آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربانم

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

    من به عنوان کسی که همین یک ماه پیش این تجربه شبیه به استاد و دوست عزیزی که کامنتشون رو خوندن دارم …پس بر خودم دونستم که کامنت بنویسم…از وقتی وارد سایت شدم و فایل گوش کردم ، شروع کردم هر چیزی که استاد میگفت رو به شکلی که انگار علامه دهر هستم برای نزدیکانم مثل مادر و خواهر برادرام میگفتم.برای همسرم نمیگفتم چون ایشون توی این فازا نیست ولی بقیه که نشون میدادن از این حرفا خوششون میاد و به من میگفتن چقدر زندگیشون داره عوض میشه و چقدر تغییر کردن من مشتاق تر میشدم و براشون حرف میزدم. از اونجایی که من ایران نیستم و فقط تلفنی با خانواه ام در ارتباطم ، ساعتها و ساعتها بهترین زمانم رو میزاشتم و براشون حرف میزدم…بهترین ساعت من شروع روزم بود زمانی که ایران شب میشد و اونا بیدار بودن و وقت داشتن با من حرف بزنن…یادمه یه وقتایی 4 ساعت هم تلفنی حرف میزدم…البته فقط با دو نفر انقدر حرف میزدم…یکیشون تقریبا یکیم تغییر کرد و شروع کرد با روش هایی از قانون استفاده کردن و یکم از بقیه جدا شد…یعنی تقریبا رفتاراش با بقیه فرق کرد…یکیشون که خیلی به من میگفت من خیلی تاثیر گرفتمو خیلی تغییر کردمو …چقدر سپاسگذار تر شدم، دقیقا یه ماه پیش سر مساله ای کلا روی دیگر خودش رو نشون داد و اون لحظه دنیا روی سرم خراب شد و فهمیدم اینهمه سال داشتم آب توی هاون میکوبیدم…

    همون روز که دقیقا 9 نوامبر بود من یک هفته بود دوره طلایی قانون آفرینش رو شروع کرده بودم..در جلسه اول استاد درباره قانون توجه صحبت میکنه و اونجا کامل توضیح میده چه مواردی در دایره این قانون قرار میگیره…شما فک کن من یک هفته ست دارم این فایلها رو گوش میدم و عدل در همون هفته این اتفاق رخ میده که اون فرد روی دیگرش رو نشونم میده…

    یادمه اون لحظه که اون شخص اون روشو نشون داد و من دیدم هرگز تغییر نکرده، این چهار سال و خورده ای که دارم فایل گوش میدم مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد…چقدر وقتا صبحم با تلفن هایی شروع شده که بهترین انرژی روزم رو گذاشتم براشون..چقدر هی محصول خریدم و هی فایل گوش دادم و هی نتیجه نگرفتم…چقدر اومدم نتایج درخشان بچه ها رو خوندم و سرخورده تر شدم…چقدر از خدا سوال پرسیدم که خدایا بگو چرا نتیجه نمی گیرم…و چراهای ریز و درشتی که مثل یک فیلم تلخ از جلوی چشمم رد شد…تا چند ساعت حالم بد بود و هی از خودم معذرت خواهی میکردم به خاطر این ظلمی که به خودم کردم…

    یکی از تمرین های قانون آفرینش سناریو نویسه که بعد از اون اتفاق چک و لقدی جهان ، من یک سناریویی نوشتم مبنی بر اینکه من در این تاریخ فهمیدم من از تغییر دیگران ناتوانم…من در این تاریخ فهمیدم من نباید انرژیم رو بزارم برای تغییر دیگران…ذهن من که اصل رو از بدل تشخصیص نمیده من رو میبره به سمت اون مشکلاتی که درباره اش دیگران برای من حرف میزنن و من رو عقل کل میدونن و ازم میخوان که راه کار بدم…و نوشتم من بعد از اون تاریخ یاد گرفتم در هر شرایطی دهنم رو ببندم و اصلا درباره هیچ مساله ای حرفی نزنم…تصمیم گرفتم آرامش رو به زندگیم دعوت کنم تا ثروت و نعمت و سلامتی وارد زندگیم بشه …بحث کردن فقط انرژی من رو میگیره و هیچ فایده ای برای من نداره…

    متن خیلی طولانی نوشتم از اینکه تصمیم گرفتم و دهنم رو بستم و خدا هم هر روز هدایتم کرد به صراط مستقیم …از اون روز هر روز دارم این رو میخونم …

    یکی از نتایجش این بود که به طرز معجزه آسایی آرامشی که هدیه از طرف خداوند هست رو حس میکنم…نتیجه معجزه آسای بعدی اینکه،

    (اینجاش خیلی مهمه)

    هفته پیش داشتم پیاده روی میکردم…توی پیاده رو یک کارت پیدا کردم…از این کارتهایی که روش نوت مینویسم یادمه زمان دانشجویی زیاد داشتم…فکر میکنی روی کارت چی نوشته بود؟

    100% اون چیزهایی که من هر روز میخونم رو توش نوشته بود /////به زبان فارسی//////

    باورتون میشه….توی آمریکا…و البته محله ای هست که ایرانی هم آنجا زندگی میکنه…

    ولی این درصد چقدر احتمال داره که یکی یه کارتی پیدا کنه ، روش فارسی نوشته شده باشه اونم دقیقا چیزهایی که تو داری هر روز صبح به عنوان سناریو میخونی…

    با همسرم بودم و به همسرم نشون دادم و گفتم من هر روز دارم اینارو توی دفترم مینویسم و الان خدا بهم گفت راهت درسته و ادامه بده…

    اون کارت رو نگه داشتم یه روزی حتما نشون استاد عباس منش میدم..

    اون متن توسط یک فردی با دین یهودیت نوشته شده بود…در دین یهودیت روحانی رو “”ربای”” میگن.

    یکمش رو مینویسم براتون: با این ذهن، این بدن و قلب و تمام بدن را زیر فشار نبر، ..ول کن…حتی معمولی هم حرف میزنی ،داری مروارید وجودت،آب زندگی خودت رو هدر میدی حتی اگر واقعیت باشه و بخواهی خودت رو ثابت کنی..نگو..مخصوصا آدم های نزدیک خودت…سکوت کن..

    {قبلش توضیح میده که رفته بوده کنیسه و ربای داشته درباره مثبت بودن حرف میزنه}

    از روزی که به خودم قول دادم بقیه رو رها کنم و اون انرژی رو بزارم برای بهبود شرایط خودم ، آرامشم خیلی زیاد شده…و هر روز از خدا میخوام این آرامشم رو بیشتر کنه…دارم عذاب وجدان رو از خودم دور میکنم ..چون قبلا عذاب وجدان داشتم که اگر کمک بقیه نکنم و زندگیشون بهتر نشه من آدم خوبی نخواهم بود…اون زمان احساس ارزشمندی پایینی داشتم.

    ولی الان به خودم میگم من بتونم پیشرفت کنم و الگو باشم برای بقیه بالاترین کمکه …

    به خودم میگم من فقط میتونم به خودم کمک کنم تازه اونم در شرایطی که به خدا ایمان داشته باشم ، چون اگر ایمان نداشته باشم خودم هم گمراه خواهم شد.

    هر روز دارم از طرف خدا هدایت میشم به فایل هایی که قدم به قدم داره باهام حرف میزنه…یه روز میگه برو دستیابی به رویاها رو ببین…فایل اول رو میشنوم و میبینم استاد میگه ، از همین الانتون لذت ببرید…زندگی رو زندگی کنید.در صورتیکه قبلا هم چندین بار این فایل رو شنیده بودم ولی چون معنی آرامش رو نمیدونستم، به عمق این جمله پی نبرده بودم…..بعد هدایت میشم به دوره احساس لیاقت و میبینم استاد میگه قربانی شدن از کمبود احساس لیاقت میاد… بعد میبینم استاد میگه توی سرت داری چی میگی با خودت…اونا نشون میدن تو احساس لیاقت داری یا نه…مراجعه کردم به گفتگوهام دیدم همه اش درباره اینه که برای خانواده ام یه کاری بکنم…خودم رو فراموش کرده بودم.

    صدای خدا رو توی قلبم مبشنوم که اینکه میخواهی برای کسی قدمی برداری با این دید که اگر تو کمکش نکنی زندگیش خراب تر خواهد شد ، این شرکه…وقتی با خانواده ام حرف میزنم صدای خدا توی سرم بلنده که فهیمه حواست به تعهدت باشه ..حواست به سناریویی که نوشتی باشه…یه روز دوباره شروع کردم با داداشم حرف میزدم ولی ایندفعه خیلی مراقب بودم انرژیم رو هدر ندم ولی اونطوری هم نبود صد درصد تغییر کرده باشم..چون من نیاز به تکامل دارم…بخش خوبش اینه که بعد از تلفن کلا دیگه به اون حرفا فکر نکردم.

    هر روز به خودم میگم …همه چیز فرکانسه…اصلا مهم نیست کجای کره زمین زندگی میکنی اگر نتونی ذهنت رو کنترل کنی ، با مخ میخوری زمین…جهان چنان چک و لقدی میکندت که چند دور، دور خودت میچرخی…ولی اگر ذهنت رو کنترل کنی و درب ها رو ببندی توی ذهنت، یه روزی که داری پیاده روی میکنی در کشوری که فارسی زبان نیستن، کارتی پیدا میکنی که با خط فارسی همون چیزهایی رو که تعهد دادی رو بهت نشون میده…

    یکی از نکات طلایی این فایل که برای من این بود که خیلی باید تمرینش کنم …این بود که استاد گفت : ما هرگزو هرگز توانایی تغییر زندکی دیگران رو نداریم ولی از اونطرف ما صد درصد توانایی تغییر زندگی خودمون رو داریم…نکته بعدی اینکه استاد اشاره کرد، خودش سعی کرده همه چیزهایی که یاد گرفته رو در زندگیش اجرا کنه.

    من باید هر روز از خودم بپرسم آیا امروز چیزهایی که یاد گرفتم رو تمرین کردم…

    چقدر این فایل عالی بود خدارو شکر که ادامه داره…سپاس فراوان از خانم شایسته جانم که خواستن این فایل رو استاد بزاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  2. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1462 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    توبه:80

    اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ

    می خواهی برایشان استغفار کن یا استغفار نکن حتی اگر 70 بار هم برایشان استغفار کنی، خدا آنها را نخواهد آمرزید. زیرا خدا و رسولش را انکار کردند. خداوند فاسقان را هدایت نخواهد کرد.

    ============================

    این آیه خیلی بی نظیر…

    کسی که تو مدار باورهای غلطه، حتی اگر براشون دعا کنی، تاثیری نداره

    کسی که در مدار باورهای غلطه، حتی اگه ارتش و بودجه امریکا رو خرجش کنی، تاثیری نداره مثل زمانیکه آمریکا کلی ارتش و بودجه آورد برای افغانستان تا تغییرشون بده… اما با وجود این همه نیروهایی که جانشون رو از دست دادن و این همه انرژی و بودجه ای که هزینه شد، بعد از خروج نیروهای امریکا، طالبان کشور رو در دست گرفتن…. یعنی جهان اینطوری کار نمی کنه که تو بزور بتونی امت یا گروه یا فردی رو تغییر بدی… بارها تجربه کردیم با وجود این همه تلاش و هزینه برای برخی افراد معتاد که خودشون نمی خواستن تغییر کنن، این افراد نه تنها تغییر نکردن بلکه بیشتر به سمت مواد سوق پیدا کردن

    ++نتیجه:

    من نمی تونم کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنم

    اگر اون فرد با باورهاش تو مدار خوشبختی باشه، چه من باشم چه نباشم، چه دعا کنم چه نکنم، اون خوشبخت میشه

    و اگر با باورهاش تو مدار بدبختی باشه، چه من کمکم کنم چه نکنم، چه دعا کنم چه نکنم، بدبخت خواهد شد.

    پس وقتی کسی رو دارم نصیحت می کنم یا نقش هادی و ناجی رو دارم، یادم باشه من قدرتی ندارم … اون تو اون مدار هست و تا زمانیکه باورهاشو تغییر نده و از اون مدار خارج نشه، وضعیتش همینه … فقط من با درگیر کردن خودم، دارم به خودم ظلم می کنم و میرم تو تاریکی …

    جهان کار خودشو خوب بلد… با تضادها و تفاوت ها کمک می کنه، خواسته هاش واضح بشن… با تضادها مجبورش می کنه، باورهاشو تغییر بده و از اون مدار خارج بشه…

    پس تمرکزت رو از روی دیگران بردار و بزار روی خودت و به جهان اعتماد کن… هر کسی تو مدار هدایت باشه، خداوند از هزاران راه، هدایتش می کنه

    از اون طرف هم من نمی تونم کسی رو بدبخت کنم و بعدش به خاطر کج فهمی حق الناس، دچار عذاب وجدان بشم و خودمو سرزنش کنم… اون فرد اگر با باورهای غلطش در مدار نامناسبی باشه، چه من باشم چه نباشم، بدبخت میشه… اما اگر من کار اشتباهی کنم، فقط به خودم ظلم کردم نه هیچ کس دیگه…

    زمانیکه موسی قتل کرد گفت: خدایا منو ببخش… من به خودم ظلم کردم

    وقتی یونس افتاد تو دل نهنگ، گفت: خدایا منو ببخش … من به خودم ظلم کردم

    وقتی یعقوب با ترس و نگرانیش، شرایطی رو خلق کرد که پسرهاش، یوسف رو بردن انداختن تو چاه، به خودش ظلم کرد نه به یوسف و پسرهاش… یوسف در مدار مناسبی بود و رفت و عزیز مصر شد و یعقوب سالها از غم یوسف خودشو اذیت کرد و کور شد

    برادرهای یوسف به یوسف ظلم نکردن و نتونستن بدبختش کنن… چون یوسف در مدار باورهای خوب بود و عزیز مصر شد

    ++پس هر چیزی رو که می شنویم باور نکنیم

    در قرآن کلمه ای به عنوان حق الناس نداریم++

    ««ما نمی تونیم کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنیم چون اون با باورهاش در مدار مناسب یا نامناسبی هست»»

    ++ما فقط و فقط می تونیم خودمون رو خوشبخت یا بدبخت کنیم

    و کسی هم نمی تونه ما رو خوشبخت یا بدبخت کنه++

    پس ما فقط با باورهامون، ترس ها و نگرانی هامونو افکارمون می تونیم به خودمون ظلم کنیم… با افسردگی، احساس گناه و سرزنش خودمون، می تونیم به خودمون ظلم کنیم…

    ما با این افکار و باورها، میریم در مدار بیماری ها، مشکلات، افراد نامناسب … و اگر باورهامون رو با کنترل ورودی های ذهنمون، عوض کنیم، در مداری قرار می گیریم که فقط خوشبختی و شادی و حال خوب و عشق و سلامتی هست.

    پس ما نمی تونیم کسی رو که در مدار نامناسبی هست، به زور تغییر بدیم… پس دست از نصیحت کردن و غز زدن و ناجی و هادی بودن بردار… تو نمی تونی بچه ات یا همسرت رو تغییر بدی…. تو نمی تونی…. تو نمی تونی… اون باید با تغییر باورهاش، مدارش رو تغییر بده

    ++ هرکس هر جایی که هست جای درست خودشه… پس نه حسادت معنی داره و نه دلسوزی…

    الهی شکر برای این آگاهی های ناب

    ===========================

    سلااااام استاد عزیزم

    سلام مریم جاااانم

    سلام دوستان مدار بهشت

    خدایا شکرت به خاطر این همزمانی ها

    بزارید بگم موضوع چیه

    من بعد از پروژه خانه تکانی ذهن واقعاً اماده شدم برای خرید دوره روابط…. دوره ای که چند سال پیش در دوره حل مسئله فهمیدم که ریشه ی اصلی مشکلات من از هر لحاظ همینه…. ولی با این حال هرگز جرئت نمی کردم این دوره رو بخرم… انگار یه ترسی داشتم که نکنه استاد مطلبی رو بگه که من عمل کنم و این کویرم رو از دست بدم….

    خلاصه این دوره رو خریدم

    اینقدر مطالب این دوره فوق العاده است که حد نداره

    و در کمتر از یک ماه من کلی نتایج فوق العاده گرفتم…

    اما هنوز در روابط عاطفی اون نتیجه اصلی رو دریافت نکردم

    در جلسه دوم استاد یه موضوعی رو میگه که: اگر ذهن ما در مورد موضوعی مقاومت داشته باشه و دچار شک و تردید باشه، هرگز نمی تونه براش قدمی برداره و خواسته اش اجابت نمیشه… حالا چرا خواسته ی من در روابط اجابت نمیشه؟؟… چون فکر می کردم که اگر من همچین تصمیمی بگیرم، باعث بدبختی بچه هام میشم… اونا رو از مسیر خوشبختی دور می کنم… البته آکاهیش رو دارم که من تاثیری تو زندگی دیگران ندارم… یا من مسئول احساسات دیگران نیستم… یا من مسئول خوشبختی و بدیختی دیگران نیستم… اما این فقط در مرحله آگاهی مونده بود… به یقین تبدیل نشده و بنابراین ذهن اجازه اجابت خواسته ام رو نمیده…

    خب حالا باید این آگاهی رو به یقین تبدیل می کردم… اومدم هدایت شدم به کلیدواژه پرهیز از جهل که 6 فایل بسیار بسیار ارزشمند داره… و انگار یکم داشت برام جا می افتاد و بعد هدایت شدم به فایل ارزشمند ظلم در قرآن… و دیروز هم این متنی که اول کامنتم نوشتم رو قلبم گفت و من نوشتم…. و این فایل هم در روند تکامل آگاهی های من بود….

    خدایا، ای کارگردان کیهان و کهکشان ها… چقدر آخه تو فوق العاده ای… من تصمیم جدی گرفتم تا اون رابطه عاطفی که لایقش هستم رو خلق کنم… نه اینکه رابطه الانم بد… نه….( البته رابطه ام خیلی داغون بود ولی الان به لطف الله و آگاهی های این سایت خیلی بهتر شده)… ولی خودمو لایق بهتر از این ها می دونم… پس تصمیم گرفتم به جای کوتاه کردن سقف آرزوهام، باورهام رو درست کنم و به آرزوهام برسم…

    و امروز داشتم سوره فرقان رو می خوندم… یه آیه بی نظیری بهش رسیدم که اصلاً تحول عجیبی در من ایجاد کرد…

    فرقان:77

    قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَـوْلَا دُعَاؤُکُمْ

    بگو: اگر دعای شما نبود، پروردگارم چه ارزشی برای شما قائل بود؟

    واووووو خدای من…. درخواست های ما چقدر ارزشمند هستن…‌ چرا؟؟… چون وقتی ما درخواستی به جهان میدیم، جهان پاسخ میده و جهان گسترش پیدا می کنه… پس رسیدن به خواسته ها، معنوی ترین کار دنیاست… حالا درخواست ها چطور به وجود میان؟؟… از طریق دیدن تفاوت ها و تضادهای زندگیمون

    بله من با تضادهایی که تو زندگی عاطفیم دیدم، با دیدن رابطه عاطفی رویایی استاد و مریم جان و دوستان عزیزم در این سایت بهشتی، این درخواست در من شکل گرفت… خب چرا باید به خاطر بی ایمانی و باورهای محدود کننده، بیام از این درخواست بگذرم و به این رابطه ی اکنونم ادامه بدم… این درخواست رو به حهان ارسال کردم… در مرحله دریافت مشکل دارم… مقاومت های نگرانی از بچه هام اجازه نمیده دریافت کنم…

    چون فکر می کنم اگه من نباشم، اونا دچار مشکل میشن… تو درس و اخلاق دچار مشکل میشن… به همین راحتی مشرک میشم… می خوام نقش خدا رو در زندگی بچه هام انجام بدم… و دارم به خودم ظلم می کنم… و نتیجه شرک، زندگی جهنمی…

    باید از جدم ابراهیم یادبگیرم که چطور نوزاد و همسرش رو در بیابان که هزار خطر وجود داره رها کرد و رفت…‌ چرا؟؟ چون ایمان داره کارگردان بهتر از اون به نیازهاشون واقفه و تامین می کنه… چون ایمان داره هیچ جا نقطه کور برای خدا نیست…

    باید با تبر توحید برم تو دل این شرک و حلش کنم و اجازه بدم خدا خواسته ام رو اجابت کنه و در زندگیم دریافت کنم…‌

    خدایا من توبه می کنم از جهل به سوی تو…‌ منو ببخش و پاکم کن… کمکم کن تا به یقین برسم… کمکم کن با قلبی مطمئن و قدم های استوار ادامه بدم و رابطه رویایی رو خلق کنم

    الهی شکر برای این همزمانی ها

    الهی شکر برای این آگاهی ها

    الهی شکر برای این سابت توحیدی

    الهی شکر برای استاد توحیدی

    استاد بی نهایت دوستون دارم… بهترین ها رزقتون باشه

    دوستان مدار بهشت، دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  3. -
    مرضیه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد عشق

    استاد یکتا پرستی

    سلام بر بانوی عشق

    فرشته پشت صحنه

    عشق درونم می‌تپد

    سپاسگزارم با بت این فایل زیبا واین سایت الهی

    سپاسگزار خداوندم بابت هدایتم به سمت این جا واین لحظه واین شب زیبا و شما بندگان توحیدی

    چقدر این اتفاقات واین موارد شبیه منه

    وچه خوب شد کهمن چند وقته از این راه حل ها آگاه شدم وانگار رها شدم از بند های سنگینی که به پای خودم میبستم و هیچ کدوم از عزیزانم با تلاشهای بیرونی من تغییر نمی کردند

    وچه جالب که اینا شرک وجودم بوده

    ودقیقا شده بودم قرص مسکن که باهام آروم بشن

    درسته همینه زمان برد تا منم متوجه بشم که درسته من لذت میبرم از گفتن این مواردی که باهاش عشق می کنم

    واین جا بود که متوجه شدم من از گفتن این موضوعات سیر نمی شم ودنبال فردی هستم که هر چیز به درد من خورده ومی خواهم کمک کنم دیگران هم استفاده کنند و به نتیجه خوبی برسن

    ومن تا جایی پیش رفتم که به خودم صدمه زدم و دیگه استپ کردم و بیشتر فکر کردم واین همه انرژی که گذاشتم هم حال اونها رو تغییر نداد تا زمانی که من کنار کشیدم تازه متوجه شدم اونا باز کار خودشون رو میکنم وراهی رو میرم که میخوام ووقتی هم به جایی میرسن خودشون رو چنان بزرگ میشمرن که میمونی که چی شد این که تو کارش دست و پا میزد

    ومن متوجه شدم خدا هواسش به بنده هاش هس

    کسی که بخواد رو هدایتش می‌کنه ومن چی کاره هستم که خودم رو این طور مسئول بنده خدا بدونم

    اونجا بود که صحبت های استاد به گوشم بیشتر می‌رسید و فهمیدم که استاد داره تو بیشتر فایل های همینو میگه

    خدای من من که هر روز فایل گوش میکنم هر روز

    هر روز و بیشتر ساعت روز خدای من

    این شد که به شناخت بهتر خودم رسیدم واز گفتن به نا اهلش خسته شدم وفقط تصمیم گرفتم جایی لب بگشایم که برام سودی داره

    وقتی من سرم تو لاک خودم کردم و دیگه به زندگی افراد دیگه خیلی توجه نکردم اونها رو به خدا سپردم

    و دیگه من خدایی نمی کنم که این شرک رو دور ریختم

    البته هر وقت دوباره بخوام شروع کنم به شرح حال وسخن در مورد قانون ودلسوزی برای عزیزانم به خودم یاد آور میشم که بله این تصمیم تو یعنی توحید به خدا بسپار اونها رو که

    اونا اگه بخوان خدا هدایتشون می‌کنه واگه نیاز به تو باشه اون فرد ازت درخواست می‌کنه اون وقت لب بگشا

    این درسته استاد

    همه ما به طور یکسان دسترسی داریم به هدایت الله

    ومن باید بپذیرم که هرگز توانایی تغییر زندگی دیگران رو نداریم

    وما صد درصد توانایی تغییر زندگی خودمون رو داریم

    بی شک بی شک وبی شک این درسته

    من فقط وفقط وفقط خالق زندگی خودم هستم.

