https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-04 08:36:062025-03-18 07:39:41نتایج دانشجویان دوره «هم جهت با جریان خداوند» | بخش 2
90نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر خوشحالم برای تمام عزیزانی که تو مومنتوم مثبت هستند، برای تغییر ات و اتفاقات عالی زندگیشون.
چقدر لذت بردم از آگاهی های پاکیزه عزیز که درک کرده بودند عمل به اگاهی ها مهمتر از داشتن و انباشتن آگاهی ها روی هم است حتی اگر ذره ذره باشد اشکال ندارد به قدر درکمون بهش عمل کنیم ، حالمون را خوب نگه داریم صبر کنیم تا مومنتوم مثبت اتفاق بیفتد .
من دوره را تهیه نکردم ولی یک مثالی برای خودم پیدا کردم که فعلا برام موثر بوده چون یکی دو ماه گذشته را پر از تلاطم و طوفان های ذهنی گذروندم و از وقتی دوره جدید لانچ شد و راجع مومنتوم مطالبی خوندم هر وقت دوباره ذهنم میآید طوفان بپا کند براش این مثال را میزنم .
چقدر دیدیم و شنیدیم صخره نورودی وقتی مسیری را طی می کند به سمت بالا در حال صعود است تا به قله برسد اگر جایی دست یا پایش را درست تو محل مناسب جاگیر نکند سقوط می کند و چند ده یا چند صد متر از محل قبلی که با تلاش و زحمت زیاد رسیده بوده سُر می خورد و پایین می آید و از هدفش که رسیدن به قله و فتح قله است عقب می افتد و فاصله می گیرد و هر چقدر زودتر بتونه جلوی این سُر خوردن را بگیرد دستش را به جایی گیر بده و مانع سقوط زیادش بشود در واقع خودش را سریعتر کنترل کرده و از قله فاصله چندانی نگرفته.
پس منم هر بار ذهنم می آید فضای فکریم را تیره و تار کند بهش می گویم من نمی خواهم سُر بخورم . من مس خواهم وظیفه خودم که آرام و مثبت نگه داشتن فضای فکرم است را تا اونجایی که بلدم و می تونم درست انجام بدم بقیه اش با خداست که طبق قوانینش کارها را پیش ببرد. فعلا همین از دستم بر می آید پس تمرکزم را بگذارم روی همین.
خدایا مؤمنان تو دائم نشاط هستند
خدایا ایمانم را قوی کن و شادیم را قلبی متصل به خودت
امروز را با کامنت نوشتن برات شروع کردم و الانم دوباره کامنت جدید ازت برام اومد یووووهووووو(((:
واقعا گل گفتی . منم سمانه جان را دلی دلی دلی دوست دارم برای همین هم وقت و بی وقت یک کامنتهایی برات می نویسم و هر بار کامنت هاتون بخونم چه تو صفحه زیبایی ها چه تو صفحات دیگر تحت عنوان اعضا مورد علاقه لذت می برم .
این دلنوشته ات دقیق دقیق اون چیزی است که من لازم دارم . شادی درون .
مخیلی دختر شاد و شنگولی بودم تا همین چند سال پیش، با بچه ها بازی می کردم مثل بچه ها تو لحظه شاد بودم بی خیال و خندان بودم خلاصه یک انرژی مثبت دورنی همراهم بود اما نمیدونم کجا گمش کردم جا گذاشتمش یک چند وقتی است که دارم تو خودم دنبالش می گردم .
منم ممنونم که از ماست بازی نوشتی برام چون تصورش هم شادم کرد و یادم آورد چطور باید شادی کنم.
خوبی ماجرا اینجاست که وقتی بدونی کجای کارت باید درست شود بهتر می تونی روی بهبودش متمرکز بشوی تا اینکه ندونی باید چکار کنی. منم الان میدونم شادی و صلح دورنم را باید احیا کنم امیدوارم به راه حل هدایت بشوم.
میدونی این جمله
المؤمن دائم النشاطه از دو جهت برام جالبه
یکی اینکه نشانه آدم با ایمان نشاط است که نشاط همون شادی دورنی بی قید و شرط به دوراز عوامل بیرونی را می گویند
دوم از این جهت که هر وقت شادی وجودم کم می سود می فهمم ضعف ایمان دارم
به قول استاد بنده ها هر زجری می کشند از بی ایمانی شون است.
بهترین دعا را برای همه مون کردی
این جنس از شادی و صلح درون رو برای خودم و خودت و همه ارزو میکنم.
و ستاره ها یکی از نشانه های تلاش مستمر ما برای کار کردن روی خود هست.
افرین به نفیسه جانِ تلاشگر.
یادمه ستاره هات کم شده بود و این نیم ستاره نیم ستاره ها رو با پشتکار خودت خلق کردی.
3/5 ستاره مبارکت باشه.
ستاره، نمادِ استمرار و تلاش برای خودشناسی و کار کردن روی خود هست.
یه چیزی حس کردم.
شاید با خودم در صلح نباشم که تو در و دیوار میخورم و حسم منفی میشه.
میخواستم دلیل حس های منفی یکی دو روز اخیرم رو بندازم گردنِ افسردگی، یاداوری فوت پدرم 10 فروردین 1390، خستگیِ بچه داری، قربانی بودن، شرایط شغلیِ همسرم و …
الان به خودم میگم:
نه، اینا که بهانه و توجیهه.
خودتم میدونی.
خودتم میدونی یه چیزی اون پشت مغزت داره وول میخوره که ناراحتت میکنه و خودشو پشتِ این علایم و دلایل قایم میکنه، خیلی هم حق به جانبه.
حالا فکر کن این احوالات سینوسیم مصادف شده با دوره هم جهت…
و مومنتوم…
مومنتوم یه حسه.
یه کنترلگرِ حس…
گاهی شاید کمالگرایی نمیذاره دوره جدید وارد شیم.
چون یه صدای سرزنشگر میگه که چی بشه.
فعلا روی محصولات قبلیت کار کن.
لازم نکرده محصول جدید بگیری.
اما من الان میفهمم لازم بوده دوره رو بشنوم الان.
چون داره روی حس هام کار میکنه.
شاید بشه گفت این دوره داره روی کنترل ذهن کار میکنه و کمک بزرگی میکنه.
اینکه چطوری با ذهن تمرین کنیم که وارد حس منفی نشه.
که اگه رگه های حس منفی اشکار شد، چطوری جلوش رو بگیریم.
اینکه چطوری توقف کرد تو حس منفی.
ایکه چطوری وارد حس مثبت شد و تقویتش کرد.
این خوبه.
الان دارم جلسه 5 رو میشنوم.
استاد گفتن ما باید تلاش کنیم هر روز مومنتوم مثبت رو تقویت کنیم، وقتی اوضاع خوب و خوشه روی حس های مثبت کار کنیم، اینطوری اگه یه حس بد یا خبر بد هم بشنویم اونقدر اذیت نمیشیم.
این جمله برای من بسیار دلنشین بود.
میدونی، یه وقتایی نمیدونم از اول چی میخوام بنویسم و به کجا میرسه.
امروز از خدا سورپرایز خواسته بودم و اصلا انتظار نقطه آبی نداشتم اون هم از طرف یار دیرین ، دوست نزدیک قلب ، رفیق شیرین
واااای عکس جدید هم که از حافظ گذاشتی! اون لپ هاشو ببوس از طرف من
اتفاقا دیشب چیزی پیش اومد که گفتم حتما باید برای سمانه جان بنویسم.
آخه قبلا برات از محمد صدرا که فکر کنم 40 روز زودتر ازحافظ جان دنیا اومدن گفته بودم ،البته من تولد حافظ را حفظم 2.2.403 اما تولد محمد صدرا را حفظ نیستم (: حدودی می دونم .
خلاصه دیشب مامان محمد صدرا را دیدم یکی از این شکلات های خرگوشی بزرگ تو زر ورق طلایی باز کرد و تعارف کرد گفت این را برای خودم جایزه گرفتم چون محمد صدرا دیشب بد خواب شده بود و من با صبوری کنارش بیدار موندم امروز به خودم جایزه دادم گفتم آفرین بهت که آرام بودی.
برای خود من خیلی جالب بود که چقدر دقیق و درست قوانین کار می کنند و چه آگاهانه و چه نا آگاهانه داریم ازشون استفاده می کنیم .
یکی دیگر از خصوصیات خوبش این است که خودش اولویت زندگیش است اصلا خودش را تو زحمت و رودر بایستی نمی اندازد.اصلا نگرانِ نه ! گفتنش نیست. دستپخت خوبی دارد و کیک و شیرینی های واقعا خوشمزه ای درست میکند اما فقط وقتی دلش بخواهد یا سفارش بگیرد و برای خوش آمد کسی درست نمی کند و خیلی راحت میگوید فکر نمی کنم برسم برنامه دیگری دارم می خواهم برم خرید یا گردش یا …
سمانه عزیزم ممنونم که حواست بهم هست .
میدونی چه حس خوبیه وقتی میفهمی یکی حواسش بهت هست.
البته نمی خواهم مفاهیم دوره لیاقت را تکرار کنم ولی استاد واضح تو دوره اعتماد به نفس می گوید ما همگی انسانیم و نیاز به مورد محبت واقع شدن داریم .
نیاز به مورد توجه بودن و تائید شدن تا زمانی که این به شکل وابستگی و یا فلج کنندگی زندگیمون در نیاید.
سمانه جانم من هم باهات موافقم ،حس من مقصر نبودم !من قربانی شرایط شدم! فقط یک مخفیگاه است برای پنهان شدن اصل ماجرا حالا اصل ماجرا می تواند کمبود اعتماد به نفس باشد یا حساس لیاقت یا هر باور منفی دیگری . خیلی برات خوشحالم که بر علیه شون ایستادی. خیلی هم برات خوشحالم که با ورود به دوره جدید مدار جدیدی را داری وارد می شوی مداری پر از حس و حال خوب ، مومنتوم مثبت ، کنترل ذهن بهتر و حرفه ای تر با بهبود های مستمر تمرینات مداوم و ادامه دادن
از اینکه خالصانه برام نوشتی متشکرم . اتفاقا چون دلی می نویسی به دل می نشیند. بله منم این حس را داشتم که تا از قبلی ها نتیجه نگرفتم سراغ دوره جدید نروم اما یک دلیل بزرگتر این بودکه می خواستم این باور عجله را که از کمبود سرچشمه می گیرد مهارش کنم . من با عجله همه دوره های ثروت را خریدم اما الان دارم تمرین می کنم استمرار و پشتکار داشتن را که همونجور که گفتی دلیل ستاره ها هم همین است .
دارم تمرین می کنم شتابِ پس کو نتیجه؟ را بگذارم کنار . اگر وارد دوره جدید هم میشدم چون دنبال نتیجه گرفتن سریع بودم بازم کار را خراب می کردم
یک مثال بزنم، دیدی بعضی ها اضافه وزن دارن با رژیم و ورزش مستمر به تناسب اندام میرسند اما چون عجله دارن میروند جراحی می کنند و چربی هاشون را در می آورند ولی چون سبک زندگیشون تغییر نکرده بعد دوسال می بینی برگشتن سر جاشون. راستش من تازه بعد این سه سال که در کل با قوانین آشنا شدم تازه دارم مزه مزه می کنم تازه دارم می چشم که چقدر دلنشین است آرامش داشتن و عجول نبودن. تازه دارم یکی یکی با فایل های رایگان خودم را ترمیم می کنم . احساس می کنم تازه دارد قوانین به خورد جانم میرود احساس می کنم تازه دارم درک می کنم.
ومن عاشق شپاسگزاری با احساس خوبم از اون سپاسگزاری ها که اشک شوق همراهش هست پس در زمانی که هم مدار شده باشم با این دوره لاجرم توش وارد میشوم.
و این جملاتی که در مورد دوره نوشتی برام مثل گنج می ماند.
برای تمرکز بیشتری دوباره اینجا آوردمش
اینکه چطوری با ذهن تمرین کنیم که وارد حس منفی نشه.
که اگه رگه های حس منفی اشکار شد، چطوری جلوش رو بگیریم.
اینکه چطوری توقف کرد تو حس منفی.
ایکه چطوری وارد حس مثبت شد و تقویتش کرد
استاد گفتن ما باید تلاش کنیم هر روز مومنتوم مثبت رو تقویت کنیم، وقتی اوضاع خوب و خوشه روی حس های مثبت کار کنیم، اینطوری اگه یه حس بد یا خبر بد هم بشنویم اونقدر اذیت نمیشیم.
سال نو برای خودت و خانواده دوست داشتنی ات مبارک باشد
دوست داشتم اولین کامنت سال را من بهت هدیه بدهم اولین نقطه آبی (:
آخرین کامنتی که برام نوشتی جای پاسخ نداشت . پس اینجا نوشتم .
ممنونم ازت بابت تعریف پذیرش .
خیلی مفید بود . منم این مدت یاد گرفتم با خودم راه بیام با بدنم راه بیام اگر واقعا بدن من به 8 ساعت خواب نیاز دارد برای رقابت با بقیه و اینکه اون ها صبح زود پا میشوند باهاش نجنگم. بپذیرم من ، خودم هستم . برای خوش آمد بقیه حتی افراد تو سایت مطلبی که خوشایند استاد و اون ها نیست اما نظر الان من هست را بنویسم، هر چند خوششون نیاد . بپذیرم من تعهد در ازدواج را می پسندم و استاد این تعهد را نمی خواهند پس دلیلی ندارد حتما مثل ایشون عمل کنم یا حتی در قانون سلامتی به بدنم یکم فرصت بدم باهاش دوست بشوم نیاز هاش را بپذیرم و ضرر ها را ازش دور کنم .
من از استاد یاد گرفتم به سبک خودم فکر کنم و با منطق تحلیل کنم با شناختی که از روحیات و اوضاع الان خودم دارم پیش برم.
ممنونم از استاد برای این فضای آزاد فکری و مثبت اندیشی که برای همه ما ایجاد کردن.
ممنونم ازت که وقت گذاشتی و توضیح دادی برام پذیرش را.
این پذیرش بهمون اعتماد به نفس میدهد و احساس لیاقتمون را بالا میبرد.
سالت پر از اتصال به خدا
تو عشق خدا غوطه ور باشی که هیچ چیز به اندازه عشق لذت بخش و مثبت نیست
روبوسی دید و بازدید عید من را ، خودت از حافظ قند نبات انجام بده ((((:
تبریک می گویم خودت بودی ، تبریک می گویم جلوی حس منفی را گرفتی . راستی نوشته بودی مهمترین اصل برات پذیرش است اماچیزی سر در نیاوردم:))
تبریک که وارد رژیم سالم خوری شدی من هم یکسال هست که شکر مصنوعی را حذف کردم و به سبک خودم قانون سلامتی را اجرا می کنم . بدون زجر کلی نتیجهخوب گرفتم و خودم را هم از لذت میوه خوردن محروم نکردم(:
میدونم تو دوره جدیدی شاید کمتر وقت داشته باشی اما می خواستم اتفاقی که امروز برام درس داشت را ثبت کنم و از اونجایی که سمانه جانم علاقه به داستان های مدرسه دارد گفتم چی از این بهتر ، مهم توجه من است که رو نکات مثبت باشد حالا هر جایی بنویسم فرقی ندارد .
دو تا سبک امتیاز دهی هست یکی گروهی که یاد بگیرند همدیگر را ساپورت کنند و امتیاز گروهشون را بالا ببرند و یکی شخصی که فرد در برابر کارهای خودش به تنهایی مسئول است
و برای هر کدامش در آخر روز جوایز مخصوص می گیرند مثلا گروهی که اول شده یا بچه هایی که رفتارهای درست داشتند( سبز). چیزهایی مثل تنقلات یا خرت و پرت های بازی یا لوازم التحریری. اگر قانون شکنی های شخصی داشتند اخطار می گیرند.
همه بچه ها به صورت پیش فرض روی فاز سبز هستند و بعد 3 تا اخطار کارتشون زرد میشود. امروز یکی از بچه ها کارتش زرد شد و زد زیر گریه، و آرام نمیشد . معلم صداش کرد بهش گفت بیا با هم چند تا نفس عمیق بکشیم که حالمون بهتر بشود بعد بهش گفت اتفاقی که تو گذشته افتاده تموم شده آیا می تونیم برگردیم عقب و درستش کنیم ؟ نه ما نمیتونیم به گذشته برگردیم پس گریه کردن برای اتفاقی که تموم شده فایده ای ندارد اما میتونیم برای بعد یاد بگیریم بهتر عمل کنیم .
شاید قبل هم هزاران بار این جملات را شنیده باشم اما چون قوانین را نمیدونستم هیچ تطابقی توی ذهنم نمی دادم اما الان بهتر درک می کنم.
به به چه خاطره ای تعریف کردی …. کلی کیف کردم …من هم عاشق بازی با بچه ها هستم ….
تعریف این خاطره ات، من را یاد بازی هایم با علی جان انداخت ….
یکی از بازی های من با علی جان که سال ها ادامه داشت، این بود که علی با رنگ انگشتی، رو صورت من نقاشی میکشید و من همیشه اجازه این کار رو بهش میدادم که کیف کنه و بعد خیلی راحت میرفتم و میشستم ….
یا اینکه همیشه یه پارچه داشتیم که علی توش ارد بازی میکرد ....
یا اینکه همیشه قابلمه و قاشق داشت و اب رو با تمام انواع ادویه ها قاطی میکرد و لذت میبرد و به ما هم غذا میداد ….
یا اینکه همیشه با هم پیاده روی داشتیم و داریم و انصافا خیلی لذت بخش است …
یا اینکه یه بازی داشتیم که مثلا یه چیز را اشتباه بیان میکرد از قصد و بعد من میگفتم نه مجید جان، این که میگی این نیست، درستش اینه که ….. مثل کارتون مجید جان رو با هم بازی میکردیم و کیف میکردیم …..
یا خیلی بازی های دیگه …
الان که بزرگ تر شده، مدل بازی هایش فرق کرده …. ولی هنوز خیلی لذت بخش است ….
البته که شما خودتون خیلی خیلی خلاق هستین و ادم کیف میکنه از افکارتون تو بازی با حافظ جان…..
و وقتی بزرگ میشه، همینطور مدل بازی هاتون به مرور تغییر میکنه ….
کلی ذوق کردم نقطه آبی ات را دیدم کلی ذوق کردم پیامت را خوندم و سپاسگزارم که به فکر من هستی
بله دقیقا سپاسگزاری آن چیزی است که ما را از روزمرگی و عادی شدن زندگی خارج می کند.
بزار اول یک داستان از مدرسه بگم که می دونم داستان های مدرسه را دوست داری.
تقریبا ماهی یکبار 40 روزی یکبار قانونا باید مانور آتش سوزی را طبق دستور العمل ها اجرا کنند تا اگر یک موقع آتش سوزی شد این کار آنقدر در روزهای عادی انجام شده باشد که طبق همون در شرایط خاص هم به طور روتین انجام بدهند . بچه ها همه صف می بندند می روند تو محوطه باز حیاط دور از دیوار و درخت . این خودش یک نکته است که استاد می گویند این قدر تمرین کنید تو اجرای قوانین که جزئ از زندگیتون بشود که تو شرایط خاص هم عادت هاتون عوض شده باشد .
اما یک مانور دیگر هم دارن که تا اونجایی که من متوجه شدم سالی یکبار است بهش می گن اسکول لاک دان که اگر حمله ای شد بلد باشن خودشون را مخفی کنند و جوری نشون بدهند که مدرسه خالی است . البته در کلاس ها را قفل کنند و پشت در میز یا کمد کوتاهی بگذارند و بچه ها در تاریکی سرو صدا نکنند . معلم اومد در کلاس را قفل کند ، راحت قفل نمیشد یکی از بچه ها گفت این مدرسه همه چیش خرابه بلافاصله بدون معطلی یکی دیگر گفت نه ! این مدرسه 40 ساله ( منظورش زمان زیادی من که فکر کنم نزدیک 100 سال):))) دارد استفاده میشود و ما هم هنوز داریم استفاده می کنیم پس خیلی خوبه و بقیه هم تایید کردن.
اینجا تازه متوجه تفاوت نگاه خودم به اطرافم و نگاه مثبت اندیشی شدم .
تازه متوجه شدم چرا استاد تاکید دارن از فایل های رایگان شروع کنم بعد که نتیجه گرفتم محصول بخرم . من هنوز تو مباحث پایه ای گیر دارم تو نگاه مثبت به قضایا تو زیبا بین بودن .
اتفاقا تو کامنتی که برای خودت نوشتم متوجه شدم دوره ثروت را رها کردم گفتم مشکل لیاقتم باید برطرف بشود با اینکه عزت نفس را داشتم و خیلی درس های ضروری از دوره لیاقت گرفتم و خیای خوشحالم از خریدش اما بعد دوره لیاقت تغییری تو ثروتم ایجاد نشد . چون مشکل من داشتن اون حال خوش است نه نگه داشتنش . احساس می کنم اول باید اساسی و از پایه مفاهیم را درک کنم و بفهمم حال خوب را پیدا کنم فکر می کنم تو اصول اولیه ترش که پیدا کردن حال خوب است گیر دارم تا نگه داشتن حال خوب. شاید هم برداشتم از دوره جدید اشتباه است اگر هست خوشحال می شوم بهم بگی رفیق عزیز ،چون شما دوره را داری و بهتر می دونی و مشکل من را هم می دونی سمانه جانم .
برات بهترین ها را آرزو میکنم. حافظ را ببوس با عشق فراوان از طرف من.
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان . در پناه الله
با اینکه من وارد این دوره نشدم اما با ورودم به قدم سوم دوازده قدم حالم دگرگون شد و همچنان استمرار داره و خدا نشانه پشت نشانه برا من میفرسته الهی شکررررررت خدا جووونم
از بس قشنگه پیغومات دلم میخواد بشم فدات
کاشکی منم به این خوبی میشد که بنویسم برات
برات پیغوم گذاشتم که هیــچکسو تو دنیا قد تو دوســت نداشتم
خدایا ممنونم بابت پیغومای قشنگت
برام پیغموم گذاشتی ک هیکسو تو دنیا قد من دوس نداشتی ….منم پیغموم گذاشتم ک هیچکسو تو دنیا قد تو دوس نداشتم
تو عاشق منی و من عاشق تو الهی سپاااااااااس
استاد رفیق و همکارم ک پارسال سایت رو بهش معرفی کردم و دوس داشتم زندگیش قشنگتر بشه منو مسخره کرد تو یک جمع گفت این اخلاقش برا این اینطوری شده ک عباسمنشو دنبال میکنه من سکوت کردم و سکووووووت تا الان و سعی میکردم در حد رفاقتمون با هم چت کنیم اما در محیط کار کاملا جدا شدیم معجزه وار بدون ناراحتی
و حالا بهم پیام داد گفت من تازه داشتم به خواهرم میگفتم مهشید خیلی خدا رو تو زندگیش باور داره و خیلی کارهاش عالی پیش میرن همیشه حالش خوبه و گفت من چیکار کنم چطور خودمو تغییر بدم بیا با هم دفتر بگیریم گفتم از معجزه سپاسگذاری استفاده کن گفت بلد نیستم تغییر کنم اما من سایت رو دیگه بهش معرفی نکردم چون سری قبل کلی بهش التماس کردم ک بیا سایت عالیه بیا با هم کار کنیم و اون الان یادش نمیاد میخوام خودش وارد مسیر بشه و من یه خواسته دارم ک برا اولین بار بود این رفیقم اینو بهم گفت ،گفت امسال این اتفاق برات میفته این یکی از پیغامهای خدا بود و کلییی با هم چت کردیم در مورد قوانین حرف زدیم الهی شکررررررت
و مجددآ خواهرزادم پیام داد گفت مهشید فلان چیز رو حق خودت بدون و باورش کن گفت من یه کتاب قانون جذب خوندم و عمل کردم برا خونه و الان فراتر از رویاهام خونه دارم میسازم و گفت بیا کتاب قانون جذب رو بهت بدم بخون
من مات و مبهوت موندم ک اینا چی میگن چرا تا حالا این پیغاما نمیومدن الهی قربونت برم ک هر لحظه در حال هدایت کردن مایی
و من بابت خرید یه سری لوازم خانگی نگران بودم ک الان هزینشو ندارم و همون لحظه از کانون برام پیام اومد ک تا سقف 300 میلیون میتونم لوازم خانگی از فروشگاهی ک با کانون قرار داد داره بردارم بدون پیش پرداخت اقساطی با سود یک درصد و خیییییلی نشانه های دیگه هرررر لحظه میبینم و تایید میکنم و ایمانم قویتر میشه به مسیرم و من خواستم رو امروز خلق کردم واقعا تو ذهنم خلق شد و من اشک از چشمانم سرازیر شد اشک شوووق سرتاپا شووق شدم
خدایااااااا چقد قشنگه پیغموااات ….حالم خییییییییلی عالیه خیییییلی فک میکنم معنی مونتوم مثبت همین باشه برداشتم از کامنت های دوستان بهشتیم .. ک استمرار داشته باشم تو این مسیر و مدااام حواسم به احساسم و نشانه ها باشه …
سلامتی حال خش …صفای احوال خش …الهی ک خشه خش بو یاری (استاااد ) ک دلمه دامه وش…
حالی و حالوم که …سرحالوم که …و همه دنیا زه بیخیالوم ک …. این نقطه چینا اون ایموجی رقصه خخخخ… این اهنگ هم زبان شیرین لری از یاسوج پایتخت طبیعت ایران و سرزمین چهار فصل استان کهگیلویه و بویراحمد تقدیم به فرزند صالح و پر افتخار این استان… استاد دلها، افتخار ما ،پیامبر عصر، استاد حسین عباسمنش عاشقتم… به حق لقب استادی برازنده شماست و بس ….
من دیگه نمیخوام ادم قدیم باشم میخام یک من جدید بسازم از خودم ک ک همیشه حالم خوش باشه مستمررررررر
سخت ترین قسمت تغییر اینه ک تصمیماتی ک دیروز میگرفتم رو دیگه امروز نگیرم باید افکار قدیمی رو تغییر بدم من به زندگی قبل اعتیاد درست کردم باید مثل یک معتاد ترک کنم باید بتونم سختیشو تحمل کنم باید به احساسم توجه کنم ،این احساسات مثل مواد مخدر هستند باید ترک بشن تا بتونم یک من جدید بسازم مثل نصب یک سخت افزار در مغزم باید با تکررراااررر تبدیلش کنم به یک نرم افزار
خدایا شکرررررررت ک هر لحظه با معجزه هات سوپرایزم میکنی …
ممنون از کامنت زیبات عزیزم قلبم باز شد چقد حالم خوب شد با اون شعر لری
دختر توحیدی نازنین منم دارم دوره 12 قدم رو کار میکنم خوشحالم نتیجه گرفتی چقد زیبا گفتی”” سخت ترین قسمت تغییر اونجاست تصمیماتی رو دیروز میگرفتم دیگه امروز نگیرم”” این پیام هدایتی از طرف خداوند بود که از زبان تو برای من جاری شد..
هم فهمیدم یاسوجی هستی هم وکیل
منم یاسوجی و وکیلم
و الان 6ساله با استادم
خیلی خوشحالم یه همشهری و همفرکانسی اینجا پیدا کردم
چند ماهه پیش ک استاد از دوره جدید گفتن، خیلی دلم میخواست ک جز کسایی باشم ک همزمان با لانچ دوره پیش برم و داغ داغ اگاهی هارو بشنوم و عمل کنم.
و اولین باره که این رو تجربه میکنم چون معمولا از یه دوره چندین سال میگذشت تا بتونم پولشو تهیه کنم و یا وقتی برادرم میخرید من استفاده میکردم ک دسترسی به کامنتها هم نداشتم.
از اینهمه شور و شوق بچه های این دوره با این نتایج شون، خیلی خوشحالم. یاد گرفتم بهتر رو خودم کار کنم،انقدر کامنتها زیاده ک انصافا وقت نمیکنم همرو بخونم.
من دارم یاد میگیرم چجوری کنترل ذهن کنم،چجوری حالمو خوب کنم و نزارم حال بدم ادامه دار بشه این یکی از پاشنه اشیل های من بود ک با روبرو شدن با یه تضاد انقدر کش میدادم ک کلی اتفاقات بدتر میفتاد.
الان تو این دو سه هفته از چندین تضاد گذشتم،هرکدوم اینا ممکن بود چند هفته احساس منو وحشتناک کنه اما جلوی شکل گیری مومنتوم منفی رو گرفتم.
پارسال قرار بود مهاجرت تحصیلی کنم و علی رغم قبول شدن در چندین دانشگاه اروپا، اخرش به ویزا نرسید و کنسل شد چون نتونستم تمکن اکی کنم،این باعث شد انقدر گریه کنم با همه عالم و ادم جبهه داشتم،مریض شدم،درامدم به صفر رسید و کلا مومنتوم منفی با بالاترین قدرت اش تضادهای بیشتری برام خلق کرد.
اما با ورود به دوره 12 قدم، خودمو جمع و جور کردم و افتادم رو مومنتوم مثبت،همه چیز شروع کرد به قشنگ تر شدن،درامدم،روابطم، احساس ارامشی ک عمیقا تجربه کردم، ارتباطم با خدا چقدر زیباتر شد.
تا اینک چند ماهه پیش تصمیم گرفتم اینبار چند بورسیه شرکت کنم ک مسیر برام راحت تر باشه،گفتم ایلتس گرفتم،همه مدارک مو ترجمه کردم همه چیز اماده است، باز هم چندین پذیرش دانشگاهی از انگلیس گرفتم و منتظر اعلام نتایج بورسیه شدم.
دیروز به همه کسایی ک از ایران اپلای کرده بودن به دلایلی ایمیل ریجکتی فرستادن از جمله خودم.
بگم حالم گرفته شد و عملا امسال هم داستان مهاجرت من تموم شد. ولی میدونید فرقش چیه.
من جلوی ادامه دار شدن اون احساس بد رو گرفتم، یعنی ذهنم شروع کرد درست مثل پارسال،
تموم شد ببین اینهمه زحمت کشیدی، ایلتس ات وقتش چندماه مونده اونهمه پول حیف شد، حالا میخوای چیکار کنی،
دیدم قلبم داره میگیره، گرفتم خوابیدم.
سحر پاشدم سوره بقره رو خوندم همونطور ک استاد میگفت،ایه های شکرگزاری رو چندبارخوندم،معنی ها،افعال مضارع و…
انقدر اروم شدم
بابا خدای به این عظمت، اگ من بندگی شو کنم،از هزاران راه منو به هدفم میرسونه،مگ فقط تحصیلیه،
هر اتفاقی بیفته درجهت خواسته های منه، همه چیز در این جهان به نفع من درحال انجام شدنه.
چرا من راه تعیین میکنم؟
چرا اصرار میورزم و تقلا میکنم
رها باش دختر
زندگی در جریانه،قراره کلی اتفاقات خفن بیفته.
خلاصه الان ک این کامنت رو مینویسم حالم خوبه و به لطف اگاهی های استاد در این دوره جدید، یاد گرفتم چیکار کنم و الان بهترین فرصته برای عملی کردن انچه که اموختم و میدونم جهان پاداش این کنترل ذهن رو بمن میده.
این احساس حس لیاقت اعتمادبنفسمو برده بالا منو لایق بهترینها کرده هروز داره این حسه قویترمیشه نتایجش عالی شده .
یکماه قبل بانیت خیر یک کامنت نوشتم برای بعضی از داداشا وخواهرا توسایت سوتفاهم شد وخاطرعزیزشون مکدرشد ظاهرابهشون برخورده رفتن یکماه توسایت پیداشون نبود وتمرین نمیکردن برای رشد زندگیشون .
چونکه هم جهتم باجریان خداوند وخداتکیه گاهم شده و خواسته هامو یکی پس ازدیگری وارد زندگیم میکنه.
دلهاروبرام نرم کرده همه مثل فرشته دورم میچرخن فقط کاراموانجام بدن انگارکل جهان دست به دست هم دادن من به خواستهام برسم وشکرگزاری وتقوی منم خیلی بیشترشده استاد.
دعوتمون میکنن به ویلاشون اقوام خانوادم میخان باهامون وقت بگذرونن وخوشحال باشن وانرژی مثبت وآرامشمو دریافت کنن صدای اروممو بشنون
باخودم وهمه درصلحم همه عاشق منو ویاناهستن منتظر خواستهامم که خداخودبخود بدون دعوا درگیری وخدای نکرده چیزای بد به زندگیم مثل بارون بباره همه چی باصلح وعشق وعلاقه پیش بره همه باهم خوب باشن فقط منو ویانا به خواستمون برسیم منظورم خواسته های بزرگمه چطور وچجوری نمیدونم خدابلده .
من فقط میخام
مثل الان همه مثل پروانه دورمنو ویانا بچرخن عاشقمون باشن ومنو ویانا به خواسته های بزرگمون برسیم
وارد شدن همسردلخواهم به زندگیم
مهاجرت منو ویانا به آمریکا
داشتن عمارت درآمریکا وزندگی رویایی درآمریکا
بدنیا آوردن دوتا داداش یل وشیر ودلیر برای ویانا
استاد یک کتاب قرآن فارسی دارم اینقدرخوندمش کهنه شده میخام یکی دیگه نوبخرم وهروز نشانه هامو با اون کتاب دنبال کنم چون خدا واضح وشفاف توکتاب قرآن بامن صحبت میکنه .
خیلی ، خیلی من خوشحالم از نتایج دوستان خوبم درین دوره . واقعا از استاد عزیزم قلبا سپاسگذار استم ، و این قدرت تمرکز کردنتان روی یک موضوع در یک زمان خاص واقعا تحسین برانگیز است.
استاد من همیشه میگم اگر من یک هفته ، بدون حواسپرتی روی خودم کار کنم و باورهای درست بسازم اوضاع درونی من چقدر عالی میباشد که اصلا حرف ، شما که تقریبا 7 ماه میشود و حتی قبل از او هم داشتید روی خودتان کار میکردید.
اگر چه من به خرید این دوره هدایت نشدم ، چون هنوز وقت دارم و مطمئنم که خداوند در زمان مناسب و در مکان مناسب میگه که من چی کنم ، طوریکه بارها گفته و من فعلا روی پروژه روز شمار کار کنم که بازهم الهام از سوی خداوند بزرگ بود و من گفتم چشم. و من باید بتوانم از دانسته هایم در عمل استفاده کنم که و بعد برم سراغ یک پله بالاتر و بالاتر و بالاتر .
احساس خیلی خوبی دارم که هم نتایج خود را میبینم از کارکردن روی باورهایم و هم دوستان خوبم در دوره هم جهت با جریان خداوند .
ان شاالله نتایج همه دوستان عزیزم درین دوره بینظیر پایدار و همیشگی بماند
به نام خدایی که همیشه در زندگیم و قلبم بوده است و خواهد بود…️
دوشنبه/ایران/ساعت 13:25_ 1403/12/14
سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون…️
امروز بعد از خواندن نتایج دوستانی که شما روی سایت به صورت نوشتاری منتشر کرده بودین، کلی ذوق و کیف کردم که چقدر زیباست این همه نتایج،این همه زیبایی رو میبینم و خداروشکر میکنم که دوستان در این مسیر زیبا تمام تلاششونو میکنن تا به بهشت از زندگی ای که میخواهند برسند…️
استاد من قبلا تک و توک نتایج دوستان رومیخوندم و حقیقتا گاهی تا وسط نتایج میخوندم و خسته میشدم اما امروز دیدم تا انتها نتایج دوستان رو خوندم و اتفاقا چقدر انرژی گرفتم و حالم خوبه و شکرش…شکر حضور شما و دوستان که این مطالب زیبارو منتشر میکنید…
و تصمیم گرفتم هر روز،یک یا دوتا نتایج رو تا انتها بخونم و درس بگیرم و حتی برای خودم هم مرور بشه …
استاد عزیز و نورانی من، چقدر زیباست که به قول دوستمون ما یک استاد داریم که لایق استاد بودن هست و چقدر زیباست که شما،استاد عباسمنش،استاد ماست،ما از شما یاد میگیریم درسهای زندگی و در بهشت زندگی کردن رو از شما یاد گرفتیم و میگیریم و زیست میکنیم با شما این مسیر زیبای آگاهی و رشد الهی رو…️
خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا میتونم گوشه ای از نتایج زندگی م رو به شما و دوستان به اشتراک بزارم…️
استاد عزیز من نتایج خوبی هر ثانیه میگیرم که شامل:
1-در لحظه بودن و شاد بودن و رها بودن مهم ترین نتیجه س برای من و همسرم به شخصه…
2-ترس از عوض کردن وسیله های خونه بعد از مدت ها (مبل-میز ناهار خوری و …) که میگفتیم حالا الان واجب نیست نیازی نداریم(درصورتیکه وقتی عمیق میشدیم درونمون میدیدیم که ترس از دست دادن پول و تموم شدن و این که آینده اگر اون پولی که هزینه کردیم جایگزین نشه چی رو داشتیم) رو کنار گذاشتیم و حتی جالبه استاد بدونید، خدا بهمون گفت بخرید و کیف کنید من هستم و شمارو افزایش میدم و راضی تون میکنم و این ایمانه مارو به ما نشون میداد و ما هم با عشق خریدیم و گفتیم 10 برابرش همین الان اومد توی کارتمون ( جالب این جاست که حس فوق العاده ای داشتیم و میدونستیم که توی کارتمون هست)….
3- سفارش مشتری برای شمع یعنی منی که از سال پیش تا الان هیچ مشتری نداشتم،حالاا هر روز یا هر دو روز یک بار سفارش شمع دارم
4- آدم هایی که برای تعمیر وسیله های خونه میان چقدر با احترام چقدر صبور و چقدر عاشقانه،خدمات رو ارائه میدن و حتی تا ساعت ها هر درخواستی دیگه ای در اون زمینه داشته باشیم رو با عشق انجام میدن و حتی ازشون که سپاسگزاری میکنی و میگی ممنون که وقتتون رو به ما اختصاص دادین،میگن ما هر کاری که از دستمون بربیاد انجام میدیم برای شما… این ها از برکات مدام روی خودمون کار کردن هست که توجه به زیبایی ها داریم و زیبایی ها،افراد،شرایط و… در مسیر زندگی ما قرار میگیرند و توی دلم میگم خدایا این تویی ، ،این تویی که داری مسیر همه ی زیباییی هارو به رومون باز میکنی،واقعا وقتی میگی تو را راضی میکنم یعنی همین…
5- خونواده هامون دقیقا با ما رفتار متفاوتی دارند،یعنی اگر تا دیروز منفی هارو میگفتن و احتیاط رو به ما یادآوری میکردن،حالا میگن زندگی کنید و توکل به خدا فقط و اونه که میده(البته که قبلش هم این جمله رو میگفتن ولی چون از جامعه و فلانی و فلانی میگفتن،انگار ما تمرکزمون فقط روی منفی ها بود،نه مثبت ها)
استاد عزیز، چند وقت پیش همسرم خوابی در رابطه با کاری که دارن انجام میدن،دید…که توی خواب با یک آقایی در رابطه با اون کار بحث میکردن و شما استاد عباسمنش زیبا،دقیقا پشت سر اون آقا ایستاده بودید و همسرم هر بحثی که با اون آقا داشت رو از شما میپرسید : (استاد مگه من درست نمیگم،مگه این مسیر درست نیست؟!! )شما استاد عزیز میگفتید دقیقا مسیر همینه و درسته و مدام این خواب ها و این فرکانس زیبا تکرار میشد که همسرم در این مسیر زیبا ثابت قدم تر بشه…
خود من هم دقیقا 2 شب پیش مدام این جمله توی خوابم تکرار میشد و با این جمله از خواب پریدم
که میگفت : ( سلطان محمود خر کیه!)
وقتی رفتم داستانشو خوندم متوجه شدم که میخواسته بگه ( کار خوبه که خدا درست کنه،سلطان محمود خر کیه!) داستان زیبایی بود از دوتا گدا که هر روز گدایی میکردن و یک روز یک نفر از خدمه ی پادشاه سلطان محمود میاد و میگه: یک گدا مدام میگه شاه شاهان،سلطان شهر من از تو طلب دارم
یکی دیگه هم میاد میگه : سلطان محمود خر کیه!
شاه که میشنوه میگه : خب بزار حالیش میکنم سلطان محمود کیه !!!
دستور میده که یک مرغ رو سر ببرن و توی شکم مرغ پر از مخلفات و ادویه و الماس و طلا پر کنن
بعد به اون گدا که میگه شاه شاهان، این مرغو بدن و سیر و پر بخوره تا برسه به طلا که شاه به اون یکی دیگه بگه فهمیدی سلطان محمود کیه؟!!
از قضا که اون گدا به واسطه این شیرین بازی هایش، وزیر شهر ،شب قبلش یک بوقلمون رو میفرسته واسش و اونم سیر و پر یک بوقلمونو خورده بوده و میگه : من نمی تونم اینو بخورم و سیرم و اون یکی دیگه سینی غذارو میکشه جلوی خودشو یک دل سیر که میخوره هیچ،الماس و طلا پیدا میکنه و به اون گدا میگه که خب تو بشین این جا و صبح تا شب گدایی کن،سلطان محمود خر کیه!
یک روز شاه میاد و میگه اون گدا که میگفت شاه شاهان و …کجاست ؟!میگن : هنوز داره گدایی میکنه
میگه : اون یکی دیگه کجاس ؟؟ میگن اون روز اون مرغ رو اون خورد و از روز دیگه خبری نیست ازش
شاه رو به گدایی که هر روز میگفت شاه شاهان و… میکنه و میگه : من داخل اون مرغ برای تو الماس گذاشته بودم تا بری دنبال زندگیت!!! میگه من شب قبل وزیر برام غذا فرستاده بود و سیر و پر بودم ونتونستم بخورم این مرغو…
شاه گفت : بگیرینش بیارینش ببندیش به فلک
و شاه بهش گفت : تکرار کن سلطان محمود خر کیه !!!!
حال حکایت خیلی از ما آدم هاست که وقتی تکیه میکنی به بنده همیشه ضربه رو میخوری اصلا غیر ممکن ضربه نخوری، ولی مادامی که تکیه کنی به خودش خدای جهان هستی تمام درهارو باز میکنه واست….️
وقتی توی خوابم اومد گفتم خدایا توبه ی من بپذیر و حتی اگر جایی در این مدت روی خودم کار کردن روی تو حساب باز نکردم،اما حالا فهمیدم کار خوبه که خودت درست کنی و همین ….️
استاد سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی که با آموزه های شماست که من و همسرم میتونیم هر روزمون رو بهتر از دیروز وقشنگ تر کنیم و صدای خدارو واضح تر میشنویم …️
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.
درود بر استاد بزرگ و خانوم شایسته عزیز .
درود بر همه دوستان همفرکانسی عزیز.
این دوره بسیار بسیار عالی و با ارزشه چون اول از همه باعث شد در وجود من آرامش بیشتری ایجاد بشه و اینقد نتایج من داره خوب بوجود میاد و مسیرم خوب پیش میره که باور کنید چند روزه که نتونستم بیام توی سایت و یکم عقب موندم اما الان گفتم سایت و سرمایه گذاری روی خودم از نفس کشیدنم واجبتره .
درک مومنتوم مثبت بسیار بسیار کلیدی هستش و وقتی به طور اصولی یاد میگیریم که روی افکار مثبت و رفتار مثبت بمونیم نتایج خودشون ایجاد میشن و خداوند به راحتی مسیر رو بهت میگه و خودش لحظه به لحظه هدایت میکنه فقط باید روی مومنتوم مثبت بمونی سپاسگذار خداوند باشیم و شجاعت داشته باشیم و حرکت کنیم ، رفتاری کنیم که قبلا انجام نمیدادیم و اینجا توکل و ایمان خودش رو نشون میده .
چند تا از نتایج خوبم رو تایپ میکنم تا اول به خودم کمک کنه که فقط برم توی دل خواسته هام و حامل رو خوب نگه دارم ایمانم رو بهتر نشون بدم و خداوند مسیر رو برام روشن میکنه انشالا دوستان هم استفاده کنند .
سه هفته پیش قصد مسافرت داشتم و میخواستم این سری از تالش حرکت کنم و از مسیر یاسوج چون تا الان نرفته بودم و یه حسی میگفت برو یاسوج بعد برم داراب شیراز . تازه ماشینم رو خداوند بهم هدیه داده بود و باید تعویض پلاک میکردم . رفتیم برا تعویض که باید یه روزه انجام میشد و فرداش میخواستیم بریم مسافرت ، اما گفتن که شما چون پلاک قزوین عوض شده و قیچی شده باید یه هفته صبر کنید تا براتون از رشت بیاد . من توی این مدت گفتم خدا بهتر میدونه حتما این درسته بعد گفتیم بیام بجای یاسوج از یزد بریم هوا هم بهتره . توی این یه هفته تقریبا کل شهرها برفی بود و هوا سرد بود بعد از یک هفته رفتیم تعویض پلاک گفتن بخاطر شدت برف هنوز پلاک شما نیومده شاید فردا بیاد . من گفتم خدا بهتر میدونه شاید قراره هوا بهتر بشه و ما بریم یاسوج توکل بر خدا . فرداش پلاک ما براحتی اومد و پرچ شد روز بعدش حرکت کردیم به سمت یاسوج و هوا هم عالی بود . قبل از حرکت من گفتم خدایا توی این سفر هدایت کن تا هم قوانین رو بهتر درک کنم و بزرگتر بشم و هم زیبایی ها رو بیشتر بهم نشون بده و کاری کن از نظر مالی هم رشد کنم و بهتر بشم و به خواسته اصلیم هم برسم که براش حرکت کردم که اونم توضیح میدم .
من 5 سال بود که بعد از طلاق موفق نشده بودم دخترم رو ببینم حضانت دخترم با من بود اما همسر سابقم بچه رو بهم تحویل نمیداد همه جوره هم تلاش کردم با پادر میونی با دادگاه با کلانتری با دعوا اصلا نمیشد . شب بود و توی کمربندی اصفهان یهو به خانومم گفتم که من روی مومنتوم پایدار مثبت هستم اونم چندین ماهه و برای داشتن دختر باید رها باشم و کلی حرف زدم و گفتم اگر دخترم اومد فلان کارها رو انجام میدم و نیم ساعت با جزئیات حرف زدم و اگر نیومد هم فلان کار رو انجام میدم من رها هستم . و میدونید چسبیده بودم به خواسته و ناخواسته و فکر میکردم این یعنی رها بودن . کامل توضیح دادم و بعد ساکت شدم همسرم هم هیچی نگفت . یکم بعد گفتم خب من اینهمه حرف زدم تو هیچی نگفتی . اونم گفت ببین من با قصد آوردن بچه اومدم تو میگی اگه اومد یا اگه نیومد . من بخوام حرف بزنم تو انرژی منو از بین میبری . بهو یه الهامی یه هدایتی اومد ، گفتم فهمیدم مشکل من چیه گفت چی . گفتم ببین من اصلا رها بودن رو نفهمیدم من فکر میکردم رها بودن یعنی هم خواسته و هم ناخواسته حالا رها باشی هر چه پیش امد خوش آمد…… نه !!!!!! رها بودن یعنی روی خواسته بمونی و کاری به چگونگی نداشته باشی بگی من اینو میخوام و هر الهامی اومد بهش عمل میکنم و یه ساعت حرف زدم و چند تا پاشنه آشیل رو پیدا کردم توی خواسته های دیگه که من اگر اما توی کارم دارم که نمیشه و با موندن توی مومنتوم مثبت هدایت شدم و آگاه تر شدم .
حالا بریم سراغ یاسوج ،
توی یاسوج هدایت شدم به جایی به نام آبشار یاسوج توی شهر یاسوج که کلی ایده رو خداوند بهم نشون داده که توی باغ ویلام پیاده کنم و با اون ایده ها میتونم ارزش ملکم رو چندین برابر زیاد کنم که سرمایه م رو بشدت رشد میداد . قرار بود کلی توی یاسوج بگردیم اما خداوند به جایی هدایت کرد که یه شخصی اونجا رو معرفی کرد تا بعد از ظهر هم اونجا بودیم جای دیگه هم نرفتیم و بعد حرکت کردیم به همسرم گفتم ببین خداوند برا همون بود که توی تعویض پلاک کاری کرد که هوا مساعد بشه و ما بیایم یاسوج باید اینجا رو میدیدیم.
حالا برگردیم سراغ داستان دخترم .
شب رفتم خونه داداشم و قرار شد تا پس فردا صبح اونجا باشیم بعد برم بچه از مدرسه بردارم بچه ای که 5 سال ندیده بودمش ، اما میگفتم باید ببینم خداوند چجوری هدایت میکنه و من رها باشم زمانبندی خداوند درسته تا فردا بعد از ظهر بودیم یهو دختر اون یکی برادرم زنگ زد گفت عمو بیا خونه ما من گفتم این زبان خداوند بود جمع کنیم بریم خونه داداشم بعد رفتیم سب رو موندیم قرار بود صبح زود بریم جلوی مدرسه و بچه رو برداریم برگردیم . بعد یهو خاله م بدون هماهنگی اومد و من به همسرم گفتم صبر کن فعلا منتفی شد خدا بهتر میدونه اون یه ساعت بود وقتی رفت زن داداشم گفت اینجوری نرو شماره مدیر مدرسه دارم زنگ بزن با هماهنگی برو خلاصه اونم گفت هدایته زنگ زدم بعد رفتم توی مدرسه دخترم که کلاس هفتم بود و از کلاس دوم ندیده بودمش رو دیدمش یک ساعت گریه میکرد و نمیخواست پیش من باشه . بعد مدیر گفت شما فردا هم بیا مشاور هم هست با اونم صحبت کن .
من گفتم اینم هدایته و خداوند بهتر میدونه فردا دوباره اومدم مدرسه دوساعت با مدیر و مشاور جلسه گذاشتیم صحبت کردیم یه ساعت هم با دختر بودم و دیگه گریه نکرد .
با دخترم قرار گذاشتم که دو ساعت بعد از ظهر با من بیاد و فردا هم بیاد تا بریم براش خرید کنم . اما بعد از ظهر مامانش اجازه نداد بیاد زنگ زدم به مدیرمون اونم گفت با مشاور صحبت کن . با مشاور صحبت کردم گفت دخترتون خودش انگار نیومده و مامانش مخالف نیست اما بهش گفته بود که من میتونم بچه رو ببرم و تو دستت به جایی بند نیست و من میتونم از طریق دادگاه بچه رو از اون بگیرم . اینو که گفت گفتم پس تداوند میگه برو دادگاه .
فردا رفتم دادگاه یه دادخواست نوشتم رفتم پیش معاون دادستان ، بنده خدا اونم با آرامش و احترام به سوالاتم جواب داد و گفت تو نمیتونی بچه رو مجبور کنی که با تو باشه منم گفتم پس اونم نمیتونه بچه رو مجبور کنه درسته گفت آره گفتم خوب اون پنج ساله که بچه رو از من گرفته و هر کاری کردم تحویل نداده منم اگا بچه رو ببرم اون نمیتونه کاری کنه درسته گفت آره دادگاه به این جور پرونده ها زیاد بها نمیده گفتم اوکی گرفتم .
شبش خداوند بهم الهام کرد پاشو خداحافظی کن و از این محیط خارج شو با خانواده خدا حافظی کردم چون همسر سابقم همسایه مون بود و رفتم شب توی ماشین خوابیدم و تا ساعت یازده با ماشین می چرخیدم یهو الهام شد سریع دور بزن برگرد برو جلو مدرسه وقتی رسیدم دختر از مدرسه اومد بیرون الهام اومد که بزار از مدرسه دور بشه 500 متر فاصله گرفت به خدا گفتم خدایا اگه این درسته الان دخترم از اینور خیابون بره اونور . تا حرفم تموم شد رفت اونور خیابون . منم رفتم سوارش کردم و آوردمش شمال .
این خواسته ای که پنج سال بود از هر راهی نتونستم بهش برسم حتی کلی نوشته بودم و نمیشد به راحتی توی چهار روز با گوش دادن به هدایت موندن توی مومنتوم مثبت و ایمان داشتن و پیدا کردن پاشنه آشیل من بهش رسیدم .
الان 5 روزه که از بودن دخترم لذت میبرم و هر لحظه سپاسگذار خداوند بزرگ هستم .
کلی نتایج کوچیک هم برام توی هر روز به وجود اومده که قبلا باید زور میزدم .
خیلی خوشحالم ک بالاخره تونستین دخترتون رو با خودتون ببرین اما کاش میگفتین دخترتون الانحالشون خوبه احساس تنهایی نمیکنه گریه نمیکنه…آخه تا حالا از مادرش جدا نشده
آقا مصطفی خیلی لذت بردم از کامنت شما….. تقریبا فهمیدم مومنتوم مثبت یعنی چی
راستی آقا مصطفی دفعه دیگه اومدین یاسوج من از یاسوج پذیرای شما و خانم و دختر گلتون هستم
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر . سلام گرم من رو پذیرا باشید دوست عزیزم .
از شما بسیار بسیار ممنونم که کامنت من رو خوندید واقعا از استاد عزیزم استاد بزرگ استاد عباسمنش سپاسگزارم از خداوند بزرگ هم سپاسگذار هستم که با اجرای این قانون بسیار عالی نتایج بسیار بزرگی رو تونستم برای خودم خلق کنم من توی این چند سال دخترم رو هرشب توی خواب میدیدم و هر روز در موردش حرف میزدم هر روز توی دفتر سپاسگذاریم در موردش مینوشتم و از سلامتیش سپاسگذار خداوند بودم حتی چند وقت پیش توی گوشیم یه فال باز کردم و اونجا نوشته شده بود که فرزندان تو چه در زمین و چه در آسمانها مورد حفاظت فرشتگان و خداوند هستند که دوتا فرزند من قبل تولد پیش خدا رفتند و تعبیرم از فال این بود که اونها مورد حفاظت فرشتگانند و دخترم هم مورد حفاظت خداونده . اما هرچه تلاش کردم و از هر دری وارد شدم نتونستم دخترم رو ببینم .
خدا رو شکر من با موندن مداوم توی مومنتوم مثبت و حال خوب و سپاسگذاری تونستم دخترم رو پیش خودم بیارم و به بزرگترین آرزوی زندگیم برسم .
دخترم از روزی که دنیا اومده بهش گفتم تو هدیه خداوند ی واسه دو سه روز اول میگفت بابا میدونم تو مصلحت منو میخوای اما میشه منو ببری داراب البته فقط یه ساعت گریه کرده بود .
من مو به مو به الهامات گوش کردم و وقتی به دخترم رسیدم همش توی ذهنم از قانون تکامل میگفت فقط میگفت تکامل تکامل . فکر میکردم یعنی چند روز بعد دخترمو باید برگردونم اما بعد فهمیدم تکامل اینجا یعنی این که بزارم کم کم و تکاملی قلبش دوباره بروم باز میشه صبر کن ذره ذره حالش بهتر میشه .
الان ده روزه اومده با همسرم میره بیرون میگرده خوش میگذرونه میگه بابا دوست دارم بهش رانندگی یاد میدم با عشق میشینه پشت فرمون هر روز توی ساحل بازی میکنه و بهیچ وجه ناآرامی و دلتنگی نداره و زود این تکامل طی شد یه جوری که ساعت به ساعت تغییرات رو توی وجودش میبینم .
واقعاً با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم .
راستی یه موضوع مهم که استاد توی دوره ها در موردش حرف میزنن اینه که وقتی شما به یه خواسته و آرزو میرسید از اعتماد بنفسی که میگیرید و میگی من تونستم به آرزوم برسم من انجامش دادم و بزرگتر شدم قدرت میگیری و توانمندتر میشی برای رسیدن به هدف های بعدی .
باید اینا رو طلا گرفت
من خواسته م هر روز کنارمه میپره بغلم برام میخنده و من اعتماد بنفسم چسبیده به سقف .خدای بزرگم ازت سپاسگذارم .
بخودم میگم تا آخر این دوره خدا میدونه با عمل به این آگاهی ها یه چه نتایج بزرگی میرسم که الان روحم ازش خبر نداره ، غرق لذت و سپاسگذاری میشم . خدایا شکرت که توی این لحظه دخترم پیشمه و الان شامش رو خورده و راحت و اروم خواب رفته .
از ته دلم برای شما و دوستان عزیزم بهترین ها رو از خداوند درخواست میکنم .
ممنون ار مهمون نوازی شما دختر دی. حتماً و حتماً دوباره میام یاسوجِ زیبا رو میبینم و ازش لذت میبرم . ممنون از دعوتتون دوست خوبم .
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز امیدوارم که در تک تک لحظات زندگی شاد و آرام و سلامت باشید و هر لحظه سپاسگذار خداوند بخاطر نعمتهایی که در اختیارتون گذاشته باشید . بازم ازتون سپاسگذارم که با کامنتتون حالمو خوب کردید و اعتماد بنفسمو بالا بردید و باعث شد ایمانم به خداوند و این حرکت همجهت شدن با جریان خداوند بیشتر بشه .
بسیار خوشحالم که تونستم با قوانین درست و ثابت خداوند به بزرگترین هدف زندگیم برسم که با اعتماد به نفسی که بهم داد باعث شد خودمو ارزشمند تر ببینم و ایمانم به این مسیر و خداوند و الهامات خداوند بیشتر بشه و بقول استاد که میگه وقتی به هدفتان یا خواسته هاتون رسیدید یه روز جشن بگیرید و هدف بعدی رو انتخاب کنید .
منم به امید خدا هدف بعدیم رو ورودی مالی قرار دادم برای انجام ایده هایی که خداوند توی یاسوج بهم نشون داد . و امروز یه سری قدمها رو براش برداشتم اونم طبق همون فرمول قبلی که دخترم رو آوردم پیش خودم . و الهامات خداوند، منو به مسیری برد که به امید خداوند حتمآ به خواسته ام میرسم. انشالله.
به نام خداوند که هر لحظه وهمواره درحال هدایتم به بهترین هاست
اول سلام عرض میکنم خدمت استادعزیزم، بانوشایسته مهربانم وعزیزان که اینجا حضوردارن،
نمیدونم چی قسمی بینوسم واقعآ بعضی موقوع ها احساس میکنم زبان از حرف زدن و حروف ها از نوشتن این احساسم ناتوان اند
یعنی هیچ ویژه نیست که این حس حالم را بیان کنه
خداوندا بی نهایت سپاسگزارتم که هروقت من کمی از مسیر کچ شدم همون لحظه خودت بغلم میکنی میاری منو به مسیری راست هدایت میکنی و بهم با زبان ساده میگه بیبن از این مسیری برو راه تو اینه، کچ نرو.
امصبح هم دقیقآ همون اتفاق افتاد
من وقتی این دوره عالی را تهیه کردم و چند روز اول را خیلی با ذوق شوق روش کار کردم که نتایج خوبی هم گرفتم، ولی چون من یک حس عجله داشتم میخواستم زود به خواستم بیرسم، تصمیم گرفتم روی سه دوره همزمان کار کنم،
که بخودم مثلی بچه های مدرسی تقسیم اوقات درست کردم که یک روز روی یک دوره کار کنم، یک روزی یک دوره، یک روز یک دوره دیگه، که فاصله بین این آموزش هام سه روز میشد وقتی روزی سوم میامدم روی این دوره وآن حرفا واموزش های که از اینجا یاد گرفته بودم یا فراموش میشد یا کمرنگ تر میشد و خلاصه یک کاری شده بود که تمرکزم پراکنده بیشه،
و کم کم داشتم دلسرد میشدم و وقتم را کم کم این ور آن ور هدر میدادم،
ولی از دویا سه روز پیش این حس در دلم پیدا شد که من انطوری نمیتونم روی دوره جدید متمرکز بیشم و بازم با هزار دلیل دیگه خودم راقانع میکردم که نه همنطور ادامه بیدی،
تا دیروز جلسه چهارم دستیابی به روها را گوش کردم که درمورد تمرکز بود،
بعد آن خداوند الهام کرد که راضیه جان اگر میخواهی شخصیتت تغییر کنه یا نتیجه خاصی بگیری پس تمرکزت را روی یک موضوع لیزیری بذار، تو الان تمرکزت پراکنده است،
بعد گفتم باشه ولی بازم ذهن نجواه گرم داشت نجواهاش را میداد که بابا فرق نداره تو مگه نمیخوایی زود به نتیجه بیرسی پس، هرچی زودتر جلسه را تمام کردی رفتی جلسه بعدی یا دوره ها را اگر بیبنی که استاد چی گفته هموقدر زود به خواسته ات میرسی،
خالاصه از دیروز به این ور ذهنم کمی بینی نجواها و الهامات گیر کرده بود تا اینکه شب به کمنت یکی از دوستام هدایت شدم که آنجا بازم خداوند با زبان ساده و روان برام گفت تو عجله داری، بدون که عجله کاری شیطان هست،
بعد یک حرف استاد را نمیدونم از فایل شنیدم یا از کمنت بچا خواندم که گفته بود بچا روی یک جلسه با تمرکز کار کن انقدر روی یک جلسه کار کن که بیشه جز از پوست واستخون تان، با عجله جلسات را تمام نکن که بیایی جلسه بعدی، جلسه بعدی هیچ چیزی متفاوتر وجالیب تر نیست،
پس روی هر دوره وهر جلسه تمام ٪100تمرکزت را بذار،
وخلاصه از شب خواستم واقعآ با تعهد وتمرکزی بیشتر روی دوره ها کار کنم والی که هر دوره باشه ولی فعلا اولویتم این دوره هم جهت شدن با خداوند هست،
صبح که بلند شدم رفتم روی سایت این بخش جدید را دیدم نتایج دوستانم را خیلی با ذوق شوق خواندم واز درگاه الله به همه شان آرزوی موفقیت بیشتر کردم و
اینجا انگار یک احساس عجیبی پیدا کردم که بازم خداوند از طریق نتایج آن دوستان بامن حرف زد که راضیه بیبن دوستانت از تمرکز کار کردن وعمل کردن آموزه ها حرف میزنه اینا میتونه بهترین الگو برات باشه که مثلی اونا بخوایی با تمرکز و با عمل کردن به آموزه ها کار کنی و توام آن خواسته های که هنوز 99 شده وبه 100نرسیده را به 100 بیرسانی،
اینجاست که احساسم میکنم هروقت به محضی که راهم کمی کچ میشه خداوند مره به آغوشش میگیره میاره به راه راست مذاره بعد نقشه را هم بهم میده ورهنمایی ام میکنه، میگه ازاین راه برو نگران چیزی هم نباش من همراهت هستم رهات نمیکنم پس خیالت راحت بالبخند وآسوده خاطر حرکت کن که من برکت میکنم،
بعد منم دقیقآ مثلی آن بچای کوچک که تازه راه رفتن را بلد میشه و قصد داره بیدوه میافته زمین بعد مادرش با تشویش وناز دادن بلندش میکنه میگه ماشالله بچم تو میتونی یالله، باز بچه هم با خنده زیبا که صدای خنده اش بهترین آهنگ دنیاست بلند بلند خنده کرده وبا انگیزه واطمینان میدوه نگران چیزی نیست و اطمینان داره اگر بیافته مادرش دنبالش هست بلندش میکنه هر چیزی سری راهش باشه هم نگرانش نمیشه دویدنش را ادامه میده تا به جای که دلش میخواد بیرسه، منم دقیقآ همچون حس را تجربه میکنم با خدای خودم
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که تو همیشه وهر لحظه بفکر منی وکمکم میکنی
خدایابی نهایت سپاسگزارتم که همیشه وهمه جا هدایت وحمایتم کردی ومیکنی
خدایابی نهایت سپاسگزازتم که همیشه منو در زمان مناسب درمکان مناسب بین افرادی مناسب قرارم دادی وقرارم میدی
خدایاشکرت
استادی عزیزم وبانو شایسته نازنینم، آقا ابراهیم عزیز وخانم فرهادی مهربانم از شمام بی نهایت سپاسگذارم که با همکاری هم این بخش زیبا را طراحی کرده و روی سایت قرار دادین، تا انگیزه وامیدی باشه برای بقیه بچا خداقوت تان بیده
انشالله هرجای هستیم درپناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
چقدر خوشحالم برای تمام عزیزانی که تو مومنتوم مثبت هستند، برای تغییر ات و اتفاقات عالی زندگیشون.
چقدر لذت بردم از آگاهی های پاکیزه عزیز که درک کرده بودند عمل به اگاهی ها مهمتر از داشتن و انباشتن آگاهی ها روی هم است حتی اگر ذره ذره باشد اشکال ندارد به قدر درکمون بهش عمل کنیم ، حالمون را خوب نگه داریم صبر کنیم تا مومنتوم مثبت اتفاق بیفتد .
من دوره را تهیه نکردم ولی یک مثالی برای خودم پیدا کردم که فعلا برام موثر بوده چون یکی دو ماه گذشته را پر از تلاطم و طوفان های ذهنی گذروندم و از وقتی دوره جدید لانچ شد و راجع مومنتوم مطالبی خوندم هر وقت دوباره ذهنم میآید طوفان بپا کند براش این مثال را میزنم .
چقدر دیدیم و شنیدیم صخره نورودی وقتی مسیری را طی می کند به سمت بالا در حال صعود است تا به قله برسد اگر جایی دست یا پایش را درست تو محل مناسب جاگیر نکند سقوط می کند و چند ده یا چند صد متر از محل قبلی که با تلاش و زحمت زیاد رسیده بوده سُر می خورد و پایین می آید و از هدفش که رسیدن به قله و فتح قله است عقب می افتد و فاصله می گیرد و هر چقدر زودتر بتونه جلوی این سُر خوردن را بگیرد دستش را به جایی گیر بده و مانع سقوط زیادش بشود در واقع خودش را سریعتر کنترل کرده و از قله فاصله چندانی نگرفته.
پس منم هر بار ذهنم می آید فضای فکریم را تیره و تار کند بهش می گویم من نمی خواهم سُر بخورم . من مس خواهم وظیفه خودم که آرام و مثبت نگه داشتن فضای فکرم است را تا اونجایی که بلدم و می تونم درست انجام بدم بقیه اش با خداست که طبق قوانینش کارها را پیش ببرد. فعلا همین از دستم بر می آید پس تمرکزم را بگذارم روی همین.
خدایا مؤمنان تو دائم نشاط هستند
خدایا ایمانم را قوی کن و شادیم را قلبی متصل به خودت
سلام نفیسه جان.
مثال صخره نوردی برای درک مفهوم مومنتوم، فوق العاده بود.
مرسی که نوشتیش.
چند ساعت پیش یهو از دلم رد شد دلم برای نفیسه جان تنگ شده.
بعد صدایی پرسید تو که نفیسه جان رو حتی یه بار هم ندیدی، صداشو هم نشنیدی.
چطور دلت تنگ میشه؟
دلم میگه خب شرط دل دادن لزوما ملاقات حضوری و شنیداری نیست.
عشق، یه حسه که منتقل میشه.
دوست ندیده ی به دل نزدیکم، امیدوارم روز و روزگارت خوش باشه.
هر لحظه با درونت رفیق تر شی.
یه چیزی یادم افتاد که دوست دارم اینجا برای تو بنویسم.
دیشب من و همسرم موقع شام ماست میخوردیم.
حافظ جون پیاله ی ماست رو در کنترل خودش درآورد و کشف و شهودش رو آغاز کرد.
اول باباش گفت اشکال نداره دست بزنه.
بعد منم هم نظر شدم و گفتم اشکال نداره ماست بازی رو تجربه کنه.
کاسه پر از ماست رو در طبق اخلاص در اختیارش گذاشتیم.
بزرگوار میاد وسط سفره میشینه.
ما نمیتونیم پشت میز بشینیم فعلا به خاطر حافظ.
بزرگوار دست کرد تو ماست و حسابی کیف کرد.
ماست رو ریخت رو سفره و بازم کیف کرد و ذوق کرد و خندید.
ماست رو با دستهای کوچولوی قشنگش مالید روی شلوارش حسابی و باز خندید.
ما هم باهاش ذوق میکردیم.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم دلم میخواد منم این ماست بازی رو تجربه کنم.
این شد که کودک درونم رو رها کردم تو امواجِ شادیِ حافظ و ماست بازی…
خودمم دستهامو ماستی کردم، صورتمو ماستی کردم، صورت حافظ رو ماستی کردم، همسرم نمیخواست وارد بازی ما بشه منم صورتشو ماستی کردم و کلی کیف داد.
فیلم و عکس گرفتیم از این ماست بازیِ فوق العاده.
خیلی کیف داد.
دقیقا بچه شدم، اینبار با آزادی.
کسی نیست دعوام کنه، چون خودم بالغم و تمیزکاری بعدش با خودمه.
لباس هاشو شستم، حمامش کردم قند عسل رو.
واقعا ارزشش رو داشت.
خیلی خودم کیف کردم.
به خودم گفتم این سمانه، سمانه ی قبلی نیست…
سمانه تمیز و مرتب که بگه، نه،کثیف کاری نکنین و …
لحظاتی که از جلدِ مامان سمانه ی بالغِ 37 ساله دراومدم و رفتم تو جلد سمانه کوچولویِ همبازیِ حافظ جونِ 11 ماهه…
این جنس از شادی و صلح درون رو برای خودم و خودت و همه ارزو میکنم.
الهی آمین.
ماچ بهت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام و سلام و صد سلام
بازم ذوق زده شدم
امروز را با کامنت نوشتن برات شروع کردم و الانم دوباره کامنت جدید ازت برام اومد یووووهووووو(((:
واقعا گل گفتی . منم سمانه جان را دلی دلی دلی دوست دارم برای همین هم وقت و بی وقت یک کامنتهایی برات می نویسم و هر بار کامنت هاتون بخونم چه تو صفحه زیبایی ها چه تو صفحات دیگر تحت عنوان اعضا مورد علاقه لذت می برم .
این دلنوشته ات دقیق دقیق اون چیزی است که من لازم دارم . شادی درون .
مخیلی دختر شاد و شنگولی بودم تا همین چند سال پیش، با بچه ها بازی می کردم مثل بچه ها تو لحظه شاد بودم بی خیال و خندان بودم خلاصه یک انرژی مثبت دورنی همراهم بود اما نمیدونم کجا گمش کردم جا گذاشتمش یک چند وقتی است که دارم تو خودم دنبالش می گردم .
منم ممنونم که از ماست بازی نوشتی برام چون تصورش هم شادم کرد و یادم آورد چطور باید شادی کنم.
خوبی ماجرا اینجاست که وقتی بدونی کجای کارت باید درست شود بهتر می تونی روی بهبودش متمرکز بشوی تا اینکه ندونی باید چکار کنی. منم الان میدونم شادی و صلح دورنم را باید احیا کنم امیدوارم به راه حل هدایت بشوم.
میدونی این جمله
المؤمن دائم النشاطه از دو جهت برام جالبه
یکی اینکه نشانه آدم با ایمان نشاط است که نشاط همون شادی دورنی بی قید و شرط به دوراز عوامل بیرونی را می گویند
دوم از این جهت که هر وقت شادی وجودم کم می سود می فهمم ضعف ایمان دارم
به قول استاد بنده ها هر زجری می کشند از بی ایمانی شون است.
بهترین دعا را برای همه مون کردی
این جنس از شادی و صلح درون رو برای خودم و خودت و همه ارزو میکنم.
الهی آمین
لبت خندون جیبت پر پول شادی هات همیشگی
بوس به روی ماه خودت و حافظ قند نبات
سلام دوست عزیز و قشنگ و نازنینم.
نفیسه جانِ جانانم.
اومدم تشویق و تحسینت کنم.
حواسم به ستاره هات هست.
ستاره هاتو دونه دونه بالا بردی.
یعنی تو سایت حضور داری.
کامنت میخونی و مینویسی.
داری روی بهبود شخصیتت کار و تلاش میکنی.
و ستاره ها یکی از نشانه های تلاش مستمر ما برای کار کردن روی خود هست.
افرین به نفیسه جانِ تلاشگر.
یادمه ستاره هات کم شده بود و این نیم ستاره نیم ستاره ها رو با پشتکار خودت خلق کردی.
3/5 ستاره مبارکت باشه.
ستاره، نمادِ استمرار و تلاش برای خودشناسی و کار کردن روی خود هست.
یه چیزی حس کردم.
شاید با خودم در صلح نباشم که تو در و دیوار میخورم و حسم منفی میشه.
میخواستم دلیل حس های منفی یکی دو روز اخیرم رو بندازم گردنِ افسردگی، یاداوری فوت پدرم 10 فروردین 1390، خستگیِ بچه داری، قربانی بودن، شرایط شغلیِ همسرم و …
الان به خودم میگم:
نه، اینا که بهانه و توجیهه.
خودتم میدونی.
خودتم میدونی یه چیزی اون پشت مغزت داره وول میخوره که ناراحتت میکنه و خودشو پشتِ این علایم و دلایل قایم میکنه، خیلی هم حق به جانبه.
حالا فکر کن این احوالات سینوسیم مصادف شده با دوره هم جهت…
و مومنتوم…
مومنتوم یه حسه.
یه کنترلگرِ حس…
گاهی شاید کمالگرایی نمیذاره دوره جدید وارد شیم.
چون یه صدای سرزنشگر میگه که چی بشه.
فعلا روی محصولات قبلیت کار کن.
لازم نکرده محصول جدید بگیری.
اما من الان میفهمم لازم بوده دوره رو بشنوم الان.
چون داره روی حس هام کار میکنه.
شاید بشه گفت این دوره داره روی کنترل ذهن کار میکنه و کمک بزرگی میکنه.
اینکه چطوری با ذهن تمرین کنیم که وارد حس منفی نشه.
که اگه رگه های حس منفی اشکار شد، چطوری جلوش رو بگیریم.
اینکه چطوری توقف کرد تو حس منفی.
ایکه چطوری وارد حس مثبت شد و تقویتش کرد.
این خوبه.
الان دارم جلسه 5 رو میشنوم.
استاد گفتن ما باید تلاش کنیم هر روز مومنتوم مثبت رو تقویت کنیم، وقتی اوضاع خوب و خوشه روی حس های مثبت کار کنیم، اینطوری اگه یه حس بد یا خبر بد هم بشنویم اونقدر اذیت نمیشیم.
این جمله برای من بسیار دلنشین بود.
میدونی، یه وقتایی نمیدونم از اول چی میخوام بنویسم و به کجا میرسه.
الان اینطوری شد.
نوشتم فقط :)
ماچ بهت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام عزیز دل
سمانه جانم
امروز از خدا سورپرایز خواسته بودم و اصلا انتظار نقطه آبی نداشتم اون هم از طرف یار دیرین ، دوست نزدیک قلب ، رفیق شیرین
واااای عکس جدید هم که از حافظ گذاشتی! اون لپ هاشو ببوس از طرف من
اتفاقا دیشب چیزی پیش اومد که گفتم حتما باید برای سمانه جان بنویسم.
آخه قبلا برات از محمد صدرا که فکر کنم 40 روز زودتر ازحافظ جان دنیا اومدن گفته بودم ،البته من تولد حافظ را حفظم 2.2.403 اما تولد محمد صدرا را حفظ نیستم (: حدودی می دونم .
خلاصه دیشب مامان محمد صدرا را دیدم یکی از این شکلات های خرگوشی بزرگ تو زر ورق طلایی باز کرد و تعارف کرد گفت این را برای خودم جایزه گرفتم چون محمد صدرا دیشب بد خواب شده بود و من با صبوری کنارش بیدار موندم امروز به خودم جایزه دادم گفتم آفرین بهت که آرام بودی.
برای خود من خیلی جالب بود که چقدر دقیق و درست قوانین کار می کنند و چه آگاهانه و چه نا آگاهانه داریم ازشون استفاده می کنیم .
یکی دیگر از خصوصیات خوبش این است که خودش اولویت زندگیش است اصلا خودش را تو زحمت و رودر بایستی نمی اندازد.اصلا نگرانِ نه ! گفتنش نیست. دستپخت خوبی دارد و کیک و شیرینی های واقعا خوشمزه ای درست میکند اما فقط وقتی دلش بخواهد یا سفارش بگیرد و برای خوش آمد کسی درست نمی کند و خیلی راحت میگوید فکر نمی کنم برسم برنامه دیگری دارم می خواهم برم خرید یا گردش یا …
سمانه عزیزم ممنونم که حواست بهم هست .
میدونی چه حس خوبیه وقتی میفهمی یکی حواسش بهت هست.
البته نمی خواهم مفاهیم دوره لیاقت را تکرار کنم ولی استاد واضح تو دوره اعتماد به نفس می گوید ما همگی انسانیم و نیاز به مورد محبت واقع شدن داریم .
نیاز به مورد توجه بودن و تائید شدن تا زمانی که این به شکل وابستگی و یا فلج کنندگی زندگیمون در نیاید.
سمانه جانم من هم باهات موافقم ،حس من مقصر نبودم !من قربانی شرایط شدم! فقط یک مخفیگاه است برای پنهان شدن اصل ماجرا حالا اصل ماجرا می تواند کمبود اعتماد به نفس باشد یا حساس لیاقت یا هر باور منفی دیگری . خیلی برات خوشحالم که بر علیه شون ایستادی. خیلی هم برات خوشحالم که با ورود به دوره جدید مدار جدیدی را داری وارد می شوی مداری پر از حس و حال خوب ، مومنتوم مثبت ، کنترل ذهن بهتر و حرفه ای تر با بهبود های مستمر تمرینات مداوم و ادامه دادن
از اینکه خالصانه برام نوشتی متشکرم . اتفاقا چون دلی می نویسی به دل می نشیند. بله منم این حس را داشتم که تا از قبلی ها نتیجه نگرفتم سراغ دوره جدید نروم اما یک دلیل بزرگتر این بودکه می خواستم این باور عجله را که از کمبود سرچشمه می گیرد مهارش کنم . من با عجله همه دوره های ثروت را خریدم اما الان دارم تمرین می کنم استمرار و پشتکار داشتن را که همونجور که گفتی دلیل ستاره ها هم همین است .
دارم تمرین می کنم شتابِ پس کو نتیجه؟ را بگذارم کنار . اگر وارد دوره جدید هم میشدم چون دنبال نتیجه گرفتن سریع بودم بازم کار را خراب می کردم
یک مثال بزنم، دیدی بعضی ها اضافه وزن دارن با رژیم و ورزش مستمر به تناسب اندام میرسند اما چون عجله دارن میروند جراحی می کنند و چربی هاشون را در می آورند ولی چون سبک زندگیشون تغییر نکرده بعد دوسال می بینی برگشتن سر جاشون. راستش من تازه بعد این سه سال که در کل با قوانین آشنا شدم تازه دارم مزه مزه می کنم تازه دارم می چشم که چقدر دلنشین است آرامش داشتن و عجول نبودن. تازه دارم یکی یکی با فایل های رایگان خودم را ترمیم می کنم . احساس می کنم تازه دارد قوانین به خورد جانم میرود احساس می کنم تازه دارم درک می کنم.
ومن عاشق شپاسگزاری با احساس خوبم از اون سپاسگزاری ها که اشک شوق همراهش هست پس در زمانی که هم مدار شده باشم با این دوره لاجرم توش وارد میشوم.
و این جملاتی که در مورد دوره نوشتی برام مثل گنج می ماند.
برای تمرکز بیشتری دوباره اینجا آوردمش
اینکه چطوری با ذهن تمرین کنیم که وارد حس منفی نشه.
که اگه رگه های حس منفی اشکار شد، چطوری جلوش رو بگیریم.
اینکه چطوری توقف کرد تو حس منفی.
ایکه چطوری وارد حس مثبت شد و تقویتش کرد
استاد گفتن ما باید تلاش کنیم هر روز مومنتوم مثبت رو تقویت کنیم، وقتی اوضاع خوب و خوشه روی حس های مثبت کار کنیم، اینطوری اگه یه حس بد یا خبر بد هم بشنویم اونقدر اذیت نمیشیم.
عاشق خودتم و ماچ هایی که می فرستی
ماچ به صورت ماهت و لپهای حافظ
دعا می کنم هر لحظه حس کنی تو آغوش خدایی
سلام به سمانه نازنینم
سال نو برای خودت و خانواده دوست داشتنی ات مبارک باشد
دوست داشتم اولین کامنت سال را من بهت هدیه بدهم اولین نقطه آبی (:
آخرین کامنتی که برام نوشتی جای پاسخ نداشت . پس اینجا نوشتم .
ممنونم ازت بابت تعریف پذیرش .
خیلی مفید بود . منم این مدت یاد گرفتم با خودم راه بیام با بدنم راه بیام اگر واقعا بدن من به 8 ساعت خواب نیاز دارد برای رقابت با بقیه و اینکه اون ها صبح زود پا میشوند باهاش نجنگم. بپذیرم من ، خودم هستم . برای خوش آمد بقیه حتی افراد تو سایت مطلبی که خوشایند استاد و اون ها نیست اما نظر الان من هست را بنویسم، هر چند خوششون نیاد . بپذیرم من تعهد در ازدواج را می پسندم و استاد این تعهد را نمی خواهند پس دلیلی ندارد حتما مثل ایشون عمل کنم یا حتی در قانون سلامتی به بدنم یکم فرصت بدم باهاش دوست بشوم نیاز هاش را بپذیرم و ضرر ها را ازش دور کنم .
من از استاد یاد گرفتم به سبک خودم فکر کنم و با منطق تحلیل کنم با شناختی که از روحیات و اوضاع الان خودم دارم پیش برم.
ممنونم از استاد برای این فضای آزاد فکری و مثبت اندیشی که برای همه ما ایجاد کردن.
ممنونم ازت که وقت گذاشتی و توضیح دادی برام پذیرش را.
این پذیرش بهمون اعتماد به نفس میدهد و احساس لیاقتمون را بالا میبرد.
سالت پر از اتصال به خدا
تو عشق خدا غوطه ور باشی که هیچ چیز به اندازه عشق لذت بخش و مثبت نیست
روبوسی دید و بازدید عید من را ، خودت از حافظ قند نبات انجام بده ((((:
سلام سمانه جان
آخ جوووون عکس جدید
تبریک و شادباش برای عروسی خواهرت
آرزوی سعادت و خوشبختی براشون دارم
تبریک می گویم خودت بودی ، تبریک می گویم جلوی حس منفی را گرفتی . راستی نوشته بودی مهمترین اصل برات پذیرش است اماچیزی سر در نیاوردم:))
تبریک که وارد رژیم سالم خوری شدی من هم یکسال هست که شکر مصنوعی را حذف کردم و به سبک خودم قانون سلامتی را اجرا می کنم . بدون زجر کلی نتیجهخوب گرفتم و خودم را هم از لذت میوه خوردن محروم نکردم(:
میدونم تو دوره جدیدی شاید کمتر وقت داشته باشی اما می خواستم اتفاقی که امروز برام درس داشت را ثبت کنم و از اونجایی که سمانه جانم علاقه به داستان های مدرسه دارد گفتم چی از این بهتر ، مهم توجه من است که رو نکات مثبت باشد حالا هر جایی بنویسم فرقی ندارد .
دو تا سبک امتیاز دهی هست یکی گروهی که یاد بگیرند همدیگر را ساپورت کنند و امتیاز گروهشون را بالا ببرند و یکی شخصی که فرد در برابر کارهای خودش به تنهایی مسئول است
و برای هر کدامش در آخر روز جوایز مخصوص می گیرند مثلا گروهی که اول شده یا بچه هایی که رفتارهای درست داشتند( سبز). چیزهایی مثل تنقلات یا خرت و پرت های بازی یا لوازم التحریری. اگر قانون شکنی های شخصی داشتند اخطار می گیرند.
همه بچه ها به صورت پیش فرض روی فاز سبز هستند و بعد 3 تا اخطار کارتشون زرد میشود. امروز یکی از بچه ها کارتش زرد شد و زد زیر گریه، و آرام نمیشد . معلم صداش کرد بهش گفت بیا با هم چند تا نفس عمیق بکشیم که حالمون بهتر بشود بعد بهش گفت اتفاقی که تو گذشته افتاده تموم شده آیا می تونیم برگردیم عقب و درستش کنیم ؟ نه ما نمیتونیم به گذشته برگردیم پس گریه کردن برای اتفاقی که تموم شده فایده ای ندارد اما میتونیم برای بعد یاد بگیریم بهتر عمل کنیم .
شاید قبل هم هزاران بار این جملات را شنیده باشم اما چون قوانین را نمیدونستم هیچ تطابقی توی ذهنم نمی دادم اما الان بهتر درک می کنم.
همیشه به عروسی(:((:
آواز خوشی هات بلند
بوس بوس
به نام خدا
سلام.
سلام به نفیسه جانم.
فردا همین حوالی، وارد سال جدید میشیم.
ان شاالله بتونیم بهترین ها رو با کمک خدا رقم بزنیم برای خودمون.
چند تا تشکر دارم ازت دوست نازنینم.
اینکه برام پاسخ های قشنگ قشنگ مینویسی.
اینکه از داستان های مدرسه مینویسی.
اینکه توجه میکنی به اینکه من داستان های مدرسه رو دوست دارم.
اینکه ارزو و دعای خیر کردی برای خواهرم.
اینکه ارزو و دعای خیر میکنی همیشه برای من و خانواده ام.
اینکه به حافظ جون لطف داری همیشه.
افرین به خودت برای اصلاح سبک تغذیه ات.
منم قند تو دلم اب شد گفتی خودم را هم از لذت میوه خوردن محروم نکردم.
میدونی چیه؟
تکامل همه چیز رو نرم نرم درست میکنه.
در بهترین زمان…
بیا در مورد پذیرش صحبت کنیم.
پذیرشِ شرایطِ اکنونم.
پذیرشِ حالِ اکنونم.
پذیرشِ حسِ الانم.
و مبارزه نکردن با خودم و درونم.
پذیرش به این معنا که الان نجنگ با خودت.
بپذیر تا اروم شی.
اروم که بشی بعد میتونی شرایط رو بهتر کنی.
پذیرش یعنی تغییرات رو بپذیر، بعد با انعطاف راهکارهاتو عوض کن که سخت نشه برات.
بتونی زندگی کنی و لذت ببری از زندگیت.
پذیرشِ احساساتم، یعنی قبول کن که باشه الان من حسم بده.
اسمش چیه؟
اسمش خشمه، کینه است، لجبازیه و ...
چرا این حس رو داری؟
چون...
بذار یه چیز دیگه هم بهت بگم.
چون ساعت 3 بامداد که داشتم با خودم مینوشتم صادقانه، به خودم گفتم با خودت روراست باش.
واسه خوشایند بقیه و مهم بودن قضاوتشون نسبت به خودت، یه چیزهایی نگو، یه چیزهایی بگو…
طوری که با درونت تضاد داشته باشه، طوری که حس کنی اینطوری نیستی و فقط داری اینطوری نمایش میدی.
من اینستاگرام نصب کردم و اکثرا دوستانم رو اد کردم.
مثل گذشته.
حس های متفاوتی داشتم نسبت به این تصمیمم…
ایا کار اشتباهیه؟
ایا کار درستیه؟
ایا از مسیر خارج میشم؟
احساس سرزنش و گناه داشتم.
ولی دیشب گفتم عاقلانه و اگاهانه فکر کن و عمل کن.
پای تصمیمت بایست.
مسیولیتش رو به عهده بگیر.
اینکه تو داری چطوری ازش استفاده میکنی مهمه.
باقیش به خودت مربوطه.
مهم اینه بدونی کانون توجهت کجاست و چقدر.
با خودم روراست شدم.
وقتی قسمتی از من میخواد که برگرده اینستا، بهش اجازه میدم.
وقتی قسمتی از من میخواد که برگرده به واتس اپ، بهش اجازه میدم.
تجربه میکنم.
با خودم روراست میشم.
یه بوم و دو هوا که نمیشه.
اینکه بقیه چی فکر میکنن که نمیشه.
اینکه ماسک بزنم نمیشه.
چون با خودم از صلح خارج میشم.
احساس دروغگویی بهم دست میده نسبت به خودم.
انگار بخشی از حقایق خودمو دارم نادیده میگیرم.
چرا؟
چون قشنگ دیده شم به چشم دیگران.
پس خودم چی؟
پیش چشم خودم چطوری میشم پس؟؟؟؟
این یعنی بپذیر الان چه شکلی هستی.
چطوری فکر میکنی.
نجنگ.
حالا بعدش بهبود بده خودتو.
راستی شاد شدم دیدم از شما پیام دارم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سمانه بانو جان سلام و صد سلام.
به به چه خاطره ای تعریف کردی …. کلی کیف کردم …من هم عاشق بازی با بچه ها هستم ….
تعریف این خاطره ات، من را یاد بازی هایم با علی جان انداخت ….
یکی از بازی های من با علی جان که سال ها ادامه داشت، این بود که علی با رنگ انگشتی، رو صورت من نقاشی میکشید و من همیشه اجازه این کار رو بهش میدادم که کیف کنه و بعد خیلی راحت میرفتم و میشستم ….
یا اینکه همیشه یه پارچه داشتیم که علی توش ارد بازی میکرد ....
یا اینکه همیشه قابلمه و قاشق داشت و اب رو با تمام انواع ادویه ها قاطی میکرد و لذت میبرد و به ما هم غذا میداد ….
یا اینکه همیشه با هم پیاده روی داشتیم و داریم و انصافا خیلی لذت بخش است …
یا اینکه یه بازی داشتیم که مثلا یه چیز را اشتباه بیان میکرد از قصد و بعد من میگفتم نه مجید جان، این که میگی این نیست، درستش اینه که ….. مثل کارتون مجید جان رو با هم بازی میکردیم و کیف میکردیم …..
یا خیلی بازی های دیگه …
الان که بزرگ تر شده، مدل بازی هایش فرق کرده …. ولی هنوز خیلی لذت بخش است ….
البته که شما خودتون خیلی خیلی خلاق هستین و ادم کیف میکنه از افکارتون تو بازی با حافظ جان…..
و وقتی بزرگ میشه، همینطور مدل بازی هاتون به مرور تغییر میکنه ….
و انصافا خود خود خود لذت هستند این بچه ها ….
نوش جونت باشه این لذت بردن از کودک شدنتون ….
در پناه حق تعالی باشی همیشه
شیما بانو
خاله ی حافظ جووون
سلام جانِ دل.
نفیسه جانم الان تو فایل جدید سایت جمله ای دیدم که شاید برای تو نشانه باشه برای حضور در دوره.
استاد نوشتن این دوره در ابتدا با مفهوم مومنتوم شروع میشه و در ادامه به سپاس گزاری می پردازن.
میدونم تو هم مثل خودم چشم انتطار دوره سپاس گزاری بودی و هستی.
بی نهایت خوشحال میشم تو هم بیای تو دوره دوست نازنینم و با هم کیف کنیم.
به حافظ گفتم دوستم (شما) گفته بزن قدش.
خنده فرمودن :))))
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جانم
سلام عزیز دل
سلام به حافظ خوش اخلاق خوش خنده
چقدر خوشحالم عکس حافظ را دوباره گذاشتی
هزاران شاد باش و تبریک برای حضورت تو دوره جدید .
کلی ذوق کردم نقطه آبی ات را دیدم کلی ذوق کردم پیامت را خوندم و سپاسگزارم که به فکر من هستی
بله دقیقا سپاسگزاری آن چیزی است که ما را از روزمرگی و عادی شدن زندگی خارج می کند.
بزار اول یک داستان از مدرسه بگم که می دونم داستان های مدرسه را دوست داری.
تقریبا ماهی یکبار 40 روزی یکبار قانونا باید مانور آتش سوزی را طبق دستور العمل ها اجرا کنند تا اگر یک موقع آتش سوزی شد این کار آنقدر در روزهای عادی انجام شده باشد که طبق همون در شرایط خاص هم به طور روتین انجام بدهند . بچه ها همه صف می بندند می روند تو محوطه باز حیاط دور از دیوار و درخت . این خودش یک نکته است که استاد می گویند این قدر تمرین کنید تو اجرای قوانین که جزئ از زندگیتون بشود که تو شرایط خاص هم عادت هاتون عوض شده باشد .
اما یک مانور دیگر هم دارن که تا اونجایی که من متوجه شدم سالی یکبار است بهش می گن اسکول لاک دان که اگر حمله ای شد بلد باشن خودشون را مخفی کنند و جوری نشون بدهند که مدرسه خالی است . البته در کلاس ها را قفل کنند و پشت در میز یا کمد کوتاهی بگذارند و بچه ها در تاریکی سرو صدا نکنند . معلم اومد در کلاس را قفل کند ، راحت قفل نمیشد یکی از بچه ها گفت این مدرسه همه چیش خرابه بلافاصله بدون معطلی یکی دیگر گفت نه ! این مدرسه 40 ساله ( منظورش زمان زیادی من که فکر کنم نزدیک 100 سال):))) دارد استفاده میشود و ما هم هنوز داریم استفاده می کنیم پس خیلی خوبه و بقیه هم تایید کردن.
اینجا تازه متوجه تفاوت نگاه خودم به اطرافم و نگاه مثبت اندیشی شدم .
تازه متوجه شدم چرا استاد تاکید دارن از فایل های رایگان شروع کنم بعد که نتیجه گرفتم محصول بخرم . من هنوز تو مباحث پایه ای گیر دارم تو نگاه مثبت به قضایا تو زیبا بین بودن .
اتفاقا تو کامنتی که برای خودت نوشتم متوجه شدم دوره ثروت را رها کردم گفتم مشکل لیاقتم باید برطرف بشود با اینکه عزت نفس را داشتم و خیلی درس های ضروری از دوره لیاقت گرفتم و خیای خوشحالم از خریدش اما بعد دوره لیاقت تغییری تو ثروتم ایجاد نشد . چون مشکل من داشتن اون حال خوش است نه نگه داشتنش . احساس می کنم اول باید اساسی و از پایه مفاهیم را درک کنم و بفهمم حال خوب را پیدا کنم فکر می کنم تو اصول اولیه ترش که پیدا کردن حال خوب است گیر دارم تا نگه داشتن حال خوب. شاید هم برداشتم از دوره جدید اشتباه است اگر هست خوشحال می شوم بهم بگی رفیق عزیز ،چون شما دوره را داری و بهتر می دونی و مشکل من را هم می دونی سمانه جانم .
برات بهترین ها را آرزو میکنم. حافظ را ببوس با عشق فراوان از طرف من.
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان . در پناه الله
به نام خداوند بخشنده مهربان
چه تغییرات ژرف و زیبایی
الحمدالله از رخ دادن این همه اتفاق خوب و آرامش مشترکی ک در قلب و دل همه اومده
و چقدر دیدن این همه مومنتوم هایی که رو به خلق رویا هستن و حتی خلق هم کردن زیباست ، الهی شکر
از اتفاقات تک تک دوستان هم درس گرفتم ، نت برداشتم و قانون رو مرور کردم و لذت بردم .
برای من هم آرامش ، روان تر شدن کارها و قلبی بازتر از مشخص ترین اتفاقات دوره هست .
و بسیار سپاسگزارم از هدایت به حضور در این دوره ارزشمند و بی نظیر .
به نام خدای وهابم
سلااااام به همه اهالی بهشت
خدایا
کوچکترین نگاهت
بزرگترین معجزهی زندگی من است
با معجزهات به زندگیام
جانی دوباره بده
با اینکه من وارد این دوره نشدم اما با ورودم به قدم سوم دوازده قدم حالم دگرگون شد و همچنان استمرار داره و خدا نشانه پشت نشانه برا من میفرسته الهی شکررررررت خدا جووونم
از بس قشنگه پیغومات دلم میخواد بشم فدات
کاشکی منم به این خوبی میشد که بنویسم برات
برات پیغوم گذاشتم که هیــچکسو تو دنیا قد تو دوســت نداشتم
خدایا ممنونم بابت پیغومای قشنگت
برام پیغموم گذاشتی ک هیکسو تو دنیا قد من دوس نداشتی ….منم پیغموم گذاشتم ک هیچکسو تو دنیا قد تو دوس نداشتم
تو عاشق منی و من عاشق تو الهی سپاااااااااس
استاد رفیق و همکارم ک پارسال سایت رو بهش معرفی کردم و دوس داشتم زندگیش قشنگتر بشه منو مسخره کرد تو یک جمع گفت این اخلاقش برا این اینطوری شده ک عباسمنشو دنبال میکنه من سکوت کردم و سکووووووت تا الان و سعی میکردم در حد رفاقتمون با هم چت کنیم اما در محیط کار کاملا جدا شدیم معجزه وار بدون ناراحتی
و حالا بهم پیام داد گفت من تازه داشتم به خواهرم میگفتم مهشید خیلی خدا رو تو زندگیش باور داره و خیلی کارهاش عالی پیش میرن همیشه حالش خوبه و گفت من چیکار کنم چطور خودمو تغییر بدم بیا با هم دفتر بگیریم گفتم از معجزه سپاسگذاری استفاده کن گفت بلد نیستم تغییر کنم اما من سایت رو دیگه بهش معرفی نکردم چون سری قبل کلی بهش التماس کردم ک بیا سایت عالیه بیا با هم کار کنیم و اون الان یادش نمیاد میخوام خودش وارد مسیر بشه و من یه خواسته دارم ک برا اولین بار بود این رفیقم اینو بهم گفت ،گفت امسال این اتفاق برات میفته این یکی از پیغامهای خدا بود و کلییی با هم چت کردیم در مورد قوانین حرف زدیم الهی شکررررررت
و مجددآ خواهرزادم پیام داد گفت مهشید فلان چیز رو حق خودت بدون و باورش کن گفت من یه کتاب قانون جذب خوندم و عمل کردم برا خونه و الان فراتر از رویاهام خونه دارم میسازم و گفت بیا کتاب قانون جذب رو بهت بدم بخون
من مات و مبهوت موندم ک اینا چی میگن چرا تا حالا این پیغاما نمیومدن الهی قربونت برم ک هر لحظه در حال هدایت کردن مایی
و من بابت خرید یه سری لوازم خانگی نگران بودم ک الان هزینشو ندارم و همون لحظه از کانون برام پیام اومد ک تا سقف 300 میلیون میتونم لوازم خانگی از فروشگاهی ک با کانون قرار داد داره بردارم بدون پیش پرداخت اقساطی با سود یک درصد و خیییییلی نشانه های دیگه هرررر لحظه میبینم و تایید میکنم و ایمانم قویتر میشه به مسیرم و من خواستم رو امروز خلق کردم واقعا تو ذهنم خلق شد و من اشک از چشمانم سرازیر شد اشک شوووق سرتاپا شووق شدم
خدایااااااا چقد قشنگه پیغموااات ….حالم خییییییییلی عالیه خیییییلی فک میکنم معنی مونتوم مثبت همین باشه برداشتم از کامنت های دوستان بهشتیم .. ک استمرار داشته باشم تو این مسیر و مدااام حواسم به احساسم و نشانه ها باشه …
سلامتی حال خش …صفای احوال خش …الهی ک خشه خش بو یاری (استاااد ) ک دلمه دامه وش…
حالی و حالوم که …سرحالوم که …و همه دنیا زه بیخیالوم ک …. این نقطه چینا اون ایموجی رقصه خخخخ… این اهنگ هم زبان شیرین لری از یاسوج پایتخت طبیعت ایران و سرزمین چهار فصل استان کهگیلویه و بویراحمد تقدیم به فرزند صالح و پر افتخار این استان… استاد دلها، افتخار ما ،پیامبر عصر، استاد حسین عباسمنش عاشقتم… به حق لقب استادی برازنده شماست و بس ….
من دیگه نمیخوام ادم قدیم باشم میخام یک من جدید بسازم از خودم ک ک همیشه حالم خوش باشه مستمررررررر
سخت ترین قسمت تغییر اینه ک تصمیماتی ک دیروز میگرفتم رو دیگه امروز نگیرم باید افکار قدیمی رو تغییر بدم من به زندگی قبل اعتیاد درست کردم باید مثل یک معتاد ترک کنم باید بتونم سختیشو تحمل کنم باید به احساسم توجه کنم ،این احساسات مثل مواد مخدر هستند باید ترک بشن تا بتونم یک من جدید بسازم مثل نصب یک سخت افزار در مغزم باید با تکررراااررر تبدیلش کنم به یک نرم افزار
خدایا شکرررررررت ک هر لحظه با معجزه هات سوپرایزم میکنی …
عاشقتونم .
سلام مهشید جان
ممنون از کامنت زیبات عزیزم قلبم باز شد چقد حالم خوب شد با اون شعر لری
دختر توحیدی نازنین منم دارم دوره 12 قدم رو کار میکنم خوشحالم نتیجه گرفتی چقد زیبا گفتی”” سخت ترین قسمت تغییر اونجاست تصمیماتی رو دیروز میگرفتم دیگه امروز نگیرم”” این پیام هدایتی از طرف خداوند بود که از زبان تو برای من جاری شد..
هم فهمیدم یاسوجی هستی هم وکیل
منم یاسوجی و وکیلم
و الان 6ساله با استادم
خیلی خوشحالم یه همشهری و همفرکانسی اینجا پیدا کردم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به همگی دوستان
و سلام استاد جان.
چند ماهه پیش ک استاد از دوره جدید گفتن، خیلی دلم میخواست ک جز کسایی باشم ک همزمان با لانچ دوره پیش برم و داغ داغ اگاهی هارو بشنوم و عمل کنم.
و اولین باره که این رو تجربه میکنم چون معمولا از یه دوره چندین سال میگذشت تا بتونم پولشو تهیه کنم و یا وقتی برادرم میخرید من استفاده میکردم ک دسترسی به کامنتها هم نداشتم.
از اینهمه شور و شوق بچه های این دوره با این نتایج شون، خیلی خوشحالم. یاد گرفتم بهتر رو خودم کار کنم،انقدر کامنتها زیاده ک انصافا وقت نمیکنم همرو بخونم.
من دارم یاد میگیرم چجوری کنترل ذهن کنم،چجوری حالمو خوب کنم و نزارم حال بدم ادامه دار بشه این یکی از پاشنه اشیل های من بود ک با روبرو شدن با یه تضاد انقدر کش میدادم ک کلی اتفاقات بدتر میفتاد.
الان تو این دو سه هفته از چندین تضاد گذشتم،هرکدوم اینا ممکن بود چند هفته احساس منو وحشتناک کنه اما جلوی شکل گیری مومنتوم منفی رو گرفتم.
پارسال قرار بود مهاجرت تحصیلی کنم و علی رغم قبول شدن در چندین دانشگاه اروپا، اخرش به ویزا نرسید و کنسل شد چون نتونستم تمکن اکی کنم،این باعث شد انقدر گریه کنم با همه عالم و ادم جبهه داشتم،مریض شدم،درامدم به صفر رسید و کلا مومنتوم منفی با بالاترین قدرت اش تضادهای بیشتری برام خلق کرد.
اما با ورود به دوره 12 قدم، خودمو جمع و جور کردم و افتادم رو مومنتوم مثبت،همه چیز شروع کرد به قشنگ تر شدن،درامدم،روابطم، احساس ارامشی ک عمیقا تجربه کردم، ارتباطم با خدا چقدر زیباتر شد.
تا اینک چند ماهه پیش تصمیم گرفتم اینبار چند بورسیه شرکت کنم ک مسیر برام راحت تر باشه،گفتم ایلتس گرفتم،همه مدارک مو ترجمه کردم همه چیز اماده است، باز هم چندین پذیرش دانشگاهی از انگلیس گرفتم و منتظر اعلام نتایج بورسیه شدم.
دیروز به همه کسایی ک از ایران اپلای کرده بودن به دلایلی ایمیل ریجکتی فرستادن از جمله خودم.
بگم حالم گرفته شد و عملا امسال هم داستان مهاجرت من تموم شد. ولی میدونید فرقش چیه.
من جلوی ادامه دار شدن اون احساس بد رو گرفتم، یعنی ذهنم شروع کرد درست مثل پارسال،
تموم شد ببین اینهمه زحمت کشیدی، ایلتس ات وقتش چندماه مونده اونهمه پول حیف شد، حالا میخوای چیکار کنی،
دیدم قلبم داره میگیره، گرفتم خوابیدم.
سحر پاشدم سوره بقره رو خوندم همونطور ک استاد میگفت،ایه های شکرگزاری رو چندبارخوندم،معنی ها،افعال مضارع و…
انقدر اروم شدم
بابا خدای به این عظمت، اگ من بندگی شو کنم،از هزاران راه منو به هدفم میرسونه،مگ فقط تحصیلیه،
هر اتفاقی بیفته درجهت خواسته های منه، همه چیز در این جهان به نفع من درحال انجام شدنه.
چرا من راه تعیین میکنم؟
چرا اصرار میورزم و تقلا میکنم
رها باش دختر
زندگی در جریانه،قراره کلی اتفاقات خفن بیفته.
خلاصه الان ک این کامنت رو مینویسم حالم خوبه و به لطف اگاهی های استاد در این دوره جدید، یاد گرفتم چیکار کنم و الان بهترین فرصته برای عملی کردن انچه که اموختم و میدونم جهان پاداش این کنترل ذهن رو بمن میده.
سلام به همه عزیزان
بالاخره ماشین آفرود ویانا روخریدم ماشینه گازمیده وحشت میکنم اینقدرقویه .باکنترلش تمرین کردم ویانا سوارشه نره تو درو دیوار استاد:))
این ماشین شارژی لندکروزش توگالریم بود که خدابه ویانا بده خداچکارکرد !!!!
ماشین آفرود به ویانا داد که اندازش دوبرایر لندکروزهست وقویتره !!!توبیابون وجنگلم میره وهمون رنگی که ویانامیخواست بهش داد خدایاشکرت
وسایل خونمو هرهفته میخرم کل جهازم داره نومیشه که خونه قشنگتربشه خداروصدهزارمرتبه شکر .
هفته ای 1/300کیلو وزنم کم میشه .
هروزصبح ازخواب بیدارمیشم خودمو آرایش میکنم وتاشب اتوکشیده ومرتبم توآینه خودمومیبینم میگم چقدرخوشگل وخفنم قربون خودم بشم .
این احساس حس لیاقت اعتمادبنفسمو برده بالا منو لایق بهترینها کرده هروز داره این حسه قویترمیشه نتایجش عالی شده .
یکماه قبل بانیت خیر یک کامنت نوشتم برای بعضی از داداشا وخواهرا توسایت سوتفاهم شد وخاطرعزیزشون مکدرشد ظاهرابهشون برخورده رفتن یکماه توسایت پیداشون نبود وتمرین نمیکردن برای رشد زندگیشون .
ویکم خودمو مقصردیدم گفتم خدایا کاش منظورمو واضح مینوشتم این بنده خداها ازتمرین جانمیموندن .
اون چالشوخداخودبخودحلش کرد .
همش هروزاتفاقات خوب میوفته استاد بگو چرا ؟!
چونکه هم جهتم باجریان خداوند وخداتکیه گاهم شده و خواسته هامو یکی پس ازدیگری وارد زندگیم میکنه.
دلهاروبرام نرم کرده همه مثل فرشته دورم میچرخن فقط کاراموانجام بدن انگارکل جهان دست به دست هم دادن من به خواستهام برسم وشکرگزاری وتقوی منم خیلی بیشترشده استاد.
دعوتمون میکنن به ویلاشون اقوام خانوادم میخان باهامون وقت بگذرونن وخوشحال باشن وانرژی مثبت وآرامشمو دریافت کنن صدای اروممو بشنون
خداهزارفرشته های غیبیشو فرستاده برام خیلی کارهام خودبخود داره حل میشه
خدا اومده وسط میدون کمکم میکنه جواب سوالمو سوالای خیلی پیچیدمو خدا درقرآن واضح وشفاف بمن میگه !!
خدامتناسب باسنم باهام صحبت میکنه منو میندازه تو انرژی زیاد مثبت وخفن !!!
بعدش که جوابمو میده نشانه هاشو بینهایت بیرون قران بمن نشون میده میگه مسیرت درسته .
باخودم وهمه درصلحم همه عاشق منو ویاناهستن منتظر خواستهامم که خداخودبخود بدون دعوا درگیری وخدای نکرده چیزای بد به زندگیم مثل بارون بباره همه چی باصلح وعشق وعلاقه پیش بره همه باهم خوب باشن فقط منو ویانا به خواستمون برسیم منظورم خواسته های بزرگمه چطور وچجوری نمیدونم خدابلده .
من فقط میخام
مثل الان همه مثل پروانه دورمنو ویانا بچرخن عاشقمون باشن ومنو ویانا به خواسته های بزرگمون برسیم
وارد شدن همسردلخواهم به زندگیم
مهاجرت منو ویانا به آمریکا
داشتن عمارت درآمریکا وزندگی رویایی درآمریکا
بدنیا آوردن دوتا داداش یل وشیر ودلیر برای ویانا
استاد یک کتاب قرآن فارسی دارم اینقدرخوندمش کهنه شده میخام یکی دیگه نوبخرم وهروز نشانه هامو با اون کتاب دنبال کنم چون خدا واضح وشفاف توکتاب قرآن بامن صحبت میکنه .
خدایاشکرت صداهزارمرتبه شکرت
خداجونم عاشقتم .
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
خوشحال هستم که خداوند عزیز من را به این راه فوق العاده هدایت کرد
چقدر خوشحال هستم که اکنون در حال شنیدن صحبت های استاد در مورد این دوره و جلسه ای آن هستم
به طور کل می توانم در این مورد دروه بصورت خلاصه اینجور بگویم که تمام این سه جلسه تا به اکنون در این خلاصه می شود که به حال خوب
اتفاقات مثبت
زیبایی های پیرامون خودمان
بیشتر و بیشتر اهمیت بدهیم
به آن انرژی بدهیم
هر چه بیشتر ببینیم بیشتر برای ما رخ می دهد
هر چه انرژی به خوبی ها و الگوهای خوب بدهیم همان الگوها باز برای ما بیشتر رخ می دهد
این دوره برای من این معنی را دارد که وقتی یکبار اتفاق افتاده است پس باز هم می تواند رخ بدهد
وقتی یکبار اتفاق افتاده است پس باز بیشتر از آن هم می تواند رخ بدهد
چقدر این باور به من کمک کرده است و چقدر برای من حس و حال امیدواری و حال خوب را در بر داشته است
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام خدایی که همه چیز میشود همه کس را
خداییکه خیلی به ما نزدیک است
خدایی که هدایتگر ما به مسیر زیبایی هاست
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
خیلی ، خیلی من خوشحالم از نتایج دوستان خوبم درین دوره . واقعا از استاد عزیزم قلبا سپاسگذار استم ، و این قدرت تمرکز کردنتان روی یک موضوع در یک زمان خاص واقعا تحسین برانگیز است.
استاد من همیشه میگم اگر من یک هفته ، بدون حواسپرتی روی خودم کار کنم و باورهای درست بسازم اوضاع درونی من چقدر عالی میباشد که اصلا حرف ، شما که تقریبا 7 ماه میشود و حتی قبل از او هم داشتید روی خودتان کار میکردید.
اگر چه من به خرید این دوره هدایت نشدم ، چون هنوز وقت دارم و مطمئنم که خداوند در زمان مناسب و در مکان مناسب میگه که من چی کنم ، طوریکه بارها گفته و من فعلا روی پروژه روز شمار کار کنم که بازهم الهام از سوی خداوند بزرگ بود و من گفتم چشم. و من باید بتوانم از دانسته هایم در عمل استفاده کنم که و بعد برم سراغ یک پله بالاتر و بالاتر و بالاتر .
احساس خیلی خوبی دارم که هم نتایج خود را میبینم از کارکردن روی باورهایم و هم دوستان خوبم در دوره هم جهت با جریان خداوند .
ان شاالله نتایج همه دوستان عزیزم درین دوره بینظیر پایدار و همیشگی بماند
خداره صد هزار مرتبه شکر
به نام خدایی که همیشه در زندگیم و قلبم بوده است و خواهد بود…️
دوشنبه/ایران/ساعت 13:25_ 1403/12/14
سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون…️
امروز بعد از خواندن نتایج دوستانی که شما روی سایت به صورت نوشتاری منتشر کرده بودین، کلی ذوق و کیف کردم که چقدر زیباست این همه نتایج،این همه زیبایی رو میبینم و خداروشکر میکنم که دوستان در این مسیر زیبا تمام تلاششونو میکنن تا به بهشت از زندگی ای که میخواهند برسند…️
استاد من قبلا تک و توک نتایج دوستان رومیخوندم و حقیقتا گاهی تا وسط نتایج میخوندم و خسته میشدم اما امروز دیدم تا انتها نتایج دوستان رو خوندم و اتفاقا چقدر انرژی گرفتم و حالم خوبه و شکرش…شکر حضور شما و دوستان که این مطالب زیبارو منتشر میکنید…
و تصمیم گرفتم هر روز،یک یا دوتا نتایج رو تا انتها بخونم و درس بگیرم و حتی برای خودم هم مرور بشه …
استاد عزیز و نورانی من، چقدر زیباست که به قول دوستمون ما یک استاد داریم که لایق استاد بودن هست و چقدر زیباست که شما،استاد عباسمنش،استاد ماست،ما از شما یاد میگیریم درسهای زندگی و در بهشت زندگی کردن رو از شما یاد گرفتیم و میگیریم و زیست میکنیم با شما این مسیر زیبای آگاهی و رشد الهی رو…️
خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا میتونم گوشه ای از نتایج زندگی م رو به شما و دوستان به اشتراک بزارم…️
استاد عزیز من نتایج خوبی هر ثانیه میگیرم که شامل:
1-در لحظه بودن و شاد بودن و رها بودن مهم ترین نتیجه س برای من و همسرم به شخصه…
2-ترس از عوض کردن وسیله های خونه بعد از مدت ها (مبل-میز ناهار خوری و …) که میگفتیم حالا الان واجب نیست نیازی نداریم(درصورتیکه وقتی عمیق میشدیم درونمون میدیدیم که ترس از دست دادن پول و تموم شدن و این که آینده اگر اون پولی که هزینه کردیم جایگزین نشه چی رو داشتیم) رو کنار گذاشتیم و حتی جالبه استاد بدونید، خدا بهمون گفت بخرید و کیف کنید من هستم و شمارو افزایش میدم و راضی تون میکنم و این ایمانه مارو به ما نشون میداد و ما هم با عشق خریدیم و گفتیم 10 برابرش همین الان اومد توی کارتمون ( جالب این جاست که حس فوق العاده ای داشتیم و میدونستیم که توی کارتمون هست)….
3- سفارش مشتری برای شمع یعنی منی که از سال پیش تا الان هیچ مشتری نداشتم،حالاا هر روز یا هر دو روز یک بار سفارش شمع دارم
4- آدم هایی که برای تعمیر وسیله های خونه میان چقدر با احترام چقدر صبور و چقدر عاشقانه،خدمات رو ارائه میدن و حتی تا ساعت ها هر درخواستی دیگه ای در اون زمینه داشته باشیم رو با عشق انجام میدن و حتی ازشون که سپاسگزاری میکنی و میگی ممنون که وقتتون رو به ما اختصاص دادین،میگن ما هر کاری که از دستمون بربیاد انجام میدیم برای شما… این ها از برکات مدام روی خودمون کار کردن هست که توجه به زیبایی ها داریم و زیبایی ها،افراد،شرایط و… در مسیر زندگی ما قرار میگیرند و توی دلم میگم خدایا این تویی ، ،این تویی که داری مسیر همه ی زیباییی هارو به رومون باز میکنی،واقعا وقتی میگی تو را راضی میکنم یعنی همین…
5- خونواده هامون دقیقا با ما رفتار متفاوتی دارند،یعنی اگر تا دیروز منفی هارو میگفتن و احتیاط رو به ما یادآوری میکردن،حالا میگن زندگی کنید و توکل به خدا فقط و اونه که میده(البته که قبلش هم این جمله رو میگفتن ولی چون از جامعه و فلانی و فلانی میگفتن،انگار ما تمرکزمون فقط روی منفی ها بود،نه مثبت ها)
استاد عزیز، چند وقت پیش همسرم خوابی در رابطه با کاری که دارن انجام میدن،دید…که توی خواب با یک آقایی در رابطه با اون کار بحث میکردن و شما استاد عباسمنش زیبا،دقیقا پشت سر اون آقا ایستاده بودید و همسرم هر بحثی که با اون آقا داشت رو از شما میپرسید : (استاد مگه من درست نمیگم،مگه این مسیر درست نیست؟!! )شما استاد عزیز میگفتید دقیقا مسیر همینه و درسته و مدام این خواب ها و این فرکانس زیبا تکرار میشد که همسرم در این مسیر زیبا ثابت قدم تر بشه…
خود من هم دقیقا 2 شب پیش مدام این جمله توی خوابم تکرار میشد و با این جمله از خواب پریدم
که میگفت : ( سلطان محمود خر کیه!)
وقتی رفتم داستانشو خوندم متوجه شدم که میخواسته بگه ( کار خوبه که خدا درست کنه،سلطان محمود خر کیه!) داستان زیبایی بود از دوتا گدا که هر روز گدایی میکردن و یک روز یک نفر از خدمه ی پادشاه سلطان محمود میاد و میگه: یک گدا مدام میگه شاه شاهان،سلطان شهر من از تو طلب دارم
یکی دیگه هم میاد میگه : سلطان محمود خر کیه!
شاه که میشنوه میگه : خب بزار حالیش میکنم سلطان محمود کیه !!!
دستور میده که یک مرغ رو سر ببرن و توی شکم مرغ پر از مخلفات و ادویه و الماس و طلا پر کنن
بعد به اون گدا که میگه شاه شاهان، این مرغو بدن و سیر و پر بخوره تا برسه به طلا که شاه به اون یکی دیگه بگه فهمیدی سلطان محمود کیه؟!!
از قضا که اون گدا به واسطه این شیرین بازی هایش، وزیر شهر ،شب قبلش یک بوقلمون رو میفرسته واسش و اونم سیر و پر یک بوقلمونو خورده بوده و میگه : من نمی تونم اینو بخورم و سیرم و اون یکی دیگه سینی غذارو میکشه جلوی خودشو یک دل سیر که میخوره هیچ،الماس و طلا پیدا میکنه و به اون گدا میگه که خب تو بشین این جا و صبح تا شب گدایی کن،سلطان محمود خر کیه!
یک روز شاه میاد و میگه اون گدا که میگفت شاه شاهان و …کجاست ؟!میگن : هنوز داره گدایی میکنه
میگه : اون یکی دیگه کجاس ؟؟ میگن اون روز اون مرغ رو اون خورد و از روز دیگه خبری نیست ازش
شاه رو به گدایی که هر روز میگفت شاه شاهان و… میکنه و میگه : من داخل اون مرغ برای تو الماس گذاشته بودم تا بری دنبال زندگیت!!! میگه من شب قبل وزیر برام غذا فرستاده بود و سیر و پر بودم ونتونستم بخورم این مرغو…
شاه گفت : بگیرینش بیارینش ببندیش به فلک
و شاه بهش گفت : تکرار کن سلطان محمود خر کیه !!!!
حال حکایت خیلی از ما آدم هاست که وقتی تکیه میکنی به بنده همیشه ضربه رو میخوری اصلا غیر ممکن ضربه نخوری، ولی مادامی که تکیه کنی به خودش خدای جهان هستی تمام درهارو باز میکنه واست….️
وقتی توی خوابم اومد گفتم خدایا توبه ی من بپذیر و حتی اگر جایی در این مدت روی خودم کار کردن روی تو حساب باز نکردم،اما حالا فهمیدم کار خوبه که خودت درست کنی و همین ….️
استاد سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی که با آموزه های شماست که من و همسرم میتونیم هر روزمون رو بهتر از دیروز وقشنگ تر کنیم و صدای خدارو واضح تر میشنویم …️
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.
درود بر استاد بزرگ و خانوم شایسته عزیز .
درود بر همه دوستان همفرکانسی عزیز.
این دوره بسیار بسیار عالی و با ارزشه چون اول از همه باعث شد در وجود من آرامش بیشتری ایجاد بشه و اینقد نتایج من داره خوب بوجود میاد و مسیرم خوب پیش میره که باور کنید چند روزه که نتونستم بیام توی سایت و یکم عقب موندم اما الان گفتم سایت و سرمایه گذاری روی خودم از نفس کشیدنم واجبتره .
درک مومنتوم مثبت بسیار بسیار کلیدی هستش و وقتی به طور اصولی یاد میگیریم که روی افکار مثبت و رفتار مثبت بمونیم نتایج خودشون ایجاد میشن و خداوند به راحتی مسیر رو بهت میگه و خودش لحظه به لحظه هدایت میکنه فقط باید روی مومنتوم مثبت بمونی سپاسگذار خداوند باشیم و شجاعت داشته باشیم و حرکت کنیم ، رفتاری کنیم که قبلا انجام نمیدادیم و اینجا توکل و ایمان خودش رو نشون میده .
چند تا از نتایج خوبم رو تایپ میکنم تا اول به خودم کمک کنه که فقط برم توی دل خواسته هام و حامل رو خوب نگه دارم ایمانم رو بهتر نشون بدم و خداوند مسیر رو برام روشن میکنه انشالا دوستان هم استفاده کنند .
سه هفته پیش قصد مسافرت داشتم و میخواستم این سری از تالش حرکت کنم و از مسیر یاسوج چون تا الان نرفته بودم و یه حسی میگفت برو یاسوج بعد برم داراب شیراز . تازه ماشینم رو خداوند بهم هدیه داده بود و باید تعویض پلاک میکردم . رفتیم برا تعویض که باید یه روزه انجام میشد و فرداش میخواستیم بریم مسافرت ، اما گفتن که شما چون پلاک قزوین عوض شده و قیچی شده باید یه هفته صبر کنید تا براتون از رشت بیاد . من توی این مدت گفتم خدا بهتر میدونه حتما این درسته بعد گفتیم بیام بجای یاسوج از یزد بریم هوا هم بهتره . توی این یه هفته تقریبا کل شهرها برفی بود و هوا سرد بود بعد از یک هفته رفتیم تعویض پلاک گفتن بخاطر شدت برف هنوز پلاک شما نیومده شاید فردا بیاد . من گفتم خدا بهتر میدونه شاید قراره هوا بهتر بشه و ما بریم یاسوج توکل بر خدا . فرداش پلاک ما براحتی اومد و پرچ شد روز بعدش حرکت کردیم به سمت یاسوج و هوا هم عالی بود . قبل از حرکت من گفتم خدایا توی این سفر هدایت کن تا هم قوانین رو بهتر درک کنم و بزرگتر بشم و هم زیبایی ها رو بیشتر بهم نشون بده و کاری کن از نظر مالی هم رشد کنم و بهتر بشم و به خواسته اصلیم هم برسم که براش حرکت کردم که اونم توضیح میدم .
من 5 سال بود که بعد از طلاق موفق نشده بودم دخترم رو ببینم حضانت دخترم با من بود اما همسر سابقم بچه رو بهم تحویل نمیداد همه جوره هم تلاش کردم با پادر میونی با دادگاه با کلانتری با دعوا اصلا نمیشد . شب بود و توی کمربندی اصفهان یهو به خانومم گفتم که من روی مومنتوم پایدار مثبت هستم اونم چندین ماهه و برای داشتن دختر باید رها باشم و کلی حرف زدم و گفتم اگر دخترم اومد فلان کارها رو انجام میدم و نیم ساعت با جزئیات حرف زدم و اگر نیومد هم فلان کار رو انجام میدم من رها هستم . و میدونید چسبیده بودم به خواسته و ناخواسته و فکر میکردم این یعنی رها بودن . کامل توضیح دادم و بعد ساکت شدم همسرم هم هیچی نگفت . یکم بعد گفتم خب من اینهمه حرف زدم تو هیچی نگفتی . اونم گفت ببین من با قصد آوردن بچه اومدم تو میگی اگه اومد یا اگه نیومد . من بخوام حرف بزنم تو انرژی منو از بین میبری . بهو یه الهامی یه هدایتی اومد ، گفتم فهمیدم مشکل من چیه گفت چی . گفتم ببین من اصلا رها بودن رو نفهمیدم من فکر میکردم رها بودن یعنی هم خواسته و هم ناخواسته حالا رها باشی هر چه پیش امد خوش آمد…… نه !!!!!! رها بودن یعنی روی خواسته بمونی و کاری به چگونگی نداشته باشی بگی من اینو میخوام و هر الهامی اومد بهش عمل میکنم و یه ساعت حرف زدم و چند تا پاشنه آشیل رو پیدا کردم توی خواسته های دیگه که من اگر اما توی کارم دارم که نمیشه و با موندن توی مومنتوم مثبت هدایت شدم و آگاه تر شدم .
حالا بریم سراغ یاسوج ،
توی یاسوج هدایت شدم به جایی به نام آبشار یاسوج توی شهر یاسوج که کلی ایده رو خداوند بهم نشون داده که توی باغ ویلام پیاده کنم و با اون ایده ها میتونم ارزش ملکم رو چندین برابر زیاد کنم که سرمایه م رو بشدت رشد میداد . قرار بود کلی توی یاسوج بگردیم اما خداوند به جایی هدایت کرد که یه شخصی اونجا رو معرفی کرد تا بعد از ظهر هم اونجا بودیم جای دیگه هم نرفتیم و بعد حرکت کردیم به همسرم گفتم ببین خداوند برا همون بود که توی تعویض پلاک کاری کرد که هوا مساعد بشه و ما بیایم یاسوج باید اینجا رو میدیدیم.
حالا برگردیم سراغ داستان دخترم .
شب رفتم خونه داداشم و قرار شد تا پس فردا صبح اونجا باشیم بعد برم بچه از مدرسه بردارم بچه ای که 5 سال ندیده بودمش ، اما میگفتم باید ببینم خداوند چجوری هدایت میکنه و من رها باشم زمانبندی خداوند درسته تا فردا بعد از ظهر بودیم یهو دختر اون یکی برادرم زنگ زد گفت عمو بیا خونه ما من گفتم این زبان خداوند بود جمع کنیم بریم خونه داداشم بعد رفتیم سب رو موندیم قرار بود صبح زود بریم جلوی مدرسه و بچه رو برداریم برگردیم . بعد یهو خاله م بدون هماهنگی اومد و من به همسرم گفتم صبر کن فعلا منتفی شد خدا بهتر میدونه اون یه ساعت بود وقتی رفت زن داداشم گفت اینجوری نرو شماره مدیر مدرسه دارم زنگ بزن با هماهنگی برو خلاصه اونم گفت هدایته زنگ زدم بعد رفتم توی مدرسه دخترم که کلاس هفتم بود و از کلاس دوم ندیده بودمش رو دیدمش یک ساعت گریه میکرد و نمیخواست پیش من باشه . بعد مدیر گفت شما فردا هم بیا مشاور هم هست با اونم صحبت کن .
من گفتم اینم هدایته و خداوند بهتر میدونه فردا دوباره اومدم مدرسه دوساعت با مدیر و مشاور جلسه گذاشتیم صحبت کردیم یه ساعت هم با دختر بودم و دیگه گریه نکرد .
با دخترم قرار گذاشتم که دو ساعت بعد از ظهر با من بیاد و فردا هم بیاد تا بریم براش خرید کنم . اما بعد از ظهر مامانش اجازه نداد بیاد زنگ زدم به مدیرمون اونم گفت با مشاور صحبت کن . با مشاور صحبت کردم گفت دخترتون خودش انگار نیومده و مامانش مخالف نیست اما بهش گفته بود که من میتونم بچه رو ببرم و تو دستت به جایی بند نیست و من میتونم از طریق دادگاه بچه رو از اون بگیرم . اینو که گفت گفتم پس تداوند میگه برو دادگاه .
فردا رفتم دادگاه یه دادخواست نوشتم رفتم پیش معاون دادستان ، بنده خدا اونم با آرامش و احترام به سوالاتم جواب داد و گفت تو نمیتونی بچه رو مجبور کنی که با تو باشه منم گفتم پس اونم نمیتونه بچه رو مجبور کنه درسته گفت آره گفتم خوب اون پنج ساله که بچه رو از من گرفته و هر کاری کردم تحویل نداده منم اگا بچه رو ببرم اون نمیتونه کاری کنه درسته گفت آره دادگاه به این جور پرونده ها زیاد بها نمیده گفتم اوکی گرفتم .
شبش خداوند بهم الهام کرد پاشو خداحافظی کن و از این محیط خارج شو با خانواده خدا حافظی کردم چون همسر سابقم همسایه مون بود و رفتم شب توی ماشین خوابیدم و تا ساعت یازده با ماشین می چرخیدم یهو الهام شد سریع دور بزن برگرد برو جلو مدرسه وقتی رسیدم دختر از مدرسه اومد بیرون الهام اومد که بزار از مدرسه دور بشه 500 متر فاصله گرفت به خدا گفتم خدایا اگه این درسته الان دخترم از اینور خیابون بره اونور . تا حرفم تموم شد رفت اونور خیابون . منم رفتم سوارش کردم و آوردمش شمال .
این خواسته ای که پنج سال بود از هر راهی نتونستم بهش برسم حتی کلی نوشته بودم و نمیشد به راحتی توی چهار روز با گوش دادن به هدایت موندن توی مومنتوم مثبت و ایمان داشتن و پیدا کردن پاشنه آشیل من بهش رسیدم .
الان 5 روزه که از بودن دخترم لذت میبرم و هر لحظه سپاسگذار خداوند بزرگ هستم .
کلی نتایج کوچیک هم برام توی هر روز به وجود اومده که قبلا باید زور میزدم .
خدارو صد هزار مرتبه شکر .
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام آقا مصطفی
احوالتون چطوره
خیلی خوشحالم ک بالاخره تونستین دخترتون رو با خودتون ببرین اما کاش میگفتین دخترتون الانحالشون خوبه احساس تنهایی نمیکنه گریه نمیکنه…آخه تا حالا از مادرش جدا نشده
آقا مصطفی خیلی لذت بردم از کامنت شما….. تقریبا فهمیدم مومنتوم مثبت یعنی چی
راستی آقا مصطفی دفعه دیگه اومدین یاسوج من از یاسوج پذیرای شما و خانم و دختر گلتون هستم
انشالله در کنار دخترتون بهترین هارو تجربه کنید.
در پناه خدا باشین
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر . سلام گرم من رو پذیرا باشید دوست عزیزم .
از شما بسیار بسیار ممنونم که کامنت من رو خوندید واقعا از استاد عزیزم استاد بزرگ استاد عباسمنش سپاسگزارم از خداوند بزرگ هم سپاسگذار هستم که با اجرای این قانون بسیار عالی نتایج بسیار بزرگی رو تونستم برای خودم خلق کنم من توی این چند سال دخترم رو هرشب توی خواب میدیدم و هر روز در موردش حرف میزدم هر روز توی دفتر سپاسگذاریم در موردش مینوشتم و از سلامتیش سپاسگذار خداوند بودم حتی چند وقت پیش توی گوشیم یه فال باز کردم و اونجا نوشته شده بود که فرزندان تو چه در زمین و چه در آسمانها مورد حفاظت فرشتگان و خداوند هستند که دوتا فرزند من قبل تولد پیش خدا رفتند و تعبیرم از فال این بود که اونها مورد حفاظت فرشتگانند و دخترم هم مورد حفاظت خداونده . اما هرچه تلاش کردم و از هر دری وارد شدم نتونستم دخترم رو ببینم .
خدا رو شکر من با موندن مداوم توی مومنتوم مثبت و حال خوب و سپاسگذاری تونستم دخترم رو پیش خودم بیارم و به بزرگترین آرزوی زندگیم برسم .
دخترم از روزی که دنیا اومده بهش گفتم تو هدیه خداوند ی واسه دو سه روز اول میگفت بابا میدونم تو مصلحت منو میخوای اما میشه منو ببری داراب البته فقط یه ساعت گریه کرده بود .
من مو به مو به الهامات گوش کردم و وقتی به دخترم رسیدم همش توی ذهنم از قانون تکامل میگفت فقط میگفت تکامل تکامل . فکر میکردم یعنی چند روز بعد دخترمو باید برگردونم اما بعد فهمیدم تکامل اینجا یعنی این که بزارم کم کم و تکاملی قلبش دوباره بروم باز میشه صبر کن ذره ذره حالش بهتر میشه .
الان ده روزه اومده با همسرم میره بیرون میگرده خوش میگذرونه میگه بابا دوست دارم بهش رانندگی یاد میدم با عشق میشینه پشت فرمون هر روز توی ساحل بازی میکنه و بهیچ وجه ناآرامی و دلتنگی نداره و زود این تکامل طی شد یه جوری که ساعت به ساعت تغییرات رو توی وجودش میبینم .
واقعاً با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم .
راستی یه موضوع مهم که استاد توی دوره ها در موردش حرف میزنن اینه که وقتی شما به یه خواسته و آرزو میرسید از اعتماد بنفسی که میگیرید و میگی من تونستم به آرزوم برسم من انجامش دادم و بزرگتر شدم قدرت میگیری و توانمندتر میشی برای رسیدن به هدف های بعدی .
باید اینا رو طلا گرفت
من خواسته م هر روز کنارمه میپره بغلم برام میخنده و من اعتماد بنفسم چسبیده به سقف .خدای بزرگم ازت سپاسگذارم .
بخودم میگم تا آخر این دوره خدا میدونه با عمل به این آگاهی ها یه چه نتایج بزرگی میرسم که الان روحم ازش خبر نداره ، غرق لذت و سپاسگذاری میشم . خدایا شکرت که توی این لحظه دخترم پیشمه و الان شامش رو خورده و راحت و اروم خواب رفته .
از ته دلم برای شما و دوستان عزیزم بهترین ها رو از خداوند درخواست میکنم .
ممنون ار مهمون نوازی شما دختر دی. حتماً و حتماً دوباره میام یاسوجِ زیبا رو میبینم و ازش لذت میبرم . ممنون از دعوتتون دوست خوبم .
پایدار باشید در پناه الله یکتا
سلام آقا مصطفی دوست عزیز
خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حال خوبت و اینکه دختر در کنارت آرومه
چقد خوب از روند تکامل گفتین
با جواب فالتون گریه م گرفت””فرزندان شما چه در آسمان و چه در زمین مورد حفاظت فرشتگان و خداوند هستند””
خدایا شکرت که هر طور شده میخوای مارو هدایت کنی فقط ما باید چشم و گوشمون باز باشه سریع مطلبو بگیریم
آقا مصطفی خیلی خوشحال شدم با کامنتتون قلبم باز شد
براتون آرزوی خوشبختی سلامتی و شادی بیشتر دارم دوست عزیز
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز امیدوارم که در تک تک لحظات زندگی شاد و آرام و سلامت باشید و هر لحظه سپاسگذار خداوند بخاطر نعمتهایی که در اختیارتون گذاشته باشید . بازم ازتون سپاسگذارم که با کامنتتون حالمو خوب کردید و اعتماد بنفسمو بالا بردید و باعث شد ایمانم به خداوند و این حرکت همجهت شدن با جریان خداوند بیشتر بشه .
بسیار خوشحالم که تونستم با قوانین درست و ثابت خداوند به بزرگترین هدف زندگیم برسم که با اعتماد به نفسی که بهم داد باعث شد خودمو ارزشمند تر ببینم و ایمانم به این مسیر و خداوند و الهامات خداوند بیشتر بشه و بقول استاد که میگه وقتی به هدفتان یا خواسته هاتون رسیدید یه روز جشن بگیرید و هدف بعدی رو انتخاب کنید .
منم به امید خدا هدف بعدیم رو ورودی مالی قرار دادم برای انجام ایده هایی که خداوند توی یاسوج بهم نشون داد . و امروز یه سری قدمها رو براش برداشتم اونم طبق همون فرمول قبلی که دخترم رو آوردم پیش خودم . و الهامات خداوند، منو به مسیری برد که به امید خداوند حتمآ به خواسته ام میرسم. انشالله.
با آرزوی آرامش و سلامتی شما
به نام خداوند که هر لحظه وهمواره درحال هدایتم به بهترین هاست
اول سلام عرض میکنم خدمت استادعزیزم، بانوشایسته مهربانم وعزیزان که اینجا حضوردارن،
نمیدونم چی قسمی بینوسم واقعآ بعضی موقوع ها احساس میکنم زبان از حرف زدن و حروف ها از نوشتن این احساسم ناتوان اند
یعنی هیچ ویژه نیست که این حس حالم را بیان کنه
خداوندا بی نهایت سپاسگزارتم که هروقت من کمی از مسیر کچ شدم همون لحظه خودت بغلم میکنی میاری منو به مسیری راست هدایت میکنی و بهم با زبان ساده میگه بیبن از این مسیری برو راه تو اینه، کچ نرو.
امصبح هم دقیقآ همون اتفاق افتاد
من وقتی این دوره عالی را تهیه کردم و چند روز اول را خیلی با ذوق شوق روش کار کردم که نتایج خوبی هم گرفتم، ولی چون من یک حس عجله داشتم میخواستم زود به خواستم بیرسم، تصمیم گرفتم روی سه دوره همزمان کار کنم،
که بخودم مثلی بچه های مدرسی تقسیم اوقات درست کردم که یک روز روی یک دوره کار کنم، یک روزی یک دوره، یک روز یک دوره دیگه، که فاصله بین این آموزش هام سه روز میشد وقتی روزی سوم میامدم روی این دوره وآن حرفا واموزش های که از اینجا یاد گرفته بودم یا فراموش میشد یا کمرنگ تر میشد و خلاصه یک کاری شده بود که تمرکزم پراکنده بیشه،
و کم کم داشتم دلسرد میشدم و وقتم را کم کم این ور آن ور هدر میدادم،
ولی از دویا سه روز پیش این حس در دلم پیدا شد که من انطوری نمیتونم روی دوره جدید متمرکز بیشم و بازم با هزار دلیل دیگه خودم راقانع میکردم که نه همنطور ادامه بیدی،
تا دیروز جلسه چهارم دستیابی به روها را گوش کردم که درمورد تمرکز بود،
بعد آن خداوند الهام کرد که راضیه جان اگر میخواهی شخصیتت تغییر کنه یا نتیجه خاصی بگیری پس تمرکزت را روی یک موضوع لیزیری بذار، تو الان تمرکزت پراکنده است،
بعد گفتم باشه ولی بازم ذهن نجواه گرم داشت نجواهاش را میداد که بابا فرق نداره تو مگه نمیخوایی زود به نتیجه بیرسی پس، هرچی زودتر جلسه را تمام کردی رفتی جلسه بعدی یا دوره ها را اگر بیبنی که استاد چی گفته هموقدر زود به خواسته ات میرسی،
خالاصه از دیروز به این ور ذهنم کمی بینی نجواها و الهامات گیر کرده بود تا اینکه شب به کمنت یکی از دوستام هدایت شدم که آنجا بازم خداوند با زبان ساده و روان برام گفت تو عجله داری، بدون که عجله کاری شیطان هست،
بعد یک حرف استاد را نمیدونم از فایل شنیدم یا از کمنت بچا خواندم که گفته بود بچا روی یک جلسه با تمرکز کار کن انقدر روی یک جلسه کار کن که بیشه جز از پوست واستخون تان، با عجله جلسات را تمام نکن که بیایی جلسه بعدی، جلسه بعدی هیچ چیزی متفاوتر وجالیب تر نیست،
پس روی هر دوره وهر جلسه تمام ٪100تمرکزت را بذار،
وخلاصه از شب خواستم واقعآ با تعهد وتمرکزی بیشتر روی دوره ها کار کنم والی که هر دوره باشه ولی فعلا اولویتم این دوره هم جهت شدن با خداوند هست،
صبح که بلند شدم رفتم روی سایت این بخش جدید را دیدم نتایج دوستانم را خیلی با ذوق شوق خواندم واز درگاه الله به همه شان آرزوی موفقیت بیشتر کردم و
اینجا انگار یک احساس عجیبی پیدا کردم که بازم خداوند از طریق نتایج آن دوستان بامن حرف زد که راضیه بیبن دوستانت از تمرکز کار کردن وعمل کردن آموزه ها حرف میزنه اینا میتونه بهترین الگو برات باشه که مثلی اونا بخوایی با تمرکز و با عمل کردن به آموزه ها کار کنی و توام آن خواسته های که هنوز 99 شده وبه 100نرسیده را به 100 بیرسانی،
اینجاست که احساسم میکنم هروقت به محضی که راهم کمی کچ میشه خداوند مره به آغوشش میگیره میاره به راه راست مذاره بعد نقشه را هم بهم میده ورهنمایی ام میکنه، میگه ازاین راه برو نگران چیزی هم نباش من همراهت هستم رهات نمیکنم پس خیالت راحت بالبخند وآسوده خاطر حرکت کن که من برکت میکنم،
بعد منم دقیقآ مثلی آن بچای کوچک که تازه راه رفتن را بلد میشه و قصد داره بیدوه میافته زمین بعد مادرش با تشویش وناز دادن بلندش میکنه میگه ماشالله بچم تو میتونی یالله، باز بچه هم با خنده زیبا که صدای خنده اش بهترین آهنگ دنیاست بلند بلند خنده کرده وبا انگیزه واطمینان میدوه نگران چیزی نیست و اطمینان داره اگر بیافته مادرش دنبالش هست بلندش میکنه هر چیزی سری راهش باشه هم نگرانش نمیشه دویدنش را ادامه میده تا به جای که دلش میخواد بیرسه، منم دقیقآ همچون حس را تجربه میکنم با خدای خودم
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که تو همیشه وهر لحظه بفکر منی وکمکم میکنی
خدایابی نهایت سپاسگزارتم که همیشه وهمه جا هدایت وحمایتم کردی ومیکنی
خدایابی نهایت سپاسگزازتم که همیشه منو در زمان مناسب درمکان مناسب بین افرادی مناسب قرارم دادی وقرارم میدی
خدایاشکرت
استادی عزیزم وبانو شایسته نازنینم، آقا ابراهیم عزیز وخانم فرهادی مهربانم از شمام بی نهایت سپاسگذارم که با همکاری هم این بخش زیبا را طراحی کرده و روی سایت قرار دادین، تا انگیزه وامیدی باشه برای بقیه بچا خداقوت تان بیده
انشالله هرجای هستیم درپناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشیم
الله یارو یاوری وهدایتگر وحمایتگری همه ما باشه.