این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif8001020پشتیبانی سایت/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngپشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمام دوستان عزیزم این مسیر مسیر عشق است مسیر یک تا پرستی
این مسیر مسیر است که باید قانون زندگی ما بشود مسیر که اگر در زندگی خود به کار ببریم همه چی را بدست می آوریم امروز یک اتفاق خییلی خوبه برایم اتفاق افتاد من الان مسافر هستم و می خواستم برم طرف اتاق که برای خود گرفته بودیم چون ماه رمضان من گرسنه بودم و به فکر غذا بودم چون تنها هستم اصلا کسی نیست که غذا بپزه و من در ذهن خود به غذا فکر میکردم و از خدا درخواست کردم گفتم خدایا میشه که این غذا مه در ذهن من بوده را بخورم دقیقا چند لحظه بعد اش چند نفر در خیابان ایستاد بودن و همه را به افطاری در مسجد دعوت میکردند و من داخل مسجد شدم و دیدم که دقیقا همون چیزیه که من می خواستم خدایا شکرت
از این اتفاقات خییلی برای من اتفاق می افتاد از زمانی که من درس ها ادامه دادم و هر چند بعضی مواقع نجوا های شیطان می آید اما من باز هم کنترل میکنم خودم را خدایا شکرت بابت همه اتفاقات فوق العاده که برایم اتفاق افتاد خدایا شکرت ️
امروز رفتم دوز دوم واکسن مادرمو بزنم من یه دختر تنها با مادر بیمار و سن بالا از برادرم خواستم که ماشینشو در اختیارم بذاره ولی اون اینکار رو نکرد (حساب باز کردن رو آدما ) ولی چند وقتی نگاهم توحیدی شده البته نه فکر کنید صد در صده بلاخره چندین ساله که ذهن راهنمایم بوده و گذاشتن کنار سخته (شیطان ) توجهی نکردم ولی از یاد خدا هم غافل نبودم جمعه صبح ساعت ۶ صب یه دختر تنها با مادر بیمارم رسیدم مرکز واکسن بسته بود و مکان جدید خیلی بد مسیر بود در خیابان ماشینی نبود مادر بیمارم مدتها منتظر شده و من ناراحت از اینکه چرا کسانیکه اومدن و آدرس جدید رو گرفتن و ماشین شخصی دارند من و مادرم رو تعارف نمکینند همه رفتن و من و مادرم تنها توی اون خیابان خلوت ماندیم ماشین نبود من ناراحت و غمگین بودم ولی ته دلم خدا همیشه هست بعد تقریبا بیست دقیقه ناگهان یه ماشین داشت رد میشد دستمو بالا گرفتم ایستاد من و مادرمو سوار کرد و متوجه شد که ما داریم میریم مرکز واکسن گفت من اونجا رو بلدم و در عرض ده دقیقه ما رو رسوند اونجا ما از همه دیرتر رسیدیم در حالیکه در آدرس اول نفر اول بودیم خلاصه یکساعت مادر بیمارم ایستاد و ما شماره ۶۵ شدیم بعد یکساعت اعلام کردند ده نفر اول وارد شوند در همین حال یه خانمی اومد کنارم گفت این شماره منه ۵ هست واکسن منو امروز نمیزنند تو مادرتو زودتر ببر که نمیتونه وایسته اون خانم یکساعت و نیم زودتر اومده بود اونجا انگار اومده بود که فقط برای ما شماره بگیره و بره همون لحظه بلند بلند داد میزدم خدایا شکرت خدایا شکرت تنهام نذاشتی وارد شدیم و کارمون انجام شد مادرم اذیت نشد اگه بیشتر میموندیم اذیت میشد ولی کارمون جز ده نفر اول تموم شد خدایا توی یه خیابان خلوت ماشین فرستادی تو مرکز واکسن اون خانم رو فرستادی جلوتر برامون نوبت بگیره چقدر شکر کردم به مامانم گفتم خدا حواسش به ما بود ما جلوتر از همه اونهایی که ماشین شخصی داشتند و حتی حاضر نشدن ما رو سوار کنند هم جلوتر رفتیم و کارمون انجام شد ما حقی کسی و ضایع نکردیم چون اول از همه به آدرس اول رسیده بودیم ولی به ما گفتند که آدرس عوض شده خود اون آدما هم تعجب کردن که ما شماره ۵ رو داریم خدایا شکرت ممنونم نباید عاشق یه هچین خدایی شد نباید تنها او را پرستید و تنها از او یاری خواست من اولش داد و بیداد کردم و به خاطر تنها بودن خودم توی این دنیا کلی نق زدم ولی بعد آروم شدم ببینم چه راهی پیدا میکنم ممنون خدای بزرگم ممنون عشقم دیگه تصمیم گرفتم در بدترین شرایط آروم باشم چون اون کنارمه تنهام نمیذاره ممنون استاد عزیزم ممنون که خدا رو درست به ما معرفی کردی ما از خدایمان نمیترسیم من با خدایم دوستم در بدترین شرایط همیشه برام زر داشته من به این خدا ایمان دارم که مادر و دختری رو در خیابان تنها رها نکرد عاشقتم فرمانروای جهان
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم،امیدوارم در پناه الله یکتا شادو سعادتمند باشید.
امروز به یک داستان کوتاه خیلی قشنگ برخوردم که اشکم رو سرازیر کرد و دلم خاست که اینجا قرارش بدم تا با خوندنش احساسمون خوب بشه .
««این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش آموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قرآن فرموده اید : “و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها” «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید : “ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
1 – همسری زیبا و متدین
2 – خانه ای وسیع
3 – یک خادم
4 – یک کالسکه و سورچی
5 – یک باغ
6 – مقداری پول برای تجارت
7 – لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16- نظرعلی طالقانی.
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گویند،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجدی در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او از جلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی:
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست
آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا بادتندی شروع به وزیدن می کنه و نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.»»
تحسینتون میکنم که خدای حقیقی رو پیدا کردین و اینقدر آرامش دارین.
تک تک جملاتتون آرامش بخش بود، چقدر زیبا توصیف کردین خداوند رو، ایمانم به خداوند بیشتر شد.
حقیقتا کسی که خداوند رو داشته باشه همه چی داره چون اونه که منبع ثروت قدرت علم سلامتی عشق آرامش هست و اگه باهاش دوست باشیم و چشممون فقط به دستای اون باشه دیگه همه چیزهای خوب رو با هم بهمون میده.
وقتی کامنت زیباتون رو میخوندم یاد سخنان ملاصدرا افتادم
عجب جایی به داد من رسیدی تا من دنیامو زیباتر ببینم
تو همون خدایی هستی که هیچوقت باهاش احساس تنهایی نکردم
_
این فایل قبلا به عنوان نشانه امروز برام اومده بود ولی اون موقع باهاش همفرکانس نبودم انگار برای الانم ساخته شده بود
فقط میتونم بگم خدایا شکرت که الان این فایل رو شنیدم
اینقدررر با الان من هماهنگ بود که حد نداره
.
اگر بتونیم در هر شرایطی ، در هر زمانی و بخصوص در زمان مشکل یا نادلخواه ها حسمون رو خوب کنیم اتفاقات عالی و زیبا از در و دیوار برامون میرسن خدایا شکرن
این کار آسون نیست ولی شدنیه ، من برای خودم با اهرام رنج و لذت راحتش کردم
روند جهان همیشه خیر و خوشی و خوبیه
کسی که باور درست داشته باشه تجربش میکنه
برای اینکه حسمونو خوب کنیم نیاز نیست صبر کنیم شرایط خوب بشه ، همین الان باید حسمونو خوب کنیم ، احساس لیاقت درونیه و برای اینکه لایق چیزی باشیم نیاز نیست کار سختی بکنیم
✅✅✅
آگاهی ای که این اواخر باهاش همفرکانس بودم فوق العاده بود ؛
اینکه تجربه دیگران رو اگر میبینی فکر نکن توهم اگر همین کارو کنی همین نتیجه رو میگیری و همینو تجربه میکنی ، توی یک کسب و کاری یکی ثروتمند میشه یکی خیلی ضرر میکنه ، جهان مثل آینه باورهامونو بهمون نشون میده.
✅✅✅
نشانه ایمان احساس آرامش ، امیدواری و احساس ذوقه خدایا شکرت
امیدم رو از بنده هاش بردارم و فقط از خود خدا توقع داشته باشم
فقط از خودش بخوام
درهای نعمت خدا همیشه بازند درحالی که ما از بندگان خدا طلب میکنیم
✅✅✅
معلومه که وقتی از بندگان خدا چیزی بخوایم ناامید هم میشیم
خدایا من فقط از خودت میخوام
🙏🏻🙏🏻🙏🏻
هر بلایی از تو آید رحمتیست
زان به تاریکی گذاشتی بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
این مصراعها فوق العاده ام خدایا شکرت
_
خدایا هر وقت که ناراحت حرف زدنم رو با تو شروع کردم ، با خوشحالی و خیال راحت تمومش کردم
اینقدر باهام صحبت کردی و بهم آرامش دادی که با خوشحالی تکمیل شده
توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىرساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است.
از جایی ک گمان نمیکنی بهت روزی میدم تو فقط ایمان بیار
منو باور کن ب من توکل کن
من برات کافی هستم
الهی صدهزاررر بارشکرت
و
استاد عباس منش به گونهای معنای توکل و تسلیم بودن را به من آموخته که، بتوانم در شرایطی از عهدهی کنترل کانون توجهم برآیم که ظاهراً اوضاع بر وفق مرادم نیست و به این شیوه، اوضاع را دوباره بر وفق مرادم نمایم.
استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه، بیآنکه ایده یا راه حلّی داشتهباشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست، من خود را به آرامش میرسانم با این اطمینان و یقین که، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم و آن شرایط، هرچقدر هم نادلخواه، به نفع من تغییر نکند.*
دو روزه شروع کردم ب نوشتن نکات مهم کپشن و فایل ها انگاردارم بهتر درکشون میکنم
خیلی حس خوبی دارم
و دیشب هدایت شدم ب کامنت یکی از دوستان ک با یکی از, دوستان عزیز سایت ازدواج کرده
تحسینتون میکنم که چقدر حالتون خوبه، تحسینتون میکنم که چقدر باورهای خوبی درباره خدا و هدایتش دارین و تحسینتون میکنم که آرامش دارین.
دیروز یه اتفاق به ظاهر نازیبا برام اتفاق افتاده بود و البته چندین باره که این اتفاق تکرار میشه، از دیروز داشتم با خودم فکر میکردم که من چه فرکانسی فرستادم که دارم این الگوی تکراری رو تجربه میکنم،
داشتم کامنت های خودم و دوستان رو میخوندم که هدایت شدم به کامنت زیباتون،
باز بهم یادآوری کردین که خدا هادی منه، بهترینها رو برام میخاد، حاکم و قادر مطلق جهانه، اتفاقات و تضادها در راستای خواسته های منه، و من دارم خواسته هامو شناسایی میکنم،
حالا آروم تر شدم و من باید بیشتر روی خودم کار کنم تا زندگی و شرایط زیباتری رو خلق کنم.
ازتون سپاس گزارم که دستی از دستان خداوند شدین و خدا با زبان شما با من حرف زد و باز مثل همیشه منو هدایت کرد.
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز قبلم بهم گفت که دوباره فایل های توحید رو شروع کنم چون احساس میکردم ی کم رابطم با معبودم کم شده و ی ذره ازش دور شدم
الان که دارم این فایل رو گوش میدم البته امروز 3 بار گوش دادم اشک توی چشام جمع شده .آرامشی که توی صحبت های این فایل هست هر آدم ناآرامی رو آرام میکنه حس خوبی گرفتم و دوست داشتم نکاتش رو برای خودم بود کنم و بنویسم تا توجه بیشتری بهشون داشته باشم :
1. همیشه هر اتفاقی که می افته ی خیریتی درش هست :
استاد جان الان مدتی هست ی اتفاقی برای من افتاده که ظاهرش چیز خوبی نیست و اگر من همون آدم قبل بودم کلی غمگین میشدم و بهم میریختم اما خدا رو شکر این موضوع خیلی من رو اذیت نکرد و امروز که قلبم گفت بیام سراغ این فایل ها اولین چیزی که بر زبان شما جاری شد همین جمله بود و وقتی من بعد از مدتها این رو شنیدم دقیقا ذهنم رفت سراغ اون به ظاهر تضادی که برام اتفاق افتاده و با جان و دل پذیرفتم که این همون خیریتیه که باید اتفاق می افتاد همون چیزی که قراره من رو به هدفم برسونه .میدونی چیه استاد درست قبل از اینکه این اتفاق بیفته من میخواستم ی اقدامی رو انجام بدم اما کلا همه چیز برعکس اون چیزی شد که من میخواستم انجام بدم و این عنی اینکه من نباید اون کار رو انجام میدادم و خداوند اینجوری به من گفت که باید صبر کنم و منتظر بمونم و من هم میگم چشم
2. اگر در هر لحظه احساسمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی رو تجربه میکنم :
اینم دقیقا خطاب به من بود چون چند روزی که بخاطر مراسم عروسی خواهر زادم یکم از سایت و فایل ها فاصله گرفته بودم ی کم احساسم بد شد و خداوند باز بهم یادآوری کرد که اگر احساسم بد شده یعنی ی کم ازش دور شدم و باید دوباره اتصاله قوی بشه خدا رو شکر این دو سه روز باز برگشتم به سمت خودش و الان با این فایل حالم خیلی خوبه .همین جا یادم اودم استاد که میگفتین فکر نکین دیگه روی خودتن کار کردین دیگه قوی شدین و ورودی های منفی روتون تاثیر نداره و من خودم این توی اون چندروز تجربه کردم
3. کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره:
همین جمله ی ملاک و معیار خوبیه برام که اگر دارم حس بدی رو تجربه میکنم یعنی ایمانه نم کشیده و باید درستش کنم
4. خدا همه ی ما رو همین جوری که هستیم دوست داره با تمام اشتباهاتمون
5.خدا همیشه با ماست در همه حال
6. هر تضادی که ما باهاش مواجه میشیم ی رحتمیه از جانب خداوند
7. برخورد با تضادها باعث میشه ما بیشتر به بودن خداوند توی وجودمون توجه کنیم
8. وقتی ما از خداوند دور میشیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم
سلام نسرین جان چقدر خداوند منو دوست داشت که امروز به این کامنت فوق العاده ات هدایت شدم .. این کامنتت رو وقتی می خوندم انگار خودم نوشتم 🤔🤔🙄🙄 نمیدونی که چقدر تعجب کردم.. دقیقا برای منم همین اتفاق افتاده یعنی چیزی که میخواستم دقیقا یک تضادی توش هستش که اصلا نمی خواستم ….. وقتی کامنت زیباتو خوندم فهمیدم که این تضاد یک نشونه ای برای من بوده که بیشتر هدایت بشم بیشتر به خدا نزدیکتر بشم بیشتر بفهمم که بیشتر تمرکز کنم به خواسته ام چون من ذره ای از کل هستم من جزیی از خداوند هستم و خداوند کامله پس منم کامل هستم … وووووواااااااای نسرین جان نمیدونم چی بگم .. این تضاد اومده که بهم بگه نباید بوجود نازنیمون ظللم کنیم باید صبر کنیم چون به قانون فراوانی ایمان دارم و میدونم آن چیزی که من می خوام در جهان هستی به وفور وجود داره پس نباید فکر کنم که اگر الان این چیزی که برام پیش آمده بمعنای اینه که دیگه بهترش وجود نداره ….. نه نه من یک عباسمنشی واقعی هستم … من از استادم یاد گرفتم که همیشه فرصت ها بهتر و بیشتر و قشنگترش هم هست . من یاد گرفتم که به کمتر از بهترین قانع نباشم . من الگو های زیادی دارم که می شود هم خدا رو داشت هم خرما رو …
امروز خواهرم برام نوشته بود که قربون خدا برم که همه چی رو با هم به آدمها نمیده … وقتی این حرف رو شنیدم یهو بخودم اومدم و گفتم نه نه نخیر خداوند همه چی رو با هم بهم میده و این خوده من هستم که انتخاب می کنم و باور دارم که نباید به کمتر از بهترین قانع باشم … درسته الخیر و ما فی وقع… دقیقا این موضوع و این تضاد برام پیش آمد که یک باوری رو باید تغییر بدم و تکرار کنم و بنویسمش تا دقیقا همون خواسته ام بوقوع بپیونده و من با کار کردن روی افکارم باید دقیقا به همون هدفم برسم … دیگه مثل گذشته فکر نمی کنم که حالا اگر این خواسته ام و هدفم ناقص هستش و چیزهایی که درون قلبم هستش بگم خب اشکالی نداره .. یا بگم خب برای من همین قدر مقدر شده و نباید توقع داشته باشم که کامل باشه …. نه اصلا زیر بار نمیرم .. باید فراتر از حد تصور و درک ایده ها و معیارهایم رو باور کنم فقط باید ترمزهامو شناسایی کنم فقط باید باورهامو درست و مناسب انتخاب کنم و جهان بقیه کارها رو انجام میده و آن چیزی که با افکارم منافات داره از زندگیم حذف میکنه.. چقدر Gps درونمون قطب نمای خوبی است.. این موضوعی که برام پیش اومده شرایطش فوق العاده است و از هر لحاظ ایده عال هستش ( منظورم خواستگار هستش ) ولی سنش شانزده سال از من بزرگتر هستش که من کلا روی این موضوع حساسیت داشتم و همیشه دوست
دارم که با عشق و لذت و شادی و احساس خوب وصلتی داشته باشم ولی با توجه به شرایط و شخصیت فوق العاده عالی ایشون هیچ احساس خوب و یا عشقی در وجودم احساس نمی کنم انگار گذشته ام رو با یک ورژن جدید باید تجربه کنم و حتی بدتر از همه احساس میکنم با شخصی که نسبت بهش احساس پدری دارم ……. ولی می خوام با تغییر باورهام روی این موضوع تمرکز کنم … نسرین جان اگر در این رابطه کلمات تاکیدی مناسبی میدونی لطفا منو راهنمایی کن ممنون وسپاسگذارم 🙏🙏🙏🙏💐
نسرین جان ممنونم ازت که توسط کامنت بینظیرت به هدفم و توحیدی تر بودن در مسیرم هدایت شدم .. باید مواظب نجوا های ذهنمون باشیم باید مواظب انرژی خوارهای اطرافمون باشیم . تمام اطرافیانم میگن از این بهتر چی میخواستی .. مگه دختر ۱۴ ساله ای که عورد میدی .. خدا که همه چی رو با هم به آدم نمیده ( افکار مخرب کمبود ) ولی من میگم اگر اون خدایی که من شناختم و استادم به من شناسوند خدایی مهربان و خدای فراوانی هاست
سلام رویا جان دوست عزیزم .چقدر خوشحال شدم وقتی پاسخت رو دیدم .میدونی چیه من از وقتی شرایط شما رو خوندم توی کامنت هاتون و بعد راجه به کار کردن هاتون که این اواخر جهش مداریتون رو میشد کاملا حس کرد هممش منتظر بودم که ی همچین چیزی رو از شما بشنوم که براتون خواستگار اومده و الان این اتفاقه افتاده .میدونین اون تضادی که من توی کامنتم نوشتم چی بود؟ دقیقا راجع به خواستگار بود . من سه سال با ی نفر توی ی رابطه بودم بدون اینکه اون فرد رو ببینم فقط تلفنی با هم تماس داشتیم و اولش در حد ی رابطه ی دوستانه بود که کم کم صمیمی تر شد و قرار بود که ما اسفند ماه گذشته همیدگه رو ببینیم و راجع به موضوع ازدواج صحبت کنیم اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن و این دقیقا زمانی اتفاق افتاد که من از خدا خواسته بودم تمرکزی روی خودم کار کنم شاید اگر قبلا بود من کلی بهم میریختم ولی با یادآوری حرف های استاد همش با خودم تکرار میکنم که حتما خیریتی توش هست که من الان درک نمیکنم و اینجوری آرام میشم
اینکه امروز شما به کامنت من هدایت شدی برام من هم نشونه بود چون من مدتی خواسته ی ادواجم رو دارم تکرار میکنم و اینکه برای شما اتفاق افتاده و من این رو از شما شنیدم این خودش ی نشونه خوبیه
اما در مورد این خواستگاره اگر صرفا به خاطر اختلاف سنی میخوای ردش کنی و تمام ویژگیهای دیگه ای که مد نظرتو هست رو داره به نظر من نباید سخت بگیری .هر چند که این رو هم خودت با توجه به حساسیتی که داشتی جذب کردی .ولی به نظرم بیشتر تامل کن و از قرآن کمک بگیر از خدا بخواه که هدایتت کنه
هرچند باز هم تصمیم گیرنه خودت هستی اما به نظرم اختلاف سنی ملاک زیاد مهمی نیست اگر بقیه شرایطشون اوکی هستش
من جمله تاکیدی ازدواجم اینه :
خدایا دوست دارم ی ازدواج ساده آسان و راحت با ی انسان توحیدی شاد و ثروتمند داشته باشم
این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه :
بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….
سلام دوست عزیز…
من یه تجربه در زمینه سوال شما دارم امیدوارم با بیانش بتونم بهتون کمک کرده باشم..
۷ سال پیش در حالی که من با قانون و سایت استاد آشنا نبودم در شرایط خوبی قرار نداشتم….البته شرایط خوب بود ولی یه خواسته بزرگ داشتم و اونم ازدواج بود…دوست داشتم ازدواج کنم با اون شخصی که دوست داشتم….اینو بگم که من شخص خاصی رو دوست نداشتم فقط خواستم ازدواج با شخصی که ویژگیهای مدنظر منو داشته باشه بود….همین….بماند که باورهای خوبی نداشتم در این زمینه….آخه قانون رو نمیدونستم….ولی از اونجا که انسان از وقتی پا به جهان میزاره یه سری آگاهی ها رو بصورت ذاتی داره خیلی خیلی هم با قانون غریبه نیست….
من آدمی رو میخواستم وارد زندگیم بشه که همچین شرایطی داشته باشه….من تمام ریز به ریز مشخصاتی که برای فرد مورد نظرم در نظر داشتم رو اینجا مینویسم که خیلی دقیق متوجه بشی دوست خوووبم…..
😊😊شخصی میخواستم که شغلش مهندس باشه…یه مهندس واقعی…با تجربه…عاشق کار…و تاکید میکردم که مهندس واقعی باشه نه کسی که فقط اسم مهندس رو یدک بکشه….
😊😊تفاوت سنیم باهاش از ۷-۸-سال به بالا باشه و اگر ۱۲-۱۳ سال باشه خیلی خیلی بهتر میشه….
😊😊خیلی دوستم داشته باشه و بهم محبت کنه
😊😊خونمون حتما آپارتمانی باشه
😊😊به مغازه و سوپر مارکت و امکاناتی مثل پارک..ارایشگاه..نانوایی ..تره بار و…نزدیک باشیم…و خودم مسئول خرید منزل باشم…
😊😊اون فرد مورد نظرم کمی کم مو باشه…
😊😊 خیلی دست و دلباز باشه
😊😊 اهل سفر باشه
😊😊 منو توی نحوه پوششم آزاد بزاره
و این موارد رو برای خودم می گفتم در کنار اینها👆👆👆
که شوهر آینده من معلوم نیست الان کجاست؟ سرش گرم زندگیشه الان…احتمالا .الان داره با زن و بچش زندگی میکنه….خدا شاهده دوست عزیز دقیقا همین کلمات رو می گفتم…
حالا بریم سراغ اینکه اینها رو چطوری بیان میکردم؟
تجسم میکردم دوست ارزشمندم….فیلمشو بازی میکردم….برای خودم….با احساس….احساس شادی در درونم….هر شب….موقع خواب….باورت میشه؟ فیلمشو بازی میکردم….فیلم وقتی رو که من با همچین آدمی ازدواج کردم.دقیقا همچین آدمی با همچین شرایطی و موقعیتی…..
یادمه با دختر عمم که صحبت میکردم راجع به ویژگیهای همسر آیندم…به دفعات….بهم میگفت آخه یه مهندس با تجربه و واقعی چرا بیاد یه دختری که توی دهات زندگی میکنه رو بگیره….یه دختر معمولی از یه خانواده معمولی….
اما من می گفتم من میخوام….دقیقا همچین کسی رو میخوام..و توی دلم کیف میکردم…با احساس عالی….
الان ۷ ساله ازدواج کردم….
با یه مهندس با تجربه و واقعی….یه مهندس نامبر وان….که رو دستش کسی نیست توی نامه نوشتن…توی کیفیت کار…توی اجرا… کم مو…۱۲ سال با هم تفاوت سنی داریم…من کوچکترم….ایشون قبلا ازدواج کرده و از خانم اولش ۳ تا پسر داره…که بعد از اینکه من باهاش ازدواج کردم یکسال بعد پسر سومشون بخاطر بیماری فوت میکنن و الان من و ایشون و ۲ تا پسرا داریم با هم با خوبی و خوشی زندگی میکنیم در کنار هم….
توی آپارتمان زندگی میکنیم….کلی دوستم داره…بهم محبت میکنه….آزادم میزاره توی پوششم…آزادی دارم….توی یه محل زندگی میکنم که یه بازارچه کنار خونمونه….از هر چیزی که فکر کنی ۲ تا توی این بازارچه هست…۲ تا نانوایی…۴ تا آرایشگاه….پارک بسیار سرسبز و عالی…سوپری…تره بار….فست فود…عطاری..بقالی و……مسئول خرید خودمم….و….
خدارو هزاران بار شکر….اینو به عنوان یه فکت برای ذهنم گذاشتم جلوم و وقتی ذهنم میاد که بگه نمیشه…چطور….از کجا….سریع بهش میگم همون جوری که این اتفاق افتاد….😊😊😊 فقط تجسم میکردم…تجسمی که با احساس خوب همراه بود….احساس خوووب….احساس خوووب و احساس خوووب…..
سلام نسرین جان ممنونم که پیگیر کامنت های من هستی چقدر برام جالب بود 🤭
داستان خواستگار تلفنی شما رو خوندم و یک سوال برام پیش آمد… اینکه گفتی اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن چطوری متوجه شدی که چنین اتفاقی براش افتاده ؟؟؟
شما که تا مرحله ازدواج پیش رفتید پس باید ی چیزهایی از هم میدونستید ببخشیدااااا یکم دچار تناقض شدم و برام مبهم هستش
خب داستان ازدواج تون برام خیلی جالب بود اینقدر واقعی نوشتی که هنوز هم متوجه نشدم واقعا هفت ساله با آقا مهندس درست و حسابیت ازدواج کردی یا نه 🤔🤔🙄
کلمات تاکیدی شما و یا بعبارتی درخواست های شما برای ازدواج و با احساس خوب صد در صد تحقق پذیر هستش ..
امیدوارم هر چی خیره برات اتفاق بیوفته ..
بقول استاد در قسمت دوم مصاحبه با استاد منش این جمله خیلی تاثیر گذار بود اینکه تمام اتفاقات ما بدون استثنا بخاطر افکار ماست و افکارمون هم نتیجه ی باورهامون هست
پس باید برای رسیدن به خواسته هامون اول روی باورهامون کار کنیم و برای من نشانه ها خیلی قشنگ رقم خورد و ای شرایط خواستگارم به من نشون داد که باید روی چه قسمتی از خواسته ام کار کنم و واقعا خیلی خوشحالم که یک فرصت خوبی برای کار کردن روی قسمتی از خواسته ام هست و این موضوع تضاد یعنی قانون تکامل مو باید بیشتر بگذرونم و من هیچ عجله ای برای رسیدن به خواسته ام ندارم چون به قانون فراوانی ایمان کامل دارم و مطمعن هستم که در زمان درست و مناسب و در شرایط و مسیر درست و مناسب به راحتی و به زیبایی و عزتمندانه و با شادی و خوشحالی و عشق ولذت دقیقا به هدفم میرسم و قدرت فقط از خداوند هستش و با عوامل بیرونی هیچ کاری ندارم و تنها ب خدا ایمان دارم و اعتماد کامل دارم … وقتی احساس آدم در مورد موضوعی خوب نباشد مطمعن باش که مسیر مون مسیر درستی نیست که البته اگر به ندای درونمون در سکوت توجه کنیم دقیقا هدایتمون میکنه … بقول استاد من به خودم سخت میگیرم چون لایق بهترین ها هستم .. من ارزشمندم … من از خدا خودشو میخوام .. من ذره ای از خداوند هستم و خداوند منو همیجوری که هستم دوست داره….
وقتی خداوند به حضرت علی میگه اندازه ی نمک غذاتو هم از من بخواه دیگه حجت بر من تمام است .. خدایی که تمام این کهکشان و سیارات و جهان را مدیریت میکنه پس تمام خواسته ها ی منو هم مدیریت میکنه و من تمام کارهامو بخودش سپردم و الان هم از لحظاتم دارم لذت میبرم و خوشحال هستم تازه فرصت دارم که توی سایت با بروبچه ها همراه باشم و کلی روی مدار آگاهی های بیشتری باشم خداروشکرت که هر چی در زندگیم هست الخیر و فی ما وقع است
بهترینع بهترین ها رو برای همه مون آرزومندم روز وشب خوب و خوشی رو برات آرزو میکنم نسرین عزیز .. دوست خوبم
سلام رویا جان. من ازدواج نکردم هنوز . اون کامنتی که گذاشتم مال یکی از بچه هاست مال من نبود . من هر وقت به ازدواج میخوام فکر کنم این کامنت دوستمون رو میخونم و انگیزه میگیرم. اون کامنت رو برای این برات کپی کردم که ی نمونه بود از اینکه اختلاف سنی مهم نیست وحتی بعضیها خودشون دوست دارن اختلاف سنی باشه.
در مورد خواستگار خودم ی چند روز بعد از اینکه گوشی ایشون افتاده بود توی آب تماس گرفتن که همچین اتفاقی براشون افتاده و گوشیشون مشکل پیدا کرده و ی چند روز بعدش دیگه کلا ارتباط قطع شد و فقط خدا میدونه که چی شده و من هم سپردم به جریان هدایت و الخیر فی ما وقع
سلام نسرین جان امروز دوباره اومدم کامنت تو خوندم و تازه متوجه شدم که این صحبت ها مربوط به این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه
وای کلی از دست خودم خنده ام گرفت .. :
مثل اینکه دیشب خسته بودم و متوجه این قسمت از کامنت شما نشدم ..
خدارو شکر امروز دوباره به کامنتت شما هدایت شدم و کلی از سردرگمی در اومدم .. 🤭🤭🤭🙋♀️💐
این ریختن گندم این برادر بزرگوار در شعر خانم پروین مثل به صفر رسیدن من از نظر مالی بود.
خب فکر میگردم از این ناحیه هیچ وقت آسیب نمیخورم ولی از همانجایی خوردم که بهش اطمینان داشتم.
الان که بررسی میکنم در ازای از دست دادن و به صفر رسیدن این سایت رو پیدا کردم و البته هدف سایت که رسیدن به توحید هست ،رب العالمین رو پیدا کردم.
واقعا لذت بخشه آدم بدونه که دنیا اربابی داره که اون ارباب همه چی رو میچرخونه و قبلا فقط این خدا رو میشناختیم به عنوان خالق .
الان این ارباب از رگ گردن به ما نزدیکتره و همه کار برامون انجام میده کما اینکه قبلا هم انجام میداده و ما نمیدیدیم.
خدا رو شکر میکنم یادمه هر وقت قرآن میخوندم و به آیات رزق و یشا میرسیدم میگفتم خدا به هر کس بخاد میده و هر کس نخاد نمیده پس به ما نمیخاد بده یا شایسته نیستیم یا …
خب الان تو این سایت رسیدیم به قانون و خدا رو شکر تو اکثریت اوقات آرامش داریم و بعضی اوقات هم که تضاد پیش میاد سعی در حل کردن میکنیم.
این خدا همه چیه ماست،او جهان رو آفرید و به ما کرامت داد و شدیم جانشینش و روح خودش رو در ما دمید.
این خدا رب العالمینه،مالک روز آخرینه، این خدا شنواست،داناست،میبینه،آگاهه،رحمان و رحیمه،ستار،غفار و….
این خدا همه درخواستها رو جواب میده ،فقط لازمه بهش ایمان بیاریم ،ایمان بیاریم که فقط اوست که می آفریند و میدهد و هدایت میکند.
آیه 186 سوره بقره همیشه مثل چراغ راه ماست و همیشه مرور میکنیم و همیشه هم میدانیم که اجابت میشه ،باید خودمون رو در موقعیت دریافت قرار بدیم.
همیشه شکرگزار داشته هایمان باشیم تا ظرفیتمون اضافه بشه.ظرفیت هر چی اضافه بشه دریافت راحتتر و بهتر و بیشتر میشه البته به شرط درخواست که معمولا درخواستها روتین تر انجام میشه.
استاد عزیزم عباس منش بزرگوارم خیلی سپاسگزارم از شما و همسر عزیزتون
خدایا شکرت که امروز کلا در مسیری هستم که بسمت فایل های ایمان و توکل و توحید هدایت میشم
در هر اتفاقی خیریتی وجود داره به شرط اونکه چشمها را بشوریم و جور دیگه ای به اتفاقات بنگریم
در هر اتفاقی، زیبایی رو ببینیم( نمیگم آسونه اما .. اما باید کار کنم باید از یه جایی شروع کنم و نگاه زیبا بینم رو تقویت کنم) چون طبق قانون، زمینیکه احساس خوب دارم لاجرم اتفاقات خوب برام میفته و این قانون بدون تغییر زندگی هست و البته برعکسش هم صادقه.
توی زمان خوشی، احساس خوب داشتن راحته اما توی تضاد، توی یه مسئله که پیش میاد، دیدن زیبایی و در حال خوب موندن گاهی سخته اما اگه دنبال نتیجه هستم، اگر دنبال نتایجی متفاوت از اکثریت جامعه هستم باید به این شکل عمل کنم.
داستان این فایل داستان ایمانه، داستان توکله..
کی بدونم که ایمان دار؟؟؟ وقتی احساسم خوبه چون تنها ملاک ایمان، فقط حال خوبه نه چادررررر، نه ریشششش، نه جای مهر روی پیشونیییی
( آخ که استاد چه باورهای اشتباهی رو توی ذهنمون دارید ریشه کن میکنید، آخ که چه باورهایی رو برای سالها توی ذهن ما کاشتن ولی الان با دلیل، با منطق، با آوردن الگو و دیدن نتایج این الگوها، دارم خیلی چیزها رو میبینم و درک میکنم. استاد چقدر زمانها که فکر میکردم هر چه ناراحت تر باشم، هر چه به درگاه خدا گریه و زاری کنم، خدا بیشتر خوشش میاد و بهتر نتیجه میگیرم که در واقعیت، هیچ وقت اینجوری نبود. هیچ زمان اون نتایجی که توی خیلی مواقع انتظارش رو داشتم، بدست نیاوردم و حالم بدتر و بدتر میشد و نمیدونستم… نمیدونستم که همین حال بد و موندن توی اون حال و وضعیت، برام حال بدتر، اتفاقات ناخوش آیند تر و ناخواسته های بیشتر رو به ارمغان میاره… بدون فکر، فقط عمیل میکردم)
الا بذکر اللله تطمئن القلوب: همانا تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد. خداوند عاشق حال خوب منه، خداتوی دل اون آدمی هست که ارزش زندگی و اون فرصتی که بهش داده شده رو میدونه و با حال بد خرابش نمیکنه و اینجوری دل آروم میگیره. خدا با غم همنشین نیست. خدا دوست شادی، آرامش و خوشیه. همینطور که بارها توی قرآن گفته شده که کسانیکه به خدا ایمان دارند نه غمگین می شوند و نه ترسی دارند. یعنی تو اگه به خدا ایمان داری، نباید ناراحت باشی ، نباید ترس داشته باشی. در حالیکه کار من و ماها خیلی مواقع، دقیقا برعکس بوده..
پیرمردی فقیر و مسکین، دو فرزند بیمار داشت
روزها گدایی میکرد و شبها بیمار داری
روزها در خونه هر کسی میرفت و دست نیازش رو به سئی همه دراز میکرد
روزی آسیابانی دو جام گندم به او داد
و گندمها را گوشه لباسش ریخت و
در راه گره باز شد و همه آن ، برزمین ریخت
ناله و شکایت به درگاه خدا کرد که
من از تو خواستم گره زندگیم را باز کنی نه گره لباسم را
در راه برگشت تا آن گندم ها را جمع کند که ناگهان چشمش به گوهری گرانبها در میان گندم ها افتاد
چشمانش را به آسمان دوخت و گفت :
هر چه دست نیاز به سمت این و آن دراز کردم چیزی به من ندادند، تا من تو را پیدا کنم
آن خس و خاشاک به من چیزی ندادند تا من بدانم این در رحمت و نعمت توست که همیشه برای من بازه
تو آن گره را باز کردی تا من گوهری را ببینم
من کور بودم که به غیر تو امید داشتم*
خدایا من انسان گاهی مشرک میشم
گاهی فکر میکنم بقیه کار من رو انجام میدن
فکر میکنم باید اعتبار انجام کارها و برآورده شدن خواسته هارو باید به خودم یا بقیه مردم که قوی تر از خودم هستن بدم
اما..
اما واقعیت چیزی غیر از اینه
اعتبار هر چیزی به تو بر میگرده
من اگه هر چیزی رو از دست دادم، اگه بیمار شدم، اگه ناراحتی و مشکلی داشتم، باید خیریت توی اون رو ببینم که قطعا حکایت این هست که تو رشته را میدری تا در دهی
البته کسی این رو میبینه و درک میکنه که زیبا بین باشه، که ایمان داشته باشه، که توکل داشته باشه که بطور واقعی درک کرد باشه الخیرو فی ما وقع…
نه زبونی بلکه با دل از ته دل این ایمان رو داشته باشه که نتیجه این ایمان، همون حال خوب هست، همون آرامش، همون عشق، همون شادی
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که خیریت هر اتفاقی رو درک کنم
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که صبرم آگاهانه زیاد بشه و ایمانم رو از دست ندم
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که شکرگذار همه داشته هام باشم و بدونم هر چیزی از سمت تو به من میرسه، نیکو هست
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که توی حال خوب باشم و سعی کنم توی حال خوبم بمون
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که تسلیم هدایت ها و رهنمود های تو باشم چون هر چه از دوست رسد، نیکوست
ممنونم استاد نازنینم
ممنونم مریم شایسته دوست داشتنی که جریان هدایت خداوند رو در بروز رسانی تک تک این فایل هادارم میبینم و لمسشون میکنم
تبریک میگم بهت عزیزم که اینقدر ذهنت و قلبت رو پاک کردی که اینجوری تحول ایجاد کردی که حتی فایل های سالهای قبل، برامون اینقدر جذاب و پر از حال خوب و درس و آگاهی باشه
سپاس بی نهایت تقدیم وجود ارزشمند شما استادان عزیزم
بی نهایت دوستتون دارم و با فایل ها و آموزه هاتون زندگی میکنم
مدت زیادی نیست که عضو سایت شدم و امروز بعد از گوش دادن به این فایل به اینجا رسیدم که چطور شد من اینجا هستم ؟
اصلا چی شد؟
وقتی موضوعاتو از سر گرفتم رسیدم به اینجا که من به این موضوع باور دارم که هر چی پیش آید خوش آید
و اینکه اینو با خودم مرور میکنم که الخیر فی ما وقع
چند وقت پیش گوشیمو تو یک مغازه جا گذاشتم. روز 18 تیر 402
و فرداصبحش متوجه شدم. رفتم پیگیری کردم و بهم گفتن ما اصلا گوشیتو ندیدیم چون من سمت پیشخوان مشتریها جا گذاشته بودم. چقدرم عذرخواهی کردن.
و من قبلش کاملا خنثی بودم و بعدش از شنیدن این خبر تمام تلاشمو کردم که سپاسگزاری کنم واینکارم کردم
کلی شکرگزاری کردم و نوشتم و گفتم من مطمئنم اتفاقات خوبی در پیشه.
یکی از دوستانم وقتی متوجه شد گفت گوشی دخترم یه آیفون قدیمیه میتونه بهت بده فعلا کارت راه بیفته
و درآوردن این گوشی انقد تو رودرواسی قرار گرفت و انقد عزت نفسش پایین بود وانقد از من عذرخواهی کرد که تو ذهن استارت زدن یه کلاس تو همین موضوع برام زده شد و من این کلاس خودسازی رو زدم والان 8نفریم که باهم داریم کار میکنیم.
جالبه گوشی دخترش به کار من نیومد چون انقد حافظش پربود و تک سیم بود. منم با احترام بهش برگردوندم.
این گم شدن گوشی مسیر زندگی منو عوض کرد.
بعد تصمیم گرفتم رو آموزشم بیشتر کار کنم
خب چون بیشتر از 7 ساله که دارم رو خودم کار میکنم.
و تصمیم قاطع گرفتم که کلاسهای بیشتری بذارم و آموزش بدم.
و بعد از اینکه خواهرم متوجه شد گوشی ای که برای خودش حدود 40 تومن خریده بود و الان یه گوشی دیگه داره برام فرستاد
بعد از گم شدن گوشیم چه اتفاقات معجزه واری افتاده که واقعا در شگفتم.
و چون روی خودم کار میکنم و تصمیم گرفتم پیش استادم برم تا در خصوص آموزش ازشون مشورت بگیرم ایشون تو صحبتاشون به فایلهای استاد عباسمنش اشاره کردن و چقد جالب من به عنوان نشانه گرفتم و سریع اومدم تو سایت استاد و ثبت نام کردم والان در حدود دو هفته هست که عضو شدم.
ودوباره شروع کردم رو باورهای ثروتسازم کار میکنم.
نکته اینه من به وقت وزمان هرکاری باور ویژه ای دارم.
چندسال پیش اومدم تو سایت ولی چون تو فرکانسش نبودم پیگیر نشدم.
والان ایمان دارم وقتش هست.
خلاصه این گم شدن گوشی من برکاتی داشته که بیان کردنش شاید از حوصله جمع خارج باشه .
خداروشکر میکنم
و الان فعلا دارم دارم فایلهای دانلودی رو گوش میکنم تا از نشونه ها برسم به جایی که باید اونجا باشم.
به نام تنها فرمانروایی کیهان
چهل و ششمین روز سفر نامه من
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمام دوستان عزیزم این مسیر مسیر عشق است مسیر یک تا پرستی
این مسیر مسیر است که باید قانون زندگی ما بشود مسیر که اگر در زندگی خود به کار ببریم همه چی را بدست می آوریم امروز یک اتفاق خییلی خوبه برایم اتفاق افتاد من الان مسافر هستم و می خواستم برم طرف اتاق که برای خود گرفته بودیم چون ماه رمضان من گرسنه بودم و به فکر غذا بودم چون تنها هستم اصلا کسی نیست که غذا بپزه و من در ذهن خود به غذا فکر میکردم و از خدا درخواست کردم گفتم خدایا میشه که این غذا مه در ذهن من بوده را بخورم دقیقا چند لحظه بعد اش چند نفر در خیابان ایستاد بودن و همه را به افطاری در مسجد دعوت میکردند و من داخل مسجد شدم و دیدم که دقیقا همون چیزیه که من می خواستم خدایا شکرت
از این اتفاقات خییلی برای من اتفاق می افتاد از زمانی که من درس ها ادامه دادم و هر چند بعضی مواقع نجوا های شیطان می آید اما من باز هم کنترل میکنم خودم را خدایا شکرت بابت همه اتفاقات فوق العاده که برایم اتفاق افتاد خدایا شکرت ️
رد پای از من
امروز رفتم دوز دوم واکسن مادرمو بزنم من یه دختر تنها با مادر بیمار و سن بالا از برادرم خواستم که ماشینشو در اختیارم بذاره ولی اون اینکار رو نکرد (حساب باز کردن رو آدما ) ولی چند وقتی نگاهم توحیدی شده البته نه فکر کنید صد در صده بلاخره چندین ساله که ذهن راهنمایم بوده و گذاشتن کنار سخته (شیطان ) توجهی نکردم ولی از یاد خدا هم غافل نبودم جمعه صبح ساعت ۶ صب یه دختر تنها با مادر بیمارم رسیدم مرکز واکسن بسته بود و مکان جدید خیلی بد مسیر بود در خیابان ماشینی نبود مادر بیمارم مدتها منتظر شده و من ناراحت از اینکه چرا کسانیکه اومدن و آدرس جدید رو گرفتن و ماشین شخصی دارند من و مادرم رو تعارف نمکینند همه رفتن و من و مادرم تنها توی اون خیابان خلوت ماندیم ماشین نبود من ناراحت و غمگین بودم ولی ته دلم خدا همیشه هست بعد تقریبا بیست دقیقه ناگهان یه ماشین داشت رد میشد دستمو بالا گرفتم ایستاد من و مادرمو سوار کرد و متوجه شد که ما داریم میریم مرکز واکسن گفت من اونجا رو بلدم و در عرض ده دقیقه ما رو رسوند اونجا ما از همه دیرتر رسیدیم در حالیکه در آدرس اول نفر اول بودیم خلاصه یکساعت مادر بیمارم ایستاد و ما شماره ۶۵ شدیم بعد یکساعت اعلام کردند ده نفر اول وارد شوند در همین حال یه خانمی اومد کنارم گفت این شماره منه ۵ هست واکسن منو امروز نمیزنند تو مادرتو زودتر ببر که نمیتونه وایسته اون خانم یکساعت و نیم زودتر اومده بود اونجا انگار اومده بود که فقط برای ما شماره بگیره و بره همون لحظه بلند بلند داد میزدم خدایا شکرت خدایا شکرت تنهام نذاشتی وارد شدیم و کارمون انجام شد مادرم اذیت نشد اگه بیشتر میموندیم اذیت میشد ولی کارمون جز ده نفر اول تموم شد خدایا توی یه خیابان خلوت ماشین فرستادی تو مرکز واکسن اون خانم رو فرستادی جلوتر برامون نوبت بگیره چقدر شکر کردم به مامانم گفتم خدا حواسش به ما بود ما جلوتر از همه اونهایی که ماشین شخصی داشتند و حتی حاضر نشدن ما رو سوار کنند هم جلوتر رفتیم و کارمون انجام شد ما حقی کسی و ضایع نکردیم چون اول از همه به آدرس اول رسیده بودیم ولی به ما گفتند که آدرس عوض شده خود اون آدما هم تعجب کردن که ما شماره ۵ رو داریم خدایا شکرت ممنونم نباید عاشق یه هچین خدایی شد نباید تنها او را پرستید و تنها از او یاری خواست من اولش داد و بیداد کردم و به خاطر تنها بودن خودم توی این دنیا کلی نق زدم ولی بعد آروم شدم ببینم چه راهی پیدا میکنم ممنون خدای بزرگم ممنون عشقم دیگه تصمیم گرفتم در بدترین شرایط آروم باشم چون اون کنارمه تنهام نمیذاره ممنون استاد عزیزم ممنون که خدا رو درست به ما معرفی کردی ما از خدایمان نمیترسیم من با خدایم دوستم در بدترین شرایط همیشه برام زر داشته من به این خدا ایمان دارم که مادر و دختری رو در خیابان تنها رها نکرد عاشقتم فرمانروای جهان
به نام پروردگار جهانیان
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم،امیدوارم در پناه الله یکتا شادو سعادتمند باشید.
امروز به یک داستان کوتاه خیلی قشنگ برخوردم که اشکم رو سرازیر کرد و دلم خاست که اینجا قرارش بدم تا با خوندنش احساسمون خوب بشه .
««این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش آموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قرآن فرموده اید : “و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها” «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید : “ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
1 – همسری زیبا و متدین
2 – خانه ای وسیع
3 – یک خادم
4 – یک کالسکه و سورچی
5 – یک باغ
6 – مقداری پول برای تجارت
7 – لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16- نظرعلی طالقانی.
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گویند،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجدی در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او از جلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی:
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست
آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا بادتندی شروع به وزیدن می کنه و نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.»»
سلام نجمه ی عزیزم عجب داستانی بود کلی ذوق کردم و حالم خوب شد یه کانال کارهای هنری دارم که هر روز یه مطلب خودسازی یا توحیدی و…توش قرار میدم .
الان هم میخام داستان قشنگت رو کپی کنم و بزارم تو کانالم .
ممنون از همه ی شما بچه های بی نظیر
الهی همیشه در مسیر رشد و ترقی باشی .
سلام به استاد مهربان و مریم بانوی دوست داشتنی
و همه دوستان خوبم
فقط خداست که …
میشود با دهان بسته صدایش کرد…
میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت…
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد…
تنهاکسی است که وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
و تنها سلطانیست که …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن…!
همیشه و همه جا
من اولین بار توی زندگیم یه چیزی از دست میدم و اینقدر ارومم
خدایا شکرت بابت همه چیز
خیلی خوشحالم با این سایت اشنا شدم خیلی لازم داشتم این فایلو گوش بدم
قبلا زیاد علاقه نداشتم کامنت بنویسم ولی الان معنی رد پاروحس کردم الان درک کردم وقتی استاد میگفت وقتی تغییر میکنید یادتون میره کجا بودید
خدایا شکرت بابت این همه آرامش ..
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
1402/7/26
22:30
سلام خانم سحر عزیز
سپاس فراوان بابت کامنت زیبا و توحیدی تون
تحسینتون میکنم که خدای حقیقی رو پیدا کردین و اینقدر آرامش دارین.
تک تک جملاتتون آرامش بخش بود، چقدر زیبا توصیف کردین خداوند رو، ایمانم به خداوند بیشتر شد.
حقیقتا کسی که خداوند رو داشته باشه همه چی داره چون اونه که منبع ثروت قدرت علم سلامتی عشق آرامش هست و اگه باهاش دوست باشیم و چشممون فقط به دستای اون باشه دیگه همه چیزهای خوب رو با هم بهمون میده.
وقتی کامنت زیباتون رو میخوندم یاد سخنان ملاصدرا افتادم
….
بهترینها رو براتون آرزومندم
سلام دوست عزیز و هم فرکانسی
ممنونم
خوشحالم که کامنتم براتون مفید بود
عشق خداوند برام خیلی دلچسبه ودیگه با چیزی عوضش نمیکنم تمام نعمت و ثروت و ارامش و زیبایی هایی که در زندگیم دارم مدیون خداوند هستم
خداوند مرا زنده کرد…..
قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ · قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ….
من از عشق زمینی و خوردن به تضادهای زیادی به عشق خداوند رسیدم
عشق خداوند به من ارزش داد
حس میکنم سالهاست در صحرا تشنه و تنها دنبال اب درحال دویدن بودم چیزی نمی دیدم
ولی وقتی بخدا رسیدم هیچچیزی دیگر برایم دلچسب نیس..
طعم عشق خداوند برایم شبیه هیچچیزی نیس
ممنونم که این کامنتو جواب دادین باعث شدین دوباره بخونمش وحس و حالم عالی تر بشه
حضور خداوند رو در تک تک لحظات زندگیت ارزو میکنم
دلتون شاااد باشه
در پناه خدا باشی
عجب جایی به داد من رسیدی تا من دنیامو زیباتر ببینم
تو همون خدایی هستی که هیچوقت باهاش احساس تنهایی نکردم
_
این فایل قبلا به عنوان نشانه امروز برام اومده بود ولی اون موقع باهاش همفرکانس نبودم انگار برای الانم ساخته شده بود
فقط میتونم بگم خدایا شکرت که الان این فایل رو شنیدم
اینقدررر با الان من هماهنگ بود که حد نداره
.
اگر بتونیم در هر شرایطی ، در هر زمانی و بخصوص در زمان مشکل یا نادلخواه ها حسمون رو خوب کنیم اتفاقات عالی و زیبا از در و دیوار برامون میرسن خدایا شکرن
این کار آسون نیست ولی شدنیه ، من برای خودم با اهرام رنج و لذت راحتش کردم
روند جهان همیشه خیر و خوشی و خوبیه
کسی که باور درست داشته باشه تجربش میکنه
برای اینکه حسمونو خوب کنیم نیاز نیست صبر کنیم شرایط خوب بشه ، همین الان باید حسمونو خوب کنیم ، احساس لیاقت درونیه و برای اینکه لایق چیزی باشیم نیاز نیست کار سختی بکنیم
✅✅✅
آگاهی ای که این اواخر باهاش همفرکانس بودم فوق العاده بود ؛
اینکه تجربه دیگران رو اگر میبینی فکر نکن توهم اگر همین کارو کنی همین نتیجه رو میگیری و همینو تجربه میکنی ، توی یک کسب و کاری یکی ثروتمند میشه یکی خیلی ضرر میکنه ، جهان مثل آینه باورهامونو بهمون نشون میده.
✅✅✅
نشانه ایمان احساس آرامش ، امیدواری و احساس ذوقه خدایا شکرت
امیدم رو از بنده هاش بردارم و فقط از خود خدا توقع داشته باشم
فقط از خودش بخوام
درهای نعمت خدا همیشه بازند درحالی که ما از بندگان خدا طلب میکنیم
✅✅✅
معلومه که وقتی از بندگان خدا چیزی بخوایم ناامید هم میشیم
خدایا من فقط از خودت میخوام
🙏🏻🙏🏻🙏🏻
هر بلایی از تو آید رحمتیست
زان به تاریکی گذاشتی بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
این مصراعها فوق العاده ام خدایا شکرت
_
خدایا هر وقت که ناراحت حرف زدنم رو با تو شروع کردم ، با خوشحالی و خیال راحت تمومش کردم
اینقدر باهام صحبت کردی و بهم آرامش دادی که با خوشحالی تکمیل شده
✅✅✅
خدیا شکرت
_عاشق این مسیرم
بنام رب هادی خدای آسانی ها
سلاام ب خانواده ی توحیدی عزیزم
46ومین برگ سفرنامه
خداروشکر میکنم بابت این فایل توحیدی چقد عالی بود
خدایا شکرت ک منو همدار با شنیدن این آگاهی ها کردی
چقد کپشن فوق العاده بود
چقد آگاهی های نابی مریم عزیز گفتن:
توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.
این روزها دارم این حس آرامشو دارم تجربه میکنم
خییلی خوبه دوسدارم هرروز و هر لحظه تجربه ش کنم
چقد این آیه زیباست:
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُِّ شىَْءٍ قَدْرًا
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىرساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است.
از جایی ک گمان نمیکنی بهت روزی میدم تو فقط ایمان بیار
منو باور کن ب من توکل کن
من برات کافی هستم
الهی صدهزاررر بارشکرت
و
استاد عباس منش به گونهای معنای توکل و تسلیم بودن را به من آموخته که، بتوانم در شرایطی از عهدهی کنترل کانون توجهم برآیم که ظاهراً اوضاع بر وفق مرادم نیست و به این شیوه، اوضاع را دوباره بر وفق مرادم نمایم.
استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه، بیآنکه ایده یا راه حلّی داشتهباشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست، من خود را به آرامش میرسانم با این اطمینان و یقین که، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم و آن شرایط، هرچقدر هم نادلخواه، به نفع من تغییر نکند.*
دو روزه شروع کردم ب نوشتن نکات مهم کپشن و فایل ها انگاردارم بهتر درکشون میکنم
خیلی حس خوبی دارم
و دیشب هدایت شدم ب کامنت یکی از دوستان ک با یکی از, دوستان عزیز سایت ازدواج کرده
چقد حس عالی گرفتم خدایا شکرت ک خودمون خالق زندگیمون هستیم
سپاسگزارم بابت خوشبختی دوستان عزیزم
مچکرم بابت این قوانین ثابتت ک برای همه یکیه فرقی هم نداره
برای همه ی شکل عمل میکنه
الهی صدهزار بارشکرت
هرچی جلوتر میرم بیشتر اهمیت احساس خوب داشتنو متوجه میشم
چقد فوق العاده س این قانون
احساس خوب یعنی آرامش
یعنی ایمان
یعنی همه چی تحت سیطره ی خداست
همه چی تحت کنترل خداست
وهیچ وقت از کنترل خدا خارج نمیشه
اگه هم مشکلی ب وجود میاد خدا اون مشکل و ایجاد نکرده
من از فرکانس خوبی ها، فرکانس عشق
فرکانس نعمت ها وقتی دور میشم
طبیعتا ب نقطه ی مقابلش میرسم
بخاطر اینه وقتی من خداروفراموش میکنم و از فرکانس خدا دور میشم
در فرکانس بدی ها قرار میگیرم
اگه هم بظاهر بلایی تو زندگیم میاد
اون ی رحمته ب این دلیل ایجاد شده ک خدارو دوباره پیدا کنم
من باحلش رشد, میکنم و باز همفرکانس میشم با خوبی ها
ب تکاملم کمک میکنه
خواسته م واضح میشه
توانایی های خودمو میشناسم
و بزرگتر میشم
و این آگاهی ک اگه تو دل بحرانی ک تو زندگیم ب وجود اومده
بتونم ذهنمو کنترل کنم
احساسمو خوب نگهدارم
با درونم هماهنگ بشم ب قول مریم عزیز فارغ از اینکه اون بیرون چ خبره تو درونم ب آرامش بشم
محاااااله ک نتیجه عوض نشه
امکان نداره
چون من ب منبع درونم
ب خدا وصل شدم
و همین احساس آرامشه یعنی ایمان دارم ب الله ب نیرویی ک در درونمه ک این جهانو خلق کرده
ک داره هرلحظه کل هستی و هدایت میکنه
هر لحظه منو هدایت میکنه
هر لحظه کل موجودات و هدایت میکنه
و ب راحتی جواب تمااام سوالمو میده
از بینهایت روش
بیتهایت ایده
از طریق دستان بیشمارش
مسئله مو حل میکنه
الهی صدهزاررر بارشکرت
چقد زیباست این شعر
زان ب تاریکی گزاری بنده را
تاببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان برهربرگ وبندم زنند
تا ک بالطف تو پیوندم دهند
….
ناتوانی زان دهی برتندرست
تا بداند آنچه دارد زان توست
زان ب درها بردی این درویش را
تا ک بشناسد خدای خویش را
…
من ب مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز وشب درحق بود باز
من بسی دیدم خداوندار مال
تو کریمی ای خدای ذوالجلال
بر در دونان چو افتادم ب پای
هم تو دستم را گرفتی ای خدای
گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی تا گوهر دهی
چقد زیباست روح پروین عزیز شاد ان شاالله
الخیر و فی ماوقع
هر اتفاقی تو زندگی ما میفته یه خیریتی توش هست
باید نگاهمون ب اتفاقات ب ظاهر نامناسب این نگاه باشه ک:
یک اتفاق خوبی در راه است
واین قانون ثابت خداونده ک
احساس خوب=اتفاقات خوب
سپاسگزارم
مرسی ک هستین
واینکه عاشقتونمممم:))
سلام خانم زکیه گرامی
ممنون بابت کامنت زیباتون
خیلی آرامش بخش بود برام
تحسینتون میکنم که چقدر حالتون خوبه، تحسینتون میکنم که چقدر باورهای خوبی درباره خدا و هدایتش دارین و تحسینتون میکنم که آرامش دارین.
دیروز یه اتفاق به ظاهر نازیبا برام اتفاق افتاده بود و البته چندین باره که این اتفاق تکرار میشه، از دیروز داشتم با خودم فکر میکردم که من چه فرکانسی فرستادم که دارم این الگوی تکراری رو تجربه میکنم،
داشتم کامنت های خودم و دوستان رو میخوندم که هدایت شدم به کامنت زیباتون،
باز بهم یادآوری کردین که خدا هادی منه، بهترینها رو برام میخاد، حاکم و قادر مطلق جهانه، اتفاقات و تضادها در راستای خواسته های منه، و من دارم خواسته هامو شناسایی میکنم،
حالا آروم تر شدم و من باید بیشتر روی خودم کار کنم تا زندگی و شرایط زیباتری رو خلق کنم.
ازتون سپاس گزارم که دستی از دستان خداوند شدین و خدا با زبان شما با من حرف زد و باز مثل همیشه منو هدایت کرد.
موفق باشین
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز قبلم بهم گفت که دوباره فایل های توحید رو شروع کنم چون احساس میکردم ی کم رابطم با معبودم کم شده و ی ذره ازش دور شدم
الان که دارم این فایل رو گوش میدم البته امروز 3 بار گوش دادم اشک توی چشام جمع شده .آرامشی که توی صحبت های این فایل هست هر آدم ناآرامی رو آرام میکنه حس خوبی گرفتم و دوست داشتم نکاتش رو برای خودم بود کنم و بنویسم تا توجه بیشتری بهشون داشته باشم :
1. همیشه هر اتفاقی که می افته ی خیریتی درش هست :
استاد جان الان مدتی هست ی اتفاقی برای من افتاده که ظاهرش چیز خوبی نیست و اگر من همون آدم قبل بودم کلی غمگین میشدم و بهم میریختم اما خدا رو شکر این موضوع خیلی من رو اذیت نکرد و امروز که قلبم گفت بیام سراغ این فایل ها اولین چیزی که بر زبان شما جاری شد همین جمله بود و وقتی من بعد از مدتها این رو شنیدم دقیقا ذهنم رفت سراغ اون به ظاهر تضادی که برام اتفاق افتاده و با جان و دل پذیرفتم که این همون خیریتیه که باید اتفاق می افتاد همون چیزی که قراره من رو به هدفم برسونه .میدونی چیه استاد درست قبل از اینکه این اتفاق بیفته من میخواستم ی اقدامی رو انجام بدم اما کلا همه چیز برعکس اون چیزی شد که من میخواستم انجام بدم و این عنی اینکه من نباید اون کار رو انجام میدادم و خداوند اینجوری به من گفت که باید صبر کنم و منتظر بمونم و من هم میگم چشم
2. اگر در هر لحظه احساسمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی رو تجربه میکنم :
اینم دقیقا خطاب به من بود چون چند روزی که بخاطر مراسم عروسی خواهر زادم یکم از سایت و فایل ها فاصله گرفته بودم ی کم احساسم بد شد و خداوند باز بهم یادآوری کرد که اگر احساسم بد شده یعنی ی کم ازش دور شدم و باید دوباره اتصاله قوی بشه خدا رو شکر این دو سه روز باز برگشتم به سمت خودش و الان با این فایل حالم خیلی خوبه .همین جا یادم اودم استاد که میگفتین فکر نکین دیگه روی خودتن کار کردین دیگه قوی شدین و ورودی های منفی روتون تاثیر نداره و من خودم این توی اون چندروز تجربه کردم
3. کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره:
همین جمله ی ملاک و معیار خوبیه برام که اگر دارم حس بدی رو تجربه میکنم یعنی ایمانه نم کشیده و باید درستش کنم
4. خدا همه ی ما رو همین جوری که هستیم دوست داره با تمام اشتباهاتمون
5.خدا همیشه با ماست در همه حال
6. هر تضادی که ما باهاش مواجه میشیم ی رحتمیه از جانب خداوند
7. برخورد با تضادها باعث میشه ما بیشتر به بودن خداوند توی وجودمون توجه کنیم
8. وقتی ما از خداوند دور میشیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام نسرین جان چقدر خداوند منو دوست داشت که امروز به این کامنت فوق العاده ات هدایت شدم .. این کامنتت رو وقتی می خوندم انگار خودم نوشتم 🤔🤔🙄🙄 نمیدونی که چقدر تعجب کردم.. دقیقا برای منم همین اتفاق افتاده یعنی چیزی که میخواستم دقیقا یک تضادی توش هستش که اصلا نمی خواستم ….. وقتی کامنت زیباتو خوندم فهمیدم که این تضاد یک نشونه ای برای من بوده که بیشتر هدایت بشم بیشتر به خدا نزدیکتر بشم بیشتر بفهمم که بیشتر تمرکز کنم به خواسته ام چون من ذره ای از کل هستم من جزیی از خداوند هستم و خداوند کامله پس منم کامل هستم … وووووواااااااای نسرین جان نمیدونم چی بگم .. این تضاد اومده که بهم بگه نباید بوجود نازنیمون ظللم کنیم باید صبر کنیم چون به قانون فراوانی ایمان دارم و میدونم آن چیزی که من می خوام در جهان هستی به وفور وجود داره پس نباید فکر کنم که اگر الان این چیزی که برام پیش آمده بمعنای اینه که دیگه بهترش وجود نداره ….. نه نه من یک عباسمنشی واقعی هستم … من از استادم یاد گرفتم که همیشه فرصت ها بهتر و بیشتر و قشنگترش هم هست . من یاد گرفتم که به کمتر از بهترین قانع نباشم . من الگو های زیادی دارم که می شود هم خدا رو داشت هم خرما رو …
امروز خواهرم برام نوشته بود که قربون خدا برم که همه چی رو با هم به آدمها نمیده … وقتی این حرف رو شنیدم یهو بخودم اومدم و گفتم نه نه نخیر خداوند همه چی رو با هم بهم میده و این خوده من هستم که انتخاب می کنم و باور دارم که نباید به کمتر از بهترین قانع باشم … درسته الخیر و ما فی وقع… دقیقا این موضوع و این تضاد برام پیش آمد که یک باوری رو باید تغییر بدم و تکرار کنم و بنویسمش تا دقیقا همون خواسته ام بوقوع بپیونده و من با کار کردن روی افکارم باید دقیقا به همون هدفم برسم … دیگه مثل گذشته فکر نمی کنم که حالا اگر این خواسته ام و هدفم ناقص هستش و چیزهایی که درون قلبم هستش بگم خب اشکالی نداره .. یا بگم خب برای من همین قدر مقدر شده و نباید توقع داشته باشم که کامل باشه …. نه اصلا زیر بار نمیرم .. باید فراتر از حد تصور و درک ایده ها و معیارهایم رو باور کنم فقط باید ترمزهامو شناسایی کنم فقط باید باورهامو درست و مناسب انتخاب کنم و جهان بقیه کارها رو انجام میده و آن چیزی که با افکارم منافات داره از زندگیم حذف میکنه.. چقدر Gps درونمون قطب نمای خوبی است.. این موضوعی که برام پیش اومده شرایطش فوق العاده است و از هر لحاظ ایده عال هستش ( منظورم خواستگار هستش ) ولی سنش شانزده سال از من بزرگتر هستش که من کلا روی این موضوع حساسیت داشتم و همیشه دوست
دارم که با عشق و لذت و شادی و احساس خوب وصلتی داشته باشم ولی با توجه به شرایط و شخصیت فوق العاده عالی ایشون هیچ احساس خوب و یا عشقی در وجودم احساس نمی کنم انگار گذشته ام رو با یک ورژن جدید باید تجربه کنم و حتی بدتر از همه احساس میکنم با شخصی که نسبت بهش احساس پدری دارم ……. ولی می خوام با تغییر باورهام روی این موضوع تمرکز کنم … نسرین جان اگر در این رابطه کلمات تاکیدی مناسبی میدونی لطفا منو راهنمایی کن ممنون وسپاسگذارم 🙏🙏🙏🙏💐
نسرین جان ممنونم ازت که توسط کامنت بینظیرت به هدفم و توحیدی تر بودن در مسیرم هدایت شدم .. باید مواظب نجوا های ذهنمون باشیم باید مواظب انرژی خوارهای اطرافمون باشیم . تمام اطرافیانم میگن از این بهتر چی میخواستی .. مگه دختر ۱۴ ساله ای که عورد میدی .. خدا که همه چی رو با هم به آدم نمیده ( افکار مخرب کمبود ) ولی من میگم اگر اون خدایی که من شناختم و استادم به من شناسوند خدایی مهربان و خدای فراوانی هاست
خدایااااا
فقط ترا می پرستم و فقط از تو یاری می جویم
🙋♀️💐🙏🙏🙏🙏
سلام رویا جان دوست عزیزم .چقدر خوشحال شدم وقتی پاسخت رو دیدم .میدونی چیه من از وقتی شرایط شما رو خوندم توی کامنت هاتون و بعد راجه به کار کردن هاتون که این اواخر جهش مداریتون رو میشد کاملا حس کرد هممش منتظر بودم که ی همچین چیزی رو از شما بشنوم که براتون خواستگار اومده و الان این اتفاقه افتاده .میدونین اون تضادی که من توی کامنتم نوشتم چی بود؟ دقیقا راجع به خواستگار بود . من سه سال با ی نفر توی ی رابطه بودم بدون اینکه اون فرد رو ببینم فقط تلفنی با هم تماس داشتیم و اولش در حد ی رابطه ی دوستانه بود که کم کم صمیمی تر شد و قرار بود که ما اسفند ماه گذشته همیدگه رو ببینیم و راجع به موضوع ازدواج صحبت کنیم اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن و این دقیقا زمانی اتفاق افتاد که من از خدا خواسته بودم تمرکزی روی خودم کار کنم شاید اگر قبلا بود من کلی بهم میریختم ولی با یادآوری حرف های استاد همش با خودم تکرار میکنم که حتما خیریتی توش هست که من الان درک نمیکنم و اینجوری آرام میشم
اینکه امروز شما به کامنت من هدایت شدی برام من هم نشونه بود چون من مدتی خواسته ی ادواجم رو دارم تکرار میکنم و اینکه برای شما اتفاق افتاده و من این رو از شما شنیدم این خودش ی نشونه خوبیه
اما در مورد این خواستگاره اگر صرفا به خاطر اختلاف سنی میخوای ردش کنی و تمام ویژگیهای دیگه ای که مد نظرتو هست رو داره به نظر من نباید سخت بگیری .هر چند که این رو هم خودت با توجه به حساسیتی که داشتی جذب کردی .ولی به نظرم بیشتر تامل کن و از قرآن کمک بگیر از خدا بخواه که هدایتت کنه
هرچند باز هم تصمیم گیرنه خودت هستی اما به نظرم اختلاف سنی ملاک زیاد مهمی نیست اگر بقیه شرایطشون اوکی هستش
من جمله تاکیدی ازدواجم اینه :
خدایا دوست دارم ی ازدواج ساده آسان و راحت با ی انسان توحیدی شاد و ثروتمند داشته باشم
این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه :
بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….
سلام دوست عزیز…
من یه تجربه در زمینه سوال شما دارم امیدوارم با بیانش بتونم بهتون کمک کرده باشم..
۷ سال پیش در حالی که من با قانون و سایت استاد آشنا نبودم در شرایط خوبی قرار نداشتم….البته شرایط خوب بود ولی یه خواسته بزرگ داشتم و اونم ازدواج بود…دوست داشتم ازدواج کنم با اون شخصی که دوست داشتم….اینو بگم که من شخص خاصی رو دوست نداشتم فقط خواستم ازدواج با شخصی که ویژگیهای مدنظر منو داشته باشه بود….همین….بماند که باورهای خوبی نداشتم در این زمینه….آخه قانون رو نمیدونستم….ولی از اونجا که انسان از وقتی پا به جهان میزاره یه سری آگاهی ها رو بصورت ذاتی داره خیلی خیلی هم با قانون غریبه نیست….
من آدمی رو میخواستم وارد زندگیم بشه که همچین شرایطی داشته باشه….من تمام ریز به ریز مشخصاتی که برای فرد مورد نظرم در نظر داشتم رو اینجا مینویسم که خیلی دقیق متوجه بشی دوست خوووبم…..
😊😊شخصی میخواستم که شغلش مهندس باشه…یه مهندس واقعی…با تجربه…عاشق کار…و تاکید میکردم که مهندس واقعی باشه نه کسی که فقط اسم مهندس رو یدک بکشه….
😊😊تفاوت سنیم باهاش از ۷-۸-سال به بالا باشه و اگر ۱۲-۱۳ سال باشه خیلی خیلی بهتر میشه….
😊😊خیلی دوستم داشته باشه و بهم محبت کنه
😊😊خونمون حتما آپارتمانی باشه
😊😊به مغازه و سوپر مارکت و امکاناتی مثل پارک..ارایشگاه..نانوایی ..تره بار و…نزدیک باشیم…و خودم مسئول خرید منزل باشم…
😊😊اون فرد مورد نظرم کمی کم مو باشه…
😊😊 خیلی دست و دلباز باشه
😊😊 اهل سفر باشه
😊😊 منو توی نحوه پوششم آزاد بزاره
و این موارد رو برای خودم می گفتم در کنار اینها👆👆👆
که شوهر آینده من معلوم نیست الان کجاست؟ سرش گرم زندگیشه الان…احتمالا .الان داره با زن و بچش زندگی میکنه….خدا شاهده دوست عزیز دقیقا همین کلمات رو می گفتم…
حالا بریم سراغ اینکه اینها رو چطوری بیان میکردم؟
تجسم میکردم دوست ارزشمندم….فیلمشو بازی میکردم….برای خودم….با احساس….احساس شادی در درونم….هر شب….موقع خواب….باورت میشه؟ فیلمشو بازی میکردم….فیلم وقتی رو که من با همچین آدمی ازدواج کردم.دقیقا همچین آدمی با همچین شرایطی و موقعیتی…..
یادمه با دختر عمم که صحبت میکردم راجع به ویژگیهای همسر آیندم…به دفعات….بهم میگفت آخه یه مهندس با تجربه و واقعی چرا بیاد یه دختری که توی دهات زندگی میکنه رو بگیره….یه دختر معمولی از یه خانواده معمولی….
اما من می گفتم من میخوام….دقیقا همچین کسی رو میخوام..و توی دلم کیف میکردم…با احساس عالی….
الان ۷ ساله ازدواج کردم….
با یه مهندس با تجربه و واقعی….یه مهندس نامبر وان….که رو دستش کسی نیست توی نامه نوشتن…توی کیفیت کار…توی اجرا… کم مو…۱۲ سال با هم تفاوت سنی داریم…من کوچکترم….ایشون قبلا ازدواج کرده و از خانم اولش ۳ تا پسر داره…که بعد از اینکه من باهاش ازدواج کردم یکسال بعد پسر سومشون بخاطر بیماری فوت میکنن و الان من و ایشون و ۲ تا پسرا داریم با هم با خوبی و خوشی زندگی میکنیم در کنار هم….
توی آپارتمان زندگی میکنیم….کلی دوستم داره…بهم محبت میکنه….آزادم میزاره توی پوششم…آزادی دارم….توی یه محل زندگی میکنم که یه بازارچه کنار خونمونه….از هر چیزی که فکر کنی ۲ تا توی این بازارچه هست…۲ تا نانوایی…۴ تا آرایشگاه….پارک بسیار سرسبز و عالی…سوپری…تره بار….فست فود…عطاری..بقالی و……مسئول خرید خودمم….و….
خدارو هزاران بار شکر….اینو به عنوان یه فکت برای ذهنم گذاشتم جلوم و وقتی ذهنم میاد که بگه نمیشه…چطور….از کجا….سریع بهش میگم همون جوری که این اتفاق افتاد….😊😊😊 فقط تجسم میکردم…تجسمی که با احساس خوب همراه بود….احساس خوووب….احساس خوووب و احساس خوووب…..
امیدوارم برات مفید بوده باشه دوست خووووبم☺☺☺☺😊
موفق باشی عزیزم
سلام نسرین جان ممنونم که پیگیر کامنت های من هستی چقدر برام جالب بود 🤭
داستان خواستگار تلفنی شما رو خوندم و یک سوال برام پیش آمد… اینکه گفتی اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن چطوری متوجه شدی که چنین اتفاقی براش افتاده ؟؟؟
شما که تا مرحله ازدواج پیش رفتید پس باید ی چیزهایی از هم میدونستید ببخشیدااااا یکم دچار تناقض شدم و برام مبهم هستش
خب داستان ازدواج تون برام خیلی جالب بود اینقدر واقعی نوشتی که هنوز هم متوجه نشدم واقعا هفت ساله با آقا مهندس درست و حسابیت ازدواج کردی یا نه 🤔🤔🙄
کلمات تاکیدی شما و یا بعبارتی درخواست های شما برای ازدواج و با احساس خوب صد در صد تحقق پذیر هستش ..
امیدوارم هر چی خیره برات اتفاق بیوفته ..
بقول استاد در قسمت دوم مصاحبه با استاد منش این جمله خیلی تاثیر گذار بود اینکه تمام اتفاقات ما بدون استثنا بخاطر افکار ماست و افکارمون هم نتیجه ی باورهامون هست
پس باید برای رسیدن به خواسته هامون اول روی باورهامون کار کنیم و برای من نشانه ها خیلی قشنگ رقم خورد و ای شرایط خواستگارم به من نشون داد که باید روی چه قسمتی از خواسته ام کار کنم و واقعا خیلی خوشحالم که یک فرصت خوبی برای کار کردن روی قسمتی از خواسته ام هست و این موضوع تضاد یعنی قانون تکامل مو باید بیشتر بگذرونم و من هیچ عجله ای برای رسیدن به خواسته ام ندارم چون به قانون فراوانی ایمان کامل دارم و مطمعن هستم که در زمان درست و مناسب و در شرایط و مسیر درست و مناسب به راحتی و به زیبایی و عزتمندانه و با شادی و خوشحالی و عشق ولذت دقیقا به هدفم میرسم و قدرت فقط از خداوند هستش و با عوامل بیرونی هیچ کاری ندارم و تنها ب خدا ایمان دارم و اعتماد کامل دارم … وقتی احساس آدم در مورد موضوعی خوب نباشد مطمعن باش که مسیر مون مسیر درستی نیست که البته اگر به ندای درونمون در سکوت توجه کنیم دقیقا هدایتمون میکنه … بقول استاد من به خودم سخت میگیرم چون لایق بهترین ها هستم .. من ارزشمندم … من از خدا خودشو میخوام .. من ذره ای از خداوند هستم و خداوند منو همیجوری که هستم دوست داره….
وقتی خداوند به حضرت علی میگه اندازه ی نمک غذاتو هم از من بخواه دیگه حجت بر من تمام است .. خدایی که تمام این کهکشان و سیارات و جهان را مدیریت میکنه پس تمام خواسته ها ی منو هم مدیریت میکنه و من تمام کارهامو بخودش سپردم و الان هم از لحظاتم دارم لذت میبرم و خوشحال هستم تازه فرصت دارم که توی سایت با بروبچه ها همراه باشم و کلی روی مدار آگاهی های بیشتری باشم خداروشکرت که هر چی در زندگیم هست الخیر و فی ما وقع است
بهترینع بهترین ها رو برای همه مون آرزومندم روز وشب خوب و خوشی رو برات آرزو میکنم نسرین عزیز .. دوست خوبم
💐💐💐🙋♀️🙋♀️🙋♀️💥🙏
سلام رویا جان. من ازدواج نکردم هنوز . اون کامنتی که گذاشتم مال یکی از بچه هاست مال من نبود . من هر وقت به ازدواج میخوام فکر کنم این کامنت دوستمون رو میخونم و انگیزه میگیرم. اون کامنت رو برای این برات کپی کردم که ی نمونه بود از اینکه اختلاف سنی مهم نیست وحتی بعضیها خودشون دوست دارن اختلاف سنی باشه.
در مورد خواستگار خودم ی چند روز بعد از اینکه گوشی ایشون افتاده بود توی آب تماس گرفتن که همچین اتفاقی براشون افتاده و گوشیشون مشکل پیدا کرده و ی چند روز بعدش دیگه کلا ارتباط قطع شد و فقط خدا میدونه که چی شده و من هم سپردم به جریان هدایت و الخیر فی ما وقع
موفق باشی عزیزم
سلام نسرین جان امروز دوباره اومدم کامنت تو خوندم و تازه متوجه شدم که این صحبت ها مربوط به این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه
وای کلی از دست خودم خنده ام گرفت .. :
مثل اینکه دیشب خسته بودم و متوجه این قسمت از کامنت شما نشدم ..
خدارو شکر امروز دوباره به کامنتت شما هدایت شدم و کلی از سردرگمی در اومدم .. 🤭🤭🤭🙋♀️💐
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیزم و دوستان عزیزم
احساس خوب = اتفاقات خوب
ملاک ایمان احساس آرامش درونی
اگر تو امید داری،شوق و ذوق داری،آرامش داری،اطمینان داری پس ایمان داری
خدا میگه تو منو بشناس،منو درک کن >>>هر چی بخای بهت میدم
این ریختن گندم این برادر بزرگوار در شعر خانم پروین مثل به صفر رسیدن من از نظر مالی بود.
خب فکر میگردم از این ناحیه هیچ وقت آسیب نمیخورم ولی از همانجایی خوردم که بهش اطمینان داشتم.
الان که بررسی میکنم در ازای از دست دادن و به صفر رسیدن این سایت رو پیدا کردم و البته هدف سایت که رسیدن به توحید هست ،رب العالمین رو پیدا کردم.
واقعا لذت بخشه آدم بدونه که دنیا اربابی داره که اون ارباب همه چی رو میچرخونه و قبلا فقط این خدا رو میشناختیم به عنوان خالق .
الان این ارباب از رگ گردن به ما نزدیکتره و همه کار برامون انجام میده کما اینکه قبلا هم انجام میداده و ما نمیدیدیم.
خدا رو شکر میکنم یادمه هر وقت قرآن میخوندم و به آیات رزق و یشا میرسیدم میگفتم خدا به هر کس بخاد میده و هر کس نخاد نمیده پس به ما نمیخاد بده یا شایسته نیستیم یا …
خب الان تو این سایت رسیدیم به قانون و خدا رو شکر تو اکثریت اوقات آرامش داریم و بعضی اوقات هم که تضاد پیش میاد سعی در حل کردن میکنیم.
این خدا همه چیه ماست،او جهان رو آفرید و به ما کرامت داد و شدیم جانشینش و روح خودش رو در ما دمید.
این خدا رب العالمینه،مالک روز آخرینه، این خدا شنواست،داناست،میبینه،آگاهه،رحمان و رحیمه،ستار،غفار و….
این خدا همه درخواستها رو جواب میده ،فقط لازمه بهش ایمان بیاریم ،ایمان بیاریم که فقط اوست که می آفریند و میدهد و هدایت میکند.
آیه 186 سوره بقره همیشه مثل چراغ راه ماست و همیشه مرور میکنیم و همیشه هم میدانیم که اجابت میشه ،باید خودمون رو در موقعیت دریافت قرار بدیم.
همیشه شکرگزار داشته هایمان باشیم تا ظرفیتمون اضافه بشه.ظرفیت هر چی اضافه بشه دریافت راحتتر و بهتر و بیشتر میشه البته به شرط درخواست که معمولا درخواستها روتین تر انجام میشه.
استاد عزیزم عباس منش بزرگوارم خیلی سپاسگزارم از شما و همسر عزیزتون
به نام الله یکتا
به نام خداوند آسمانها و زمین
به نام خداوندم که مرا خالق مطلق زندگیم آفرید
سلام به همه دوستان و نازنینان
” الخیرو فی ما وقع ”
خدایا شکرت که امروز کلا در مسیری هستم که بسمت فایل های ایمان و توکل و توحید هدایت میشم
در هر اتفاقی خیریتی وجود داره به شرط اونکه چشمها را بشوریم و جور دیگه ای به اتفاقات بنگریم
در هر اتفاقی، زیبایی رو ببینیم( نمیگم آسونه اما .. اما باید کار کنم باید از یه جایی شروع کنم و نگاه زیبا بینم رو تقویت کنم) چون طبق قانون، زمینیکه احساس خوب دارم لاجرم اتفاقات خوب برام میفته و این قانون بدون تغییر زندگی هست و البته برعکسش هم صادقه.
توی زمان خوشی، احساس خوب داشتن راحته اما توی تضاد، توی یه مسئله که پیش میاد، دیدن زیبایی و در حال خوب موندن گاهی سخته اما اگه دنبال نتیجه هستم، اگر دنبال نتایجی متفاوت از اکثریت جامعه هستم باید به این شکل عمل کنم.
داستان این فایل داستان ایمانه، داستان توکله..
کی بدونم که ایمان دار؟؟؟ وقتی احساسم خوبه چون تنها ملاک ایمان، فقط حال خوبه نه چادررررر، نه ریشششش، نه جای مهر روی پیشونیییی
( آخ که استاد چه باورهای اشتباهی رو توی ذهنمون دارید ریشه کن میکنید، آخ که چه باورهایی رو برای سالها توی ذهن ما کاشتن ولی الان با دلیل، با منطق، با آوردن الگو و دیدن نتایج این الگوها، دارم خیلی چیزها رو میبینم و درک میکنم. استاد چقدر زمانها که فکر میکردم هر چه ناراحت تر باشم، هر چه به درگاه خدا گریه و زاری کنم، خدا بیشتر خوشش میاد و بهتر نتیجه میگیرم که در واقعیت، هیچ وقت اینجوری نبود. هیچ زمان اون نتایجی که توی خیلی مواقع انتظارش رو داشتم، بدست نیاوردم و حالم بدتر و بدتر میشد و نمیدونستم… نمیدونستم که همین حال بد و موندن توی اون حال و وضعیت، برام حال بدتر، اتفاقات ناخوش آیند تر و ناخواسته های بیشتر رو به ارمغان میاره… بدون فکر، فقط عمیل میکردم)
الا بذکر اللله تطمئن القلوب: همانا تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد. خداوند عاشق حال خوب منه، خداتوی دل اون آدمی هست که ارزش زندگی و اون فرصتی که بهش داده شده رو میدونه و با حال بد خرابش نمیکنه و اینجوری دل آروم میگیره. خدا با غم همنشین نیست. خدا دوست شادی، آرامش و خوشیه. همینطور که بارها توی قرآن گفته شده که کسانیکه به خدا ایمان دارند نه غمگین می شوند و نه ترسی دارند. یعنی تو اگه به خدا ایمان داری، نباید ناراحت باشی ، نباید ترس داشته باشی. در حالیکه کار من و ماها خیلی مواقع، دقیقا برعکس بوده..
پیرمردی فقیر و مسکین، دو فرزند بیمار داشت
روزها گدایی میکرد و شبها بیمار داری
روزها در خونه هر کسی میرفت و دست نیازش رو به سئی همه دراز میکرد
روزی آسیابانی دو جام گندم به او داد
و گندمها را گوشه لباسش ریخت و
در راه گره باز شد و همه آن ، برزمین ریخت
ناله و شکایت به درگاه خدا کرد که
من از تو خواستم گره زندگیم را باز کنی نه گره لباسم را
در راه برگشت تا آن گندم ها را جمع کند که ناگهان چشمش به گوهری گرانبها در میان گندم ها افتاد
چشمانش را به آسمان دوخت و گفت :
هر چه دست نیاز به سمت این و آن دراز کردم چیزی به من ندادند، تا من تو را پیدا کنم
آن خس و خاشاک به من چیزی ندادند تا من بدانم این در رحمت و نعمت توست که همیشه برای من بازه
تو آن گره را باز کردی تا من گوهری را ببینم
من کور بودم که به غیر تو امید داشتم*
خدایا من انسان گاهی مشرک میشم
گاهی فکر میکنم بقیه کار من رو انجام میدن
فکر میکنم باید اعتبار انجام کارها و برآورده شدن خواسته هارو باید به خودم یا بقیه مردم که قوی تر از خودم هستن بدم
اما..
اما واقعیت چیزی غیر از اینه
اعتبار هر چیزی به تو بر میگرده
من اگه هر چیزی رو از دست دادم، اگه بیمار شدم، اگه ناراحتی و مشکلی داشتم، باید خیریت توی اون رو ببینم که قطعا حکایت این هست که تو رشته را میدری تا در دهی
البته کسی این رو میبینه و درک میکنه که زیبا بین باشه، که ایمان داشته باشه، که توکل داشته باشه که بطور واقعی درک کرد باشه الخیرو فی ما وقع…
نه زبونی بلکه با دل از ته دل این ایمان رو داشته باشه که نتیجه این ایمان، همون حال خوب هست، همون آرامش، همون عشق، همون شادی
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که خیریت هر اتفاقی رو درک کنم
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که صبرم آگاهانه زیاد بشه و ایمانم رو از دست ندم
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که شکرگذار همه داشته هام باشم و بدونم هر چیزی از سمت تو به من میرسه، نیکو هست
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که توی حال خوب باشم و سعی کنم توی حال خوبم بمون
خدایا و پروردگارا، همواره من رو به مسیری هدایت کن که تسلیم هدایت ها و رهنمود های تو باشم چون هر چه از دوست رسد، نیکوست
ممنونم استاد نازنینم
ممنونم مریم شایسته دوست داشتنی که جریان هدایت خداوند رو در بروز رسانی تک تک این فایل هادارم میبینم و لمسشون میکنم
تبریک میگم بهت عزیزم که اینقدر ذهنت و قلبت رو پاک کردی که اینجوری تحول ایجاد کردی که حتی فایل های سالهای قبل، برامون اینقدر جذاب و پر از حال خوب و درس و آگاهی باشه
سپاس بی نهایت تقدیم وجود ارزشمند شما استادان عزیزم
بی نهایت دوستتون دارم و با فایل ها و آموزه هاتون زندگی میکنم
روز و روزگارتون شاد شاد
سلام به خدای مهربان
سلام به همه دوستان و تشکر از گروه صمیمی عباسمنش
مدت زیادی نیست که عضو سایت شدم و امروز بعد از گوش دادن به این فایل به اینجا رسیدم که چطور شد من اینجا هستم ؟
اصلا چی شد؟
وقتی موضوعاتو از سر گرفتم رسیدم به اینجا که من به این موضوع باور دارم که هر چی پیش آید خوش آید
و اینکه اینو با خودم مرور میکنم که الخیر فی ما وقع
چند وقت پیش گوشیمو تو یک مغازه جا گذاشتم. روز 18 تیر 402
و فرداصبحش متوجه شدم. رفتم پیگیری کردم و بهم گفتن ما اصلا گوشیتو ندیدیم چون من سمت پیشخوان مشتریها جا گذاشته بودم. چقدرم عذرخواهی کردن.
و من قبلش کاملا خنثی بودم و بعدش از شنیدن این خبر تمام تلاشمو کردم که سپاسگزاری کنم واینکارم کردم
کلی شکرگزاری کردم و نوشتم و گفتم من مطمئنم اتفاقات خوبی در پیشه.
یکی از دوستانم وقتی متوجه شد گفت گوشی دخترم یه آیفون قدیمیه میتونه بهت بده فعلا کارت راه بیفته
و درآوردن این گوشی انقد تو رودرواسی قرار گرفت و انقد عزت نفسش پایین بود وانقد از من عذرخواهی کرد که تو ذهن استارت زدن یه کلاس تو همین موضوع برام زده شد و من این کلاس خودسازی رو زدم والان 8نفریم که باهم داریم کار میکنیم.
جالبه گوشی دخترش به کار من نیومد چون انقد حافظش پربود و تک سیم بود. منم با احترام بهش برگردوندم.
این گم شدن گوشی مسیر زندگی منو عوض کرد.
بعد تصمیم گرفتم رو آموزشم بیشتر کار کنم
خب چون بیشتر از 7 ساله که دارم رو خودم کار میکنم.
و تصمیم قاطع گرفتم که کلاسهای بیشتری بذارم و آموزش بدم.
و بعد از اینکه خواهرم متوجه شد گوشی ای که برای خودش حدود 40 تومن خریده بود و الان یه گوشی دیگه داره برام فرستاد
بعد از گم شدن گوشیم چه اتفاقات معجزه واری افتاده که واقعا در شگفتم.
و چون روی خودم کار میکنم و تصمیم گرفتم پیش استادم برم تا در خصوص آموزش ازشون مشورت بگیرم ایشون تو صحبتاشون به فایلهای استاد عباسمنش اشاره کردن و چقد جالب من به عنوان نشانه گرفتم و سریع اومدم تو سایت استاد و ثبت نام کردم والان در حدود دو هفته هست که عضو شدم.
ودوباره شروع کردم رو باورهای ثروتسازم کار میکنم.
نکته اینه من به وقت وزمان هرکاری باور ویژه ای دارم.
چندسال پیش اومدم تو سایت ولی چون تو فرکانسش نبودم پیگیر نشدم.
والان ایمان دارم وقتش هست.
خلاصه این گم شدن گوشی من برکاتی داشته که بیان کردنش شاید از حوصله جمع خارج باشه .
خداروشکر میکنم
و الان فعلا دارم دارم فایلهای دانلودی رو گوش میکنم تا از نشونه ها برسم به جایی که باید اونجا باشم.
خدایا شکرررررت.
مرسی از گروه عباسمنش