برای این سایت
میکشید ممنونم و یه تشکر ویژه هم از مدیر فنی سایت و خانم فرهادی عزیز که
تو این مسیر زیبا با عشق دارن استاد عزیزم را همراهی میکنن🙏💐🌹
کامنت شما رو خوندم و خیلی لذت بردم از ایمان و احساس خوبی که حتی با وجود بیکاری و و ورودی مالی نداشتن دارید. آخه مردم عادی وقتی بیکار میشن و پول نمیسازن ، به در و دیوار بد و بیراه میگن و همه رو مقصر این موضوع میدونن غیر از خودشون اما برادر عزیزم شما خیلی زیبا تونستید تا حالا ذهن نجواگر و چموشتون رو رام کنید و بر زیبایی ها، احساس خوب، زندگی عاشقانه با همسر نازنینتون و آموزه های استاد عزیزمون، تمرکز کنید و قطعا جواب صابران و آنانی که به خداوند ایمان دارند، پاداشی عظیم خواهد بود.
برای شما یه کار فوق العاده با درآمد فوق العاده با عشق و سلامتی و شادی فوق العاده آرزو دارم چون ماها لایق بهترینها هستیم. خداوند یار و نگهدارتون
ممنونم برای یادآوری قانون تکامل و اینکه ما باید همیشه یادمون باشه که حتی برای درک و عمل به هدایت های خدا هم باید تکاملمون رو طی کنیم و از اونجایی که ما در مسیر صحیح هستیم و داریم یاد می گیریم هر کار و هر تصمیم ما نهایتاً برای ما پر از خیره. و پله ای از نردبان موفقیت مون که باید طی اش کنیم
ان شاالله همیشه حال دلت عالی باشه دوست خوبم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایتان خواستارم
والا هر وقت یاد شما میفتم،،شما زودتر برای من دیدگاه میزارید و مثل همیشه منو شرمنده میکنید
مررسی بابت این لطف های همیشگی
نمیدونم جریان خونه دلخواهتان چی شد ،ولی من همیشه برای شما و خانواده محترمتان آرزوی بهترینها را از خداوند طلب میکنم و اطمینان دارم شما به تمام خواسته هاتون خواهید رسید چون قلبی پاک و بزرگ دارید و روحی سرشار از عطر بوی خدایی🌹💐
ممنون ،ممنون و تشکر که همیشه با نوشته های زیباتون من را شگفت زده میکنید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و خدا قوت
شکرگزار خدا هستم برای مسیری که دارم هدایت میشم
شهود یعنی هدایت و الهام
شهود یعنی اینکه راه به ما گفته بشه
پیش نیازش ایمان به الله،ایمان به الهام شدن
راهش تسلیمه
خودمونو تو آغوش خدا رها کنیم
مثل چوبی که روی آب شناوره
با خیال راحت دستتو بزار زیر سرت و درخواست کن و بشنو و ببین و حرکت کن
شهود یعنی خدایی که خودش گفته من ولتون نکردم هدایتتون میکنم
شهود یعنی نترسی غمگین نباشی
شهود یعنی دیدن نادیده ها و شنیدن نا شنیده ها
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد
واقعا چرا ما اعتماد نمیکنیم به رب العالمین
این یه چیز عجیبه که سالهای ساله داره ادامه پیدا میکنه
ابراهیم اعتماد کن به اون زنده ای که نمیمیره
به اون ربی که همه چی رو آفریده
به اون کسی که ما رو از نطفه آفریده
به اون خالق موسی و محمد و ابراهیم و عیسی و نوح
به اون رزاق
به اون وهاب
به اون رحیم و رحمان
به اون آفریننده و هدایتگر کننده خورشید و ماه و ستارگان
به اون آفریننده گل و گیاهان
به اون آفریننده پستان مادران و جاری کننده شیر برای نوزادان
به اون کسی که به من و شما و کل عالم روزی میده
دیگه وقتش رسیده اعتماد کنیم،وقتش رسیده مثل چوب بی حرکت بشیم،وقتش رسیده بریم تو جاده آسفالته ،وقتش رسیده صداها رو بشنویم و نشانه ها رو ببینیم و…
برای خودم و شما دوستان آرزوی شنیدن صدای الهامات و دیدن نشانه ها دارم
استاد عزیزم و استاد شایسته عزیزم سپاسگزارم
چشمهایت را ببـند
با خدا سخن بگو
به همان زبان ساده ی خـودت بگو
هرچه میخواهی بگو او میشنود
بگو اگر آرزویـی داری
دعایی یا هدایتی، بـگو می شنود
ایـن لحظه ی زیبا را برای خـودت تـکرار کن ؛
و پرواز دلت را حس کن ، مطمئن باش؛
خداوند تو را عاشقانه دوست دارد..
سلام به استاد گرانقدرم ومریم بانوی عزیزم
و همه دوستانم
خداروشکر یک روز دیگر،نشانه ای بی نظیر تا بشنوم و تمرکز کنم که کجاها سعی کردم به این آگاهی های ناب عمل کنم و به خاطر آوردم چقدر تغییر با توجه به نتایجم کسب کرده ام .
دیگر به هر قیمتی حاضر به باور چیزی که مشخص بود اشتباه است ،نشدم و نمی شوم بدون هیچگونه مقاومتی و اگر طرف مقابل دلیل مخالفتم را سوال کند ،سعی می کنم آگاهانه صحبت کنم و بگویم این نظر من است .
چقدر این مسیر درس های فوق العاده تاثیر گذاری به من آموخت و هرروز دارم عالی تر ذهنم را بازوپاک نگه می دارم برای دریافت و عمل به آن چیزی که باعث رشدوپیشرفتم می شود و مثال های قرآن و صحبتهای استاد و توضیحات مفصل ایشان کمک بسزایی در باورپذیری درست و اصولی هر موضوعی به من داده شد تا به لطف خداوند هرروز با هدایت هایش والهامات زیبایش که خود از او می خواهم هدایتم کند چقدر بی نظیر بوده و همه اش خیر در جای جای زندگیم .
وقتی می خواهم کاری را انجام دهم و یا حتی کلامی بر زبانم جاری شود از او یاری می خواهم و سعی می کنم با توجه به روند روبه رشد زندگیم در تمام ابعاد اعتمادی را که از ابتدای این مسیر درذهن و قلبم تداعی کردم و تمرکزی ،روی ایمانم کار کردم چقدر با احساس عالی خود خالق اتفاقات عالی زندگیم شدم و کم کم با نتایج فوقالعاده از جمله خریدها ،فروش ها،حتی در آشپزی، مسیر پیاده روی و کلی موارد دیگر فقط از خودش هدایت خواسته ام و چقدر عالی هدایت کرده و خود می دانم که اگر احساسم نسبت به انجام کاری خوب است صددرصد خداوند آن را به دلم انداخته و من نتیجه عالی آن را امروز با این اگاهی ها درک می کنم که همان روز،ماه و یا سالها بعد فهمیدم چقدر خداوند خیر مرا می خواسته که مثلا من به فلان خواسته یا خرید فلان چیز نرسیده ام و امروز واقعا از صمیم قلبم شاکروسپاسگزارش هستم .
آموختم که هر لحظه از او بخواهم و او هدایتم کند وقتی می گویم از رگ گردن به من نزدیک است به نظرم کار تمام است و تمام منطق ها زیر علامت سوال مثل همان مثال های واضح قرآن که حجت را بر ما تمام کرده است .
با ایمان واعتماد به خودش چنان هوای مان را دارد که همیشه هوای دلمان پاک و بهشتی ست و زندگی بر وفق مراد و خداروشکر می کنم که امروز آگاهانه می توانم دوباره این مطالب را در فرکانسی عالی دریافت کنم و آگاهانه تر به آنها عمل کنم.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم مریم شایسته عزیز و دوستان گلم،چقدر استاد قشنگ توضیح دادن چقدر مثال های زیبایی میزنن که هر فایل زیبایی های خاص خودشو دارن و چه آگاهی هایی که در هیچ کتابی یافت نمیشه دارن به ما انتقال میدن واقعا حیفم اومد که کامنت نزارم و از استاد بزرگوارمون تشکر نکنم که دستی از خداوند هستن برای آگاه کردنمون.خدایا شکرت به خاطرت این آگاهیها وتشکر از استاد بزرگوارم.
سلام به عشق ترین استاد دنیا و مریم جانم
اخ ک من چقدر خوشبختم ک به این فایل هدایت شدم خدایا شکرت
چقدر خداوند قشنگ گفته ک هرچیزی ک بخواهی بهت می دهم به شرط انکه به من گوش دهی
واقعا استاد ما بدون دلیل یاد گرفتم همه چیز به پذیریم و گوش کنیم مثل حیلی مسال ک خانواده هامون کردن تو گوش ما و فقط گفتیم چشم بله درسته درصورتی ک هیچ وقت نخواستیم بهش فکر کنیم مثال خودم میزنم همش مامانم داداشم میگن اره ببین بابات به تو ازادی نمیده کلا فکر نکن میتونی کای کنی وقتی هستش یا مجردی و این باور من شده و هیچ وقت نپرسیدم چرا و همیشه میگفتم اره و ناخواسته اطاعت می کردم الان میگم بابا چرا یک بار از خود بابات نپرسیدی چرا؟ و همیشه خودم محدود می کردم یا سر نماز روزه حجاب و …. تمام مسائل این شکلی ک هیچ وقت نپرسیدیم چرا باید انجام بشن یا خونده واقعا استاد من مثل گوسفند بودم هرکسی چیزی می گفت اطاعت می کردم و باور وقتی شما حرف میزدین می گفتم اوف ک منم قشنگ هرچی استاد میگه منم و خداروشکر میتونم درستش کنم
اخ استاد چقدر خوب گفتین واقعا منطقی نیست ک بچه بزاری سر یک تیکه چوب و بزاریش تو اب یا بچه شیر خوار و زنت بزاری تو بیابون بی اب علف واقعا اگ الهام نیست چیه و چقدر این جمله بی نظیر بود شهود هیچ وقت منطقی نیست
واقعا بهش رسیدم و یاد ماجرای چند روز پیشم افتادم من به شدت عاشق کنسرت رفتنم و خوب بعد دوسال کنسرت برگزار شد و خواننده مورده علاقمم کنسرت داشت هی گفتم چی کار کنم برم نرم دیدم خدای درونم گفت نرو نیلوفر گفتم چرا گفت صلاح نیست گفتم خدایا من 2 سال منتظر این بودم برم الان نرم گفت بری پشیمون میشی واقعا تمام تنم می لرزید دوستم التماس می کرد بیا بریم می گفت پول بلیط رفت امدت با من فقط تو بیا با من گفتم ن نمیام خیلی سخت بود ولی انجامش دادم یا یادمه چند ماه پیش تابستون من باشگاه می رفتم و یه مراسمی پیش امد ک ما باید می رفتیم شهرستان و با وجود یکسری مسائلی ک بود واقعا شک داشتیم بریم یا ن و واقعا منطقی بود نریم ک خدا هدایت کرد رفتیم چقدرم اتفاقات عالی افتاد و یه 10 روز نبود م گذشت گذشت تا دوماه پیش دیدم تو باشگاه گفتن تابستون فلان تاریخ کل باشگاه مریض شدن این ویروس گرفتن گفتم اله اکبر اگه میموندم و نمی رفتم منم و خانوادم مریض شده بودیم گفتم خدایا چطور هدایت میکنی استاد منم یه جریان این طوری مثله شما دارم ک کار دفتر همه چیز ول کردین مهاجرت کردین من به صورت کاملا هدایتی کار گویندگی ک اصلا توش هیچ سابقه ای نداشتم شروع کردم و پیج زدم براش ادمی بود ک تعریف تحسین میکرد و داشتم خوب نتیجه می گرفتم تایهو بهم الهام شد پیج فعالیتش عوض کن همه گفتن تو دیونه ای داشتی تازه پیرفت می کردی معروف میشدی
پشیمون میشی و من اصلا برام مهم نبود و انجام دادم و نتیجه خیلی بهتری گرفتم
و چقدر این تسلیم بودن در برابر پروردگار قشنگه من هروقت خودم به جریان هدایت سپردم بد ندیدم و هزارن مرتبه شکر و همیشه هوام داشت من از بدترین چیزا نجات داد شکرت خدا
تجربه میگه : ن تو نمیتونی نرو جلو از پسش بر نمیای
شهود میگه : برو جلو خدا هست کمکت میکنه
چقدر این خدا خوبه چقدر هدایتگره بخدا اگ مثله یه بچه دستمون بزاریم تو دستش ن ترسی داریم ن غمی و همش همش خوبی خوشی ارامش تجربه میکنیم
سلاممم,اول اینکه جون بابا , استاد خیلیییی خوش تیپ شدین, استاد بیا ببین نازی چه کرده, استاد خدایی , من خیلی حال میکنم, که اینقدر شاگرد خوبی هستم, استاد وقتیاین اتفاق برام افتاد اول دلم میخواست تلفنی میتونستم برات تعریف کنم,بعد گفتم ایمیل بزنم خودشون بخونن, بعد گفتم نه میرم تو دفترچه خاطراتم تو سایت بنویسم, خلاصه اینکه من به جد تصمیم داشتم این داستان و بنویسم , ولینمیدونستم, واااااااای صبح که چشم هام و باز کردم, و تو اینستا اسم فایل و دیدم, گفتم خدایاااااا مگه داریمممم , آخه چه جوری هماهنگ, اصلا این فایل آماده شده, که من این داستان و زیرش بنویسم , بچه ها این اتفاق این موضوع بعد از ۳ سال کارکردن ,روی خودم روزی ۴ و ۵ ساعت , من تلاش ذهنی بسیار زیادی کردم, آره خیلی غیر منطقی با همه مسخره های آدم های دور و نزدیک اطرفم, ادامهههههههه بدی ادامه ادامه ادمه تکرار تکرار تکرار و عمل عمل و عمل ,من تو این مسیر زیاد معجزه دیدم, اما این داستان یک چیز دیگه است , دقیقا از ۳ سپتامبر من ذوق نوشتنش و داشتم, ولی نمیدونستم کجا, ولی الان زمانش رسید, برای اینکه این داستان تو این چند روز کامل تر بشه, و الهامی که دیشب به من شد و درک بهتری که از جهان و رهایی و تسلیم و اعتماد.بریم ببینیم داستان
چیزی به غیر از هماهنگی قدرتمندترین فرمانده جهان نمیتونه این هماهنگی و ایجاد کنه.
این اتفاق در ۳ سپتامبر افتاد , شخصیت های داستان نازی (خودم ,چاکرتونم) صدف , آسا,(این دو فرشته با من زندگی میکنند)
سکانس ۱:خوب ۲ سپتامبر آسا دلش درد گرفته و حالت تهوع داشت , آخر شب اومدم بخوابم, صدف اومد در اتاق گفت نازی آسا دلش درد گرفته, ما دیگه وارد ۳ سپتامبر سشده بودیم, الان هم که میدونید جهان داره یک تضاد فوق العاده رو سپری میکنه, خلاصه صدف هم پزشک , گفت بریم بیمارستان , ساعت ۱ نصف شب بود ما رفتیم بیمارستان آنکارا , اصلا قبولش نکردن , چون گفتن , کاملا نشانه های این بیماری و داره , باید بره فردا تست بده, ما هم برگشتیم خونه ساعت ۳ صبح(حالا تو ذهن من ببینید چه خبره:با خودم میگفتم , امکان نداره , این اتفاق افتاده باشه, چون من تو مسیرم, و اصلا همه چیز داره عالی پیش میره, و با خودم گفتم , این فقط یک تضاد اومده برای قدرتمند تر کردن من)
سکانس ۲: دیگه ای از داستان :که من نازنین بهرامی که در مسیر بزرگترین بیزینس وومن در کسب و کارهای آنلاین در جهان هستم, حدود ۱ الی ۱ ماه ونیمی هست , که با اولین کمپانی تولید فیلم ایرانی در ترکیه , وارد کار شدیم, و دقیقا ما اول ساعت ۱۱ , پنجشنبه ۳سپتامبر قرار داشتیم برای امضا نهایی قرار داد, ولی دقیقا ۲ سپتامبر زنگ زدن, معذرت خواهی کردن, گفتن یک جلسه ضروری از خانه سینما ترکیه هست که باید بریم, اگر شما وقت ندارید بزاریم شنبه , قلبم گفت بگو ,همون جا گفتم نه, همون پنجشنبه باشه, ولی ساعت ۵ (من چهارشنبه ۲ سپتامبر که اونها زنگ زدن , و ساعت جابه جا شد, هنوز نمیدونستم آسا حالش خوبه, فقط حرف قلبم و گوش دادم)
بریم ادامه سکانس ۱:پنجشنبه ۳ سپتامبر ساعت ۸و نیم صبح ما رسیدیم دم در اون بیمارستانی که آدرس دادن , آقا ما رسیدیم , نفر ۱۵ و رفت جلو و ما نفر ۲۹۶ بودیم, (تو ذهن من ,میدونستم, نباید کنترل احساسم و بدم , دست ذهنم, نازی قبلا تو این موقعیت خدا میدونست چی میشد, ولی اون روز میدونستم, که این دنیا زودگذر , حتی تو این لحظه یا میتونی لذت ببری , یا هی غر بزنی و نگران باشی , که چی میشه,و داشتم عمل میکردم) حالا این بیمارستان هم تو یک محله داغون بود, که ما اصلا نمیدونتسیم کجا است , یک چند تا رستوران داغون هم نزدیکش بود, گفتیم بزنیم استارباکس , میدونستم, عمرا استارباکس اونجا باشه, و روی نقشه زد ۸ دقیقه , رفتیم دیدیم سرابب خخخخخخ, دیگه خلاصه اومدیم نشستیم تو یک رستوران , (درون من چه خبر بود: فقط یک چیز و میدونستم, تو اون موقعیت, که باید احساسم و تحت هر شرایطی خوب نگه , دارم, و اصلا مهم نیست , در چه موقعیتی هستم, که بعد از این داستان فهمیدم, که احساس خوب برابر خوب که اصل قانون و تکرارش ما رو به در ک میرسونه, همون اصل تسلیم بودن, مثل داستان ابراهیم , که زن و بچه شیرخواره و میزاره و میره, ولی چون تسلیم, از کجا میدونه, تسلیم , چون احساسش خوبه, آب زمزم میاد بیرون, پس میتونیم بگیم, نشانه تسلیم بودن احساس خوبته, نشانه تسلیم بودن نگران نبودنه, من همه اینها رو بعد از این داستان و عل کردن به دونسته هام و الهاماتم,بیشتر درک کردم) آقا ما نشسته بودیم, (راستی در مورد صدف و آسا بگم این ۲ نفر ۲ سالشونه, و به شدت با اینکه هیچی از قانون نمیدونن, ولی خیلی بهتر از عمل میکنند, و من خیلی از این دو نفر یاد گرفتم, و به شدت در زمان حال زندگی میکنند, ولذت بردن اولویت زندگیشون, فوق العادتون این دو نفیر, خدایا شکرتتتت , من عاشششقتم) گفتیم ثدف بزن تو گوگل کافه, زد و گفت , نازی یک کافه خیلی قشنگتر اینجا هست, تازه یک جا هم داره برای خرید , عکس هاش و دیدم و گفتم بریم, (خوب از اینجا به بعد پاداش کنترل ذهن , پاداش ایجاد احساس خوب فارغ از شرایطی که داریم , من تو اون رستوران داغون نشسته بودم, ولی ذهنم و کنترل میکردم, و احساسم خوب بود نگران نبودم, مطمئن بودم یک خیرت بزرگی در این ماجراست, ایمان داشتم, تسلیم بودم, چون احساسم خوب , و چون احساسم خوب صدای قلبم و میشنیدم, قدم به قدم داشت بهم میگفت, و این هم بگم از سفر به دور آمریکا یاد گرفته بودم , که وقتی انتظار یک چیزی میکشی , مثلا ما منتظر بودیم نوبتمون برسه,لذت ببرم, و اصلا به خواسته میرسی , از مسیر لذت ببر) بچه ها خدای من شاهده به فاصله یک خیابون که مار رد شدیم, وارد یک منطقه ای شدیم , که اصلا نمیدونستیم , یک چنین جایی تو آنکارا هست ,که اینقدر زیبا بود و پر از رستوران های زیبا و دقیقا مثل شهری بود که تازه رفتیه بودیم مسافرت, کلی عکس گرفتیم, حالا تو همین لذت بردن ما , به دوستم که دیشب گفته بودم , قلبم گفت بهش بگو جای دیگه ای هست تو آنکارا که بدون نوبت باشه, در همین حین که ما داشتیم توی اون کچه های زیبا لذت میبردیم, پیام داد گفت نازی فلان جا بدون نوبت , آقا لوکیشن و فرستاد و ما زنگ زدیم و , گفتن بله هر وقت بیایید ما بدون نوبت میگیریم, حالا ساعت شده بود ۱۱(یادتون گفتم کمپانی زنگ زد گفت ۱۱ نمیتونیم, جلسه داشته باشیم, این یعنی هماهنگی خداوند , چون قرار بود فردا ساعت ۱۱ من تو این خیابون های قشنگ باشم) خلاصه ما قبل از اینکه اون دوستم خبر بده, داشتم یکی از رستوران ها و انتخاب میکردیم, که بریم , صبحانه بخوریم, دیگه اونجا هم که گفتن هر وقت بیایید بدون نوبت , دیگه رستوران و انتخاب کردیم و آقا من اینجا خیلی رستوران رفتم, وایییی این عالیییی بود , خلاصه یک صبحانه بینظیر خوردیم و یکی از یکی خوشمزه تر, بعدشم , رفتیم آسا تست داد و برگشتیم خونه, ساعت شد ۱ , و به ما گفتن فردا همین موقع جواب تست میاد, برگشتیم و, حالا من ساعت ۵ جلسه داشتم, با دوستم حرف زدم, گفت نازی جلسه رو نرو چون جواب مثبت بیاد , بالاخره شما تو یک خونه هستید , بری جلسه اون همه آدم اونجا برای اونها هم خطرناک , (درون من چه خبر بود, ذهنم ,میگفتم کاشکه دیروز گفتن جلسه رو بندازیم شنبه قبول میکردم, در حالی که قلبم به من گفته بود بگو ساعت ۵ همین امروز باشه, ذهنم میگفت نازی خانم این همه روی خودت کار کردی , چی شد, همه شد کشک, میگفتم, من ایمان دارم تو این تضاد خیریت بزرگی . بچه این اصلی ترین دیالوگ اون روز در وجود من, گفتم خدایا چیکار کنم , برم جلسه رو یا نرم , گفت مگه به من ایمان نداری , مگه نمیگی تو مدار درست هستی , و میگی مطمئنمی که جواب آزمایش منفی درمیاد, پس برو, گفتم خدایا ایمان دارم, ولی خوب جلسه رو میندازیم شنبه, چه فرقی داره, دیگه با نگرانی هم نمیرم, که برای اونها خطرناک باشه, گفت پس ایمان نداری , اگر ایمان داری که همه چیز تحت کنترل ,و جواب منفی میری. بچه ها خیلیییی غیر منطقی بود , ولی قلبم با همه وجودم میگفت برو , و بهم گفت اون لایو که استاد در مورد این داستان گفته رو گوش کن, حالا ساعت ۳:۳۰ شده بود و من هم یادم نبود کدوم لایو بود , و از یکی از بچه های سایتم پرسیدم, و لی قبل از اینکه ایشون بگه هدایت شدم و پیداش کردم,به لطف خدا , همونطور گوش میدادم و بلند شدم, ؟آماده شم , اصلا هیچی نمیشنیدم صدای ذهنم و فقط این جمله که میگفت اگر به من ایمان داری و میگی مطمئنی که جواب منفی میری جلسه رو (ایمانی که عمل می آره) بله ایمانی که عمل بیاره, من از در رفتم بیرون , و پله اول و که از حیاط خارج شدم, سکوت قدتمندی وجودم و گرفت, و احساس کردم ارد مدار جدیدی از زندگیم شدم, (من خیلی تو این مسیر نتیجه گرفتم, ولی این بار اتفاقات خیلی اتفاقات بوی خدا داشت, قدم به قدم حسش میکردم) روز قبل هم نشانه امروز من ,پرتور اگاهی و, گوش داده بودم در مورد بخشش من, و گفتم برم جلسه باقلوا بگیرم, وقتی اومدم باقلوا بگیرم, ذهنم میگفت , تو این موقعیت دیگه تو این جا نر و , دقیقا اینجا بهش گفتم, بر و بابا من ایمان دارم. الان که نوشتم به اینجا رسیدم, یک نفس عمیق کشیدم, بچه ها تو موقعیت عمل کردن به دونسته هات یک ایمان قوی میخواهد, خدایا شکرت که من و هدایت کردی به این رشد , سپاسگزارم , معبودم.
خوب از جلسه نگم براتون , اول اینکه مبلغ قرار داد و ما به توافق رسیده بودیم, و لی چون دوباره گفتن ۳ زبانه میخواهند, خودشون گفتن اینقدر بیشتر, قالب سایت قرار بود جلسه بعد انتخاب بشه, ولی به صورت معجزه وار با کلیلک من که خدا دست من و برد روی قالب دلخواه اونها از بین اون قالب ها همون روز انتخاب شد, و خیلی کارهای دیگه به راحتی توافق شد و انجام شد, و بعد از امضا , مدیر اصلی گفت , چقدر همه چیز امروز عالی و راحت رفت جلو, همون جا من یک بوس فرستادم برای خدا , یک بوس سفت.
جلسه تموم شد و من برگشتم, خونه حس سبکی بزرگی داشتم, و تو این کار من اولین قراردادم و بستم, به طور رسمی , و موفقیت بزرگی بود برام, و اون هم با چنین کمپانی ,ولی این برام مهم نبود, برام شنیدن حرف قلبم, و رسیدن به این درک که صدای نجوا و قلبم کهبه ظهر عجیب ولی آرامش دهنده است و بهتر درک کرده بودم, این بزرگترین موفقیت من تا به الان , چون زندگیم بیشتر از اینی که روی غلتک میفته روی غلتک , چون وصل میشی به اصل منبع.
ساعت نزدیک ۹ بود رسیدم خونه, خلاصه جو عالی بود, یک ذره گفتیم و ختدیدیم, و به بچه ها گفتم , من مطمئنم جواب منفی و فردا شب استارباکس مهمون من, دیگه مطمئن بودم. ساعت نزدیک های ۱۲ بود , صدای داد صدف از اتاقش اومد بیرون اومد گفت نازییی , گفتم چیه , گفت بخون, جواب آزمایش بود, ۱۲ ساعت زودتر اومد , جواب شما negavite هست. به این قسمت نوشتم که رسیدم, ته دلم قنج زد, برای اینکه صدای قلبم و شنیدم و و عمل کردم و جلسه رو رفتمع با اینکه غیر منطقی ترین کار ممکن بود .دوباره سجده شکر به جا آورردم. به خاطر این اتفاق و درک بزرگی که از هدایت و تلسیم بودن و ایمان , عمل که به من داد.
خیریت بزرگ این داستان برای من , وارد ششدن من به مدار جدیدی از زندگیم, از اون روز تا حالا صد بار این داستان و مرور کردم.تو ذهنم,و هر بار به درک بهتر و الهامات بیشتر ی میرسم به لطف ربم.
بچه ها وقتی نمیدونید چیکار کنید , چیزی که ذهن میگه انجام بده, یک حس نا امیدی میده, ولی چیزی که قلب میگه یک حس امید و یک کار عجیب و قریب باید انجام بدی , از عجیب قریب بودن این کار , ذهن وارد میشه و اون الهام خداوندو انجامش و برات ترسناک جلوه میده, چرا حالا از راه ترس وارد میشه, چون میدونه کار عجیب غریبی , و تنها راهی که میتونه تو رو منصرف کنه, از راه ایجاد ترس انجام اون کار, ولی قلب میگه هر چقدر هم که غیر منطقی انجامش بده, من باهات هستم.
اعتماد:یک چند وقتی بود این جمله که تو به من اعتماد نداری, یا این جمله به من اعتماد کن, خیلی از دوست هام میشنیدم,که من و به فکر فرو برد, گفتم این جمله چی و میخواهد به من بگه که اینقدر من دارم از زبان آدم های مختلف و حتی از رفتارهاشون میشنو و میبینم, رسیدم به اصل منبع , وقتی به خدا اعتماد داری خیلی کمتر تقلا میکنی تو ذهنت , اصلا وقتی اعتما داری ذهن دیگه حرفی برای گفتن نداره, دیگه میگی آقا من تو مسیرم, خداوند من و هدایت میکنه, من هم دارم روی باورهام کار میکنم, و تغییر باورهام هم یک روند, و قرار من از مسیر لذت ببرم, و همینطور که دارم از مسیر لذت میبرم, به خوا سته هام میرسم دوباره از دل خواسته هام خواسته های دیگه ایجاد میشه, و این کل بازی .
دیشب داشتم باز به این داستان فکر میکردم, و به اینکه من وقتی ایران بودم , ۱ سال و نیم قبل از اینکه از ایران خارج بشم, و اون موقع اصلا من نمیدونستم دیجیتال مارکتینگ چیه سایت چیه , البته اون موقع روی استارت آپم در مورد جمع آوری هوشمند پسماندهای خشک کار میکردم, و اونجا من با یک آقایی آسنا شدم, که در مورد این چیزها حرف میزدیم, من الان آنکارا هستم, و خوب قبل از این داستان جهانی هم که پیش میاد من چه میدونستم, که اصلا چنین اتفاقات جهانی قرار بیفته, و همه کسب و کارها برن به سمت کسب و کارهای آنلاین , و خلاصه این آقایی که من یکسال و نیم قبل از خارج شدنم از ایران باهاش آسنا شدم, اصلا اون موقع من نمیدونستم, ۱۵ سال که حرفه ای اینکار , و الان من ابنجا ایشون در ایران , بسیار هماهنگ داریم کار میکنیم, اصلا من این آدم و ۱۰۰ سال هم میشتم با این کیفیت پیدا نمیکردم, خلاصه , دیشب همینطور داشتم این اتفاقات اینجوری زندگیم و مرور میکردم, و همین داستانی که اتفاق افتاده بود, گفت نازی, آدم ها نیستن که کارها رو برای تو انجام میدن, خدا که داره کارها رو انجام میده از طریق آدم ها , من هزار بار این جمبه رو از زبون استاد شنیده بودم, ولی اینبار این جمله یک جور دیگه تو وجودم جاری شد, با استخونهام داشتم میشنیدم و درکش میکردم, و درک عظیمی درونم شکل گرفته بود , و یک رهایی عظیمی از آدم ها درونم شکل گرفت , که از خدا خیلی خواستم , این رهایی و در منبه وجود بیاره, و احساس میکنم, بزرگترین شرک , درگیری ذهنی من با آدم هاست , و هرچقدر این جمله , که آدم ها نیستن که کارها رو انجام میدن, خداوند که از طریق اونها این کار ها انجام میده, بیشتر به سمت توحید عملی میریم, دیشب این جمله در وجودم تکرار میشد, و لحظه به لحظه های زندگیم که فقط هدایت بوده , و الان بهش فکر میکنم, میبینم, به جای اینکه هدایت و درک میکردم, و خودم و نزدیک خدا میکردم, درگیر آدم ها میشدم, و دیگ کمتر صدای قلبم و میشنیدم, و الکی مسیر و سخت میکردم. با اینکه در مسیر بودم.
بچه ها یک حس سبکی دارم .عاششقتونم.
بچه هاریشه هایی که استاد در قرآن میگه آیه هایی که این ریشه ها رو داره کنار هم بزارید بخونید , برای من درک عظیمی ایجاد بود, این هم از اون کار های غیر منطقی بود که بهم الهام شد و انجامش دادم, و الان دارم نیجش و م یبینم.
استاد بی صبرانه منتظر شنیدن , داستان هدایت شما و بانو هستم, از خدا خواستم این فایل و و گفت بیا اینجا هم مکتوب بگو.عاشقتم.بوس
خلاصه داستان , کارهای غیر منطقی که گفته میشه میشه, و ذهن وارد کار میشه و ترس و نگرانی ایجاد میکنه, ولی قلب نوید میده, از انجام همونها بهت آرامش و نوید میده
راستی بانو دارم دور سوم سفر به دور آمریکا رو شروع میکنم.میدونی چقدر عاشششقتم.
استاد دلم میخواهد بهت بگم, دمت گرم, تو نمیدونستی نازی یکی از شاگردهای میشه, ولی ادامه دادی , چون ایمان داشتی , خیلییی عاشقتم , بوسسسسس
به نام خداوند هادی و هدایتگر
سلام استاد و مریم جان
خوبید
چقدر زندگی با شهود و هدایت عالیه
خدایا من رو دراین مسیر هدایت و پیشرفت کنم خدایا کمکم کن
من هنوز موضوع هدایت رو درک نکرده بودم
ولی معتقد بودم
که هر کاری بخوام بکنم خودش میاد جلوی من
و کارها انجام میشه ولی اینو هدایت نمیدونستم
تا به تازگی تجربه متفاوت داشتم
دنبال وسیله می گشتم خونه دختر داییم
گفته بود برو و فلان کمد تو فلان کارتون بردار
هر چی گشتم ندیدم
قبلش هم پسرم گفت بزار من باهات بیام و بابا نیاد
دیگه گفتیم نیست و بیخیال شدیم
تو همون لحظه گفتم خدایا این وسیله رو میخوان
و نمی دونیم کجاست تو بگو
یهو پسرم در کمد بالا را باز کرد
بهش گفتم بی دلیل نیست باز شده (دفعه اولی بود که اینطور فکر کردم)
تو کمد بالا یه کارتون و پلاستیک بود و دقیق چیزی که میخواستیم
اونجا بود و وقتی خبر دادیم اینقدر خوشحال شدند که نگو و نپرس
تو کارم هم الان چند مورد پیش اومده
یه جای کار درست پیش نرفته گفتم خدایا چیکار کنم و راه حل اوکی بوده و بسیار عالی تر شد
یه اتفاق دیگه که همین هفته پیش افتاد و درست تایید حرف استاد که باید تسلیم خداوند باشیم و از خودش هدایت بطلبیم
اون میدونه و از بالا داره ما رو می بینه و میدونه کجاها داره راه برامون باز میشه پس گوش بدیم و تسلیم باشیم
از پنجره تو کوچه را می دیدم و ماشین اومده بود و قالی میخواست ببره برای شستن و پر بود
اونها یه جایی را از پایین در نظر گرفتن و قالی را انداختن ولی قالی قرار نمیگرفت و میافتاد
من از بالا دیدم که اون مکان جای درستی نیست و چون نمیدونن دارن تقلا میکنند
و چند مرتبه قالی را گذاشتن و افتاد
تا اینکه یکی شون بالای ماشین رفت و دید که باید یه جابجایی انجام بده تا جا بدن قالی رو
اگه همون دفعه اول رفته بودن نمی خواست اینقدر خودشون رو اذیت کنن
و از بالا من دیدم و متوجه شدم
خب حالا این باور ورو و در مورد خدا بتونیم بسازیم و بسپاریم چه میشود
خدایا کمکم کن تا بتونم تسلیم تر باشم
مخلص تر باشم و بهترینها را در کنار هم رقم بزنیم
خدایا شکرت بابت آگاهی های که روزی من کردی
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
وخدایی که در همین نزدیکیست
سلام حضور استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی😍😍😍
خدا راسپاس بابت اموزشهای ناب و خالصی که خداوند از طریق استاد به ما انتقال میده😊😊😊😊
مواردی که تو این فایل بنظرم خیلی مهم وتاثیر گذاره با دوستان عزیزم به اشتراک میزارم🤗🤗🤗🤗
🌺در مورد هرموضوعی اول فکرکنیم بعضی کتابهاگمراه کننده هستند تاهدایت کننده
🌺باید زندگی بر اساس فکر کردن مشاهده کردن وبررسی افکار باشه نه مشاهده افکار دیگران
🌺کتاب قرآن منطق درستی پشتشه و بهترین هدایتگره
🌺۹۵/.مردم اصلا فکر نمیکنن
🌺شهود منطقی نیست ولی بعدا که برمیگردی میبینی منطقیه مثل قراردادن حضرت موسی روی رود نیل
🌺وقتی تسلیم هستیم به قلبمون گوش میکنیم
🌺منطق آبشخورش تجربیات بده
🌺تحقیق وبررسی کنیم افکار ونتیجه افکارمونو
🌺شهود قلب اغلب منطقی رفتار نمیکنه
🌺این هدایت پروردگاره که ماروهدایت میکنه وکاری رو انجام میدیم که اصلا منطقی نبوده ولی بعدا منطقی بوده وبه خداوند اعتماد کنیم تسلیم خداوندبشیم و اگر هدایتو باور کنیم همه چی شگفت انگیز میشه
🌺وقتی خدا میگه بگیم چشمممممممم
🌺اگر میخوایم روی شهود کار کنیم باید تجربیات گذشته رو پاک کنیم
🌺وخداوند میگه دستتو بده به من نگران نباش
خدایا سپاس سپاس سپاس منو تو مسیری هدایت کردی که امروز م مثل دیروز نیست و هرروز با آموزشهای خالص و ناب استاد آشنا میشم😊😊😊😊😊
با آرزوی شب آرام برای استاد عزیز و همه دوستان 🙏🙏🙏🙏
سلام بر استادعزیز
آن چیزی که استاد در این فایل توضیح دادند واقعا عالی و بی نظیر بود
تا حال هرگز بدین صورت به این قضیه نگاه نکرده بودم
واقعا خدای من همه چیز را برای من به بهترین حال ممکن آفریده است
حرف درست آنهم با منطق و با دلیل و مدرک درست و نکته اینجا است که من باید در همه حال فکر کنم و به بهترین نتایج دست پیدا خواهم کرد
نکته عالی که در این فایل استاد در مورد آن صحبت کردند در مورد شهود است
شهود وقتی که به قلب ما وارد می شود این منطقی می شود و این را باید انجام داد
شهود به قلب ما وارد می شود و ما با انجام دادن این شهود نه تنها حالمان خوب می شود بلکه به هدف و مقصد خودمان هم نزدیک و نزدیک تر می شوم
شاید در وهله اول و در قدم اول این شهود منطقی نباشد ولی با عمل کردن به آن بی شک بعد برای من منطقی می شود و از اینکه به آن شهود عمل کردم خوشحال می شوم
در واقع شهود همان هدایت ها و الهامات خداوند است
برای اینکه به این شهود دست پیدا کنم باید تسلیم خداوند خودم باشم
باید به خدای خودم ایمان و اعتماد داشته باشم
چه هدایت عالی و چه فایل عالی من امروز شنیدم
درس امروز برای من این بود که تسلیم خداوندی باشم که او را به عنوان رب و قدرت برتر این جهان می دانم
وقتی از خدای خودم هدایت می خواهم او هم من را حمایت می کند و من را به بهترین موقعیت ها و مکان ها و اهداف هدایت می کند
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل عالی
سپاس از خدای هدایتگر خوب خودم
سپاس از خدای بزرگ و قدرتمند خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
🌹به نام خداوند بخشنده مهربان 🌹
سلام خدمت استاد عزیزم 💐
و سلام خدمت خانم شایسته مهربان💙
خدایا شکرت که دعای دیشبم را اجابت کردی 🙏
استاد عزیزم دیشب از ته دل از خداوند خواستم که امروز فایل جدید بر روی سایت بیاد و امروز صبح اجابت شد ،،خدایا شکرت یه فایل و هزاران زیبایی
یه فایل بینهایت ارزشمند 🙏🙏🙏
دیدن استاد عزیزم ،دیدن این بهشت زیبا ،کلی درس و آگاهی ناب و یه زیبایی که
سوپرایزم کرد و اشک منو در آورد دیدن خواهر عزیزم خانم شایسته بود 😍
من تو این چند مدت یکسری تضادها برام پیش اومده بود و از لحاظ احساسی
بالانس نبودم ولی همیشه فایلهای سایت را دنبال میکردم،،تا اینکه خانم شایسته عزیز این بروز رسانی فوقالعاده را انجام داد ،من هم به رسم ادب و قدر دانی تو پروفایل خودشون پیام گذاشتم و بینهایت مشتاق شروع شدن زندگی در بهشت ،و دیدن صورت زیبای استاد عزیزم و شنیدن صدای خانم شایسته عزیز بودم که امروز خداوند با این فایل
منو لبریز از زیبایی کرد ..خدایا شکرت که امروز هم لیاقت حظور در بین این خانواده صمیمی را دارم 🙏
خدایا شکرت برای این آسمان زیبا ،این ابرهای بینهایت زیبا ،خدایا شکرت برای این درختان سرسبز ،این دریاچه پر آب و
این بهشت رویایی🙏😍
استاد دیشب داشتم با همسرم صحبت میکردم از سبک زندگی شخصی شما ،از اینکه استاد عباس منش مثال زنده از حرف هایی که میزنه هست ،همین فایلها و سریالها گواه این هست که هر آنچه را داره آموزش میده خودش داره انجام میده ،،و دلیل این همه پیشرفتش همین
سبک زندگی شخصی هست که اصلا تو فکر حرف های بیهوده دیگران نیست ،،ملاک قرآن و کلام خداست که طی این چند سال کاملا درک کرده و الان داره عمل میکنه ،،دنبال اصل قرآن رفته و بیخیال فرعیات شده …
و همیشه هم داره فریاد میزنه که برید قرآن بی طرف و بدون تعصب بخونید و ببینید خداوند چه چیزی گفته ،،به حرفهای گذشتگان ،به باورهای دیگران کاری نداشته باشید حتی استاد میگه به حرف های من هم شک کنید برید خودتون قرآن بخونید …استاد عزیزم خدا وکیلی از همون روز اول آشنایی با شما هیچ وقت دنبال پیدا کردن اشتباه تو گفته های شما نبودم و نخواهم بود چون
از صمیم قلب به شما و کلام شما ایمان دارم و هر آنچه کم کاستی در روزمرگی م هست از کم کاری ها و نداشتن ایمان خودم هست و خیلی خوشحال هستم
دنبال فرعیات نرفتم ،دنبال خواندن کتابهای دیگران نرفتم ،،(( نه اینکه کتاب و مطالعه و کسب آگاهی بد هست ))
من اطمینان دارم دنبال رو استادی شدم که تمام این مسیرها را رفته ،تمام این کتابها را خوانده ،با هزاران نفر مصاحبه کرده ،هزاران باور را زیرو رو کرده و الان
آماده انتقال نابترین آگاهی ها در کمترین زمان به من و امثال من هست
البته به شرط عملکرد داشتن خود ما
خدا وکیلی من تا حالا یک کتاب موفقیت را نخوندم قسم میخورم و شاید برای خیلی ها خنده دار باشه من کلا اسم ۳استاد خارجی و ۲استاد ایرانی بجز استاد بلد هستم 😆 اطمینان دارم که اگه بتونم همین مسیر استاد عزیزم ادامه بدم و درک کنم به بینهایت زیبایی
و زندگی رویایی دست پیدا خواهم کرد
و نیازی به این شاخه و اون شاخه پریدن نیست ..البته بازم میگم تمام انسانها و آدمها قابل احترام هستن و اینکه اگه کسی دنبال تحقیق و یاد گیری بیشتر بره
خیلی خوب هست ،،ولی من همیشه دنبال ایده آل و بهترین بودم و الان استاد عباس منش بزرگترین و بهترین الگوی من هست و از اینکه شاگرد این استاد بزرگ هستم به خودم میبالم😍🙏
استاد چقدر زیبا از جریان هدایت گفتید ،از جریان شهود و اینکه من نوعی چقدر با منطق دارم پیش میرم ،،
استاد من حدود ۸ماه هست بیکارم
۲ماه جلوتر از شغل قبلیم به من پیشنهاد کار شد ،،البته یه قسمت دیگه ..
من با اینکه به اون شغل هیچ میلی نداشتم و یه جورایی با روحیات من سازگاری نداره و قول داده بودم تحت هیچ عنوانی به اون شغل برنگردم ،،ولی قلبم و درونم از اون پیشنهاد رضایت داشت و یه جورایی آرام بودم وقتی برای صحبت با اون شخص مربوطه رفتم اون بنده خدا با هر شرایطی حاظر شد منو جذب کنه ،،یعنی میگفت من چه جوری دوست دارم کار کنم اون حرفی نداشت
ولی یک لحظه منطق من گفت نه محمد دوباره اشتباه نکن تو الان دوباره باید بیایی از صفر شاگرد آخری باشی بعد دوباره همون در گیری ها و……خلاصه من قبول نکردم،،بخدا اون بنده خدا گفت هر وقت دوست داشتی یه زنگ بزن من در خدمتم ولی من قاطع گفتم نمیام ..
جالب اینکه فقط ۲هفته بعد اون دو نفر دیگه که اونجا بودن از اون کار رفتن و اگه من اون روز قبول میکردم فقط ۲هفته بعد خودم نفر اول بودم و یه جورایی همون چیزی که میخاستم تازه خیلی بالاتر بهش میرسیدم ولی شرک ،ترس ،ایمان نداشتن ،نپذیرفتن هدایت و به قول شما شهود را نفهمیدن یا بهتر بگم مثال همون قوم بنی اسراییل درخواست
نعمت دادم و خداوند گفت بفرما ولی من مشرک ،قبول نکردم ..و وقتی من رفتم سراغش اون بنده خدا یه نفر دیگه را استخدام کرده بود و با عصبانیت بهم گفت چقدر بهت گفتم بیا و با هر شرایطی که دوست داری کار کن ولی خودت قبول نکردی …
اینو گفتم تا مثال زنده ایی از خودم بگم
که به تازگی برام اتفاق افتاده بود
البته نگران نیستم چون اطمینان دارم نعمتهای خداوند هر لحظه و با فراوانی در حال باریدن هستن و هر لحظه که من ایمان داشته باشم جهان آماده هست تا منو به شغل مورد علاقه و ثروت و سلامتی و روابط عالی هدایت کنه
همون جوری که تا الان هم خداوند داره حمایتم میکنه و رزق روزیم میده ،،بخدا ۸ماه بیکاری بدون هیچ پس انداز خاصی هیچ کس باور نمیکنه که بشه زندگی کرد ولی من دارم زندگی میکنم
ولی خداوند به اندازه ایمان من داره جواب میده ،،بخدا یه روزایی ۱۰هزار تومن میخام بهم میده یه روزایی مثل دیروز ۱۰۰هزار تومان به من میده
استاد شما حجت را بر من و امثال من تمام کردید و هر روز دارید با عشق فریاد میزنید که مسیر درست چیه ولی مشکل من هستم …
استاد چه زیبا گفتید :::
اگه الان متوجه کلام و هدایت خداوند نمیشیم اشکالی ندارد ،،همین باور که خداوند هدایت میکنه ،همین باور که خداوند بهتر از من میداند،،همین باور که خداوند از اون بالا داره همه چی میبینه و درست هدایت میکنه کافیه
به شرطی که تسلیم باشیم
و وقتی که قبولش کنیم و تسلیم باشیم
همه چی خوب پیش خواهد رفت..
اون وقت هست که هدایت خداوند درک میکنیم و میفهمیم …
و یه پاشنه آشیل دیگه اینه که خیلی از جاهها کمال گرا هستم و یادم میره قانون تکامل را ..
خانم شایسته عزیزم وقتی دیدم چقدر آرام نشستید و دارید با عشق به حرفهای استاد گوش میدید به خودم گفتم محمد
آرامش امروز خواهرت تجربه چندین سال تمرکز بر زیباییها ،چندین سال تکرار کردن باورهای درست و چندین سال بر خلاف عرف جامعه ،و به سبک شخصی زندگی کردن هست
نتیجه چندین سال دنبال کردن قوانین خداوند و مطالعه قرآن هست
آره خانم شایسته عزیز تاریخ عضویت امروز شما ۲۲۴۸روز و تاریخ عضویت من
۴۰۱روز هست …من یادم میره تکامل را
تازه شما خیلی خیلی جلوتر از این روزها شروع به تغییر کردید ..
و البته اطمینان دارم اگه متعهد باشم و این آموزه های استاد عزیزم را در زندگیم اجرا کنم خیلی خیلی زودتر به نتیجه خواهم رسید،، چون تا همین امروز هم نتایج خیلی بیشتر از تصور من هست
منی که یکسال پیش میخاستم زندگیم را نابود کنم و فکرهای بینهایت منفی در سرم بود الان خیلی خیلی زندگیم را دوست دارم ،،با اینکه بیکار و بی پول هستم ولی امید دارم و دارم زندگی میکنم ..
خانم شایسته عزیز امروز هم مثل همیشه
یک لحظه به حرف آمدید ولی یه شاه کلید در اختیار ما قرار دادید ،،
🔑🗝️ اگه میخاییم روی شهود حساب باز کنیم ،اگه میخایم هدایت خداوند درک کنیم باید تجربه های گذشته ،باورهای اشتباه گذشته را از ذهنمون پاک کنیم …
اگه میخام به درجات بالا و به زندگی آید ال برسم با همین طرز فکر که الان دارم و در گذشته داشتم نمیتونم برسم ،،چون اگه اونا درست بودن الان نتیجه میبایست عالی باشه
پس باید ذهن را پاک کنیم ،،وتسلیم باشیم ،،بپذیریم که قلب داره درست میگه …
استاد بخدا با کلمات نمیشه از شما تشکر و قدردانی کرد ،،به نظر من فقط با عملکرد درست میشه ثابت کرد که چقدر به حرفهای شما ایمان داریم ،،به حرفهایی که همه بوی کلام الله را میدن 🌹
ایشالا بتونم با صبر و حوصله و عملکرد مثبت این زحمات شما را جبران کنم 🙏
واقعیت همزمان که این فایل چند بار دیدم ،،چشمم به دنبال تمام زیباییها و تغییرات جدید این بهشت میرفت ،،
استاد و خانم شایسته عزیز من ارادت خاصی نسبت به این بهشت زیبا و کلا این سبک زندگی دارم ،،با تک تک سلولهام صدای جوجه ها را میفهمیدم ،بازی کردن جوجه ها پشت سر استاد را میدیدم ،اون نشاط و سرسبزی محیط بو میکشیدم ،اون برانی زیبا را تحسین میکردم ،اون 🐓 خروس و مرغها را تحسین میکردم و خداوند بزرگ را به خاطر خلق این بهشت زیبا و وجود شما بزرگواران بینهایت سپاسگذاری کردم
استاد عزیزم ممنون که با این کلام زیبا ،این کلام حق ما را به ادامه این مسیر زیبا تشویق میکنی 🌹
خانم شایسته عزیزم بازم به خاطر تمام زحمات و تلاشهایی که برای این سایت
میکشید ممنونم و یه تشکر ویژه هم از مدیر فنی سایت و خانم فرهادی عزیز که
تو این مسیر زیبا با عشق دارن استاد عزیزم را همراهی میکنن🙏💐🌹
با آرزوی بهترینها برای شما خوبان
خدا نگهدار 🌹💙💚
به نام الله یکتا
سلام برادر عزیزم آقا محمد
کامنت شما رو خوندم و خیلی لذت بردم از ایمان و احساس خوبی که حتی با وجود بیکاری و و ورودی مالی نداشتن دارید. آخه مردم عادی وقتی بیکار میشن و پول نمیسازن ، به در و دیوار بد و بیراه میگن و همه رو مقصر این موضوع میدونن غیر از خودشون اما برادر عزیزم شما خیلی زیبا تونستید تا حالا ذهن نجواگر و چموشتون رو رام کنید و بر زیبایی ها، احساس خوب، زندگی عاشقانه با همسر نازنینتون و آموزه های استاد عزیزمون، تمرکز کنید و قطعا جواب صابران و آنانی که به خداوند ایمان دارند، پاداشی عظیم خواهد بود.
برای شما یه کار فوق العاده با درآمد فوق العاده با عشق و سلامتی و شادی فوق العاده آرزو دارم چون ماها لایق بهترینها هستیم. خداوند یار و نگهدارتون
سلام دوست عزیز🌹
ممنون بابت دعای خیر و زیباتون
حال و احساسم را به کل عالی کردید
منم از خداوند وهاب بهترین ها را برای شما خوب خدا آرزومندم 🙏🌹
سلام آقای مهرجوی عزیز
ممنونم برای یادآوری قانون تکامل و اینکه ما باید همیشه یادمون باشه که حتی برای درک و عمل به هدایت های خدا هم باید تکاملمون رو طی کنیم و از اونجایی که ما در مسیر صحیح هستیم و داریم یاد می گیریم هر کار و هر تصمیم ما نهایتاً برای ما پر از خیره. و پله ای از نردبان موفقیت مون که باید طی اش کنیم
ان شاالله همیشه حال دلت عالی باشه دوست خوبم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایتان خواستارم
سلام خانم پری پور 🌹
والا هر وقت یاد شما میفتم،،شما زودتر برای من دیدگاه میزارید و مثل همیشه منو شرمنده میکنید
مررسی بابت این لطف های همیشگی
نمیدونم جریان خونه دلخواهتان چی شد ،ولی من همیشه برای شما و خانواده محترمتان آرزوی بهترینها را از خداوند طلب میکنم و اطمینان دارم شما به تمام خواسته هاتون خواهید رسید چون قلبی پاک و بزرگ دارید و روحی سرشار از عطر بوی خدایی🌹💐
ممنون ،ممنون و تشکر که همیشه با نوشته های زیباتون من را شگفت زده میکنید
خدا نگهدار 🌹💙
سلام و درود به شما دو زیبای دوست داشتنی
خدارو صدهزار مرتبه شکر که هدایت شدم به این مسیر زیبا و
ی نهایت سپاسگزارم بابت این همه آگاهی و درس زندگی ساز …..سپاسگزارمممممممممممممممممممممممممم
من تازه چند ماه شده که به الهاماتم دارم عمل می میکنم و حیرت زده شدم از آنچه که به زندگیم اومده و این صحبت های امروز شما منو به شدت وجد آورد ،
خدا حفظتون کنه