تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    212MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
    31MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

720 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان

    سلام به همه دوستانم که جز شما من حتی یک دوست هم ندارم.

    در رابطه با این قضایا من چند سالی که اخبار و تلویزیون نگاه نمی‌کنم حتی تو فضای مجازی هم دنبال نمیکردم الان که فضای مجازی ندارم.

    از روزی که با این مباحث آشنا شدم که من مسئول زندگیم هستم دیگ سعی میکنم لااقل در مورد جامعه حرف نزنم شاید تو مسائل خانوادگی نتونم گاهی وقتا کنترل کنم ولی جامعه نه .

    و همیشه تا بخوام به یکی گیر بدم میگم من مگه تو زندگی خودم میتونم همه چیز کنترل کنم انگشتم به سمت خودم میاد زیپ دهانم بسته میشه.

    من از بچگی که تو خانواده ای بزرگ شدم که 6 دختریم و برادر نداریم و پدرم عاشق پسر بود تمام فک و فامیل مسخره میکردن پدر و مادرم واقعا چه طرز فکری بود.

    من ا. روزی که متوجه این قضایا شدم با خودم قول دادم هرکاری که یک پسر تو اطرافمون انجام میدادن انجام بدم تا به همه ثابت کنم که هیچ فرقی بین پسر و دختر نیست و انصافاً دم خودم گرم.

    از کار کشاورزی دامداری هر چی بگین بلدم از سن راهنمایی تیلر کشاورزی راه می‌بردم با دوچرخه مدرسه میرفتم تنهایی شب بیرون میرفتم اینارو میگم برای یکدختر 9 سال به بعد.از سن 6 سالگی پول در آوردم در حدی که کار خونه زیاد بلدنبودم فوتبال بازی پسرونه تو جمعَشون بازی می‌کردم پدرم بهم افتخار می‌کرد.

    تو دل تک تک ترسهام میرفتم همین شب بیرون رفتن از درخت و دیوار بالا رفتن یادم تو سن کم خونه پسرعموم مار وحشتناکی بود من کشتمش.

    سعی می‌کردم از هیچ حیوونی نترسم خلاصه هر چی فکر کنید و این شجاعت تو کل زندگیم و الانم هست خیلی موهبت برام داشته

    ولی غافل از اینکه از یک جای احساس کمبود محبت داشتم بخصوص وقتی ازدواج کردم یک جوری انگار محدود شدم کم کم از زن بودن بدم اومد خیلی سختی ها اومد بخاطر توجه به افکار منفی .

    تا یک روز وارد این مباحث شدم خودم تو بغل خدا دیدم دیگ خودم تحسین می‌کردم خودم ارزشمند دونستم نه اینکه بگم عالی ولی تلاش می‌کنم و هرروز دارم نتیجه این افکار و توجه به نکات مثبت میبینم.

    در رابطه با سوال استاد بگم من سال 91 که برای رانندگی و گرفتن گواهینامه میرفتم یک سرهنگی بودکه همه ازش بد میگفتن

    میگفتن سخت گیر ولی از اونجا که منم مثل استاد عاشق اینم برم تو دل ترس یا چیزی که دیگران میگن ترسناک میخوام به خودم نشون بدم که اشتباه

    دقیقا اون روز که امتحان کتبی دادیم گفتم حق انتخاب دارین امروز همون سرهنگ سر سخته هست میتونید الان امتحان بدید یا هفته بعد منم خودم همین سرهنگ انتخاب کردم گفتم من باید با همین قبول بشم باورتون نمیشه اصلا سرهنگ به رانندگیم توجه نمی‌کرد اون روز 3مرد و دوتا زن تومانی بودیم دوتا خانم قبول 3مرد رد شدن.

    مورد دوم برای همین دیشببود که همسرم از ساعت 7شب رفت بیرون12شب.

    هی به خودم میگفتم ازش بپرسم کجا بود چیکار می‌کرد کلی شک تو ذهنم ولی گفتم زیپ دهنت ببند بزار خدا کارش بکن تو طرف خودت انجامبده منم خونسرد و ساکت رو تختبودمدیدم اومد بدون اینکه بپرسم خودش جواب داد که استخر بودم اگه پیشبچه ها میگفتم اونا هم میومدن آخه پسرام کوچیکن با پدرشون استخر میرن ولی همسرم دائم باید مراقبشون باش برای همین گاهی وقتا تنها میرن.

    و یک جا کنترل ذهن نداشتم من راننده سرویس مدرسه هستم و قبل گرفتن سرویس باید کلی کارهای اداری انجام می‌دادم و اینو بگم اینکار یهویی اومد توذهنم .چون همش از خدا میخ استم کاری باش که من آزادی داشته باشم به بچه ها برسم باشگاه تمرینات م آخرهفته داشته باشم یگ روز تو خیابون بودم یهو به ذهنم رسید همون لحظه رفتم سمت شرکت سرویس آنی.

    خلاصه بگم که حسم خیلی عالی بود و 4 کار اداری خیلی سریع بدون نوبت وایستادن برام انجام شددر صورتی که خیلی از راننده ها گله داشتن من تو یکجا فقط نتونستم کنترل ذهن داشته باشم اونم اماکن بود واقعا مغزم جواب نمی‌داد منی که بیرون اماکن چادر نمیزارم چرا داخل اون محوطه باید بزارم یا کلی آدمها رو میدیدم که گرفتار بودن دم در اماکن و واقعادیدخوبی نسبت بهشون نداشتم فقط اینجا بازم تو نوبت نبودم. ولی روزی که رفتم مسئول اون بخش نبود دو روز عقب افتاد کارم.

    ولی الان به خودم میگم خوب منکه نمیتونم این برخورد تغییر بدم بیام به خودم بگم اینم جز قوانین هست من که کارم همیشه گیر اونجا نیست اینم یک بخشی از این جامعه و قوانینش من اگه میخوام راحت کارم پیش بره بجای درگیر شدن بیام به خودم بگم که این یک قانون منم باید بهشون احترام بزارم.

    استاد عزیزم واقعا متشکرم که اینهمه واضح و با مثال عالی برامون توضیح میدید

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته سلام به همه دوستان سایت

    روز شمار تحول زندگی من روز 122

    استاد من قبل آشنایی با شما یه مدت همیشه از دولت انتقاد و شکایت می‌کردم ودولت ومقصر مشکلات مالی خودم می‌دونستم وبعدموتورم وزدم زمین و چند جا از بدنم زخمی شد و بعد اون به لطف خدا هدایت شدم به سمت قوانین جهان و فهمیدم که من باید تغییر کنم نه دولت ونه دیگران

    ویادمه اون موقع که با قوانین آشنا نبودم وبیشتر وقتها احساس بدی داشتم باعث شد تا اون تصادف با موتورسیکلت و جذب کنم والان دارم می بینم که مشکل از باورهای غلط خودم هست ودولت و دیگران تأثیری در زندگی من ندارند ، مشکل اکثر مردم این هست که فکر می کنند دیگران در زندگی اونها تاثیر دارند در حالی که جهان آینه باورهای ماست واگه ما باورهای خوبی داشته باشیم به سمت جاهای زیبا هدایت میشیم وهر جا باشیم فقط زیبایی ها رو می‌بینیم

    من مسئول اتفاقات زندگی ام هستم و نه دولت و دیگران اگه زندگی من اونجوری که دوست دارم نیست مشکل از باورهای خودم هست و دولت و دیگران مقصر نیستند ومن مقصر هستم وباید با آموزش درست باورهای خودم و تغییر بدم و زندگی ام و بهتر کنم

    خدایا احساس مسئولیت پذیری من وبیشتر وبیشتر کن

    خدایا کمکم کن تا همیشه خودم و مسئول اتفاقات زندگی ام بدونم ونه دیگران را

    خدایا من و از پیروان آیین حضرت ابراهیم قرار بده که ابراهیم یکتاپرست بود و مشرک نبود

    خدایا من نمیدانم من و هدایت کن

    خدایا تنها تورا می‌پرستم و تنها از تویاری می‌جویم مارا به راه راست هدایت کن راه آن‌هایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آن‌هایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    امید فیروزبخت گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام و درود بر همگی،

    مثل هر روزم امروز اومدم برای هدایت روز و این فایل رو برای بار 3وم مشاهده کردم. هر 3 بارش این محتوی رو در هدایت روزم دیدم. الگوی تکرار شونده این محتوی ذهن من رو بسیار زیاد درگیر کرد به حدی که من نشستم و فکر کردم چرا دارم به یک شکل در یک مسیر یکسان به این محتوی هدایت میشم.

    پاسخی که بهش دست پیدا کردم اینه که من با اینکه قبول دارم این جمله رو که باید شکایت رو از خود منع کرد، به دلیل حس ترحم به شکایت‌های دبگران گوش میدم و هر بار که گوش میدم تلاش میکنم تمرکز دیگران رو از شکایت بردارم و همدردی کنم اما نتیجش ابن میشه که میگن تو خیلی خوب میشنوی پس بیا بیشتر بشنو و من بدون اینکه بخوام وارد فرکانس شکایت میشم و هر بار هم همیشه شب اون روزی که شکایت شنیدم به این محتوی هدایت میشم و همیشه هم به همین نتیجه‌ای که الان رسیدم میرسم ولی هیچ اقدام عملی برای رفعش نمیکنم.

    به لطف الله 1 ماه گذشته دوره بی نظیر روابط رو تهیه کردم و طی این یک ماه یکی از ریشه‌های احتمالی این مسئله رو پیدا کردم.

    داستان اینه که من هرگز مفهومی به اسم ارزش های فردی رو نشنیده بودم و اصلا هم خانواده پدری و هم مادری همگی به شکل یکسان هیچ درک و ادراکی نسبت به مفهوم ارزش های فردی نداریم. من به لطف الله هدایت شدم به این مفهوم البته نه به شکل مستقیم در دوره بلکه به واسطه پاسخ به سوالات اولیه از انتظارات من از یک رابطه ایدآل و مطالعه کردن به این مفهوم هدایت شدم.

    ممنوع شدن شکایت برای من یک ارزش برای خودم محسوب میشه شخصی مثل استاد که شکایت رو ممنوع میکنن برای خودشون به واسطه اینکه این مسئله براشون خیلی مهمه درد و رنج کوتاه ترد شدن و یا مورد تایید دیگران نبودن رو با باورهای قدرتمند میپذیرن و روی اون مسئله مهم پافشاری میکنن . به این میگن ارزش‌.

    حالا داستان من چیه، اینه که من به شدت از ناراحت کردن دیگران ترس دارم. من یک باور بسیار قدرتمندی دارم که میگه آدم بد آدمیه که دیگران رو ناراحت بکنه و من همیشه خودسرزنشی میکنم اگر ببینم کسی از دستم ناراحته و جالبه که به همین دلیل همیشه روابط من سمی بودن به خصوص در رابطه عاطفیم و این مسئله رو پررنگتر میکردن که من بدم چون دیگران رو ناراحت میکنم.

    باوری از استاد که برای من همیشه غیر قابل پدیرش اما آرامبخش بوده یعنی به قلبم مینشسته این بوده که نظر آدم‌ها هیییییییچ اهمیتی نداره هیچ هیچ هیچ هیچ.

    بعد از این مفهوم من به این نتیجه رسیدم که استانداردهای بالایی دارم برای خودم و فردی هستم که روی خودم کار میکرده و میکنم همیشه اما نسبت به دیگران روی اون‌ها پافشاری نمیکنم به همین دلیل در روابطم به سادگی خمیر میشم و به سادگی وارد فرکانس‌های نامناسب میشم اما درونا و عمیقا دلخواهم نیست. الگوی تکرارشونده واکنش بدن من در این شرایط ناخواسته همیشه سردردهایی هست که با نوشیدن آب خنک برطرف میشه که اصطلاحا سردردهای پری دیپرشن میگن و خب دقیقا هم من همیشه بعدش تا مدت ها وارد دیپرشن های چند روزه میشم.

    به لطف الله فهمیدم که شخصا ممنوع شدن شکایت بر خودم جزو ارزش‌ها و استانداردهای من هستش و باید این رو قبول کنم که رنج حاصل از ناراحتی دیگران رو به بهای حفظ ارزشم بپذیرم تا قدرتمند بشم و این رو تجربه کنم که فقط باید از خدا ترسید و نه از هیچ چیز دیگری چون ما از اویم و به او برمیگردیم و وقتی برگشتیم فقط ماییم و اون هییییچ رابطه ای وجود نداره همه چی فردیت پیدا میکنه‌ و مفاهیم استاد همگی به واقعیت میپیوندند.

    سپاسگزارم

    شاد باشید و در زمره ابراهیم حنیف

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1322 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی

    چند وقت پیش وقتی داشتم تجربیات ناموفقم رو بررسی میکردم تا علتشو بفهمم رد پای بزرگی از عوامل بیرونی رو پیدا کردم ، در مسائل مختلف ، در زمانهای مختلف هربارهم شکل و شمایلش متفاوت بود یبار پدر و مادر ، یبار جامعه ، یبار فلانی یبار بمانی ههههه

    ولی مقصر هر چی بود من نبودم .

    تابستون امسال من تصمیم گرفتم گواهینامه رانندگی بگیرم و چند بار به دلایل خیلی مسخره و ساده رد شدم ، هرچی فکر میکردم میگفتم من همه چیو دارم خوب انجام میدم مشکل از افسری هست که داره امتحان میگیره .

    منی که انقدر خوب رانندگی میکنم رو به دلایل مسخره رد میکنه ولی کسی که چپو راستشو نمیتونه تشخیص بده قبول میکنه و میومدم تو خونه هم با کلی گله و شکایت از بی عدالتی ماجرا رو تعریف میکردم و هفته ی بعد دوباره با افرادی که اومده بودن آزمون شرکت کنن جمع میشدیم دور هم و یکی میگفت آشناهاشو قبول میکنه یکی میگفت مسیر امتحان ما خیلی شلوغ و پر شیبه ، ماشینشون ایراد داره و… همه هم تایید میکردن و دوست داشتن شکست خودشونو گردن نگیرن

    خلاصه بعد از سه چهار با رد شدن اومدم نشستم فکر کردم و نوشتم که

    _ چرا من قبول نمیشم ؟؟

    + به خاطر مسیر آزمون ، افسر عقده ای ، اموزشگاه داغون و….

    متوجه شدم مشکل داره از کجا آب میخوره نه تنها تو این مسئله بلکه تو مسائل گذشته قدرت دادن به عوامل بیرونی داشت کارو برام سخت میکرد

    همین که متوجه قضیه شدم حرفای استاد یادم اومد که من دارم زندگیمو خلق میکنم هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره و الگوهارو واسه خودم مرور کردم و گفتم تو همین مسیر با همین شرایط هزاران نفر قبول شدن اینا همش بهونس و دیگه قدرت ندادم به کسی یا چیزی

    یادمه اون روز آخری که من ازمون داشتم شرایط بیرونی بر علیه من بود

    دوسه دقیقه دیر رسیدم و به من گفتن دیگه دیر اومدی برو پی کارت خخخ و خود افسر چقدر باهام بحث کرد که نه من قبولت نمیکنم برو هفته بعد بیا و در آخر گفت اوکی امتحان میگیرم ازت ولی اگه قبول نشی فلان میکنم و بمان میکنم باید کلاس اضافه بری و از این تهدیدا

    یه لحظه از ذهنم رد شد این دیگه باهات لج کرد ردت میکنه .

    ولی خیلی زود دوباره ذهنمو کنترل کردم گفتم این ادم هیچ کارس نمیتونه تاثیری در نتیجه ی کار من داشته باشه ، قدرتی نداره من دارم نتیجه ی زندگی خودمو رقم میزنم

    و به قول استاد دهنمو بستم نرفتم بشینم پای صحبتهای بقیه ی افراد و حرف زدن از تجربیات ناموفق خودم .

    تنها نشستم تو پارک به قشنگیای محیط توجه کردم تا نوبتم بشه و عجیب بود اونروز همههه هم رد شدن ولی من توجهی بهشون نکردم ، باهاشون صحبت نکردم

    فقط یه نفر قبول شد و من توجهمو گذاشتم رو اون یه نفر تحسینش کردم ، بخاطرش خوشحال شدم

    و خداروشکر قبول شدم بااینکه خیلی هم مسلط عمل نکردم و اشتباهاتی هم داشتم برعکس دفعه قبل که کارم عالی بود

    این تجربه رو نوشتم که بعدا یادم باشه من چقدر از قدرت دادن به عوامل بیرونی ضربه خوردم

    ولی وقتی فهمیدم ایرادم کجاست هیچ چیزی از بیرون نتونست جلوی رسیدن من به خواستمو بگیره و این تجربه باعث شد مطمئن تر بشم که هیچ کسی و هیچ چیزی هیچ قدرتی در زندگی من نداره مگر اینکه من تو ذهنم بهش قدرت بدم .

    از اون روز من خیلی بیشتر حواسم به این مسئله هست و دارم بهتر روش کار میکنم .

    ممنون از استاد عزیزم که به ما یاد میدید چطور از سیکل معیوب بیرون بیاییم

    من بااینکه قانون رو میدونستم اما تو اون شرایط بهش عمل نکردم و دچار این مشکل شدم ولی خوشحالم به خاطر اون تجربه چون درک عمیق تری از این قانون پیدا کردم و با تجربه بهش رسیدم و در خواسته های بعدی این تجربمو به یاد دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    الهام محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    سلام استاد عزیزم. یه سوال داشتم ازتون.

    البته که ما تحت تاثیر آموزشای شما هیچ انتظار و توقعی نداریم از اینکه با عوض شدن دولت وضع مالی، روابط، میزان شاد بودن ما تغییر کنه‌. اما یه سری چیزا مثل مسئله‌ی حجاب کاملا یه آزادی شخصیه و کسی نباید این آزادی حقوق رو از بقیه بگیره. آیا ما همچنان باید در برابر تمام حقوق خودمون ساکت باشیم؟ یا حداقل خواسته‌هامونو بیان کنیم؟ مخصوصا الان که بیشتر مردم بیدار شدن و نسبت حقوق خودشون آگاه. و اینکه شما خودتون گفتن اگر اکثر مردم تفکراتشون تغییر کنه، شرایط تغییر می‌کند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3707 روز

    سلام به استاد عزیز و همرفیقتان مریم خانم

    ما اگر صحبت های شمارو وحی از طرف خدا بدانیم باز هم کم کاری کردیم ، دقیقا استاد شما درست میگید ما عادت کردیم که همیشه دیگران دولت خانواده پدر و مادرمون رو مقصر پیشرفت نکردن هامون بدونیم اگر این نجواهای ذهنمون که خدا تو قرآن گفته تقوا یا همون سلف کنترل رو بتونیم کنترل کنیم شیطانی که به عزت و جلال خدا قسم خورده انسان رو گمراه کنه رو بتونیم به حرف ها و نجواهای اون گوش نکنیم که اونم واقعا سخته ولی میتونیم شروع کنیم

    زندگیمون در تمام جنبه ها گلستان میشه ،

    الان تو ایران همه داره به یک موضوع این خانومه که کشته شده یا حالا فوت کرده که ما نمیتونیم قضاوت کنیم دارن توجه میکنن و ریختن تو خیابونه و اعتراض میکنن به این قضیه ….

    من تمام سعی خودمو کردم که توجه نکنم و به بچه های خودمم هم این موضوع رو گفتم ولی اونها بعضی اوقات توجه نمیکنن و نتیجش هم میشه اتفاقات ناجالب از جنس همون فرکانس ها که اون به من ارتباطی نداره …

    من از شما یاد گرفتم به مهارت هایی که منو به پیشرفت و موفقیت و ساختن پول بیشتر هست تمرکز کنم تا به احساس خوب برسم ….

    در پایان باید خدمت شما بگم تمام شکست هایی که قبلا خوردم که من بهش میگم تجارب تلخ که اونها هم باعث رشد من شد همه آدم ها و دولت و …. رو مقصر میدونستم الا خودم رو و ی جایی به خودم گفتم محسن چرا این مسیرو داری ادامه میدی به خودت بیا ….

    بازم هم تشکر میکنم از شما استاد عزیز که فایل های نابی رو در اختیارمان قرار میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم درس زندگی امروز این بود که تمام اتفاقات زندگیم را خودم رقم می‌زنم بدون استثنا هیچ عامل بیرونی در زندگی من تاثیر ندارد اگر تاثیر دارد برای این است که من باور کردم که اون عوامل تاثیر دارند وقتی که همیشه در هر لحظه در حال سپاس گزار باشیم و کنترل ذهن داشته باشیم وتمر کز روی خواسته وزیبایی داشته باشیم لاجرم به سمت زیبا یی ها و ثروت و نعمت هدایت می شویم فارغ از اینکه الان چه شرایطی داریم این یک قانون است به هر چیزی توجه کنی از جنس اون وارد زندگیمون می‌شود

    اگر از شرایطی که داریم راضی نیستیم هیچ وقت گله وشکایت نکنیم و دیگران را مقصر ندانیم تمرکزی روی باورها کار کنیم و آنها را به جهت خواسته ها هدایت کنیم تا به خواسته هایمان برسیم وقتی تمرکز روی نکات منفی و غر زدن باشه

    گرفتاری بیشتر وبیشتر می‌شود

    پس من متعهد می‌شوم که هرروز بهتر از دیروز به این آگاهی ها عمل کنم و تمرکز روی زیبا یی ها بگذارم وکنترل ذهن داشته باشم چرا این کنترل ذهن همان تقوا است

    اگر روی باورهای ثروت ساز کار کنیم به سمت وسوی اون حرکت می‌کنم وثروت وارد زندگیم می‌شود چون این قانون جهان هستی است که به هر چیزی توجه کنی از جنس همان وارد زندگیمون

    می‌شود

    هر وقت که من کنترل ذهن داشتم و به خواسته ها توجه کردم وتمر کز روی نکات مثبت بوده حال من اون روز بهتر وبهتر می‌شده وزیبایی های بیشتری را تجربه می کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    الهام و نگین گفته:
    مدت عضویت: 1119 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایا شکرت که من و هدایت می‌کنی به بهترین مسیرها

    خدایا شکرت که درسهای مهمی میتونم آموزش ببینم در این سایت بی نظیر

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    سلام به دوستان عزیزم

    چیزی که نمیتونم تغییر بدم چرا باید شکایت کنم

    چیزی که میتونم بهبود بدم و در موردش حرف بزنم

    من باید روی خودم کار کنم خودم و بهبود بدم

    وقتی که همیشه شاکی باشم به همه چیز گیر بدم و همه چیز مشکل داشته باشه غیر از خودم

    ذهنیتم این باشه که پدرم ،مادرم،همسایه ام،بچه ام،مقصرند که من به آرزوهام نرسیدم نتیجه همین که همیشه میگرفتم

    و این تفکر سمی ترین فکره

    و هر عاملی که بقیه را مقصر بدونم شرکه

    دوست دارم اینقدر از لحاظ ذهنی بزرگ بشم که زمین و زمان و مقصر ندونم و بگم ذهنم و افکارم ایراد داره اونا باید درستش کنم

    من مشکل دارم اگه نتیجه درست نیست

    من باید تغییری در باورهای بدم

    من باید یه تغییری در شخصیتم بدم

    من باید به تغییری در افکارم بدم

    من باید یه تغییری در نحوه ی نگرشم بدم

    من باید یه تغییری در عادتهام بدم

    یه تغییری در تصمیماتم بدم

    من باید به درون خودم نگاه کنم و خودم درست کنم هروقت که خواستم غر بزنم زیپ ذهنم و ببندم واقعا کار سختیه

    ولی بایداز خودم یه آدم جدیدی بسازم

    روی شخصیتم کار کنم و مثل قبل غر نزنم و بقیه را مقصر ندونم به خودم ضربه نزنم

    اگر نتیجه مناسب نبوده خودم و مقصر بدونم

    خودم مسعول اتفاقات زندگیم هستم

    مثل قبل تو ذهنم نگم

    چون چیزی که بهش توجه کنم برام اتفاق نیفته

    بخاطر این از این به بعد به جای شاکی بودن خودم و بهبود بدم

    متفاوت باید فکر کنم تا متفاوت نتیجه بگیرم

    نپرسم که بقیه برام چکار کردند

    از خودم بپرسم خودم برای خودم چکار کردم

    هر وقت تمرکزم روی چیزهای ناخواسته بردارم همه چیزها به نفعم میشه

    چرا خودم خوب نباشم

    چرا عالی خودم عالی نباشم

    یه جایی که بگم چرا گرون شد

    خودم پول ساز بشم

    باید افکار خودم و تغییر بدم

    باید غر نزنم

    تا شرایط برام خوب پیش بره

    من تعهد ببندم که متفاوت با بقیه فکر کنم

    من باید راهی پیدا کنم آگاهانه ذهنم و ببیند

    من تغییر کنم

    جهان بیرون اینه منه

    اگر من تغییر کنم جهان هم پاداشهای بزرگ بهم میده

    استاد جان عاشقتم

    انشا.‌همیشه شاد،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مجید کدخدایی گفته:
    مدت عضویت: 2047 روز

    سلام و‌درود بر استاد عزیزم که راه و رسم زندگی کردن رو به من یاد داد

    خدا رو شاکرم که با قوانین زیبایش مرا در مسیر زندگی با درک زیبای استاد عزیزم و انتقال این مطالب به ما یاری داد

    واقعاً اگر به گذشته خودم برمیگردم و با گوش دادن به این سخنان زیبا شخصیت و رفتارهای خودم یادم میاد خیلی تعجب میکنم چجوری این راه اشتباه رو ادامه داده ام؟؟؟

    چقدر زمانهای زیادی رو پای کانالهای ماهواره ای برای شنیدن اخبار ایران و جهان سپری کرده ام و هیچ‌سودی نبردم ؟!!!

    چقدر به دولتها فحش و ناسزا گفته ام و عاقبت تنها حس بد و اتفاقات بد بیشتر را جذب کرده ام و حاصلی جز این نداشته!!!؟؟؟

    چقدر از همسرم پیش دیگران بدگویی کرده ام و همه اخلاقهای بد او را به خودم جذب کرده ام و تنها اتفاقات بد بیشتر!!!

    سخنانت رو باید با اب طلا نوشت استاد عزیزم

    واقعاً قبول دارم این سخنان و این حرفهای ناب رو

    چه ضربه های مهلکی خوردم از این انتقاد و گلایه ها و شکایات بی مورد ،،،

    چه ندامتی و چه پیشامدهای خطرناکی از انتقادات بی مورد و فراموش کردن خودم کسب کردم

    ولی الان چقدر تغییر کردم به لطف الله مهربان

    چقدر شخصیتم تغییر پیدا کرده و اصلا هیچ‌شباهتی به مجید ماهها و سالهای قبل ندارم

    خدایا واقعاً شکرگزار توام بابت این زندگی سالم و پر از ارامش

    به لطف کارکردن روی باورها و وقت گذاشتن رو سایت عباس منش دیگه من با اخبار و شکایت و گلایه بیگانه شده ام ،،،

    دیگه جسد بیجان تلویزیون منزل با یه کفن سفید روی میز مخصوص خودش انجا رها شده و حتی گرد و خاک روی اون رو هم پاک نمیکنیم

    خدایا چقدر لذت بخش است که اخبار بازگو شده از طرف دیگران رو اصلا نمیدانم و نشنیدم

    چقدر وقتم ازاد گشته و چقدر به کالبد شکافی درون خودم مشغول هستم و‌چه نتایج بینظیری بدست اورده ام ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زهره شیخی گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز ومریم مهربان

    استاد عزیز من از شنیدن حرف های شما در محل کارم ریسم رو مقصر میدونستم.که نمیزاره من پیشرفت کنم.فکر میکردم چون رفته همه جا پشت من حرف زده و برای من پرونده سازی کرده نمیزاره من در کارم پیشرفت کنم.اما الان با حرف های عالی شما متوجه شدم مقصر اصلی رفتارها و باور های خودم هست.الان با گوش دادن به فایل ها شما و کار کردن روی باورهایم به تک تک خواسته هام رسیدم.به امید موفقیت های زیاد و بی نهایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: