این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif8001020پشتیبانی سایت/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngپشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استادم و مریم عزیز و تمام نازنینان و همسفرانم.
ایمان نه به ریشه ،نه جای مهر رو پیشونی، و نه چادر …..
با تمام سختی ها میخواستم چادر رو حفظ کنم دو تا بچه به بغل و با سختی و نامرتب بودن ،انگار چادر برام حکم ایمان به خدا رو داشت اما غافل از اینکه ایمان تعریف دیگه ای داره.و من با باورهایی اشتباه برای خودم زندگی ساخته بودم که لذتی ازش نمی بردم.
تعریف جدید ایمان رو انگار تمام سلول های بدنم قبولش دارن اونقدر که با تمام وجودم و روحم در هماهنگیه.ارامش و احساس خوب و امید و شوق نتیجه ی این تعریفه و من دوستش دارم .
پیرمرد حکایت ما ،حکایت همه ی ماست که تو زندگی مون کم و زیاد شرک داریم و نتیجه ی شرکو در زندگیمون میبینیم و باز غر میزنیم حالا که یاد گرفتیم این شرایط ساخته ی خودمونه آروم میشیم چون می فهمیم خدا همیشه مهربون بوده و این شرایط مهربون بودنش رو نقض نمیکنه.
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
و چه زیبا خدایی که ازش دور شدی با عشق به دنبالت می فرسته یه راه برگشت می سازه برات تا بفهمی در خونه ی کس دیگه ای رو باید بزنی که همه چیزو و همیشه اجابت میکنه.
هر بلائی کز تو آید ،رحمتی است
هر که را فقری دهی،آن دولتی است
سختی ها میان تا دست از آدمها بشوری و فقط به خودش وصل بشی و بس .پس چه زیبا تغییر میشود الخیر و فی ما وقع.
اگه باور داشته باشیم جریان هستی بر خیر است دیگه هر اتفاقی رو خیر میدونیم و اینکه سختیها میان تا راه درست رو پیدا کنیم و اون باور نادرست رو درست کنیم و این یعنی اتفاق خوبی که در پس این شرایط به ظاهر ناراحت کننده وجود داره وقتی باورهات درست بشه خوب قانون میگه اتفاقات عالی هم در راهه.
چقدر زیبا همه چیز همدیگه رو کامل میکنه بدون اینکه نکته ی استثنایی وجود داشته باشه .
وقتی از فرکانس خوبی ها و عشق و نعمت ها دور میشیم به نقطه ی مقابلش میرسیم که کمبود و ناراحتی هاو نگرانی ها و مشکلات. در اصل همون راهی است که باید بری.راهی که میشه خدا رو پیدا کرد و دوباره فرکانس های عالی رو فرستاد و نتایج عالی رو دریافت کرد.
خدای من انگار دارم یه نظم دقیق ریاضی رو توش میبینم.رابطه هایی شرطی با نتایج ثابت.
بدون هیچ حالت نقض.
و اما
گندمم ریختی ،تا زر دهی
رشته ام بردی،که تا گوهر دهی
ظاهر مشکلات راهی به سمت گنجی بینهایت است اگر دیدمون رو عوض کنیم و در اولین رویارویی درسش رو بگیریم تا اون نقطه ضعف برطرف بشه .و راه رو برای درست کردن باور های قدرتمند کننده باز کنه .
خدای من تو رو به خاطر آگاهی هایی ارزشمند که این روزها به سمتم جاریست سپاس گذارم.
برای استاد عزیزم، برای دوستان و همسفرانم متشکرم .
خدایا ایمان ،صبر، امید ،توکل ،عشق ازت میخوام که تو همه چیز هستی و همه چیز میشی و سریع اجابت میکنی.
همیشه هر اتفاقی که می افته یه خیریتی توش هست .وباید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نا مناسب این باشد که یه اتفاق خوبی در راه است.
اگر ما احساس خوب رُ در همه ی لحظات زندگیمون داشته باشیم اتفاقات فوق العاده عالی برامون رُخ میده. این یه قانونه.
پس اگر احساس خوب داشته باشیم اتفاقات خوب رُخ میده و اگر احساس بد داشته باشیم اتفاقات بد رُخ میده . این یه قانونه و هیچ استثنایی هم نداره.
یعنی اگر بتونیم در طول شبانه روز در هر حالت و شرایطی احساس خوبی داشته باشیم؛اتفاقات خوب جوری از در و دیوار وارد زندگی ما میشه که مارُ مات و مبهوت میکنه.
این کار شاید در شروع ،کار راحتی نباشه اما با تمرین این اتفاق می اُفته؛با تغیر باورها اتفاق می اُفته.
ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه.
کسی که احساس خوب داره یعنی کسی که ایمان داره.
ملاک ایمان نَه به ریشه ، نَه به جای مُهرِنماز روی پیشونیه نَه به چادُره و نَه به هیچ چیز دیگری.
ملاک ایمان از نظر من و اُستادِ عزیزم ، احساس آرامش درونیه.
هرچه قدر احساس آرامش داشته باشیم هر چه قدر احساس خوب داشته باشیم یعنی ما به یه نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست، اون نیرو با ماست؛ به این میگن ایمان .
نشان ظاهری ایمان احساس خوبه ، احساس شور و شوقه ؛ یعنی اگر احساس خوب داری ، احساس شوق و ذوق داری ، اگر آرامش داری یعنی ایمان داری. هیچ چیز دیگه ای غیر از این نیست.
الا به ذگر الله تطمِئن لقلوب: جز به یاد خدا دلها آرام نمی گیرد.
این موضوع ( الخیر فی ما وقع ) در شعری از پروین اعتصامی هم آمده ؛
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش.
وایی خدای من چه زیبا گفته شاعر.
وقتی در زندگیمون یه مشکلی پیش میاد اون دقیقا همون چیزیه که بهش نیاز داری و خدا برات مصلحت دونسته.
این دقیقا همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت.
چه قدر قشنگ تو این شعر نشون میده که هر مشکلی که برات پیدا میشه یه حکمتیه.
داره میگه به این دلیل این مشکل برام ایجاد شد که تو رُ پیدا کنم.
خیلی خیلی احساس خوبی بهم میده این شعر.
خیلی فوق العاده است.
باور کنیم افرادی در زندگیشون همچین (به ظاهر) مشکلاتی داشتند اما از یه زاویه دیگه ای بهشون نگاه کردند و با کنترل ذهنشون به احساس خوب و خوب تر رسیدند.
براتون آرزوی شادی، سلامتی،ثروت و سعادت می کنم.
درپناه خدا شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
همین چند ساعت پیش از شدت فکر به تضادی که داشتم احساسی خیلی بد داشتم و احساس نا امیدی و بدبختی میکردم
خیلی افسرده و کسل
تا دیگه به ته رسید و رفتمتو اتاقم وگریه کردم از شدت ناراحتی و از خدا کمک خواستم
منی که اینهمه رو خودم کار میکنم دلیلش چیه و با نا امیدی با خدا حرف میزدم و گریه میکردم
تا چند دقیقه بعد خدا جونم که سریع الجوابه دست هاش رو به کمکم فرستاد و مادرم آمد و کلی بهم انگیزه داد و احساسم با حرفاش خوب شد
و اومدم سراغ گوشیم و این فایل
و نکته ای که این آگاهی ها برای من داشت باز هم ایمان در عمل و توحید در عمل بود
که من بخاطر همین موضوع به این قسمت اجرای توحید در عمل هدایت شدم
ولی من فقط گوش میدم به فایلا و در عمل هیچ گونه توحیدی در رفتار هام نیست
و جهان هم که به فرکانس های ما پاسخ میدهد نه چیز دیگری
خدا رو شکر درک کردم که مشکل از قانون و از خداوند نیست قانون که ثابته مشکل از منه که فرکانس هایی که ارسال میکنم ایراد دارند و هنوز رفتارهام شرک آلود هستن
اگر میخوام که به خواسته هام برسم احساس خوبی داشتهباشمو از خوان نعمت خداوند بهره مند باشم باید اولا قانونو یادآوری کنم به خودم
که جهان قانون دارد و به فرکانس هایی که ما میفرستیم پاسخ میدهد و اتفاقات همسنگ با آن فرکانس ها را وارد زندگی ما میکند
و من باید برای ارسال فرکانس خواسته در هر لحظه با ورودی هام با چیز هایی که به آن توجه میکنم با رفتارهام فرکانس خواسته هایم را ارسال کنم تا نتایجی که میخواهم را دریافت بکنم
همین قدر ساده
خدا که همان خداییست که از جایی که به عقل تو نمیرسه بهت رزق و نعمت میرسونه
خدا که همان خداییست که فرمانروای کیهان هست و تمام قدرت هستی در اختیار اوست و برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد
خدا که همان خداییست که موسی را در دل دریا هدایت کرد که به آغوش مادرش برگردد
خدا که همان خداییست که یوسف را از زندان عزیز مصر کرد
خدا که همان خداییست که استاد را از فرش به عرش رساند و به آزادی در تمام جنبه ها رساند
پس ایراد از خداوند نیست که نتایج من دلخواه نیست ایراد از من هست که فقط احساس میکنم که دارم از قانون استفاده میکنم و فرکانس های خوبی میفرستم
الان که بیدار شدم فهمیدم که مدتی هست که من یک روند تکراری معیوب را پیش میروم که نتایج آن همینی هست که باید باشد
ولی خدا رو شکر خداوند بازم منو هدایت کرد بازم بهم رحم کرد و منو یاری کرد که این نقص را بیایم
و درستش کنم و بازم مثل گذشته با تمرکز از قانون و کانون توجهم مراقبت کنم تا نتایجم آن چیزی باشد که میخواهم
خدایا ای محبوب دل من ای کسی که در نهایت تاریکی و بدبختی و فلاکت و افسردگی باز مرهم تویی باز دارو تویی ای کسی که یک لحظه دوریت مرا تاب نیست و ناتوانم که ادامه دهم و زنده بمانم
استاد الان میفهمم وقتی میگفتید وقتی به خدا وابسته بشید وقتی به توحید وابسته بشید
دیگه نمیتونید به جز توحید وابسته به چیزی شوید
یعنی چه
و درک میکنم که کسی که وابسته به خدا شد دیگه از همه چیز بی نیاز هست و تمام وابستگیش به الله خواهد بود
خدا شکرت هزاران مرتبه شکر
استاد گل سخنانت گل کاشت در وجودم
در پناه الله سالم و ثروتمند و شاد و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
من درک کردم که من موجودی فرکانسی هستم ،پس باید احساسمو خوب نگه دارم تا اتفاق خوب بیوفته
اونجایی که تسلیم هستم یعنی به خداوند اعتماددارم وانسانی توحیدی هستم صدالبته که باید درآرامش باشم ونشانش همواره احساس خوب است…🥰
به قول حضرت مولانا
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتراز آهو، بی باک تراز شیرم
هرلحظه که میکوشم درکارکنم تقدیر
رنج ازپی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مهربون پروردگارم ازت میخوام منوهدایت کنی ،ازت میخوام هرروز راه توحیدی تر بودن رو بهم نشون بدی ازت میخوام تا هدایتم کنی به مسیری که تسلیم بودن رو یاد بگیرم
من ابتدای راهم وهی توجهم به اطراف پرت میشه میخوام که قلبم لبریز بشه ازتو وتنها ترو بپرستم واز تو یاری بجویم
هر مشکلی برای ما بوجود می اید باید خدا را پیدا کنیم چون وقتی فراموشش میکنیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم. از دست دادن به معنی کمبود نیست بلکه به معنی نعمت های جدید تر است اما به کسی که دراین شرایط خدا را ببیند
گاهی وقتها ضربه یاس ونا امیدی انقدر محکم به روح و جان آدم برخورد میکنه که از جنس فولاد هم که باشی متلاشی میشی و این درست همون زمانیه که به یاد خدا میفتی قدرت مطلق توانای بی همتا خدای که وصفش غیر ممکنه از اینکه با حرفهات تلنگر به روحمون میزنی ممنونم
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىرساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است))
در این فایل به احساس خیلی خوبی رسیدم و منو متوجه این نکته ظریف کرد که همیشه باید بر خدا توکل کنم و فقط روی خدا حساب کنم نه به افرادی که اطراف من هستن و همیشه باید این احساس رو حفظ کنم و به صورت پایدار و همیشگی این نکته عالی رو در زندگیم به کار ببرم و از خداوند می خواهم که ما رو در این مسیر خداشناسی و متوکل بودن حفظ کند و این داستان واقعا منو تکون داد و دلم رو حسابی روشن کرد که از جایی که فکرش رو نمی کنیم خدا به ما رزق و روزی می رساند
به نام خداوندی که آرامش قلبم از اوست .
روز ۴۶ام سفر
سلام به استادم و مریم عزیز و تمام نازنینان و همسفرانم.
ایمان نه به ریشه ،نه جای مهر رو پیشونی، و نه چادر …..
با تمام سختی ها میخواستم چادر رو حفظ کنم دو تا بچه به بغل و با سختی و نامرتب بودن ،انگار چادر برام حکم ایمان به خدا رو داشت اما غافل از اینکه ایمان تعریف دیگه ای داره.و من با باورهایی اشتباه برای خودم زندگی ساخته بودم که لذتی ازش نمی بردم.
تعریف جدید ایمان رو انگار تمام سلول های بدنم قبولش دارن اونقدر که با تمام وجودم و روحم در هماهنگیه.ارامش و احساس خوب و امید و شوق نتیجه ی این تعریفه و من دوستش دارم .
پیرمرد حکایت ما ،حکایت همه ی ماست که تو زندگی مون کم و زیاد شرک داریم و نتیجه ی شرکو در زندگیمون میبینیم و باز غر میزنیم حالا که یاد گرفتیم این شرایط ساخته ی خودمونه آروم میشیم چون می فهمیم خدا همیشه مهربون بوده و این شرایط مهربون بودنش رو نقض نمیکنه.
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
و چه زیبا خدایی که ازش دور شدی با عشق به دنبالت می فرسته یه راه برگشت می سازه برات تا بفهمی در خونه ی کس دیگه ای رو باید بزنی که همه چیزو و همیشه اجابت میکنه.
هر بلائی کز تو آید ،رحمتی است
هر که را فقری دهی،آن دولتی است
سختی ها میان تا دست از آدمها بشوری و فقط به خودش وصل بشی و بس .پس چه زیبا تغییر میشود الخیر و فی ما وقع.
اگه باور داشته باشیم جریان هستی بر خیر است دیگه هر اتفاقی رو خیر میدونیم و اینکه سختیها میان تا راه درست رو پیدا کنیم و اون باور نادرست رو درست کنیم و این یعنی اتفاق خوبی که در پس این شرایط به ظاهر ناراحت کننده وجود داره وقتی باورهات درست بشه خوب قانون میگه اتفاقات عالی هم در راهه.
چقدر زیبا همه چیز همدیگه رو کامل میکنه بدون اینکه نکته ی استثنایی وجود داشته باشه .
وقتی از فرکانس خوبی ها و عشق و نعمت ها دور میشیم به نقطه ی مقابلش میرسیم که کمبود و ناراحتی هاو نگرانی ها و مشکلات. در اصل همون راهی است که باید بری.راهی که میشه خدا رو پیدا کرد و دوباره فرکانس های عالی رو فرستاد و نتایج عالی رو دریافت کرد.
خدای من انگار دارم یه نظم دقیق ریاضی رو توش میبینم.رابطه هایی شرطی با نتایج ثابت.
بدون هیچ حالت نقض.
و اما
گندمم ریختی ،تا زر دهی
رشته ام بردی،که تا گوهر دهی
ظاهر مشکلات راهی به سمت گنجی بینهایت است اگر دیدمون رو عوض کنیم و در اولین رویارویی درسش رو بگیریم تا اون نقطه ضعف برطرف بشه .و راه رو برای درست کردن باور های قدرتمند کننده باز کنه .
خدای من تو رو به خاطر آگاهی هایی ارزشمند که این روزها به سمتم جاریست سپاس گذارم.
برای استاد عزیزم، برای دوستان و همسفرانم متشکرم .
خدایا ایمان ،صبر، امید ،توکل ،عشق ازت میخوام که تو همه چیز هستی و همه چیز میشی و سریع اجابت میکنی.
دوستتون دارم دستان خدا در زندگیم .
به نام خدای مهربان.
سلام خدمت همه ی دوستان عزیز.
«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین اعتصامی.
فایل روز 46 روزشمار تحول زندگی من.
می خواهیم در مورد ایمان و توکل صحبت کنیم.
همیشه هر اتفاقی که می افته یه خیریتی توش هست .وباید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نا مناسب این باشد که یه اتفاق خوبی در راه است.
اگر ما احساس خوب رُ در همه ی لحظات زندگیمون داشته باشیم اتفاقات فوق العاده عالی برامون رُخ میده. این یه قانونه.
پس اگر احساس خوب داشته باشیم اتفاقات خوب رُخ میده و اگر احساس بد داشته باشیم اتفاقات بد رُخ میده . این یه قانونه و هیچ استثنایی هم نداره.
یعنی اگر بتونیم در طول شبانه روز در هر حالت و شرایطی احساس خوبی داشته باشیم؛اتفاقات خوب جوری از در و دیوار وارد زندگی ما میشه که مارُ مات و مبهوت میکنه.
این کار شاید در شروع ،کار راحتی نباشه اما با تمرین این اتفاق می اُفته؛با تغیر باورها اتفاق می اُفته.
ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه.
کسی که احساس خوب داره یعنی کسی که ایمان داره.
ملاک ایمان نَه به ریشه ، نَه به جای مُهرِنماز روی پیشونیه نَه به چادُره و نَه به هیچ چیز دیگری.
ملاک ایمان از نظر من و اُستادِ عزیزم ، احساس آرامش درونیه.
هرچه قدر احساس آرامش داشته باشیم هر چه قدر احساس خوب داشته باشیم یعنی ما به یه نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست، اون نیرو با ماست؛ به این میگن ایمان .
نشان ظاهری ایمان احساس خوبه ، احساس شور و شوقه ؛ یعنی اگر احساس خوب داری ، احساس شوق و ذوق داری ، اگر آرامش داری یعنی ایمان داری. هیچ چیز دیگه ای غیر از این نیست.
الا به ذگر الله تطمِئن لقلوب: جز به یاد خدا دلها آرام نمی گیرد.
این موضوع ( الخیر فی ما وقع ) در شعری از پروین اعتصامی هم آمده ؛
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش.
وایی خدای من چه زیبا گفته شاعر.
وقتی در زندگیمون یه مشکلی پیش میاد اون دقیقا همون چیزیه که بهش نیاز داری و خدا برات مصلحت دونسته.
این دقیقا همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت.
چه قدر قشنگ تو این شعر نشون میده که هر مشکلی که برات پیدا میشه یه حکمتیه.
داره میگه به این دلیل این مشکل برام ایجاد شد که تو رُ پیدا کنم.
خیلی خیلی احساس خوبی بهم میده این شعر.
خیلی فوق العاده است.
باور کنیم افرادی در زندگیشون همچین (به ظاهر) مشکلاتی داشتند اما از یه زاویه دیگه ای بهشون نگاه کردند و با کنترل ذهنشون به احساس خوب و خوب تر رسیدند.
براتون آرزوی شادی، سلامتی،ثروت و سعادت می کنم.
درپناه خدا شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
خدا نگهدار.
به نام خداوند یکتا تنها فرمانروای جهان هستی
سلام به همه ی دوستای عزیزم
همین چند ساعت پیش از شدت فکر به تضادی که داشتم احساسی خیلی بد داشتم و احساس نا امیدی و بدبختی میکردم
خیلی افسرده و کسل
تا دیگه به ته رسید و رفتمتو اتاقم وگریه کردم از شدت ناراحتی و از خدا کمک خواستم
منی که اینهمه رو خودم کار میکنم دلیلش چیه و با نا امیدی با خدا حرف میزدم و گریه میکردم
تا چند دقیقه بعد خدا جونم که سریع الجوابه دست هاش رو به کمکم فرستاد و مادرم آمد و کلی بهم انگیزه داد و احساسم با حرفاش خوب شد
و اومدم سراغ گوشیم و این فایل
و نکته ای که این آگاهی ها برای من داشت باز هم ایمان در عمل و توحید در عمل بود
که من بخاطر همین موضوع به این قسمت اجرای توحید در عمل هدایت شدم
ولی من فقط گوش میدم به فایلا و در عمل هیچ گونه توحیدی در رفتار هام نیست
و جهان هم که به فرکانس های ما پاسخ میدهد نه چیز دیگری
خدا رو شکر درک کردم که مشکل از قانون و از خداوند نیست قانون که ثابته مشکل از منه که فرکانس هایی که ارسال میکنم ایراد دارند و هنوز رفتارهام شرک آلود هستن
اگر میخوام که به خواسته هام برسم احساس خوبی داشتهباشمو از خوان نعمت خداوند بهره مند باشم باید اولا قانونو یادآوری کنم به خودم
که جهان قانون دارد و به فرکانس هایی که ما میفرستیم پاسخ میدهد و اتفاقات همسنگ با آن فرکانس ها را وارد زندگی ما میکند
و من باید برای ارسال فرکانس خواسته در هر لحظه با ورودی هام با چیز هایی که به آن توجه میکنم با رفتارهام فرکانس خواسته هایم را ارسال کنم تا نتایجی که میخواهم را دریافت بکنم
همین قدر ساده
خدا که همان خداییست که از جایی که به عقل تو نمیرسه بهت رزق و نعمت میرسونه
خدا که همان خداییست که فرمانروای کیهان هست و تمام قدرت هستی در اختیار اوست و برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد
خدا که همان خداییست که موسی را در دل دریا هدایت کرد که به آغوش مادرش برگردد
خدا که همان خداییست که یوسف را از زندان عزیز مصر کرد
خدا که همان خداییست که استاد را از فرش به عرش رساند و به آزادی در تمام جنبه ها رساند
پس ایراد از خداوند نیست که نتایج من دلخواه نیست ایراد از من هست که فقط احساس میکنم که دارم از قانون استفاده میکنم و فرکانس های خوبی میفرستم
الان که بیدار شدم فهمیدم که مدتی هست که من یک روند تکراری معیوب را پیش میروم که نتایج آن همینی هست که باید باشد
ولی خدا رو شکر خداوند بازم منو هدایت کرد بازم بهم رحم کرد و منو یاری کرد که این نقص را بیایم
و درستش کنم و بازم مثل گذشته با تمرکز از قانون و کانون توجهم مراقبت کنم تا نتایجم آن چیزی باشد که میخواهم
خدایا ای محبوب دل من ای کسی که در نهایت تاریکی و بدبختی و فلاکت و افسردگی باز مرهم تویی باز دارو تویی ای کسی که یک لحظه دوریت مرا تاب نیست و ناتوانم که ادامه دهم و زنده بمانم
استاد الان میفهمم وقتی میگفتید وقتی به خدا وابسته بشید وقتی به توحید وابسته بشید
دیگه نمیتونید به جز توحید وابسته به چیزی شوید
یعنی چه
و درک میکنم که کسی که وابسته به خدا شد دیگه از همه چیز بی نیاز هست و تمام وابستگیش به الله خواهد بود
خدا شکرت هزاران مرتبه شکر
استاد گل سخنانت گل کاشت در وجودم
در پناه الله سالم و ثروتمند و شاد و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
خدا نگهدار
بانام ویاد مهربان پروردگار باسخاوتم
رد پای ۴۶👣👍✅😇
من درک کردم که من موجودی فرکانسی هستم ،پس باید احساسمو خوب نگه دارم تا اتفاق خوب بیوفته
اونجایی که تسلیم هستم یعنی به خداوند اعتماددارم وانسانی توحیدی هستم صدالبته که باید درآرامش باشم ونشانش همواره احساس خوب است…🥰
به قول حضرت مولانا
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتراز آهو، بی باک تراز شیرم
هرلحظه که میکوشم درکارکنم تقدیر
رنج ازپی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مهربون پروردگارم ازت میخوام منوهدایت کنی ،ازت میخوام هرروز راه توحیدی تر بودن رو بهم نشون بدی ازت میخوام تا هدایتم کنی به مسیری که تسلیم بودن رو یاد بگیرم
من ابتدای راهم وهی توجهم به اطراف پرت میشه میخوام که قلبم لبریز بشه ازتو وتنها ترو بپرستم واز تو یاری بجویم
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
من متعهد به تغییر در سرنوشت خود هستم
با درود فراوان به خانواده عباسمنش
هر مشکلی برای ما بوجود می اید باید خدا را پیدا کنیم چون وقتی فراموشش میکنیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم. از دست دادن به معنی کمبود نیست بلکه به معنی نعمت های جدید تر است اما به کسی که دراین شرایط خدا را ببیند
خدایا چشمانمان را بینا
توکلمان را عظیم و
گوشهایمان را برای شنیدن صدایت شنواتر کن
آمین یا رب العالمین
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
بیخیال ها موفق اند
تفاوت نتایج افراد یقینا به باورها ربط داره به حال خوب
یک فامیل دارم همیشه سرش شلوغه از بس که کار داره و پول درمیاره و مشتری داره
این آدم اصلا نمیدونه رکود چیه
اتفاقا هر چی که بقیه بیشتر میرن تو رکود این مشتری هاش بیشتر و بیشتر میشن
خودم ازش پرسیدم در مورد همین موضوع همیشه گفته برای من اصن فرقی نداره
خصوصیت بارز این مرد بیخیالی و خندون بودنشه
در بین تمام اقوام این مرد به بیخیالی معروفه و همیشه حالش خوبه
هروز داره به ملک هاش افزوده میشه و ثروتمند تر میشه
این آدم تو دهنی محکمی هس برای کسانی که شرک دارند و شرایط اقتصادی رو در درآمد خودشون عامل اصلی میدونن و تسلیم شرایط هستن تسلیم قیمت دلار و ترامپ و …
باور کنین شاید اصن یک لحظه لبخند از لبش نمیفته و این باعث میشه همیشه تو فکر خوب باشه و خال خوب
به نام تنها معبود هستی
دلم می خواد فریادی بزنم که بلندی صدام کل جهانو هوشیار بکنه از زیبایی وآسانی این خداوندی که به این شیوایی وراحتی به ما راه سعادت رو گفته
چقدر زیبا خانم شاسته این مفاهیم از قانون رو به متن در آوردین به عنوان کامنت این جلسه
چقدر زیبا موقیت هایی رو که برامون پیش می آید وما باید چطور از قانون استفاده بکنیم توی اون شرایط گفتین
چقدر زیبا تر در آخر گفتین که هر فردی به این حد از یقین در مورد قوانین برسد حتما تمام کارش میشه کنترل کانون توجش واون احساسیو که داره حسش میکنه
خدایا شکرت برای بودنم در این جمع وخانواده زیبا
وقتی داشتم بعد از مدتی دوباره کامنت این جلسه رو میخوندم تا بعدش فایل رو گوش بدم
فقط به خودم می گفتم محمود این نوشته ها رو تو قبلنم می دیدی؟؟؟ واقعا تو میخوندی از روشونو رد می شدی وهمین جوری درکشون میکردی؟؟
به خدا که نه
من نمی دونم چند بار این فتیل زیبارو گوش دادم ویا چند بار کامنتشو که نوشته شده از طرف خانم شایسته رو خوندم ولی می دونم کم نبوده
ولی هیچ وقت این جوری نخوندم ونفهمیم
واقعا استاد هر بار که این احساسو تجربه می کنم
که تموم اون نوشته ها واون فایلها برام جدید میشه مفهومش تغیر میکنه میگم این مرد چیووو درک کرده چیو با ذره ذره وجودش حس کرده
که وقتی میاد توی فایلها یا دوره ها میگه بچه ها اینارو 6 ماه بعد یا یک سال بعد دوباره اگر برگردین وببینین قسم می خورین که اینا رو قبلا اصلا ندید
ایناا کجا بوده که من ندیدمشون
استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان شما بی نظیرید
امید وارم اونقدر تغیر بکنم تا جبران کرده باشم یه روزی این همه از محبت های شمارو برای این آگاهی ها
گاهی وقتها ضربه یاس ونا امیدی انقدر محکم به روح و جان آدم برخورد میکنه که از جنس فولاد هم که باشی متلاشی میشی و این درست همون زمانیه که به یاد خدا میفتی قدرت مطلق توانای بی همتا خدای که وصفش غیر ممکنه از اینکه با حرفهات تلنگر به روحمون میزنی ممنونم
بنام اللّه مهربان
سلام استاد عزیزم،
واقعا ازین فایل لذت بردم خیلی زیباا سروده شده هرچقد هم گوش بدم خسته نمیشم و ایمانم به خدا یه پله بالاتر میره .😍
وقتی خدا میگه اشتباه کردی ،برگرد بیا پیش خودم ،
خودم میبخشمت😢
این بزرگترین دریچه ایمان و توحید و امید رو برای من باز میکنه که فقط روی خدا حساب باز کن نه کسی نه چیزی و نه غیر خدا.
دوست دارم این شعر خانم پروین اعتصامی رو اینجا بیارم که در آینده وقتی به کامنت های خودم برمیگردم با جون و دل بخونمش و لذت ببرم.👌👌😍
===============
🌹
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
🌹
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
🌹
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
🌹
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
🌹
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
🌹
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
🌹
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
🌹
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
🌹
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
🌹
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
🌹
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
🌹
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
🌹
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
🌹
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
🌹
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
🌹
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
🌹
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
🌹
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
🌹
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
🌹
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
🌹
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
🌹
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
🌹
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
🌹
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
🌹
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
🌹
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
🌹
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
🌹
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
🌹
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
🌹
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
🌹
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
🌹
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
🌹
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
🌹
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
🌹
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
🌹
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
🌹
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
🌹
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
🌹
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
🌹
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
🌹
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
🌹
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
🌹
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
🌹
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
🌹
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
🌹
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
🌹
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
🌹
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
🌹
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
🌹
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
🌹
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
🌹
==============
و در آخر این آیه قرآن بهم قدرت میده👌👌💪💪💪
((وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُِّ شىَْءٍ قَدْرًا(۳)
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىرساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است))
به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد
سلام استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
در این فایل به احساس خیلی خوبی رسیدم و منو متوجه این نکته ظریف کرد که همیشه باید بر خدا توکل کنم و فقط روی خدا حساب کنم نه به افرادی که اطراف من هستن و همیشه باید این احساس رو حفظ کنم و به صورت پایدار و همیشگی این نکته عالی رو در زندگیم به کار ببرم و از خداوند می خواهم که ما رو در این مسیر خداشناسی و متوکل بودن حفظ کند و این داستان واقعا منو تکون داد و دلم رو حسابی روشن کرد که از جایی که فکرش رو نمی کنیم خدا به ما رزق و روزی می رساند
خدایا شکرت بابت این استاد ارجمند
خدایا شکرت بابت این سایت پربار
خدایا شکرت 🙏🌹❤️🙏