اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
مورد اول. در ارتباط با خدای درونم
و حس ارزشمندی ولیاقت
باید رو اعتماد ب نفسم کار کنم
خودمو هر جور ک هستم دوسداشته
باش و بپذیریم
روی عزت نفسم کار کنم
خودمو تحسین کنم
زیبایی هام و ببینم
خودمو دوست داشته باشم
و ب خودم افتخار کنم
تو ذهنم ی خدای قدرتمند و وهاب و بسیااار کریم و رحیم بسازم
ک همیشه همراه منه وهدایتم میکنه ب سمت بهترینها
رو باور فراوانی باید کار کنم
من تومداری هستم ک دوست همفرکانس ندارم تو اطرافم
و باید رواین باور کار کنم ک :
همه ی ادم ها دست خدا هستن و میخوان ب من کمک کنن و عاشقانه این کارو برام انجام میدن دوسدارن ک ب من کمک کنن
تو زمینه سلامتی هم دوسدارم بدنم پرانرژی تر باشه بیشتر ورزش کنم
و شاد باشم چون خیلی تاثیر داره رو روحیه م سرحال میشم
درمورد رابطه ی احساسی.
الان تنهام و دوسدارم بیشتر رو خودم کار کنم و باورهای مناسب درمورد یک رابطه ی احساسی عالی و بسازم و شخصیتم و تغییر بدم
بعد وارد ی رابطه ای ک میخوام بشم ی جواریی مث قبل عجله ندارم
برای داشتن ی رابطه یا حتی ازدواج
گاهی یادم میره اینقد ک دوسدارم خدای درونم و بشناسم و رابطه م و باهاش بهبود بدم
ولی دوسدارم رابطه ای مث استاد و مریم جان داشته باشم و مث سیدعلی و عادله جان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جانم و دوستان هم فرکانسی ام
روز شمار تحول زندگی من روز پنجم از فصل اول
اول میخوام از حال و احساس دیشبم بگم ک صبح 7 خوابیدم یعنی یه حالی شده بودم سرشار از عشق خدا حس میکردم خدا تو وجود منه اینو کاملا درک میکردم ک خدا تو وجود منه عجب فرکانسی رو تجربه کردم پر شده بودم از حس سپاسگزاری ب دستام نگاه میکردم ب انگشتانم ب حرکت انگشتانم و اشک میریختم و میگفتم خدایااااااا شکرت چی خلق کردی خدایا شکرت بابت تحرک انگشتانم سجده میکردم و شکر میکردم انقدر پر از آرامش بودم و جایی ک آرامش هست یعنی صد درصد خدا هست
خدایا شکرت بابت حال و احساس بی نهایت خوب دیشبم چطوری وصف کنم حال دیشبمو ب تک تک اعضای بدنم و حرکتشون فکر میکردم نگاه میکردم و میگفتم خدایا من چطوری شکر کنم تورو خدایا چه نعمت بزرگیه این سلامتی این نفس راحت کشیدن میرفتم حیاط میومدم از سرما ب جای گرم و میگفتم خدایا شکرت بابت این خونه گرممون خدایا شکرت بابت سقف بالای سرم بابت آرامشم بابت پول هایی ک هرروز حسابم رو پر میکنی دیگه چی بگم از خدایی ک منو از همه لحاظ ساپورتم میکنه پارتی من خداست خدایا شکرت
بریم سراغ نعمت های قشنگ و پرروزی امروزم:
خدایا شکرت بابت مادرم ک هرروز عاشقانه برام غذا درست میکنه من با مادرم رفتیم ب مشتری پودر زعفران ببریم مادرم همیشه ماشینمو تمیز میکنه ب مامانم گفتم بیا دیگه دیره نمیخواد تمیز کنی بعدش ب خودم گفتم عوض تشکرته؟
روزی میشه ک مامانت تو دنیا نیست پس قدرشو بدون خدایا شکرت و من درحال رانندگی بودم ناهار نخورده بودم مامانم بهم ناهار داد تو ماشین خدایا شکرت بابت این همه نعمت
خدایا شکرت امروز هم مثل روزهای دیگه مشتری فرستادی برام خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت مشتری های خوب و باشخصیتم یعنی همشون آدمای مدار بالا و با شخصیت و خوش اخلاقی هستند
ی مشتری بود ک چند روز پیش سفارش داده بود و گفته بود تو نمینم پیش مادرم هروقت اومدم باهات تماس میگیرم 50 بسته بیارید
و امروز من با این پیام ایشون مواجه شدم ک بهم فرستاده بودند اون خانم با شخصیت اینجا میذارم پیامشون رو
( سلام خسته نباشید عزیزم من اومدم اردبیل خونم بی زحمت هر زمان مساعد بودین برام 50تاپودر زعفران بیارید
باکری کوچه دانش مقدم یک پلاک 57 اگر واتساپ داشته باشید لوکیشن بفرستم )
رفتم ک دیدم ایشون رو چقدر خوش برخورد چقدر خندان و پرانرژی چقدر با روی خوش باهام برخورد کردند خدای من یعنی گفتم همچین آدمایی هم هستند خدایا شکرت
و من 50 بسته فروختم 770 تومن واریز کردند خدایا شکرت
تو راه بودم ک مشتری همیشگیم ی خانم خیلی مهربونی هستند اونم 20 بسته سفارش دادند
و رفتم لوکیشنشون و 420 تومن دریافت کردم از 20 تومن فروختم خدایا شکرت
خدایا شکرت ک این مشتریمم کلی تشکر کن ک تا دم درش بردم و میگفت باید بیایید خونمون و کلی محبت کردند به من و مادرم خدایا شکرت ک محبتتو به شکل آدما بهم نشون میدی خدایا شکرت
خدایا شکرت ک مشتری ک دیروز 20 بسته سفارش داده بودن امروز زنگ زد و گفت 30 بسته میخوام خدایااااا شکرررررت
خدایا شکرت ک با دوستم رفتیم بیرون و زیتون و لواشک و آب گرفت و خوردم و لذت بردم
خدایا شکرت ک دوستم گفت یک میلیون برات واریز میکنم
خدایا شکرت ک از جاهایی ک فکرشم نمیکنم بهم پول و نعمت عطا میکنی
و اما آگاهی های این فایل ارزشمند:
آدما سه دسته اند:
1.قبل از اینکه اوضاع خیلی خراب بشه تغییر میکنم؟
2.وقتی اوضاع خراب شد تغییر میکنم؟
3.هیچوقت تغییر نمیکنم
ما هر چقدر شرایطمون خوب باشه از این هم میتونه خوب تر باشه
ما جقدر بیزینسمون درآمدمون خوب باشه از این هم میتونه خوب تر باشه
ما هر چقدر ک باور های قدرتمندتری داشته باشیم از این باور هم قدرتمند کننده میتونه باشه
پس شرایط خوب دلیل بر حرکت نکردن و تغییر نکردن نمیتونه باشه
و این ی تله هست مثال قورباغه خیلی مثال خوبیه
مواظب باش ساناز تو این تله نیفتی ک من اوضاعم خوبه پس حرکتی نکنم تغییری کنم
جهان همواره در حال رشد و پیشرفته
اگه حرکت نکنی زیر چرخای جهان له میشی
جهان ثابت نیست همواره در حال رشد و گسترشه و از انسانهایی ک دنبال تغییر و رشدند حمایت میکنه
اگه درآمدم کم میشه اگه روابطم ب مشکل میخوره ب دنبال تغییر باشم اینا نشانه هست ک تغییر کنم وگرنه چک و لگد ها بیشترمیشه
نپذیرم ک اینا رکوده و قدرت ندم ب عوامل بیرونی نپذیرم ک این طبیعیه و ب پیشواز تغییربرم آمادگی تغییر رو داشته باشم
بخاطر ترس و بی ایمانی آمادگی تغییر رو نداشته باشم یعنی باورام محدود کننده هست اگه باورامو تغییر بدم شجاعت و جسارتم بیشتر میشه برای تغییر و از هر تغییری استقبال میکنم
حتی از محدودیت ها هم ثروت میسازم
تو دل ترسام میرم هرروز برای خودم چالش درست میکنم و از حلشون ثروت میسازم
پس از اون دسته باشیم ک قبل از اینکه اوضاع خراب بشه ب فکر تغییر باشیم
ک چطور از این بهتر
چطور از این باور بهتر و …
گوش ب زنگ نشانه ها باشیم خداوند هر لحظه داره به ما میگه با نشانه هاش با دیدن اولین نشانه تغییر کنیم حرکت کنیم رشد کنیم متوقف نشیم
باور ساختن نامحدوده باورمون رو ک ساختیم باید اون باور رو ارتقا بدیم به روز رسانی کنیم عین نسخه های اندروید عین برنامه های گوشی چون اگه به روز رسانی نکنیم اون برنامه دیگه کار نمیکنه
اگه اوضاع الان یکمی داره بهت فشار میاره بدون 5 سال دیگه این فشار ها خیلی شدید تره
از خودت بپرس تو این وضعیتی ک من الان هستم 5 سال دیگه 10 سال دیگه من کجام؟
و اما سوال و تمرین این فایل ارزشمند:
در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
جنبه عزت نفسم ک خیلی توش مشکل دارم
جنبه روابطم ک خیلی توش مشکل دارم
جنبه باور فراوانیم ک خیلی توش مشکل دارم
و نیاز داره ب تغییر بنیادین
در حال طی کردن تکاملم هستم تکاملی دارم تغییرمیکنم با دیدن نشانه ها میدونم ک مسیرم درسته
من با فایلهای رایگان شروع کردم الانم ایده ای ک بهم الهام شده رو عملی دارم میکنم اونم شروع سفرنامه و خوندن کامنت های دوستان عزیزم و کامنت نوشتن ک 5 روزه شروع کردم وکلی معحزات و نشانه ها اومدند ب زندگیم خدایا شکرت
و تصمیم دارم هر وقت آمادگیشو کسب کردم دوره بی نظیر عزت نفس رو بخرم و کار کنم روش
ایده ام اینه ک روی خودم کار میکنم با اولین ایده ای ک ب ذهنم میرسه عمل میکنم و نتیجه رو میبینم و میرم قدم بعدی و تا الی آخر ادامه دارد
خدایا ازت میخوام ک این آگاهی هارو بتونم در عمل ازشون استفاده کنم
در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
من خودم در کار فروش گیم و نرم افزار و جانبی موبایل و کامپیوتر هستم و علاقه شدیدی به بازی های رایانه ایی دارم و دنبال این هستم که برای خودم یک گیم نت راه اندازی کنم اینجا سوال برام پیش اومد که ایا این موضوعی که استاد گفتند که این شغل جایی برای پیشرفت نداره و چیزی اضافه نمیکنه به من دقیقا منظورشون چیه ؟ چون من با تغییر باورهام و ایجاد باورهای قدرتمند کننده درامده ام رو دارم روز به روز در پرتوی لطف الهی دارم افزایش میدم و ایده زدن یک گیم نت هم دائما در ذهنم مرور میکنم و نقشه هاشو می چینم و خداجونم هم داره نشونه های درست بودن مسیرو بهم نشون میده لطفا این سوال رو جواب بدید خیلی برامن مهمه .
دومین سوال که ذهن منو درگیر کرد اینه که شاید اون دوست استاد جونی نتونسته و باورهای قدرتمند کننده ایی در مورد بیزنسش نداشته (مثل راه اندازی سایت برای فروش بازی ، اکانت های قانونی و حلال بازی های رایانه ایی یا کنسول های بازی ، یا فروش لوازم جانبی گیمر ها )شاید اگر اینکارو میکرد شرایطش خیلی فرق میکرد شاید اگر یک وبسایت تخصصی در زمینه گیم و گیمرها راه اندازی میکرد و نویسندگانی استخدام میکردکه بازی های و ابزارالات گیم رو نقد و بررسی میکردند و بازی های جدید رو معرفی میکردند در کنارش اجناس خودشونو هم میفروختن کارشون به اینجا کشیده نمیشد ، شاید اگر توکل و باور و ایمان داشتند اینجوری نمیشد .ایا اینکارهارو کردند که به جواب نرسیدن ؟؟؟؟؟
ممنونم گلهای خودم
خدایا شکرت برای آگاهی هایی که به ما عطا نمودی خدایا شکرت برای زیبایی هایی که به ما نشان می دهی خدایا شکرت برای رزق حلال خدایا شکرت برای قوانین تغییر ناپذیرت خدایا شکرت برای قرار گرفتن من در مسیر هدایت شدگان خدایا شکرت برای استاد جونی خدایا شکرت برای این سایت و این خانواده
دوست عزیز هر کسب و کاری داره گسترش پیدا میکنه فرقی نمیکنه اون کسب و کار چی باشه..مهم اینه که بهش علاقه داشته باشی و سعی کنی با ایده ها و راهکارهای جدید اونرو به روز کنی..اگر استاد عباس منش اون گیم نت رو رها کردن واسه این بود که احساس میکردن اون شغل چیزی به تجاربشون اضافه نمیکنه..وگرنه فرقی نمیکنه میتونستن با ایده ها و راهکارهای جدید همون گیم نتشون رو گسترش بدن ولی چیزی بهشون اضافه نمیشد..
یا اون دوستشون میتونست با تغییر نگرشس و باورهاش راهکارهای جدیدی پیدا کنه..
نه با رفتن به شهر دیگه..
مثلا اگر استاد عباس منش در همون شهرستان خودش اگر متوجه میشد که با تغییر باورهاش می تونه پیشرفت کنه یا مثلا بسته روانشناسی ثروت رو میداشت هیچوقت به اون سختی بندر عباس هدایت نمیشدن و شاید خیلی خیلی راحت تر با سرمایه بالاتر مثلا به تهران هدایت میشدن..
موضوع کسب تجربس..
موضوع بالا رفتن عزت نفسه..
وگرنه هر کسب و کاریو میشه با داشتن علاقه گسترشش داد و انلاینش کرد..
مثلا شما میتونی با تغییر باورهات کسب و کارت رو آنلاین کنی و بهترین کارمندان رو استخدام کنی و خودت در سفر باشی و تجربه کنی..
تبریک میگم بهتون بخاطر اینکه تونستین علاقه خودتون یا بقول استاد رسالت خودتون رو پیدا کنید و دارین در اون راهی که میخواین به خوبی پیش میرین، از حرفای شما میشه فهمید که چقدر اشتیاق به کار تون دارین و دائما در حال بهتر کردن و گسترش اون هستین هدف این فایل هم همین بود دیگه ، اینکه استاد در مورد خودشون اون مثال رو زدن منظورشون شاید این بوده که در اون مسیر برای خودشون پیشرفتی نمیدیدن واسه همین مسیرشون رو تغییر دادن و دوست قدیمی شون که هیچ تغییری در کارش نداده و در همون جایگاه مونده و پیشرفتی نداشته چون ساکن بوده و راکد مونده در حالیکه باید تغییر میکرد …
اما شما برای کارتون کلی ایده تو ذهنتون هست که اینجا گفتین قطعا اینا رو که اجرا کنید باز ایده های جدیدتری هم به ذهنتون میرسه …
شما توی این مسیرتون و شغل تون قطعا با علاقه و باورهایی ک دارین می تونین بسیار پیشرفت کنید اما یکی مثل من در شغل شما چون علاقه و باورهام چیز دیگه ایه نمیتونم پیشرفتی داشته باشم …
سلام دوست همفرکانسی من ممنونم از اینکه اشتیاق و ذوق منو درک کردین و بله کاملا صحیح میفرمایید احتمالا استاد در اون کار رهبر بازار هم میشد اما مطمنا ما اینجا نبودیم که مسیرمونو درست پیدا کنیم سپاسگزارممممم عاشققققققققق همتونم الخصوص سید لپ گل گلی
سلام دوست عزیز وقتی شما انقدر علاقه داری به این کار و داری رو باورهات کار میکنی موفق و ثروتمند تر میشی و ممکنه حتی از این مسیر بری بالاتر و ایده ها و کارهای دیگه هم به شما الهام بشه شاید این مسیر بخشی از مسیر تکاملی شماست پس نا امید نشین.
تغییر شخصیت جسارت میخواد، اینکه اعتمادبنفس و عزت نفس داسته باشی، اینکه قدرت نه گفتن داشته باشی، اینکه از ادمها نترسی، وارد ترسهات بشی، اینکه تارفی نباشی، اینکه آدم صادقی باشی، رک و روراست باشی، اینکه خودت را قربانی دیگران نکنی، خودت رو فدای خانوادت نکنی، اینکه غمخوار خانوادت نباشی، فقط به فکر خودت باشی، اینکه ترحم و دلسوزی نکنی، اینکه آدم احساساتی نباشی، جدی و قاطع باشی، منطقی رفتار کنی، اینکه خودت باشی و نقش بازی نکنی، اینکه محکم راه بری، محکم حرف بزنی، اینکه مهاجرت کنی، بری یه جای دیگه، اینکه شغلت رو عوض کنی، ماشینت رو عوض کنی، خونت رو عوض کنی….
همه اینها جسارت میخواد، اعتمادبنفس و عزت نفس بالایی میخواد، ایمان میخواد، توکل میخواد، اینکه ایمان داشته باشی خدا با تو هست، خدا هدایتت میکنه، خدا پشت و پناه تو هست، خدا حمایتت میکنه، خدا دستانش را برای کمک به تو میفرسته، اینکه ایمان داشته باشی در همه اتفاقات زندگیت خیر عظیمی نهفته است، اینکه ایمان داشته باشی تنها نیروی خیر در جهان حاکم است و الخیر فی ماوقع.
تغییر شخصیت اراده ای پولادین میخواد. استقامت و پایداری میخواد. باید در مقابل آزار و اذیتها، تمسخرها، توهین ها تاب بیاری. باید صبر کنی، صبر جمیل.
من خودم جزو اون دسته از آدمهایی بودم که جهان اونقدر بمن فشار آورد که چاره ای جز تغییر نداشتم، یعنی اگه تغییر نمیکردم زیر چرخهای جهان له میشدم. مرده ای بودم که فقط نفس میکشید، ترس و استرس تمامه وجودم را فراگرفته بود، از لحاظ روابط، سلامتی، مالی، روحی و روانی، شرایط بسیار بسیار بدی را داشتم، اما یک روز تصمیم گرفتم که تغییر کنم، تصمیم گرفتم که آدم واکنشی نباشم، به رفتار بد ادمها واکنش نشون ندم، آدم قوی باشم، تصمیم گرفتم که آرایش نکنم و خودم را بازیچه و عروسک ادمها نکنم، تصمیم گرفتم که خودم باشم، تصمیم گرفتم که نقش قهرمان را در زندگیم بازی کنم نه نقش قربانی، تصمیم گرفتم به ادمها نه بگم، تصمیم گرفتم که از ادمها نترسم و به ترسهام غلبه کنم، تصمیم گرفتم که حرف مردم برام مهم نباشه، تصمیم گرفتم که آزاد زندگی کنم، تصمیم گرفتم که مظلوم نباشم، تصمیم گرفتم که غمخوار ادمها نباشم و فقط به فکر خودم باشم، تصمیم گرفتم که آدم تارفی و خجالتی نباشم، تصمیم گرفتم که با ادمها جر و بحث نکنم، دعوا نکنم، تصمیم گرفتم که برای خودم ارزش قائل باشم و به همه احترام بزارم و ……………………………………………………………..
استاد هر روز که بیشتر میشناسم تان بیشتر عاشق تان میشم واقعا چقدر انسان عالی هستین و چقدر عالی روی خودتان کار کردین همیشه از خدا ی خودم میخایم که من هم مثل عباس منش تغییر کنم و خوب زنده گی کنم تا جهان جای بهتر شوی برای من و جای بهتر بسازم برای دیگران
نظر شخصی خودم هست خارج از هر دید گاهی
انسان یا تغییر میکند یا مجبور میشود تغییر کند هر چی کند هر کار کند. آخر تغییر میکند چون باید یک روزی یک جای به حقیقت خودت برگردی و من تغییر کردن را خیلی دوست دارم روی خودم زیاد کار میکنم ایراد های زیاد دارم که در حال اصلاح شان هستم ولی از زمانی که تغییر شروع کردم واقعا زیاد یک دختر قوی موفق شدیم زیادد حالم عالی هست و چند روز هست همه چیز واقعی به خدا تسلیم کردیم نگران هیچ چیز نیستم میدانم او هست گفتم خدایا مه خواستم تو میدانی هر. قسم هر زمان که عالی بود و من لایق اش شدم از راه عالی به آسانی عزتمندانه بفرست برایم تو تغییر کن نتیجه را دست نتیجه دهنده بسپار دست پا هم نزن که گم میشی
جهان زیاد قوانین ساده دارد زیاد عالی هست
عالی واقعا خدا را من چی فکر کرده بودم
الهی شکرت صد هزار مرتبه
و در اخیر من باید تغییر کنم چون محکوم به تغییر هستم و لایق عالی ترین
باشد رد پای من از روز پنجم سفرنامه من
پاکیزه بارکزی موفق ترین ثروتمند ترین پولدار ترین تاثیر گذار ترین دختر جهان
پرسیدن این سوال که چه جنبه ای از زندگیم نیاز به تغییر داره وچه راهکاری دارم
خب مهمترین بخش از زندگیه من که واقعا حس میکنم خیلی نیاز دارم روش کار کنم
رابطم با خدای خودمه رابطه بادرونم و بقول استاد هماهنگی ذهن و روح
اینکه یاد بگیرم همیشه شاکر و سپاسگذارم باشم
همیشه زیبایی هارو ببینم
ونگاهم وزاویه دیدم درهرشرایط کنترل کنم تابه هرموضوعی احساس بهتری داشته باشم
واقعا نیاز به خونه تکونی حسابی درونی دارم
شاید اینو مدیون تضاد هاییم که از لحاظ روحی بهش برخوردم وخب بادرس گرفتن میدونم که میتونم هرروز بهبود زندگیم رو شاهد باشم
موضوع بعدی که من هیچ شغلی ندارم و باید برای خودم یه کسب وکار رابندازم هرچند کوچک اما برای خودم چون واقعا دیگه دوسندارم برای بقیه کار کنم و فک میکنم باید شروع کنم حتی فروختن جوراب و… وهرایده ای که خداهدایتم کنه
ومیدونم که باایجاد کسب کار میتونم حتی به شرایط روحیمم خیلی کمک کنم چون انگیزه هام بیشتر میشه
وتویه رابطه ام باید یاد بگیرم خیلی چیزهارو که استاد همونطور که دوره عشق و مودت گفتند اگه روی خودم وهماهنگی و ذهن روحم کار کنم آدمهای هم مدار و هماهنگ رو تجربه میکنم
بقول استاد هر چقدر خوب بازهم خوبتر هس
واز خدا میخوام که منو دربرابر هدایت و نشانه هاش آگاهتر کنه که درک کنم و متوجه اشون بشم
درحال حاضر همه تمرکزم روی حال خوبه و واقعا هیچ چیز برام باارزش تر آرامش داشتن نیست
برای همه آرامش میخام ازته دلم واینکه همیشه دلشون شاد و لبشون خندون باشه🫂
این فایل ه داشتم گوش میکردم تمام مدت یه چیزی برام تکرار میشد انگار استاد داشت شرایط منو میگفت و داشت با من حرف میزد. شرایط کاری من بشذت بذ شذه و البته من به دنبال تغییر هستم ولی داشتم فکر میکردم من جز ادمهایی بودم که صبر کردم اوضاع کامل بد بشه بعد تغییر کنم واسه همین این مدت کلی اذیت شدم . یکی از باگ هایی که دارم من اینه که از تغییر میترسم از اینکه با ادم های جدید کار کنم و تا به دستم بیاد وضعیت کاری نگرانم میکنه. و این باعث شده من کلا از تغییر هراس داشته باشم. ولی خانم شایسته نکته خوبی اعلام کردن اینکه تردید بخاطر نداشتن ایمان هست. من وثتی بدونم خدای مهربون در هر شرایطی هوای منو داره و مراقب من و خواسته های منه چرا باید تردید و شک داشته باشم. اون چیزی که من باید بهش یقین داشته باشم اینه که خداوند در هر شرایطی و در هر زمانی و مکانی همواره مراقب من هست و منو به بهترین شکل به خواسته هام میرسونه .
از امروز باید تمام تمرکزم رو بزارم که عاداتی که باعث شده روزمرگی در زندگیم به وجود بیاد رو از بین ببرم
و هر روز سعی کنم زندگیم از روز قبل عالی تر و بهتر باشه.
خدایا من همه امیدم به توست و جز تو کسی رو ندارم و همین برای خوشبخت شدنم کافیه
خدارو شکر برای کار کردن من هیچ وقت مشکلی نداشتم و همیشه ذهنم برای کار کردن و پیدا کردن کار باز بوده،، و نمیدونم چجوری،، اما همیشه اینجوریه برام که هر کاری رو بخوام به راحتی برام درست میشه
توی سن سیزده چهارده سالگی کار معرق رو شروع کردم و کار با اون اره کوچولو برام دوست داشتنی بود و از اینکه اون چیزهایی که دارم درست میکنم به اون زیبایی همه ساخته دست خودم هستن بینهایت لذت میبردم
اما خب این کار رو فقط برای سرگرمی و وقت گذروندن بیشتر دوست داشتم
بعد از یه مدت کار عروسک سازی رو شروع کردم خوب بود اما خب کار دوخت و دوز با روحیه ام هم خونی نداشت که در آخر این داستان متوجهش میشید
خخخخخ
بعد از اون کار فرشینه بافی رو هم شروع کردم و اصلا برای اون آموزشی هم ندیده بودم فقط با سرچ کردن توی گوگل و یکی دوتا کلیپ اینستا، لوازم مورد نیازش رو خریدم و شروع کردم به بافتش،، به شکل یه مستطیل بود و از یه گوشه شروع کردم با کاموای قهوه ای بافتن وقتی یکمش رو بافتم تبدیل شد به یه مثلث توی یه گوشه بعد نگاهش کردم گفتم چقدر قشنگ میشه اگه فقط چهار گوشه هاش قهوه ای باشه پس انجامش دادم و وسطش رو اومدم اول با کاغذ دوتا الگوی قلب یه کوچیک و یه بزرگ برش زدم و بعد با ماژیک روی اون صفحه پررنگش کردم و جای قلب هارو با کاموای قرمز پر کردم و بعدش دورش رو با کاموای آبی،، یه طرح خیلی خیلی قشنگ در اومد،، اما خب بینهایت وقت میبرد و باید همش یه جا بشینی و برای منی که یه جا بند نمیشم و دوست دارم همش در حال فعالیت باشم بینهایت سخت بود
خخخخخ
پس این کاررو هم کنار گذاشتم و فقط برای سرگرمی انجامش میدم
بعد از اون کار پوشاک رو شروع کردم و جنس هارو سفارش میدادم و توی مغازه به فروش میرفت اما خب باز هم کل وقتم باید یه جا میبودم و توی یه جا هرروزم رو میگذروندم پس بعد از چند ماه اومدم مغازه رو جمع کردم و کارم رو اینترنتی انجام دادم و دیگه اجناس رو سفارش نمیدادم بلکه به جاش خودم با کاروان و با اتوبوس میرفتم بندرها و شهرهای دیگه و خودم اجناس رو میاوردم و اینجوری با شهرهای دیگه و آدم های دیگه آشنا میشدم حتی کالاهای بهتری رو میتونستم ببینم و بیارم
بعداز یه مدت علاوه بر پوشاک لوازم آرایشی و بهداشتی هم اضافه کردم،، یه مدت که گذشت علاوه بر اینها لوازم خونگی و برقی سبک و هرچیز دیگه ای که کسی میخواست، سفارش میداد و اونها هم بهش اضافه شد،، اما اینجا یه مشکلی داشتم،، من اجناس رو نقد میاوردم و چون بیشتر مشتری ها فامیل و آشنا بودن به صورت قسطی اجناس رو میبردن و نمیتونستم اونجوری که دلم میخواد کار کنم پـــــــــس در نتیجه اینکاررو هم کنار گذاشتم
بعدش رفتم توی یه شیرینی سرا به عنوان فروشنده و دوسال اونجا کار کردم صاحب کار از زرنگی و پرانرژی بودنم که خوشش اومده بود بهم پیشنهاد کار توی کارگاه اصلی رو داد،، و چون من هم عاشق انجام دادن هررررکار جدیدی هستم قبول کردم به جای نفر قبلی که دوسال اونجا بوده برم کارگاه
در مدت یک هفته کل کارهارو یاد گرفتم و بعد از دوماه خود صاحب اونجا بهم پیشنهاد داد که تمامی کارهای قسمت اصلی پخت و پز و فر رو به عهده بگیرم،، به مدت دوسال هم اونجا بودم و هم زمان که از صبح تا عصر اونجا بودم برای شیفت بعدش چون دوست نداشتم بیکار باشم برای یه آگهی که دیده بودم و برای کار توی شرکت پخش به عنوهن پرومتور و مرچندایزر بود رفتم مصاحبه و میدونستم که قبول میشم،، و قبول هم شدم بعد از چند روز که از کارم بینهایت راضی بودن تصمیم گرفتن که من رو به عنوان نیروی اصلی بفرستن فروشگاه اصلی
بعد از دوسال کار کردن توی کارگاه دیگه دلم نخواست اونجا کار کنم چون هیچ پیشرفتی و هیچ چیز جدیدی برای یاد گرفتن درش وجود نداشت
و فقط اسما از شاگرد اسمت به استاد کار تغییر میکرد اما کار همون بود محیط همون بود و آدم هاش هم همون بودن پس تصمیم گرفتم از اون محیط بزنم بیرون هرچند چون ذهنیتم این بود که آدم هایی که باهاشون کار میکنم همه در وجودشون خوبی هست خداروشکر هرجایی که کار کردم چه صاحب کار و چه همکاران و چه خانم و چه آقا همه بینهایت انسان های خوب و دوستداشتنی و مهربانی
بودن، حداقل با من اینطوری بودن،، به نحوی که وقتی از اونجا قرار بود که برم بعصا از رفتنم گریه میکردن
بعد از اون یکی از دوستان بهم پیشنهاد همکاری توی کار تولید لوازم خواب رو داد توی یه شهر دیگه،، و من بدون هیچ نگرانی قبول کردم
یه مدت رفتم اونجا کارگاه رو دیدم و کارهارو انجام دادیم و برگشتم شهر خودمون تا کارهارو برای رفتن انجام بدم
بعد از یه مدت دیدم هیچ خبری از دوستم نشد نه جواب پیامی و نه تماسی،و من خیلی نگرانش بودم، بعد از تقریبا ده روزی بالاخره جواب داد و وقتی جویای احوال شدم بعد از حرف های زیاد متوجه شدم که بار پارچه ای که آوردن به صورت نادرست وارد کردن و گرفته شده،، و چون پارچه ای به کارگاه نرفته و تولیدی صورت نگرفته پولی هم وجود نداشته و به همین صورت قرار داد مغازه ها هم لغو شده،، و من هم اعلام کردم که کاری که بخواد اینجوری به صورت نادرست بخواد شروع بشه رو من پا توش نمیزارم و اون کار رو کنسل کردم
بعد توی شهر خودمون دنبال کار گشتم که یک کار فروشگاهی پیدا کردم شبش تماس گرفتم و صبحش رفتم برای صحبت کردن
و یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که،، صاحب اون فروشگاه گفت که برای این آگهی آدم های زیادی اومدن اینجا اما یه جوری شده که رفتن یا نتونستم بهشون اعتماد کنم،، اما نمیدونم چرا تا شمارو دیدم و چهره آرومتون رو واقعا یه حسی بهم گفته که قابل اعتمادین،، اون روز قرار شد روز بعدش برم برای شروع کار، روز بعد صاحب فروشگاه، دو سه ساعت صبح رو موند یک سری قیمت و کارهای ضروری رو بهم گفت و گفت که خب خانم چراغی من دیگه باید برم اگه کاری داشتی زنگ بزن و بعدش به همین راحتی،،،، رفت.
حالا من رو میگی،، دوتا شاااخ نامرئی بزززرگ روی سرم در اومده بود
خخخخخ
که یعنی واقعا در این حد راحت به من اعتماد کرررد
هرچند بارها و بارها آدم های زیادی بهم گفته بودن که نمیدونیم چرا اما یه چیزی بهمون میگه که قابل اعتمادی
اون روز گذشت و من سه ماه اونجا بودم تقریبا با همه ی آدم های اونجا آشنا بودم و یه جورایی همه دوسم داشتن، و این رو بگم که بیش از حد روی تمیزی و مرتب بودن همه چیز حساسم و اونجا در کل میتونم بگم که برق میزد،، بعدها متوجه شدم که زمانی که شیفتم تموم میشه هرکسی که به اون فروشگاه رفت و آمد داشته هرکسی یه جوری ازم تعریف میکرده که،از وقتی من اومدم، یکی گفته چقدر تمیزه، یکی گفته که چقدر همه جا مرتب و قشنگ تر شده، یکی میگفت چقدر محترم و مهربونه، یکی میگفته که….
و این هارو بعد ها صاحب فروشگاه بهم میگفت،، و من خدارو شکر میکردم بابت این همه آدم های خوبی که اطرافم هستن
بعد از اون کار یه آشنای دیگه که میدونست قبلا توی شرکت پخش بودم و کارم رو دیده بود و تقریبا با خیلی از آدما در ارتباط بودم، باهام تماس گرفت برای فروشگاه شیرین عسل به عنوان مدیر اونجا،حقوقش برای من واقعااا بالا بود تقریبا چهار برابر حقوقی بود که توی فروشگاه قبلی میگرفتم، صبح ها میرفتم فروشگاهی که بودم و عصرها میرفتم فروشگاه جدید چون طبق اصول اونجا باید یک سری آموزشات رو میگذروندم اما نتونستم زیاد اونجا بمونم، و دلیلش هم این بود که مدیر سفارش هارو انجام میداد و اگر به هر دلیلی شرکت جنسی میفرستاد که تاریخش نزدیک بود و اگر اون جنس فروش نمیرفت،، یا جنسی از مغازه کم میشد،، هرچقدر که هزینه اش میشد باید از حقوق پرسنل کم میشد،، و من نمیتونستم این رو قبول کنم پس از اونجا هم اومدم بیرون
وووووووو
تا اینجا من هرکاری که انجام دادم رو بدون هیچ ترسی پا گذاشتم توش و انجام دادم و وقتی فهمیدم آینده ای نداره یا با من هم خوانی نداره به راحتی تغییرش دادم
امااااااا
تا الان هرکاری که انجام دادم به خاطر این بود که نمیتونستم بیکار بمونم و فقط چون میخواستم که درآمدی داشته باشم انجامش دادم،، و در اصل هیچ علاقه ای بهشون نداشتم،، هرچند که در اون مدت زمانی که انجامشون میدادم با دقت کامل و با دل و جان انجامشون میدادم
تا این چند ماه اخیر که به وسیله ی یه عزیز دوست داشتنی،، باهاش رفتم سر کاری که انجام میداد که فقط ببینم کارش چیه و به چه شکله
روز اول گفت که امروز رو فقط تماشا کن بقیه رو و نحوه انجام کار رو من هم گوش کردم
به حددددددی ازاون کار لذت بردم و ذوق داشتم که ابزار رو داد دست خودم
حالا ابزار چی بووووود؟ سنگ فرز،، خخخخخخخ
اولش که ورقه کامپوزیت رو داد بهم که برش بزنم و برای منی که عاااااشق کار با ابزارم داشتم از خووووشی ذوق میکردم
(الان که تعریف میکنم هم چشام قلبی شدددده،، خخخخ)
بعدش که برش زدم گفت کارت عالیه
و بعدش رفتیم یه قسمت دیگه و آهن رو داد که برش بزنم،، یکم که عملی برام توضیح داد بعد داد دست خودم عااااااشق اون جرقه هایی بودم که از برش آهن میزد بیرون، و اون هم عالی پیش رفت
بعد رفتیم رو اسکافل ارتفاع هشت متری اون ارتفاع بینظیررررررر بود،، بعد کار کردن با پیچ گوشتی برقی و کارهای دیگه
بعد هم برش پروفیل با دستگاه پروفیل بر
یعنی الان هم که دارم تعریف میکنم واااااقعا در حال ذوق کردنم، اون پروژه تقریبا یک ماه طول کشید
بعدا که با بچه ها صحبت کردم گفتن واقعا کارت عالیه، و گفتن که ما بعد از پروژه سوم ابزار رو داده دستمون اون هم با نظارت کامل که برش بزنیم
اما تو همین جلسه اول تقریبا همه ی ابزارهارو کار و کردی
و من تاااااازه بعد از این همه سااال بالاخررره کار مورد علاقمو پیدا کرددددم
کار کامپوزیت، نمای ساختمان،، و بعدش هم به امید خدا کار کناف روووو
و از همین الان آینده کاریمو میتونم ببینم، و بینهایت بابتش خوشحالم
و خداوند رو هزااااران بار شکر گذارم بابتش
میدونم متنم خیلی خیلی طولانی بود وممنونم از همه دوستانی که با صبر و حوصله خوندنش
پس نباید هیچ وقت جا زد،
هرکاری فهمیدی هرچند هم که خوبه و درآمدش الان برات خوبه اما با فکرکردن بهش و اینکه در آینده دیگه کارآیی نداره همون لحظه به فکر یه ایده جدید باش،، نترس،، به خده اعتماد کن و برو جلو
فقط کافیه همون گام اول رو برداری،، بعدش دیگه مثل آب خوردنه بهت قول میدم،، ایده ها یکی یکی خودش میاد
به قول قرآن، ربّ ما «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» است. «ربّ ما کسى است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده سپس آنها را هدایت کرده است.» (طه50)
اما فقط افرادی این هدایت را دریافت میکنند که به آن ایمان دارند و نشانه های روشن هدایت را میبینند و میپذیرند!
آنهایی که هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبهای از زندگی خود هستند. زیرا پی برده اند که:
این خاصیت جهان است که هرگز از گسترش باز نمیایستد و بیشترین پاداشهایش را به افرادی میبخشد که در روند این بهبود و گسترش، با او همراه میشوند؛
هرچقدر که زندگیات خوب است، میتواند بهتر باشد.
هرچقدر که شیوهات برای ساختن ثروت عالی است، باز هم میتواند بهتر باشد.
هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده، بازهم بهتر میتواند قدرتمند کنندهتر باشد
هر نتیجهای هرچقدر عالی، باز هم میتواند عالیتر باشد.
تنها در صورت ایجاد این تفکر است که ظرف وجودت رشد میکند و آماده دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بیشتر میشوی.
و من هم چنااان ایده ی جدید دیگه ای هم دارم که مربوط به کاری که عاشقش هستم هست و در ذهنم داره جولان میده تا با یاری خداوند و حمایتش اون رو هم شروع و به انجام برسونم
الهی به امید خودددت، دست یاری خودت رو به سمت من و تمامی دوستانی که دارم بفرست تا هر کاری رو با حمایتت پیش ببریم
در پناه الله یکتا
شاد، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
# ردپای من در پنجمین روز از روزشمار تحول زندگی من #
واقعا تغییر شخصیت جسارت میخواد
از نظر علمی هم نیوتون توی قانون اینرسیش میگه ( جسم میخواهد حالت خود را حفظ کند مگر تحت تاثیر نیروهایی مجبور به تغییر حالت شود )
حالا این قانون رو از دیدگاه خودمون نگاه کنیم از دیدگاه تغییر شخصیت میتونیم به همون چیزی که استاد میگن برسیم
انسان در حالت عادی میخواد در منطقه امنش باشه
نمیخواد تغییر کنه
اما برای موفقیت باید تغییر کرد هنگامی که میبینی اوضاع داره بد میشه اون موقعست که باید بفهمی نیاز به تغییر کردنه
هر نوع تغییری
تغییر شخصیت ، مکان ، شغل و …
نباید صبر کنی نباید تو همون شرایط بمونی چون در اینصورت اوضاع نه تنها بهتر نمیشه بلکه بدتر و بدتر هم میشه
باید این باور داشته باشید که تو خالق زندگی خودتیه نباید بترسی نباید تو منطقه امنت بمونی باید هر لحظه آماده تغییر باشی باید به خدا ایمان داشته باشی که هدایتت میکنه
شروع کن تو فقط شروع کن به تغییر ، مسائل خود به خود آسان یا حتی حل میشه
اون زمانی که کرونا تازه اومد خب خیلی از مغازه ها تعطیل شدن ولی کی موفق شد ؟
اونی که شروع کرد به تغییر کردن
کسب و کارش رو اینترنتی کرد ، با اصول تبلیغات توی اینترنت آشنا شد و …
اگر میبینی دیگه در حوزه ای جایی برای پیشرفت نیست ، چیزی یادنمیگیری و اوضاع داره بد پیش میره ، شروع کن به تغییر کردن که هر چه زمان میگذره اوضاع بدتر و بدتر میشه با قدرت آینده نگریتون آینده اون حوزه رو در چندین سال آینده ببینید ، ببینید ده سال دیه با این روند کجایی ؟ اون شرایط دلبخواه هست ؟ اگر جواب منفی هر چه زودتر شروع کنید به تغییر
خدایا ممنون بابت این فایل زیبا
ممنون بابت این آگاهی
ممنون بابت این خانواده صمیمی
ممنون بابت هدایت
ممنون بابت این سیستم و قوانین دقیق و بر پایه عدل
ممنون بابت همه چیز و ممنون بابت خودم
با آرزوی سلامتی و ثروت و عشق و محبت و سعادت برای تک تک شما دوستان عزیزم
سلام بر استاد مهربانم
سلام بر دوستان عزیز
این موضوع را که استاد در این فایل گفتند برای خود من اتفاق افتاد
قبل از این من همیشه می ترسیدم و همیشه از تغییر فراری بودم و مدام مشکلات کار را می دیدم و فراری بودم
به جای رسیدم که فشار برای من بیشتر و بیشتر شد تا بالاخره تصمیم گرفتم که تغییر کنم
به جایی رسیدم که اگر می ماندم در نهایت خرد و تحقیر می شدم
خدا را شکر که با هدایت خدای مهربان خودم بالاخره داین جرات را پیدا کردم که تغییر کنم و شروع به کار کردن روی خودم کنم
به جایی رسیده ام اکنون که ذهنم آرام و حالم خوب و شاد هستم
به جایی رسیدم که اکنون می دانم که خودم می توانم برای خودم تصمیم بگیرم و آینده خودم را بسازم
هدف های خودم را شناخته ام و می دانم که از خودم و جهان هستی چه می خواهم
می دانم که باید چگونه عمل کنم و چگونه بتوانم روی خودم کار کنم تا مسیر رسیدن به خواسته هایم هموار و عالی بشود
خوشحالم که در این مسیر قرار گرفته ام و می توانم بهترین خودم باشم
مهم اینجا این است که به خدای خوب خودم ایمان و توکل داشته باشم
به هدایت ها و الهامات او توجه داشته باشم
از همه مهمتر اینکه بخواهم تا تغییر کنم
الهی به امید تو
سپاس از خدای فراوانی ها
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده ی مهربانم
سلام ب همگی عزیزانم
روز5سفرنامه
در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
مورد اول. در ارتباط با خدای درونم
و حس ارزشمندی ولیاقت
باید رو اعتماد ب نفسم کار کنم
خودمو هر جور ک هستم دوسداشته
باش و بپذیریم
روی عزت نفسم کار کنم
خودمو تحسین کنم
زیبایی هام و ببینم
خودمو دوست داشته باشم
و ب خودم افتخار کنم
تو ذهنم ی خدای قدرتمند و وهاب و بسیااار کریم و رحیم بسازم
ک همیشه همراه منه وهدایتم میکنه ب سمت بهترینها
رو باور فراوانی باید کار کنم
من تومداری هستم ک دوست همفرکانس ندارم تو اطرافم
و باید رواین باور کار کنم ک :
همه ی ادم ها دست خدا هستن و میخوان ب من کمک کنن و عاشقانه این کارو برام انجام میدن دوسدارن ک ب من کمک کنن
تو زمینه سلامتی هم دوسدارم بدنم پرانرژی تر باشه بیشتر ورزش کنم
و شاد باشم چون خیلی تاثیر داره رو روحیه م سرحال میشم
درمورد رابطه ی احساسی.
الان تنهام و دوسدارم بیشتر رو خودم کار کنم و باورهای مناسب درمورد یک رابطه ی احساسی عالی و بسازم و شخصیتم و تغییر بدم
بعد وارد ی رابطه ای ک میخوام بشم ی جواریی مث قبل عجله ندارم
برای داشتن ی رابطه یا حتی ازدواج
گاهی یادم میره اینقد ک دوسدارم خدای درونم و بشناسم و رابطه م و باهاش بهبود بدم
ولی دوسدارم رابطه ای مث استاد و مریم جان داشته باشم و مث سیدعلی و عادله جان
الگوهای عالی هستن برام خداروشکر ک برام باور پذیرتر میشه ک میشود
و امکان پذیراست
ک یک رابطه ی رویایی و داشت وتجربه کرد و لذت برد از لحظه لحظه ش
درمورد شغلم
من خیاطی میکنم دوساله ک شروع کردم تو خونه انجام میدم البته فقط برای خانواده خودم
ک دستمزد هم میگرفتم ک ی مدت خوب بود وبعد بخاطر باورهای محدود کننده ام ک فک مبکردم باید سالها کار کنم تا بتونم موفق بشم
ودستمزدش کنه
زحمتش زیاده
ی مدت رهاش کردم
حالا ک بهش فک میکنم
من برای ثروت مندشدنم مسیر تعیین کردم
ودستهای خدا روبستم برای هدایتم ب راههای دیگه
پس الان دیگه نمیچسبم ب کارم و درموردش رها هستم
و تصمیم گرفتم ک خدا خودش هدایتم کنه ب راه های آسان تر
من تسلیم هستم
وهمین امشب ب خدا گفتم
خدایا من ب هرخیری از طرف تو محتاجم
من تسلیمم و هر راهی ک جلو پام بزاری خیره برام و اون راه درسته
و میزارم واجازه میدم ک هدایتم کنی چون من هیچی نمیدونم
تو عالمی
من خیلی مسافرت دوسدارم مخصوصا بادیدن سریال سفرب دور امریکا این خواسته درمن قوی تر شد وجدی تر
و دوسدارم مکان های تفریحی جنگلها پارک های ملی شهر ها و کشورهای دیگه رو ببینم
بادیدن سریال سفر ب دور امریکا وزندگی دربهشت خیلی حس فوق العاده ای مبگیرم وتحسبن میکنم زیبایی ها رو
چون قانون فرکانس اینه ک هرچی زیبایی های بیشتر وببینی وتحسین کنی وتایید کنی
اونا رو ب زندگیت دعوت میکنی
سپاسگزارم مریم جان عزیزم
ک باعث شدی ابن کامنت و بنویسم و بدونم چی میخوام
و خواسته هام چی هست اصن
به نام خدای وهاب و رزاق و هدایت کننده ام
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جانم و دوستان هم فرکانسی ام
روز شمار تحول زندگی من روز پنجم از فصل اول
اول میخوام از حال و احساس دیشبم بگم ک صبح 7 خوابیدم یعنی یه حالی شده بودم سرشار از عشق خدا حس میکردم خدا تو وجود منه اینو کاملا درک میکردم ک خدا تو وجود منه عجب فرکانسی رو تجربه کردم پر شده بودم از حس سپاسگزاری ب دستام نگاه میکردم ب انگشتانم ب حرکت انگشتانم و اشک میریختم و میگفتم خدایااااااا شکرت چی خلق کردی خدایا شکرت بابت تحرک انگشتانم سجده میکردم و شکر میکردم انقدر پر از آرامش بودم و جایی ک آرامش هست یعنی صد درصد خدا هست
خدایا شکرت بابت حال و احساس بی نهایت خوب دیشبم چطوری وصف کنم حال دیشبمو ب تک تک اعضای بدنم و حرکتشون فکر میکردم نگاه میکردم و میگفتم خدایا من چطوری شکر کنم تورو خدایا چه نعمت بزرگیه این سلامتی این نفس راحت کشیدن میرفتم حیاط میومدم از سرما ب جای گرم و میگفتم خدایا شکرت بابت این خونه گرممون خدایا شکرت بابت سقف بالای سرم بابت آرامشم بابت پول هایی ک هرروز حسابم رو پر میکنی دیگه چی بگم از خدایی ک منو از همه لحاظ ساپورتم میکنه پارتی من خداست خدایا شکرت
بریم سراغ نعمت های قشنگ و پرروزی امروزم:
خدایا شکرت بابت مادرم ک هرروز عاشقانه برام غذا درست میکنه من با مادرم رفتیم ب مشتری پودر زعفران ببریم مادرم همیشه ماشینمو تمیز میکنه ب مامانم گفتم بیا دیگه دیره نمیخواد تمیز کنی بعدش ب خودم گفتم عوض تشکرته؟
روزی میشه ک مامانت تو دنیا نیست پس قدرشو بدون خدایا شکرت و من درحال رانندگی بودم ناهار نخورده بودم مامانم بهم ناهار داد تو ماشین خدایا شکرت بابت این همه نعمت
خدایا شکرت امروز هم مثل روزهای دیگه مشتری فرستادی برام خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت مشتری های خوب و باشخصیتم یعنی همشون آدمای مدار بالا و با شخصیت و خوش اخلاقی هستند
ی مشتری بود ک چند روز پیش سفارش داده بود و گفته بود تو نمینم پیش مادرم هروقت اومدم باهات تماس میگیرم 50 بسته بیارید
و امروز من با این پیام ایشون مواجه شدم ک بهم فرستاده بودند اون خانم با شخصیت اینجا میذارم پیامشون رو
( سلام خسته نباشید عزیزم من اومدم اردبیل خونم بی زحمت هر زمان مساعد بودین برام 50تاپودر زعفران بیارید
باکری کوچه دانش مقدم یک پلاک 57 اگر واتساپ داشته باشید لوکیشن بفرستم )
رفتم ک دیدم ایشون رو چقدر خوش برخورد چقدر خندان و پرانرژی چقدر با روی خوش باهام برخورد کردند خدای من یعنی گفتم همچین آدمایی هم هستند خدایا شکرت
و من 50 بسته فروختم 770 تومن واریز کردند خدایا شکرت
تو راه بودم ک مشتری همیشگیم ی خانم خیلی مهربونی هستند اونم 20 بسته سفارش دادند
و رفتم لوکیشنشون و 420 تومن دریافت کردم از 20 تومن فروختم خدایا شکرت
خدایا شکرت ک این مشتریمم کلی تشکر کن ک تا دم درش بردم و میگفت باید بیایید خونمون و کلی محبت کردند به من و مادرم خدایا شکرت ک محبتتو به شکل آدما بهم نشون میدی خدایا شکرت
خدایا شکرت ک مشتری ک دیروز 20 بسته سفارش داده بودن امروز زنگ زد و گفت 30 بسته میخوام خدایااااا شکرررررت
خدایا شکرت ک امروز ب مادرم 25 تومن پول دادم
خدایا شکرت ک مادرم کلی وسایل برا خونه خرید خدایا شکرت
خدایا شکرت ک ی ایده ای الهام شد ب من ب چن تا از مشتری های سابقم پیام دادم ک پودر زعفران نمیخواین اونا هم چواب دادند ک میخوان خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت شام خوشمزه ی ماکارونی ک خوردم و لذت بردم خدایا شکرت
خدایا شکرت ک با دوستم رفتیم بیرون و زیتون و لواشک و آب گرفت و خوردم و لذت بردم
خدایا شکرت ک دوستم گفت یک میلیون برات واریز میکنم
خدایا شکرت ک از جاهایی ک فکرشم نمیکنم بهم پول و نعمت عطا میکنی
و اما آگاهی های این فایل ارزشمند:
آدما سه دسته اند:
1.قبل از اینکه اوضاع خیلی خراب بشه تغییر میکنم؟
2.وقتی اوضاع خراب شد تغییر میکنم؟
3.هیچوقت تغییر نمیکنم
ما هر چقدر شرایطمون خوب باشه از این هم میتونه خوب تر باشه
ما جقدر بیزینسمون درآمدمون خوب باشه از این هم میتونه خوب تر باشه
ما هر چقدر ک باور های قدرتمندتری داشته باشیم از این باور هم قدرتمند کننده میتونه باشه
پس شرایط خوب دلیل بر حرکت نکردن و تغییر نکردن نمیتونه باشه
و این ی تله هست مثال قورباغه خیلی مثال خوبیه
مواظب باش ساناز تو این تله نیفتی ک من اوضاعم خوبه پس حرکتی نکنم تغییری کنم
جهان همواره در حال رشد و پیشرفته
اگه حرکت نکنی زیر چرخای جهان له میشی
جهان ثابت نیست همواره در حال رشد و گسترشه و از انسانهایی ک دنبال تغییر و رشدند حمایت میکنه
اگه درآمدم کم میشه اگه روابطم ب مشکل میخوره ب دنبال تغییر باشم اینا نشانه هست ک تغییر کنم وگرنه چک و لگد ها بیشترمیشه
نپذیرم ک اینا رکوده و قدرت ندم ب عوامل بیرونی نپذیرم ک این طبیعیه و ب پیشواز تغییربرم آمادگی تغییر رو داشته باشم
بخاطر ترس و بی ایمانی آمادگی تغییر رو نداشته باشم یعنی باورام محدود کننده هست اگه باورامو تغییر بدم شجاعت و جسارتم بیشتر میشه برای تغییر و از هر تغییری استقبال میکنم
حتی از محدودیت ها هم ثروت میسازم
تو دل ترسام میرم هرروز برای خودم چالش درست میکنم و از حلشون ثروت میسازم
پس از اون دسته باشیم ک قبل از اینکه اوضاع خراب بشه ب فکر تغییر باشیم
ک چطور از این بهتر
چطور از این باور بهتر و …
گوش ب زنگ نشانه ها باشیم خداوند هر لحظه داره به ما میگه با نشانه هاش با دیدن اولین نشانه تغییر کنیم حرکت کنیم رشد کنیم متوقف نشیم
باور ساختن نامحدوده باورمون رو ک ساختیم باید اون باور رو ارتقا بدیم به روز رسانی کنیم عین نسخه های اندروید عین برنامه های گوشی چون اگه به روز رسانی نکنیم اون برنامه دیگه کار نمیکنه
اگه اوضاع الان یکمی داره بهت فشار میاره بدون 5 سال دیگه این فشار ها خیلی شدید تره
از خودت بپرس تو این وضعیتی ک من الان هستم 5 سال دیگه 10 سال دیگه من کجام؟
و اما سوال و تمرین این فایل ارزشمند:
در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
جنبه عزت نفسم ک خیلی توش مشکل دارم
جنبه روابطم ک خیلی توش مشکل دارم
جنبه باور فراوانیم ک خیلی توش مشکل دارم
و نیاز داره ب تغییر بنیادین
در حال طی کردن تکاملم هستم تکاملی دارم تغییرمیکنم با دیدن نشانه ها میدونم ک مسیرم درسته
من با فایلهای رایگان شروع کردم الانم ایده ای ک بهم الهام شده رو عملی دارم میکنم اونم شروع سفرنامه و خوندن کامنت های دوستان عزیزم و کامنت نوشتن ک 5 روزه شروع کردم وکلی معحزات و نشانه ها اومدند ب زندگیم خدایا شکرت
و تصمیم دارم هر وقت آمادگیشو کسب کردم دوره بی نظیر عزت نفس رو بخرم و کار کنم روش
ایده ام اینه ک روی خودم کار میکنم با اولین ایده ای ک ب ذهنم میرسه عمل میکنم و نتیجه رو میبینم و میرم قدم بعدی و تا الی آخر ادامه دارد
خدایا ازت میخوام ک این آگاهی هارو بتونم در عمل ازشون استفاده کنم
در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
با سلام خدمت گلهای خودم
استاد عزیزم و خانم شایسته جان و خانواده عزیزمون
من با دیدن این فایل چند سوال به ذهنم رسید .
من خودم در کار فروش گیم و نرم افزار و جانبی موبایل و کامپیوتر هستم و علاقه شدیدی به بازی های رایانه ایی دارم و دنبال این هستم که برای خودم یک گیم نت راه اندازی کنم اینجا سوال برام پیش اومد که ایا این موضوعی که استاد گفتند که این شغل جایی برای پیشرفت نداره و چیزی اضافه نمیکنه به من دقیقا منظورشون چیه ؟ چون من با تغییر باورهام و ایجاد باورهای قدرتمند کننده درامده ام رو دارم روز به روز در پرتوی لطف الهی دارم افزایش میدم و ایده زدن یک گیم نت هم دائما در ذهنم مرور میکنم و نقشه هاشو می چینم و خداجونم هم داره نشونه های درست بودن مسیرو بهم نشون میده لطفا این سوال رو جواب بدید خیلی برامن مهمه .
دومین سوال که ذهن منو درگیر کرد اینه که شاید اون دوست استاد جونی نتونسته و باورهای قدرتمند کننده ایی در مورد بیزنسش نداشته (مثل راه اندازی سایت برای فروش بازی ، اکانت های قانونی و حلال بازی های رایانه ایی یا کنسول های بازی ، یا فروش لوازم جانبی گیمر ها )شاید اگر اینکارو میکرد شرایطش خیلی فرق میکرد شاید اگر یک وبسایت تخصصی در زمینه گیم و گیمرها راه اندازی میکرد و نویسندگانی استخدام میکردکه بازی های و ابزارالات گیم رو نقد و بررسی میکردند و بازی های جدید رو معرفی میکردند در کنارش اجناس خودشونو هم میفروختن کارشون به اینجا کشیده نمیشد ، شاید اگر توکل و باور و ایمان داشتند اینجوری نمیشد .ایا اینکارهارو کردند که به جواب نرسیدن ؟؟؟؟؟
ممنونم گلهای خودم
خدایا شکرت برای آگاهی هایی که به ما عطا نمودی خدایا شکرت برای زیبایی هایی که به ما نشان می دهی خدایا شکرت برای رزق حلال خدایا شکرت برای قوانین تغییر ناپذیرت خدایا شکرت برای قرار گرفتن من در مسیر هدایت شدگان خدایا شکرت برای استاد جونی خدایا شکرت برای این سایت و این خانواده
درود..
دوست عزیز هر کسب و کاری داره گسترش پیدا میکنه فرقی نمیکنه اون کسب و کار چی باشه..مهم اینه که بهش علاقه داشته باشی و سعی کنی با ایده ها و راهکارهای جدید اونرو به روز کنی..اگر استاد عباس منش اون گیم نت رو رها کردن واسه این بود که احساس میکردن اون شغل چیزی به تجاربشون اضافه نمیکنه..وگرنه فرقی نمیکنه میتونستن با ایده ها و راهکارهای جدید همون گیم نتشون رو گسترش بدن ولی چیزی بهشون اضافه نمیشد..
یا اون دوستشون میتونست با تغییر نگرشس و باورهاش راهکارهای جدیدی پیدا کنه..
نه با رفتن به شهر دیگه..
مثلا اگر استاد عباس منش در همون شهرستان خودش اگر متوجه میشد که با تغییر باورهاش می تونه پیشرفت کنه یا مثلا بسته روانشناسی ثروت رو میداشت هیچوقت به اون سختی بندر عباس هدایت نمیشدن و شاید خیلی خیلی راحت تر با سرمایه بالاتر مثلا به تهران هدایت میشدن..
موضوع کسب تجربس..
موضوع بالا رفتن عزت نفسه..
وگرنه هر کسب و کاریو میشه با داشتن علاقه گسترشش داد و انلاینش کرد..
مثلا شما میتونی با تغییر باورهات کسب و کارت رو آنلاین کنی و بهترین کارمندان رو استخدام کنی و خودت در سفر باشی و تجربه کنی..
خیلی کارا میشه کرد مهم علاقس..
دوست عزیز سلام ..
تبریک میگم بهتون بخاطر اینکه تونستین علاقه خودتون یا بقول استاد رسالت خودتون رو پیدا کنید و دارین در اون راهی که میخواین به خوبی پیش میرین، از حرفای شما میشه فهمید که چقدر اشتیاق به کار تون دارین و دائما در حال بهتر کردن و گسترش اون هستین هدف این فایل هم همین بود دیگه ، اینکه استاد در مورد خودشون اون مثال رو زدن منظورشون شاید این بوده که در اون مسیر برای خودشون پیشرفتی نمیدیدن واسه همین مسیرشون رو تغییر دادن و دوست قدیمی شون که هیچ تغییری در کارش نداده و در همون جایگاه مونده و پیشرفتی نداشته چون ساکن بوده و راکد مونده در حالیکه باید تغییر میکرد …
اما شما برای کارتون کلی ایده تو ذهنتون هست که اینجا گفتین قطعا اینا رو که اجرا کنید باز ایده های جدیدتری هم به ذهنتون میرسه …
شما توی این مسیرتون و شغل تون قطعا با علاقه و باورهایی ک دارین می تونین بسیار پیشرفت کنید اما یکی مثل من در شغل شما چون علاقه و باورهام چیز دیگه ایه نمیتونم پیشرفتی داشته باشم …
????
سلام دوست همفرکانسی من ممنونم از اینکه اشتیاق و ذوق منو درک کردین و بله کاملا صحیح میفرمایید احتمالا استاد در اون کار رهبر بازار هم میشد اما مطمنا ما اینجا نبودیم که مسیرمونو درست پیدا کنیم سپاسگزارممممم عاشققققققققق همتونم الخصوص سید لپ گل گلی
سلام دوست عزیز وقتی شما انقدر علاقه داری به این کار و داری رو باورهات کار میکنی موفق و ثروتمند تر میشی و ممکنه حتی از این مسیر بری بالاتر و ایده ها و کارهای دیگه هم به شما الهام بشه شاید این مسیر بخشی از مسیر تکاملی شماست پس نا امید نشین.
به نام خدا مهربان♥️
سلام دوستان عزیزم🌹
تغییر شخصیت جسارت میخواد، اینکه اعتمادبنفس و عزت نفس داسته باشی، اینکه قدرت نه گفتن داشته باشی، اینکه از ادمها نترسی، وارد ترسهات بشی، اینکه تارفی نباشی، اینکه آدم صادقی باشی، رک و روراست باشی، اینکه خودت را قربانی دیگران نکنی، خودت رو فدای خانوادت نکنی، اینکه غمخوار خانوادت نباشی، فقط به فکر خودت باشی، اینکه ترحم و دلسوزی نکنی، اینکه آدم احساساتی نباشی، جدی و قاطع باشی، منطقی رفتار کنی، اینکه خودت باشی و نقش بازی نکنی، اینکه محکم راه بری، محکم حرف بزنی، اینکه مهاجرت کنی، بری یه جای دیگه، اینکه شغلت رو عوض کنی، ماشینت رو عوض کنی، خونت رو عوض کنی….
همه اینها جسارت میخواد، اعتمادبنفس و عزت نفس بالایی میخواد، ایمان میخواد، توکل میخواد، اینکه ایمان داشته باشی خدا با تو هست، خدا هدایتت میکنه، خدا پشت و پناه تو هست، خدا حمایتت میکنه، خدا دستانش را برای کمک به تو میفرسته، اینکه ایمان داشته باشی در همه اتفاقات زندگیت خیر عظیمی نهفته است، اینکه ایمان داشته باشی تنها نیروی خیر در جهان حاکم است و الخیر فی ماوقع.
تغییر شخصیت اراده ای پولادین میخواد. استقامت و پایداری میخواد. باید در مقابل آزار و اذیتها، تمسخرها، توهین ها تاب بیاری. باید صبر کنی، صبر جمیل.
من خودم جزو اون دسته از آدمهایی بودم که جهان اونقدر بمن فشار آورد که چاره ای جز تغییر نداشتم، یعنی اگه تغییر نمیکردم زیر چرخهای جهان له میشدم. مرده ای بودم که فقط نفس میکشید، ترس و استرس تمامه وجودم را فراگرفته بود، از لحاظ روابط، سلامتی، مالی، روحی و روانی، شرایط بسیار بسیار بدی را داشتم، اما یک روز تصمیم گرفتم که تغییر کنم، تصمیم گرفتم که آدم واکنشی نباشم، به رفتار بد ادمها واکنش نشون ندم، آدم قوی باشم، تصمیم گرفتم که آرایش نکنم و خودم را بازیچه و عروسک ادمها نکنم، تصمیم گرفتم که خودم باشم، تصمیم گرفتم که نقش قهرمان را در زندگیم بازی کنم نه نقش قربانی، تصمیم گرفتم به ادمها نه بگم، تصمیم گرفتم که از ادمها نترسم و به ترسهام غلبه کنم، تصمیم گرفتم که حرف مردم برام مهم نباشه، تصمیم گرفتم که آزاد زندگی کنم، تصمیم گرفتم که مظلوم نباشم، تصمیم گرفتم که غمخوار ادمها نباشم و فقط به فکر خودم باشم، تصمیم گرفتم که آدم تارفی و خجالتی نباشم، تصمیم گرفتم که با ادمها جر و بحث نکنم، دعوا نکنم، تصمیم گرفتم که برای خودم ارزش قائل باشم و به همه احترام بزارم و ……………………………………………………………..
در پناه الله یکتا شاد و سالم باشید🥰
سلام استاد عباس منش
سلام به تمام عزیزان دلم امید دارم عالی عالی باشید
استاد هر روز که بیشتر میشناسم تان بیشتر عاشق تان میشم واقعا چقدر انسان عالی هستین و چقدر عالی روی خودتان کار کردین همیشه از خدا ی خودم میخایم که من هم مثل عباس منش تغییر کنم و خوب زنده گی کنم تا جهان جای بهتر شوی برای من و جای بهتر بسازم برای دیگران
نظر شخصی خودم هست خارج از هر دید گاهی
انسان یا تغییر میکند یا مجبور میشود تغییر کند هر چی کند هر کار کند. آخر تغییر میکند چون باید یک روزی یک جای به حقیقت خودت برگردی و من تغییر کردن را خیلی دوست دارم روی خودم زیاد کار میکنم ایراد های زیاد دارم که در حال اصلاح شان هستم ولی از زمانی که تغییر شروع کردم واقعا زیاد یک دختر قوی موفق شدیم زیادد حالم عالی هست و چند روز هست همه چیز واقعی به خدا تسلیم کردیم نگران هیچ چیز نیستم میدانم او هست گفتم خدایا مه خواستم تو میدانی هر. قسم هر زمان که عالی بود و من لایق اش شدم از راه عالی به آسانی عزتمندانه بفرست برایم تو تغییر کن نتیجه را دست نتیجه دهنده بسپار دست پا هم نزن که گم میشی
جهان زیاد قوانین ساده دارد زیاد عالی هست
عالی واقعا خدا را من چی فکر کرده بودم
الهی شکرت صد هزار مرتبه
و در اخیر من باید تغییر کنم چون محکوم به تغییر هستم و لایق عالی ترین
باشد رد پای من از روز پنجم سفرنامه من
پاکیزه بارکزی موفق ترین ثروتمند ترین پولدار ترین تاثیر گذار ترین دختر جهان
ایمان دارم بالای خودم 🫀
به نام یگانه خالق هستی
سلام میکنم به خانوم شایسته عزیز و استاد عزیزم
پرسیدن این سوال که چه جنبه ای از زندگیم نیاز به تغییر داره وچه راهکاری دارم
خب مهمترین بخش از زندگیه من که واقعا حس میکنم خیلی نیاز دارم روش کار کنم
رابطم با خدای خودمه رابطه بادرونم و بقول استاد هماهنگی ذهن و روح
اینکه یاد بگیرم همیشه شاکر و سپاسگذارم باشم
همیشه زیبایی هارو ببینم
ونگاهم وزاویه دیدم درهرشرایط کنترل کنم تابه هرموضوعی احساس بهتری داشته باشم
واقعا نیاز به خونه تکونی حسابی درونی دارم
شاید اینو مدیون تضاد هاییم که از لحاظ روحی بهش برخوردم وخب بادرس گرفتن میدونم که میتونم هرروز بهبود زندگیم رو شاهد باشم
موضوع بعدی که من هیچ شغلی ندارم و باید برای خودم یه کسب وکار رابندازم هرچند کوچک اما برای خودم چون واقعا دیگه دوسندارم برای بقیه کار کنم و فک میکنم باید شروع کنم حتی فروختن جوراب و… وهرایده ای که خداهدایتم کنه
ومیدونم که باایجاد کسب کار میتونم حتی به شرایط روحیمم خیلی کمک کنم چون انگیزه هام بیشتر میشه
وتویه رابطه ام باید یاد بگیرم خیلی چیزهارو که استاد همونطور که دوره عشق و مودت گفتند اگه روی خودم وهماهنگی و ذهن روحم کار کنم آدمهای هم مدار و هماهنگ رو تجربه میکنم
بقول استاد هر چقدر خوب بازهم خوبتر هس
واز خدا میخوام که منو دربرابر هدایت و نشانه هاش آگاهتر کنه که درک کنم و متوجه اشون بشم
درحال حاضر همه تمرکزم روی حال خوبه و واقعا هیچ چیز برام باارزش تر آرامش داشتن نیست
برای همه آرامش میخام ازته دلم واینکه همیشه دلشون شاد و لبشون خندون باشه🫂
به نام خدای مهربان
سلام دوستای عزیزم
این فایل ه داشتم گوش میکردم تمام مدت یه چیزی برام تکرار میشد انگار استاد داشت شرایط منو میگفت و داشت با من حرف میزد. شرایط کاری من بشذت بذ شذه و البته من به دنبال تغییر هستم ولی داشتم فکر میکردم من جز ادمهایی بودم که صبر کردم اوضاع کامل بد بشه بعد تغییر کنم واسه همین این مدت کلی اذیت شدم . یکی از باگ هایی که دارم من اینه که از تغییر میترسم از اینکه با ادم های جدید کار کنم و تا به دستم بیاد وضعیت کاری نگرانم میکنه. و این باعث شده من کلا از تغییر هراس داشته باشم. ولی خانم شایسته نکته خوبی اعلام کردن اینکه تردید بخاطر نداشتن ایمان هست. من وثتی بدونم خدای مهربون در هر شرایطی هوای منو داره و مراقب من و خواسته های منه چرا باید تردید و شک داشته باشم. اون چیزی که من باید بهش یقین داشته باشم اینه که خداوند در هر شرایطی و در هر زمانی و مکانی همواره مراقب من هست و منو به بهترین شکل به خواسته هام میرسونه .
از امروز باید تمام تمرکزم رو بزارم که عاداتی که باعث شده روزمرگی در زندگیم به وجود بیاد رو از بین ببرم
و هر روز سعی کنم زندگیم از روز قبل عالی تر و بهتر باشه.
خدایا من همه امیدم به توست و جز تو کسی رو ندارم و همین برای خوشبخت شدنم کافیه
به نام یگانه خالق یکتا
روز شمار تحول زندگی من روز پنجم
درود خداوند بر استاد عزیزم و مریم عزیزم
و درود بر دوستان عزیزم در این خانواده دوستداشتنی
خدارو شکر برای کار کردن من هیچ وقت مشکلی نداشتم و همیشه ذهنم برای کار کردن و پیدا کردن کار باز بوده،، و نمیدونم چجوری،، اما همیشه اینجوریه برام که هر کاری رو بخوام به راحتی برام درست میشه
توی سن سیزده چهارده سالگی کار معرق رو شروع کردم و کار با اون اره کوچولو برام دوست داشتنی بود و از اینکه اون چیزهایی که دارم درست میکنم به اون زیبایی همه ساخته دست خودم هستن بینهایت لذت میبردم
اما خب این کار رو فقط برای سرگرمی و وقت گذروندن بیشتر دوست داشتم
بعد از یه مدت کار عروسک سازی رو شروع کردم خوب بود اما خب کار دوخت و دوز با روحیه ام هم خونی نداشت که در آخر این داستان متوجهش میشید
خخخخخ
بعد از اون کار فرشینه بافی رو هم شروع کردم و اصلا برای اون آموزشی هم ندیده بودم فقط با سرچ کردن توی گوگل و یکی دوتا کلیپ اینستا، لوازم مورد نیازش رو خریدم و شروع کردم به بافتش،، به شکل یه مستطیل بود و از یه گوشه شروع کردم با کاموای قهوه ای بافتن وقتی یکمش رو بافتم تبدیل شد به یه مثلث توی یه گوشه بعد نگاهش کردم گفتم چقدر قشنگ میشه اگه فقط چهار گوشه هاش قهوه ای باشه پس انجامش دادم و وسطش رو اومدم اول با کاغذ دوتا الگوی قلب یه کوچیک و یه بزرگ برش زدم و بعد با ماژیک روی اون صفحه پررنگش کردم و جای قلب هارو با کاموای قرمز پر کردم و بعدش دورش رو با کاموای آبی،، یه طرح خیلی خیلی قشنگ در اومد،، اما خب بینهایت وقت میبرد و باید همش یه جا بشینی و برای منی که یه جا بند نمیشم و دوست دارم همش در حال فعالیت باشم بینهایت سخت بود
خخخخخ
پس این کاررو هم کنار گذاشتم و فقط برای سرگرمی انجامش میدم
بعد از اون کار پوشاک رو شروع کردم و جنس هارو سفارش میدادم و توی مغازه به فروش میرفت اما خب باز هم کل وقتم باید یه جا میبودم و توی یه جا هرروزم رو میگذروندم پس بعد از چند ماه اومدم مغازه رو جمع کردم و کارم رو اینترنتی انجام دادم و دیگه اجناس رو سفارش نمیدادم بلکه به جاش خودم با کاروان و با اتوبوس میرفتم بندرها و شهرهای دیگه و خودم اجناس رو میاوردم و اینجوری با شهرهای دیگه و آدم های دیگه آشنا میشدم حتی کالاهای بهتری رو میتونستم ببینم و بیارم
بعداز یه مدت علاوه بر پوشاک لوازم آرایشی و بهداشتی هم اضافه کردم،، یه مدت که گذشت علاوه بر اینها لوازم خونگی و برقی سبک و هرچیز دیگه ای که کسی میخواست، سفارش میداد و اونها هم بهش اضافه شد،، اما اینجا یه مشکلی داشتم،، من اجناس رو نقد میاوردم و چون بیشتر مشتری ها فامیل و آشنا بودن به صورت قسطی اجناس رو میبردن و نمیتونستم اونجوری که دلم میخواد کار کنم پـــــــــس در نتیجه اینکاررو هم کنار گذاشتم
بعدش رفتم توی یه شیرینی سرا به عنوان فروشنده و دوسال اونجا کار کردم صاحب کار از زرنگی و پرانرژی بودنم که خوشش اومده بود بهم پیشنهاد کار توی کارگاه اصلی رو داد،، و چون من هم عاشق انجام دادن هررررکار جدیدی هستم قبول کردم به جای نفر قبلی که دوسال اونجا بوده برم کارگاه
در مدت یک هفته کل کارهارو یاد گرفتم و بعد از دوماه خود صاحب اونجا بهم پیشنهاد داد که تمامی کارهای قسمت اصلی پخت و پز و فر رو به عهده بگیرم،، به مدت دوسال هم اونجا بودم و هم زمان که از صبح تا عصر اونجا بودم برای شیفت بعدش چون دوست نداشتم بیکار باشم برای یه آگهی که دیده بودم و برای کار توی شرکت پخش به عنوهن پرومتور و مرچندایزر بود رفتم مصاحبه و میدونستم که قبول میشم،، و قبول هم شدم بعد از چند روز که از کارم بینهایت راضی بودن تصمیم گرفتن که من رو به عنوان نیروی اصلی بفرستن فروشگاه اصلی
بعد از دوسال کار کردن توی کارگاه دیگه دلم نخواست اونجا کار کنم چون هیچ پیشرفتی و هیچ چیز جدیدی برای یاد گرفتن درش وجود نداشت
و فقط اسما از شاگرد اسمت به استاد کار تغییر میکرد اما کار همون بود محیط همون بود و آدم هاش هم همون بودن پس تصمیم گرفتم از اون محیط بزنم بیرون هرچند چون ذهنیتم این بود که آدم هایی که باهاشون کار میکنم همه در وجودشون خوبی هست خداروشکر هرجایی که کار کردم چه صاحب کار و چه همکاران و چه خانم و چه آقا همه بینهایت انسان های خوب و دوستداشتنی و مهربانی
بودن، حداقل با من اینطوری بودن،، به نحوی که وقتی از اونجا قرار بود که برم بعصا از رفتنم گریه میکردن
بعد از اون یکی از دوستان بهم پیشنهاد همکاری توی کار تولید لوازم خواب رو داد توی یه شهر دیگه،، و من بدون هیچ نگرانی قبول کردم
یه مدت رفتم اونجا کارگاه رو دیدم و کارهارو انجام دادیم و برگشتم شهر خودمون تا کارهارو برای رفتن انجام بدم
بعد از یه مدت دیدم هیچ خبری از دوستم نشد نه جواب پیامی و نه تماسی،و من خیلی نگرانش بودم، بعد از تقریبا ده روزی بالاخره جواب داد و وقتی جویای احوال شدم بعد از حرف های زیاد متوجه شدم که بار پارچه ای که آوردن به صورت نادرست وارد کردن و گرفته شده،، و چون پارچه ای به کارگاه نرفته و تولیدی صورت نگرفته پولی هم وجود نداشته و به همین صورت قرار داد مغازه ها هم لغو شده،، و من هم اعلام کردم که کاری که بخواد اینجوری به صورت نادرست بخواد شروع بشه رو من پا توش نمیزارم و اون کار رو کنسل کردم
بعد توی شهر خودمون دنبال کار گشتم که یک کار فروشگاهی پیدا کردم شبش تماس گرفتم و صبحش رفتم برای صحبت کردن
و یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که،، صاحب اون فروشگاه گفت که برای این آگهی آدم های زیادی اومدن اینجا اما یه جوری شده که رفتن یا نتونستم بهشون اعتماد کنم،، اما نمیدونم چرا تا شمارو دیدم و چهره آرومتون رو واقعا یه حسی بهم گفته که قابل اعتمادین،، اون روز قرار شد روز بعدش برم برای شروع کار، روز بعد صاحب فروشگاه، دو سه ساعت صبح رو موند یک سری قیمت و کارهای ضروری رو بهم گفت و گفت که خب خانم چراغی من دیگه باید برم اگه کاری داشتی زنگ بزن و بعدش به همین راحتی،،،، رفت.
حالا من رو میگی،، دوتا شاااخ نامرئی بزززرگ روی سرم در اومده بود
خخخخخ
که یعنی واقعا در این حد راحت به من اعتماد کرررد
هرچند بارها و بارها آدم های زیادی بهم گفته بودن که نمیدونیم چرا اما یه چیزی بهمون میگه که قابل اعتمادی
اون روز گذشت و من سه ماه اونجا بودم تقریبا با همه ی آدم های اونجا آشنا بودم و یه جورایی همه دوسم داشتن، و این رو بگم که بیش از حد روی تمیزی و مرتب بودن همه چیز حساسم و اونجا در کل میتونم بگم که برق میزد،، بعدها متوجه شدم که زمانی که شیفتم تموم میشه هرکسی که به اون فروشگاه رفت و آمد داشته هرکسی یه جوری ازم تعریف میکرده که،از وقتی من اومدم، یکی گفته چقدر تمیزه، یکی گفته که چقدر همه جا مرتب و قشنگ تر شده، یکی میگفت چقدر محترم و مهربونه، یکی میگفته که….
و این هارو بعد ها صاحب فروشگاه بهم میگفت،، و من خدارو شکر میکردم بابت این همه آدم های خوبی که اطرافم هستن
بعد از اون کار یه آشنای دیگه که میدونست قبلا توی شرکت پخش بودم و کارم رو دیده بود و تقریبا با خیلی از آدما در ارتباط بودم، باهام تماس گرفت برای فروشگاه شیرین عسل به عنوان مدیر اونجا،حقوقش برای من واقعااا بالا بود تقریبا چهار برابر حقوقی بود که توی فروشگاه قبلی میگرفتم، صبح ها میرفتم فروشگاهی که بودم و عصرها میرفتم فروشگاه جدید چون طبق اصول اونجا باید یک سری آموزشات رو میگذروندم اما نتونستم زیاد اونجا بمونم، و دلیلش هم این بود که مدیر سفارش هارو انجام میداد و اگر به هر دلیلی شرکت جنسی میفرستاد که تاریخش نزدیک بود و اگر اون جنس فروش نمیرفت،، یا جنسی از مغازه کم میشد،، هرچقدر که هزینه اش میشد باید از حقوق پرسنل کم میشد،، و من نمیتونستم این رو قبول کنم پس از اونجا هم اومدم بیرون
وووووووو
تا اینجا من هرکاری که انجام دادم رو بدون هیچ ترسی پا گذاشتم توش و انجام دادم و وقتی فهمیدم آینده ای نداره یا با من هم خوانی نداره به راحتی تغییرش دادم
امااااااا
تا الان هرکاری که انجام دادم به خاطر این بود که نمیتونستم بیکار بمونم و فقط چون میخواستم که درآمدی داشته باشم انجامش دادم،، و در اصل هیچ علاقه ای بهشون نداشتم،، هرچند که در اون مدت زمانی که انجامشون میدادم با دقت کامل و با دل و جان انجامشون میدادم
تا این چند ماه اخیر که به وسیله ی یه عزیز دوست داشتنی،، باهاش رفتم سر کاری که انجام میداد که فقط ببینم کارش چیه و به چه شکله
روز اول گفت که امروز رو فقط تماشا کن بقیه رو و نحوه انجام کار رو من هم گوش کردم
به حددددددی ازاون کار لذت بردم و ذوق داشتم که ابزار رو داد دست خودم
حالا ابزار چی بووووود؟ سنگ فرز،، خخخخخخخ
اولش که ورقه کامپوزیت رو داد بهم که برش بزنم و برای منی که عاااااشق کار با ابزارم داشتم از خووووشی ذوق میکردم
(الان که تعریف میکنم هم چشام قلبی شدددده،، خخخخ)
بعدش که برش زدم گفت کارت عالیه
و بعدش رفتیم یه قسمت دیگه و آهن رو داد که برش بزنم،، یکم که عملی برام توضیح داد بعد داد دست خودم عااااااشق اون جرقه هایی بودم که از برش آهن میزد بیرون، و اون هم عالی پیش رفت
بعد رفتیم رو اسکافل ارتفاع هشت متری اون ارتفاع بینظیررررررر بود،، بعد کار کردن با پیچ گوشتی برقی و کارهای دیگه
بعد هم برش پروفیل با دستگاه پروفیل بر
یعنی الان هم که دارم تعریف میکنم واااااقعا در حال ذوق کردنم، اون پروژه تقریبا یک ماه طول کشید
بعدا که با بچه ها صحبت کردم گفتن واقعا کارت عالیه، و گفتن که ما بعد از پروژه سوم ابزار رو داده دستمون اون هم با نظارت کامل که برش بزنیم
اما تو همین جلسه اول تقریبا همه ی ابزارهارو کار و کردی
و من تاااااازه بعد از این همه سااال بالاخررره کار مورد علاقمو پیدا کرددددم
کار کامپوزیت، نمای ساختمان،، و بعدش هم به امید خدا کار کناف روووو
و از همین الان آینده کاریمو میتونم ببینم، و بینهایت بابتش خوشحالم
و خداوند رو هزااااران بار شکر گذارم بابتش
میدونم متنم خیلی خیلی طولانی بود وممنونم از همه دوستانی که با صبر و حوصله خوندنش
پس نباید هیچ وقت جا زد،
هرکاری فهمیدی هرچند هم که خوبه و درآمدش الان برات خوبه اما با فکرکردن بهش و اینکه در آینده دیگه کارآیی نداره همون لحظه به فکر یه ایده جدید باش،، نترس،، به خده اعتماد کن و برو جلو
فقط کافیه همون گام اول رو برداری،، بعدش دیگه مثل آب خوردنه بهت قول میدم،، ایده ها یکی یکی خودش میاد
به قول قرآن، ربّ ما «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» است. «ربّ ما کسى است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده سپس آنها را هدایت کرده است.» (طه50)
اما فقط افرادی این هدایت را دریافت میکنند که به آن ایمان دارند و نشانه های روشن هدایت را میبینند و میپذیرند!
آنهایی که هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبهای از زندگی خود هستند. زیرا پی برده اند که:
این خاصیت جهان است که هرگز از گسترش باز نمیایستد و بیشترین پاداشهایش را به افرادی میبخشد که در روند این بهبود و گسترش، با او همراه میشوند؛
هرچقدر که زندگیات خوب است، میتواند بهتر باشد.
هرچقدر که شیوهات برای ساختن ثروت عالی است، باز هم میتواند بهتر باشد.
هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده، بازهم بهتر میتواند قدرتمند کنندهتر باشد
هر نتیجهای هرچقدر عالی، باز هم میتواند عالیتر باشد.
تنها در صورت ایجاد این تفکر است که ظرف وجودت رشد میکند و آماده دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بیشتر میشوی.
و من هم چنااان ایده ی جدید دیگه ای هم دارم که مربوط به کاری که عاشقش هستم هست و در ذهنم داره جولان میده تا با یاری خداوند و حمایتش اون رو هم شروع و به انجام برسونم
الهی به امید خودددت، دست یاری خودت رو به سمت من و تمامی دوستانی که دارم بفرست تا هر کاری رو با حمایتت پیش ببریم
در پناه الله یکتا
شاد، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام رب
# ردپای من در پنجمین روز از روزشمار تحول زندگی من #
واقعا تغییر شخصیت جسارت میخواد
از نظر علمی هم نیوتون توی قانون اینرسیش میگه ( جسم میخواهد حالت خود را حفظ کند مگر تحت تاثیر نیروهایی مجبور به تغییر حالت شود )
حالا این قانون رو از دیدگاه خودمون نگاه کنیم از دیدگاه تغییر شخصیت میتونیم به همون چیزی که استاد میگن برسیم
انسان در حالت عادی میخواد در منطقه امنش باشه
نمیخواد تغییر کنه
اما برای موفقیت باید تغییر کرد هنگامی که میبینی اوضاع داره بد میشه اون موقعست که باید بفهمی نیاز به تغییر کردنه
هر نوع تغییری
تغییر شخصیت ، مکان ، شغل و …
نباید صبر کنی نباید تو همون شرایط بمونی چون در اینصورت اوضاع نه تنها بهتر نمیشه بلکه بدتر و بدتر هم میشه
باید این باور داشته باشید که تو خالق زندگی خودتیه نباید بترسی نباید تو منطقه امنت بمونی باید هر لحظه آماده تغییر باشی باید به خدا ایمان داشته باشی که هدایتت میکنه
شروع کن تو فقط شروع کن به تغییر ، مسائل خود به خود آسان یا حتی حل میشه
اون زمانی که کرونا تازه اومد خب خیلی از مغازه ها تعطیل شدن ولی کی موفق شد ؟
اونی که شروع کرد به تغییر کردن
کسب و کارش رو اینترنتی کرد ، با اصول تبلیغات توی اینترنت آشنا شد و …
اگر میبینی دیگه در حوزه ای جایی برای پیشرفت نیست ، چیزی یادنمیگیری و اوضاع داره بد پیش میره ، شروع کن به تغییر کردن که هر چه زمان میگذره اوضاع بدتر و بدتر میشه با قدرت آینده نگریتون آینده اون حوزه رو در چندین سال آینده ببینید ، ببینید ده سال دیه با این روند کجایی ؟ اون شرایط دلبخواه هست ؟ اگر جواب منفی هر چه زودتر شروع کنید به تغییر
خدایا ممنون بابت این فایل زیبا
ممنون بابت این آگاهی
ممنون بابت این خانواده صمیمی
ممنون بابت هدایت
ممنون بابت این سیستم و قوانین دقیق و بر پایه عدل
ممنون بابت همه چیز و ممنون بابت خودم
با آرزوی سلامتی و ثروت و عشق و محبت و سعادت برای تک تک شما دوستان عزیزم