اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل و همه فایلهای استاد هدایتی دارن که به عمق وجودت میره،انشالاه که این هدایت هارو درک کنم و مدارم بالا بره،من این تکامل پاشنه آشیلمه،ینی خیلی زود یادم میره،ولی وقتی بهش فکر میکنم همه چیز تکاملی هست چقدر احساسم خوب میشه و میگمراهم درسته و وقتی دنبال قراین و شواهدش در زندگیم میگردم میبینم درسته قانون درست عمل کرده برای مت،چقدر من آرام آرام تغییر کردم،چقدر قبلن منتظر کسب بودم حالم رو خوب کنه،چقدر از اینکه مدتهاست جایی نرفتم ناراحت بودم،ولی الان چقدر خوشحالم تازه وقتم کم میارم،توی این دوران پندمی،واقعا حسم خوب بود و به همه کارهام رسیدم و اصلن این نبود که شکایت کنم،چقدر با تنهایی خودم حال میکنم،ولی اینا همش تکاملی بود و آرام آرام رخ داد،من از حرفه ام هیچ در آمدی نداشتم ولی الان به در آمد کمی رسیدم،نکته اش اینه که رسیدم، این مهمه،هرروز میشه بزرگ و بزرگتر بشه،وقتی که پول ذهنی هست پس میشه،فقط تکامل میخواد فقط کار کردن رو باورها هست واین قانون ثابت
پذیرفتن اینکه من مسئول همه اتفاقات زندگیم هستم و خالق تک تک لحظه های زندگیم که اینم بازم درکش تکاملی هست،همین درک تکامل هم تکاملی هست
خدایا بی نهایت سپاسگزارم برای هدایتت و بودنم در بهترین مکان و زمان
چه نکات نابی در این فایل برای من واضح ومشخص شد که جهان به شیوه ای که من دوست دارم عمل نمیکنه بلکه شیوه خودش را داره ووقتی من تصمیم میگیرم شیوه جهان را درپیش بگیرم از من حمایت میکنه وایده ها وشرایط وآدمها را در سر راه من قرار میده
سپاسگزارم از استاد عزیز برای این آگاهیهایی که باعشق در اختیار ما قرار میدهند
انشاالله با درک درست قوانین جهان به نتایج زیبایی برسیم و از زندگیمون لذت ببریم
دیروز بیرون رفتن و تغییر دادن فضای ذهنی و فکریم رو از طریق اکسیژن دادن به ذهنم رو انتخاب کردم
و کلی بم خوش گذشت و چقدر باورهای جدیدی رو تونستم بسازم و یاد بگیرم و بابتش خیلی خیلی از رب هدایتگرم سپاس گزارم
و چقدر تجربه های عالی ای رو دارم تو زندگیم یاد می گیرم و چقدر در مورد باورهام دارم بازخورد میگیرم و میبینم که چجوری جهان داره حمایت و هدایتم می کنه
قشنگ با هدایت خداوند بود که از خونه زدم بیرون و دوتا چیزی که دوست داشتم داشته باشم رو خداوند بردم دقیقققققق سر همون نقطه اصلی و دریافتشون کردم و خیلی خیلی خوشحال شدم
قشنگ صدا واضح بم میگفت کجا برم و چیکار کنم و فهمیدم چقدر خوبه که خدا رو دارم و چقدر خوبه وجودش باورش و برکتی که به زندگیم آورده
خدایا صدهزاران مرتبه شکرت هزاران مرتبه
باورهایی که من این از این فایل یاد گرفتم:
1) ما باید خودمون رو با قوانین آفرینش هماهنگ کنیم و از دید قانون به همه چیز نگاه کنیم
2) با هدایت های خداوند و ایده های خداوند که به من داده می شه و عمل کردن بشون باااااید اقدامی از سمت خودم انجام بدم، میرم در مدار خواسته هام
3) برای رشد و تغییر شخصیتم و برای بدست آوردنش باید بهاء بدم این بهاء پوله، زمانه، انرژیه، نه گفتن به یک سری تضادها و شرایط هست، تصمیم های سرنوشت ساز و شجاعانه گرفتنه
4) باید در هر قدم از مسیرم ایمان و امید داشته باشم که نتیجه میده
5) اگر من دارم تو این مسیر قدم برمیدارم برای موفقیت پایداره، همینجور آروم آروم پیش میرم، و وقتی قانون تکامل رو رعایت می کنم اونموقع در همه چیز سلامتی، ثروت، روابط عاشقانه و … نتایج پایداری دارم.
و این جملات آخر نوشته های این فایل واقعا برام جذاب بود:
“وقتی تصمیم می گیری با آن قوانین همراه شوی، وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد.”
عاشقتم خداجونم که هستی و من رو به این مسیر هدایت کردی و هر لحظه داری این هدایت رو به بهترین شکل انجام میدی عاشقتممممممممممممممممممممممم
عاشقتم اسماء جون ارزشمندترین دارایی من برای اینکه هستی و اینجایی
عاشقتونم استادمممممم که اینقدر خوبین
عاشقتونم مریم جون که فوق عالی این
عاشقتونم بچه های سایت خانواده دوست داشتنی من که چقدر ازتون یاد میگیرم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
بررسی موردی یک دوست به وسیله قوانین ثروت به صورت نوشتاری
( قسمت اول)🪴
به نام خدای مهربان سلام خدمت شما دوست عزیز سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داده که باز هم با شما عزیزانم باشم که خوب زندگی کنیم و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه
امروز میخوام در مورد یه دوستی صحبت کنم در مورد یکی از شاگردهام که خیلی توی این مدت که اومدم آمریکا ارتباط زیادی با هم داشتیم و یه سری چیزهایی رو من درک کردم که میخوام در موردش توضیح بدم
مدتها بود میخواستم این مسئله رو باز کنم منتظر بودم به یه نتیجه نهایی برسم و بعد در موردش صحبت کنم
البته به صورت خیلی کاملتر در دوره روانشناسی ثروت 3 این موضوع رو من باز کردم و توضیح دادم یه قسمتیش رو من براتون توضیح بدم
من وقتی اومدم آمریکا این دوستمون از دوستانی بود که از طریق سایت با برنامه من آشنا شده بود و برنامهها رو خیلی خوب کار کرده بود و پیشرفت خیلی بزرگی رو توی شرایط کاریش ایجاد کرده بود خیلی راضی و شاد بود و خیلی هم اصرار داشت که من وقتی اومدم آمریکا جایی بیام که ایشون هست و ایشون کمک کنه که اون شرایط رو فراهم کنه و ما اومدیم و بنده خدا خیلی هم به من کمک کرد خیلی در بدو ورود ما به آمریکا که خیلی قوانین رو نمیدونستیم شرایط رو نمیدونستیم اصلاً خیلی مسائل رو نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد
زبان انگلیسی رو خوب نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد بهمون و توی همین فضا چون از دوستان قدیمی هم بود خیلی توی فضای قوانین جهان هستی ما با هم زیاد صحبت میکردیم
مثلاً سوالاتی پیش میومد حرفهایی داشت فکرهایی داشت من ایدههایی داشتم خلاصه خیلی از اونجایی هم که قبلاً دوره روانشناسی ثروت یک رو کار کرده بود خیلی چیزها رو بهتر درک
میکرد.
اما یه نکتههایی رو من اونجا متوجه شدم که من یه چیزی رو میگم به شاگردام اونا یه چیز دیگهای رو میشنون کلاً
شاید بگم بارها و بارها این اتفاق افتاد توی صحبتهامون که من میومدم در مورد قوانین صحبت میکردم بعد اون میگفت آها فهمیدم پس منظورت اینه که فلان و فلان و فلان
بعد من اصلاً شگفت زده میشدم از اینکه چقدر مسیر رو بد فهمید
بعد من میگفتم نه منظورم اینه که فلان و فلان و فلان
یعنی اصلاً براش دوباره باز میکردم بعد یه ذره فکر میکرد و احساس میکردم تازه دوزاریش داره میفته
بعد تعجب میکردم میگفتم من در یک ساعت و نیم گذشته همین موضوع رو گفتم چطور این یه برداشت دیگهای داشت و بعد از تکرار شدن این موضوع به صورت خیلی زیاد من متوجه شدم که در واقع آدمها
نه بعضی از آدمها
کلاً یه جوری دارن فکر میکنن و همه چیز رو سعی میکنن به همون شکلی که خودشون دوست دارن باشه در بیارن
مثلاً این دوستمون در مورد قوانین جهان هستی در مورد ورودیهای ذهن رو کنترل کنه بسیار بسیار خوب موضوع رو درک کرده بود و خیلی خوب عمل میکرد اما در بعضی موارد دیگه یا دوست نداشت اونجوری درک کنه یا دلش میخواست قوانین جور دیگهای باشن یا خیلی مسائل دیگه
این صحبتهای منو یه جور دیگهای میشنوید اصلاً از همون اول یه جور دیگهای میشنوید
یعنی من همون موقع میگفتم
من این شانس رو هم داشتم که همون موقع بازخورد بگیرم کلاً خیلی دوست دارم بازخوردهای کاربرام رو ببینم بفهمم که کجا درست فهمیدن کجا اشتباه فهمیدن این یه موردی بود که من توی این یک سال یک سال و نیم من فقط داشتم اینو بررسی میکردم و بهش میگفتم تو اصلاً یک کیس اِستادی هستی برای من که من بفهمم که شاگردهای من کجا قضیه رو میفهمن کجا نمیفهمن و چطور میتونم کمک کنم که نتیجه بهتری بگیرن.
یعنی من همیشه دنبال بهبود سبک آموزشی خودم هستم و چیزی که خیلی جالب بود این بود که خیلی جاها پیش میومد من مثلاً میگفتم این اتفاق به این دلیل به این دلیل افتاد به دلیل این قوانین افتاد بعد اون یه چیز دیگهای رو میشنوید که اصلاً من خودم بارها و بارها با تعجب میگفتم فلانی تو چه جوری این حرفها رو اینجوری درک کردی من این همه برات مثال آوردم این همه توضیح دادم چه جوری اینجوری درک کردی مگه من نگفتم که اینجوری خلاصه اصل کلام اینه که آدمها به جای اینکه سعی کنن قوانین رو اونجوری که هست درک کنن دوست دارن قوانین
نه قوانین رو
همه شرایط اجتماع رو همه چی رو به شکلی درک کنن که علاقه دارن باشه یعنی من دوست دارم که مثلاً پول ساختن اینجوری باشه حالا قوانین پول ساختن یه چیز دیگه است ولی من دوست دارم که اینجوری باشه میخوام همه چی رو جوری بهش فکر کنم جوری ببینم که به اون شکلی که من دوست دارم اتفاق بیفته به وجود بیاد با اینکه قوانین جور دیگهای داره میگه مثل اینکه من دوست دارم علاقه دارم از یک ارتفاع خیلی بلندی بیفتم ولی مثلاً روی هوا شناور بشم پرواز کنم حالا قوانین جاذبه میگه که نه اگر شما از یک جای بلندی خودت رو پرتاب کنی جاذبه شما رو به سمت زمین میکشه ولی من دوست دارم مثلاً یه جور دیگه باشه دوست دارم پرواز کنم توی تخیلات خودم بعد دوست دارم قوانین تغییر کنه نه اینکه من تغییر کنم نه اینکه من باورهام رو درست کنم نه اینکه من قوانین رو درست درک کنم این مثال رو زدم که متوجه بشید حالا توی یکی از مواردی که ایشون اصلاً خوب موضوع رو درک نمیکرد و من دیگه اینقدر توضیح دادم که به این نتیجه رسیدم که اجازه بدم اونجوری که دوست داره فکر کنه یعنی خیلی موقعها میشه من در مورد فرزند خودم هم اینجوریم مثلاً میام میگم که پسرم این راه که میری این نتیجه رو ایجاد میکنه بهتره که این راه رو بری بعد مثلاً اون دوست داره که به روش خودش حرکت کنه بعد یکی دو بار میگم بعد دیگه اصرار نمیکنم حتی شاید بعضی موقعها مثلاً دیگه ببینم که مصره به روش خودش حرکت کنه اصرار هم نکنم اصلاً
بعد میذارم که به روش خودش حرکت کنه که جهان بازخورد رو بده به جای اینکه من بخوام به زور مثلاً اون نتیجه خوبه رو بگیره چون با زور نمیشه آدمها رو تغییر داد آدمها باید خودشون بخوان که تغییر کنن توی یکی از موارد این بود که من دیگه واقعاً اجازه دادم که اتفاقات براش اونجوری که جهان بهش بفهمونه بیفته نه اینکه من بخوام زودتر قبل از اینکه جهان بهش بفهمونه بهش بگم که ببین این ره که تو میروی به ترکستان است در مورد موفقیت مالی ایشون مثلاً میشست روی باورهاش کار میکرد بعد یه سری ایده بهش الهام میشد
در مورد همه همینجوریه بعد هیچ کاری برای ایده نمیکرد مثلاً میومد میگفت من یه ایده بهم الهام شده یه همچین کاری بعد مثلاً میشست یه سری چیزها رو مینوشت یه سری صحبتها رو میکرد با خودش صحبت میکرد با من صحبت میکرد این کارو میکنم اون کارو میکنم بعد دیگه بعد از دو سه روز دوباره کلاً ول میشد نه هیچ قدمی برمیداشت نه هیچ کاری میکرد با اینکه من خیلی هی پوشش میدادم که خب آفرین این کار خیلی خوبه این کارو بکن این کارو بکن اینجوری میشه اونجوری میشه یه عالمه دریچه باغ بهشت هم بهش نشون میدادم که چه اتفاقاتی میفته یه انگیزهای میگرفت
منم دوست ندارم که یه آدمی رو تا ابد بخوام هول بدم دوست دارم یه چیزایی رو بهش بگم و خودش حرکت کنه یعنی اصلاً نمیشه تا ابد کسی رو هول داد بعد میدیدم که دو روز بعد سه روز بعد کلاً ول شد بعد بهش میگفتم خب تو برای اون ایده چیکار کردی بعد احساس کردم برای اینکه حالا روش نمیشه به من بگه ول شد میگفت دارم روش کار میکنم حالا یه چیزایی هست بعداً بهت میگم حالا بذار به ی سرانجامی برسه خلاصه منم میدونستم که این بنده خدا فقط به خاطر اینکه احساس میکنه جلوی من کم نیاره یا مثلاً این همه من تشویقش کردم حرکت نکرده روش نمیشه نمیخواد بگه که من بیخیالش شدم انگار که احساس میکرد که مجبوره که پیشرفت کنه پیش من
بعد من خیلی بدم میاد از اینکه یکی مجبور باشه که یه کاری رو انجام بده منم دیگه هیچی نمیگفتم این میگذشت میگذشت بعدش یه مدت بعد دوباره میومد میگفت من یه ایده گرفتم پیدا کردم بهم گفته شده اینجوری میخوام بکنم اونجوری میخوام بکنم دیگه اون ایده قبلی ول میشد
من هم هی نمیگفتم که ایده قبلی رو چیکار کردی نمیخواستم احساس بد بهش بدم کاری نداشتم میگفتم خب بزار این روند خودش رو بره از یه جایی به بعد دیگه تصمیم گرفتم که دیگه روند خودش رو بره بعد میگفتم خیلی هم عالی براش این کارو میتونی بکنی خیلی روی ایدههاش ایده میدادم که این کارم میتونی بکنی اون کارم میتونی بکنی باید شروع کنی از اینجا حرکت کنی و باید بری جلو.
خلاصه این موضوع هم میرفت هیچ حرکتی
یعنی هیچ اقدام عملی برای اون ایده انجام نمیداد
دوباره همین داستان اتفاق میفتاد یه مدت بعد دوباره اون ول میشد بهش میگفتم چه خبر ایده هه؟
گفت یه سری کارها روش انجام میدم ولی میدونستم هیچ کاری روش انجام نمیده و عملاً هم هیچ وقت انجام نمیداد بعد دوباره ایده بعدی دوباره بعد از یه مدت با شور و شوق من میخوام این کارو بکنم میلیاردر میشم اینجوری میشه اونجوری میشه
قول میدم فردا یه مدت بعد فلان جا خونه میگیرم فلان جا ماشین میگیرم فلان زندگی فلان درآمد بعد میگفتم آفرین خب باید این کارها رو بکنی
یعنی وقتی که شما روی باورهاتون کار میکنید یه سری اقدامات عملی به شما الهام میشه کوچیک بزرگ از یه جایی باید شروع کنید یعنی یک راهی رو باید پیش برید
ولی ایشون هیچ کدوم از اینها رو عمل نمیکرد ولی در مورد خودم بگم من اون موقع که تصمیم گرفتم که سخنرانی کنم و مباحث رو توضیح بدم زمانی بود که من توی دانشگاه بندرعباس بودم بعد دیگه تصمیم گرفتم که ادامه مباحث رو توضیح بدم دفعه اول هم که رفتم از استادمون اجازه گرفتم که بیام در مورد مباحث موفقیت صحبت کنم به شدت استرس داشتم یعنی من بارها این مثال رو زدم یادم هم نمیره توی یه برگهای نوشته بودم یه سری مطالب رو در مورد موفقیت بعد با اینکه اون روز خاص خیلی از بچههای کلاس نیومده بودن
یعنی کلاس خیلی خلوتتر از حالت همیشگیش بود همه هم دوستها و رفیقهای خودم بودن که خیلی راحت بودیم
ولی وقتی رفته بودم پای تخته میخواستم توضیح بدم اینقدر این دست من میلرزید که من کاغذ رو گذاشتم زمین
چون وقتی دستم گرفته بودم دقیقاً دست من میلرزید و زانوهای من چنان لرزش داشت که من بارها و بارها احساس میکردم که الان زانوم ول میکنه خودش رو و من میخورم زمین.
یعنی انگار که هزار بار این صحنه توی اون نیم ساعتی که من داشتم صحبت میکردم این صحنه توی ذهن من اومد که من الان پاهام شل شده افتادم زمین بچهها دارن میخندن به من
یعنی هزار بار من توی حرفهام داشتم این صحنه رو میدیدم الان میفتم الان میفتم
خلاصه توی اون شرایط من عمل کردم و بعدش یه ایدهای یه کتابی رو خوندم که این ایده رو به من الهام کرد که باید برم اگر میخوام توی این کار موفق بشم باید برم توی جاهای خیلی پرجمعیت و شلوغ باید برم سخنرانی کنم باید برم تمرین کنم این کارو تا یاد بگیرم بعد همون موقع شنیدم که در واقع توی اون کتاب گفته بود که من توی یک ماه توی 30 تا کلاس توی 30 تا محوطه رفتم سخنرانی کردم بعد من تصمیم گرفتم به جای یک ماه توی دو هفته برم توی 30 تا از کلاسهای دانشگاه برم سخنرانی کنم
یعنی این ایده اومد حالا من اون کتاب رو خوندم بعدش این ایده به من الهام شد. ایدهها از هزاران جا بینهایت جا خداوند میتونه الهام کنه و من از همون روز تصمیم گرفتم که این کارو بکنم و اومدم مثلاً اولش از یک کلاس دیگهای از یکی از استادهامون ازش خواستم که در واقع وقتش رو در اختیار من قرار بده که یادمه بهم گفت عباس منش یادت باشه اگر فردا روزهای آینده یا سالهای آینده به فلان موفقیت رسیدی یادت باشه من اولین استادی بودم که اجازه دادم بهت که بیای توی کلاس من صحبت کنی و هیچ وقت یادم نمیره جملهاش رو میگفتش به بچهها که
بچهها حرفهایی که من میزنم نه به درد دنیاتون میخوره نه به درد آخرتتون بذارید عباس منش بیاد یه سری حرفها رو بزنه که هم به درد دنیاتون میخوره هم به درد آخرتتون
همین جا هم ازش تشکر میکنم از مهندس مهدی خانی عزیز و خلاصه اون کلاس من رفتم
البته اولین کلاس نبود اولین کلاس همون کلاسی بود که گفتم خیلی استرس داشتم این دومین کلاس بود و بعدش کلاسهای دیگه از استادهای دیگه که اصلاً نمیشناختمشون
یعنی مهم این بود که من اقدام کنم به اون چیزی که بهم گفته شده من میرفتم درهای کلاس دانشگاه درهای چوبی بود که یه فضای شیشهای وسط در بود که شما میتونستی از بیرون در داخل کلاس رو نگاه کنی من میرفتم توی کلاس اساتید دیگه نمیشناختم نه اساتید رو میشناختم نه دانشجوها رو میشناختم حتی یک نفرشون رو
و اینقدر استرس داشتم اینقدر سختم بود اینقدر نگران بودم که دستم روی دستگیره نمیرفت که در رو باز کنم ولی هی به خودم میگفتم باید این کارو انجام بدی این چیزیه که بهت گفته شده این چیزیه که بهت الهام شده باید انجامش بدی
بعد در میزدم دستگیره رو باز میکردم در میزدم و میرفتم تو و به استاد میگفتم من یه صحبتی دارم با دانشجوها اگر اجازه بدید
اون بنده خدا هم خب اصلاً نمیدونست قضیه چیه میگفت بله بفرمایید صحبت کنید و من میشستم صحبت میکردم هر کلاسی اعتماد به نفسم بالاتر میرفت ضربان قلبم عادیتر بود اون احساس اینکه زانوم خالی کنه بیفتم زمین کمتر و کمتر میشد و هی بهتر میشد و مثلاً من یک ساعت و یک ساعت و نیم توی هر کلاس.
یعنی وقتی من صحبتم تموم میشد اغلب اتفاقی که میفتاد این بود که استاد بهر صحبتهای من بود و بعدش که تموم میشد فقط وقت داشت حضور و غیاب کنه یعنی تدریس دیگه نمیتونست بکنه من در دو هفته در 30 تا از کلاسهای دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس من در عرض 15 روز شاید 14 روز من این 30 تا کلاسی رو که به خودم قول دادم برگزار کردم و خدا کمک کرد
یعنی من تصمیم گرفتم اون ایده به من الهام شد و من تصمیم گرفتم انجامش بدم و خدا شاهده حتی یک دونه از کلاسها نبود که من به استاد بگم من میخوام صحبت کنم و استاد قبول نکنه که صحبت کنم و بگه تو چه صحبتی داری توی کلاس من
یا اینکه وسط صحبتهای من حرف منو قطع کنه بگه الان وقت کلاس ما رو نیم ساعت یک ساعت گذشته من خودم درس دارم بفرما برو بیرون
خدا شاهده حتی یک بار این اتفاق نیفتاد من همیشه میگم وقتی شما تصمیم میگیرید جهان کرنش میکنه پیش شما وقتی شما ایمان دارید و تصمیم میگیرید و پاش وایمیستید و حرکت میکنید جهان کرنش میکنه جهان تعظیم میکنه در مقابل شما جهان مسخ میشه
به قول قرآن خداوند میگه ما جهان رو مسخر شما کردیم
مسخ میشه در مقابل شما
حالا خیلی از این کارها من کردم یعنی چیزهایی که به من الهام شده همون موقع یعنی من اصلاً همیشه میگم وقتی یه چیزی به شما الهام میشه همون موقع باید انجامش بدید
یه جملهای هم از فیلم راز گفتم سانسور شده خیلی هم نکته مهمی بوده از فیلم راز که سانسور شده میگه جهان سرعت رو دوست داره وقتی ایدهای به شما گفته میشه وقتی یک الهامی از درون به شما گفته میشه وقتی یک فرصتی فراهم میشه انجامش بده این کل کاریه که باید انجام بدی
و خلاصه به این شکل من خب هی پیشرفت پیشرفت اتفاقات دیگه ایدههای دیگه
حتی بعضی ایدهها به من گفته میشد انجام میدادم اون جوابی که فکر میکردم نمیداد ولی یک پلی بود برای مراحل بعدی یک دری بود، یک کلیدی بود برای درهایی که مثلاً شاید 6 ماه بعد یک سال بعد بهش میخوردم.
کاری ندارم خیلی خیلی بارها شاید هزاران بار این اتفاق افتاده که من عمل کردم به اون چیزهایی که بهم گفته شده و بقیه عمل نکردن و به این دوستمون هم هی میگفتم که عمل کن ولی آدمها دوست دارن مثلاً اونجوری که خودشون دوست دارن اتفاق بیفته جهان
یعنی چون دوست داشت که خودش مثلاً پیش خودش اینجوری بود که نه من نیاز نداره اون عمله رو هم خدا برام انجام میده من اصلاً هیچ کاری نمیخواد بکنم بعد اینجوری هی فکر میکرد
من میگفتم بابا اگر قرار نبود کاری بکنی ایدهای بهت الهام نمیشد اگر ایدهای به تو الهام میشه یعنی قراره یه کاری انجام بدی
یعنی قانون اینه اگر چیزی به شما الهام میشه که یه کاری رو انجام بدی حتماً باید انجامش بدی که به تو الهام شده وگرنه بهت الهام نمیشد
خلاصه کاری نداریم این دوستمون یه مقدار پولی رو از قبل داشت حالا توی دوره روانشناسی ثروت کلاً این موضوع رو بیشتر توضیح دادم که چه جوری این پول رو داشت یه مقدار پولی رو داشت و هیچ کاری نمیکرد دوباره میرفت سراغ ایده بعدی بعد باید یه سری کارها رو میکرد بعد نمیکرد این پوله رو هم یواش یواش داشت خرج میشد باید غذا میخورد حالا یه سری شرایط هم براش به خاطر باورهای خودش یه سری شرایط هم براش به وجود اومده بود که پول جایی که زندگی میکرد رو نمیداد یعنی اجارهای نداشت پول آب پول برق پول اینترنت تلفن هیچی نداشت ولی خب بالاخره غذا که میخواست بخوره پول بنزین ماشینش که بود خلاصه این پوله رو همینجور آروم آروم هی خرج کرد و خرج کرد تا به جایی رسید که پول کلاً تموم شد یعنی پول بنزین هم نداشت که از اینجا بره تا 100 کیلومتر اونورتر
یعنی هیچی تموم شد کلاً یه پول به نسبت مناسبی داشت که کلاً تموم شد بعد دیگه من رفتم پیشش دیدم که اصلاً هیچی ایشون همینجوری مونده و میگه دوباره ایدههایی دارم میخوام
گفتم ببین دوست عزیز الان یک سال و خوردهای هست که تو داری این حرف رو میزنی و واقعاً داری اعتماد به نفس خودت رو از بین میبری داری از دست میری و خیلی تند باهاش صحبت کردم گفتم دیگه باید بلند بشی
واقعاً این به خودت دروغ گفتن دیگه بسه هیچ کدوم از ایدهها رو عملی نکردی هی ایدههاش رو یادش آوردم گفتم یادته میگفتی فلان ایده فلان ایده خیلی جاها هم بهش کمک کردم مثلاً میگفت فلان ایده رو دارم میدونستم از لحاظ مالی شرایطش رو نداره میرفتم اون وسیلهای که میخواست رو براش میخریدم میگفتم این ایدت رو انجام بده بارها و بارها توی موردهای مختلف هی سعی کردم یه جورایی هواش رو داشته باشم که حرکت کنه پیشرفت کنه ادامه بده انگیزه پیدا کنه خب دیگه وقتی که دیگه هیچی نداشت یعنی هیچ نون نداشت بخوره یعنی در یخچال رو باز کردم بهش گفتم ببین تار عنکبوت بسته یخچال یعنی تو الان یه دونه نون پول یه دلار نداری که یه دونه نون بخوری کار به اینجا رسید ببین چقدر پول داشتی ببین همه رو تموم کردی رفت الان به این نقطه رسیدی که دیگه بعد از اینکه شرایط نابود شد و همه چی تموم شد و پولها همه رفت و سرمایه همه نابود شد ایشون دیگه مجبور شده بود از یه جایی کارگری کنه و از صفر شروع کنه در صورتی که قبلش پول داشت میتونست اصلاً با اون پول کلی کار کنه اصلاً نیاز نبود کارگری کنه
برای خودش میتونست کار کنه ولی دیگه کار رو به اینجا رسوند من همون موقع هم بهش گفتم یه فایل خیلی خوب از تو درست میکنم و هم توی روانشناسی ثروت میذارم هم توی فایلهای رایگان میذارم و توضیح میدم که چه جوری میشه که آدمها اون چیزایی رو که دوست دارن رو فقط دوست دارن بشنون
یعنی دوست دارن جهان اونجوری که اینا دوست دارن عمل کنه
من بارها و بارها گفتم دوستان جهان کاری نداره که شما چه جوری دوست دارید جهان روش خودش رو داره قوانین خودش رو داره راه خودش رو داره اصلاً مهم نیست که تو چی دوست داری چی رو دوست نداری مثل قوانین کشورهاست مثلاً تو وقتی توی کشوری میری که مواد مخدر داشتن اون جرمِ
اصلاً مهم نیست که تو دوست داری مواد مخدر مصرف کنی یا دوست نداری مصرف کنی اصلاً برای قانون این چیزها مهم نیست اگر مصرف کنی جرمِ
اگر حمل و نقل کنی اگر خرید و فروش کنی جرم اصلاً کاری نداره بگی آخه من دوست داشتم که اینجوری باشه ای کاش که مثلاً قوانین این کشور اینجوری
اصلاً کاری به این حرفها نداره میخندن بهت اصلاً جهان میخنده به شما اگر که در واقع بگی من دوست داشتم که قوانین اینجوری باشن
نه قوانین خودش رو داره من بارها و بارها در مورد قوانین جهان هستی صحبت کردم که افرادی که سعی میکنه فارغ از اینکه خودش چی دوست داره با اون چیزی که واقعاً قوانین دارن عمل میکنن به اون عمل کنه
من خودمم سعی میکنم
نمیگم همیشه اینجوری بوده، ولی سعی میکنم و در مورد عمل کردن به ایدهها نمیگم همیشه ولی سعی کردم که اغلب موارد عمل کنم.
خداروشکر امروز هم این فایل ارزشمند رو دیدم و نکته مهمی گفته شد که علت اینکه چرا با اینکه قوانین رو میدونیم ولی نتیجه نمیگیریم و فهمیدم که باید بر طبق قوانین عمل کنم و باورهای هماهنگ با خواسته رو ایجاد کنم و نکته مهم دیگه وقتی باورهای درست رو ایجاد میکنم هدایت میشم و ایده میاد که باید عمل و اقدام کنم اقدام هدفمند در راستای خواسته ام با باور درست . و دونستم که این نکته بسیار مهمیه .
و خداروشکر که در این مسیر هستم و کلی آگاهی یاد میگیرم و همونطور که تو این فایل شیوه اجرای این آگاهیها گفته شد باید اقدام کرد.
واقعا تا به حال از این زاویه در مورد درک مطالب نگاه نکرده بودم … واقعا همینطور هست و قطعا خودم بار ها و بارها به خودم دروغ گفتم و خواستم اونجور که دلم میخواسته موضوع رو برداشت کنم …
اما نکته ای که هست اینه ، هی چیز سختتر و دردناک تر از این نیست که به خودت دروغ بگی چون میدونی نتونستی قدم بردراری میخوای دیگران رو که در مورد خواسته هات باهلشون حرف زدی رو قانع کنی تا متوجه نشن این تو بودی که قدم بر نداشتی …
من این تجربه دارم توی زندگیم و متاسفانه هنوز قدمش رو بر نداشتم
اما از طرفی یه موضوعی جزو خواسته هام بوده و براش قدم برداشتم و در این 3 هفته ای که قدم برداشتم انقدر کارم داره راحت پیش میره که حد نداره
من تصمیم داشتم سال آینده آزمون نظام مهندسی رو شرکت گنم ، وقتی از صمیم قلب به این خواستم باور پیدا کردم ، اعلام کردن اسفند ماه برگزار میشه ، و من خودمو انداختم تو شرایط و شروع کردم به کتاب گرفتن و از دوستام راهنمایی گرفتن من حتی نمیدونستم داستان چی هست و کتابا چه مباحثی هستن و من فقط شروع کردم و بعد از 24 روز ، من طوری تکامل پیدا کردم تو خواندن کتابها که در عرض 5 ساعت کتابها رو تموم میکنم
در صورتی که روزای اول یک کتاب رو 2 روز طول میدادم
چون روزای اول ذهنم باور نداشت که یک کتاب میتونه با برنامه ریزی حتی در 3 ساعت تموم بشه اما وقتی من خواستم ایده ای اومد تو ذهنم و وقتی اجراش کردم دقیقا خیلی زودتر از ساعتی که من مشخص کردم تموم میشه
و این همون موضوع هست که استاد گفتن
وقتی در هررررر چیزی کوچیک و بزرگ قدم بر میداری راه برات هموار میشه و قانون جهان اینه
این درس بزرگی شدبرام
من با گوش دادن به این فایل موضوع قدم برداشتنم برای آزمون ، بهم یادآوری شد و حالا یه صدایی درونم گفت دیدی میشه
حالا طبق قانون عمل کن
و بعد از آزمون اسفند به آسونی برای اون یکی خواستت هم قدم بردرار
من ایمان دارم اگر اون خواستم رو اجرا کنم خداوند از آسمان برای من برکت میباره در زندگی ام چون این قانون جهان هست …
موضوع فایل:عدم درک و فهم قوانین با دیدگاه و علایق شخصی
سلام به استاد عباس منش و بانو شایسته و همراهان همیشگی سایت پرطرفدار وپرانرژی
در بسیاری از موارد موضوعی که مرتبط با اصل قانون میشود را تعبیری متفاوت حاصل میکنیم،و از آموزه ها برداشتهای متناقضی انجام میگیرد،به نوعی در مسیر زندگی،از مسیر راست و هموار منحرف میشویم و نیاز به یک محرک همانند استاد داریم،
کسی که با آموختن آموزه ها هول بده شخصو به سمت جلو،نه اینکه با عدم درک مفاهیم قانونی هیچ عمل مثبت و در خور ستایش از شخص مستأصل نشود،و همینطور دست رو دست بگذاریم و به این موضوع اذعان داشته باشیم که الهامات پروردگار شامل حالم میشه،
این جمله طلایی که از تو حرکت از من برکت،اشراف کامل داره به این موضوع، ونباید منتظر موند باید به سمت جلو حرکت کنیم تا تمام دارایی هامون به صفر نرسیده و باید بترسیم از روزی که در زندگیمون هیچگونه تغییر حاصل نمیشه،باید تلاش کنیم،با توجه به خواسته ها و عمل کردن به قوانین،و تغییرات باور،تغییرات بنیادی در فرکانس های ما و مدار موجود اتفاق میافته،و با لذت بردن در طول مسیر،هم قدم و همراستا با خواسته ها به سمت هدف سریعتر حرکت کنیم،
با توجه به فایلهای آموزشی رایگان و حتی فایل های خریداری شده،و انجام تمارین های هر فایل و پاسخگو بودن به سوالهای متداول سایت،باید برای رشد و ترقی به این آموزه ها پایبند باشیم،توسعه شخصیتی در مسیر از تغییرات باور نشأت میگیرد و این تکامل شخصیتی بسیاری از افراد پیرامون مان را تحت تاثیر قرار میدهد و به این دلیل با مراجعه به ما متوجه تغییرات اساسی،و سیستمی در وجودمان میگردند و به ما انرژی مضاعفی القا میشود که برای کمک رسانی و احساس خوب داشتن به همنوع و استفاده از نعمات الهی و فراوانی ها،گستردگی جهان را ترویج دهیم و هدایت پروردگار در همه حال شامل ما میشود بشرطی که شما رو به جلو حرکت کنی و بخواهی تا به تو داده شود نه اینکه دست رو دست بگذاری،اگر او بخواهی و تلاش همراستا و هم سنگ با خواسته ها داشته باشی از هدایت و الهامات غیبی پروردگار بعنوان وحی منزل برخوردار میشی،
سپاسگزار پروردگار عالم بخاطر این همه موهبت و لطف انسانهای پاک سرشت در مسیر زندگانی،و سپاس بیکران از همه ی عزیزان بابت نظرات ناب و ستودنی شأن.
-بسیاری از ما تمایل داریم باورهای مخرب و نامناسب خود را تغییر نداده به جای آن قوانین مطابق با میل و باورهای نامناسب ما تغییر یابند به همین دلیل از قوانین سوء برداشت داریم
-به جای نصیحت کردن افراد اجازه دهیم مسیر دلخواه خود را طی کنند چون جهان در زمان مناسب بازخورد مناسب را به انها خواهد داد
-با اجبار نمی توانیم افراد را تغییر دهیم آنها باید خودشان با میل و رغبت مایل به تغییر باشند
-زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم ایده هایی به ما الهام می شود که باید به آنها عمل کنیم
-تنها با عمل کردن به ایده هاست که قدم های بعدی به ما گفته شده و مسیر تحقق اهدافمان به تدریج برای ما روشن می شود
-ایده ها از هزاران طریق به ما الهام خواهد شد
-قدم برداشتن و عمل کردن به ایده ها مهم ترین اقدامی است که برای تحقق اهداف خود باید انجام دهیم
-زمانی که با ایمان به خداوند تصمیم به عمل کردن به ایده ها را می گیریم جهان در برابر ما کرنش و تعظیم کرده و مسخ ما می شود
-خداوند می فرمایید ما جهان را مسخر شما کردیم
-زمانی که ایده ای به ما الهام می شود همان لحظه به آن عمل کنیم
-وظیفه ی اصلی ما برای تحقق اهدافمان عمل کردن به ایده ها پس از تغییر باورهاست
-ممکن است عمل به ایده های الهامی نتیجه ی مورد انتظار را برای ما در بر نداشته باشد اما پل و کلیدی برای برداشتن گام بعدی است
-به ایده های الهام شده فارغ از نتیجه ی آن عمل کنیم
-اگر قرار بود بدون انجام عملی خواسته های ما محقق شود ایده ای به ما الهام نمی شد
-اگر حرکت نکرده و برای تحقق اهداف خود قدم برنداریم اوضاع و شرایط ما هیچ گاه ثابت نمی ماند بلکه هر بار نامناسب تر از گذشته خواهد شد
-جهان قوانین خود را دارد اینگونه نیست که به میل ما تغییر یابد
-همواره سعی کنیم به قوانین الهی عمل کنیم
-ایده ها با توجه به مدار کنونی مان به ما داده خواهد شد
-با رعایت قانون تکامل به ایده هایی که با شرایط کنونی مان هماهنگ است عمل کنیم
-مدارها باید قدم به قدم طی شوند تا نتایج پایدار اتفاق بیافتد
-خود را با قوانین الهی منطبق و هماهنگ کنیم قوانین الهی هرگز خود را با ما منطبق و هماهنگ نمی کند
-برای درستی یا نادرستی اعمال خود بررسی کنیم اگر کسی چنین رفتاری با ما داشت از انجام این رفتار خوشحال شده یا ناراحت می شویم
-آن چه برای خود می پسندیم برای دیگران بپسندیم
-پرداخت بها اولین شرط برای تحقق اهدافمان است
-هیچ گاه نمی توانیم از روش های نادرست دزدی و کلاهبرداری…. به اهداف و خواسته های خود دست یابیم
-باید احساس لیاقت و ارزشمندی درونی را در خود با پرداختن بهاء طی کردن مسیر درست و تحقق اهداف طی کرده تا به نتایج پایدار دست یابیم
-جهان همواره به باورها و فرکانس های ما پاسخ می دهد با ضربه و آسیب زدن به دیگران در واقع به خود ضربه و آسیب وارد کرده ایم
-با انجام کار نادرست نتایج نامناسب آن را می بینیم
-برای ایجاد احساس لیاقت و ارزشمندی درونی از خود سوال کنیم برای تحقق اهدافمان باید چه بهایی پرداخت کنیم؟
-پرداخت بها شامل زمان انرژی هزینه تمرکز اراده و… می شود
-با پرداخت بها به خود ثابت کنیم لیاقت و ارزش تحقق اهداف خود را داریم
-اگر اشخاصی به موفقیت و نتایج پایدار دست یافته اند بدین معناست که مسیر درستی را برای تحقق اهدافشان طی کرده اند
-نمی توانیم با طی کردن مسیر نادرست به نتایج درست و پایدار دست یابیم
-با داشتن باورهای درست کنترل ورودی ها توجه به نکات مثبت آرام آرام و به تدریج رشد و پیشرفت می کنیم
-با کار کردن بر روی باورها علاوه بر رخ دادن اتفاقات خوب بسیاری از اتفاقات نامناسب گذشته را تجربه نخواهیم کرد و نتایج ما به کلی دگرگون می شود
-نه تنها پول و حساب بانکی بلکه سلامتی و داشتن روابط خوب هم جزئی از ثروت ماست
به نام خدای هدایتگر…
درود خداوند بر استاد عزیز و الهی
این فایل و همه فایلهای استاد هدایتی دارن که به عمق وجودت میره،انشالاه که این هدایت هارو درک کنم و مدارم بالا بره،من این تکامل پاشنه آشیلمه،ینی خیلی زود یادم میره،ولی وقتی بهش فکر میکنم همه چیز تکاملی هست چقدر احساسم خوب میشه و میگمراهم درسته و وقتی دنبال قراین و شواهدش در زندگیم میگردم میبینم درسته قانون درست عمل کرده برای مت،چقدر من آرام آرام تغییر کردم،چقدر قبلن منتظر کسب بودم حالم رو خوب کنه،چقدر از اینکه مدتهاست جایی نرفتم ناراحت بودم،ولی الان چقدر خوشحالم تازه وقتم کم میارم،توی این دوران پندمی،واقعا حسم خوب بود و به همه کارهام رسیدم و اصلن این نبود که شکایت کنم،چقدر با تنهایی خودم حال میکنم،ولی اینا همش تکاملی بود و آرام آرام رخ داد،من از حرفه ام هیچ در آمدی نداشتم ولی الان به در آمد کمی رسیدم،نکته اش اینه که رسیدم، این مهمه،هرروز میشه بزرگ و بزرگتر بشه،وقتی که پول ذهنی هست پس میشه،فقط تکامل میخواد فقط کار کردن رو باورها هست واین قانون ثابت
پذیرفتن اینکه من مسئول همه اتفاقات زندگیم هستم و خالق تک تک لحظه های زندگیم که اینم بازم درکش تکاملی هست،همین درک تکامل هم تکاملی هست
خدایا بی نهایت سپاسگزارم برای هدایتت و بودنم در بهترین مکان و زمان
سلام استاد عزیز کاش بتونید نظر منم ببینید و جواب سوال مو جواب بدید
من تا حدودی به فرکانس ها و نظرات شما معتقدم
#اما در آیه 9 سوره انفال اومده به درگاه خدا زاری و استغاثه کردند و ما اجابت شان کردیم#
اما اینکه شما فرمودید خدا به زاری و احساس ترحم کاری نداره نظرتون درباره این آیه چیه؟؟؟؟
به نام خدای بزرگ ومهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته گرامی
چه نکات نابی در این فایل برای من واضح ومشخص شد که جهان به شیوه ای که من دوست دارم عمل نمیکنه بلکه شیوه خودش را داره ووقتی من تصمیم میگیرم شیوه جهان را درپیش بگیرم از من حمایت میکنه وایده ها وشرایط وآدمها را در سر راه من قرار میده
سپاسگزارم از استاد عزیز برای این آگاهیهایی که باعشق در اختیار ما قرار میدهند
انشاالله با درک درست قوانین جهان به نتایج زیبایی برسیم و از زندگیمون لذت ببریم
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان و خانواده عزیزم
روز 66 ام سفرنامه
خدایاشکرت برای بودن در این سفرنامه
دیروز بیرون رفتن و تغییر دادن فضای ذهنی و فکریم رو از طریق اکسیژن دادن به ذهنم رو انتخاب کردم
و کلی بم خوش گذشت و چقدر باورهای جدیدی رو تونستم بسازم و یاد بگیرم و بابتش خیلی خیلی از رب هدایتگرم سپاس گزارم
و چقدر تجربه های عالی ای رو دارم تو زندگیم یاد می گیرم و چقدر در مورد باورهام دارم بازخورد میگیرم و میبینم که چجوری جهان داره حمایت و هدایتم می کنه
قشنگ با هدایت خداوند بود که از خونه زدم بیرون و دوتا چیزی که دوست داشتم داشته باشم رو خداوند بردم دقیقققققق سر همون نقطه اصلی و دریافتشون کردم و خیلی خیلی خوشحال شدم
قشنگ صدا واضح بم میگفت کجا برم و چیکار کنم و فهمیدم چقدر خوبه که خدا رو دارم و چقدر خوبه وجودش باورش و برکتی که به زندگیم آورده
خدایا صدهزاران مرتبه شکرت هزاران مرتبه
باورهایی که من این از این فایل یاد گرفتم:
1) ما باید خودمون رو با قوانین آفرینش هماهنگ کنیم و از دید قانون به همه چیز نگاه کنیم
2) با هدایت های خداوند و ایده های خداوند که به من داده می شه و عمل کردن بشون باااااید اقدامی از سمت خودم انجام بدم، میرم در مدار خواسته هام
3) برای رشد و تغییر شخصیتم و برای بدست آوردنش باید بهاء بدم این بهاء پوله، زمانه، انرژیه، نه گفتن به یک سری تضادها و شرایط هست، تصمیم های سرنوشت ساز و شجاعانه گرفتنه
4) باید در هر قدم از مسیرم ایمان و امید داشته باشم که نتیجه میده
5) اگر من دارم تو این مسیر قدم برمیدارم برای موفقیت پایداره، همینجور آروم آروم پیش میرم، و وقتی قانون تکامل رو رعایت می کنم اونموقع در همه چیز سلامتی، ثروت، روابط عاشقانه و … نتایج پایداری دارم.
و این جملات آخر نوشته های این فایل واقعا برام جذاب بود:
“وقتی تصمیم می گیری با آن قوانین همراه شوی، وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد.”
عاشقتم خداجونم که هستی و من رو به این مسیر هدایت کردی و هر لحظه داری این هدایت رو به بهترین شکل انجام میدی عاشقتممممممممممممممممممممممم
عاشقتم اسماء جون ارزشمندترین دارایی من برای اینکه هستی و اینجایی
عاشقتونم استادمممممم که اینقدر خوبین
عاشقتونم مریم جون که فوق عالی این
عاشقتونم بچه های سایت خانواده دوست داشتنی من که چقدر ازتون یاد میگیرم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
بررسی موردی یک دوست به وسیله قوانین ثروت به صورت نوشتاری
( قسمت اول)🪴
به نام خدای مهربان سلام خدمت شما دوست عزیز سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داده که باز هم با شما عزیزانم باشم که خوب زندگی کنیم و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه
امروز میخوام در مورد یه دوستی صحبت کنم در مورد یکی از شاگردهام که خیلی توی این مدت که اومدم آمریکا ارتباط زیادی با هم داشتیم و یه سری چیزهایی رو من درک کردم که میخوام در موردش توضیح بدم
مدتها بود میخواستم این مسئله رو باز کنم منتظر بودم به یه نتیجه نهایی برسم و بعد در موردش صحبت کنم
البته به صورت خیلی کاملتر در دوره روانشناسی ثروت 3 این موضوع رو من باز کردم و توضیح دادم یه قسمتیش رو من براتون توضیح بدم
من وقتی اومدم آمریکا این دوستمون از دوستانی بود که از طریق سایت با برنامه من آشنا شده بود و برنامهها رو خیلی خوب کار کرده بود و پیشرفت خیلی بزرگی رو توی شرایط کاریش ایجاد کرده بود خیلی راضی و شاد بود و خیلی هم اصرار داشت که من وقتی اومدم آمریکا جایی بیام که ایشون هست و ایشون کمک کنه که اون شرایط رو فراهم کنه و ما اومدیم و بنده خدا خیلی هم به من کمک کرد خیلی در بدو ورود ما به آمریکا که خیلی قوانین رو نمیدونستیم شرایط رو نمیدونستیم اصلاً خیلی مسائل رو نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد
زبان انگلیسی رو خوب نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد بهمون و توی همین فضا چون از دوستان قدیمی هم بود خیلی توی فضای قوانین جهان هستی ما با هم زیاد صحبت میکردیم
مثلاً سوالاتی پیش میومد حرفهایی داشت فکرهایی داشت من ایدههایی داشتم خلاصه خیلی از اونجایی هم که قبلاً دوره روانشناسی ثروت یک رو کار کرده بود خیلی چیزها رو بهتر درک
میکرد.
اما یه نکتههایی رو من اونجا متوجه شدم که من یه چیزی رو میگم به شاگردام اونا یه چیز دیگهای رو میشنون کلاً
شاید بگم بارها و بارها این اتفاق افتاد توی صحبتهامون که من میومدم در مورد قوانین صحبت میکردم بعد اون میگفت آها فهمیدم پس منظورت اینه که فلان و فلان و فلان
بعد من اصلاً شگفت زده میشدم از اینکه چقدر مسیر رو بد فهمید
بعد من میگفتم نه منظورم اینه که فلان و فلان و فلان
یعنی اصلاً براش دوباره باز میکردم بعد یه ذره فکر میکرد و احساس میکردم تازه دوزاریش داره میفته
بعد تعجب میکردم میگفتم من در یک ساعت و نیم گذشته همین موضوع رو گفتم چطور این یه برداشت دیگهای داشت و بعد از تکرار شدن این موضوع به صورت خیلی زیاد من متوجه شدم که در واقع آدمها
نه بعضی از آدمها
کلاً یه جوری دارن فکر میکنن و همه چیز رو سعی میکنن به همون شکلی که خودشون دوست دارن باشه در بیارن
مثلاً این دوستمون در مورد قوانین جهان هستی در مورد ورودیهای ذهن رو کنترل کنه بسیار بسیار خوب موضوع رو درک کرده بود و خیلی خوب عمل میکرد اما در بعضی موارد دیگه یا دوست نداشت اونجوری درک کنه یا دلش میخواست قوانین جور دیگهای باشن یا خیلی مسائل دیگه
این صحبتهای منو یه جور دیگهای میشنوید اصلاً از همون اول یه جور دیگهای میشنوید
یعنی من همون موقع میگفتم
من این شانس رو هم داشتم که همون موقع بازخورد بگیرم کلاً خیلی دوست دارم بازخوردهای کاربرام رو ببینم بفهمم که کجا درست فهمیدن کجا اشتباه فهمیدن این یه موردی بود که من توی این یک سال یک سال و نیم من فقط داشتم اینو بررسی میکردم و بهش میگفتم تو اصلاً یک کیس اِستادی هستی برای من که من بفهمم که شاگردهای من کجا قضیه رو میفهمن کجا نمیفهمن و چطور میتونم کمک کنم که نتیجه بهتری بگیرن.
یعنی من همیشه دنبال بهبود سبک آموزشی خودم هستم و چیزی که خیلی جالب بود این بود که خیلی جاها پیش میومد من مثلاً میگفتم این اتفاق به این دلیل به این دلیل افتاد به دلیل این قوانین افتاد بعد اون یه چیز دیگهای رو میشنوید که اصلاً من خودم بارها و بارها با تعجب میگفتم فلانی تو چه جوری این حرفها رو اینجوری درک کردی من این همه برات مثال آوردم این همه توضیح دادم چه جوری اینجوری درک کردی مگه من نگفتم که اینجوری خلاصه اصل کلام اینه که آدمها به جای اینکه سعی کنن قوانین رو اونجوری که هست درک کنن دوست دارن قوانین
نه قوانین رو
همه شرایط اجتماع رو همه چی رو به شکلی درک کنن که علاقه دارن باشه یعنی من دوست دارم که مثلاً پول ساختن اینجوری باشه حالا قوانین پول ساختن یه چیز دیگه است ولی من دوست دارم که اینجوری باشه میخوام همه چی رو جوری بهش فکر کنم جوری ببینم که به اون شکلی که من دوست دارم اتفاق بیفته به وجود بیاد با اینکه قوانین جور دیگهای داره میگه مثل اینکه من دوست دارم علاقه دارم از یک ارتفاع خیلی بلندی بیفتم ولی مثلاً روی هوا شناور بشم پرواز کنم حالا قوانین جاذبه میگه که نه اگر شما از یک جای بلندی خودت رو پرتاب کنی جاذبه شما رو به سمت زمین میکشه ولی من دوست دارم مثلاً یه جور دیگه باشه دوست دارم پرواز کنم توی تخیلات خودم بعد دوست دارم قوانین تغییر کنه نه اینکه من تغییر کنم نه اینکه من باورهام رو درست کنم نه اینکه من قوانین رو درست درک کنم این مثال رو زدم که متوجه بشید حالا توی یکی از مواردی که ایشون اصلاً خوب موضوع رو درک نمیکرد و من دیگه اینقدر توضیح دادم که به این نتیجه رسیدم که اجازه بدم اونجوری که دوست داره فکر کنه یعنی خیلی موقعها میشه من در مورد فرزند خودم هم اینجوریم مثلاً میام میگم که پسرم این راه که میری این نتیجه رو ایجاد میکنه بهتره که این راه رو بری بعد مثلاً اون دوست داره که به روش خودش حرکت کنه بعد یکی دو بار میگم بعد دیگه اصرار نمیکنم حتی شاید بعضی موقعها مثلاً دیگه ببینم که مصره به روش خودش حرکت کنه اصرار هم نکنم اصلاً
بعد میذارم که به روش خودش حرکت کنه که جهان بازخورد رو بده به جای اینکه من بخوام به زور مثلاً اون نتیجه خوبه رو بگیره چون با زور نمیشه آدمها رو تغییر داد آدمها باید خودشون بخوان که تغییر کنن توی یکی از موارد این بود که من دیگه واقعاً اجازه دادم که اتفاقات براش اونجوری که جهان بهش بفهمونه بیفته نه اینکه من بخوام زودتر قبل از اینکه جهان بهش بفهمونه بهش بگم که ببین این ره که تو میروی به ترکستان است در مورد موفقیت مالی ایشون مثلاً میشست روی باورهاش کار میکرد بعد یه سری ایده بهش الهام میشد
در مورد همه همینجوریه بعد هیچ کاری برای ایده نمیکرد مثلاً میومد میگفت من یه ایده بهم الهام شده یه همچین کاری بعد مثلاً میشست یه سری چیزها رو مینوشت یه سری صحبتها رو میکرد با خودش صحبت میکرد با من صحبت میکرد این کارو میکنم اون کارو میکنم بعد دیگه بعد از دو سه روز دوباره کلاً ول میشد نه هیچ قدمی برمیداشت نه هیچ کاری میکرد با اینکه من خیلی هی پوشش میدادم که خب آفرین این کار خیلی خوبه این کارو بکن این کارو بکن اینجوری میشه اونجوری میشه یه عالمه دریچه باغ بهشت هم بهش نشون میدادم که چه اتفاقاتی میفته یه انگیزهای میگرفت
منم دوست ندارم که یه آدمی رو تا ابد بخوام هول بدم دوست دارم یه چیزایی رو بهش بگم و خودش حرکت کنه یعنی اصلاً نمیشه تا ابد کسی رو هول داد بعد میدیدم که دو روز بعد سه روز بعد کلاً ول شد بعد بهش میگفتم خب تو برای اون ایده چیکار کردی بعد احساس کردم برای اینکه حالا روش نمیشه به من بگه ول شد میگفت دارم روش کار میکنم حالا یه چیزایی هست بعداً بهت میگم حالا بذار به ی سرانجامی برسه خلاصه منم میدونستم که این بنده خدا فقط به خاطر اینکه احساس میکنه جلوی من کم نیاره یا مثلاً این همه من تشویقش کردم حرکت نکرده روش نمیشه نمیخواد بگه که من بیخیالش شدم انگار که احساس میکرد که مجبوره که پیشرفت کنه پیش من
بعد من خیلی بدم میاد از اینکه یکی مجبور باشه که یه کاری رو انجام بده منم دیگه هیچی نمیگفتم این میگذشت میگذشت بعدش یه مدت بعد دوباره میومد میگفت من یه ایده گرفتم پیدا کردم بهم گفته شده اینجوری میخوام بکنم اونجوری میخوام بکنم دیگه اون ایده قبلی ول میشد
من هم هی نمیگفتم که ایده قبلی رو چیکار کردی نمیخواستم احساس بد بهش بدم کاری نداشتم میگفتم خب بزار این روند خودش رو بره از یه جایی به بعد دیگه تصمیم گرفتم که دیگه روند خودش رو بره بعد میگفتم خیلی هم عالی براش این کارو میتونی بکنی خیلی روی ایدههاش ایده میدادم که این کارم میتونی بکنی اون کارم میتونی بکنی باید شروع کنی از اینجا حرکت کنی و باید بری جلو.
خلاصه این موضوع هم میرفت هیچ حرکتی
یعنی هیچ اقدام عملی برای اون ایده انجام نمیداد
دوباره همین داستان اتفاق میفتاد یه مدت بعد دوباره اون ول میشد بهش میگفتم چه خبر ایده هه؟
گفت یه سری کارها روش انجام میدم ولی میدونستم هیچ کاری روش انجام نمیده و عملاً هم هیچ وقت انجام نمیداد بعد دوباره ایده بعدی دوباره بعد از یه مدت با شور و شوق من میخوام این کارو بکنم میلیاردر میشم اینجوری میشه اونجوری میشه
قول میدم فردا یه مدت بعد فلان جا خونه میگیرم فلان جا ماشین میگیرم فلان زندگی فلان درآمد بعد میگفتم آفرین خب باید این کارها رو بکنی
یعنی وقتی که شما روی باورهاتون کار میکنید یه سری اقدامات عملی به شما الهام میشه کوچیک بزرگ از یه جایی باید شروع کنید یعنی یک راهی رو باید پیش برید
ولی ایشون هیچ کدوم از اینها رو عمل نمیکرد ولی در مورد خودم بگم من اون موقع که تصمیم گرفتم که سخنرانی کنم و مباحث رو توضیح بدم زمانی بود که من توی دانشگاه بندرعباس بودم بعد دیگه تصمیم گرفتم که ادامه مباحث رو توضیح بدم دفعه اول هم که رفتم از استادمون اجازه گرفتم که بیام در مورد مباحث موفقیت صحبت کنم به شدت استرس داشتم یعنی من بارها این مثال رو زدم یادم هم نمیره توی یه برگهای نوشته بودم یه سری مطالب رو در مورد موفقیت بعد با اینکه اون روز خاص خیلی از بچههای کلاس نیومده بودن
یعنی کلاس خیلی خلوتتر از حالت همیشگیش بود همه هم دوستها و رفیقهای خودم بودن که خیلی راحت بودیم
ولی وقتی رفته بودم پای تخته میخواستم توضیح بدم اینقدر این دست من میلرزید که من کاغذ رو گذاشتم زمین
چون وقتی دستم گرفته بودم دقیقاً دست من میلرزید و زانوهای من چنان لرزش داشت که من بارها و بارها احساس میکردم که الان زانوم ول میکنه خودش رو و من میخورم زمین.
یعنی انگار که هزار بار این صحنه توی اون نیم ساعتی که من داشتم صحبت میکردم این صحنه توی ذهن من اومد که من الان پاهام شل شده افتادم زمین بچهها دارن میخندن به من
یعنی هزار بار من توی حرفهام داشتم این صحنه رو میدیدم الان میفتم الان میفتم
خلاصه توی اون شرایط من عمل کردم و بعدش یه ایدهای یه کتابی رو خوندم که این ایده رو به من الهام کرد که باید برم اگر میخوام توی این کار موفق بشم باید برم توی جاهای خیلی پرجمعیت و شلوغ باید برم سخنرانی کنم باید برم تمرین کنم این کارو تا یاد بگیرم بعد همون موقع شنیدم که در واقع توی اون کتاب گفته بود که من توی یک ماه توی 30 تا کلاس توی 30 تا محوطه رفتم سخنرانی کردم بعد من تصمیم گرفتم به جای یک ماه توی دو هفته برم توی 30 تا از کلاسهای دانشگاه برم سخنرانی کنم
یعنی این ایده اومد حالا من اون کتاب رو خوندم بعدش این ایده به من الهام شد. ایدهها از هزاران جا بینهایت جا خداوند میتونه الهام کنه و من از همون روز تصمیم گرفتم که این کارو بکنم و اومدم مثلاً اولش از یک کلاس دیگهای از یکی از استادهامون ازش خواستم که در واقع وقتش رو در اختیار من قرار بده که یادمه بهم گفت عباس منش یادت باشه اگر فردا روزهای آینده یا سالهای آینده به فلان موفقیت رسیدی یادت باشه من اولین استادی بودم که اجازه دادم بهت که بیای توی کلاس من صحبت کنی و هیچ وقت یادم نمیره جملهاش رو میگفتش به بچهها که
بچهها حرفهایی که من میزنم نه به درد دنیاتون میخوره نه به درد آخرتتون بذارید عباس منش بیاد یه سری حرفها رو بزنه که هم به درد دنیاتون میخوره هم به درد آخرتتون
همین جا هم ازش تشکر میکنم از مهندس مهدی خانی عزیز و خلاصه اون کلاس من رفتم
البته اولین کلاس نبود اولین کلاس همون کلاسی بود که گفتم خیلی استرس داشتم این دومین کلاس بود و بعدش کلاسهای دیگه از استادهای دیگه که اصلاً نمیشناختمشون
یعنی مهم این بود که من اقدام کنم به اون چیزی که بهم گفته شده من میرفتم درهای کلاس دانشگاه درهای چوبی بود که یه فضای شیشهای وسط در بود که شما میتونستی از بیرون در داخل کلاس رو نگاه کنی من میرفتم توی کلاس اساتید دیگه نمیشناختم نه اساتید رو میشناختم نه دانشجوها رو میشناختم حتی یک نفرشون رو
و اینقدر استرس داشتم اینقدر سختم بود اینقدر نگران بودم که دستم روی دستگیره نمیرفت که در رو باز کنم ولی هی به خودم میگفتم باید این کارو انجام بدی این چیزیه که بهت گفته شده این چیزیه که بهت الهام شده باید انجامش بدی
بعد در میزدم دستگیره رو باز میکردم در میزدم و میرفتم تو و به استاد میگفتم من یه صحبتی دارم با دانشجوها اگر اجازه بدید
اون بنده خدا هم خب اصلاً نمیدونست قضیه چیه میگفت بله بفرمایید صحبت کنید و من میشستم صحبت میکردم هر کلاسی اعتماد به نفسم بالاتر میرفت ضربان قلبم عادیتر بود اون احساس اینکه زانوم خالی کنه بیفتم زمین کمتر و کمتر میشد و هی بهتر میشد و مثلاً من یک ساعت و یک ساعت و نیم توی هر کلاس.
یعنی وقتی من صحبتم تموم میشد اغلب اتفاقی که میفتاد این بود که استاد بهر صحبتهای من بود و بعدش که تموم میشد فقط وقت داشت حضور و غیاب کنه یعنی تدریس دیگه نمیتونست بکنه من در دو هفته در 30 تا از کلاسهای دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس من در عرض 15 روز شاید 14 روز من این 30 تا کلاسی رو که به خودم قول دادم برگزار کردم و خدا کمک کرد
یعنی من تصمیم گرفتم اون ایده به من الهام شد و من تصمیم گرفتم انجامش بدم و خدا شاهده حتی یک دونه از کلاسها نبود که من به استاد بگم من میخوام صحبت کنم و استاد قبول نکنه که صحبت کنم و بگه تو چه صحبتی داری توی کلاس من
یا اینکه وسط صحبتهای من حرف منو قطع کنه بگه الان وقت کلاس ما رو نیم ساعت یک ساعت گذشته من خودم درس دارم بفرما برو بیرون
خدا شاهده حتی یک بار این اتفاق نیفتاد من همیشه میگم وقتی شما تصمیم میگیرید جهان کرنش میکنه پیش شما وقتی شما ایمان دارید و تصمیم میگیرید و پاش وایمیستید و حرکت میکنید جهان کرنش میکنه جهان تعظیم میکنه در مقابل شما جهان مسخ میشه
به قول قرآن خداوند میگه ما جهان رو مسخر شما کردیم
مسخ میشه در مقابل شما
حالا خیلی از این کارها من کردم یعنی چیزهایی که به من الهام شده همون موقع یعنی من اصلاً همیشه میگم وقتی یه چیزی به شما الهام میشه همون موقع باید انجامش بدید
یه جملهای هم از فیلم راز گفتم سانسور شده خیلی هم نکته مهمی بوده از فیلم راز که سانسور شده میگه جهان سرعت رو دوست داره وقتی ایدهای به شما گفته میشه وقتی یک الهامی از درون به شما گفته میشه وقتی یک فرصتی فراهم میشه انجامش بده این کل کاریه که باید انجام بدی
و خلاصه به این شکل من خب هی پیشرفت پیشرفت اتفاقات دیگه ایدههای دیگه
حتی بعضی ایدهها به من گفته میشد انجام میدادم اون جوابی که فکر میکردم نمیداد ولی یک پلی بود برای مراحل بعدی یک دری بود، یک کلیدی بود برای درهایی که مثلاً شاید 6 ماه بعد یک سال بعد بهش میخوردم.
کاری ندارم خیلی خیلی بارها شاید هزاران بار این اتفاق افتاده که من عمل کردم به اون چیزهایی که بهم گفته شده و بقیه عمل نکردن و به این دوستمون هم هی میگفتم که عمل کن ولی آدمها دوست دارن مثلاً اونجوری که خودشون دوست دارن اتفاق بیفته جهان
یعنی چون دوست داشت که خودش مثلاً پیش خودش اینجوری بود که نه من نیاز نداره اون عمله رو هم خدا برام انجام میده من اصلاً هیچ کاری نمیخواد بکنم بعد اینجوری هی فکر میکرد
من میگفتم بابا اگر قرار نبود کاری بکنی ایدهای بهت الهام نمیشد اگر ایدهای به تو الهام میشه یعنی قراره یه کاری انجام بدی
یعنی قانون اینه اگر چیزی به شما الهام میشه که یه کاری رو انجام بدی حتماً باید انجامش بدی که به تو الهام شده وگرنه بهت الهام نمیشد
خلاصه کاری نداریم این دوستمون یه مقدار پولی رو از قبل داشت حالا توی دوره روانشناسی ثروت کلاً این موضوع رو بیشتر توضیح دادم که چه جوری این پول رو داشت یه مقدار پولی رو داشت و هیچ کاری نمیکرد دوباره میرفت سراغ ایده بعدی بعد باید یه سری کارها رو میکرد بعد نمیکرد این پوله رو هم یواش یواش داشت خرج میشد باید غذا میخورد حالا یه سری شرایط هم براش به خاطر باورهای خودش یه سری شرایط هم براش به وجود اومده بود که پول جایی که زندگی میکرد رو نمیداد یعنی اجارهای نداشت پول آب پول برق پول اینترنت تلفن هیچی نداشت ولی خب بالاخره غذا که میخواست بخوره پول بنزین ماشینش که بود خلاصه این پوله رو همینجور آروم آروم هی خرج کرد و خرج کرد تا به جایی رسید که پول کلاً تموم شد یعنی پول بنزین هم نداشت که از اینجا بره تا 100 کیلومتر اونورتر
یعنی هیچی تموم شد کلاً یه پول به نسبت مناسبی داشت که کلاً تموم شد بعد دیگه من رفتم پیشش دیدم که اصلاً هیچی ایشون همینجوری مونده و میگه دوباره ایدههایی دارم میخوام
گفتم ببین دوست عزیز الان یک سال و خوردهای هست که تو داری این حرف رو میزنی و واقعاً داری اعتماد به نفس خودت رو از بین میبری داری از دست میری و خیلی تند باهاش صحبت کردم گفتم دیگه باید بلند بشی
واقعاً این به خودت دروغ گفتن دیگه بسه هیچ کدوم از ایدهها رو عملی نکردی هی ایدههاش رو یادش آوردم گفتم یادته میگفتی فلان ایده فلان ایده خیلی جاها هم بهش کمک کردم مثلاً میگفت فلان ایده رو دارم میدونستم از لحاظ مالی شرایطش رو نداره میرفتم اون وسیلهای که میخواست رو براش میخریدم میگفتم این ایدت رو انجام بده بارها و بارها توی موردهای مختلف هی سعی کردم یه جورایی هواش رو داشته باشم که حرکت کنه پیشرفت کنه ادامه بده انگیزه پیدا کنه خب دیگه وقتی که دیگه هیچی نداشت یعنی هیچ نون نداشت بخوره یعنی در یخچال رو باز کردم بهش گفتم ببین تار عنکبوت بسته یخچال یعنی تو الان یه دونه نون پول یه دلار نداری که یه دونه نون بخوری کار به اینجا رسید ببین چقدر پول داشتی ببین همه رو تموم کردی رفت الان به این نقطه رسیدی که دیگه بعد از اینکه شرایط نابود شد و همه چی تموم شد و پولها همه رفت و سرمایه همه نابود شد ایشون دیگه مجبور شده بود از یه جایی کارگری کنه و از صفر شروع کنه در صورتی که قبلش پول داشت میتونست اصلاً با اون پول کلی کار کنه اصلاً نیاز نبود کارگری کنه
برای خودش میتونست کار کنه ولی دیگه کار رو به اینجا رسوند من همون موقع هم بهش گفتم یه فایل خیلی خوب از تو درست میکنم و هم توی روانشناسی ثروت میذارم هم توی فایلهای رایگان میذارم و توضیح میدم که چه جوری میشه که آدمها اون چیزایی رو که دوست دارن رو فقط دوست دارن بشنون
یعنی دوست دارن جهان اونجوری که اینا دوست دارن عمل کنه
من بارها و بارها گفتم دوستان جهان کاری نداره که شما چه جوری دوست دارید جهان روش خودش رو داره قوانین خودش رو داره راه خودش رو داره اصلاً مهم نیست که تو چی دوست داری چی رو دوست نداری مثل قوانین کشورهاست مثلاً تو وقتی توی کشوری میری که مواد مخدر داشتن اون جرمِ
اصلاً مهم نیست که تو دوست داری مواد مخدر مصرف کنی یا دوست نداری مصرف کنی اصلاً برای قانون این چیزها مهم نیست اگر مصرف کنی جرمِ
اگر حمل و نقل کنی اگر خرید و فروش کنی جرم اصلاً کاری نداره بگی آخه من دوست داشتم که اینجوری باشه ای کاش که مثلاً قوانین این کشور اینجوری
اصلاً کاری به این حرفها نداره میخندن بهت اصلاً جهان میخنده به شما اگر که در واقع بگی من دوست داشتم که قوانین اینجوری باشن
نه قوانین خودش رو داره من بارها و بارها در مورد قوانین جهان هستی صحبت کردم که افرادی که سعی میکنه فارغ از اینکه خودش چی دوست داره با اون چیزی که واقعاً قوانین دارن عمل میکنن به اون عمل کنه
من خودمم سعی میکنم
نمیگم همیشه اینجوری بوده، ولی سعی میکنم و در مورد عمل کردن به ایدهها نمیگم همیشه ولی سعی کردم که اغلب موارد عمل کنم.
ادامه در کامنت بعدی….
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان
روزشمار تحول زندگی من روز 66
خداروشکر امروز هم این فایل ارزشمند رو دیدم و نکته مهمی گفته شد که علت اینکه چرا با اینکه قوانین رو میدونیم ولی نتیجه نمیگیریم و فهمیدم که باید بر طبق قوانین عمل کنم و باورهای هماهنگ با خواسته رو ایجاد کنم و نکته مهم دیگه وقتی باورهای درست رو ایجاد میکنم هدایت میشم و ایده میاد که باید عمل و اقدام کنم اقدام هدفمند در راستای خواسته ام با باور درست . و دونستم که این نکته بسیار مهمیه .
و خداروشکر که در این مسیر هستم و کلی آگاهی یاد میگیرم و همونطور که تو این فایل شیوه اجرای این آگاهیها گفته شد باید اقدام کرد.
شاد و تندرست و سعادتمند باشید .
به نام خداون بخشاینده موهبتها
روز 66
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز
چقدر موصوع این فایل جالب بود
واقعا تا به حال از این زاویه در مورد درک مطالب نگاه نکرده بودم … واقعا همینطور هست و قطعا خودم بار ها و بارها به خودم دروغ گفتم و خواستم اونجور که دلم میخواسته موضوع رو برداشت کنم …
اما نکته ای که هست اینه ، هی چیز سختتر و دردناک تر از این نیست که به خودت دروغ بگی چون میدونی نتونستی قدم بردراری میخوای دیگران رو که در مورد خواسته هات باهلشون حرف زدی رو قانع کنی تا متوجه نشن این تو بودی که قدم بر نداشتی …
من این تجربه دارم توی زندگیم و متاسفانه هنوز قدمش رو بر نداشتم
اما از طرفی یه موضوعی جزو خواسته هام بوده و براش قدم برداشتم و در این 3 هفته ای که قدم برداشتم انقدر کارم داره راحت پیش میره که حد نداره
من تصمیم داشتم سال آینده آزمون نظام مهندسی رو شرکت گنم ، وقتی از صمیم قلب به این خواستم باور پیدا کردم ، اعلام کردن اسفند ماه برگزار میشه ، و من خودمو انداختم تو شرایط و شروع کردم به کتاب گرفتن و از دوستام راهنمایی گرفتن من حتی نمیدونستم داستان چی هست و کتابا چه مباحثی هستن و من فقط شروع کردم و بعد از 24 روز ، من طوری تکامل پیدا کردم تو خواندن کتابها که در عرض 5 ساعت کتابها رو تموم میکنم
در صورتی که روزای اول یک کتاب رو 2 روز طول میدادم
چون روزای اول ذهنم باور نداشت که یک کتاب میتونه با برنامه ریزی حتی در 3 ساعت تموم بشه اما وقتی من خواستم ایده ای اومد تو ذهنم و وقتی اجراش کردم دقیقا خیلی زودتر از ساعتی که من مشخص کردم تموم میشه
و این همون موضوع هست که استاد گفتن
وقتی در هررررر چیزی کوچیک و بزرگ قدم بر میداری راه برات هموار میشه و قانون جهان اینه
این درس بزرگی شدبرام
من با گوش دادن به این فایل موضوع قدم برداشتنم برای آزمون ، بهم یادآوری شد و حالا یه صدایی درونم گفت دیدی میشه
حالا طبق قانون عمل کن
و بعد از آزمون اسفند به آسونی برای اون یکی خواستت هم قدم بردرار
من ایمان دارم اگر اون خواستم رو اجرا کنم خداوند از آسمان برای من برکت میباره در زندگی ام چون این قانون جهان هست …
خدایاشکرت برای نشانه ی امروزم از طریق صدای استاد
استاد ممنونم که حضور دارین در زندگی من
66مین روز تحول زندگی من
موضوع فایل:عدم درک و فهم قوانین با دیدگاه و علایق شخصی
سلام به استاد عباس منش و بانو شایسته و همراهان همیشگی سایت پرطرفدار وپرانرژی
در بسیاری از موارد موضوعی که مرتبط با اصل قانون میشود را تعبیری متفاوت حاصل میکنیم،و از آموزه ها برداشتهای متناقضی انجام میگیرد،به نوعی در مسیر زندگی،از مسیر راست و هموار منحرف میشویم و نیاز به یک محرک همانند استاد داریم،
کسی که با آموختن آموزه ها هول بده شخصو به سمت جلو،نه اینکه با عدم درک مفاهیم قانونی هیچ عمل مثبت و در خور ستایش از شخص مستأصل نشود،و همینطور دست رو دست بگذاریم و به این موضوع اذعان داشته باشیم که الهامات پروردگار شامل حالم میشه،
این جمله طلایی که از تو حرکت از من برکت،اشراف کامل داره به این موضوع، ونباید منتظر موند باید به سمت جلو حرکت کنیم تا تمام دارایی هامون به صفر نرسیده و باید بترسیم از روزی که در زندگیمون هیچگونه تغییر حاصل نمیشه،باید تلاش کنیم،با توجه به خواسته ها و عمل کردن به قوانین،و تغییرات باور،تغییرات بنیادی در فرکانس های ما و مدار موجود اتفاق میافته،و با لذت بردن در طول مسیر،هم قدم و همراستا با خواسته ها به سمت هدف سریعتر حرکت کنیم،
با توجه به فایلهای آموزشی رایگان و حتی فایل های خریداری شده،و انجام تمارین های هر فایل و پاسخگو بودن به سوالهای متداول سایت،باید برای رشد و ترقی به این آموزه ها پایبند باشیم،توسعه شخصیتی در مسیر از تغییرات باور نشأت میگیرد و این تکامل شخصیتی بسیاری از افراد پیرامون مان را تحت تاثیر قرار میدهد و به این دلیل با مراجعه به ما متوجه تغییرات اساسی،و سیستمی در وجودمان میگردند و به ما انرژی مضاعفی القا میشود که برای کمک رسانی و احساس خوب داشتن به همنوع و استفاده از نعمات الهی و فراوانی ها،گستردگی جهان را ترویج دهیم و هدایت پروردگار در همه حال شامل ما میشود بشرطی که شما رو به جلو حرکت کنی و بخواهی تا به تو داده شود نه اینکه دست رو دست بگذاری،اگر او بخواهی و تلاش همراستا و هم سنگ با خواسته ها داشته باشی از هدایت و الهامات غیبی پروردگار بعنوان وحی منزل برخوردار میشی،
سپاسگزار پروردگار عالم بخاطر این همه موهبت و لطف انسانهای پاک سرشت در مسیر زندگانی،و سپاس بیکران از همه ی عزیزان بابت نظرات ناب و ستودنی شأن.
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
از این فایل استاد این نتیجه ها رو گرفتم :
1-تعیین هدف
2-ساختن باور
3-حرکت در مسیر هدف
4- طی کردن تکامل
5- رسیدن به موفقیت پایدار
وقتی الهامی بهمون میشه برای انجامکاری ، باید اقدام کنیم و با برداشتن قدمهای اولیه ، برای قدمهای بعد هدایت میشویم.
باید نسبت به اونکاری که میخایم انجام بدیم تحقیق ومطالعه کنیم و باورهای مناسب با هدفمون رو بسازیم.
حتما باید قانون تکامل رو برای پیشرفت در کارمون رعایت کنیم ، تکامل یعنی آهسته آهسته به نتایج بهتر رسیدن ، نه یک شبه به نتایج ایده آل رسیدن
وقتی موارد بالا رعایت بشه قطعا در فرکانس مناسب هستیم و نتایج اون فرکانس موفقیت و نتایج پایداره
خدایا ما روبه راه کسانی هدایت کن که به آنها نعمت داده ای.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
-بسیاری از ما تمایل داریم باورهای مخرب و نامناسب خود را تغییر نداده به جای آن قوانین مطابق با میل و باورهای نامناسب ما تغییر یابند به همین دلیل از قوانین سوء برداشت داریم
-به جای نصیحت کردن افراد اجازه دهیم مسیر دلخواه خود را طی کنند چون جهان در زمان مناسب بازخورد مناسب را به انها خواهد داد
-با اجبار نمی توانیم افراد را تغییر دهیم آنها باید خودشان با میل و رغبت مایل به تغییر باشند
-زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم ایده هایی به ما الهام می شود که باید به آنها عمل کنیم
-تنها با عمل کردن به ایده هاست که قدم های بعدی به ما گفته شده و مسیر تحقق اهدافمان به تدریج برای ما روشن می شود
-ایده ها از هزاران طریق به ما الهام خواهد شد
-قدم برداشتن و عمل کردن به ایده ها مهم ترین اقدامی است که برای تحقق اهداف خود باید انجام دهیم
-زمانی که با ایمان به خداوند تصمیم به عمل کردن به ایده ها را می گیریم جهان در برابر ما کرنش و تعظیم کرده و مسخ ما می شود
-خداوند می فرمایید ما جهان را مسخر شما کردیم
-زمانی که ایده ای به ما الهام می شود همان لحظه به آن عمل کنیم
-وظیفه ی اصلی ما برای تحقق اهدافمان عمل کردن به ایده ها پس از تغییر باورهاست
-ممکن است عمل به ایده های الهامی نتیجه ی مورد انتظار را برای ما در بر نداشته باشد اما پل و کلیدی برای برداشتن گام بعدی است
-به ایده های الهام شده فارغ از نتیجه ی آن عمل کنیم
-اگر قرار بود بدون انجام عملی خواسته های ما محقق شود ایده ای به ما الهام نمی شد
-اگر حرکت نکرده و برای تحقق اهداف خود قدم برنداریم اوضاع و شرایط ما هیچ گاه ثابت نمی ماند بلکه هر بار نامناسب تر از گذشته خواهد شد
-جهان قوانین خود را دارد اینگونه نیست که به میل ما تغییر یابد
-همواره سعی کنیم به قوانین الهی عمل کنیم
-ایده ها با توجه به مدار کنونی مان به ما داده خواهد شد
-با رعایت قانون تکامل به ایده هایی که با شرایط کنونی مان هماهنگ است عمل کنیم
-مدارها باید قدم به قدم طی شوند تا نتایج پایدار اتفاق بیافتد
-خود را با قوانین الهی منطبق و هماهنگ کنیم قوانین الهی هرگز خود را با ما منطبق و هماهنگ نمی کند
-برای درستی یا نادرستی اعمال خود بررسی کنیم اگر کسی چنین رفتاری با ما داشت از انجام این رفتار خوشحال شده یا ناراحت می شویم
-آن چه برای خود می پسندیم برای دیگران بپسندیم
-پرداخت بها اولین شرط برای تحقق اهدافمان است
-هیچ گاه نمی توانیم از روش های نادرست دزدی و کلاهبرداری…. به اهداف و خواسته های خود دست یابیم
-باید احساس لیاقت و ارزشمندی درونی را در خود با پرداختن بهاء طی کردن مسیر درست و تحقق اهداف طی کرده تا به نتایج پایدار دست یابیم
-جهان همواره به باورها و فرکانس های ما پاسخ می دهد با ضربه و آسیب زدن به دیگران در واقع به خود ضربه و آسیب وارد کرده ایم
-با انجام کار نادرست نتایج نامناسب آن را می بینیم
-برای ایجاد احساس لیاقت و ارزشمندی درونی از خود سوال کنیم برای تحقق اهدافمان باید چه بهایی پرداخت کنیم؟
-پرداخت بها شامل زمان انرژی هزینه تمرکز اراده و… می شود
-با پرداخت بها به خود ثابت کنیم لیاقت و ارزش تحقق اهداف خود را داریم
-اگر اشخاصی به موفقیت و نتایج پایدار دست یافته اند بدین معناست که مسیر درستی را برای تحقق اهدافشان طی کرده اند
-نمی توانیم با طی کردن مسیر نادرست به نتایج درست و پایدار دست یابیم
-با داشتن باورهای درست کنترل ورودی ها توجه به نکات مثبت آرام آرام و به تدریج رشد و پیشرفت می کنیم
-با کار کردن بر روی باورها علاوه بر رخ دادن اتفاقات خوب بسیاری از اتفاقات نامناسب گذشته را تجربه نخواهیم کرد و نتایج ما به کلی دگرگون می شود
-نه تنها پول و حساب بانکی بلکه سلامتی و داشتن روابط خوب هم جزئی از ثروت ماست
خدایا شکرت
عاشقتونیم