این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام بر خانم شایسته عزیز ،وسلام بر دوستان هم فرکانسی
الله اکبر خداوند چطور مسیر رو به انسان نشون میده همین امروز بود که دوستی با من صحبت میکرد و از من میخواست که راهنماییش کنم و دقیقاً در اون لحظه کسی به من گفت که تو الان هیچ صحبتی نباید بکنی و هیچ چیزی به ذهنم نمیرسید با اینکه خیلی دوست داشتم بهش کمک کنم و فکر میکردم که میتونم کمک کنم ولی مغزم واقعاً هیچ چیزی دریافت نمیکرد
تا اینکه اومدم و دیدم که استاد عزیزم فایل جدید گذاشته و با تمام وجود نشستم و جرعه جرعه صحبتهای استاد رو نوشیدم و واقعاً جواب بود جواب من بود برای من بود به من میگفت که تو قدرت این رو نداری که بخوای زندگی همه رو تغییر بدی
هر لحظه که کسی کاری میکنه،یا حرفی میزنه،میخواستم با آگاهی که پیدا کردم،و به زندگیم آرامش داده بهش کمک کنم
و چقدر امروز به جا و قشنگ بود واقعا وقتی که دست برمیداریم از اینکه بخوایم به کسی کمک کنیم یا کسی رو تغییر بدیم حالا این شامل فرزندم همسرم مادرم خانوادهام عزیزانم و همه کسانی که اطرافم هستند میشه واقعاً چه آرامشی پیدا میکنه آدم
وقتی که میفهمی من فقط خودم رو باید تغییر بدم من در جایگاه خداوند نیستم من نمیتونم کاری برای کسی بکنم و به نظر من این باور اشتباه از اونجا نشئت میگیره که ما فکر میکنیم اگر کاری رو میتونیم باید انجام بدیم برای دیگران و این عین ثوابه
برای پسرم اینطوری بود که من همش بهش میگفتم که باید این ساعت خونه باشی باید با این رفت و آمد نکنی با اون رفت و آمد بکنی این راه رو باید بری اون راه رو نباید بری باید این مسیر رو ادامه بدی اینطور رفتار کنی به فلانی احترام بگذاری این جواب رو بدی و واقعاً خیلی سخت بود
و به قول استاد عزیزم که میگوید اگر کسی در مسیر باشد خودش راه رو پیدا میکنه ولی وقتی در مسیر نیست و هنوز وقتش نیست هر چقدر هم من تلاش بکنم هر کاریم بکنم اون نمیفهمه
و دوباره به قول استاد عزیزم تو زمانی دیگر که وقتش هست همین جمله رو از یک فرد دیگه یا جایی میبینه و واقعاً با تمام وجود دریافتش میکنه
فکر میکنم دوباره اینها برمیگرده به اصل یکتاپرستی وقتی که من خداوند رو نبع قدرت میدونم و خودم رو فقط در جایگاهی یک بنده میبینم یفهمم که من توانایی تغییر زندگی کسی را ندارم
خداوند به من قدرت داده خداوند من رو اشرف مخلوقات کرده خداوند من رو خالق کرده ولی ولی فقط در مورد زندگی خودم و خودم و خودم
به خاطر همین اصل هست که در روز قیامت هر کسی مسئول اعمال خودشه چون اگر ما میتونستیم زندگی کسی رو تغییر بدیم پرونده اعمالمون در دست دیگران بود و میتونستیم دیگران رو مسئول کنیم نه اینکه خودمون باید در روز قیامت پاسخگو باشیم
واقعا که سپاسگزارم استاد عزیزم شما من رو با خداوند آشنا کردید با اصل یکتا پرستی آشنا کردید قلبم رو باز کردید قلبی که آماده شده بود و در مسیر و مداری که استاد عزیزم بود قرار گرفت خدا را سپاسگذارم ،ممنون استاد عزیزم ،ممنون ممنون ممنون
چه فایل باحالی بود چقدر متواضعانه صحبت کردید چقدر به خودم افتخار کردم که شاگرد شما هستم خیلی خوب و صمیمی صحبت کردید عاشقتونم استاد
استاد این فایل برای من پر از خاطره بود
متأسفانه من این فایل رو زندگی کردم
دقیقا سر منشا این موضوع چیزی جز جهل و مخصوصا شرک برای من نبوده و نیست
استاد من زمانی با شما آشنا شدم که دقیقا در اوج آمادگی بودم اوج آگاهی که یک نفر میتونه داشته باشه
و سریعا با اون انرژی سر کار رفتم و موفق شدم تا الان…
بشدت روی خودم کار میکردم و روی دور تند الهامات و تغییر بودم
تا اینکه با یک شخص وارد رابطه شدم
مطمئنا اون شخص هم مدار من بود که با من همراستا شد..
ایشون هر آنچه نکته خوب و مثبت بود رو داشت خیلی مهربون و خوش اخلاق، حتی از پدر و مادر بمن بیشتر محبت و احترام میگذاشتن و واقعا عین یک بچه من رو تر و خشک کردن
دکتر بردن آرایشگاه بردن همه نوع خدمتی بمن کردن
اصلا تمام خاطرات خوب زندگیم با ایشون بود
منتها ااا اصل داستان این بود ایشون از لحاظ مالی قوی نبودن و حاضر به تغییر هم نبودن و من در اوج تغییرات زندگیم چون ایشون رو دوست داشتم و میخواستم همسرم باشن گفتم خب ایشون باید تغییر کنند و متاسفانه به حرفای استاد در این زمینه اصلا توجهی نکردم و گفتم استاد جون همه ی حرفات رو تخم چشام ولی اینو لطفا بیخیال شو (: من باید ایشون رو تغییر بدم حتی بارها تو فایل ها میشنیدم کهما از تغییر دیگران ناتوان هستیم اما من گوش ندادم!!!!!
میگفتم استاد من به دیگران کار ندارم اما این آدم فرق داره باید تغییر کنه و بشه همسر من!
و اینم بگم واقعا تا الان کسی نمیدونه من چی گوش میدم و همه بشدت کنجکاو هستند
استاد ریشه ی این دوست داشتن تغییر اون فرد در خود شخص من، فقط و فقط شرک بود
چون من میگفتم این آدم باید تو زندگی من بمونه و من باید تغییرش بدم و بیارمش تو سایت و از لحاظ مالی بیاد بالا تا بتونیم ازدواج کنیم
استاد بقول شما من در خرج انرژی برای این شخص خسیس نبودم و متاسفانه متاسفانه در اوج جهل من ایشون نه تنها عباسمنشی نشدن بلکه فقط انرژی منو از بین بردن وقتی که میتونستم روی خودم بذارم رو خرج ایشون کردم و انرژیم کم شد
یعنی استاد من اگر ایشون رو رها کرده بودم الان جایگاه فرکانسی بسیار بالاتری داشتم
استاد من حتی برای ایشون دفتر و خودکار خریدم که فایل ها رو بنویسه اما ننوشت که ننوشت حتی گوش نمیداد چون آماده نبود…
و داستان مدار و آماده نبودن و در مدار نبودن افراد برای من به عینه اتفاق افتاد
انگار داشتم آب در هاون میکوبیدم
حتی احساس میکردم دارم از جونم مایه میذارم برای تغییر ایشون ولی زهی خیال باطل
زبون من مو در آورد و ایشون انگار دیوار بودن و نمیشنیدن!!!!
برای کسانی که عین من در حال زور زدن برای تغییر دیگران هستند مینویسم
دیگران رو رها کنید و تمرکز 100 درصد روی خودتون بگذارید مطمئنا آدمای هم مدار کنار هم میمونن.
بقول شما روی هیچ کس حساب نکنید که شما رو خوشبخت کنه روی خودتون هم حساب نکنید روی خدای خودتون فقط حساب کنید
استاد عزیزم فقط خدا رو شکر میکنم که اگر رشد دلخواهم رو نداشتم حداقل از مسیر خارج نشدم و هر روز تقریبا شما رو دنبال کردم
الحمدلله درآمدم و حالم و زندگیم خوبه
نشتی انرژیم رو به امید خدای قشنگم از زندگیم بیرون کردم تا راه برای آدمای توحیدی و شهودی باز بشه
خدایا ممنون که در این روزگار منو سر درس استاد عباسمنش مودب و متواضع نشوندی
استاد درسته شما کردیت رو بما میدید اما من کردیت رو بخودتون میدم عاشقانه دوستون دارم
روی ماه مریم عزیز این خانم قدرتمند رو میبوسم که با عزت نفس بالا به استاد ما پیشنهاد فایل جدید میدن.
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم، هدایتگر،حمایتگر، خدایی ک نمیزاری من یه ذره ب راه کج برم، سریع دست نوازش میکشی ب سرم و منو ور میداری میزاری تو مسیر درست. خدایی ک میگی بنده ی خاص من، من تورا برای خودِ خودم آفریدم، من تو رو بیهوده نیافریدم، بیا بزارمت تو راه راست ک داری میزنی جاده خاکی.
سلام استاد عزیزم، سلام خانم شایسته دوست داشتنی
استاد بخدا اگر بدونید از چه ضرری جلوگیری کرد این فایل، وااای اصن دیوانه شدم از کجا شروع کنم خداجانم، چه خوشبختم، ضرر روحی، ضرر انرژی و تمرکزم، من فراموش کرده بودم قوانین رو استاد، با اینکه همین دیروز جلسات قدم 6 ک گفتید تمرکزتون ب طور خودخواهانه روی شخص خود خودتون باشه، اونجا هشدارهای خدا شروع شد و با این فایل ب اتمام رسید.
خدایا تو چقدررر خوبی آخه، وقتی آدم تو مسیر درسته و داره خوب رو خودش کار میکنه انگار خدا بهش اجازه نمیده ک راه کج رو بده و آگاهش میکنه چون لحظات بیشتری وصل عه ب خدا، لحظات بیشتری آرام عه.
استادجان اعتراف میکنم ک من در مورد روابط با جنس مخالف داشتم کاملا برعکس با خانواده ام رفتار میکردم، ینی ب این نتیجه رسیده بودم ک در مورد خانواده ام نصیحت نکنم و دخالت نکنم چون دیده بودم هرچه ب مادرم میگفتم انقد دلسوزی بیجا نکن ب خواهرام انقد هواشونو نداشته باش برا خودت ارزش قائل باش اینو بخور ووووو دیدم آقا هیچ فایده ای نداره گفتم ب من چه و دیگه کلا رهاش کردم، ولی هنوز حرصم می گیره و اتفاقا بدترین رفتار رو هم از خواهرام می گیره و درسش رو نمی گیره بعد من کله ام داغ میکنه میگم ینی نمی بینی این بی احترامی رو؟؟؟ بازم حمایت میکنی.
حالا تو روابط با جنس مخالف، با اینکه من نمی زاشتم روابط ب جلسه سوم برسه و می فهمیدم طرف مقابل طبق معیارهای من نیست، ولی داشت یه روندی تکرار میشد، با اینکه هربار افراد بهتر و آگاه تر ب قوانین جهان و در مقایسه با قبلی کلی بخوام بگم بهتر میشن، ولی ولی الگوی تکراری این بود ک
من مسکن افراد میشدم، من دلیلِ حال خوب افراد میشدم و اصلا یه احساس ضعف میکردم بعدش ک چرا من باید حال خوب کن باشم؟ چرا جسم من باید دلیل حال خوب فرد باشه؟ چرا تاچ کردن من باعث حس خوب میشد ولی وجودِ خودم نه؟
بهشون هم میگفتم فقط تایید میکردن و باز اون حسِ نیاز رو در اونها می دیدم. اصن حرفامو درک نمیکردن. چرا حضور خودم ارزشمند نبود؟ چرا حرف های مشترک و تبادل اطلاعات مون اون حس خوب رو در ما ایجاد نمیکرد؟ و بعدش دیگه گفتم آقا از اول یه حد و حدود میزاری و اگر ذره ای حسِ مسکن و حال خوب کن گرفتی با تمام خوبی های فرد مقابل ک دخترای دیگه خودشونو می کشن تا با این انسان های سالم دوست بشن، دیگه ادامه نمیدی و کااااات، الفرار.
دیدم آقا لیاقت من خیلی بیشتر از ایناست، من یک خانم هستم و اینطور احساس لیاقت میکنم ک فردِ مقابلم منو بخاطر خودم بخواد، همونطور ک من فرد مقابلم رو بخاطر ماشین و پول و تیپ اش نمیخوام، اولویت های من با 99 درصد دخترای دیگه فرق داره.
استاد باارها شده تو ذهنم میگفتم وای با پارتنرم بریم دور دور آهنگ و اینا، شده رفتم ولی بعدش دیدم باباااا اون عشق بازی ای ک من با خدای خودم میکردم کجا، اون پیاده روی هایی ک من با خدام میکردم کجا، اون هم صحبتی های منو خدام کجااااا و اینا کجا
چون من از درون از عشق رب پر بودم ک علاوه بر وابسته نشدن بلکه خدا سریع بهم میگفت قطع کن و از این حاشیه دوری کن. با اینکه تو این 5 رابطه آشناییت من اصن بصورت خودخواهانه برای افزایش عزت نفسم و بالا بردن مهارتم و رفتن تو دل ترسهام قبول کردم اونم میگم اجازه دادم خدا خودش ب راحتی وارد زندگیم کنه اون فرد متناسب با مدارم رو، و حتی با اشاره ی چشم هم تو کار خدا دخالت نکردم، و همین باعث شد با افراد متناسب با مدارم و باشخصیت آشنا بشم، با اینکه درسها گرفتم ولی دیدم آقااااا بخدا عشق خدا یه چیز دیگه است، ینی هربار من توحیدی تر شدم، هربار ب خدا نزدیک تر شدم، هرر بار گفتم خدایا باشه فهمیدم بخدا ثابت شد بهم ک خودت عشق اول و آخرمی، خودت عشق راستین و واقعی منی، منو تو از اول باهم بودیم تا آخرشم هستیم، تو همیشه جات وسط وسط قلب مه، ینی بهم ثابت کرده منم گفتم باشه شما درست می فرمایید چشم.
یه اشتباه رفتاری دیگه ام، اینکه تو همون دقایق ابتدایی آشناییتم با اون افراد، میخواستم سریع برم سراغ حرف زدن از قوانین، ک بگم آقا من حالیمه، من خیلی عاقل فهمیده، آگاه از قوانین جهان، من روی بهبود شخصیتم دارم کار میکنم، حتی زودی اسم شمارو تو حرفام می اوردم و میخواستم شمارو معرفی کنم، و اونا تو ذهن شون میگفتن به به چه خانم فهمیده ای، چه مشاور خوبی میتونه در آینده باشه برام
و فهمیدم آقا در مورد قوانین ک خواستی حرف بزنی زیپ دهن تو ببند و سکوت کن و دنبال تحسین نباش. استاد همین ک این فایل تموم شد یه دوستی رو خیلی صریح قطع کردم، چون طبق معیارهام نبود و اصن انگار اون تحسین شدنه کورم کرده بود، یه سری معیارها ک خیلییی برام ارزشمند بودن رو و ایشون نداشت رو نمی دیدم و یه جورایی خودم رو قانع میکردم و میگفتم درستش میکنم، و حتی میگفتم این فایل استاد ب دردش میخوره اون یکی ب دردش میخوره، وایستا ب موقع براش میفرستم تا تغییر کنه. تو 2 جلسه ای ک صحبت کردیم باهم من مثه بلبل از قوانین و چیزهایی ک یاد گرفته بود چه چه میزدم و ایشون طبق تجربیاتش تایید میکرد، ینی با اینکه از سایت آگاهی نداشتن ولی کلی قانون رو از تجربه های زندگیشون می دونستن و من میگفتم به به چه دانا چه فهمیده و دیگه معیارهای دیگه رو چشمم نمی دید، وای خدا منو از شکم یونس نجات دادی، اره دیدم چقد ذهنمو درگیر میکرد تو طول روز، چقد فکرم درگیرش بود ک چطور میتونم این بنده رو رام کنم؟ چطور مسخر خودم کنم؟
چقد حس مادر ترزا گرفتم، گفتم واای خدا رسالتی رو بر گردن من گذاشته، این حتما همون رسالت منه، بچه ها همه این توهمات کمتر از 4،5 روز بودهاا ولی الان ک دقت میکنم می بینم چه نشتی انرژی و فکری از من گرفت، نتونستم خوب رو دوره ها کار کنم و ذهنم همش میرفت سمت ایشون ک ینی چطور تغییرش بدم، چطور مثه موم تو دستم باشه؟ آقا جان به من چه مربوووطه، اون فرد اگر خواست خودش تغییر بده زندگیش رو اگرم نه خب به همون افکار و باوراش ادامه بده، من میخوام با فردی آشنا بشم ک از اول همه چیزش عالی باشه و همه ی معیارهای مدنظر منو داشته باشه، چون من لایقش هستم، چون دارم از خودم چنین شخصیتی میسازم و هر روز رو خودم کار میکنم، پس ب کمتر از بهترین قانع نیستم.
استادجان نمی دونم چطور از شما و خدای خودم تشکر کنم، انشالله خدا همیشه شمارو برای ما نگه داره، دوست تون دارم.
من فی البداهه یاد موصوعی افتادم یادم میاد یکی از نزدیکان ما یک اقا پسری بود که ازدواج نکرده بود تا اینکه خواهر و برادراش همه ازدواج میکنند و پدر ومادرش هم فوت میکنند . واو تنها ماند .
و خواهراش و نزدیکانش مرتب به او سر میزدند که تنها نباشه و کارهاش رو رسیدگی میکردند وگاها غداهم آماده میکردند و مدتی گذشت .
تا اینکه همه متوجه شدند که دلسوزی اونها رنج ازدواج نکردن رو برای این اقا پسره کم میکنه .
کم کم ارتباطات رو کم رنگ کردند و پسره احساس تنهایی میکرد تا اینکه بعد مدتی بالاخره ازدواج کرد .
در مورد قرض دادن استاد یادم مباد مبلغ زیادی تو حسابم بود ویکی از نزدیکانم بهم گفت این پول رو بهمون بده ماشین بخریم و بهم چک دادند که دوماهه پاس بشه . ومنم ناچارا قبول کردم .
تا این دوماه بشه پدرمو درآوردند که تو چک رو چکارکردی اگه خرح نکردی دست نگه دار وخرج نکن وگرنه ما باید ماشینمون رو بفروشیم وچند مدل پایین تر بگیریم و من قبول نکردم .
تا اینکه علنا گفتند ما جای چک رو پاس نمیکنیم و من نمیدونم چی شد نزدیک بود سکته بزنم که یکی از نزدیکان به اونها خبر داد سریع بیاین اینجا به این دختره چی گفتید کف حیاط پهن شد و داره سکته میزنه . واقعا هم حالم بی نهایت بد بود .
وقتی از نزدیک اومدن وحال و روز منو دیدن به غلط کردن افتادن و بهم قول دادن جای چک رو پاس میکنند و به هرجان کندنی بود جای چک رو پاس کردن .
بماند چقدر دوربریام منو سرزنش کردند که تو چقدر ساده ای . چراقرض میدی . تا پای جون رفتی . اونها ترس حرف مردم و ابروریزی جای چک رو پاس کردند وگرنه پولت رو میخوردن و یه آب هم روش .
الان همون طرف چند وقت پیش اومد بهم گفت پنحاه هزار تومان نقدی بهم بده من همین الان برات کارت به کارت میکنم . منم گفتم دارم ولی این کار رونمیکنم .
و این کار رو نکردم . و جالبه ناراحت هم نشد وهیچی هم نگفت . برای من واقعا مهم هم نبود که قهرمیکنه یا ناراحت بشه . بزار بشه . من همینم . میخان باهام بااین خصوصیت باشن نمی خواهن نباشند .
در مورد معرفی سایتتون اوایل جوگیر شدم و به اطرافیانم گفتم اونها هم یه مدتی منو اذیت میکردند که چیه همش سرت تو گوشیه . همه ی زندگیش شده استاد عباسمنش ومادرم همش بهم میگفت به خواهرات نگو زندگیشون خراب میشه .
همش میترسه بچه هاش چشم و گوششون باز بشه و فرد مطیعی نباشند و زندگیشون رو رها کنند برن دنبال رویاهاشون .
ومنم از اون روز دیگه بهشون نگفتم . چون میترسبدم یه اتفاقی به خاطر ندونم کاریاشون پیش بیاد بعد به من بگه تو باعث شدی . چون چند باری اون اوایل فایل شما رو میزدم مادرم بااشتیاق گوش میداد بعد یهو ترس برش داشت . ومنو مرتب منع میکرد وخط ونشون میکشید به اونها نگو .
ومنم در مورد موضوعات سایت اصلا چندماهی است اصلا تو خونه صحبتی نمیکنم . گاها یه جاهایی ابراز نظر میکنم یه سوتی هایی میدم بعد سریع جمش میکنم .
استادعزیز کاش زودتر با شما آشنا میشدم همون سالهای اول فعالیتتون . ولی مهم نیست .
الانا دارم میبینم که چرخهای زندگیم روان تر شده و خیلی اتفاقات خوبی داره میافته .
از خدای مهربون ممنونم که منو به این سایت هدایت کرد اونم از طریق سایت یکی از شاگردای خوب شما .
واز شماهم بی نهایت سپاسگزارم که درست زندگی کردن رو دارید بهمون آموزش میدید تا از زندگی کردن بیشتر لذت ببریم و تواما آرامش بیشتری هم داشته باشیم .
یا میپنداری بیشترشان گوش فرا میدهند یا آن را به کار میبندند؟ آنها جز در ردیف چهارپایان نیستند، بلکه گمراه تر.
===============================
سلام سلاااام به استاد عزیزم
سلام به مریم بانوی شایسته
سلام به دوستان مدار بهشت
این دومین کامنت من برای این فایل بی نظیر
الهی شکر برای آگاهی های نابی که در مدارش قرار گرفتم
استاد عزیزم چقدر این آیه ها هم پوشانی داره با این جلسه
چقدر این سوره بی نظیر
واقعاً کسی که در مدار پیش فرض های ذهن خودشه و در مدار باورهای غلط خودشه، میشه وکیلش باشی؟؟… میشه به زور تغییرش بدی؟؟… میشه به زور خوشبختش کنی؟؟… میشه به زور هدایتش کنی؟؟…
در آیه ی بعدی میگه:
میپنداری بیشترشان گوش فرا میدهند یا آن را به کار میبندند؟ آنها جز در ردیف چهارپایان نیستند، بلکه گمراه تر
چقدر واضح داره قانون رو میگه
سارا بانو… کسی که تو مدار باورهای غلطه، هر چقدر نصیحتش کنی، هر چقدر براش منطق بیاری و حرف بزنی، فایده ای نداره… فقط داری انرژی خودت رو هدر میدی و به خودت ظلم می کنی….
چقدر اینو تجربه کردم
چقدر خوب می تونم لمسش کنم
یه زمانی به خاطر باورهای غلطم که از جامعه و مذهب و مدرسه گرفته بودم تمام تلاشم رو می کردم که همسرم رو تغییر بدم… اونم مسیری که خودم بودم و مذهبی که همش تاریکی بود… می خواستم همسرم رو هم به زور ببرم تو اون مسیر… وااای خدای من… چرا ؟؟… چون امر به معروف و نهی از منکر رو باور کرده بودم و خودم رو مسئول می دونستم… چون فکر می کردم من در مسیر درستم و حالا باید همسرم رو هم ببرم تو مسیر درست… چون فکر می کردم اگه اون تو مسیر من نباشه، تر و خشک باهم می سوزن و عذابش منو هم در برمی گیره… چون خودم درگیر حواشی بودم و اصل رو فراموش کرده بودم….
خدایا منو ببخش و پاکم کن
و جالبه در مدار من، افرادی بودن که منو تشویق می کردن برای این باور…
و من اینقدر چک و لگد جهان رو خوردم، اینقدر تو در و دیوار بودم تا بالاخره با اتفاق بسیار بسیار وحشتناک 19 آذر 99 بیدار شدم… البته یک ماهی با خدا قهر بودم … چون به خاطر کارهای ظاهری و اعمال حاشیه ای مثل خواندن نماز شب و زیارت عاشورا و …. انگار از خدا طلبکار بودم که من که این همه کار خوب می کنم… پس چرا من؟؟… پس تو کجایی؟؟… تا اینکه آروم آروم در بن بست تنهایی، هدایت شدم به این سایت… حرف های استاد رو میشنیدم… اما فقط مثل مسکن بود برام…
خلاصه یه جایی به این ناتوانی رسیدم که من نمی تونم همسرم رو تغییر بدم…
آیا من درسم رو یاد گرفتم؟؟
در مورد همسرم بله… واقعاً دیگه کاری بهش ندارم… واقعاً کاری بهش ندارم…
اما در مورد بچه هام هنوز گاهی می خوام وکیلشون باشم… گاهی به خاطر تکالیف دخترم حرص می خورم… به خاطر برخی ویژگی هاشون حرص می خورم… چرا؟؟… چون خودمو مسئول رفتارهای اونا میدونم… چون ارزشمندی خودمو گره زدم به رفتار و نتایج اونا که اگه رفتار و نتایج خوبی داشته باشن، احساسم عالی میشه و اگه رفتار و نتایج نامناسبی داشته باشن، حالم بد میشه…
خدایا کمکم کن عمیقاً اینو درک کنم… من مسئول حال خوب و خوشبختی و رفتار و افکار بچه هام نیستم… اونا در مدار باورهای خودشون هستن… و تا مدارشون رو تغییر ندن، فرقی نمی کنه من چقدر هزینه کنم و انرژی صرف کنم و زور بزنم، نتیجه نداره و خودم از مسیر دور میشم و مثل داستان همسرم، سیلی های آبدار جهان رو نوش جان می کنم
خدایا من به ناتوانی خودم اعتراف می کنم
من نمی تونم هیچ کسی رو تغییر بدم
اگر کسی آماده باشه، خداوند از هزاران طریق هدایتش می کنه ... چه من باشم چه نباشم
خدایا کمکم کن
من محتاجم به تو، به کمک هات، به هدایت هات
قلبم رو منور به نورت کن
خدایا منو نجات بده از دست این باورهای غلط
من مشتاق تغییرم و حاضرم هر بهایی رو بابتش پرداخت کنم
خدایا من می خوام آسان بشم برای آسانی ها
می خوام تو مدار افراد مناسب باشم
می خوام لذت ببرم از این فرصت زندگیم
می خوام مولد باشم
می خوام بندگی کنم نه اینکه نقش تو رو برای بچه هام یا دیگران، ایفا کنم
خدایا مثل آذر 99 که دستم رو گرفتی و از تاریکی و از جهل نجاتم دادی، اینبار هم دستم رو بگیر و منو از این مدار نجات بده…
چه باوری بسازم، چه شخصیتی بسازم که آرامش، فلاح و لعلک ترضی وارد زندگیم بشه؟؟
چه باوری بسازم، چه شخصیتی بسازم که اون رابطه رویایی که آرزوش رو دارم خلقش کنم؟؟
کدوم مقاومت ریشه ای رو حلش کنم، خواسته ام خلق میشه؟؟
خدایا من اعتراف می کنم که تسلطی بر عوامل بیرون از خودم ندارم… من دارم تمام تلاشم رو می کنم که با ایجاد باورهای قدرتمند کننده و توجه به زیبایی ها و خوبی ها، ذهنم رو با روحم هماهنگ کنم… می دونم که تو هم، هماهنگی های بیرونی رو طبق میل من، طبق خواسته های واقعی من، طبق نیازهای من اوکی می کنی… اونم مافوق تصورات من…
سلاممممم به استاد عزیزززززم………..استاد سالهاست که شما رو میشناسم و توی سایتتون عضوم اما هیچ وقت به اندازه الان دوستون نداشتم، من این فایل آخری که گذاشتین روی سایت هنوز فرصت نکردم گوش بدم اما امشب فقط برای این کامنت مینویسم که بهتون بگم استاد خیلی خیلی خیلی دوستون دارم…. با چشمانی اشکبار دارم اینو مینویسم….. استاد من تازه باورتون کردم….. استاد هیچ کسی مثله شما نیست….. هیچ کسی در حده شما آموزش نمیتونه بده….. استاد شما پیامبر زمان ما هستید….. استاد خداحفظتون کنه برای ما…..
استاد همه تلاشم رو میکنم که به نتایج عالی برسم و جزو شاگرد زرنگاتون بشم…. هزاران بار سپاسگذارم که انقدر مهربونید…..
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
اگر انرژی و آگاهی الهی در وجودم جاری شود دیگر هیچ محدودیتی در خلق خواسته هایم ندارم
بنام خدای وهاب و بخشنده و مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست و خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیز نازنینم و همه ی دوستانی که در این فضای بهشتی ساکن هستند
استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم که هر روز با خواندن کامنت های این سایت روزتون رو شروع میکنید و شکر خدا این روش زندگی شما سبب خیر شده که من هم هر روز صبح مثل شما با خواند کامنت دوستان شروع میکنم و شبها هم با خواند کامنت دوستان در فایل های دانلودی و عقل کل بخواب میروم خدارو سپاسگذارم که لایق هستم که با چنین استادان توحیدی در چنین سایت ارزشمند الهی که بیشتر از هر مسجدی اسم خداوند در آن ذکر شده حضور داشته باشم خدا رو هزاران هزار بار شکرگذارم
تمام انسانها زمانی تغییر میکنند که آماده ی تغییر باشند
اگر من در مدار درستی باشم آدم مناسب خودش وارد مدار من میشود نیازی نیست بخواهیم بزور و بسختی ناجی او باشیم و بخواهیم او را به مسیر خودمان راهنمایی کنیم و با او را با خود همراه کنیم
وقتی من زمان و وقت و انرژی خودمو صرف دیگران کنم ذهنم درگیر مسایل و مشکلات دیگران میشود چون طبق قانون کانون توجه ی من به هر آنچه باشد از آن کانون توجه بیشتر و بیشتر وارد زندگی من میشود و من هم از مسیر ثلی خودم دورتر میشوم ..و بعضا آن مشکلات و مسایل دیگران وارد زندگی من هم میشود .چون من در جایگاهی نیستم که بخواهم افکار دیگران را تغییر بدهم
طبق قانون
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه
به هر آنچه که توجه می کنیم از ریشه و اساس همون موضوع وارد زندگی مون میشه
پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق میکنیم، بنابراین اگر میخواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه با احساس خوب فقط و فقط روی خودمون کار کنیم
اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم
اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم
اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم
پس باید همیشه فقط روی باورها مون کار کنیم
من هم در گذشته دوست داشتم اطرافیانم را بخصوص فرزندانم را به این مسیری که هدایت شده ام تشویق و ترقیب کنم ولی نه تنها از عهده ی اینکار برنیومدم بلکه دشمن من و این سایت و این مسیر و استادم شدند و مدام در معرض قضاوت و تمسخر قرار میگرفتم . چون اونها فقط به نتایج من توجه داشتند و اصلا به حرفهای من گوش نمیدادن .. اگر هم سوالاتی میکردند فقط میخواستند ببیند آیا من نتیجه ی مالی گرفتم یا نه ?
من فهمیدم که آنها فقط دوست داشتند که بدانند من چیکار میکنم تا بیشتر مسخره ام کنند.. پیش خودشان میگفتند : چه دل خوشی داره و حِر حِر حِر پوزخند میزدند . حتی مسخره ام میکردن که چرا صبح زود و سپیده دم و غیره برای سپاسگذاری و مدیتیشن بیدار میشدم و یا چرا مثل آنها نیستم و یا من چرا همش گوشیم توی دستمه و دارم فایل گوش میدم و یا چرا خلوت گزینی میکنم . خلاصه بارها میشنیدم که چه چیزهایی بصورت پوزخند بارم میکردند …
تا جایی که دیگر تصمیم گرفتم به هیچ عنوان در مورد این مسایل به هیچ وجه صحبتی نکنم .
زمانی فهمیدم که نباید صحبت کنم که به خودم رجوع کردم و از خودم سوالاتی کردم و پرسیدم .. خب رویا خانم خودت چه جوری وارد این مسیر شدی؟؟؟ مگه کسی تورا مجبور کرد . و یا اصلا چطوری فهمیدی که باید وارد این مسیر توحیدی بشی!!؟؟؟
کمی با خودم فکر کردم و گفتم .. خب من در آن زمان سال 97 بعد از آن تضادهای پی پر پی در تمام جوانب زندگیم و با ساک و چمدان رفتم منزل خواهرم … مدام توی تلگرام بدنبال پیج های موفقیت بودم و همچنین کتاب های قانون توانگری و یا چهار اثر از اسکاویل شین را میخواندم و یا بدنبال اساتید ایرانی و خارجی و آنتونی رابینز . باب تراکتور و فیلم راز و دیگر افرادی که بنحوی از قانون جذب و موفقیت. صحبت میکردند را دنبال میکردم در واقع خودم را آماده ی دریافت این آگاهی ها میکردم و چون به مدیتیشن و مسایل روانشناسی علاقه داشتم مطالعه میکردم و مدام به دنبال راه حل برای مسایلم میگشتم چون به تضادهای مالی و ورشکستگی های مالی و بدنبال آن حل مسایل و تضادهای دیگری که در تمام جنبه های زندگیم پیش آمده بود بودم .. و من همچنان در مسیر پیدا کردن راه حلی بودم تا اینکه یک روز خواهرم از طریق همکارانش در گروه تلگرامی بازنشستگان بانک بهم پیشنهاد داد و گفت تو که همش دنبال این افراد موفقیت و قانون جذب هستی بیا این فایل ها را گوش کن .. سه فایل چگونه درآ مد خود را در یکسال سه برابر کنید برام فرستاد و از آنجایی که من تکاملمو طی کرده بودم پس آماده ی شنیدن این آگاهی ها بودم هر چند هنوز گنگ بودم ولی حرفهای استاد در آن فایل ها بدان نشست و موضوع باورها را آنجا فهمیدم و با گوش کردن این فایل ها و تمرینات و تمرکز به گفته های استاد خیلی با اطمینان همش بدنبال دیگر فایل های استاد بودم تا اینکه وارد کانال تلگرامی استاد عباسمنش دات کام شدم . بعد از مدت خیلی کوتاهی حالم بهتر شد و توانستم کمی آرامش پیدا کنم و آرام آرام داشتم خودمو پیدا میکردم بعد از چند مدت کوتاه دوست داشتم وارد سایت بشم ولی از آنجایی که نـــــه گوشی مناسبی داشتم و نه پولی برای تهیه ی گوشی لمسی کمی طول کشید تا وارد سایت بشم ولی توی تلگرام مدام حضور داشتم و هر روز منتظر فایل های جدید استاد بودم . پولی خدای من چقدر ذوق میکردم استاد فایل های جدید میگذاشت . چقدر خوشحال بودم که وارد تلگرام استاد شده بودم چون تمام فایل ها رو میتونستم آنجا پیدا کنم … آنموقع ها حتی توانایی خرید نت هم نداشتم چه برسه به اینکه گوشی اندروید بخرم .. ولی همچنان بفکر خرید گوشی بودم و خواسته ام رو نوشتم تا اینکه بکمک خواهرم و با پول قرضی تونستم یک گوشی هواوی سفید خوشکل بخرم .و بعدش یک هفته طول کشید تا با گوشی جدیدم کار کنم و یادش بگیرم !!! تازه بعد از آن بلد نبودم وارد سایت بشم یعنی همش تکاملی پیش رفتم فقط بخاطر اینکه مدام داشتم روی باورهام کار میکردم چون میخواستم نتیجه بگیریم هر چند با آن تضادها و ذهن آشفته ای که داشتم و هنگ بودم ولی مدام تلاش میکردم با خودم صحبت میکردم مدام هندی فری توی گوشم بود فقط صدای استاد را میشنیدم و چون بغیر از شنیدن این فایل ها امیدی نداشتم به همین دلیل به. این ریسمان الهی چنگ زدم … در واقع بقول استاد عزیزم اینگونه هدایت شدم به این مسیر الهی..بعدش بکمک یکی از دوستان در همسایگی قبلیمون که کارش کامپیوتر بود تونستم وارد سایت بشم … البته تمام داستانمو بطور مفصل داخل پروفایلم نوشتم..
تمام این داستان ها را بخودم یادآوری کردم. یعنی همیشه گذشته ام را بخودم یادآوری میکنم و بخودم نهیب میزنم که هر کسی باید خودش اقدام به تغییر خودش کند و بقول معروف جوینده یابنده است و خدا رو شکر از وقتی که فهمیدم نباید با کسی راجب این مسایل صحبت کنم افرادی که مشکل دارند برای مشاوره اصلا وارد زندگیم نشدند . چون من یک باور قدرتمند در افکارم بوجود آوردم که من فقط و فقط باید با نتایجم صحبت کنم در غیر اینصورت من با هیچکسی هیچ حرفی ندارم.. من فقط و فقط مسعول افکار و زندگی خودم هستم ..
من وقتی تکاملو طی کردم و آماده شدم خداوند از طریق خواهرم منو بسمت استاد عباسمنش دات کام هدایت کرد . در صورتی که خواهرم با هزاران مسایل و مشکلات اصلا وارد این سایت نشد هر چی براش با شوق و ذوق توضیح میدادم و قوانین را توضیح میدادم با بی تفاوتی و نگاه های مسخره و با بی حوصلگی آن مواجه میشدم .. البته خواهرم رفت بسمت آقای عرشیانفر و الان هم اصلا نمیدونم آیا هنوز در مسیر این آگاهی ها هست یا نه!! یعنی یادمه فایل های صوتی ایشون رو بیشتر قبول داشت و گوش میکرد
آنموقع ها خیلی از این مسیر و سایت و این آگاهی ها تعریف میکردم چون خیلی هیجانی شده بودم بخاطر اینکه فقط کمی به آرامش رسیده بودم و تغییرات را احساس میکردم و حالم خوب شده بود و مدام تمرینات رو انجام میدادم و کلا بسمت مسیر درست و مناسب هدایت شده بودم و می خواستم آنها هم مثل من خوشحال بشن ولی آنها با تمسخر به من نگاه میکردن و قضاوتم میکردن و حتی پسر و دخترم هم منو قبولم نداشتند .. یعنی هنوز هم همینطور هستند .. بمرور با گوش دادن به این آگاهی ها خیلی زود فهمیدم که غیر قابل تغییرترین افراد همان نزدیکان من هستند اطرافیانم خیلی خیلی بدتر از دیگران و یا غریبه ها هستند حد اقل غریبه ها با شنیدن این آگاهیها کمی صبور هستند و گوش میدن ولی من برای نزدیکانم یک دشمن شده بودم ..بخصوص اگر فایل های سفر به دور آمریکا و یا زندگی در بهشت را میدیدند که دارم تماشا میکنم بیشتر عکس العمل نشون میدادن و یک حسادت عجیب و غریب به استاد داشتن .. بخاطر همین سعی کردم چراغ خاموش حرکت کنم و به هیچ عنوان و به هیچ وجه راجب مسیرم دیگه هیچ توضیحی ندادم م و فهمیدم که من فقط باید سعی کنم با نتایجم صحبت کنم … و آنروزی که نتایجم آنقدر به چشم بیاد حتما میآیند از من سوال میکنند که چطوری موفق شدم آنروز میگویم بروید سایت عباسمنش دات کام. برای آنها وقتی نتایج قابل درک هست که نتایج بزرگ پولی و مالی و یکشبه رو نشونشان بدهی .. در واقع تکامل برای این افراد سخت و طاقت فرسا و غیر قابل قبول هست
البته به این نتیجه رسیدم که این مسیر برای هر کسی نیست و هر آگاهی و دانش و علمی برای همه نیست .
البته درسته من هنوز نتایج بزرگی از نظر دیگران نگرفتم ولی خدا رو شکر خیلی از مسایل زندگیم بمرور حل شد چون من در تمام ابعاد زندگیم دچار تضاد شده بودم و برای دریافت و عمل کردن به قوانین باید روی هر موضوعی بقدر کافی کار میکردم که این تغییرات برای من زمانبر بود تا به مدار آگاهی های بیشتری هدایت شوم ..
خدا رو شکر از آن دره های تاریکی بسمت نور و روشنایی حرکت کردم و بلطف خدای هدایت گرم و بلطف آموزش های استاد بزرگوارم بسمت این آگاهی ها هدایت و وارد این مسیر توحیدی شدم
خدایااا ممنون و سپاسگذارم که نعمت و قدرت شکرگذار بودن را بمن عطا بخشیدی
بقول استاد عزیز ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم
سلام و درود استاد بزرگوار و خانم شایسته وعزیز ودوستان گرامی
در مورد این فایل چقدر خنده تلخی با من همراه شد با شنیدن این فایل و من نمونه بارز این موضوع هستم یک مثال کامل این فایل بودم تا آخر
من هم در مورد همه چیز مشاور بودم و فکر میکردم که باید دامنه ی دانسته هام را زیاد کنم تا بتوانم دیگران را تغیر دهم و مشاوره باشم
وقتی با موضوع موفقیت و سایت شما آشنا شدم مثل یافتم یافتم شدم و بلند شدم وجار زدم همه جا و برای همه توضیح دادم که باید اینطور باشیم این نتیجه را میده و چقدر زشت بود کار من من بسیار عقب افتادم از زندگی چقدر حالم را بد میکرد نگاه دیگران و حس بدی بهم دست میداد
بعد این موضوع به لطف خدا به لطف خدا و به لطف خدا دامنه انسانهای اطرافم کوچک وکوچک تر شد شماره های مخاطبانم را پاک کردم وچقدر حس خوبی بهم داد به لطف خدا حالم بهتر شد
حتی وقتی در گروه های مجازی شرکت میکردم چقدر روزگار بدی داشتم هم از لحاظ جسمی و هم روحی یه بیماری های جدیدی بهم دست میداد و فهمیدم این مساعل همه اش از همین گروه ها تولید میشد گروه ها را پاک کردم منی که گروه جمع میکردم یا همه را یک جا جمع میکردم خودم را کنار کشیدم هیچ کانال وگروهی ندارم وچه حس خوبی هست و الان دامنه ی انسانهای که باهاشون ارتباط دارم بسیار کوچک هست حتی این اواخر باز هم حذف کردم و چقدر برکت وارد زندگی من شد به لطف الهی
و من به قانون سلامتی هدایت شدم و چقدر لذت میبرم و روی خودم کار میکنم و چقدر لذت میبرم از عمل به آموزه ها
وقتی میخوام بایکی صحبت کنم میگم بزار یه کاری برای خودم انجام بدم یا حداقل سکوت کنم واین طوری بهتره
خداراشاکر و سپاسگزار لطف الهی هستم که منو هدایت میکنه
به نام خداوندی که بسیار بسیار وهاب و بسیار بسیار رزاق است.
من هم قبلا دوست داشتم به دیگران کمک کنم تا بتونندبه علم درست و راه درست و آگاهی پا بزارند و هدایت بشوندو همین طور دوست داشتم مشگلات و مسائل دیگران رو حل کنم یا ذهنیت دیگران رو تغییر بدم ولی با کمک فایل های استاد و قوانین دیگه دیگران برام اهمیتی ندارند که در راه درست اند یا نه، تغییر کنند یا نکنند خودشون باعث اند یا اصلا نظر دیگران و تایید دیگران خیلی برام مهم بودن ولی الان دیگه مهم نیست که دیگران در مورد من چه چیزی میگویند.
درسته انسان یک موجود اجتماعیه ولی مسائل و مشگلات خودش رو باید خودش حل کنه.من با کمک کردن به دیگران کار رو براش خرابترش میکنم.
همه مون تنها به دنیا اومدیم و تنها هم از دنیا میریم.هرکسی فقط مسئولیت زندگی خودش رو داره و این خاصیت و ساز و کار جهان هستی هستش.مطمعنا هرکسی راه خودشو باید پیدا کنه و خداوند هم مطمعنا خدا بهش کمک میکه از بی نهایت راه ممکن…
هرکسی در این دنیا دنبال هرچیزی باشد پیدا میکند
دنبال علم درست،آگاهی و راه درست و راه کسانی که هدایت شدند باشد پیدا میکند.
سلام بر استاد عزیزم
سلام بر خانم شایسته عزیز ،وسلام بر دوستان هم فرکانسی
الله اکبر خداوند چطور مسیر رو به انسان نشون میده همین امروز بود که دوستی با من صحبت میکرد و از من میخواست که راهنماییش کنم و دقیقاً در اون لحظه کسی به من گفت که تو الان هیچ صحبتی نباید بکنی و هیچ چیزی به ذهنم نمیرسید با اینکه خیلی دوست داشتم بهش کمک کنم و فکر میکردم که میتونم کمک کنم ولی مغزم واقعاً هیچ چیزی دریافت نمیکرد
تا اینکه اومدم و دیدم که استاد عزیزم فایل جدید گذاشته و با تمام وجود نشستم و جرعه جرعه صحبتهای استاد رو نوشیدم و واقعاً جواب بود جواب من بود برای من بود به من میگفت که تو قدرت این رو نداری که بخوای زندگی همه رو تغییر بدی
هر لحظه که کسی کاری میکنه،یا حرفی میزنه،میخواستم با آگاهی که پیدا کردم،و به زندگیم آرامش داده بهش کمک کنم
و چقدر امروز به جا و قشنگ بود واقعا وقتی که دست برمیداریم از اینکه بخوایم به کسی کمک کنیم یا کسی رو تغییر بدیم حالا این شامل فرزندم همسرم مادرم خانوادهام عزیزانم و همه کسانی که اطرافم هستند میشه واقعاً چه آرامشی پیدا میکنه آدم
وقتی که میفهمی من فقط خودم رو باید تغییر بدم من در جایگاه خداوند نیستم من نمیتونم کاری برای کسی بکنم و به نظر من این باور اشتباه از اونجا نشئت میگیره که ما فکر میکنیم اگر کاری رو میتونیم باید انجام بدیم برای دیگران و این عین ثوابه
برای پسرم اینطوری بود که من همش بهش میگفتم که باید این ساعت خونه باشی باید با این رفت و آمد نکنی با اون رفت و آمد بکنی این راه رو باید بری اون راه رو نباید بری باید این مسیر رو ادامه بدی اینطور رفتار کنی به فلانی احترام بگذاری این جواب رو بدی و واقعاً خیلی سخت بود
و به قول استاد عزیزم که میگوید اگر کسی در مسیر باشد خودش راه رو پیدا میکنه ولی وقتی در مسیر نیست و هنوز وقتش نیست هر چقدر هم من تلاش بکنم هر کاریم بکنم اون نمیفهمه
و دوباره به قول استاد عزیزم تو زمانی دیگر که وقتش هست همین جمله رو از یک فرد دیگه یا جایی میبینه و واقعاً با تمام وجود دریافتش میکنه
فکر میکنم دوباره اینها برمیگرده به اصل یکتاپرستی وقتی که من خداوند رو نبع قدرت میدونم و خودم رو فقط در جایگاهی یک بنده میبینم یفهمم که من توانایی تغییر زندگی کسی را ندارم
خداوند به من قدرت داده خداوند من رو اشرف مخلوقات کرده خداوند من رو خالق کرده ولی ولی فقط در مورد زندگی خودم و خودم و خودم
به خاطر همین اصل هست که در روز قیامت هر کسی مسئول اعمال خودشه چون اگر ما میتونستیم زندگی کسی رو تغییر بدیم پرونده اعمالمون در دست دیگران بود و میتونستیم دیگران رو مسئول کنیم نه اینکه خودمون باید در روز قیامت پاسخگو باشیم
واقعا که سپاسگزارم استاد عزیزم شما من رو با خداوند آشنا کردید با اصل یکتا پرستی آشنا کردید قلبم رو باز کردید قلبی که آماده شده بود و در مسیر و مداری که استاد عزیزم بود قرار گرفت خدا را سپاسگذارم ،ممنون استاد عزیزم ،ممنون ممنون ممنون
یا علی
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
استاد سلام گرم من رو به مریم جان عزیزم برسونید
چه فایل باحالی بود چقدر متواضعانه صحبت کردید چقدر به خودم افتخار کردم که شاگرد شما هستم خیلی خوب و صمیمی صحبت کردید عاشقتونم استاد
استاد این فایل برای من پر از خاطره بود
متأسفانه من این فایل رو زندگی کردم
دقیقا سر منشا این موضوع چیزی جز جهل و مخصوصا شرک برای من نبوده و نیست
استاد من زمانی با شما آشنا شدم که دقیقا در اوج آمادگی بودم اوج آگاهی که یک نفر میتونه داشته باشه
و سریعا با اون انرژی سر کار رفتم و موفق شدم تا الان…
بشدت روی خودم کار میکردم و روی دور تند الهامات و تغییر بودم
تا اینکه با یک شخص وارد رابطه شدم
مطمئنا اون شخص هم مدار من بود که با من همراستا شد..
ایشون هر آنچه نکته خوب و مثبت بود رو داشت خیلی مهربون و خوش اخلاق، حتی از پدر و مادر بمن بیشتر محبت و احترام میگذاشتن و واقعا عین یک بچه من رو تر و خشک کردن
دکتر بردن آرایشگاه بردن همه نوع خدمتی بمن کردن
اصلا تمام خاطرات خوب زندگیم با ایشون بود
منتها ااا اصل داستان این بود ایشون از لحاظ مالی قوی نبودن و حاضر به تغییر هم نبودن و من در اوج تغییرات زندگیم چون ایشون رو دوست داشتم و میخواستم همسرم باشن گفتم خب ایشون باید تغییر کنند و متاسفانه به حرفای استاد در این زمینه اصلا توجهی نکردم و گفتم استاد جون همه ی حرفات رو تخم چشام ولی اینو لطفا بیخیال شو (: من باید ایشون رو تغییر بدم حتی بارها تو فایل ها میشنیدم کهما از تغییر دیگران ناتوان هستیم اما من گوش ندادم!!!!!
میگفتم استاد من به دیگران کار ندارم اما این آدم فرق داره باید تغییر کنه و بشه همسر من!
و اینم بگم واقعا تا الان کسی نمیدونه من چی گوش میدم و همه بشدت کنجکاو هستند
استاد ریشه ی این دوست داشتن تغییر اون فرد در خود شخص من، فقط و فقط شرک بود
چون من میگفتم این آدم باید تو زندگی من بمونه و من باید تغییرش بدم و بیارمش تو سایت و از لحاظ مالی بیاد بالا تا بتونیم ازدواج کنیم
استاد بقول شما من در خرج انرژی برای این شخص خسیس نبودم و متاسفانه متاسفانه در اوج جهل من ایشون نه تنها عباسمنشی نشدن بلکه فقط انرژی منو از بین بردن وقتی که میتونستم روی خودم بذارم رو خرج ایشون کردم و انرژیم کم شد
یعنی استاد من اگر ایشون رو رها کرده بودم الان جایگاه فرکانسی بسیار بالاتری داشتم
استاد من حتی برای ایشون دفتر و خودکار خریدم که فایل ها رو بنویسه اما ننوشت که ننوشت حتی گوش نمیداد چون آماده نبود…
و داستان مدار و آماده نبودن و در مدار نبودن افراد برای من به عینه اتفاق افتاد
انگار داشتم آب در هاون میکوبیدم
حتی احساس میکردم دارم از جونم مایه میذارم برای تغییر ایشون ولی زهی خیال باطل
زبون من مو در آورد و ایشون انگار دیوار بودن و نمیشنیدن!!!!
برای کسانی که عین من در حال زور زدن برای تغییر دیگران هستند مینویسم
دیگران رو رها کنید و تمرکز 100 درصد روی خودتون بگذارید مطمئنا آدمای هم مدار کنار هم میمونن.
بقول شما روی هیچ کس حساب نکنید که شما رو خوشبخت کنه روی خودتون هم حساب نکنید روی خدای خودتون فقط حساب کنید
استاد عزیزم فقط خدا رو شکر میکنم که اگر رشد دلخواهم رو نداشتم حداقل از مسیر خارج نشدم و هر روز تقریبا شما رو دنبال کردم
الحمدلله درآمدم و حالم و زندگیم خوبه
نشتی انرژیم رو به امید خدای قشنگم از زندگیم بیرون کردم تا راه برای آدمای توحیدی و شهودی باز بشه
خدایا ممنون که در این روزگار منو سر درس استاد عباسمنش مودب و متواضع نشوندی
استاد درسته شما کردیت رو بما میدید اما من کردیت رو بخودتون میدم عاشقانه دوستون دارم
روی ماه مریم عزیز این خانم قدرتمند رو میبوسم که با عزت نفس بالا به استاد ما پیشنهاد فایل جدید میدن.
عاشقتونم. ماچ به صورت ماهتون
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم، هدایتگر،حمایتگر، خدایی ک نمیزاری من یه ذره ب راه کج برم، سریع دست نوازش میکشی ب سرم و منو ور میداری میزاری تو مسیر درست. خدایی ک میگی بنده ی خاص من، من تورا برای خودِ خودم آفریدم، من تو رو بیهوده نیافریدم، بیا بزارمت تو راه راست ک داری میزنی جاده خاکی.
سلام استاد عزیزم، سلام خانم شایسته دوست داشتنی
استاد بخدا اگر بدونید از چه ضرری جلوگیری کرد این فایل، وااای اصن دیوانه شدم از کجا شروع کنم خداجانم، چه خوشبختم، ضرر روحی، ضرر انرژی و تمرکزم، من فراموش کرده بودم قوانین رو استاد، با اینکه همین دیروز جلسات قدم 6 ک گفتید تمرکزتون ب طور خودخواهانه روی شخص خود خودتون باشه، اونجا هشدارهای خدا شروع شد و با این فایل ب اتمام رسید.
خدایا تو چقدررر خوبی آخه، وقتی آدم تو مسیر درسته و داره خوب رو خودش کار میکنه انگار خدا بهش اجازه نمیده ک راه کج رو بده و آگاهش میکنه چون لحظات بیشتری وصل عه ب خدا، لحظات بیشتری آرام عه.
استادجان اعتراف میکنم ک من در مورد روابط با جنس مخالف داشتم کاملا برعکس با خانواده ام رفتار میکردم، ینی ب این نتیجه رسیده بودم ک در مورد خانواده ام نصیحت نکنم و دخالت نکنم چون دیده بودم هرچه ب مادرم میگفتم انقد دلسوزی بیجا نکن ب خواهرام انقد هواشونو نداشته باش برا خودت ارزش قائل باش اینو بخور ووووو دیدم آقا هیچ فایده ای نداره گفتم ب من چه و دیگه کلا رهاش کردم، ولی هنوز حرصم می گیره و اتفاقا بدترین رفتار رو هم از خواهرام می گیره و درسش رو نمی گیره بعد من کله ام داغ میکنه میگم ینی نمی بینی این بی احترامی رو؟؟؟ بازم حمایت میکنی.
حالا تو روابط با جنس مخالف، با اینکه من نمی زاشتم روابط ب جلسه سوم برسه و می فهمیدم طرف مقابل طبق معیارهای من نیست، ولی داشت یه روندی تکرار میشد، با اینکه هربار افراد بهتر و آگاه تر ب قوانین جهان و در مقایسه با قبلی کلی بخوام بگم بهتر میشن، ولی ولی الگوی تکراری این بود ک
من مسکن افراد میشدم، من دلیلِ حال خوب افراد میشدم و اصلا یه احساس ضعف میکردم بعدش ک چرا من باید حال خوب کن باشم؟ چرا جسم من باید دلیل حال خوب فرد باشه؟ چرا تاچ کردن من باعث حس خوب میشد ولی وجودِ خودم نه؟
بهشون هم میگفتم فقط تایید میکردن و باز اون حسِ نیاز رو در اونها می دیدم. اصن حرفامو درک نمیکردن. چرا حضور خودم ارزشمند نبود؟ چرا حرف های مشترک و تبادل اطلاعات مون اون حس خوب رو در ما ایجاد نمیکرد؟ و بعدش دیگه گفتم آقا از اول یه حد و حدود میزاری و اگر ذره ای حسِ مسکن و حال خوب کن گرفتی با تمام خوبی های فرد مقابل ک دخترای دیگه خودشونو می کشن تا با این انسان های سالم دوست بشن، دیگه ادامه نمیدی و کااااات، الفرار.
دیدم آقا لیاقت من خیلی بیشتر از ایناست، من یک خانم هستم و اینطور احساس لیاقت میکنم ک فردِ مقابلم منو بخاطر خودم بخواد، همونطور ک من فرد مقابلم رو بخاطر ماشین و پول و تیپ اش نمیخوام، اولویت های من با 99 درصد دخترای دیگه فرق داره.
استاد باارها شده تو ذهنم میگفتم وای با پارتنرم بریم دور دور آهنگ و اینا، شده رفتم ولی بعدش دیدم باباااا اون عشق بازی ای ک من با خدای خودم میکردم کجا، اون پیاده روی هایی ک من با خدام میکردم کجا، اون هم صحبتی های منو خدام کجااااا و اینا کجا
چون من از درون از عشق رب پر بودم ک علاوه بر وابسته نشدن بلکه خدا سریع بهم میگفت قطع کن و از این حاشیه دوری کن. با اینکه تو این 5 رابطه آشناییت من اصن بصورت خودخواهانه برای افزایش عزت نفسم و بالا بردن مهارتم و رفتن تو دل ترسهام قبول کردم اونم میگم اجازه دادم خدا خودش ب راحتی وارد زندگیم کنه اون فرد متناسب با مدارم رو، و حتی با اشاره ی چشم هم تو کار خدا دخالت نکردم، و همین باعث شد با افراد متناسب با مدارم و باشخصیت آشنا بشم، با اینکه درسها گرفتم ولی دیدم آقااااا بخدا عشق خدا یه چیز دیگه است، ینی هربار من توحیدی تر شدم، هربار ب خدا نزدیک تر شدم، هرر بار گفتم خدایا باشه فهمیدم بخدا ثابت شد بهم ک خودت عشق اول و آخرمی، خودت عشق راستین و واقعی منی، منو تو از اول باهم بودیم تا آخرشم هستیم، تو همیشه جات وسط وسط قلب مه، ینی بهم ثابت کرده منم گفتم باشه شما درست می فرمایید چشم.
یه اشتباه رفتاری دیگه ام، اینکه تو همون دقایق ابتدایی آشناییتم با اون افراد، میخواستم سریع برم سراغ حرف زدن از قوانین، ک بگم آقا من حالیمه، من خیلی عاقل فهمیده، آگاه از قوانین جهان، من روی بهبود شخصیتم دارم کار میکنم، حتی زودی اسم شمارو تو حرفام می اوردم و میخواستم شمارو معرفی کنم، و اونا تو ذهن شون میگفتن به به چه خانم فهمیده ای، چه مشاور خوبی میتونه در آینده باشه برام
و فهمیدم آقا در مورد قوانین ک خواستی حرف بزنی زیپ دهن تو ببند و سکوت کن و دنبال تحسین نباش. استاد همین ک این فایل تموم شد یه دوستی رو خیلی صریح قطع کردم، چون طبق معیارهام نبود و اصن انگار اون تحسین شدنه کورم کرده بود، یه سری معیارها ک خیلییی برام ارزشمند بودن رو و ایشون نداشت رو نمی دیدم و یه جورایی خودم رو قانع میکردم و میگفتم درستش میکنم، و حتی میگفتم این فایل استاد ب دردش میخوره اون یکی ب دردش میخوره، وایستا ب موقع براش میفرستم تا تغییر کنه. تو 2 جلسه ای ک صحبت کردیم باهم من مثه بلبل از قوانین و چیزهایی ک یاد گرفته بود چه چه میزدم و ایشون طبق تجربیاتش تایید میکرد، ینی با اینکه از سایت آگاهی نداشتن ولی کلی قانون رو از تجربه های زندگیشون می دونستن و من میگفتم به به چه دانا چه فهمیده و دیگه معیارهای دیگه رو چشمم نمی دید، وای خدا منو از شکم یونس نجات دادی، اره دیدم چقد ذهنمو درگیر میکرد تو طول روز، چقد فکرم درگیرش بود ک چطور میتونم این بنده رو رام کنم؟ چطور مسخر خودم کنم؟
چقد حس مادر ترزا گرفتم، گفتم واای خدا رسالتی رو بر گردن من گذاشته، این حتما همون رسالت منه، بچه ها همه این توهمات کمتر از 4،5 روز بودهاا ولی الان ک دقت میکنم می بینم چه نشتی انرژی و فکری از من گرفت، نتونستم خوب رو دوره ها کار کنم و ذهنم همش میرفت سمت ایشون ک ینی چطور تغییرش بدم، چطور مثه موم تو دستم باشه؟ آقا جان به من چه مربوووطه، اون فرد اگر خواست خودش تغییر بده زندگیش رو اگرم نه خب به همون افکار و باوراش ادامه بده، من میخوام با فردی آشنا بشم ک از اول همه چیزش عالی باشه و همه ی معیارهای مدنظر منو داشته باشه، چون من لایقش هستم، چون دارم از خودم چنین شخصیتی میسازم و هر روز رو خودم کار میکنم، پس ب کمتر از بهترین قانع نیستم.
استادجان نمی دونم چطور از شما و خدای خودم تشکر کنم، انشالله خدا همیشه شمارو برای ما نگه داره، دوست تون دارم.
سلام و درود به استاد عزیز و یاران توحیدی
من فی البداهه یاد موصوعی افتادم یادم میاد یکی از نزدیکان ما یک اقا پسری بود که ازدواج نکرده بود تا اینکه خواهر و برادراش همه ازدواج میکنند و پدر ومادرش هم فوت میکنند . واو تنها ماند .
و خواهراش و نزدیکانش مرتب به او سر میزدند که تنها نباشه و کارهاش رو رسیدگی میکردند وگاها غداهم آماده میکردند و مدتی گذشت .
تا اینکه همه متوجه شدند که دلسوزی اونها رنج ازدواج نکردن رو برای این اقا پسره کم میکنه .
کم کم ارتباطات رو کم رنگ کردند و پسره احساس تنهایی میکرد تا اینکه بعد مدتی بالاخره ازدواج کرد .
در مورد قرض دادن استاد یادم مباد مبلغ زیادی تو حسابم بود ویکی از نزدیکانم بهم گفت این پول رو بهمون بده ماشین بخریم و بهم چک دادند که دوماهه پاس بشه . ومنم ناچارا قبول کردم .
تا این دوماه بشه پدرمو درآوردند که تو چک رو چکارکردی اگه خرح نکردی دست نگه دار وخرج نکن وگرنه ما باید ماشینمون رو بفروشیم وچند مدل پایین تر بگیریم و من قبول نکردم .
تا اینکه علنا گفتند ما جای چک رو پاس نمیکنیم و من نمیدونم چی شد نزدیک بود سکته بزنم که یکی از نزدیکان به اونها خبر داد سریع بیاین اینجا به این دختره چی گفتید کف حیاط پهن شد و داره سکته میزنه . واقعا هم حالم بی نهایت بد بود .
وقتی از نزدیک اومدن وحال و روز منو دیدن به غلط کردن افتادن و بهم قول دادن جای چک رو پاس میکنند و به هرجان کندنی بود جای چک رو پاس کردن .
بماند چقدر دوربریام منو سرزنش کردند که تو چقدر ساده ای . چراقرض میدی . تا پای جون رفتی . اونها ترس حرف مردم و ابروریزی جای چک رو پاس کردند وگرنه پولت رو میخوردن و یه آب هم روش .
الان همون طرف چند وقت پیش اومد بهم گفت پنحاه هزار تومان نقدی بهم بده من همین الان برات کارت به کارت میکنم . منم گفتم دارم ولی این کار رونمیکنم .
و این کار رو نکردم . و جالبه ناراحت هم نشد وهیچی هم نگفت . برای من واقعا مهم هم نبود که قهرمیکنه یا ناراحت بشه . بزار بشه . من همینم . میخان باهام بااین خصوصیت باشن نمی خواهن نباشند .
در مورد معرفی سایتتون اوایل جوگیر شدم و به اطرافیانم گفتم اونها هم یه مدتی منو اذیت میکردند که چیه همش سرت تو گوشیه . همه ی زندگیش شده استاد عباسمنش ومادرم همش بهم میگفت به خواهرات نگو زندگیشون خراب میشه .
همش میترسه بچه هاش چشم و گوششون باز بشه و فرد مطیعی نباشند و زندگیشون رو رها کنند برن دنبال رویاهاشون .
ومنم از اون روز دیگه بهشون نگفتم . چون میترسبدم یه اتفاقی به خاطر ندونم کاریاشون پیش بیاد بعد به من بگه تو باعث شدی . چون چند باری اون اوایل فایل شما رو میزدم مادرم بااشتیاق گوش میداد بعد یهو ترس برش داشت . ومنو مرتب منع میکرد وخط ونشون میکشید به اونها نگو .
ومنم در مورد موضوعات سایت اصلا چندماهی است اصلا تو خونه صحبتی نمیکنم . گاها یه جاهایی ابراز نظر میکنم یه سوتی هایی میدم بعد سریع جمش میکنم .
استادعزیز کاش زودتر با شما آشنا میشدم همون سالهای اول فعالیتتون . ولی مهم نیست .
الانا دارم میبینم که چرخهای زندگیم روان تر شده و خیلی اتفاقات خوبی داره میافته .
از خدای مهربون ممنونم که منو به این سایت هدایت کرد اونم از طریق سایت یکی از شاگردای خوب شما .
واز شماهم بی نهایت سپاسگزارم که درست زندگی کردن رو دارید بهمون آموزش میدید تا از زندگی کردن بیشتر لذت ببریم و تواما آرامش بیشتری هم داشته باشیم .
بسم الله الرحمن الرحیم
فرقان:43
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا به آن کس که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته، توجه کردهای؟ آیا تو بر او وکالت داری؟
فرقان:44
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا
یا میپنداری بیشترشان گوش فرا میدهند یا آن را به کار میبندند؟ آنها جز در ردیف چهارپایان نیستند، بلکه گمراه تر.
===============================
سلام سلاااام به استاد عزیزم
سلام به مریم بانوی شایسته
سلام به دوستان مدار بهشت
این دومین کامنت من برای این فایل بی نظیر
الهی شکر برای آگاهی های نابی که در مدارش قرار گرفتم
استاد عزیزم چقدر این آیه ها هم پوشانی داره با این جلسه
چقدر این سوره بی نظیر
واقعاً کسی که در مدار پیش فرض های ذهن خودشه و در مدار باورهای غلط خودشه، میشه وکیلش باشی؟؟… میشه به زور تغییرش بدی؟؟… میشه به زور خوشبختش کنی؟؟… میشه به زور هدایتش کنی؟؟…
در آیه ی بعدی میگه:
میپنداری بیشترشان گوش فرا میدهند یا آن را به کار میبندند؟ آنها جز در ردیف چهارپایان نیستند، بلکه گمراه تر
چقدر واضح داره قانون رو میگه
سارا بانو… کسی که تو مدار باورهای غلطه، هر چقدر نصیحتش کنی، هر چقدر براش منطق بیاری و حرف بزنی، فایده ای نداره… فقط داری انرژی خودت رو هدر میدی و به خودت ظلم می کنی….
چقدر اینو تجربه کردم
چقدر خوب می تونم لمسش کنم
یه زمانی به خاطر باورهای غلطم که از جامعه و مذهب و مدرسه گرفته بودم تمام تلاشم رو می کردم که همسرم رو تغییر بدم… اونم مسیری که خودم بودم و مذهبی که همش تاریکی بود… می خواستم همسرم رو هم به زور ببرم تو اون مسیر… وااای خدای من… چرا ؟؟… چون امر به معروف و نهی از منکر رو باور کرده بودم و خودم رو مسئول می دونستم… چون فکر می کردم من در مسیر درستم و حالا باید همسرم رو هم ببرم تو مسیر درست… چون فکر می کردم اگه اون تو مسیر من نباشه، تر و خشک باهم می سوزن و عذابش منو هم در برمی گیره… چون خودم درگیر حواشی بودم و اصل رو فراموش کرده بودم….
خدایا منو ببخش و پاکم کن
و جالبه در مدار من، افرادی بودن که منو تشویق می کردن برای این باور…
و من اینقدر چک و لگد جهان رو خوردم، اینقدر تو در و دیوار بودم تا بالاخره با اتفاق بسیار بسیار وحشتناک 19 آذر 99 بیدار شدم… البته یک ماهی با خدا قهر بودم … چون به خاطر کارهای ظاهری و اعمال حاشیه ای مثل خواندن نماز شب و زیارت عاشورا و …. انگار از خدا طلبکار بودم که من که این همه کار خوب می کنم… پس چرا من؟؟… پس تو کجایی؟؟… تا اینکه آروم آروم در بن بست تنهایی، هدایت شدم به این سایت… حرف های استاد رو میشنیدم… اما فقط مثل مسکن بود برام…
خلاصه یه جایی به این ناتوانی رسیدم که من نمی تونم همسرم رو تغییر بدم…
آیا من درسم رو یاد گرفتم؟؟
در مورد همسرم بله… واقعاً دیگه کاری بهش ندارم… واقعاً کاری بهش ندارم…
اما در مورد بچه هام هنوز گاهی می خوام وکیلشون باشم… گاهی به خاطر تکالیف دخترم حرص می خورم… به خاطر برخی ویژگی هاشون حرص می خورم… چرا؟؟… چون خودمو مسئول رفتارهای اونا میدونم… چون ارزشمندی خودمو گره زدم به رفتار و نتایج اونا که اگه رفتار و نتایج خوبی داشته باشن، احساسم عالی میشه و اگه رفتار و نتایج نامناسبی داشته باشن، حالم بد میشه…
خدایا کمکم کن عمیقاً اینو درک کنم… من مسئول حال خوب و خوشبختی و رفتار و افکار بچه هام نیستم… اونا در مدار باورهای خودشون هستن… و تا مدارشون رو تغییر ندن، فرقی نمی کنه من چقدر هزینه کنم و انرژی صرف کنم و زور بزنم، نتیجه نداره و خودم از مسیر دور میشم و مثل داستان همسرم، سیلی های آبدار جهان رو نوش جان می کنم
خدایا من به ناتوانی خودم اعتراف می کنم
من نمی تونم هیچ کسی رو تغییر بدم
اگر کسی آماده باشه، خداوند از هزاران طریق هدایتش می کنه ... چه من باشم چه نباشم
خدایا کمکم کن
من محتاجم به تو، به کمک هات، به هدایت هات
قلبم رو منور به نورت کن
خدایا منو نجات بده از دست این باورهای غلط
من مشتاق تغییرم و حاضرم هر بهایی رو بابتش پرداخت کنم
خدایا من می خوام آسان بشم برای آسانی ها
می خوام تو مدار افراد مناسب باشم
می خوام لذت ببرم از این فرصت زندگیم
می خوام مولد باشم
می خوام بندگی کنم نه اینکه نقش تو رو برای بچه هام یا دیگران، ایفا کنم
خدایا مثل آذر 99 که دستم رو گرفتی و از تاریکی و از جهل نجاتم دادی، اینبار هم دستم رو بگیر و منو از این مدار نجات بده…
چه باوری بسازم، چه شخصیتی بسازم که آرامش، فلاح و لعلک ترضی وارد زندگیم بشه؟؟
چه باوری بسازم، چه شخصیتی بسازم که اون رابطه رویایی که آرزوش رو دارم خلقش کنم؟؟
کدوم مقاومت ریشه ای رو حلش کنم، خواسته ام خلق میشه؟؟
خدایا من اعتراف می کنم که تسلطی بر عوامل بیرون از خودم ندارم… من دارم تمام تلاشم رو می کنم که با ایجاد باورهای قدرتمند کننده و توجه به زیبایی ها و خوبی ها، ذهنم رو با روحم هماهنگ کنم… می دونم که تو هم، هماهنگی های بیرونی رو طبق میل من، طبق خواسته های واقعی من، طبق نیازهای من اوکی می کنی… اونم مافوق تصورات من…
پس سارا بانو جاهل نباش
جاهل نباش
جاهل نباش
تو قدرتی در تغییر فرزندانت نداری
تو قدرتی در خوشبختی یا بدبختی فرزندانت نداری
جهان کارش رو خوب بلد
بهش اعتماد کن
بهش اعتماد کن
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و دوستون دارم
سلاممممم به استاد عزیزززززم………..استاد سالهاست که شما رو میشناسم و توی سایتتون عضوم اما هیچ وقت به اندازه الان دوستون نداشتم، من این فایل آخری که گذاشتین روی سایت هنوز فرصت نکردم گوش بدم اما امشب فقط برای این کامنت مینویسم که بهتون بگم استاد خیلی خیلی خیلی دوستون دارم…. با چشمانی اشکبار دارم اینو مینویسم….. استاد من تازه باورتون کردم….. استاد هیچ کسی مثله شما نیست….. هیچ کسی در حده شما آموزش نمیتونه بده….. استاد شما پیامبر زمان ما هستید….. استاد خداحفظتون کنه برای ما…..
استاد همه تلاشم رو میکنم که به نتایج عالی برسم و جزو شاگرد زرنگاتون بشم…. هزاران بار سپاسگذارم که انقدر مهربونید…..
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
اگر انرژی و آگاهی الهی در وجودم جاری شود دیگر هیچ محدودیتی در خلق خواسته هایم ندارم
بنام خدای وهاب و بخشنده و مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست و خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیز نازنینم و همه ی دوستانی که در این فضای بهشتی ساکن هستند
استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم که هر روز با خواندن کامنت های این سایت روزتون رو شروع میکنید و شکر خدا این روش زندگی شما سبب خیر شده که من هم هر روز صبح مثل شما با خواند کامنت دوستان شروع میکنم و شبها هم با خواند کامنت دوستان در فایل های دانلودی و عقل کل بخواب میروم خدارو سپاسگذارم که لایق هستم که با چنین استادان توحیدی در چنین سایت ارزشمند الهی که بیشتر از هر مسجدی اسم خداوند در آن ذکر شده حضور داشته باشم خدا رو هزاران هزار بار شکرگذارم
تمام انسانها زمانی تغییر میکنند که آماده ی تغییر باشند
اگر من در مدار درستی باشم آدم مناسب خودش وارد مدار من میشود نیازی نیست بخواهیم بزور و بسختی ناجی او باشیم و بخواهیم او را به مسیر خودمان راهنمایی کنیم و با او را با خود همراه کنیم
وقتی من زمان و وقت و انرژی خودمو صرف دیگران کنم ذهنم درگیر مسایل و مشکلات دیگران میشود چون طبق قانون کانون توجه ی من به هر آنچه باشد از آن کانون توجه بیشتر و بیشتر وارد زندگی من میشود و من هم از مسیر ثلی خودم دورتر میشوم ..و بعضا آن مشکلات و مسایل دیگران وارد زندگی من هم میشود .چون من در جایگاهی نیستم که بخواهم افکار دیگران را تغییر بدهم
طبق قانون
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه
به هر آنچه که توجه می کنیم از ریشه و اساس همون موضوع وارد زندگی مون میشه
پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق میکنیم، بنابراین اگر میخواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه با احساس خوب فقط و فقط روی خودمون کار کنیم
اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم
اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم
اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم
پس باید همیشه فقط روی باورها مون کار کنیم
من هم در گذشته دوست داشتم اطرافیانم را بخصوص فرزندانم را به این مسیری که هدایت شده ام تشویق و ترقیب کنم ولی نه تنها از عهده ی اینکار برنیومدم بلکه دشمن من و این سایت و این مسیر و استادم شدند و مدام در معرض قضاوت و تمسخر قرار میگرفتم . چون اونها فقط به نتایج من توجه داشتند و اصلا به حرفهای من گوش نمیدادن .. اگر هم سوالاتی میکردند فقط میخواستند ببیند آیا من نتیجه ی مالی گرفتم یا نه ?
من فهمیدم که آنها فقط دوست داشتند که بدانند من چیکار میکنم تا بیشتر مسخره ام کنند.. پیش خودشان میگفتند : چه دل خوشی داره و حِر حِر حِر پوزخند میزدند . حتی مسخره ام میکردن که چرا صبح زود و سپیده دم و غیره برای سپاسگذاری و مدیتیشن بیدار میشدم و یا چرا مثل آنها نیستم و یا من چرا همش گوشیم توی دستمه و دارم فایل گوش میدم و یا چرا خلوت گزینی میکنم . خلاصه بارها میشنیدم که چه چیزهایی بصورت پوزخند بارم میکردند …
تا جایی که دیگر تصمیم گرفتم به هیچ عنوان در مورد این مسایل به هیچ وجه صحبتی نکنم .
زمانی فهمیدم که نباید صحبت کنم که به خودم رجوع کردم و از خودم سوالاتی کردم و پرسیدم .. خب رویا خانم خودت چه جوری وارد این مسیر شدی؟؟؟ مگه کسی تورا مجبور کرد . و یا اصلا چطوری فهمیدی که باید وارد این مسیر توحیدی بشی!!؟؟؟
کمی با خودم فکر کردم و گفتم .. خب من در آن زمان سال 97 بعد از آن تضادهای پی پر پی در تمام جوانب زندگیم و با ساک و چمدان رفتم منزل خواهرم … مدام توی تلگرام بدنبال پیج های موفقیت بودم و همچنین کتاب های قانون توانگری و یا چهار اثر از اسکاویل شین را میخواندم و یا بدنبال اساتید ایرانی و خارجی و آنتونی رابینز . باب تراکتور و فیلم راز و دیگر افرادی که بنحوی از قانون جذب و موفقیت. صحبت میکردند را دنبال میکردم در واقع خودم را آماده ی دریافت این آگاهی ها میکردم و چون به مدیتیشن و مسایل روانشناسی علاقه داشتم مطالعه میکردم و مدام به دنبال راه حل برای مسایلم میگشتم چون به تضادهای مالی و ورشکستگی های مالی و بدنبال آن حل مسایل و تضادهای دیگری که در تمام جنبه های زندگیم پیش آمده بود بودم .. و من همچنان در مسیر پیدا کردن راه حلی بودم تا اینکه یک روز خواهرم از طریق همکارانش در گروه تلگرامی بازنشستگان بانک بهم پیشنهاد داد و گفت تو که همش دنبال این افراد موفقیت و قانون جذب هستی بیا این فایل ها را گوش کن .. سه فایل چگونه درآ مد خود را در یکسال سه برابر کنید برام فرستاد و از آنجایی که من تکاملمو طی کرده بودم پس آماده ی شنیدن این آگاهی ها بودم هر چند هنوز گنگ بودم ولی حرفهای استاد در آن فایل ها بدان نشست و موضوع باورها را آنجا فهمیدم و با گوش کردن این فایل ها و تمرینات و تمرکز به گفته های استاد خیلی با اطمینان همش بدنبال دیگر فایل های استاد بودم تا اینکه وارد کانال تلگرامی استاد عباسمنش دات کام شدم . بعد از مدت خیلی کوتاهی حالم بهتر شد و توانستم کمی آرامش پیدا کنم و آرام آرام داشتم خودمو پیدا میکردم بعد از چند مدت کوتاه دوست داشتم وارد سایت بشم ولی از آنجایی که نـــــه گوشی مناسبی داشتم و نه پولی برای تهیه ی گوشی لمسی کمی طول کشید تا وارد سایت بشم ولی توی تلگرام مدام حضور داشتم و هر روز منتظر فایل های جدید استاد بودم . پولی خدای من چقدر ذوق میکردم استاد فایل های جدید میگذاشت . چقدر خوشحال بودم که وارد تلگرام استاد شده بودم چون تمام فایل ها رو میتونستم آنجا پیدا کنم … آنموقع ها حتی توانایی خرید نت هم نداشتم چه برسه به اینکه گوشی اندروید بخرم .. ولی همچنان بفکر خرید گوشی بودم و خواسته ام رو نوشتم تا اینکه بکمک خواهرم و با پول قرضی تونستم یک گوشی هواوی سفید خوشکل بخرم .و بعدش یک هفته طول کشید تا با گوشی جدیدم کار کنم و یادش بگیرم !!! تازه بعد از آن بلد نبودم وارد سایت بشم یعنی همش تکاملی پیش رفتم فقط بخاطر اینکه مدام داشتم روی باورهام کار میکردم چون میخواستم نتیجه بگیریم هر چند با آن تضادها و ذهن آشفته ای که داشتم و هنگ بودم ولی مدام تلاش میکردم با خودم صحبت میکردم مدام هندی فری توی گوشم بود فقط صدای استاد را میشنیدم و چون بغیر از شنیدن این فایل ها امیدی نداشتم به همین دلیل به. این ریسمان الهی چنگ زدم … در واقع بقول استاد عزیزم اینگونه هدایت شدم به این مسیر الهی..بعدش بکمک یکی از دوستان در همسایگی قبلیمون که کارش کامپیوتر بود تونستم وارد سایت بشم … البته تمام داستانمو بطور مفصل داخل پروفایلم نوشتم..
تمام این داستان ها را بخودم یادآوری کردم. یعنی همیشه گذشته ام را بخودم یادآوری میکنم و بخودم نهیب میزنم که هر کسی باید خودش اقدام به تغییر خودش کند و بقول معروف جوینده یابنده است و خدا رو شکر از وقتی که فهمیدم نباید با کسی راجب این مسایل صحبت کنم افرادی که مشکل دارند برای مشاوره اصلا وارد زندگیم نشدند . چون من یک باور قدرتمند در افکارم بوجود آوردم که من فقط و فقط باید با نتایجم صحبت کنم در غیر اینصورت من با هیچکسی هیچ حرفی ندارم.. من فقط و فقط مسعول افکار و زندگی خودم هستم ..
من وقتی تکاملو طی کردم و آماده شدم خداوند از طریق خواهرم منو بسمت استاد عباسمنش دات کام هدایت کرد . در صورتی که خواهرم با هزاران مسایل و مشکلات اصلا وارد این سایت نشد هر چی براش با شوق و ذوق توضیح میدادم و قوانین را توضیح میدادم با بی تفاوتی و نگاه های مسخره و با بی حوصلگی آن مواجه میشدم .. البته خواهرم رفت بسمت آقای عرشیانفر و الان هم اصلا نمیدونم آیا هنوز در مسیر این آگاهی ها هست یا نه!! یعنی یادمه فایل های صوتی ایشون رو بیشتر قبول داشت و گوش میکرد
آنموقع ها خیلی از این مسیر و سایت و این آگاهی ها تعریف میکردم چون خیلی هیجانی شده بودم بخاطر اینکه فقط کمی به آرامش رسیده بودم و تغییرات را احساس میکردم و حالم خوب شده بود و مدام تمرینات رو انجام میدادم و کلا بسمت مسیر درست و مناسب هدایت شده بودم و می خواستم آنها هم مثل من خوشحال بشن ولی آنها با تمسخر به من نگاه میکردن و قضاوتم میکردن و حتی پسر و دخترم هم منو قبولم نداشتند .. یعنی هنوز هم همینطور هستند .. بمرور با گوش دادن به این آگاهی ها خیلی زود فهمیدم که غیر قابل تغییرترین افراد همان نزدیکان من هستند اطرافیانم خیلی خیلی بدتر از دیگران و یا غریبه ها هستند حد اقل غریبه ها با شنیدن این آگاهیها کمی صبور هستند و گوش میدن ولی من برای نزدیکانم یک دشمن شده بودم ..بخصوص اگر فایل های سفر به دور آمریکا و یا زندگی در بهشت را میدیدند که دارم تماشا میکنم بیشتر عکس العمل نشون میدادن و یک حسادت عجیب و غریب به استاد داشتن .. بخاطر همین سعی کردم چراغ خاموش حرکت کنم و به هیچ عنوان و به هیچ وجه راجب مسیرم دیگه هیچ توضیحی ندادم م و فهمیدم که من فقط باید سعی کنم با نتایجم صحبت کنم … و آنروزی که نتایجم آنقدر به چشم بیاد حتما میآیند از من سوال میکنند که چطوری موفق شدم آنروز میگویم بروید سایت عباسمنش دات کام. برای آنها وقتی نتایج قابل درک هست که نتایج بزرگ پولی و مالی و یکشبه رو نشونشان بدهی .. در واقع تکامل برای این افراد سخت و طاقت فرسا و غیر قابل قبول هست
البته به این نتیجه رسیدم که این مسیر برای هر کسی نیست و هر آگاهی و دانش و علمی برای همه نیست .
البته درسته من هنوز نتایج بزرگی از نظر دیگران نگرفتم ولی خدا رو شکر خیلی از مسایل زندگیم بمرور حل شد چون من در تمام ابعاد زندگیم دچار تضاد شده بودم و برای دریافت و عمل کردن به قوانین باید روی هر موضوعی بقدر کافی کار میکردم که این تغییرات برای من زمانبر بود تا به مدار آگاهی های بیشتری هدایت شوم ..
خدا رو شکر از آن دره های تاریکی بسمت نور و روشنایی حرکت کردم و بلطف خدای هدایت گرم و بلطف آموزش های استاد بزرگوارم بسمت این آگاهی ها هدایت و وارد این مسیر توحیدی شدم
خدایااا ممنون و سپاسگذارم که نعمت و قدرت شکرگذار بودن را بمن عطا بخشیدی
بقول استاد عزیز ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خداوند جان وخرد
سلام و درود استاد بزرگوار و خانم شایسته وعزیز ودوستان گرامی
در مورد این فایل چقدر خنده تلخی با من همراه شد با شنیدن این فایل و من نمونه بارز این موضوع هستم یک مثال کامل این فایل بودم تا آخر
من هم در مورد همه چیز مشاور بودم و فکر میکردم که باید دامنه ی دانسته هام را زیاد کنم تا بتوانم دیگران را تغیر دهم و مشاوره باشم
وقتی با موضوع موفقیت و سایت شما آشنا شدم مثل یافتم یافتم شدم و بلند شدم وجار زدم همه جا و برای همه توضیح دادم که باید اینطور باشیم این نتیجه را میده و چقدر زشت بود کار من من بسیار عقب افتادم از زندگی چقدر حالم را بد میکرد نگاه دیگران و حس بدی بهم دست میداد
بعد این موضوع به لطف خدا به لطف خدا و به لطف خدا دامنه انسانهای اطرافم کوچک وکوچک تر شد شماره های مخاطبانم را پاک کردم وچقدر حس خوبی بهم داد به لطف خدا حالم بهتر شد
حتی وقتی در گروه های مجازی شرکت میکردم چقدر روزگار بدی داشتم هم از لحاظ جسمی و هم روحی یه بیماری های جدیدی بهم دست میداد و فهمیدم این مساعل همه اش از همین گروه ها تولید میشد گروه ها را پاک کردم منی که گروه جمع میکردم یا همه را یک جا جمع میکردم خودم را کنار کشیدم هیچ کانال وگروهی ندارم وچه حس خوبی هست و الان دامنه ی انسانهای که باهاشون ارتباط دارم بسیار کوچک هست حتی این اواخر باز هم حذف کردم و چقدر برکت وارد زندگی من شد به لطف الهی
و من به قانون سلامتی هدایت شدم و چقدر لذت میبرم و روی خودم کار میکنم و چقدر لذت میبرم از عمل به آموزه ها
وقتی میخوام بایکی صحبت کنم میگم بزار یه کاری برای خودم انجام بدم یا حداقل سکوت کنم واین طوری بهتره
خداراشاکر و سپاسگزار لطف الهی هستم که منو هدایت میکنه
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،
تنها قدرت مطلق کل هستی الله کریم است تمام ،،
سلام و درود خدمت تک تک دوستان عزیزم ،،
انشالله که همه سراسر انرژی مقدس ذات الهی درونتون و لمس کنید و لذت ببریم همه از این جهان فوقالعاده شاهکار خدای مهربانمون ،،
تمرکزت فقط روی خودت باشه (( یادت نره ))
این دقیقاً جمله ای که مدام دارم با خودم تکرار میکنم ،،
و بیشمار فکرای خلاف این قانون دارن میان تو ذهنم ،،
الله اکبر ،،
دیدی ی کاری و میخوای انجام ندی کل دنیا دست به دست هم میدن ،،
فلانی درباره بچه هاش باهات صحبت میکنه
فلانی با زنش مشکل داره
فلانی سرش درد میکنه
یکی .. درد میکنه
باباااااا ول کنین
من دیگه اون سید محمد رضا قبل نیستم ،،
بعععععلههههههه
آره
دیده گوش مفت ندارم برای هیچکدومتون
دیگه ذره ای تمرکز روی احدی غیر خودم نمیزارم
و همین چند روز فقط همین چند روز بچه ها
کم مونده بال در بیارم
چرااااا
حالم خوبه
احساس میکنم سبک شدم بخدا
احساس سبکی میکنم
نه با خودم بد حرف میزنم ، از بیرون از ذهنم که دارم روش کار میکنم ، همش میگم بابا تو تنها رفیق همیشگی منی گلم ،، عزیزم ،، قشنگم ،،
عاشق کی باشم آخه از تو قشنگ تر ،،از تو عزیز تر ،،
تو اصلاً میدونی کی هستی سلطان ،
تو خودشی ،،
آره ،
تو همونی اگر بیاد بیاری همونی که تمام مخلوقات خداوند به مقامت زانو زدن ،،
به مقام مقدس ذات الهی ات ،،
عشق خدایی ،،
خلیفه خدایی ،،
آینه جلوه خداوندی ،،
تو هم خالقی ،،
الله اکبر ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای حضورت ،،
ای مهربانترین مهربانان عالم ،،
ای جلال و جبروت عظمت و شکوه کل کائنات ات ،،
تمام مخلوقاتت تمام میلیارد ها کهکشان و بی شمار دنیاهای مخلوقاتت ذره ای از قدرت و عظمت توست ،،
تویی ،،
سلطان ،،
فرمانروا ،،
همه چی همه چی خودتی ،،
اصل وجود خودتی ،،
ریشه خود وجود ،،
تو بودی زمانی که هیچ نبود ،،
و تو خواهی ماند زمانی که هیچ نمیماند ،،
سر سجده فرود می آورم به درگاه مقدست و سراسر تسلیم تو هستم ای تنها تنها تنها خدای من ،، ای الله کریم من ،،
شکرت
شکرت
شکرت
به نام خداوندی که بسیار بسیار وهاب و بسیار بسیار رزاق است.
من هم قبلا دوست داشتم به دیگران کمک کنم تا بتونندبه علم درست و راه درست و آگاهی پا بزارند و هدایت بشوندو همین طور دوست داشتم مشگلات و مسائل دیگران رو حل کنم یا ذهنیت دیگران رو تغییر بدم ولی با کمک فایل های استاد و قوانین دیگه دیگران برام اهمیتی ندارند که در راه درست اند یا نه، تغییر کنند یا نکنند خودشون باعث اند یا اصلا نظر دیگران و تایید دیگران خیلی برام مهم بودن ولی الان دیگه مهم نیست که دیگران در مورد من چه چیزی میگویند.
درسته انسان یک موجود اجتماعیه ولی مسائل و مشگلات خودش رو باید خودش حل کنه.من با کمک کردن به دیگران کار رو براش خرابترش میکنم.
همه مون تنها به دنیا اومدیم و تنها هم از دنیا میریم.هرکسی فقط مسئولیت زندگی خودش رو داره و این خاصیت و ساز و کار جهان هستی هستش.مطمعنا هرکسی راه خودشو باید پیدا کنه و خداوند هم مطمعنا خدا بهش کمک میکه از بی نهایت راه ممکن…
هرکسی در این دنیا دنبال هرچیزی باشد پیدا میکند
دنبال علم درست،آگاهی و راه درست و راه کسانی که هدایت شدند باشد پیدا میکند.
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی