این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
720نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من از مطالب شما نکته های خوبی یاد گرفتم و ممنون شما هستم بابت آگاهی هایی که به من دادید
در این دو هفته اخیر یک سوال بزرگ ذهن مرا مشغول به خود کرده که آیا باید در این اوضاع دنبال راحتی بیشتر باشیم در زندگی یا هدفی به عنوان آزادگی انتخاب کنیم، چون هرچی فکر میکنم میبینم زمانی که پیامبر اسلام بت پرستان را دعوت کرد به یگانگی مرد ثروتمندی بود که در آرامش زندگی میکرد یا موسی در قصر فرعون زندگی میکرد این افراد به چه تفکری در زندگی میرسند که از آرامش ثروت و حتی زندگی خود میگذرند و فقط به آزادگی خود و مردم دنیا فکر میکنند و شروع میکنند به اقدامات عملی، هرجور که فکر میکنم میبینم تمام پیامبران معروف مثل عیسی موسی ابراهیم و پیامبر اسلام جنگیدن و تلاش کردند و ثروت و راحتی خود را برای هدف والایی به چالش کشیدن آنهایی که وحی مستقیم از خدا میگرفتند نه الهام، این سوال زندگی منو به چالش کشیده و سر یک دوراهی قرار داده.
درمورد سوالی ک در فایل پرسیدین باید بگم من اینو تجربه کردم. وقتی ک با همسرم به یه تضاد خیلی بزرگی در رابطمون برخوردیم و من مدااام از او ایراد میگرفتم. اصلا ی ذره فکر نمیکردم ک من چ کار کردم؟ چ رفتاری داشتم؟ چقدر مقصر بودم و فقط تمرکزم روی کارهای ایشون بود. بنابراین از خودم انعطافی برای تغییر نشون نمیدادم و مدام اوضاع بدتر و بدتر شد. در روابط با دوست صمیمیم هم تجربه کردم ک فقط دنبال این بودم ک هی ازش ایراد بگیرم تا بگم چقدر داره بد رفتار میکنه و او از من دورتر و دورتر میشد. رفتارش بدتر و بدتر و من هرروز حال بد رو داشتم..در رابطه با برادرم هم همینطور. این سیکل معیوب مدام برای من اینو واضح میکنه ک ببین تو هرچقدر تمرکزت رو دیگرانی باشه ک هیچ قدرتی برای تغییرشون نداری و هیچ تمرکزی روی خودت نذاری و تغییر نکنی هی با ناخواسته های بیش تر مواجه میشی و شرایط بدتر و بدتر میشه ب صورت تکاملی ولی الان ک سعی میکنم بیش تر از گذشته تمرکزم رو روی خودم بذارم و عیب های خودم رو پیدا کنم، یا از اتفاقات ب ظاهر بد درس بگیرم و یا ب هر طریقی کنترل ذهن برای رسیدن ب احساس خوب ب خرج بدم میبینم چقدر شرایط بهتر شده. محبت ها بیش تر نثارم میشه. زندگیم اروم تر شده. سالم ترم. شاداب ترم. رهاترم.چقدر اطرافیان از من ب عنوان ی الگوی موفق و خوب یاد میکنن و تعریفو تمجید رو نثار من میکنن ک دلیل این پاداش های جهان تلاش برای تمرکز روی خودم و عیب جویی نکردن از دیگرانه. تلاش برای ماندن در احساس خوب و هماهنگ شدن با پروردگارمه ک برای من این همه اتفاقات خوب رو رقم میزنه…
مورد بعدی مربوط به ۴، ۵ سال پیش هست ک یادمه مدرسه میرفتیم و چون ما تو خود شهر زندگی نمیکردیم معلم های خیلی خوب و تاپ شهر رو برامون نمیاوردن. بعضیاشون عملکرد ضعیفی داشتن و خب این یکم کارو برای ما سخت میکرد. اگه من اون موقع مدام غر میزدم و عملا تمرکزم رو از بهبود خودم برمیداشتم هیچ اتفاق مثبتی نمیوفتاد ک هیچ تازه کنکورمم خراب میکردم. ولی من یادمه خیلییی لیزری برا کنکور پیش میرفتم و درس میخوندیم با دوستام. کلاس میرفتیم و تلاش میکردیم و من نتیجه تلاش هامو گرفتم خداروشکر
مورد چهارم درمورد پارسال هست ک من برای کارورزی ب مدرسه میرفتم. نگم براتون ک چقدر تمام معلم ها از بچه های کلاس یازدهم مدرسه ناراضی بودن و تو دفتر پشت سرشون حرف میزدن. جالبیش اینجاست ک اوضاع بهتر نمیشد ک هیچ بدتر هم میشد تا جایی ک یکی از بچه ها با یکی از معلم ها بحثش شد و کار ب کجاها ک نکشید🤐. دلیلش همین بود ک شما میگین، تمرکز روی چیزی ک نمیشه تغییرش داد و عدم تمرکز روی خود برای تغییر و بهبود..در نتیجه جهان تو رو با ناخواسته های بیش تری احاطه میکنه تا جایی ک بفهمی باید تغییر کنی و ان شالله بتونیم قبل از اینکه چک و لگدها محکم بشه تغییر کنیم. خلاصه منم پارسال تو همون مدرسه و باهمون بچه ها بودم ولی اونا اونقدر منو دوست داشتن ک روز معلم منو سوپرایز کردن و بهم گفتن خانوم چون شما سال اولتون هست ما خواستیم براتون جشن بگیریم ک تو ذهنتون بمونه🥺🥺🥺🥺😭 و من هنوز بعد چندماه با یاداوری این خاطره احساساتی میشم..
دیروز رفته بودم یه مدرسه دیگه و مدیر خیلی از بچه های یازدهمش عاصی بود. من سعی کردم بدون قضاوت و پیش داوری برم سرکلاس و الان با این فایل حواسم بیش تر جمع شد ک برخلاف همه غر نزنم از شرایط از دانش آموزان و بدونم اگه من تغییر کنم در جهت درست، دانش آموزان منم بهترین میشن همونجوری ک پارسال تجربه کردم و اگه مابقی معلم ها فیدبک بدی از بچه ها دیدن ب خاطر توجه ب ناخواسته ها و عدم تغییر خودشون در جهت درسته ک باعث ب وجود اومدن ی سری چیزا شده. و من میتونم بهترین تجربه هارو فارغ از تجربیات بقیه بسازم..
ممنونم از شما بابت ضبط این فایل ک نیازه همیشه بهش گوش بدیم تا در مسیر درست باشیم..
استاد گرامی و مریم عزیز سلام. دوستان عزیز هم فرکانسی سلام.
مدتی طولانی بود که فقط فقط فایل دانلودی گوش می کردم و کامنت میخوندم … خیلی دوست داشتم که کامنت بنویسم، ولی یه مقاومتی داشتم و ….
خدا رو شکر امروز یکسری تصمیمات گرفتم و قسمت شد که دوباره شروع کنم به نوشتن .
استاد گرامی بسیار ممنون از تمام فایل ها. واقعا لذت می برم از گوش دادن به فایل ها که البته عمل کردن به آن ها از همه مهم تر است.
اخیرا در زندگی دوباره توجه هم به نکات منفی همسرم بیشتر شده بود و دوباره نقل صحبت با دوستانم شده بود صحبت در مورد نکات منفی همسرهایمان و گله و شکایت کردن. با این فایل یه تلنگری به من شد که دست نگه دار و مثل قبلا که نتیجه گرفتی، دوباره شروع کن و حداقل اگر از خوبی اش نمی تونی بگی، از بدی اش هم نگو. چون همینطور از جنس اون بدی داری وارد زندگیت میکنی. من که استاد سال ها هست که با صحبت های شما زندگی می کنم. خدا را سپاس از این آگاهی ها که روزی من شده تو زندگی. بارها و بارها که مثال بسیار است، من توجه ام را از ناخواسته برداشته ام و نتیجه خوب گرفته ام. خیلی ها بهم میگن سرخوش…. ولی خودم کیف میکنم.
چند وقت پیش که همسرم یک سالی بود که بی کار بود و تو خانه بود، شروع کردم دائم از بیکاری اش و از اینکه پول در نمی آره و این چیزها گله کردم و پیش خیلی ها شکایت. یکدفعه به خودم گفتم دیگه در موردش صحبت نمیکنی و تمام و کمال بسپار به خدا. خودش حل میکنه. دقیقا دو هفته بعدش شروع به کار کرد. اولش از جایی که کارش را شروع کرد، گله داشتم تو ذهنم. ولی سعی کردم که توکل به خدا کنم و از این اتفاق دائم سپاسگذاری کنم. واقعا خدا رو سپاس. من مطمئنم که هر چیزی برام اتفاق می افتد از افکار و باورهای من است. از آموزه های استاد این رو یاد گرفته ام و دیگه داره ملکه ذهنم میشه.
من خیلی افکار رادیکالیسیم دارم و دقیقا همینم که گفتید ولی حرف حق جواب نداره درسته من در همسن اعتراضات 1401 برای کشتار مردم و کلی از مساعل دیگه همش و همش همش بقیه رو مقصر میدونم ولی خیلی حال میده اون اتش انتقام خبلی خوبه اما وقتی تموم میشه و میبینی عمرت رفته با بابا با مامان با خانواده با جامعه و همه وهمه سر نضاع داشتی و …. و این طرز فکر رو من خوب میئونستم ولی در نهایت جز درد و رنج و این که دقیقا گفتید که از بیرون هست مقصر واقعا چیزی درست نمیکنه حتی اگر درست باشه و دقیقا با اون صحبتی که کردید ن موافقم که جامعه باید خودسشون حلاال باشند و منتظرکسی نباشند من خودم در این چند روز اخیر در تضاهرات شکرت کردم اشکاور خوردم دود خوردم اتیش دادم داد زدم تابلو کندم ولی یک لحظه گفتم الان این نظام اکر برود و بعدا دوباره یک سری کارها بشه و خواسته که من و امسال من خواستن انجام نشه یا من به حق م نرسم بازهم اش همونه و کاسه هم همونه فقط اسمش عوض شده و احتمال هست در ای درگیری ها کشته یا دستگیر بشم و هیچ چیز بدست نیارم و در نهایت امر صاحبان جدید حکومت به ریش من و خانواده م بخند و لپ کلام یه قربانی بشم . پس نتیجه گرفتم کاری نکنم و چند روز عین خفاش روزا میخوابم و شبا برای استفاده از اینترنت بیدارم خب البته این سبک زندگی هم مزایایی داره که کسی نیست رو مخ باشه یا بهتره بکم در یه خلوت هستی .
من اسنپ باکس یا هم.ن پیکک موتوری کار میکنم یه روز خیلی هوا خنک بود مخصوصا تو روزای گرم تابستون و حال منم عالی بود و همش به این هوای خوب توجه میکردم و لزت میبردم خلاصه اون روز به بهتربن نهو گذشت
من در یه زمانی یه جاایی کار میکردم که کار کنان خوبی نداشتیم و هی میگفتم این محل برای کار کردنم به درد نمی خوره و باید به یه جای دیگه برم ولی از یه طرف دیگه ترس از تغییر رو داشتم و به همین خاطر شرایط قبول کردم و موندم و با این فکر که توجه ام رو بزارم رو چیزای خوب اون جا شرایط جوری تغییر کردن که همون کارکنان با هم خوب شدیم و در نهایت یه عده از اون جا رفتند و شرایط خیلی خوب شد
این ها تچجربیات من هستند من خیبلی خوشحالم تا دوباره به این جا برگشتم بعد 4 سال و
دلم خیلی برای سایت تنگ شده بود الان ساعت ۲شبه که وصل شدم بالاخره بعد چندروز دوری🥲🥰
استاد روز و شب شکرگزاری من برای بودن در این مسیره چون اگر در این مسیر نبودم واقعا خدا میدونست چقدررررر ناامید و افسرده بودم چون منم قبلا از جنس همین جامعه بودم و یه آدم واکنش گرا به اتفاقات بودم و با دست خودم کلی دردسر برای خودم به وجود آورده بودم اما الان واقعا آرامش دارم و فارغ از هیاهوی روزگارم و دارم فقط فایل گوش میدم و مینویسم شروع کردم از اول فایل های دانلودی رو نوشتن واقعا هرکدوم بی نهایت ارزشمندن و هیچی از محصولات کم ندارن که صدالبته مکمل محصولات هستن مخصوصا فایلهای آرامش در پرتوی آگاهی وتوحید عملی که بیشترین فایل هایی هست که در طی روز گوش میدم 😌💫
امیدوارم خداوند همه رو هدایت کنه تا طعم زندگی رو لمس کنن همین آرامش و حرکت در عین تضادها و تلاش برای بهتر شدن بهترین دستاورد این مسیره 💝
من دو سه بار فایل شماره ۷ لایو رو گوش دادم و چقدررر اون فایل بهم کمک کرد برای کنترل ذهن و جالبه بعد از اون فایل کلا همه چی فیلتر شد و من این رو به فال نیک گرفتم 💌
موضوعات اخیر کشور من رو یاد یه تجربه تو محیط کارم انداخت ما یه مدیر داشتیم که همه همکارا از دستش شاکی بودن و ناله و زاری میکردن و حتی گاهی جلوی روش!!
اصلا کار داشت به جاهای باریک میکشید تا اینکه امسال مدیر رو عوض کردن و یه نفر دیگه رو آوردن و جالبه که دوباره همون آش و همون کاسه هست یعنی فقط همون هفته های اول همه چیز خوب بود و شادی کنون داشتن اما دوباره ناله ها شروع شد البته من چون اون زمان هم از فایل های استاد استفاده میکردم قشنگ پیش بینی میکردم این وضعیت رو …
اما من به لطف خدا و این مسیر تو همون شرایط همیشه سعی کردم از محیط ناله فاصله بگیرم و حتی اونا با باورهای خودشون بهم میگن تو خیلی سیاست داری و زرنگی و خودتو درگیر هیچ حاشیه ای نمیکنی چون با جسارت محیط غیبت رو ترک میکردم تا ورودی بد نگیرم ولی اونا فکر میکردن من سیاست دارم😀😀 منم چیزی نمیگفتم گفتم بذار اینجور فکر کنن و جالبه که همون زمان که اون مدیر قبلی بود من کلی اضافه حقوق دریافت میکردم از راهی که اصلا باورم نمیشد و خداشاهده من فقط سپاسگزار بودم تو همون شرایط و سعی میکردم فقط به آینده و خواسته هام فکر کنم و اون محیط رو فقط یه پله برای رشد بدونم
تو بیشتر مواقع دلیل ناله و شکایت کردنا اینه که ادما خیلی وابسته به اون چیزی که دارن هستن مثلا طرف به این فکر نمیکنه من پیشرفت کنم برم جای بهتر بلکه اون شغل رو ابدی میدونه برای خودش و همین باعث میشه که این جوری واکنش نشون بده و بخواد محیطش رو باب میلش کنه ولی ذره ای به فکر بهبود دادن خودش نیست!! که البته توی همه چیز فکر میکنم صادق باشه این
منم امسال تصمیم داشتم دیگه کلا بیام بیرون از اونجا بخاطر جو نامناسبش ولی کارش رو دوست داشتم اما هرکاری کردم نشد!!
یعنی دیدم که انگار دارم خیلی زور میزنم و یه جورایی دارم دخالت میکنم تو کار خدا و میخوام خودم همه کار رو انجام بدم😑 برای همین سپردم به خدا و بعدش یه شرایطی پیش اومد که من به جای دیگه ای منتقل شدم و ارتباطم با این واحد کمتر شده حس کردم این راهی هست که خدا برام باز کرده تا تکاملم رو طی کنم و بعد در بهترین زمان ممکن از اونجا بیام بیرون 😍
یعنی میخوام بگم مهم نیست شرایط بیرون چی باشه وقتی آگاهانه سعی کنیم ذهنمون رو کنترل کنیم قطعا شرایط به سادگی برای ما تغییر خواهد کرد که البته من هیچ ادعایی ندارم توی این مورد اما به میزانی که عمل کردم واقعا به همون اندازه هم نتیجه گرفتم
امیدوارم خداوند ثابت قدم نگه داره همه مارو در این مسیر تا به سمت ثروت و نعمت و سلامتی بیشتر هدایت بشیم💝🌱
سلام و عرض ادب و احترام، من تو خدمت سربازی، دوره آموزشیم در تهران بود، خب ما تو دوران آموزشی که بودیم افرادی زیادی بین ما بودن که دوست و آشنا و پارتی های خیلی گردن کلفتی داشتن وکمکشون میکردن که توتهران بمونند و جاهای خوبیم بیفتن، اغلب نزدیک خونشون و همشون بدون استثنا میدونستن کجا میوفتن و خیالشون راحت بود، ولی من این شرایطو نداشتم و خیلیم استرس میگرفتم که نکنه پادگانهای مرزی بیوفتم و خلاصه به قول معروف دهنم ۲۰ ما سرویس بشه، خلاصه، من افتادم یه پادگان خیلی خیلی ترسناک مرزی و شد آنچه نباید میشد، انقدر از پادگان بد میگفتن که من قبل از رفتنم به پادگان وصیت ناممو نوشتم، بعد از ورود به پادگان و دیدن اون شرایط تلخ و طاقت فرسا، به خودم گفتم من میخوام برگردم تهران خدمت کنم،اینجا قطعا نمیمونم ومیتونم برگردم، وقتی موضوع انتقال به تهرانو به فرمانده یگان و فرمانده تیپم مطرح کردم، خب بعد از کلی بد و بیرا بهم خندیدن و با قاطعیت گفتن امکان انتقال به تهران زیر صفره، غیر ممکنه ، هزار تا دلیل اوردن که سرباز نداریم همینجوریشم کمبود داریم و همه میخوام برن جای خوبه و نمیدونم اینکه باید از مرزا دفاع بشه خلاصه به شدت بهم توپیدن که اصلا حرفشو نزن،غیر ممکنه و برو خمتتو بکن و از این حرفا، گفتن که تا الان اصلا سربازی نبوده که بتونه بره ۱۰ کیلومتر اونرتر(پادگان مرزی دوم با شرایط امنیتی کمی بهتر از ما، چون ما خیلی جای خطرناکه بودیم وهمیشه شهید میداد پادگان ما) چه برسه بره تهران، همه سربازا هم بهم خب اول گفتن نمیشه وامکانش نیست همینجا باید تمومش کنی و کلی حرفای نا امید کننده دیگه، ولی من از درونم میخواستم اصلا حرفارو نشنوم و واقعا نشنیدم وتصمیم گرفتم در مورد قصدم که انتقال به تهرانه با هیچکس صحبت نکنم ولی در درونم روشن نگه دارم این خواستمو، من هروز بدون توجه به اینکه واقعا میشه یا نه یا فرمانده پادگان راضی میشه یا نه و قوانین چی میشه، واقعا هر روز بعد از بیدار شدن به انتقالم فکر میکردم،هنگام جارو کشیدن پادگان به رفتن فکر میکردم به اینکه سوار اتوبوس شدم تو تهران پیدا شدم و رفتم وسط شهر دارم خدمت میکنم و بعد از ظهرا میزنم بیرون مردمو میبینم خلاصه تجسم میکردم خیلی شدید، هنگام نگاهبانی رو برج به رفتن فکر میکردم، هنگام شستن ظرفا،هرکاری میکردم تو ذهنم داشتم میدیدم که من تهرانم، اولین اتفاقی که افتاد این بودکه حال روحیم به شدت خوب شد بدون اینکه تهرن رفته باشم، یعنی تو اون پادگان مرزی وسط بیابون بی اب و علف من خیلی حالم خوب بود، من بیابون نمیدیدم اون بالا تو برج، من میتونم قسم بخورم انقدر به تهران فکر میکردم صدای بوق ماشینارو میشنیدم و اصلا توجهی به هیچی جر رفتن نمیکردم، اتفاقی که افتاد این بود که خیلی سرزنده تر از دوستانم بودم حالم خیلی خوب بود خوشحال بودم نه خیلی ولی بیشتر از بقیه، روحیه داشتم سرزنده بودم و اروم بودم ارامش داشتم، بعد از ۵ ماه زندگی تو پادگان مرزی در نقطه صفر مرزی، بخاطر مدرک تحصیلیم منتقل شدم به مرکز استان و یه ماه بعدشم به خاطر نیاز خدمتی که داشتن منتقل شدم به دانشگاه افسری داخل تهران ، داخل پاگانم نرفتم ؛منتقلم کردم به دانشگاه اون وسط تهران فاصلش تا خونم دو تا ایستگاه بود که من ۱۵ ماه خیلی ارومو به راحتی خدمت خوبی کردم.
واقعاه باور نکردنی بود ولی خب شد.
نکته ای که میخوام بهش اشاره کنم اینه که:” وقتی داخل پادگان صفر مرزی با شرایط بد غذایی، بدون وسایل گرمایشی و سرمایشی، بدون آب لوله کشی برای سرویس بهداشتی و حمام، بدون بهداشت درست وحسابی، بدون اسایشگاه و تخت نرم، وقتی شروع کردم فکر کردن به شرایط بهتر، به اینکه میخوام الان کجا باشم و چه جوری خدمت کنم،به اینکه میخوام بعد ازظهرا برم خونه و شب خونه باشم دست پخت مادرمو بخورم، نه تو اسایشگاه، شرایط تلخ اونجا اسون شد برام، دیگه تو مخم جنگ نمیکردم با خودم که اینجا کجاست و هی خودخوری نمیکردم،ارامش برگشته بود اروم اروم بودم، هرچی بیشتر میرفتم تو فکر چیزی که میخواستم شرایط بد اونجا کمتر اضیتم میکرد” —– یادم میاد فرمانده گردن کلفت تیپ بهم گفت هیچ راهی وجود نداره که بونی برگردی به مرکز استان چه برسه تهران، یادم میاد وقتی امدم بیرون از اتاقش به خودم گفتم بی نهایت راه وجود اره که میتونم برگردم تهران واین جمله رو روزی هزاربار زمزمه میکردم و هر دفعه که زمزمه میکردم قند تو دلم اب میشد.
سلام ب استاد عزیزم..امیدوارم ک همیشه برقرار باشید..من تازه واردم ب سایت و مسیر شما..و هنوز نمیتونم مثل بچه ها خوب حرف بزنم یا مثال بیارم..اما این فایل رو کگوش کردم خیلی عامیانه و ب زبان خودم میخام براتون بگم که چقدر حرفای شما منو یاد گذشته ی ن چندان دور خودم میندازه..شما هربار ک کلمه ی غر رو میگید من یاد خودم میفتم.اصلا ی جورایی قبلا سلطان غر زدن من بودم ..انقدر ک هرچیز و هر کس رو مقصر و مسبب تمام مشکلاتم میدونستم..از مادر خدابیامرزم گرفته تا همسر و صاحب کار و همکار و همه چیز….و ب قول شما هرچی بیشتر میگفتم بیشتر نصیبم میشد..بیشتر ضربه میخوردم ..و خداروشکر خداروشکر خداروشکر ک فهمیدم همه ایرادها از منه..از فکرم ..از ذهنم..از خود خودم..و خداروشکر ک شما وارد زندگیم شدی و تازه فهمیدم ک داستان چیه و البته ک خیلی هنوز راه مونده تا درک واقعی جهان و ساز و کارش..از وقتی دارم روی ذهنم کار میکنم و تا جایی ک حواسم هست و آگاهانه سعی میکنم فکرای بد نکنم..کسیو مقصر ندونم و ب خیر و چیزای مثبت توجه کنم زندگیم و خودم آروم شده و روز ب روز داره بهتر میشه..و واقعا ک کنترل ذهن سخته ولی شدنیه..ممکنه..و هرچی بیشتر روش کار میکنم اسونتر میشه و خداروشکر و خداروشکر..ازتون سپاسگزارم استاد بابت تمام عشق و انرژی ک بی دریغ و خالصانه در اختیار ما میزارین و دیگه نمیدونم چی بگم ک حسمو بیان کنم و بعضی وقتا فکر میکنم ی زبان برای تشکر از خدا کمه و گاهی نمیدونم چطور خداروشکر کنم انقدر ک ب من نعمت داده و داره هرروز روی خوش زندگی رو ب من بیشتر نشون میده…فقط میتونم بگم ب اندازه ی بزرگی خودش شکر…
دوستتون دارم استاد عزیزم..ازتون ممنونم..از خدا برای شما طول عمر و سلامتی و همه ی چیزای خوب رو میخام …🌹🌹🌹🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️
میخوام از نتایج اخیر خودم بگم که دقیقا هماهنگ با همین فایل و اتفاق های اخیر ایران هست .
خب در این سه سال که من در مسیرم همیشه سعی کردم از بدنه ی جامعه جدا باشم و کنترل ورودی داشتم یعنی اصلا اخبار و فیلم و ..ندیدم و گوش ندادم و با هر کسی هم صحبت نشدم هر جایی نرفتم و هر حرفی نزدم و هر کاری رو انجام ندادم که خیلی وقتها این تغییرات من باعث حیرت خیلیها شده بود و هست که تو
چقدر تغییر کردی و چرا مثل ما رفتار نمیکنی و خلاصه اینکه اما من با تمام سختیهاش با جامعه هماهنگ نشدم و راه خودم رو حتی از همسرم وبچه هام جدا کردم و سعی کردم طبق آموزه هام از شما عمل کنم و تا حدودی موفق بودم و به جای اینکه با هر تضادی من ناراحت بشم و گله و شکایت کنم من بر عکس بیتوجهی کردم و اصلا حرف نزدم و برام کار خیلی سختی نبود حالا آسون هم نبود اما میشد اجراش کنم آخه بعضی جاها اطرافیانم تحقیرم میکردن که چرا تو اینقدر بی خبر از همه چیز هستی اینطور نمیشه اما من کاری به کسی نداشتم و راه خودم رو میرفتم تا همین جریان آخر مهسا امینی که من بازم میدیدم چقدر اطرافیانم رو درگیر کرده و همه رو وادار به حرف زدن و گله و شکایت کرده و … اما من اینقدر قوی بودم و اینقدر مهارت داشتم که با فایلهای شما و دورشدن از فضای مجازی گمراه نشم و حتی وقتی خونه ی مادرم میرفتم اونجا همه به شدت دنبال اخبار و حوادث و تظاهرات مردم و … بودن اما من بر خلاف بقیه با خواهرزاده ی سه ساله ام آگاهانه میرفتم داخل حیاط و بازی میکردم تا اون حرفها رو نشنوم تا اینکه دیدم یه روز بعد خیلی راحت به یک سفر زیبا به شمال ایران از طرف کار همسرم هدایت شدم اونم کجا بند انزلی و اما چون که من هیچ اطلاعی نداشتم کجای ایران الان درگیری هست خیلی راحت با عشق از این سفر استقبال کردم و روزی که خواستم راهی بشم دیدم اطرافیان یکی یکی زنگ میزنن که حواستون رو بدین فلان جا در تهران و یا شمال درگیری هست اگر میشه نرین خطر ناک هست و … اما من فقط میشنیدم اما هیچ کاری به این حرفها نداشتم و حتی دوستای دخترم بهش زنگ میزدن که حالا چرا رفتی تو این موقعیت اوضاع خرابه برگردین اما من تعجب میکردم چون اونجاج فقط برای من و خانوادم لذت بود ولدت بود اول اینکه در شب اول سفرم ملاقاتی بسیار شیرین با دوست عزیزم در تهران داشتم که بسیار عالی و دلچسب بود و بعد ما وارد یه دهکده ی توریستی حفاظت شده در بندر انزلی شدیم . در اونجا ساحل اختصاصی وکلی امکانات اختصاصی از سوپرمارکت و پارک و رستوران و پیست دوچرخه سواری و … .. بود که ما اگر نمیخواستیم از دهکده بیرون نریم میشد در همونجا تعطیلات و سفرمون رو سپری کنیم و اما باید بگم همزمان با سفر ما اینترنت همراه در ایران هم قطع شده بود یعنی عملا جهان در این آشوبها من رو برده بود به جایی که فقط. خودم با خانواده ی عزیزم و با کلی امکانات عالی برای یک سفر رویایی بودم و هیچ چیز دیگه نبود هر شب بچه هام چون نت نبود کلی مسابقه ی فوتبال با هم میدیدن وهمسرم هم در کنار اونها بود و ما در کنار هم خیلی لذت میبردیم و کلی جاهای دیدنی اطراف بندر انزلی رو رفتیم به همراه هم دیدیم و کلی عکس خاطره انگیز گرفتیم و کلی از منطقه آزاد اونجا خریدهای لاکچری و برند کردم از آکواریوم زیبای اونجا دیدن کردیم بدون اینکه ما با جریان اخیر ایران که همه آشوب بود هماهنگ باشیم ما مثل تافته ی جدا بافته از بقیه ی ایران با این سفر فقط و فقط عشق و شادی و آزادی و لذت و دورهمی و کلی خرید عالی رو داشتم و همه جا برای من زیبا و پر از آرامش بود و هوا هم دقیقا از روی ما که وارد این شهر شدیم بارانی و ابری بود دقیقا همانطوری که ما میخواستیم و من هر روز صبح که همه خواب بودن با عشق از خواب بلند میشدم پرده های ویلامون رو کنار میزدم و منظره ی بارونی در اون فضا سبز زیبا و گل کاری شده رو میدیدم و دقیقا یاد پارادیس میفتادم و چقدر اشک شوق ریختم به یاد شما و مریم جان که میگفتم استاد جان چقدر قوانین درست و دقیق کارمیکنه و ببین جهان چه طور آدمها رو از هم جدا میکنه و من رو وارد یه محبط ایززوله کرده که نه نت داره نه ماهواره داره که اخبار شبکه هایی خارجی رو که همسرم دنبال میکنه رو گوش بده نه اشنایی در اطراف ما هست که همش بخواد از اخبار منفی حرف بزنه و نه داخل خود شهر بودیم که نا امنی باشه و استرس داشته باشیم بلکه در یک شهرک توریستی زیبا و سرسبز و نزدیک ساحل که پر از ویلاهای مجهز بود ما اقامت داشتیم که حفاظت شده هم بود یعنی ورود و خروج آدمها کنترل میشد و فقط افراد خاص یعنی کارمندهای اون ارگان دولتی فقط میتونستن وارد و خارج بشن من به مدت پنج روز در اونجا بودم و چقدر با خانوادم در این مدت فقط شادی و عشق کردم هر شب در هوای بارونی زیبا با بچه هام و همسرم دوچرخه سواری میکردیم و با کشتی تفریحی همراه با موسیقی زنده داخل دریا رفتیم و کلی تفریح کردیم و …..در حالی که بقیه ی مردم حتی افراد و بستگان در جه یک ما با این اتفاقهای آخر بهشدت ناراحت بودن و در دل ماجرا بودن و امار. دقیق کشته شده ها و … رو داشتن ما بی اطلاع از همه جا و همه چیز فقط لذت بردیم تمام این حرفها رو زدم که بگم با کنترل کانون توجه میشه زندگی جدا از بقیه برای خودت رقم بزنی دقیقا مثل این مثال بالا که زدم و چقدر بیشتر حس کردم که من میتونم شرایط دلخواهم رو خلق کنم و زندگی دلخواهم رورقم بزنم و اما در این مدت سفر استاد در تمام تم لحظات زیباییی که داشتم به یاد شما و مریم جان بودم و لذت بردم که شاگرد شما هستم و تصمیم گرفتم وقت بیشتری برای درک این قوانین جهان بزارم و الان با اشتیاق و استمرار بیشتری داخل سایت اومدم و میخوام با تمام وجودم روی خودم کار کنم و نتایج بزرگتر بگیرم و بازم بیام همینجا برای همه بنویسم
من که خودم کلیییی لذت برم و کلییییی تحسینتون میکنم
یکی از تاثیر گذار ترین کامنتی بود که تو این چند وقت خوندم کامنت شما بود
درواقع منم خب تو ایرانم و تو تهران زندگی میکنیم و با همیچین شرایطی که شما توضیح دادین که بلاخره اطرف آدم یخورده ورودی منفی میاد رو کاملا تجربش کردم
و نکته ایی خیلی برام تاثیر گذار بود این عمل گراییی و این تعهد شما به این مسیر بود که خیلی لذت بردم
منم خودم تو همچین شرایطی تونستم ذهن خودم رو کنترل کنم ولی وجداناً اگر صادقانه بخوام بگم به اندازه شما نتونستم تعهد داشته باشم و خب نتایجمم یخورده در مداری که شما هستین پایین تره ولی خب بازم میتونم بگم نتیجه هاییی خوبی گرفتم
مثلا در همین اوضاع پدرم هر شب دنبال اخبار منفیه و من هر شب دارم روی خودم کار میکنم
و جالبیش اینه پدر من با این همه صابقه و تجربه کارییی الان بیکاره ولی من کار دارم و حتی تا حدودی سرم شلوغه و سرکار میرم
منم خب با پدرم تو یه خونه داریم زندگی میکنیم ولی نتایجمون خیلی باهمدیگه فرق میکنه
و با خوندن کامنت شما خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که حتما عمل گرایی خودم رو بیشتر کنم
چقدر اول صبح با این دیدگاه شما خوشحال شدم و گفتم خدا رو شکر که حداقل نوشته ی من برای یک نفر سودمند بوده و کلی ذوق کردم دوست هم فرکانس من شما و من و تمام دوستان در مسیر درستی هستیم که فقط باید ادامه بدیم تا نتایج بزرگ و عالی در زندگی ما به وجود بیان .
از خدا میخوام به تمام آرزوهای زیباتون برسین و به زودی داخل سایت بیایین و برای ما هم از اونها بنویسید
🤔 – سلام و درود بر امیر رضا که در تاریخ ۵ /٧ دیروز نظرات قابل تفّکر و تامّل خود را بیان نمودید ، من کاملاً با ایده هاى قرآنى شما موافقم . چون دنیا به کفر مى ماند ، امّا به ظلم هرگز ، حاتم طایى کافر بود امّا بخشنده مورد لطف خداى غفور قرار گرفت امّا فرعون و نمرود و تمام ظالمین جهان که مانع رشد و پیشرفت و تعالى و زندگانى کردن بودن به زباله دان تاریخ پیوستن و مى پیوندند و خواهند پیوست تا ابدیت ، این قانون و سنّت بى برو و برگشت الهى ست
🤔 – امّا متجاوزان و قانون شکنان و ناجوانمردان که سوادشون انسانیت نیست حتّى در این دوره و زمانه هم خود را بخواب زدند و تمایلى به بیدارى ندارند ولى دستان بینهایت الهى از آستین خَلق بدر آمده با شناخت و آگاهى و دوست داشتن و بها دادن به خود با عزّت نفس و اعتماد به نفس رفتارى و احساسى و معنوى دیگر به کسى اجازه نمى دهند که حقّ زندگى کردنِ با راستى و درست اندیشى و شادمانى و آگاهى و شکرگزارى زبانى و قلبى و عملى که حقِّ مسلّم هر ذى وجود و جاندارى ست چه رسد به انسانها اااااااااا از آنها توسّط هر خدا نشناسى گرفته شود
🤔 – ، چون جان انسانها در دست الله یکتا و ربّ العالمین یُحیى و یُمیت که جان مى دهد و جان مى ستاند ، است و لاغیر و نه مشرکان و منافقان و کافران
🤔 – ان شاءالله به لطف خداى ناجى و هادى و کافى و ارحم الّراحمین بزودى شاهد نجات تمام انسانهاى در بند و فقر ذهنى با آموزش هاى رشد دهنده و آگاهى پیدا کردن با بپا نمودن جشن شکرگزارى و صلح و آرامش و دوستى با خود و خدا و خَلق و خلقت در جهان خواهیم بود 🇮🇷🙏👌✌️
در پناه ایزد منّان با زنده ماندن و سلامتى و استفاده بهینه و صحیح با شادمانى و سوت زنان در جاده رهایى از تمام غُل و زنجیرهایى که به دست و پاى خود بسته ایم و سیمان هاى کَنده شده از ذهن فقیر و قلب 🤍🤍🤍 و ذهن 🧠 در یک راستا و در چرخش بدور مدار هدایت الهى با نور الهى 🙌☀️ الهى آمین
مثلا آیه ۷۵ سوره نساء که می فرماید : چرا در راه خدا جهاد نمی کنید، در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما که در مکه اسیر ظلم کفارند، دائم می گویند خدایا مارا از این شهری که مردمش ستمکاران بیرون آور و از جانب خود برای ما بیچارگان ، نگهدار و یاوری بفرست . ممنون میشم اگه درباره این آیات هم صحبتی بکنید که مسلمانان رو به مبارزه فراخوانده
سلام اقای عباسمنش گرامی
من از مطالب شما نکته های خوبی یاد گرفتم و ممنون شما هستم بابت آگاهی هایی که به من دادید
در این دو هفته اخیر یک سوال بزرگ ذهن مرا مشغول به خود کرده که آیا باید در این اوضاع دنبال راحتی بیشتر باشیم در زندگی یا هدفی به عنوان آزادگی انتخاب کنیم، چون هرچی فکر میکنم میبینم زمانی که پیامبر اسلام بت پرستان را دعوت کرد به یگانگی مرد ثروتمندی بود که در آرامش زندگی میکرد یا موسی در قصر فرعون زندگی میکرد این افراد به چه تفکری در زندگی میرسند که از آرامش ثروت و حتی زندگی خود میگذرند و فقط به آزادگی خود و مردم دنیا فکر میکنند و شروع میکنند به اقدامات عملی، هرجور که فکر میکنم میبینم تمام پیامبران معروف مثل عیسی موسی ابراهیم و پیامبر اسلام جنگیدن و تلاش کردند و ثروت و راحتی خود را برای هدف والایی به چالش کشیدن آنهایی که وحی مستقیم از خدا میگرفتند نه الهام، این سوال زندگی منو به چالش کشیده و سر یک دوراهی قرار داده.
ممنون میشم در این مورد نظرتون بگید
سلام و وقت بخیر استاد، خانم شایسته و اعضای گرامی
درمورد سوالی ک در فایل پرسیدین باید بگم من اینو تجربه کردم. وقتی ک با همسرم به یه تضاد خیلی بزرگی در رابطمون برخوردیم و من مدااام از او ایراد میگرفتم. اصلا ی ذره فکر نمیکردم ک من چ کار کردم؟ چ رفتاری داشتم؟ چقدر مقصر بودم و فقط تمرکزم روی کارهای ایشون بود. بنابراین از خودم انعطافی برای تغییر نشون نمیدادم و مدام اوضاع بدتر و بدتر شد. در روابط با دوست صمیمیم هم تجربه کردم ک فقط دنبال این بودم ک هی ازش ایراد بگیرم تا بگم چقدر داره بد رفتار میکنه و او از من دورتر و دورتر میشد. رفتارش بدتر و بدتر و من هرروز حال بد رو داشتم..در رابطه با برادرم هم همینطور. این سیکل معیوب مدام برای من اینو واضح میکنه ک ببین تو هرچقدر تمرکزت رو دیگرانی باشه ک هیچ قدرتی برای تغییرشون نداری و هیچ تمرکزی روی خودت نذاری و تغییر نکنی هی با ناخواسته های بیش تر مواجه میشی و شرایط بدتر و بدتر میشه ب صورت تکاملی ولی الان ک سعی میکنم بیش تر از گذشته تمرکزم رو روی خودم بذارم و عیب های خودم رو پیدا کنم، یا از اتفاقات ب ظاهر بد درس بگیرم و یا ب هر طریقی کنترل ذهن برای رسیدن ب احساس خوب ب خرج بدم میبینم چقدر شرایط بهتر شده. محبت ها بیش تر نثارم میشه. زندگیم اروم تر شده. سالم ترم. شاداب ترم. رهاترم.چقدر اطرافیان از من ب عنوان ی الگوی موفق و خوب یاد میکنن و تعریفو تمجید رو نثار من میکنن ک دلیل این پاداش های جهان تلاش برای تمرکز روی خودم و عیب جویی نکردن از دیگرانه. تلاش برای ماندن در احساس خوب و هماهنگ شدن با پروردگارمه ک برای من این همه اتفاقات خوب رو رقم میزنه…
مورد بعدی مربوط به ۴، ۵ سال پیش هست ک یادمه مدرسه میرفتیم و چون ما تو خود شهر زندگی نمیکردیم معلم های خیلی خوب و تاپ شهر رو برامون نمیاوردن. بعضیاشون عملکرد ضعیفی داشتن و خب این یکم کارو برای ما سخت میکرد. اگه من اون موقع مدام غر میزدم و عملا تمرکزم رو از بهبود خودم برمیداشتم هیچ اتفاق مثبتی نمیوفتاد ک هیچ تازه کنکورمم خراب میکردم. ولی من یادمه خیلییی لیزری برا کنکور پیش میرفتم و درس میخوندیم با دوستام. کلاس میرفتیم و تلاش میکردیم و من نتیجه تلاش هامو گرفتم خداروشکر
مورد چهارم درمورد پارسال هست ک من برای کارورزی ب مدرسه میرفتم. نگم براتون ک چقدر تمام معلم ها از بچه های کلاس یازدهم مدرسه ناراضی بودن و تو دفتر پشت سرشون حرف میزدن. جالبیش اینجاست ک اوضاع بهتر نمیشد ک هیچ بدتر هم میشد تا جایی ک یکی از بچه ها با یکی از معلم ها بحثش شد و کار ب کجاها ک نکشید🤐. دلیلش همین بود ک شما میگین، تمرکز روی چیزی ک نمیشه تغییرش داد و عدم تمرکز روی خود برای تغییر و بهبود..در نتیجه جهان تو رو با ناخواسته های بیش تری احاطه میکنه تا جایی ک بفهمی باید تغییر کنی و ان شالله بتونیم قبل از اینکه چک و لگدها محکم بشه تغییر کنیم. خلاصه منم پارسال تو همون مدرسه و باهمون بچه ها بودم ولی اونا اونقدر منو دوست داشتن ک روز معلم منو سوپرایز کردن و بهم گفتن خانوم چون شما سال اولتون هست ما خواستیم براتون جشن بگیریم ک تو ذهنتون بمونه🥺🥺🥺🥺😭 و من هنوز بعد چندماه با یاداوری این خاطره احساساتی میشم..
دیروز رفته بودم یه مدرسه دیگه و مدیر خیلی از بچه های یازدهمش عاصی بود. من سعی کردم بدون قضاوت و پیش داوری برم سرکلاس و الان با این فایل حواسم بیش تر جمع شد ک برخلاف همه غر نزنم از شرایط از دانش آموزان و بدونم اگه من تغییر کنم در جهت درست، دانش آموزان منم بهترین میشن همونجوری ک پارسال تجربه کردم و اگه مابقی معلم ها فیدبک بدی از بچه ها دیدن ب خاطر توجه ب ناخواسته ها و عدم تغییر خودشون در جهت درسته ک باعث ب وجود اومدن ی سری چیزا شده. و من میتونم بهترین تجربه هارو فارغ از تجربیات بقیه بسازم..
ممنونم از شما بابت ضبط این فایل ک نیازه همیشه بهش گوش بدیم تا در مسیر درست باشیم..
ب امید ایمان و عمل بیشتر❤❤❤❤
استاد گرامی و مریم عزیز سلام. دوستان عزیز هم فرکانسی سلام.
مدتی طولانی بود که فقط فقط فایل دانلودی گوش می کردم و کامنت میخوندم … خیلی دوست داشتم که کامنت بنویسم، ولی یه مقاومتی داشتم و ….
خدا رو شکر امروز یکسری تصمیمات گرفتم و قسمت شد که دوباره شروع کنم به نوشتن .
استاد گرامی بسیار ممنون از تمام فایل ها. واقعا لذت می برم از گوش دادن به فایل ها که البته عمل کردن به آن ها از همه مهم تر است.
اخیرا در زندگی دوباره توجه هم به نکات منفی همسرم بیشتر شده بود و دوباره نقل صحبت با دوستانم شده بود صحبت در مورد نکات منفی همسرهایمان و گله و شکایت کردن. با این فایل یه تلنگری به من شد که دست نگه دار و مثل قبلا که نتیجه گرفتی، دوباره شروع کن و حداقل اگر از خوبی اش نمی تونی بگی، از بدی اش هم نگو. چون همینطور از جنس اون بدی داری وارد زندگیت میکنی. من که استاد سال ها هست که با صحبت های شما زندگی می کنم. خدا را سپاس از این آگاهی ها که روزی من شده تو زندگی. بارها و بارها که مثال بسیار است، من توجه ام را از ناخواسته برداشته ام و نتیجه خوب گرفته ام. خیلی ها بهم میگن سرخوش…. ولی خودم کیف میکنم.
چند وقت پیش که همسرم یک سالی بود که بی کار بود و تو خانه بود، شروع کردم دائم از بیکاری اش و از اینکه پول در نمی آره و این چیزها گله کردم و پیش خیلی ها شکایت. یکدفعه به خودم گفتم دیگه در موردش صحبت نمیکنی و تمام و کمال بسپار به خدا. خودش حل میکنه. دقیقا دو هفته بعدش شروع به کار کرد. اولش از جایی که کارش را شروع کرد، گله داشتم تو ذهنم. ولی سعی کردم که توکل به خدا کنم و از این اتفاق دائم سپاسگذاری کنم. واقعا خدا رو سپاس. من مطمئنم که هر چیزی برام اتفاق می افتد از افکار و باورهای من است. از آموزه های استاد این رو یاد گرفته ام و دیگه داره ملکه ذهنم میشه.
ممنون استاد
در پناه خدا
سلام به دوستان و شما سید حسین عزیز
من خیلی افکار رادیکالیسیم دارم و دقیقا همینم که گفتید ولی حرف حق جواب نداره درسته من در همسن اعتراضات 1401 برای کشتار مردم و کلی از مساعل دیگه همش و همش همش بقیه رو مقصر میدونم ولی خیلی حال میده اون اتش انتقام خبلی خوبه اما وقتی تموم میشه و میبینی عمرت رفته با بابا با مامان با خانواده با جامعه و همه وهمه سر نضاع داشتی و …. و این طرز فکر رو من خوب میئونستم ولی در نهایت جز درد و رنج و این که دقیقا گفتید که از بیرون هست مقصر واقعا چیزی درست نمیکنه حتی اگر درست باشه و دقیقا با اون صحبتی که کردید ن موافقم که جامعه باید خودسشون حلاال باشند و منتظرکسی نباشند من خودم در این چند روز اخیر در تضاهرات شکرت کردم اشکاور خوردم دود خوردم اتیش دادم داد زدم تابلو کندم ولی یک لحظه گفتم الان این نظام اکر برود و بعدا دوباره یک سری کارها بشه و خواسته که من و امسال من خواستن انجام نشه یا من به حق م نرسم بازهم اش همونه و کاسه هم همونه فقط اسمش عوض شده و احتمال هست در ای درگیری ها کشته یا دستگیر بشم و هیچ چیز بدست نیارم و در نهایت امر صاحبان جدید حکومت به ریش من و خانواده م بخند و لپ کلام یه قربانی بشم . پس نتیجه گرفتم کاری نکنم و چند روز عین خفاش روزا میخوابم و شبا برای استفاده از اینترنت بیدارم خب البته این سبک زندگی هم مزایایی داره که کسی نیست رو مخ باشه یا بهتره بکم در یه خلوت هستی .
من اسنپ باکس یا هم.ن پیکک موتوری کار میکنم یه روز خیلی هوا خنک بود مخصوصا تو روزای گرم تابستون و حال منم عالی بود و همش به این هوای خوب توجه میکردم و لزت میبردم خلاصه اون روز به بهتربن نهو گذشت
من در یه زمانی یه جاایی کار میکردم که کار کنان خوبی نداشتیم و هی میگفتم این محل برای کار کردنم به درد نمی خوره و باید به یه جای دیگه برم ولی از یه طرف دیگه ترس از تغییر رو داشتم و به همین خاطر شرایط قبول کردم و موندم و با این فکر که توجه ام رو بزارم رو چیزای خوب اون جا شرایط جوری تغییر کردن که همون کارکنان با هم خوب شدیم و در نهایت یه عده از اون جا رفتند و شرایط خیلی خوب شد
این ها تچجربیات من هستند من خیبلی خوشحالم تا دوباره به این جا برگشتم بعد 4 سال و
متشکرم سیدعلی اکرمی کاریزنویی
سلام استاد عزیزم❤
دلم خیلی برای سایت تنگ شده بود الان ساعت ۲شبه که وصل شدم بالاخره بعد چندروز دوری🥲🥰
استاد روز و شب شکرگزاری من برای بودن در این مسیره چون اگر در این مسیر نبودم واقعا خدا میدونست چقدررررر ناامید و افسرده بودم چون منم قبلا از جنس همین جامعه بودم و یه آدم واکنش گرا به اتفاقات بودم و با دست خودم کلی دردسر برای خودم به وجود آورده بودم اما الان واقعا آرامش دارم و فارغ از هیاهوی روزگارم و دارم فقط فایل گوش میدم و مینویسم شروع کردم از اول فایل های دانلودی رو نوشتن واقعا هرکدوم بی نهایت ارزشمندن و هیچی از محصولات کم ندارن که صدالبته مکمل محصولات هستن مخصوصا فایلهای آرامش در پرتوی آگاهی وتوحید عملی که بیشترین فایل هایی هست که در طی روز گوش میدم 😌💫
امیدوارم خداوند همه رو هدایت کنه تا طعم زندگی رو لمس کنن همین آرامش و حرکت در عین تضادها و تلاش برای بهتر شدن بهترین دستاورد این مسیره 💝
من دو سه بار فایل شماره ۷ لایو رو گوش دادم و چقدررر اون فایل بهم کمک کرد برای کنترل ذهن و جالبه بعد از اون فایل کلا همه چی فیلتر شد و من این رو به فال نیک گرفتم 💌
موضوعات اخیر کشور من رو یاد یه تجربه تو محیط کارم انداخت ما یه مدیر داشتیم که همه همکارا از دستش شاکی بودن و ناله و زاری میکردن و حتی گاهی جلوی روش!!
اصلا کار داشت به جاهای باریک میکشید تا اینکه امسال مدیر رو عوض کردن و یه نفر دیگه رو آوردن و جالبه که دوباره همون آش و همون کاسه هست یعنی فقط همون هفته های اول همه چیز خوب بود و شادی کنون داشتن اما دوباره ناله ها شروع شد البته من چون اون زمان هم از فایل های استاد استفاده میکردم قشنگ پیش بینی میکردم این وضعیت رو …
اما من به لطف خدا و این مسیر تو همون شرایط همیشه سعی کردم از محیط ناله فاصله بگیرم و حتی اونا با باورهای خودشون بهم میگن تو خیلی سیاست داری و زرنگی و خودتو درگیر هیچ حاشیه ای نمیکنی چون با جسارت محیط غیبت رو ترک میکردم تا ورودی بد نگیرم ولی اونا فکر میکردن من سیاست دارم😀😀 منم چیزی نمیگفتم گفتم بذار اینجور فکر کنن و جالبه که همون زمان که اون مدیر قبلی بود من کلی اضافه حقوق دریافت میکردم از راهی که اصلا باورم نمیشد و خداشاهده من فقط سپاسگزار بودم تو همون شرایط و سعی میکردم فقط به آینده و خواسته هام فکر کنم و اون محیط رو فقط یه پله برای رشد بدونم
تو بیشتر مواقع دلیل ناله و شکایت کردنا اینه که ادما خیلی وابسته به اون چیزی که دارن هستن مثلا طرف به این فکر نمیکنه من پیشرفت کنم برم جای بهتر بلکه اون شغل رو ابدی میدونه برای خودش و همین باعث میشه که این جوری واکنش نشون بده و بخواد محیطش رو باب میلش کنه ولی ذره ای به فکر بهبود دادن خودش نیست!! که البته توی همه چیز فکر میکنم صادق باشه این
منم امسال تصمیم داشتم دیگه کلا بیام بیرون از اونجا بخاطر جو نامناسبش ولی کارش رو دوست داشتم اما هرکاری کردم نشد!!
یعنی دیدم که انگار دارم خیلی زور میزنم و یه جورایی دارم دخالت میکنم تو کار خدا و میخوام خودم همه کار رو انجام بدم😑 برای همین سپردم به خدا و بعدش یه شرایطی پیش اومد که من به جای دیگه ای منتقل شدم و ارتباطم با این واحد کمتر شده حس کردم این راهی هست که خدا برام باز کرده تا تکاملم رو طی کنم و بعد در بهترین زمان ممکن از اونجا بیام بیرون 😍
یعنی میخوام بگم مهم نیست شرایط بیرون چی باشه وقتی آگاهانه سعی کنیم ذهنمون رو کنترل کنیم قطعا شرایط به سادگی برای ما تغییر خواهد کرد که البته من هیچ ادعایی ندارم توی این مورد اما به میزانی که عمل کردم واقعا به همون اندازه هم نتیجه گرفتم
امیدوارم خداوند ثابت قدم نگه داره همه مارو در این مسیر تا به سمت ثروت و نعمت و سلامتی بیشتر هدایت بشیم💝🌱
سلام و عرض ادب و احترام، من تو خدمت سربازی، دوره آموزشیم در تهران بود، خب ما تو دوران آموزشی که بودیم افرادی زیادی بین ما بودن که دوست و آشنا و پارتی های خیلی گردن کلفتی داشتن وکمکشون میکردن که توتهران بمونند و جاهای خوبیم بیفتن، اغلب نزدیک خونشون و همشون بدون استثنا میدونستن کجا میوفتن و خیالشون راحت بود، ولی من این شرایطو نداشتم و خیلیم استرس میگرفتم که نکنه پادگانهای مرزی بیوفتم و خلاصه به قول معروف دهنم ۲۰ ما سرویس بشه، خلاصه، من افتادم یه پادگان خیلی خیلی ترسناک مرزی و شد آنچه نباید میشد، انقدر از پادگان بد میگفتن که من قبل از رفتنم به پادگان وصیت ناممو نوشتم، بعد از ورود به پادگان و دیدن اون شرایط تلخ و طاقت فرسا، به خودم گفتم من میخوام برگردم تهران خدمت کنم،اینجا قطعا نمیمونم ومیتونم برگردم، وقتی موضوع انتقال به تهرانو به فرمانده یگان و فرمانده تیپم مطرح کردم، خب بعد از کلی بد و بیرا بهم خندیدن و با قاطعیت گفتن امکان انتقال به تهران زیر صفره، غیر ممکنه ، هزار تا دلیل اوردن که سرباز نداریم همینجوریشم کمبود داریم و همه میخوام برن جای خوبه و نمیدونم اینکه باید از مرزا دفاع بشه خلاصه به شدت بهم توپیدن که اصلا حرفشو نزن،غیر ممکنه و برو خمتتو بکن و از این حرفا، گفتن که تا الان اصلا سربازی نبوده که بتونه بره ۱۰ کیلومتر اونرتر(پادگان مرزی دوم با شرایط امنیتی کمی بهتر از ما، چون ما خیلی جای خطرناکه بودیم وهمیشه شهید میداد پادگان ما) چه برسه بره تهران، همه سربازا هم بهم خب اول گفتن نمیشه وامکانش نیست همینجا باید تمومش کنی و کلی حرفای نا امید کننده دیگه، ولی من از درونم میخواستم اصلا حرفارو نشنوم و واقعا نشنیدم وتصمیم گرفتم در مورد قصدم که انتقال به تهرانه با هیچکس صحبت نکنم ولی در درونم روشن نگه دارم این خواستمو، من هروز بدون توجه به اینکه واقعا میشه یا نه یا فرمانده پادگان راضی میشه یا نه و قوانین چی میشه، واقعا هر روز بعد از بیدار شدن به انتقالم فکر میکردم،هنگام جارو کشیدن پادگان به رفتن فکر میکردم به اینکه سوار اتوبوس شدم تو تهران پیدا شدم و رفتم وسط شهر دارم خدمت میکنم و بعد از ظهرا میزنم بیرون مردمو میبینم خلاصه تجسم میکردم خیلی شدید، هنگام نگاهبانی رو برج به رفتن فکر میکردم، هنگام شستن ظرفا،هرکاری میکردم تو ذهنم داشتم میدیدم که من تهرانم، اولین اتفاقی که افتاد این بودکه حال روحیم به شدت خوب شد بدون اینکه تهرن رفته باشم، یعنی تو اون پادگان مرزی وسط بیابون بی اب و علف من خیلی حالم خوب بود، من بیابون نمیدیدم اون بالا تو برج، من میتونم قسم بخورم انقدر به تهران فکر میکردم صدای بوق ماشینارو میشنیدم و اصلا توجهی به هیچی جر رفتن نمیکردم، اتفاقی که افتاد این بود که خیلی سرزنده تر از دوستانم بودم حالم خیلی خوب بود خوشحال بودم نه خیلی ولی بیشتر از بقیه، روحیه داشتم سرزنده بودم و اروم بودم ارامش داشتم، بعد از ۵ ماه زندگی تو پادگان مرزی در نقطه صفر مرزی، بخاطر مدرک تحصیلیم منتقل شدم به مرکز استان و یه ماه بعدشم به خاطر نیاز خدمتی که داشتن منتقل شدم به دانشگاه افسری داخل تهران ، داخل پاگانم نرفتم ؛منتقلم کردم به دانشگاه اون وسط تهران فاصلش تا خونم دو تا ایستگاه بود که من ۱۵ ماه خیلی ارومو به راحتی خدمت خوبی کردم.
واقعاه باور نکردنی بود ولی خب شد.
نکته ای که میخوام بهش اشاره کنم اینه که:” وقتی داخل پادگان صفر مرزی با شرایط بد غذایی، بدون وسایل گرمایشی و سرمایشی، بدون آب لوله کشی برای سرویس بهداشتی و حمام، بدون بهداشت درست وحسابی، بدون اسایشگاه و تخت نرم، وقتی شروع کردم فکر کردن به شرایط بهتر، به اینکه میخوام الان کجا باشم و چه جوری خدمت کنم،به اینکه میخوام بعد ازظهرا برم خونه و شب خونه باشم دست پخت مادرمو بخورم، نه تو اسایشگاه، شرایط تلخ اونجا اسون شد برام، دیگه تو مخم جنگ نمیکردم با خودم که اینجا کجاست و هی خودخوری نمیکردم،ارامش برگشته بود اروم اروم بودم، هرچی بیشتر میرفتم تو فکر چیزی که میخواستم شرایط بد اونجا کمتر اضیتم میکرد” —– یادم میاد فرمانده گردن کلفت تیپ بهم گفت هیچ راهی وجود نداره که بونی برگردی به مرکز استان چه برسه تهران، یادم میاد وقتی امدم بیرون از اتاقش به خودم گفتم بی نهایت راه وجود اره که میتونم برگردم تهران واین جمله رو روزی هزاربار زمزمه میکردم و هر دفعه که زمزمه میکردم قند تو دلم اب میشد.
خلاصه اینم از تجربه من بود .. موفق باشید
سلام ب استاد عزیزم..امیدوارم ک همیشه برقرار باشید..من تازه واردم ب سایت و مسیر شما..و هنوز نمیتونم مثل بچه ها خوب حرف بزنم یا مثال بیارم..اما این فایل رو کگوش کردم خیلی عامیانه و ب زبان خودم میخام براتون بگم که چقدر حرفای شما منو یاد گذشته ی ن چندان دور خودم میندازه..شما هربار ک کلمه ی غر رو میگید من یاد خودم میفتم.اصلا ی جورایی قبلا سلطان غر زدن من بودم ..انقدر ک هرچیز و هر کس رو مقصر و مسبب تمام مشکلاتم میدونستم..از مادر خدابیامرزم گرفته تا همسر و صاحب کار و همکار و همه چیز….و ب قول شما هرچی بیشتر میگفتم بیشتر نصیبم میشد..بیشتر ضربه میخوردم ..و خداروشکر خداروشکر خداروشکر ک فهمیدم همه ایرادها از منه..از فکرم ..از ذهنم..از خود خودم..و خداروشکر ک شما وارد زندگیم شدی و تازه فهمیدم ک داستان چیه و البته ک خیلی هنوز راه مونده تا درک واقعی جهان و ساز و کارش..از وقتی دارم روی ذهنم کار میکنم و تا جایی ک حواسم هست و آگاهانه سعی میکنم فکرای بد نکنم..کسیو مقصر ندونم و ب خیر و چیزای مثبت توجه کنم زندگیم و خودم آروم شده و روز ب روز داره بهتر میشه..و واقعا ک کنترل ذهن سخته ولی شدنیه..ممکنه..و هرچی بیشتر روش کار میکنم اسونتر میشه و خداروشکر و خداروشکر..ازتون سپاسگزارم استاد بابت تمام عشق و انرژی ک بی دریغ و خالصانه در اختیار ما میزارین و دیگه نمیدونم چی بگم ک حسمو بیان کنم و بعضی وقتا فکر میکنم ی زبان برای تشکر از خدا کمه و گاهی نمیدونم چطور خداروشکر کنم انقدر ک ب من نعمت داده و داره هرروز روی خوش زندگی رو ب من بیشتر نشون میده…فقط میتونم بگم ب اندازه ی بزرگی خودش شکر…
دوستتون دارم استاد عزیزم..ازتون ممنونم..از خدا برای شما طول عمر و سلامتی و همه ی چیزای خوب رو میخام …🌹🌹🌹🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️
سلام به همگی
سلام استاد عزیزم و سلام خانم شایسته ی عزیزم
میخوام از نتایج اخیر خودم بگم که دقیقا هماهنگ با همین فایل و اتفاق های اخیر ایران هست .
خب در این سه سال که من در مسیرم همیشه سعی کردم از بدنه ی جامعه جدا باشم و کنترل ورودی داشتم یعنی اصلا اخبار و فیلم و ..ندیدم و گوش ندادم و با هر کسی هم صحبت نشدم هر جایی نرفتم و هر حرفی نزدم و هر کاری رو انجام ندادم که خیلی وقتها این تغییرات من باعث حیرت خیلیها شده بود و هست که تو
چقدر تغییر کردی و چرا مثل ما رفتار نمیکنی و خلاصه اینکه اما من با تمام سختیهاش با جامعه هماهنگ نشدم و راه خودم رو حتی از همسرم وبچه هام جدا کردم و سعی کردم طبق آموزه هام از شما عمل کنم و تا حدودی موفق بودم و به جای اینکه با هر تضادی من ناراحت بشم و گله و شکایت کنم من بر عکس بیتوجهی کردم و اصلا حرف نزدم و برام کار خیلی سختی نبود حالا آسون هم نبود اما میشد اجراش کنم آخه بعضی جاها اطرافیانم تحقیرم میکردن که چرا تو اینقدر بی خبر از همه چیز هستی اینطور نمیشه اما من کاری به کسی نداشتم و راه خودم رو میرفتم تا همین جریان آخر مهسا امینی که من بازم میدیدم چقدر اطرافیانم رو درگیر کرده و همه رو وادار به حرف زدن و گله و شکایت کرده و … اما من اینقدر قوی بودم و اینقدر مهارت داشتم که با فایلهای شما و دورشدن از فضای مجازی گمراه نشم و حتی وقتی خونه ی مادرم میرفتم اونجا همه به شدت دنبال اخبار و حوادث و تظاهرات مردم و … بودن اما من بر خلاف بقیه با خواهرزاده ی سه ساله ام آگاهانه میرفتم داخل حیاط و بازی میکردم تا اون حرفها رو نشنوم تا اینکه دیدم یه روز بعد خیلی راحت به یک سفر زیبا به شمال ایران از طرف کار همسرم هدایت شدم اونم کجا بند انزلی و اما چون که من هیچ اطلاعی نداشتم کجای ایران الان درگیری هست خیلی راحت با عشق از این سفر استقبال کردم و روزی که خواستم راهی بشم دیدم اطرافیان یکی یکی زنگ میزنن که حواستون رو بدین فلان جا در تهران و یا شمال درگیری هست اگر میشه نرین خطر ناک هست و … اما من فقط میشنیدم اما هیچ کاری به این حرفها نداشتم و حتی دوستای دخترم بهش زنگ میزدن که حالا چرا رفتی تو این موقعیت اوضاع خرابه برگردین اما من تعجب میکردم چون اونجاج فقط برای من و خانوادم لذت بود ولدت بود اول اینکه در شب اول سفرم ملاقاتی بسیار شیرین با دوست عزیزم در تهران داشتم که بسیار عالی و دلچسب بود و بعد ما وارد یه دهکده ی توریستی حفاظت شده در بندر انزلی شدیم . در اونجا ساحل اختصاصی وکلی امکانات اختصاصی از سوپرمارکت و پارک و رستوران و پیست دوچرخه سواری و … .. بود که ما اگر نمیخواستیم از دهکده بیرون نریم میشد در همونجا تعطیلات و سفرمون رو سپری کنیم و اما باید بگم همزمان با سفر ما اینترنت همراه در ایران هم قطع شده بود یعنی عملا جهان در این آشوبها من رو برده بود به جایی که فقط. خودم با خانواده ی عزیزم و با کلی امکانات عالی برای یک سفر رویایی بودم و هیچ چیز دیگه نبود هر شب بچه هام چون نت نبود کلی مسابقه ی فوتبال با هم میدیدن وهمسرم هم در کنار اونها بود و ما در کنار هم خیلی لذت میبردیم و کلی جاهای دیدنی اطراف بندر انزلی رو رفتیم به همراه هم دیدیم و کلی عکس خاطره انگیز گرفتیم و کلی از منطقه آزاد اونجا خریدهای لاکچری و برند کردم از آکواریوم زیبای اونجا دیدن کردیم بدون اینکه ما با جریان اخیر ایران که همه آشوب بود هماهنگ باشیم ما مثل تافته ی جدا بافته از بقیه ی ایران با این سفر فقط و فقط عشق و شادی و آزادی و لذت و دورهمی و کلی خرید عالی رو داشتم و همه جا برای من زیبا و پر از آرامش بود و هوا هم دقیقا از روی ما که وارد این شهر شدیم بارانی و ابری بود دقیقا همانطوری که ما میخواستیم و من هر روز صبح که همه خواب بودن با عشق از خواب بلند میشدم پرده های ویلامون رو کنار میزدم و منظره ی بارونی در اون فضا سبز زیبا و گل کاری شده رو میدیدم و دقیقا یاد پارادیس میفتادم و چقدر اشک شوق ریختم به یاد شما و مریم جان که میگفتم استاد جان چقدر قوانین درست و دقیق کارمیکنه و ببین جهان چه طور آدمها رو از هم جدا میکنه و من رو وارد یه محبط ایززوله کرده که نه نت داره نه ماهواره داره که اخبار شبکه هایی خارجی رو که همسرم دنبال میکنه رو گوش بده نه اشنایی در اطراف ما هست که همش بخواد از اخبار منفی حرف بزنه و نه داخل خود شهر بودیم که نا امنی باشه و استرس داشته باشیم بلکه در یک شهرک توریستی زیبا و سرسبز و نزدیک ساحل که پر از ویلاهای مجهز بود ما اقامت داشتیم که حفاظت شده هم بود یعنی ورود و خروج آدمها کنترل میشد و فقط افراد خاص یعنی کارمندهای اون ارگان دولتی فقط میتونستن وارد و خارج بشن من به مدت پنج روز در اونجا بودم و چقدر با خانوادم در این مدت فقط شادی و عشق کردم هر شب در هوای بارونی زیبا با بچه هام و همسرم دوچرخه سواری میکردیم و با کشتی تفریحی همراه با موسیقی زنده داخل دریا رفتیم و کلی تفریح کردیم و …..در حالی که بقیه ی مردم حتی افراد و بستگان در جه یک ما با این اتفاقهای آخر بهشدت ناراحت بودن و در دل ماجرا بودن و امار. دقیق کشته شده ها و … رو داشتن ما بی اطلاع از همه جا و همه چیز فقط لذت بردیم تمام این حرفها رو زدم که بگم با کنترل کانون توجه میشه زندگی جدا از بقیه برای خودت رقم بزنی دقیقا مثل این مثال بالا که زدم و چقدر بیشتر حس کردم که من میتونم شرایط دلخواهم رو خلق کنم و زندگی دلخواهم رورقم بزنم و اما در این مدت سفر استاد در تمام تم لحظات زیباییی که داشتم به یاد شما و مریم جان بودم و لذت بردم که شاگرد شما هستم و تصمیم گرفتم وقت بیشتری برای درک این قوانین جهان بزارم و الان با اشتیاق و استمرار بیشتری داخل سایت اومدم و میخوام با تمام وجودم روی خودم کار کنم و نتایج بزرگتر بگیرم و بازم بیام همینجا برای همه بنویسم
سلام درود بر شما خانوم ریاحی فر عزیز
عالییییییی بود
من که خودم کلیییی لذت برم و کلییییی تحسینتون میکنم
یکی از تاثیر گذار ترین کامنتی بود که تو این چند وقت خوندم کامنت شما بود
درواقع منم خب تو ایرانم و تو تهران زندگی میکنیم و با همیچین شرایطی که شما توضیح دادین که بلاخره اطرف آدم یخورده ورودی منفی میاد رو کاملا تجربش کردم
و نکته ایی خیلی برام تاثیر گذار بود این عمل گراییی و این تعهد شما به این مسیر بود که خیلی لذت بردم
منم خودم تو همچین شرایطی تونستم ذهن خودم رو کنترل کنم ولی وجداناً اگر صادقانه بخوام بگم به اندازه شما نتونستم تعهد داشته باشم و خب نتایجمم یخورده در مداری که شما هستین پایین تره ولی خب بازم میتونم بگم نتیجه هاییی خوبی گرفتم
مثلا در همین اوضاع پدرم هر شب دنبال اخبار منفیه و من هر شب دارم روی خودم کار میکنم
و جالبیش اینه پدر من با این همه صابقه و تجربه کارییی الان بیکاره ولی من کار دارم و حتی تا حدودی سرم شلوغه و سرکار میرم
منم خب با پدرم تو یه خونه داریم زندگی میکنیم ولی نتایجمون خیلی باهمدیگه فرق میکنه
و با خوندن کامنت شما خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که حتما عمل گرایی خودم رو بیشتر کنم
و خیلی خوشحالم که دوستان عزیزی مثل شما دارم
خدایا شکرت
سلام به آقای جلیل عزیز
چقدر اول صبح با این دیدگاه شما خوشحال شدم و گفتم خدا رو شکر که حداقل نوشته ی من برای یک نفر سودمند بوده و کلی ذوق کردم دوست هم فرکانس من شما و من و تمام دوستان در مسیر درستی هستیم که فقط باید ادامه بدیم تا نتایج بزرگ و عالی در زندگی ما به وجود بیان .
از خدا میخوام به تمام آرزوهای زیباتون برسین و به زودی داخل سایت بیایین و برای ما هم از اونها بنویسید
🤔 – سلام و درود بر امیر رضا که در تاریخ ۵ /٧ دیروز نظرات قابل تفّکر و تامّل خود را بیان نمودید ، من کاملاً با ایده هاى قرآنى شما موافقم . چون دنیا به کفر مى ماند ، امّا به ظلم هرگز ، حاتم طایى کافر بود امّا بخشنده مورد لطف خداى غفور قرار گرفت امّا فرعون و نمرود و تمام ظالمین جهان که مانع رشد و پیشرفت و تعالى و زندگانى کردن بودن به زباله دان تاریخ پیوستن و مى پیوندند و خواهند پیوست تا ابدیت ، این قانون و سنّت بى برو و برگشت الهى ست
🤔 – امّا متجاوزان و قانون شکنان و ناجوانمردان که سوادشون انسانیت نیست حتّى در این دوره و زمانه هم خود را بخواب زدند و تمایلى به بیدارى ندارند ولى دستان بینهایت الهى از آستین خَلق بدر آمده با شناخت و آگاهى و دوست داشتن و بها دادن به خود با عزّت نفس و اعتماد به نفس رفتارى و احساسى و معنوى دیگر به کسى اجازه نمى دهند که حقّ زندگى کردنِ با راستى و درست اندیشى و شادمانى و آگاهى و شکرگزارى زبانى و قلبى و عملى که حقِّ مسلّم هر ذى وجود و جاندارى ست چه رسد به انسانها اااااااااا از آنها توسّط هر خدا نشناسى گرفته شود
🤔 – ، چون جان انسانها در دست الله یکتا و ربّ العالمین یُحیى و یُمیت که جان مى دهد و جان مى ستاند ، است و لاغیر و نه مشرکان و منافقان و کافران
🤔 – ان شاءالله به لطف خداى ناجى و هادى و کافى و ارحم الّراحمین بزودى شاهد نجات تمام انسانهاى در بند و فقر ذهنى با آموزش هاى رشد دهنده و آگاهى پیدا کردن با بپا نمودن جشن شکرگزارى و صلح و آرامش و دوستى با خود و خدا و خَلق و خلقت در جهان خواهیم بود 🇮🇷🙏👌✌️
در پناه ایزد منّان با زنده ماندن و سلامتى و استفاده بهینه و صحیح با شادمانى و سوت زنان در جاده رهایى از تمام غُل و زنجیرهایى که به دست و پاى خود بسته ایم و سیمان هاى کَنده شده از ذهن فقیر و قلب 🤍🤍🤍 و ذهن 🧠 در یک راستا و در چرخش بدور مدار هدایت الهى با نور الهى 🙌☀️ الهى آمین
مثلا آیه ۷۵ سوره نساء که می فرماید : چرا در راه خدا جهاد نمی کنید، در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما که در مکه اسیر ظلم کفارند، دائم می گویند خدایا مارا از این شهری که مردمش ستمکاران بیرون آور و از جانب خود برای ما بیچارگان ، نگهدار و یاوری بفرست . ممنون میشم اگه درباره این آیات هم صحبتی بکنید که مسلمانان رو به مبارزه فراخوانده