    ومن تصمیم گرفتم که تمرکز خودم رو هر روز یک درصد بیشتر روی خودم وتغییر زندگی خودم بزارم

    روی شغل دلخواهم، روی احساس سپاسگزاری

    روی احساس لیاقتم وروی ساخت باورهای ثروت وسلامتی وعشق

    تمرکزم رو هر روز یک درصد بیشتر و بیشتر روی توانایی هام وعلائقم

    خدا رو سپاسگزارم بابت هدایت این لحظه واین اتفاق که برام افتاد وداغ داغ این فایل رو شنیدن.

    وآموزش دقیق تر توجه به شناخت بهتر خودم

    خدایا سپاسگزارم که آماده شدم برای این آموزش ها

    خدایا سپاسگزارم بابت استاد توحیدی

    خدارو شکر که انرژی بیشتری رو می‌زارم هر روز روی کار کردن روی این آموزشها

    یکی از درخواستهای من از خداوند همین خصوصیت صداقت وبی ریا بودن شما ست استاد

    شاد و سالم وسعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1287 روز

      با سلام خدمت شما مرضیه عزیز و دوست داشتنی

      چقدر کامنت زیبایی نوشتید و بینهایت لذت بردم

      یادم اومد خودم رو

      دقیقا اوایلی ک با استاد آشنا شده بودم با یکسری دوستام مثلا دخترعموم یا دختر خالم و ..‌‌‌. راجب احساس لیاقت یا فراوانی و خلاصه موضوعات مقبت صحبت میکردم

      و اونا کاملا برعکس بود نظراشون

      ولی میشد مثلا باهم میرفتیم بیرون میدیدم اونا شوهرشون یا مادرشون بهشون پول داده و راحت خرج میکنن بعد خودم رو میدیدم ک پول حتی ی پیتزا هم ندارم .

      همونجا به خودم قول دادم که اگه چیزی میفهمم اندازه فهمم عمل کنم و سعی کنم شرایط خودم رو بکشم بالا

      ازونروز هیچوقت پای درد و دلای دختر خالم ننشستم بااینکه بهم میگفت وقتی بهت پیام میدم دردو دل میکنم همراهیم کن با احترام بهش گفتم عشقم تو شادیات همه جوره هستم ولی من تو درد و دل کسی شریک نمیشم

      و خداروشکر این ویژگی باعث شده الان خیلی وقته کسی باهام درد و دل نکرده و منم به جای اینکه بشینم دیگران رو نصیحت کنم زندگیه خودم رو بهبود دادم

      مرسی بابت نظر خوبت ک بهم یاد اور شد ک خداوند ادمهای اماده رو هدایت میکنه تو نیازی نیست از خودت بزتی برا بقیه

      در پناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سیده ملیکا مرتضوی گفته:
        مدت عضویت: 746 روز

        به نام خدای نفسم که هرچه دارم از اوست

        سلام فرشته ی عزیزم …

        امیدوارم حالت عالی باشه …

        ممنونم از کامنت خوبت …

        زایش وقتی داشتی میگفتی که

        ازونروز هیچوقت پای درد و دلای دختر خالم ننشستم بااینکه بهم میگفت وقتی بهت پیام میدم دردو دل میکنم همراهیم کن با احترام بهش گفتم عشقم تو شادیات همه جوره هستم ولی من تو درد و دل کسی شریک نمیشم

        انگار به چیزی درونم پیدا کردم …

        تا حالت کلی پست و استوری و حرف و حدیث شنیدم با این مضمون که آدمایی گه توی سادیا باهات همراه هستن که فایده ندارند …آدمی ارزش داره که توی غم هات هم شریک باشه نه فقط شادیات…

        وای خدای من …

        چه باوری …

        پس برای همینه که من توی درد و دلا و غم های آدما خودمو وارد میکنم و دوست دارم کمکشون کنم یا حداقل اگه کاری نمیکنم گوس بدم و احساس هم دردی باهاشون داشته باشم …

        وای خدای من …

        باز اون باور که مربوط می‌شد به اینکه این دوستان که میبینی مگسانند دور شیرینی …

        چیزی که همیشه توی مغزم تکرار میشد این بود که الان که اوضاع خوبه که مهم نیست تو باشی …وقتی اوضاع سخت میشه باید دوستات رو بشناسی ….

        غافل از اینکه یک فرد قوی متنفره از اینکه یه نفرو توی غم و مشکلش وارد کنه ….

        مثل استاد ….

        یه فرد قوی و توحیدی میگه اگه مشکلی هست من خودن اینقدر لایق و قدرتمند هستم که بتونم حلش کنم لازم نیست کسی غم خوار من باشه که حالا تازه بخواد پیاز داغشو بیشتر کنه ….

        توی شادی ها هم من خودم میتونم خودمو شاد کنم نیازی به کسی ندارم ولی اگه کسی خواست بیاد تا بیشتر شادی کنیم ….

        آهان این باور درسته …

        ممنونم ازت …

        عاشقتم …

        منتظر نتایج بی نظیرت هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مرضیه رحیمی گفته:
        مدت عضویت: 938 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام فرشته مهربان

        عزیز دلم هم اسم فرشته داری وهم مثل فرشته هایی

        هم زیبا وهم صحبتهات به دلم نشست ولذت بردم

        عزیزم داشتن دوست خوبی مثل تو فرشته جون باعث خوشحالی وشادی دل منه

        فرشته جون از کامنت قشنگت آرامشی به دلم نشست کاملا درونی

        بهم چند تا مورد رو فهموند

        یکی اینکه عشق کارای فوق العاده وشگفت انگیز می کنه

        دل خوش قلبت رو بهم نشون میده

        واین که هستند افرادی که تو نمیشناسی ولی دوستت دارن ومی تونی عشق بورزی

        عاشقتم وممنونم فرشته جون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا سوره اسرا آیه9

    همانا این قرآن به استوارترین راه، هدایت مى‌کند و به مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى‌دهند، بشارت مى‌دهد که برایشان پاداش بزرگى است.

    ———————————————————

    سلام استاد جانم، مرشد و رهبر و راهنمای من

    درود الله بر قلب سلیم و چهره روحانی و نورانیتون

    که هر بار یه فایل جدید میزارین می بینم بازم روحانی تر شده

    سلام بر استاد مریم جان شایسته عزیزم، یار و یاور استاد که نه تنها عزیز دل استادی، بلکه عزیز کل خانواده عباسمنشی

    مریم جانم خیییلی ازت سپاسگزارم که پیشنهاد ضبط چنین فایلی رو به استاد دادی

    و سلام به دوستان عزیزم اعضای خانواده ام در این سایت توحیدی که به تمام معنا مسجد و عبادتگاه خداونده

    استاد جانم دوبار تاحالا این فایل رو دیدم و گوش کردم و الانم بار سومه، وهر بار از شنیدن صحبتهایی که در ابتدای فایل گفتین اشکهای شوقم جاری شد

    باز هم همزمانی، همین دیروز بود که با خوندن کامنتهای توحیدی دوستان روی فایل قبلی به وجد اومدم و قلباً خدا رو برای این سایت و این کامنتها شکر کردم، دیدم چند ساعته من همه اش درباره آیات قرآن و خداوند و توحید و یادآوری قوانین خداوند دارم در نوشته های دوستان میخونم،

    و امروز استاد عزیزم به همین مورد اشاره کرد

    استاد اشک شوقم برای این بود که یاد زمانی افتادم که شما در ابتدای مسیر در بندر عباس، هدف و رسالتتون رو اشاعه توحید و گسترش یکتا پرستی در جهان قرار دادین و اعلام کردین،

    و حالا با احساسی رضایتمندانه درباره وضعیت سایت و کامنتهای شاگرداتون صحبت می کنید

    انگار شما رو می دیدم که پهنه وسیع دنیا رو دارید تماشا می کنید و شاگردانتون رو می بینید که در جای جای این کره خاکی حضور دارند

    استاد جانم اشکهام همینطور داره میریزه، نمیزاره خوب ببینم چی دارم می تایپ می کنم

    میخوام بگم

    استااااد  شاد و آسوده خاطر باشید؛

    هدفتون همین الآنم محقق شده به میزان بسیار زیادی

    و هر روز داره گسترده تر میشه

    در سرتاسر جهان شاگردهایی تربیت کردید که دم از توحید و یکتاپرستی می زنن عاشق خداوندن، و هر روز بر تعدادشون افزوده میشه

    مبارک باد بر شما اشاعه یکتا پرستی در جهان

    مبارک باد بر شما و ما این عاشقی

    خدایا هزاران بار شکرت برای نعمت توحید و ایمان

    اشکام اجازه نمیده بیشتر بنویسم

    همگی را به خداوند یکتا می سپارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      منیر گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      به نام خالق

      سلام به استاد جان و همراهانش

      سلام فاطمه عزیزم نوشته شما اشک توی چشمهای منم آورد و انرژی این شوق واقعا با خوندن کامنت زیبا و پر معنی تون به منم انتقال پیدا کرد

      انگار سالهاست شما رو میشناسم با اینکه اولین بار کامنتی از شما میخونم اما واقعا چنان این روح های اینجا با هم همفکرانش هستند که انگار سالهاست همدیگه رو میشناسن و سالهاست با هم توی یه خونه زندگی میکنند

      چقدر واقعا لذت بخش هست بودن اینجا کنار روح های متعالی که هر لحظه دارن به خدا نزدیک و نزدیکتر میشن

      من هر وقت میام کامنت ها رو میخونم حس میکنم استاد وسط نشسته و همه ما دور تا دور استاد نشستیم و داریم تبادل نظر میکنیم و یکسره همه رو در حال لبخند زدن و شادمانی و شکرگزاری میبینم

      اما امروز حرفهای استاد درباره این گفتگوی های نای این خونه خدا که واقعا از هر مسجدی هم پر انرژی تر و همفرکانس تر با خدا هست واقعا دلم برای هزار مین بار لرزید و واقعا حس کردم اون صحنه ای که بارها و بارها توی این چند مدت حس کرده بودم

      برکت همه مون باشه این حس های عالی این آگاهی ها این شادمانی هه از توحید درون همه بچه های اینجا

      و برکت باشه برای استاد نازنینم که اینقدر عاشقانه و فقط برای حال خوب خودشون و ارتباط عالی با خدا این سایت رو راهبری می‌کنند و فایلهای این چنین عالی رو در اختیار ما هم قرار میدن

      خدایا شکرت خدایا اینجا خونه تو هست اینجا کعبه واقعی هست اینجایی که همه بی ریا با عشق تمام طواف تو رو می‌کنند و گفته های تو آیه های زیبای تو رو بیان می‌کنند

      خدایا عاشقانه دوستت دارم

      خدایا عاشقانه برای این بنده خاصی استاد عباسمنش و همراهان عزیزش احترام قائل هستم

      تحت حفاظت و حمایت خدا باشیم همگی

      یا خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1767 روز

        سلام منیر جانم

        سپاسگزارم از پاسخ زیبا و لطیفت حس خیلی خوبی بمن داد

        درست گفتی عزیزم اینجا منم احساس واقعی بودن توی خانواده رو دارم خانواده صمیمی و توحیدی عباسمنش،

        و چه تمثیل قشنگی زدی اونجا که گفتی:

        هر وقت میام کامنت ها رو میخونم حس میکنم استاد وسط نشسته و همه ما دور تا دور استاد نشستیم و داریم تبادل نظر میکنیم و یکسره همه رو در حال لبخند زدن و شادمانی و شکرگزاری میبینم

        این سایت دقیقاً یک مسجد پر انرژی آنلاینه که بیست و چهار ساعته درش بازه

        من هم از دیروز تا حالا هر وقت صحبتهای استاد یادم میاد دلم می لرزه و دوباره اشک تو چشمام جمع میشه

        خدا رو شکر برای این احساسات زیبامون

        خدا رو شکر برای نعمت حضورمون در این عبادتگاه که توحید و خداشناسی واقعی یاد میگیریم خودمونو بهتر میشناسیم و رشد می کنیم

        از خداوند مهربان درخواست می کنم به همه ما کمک کنه در این مسیر ثابت قدم باشیم

        دوستت دارم و قلباً ازت تشکر می کنم

        همه خیر و خوبی های دنیا و آخرت سهم قلب سلیمت باشه عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          منیر گفته:
          مدت عضویت: 1909 روز

          سلام عزیزم فاطمه جان

          چقدر من ذوق کردم اون نقطه آبی کنار خلوتگاه من اومد که نشونه پاسخ دوست عزیز توحیدی در این خانواده است

          مرسی از پاسخ زیبات فاطمه جانم

          منم امیدوارم بهترین های خدا برای شما و همه دوستان عباسمنشی رقم بخوره

          چقدر خوبه که اینجا هستیم و دلی و فقط با انرژی و فرکانس توحیدی که ارسال میکنیم در مدار هم قرار می‌گیریم

          میایم و همدیگه رو تحسین میکنیم

          میایم و از دیدگاه های همدیگه حال خوب میگیریم

          میایم اینجا و ساعاتی رو شکرگزاری میکنیم خدایا شکرت میگیم به هزاران دلیل

          خدایا شکرت میگیم و شاد میشیم از یه کامنتی بوی خدا میده

          خدایا شکرت میگیم از یه آگاهی که زبان بنده خدا برای هدایت ما میاد و حس شوق درونمون جوونه میزنه

          خدا میدونه من چند بار فایل آسون شو برای آسونی ها رو گوش دادم و واقعا اینجا اومدن کامنت خوندن و کامنت جواب دادن بنده های خاص خدا همون آسون شدن زندگی هست

          و فقط خدا میدونه که من هر بار کامنتی تایپ میکنم چه در پاسخ دوستان و چه در نوع دیدگاه برای فایل ها پشت به پشت اون نوشتنم فقط آسونی برام صورت میگیره

          پشت به پشت فقط گشایش میاد فراوانی میاد

          مرسی فاطمه جان که دست خدا شدی و سبب شدی تا باز من جملاتی رو تایپ کنم و مطمئنم پشت این نوشته ام و این شکرگزاری ها برای حضور بنده های زیبایی چون استاد و شما دوستان زیباسرشتم فقط و فقط آسونی هست برای امروز من

          و من به خدای خودم اعتماد کامل دارم

          خدایا شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهـره گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام خانم سلیمی دوست داشتنی

      خیلی چهره نازنین شما را دوست دارم

      مثل دوست داشتن یک دختر به مادر

      واقعیت من یک کامنت از شما خوندم فکر کردم از این فایل بوده باشه

      الان پیداش نکردم اما در خصوص تغییر بود

      که شما درمورد دو دختر گلتون نوشته بودید

      که موهاشون از شال زده بود بیرون ،تذکر دادین ولی برای بار چندم مثل اینکه بی تأثیر بود و شما رها کردین

      خواستم همون روزی که کامنت شما را خوندم از شما سوال بپرسم ولی ذهنم محدودم گفت شاید جواب ندین

      اما اینروزها فعال بودن شما را در سایت دیدم و میبینم که چطور خالصانه جواب دوستان را میزارید

      منم ترقیب شدم سوالمو بپرسم …

      در مورد همون موضوع خواستم بپرسم.وقتی تذکر دادین و طبق خواسته شما پیش نرفت چطور با این موضوع کنار اومدین ؟ چطور اعراض کردین ؟ با چه باوری خودتون را آروم کردین ؟؟؟

      و بعدش شرایط دخترا چطور شد البته منظورم به زندگی متأهلی نیست ، دوران مجردیشون تا زمانیکه با شما بودن شرایطشون بهتر شد ؟؟؟

      ببخشید خیلی سوال پرسیدم

      اما درخواست دارم بعنوان یک مادری که تجربه خیلی بیشتر از من دارید و متوجه شدم روابط بینظیری الان با دخترای عزیزتون دارید باوری که بیشترین کمک را بشما کرد را به اشتراک بگذارید

      تا ما هم استفاده کنیم

      دوستتون دارم ممنون میشم اگر امکانش هست راهنمایی بفرمایید

      خیلی سپاسگزارم

      در پناه الله یکتا باشید …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1767 روز

        سلام زهره جانم

        به به چه عکس پروفایل زیبایی، منظره زیبای زمستونی برف سفید کاملاً هماهنگ با این روزا، و چهره آرام و زیبا که نشان از سیرت زیبای درون شما داره، و اون لبخند ملیحی که بر لب داری

        خدا رو شکر که تو این سایت دخترا و پسرای زیادی دارم

        در جواب به سؤالت به چند مورد اشاره میکنم

        اول از همه احساس لیاقت و عزت نفس هست، من تا اونجایی که یادم میاد برای خودم ارزش قائل بودم، حتی سالها قبل از اینکه با استاد و این مسیر آشنا بشم، هم برای خودم احترام قائل بودم و هم اینکه به دیگران چه آشنا و چه غریبه احترام میزاشتم، و همه هم با احترام با من رفتار می کردند، احترام بین من و بچه هام هم دوطرفه بود

        از سیر رفتار یاسی که در ابتدا بحرفم گوش میداد، و در مرحله بعدی چیزی نمی گفت ولی کار خودشو میکرد، احتمال دادم که اگر بیشتر از این بگم بهم جواب بده وحرمتم شکسته بشه، و این چیزی بود که هرگز حاضر نبودم اتفاق بیوفته، این بود که ادامه ندادم

        و نکته دیگه که اونم برمیگرده به احساس خود ارزشمندی و عزت نفس اینکه جایی که حرفم خریدار نداره حرف نزنم

        مورد دیگه اینکه من تقریباً همیشه آدم منطقی بودم و هستم، در اون حد که بعضی وقتها خواهرام بشوخی بمن می گفتن استاد منطق یا پروفسور منطق خخخ، یعنی دوست داشتم کارهام دلیل و منطق داشته باشه، اصراری نداشتم دنباله رو بقیه باشم

        و برام مهم بود که درستکار باشم

        هرجا که بنظرم میرسید رفتار درست تری از رفتار کنونی من هست سعی می کردم رفتارمو تصحیح کنم

        وقتی که با استاد آشنا شدم دیدم که حرفاش کاملاً منطقیه و درسته، و پذیرفتم

        پذیرفتن هم که فقط به حرف نیست به عمله

        ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته

        سعی کردم به حرفای استاد عمل کنم، با اینکه شاید در ابتدا برام سخت بود

        و موضوع دیگه تشخیص اصل از فرعه که در فایلهای مختلف از استاد شنیدم

        الان بعضی وقتها خودمم موهام از زیر روسری میزنه بیرون، وحساسیتی در موردش ندارم، چون باور کردم که اصل نیست

        و باور به اینکه هرکسی فقط مسئول کارهای خودشه، من مسئولیتی در برابر رفتار فرزندانم ندارم

        شرایط دخترا هم بخاطر کار کردن رو خودشون بهتر شد یعنی در حقیقت ارتباطی بمن نداشت،اما اگر منظورت در ارتباط با من باشه، باید بگم که بله روز بروز روابطمون بهتر شد چون اونا رو همون جوری که بودن پذیرفتم، و به عقایدشون احترام گذاشتم

        و البته این موضوع که هم من و هم اونا هم مسیر بودیم دانشجوی استاد بودیم و مقاومتی نسبت به حرفای استاد نداشتیم کار رو برای ما راحتتر کرد

        امیدوارم که این پاسخ برای شما مفید باشه

        دوست دارم هم خانواده ای عزیزم و روی ماهتو میبوسم

        در پناه خدا شاد و سلامت باشی، خوشبخت و ثروتمند باشی، موفقیتهات روز افزون باشه

        و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          زهـره گفته:
          مدت عضویت: 1085 روز

          یجایی استاد تو دوازده قدم میگه : طرف تو معامله ای یا تو سرمایه گذاری یا تو شغلش ( فکر کنم منظورش همین بود) موفقیت بالایی را کسب میکنه اما اطرافیان فکر میکنن عههههه ببین فلانی چه شانسی داره !!!!

          اما نمیدونن که اون شخص چندوقته داره روی خودش کار میکنه و الان نتیجه ی باورهاشو داره میبینه و اطرافیان چون نمیبینن فکر میکنن شانسی بود و …..

          بارها شده دوستان گفتن کامنت ها را مینویسن نت برداری میکنن اما واقعیت من کامنتایی را که دوست داشتم و برام درس داشت تنها کاری که میکردم کپی و سیو میکردم ….

          میدونید دارم فکر میکنم به چه نامی والاتر از نام مامان فاطمه عزیز صداتون کنم که در لیاقت شما باشه …، اولین کامنتی که بی تردید و با لذت و با تمرکز با دقت کلمه به کلمشو نوشتم بعد اینهمه مدتی که تو سایت هستم و هزاران هزار کامنتی که خوندم کامنت شما بود ، واقعا نوشتم علاوه بر اینکه بارها خوندم ، نخوندم بقول دوست عزیزی خوردم

          یکبار یک دوست عزیزی اونقدر در مقابلم قشنگ و درست صحبت کرد من مات و مبهوت موندم براش دست زدم کلی تحسینش کردم اما دیدم راضی نمیشم بلند شدم بغلش کردم و بوسش کردم …

          بانوی گرانقدر خانم فاطمه سلیمی ، مامان فاطمه جان ، مامان فاطمه مهربان و دوست داشتنی و عزیز

          کاش میتونستم شما را در آغوش میگرفتم و صورت ماه و مهربونتون را لمس میکردم …

          من از این اندازه درک و آگاهی مبهوت ماندم … نه تنها مبهوت ماندم بلکه لذت بردم …نه تنها لذت بردم تحسینتون کردم …نه تنها تحسین کردم بلکه رسیدم به فرمایش درست و منطقی استاد که شما نتایج باورهای درست را دریافت کردید …

          و الحق که نوووووش جونتون روابط بی نظیر و رویایی و محترمانه با خانواده…

          الحق نوش جونتون آرامش و خوشبختی ….

          میدونید دلم میخاد بخونم دلم میخاد هزار بار بخونم بشه ملکه ی ذهنم …

          هیچکس تابحال اینچنین واضح با من صحبت نکرد توضیح نداد …دوست داشتم این قلم شیوای شمارا

          و درک کردم میخام بیشتر درک کنم با گوشت و پوست و استخونم درک کنم ..

          میخام عمل کنم .قسم میخورم متعهد باشم عمل کنم ، میخام منطقی باشم ، میخام برای خودم ارزش قائل باشم ، میخام جایی که حرفم خریدار نداره حرف نزنم …

          وااای خدا سیر نمیشم

          دلم میخاد بنویسم

          اجازه میدین دورتون بگردم ؟؟؟

          خدا شاهده درس گرفتم

          خدا شاهده یجوری این کامنت بهم چسبید در بهترین زمان بهم الهام شد از شما بپرسم و جواب گرفتم که دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم …

          خدایااااا شکرت

          خدایاااا ممنونم که هدایتم کردی سوالمو بپرسم و اینچنین با کلام مهربان بانوی گرانقدر خانم فاطمه سلیمی جوابمو دادی

          سپاس خدایااا سپاس

          درود برشما بانوی گرانقدر خانم فاطمه سلیمی عزیز

          سپاس بیکران بانوی مهر و محبت…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    سلام بر استاد جانم و خانوم شایسته عزیزم و همه دوستان

    باران:

    اخ استاد چقد این من بودم ،یادمه اوایل که با این قوانین آشنا شده بودم خودم احساس عالی داشتم ،نتایج میگرفتم بعد میمومدم برا خواهرم میگفتم توضیح میدادم بعد روز بعد بدتر میشد نه تنها تاثیر نمیذاشت بدترم میشد ،احساس میکردم من همه چی میدونم باید بقیه رو تغییر بدم بعد استاد میدونی چی میشد من نشتی انرژی میگرفتم ،حسم بد میشد ،عصبی میشدم ،بعد من در فرکانس منفی قرار میگرفتم تا چندین روز تو فرکانس منفی بودم چقدر حس بدی بود .یه بار یادمه داشتم به یه نفر از اعضای خانوادم میگفتم در مورد مریضیت کم حرف بزن ،به سلامتیت فکر کن از این حرفای مثبت که میخوای طرفو تغییر بدی بعد استاد دقیقا خودم مثل اون مریض میشدم از نوع بدترشم بعد اون طرف میگفت تو هی دم از این حرفا میزنی ببین خودت مریض شدی فقط شعار میدی واییی چقد حالم بد شد از اون روز عهد بستم هیچوقت برا هیچ کس توضیح ندم از این قوانین ،یادمه اون روز تا چند ساعت گریه کردم حالم بی نهایت بد شد .

    یا بارها من به مامانم میگفتم مامان این کارو نکن این برات خوب نیس خودتو اذیت نکن ،یا فلان چیز خوبه بعد دقیقا میگفت دست خواهرت درد نکنه گفته مامان این کارو بکن ،گفتم خدایا من 2ساعته دارم توضیح میدم این کار چیه اون کار فلانه بعد میای میگی خواهرت گفته این کار خوبه ،بعد بشدت بهم میریختم .

    خیلی مثال و تجربه ها دارم که میخواستم زندگی بقیه رو تغییر بدم و عکسش نتیجه میگرفتم و حس و حال خودم منفی میشد .خداروشکر الان خیییلی عالی شدم تمرکزم بیشتر رو خودمه با دوره احساس لیاقت بیشتر تغییر کردم .

    خیییلی عالی بود استاد من واقعا منتظر فایل جدید بودم امروز چندین بار اومدم رو سایت وقتی دیدمش چنان ذوق کردم بی حدو حساب

    بی صبرانه منتظر قسمت بعدیش هستم ،دمت گرم استادگلم

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  6. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    به نام خدای مهربانم .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستانم در این سایت بهشتی .

    وای چی بگم استاد عزیزم دیشب این فایل اومد رو سایت من بیدار بودم توضیحات را خوندم و کامنت اولم را قبل

    گوش دادن به این آگاهی های ناب نوشتم امروز دو باز گوش دادم اصلا خدا با تمام بنده هاش داره برای هر کدام

    از ما انسانها جوابمون را میده استاد جواب خیلی از ماها را میدهد و هر کدام از ما شاگردهای استاد عزیزمون داریم

    در واقع سوال جواب هامون را میدیم این سایت به خدا شگفت انگیزه به طور معجزه آسا داره سوال جوابهای هر

    آدمی را میده همین هوشمندی برتری که داره کیهان را اداره میکنه این سایت را داره مدیریت میکنه حرف استاد

    عزیز که همیشه میگن این سایت را خدای من داره اداره میکنه رسیدم درکش کردم الهی شکرت برای چنین

    نعمتی که برای بندگان تشنه توحید و در مسیر راست هدیه دادی

    در مورد اینکه بخایم دلسوزی نصیحت وقت و انرژی بزاریم برای تغییر کسی من خودم دارم نمونش خوم هستم

    که دیگه برام به وضوح خداوند نشون داد که حساب کردن رو دیگران و یا تغییر دادن همش ریشه شرک را دارد

    و چک و لگد را خوردم خیلی هم زیاد چه دلسوزی در مورد خانواده برادر خواهر مادر همسر واقعا خوردم هیچ

    نصیحتی کارهای اضافی دلسوزی نتیجه مثبت ندارد که هیچ دقیقا دشمنی هم میاره و اورده همه چی من با

    اعضای خانواده ام با اینکه خیلی از خودم مایه گذاشتم همیشه به بالاترین سطح کم نزاشتم ولی جوابش را دیدم

    جهان در گوشی های خوشگلی بهم زده بود و همیشه میگفتم از ته دلم ناراحت بودم میگفتم من که این همه

    خوبی کردم از خودم زدم دادم به خانواده درجه یک جوابش باید این باشه با یک دوری تقریبا یک ساله تربیتم

    کردجهان من به این نتیجه رسیدم اگر خودمون با این اموزه های این سایت بهشتی اگر ضعفهامون را برطرف

    کردیم و حرکت کردیم و تغییرات ایجاد کردیم که فقط شادی و هدایت و خوشبختی ولی اگر خودمون به موقع

    تغییراتی ایجاد نکنیم و آرزوهایی داشته باشیم که دقیقا بر خلاف خواسته های ماست جهان قشنگ چپ و راستت

    میکنه اون شخصیتی که باید ایجاد میکردی را به چک و لگد در تو ایجاد میکنه اگر به قول استاد عزیزم اگر کتک خورت

    ملس باشه حالا حالاها باید بخوری تا ادمت کنه اون چیزی که باید باشی ازت میسازه و یا از بین میری به غیر این

    نیست واقعا خداوند جهان مارا که در مسیر راه راست هستیم خیلی دوست داره و هدایتمون میکنه ولی ما

    شاخکامون تیز نیست نمیگیریم همش میخوریم به در و دیوار خدا ما را دوست داره که میسازه اون ظرفی که باید

    ساخته بشه که دریافت کنی سفارشاتی که دادی امادمون میکنه اگر دقت کنم ریز بشم تو زندگی خودم میبینم

    دقیقا جاهایی که به ظاهر بد بود برام خدا برام خیرش کرده اون تضاد باعث جهش من بوده در جای جای زندگیم

    این خداجونم اومده منو نجاتم داده دستمو گرفته مثل یک مادر گفته عزیزم الان این برای تو نیست وایستا یه

    گوشمو پیچوند گوشمالی داد و بعدش من ارام گرفتم گفت بیا عزیزم این به درد الانت میخوره خوشگلم برو حالشو ببر

    یکی از اقوام من برای من و خیلی از اعضای خانواده واقعا بنده خدا سنگ تموم گذاشت و هر جایی کمکی چیزی بود

    ایشون پا پیش میزاشت و بعد سالها دقیقا ادمهایی که این همه محبت و کمک کرده بود با بدترین شکل ممکن

    به قهر و حرفهای نامناسب کشید و ناراحتی ایجاد شد برای منم این تجربه بوده با این بنده خدا و دقیقا طبق قانون

    بوده و کسی نباید نقش خدا را بازی کنه متاسفانه اگر کمکی نصیحتی میشه ادم مغرور میشه که من بودم و این

    ادم نجات پیدا کرد من نبودم نابود میشد و فلان و بهمان غرور میزنه بالا بعد میشه دعوا و دوری و شرک در مقابل

    خدا که طبق قانون بلا سرش اومد و این همه انرژی صرف چه کارهایی شد که نه تنها محبوب و ادم خوبه نشد

    هم ادم بده شد و هم پیش خدا مشرک گرفتن دست ادمها و یا نصیحت باید جای خودش رو اصول انجام بشه

    در راه خدا کردیتش به خدا داده بشه اصلا ادم قلبش میگه که ایا حرف بزن یا نه کمک کن یا نکن هدایت میشه

    کار درست را انجام بده در اطرافم ادمی بود که مادرش خانواده همسرش بهش خیلی خوبی و از خود گذشتگی

    کردن و اون ادمه اعتیاد شدید و حمایت شدید از طرف خانواده هم بوده و اخرش این همه انرژی خانوادگی

    به باد رفت و اون ادمه را گوشه قبرستان گزاشتن و عاقبت چیشد واقعا حتی پیامبران هم نمیتونن به همسر و

    فرزندان خود را تغییر دهند و ما فقط تواناییم در تغییر خود و همان مقدار که در تغییر خود تواناییم در مورد دیگران

    به شدت ناتوانیم الهی شکرت برای این همه آگاهی ها یاد اوری بسیار به جا بود رد ذهنم بی نهایت سپاسگزارم

    استاد عزیزم دوست دارم بی صبرانه با عشق منتظر قسمت بعدی هستم

    تا کامنت دیگه عمری باقی بود انشالله میام در این سایت بهشتی در کل کیهان نامبروان است ردپا میزارم

    دوستون دارم خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  7. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    به نام الله بخشنده و بخشایشگر

    از الله جان مدد می‌طلبم که هدایت کنه و این نوشته هم به خودم هم به دوستانم کمک کنه

    سلام استاد مهربون و جذابم ، سلام با مریم خانم همیشه حی و حاضر در پشت صحنه

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    قبلا این رو گفتم توی این جلسه هم استاد عزیزم بهش اشاره کردن

    من تو هیچ مسجدو روضه و هیئتی ندیدم که اینقدر داخلش از خداوند و قدرتی که به ما داده صحبت شده باشه،

    اصلا واقعا من خودم به شخصه هر روز به خودم میگم وااااقعا قبلا نمیدونستم خدا کیه من کیم چیم

    ،

    دو ماهو 10 روز شد که من با توجه به احساسم حرکت کردم و رفتم به یک سفر با یک کوله پشتی

    که از شروع این سفر تا لحظه ی برگشتم لحظه به لحظش خدارو حس کردم و برام درس داشت،

    اینقدر خوب بود که دوست نداشتم تموم بشه،میخوام این سفر همیشه برام ادامه داشته باشه،

    سفر به درون خودم به شناخت خودم سفر به سمت خداوند کیهان به سمت شناختن بهتر این نیرو

    چندین بار طی یکی دوسال اخیر شده که حوس کردم رفتم تو مسجد که مثلا نماز بخونم،

    اصلاااااا نتونستم ارتباط برقرار کنم دیگه

    بارها شده رفتم میخواستم مثلا با بقیه نماز بخونم نتونستم بعدش رفتم نشستم یه گوشه چشمامو بستم وصل شدم بهش یا خیلی موقع ها پا شدم اومدم بیرون

    ،

    اما دارم سبک و شیوه ی خودم رو پیدا میکنم

    اصلا دیگه زمان و مکان مشخصی برای برقراری این ارتباط درنظر ندارم،

    خیلی از مواقع کافیه دفترمو بگیرم به دست و شروع کنم به نوشتن آروم آروم ارتباطم بهش وصل میشه و صداشو از طریق قلبم که همیشه بهم آرامش میده میشنوم،

    این یک هفته‌ی آخر اینقدررررر ذوق و شوق و هیجان داشتم برای اینکه این نیرو رو که بهترین مشاورمه بهترین دوستمه بهترین رفیقمه تنها روزی رسونمه به بی نهایت طریق تنها کسیه که همیشه همیشه در دسترسه که میتونم باهاش صحبت کنم و ازش سوال بپرسم و اون جوابمو بده رو پیداش کردم و دارم هر روز تقویتش میکنم تو وجودم که ساعت ها من دم دریا تو خودم بودم و گریه میکردم و ازش تشکر میکردم که جواب سوالاتمو واضح و شفاف بهم میداد و کمک میکرد تا خودمو بهتر بشناسیم تصمیمات مهمی بگیرم کارهای شجاعانه ای انجام بدم

    اینقدر عاشق این ارتباط شدم که وقتی حرکت میکردم برم سمت دریا و شروع کنم ارتباطم رو باهاش برقرار کنم حتی ذهنم میخواست مثلا یه غذایی به معدم بدم یه چیزی بخورم طبق عادت،

    اصلاااااا دلم نمی‌خواست هیچی بخورم فقط آب،

    چون اهمیت روزه داری رو تو این مدت درک کردم که وقتی من از صبح کلی غذا وارد معدم میکنم چقدرررر جسم من مغذ من انرژی مصرف می‌کنه برای هضم این غذا و باعث میشد که من نتونم حتی صدای قلبم رو درست بشنوم نتونم تمام تمرکزم رو بگذارم برای این رابطه ی عاشقانه،

    برای همین کارم شده بود هر روز با یک قوطی آب برم جلوی دریای خوشرنگگگگگ و بی نظیر جنوب زیر نور طبیعی خورشید الله جانم و ارتباط عاشقانه شروع میشد در مورد تموم مسائل باهاش صحبت میکردم من می‌پرسیدم اون جوابشو میداد و حسش میکردم حسش میکردم بااارها غرق در احساس سپاسگذاری میشدم و بی نهایت اشک میریختم و اینقدر خوووووشحال بودم که خودمو دارم میشناسم و رابطه‌ی واقعی با خدای خودم رو دارم پیداش میکنم که واقعا وصف ناپذیره،

    .

    اینقدر ذوق و شوق داشتم برای درک این موضوع که دوست داشتم اینجا هم بنویسم،

    .

    اما در مورد موضوع این فایل،

    خب هر روز با بالا رفتن درکم نسبت به قانون دارم بیشتر و بیشتر به این درک میرسم که من ناتوان هستم در تغییر دیگران مگر اینکه اونا خودشون آماده باشن و بعد خداوند به بی نهایت طریق به اونها کمک میکنه،

    استاد جونم من باز هم یک لول و آپدیت جدید از رشد شما دیدم و اون هم این بود که شما اینقدرررررررررر به رب العالمین وصل شدین اینقدر این نیرو رو باور کردین و اینقدر رابطتون باهاش صمیمی شده که این آگاهی رو دریافت کردین که حتی من اعتبار تاثیر گذاری به خودم نمیدم اعتبارش به من نمیرسه، اعتبارش به خدایی میرسه که افرادی رو که آماده هستن وقتی با من آشنا می‌کنه که صحبت های من کاملا روشون تاثیر میگذاره و می‌ره میشینه سر جای چرخ دنده و چقدر این حرفتون درسته و چقدر دقیقه ،

    من هم از اون جایی که متوجه این ارزش درونیم شدم که یکی از مهم ترین ارزش های من کمک به دیگرانه ،یعنی دوست دارم تو هر کاری که انجام میدم با توجه به تواناییم به افراد کمک کنم مسئلشون حل بشه و این حس خیلی خیلی خوبی به من میده،

    و در طول زندگیم از همون دوران بچگیم تا به الان همیشه سعی میکردم به دوستام کمک کنم انگیزه بدم نصیحتشون کنم، و البته من هم خیلی خیلی زود به این نتیجه رسیدم که من توانایی تغییر دیگران رو ندارم و من هم صد در صد همین احساسی که شما میگید رو تجربه کردم که کلی برای یک. نفر وقت میگذاری اما فردا انگار دقیقا ریست فکتوری شدن، ولی خدارو شکر اینقدر دوره از آخرین باری که این تجربه رو داشتم که یادم نمیاد،

    چون انگار خیلی زود بهش رسیدم و تکرارش هم نکردم،

    من این موضوع رو توی کارگاهمون که داخل زندانه خیلی خوب تجربه کردم ،

    برای یک سری ها کلی وقت میگذاشتم باهاشون صحبت میکردم حتی بهشون کمک میکردم که مثلا دیگه مواد نکشن کار درست رو انجام بدن و حالا موضوعات مختلف، شاید برای مدتی کمی روشون تاثیر میگذاشتم و مثلا تغییر میکردن،

    اما بعد از چند وقت که دوباره میدیدمشون می‌دیدم که دوباره دارن همون خطا و اشتباه قبلی رو انجام میدن و هرچی بیشتر جلو رفتم به عاجز بودنم در مورد تغییر دادن دیگران بیشتر پی بردم

    و دقیقا متوجه شدم که اصلا این کار اشتباهه،

    جهان نیاز داره به وجود همچین کسانی ،این افراد صد در صد جای درستشون هستن هیچی اشتباهی نیست و هر وقت هم که هر کدوماشون بخوان و آماده ی تغییر باشن خداوند کمکشون می‌کنه هدایتشون می‌کنه و زندگیشون تغییر میده ،من کی باشم که بخوام کار خدارو انجام بدم،

    از اونجا به بعد تصمیم گرفتم اگر می‌خوام صحبتی کنم یا تاثیری روی کارگرام بگذارم، جمعی براشون این کارو انجام بدم،چون بالاخره من باید کارگر هام رو از اهداف و رؤیای سازمانم مطلع میکردم و لابه لاش در مورد ارزش ها سازمانمم هم صحبت میکردم که افرادی که میخوان با ما کار رو ادامه بدن اگر فکر میکنن میتونن طبق این ارزش ها کارشون رو پیش ببرن با من ادامه بدن اگر نه که از کارگاه من برن بیرون،و قطعا فرد بهتر میاد پیش ما و کار میکنه،

    ،

    جالبه که یک‌ موضوع دیگه ای رو هم که دقیقا مربوط هست به این فایل رو اینجا ذکر کنم،

    من وقتی تقریبا 19 سالم بود عاشق یک دختری شدم که درخواستم از خداوند این بود که خدایا من می‌خوام با این دختر باشم و این اتفاق هم افتاد

    و سالها شاید به مدت 10 سال ما باهم بودیم کلی تجربه های قشنگ و بی نظیر و عالی باهم داشتیم ،

    و همه چیز خوب بود تا وقتی که من همون آدم قبلی بودم و اون هم همون آدم قبلی بود، درسته یک سری تجربیات داشت مارو بزرگ تر میکرد اما تغییر در ذهنیتمون نبود،

    از اونجایی به بعد که من مقداری ذهنیتم تغییر کرد و شروع کرده بودم به مطالعه و تغییرات درونی، اختلافات درونی من با این دختر هر روز داشت بیشتر و بیشتر میشد ، خیلی تلاش میکردم که اون هم تغییر کنه اون رفتارهایی که باعث اذیت من میشد انجام نده حتی من در تلاش بودم که بفرستمش دانشگاه البته خودش هم تا حدودی مایل بود اما یه مدت رفت اونم ول کرد،

    خلاصه به جایی رسیدم که گفتم من از تغییر این دختر عاجز هستم و من لیاقتم‌ دیگه این دختر نیست و پا رو تموم ترس ها و شرک ها و احساس گناه ها گذاشتم و هر طور شد بالاخره بعد از 7 8 سال رابطه دوستی از این دختر جدا شدم با اینکه اون هنووووز پیگیر من بود و حالا به ترفند های مختلف با ایجاد احساس گناه در من میخواست که من دوباره باهاش باشم، که کلن من آدم دیگه ای شده بودم و حتی تاثیر هم دیگه ازش نمیگرفتم،

    حتی تو همین مدت که حالا در حد یه رابطه ی سطحی باهم داشتیم خیلی از من دلیل جدا شدنم ازش رو میپرسید و من هر بار براش توضیح میدادم که

    نه این که تو دختر بی ارزشی هستی یا دختر بدی هستی،

    ما از لحاظ ذهنیتی دیگه تو مسیر هم دیگه نیستیم و چقدر براش توضیح میدادم اما اون اصلا متوجه نمیشد و دوباره قضیه رو احساسیش میکرد،

    این دوستم وقتی میدید که من فایل های شمارو گوش میکنم خب بعضی مواقع لاجرم صدای شمارو می‌شنید بعضی مواقع هم مثلا خودش میومد و فایل های شمارو گوش میکرد و من اصلا برام مهم نبود و کاری هم نداشتم،

    دو سال گذشته جسته گریخته این رابطه اینطوری بود

    تا اینکه این دوستم 8 ماه پیش پدرشو از دست داد و تا همین چند روز پیش من هیچ اطلاعی ازش نداشتم کلا بلاک بود،

    باورتون نمیشه،

    اولا حس میکنم هدایت بوده یعنی تو زمان مناسب انگار خداوند دوباره مارو بهم نزدیک کرد،

    الان یه حرفایی می‌زنه که میگم خدایا تو همونی؟!؟

    البته پیش خودما!

    اون حرفایی که من اون موقع خودمو مکشتم که این بفهمه و درک کنه و انگار یه گوشش در بود یه گوشش دروازه،

    الان خودش داره در مورد اون موضات با من صحبت می‌کنه

    و خودش به من میگه میگه علی من اون موقع کر بودم اصلا نمی‌فهمیدم تو چی داری میگی،

    الان حرف از رشد می‌زنه حرف از موفقیت میزنه عاشق یادگیری شده داره تو زمینه ی مورد علاقه آموزش میبینه کار می‌کنه و میگه من بهترین میشم داره فایل های استاد رو گوش می‌کنه

    اصلا میگم خدایااااا چی شده واقعا ؟!

    چون من واقعا دوستش داشتم همون عشق بچگی که میگن :) اما انتخاب خودم بود،

    اما از یه جایی به بعد هم انتخاب خودم بود که دیگه با این دختر نمیتونم ادامه بدم چون من به دنبال رشد و پیشرفت شخصی و کاریم بودم و هر روزم پر از دستاورد، اما طرف مقابلم ساکن و بی انگیزه برای تغییر و رشد،

    و وقتی که انگار خودش آماده ی تغییر شده خداوند هدایتش کرده که الان یه حرفایی میزنه یه جوری صحبت می‌کنه که من از درون احساس شورو شعف میکنم و بهش افتخار میکنم،

    و اصلا هم چیزی به روش نمیارم که من این حرفارو بهت قبلا زدمو فلانو بیسار،اصلا،

    من فقط تو دلم میگم خدایا شکرت واقعا هرکس هروقت بخواد تو به بی نهایت طریق هداتیش میکنی،و فقط تحسینش میکنم،

    ،

    خیلییییی خیلییییی دارم جدیدا زبون قلبم رو میفهمم،

    یعنی قشنگ میفهمم که کجا دارم کار اشتباه رو انجام میدم کجا کار صحیح،با چه کسی باید ارتباط داشته باشم با چه کسی نه،چه کاری رو الان باید انجام بدم چه کاری رو نه،

    و عاشق پیروی از قلبم شدم،

    چون معتاد شدم به داشتن احساس خوب در هر لحظه

    عاشق این شدم که احترام بگذارم به قلبم و براش ارزش قائل باشم و کاری مخالف خواسته هاش انجام ندم،با آدمی مخالف احساس پاک قلبم رابطه نداشته باشم،

    ،

    این اتفاق خیلییییی ایمان منو قوی کرد که اگر من تمرکزمو از تغییر دیگران بر دارم و بگذارم روی خودم روی کنترل کانون توجه خودم و بیام از این انرژی برای خلق زندگی که دوست دارم تجربه کنم استفاده کنم افراد نامناسب خودشون از زندگیم میرن بیرون و اگر هم قرار باشه اونا خودشون تغییر میکنن و اصلا نیازی نیست من زور بزنم و تلاش کنم برای تغییر دیگران،محیط اطرافم،کارم و …

    همه چیز اول از درون من شروع میشه

    من باید از همین جایی که هستم تموم تلاشم رو بکنم که در درجه ی اول اعراض کنم و توجه نکنم به چیزی که نمی‌خوام و بعد تو مرحله ی بالاتر بیام و کانون توجهم رو ببرم به سمت مواردی که دوست دارم تجربه کنم یا بیشتر تو زندگیم باشه،

    چرا؟

    چون تنها و تنها من هستم که با دقت 100 درصد دارم زندگی خودم رو خلق میکنم و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای ( توحید)،

    با چی دارم خلق میکنم؟!

    با توجهاتم به موضوعات مختلف ، وقتی به چیزهای مختلف به شکل های مختلف توجه میکنم دارم در مورد اصل و اساس اون موضوعات به جهان به خداوند فرکانس ارسال میکنم درخواست ارسال میکنم و خداوند هم برای من شرایط موقعیت ها افراد ایده های رو به وجود میاره که هم سنگ باشه با اساس اون فرکانس های ارسالی من،

    و در کل فرکانس های ارسالی من تعیین کننده ی این هستن که من تو چه مداری قرار بگیرم،

    ،

    من خودم عاشق موضوع رهبری و کوچینگ شدم و دارم در موردش مطالعه میکنم و انگار موضوعی هست که به صورت طبیعی دارم در طول روز با افراد انجامش میدادم،از بچگی،

    و هر روز دارم پیش خودم فکر میکنم که من دوست دارم با چه افرادی کار کنم؟ دوست دارم چه افرادی رو مربیگری کنم؟ دوست دارم چه مدیرانی رو چه رهبرانی رو کوچ کنم و باهاشون کار کنم؟!

    و دارم سعی میکنم مخاطبم رو توی ذهنم بسازم که دوست دارم با چه افرادی با چه اهداف و خصوصیاتی کار کنم و اجازه بدهم که خداوند قدرتمند کبوتر با کبوتر باز با باز رو برام به وجود بیاره تا من فقط لذت ببرم ،

    من حلال مشکلات دیگران نیستم و تواناییش رو هم ندارم ،من توانایی تغییر دیگران رو اصلا ندارم مگر اینکه خودشون آماده باشن و بابت مهارت های من به من پول پرداخت کنن تا من مهارتم رو بهشون انتقال بدم،

    من فقط و فقط با عملم میتونم روی دیگران تاثیر بگذارم، فقط،

    وقتی که من خودم عمل کنم رشد کنم قهرمان بشم ثروتمند بشم موفق بشم شجاع تر بشم این خودش باعث میشه که افراد از من تاثیر بگیرن انگیزه بگیرن و اونها هم حرکت کنن برای رشد برای پیشرفت برای موفقیت،

    و حالا تو این موقعیت اگر خودشون خواستن به من التماس کردن به من پولش رو پرداخت کردن اون وقت اگر من دوست داشتم به عنوان دستی از دستان خداوند بهشون کمک میکنم،

    تازه من اینقدر تو خرج کردن انرژیم دارم حساس میشم،که حتی اگر کسی با دیدن موفقیت های من تو بحث زندگی شخصیم بیاد و از من سوال بپرسه اگر موضوع مورد علاقه ی من نباشه که بخوام براش صحبت کنم پاسش میدم به سایت بینظیر عباسمنش دات کام،

    میگم قربونت برم برو اونجا،من از این سایت استفاده کردم و این نتایجی که الان دارم به خاطر عمل به اون آگاهی هاست، دوست داری برو خودت تهشو در بیار ،

    تموم شد رفت، به همین راحتی،

    و من فقططط و فقطططط کارهایی رو انجام میدم که ازش لذت میبرم

    من فقط در مورد موضوعاتی صحبت میکنم که عاشقش هستم و دوستش دارم

    من فقط و فقط کارهای رو انجام میدم که خودم ازشون لذت میرم فارغ از اینکه یه عده به به و چه چه کنن و یه عده هم خوششون نیاد، آخر این دو دسته از افراد هستن همیشه،

    ،

    حتی جالبه این رو هم بگم،خیلی موقع ها ما عجله میکنیم تو خریدن دوره های استاد تو رفتن به قدم بعدی،

    .

    اما خود من تازهههههه دارم صحبتهای استاد رو مثلا تو قدم هفتم اصلا می‌شنوم ، اصلا نمی شنیدم اگر همین قدم رو مثلا سه ماه پیش گوش میکردم،

    اتفاقا داشتمش اما واقعا نمیشنیدمش،نمیفهمیدمش، درکش نمیکردم،

    اما این سیمها داره تو مغذم در مورد موضوعات مختلف دوره ها داره به هم وصل میشه،و در زمان مناسب هدایت میشم به فایل مناسب و اون آگاهی قشنگ میشینه به وجودم و درکش میکنم و ازش استفاده میکنم

    انگاره داره میوفته رو دور ،برام درک مطالب داره راحت تر میشه، و هر روز بیشتر ارزش کار کردن روی خودم رو دارم میفهمم،

    هر روز بیشتر دارم ارزش این رو میفهمم که فقط و فقط با کار کردن روی باورهات ثروت وارد زندگیت میشه خوشبختی وارد زندگیت میشه تجربه های لذت بخش وارد زندگیت میشن،

    هر روز بیشتر دارم قدر این نیروی هدایتگرو میفهمم که هرچقدر تسلیم تر باشی در برابر این نیرو هر چقدر خواستت رو واضحتر کنی و فقط بهش توجه کنی و کاری به چگونه اتفاق افتادنش نداشته باشی

    راحت تر سریع تر لذت بخش تر اون خواستت رو تجربه میکنی

    هر چقدر در توجه کردن به خواسته هات احساس بهتر داشته باشی احساس لیاقت بیشتری داشته باشی با سرعت بیشتری داری خواستتو وارد زندگیت میکنی،

    خدایا شکرت بابت این قانون زیبا و بدون تغییر و خدارو صد هزار مرتبه شکر که مارو هدایت کرده تا این آگاهی هارو بشنویم و درک کنیم و انشاالله که با قدرت عمل کنیم،

    استاد مهربونم جذابم خیلی ازت ممنونم،استاد جان انشاالله به زودی با کلی دستاورد الهی از این غار حرا بیاین بیرون تا یک سفر دیگه یک زندگی در بهشت دیگه رو در کنار شما تجربه کنیم،

    چقدر مریم خانوم شما بی نظیرید و ازتون ممنونم که هر بار استاد رو پوش میکنید برای گذاشتن فایل جدید و تکرار آگاهی هایی که اصلو اساس جهان هستن و باید هر روز برامون یاد آوری بشه،

    بریم که به هدف اصلی زندگیمون بیشتر رسیدگی کنیم و اون هم چیزی نیست جز لذت بردن از این دنیای مادی ،

    خدایا هزارااان مرتبه شکرت بابت این فرصتی که برای زندگی کردن به ما دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  8. -
    Reza Alimardani گفته:
    مدت عضویت: 1650 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم ممنون بابت فایل ارزشمندی که آماده کردید.

    اون لحظه که گفتین همین الان ممکنه ذهنتون بگه همین فایل رو ببر به دیگران معرفی کن مو به تنم سیخ شد و خیلی آگاهی ارزشمندی دریافت کردم.

    شکر بابت این فضای ارزشمند وبسایت

    ممنون از زحماتتون

    از خدا میخوام هممون رو هدایت کنه تا این آگاهی ها رو همیشه به یاد داشته باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  9. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    سلام استاد چقدر فایل فوق العاده ای بود

    واقعا ممنونم از شما

    خیلی دوس دارم که میاید فایل میزارید

    و قلب مارو آروم میکنید که الگوی توحیدی مثل شما هست

    من تا قبل از دیدن شما نمیدونستم که الگوی توحیدی ینی چی

    خداوند ینی چی

    و فکر میکردم شانسی یکی سلامتی داره

    شانسی یکی روابط خوب داره

    شانسی هست همه چی

    با اینکه بخدا باور داشتم ولی چون باور نداشتم که خداوند میتواند هر آنچیزی که میخوام رو بده

    اگر هم چیزی میخواستم با گریه میخواستم چون بار نداشتم که میده

    چون ندیده بودم که مثلا کسی رابطه خوب از خدابخواد و بهش بده

    ولی از وقتی شمارو دیدم

    از وقتی قوانین رو فهمیدم قلبم آروم شد

    ولی بازهم وقتی زمان زیادی به افرادی که نتایج خوب ندارن نزدیک میشم حالم بد میشه و از فضای این افکار و این باور ها خارج میشم گفتگوی های ذهنم قاطی میشه

    و حال بد

    و احساس عجز و ناتوانی

    استاد عزیزم از وقتی که اومدم روی این مورد کار کردم

    ینی کمک کردن به دیگران رو کات کردم و فقط برای خودم زندگی کردم

    نصیحت نکردم نه توی ذهنم نه به زبان

    و کمک رو فقط برای خودم کردم اگر به من کمک میکرد انجام دادم اگر نه که نکردم

    اوایا خیلی حالم بد میشد احساس بی مصرف بودن احساس دور افتادن از بقیه

    احساس فراموش شدن و نادیده گرفته شدن میکردم

    و جهان هم این بازتاب رو از طرف افراد نزدیکم بهم میداد

    وبی من ادامه دادم و روی طرز فکر خودم پایبند موندم

    و منطق میاوردم برای این باورم که

    هانیه تو اگه بهشون کمک کنی داری خیانت میکنی بهشون تو داری یکاری میکنی که اون محتاج بمونه

    یا مثلا میگفتم اگر به کسی کمک کنی و به خودت ضربه بزنی به اون که معلوم نیست کمک کنی یا نه

    ولی خودت نابود میشی آیا اون از تو ارزشمند تره؟

    اگر تو خودتو خسته کنی که باعث میشه فرکانس هات به هم بریزه اگر مشکلی برات پیش بیاد آیا اون میتونه مشکل تورو حل کنه؟

    تو عوض این کارهاسعی کن همیشه توی مسیر درست باشی و اگر مشکلی هم برات پیش اومد خداوند بهت کمک میکنه همیشه کرده و همیشه میکنه

    فکر میکنی توی روزهای بدت اون میاد بهت کمک کنه؟اگر هم کمک کنه واقعا ارزشش رو داره؟

    واقعا کمک ارزشمندی هست؟

    چیو داری با چی معالمه میکنی؟

    واقعا فکر میکنی اگر بهش کمک کمی اون تغییر میکنه؟یا تاثیر مثبت میزاری توی زندگیش؟

    جهان با فرکانس کار میکنه نه با کمک های تو اون اگه توی اون مدار نباشه اصلا تو خودتو پاره کن هیچ چیز تغییر نمیکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام هانیه ی عزیزم

      ..

      عاشقتم دختر ..

      ممنونم از کامنت زیبایت …

      مخصوصا اون سوالات پایانی که واقعا فکر میکنم بار ها و بار ها باید از خودن بپرسم ….

      و اون جمله ی پایانی که گفتی ؛

      جهان با فرکانس کار میکنه نه با کمک های تو اون اگه توی اون مدار نباشه اصلا تو خودتو پاره کن هیچ چیز تغییر نمیکنه

      وای وای

      من اینو با گوشت و پوست استخونم تجربه کردم …که یه فردی رو دوسش داشتم….می خواستم بیارم توی این مسیر ولی به معنای واقعی خودمو کشتم …

      و توی اون چندماه از خودم تقریبا غافل شدم‌….

      عاشقتم دختر …

      ممنونم به خاطر کامنت زیبایت …

      منتظر نتایج بینظیرت هستم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا

    بی‌تردید ما [راه رسیدن به] پیروزی آشکاری را برای تو گشودیم.

    لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا

    تا خدا آنچه از پی‌آمد منفی پیش فرستاده‌ات [=عواقب اعمال گذشته] و آنچه به تأخیر می‌آید4 [=بازتاب زنجیره‌ای آن] را برایت بپوشاند [=بیامرزد و خنثی سازد] و نعمتش را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی مستقیم [=توحیدی] رهبری کند.

    وَیَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا

    و خدا تو را به یاوری شکست ناپذیری [در فتح مکه] یاری کند.

    هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا

    اوست که آن آرامش [در میدان جنگ] را در دل‌های مؤمنان نازل کرد تا [با توکل بر خدا و مقاومت در برابر دشمن] ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و [یقین کنند] سپاهیان آسمان‌ها و زمین [=نیروهای غالب در جهان] تنها از آنِ خداست و خدا دانایی فرزانه [=کار استوار] است.

    لِّیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَلِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا

    [هدف از این ابتلائات همین است] تا مردان و زنان مؤمن را [به مدد مجاهدت‌شان در راه حق] به بوستان‌هایی که نهرهایی [از آثار حیات‌بخش زندگی‌شان] از زیر آن جاری است برای ابد درآورد و بدی‌های آنها را [با آثار اعمال مثبت‌شان] بپوشاند و این [توفیق] نزد خدا [=در نظام الهی] رستگاری بس بزرگی است. (آیات 1-5 سوره فتح)

    سلام به روی استاد ابراهیم نشانم به توحیدی ترین استاد دنیا و استاد شایسته ی نازنین که بسیار دلم برای روی ماهش تنگ شده، و به دوستان عزیزم در توحیدی ترین سایت دنیا… امیدوارم حال دل همگی عالی عالی باشه…

    خدای مهربونم شکرت برای یه فایل ناب دیگه یه آموزش با ارزش دیگه، و هزاران بار شکرت که در مدار گوش دادن [و به امید تو عمل کردن به این آگاهیها] قرار گرفتم.

    خدای وهاب و رزاقم شکرت برای بی نهایت رزق و نعمتی که در زندگیم دارم و از سپاسگزاری اینهمه نعمت عاجزم

    شکرت خدای حی و حاضر من برای این هدایت قرآنی که کامنت رو باهاش شروع کنم… مگه میشه قران رو باز کنی و بخونی انا فتحنا لک فتحا مبینا و قند تو دلت آب نشه… ذوق نکنی… چشمات پر اشک نشه… خدایا عاشقتم که انقدز به بنده هات امید و وعده ی حسنه می دی… خداجونم من رو در مدار دریافت و عمل به این هدایتهات قرار بده…

    استاد جان چجوری برای این آگاهی های خالص و ناب تشکر کنیم ازتون؟ استاد شایسته چقدر ممنونم از شما که پیشنهاد این موضوع رو دادین…

    بنظرم این خواسته ی تغییر دیگران یا حداقل نقش داشتن در تغییر دیگران، انقدر در طول سالها نهادینه شده تو وجودمون که هرچقدر هم روش کار کنیم وقتی به درون خودمون رجوع می کنیم باز اون گوشه موشه ها آثار این شرک رو پیدا می کنیم… البته من اون گوشه موشه ها که چه عرض کنم همون وسط مسطا دیدم داره برام دست تکون می ده! (ایموجی کوبیدن رو پیشونی)

    استاد خدا رو شکر می کنم که حتی در دوران جهالت هم خیلی دنبال حل مسایل دیگران یا سنگ صبور بودن نبودم، ولی… ولی در مورد نزدیکانم هنوزم پاشنه ی آشیلی هست که دارم آگاهانه روش کار می کنم…

    استاد اون دو سه سال اول ازدواج که قشنگ مصداق این قضیه بود برای من… خدا رو شکر که من و همسرم از همون اول عاشقانه هم رو دوست داشتیم، سطح خونوادگی و فرهنگ و فرکانس خودمون هم خیلی نزدیک بود به هم که این رو لطف خدا می دونم… ولی تو چیزای کوچیک بخصوص موارد مذهبی من قشنگ ذهنیتم این بود که باید ایشون تغییر کنه والا فاصله مون هی بیشتر و بیشتر میشه!! و با اینکه بارها می دیدم که با هربار تلاش یا صحبت نتیجه عکس داره می ده بازم حالیم نمی شد!! وااای الان اصلا برام عجیبه!!! چطور متوجه نبودم خودم دارم با دست خودم همون فاصله هه رو زیاد می کنم… ولی بازم خدای مهربونم دستم رو گرفت و آورد نشوند سر کلاس درس استاد… قشنگ یادمه ذهنم اون اوایل با این دو موضوع مقاومت داشت یکی اینکه من مسوول تماااام اتفاقاتی هستم که تو زندگیم دارم و دومی اینکه من ذره ای نمی تونم تو زندگی دیگران اثر بذارم و دیگران هم ذره ای در زندگی من تاثیر ندارن هنوزم باید آگاهانه رو اینا کار کنم تا در وجودم نهادینه بشه… خیلی کار دارم هنوز…

    وقتی با قوانین آشنا شدم، که اتفاقا این همسرم سام بود که دو سه تا فایل از استاد دستش رسیده بود و با ماها شیر کرد، کم کم دست از تلاش برداشتم و به مرور هم خودم راحتتر شدم هم همسرم… و رابطه مون قشنگتر و عاشقانه تر شد. پذیرفتم که همسرم فردی هست با این ویژگیها با این باور و باری از رو دوشم برداشته شد. واقعیت اینه که دلیل اصلی برای این تلاش این بود که دوستش داشتم و دلم نمی خواست از خدا دور بشه!!!! جالب اینجاست که باورهایی بسیار زیبایی داشت ولی چون در چارچوب «مذهب» نمی گنجید من اصلا توجه نمی کردم… مثلا یه مورد بولدش این بود که می گفت من وقتی کنار آتیش می شینم و نی می زنم بیشتر یاد خدا هستم تا وقتی دولا راست بشم بدون توجه یه سری جملات رو بگم… بگذریم

    خلاصه که دیگه سعی در تغییر باورش نداشتم. اما سخت تر از اون اینه که باور کنم و در عمل بهش باور داشته باشم که من نمی تونم چیزی رو در دخترم تغییر بدم. چون من مادر بچه رو دارم بزرگ می کنم ناخودآگاه فکر می کنم من بجای خدا باید براش زندگیش رو بسازم… الان چندماه یا شاید یک سالی میشه که دارم آگاهانه تلاش می کنم (نه به اندازه ی کافی) که هربار به خودم یاداوری کنم ببین تا خودش نخواد تو نمی تونی چیزی رو تو ذهنش تغییر بدی، تو نمی تونی، بسپر به خدا… و از خدا می خوام که خدایا خودت مدیریت کن خودت هدایتش کن و خودت رشدش بده…

    ولی خب شرک پنهانه… از تار مو باریک‌تره گاهی… مثلا من تا همین چندماه پیش هروقت تو خونه فایلی چیزی می خواستم بذارم گوش بدم می ذاشتم رو اسپیکر که مثلا سام یا تینا هم بشنون… که شاید تو مدار دریافتش باشن… و به خودم می گفتم من که بحث نمی کنم باشون فقط میذارم بشنون… (بخصوص که همسرم اوایل گوش می داد فایلا رو ولی کم کم فاصله گرفت. و الان مثلا در مورد فایلای ثروت اصلا مقاومت نداره یا خیلی چیزای دیگه ولی مثلا اینکه ما نقشی در زندگی دیگران نداریم رو قبول نداره…) ولی از چندماه پیش یادم نیست سر کدوم فایل یا دوره بود که دیدم همین که تو ذهنم هی بگم «آهااا الان این تیکه رو تینا اگه بشنوه خیلی خوبه، یا این که استاد داره می گه دقیقا پاشنه آشیل سامه الان می شنوه خداکنه اثر کنه…» نشتی انرژیه!!! من از خودم دارم غافل میشم که ببینم اونا حواسشون هست یا نه،.. و بعد از اون بخصوص در مورد سام مثلا اگر تو فایل در مورد مضرات شبکه های اجتماعی باشه، بجای اینکه صداش رو زیاد کنم بشنوه اتفاقا هدفن می ذارم و میگم من باید رو خودم کار کنم. من مسوول رفتار و باورهای خودمم… من که تغییر کنم لاجرم آدمای دور و برم هم تغییر می کنن. من نباید تلاشی براشون بکنم… هروقت متمرکزتر با این فرمون می رم قشنگ می بینم خدا بهم نشون می ده که اتفاقا اونا هم همراه ترن…

    می دونم که هنوز اول راهم و خیلی کار دارم تا باورهای درست رو جایگزین باورهای موجود تو ذهنم بکنم ولی اینم می دونم که خدایی دارم که ارحم الراحمینه، که وهابه، زرافه، اول و آخره، منبع قدرت و فراوانیه، همیشه با منه و از من بیشتر می خواد که من به خواسته هام برسم…کافیه من بهش وصل باشم… دیگه تمااام…

    خداجونم عاشقتم… کمکم کن که من به هر خیری از تو برسه فقیرم… هدایتم کن و من رو در مدار دریافت و عمل به اون هدایتها قرار بده… خدای مهربونم خودت وعده فتح دادی، وعده ی فوز دادی، وعده اجابت دادی، وعده ی فراوانی و رزق و نعمت روزافزون دادی… و چه کسی بهتر از تو به وعده ش عمل می کنه؟؟

    خدای مهربونم شکرت برای این فرصت صلات و حرفای دلی…

    استادجانم، مریم بانو جانم بقول سعیده جان دورتون بگردم دیگه برنگردم… ممنونم ازتون… عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای: