اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با اینک ی بار متنو نوشتم و گوشیم خاموش شد دوباره مینویسم،چون من قبلا برای کامنت گذاشتن خیلی مقاومت داشتم چون همش میگفتم من ک نتیجه ای نگرفتم برم چی بگم و از این حرفا و از وقتی ک اومدم تو این سفرنامه با خودم عهد بستم ک من مینویسم تا نتیجه بگیرم.والانم ب فال نیک میگیرم دوباره نوشتن رو.مینویسم تا نتیجه بگیرم.
ی مقاومت دیگه ای هم ک داشتم ااااصلا نمیتونستم نظرات دوستان رو بخونم وقتی میخوندم حسم خیلی بد میشد همش میگفتم چقد نتیجه گرفتن دوستان،چقد مدارشون بالای من راهم خیلی طولانیه
و دلمم نمیخواست مسیر تکامل رو قبول کنم منم مثه خیلی ها دوس داشتم خیلی زود نتیجه بگیرم
ولی الان با خوندن نظرات حتی تشویق هم میکنم و میگم واااای خدای من این تونسته پس منم میتونم.
من خیلی وقته ک دوس دارم زندگیمو تغییر بدم الان میفهمم فقط بخاطر ترس هام بوده
در واقع از تغییر کردن ترسیدم و شهامت حرکت کردن نداشتم.
وااااای استاد با این حرفتون ک گفتین سعی کنین ۱۰ سال آینده رو ببینین انگار منو از ی خواب عمیق بیدار کردین
حتی تصورشم برام عذاب آور بود
من همینجا قووول میدم از این ب بعد با انگیزه بیشتر رو خودم کار کنم رو باورهام
و منم ب زودی بیام از نتایجم تو سایت برای دوستان بگم
خدایا شکرت ک با نشونه هات با ما حرف میزنی،با نشونه های ساده و راحت الان متوجه شدم ک برای من تو زندگیم چقد نشونه بوده و من ندیدم،تو تمام زمینه ها باید تغییر کنم
جهان همیشه در حال تغییره،پس منم در هر لحظه تو تمام زمینه ها باید تغییر کنم
و این سوال چیکا کنم ک بهتر از دیروزم باشم واقعا معرکه اس،چون باعث میشه خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم،نه مثه من ک خودمو با دوستان مقایسه میکردم و از خوندن نظراتشون حسم بد میشد چون فک میکردم داره تموم میشه نعمت ها و ثروت ها و زیبایی ها.والان با خوندن نظرات میگم من چه چیز گرانبهایی رو نادیده میگرفتم نظرات دوستان واقعا بینظیره
ولی بازم از این مسئله خیلی خوشحالم چون این نشون میده من مدارم بالاتر رفته.
با آگاهی های این فایل انگار ی لامپی در ذهن من روشن شد.استاد عزیزم واقعا نمیدونم چجوری ازتون سپاسگزاری کنم
خدایا سپاسگزارم ک تو این سایت و در جمع دوستان انرژی مثبت هستم
خدایا ازت ممنونم که هدایتم می کنی و الان تو این مسیر هستم……
من توی روابطم، توی درآمد و وجه مالی زندگیم و حتی معنویت و ارتباطم با خدا باید تغییر کنم. الان توی همه این ابعاد توسطح متوسط هستم و شاید بعضی قسمتها کمتر یا بیشتر ولی دلم میخواد رشد کنم. تو بخش مالی همونطور که استاد میگن برای من چند بار نشونه هایی مشخص شد اما ترسم اجازه نداد برم جلو. اجازه نداد حرکت کنم. الان میدونم که ترس از بی ایمانی میاد. از اینکه به قدرت و حمایت خدا ایمان کافی ندارم….خدایا یاریم کن. من لایق زندگی بهتر، با روابط عالی تر و درآمدهای بهتری هستم. من لایق ارتباط نزدیکتر با خودت هستم. پس من رو هدایت کن و دستام رو بگیر
چند سال پیش یه کلیپ دیدم از یه شخص آمریکایی اسمشو به خاطر ندارم اما به نظرم آدم موفقی بود
سمینار در مورد تغییر برگزار کرده بود ومال خیلی وقت پیش بود از تصویر برداری ولباسهاشون معلوم بود
وچیزی که در موردش صحبت میکرد این بود که (میگفت در گذشته فکر میکردند که امنیت در سقف بالای سر هستش وانسان های اولیه به دنبال غار میگشتند اما امنیت واقعی در تغییره)ومثال دایناسورها وخیلی چیزهای دیگه رو میزد که چجوری تغییر نکردن واز بین رفتن
من همیشه از تغییر ترس داشتم وهنوزم یکم ترس دارم اما الان یاد گرفتم که خودمو هل بدم به سمت تغییر وبرم تو دل ترسهام چون فک میکنم تنها دلیل تغییر نکردن ترسه
وامسال تصمیم گرفتم به شدت روی باورهای ثروت سازم کار کنم واونارو تغییر بدم
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابتش خالق عامدانه ی تمااااام خواسته هام باشم
واقعا تغییر کردن هم سخته هم بسیار شیرین ،واقعا تاحالانشده در مورد موضوعی خودم تصمیم به تغییر بگیرم ،و از نتایجش به شدت راضی نباشم
خوب بخوام صادق باشم باید بگم من زمانی تصمیم به تغییر میگیرم که کمی به مسئله بخورم یعنی در زمانی که همه چیز گلو بلبل باشه،هنوز شجاعت ویاشاید فهمِ ،تغییر دادن اوضاع رو ندارم ،هنوز ندارم اما مطمئنم که اگر درهمین مسیر باشم حتما میتونم به اونجابرسم و اون درک و قدرت رو بدست میارم تا درمانی که همه چیز خوبه هم بتونم تغییر کنم
بله من خیلی جاها بخاطر بی ایمانی و ترس شهامت تغییر دادن ندارم،من مطمئنم شغل همسرم باید تغییرکنه ،اونم منتظرنظرمنه،چون اونم میترسه اگه بیاد بیرون نتونه از پس خرج خونه برنیاد
منم میترسم نتونه خودشو ومغازشو مدیریت کنه و اوضاع خراب شه و از رفاهمون کم شه،
من میدونم در مورد رابطه ،من بتازگی شکاک شدم و اگر این راهو ادامه بدم پنج سال که چه عرض کنم شیش ماه دیگه خودم داغون میشم چون این کارم شرک مطلقه،باید باورهای قدرتمند کننده که بتونه بهم کمک کنه پیدا کنم ونگرشمو تغییر بدم،من باید باحواس جمع نشونه هارو ببینم و درک کنم،
قبلا از دست خودم ناراحت بودم که چرا اینهمه شغل عوض کردم الان با توضیحات شما،میبینم که چقدر رشد کردم تو این مسیر و اینهمه تجربه ی خوب بدست آوردم از کار هایی که کردم .
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این موضوع هم باز بهم یادآوری کردید چون قبلاً به وسیله ی همین فایل ها تغییرات زیادی تو روابطم وکارم ایجاد کرده بودم که الان از نتایجشون خیلی راضی هستم
امیدوارم مهربان پروردگارباسخاوتم کمکم کنه که به زودی ازاین مرحله هم با ایمان ،عبور کنم و این سم شرک که همون شک هست از قلبم بیرون کنم و قلبمو فقط جایگاه خداوند و ایمان و توحید قرار بدم تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
سلام خدارو شکر میکنم که خداوند مرا به این قسمت هدایت کرد مدتی بود که از خداوند هدایت میخواستم در مورد موضوعی چون دیده بودم که اگه به این صورت ادامه بدم خدا میدونه توی چند سال آینده چی به سرم میاد واقعا از روزی که تعهد دادم وحتی از اهرم رنج ولذت استفاده کردم آرام آرام وبا طی کردن تکاملم بهتر میشه وقتی بخوای تغییر کنی باید بها بدی باید پیش بری خدا کمک میکنه هدایت میکنه وقت کافیه اراده کنی
از خداوند بسیار سپاسگزارم که هر لحظه کنارمه وحمایتم میکنه
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان گلم
من از خیلی وقت پیش دوست داشتم گواهینامه رانندگی مو برم بگیرم ولی همش استرس داشتم میترسیم برم آموزشگاه ثبت نام بکنم حتی فکر کردن به اینکه برم پشت فرمون بشینم وحشت زدم میکرد سالها به همین منوال گذشت ولی من بازم نتونستم پا روی ترسم بزارم وقتی تو خیابون میدیدم کسی تحت آموزشه خیلی حسرت میخوردم میگفتم یعنی میشه یه روز منم اینجوری رانندگی کنم تا اینکه امسال خرداد ماه روز تولدم دیگه تصمیم گرفتم پا روی ترسم بزارم و به همسرم گفتم با اینکه خیلی دوست داشتم برم ولی باز میترسیدم تو دلم میگفتم ای کاش همسرم میگفت بزار بمونه یه روز دیگه بریم ولی اون تشویقم کرد زود آماده شد و گفت بریم آموزشگاه ثبت نام کنیم من قبل اون یه فایل از استاد شنیده بودم که میگفتن به نشانه ها اعتماد کن منم آموزشگاه خاصی مد نظرم نبود نمیدونستم کدوم بهتره سوار ماشین شدیم رفتیم تو راه ماشین یه آموزشگاهی رو دیدم که مربی داره آموزش میده منم گفتم این یه نشونه است که من برم این آموزشگاه دنبالش رفتیم آدرس رو از مربی گرفتم و رفتیم آموزشگاه ثبت نام کردم کارمندای آموزشگاه چقدر آدمای خوب و مهربونی بودن خیلی خوب با ما برخورد کردن و خلاصه ثبت نام کردیم و روز رانندگی رسید گفتم خدایا تو که منو به اینجا هدایت کردی خودت هم منو به یه مربی خوب هدایت کن مربیم اومد یه خانم جوون زیبا و خوش برخوردی بود که بعداً فهمیدم یکی از بهترین مربی های آموزشگاهه آموزش هاش خیلی خوب و حرفه ای بود و همچنین بعداً یکی از دوستانم بهم گفت که اون آموزشگاهی که میری بهترین آموزشگاه شهرمونه و وقتی اینارو میشنیدم اعتمادم به خدا بیشتر میشد باورهام قویتر میشدن دوره ده روزه ی رانندگیم خیلی عالی تموم شد من رفتم امتحان آیین نامه خیلی استرس داشتم ولی با تمام وجودم به خدا اعتماد کردم و ازش کمک خواستم و اون روز من بدون غلط از آیین نامه قبول شدم آنقدر خوشحال بودم که اصلأ باورم نمیشد یه هفته بعدش امتحان عملی داشتیم ماشینمونم خراب شده بود و من اصلأ نمی تونستم تا روز امتحان تمرین کنم چاره ای نداشتم اومدم نشستم روی صندلی و میز هم جلوم بود چشمهایم رو میبستم و تصور میکردم دارم رانندگی میکنم توی تصوراتم تمام چیزهایی که مربیم بهم آموزش داده بود رو انجام میدادم تصور میکردم دارم امتحان میدم و افسر به من میگه آفرین خیلی خوب بود قبولی من تا روز امتحان به این شیوه عمل کردم روز امتحان رسید رسید من صبح بیدار شدم شکر گذاریمو کردم برای اینکه قراره توی امتحان عملی قبول بشم پیشاپیش از خدا تشکر کردم و رفتم آموزشگاه خیلی استرس داشتم ولی سعی میکردم ذهنم رو آروم کنم نزارم احساسم بد بشه تا نوبتم بشه نشستم فایل های توحیدی استاد که رایگان هم هستن رو گوش کردم خیلی منو آروم کرد و از ته قلبم از خدا کمک خواستم گفتم خدایا اون افسر هم تویی کمک کن وجه خداگونش رو به من نشون بده به اون افسر بگو که اشتباهات من رو نبینه خدایا به دست و پاهای من قدرت بده اون کاریو که کمکم میکنه رو انجام بدم چهار نفر سوار ماشین شدیم من عقب نشستم و همه میگفتن این افسر خیلی عصبانی و بد اخلاقه ولی من به خدا اعتماد کرده بودم یکی از خانمها نشست جلو و امتحان که ازش گرفت رد شد و خیلی تند برخورد میکرد اون روز هر کی امتحان میداد رد میشد اینارو که میدیدم میترسیدم ولی دوباره به خودم میومدم و نمیزاشتم احساسم بد بشه خلاصه نوبت من شد پاهام میلرزیدن ولی خودمو محکم نشون میدادم سه بار اشتباه کردم ولی انگار افسر اونارو ندید بعد گفت یه پارک دوبل برو من خیلی عالی رفتم افسر هی تشویقم میکرد میگفت افرین خیلی خوب و عالی داری میری قبولی کارت ملی رو بده و پیاده شو من اصلأ باورم نمیشد این افسری که با همه اونجوری سختگیرانه رفتار میکرد چطور شد انقد با من مهربان شد اشتباهات من رو نادیده گرفت انگار خدا داشت باهام حرف میزد و منو نوازش میکرد احساسم عالی بود این اولین نتیجه ای بود که از عمل کردن به قانون گرفته بودم ایمانم قویتر شده بود دیگه راه رسیدن به ارزوهامو بلد شده بودم به خودم قول دادم همین مسیر رو برای تمام خواسته هام اجرا کنم.دوستان ببخشید که متن طولانی شد انشالله که تجربه من برای دوستان مفید باشه هر لحظه خدا و شکر میکنم که من رو تو این مسیر قرار داد
بااینکه فقط 38 روز عضو سایت شدی ولی تحسینت میکنم که قانون و توکل و توحید و خوب درعمل اجرا کردی با داستان رانتدگی که گفتی برامون . آفرین. اشک از چشمام سرازیر شد که اعتماد به خدا چقدر همه کس و همه چیز و مسخر ما میکنه. که کارها جوری پیش بره که به نفع ما و همگام با خواستمون باشه.
سپاسگزارم از دیدگاه خیلی خوب شما که امروز خیلی به من کمک کرد
چند روزی بود که یک مشکل واقعاً فکر و ذهن من رو درگیر خودش کرده با اینکه من خیلی تلاش میکنم ذهنم رو کنترل کنم ولی این وسط باز شیطان هست که کار خودش رو میکنه و من باز به خدا متوسل شدم ازش خواستم که آرومم کنه و مشکل من رو حل کنه وقتی نظر شمارو دیدم انگار این پیام از طرف خداوند بود برای من خداوند این بار از دستان شما برای آرامش من کمک گرفت و بهم یادآوری کرد که قبلاً چطور با تمام وجود بهش اعتماد کردم و نتیجه گرفتم انگار خدا بهم گفت دوباره بهم اعتماد کن نگران نباش من همه چیز رو حل میکنم
نمیدونید چقدر قلبم آروم گرفت از این پیغام شما الان دیگه با خیال راحت همه چیزو سپردم دست خودش
دوست عزیزم از خداوند برای شما خوشبختی و سعادت رو خواستارم
خدایا شکرت برای این سایت و این قانون بسیار زیبا که جهان رو بر اساس اون خلق کردی
من اول خدارو شکر میکنم که یه چند روزی هست که دارم فایلها رو دنبال میکنم و کامنت هم مینویسم، منی که قبلا کامنت نوشتن، یا خوندن کامنت واسم یکم سخت بود. البته هنوزم هست ولی یکم بهتر شدم.
این فایل در مورد تغییر هست و من باید این درس رو بگیرم که همیشه باید تغییر کرد.دنیا دنیای پیشرفته.
من چند وقت پیش کتابخونه بودم و کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو خوندم. فکر نمیکردم این کتاب واسم اینقدر جالب باشه.
واقعا کتاب خوبی بود …
4 شخصیت داخلش بود
که دو تا شون قبل تغییر، تغییر میکردن و دوتای دیگه، یکیشون بعد از سختی کشیدن تغییر میکرد و اون یکی که فکر کنم اصلا تغییر نکرد.
من باید 10 سال بعد رو بدونم که چه جایگاهی دارم.
من 10 سال بعد چه آدمیام؟
من واسه خودم خونه خریدم؟؟
من با این شرایطی که داره پیش میره میتونم ماشین داشته باشم ؟؟؟
من آیا به بدنم، خودم میرسم؟ ورزش میکنم؟
من آیا احساس خجالتی که خیلی ساله منو درگیر خودش کرده، هنوز تو وجودمه؟؟
هنوز احساس ترس باعث شده من ضعیف باشم؟
اگه بخواد اینجوری پیش بره، 10 سال که نه، 100 سال دیگه هم همینم.
اگه بخوام فقط فایل گوش کنم و کتاب بخونم و عمل نکنم، فایدهای نداره.
تغییر شخصیت جسارت میخواد
جهاد اکبر میخواد.
ارادهی پولادین میخواد
ارادهای که اگر احساس ترس، تنبلی، ضعف بهم وارد شد، بتونم از پسشون بر بیام.
من نمیدونم از کجا و چی، تغییر کردن رو شروع کنم. من میدونم که اگر تغییر نکنم، روی شخصیتم کار نکنم و همینی که هستم بمونم، قطعا توی زندگیم ضربه خواهم خورد.
قطعا از زندگی چک و لگدهای بیشتری میخورم.
من برای اینکه به خودم بگم “دارم تغییر میکنم” فعلا دارم روی این سفر نامه کار میکنم و میخوام سعی کنم که اندام متناسبی واسه خودم بسازم.
و برای پولدرآودن هیچ برنامهای ندارم. و اگر ایدهای هست اصلا معلوم نیست که بشه.
برای پول درآوردن هم من، بعد از کامنت گذاشتن دیشب یه همچین فکری به ذهنم رسید که من یکسری کارها رو برای پول درآوردن انجام دادم اگر اونها رو بخوام انجام بدم قطعا باهاشون نمیشه خونه خرید یا ماشین خرید یا …
بلکه یک سرگرمی درست میشه و نا گفته نمونه یک زجر جسمی.
خدایا برای ثروت من نمیدونم از چه راهی و از چه طریقی، من فعلا تمرین انجام میدم، دعا میکنم.
خودت کمکم کن. خودت بهم موقعیت پولساز بده، معرفی کن ، الهام کن یا هر چیز دیگه ای نمیدونم.
سلااااااااااام بینظیر
مثل همیشه عالیییییییییییییی
الان حالم عالییییییه
همیشه حالم عالیییییه
سپاسگذارم از خداوند که دوست عالیییی مثل استاد عزیز و گروه عباسمنش دارم.
برای استاد عزیز و کل گروه عباسمنش آرزوی بهترینها رو دارم
سلام خسته نباشید. فقط بگم خدا خیرتون بده
پنجمین روز سفرنامه
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جون دوست داشتنی
با اینک ی بار متنو نوشتم و گوشیم خاموش شد دوباره مینویسم،چون من قبلا برای کامنت گذاشتن خیلی مقاومت داشتم چون همش میگفتم من ک نتیجه ای نگرفتم برم چی بگم و از این حرفا و از وقتی ک اومدم تو این سفرنامه با خودم عهد بستم ک من مینویسم تا نتیجه بگیرم.والانم ب فال نیک میگیرم دوباره نوشتن رو.مینویسم تا نتیجه بگیرم.
ی مقاومت دیگه ای هم ک داشتم ااااصلا نمیتونستم نظرات دوستان رو بخونم وقتی میخوندم حسم خیلی بد میشد همش میگفتم چقد نتیجه گرفتن دوستان،چقد مدارشون بالای من راهم خیلی طولانیه
و دلمم نمیخواست مسیر تکامل رو قبول کنم منم مثه خیلی ها دوس داشتم خیلی زود نتیجه بگیرم
ولی الان با خوندن نظرات حتی تشویق هم میکنم و میگم واااای خدای من این تونسته پس منم میتونم.
من خیلی وقته ک دوس دارم زندگیمو تغییر بدم الان میفهمم فقط بخاطر ترس هام بوده
در واقع از تغییر کردن ترسیدم و شهامت حرکت کردن نداشتم.
وااااای استاد با این حرفتون ک گفتین سعی کنین ۱۰ سال آینده رو ببینین انگار منو از ی خواب عمیق بیدار کردین
حتی تصورشم برام عذاب آور بود
من همینجا قووول میدم از این ب بعد با انگیزه بیشتر رو خودم کار کنم رو باورهام
و منم ب زودی بیام از نتایجم تو سایت برای دوستان بگم
خدایا شکرت ک با نشونه هات با ما حرف میزنی،با نشونه های ساده و راحت الان متوجه شدم ک برای من تو زندگیم چقد نشونه بوده و من ندیدم،تو تمام زمینه ها باید تغییر کنم
جهان همیشه در حال تغییره،پس منم در هر لحظه تو تمام زمینه ها باید تغییر کنم
و این سوال چیکا کنم ک بهتر از دیروزم باشم واقعا معرکه اس،چون باعث میشه خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم،نه مثه من ک خودمو با دوستان مقایسه میکردم و از خوندن نظراتشون حسم بد میشد چون فک میکردم داره تموم میشه نعمت ها و ثروت ها و زیبایی ها.والان با خوندن نظرات میگم من چه چیز گرانبهایی رو نادیده میگرفتم نظرات دوستان واقعا بینظیره
ولی بازم از این مسئله خیلی خوشحالم چون این نشون میده من مدارم بالاتر رفته.
با آگاهی های این فایل انگار ی لامپی در ذهن من روشن شد.استاد عزیزم واقعا نمیدونم چجوری ازتون سپاسگزاری کنم
خدایا سپاسگزارم ک تو این سایت و در جمع دوستان انرژی مثبت هستم
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا ازت ممنونم که هدایتم می کنی و الان تو این مسیر هستم……
من توی روابطم، توی درآمد و وجه مالی زندگیم و حتی معنویت و ارتباطم با خدا باید تغییر کنم. الان توی همه این ابعاد توسطح متوسط هستم و شاید بعضی قسمتها کمتر یا بیشتر ولی دلم میخواد رشد کنم. تو بخش مالی همونطور که استاد میگن برای من چند بار نشونه هایی مشخص شد اما ترسم اجازه نداد برم جلو. اجازه نداد حرکت کنم. الان میدونم که ترس از بی ایمانی میاد. از اینکه به قدرت و حمایت خدا ایمان کافی ندارم….خدایا یاریم کن. من لایق زندگی بهتر، با روابط عالی تر و درآمدهای بهتری هستم. من لایق ارتباط نزدیکتر با خودت هستم. پس من رو هدایت کن و دستام رو بگیر
سلام دوست خوبم
کتاب رویاهایی که رویا نیستند قسمت ایمان راستین راتهیه کنیدوبخوانیدبسیار عالی است
موفق باشید
سلام دوست عزیزم
ممنون که وقت گذاشتین و جواب دادین. حتما تهیه می کنم..مرسی از شما
سلام و دروود بر همهی دوستان هم فرکانسی عزیز
سلامی گرم به استاد عزیز دل وخانم شایسته نازنین
امروز قسمت 5از فصل یک روزشمار تحول زندگی
من رو شروع کردم
تغییر شخصیت جسارت میخواهد
چند سال پیش یه کلیپ دیدم از یه شخص آمریکایی اسمشو به خاطر ندارم اما به نظرم آدم موفقی بود
سمینار در مورد تغییر برگزار کرده بود ومال خیلی وقت پیش بود از تصویر برداری ولباسهاشون معلوم بود
وچیزی که در موردش صحبت میکرد این بود که (میگفت در گذشته فکر میکردند که امنیت در سقف بالای سر هستش وانسان های اولیه به دنبال غار میگشتند اما امنیت واقعی در تغییره)ومثال دایناسورها وخیلی چیزهای دیگه رو میزد که چجوری تغییر نکردن واز بین رفتن
من همیشه از تغییر ترس داشتم وهنوزم یکم ترس دارم اما الان یاد گرفتم که خودمو هل بدم به سمت تغییر وبرم تو دل ترسهام چون فک میکنم تنها دلیل تغییر نکردن ترسه
وامسال تصمیم گرفتم به شدت روی باورهای ثروت سازم کار کنم واونارو تغییر بدم
امیدوارم هرکجا که هستین شاد و پیروز وسلامت باشین
ایاک نعبدو وایاک نستعین
️️
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابتش خالق عامدانه ی تمااااام خواسته هام باشم
واقعا تغییر کردن هم سخته هم بسیار شیرین ،واقعا تاحالانشده در مورد موضوعی خودم تصمیم به تغییر بگیرم ،و از نتایجش به شدت راضی نباشم
خوب بخوام صادق باشم باید بگم من زمانی تصمیم به تغییر میگیرم که کمی به مسئله بخورم یعنی در زمانی که همه چیز گلو بلبل باشه،هنوز شجاعت ویاشاید فهمِ ،تغییر دادن اوضاع رو ندارم ،هنوز ندارم اما مطمئنم که اگر درهمین مسیر باشم حتما میتونم به اونجابرسم و اون درک و قدرت رو بدست میارم تا درمانی که همه چیز خوبه هم بتونم تغییر کنم
بله من خیلی جاها بخاطر بی ایمانی و ترس شهامت تغییر دادن ندارم،من مطمئنم شغل همسرم باید تغییرکنه ،اونم منتظرنظرمنه،چون اونم میترسه اگه بیاد بیرون نتونه از پس خرج خونه برنیاد
منم میترسم نتونه خودشو ومغازشو مدیریت کنه و اوضاع خراب شه و از رفاهمون کم شه،
من میدونم در مورد رابطه ،من بتازگی شکاک شدم و اگر این راهو ادامه بدم پنج سال که چه عرض کنم شیش ماه دیگه خودم داغون میشم چون این کارم شرک مطلقه،باید باورهای قدرتمند کننده که بتونه بهم کمک کنه پیدا کنم ونگرشمو تغییر بدم،من باید باحواس جمع نشونه هارو ببینم و درک کنم،
قبلا از دست خودم ناراحت بودم که چرا اینهمه شغل عوض کردم الان با توضیحات شما،میبینم که چقدر رشد کردم تو این مسیر و اینهمه تجربه ی خوب بدست آوردم از کار هایی که کردم .
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این موضوع هم باز بهم یادآوری کردید چون قبلاً به وسیله ی همین فایل ها تغییرات زیادی تو روابطم وکارم ایجاد کرده بودم که الان از نتایجشون خیلی راضی هستم
امیدوارم مهربان پروردگارباسخاوتم کمکم کنه که به زودی ازاین مرحله هم با ایمان ،عبور کنم و این سم شرک که همون شک هست از قلبم بیرون کنم و قلبمو فقط جایگاه خداوند و ایمان و توحید قرار بدم تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
به نام الله
سلام خدارو شکر میکنم که خداوند مرا به این قسمت هدایت کرد مدتی بود که از خداوند هدایت میخواستم در مورد موضوعی چون دیده بودم که اگه به این صورت ادامه بدم خدا میدونه توی چند سال آینده چی به سرم میاد واقعا از روزی که تعهد دادم وحتی از اهرم رنج ولذت استفاده کردم آرام آرام وبا طی کردن تکاملم بهتر میشه وقتی بخوای تغییر کنی باید بها بدی باید پیش بری خدا کمک میکنه هدایت میکنه وقت کافیه اراده کنی
از خداوند بسیار سپاسگزارم که هر لحظه کنارمه وحمایتم میکنه
ردپای روز پنجم سفرنامه
سلام و عرض ادب
( روز پنجم سفرنامه )
راستش استاد الان در همین لحظه هیچ چیزی برای نوشتن تو ذهنم نمیاد و فقط دوست دارم فک کنم
دوست دارم این ارامش و مدیتیشنمو ادامه بدم
چون هر لحظه من از خدا هدایت میخام و احساس میکنم که میدونم چی بهم میگه
خیلی وقته داره بهم میگه … من ازش پرسیدم و اونم جواب سوالمو داده ولی حقیقتش جرات و پشتکار دنبال کردنشو نداشتم و هی به بهونه های مختلف عقبش انداختم
الان در همین لحظه مایلم بیشتر سکوت کنم تا اینکه بنویسم ولی چون تعهد دارم که سفرنامه مو به شکل کامل به پایان برسونم خودمو موظف کردم که کامنت بزارم
باز هم خودمو تحسین میکنم که لااقل فهمیدم که مشکلم کجاست و البته مهمتر از اون تحسین میکنم که اومدم و کامنتمو گذاشتم
استاد سپاسگزارم بابت این فضا
و دمتون گرم که اینقد تو بیزینستون موفقید
به نام خدای مهربان
روزشمار تحول زندگی من روز پنجم
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان گلم
من از خیلی وقت پیش دوست داشتم گواهینامه رانندگی مو برم بگیرم ولی همش استرس داشتم میترسیم برم آموزشگاه ثبت نام بکنم حتی فکر کردن به اینکه برم پشت فرمون بشینم وحشت زدم میکرد سالها به همین منوال گذشت ولی من بازم نتونستم پا روی ترسم بزارم وقتی تو خیابون میدیدم کسی تحت آموزشه خیلی حسرت میخوردم میگفتم یعنی میشه یه روز منم اینجوری رانندگی کنم تا اینکه امسال خرداد ماه روز تولدم دیگه تصمیم گرفتم پا روی ترسم بزارم و به همسرم گفتم با اینکه خیلی دوست داشتم برم ولی باز میترسیدم تو دلم میگفتم ای کاش همسرم میگفت بزار بمونه یه روز دیگه بریم ولی اون تشویقم کرد زود آماده شد و گفت بریم آموزشگاه ثبت نام کنیم من قبل اون یه فایل از استاد شنیده بودم که میگفتن به نشانه ها اعتماد کن منم آموزشگاه خاصی مد نظرم نبود نمیدونستم کدوم بهتره سوار ماشین شدیم رفتیم تو راه ماشین یه آموزشگاهی رو دیدم که مربی داره آموزش میده منم گفتم این یه نشونه است که من برم این آموزشگاه دنبالش رفتیم آدرس رو از مربی گرفتم و رفتیم آموزشگاه ثبت نام کردم کارمندای آموزشگاه چقدر آدمای خوب و مهربونی بودن خیلی خوب با ما برخورد کردن و خلاصه ثبت نام کردیم و روز رانندگی رسید گفتم خدایا تو که منو به اینجا هدایت کردی خودت هم منو به یه مربی خوب هدایت کن مربیم اومد یه خانم جوون زیبا و خوش برخوردی بود که بعداً فهمیدم یکی از بهترین مربی های آموزشگاهه آموزش هاش خیلی خوب و حرفه ای بود و همچنین بعداً یکی از دوستانم بهم گفت که اون آموزشگاهی که میری بهترین آموزشگاه شهرمونه و وقتی اینارو میشنیدم اعتمادم به خدا بیشتر میشد باورهام قویتر میشدن دوره ده روزه ی رانندگیم خیلی عالی تموم شد من رفتم امتحان آیین نامه خیلی استرس داشتم ولی با تمام وجودم به خدا اعتماد کردم و ازش کمک خواستم و اون روز من بدون غلط از آیین نامه قبول شدم آنقدر خوشحال بودم که اصلأ باورم نمیشد یه هفته بعدش امتحان عملی داشتیم ماشینمونم خراب شده بود و من اصلأ نمی تونستم تا روز امتحان تمرین کنم چاره ای نداشتم اومدم نشستم روی صندلی و میز هم جلوم بود چشمهایم رو میبستم و تصور میکردم دارم رانندگی میکنم توی تصوراتم تمام چیزهایی که مربیم بهم آموزش داده بود رو انجام میدادم تصور میکردم دارم امتحان میدم و افسر به من میگه آفرین خیلی خوب بود قبولی من تا روز امتحان به این شیوه عمل کردم روز امتحان رسید رسید من صبح بیدار شدم شکر گذاریمو کردم برای اینکه قراره توی امتحان عملی قبول بشم پیشاپیش از خدا تشکر کردم و رفتم آموزشگاه خیلی استرس داشتم ولی سعی میکردم ذهنم رو آروم کنم نزارم احساسم بد بشه تا نوبتم بشه نشستم فایل های توحیدی استاد که رایگان هم هستن رو گوش کردم خیلی منو آروم کرد و از ته قلبم از خدا کمک خواستم گفتم خدایا اون افسر هم تویی کمک کن وجه خداگونش رو به من نشون بده به اون افسر بگو که اشتباهات من رو نبینه خدایا به دست و پاهای من قدرت بده اون کاریو که کمکم میکنه رو انجام بدم چهار نفر سوار ماشین شدیم من عقب نشستم و همه میگفتن این افسر خیلی عصبانی و بد اخلاقه ولی من به خدا اعتماد کرده بودم یکی از خانمها نشست جلو و امتحان که ازش گرفت رد شد و خیلی تند برخورد میکرد اون روز هر کی امتحان میداد رد میشد اینارو که میدیدم میترسیدم ولی دوباره به خودم میومدم و نمیزاشتم احساسم بد بشه خلاصه نوبت من شد پاهام میلرزیدن ولی خودمو محکم نشون میدادم سه بار اشتباه کردم ولی انگار افسر اونارو ندید بعد گفت یه پارک دوبل برو من خیلی عالی رفتم افسر هی تشویقم میکرد میگفت افرین خیلی خوب و عالی داری میری قبولی کارت ملی رو بده و پیاده شو من اصلأ باورم نمیشد این افسری که با همه اونجوری سختگیرانه رفتار میکرد چطور شد انقد با من مهربان شد اشتباهات من رو نادیده گرفت انگار خدا داشت باهام حرف میزد و منو نوازش میکرد احساسم عالی بود این اولین نتیجه ای بود که از عمل کردن به قانون گرفته بودم ایمانم قویتر شده بود دیگه راه رسیدن به ارزوهامو بلد شده بودم به خودم قول دادم همین مسیر رو برای تمام خواسته هام اجرا کنم.دوستان ببخشید که متن طولانی شد انشالله که تجربه من برای دوستان مفید باشه هر لحظه خدا و شکر میکنم که من رو تو این مسیر قرار داد
سلام مریم خانم
بااینکه فقط 38 روز عضو سایت شدی ولی تحسینت میکنم که قانون و توکل و توحید و خوب درعمل اجرا کردی با داستان رانتدگی که گفتی برامون . آفرین. اشک از چشمام سرازیر شد که اعتماد به خدا چقدر همه کس و همه چیز و مسخر ما میکنه. که کارها جوری پیش بره که به نفع ما و همگام با خواستمون باشه.
خدایا شکرت
سلام دوست عزیزم
سپاسگزارم از دیدگاه خیلی خوب شما که امروز خیلی به من کمک کرد
چند روزی بود که یک مشکل واقعاً فکر و ذهن من رو درگیر خودش کرده با اینکه من خیلی تلاش میکنم ذهنم رو کنترل کنم ولی این وسط باز شیطان هست که کار خودش رو میکنه و من باز به خدا متوسل شدم ازش خواستم که آرومم کنه و مشکل من رو حل کنه وقتی نظر شمارو دیدم انگار این پیام از طرف خداوند بود برای من خداوند این بار از دستان شما برای آرامش من کمک گرفت و بهم یادآوری کرد که قبلاً چطور با تمام وجود بهش اعتماد کردم و نتیجه گرفتم انگار خدا بهم گفت دوباره بهم اعتماد کن نگران نباش من همه چیز رو حل میکنم
نمیدونید چقدر قلبم آروم گرفت از این پیغام شما الان دیگه با خیال راحت همه چیزو سپردم دست خودش
دوست عزیزم از خداوند برای شما خوشبختی و سعادت رو خواستارم
خدایا شکرت برای این سایت و این قانون بسیار زیبا که جهان رو بر اساس اون خلق کردی
سلام به دوستای عزیز.
من اول خدارو شکر میکنم که یه چند روزی هست که دارم فایلها رو دنبال میکنم و کامنت هم مینویسم، منی که قبلا کامنت نوشتن، یا خوندن کامنت واسم یکم سخت بود. البته هنوزم هست ولی یکم بهتر شدم.
این فایل در مورد تغییر هست و من باید این درس رو بگیرم که همیشه باید تغییر کرد.دنیا دنیای پیشرفته.
من چند وقت پیش کتابخونه بودم و کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو خوندم. فکر نمیکردم این کتاب واسم اینقدر جالب باشه.
واقعا کتاب خوبی بود …
4 شخصیت داخلش بود
که دو تا شون قبل تغییر، تغییر میکردن و دوتای دیگه، یکیشون بعد از سختی کشیدن تغییر میکرد و اون یکی که فکر کنم اصلا تغییر نکرد.
من باید 10 سال بعد رو بدونم که چه جایگاهی دارم.
من 10 سال بعد چه آدمیام؟
من واسه خودم خونه خریدم؟؟
من با این شرایطی که داره پیش میره میتونم ماشین داشته باشم ؟؟؟
من آیا به بدنم، خودم میرسم؟ ورزش میکنم؟
من آیا احساس خجالتی که خیلی ساله منو درگیر خودش کرده، هنوز تو وجودمه؟؟
هنوز احساس ترس باعث شده من ضعیف باشم؟
اگه بخواد اینجوری پیش بره، 10 سال که نه، 100 سال دیگه هم همینم.
اگه بخوام فقط فایل گوش کنم و کتاب بخونم و عمل نکنم، فایدهای نداره.
تغییر شخصیت جسارت میخواد
جهاد اکبر میخواد.
ارادهی پولادین میخواد
ارادهای که اگر احساس ترس، تنبلی، ضعف بهم وارد شد، بتونم از پسشون بر بیام.
من نمیدونم از کجا و چی، تغییر کردن رو شروع کنم. من میدونم که اگر تغییر نکنم، روی شخصیتم کار نکنم و همینی که هستم بمونم، قطعا توی زندگیم ضربه خواهم خورد.
قطعا از زندگی چک و لگدهای بیشتری میخورم.
من برای اینکه به خودم بگم “دارم تغییر میکنم” فعلا دارم روی این سفر نامه کار میکنم و میخوام سعی کنم که اندام متناسبی واسه خودم بسازم.
و برای پولدرآودن هیچ برنامهای ندارم. و اگر ایدهای هست اصلا معلوم نیست که بشه.
برای پول درآوردن هم من، بعد از کامنت گذاشتن دیشب یه همچین فکری به ذهنم رسید که من یکسری کارها رو برای پول درآوردن انجام دادم اگر اونها رو بخوام انجام بدم قطعا باهاشون نمیشه خونه خرید یا ماشین خرید یا …
بلکه یک سرگرمی درست میشه و نا گفته نمونه یک زجر جسمی.
خدایا برای ثروت من نمیدونم از چه راهی و از چه طریقی، من فعلا تمرین انجام میدم، دعا میکنم.
خودت کمکم کن. خودت بهم موقعیت پولساز بده، معرفی کن ، الهام کن یا هر چیز دیگه ای نمیدونم.
00:24