اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ودرود بر استاد عزیز وهمفرکانسیهای دوست داشتنی
ممنون از استاد که با بیان زیبابرای من صحبت کردند ویادآوری ونیز عارفه ی عزیز بامتن عالیشون وایده ی بی نظیر خدا را هزاران مرتبه
شکر فقط بابت وجود شما عزیزان این یکی از بزرگترین نکات مثبت در زندگی من هستش
توجه به این مسئله که اطرافیانم در چه فرکانسی که مدام گله وشکایت ونارضایتی ولی آگاهی من واز همه مهمتر اون عطش وعلاقه ی من به آگاهی پیداکردن هرروزه ام
استاد من وخانواده ام یعنی دو پسرم یکی 22ودیگری 12 ساله وهمسرم در کنار هم در کانون گرم خانواده مان روزی نیست که صحبتی از مثبت بودن وتوجه به زیبائیها بینمون نباشه
استاد قبلا اینگونه نبود اما الان بچه های من مدام توجهشون به زیباییهابیشتر وبیشتر میشه
این باعث گرمی رابطمون شده
پسر کوچک من که کلاس پنجم دبستانه چنان پایبنده وچنان باور داره که اگر ماکلمه ای صحبت منفی اون هم ناخواسته کنیم به ما گوشزد میکنه از من سوالات زیادی میکنه امروز از من پرسید فرق میان خدا وکائنات چیه؟ومن جواب سوالش را با مثال گفتم واو چقدر خوشحال شد وبه من گفت مامان من به تو افتخار میکنم من از همون موقع که خیلی کوچکتر بودم احساس میکردم تو فکرت با دیگران حتی با ما فرق داره ومن طرز فکرت را دوست داشتم استاد نمیدانید چه احساس خوبی داشتم وقتی فرزند من این حرف را بهم زد
یک سوال دیگری که از من پرسید ومن را- متوجه یک موضوع خیلی مهمی کرد این بود که گفت مامان ما اگر مثلا از کره ی زمین دور شویم بعد از دور شدن از کره ی زمین در آسمان بعد کهکشانها وبعد کیهانها وبعد……
حالا اگه از اینجا که هستیم نگاه کنیم ما فقط آسمان ستاره ها خورشید وهر آنچه که در کره زمین هست را میبینیم واز اینها استفاده میکنیم ووجود کیهانها وغیره چه سودی برای ما داره وچه لزومی داره خلق بشه
استادمن جوابش را دادم با مثال مثلا تلوزیون که برای اینکه تصویر وصدا را داشته باشیم نیازه که برق سیم قاب موتور وخیلی عوامل دست به دست هم بدهند پس وجود همه ی اینها لازم بوده
ولی اون چیزی که توجه من را به خودش جلب کرد این بود که وقتی به گفته ی پسرم وقتی از زمین خارج بشویم وهمه ی اینها را ببینیم پی به این موضوع میبریم که همه ی اینها به گفته ی الله مهربان فقط وفقط برای ما وبه خاطر ما خلق شده حالا دوموضوع میاد وسط1-ما که هستیم چی هستیم چقدر ارزشمندیم که خدا اینقدر روی ما سرمایه گذاری کرده و2-وقتی میبینیم این همه شگقتی وآفرینش به خاطر ما ،مایی که هرگز توجه نداریم نمیبینیم تشکر نمیکنیم اونوقت شرمنده میشیم در درگاه اون عزیز که چرا به خاطر یک موضوع کوچک یعنی همون چالش که اون هم برای رشد ما هستش فقط گله وشکایت ونارضایتی
استاد امروز پسرمن با این سوال نمیدونید بامن چکار کرد که دلم میخواد فریاد بزنم به همه بگم باید توجه کرد باید شکار کرد باید غرق شد توی زیبائیهای خلقت خدا
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم از این فایلتون که چقدر مرتبط بود با قضییه ی امروز من
سپاسگزارم ازتون بابت این کامنت زسباتون و تجربیات خودتون با خانوادتون
راستش یه لحظه خودمو جای شما گذاشتم وقتی که با پسرتون صحبت میکردین و حسودیم شد بهتون
اخه منم یه پسر دارم که 8 سالشه و خیلی دلم میخواد این نوع تفکر باهاش داشته باشم حالا بنا به دلایلی ازم دوره ولی به محض اینکه کوچکترین فرصتی گیر بیارم از قوانین باهاش حرف میزنم و اونم مشتاق شنیدن ..
سپاسگزارم ازتون که باعث اشک شوق تو چشمام شدین و بهتون تبریک میگم بخاطر داشتن همچین خانواده ای
دوباره با یک درس مهم و کاربردی توی زندگیمون اومدید تا این آگاهی ها رو بهمون هدیه بدید!!!!ممنونم از وجود پر عشقتوووون!
ممنونم از عارفه خانم عزیز که در همون لحظه ای که کامنتشون رو خوندم خیلی لذت بردم و هوش و ذکاوتشون تحسین برانگیزه!!+
اقدام عملی ما بعد از گوش دادن به این فایل:
که هر روز این بازی رو انجام بدیم و به نکات مثبت توجه کنیم و بیایم بنویسم.
و با امکانات فعلی شروع میکنیم~ و یه آینه داریم و اونو میزاریم و قسمت بندی میکنیم و با ماژیک هر هرکس قسمت خودش رو پرکنه تا ببینم کی بیشتر از همه تونسته شکارچی نکات مثبت اون روز باشه ؟!!
و این عادت ت رو هم انقدر توی وجودم شکل دادم که همیشه توی هرجا و هر زمان ،هر زیبایی میبینم ذوق میکنم و بهش توجه میکنم و شده شخصیتم!
امروز خودم از خودم خنده ام گرفته بود که اتفاقی افتاد که داشتم ناخودآگاه با خودم غر میزدم و یک زیبایی همون موقع دیدم یک سگ خیلی بامزه و کلا حواسم پرت شد ،دیدم واااای چقدرر زیباست و حسابی ذوق کردم
اصلا یادم رفت چه اتفاقی افتاده بود!
یا هر روز ابر های سفید و خوشگل که توی آسمون آبی مثل پنبه پدیدار میشنن))!
اصلا مگه آدم میتونه اینا رو نادیده بگیره؟!!
خدایی خدا زمین رو خیلی خوشگل آفریده))!
الحق که رب العالمینی!!
و زورت از همه بیشترهههه! تو باید بار منو به دوش بکشی و تو باید همه کار ها رو انجام بدی،چون گردنت کلفته!
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله حال دلتون خوب باشه.
خدا رو سپاسگزارم به خاطر آگاهی های این فایل و نکات ارزشمندی که شما هر بار یادآوری میکنید.
از شما سپاسگزارم به خاطر عمل کردن به هدایت الهی و خلق این اندازه ارزش که خیر و برکاتش شامل حال من و افراد زیادی شده و میشه.
از عارفه ی عزیز هم سپاسگزارم به خاطر خلاقیت زیباش برای تربیت ذهن بچه ها از کودکی به سمت خواسته ها زیباییها و لذت از زندگی به سادگی و در لحظه.
به نظرم ما باید علاقه بچه ها رو بشناسیم و در غالب همون علاقه کمک کنیم به تربیت ذهن مثبت در بچه ها.
دختر من علاقه زیادی به نوشتن نداره ولی علاقه زیادی به بازی با عروسک هاش داره و خیلی دوستشون داره به خاطر همین من از همون ابتدا در غالب بازی با عروسکهاش کمک کردم یاد بگیره به خواسته هاش توجه کنه به زیبایها و نکات مثبت توجه کنه و خدا رو شکر اونقدر ذهن خلاقی و قوه ی تخیل قویی داره که خودش هر بار با کشتی کروز شخصی یا هواپیما شخصی یا آر وی یا ماشین داره با بچه هاش سفر میکنه به آمریکا و کشورها و جاهایی که دوست داره و هر بار موقع بازی منو صدا میکنه میگه مامان بیا میخوایم حرکت کنیم و به این شکل هم با همدیگه بازی میکنیم و هر بار اون لحظه رسیدن به خواسته هامون رو بازی میکنیم و حسش میکنیم و کلی ماجرا ها و اتفاقات قشنگ رو میسازیم و با هم واقعا لذت میبریم احساس میکنیم در اون موقعیت هستیم و تماما اون فضا و احساساتش رو تجربه میکنیم با این کار هم با هم وقت میگذرونیم و رابطه مون صمیمیتش بیشتر میشه هم در مورد خواسته هامون صحبت میکنیم هم داریم در لحظه زندگی میکنیم و لذت میبریم هم در حین بازی هر بار که به خواستمون میرسیم میگیم خدایا شکرت و سپاسگزاری رو بیشتر انجام میدهیم هم حس و حال خوب رو در لحظه تجربه میکنیم و در همین لحظه و با همین شرایطی که داریم کلی ذوق میکنیم لذت میبریم کلی هم بازی میکنیم .
سعی میکنم با رفتار درستم بهش آموزش بدهم نه با حرف و
با اینکه من اصلا اصراری به نوشتن به دخترم نمیکنم هر بار که میخواد چیزی بنویسه مینویسه خدایا سپاسگزارم به خاطر همه ی داشته هایم بارها در دفترهاش و برگه هاش و تخته وایت بردش دیدم و لذت بردم حتی وقتی میخواد تمرین کنه برا خط اولین جمله همین جمله هست که مینویسه.و واقعا خیلی راحت و زود از جاهای خیلی جالبی به خواسته هاش میرسه.
دوست داشتم به دوستانم که فرزند دارند بگم علاقه بچه ها رو بشناسید و از همون راه ذهنشون رو تربیت کنید در جهت مثبت تا لذت ببرند و خودشون مشتاق باشند به انجامش.
استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم دوستتون دارم و از رب العالمین براتون شادی لذت نعمت رحمت عشق آرامش و سعادت در دنیا و آخرت رو میخواهم.
سلام استاد قشنگم،دوست داشتم زیبایی های امروزم رو بیام و اینجا بنویسم
از قشنگی های امروزم این بود که ظهر با بوی فلافل از خواب بیدار شدم، اصن شک کردم! واقعا فلافله؟ برنامه نداشتیم براش! بیدار شدم و دیدم بلـــه! خب، حالا چیش جالب تر بود؟ اینکه من چند وقته تو فکر فلافلم، نه شدید! ولی میگفتم دوست دارم بخورم، هفته پیش رفته بودیم پارک، یه نصفه ساندویچ خوردم، بعد آجیم گفت دختر عمم ک باهامون هم بود بهم گفت بچه ها بیاید خونمون، خیلی وقته نیومدید، بیاید براتون سالاد الویه درست کنم، خب حالا جریان الویه چیه؟ الویه هاش خیلی خوبن، نوستالزیو اصیل، ما وقتی خوردین اولیت بار خیلی باش ذوق کردیم، برا همینم پیشنهاد الویه داد.
حالا ما قرمه سبزیشم خورده بودیم و عالی بود، یه سری هم خمیر فلافل گرفتیم دور هم ساندویچ فلافل زدین ک اونم عالی بود. حالا من ب آجیم گفتم بابا الویه چیه، بزار فلافل باشه. و ته ذهنم آپشن قرمه سبزیم بود!
خلاصه! امروز با بوی فلافل بیدار شدم و حرفای بابام رو میشندیم درباره قرمه سبزی.
رفتم تو آشپزخونه دیدم بابام ته دیگ طــــــلایی و ترد اورده از اشپزخونه رفیقش و یه کاسه قرمه.
دیگ اصلا من چی بگم؟؟
تازه مامانم هم برا نهار فردا از، امشب قرمه بار گذاشته و کل خونه رو بوی قرمه سبزی برداشته، این اگر خوده اصل جنس زندگی نیست، پس چیه؟؟!
اینو داشته باشید که یه نکته بگم؛ همون روز، من به کرج و عروسی کردن و غذا فکر کرده بودم، یعنی بهتره بگم به اتفاقاتی ک سال ها پیش در کرج اتفاق افتاده بود فکر کردم، به ازدواج کردن و اینا ک کلا تو فکرمه و چند وقته هم خیلی به غذاهای خوشمزه فکر میکنم و اسم دختر عمم ک باهامون اومده بود و کلا اکیپیم مریمه. حالا تو پارک بودیم، من دراز کشیده بودم، رومو کردم سمت چپ و حواسم رفت پی حرفای دوتا خانم ک اونور نشسته بودن، فقط میخوام توجه کنید به حرفایی ک شنیدم:«وای انقدر کشک بادمجونش خوشمزه بود که نگو! گردو، پیاز داغ، کشک کلی ریخته بود روش! قرمه سبزیم درست کرده بود! کباب هم بود،همه چی عالی بود گفتیم جای مریم خالی! خودش لباسش بلند بود موهاشم باز کرده بود و خلاصه عروسی رو اهواز گرفتن و رفتن، رفتن کرج، اونجا خونه خریدن»
گرفتین قضیه رو؟! قشنگ یه ترکیب عالی از افکاررچند روز من!غذا و عروسی و کرج و حتی اسم کناریش مریم بود و قرمه سبزی!!!!
اینا رو گفتم ک ب خودم یادآوری کنم جهان بی عیب و نقص جواب فرکانساتو میده! فرکانسام الان شبیه اون کسیه ک تازه یادگرفته جادو کنه و هنوز بش مسلط نیست و جادوش، آتیش بازیش کوچولوئه و تو درودیوار میخوره و محو میشه. ولی کار میکنه. فقط کافیه من مسلط بشم.
ما هرچی بخوایم بمون میده، اصلا براش مهم نیست چیه! اصلا این دوتا تجربه من و هزاران تجربه این چنینی ک داشتم منو ب یقین رسونده ک هرچی تو فکرم میگذره رو جلوم میبینم، مهم نیست چیه!
پس بهتره به جادوم مسلط بشم ک بتونم درست استفاده کنم…….
از قشنگیاش این بود ک آجیم گفت استاد فایل جدید گذاشته و بچه ها!!! این فایل دقیقا برایمنی لود ک دیشب برای نداشتن یه خواسته ام تو در و دیوار بودم و به خدا گفتم ببین از نو شروع کن خط بده، من بازم راهو گم کردم…. و جوابم فردا رو سایت بود
از قشنگیاش خوردن با لذت اون فلافل بود ک چـــــقدر خوش طعم بود
از قشنگیاش ورزش کردنم با عشق بود
از قشنگیاش دیدن اون آلو های شور لواشکی و
خوشرنگ شسته شده رو کابینت بود و خوردن ازشون
از قشنگیاش این بود ک دوتا تی تاپ از اونا ک دوست دارم، سفید و قرمز، خریدم و با لذت خوردم، دلم تنگ طعمش بود
از قشنگیاش این بود که خونه رو برام خالی کردی ک خلوت کنم با خودم و خودت
از قشنگیاش این بود ک خواهرم کروسان و بامیه عسلی خریدن و با چایی خوردیم
از، قشنگیاش خوردن اون ته دیگ طلایی با قرمه سبزی بود
از قشنگیاش ایده خواهرزاده دوست داشتنیم برای گرم کردن ته دیگ تو هواپز بود ک همونجور خشک و طلایی گرم شد و نرم نشد
از قشنگیاش پیاده روی با کفش خوشگل نایکم و جورابای ساقدار آدیداسم بود
از قشنگیاش جرئتم و همتم برای، نوشتن کدهای مخربم بود
از قشنگیاش ایده های بی نظیریه ک تو بهم میدی
از قشنگیاش حضور خواهر زاده ام،محمد امین کنارمونه
از قشنگیاش دیدن یه کلیپ آشپزی برا روده گوسفند بود و من بااااید این خوشمزه رو امتحان کنم
سلام به استادعزیزم ودوستان خیلی خوشحالم وحالم خوبه امروزبرای اینکه صبح ساعت٨ازخواب بیدارشدم وتوی تمرین ستاره قطبی ازخداوندخواستم امروزهرلحظه درکنارباشم وهدایتم کنه که فقط به نکات مثبت ونعمتهایی که دارم توجه کنم وامروزفقط روی سپاسگزاری وشکوربودن تمرکزکنم وقتی سایت روبازکردم واین فایل جدیدرودیدم گفتم الان نه توبهترین فرصت میبینمش طبق برنامه ریزی قبلی که داشتم میخواستم یک ساعت ورزش کنم امایه حسی بهم گفت بعدازظهربهترکه این ورزش انجام بدی امروزپسرم هم خونه بودوامتحان نداشت بهش پیشنهاددادم بیاباهم این فایل روببینیم وقتی فایل شروع شدانگارهمون خدایی که صبح باهاش صحبت کرده بودم داشت اززبان شمابامن حرف میزدوبهم یادآوری میکردکه چه جوری توجهم روبه نکات مثبت هدایتم کنم وکانون توجه ام روی خواسته هام باشه چون چندروزمسله ای توی ساختمان محل زندگیم پیش اومده وهمه ی همسایه هافقط روی این موردتمرکزکردن واین واقعاحالم روبدکرده وتمام انرژی وتمرکزمنوگرفته واین درس امروزمن بودکه اگرمن بخوام خداوندبه راحتی باهام صحبت میکنه وهدایتم میکنه خدایاشکرت باتک تک سلولهای بدنم ازت سپاسگزارم ولذت بخش ترش برام این بودکه وقتی به پسرم گفتم بیاباهم ببینیم بااشتیاق منوهمراهی کردازدوست عزیزمون هم سپاسگزارم وقدردان که بااین کامنت زیباشون یه درس عالی به مادادن درپناه رب این جهان سلامت وشادباشید
بنام خدای مهربان. حدا رو هزار مرتبه شکر که اینجام و این لحظه رو نفس میکشم.
از بقره شروع میکنم. بزرگترین سوره و دومین سوره قران، بعد از حمد که کلیده و بقول استاد یه تقلبه از طرف خدا که همه راهکارها توش هست میرسیم به بقره! قبل از اون از خداوند گشایش قلب درخواست میکنم و آرامشی عظیم تا آنچه رو که این لحظه دریافت میکنم بتونم اینجا برای خودم تایپ کنم…
الف لام میم.
این کتابی است که در آن هیچ تردیدی نیست و هدایتی برای متقین است!
همان ها که به غیب ایمان دارند و صلاه را بپا میدارند و زکات میپردازند!
این کتاب واقعا هدایته. سرتاسرش درس زندگی و خوشبختیه اما برای چه کسانی؟ برای متقین. متقین کیا هستن!؟ اونایی که به غیب ایمان دارن و صلاه می کنند! صلات چیه؟ توجه و رویکرد به خدا!!! اونایی که صبح پا میشن و جز زیبایی نمی بینن. به دریا نگاه میکنن عظمت خدا رو می بیینن فراوانی میبینن. به کوه نگاه می کنن فراوانی می بینن. به بچه ها نگاه میکنن زیبایی میبینن! به هر چی نگاه میکنن یه نکته مثبتی توش پیدا میکنن… چون یاد گرفتن فقط زیبایی ها رو ببینن! راستش اولش هیچ ایده ای نداشتم که چی بنویسم! من این فایلو صبح زود دیدم و الان ساعت 2 ظهره، اما یه حسی منو کشوند اینجا و گفت بنویس… بنویس تا ردپایی بمونه ازت… چند روزه که تمرین ستاره قطبی انجام میدم و هر روز توش می نویسم خدایا دوست دارم یه هدیه بهم بدی! بخدا هر روز اتفاق میوفته.. امروز کلی قهوه عالی بهم هدیه دادن ، دقیقا پودر قهوهم تموم شده بود و باید امروز فردا میگرفتم! دیروز یه دفتر عالی بهم هدیه دادن و انقدر که این دفتر قشنگه ، باید هر چه زودتر پر بشه از جملات قشنگ… حتس روزهای قبلتر هم کلی چیزای دیکه بهم هدیه دادن!!! امروز داشتم به خودم یاداوری میکردم که چرا انقدر سخت میگیرم!؟ چرا به غیب ایمان نمیارم؟ چرا صبح مثل یه نقاش نمیام و نقاشی کنم روزمو؟ چرا خدایی نمیشم!؟ چرا خالق بودنمو به فراموشی سپردم؟؟ چرا چرا چرا؟؟؟
واقعا زندگی میتونه همینقدر قشنگ، همینقدر ساده باشه اگه من سختش نگیرم! همیشه تو ذهنم این بوده کلی کار باید انجام بدم که چیزو دریافت کنم! اما نه.. اینطور نیست! کن فیکون! بگو باش پس می شود… همون لحظه که درخواست کنم ، “اجیب الدعوه الداع” میشه.. ولی منم باید “فلیستجیبو لی” بشم. منم باید درخواستشو اجابت کنم! چطوری!؟ با پاک کردن قبلم. با پاک کردن ذهنم. با رها بودن. با نجسبیدن و از همه مهمتر با توحیدی شدن… وقتی درخواستی دارم هزار فکر نیاد به ذهنم که حالا برو به این رو بزن به اون التماس کن! بخدا زندگی همینقدر راحته. اگه تو ذهنم این باشه که باید برای اون خواستهم به این رو بزنم یا برم وام بگیرم در بهترین حالتش با کلی التماس و خواهش بهش برسم! ولی اگه از خدا بخوام هم زودتر هم راحتتر و هم بهترشو بهم میده!
پس پاک کن قلبتو از شرک. پاک کن ذهنتو از افکار محدود کننده. پاک کن همه اونچه که بهت گفتن رو… پاک پاک پاک… و رها شو از همه قید و بندها… تو فقط بندگیتو کن همین… فقط پاک کن.. چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش... واقعا تا کی باید بشنوی کنترل کانون توجه دنیاتو میسازه؟ نمیخوای یه بار امتحانش کنی؟ نمیخوای دنیاتو بسازی؟؟؟ تا کی میخوای بین شک و دو دلیهات زندگی کنی!؟
گفت دیوانه نهی ، لایق این خانه نهی
رفتم دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم
گفت که تو زیرککی، مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
امروز اومدم بگم خدا جانم میخوام بپذیرم. من تسلیمم، تسلیم تسلیم. میگی صلات کن ، چشم! تمام سعیمو میکنم. میخوام انجامش بدم. میخوام زندگی کنم. من با تمام وجود میدونم جهنم کجاست! شک و دودلی و ترس رو با تمام وجود میدونم. میخوام بهشتو تجربه کنم. ایمان رو . ایمان رو…. ببینم کدومش بهتره!
آمده ام که سر نهم
عشق تو را به سر برم
گر تو بگوییم که نی
نی شکنم شکر برم
اومدم بگم چشششم. هر چی تو بگی، هر چی تو بخوای… من رسیدم به نقطه تسلیم. به نقطه ای که با تمام وجودم میدونم هیچی نیستم و همه چی تویی. کارهای زیادی انجام دادم. راه های زیادیو رفتم. اما امروز اعتراف میکنم که تویی همه چیز.
همه صید ها بکردی، هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
میخوام یه جور دیگه زندگی کنم. میخوام به جای حرف زدن عمل کنم. امروز دومین روز خرداد ماه 1402 هست و من از اون سعیدی که فقط حرف های قشنگ میزنه تصمیم گرفتم تبدیل شم به سعیدی که عمل میکنه و نتیجه میگیره… من نتیجه میخوام. من آرامش واقعی میخوام. من عشق واقعی پایدار میخوام.. من ثروت نامحدود میخوام. من حال روحی عالی میخوام. من احساس خوشبختی و رضایت میخوام.. خدایا شکرررت برای این لحظه و این فایل.. این پارادایس واقعا هر لحظه تپش قلبمو بالا میبره. حتی تو بدترین شرایطم دیدن پارادایس منو ساعتها غرق خودش میکنه .. چقدر انرژی اینجا مثبته… عاشق اینم که سایه درخت بیوفته روی آب. اصلا دیگه نیازی به تابلو نداری. تو تابلویی داری که هر ساعت تغییر میکنه. با تغییر فصل ها تغییر میکنه با تغییر روز و شب تغییر میکنه و… وااای خدایا اصلا فکر نمیکردم یه جایی توی دنیا باشه که دریاچه شخصی باشه. مگه میشع؟؟ میخوام از اول شروع کنم و زندگی در بهشتو ببینم.. همیشه تو تصوراتم بهشت جایی بود که آب بی نهایت باشه. هوا خوب و مرطوب باشه. و هر چی مییخوای همون روز فراهم بشه. اینترنت پر سرعت. فضای نامحدود برای زمین فوتبال و یه سری چیزای دیگه. اولش یه جزیره کوچولو تو تصوراتم بود. ولی ابن پارادایس ناجوانمردانه قشنگه… خدایا شکرتتت. استاد ممنونم ازتتت
سلام و سلامت تقدیم به استاد زیبایم که برازنده شماست تجربه اینهمه زیبایی
درود و ارادت به عارفه خانم گل که افتخار داشتم با ایشون در همین چند روز اخیر کامنت بازی مختصری داشته باشم و فرمودند که با دوقلوهاشون دارن در مورد قوانین خوب کار می کنند و نتایج خوبی هم گرفتند.
عارفه جان ماشاالله به خلاقیتت و الهامات زیبایی که بهت شد و بهش عمل کردی و نتایجش رو گرامی داشتی و توجه کردی و این شد نتیجه که یک فایل از استاد رو به خودت اختصاص دادی. نوش جونت خواهر
استاد اول این رو بگم این ویویی که ما از پشت سر شما داشتیم می دیدم از درختها و عکسشون توی آب از دید من شبیه یه شکلات بزرگ بود. شکلات سبزی به این بزرگی که یکی از جایزه های شماست که در جواب توکل و ایمانتون داده. نوش جانتون گوارای وجود.
اون نسیمی که آب رو نوازش می کرد هم که زیر اون هوای نیمه ابری یه بهشت واقعی رو مجسم کرده بود.
زیباترین کاری که میشد کرد همین بوده که به جای دیوار شیشه قرار بدید تا بیشتر و بیشتر از بهشت بهره مند بشید و همیشه در مسیر توجه به جمال الهی باقی بمونید.
استاد از تجربه خودم برای کنترل ذهن اگه بخوام بکم کاری که خیلی به من کمک میکنه اینه که حدود دو سالی هست که یه ورق A4 رو جدول بندی می کنم و کارهایی که باید متعهدانه در طول روز به عنوان روتین زندگیم انجام بدم روش می نویسم و تقریبا به اندازه 40 روز جا میگیره. تاریخ و روز هم میزنم و هر کاری که انجام میدم تیک میزنم.
مثلا
*سحرخیزی (برای من هم اکنون ساعت 8 تا 9 میشه سحرخیزی.چون قبلا تا 10 و 11 می خوابیدم).
* ستاره قطبی
*یک ساعت ورزش
*خوندن چند صفحه از کتاب مورد علاقه
*تمرین های استاد (گوش دادن فایل های دوره ها و کامنت خوندن و نوشتن. دیدن نشانه روزانه. نوشتن تمرین و فکر کردن در مورد پاشنه های آشیل. دیدن زیبایی ها و….)
*بین 6 تا 8 لیوان آب خوردن
*تماس با عزیزانم (چون انقدر مشغول کارهای روزانه میشم که یادم میره. خیلی درونگرا هستم)
*یه حرکت در جهت بهبود کارم و فعالیت اقتصادی در منزل
*بازی با ترانه و وقت گذاشتن براش (از وقتی باهاش بیشتر و با حضور قلبی بیشتر بازی میکنم خیلی آرومتر و بقول خودمون حرف گوش کن تر شده. هرچند من به حرف گوش نکردن هاشم احترام میگذارم تا قدرت نه گفتن رو در وجودش نکُشم)
*آخر شب هم نوشتن دفتر شکرگزاری
*در نهایت زود خوابیدن (قبل از 12)
استاد زیبایی این کار در اینه که مثل کارنامه میمونه.
1-همیشه حواسم به وقت های تلف شده یا بالعکس وقت های مرده ی زنده شده هست. وقتهایی که می تونست به بطالت بگذره ولی من ازشون برای همزمانی ها استفاده کردم. مثلا همزمان با ظرف شستن و غذا پختن و تمیزکاری کتاب صوتی یا دوره های شما رو گوش میرم.
2-قشنگ واضح و مشخص میشه که مثلا چند روزه دارم کم آب میخورم. و اشکال کارم کجاست.
3-تعهدم رو مورد آزمایش قرار میدم و به خودم احسنت میگم که مثلا هر روز دارم ورزشم رو می کنم.
4-نتیجه عملی دارم می گیرم. هم ورودی مالی دارم. هم احساس آرامشی بسیار بیشتر از قبل دارم. هم رفتار دخترم خیییییلی خیلی بهتر شده. هم عزت ننفس و اعتماد به نفسم بالاتر رفته.
5- وقتی برای هدر دادن و ورودی بد مثل دوستان سمی یا شبکه های اجتماعی مخرب یا اخبار باقی نمیمونه.
6- از زندگیم دارم لذت میبرم و همین الان دارم بهشت رو لمس می کنم.
7- به طرز محسوسی تمرکزم بر زیبایی های اطراف و آدمها بیشتر شده وزبانم و کلامم بسیار فعالتر و گویاتر در این زمینه شده. کاملا ناخودآگاه.
8-امید و انگیزه ام نسبت به آینده ام و رسیدن به خواسته هام بسیار قویتر شده.
استاد به خودم افتخار می کنم که شاگرد شمام. و خدا رو بابت تک تک اجزای کائناتش که منو در مسیر درست قرار دادند شکر میکنم. خدا منو از طریق خواهرم به سمت شما هدایت کرد و خداست که الان داره با یک دست تایپ میکنه و با دست دیگر اشکهام رو پاک میکنه.
دیشب موقع نوشتن دفتر شکرگزاریم انقدر اشک شوق ریختم که همسر عزیزم فقط اومد بغلم کرد و گفت بیا حس خوبتو به من هم بده. هرچی دوست داری بگو. منم همه شکرگزاری هام رو بهش گفتم و اونم همه رو تایید کرد و تازه چند مورد بهش اضافه هم کرد. همسری که در موردش چند نکته اینجا گفته بودم ولی با تمرکز بر روی خوبیهاش تمام اون مسایل برطرف شده به لطف پروردگار نازنینم و ایشون هم در مسیر رشد و تعالیه. واقعا بابت بودنش و تمام خوبیهای وجود باارزشش از خدای خوبم ممنونم.
عاشق این فضا و این دوستان سایت و البته استاد گلم هستم و مریم نازم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد که با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
خدا رو شکر که بعد از چند ماه دسته بندی اجرای توحید در عمل رو تموم کردم و امروز اومدم سراغ دسته بندی کنترل ذهن و روزم رو با این فایل شروع کردم و با نوشتن نکاتش و فکر کردن به شروع امروزم و زیباییهایی که دیدم و شنیدم اونقدر حسم خوب شد که دوست داشتم بیام و به اشتراک بزارم این زیباییها رو
اولا که صبح وقتی رفتم داخل حیاط خواهرم اینا ی بوته ای که توی باغچشون بود توجهم رو جلب کرد وقتی رفتم نزدیک دیدم گلهای زرد خیلی قشنگی داره که روی برگهای سبز خوشگل داره خودنمایی میکنه و با دیدنشون انگار قلبم باز شد چه ترکیب رنگ زیبایی ایجاد کرده بودن
بعدش که راهی خونه خودم شدم دختر کوچولوی همسایه رو دیدم که توی آفتاب نشسته بود و ی جورایی داشت آفتاب میگرفت و چقدر تحسینش کردم که صبح به این زودی که 99 درصد بچه ها خوابن این بیداره مامانش میگفت همیشه زود بیدار میشه
بعدش اومدم داخل که ماشین بازیافت اومد و من تونستم در زمان مناسب در مکان مناسب ضایعاتی رو که مدتی بود میخواستم بفروشم و نمیشد رو فروختم و ی پولی هم دستم اومد
و الان وقتی به یاد آوردم تحسین کردم دو تا جووونی که اول صبحی دارن کار میکنن که ی رزقی و روزی داشته باشن و دستشون توی جیب خودشون باشه و دنبال بهانهنبودن برای کار کردن
بعدش مشغول شستن حیاط شدم کاری که از انجام دادنش لذت میبرم و همیشه انجامش میدم و حس خوبش رو میگیرم
در حین شستن حیاط دیدم صدای بوقلمون میاد گوش که دادم چقدر زیبا بود توی ی فاصله ی زمانی خاصی شروع میکردن به خوندن و موسیقی زیبایی رو ایجاد میکرد کنجکتو شدم و از لای در نگاه کردم 5 6 تا بوقلمون نر و ماده بودن که نرها پرهاشون رو باز کرده بودن یاد جرج و جرجه پاردایس افتادم و خاطرات اونا برام یادآوری شد .جالبه اینا داشتن کنار خیابون انگاری رژه میرفتن یاد اون رژه هایی افتادم که استاد برامون میزاشتن و خاطرات خوب اونها هم مرور شد و خلاصه اونا رد شدن و رفتن
بعدش که باغچه رو آب دادم همینکه آب این رزق عجیب خداوند زمین خشک باغچه رو سیراب میکرد بازم قلبم باز شد همیشه این صحنه برام زیباست باغچه ی خشکی که با آب خیس میشه حس قشنگی رو به آدم میده
و بعدشم هم که چای و قهوه ام رو از رزق خداوند وهاب آماده کردم و نشستم پای این فایل و نکته برداری و احساس خوبش که باعث شد بیام و این کامنت رو بنویسم.تازه این اتفاقات فقط مال ی ساعت اول صبحه خدایا شکرت
سلام ودرود بر استاد عزیز وهمفرکانسیهای دوست داشتنی
ممنون از استاد که با بیان زیبابرای من صحبت کردند ویادآوری ونیز عارفه ی عزیز بامتن عالیشون وایده ی بی نظیر خدا را هزاران مرتبه
شکر فقط بابت وجود شما عزیزان این یکی از بزرگترین نکات مثبت در زندگی من هستش
توجه به این مسئله که اطرافیانم در چه فرکانسی که مدام گله وشکایت ونارضایتی ولی آگاهی من واز همه مهمتر اون عطش وعلاقه ی من به آگاهی پیداکردن هرروزه ام
استاد من وخانواده ام یعنی دو پسرم یکی 22ودیگری 12 ساله وهمسرم در کنار هم در کانون گرم خانواده مان روزی نیست که صحبتی از مثبت بودن وتوجه به زیبائیها بینمون نباشه
استاد قبلا اینگونه نبود اما الان بچه های من مدام توجهشون به زیباییهابیشتر وبیشتر میشه
این باعث گرمی رابطمون شده
پسر کوچک من که کلاس پنجم دبستانه چنان پایبنده وچنان باور داره که اگر ماکلمه ای صحبت منفی اون هم ناخواسته کنیم به ما گوشزد میکنه از من سوالات زیادی میکنه امروز از من پرسید فرق میان خدا وکائنات چیه؟ومن جواب سوالش را با مثال گفتم واو چقدر خوشحال شد وبه من گفت مامان من به تو افتخار میکنم من از همون موقع که خیلی کوچکتر بودم احساس میکردم تو فکرت با دیگران حتی با ما فرق داره ومن طرز فکرت را دوست داشتم استاد نمیدانید چه احساس خوبی داشتم وقتی فرزند من این حرف را بهم زد
یک سوال دیگری که از من پرسید ومن را- متوجه یک موضوع خیلی مهمی کرد این بود که گفت مامان ما اگر مثلا از کره ی زمین دور شویم بعد از دور شدن از کره ی زمین در آسمان بعد کهکشانها وبعد کیهانها وبعد……
حالا اگه از اینجا که هستیم نگاه کنیم ما فقط آسمان ستاره ها خورشید وهر آنچه که در کره زمین هست را میبینیم واز اینها استفاده میکنیم ووجود کیهانها وغیره چه سودی برای ما داره وچه لزومی داره خلق بشه
استادمن جوابش را دادم با مثال مثلا تلوزیون که برای اینکه تصویر وصدا را داشته باشیم نیازه که برق سیم قاب موتور وخیلی عوامل دست به دست هم بدهند پس وجود همه ی اینها لازم بوده
ولی اون چیزی که توجه من را به خودش جلب کرد این بود که وقتی به گفته ی پسرم وقتی از زمین خارج بشویم وهمه ی اینها را ببینیم پی به این موضوع میبریم که همه ی اینها به گفته ی الله مهربان فقط وفقط برای ما وبه خاطر ما خلق شده حالا دوموضوع میاد وسط1-ما که هستیم چی هستیم چقدر ارزشمندیم که خدا اینقدر روی ما سرمایه گذاری کرده و2-وقتی میبینیم این همه شگقتی وآفرینش به خاطر ما ،مایی که هرگز توجه نداریم نمیبینیم تشکر نمیکنیم اونوقت شرمنده میشیم در درگاه اون عزیز که چرا به خاطر یک موضوع کوچک یعنی همون چالش که اون هم برای رشد ما هستش فقط گله وشکایت ونارضایتی
استاد امروز پسرمن با این سوال نمیدونید بامن چکار کرد که دلم میخواد فریاد بزنم به همه بگم باید توجه کرد باید شکار کرد باید غرق شد توی زیبائیهای خلقت خدا
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم از این فایلتون که چقدر مرتبط بود با قضییه ی امروز من
سلام خانوم سلیمی
سپاسگزارم ازتون بابت این کامنت زسباتون و تجربیات خودتون با خانوادتون
راستش یه لحظه خودمو جای شما گذاشتم وقتی که با پسرتون صحبت میکردین و حسودیم شد بهتون
اخه منم یه پسر دارم که 8 سالشه و خیلی دلم میخواد این نوع تفکر باهاش داشته باشم حالا بنا به دلایلی ازم دوره ولی به محض اینکه کوچکترین فرصتی گیر بیارم از قوانین باهاش حرف میزنم و اونم مشتاق شنیدن ..
سپاسگزارم ازتون که باعث اشک شوق تو چشمام شدین و بهتون تبریک میگم بخاطر داشتن همچین خانواده ای
به نام رفیق شفیقم؛رب العالمین!
استاد جان ،سلاااام))!
دوباره با یک درس مهم و کاربردی توی زندگیمون اومدید تا این آگاهی ها رو بهمون هدیه بدید!!!!ممنونم از وجود پر عشقتوووون!
ممنونم از عارفه خانم عزیز که در همون لحظه ای که کامنتشون رو خوندم خیلی لذت بردم و هوش و ذکاوتشون تحسین برانگیزه!!+
اقدام عملی ما بعد از گوش دادن به این فایل:
که هر روز این بازی رو انجام بدیم و به نکات مثبت توجه کنیم و بیایم بنویسم.
و با امکانات فعلی شروع میکنیم~ و یه آینه داریم و اونو میزاریم و قسمت بندی میکنیم و با ماژیک هر هرکس قسمت خودش رو پرکنه تا ببینم کی بیشتر از همه تونسته شکارچی نکات مثبت اون روز باشه ؟!!
و این عادت ت رو هم انقدر توی وجودم شکل دادم که همیشه توی هرجا و هر زمان ،هر زیبایی میبینم ذوق میکنم و بهش توجه میکنم و شده شخصیتم!
امروز خودم از خودم خنده ام گرفته بود که اتفاقی افتاد که داشتم ناخودآگاه با خودم غر میزدم و یک زیبایی همون موقع دیدم یک سگ خیلی بامزه و کلا حواسم پرت شد ،دیدم واااای چقدرر زیباست و حسابی ذوق کردم
اصلا یادم رفت چه اتفاقی افتاده بود!
یا هر روز ابر های سفید و خوشگل که توی آسمون آبی مثل پنبه پدیدار میشنن))!
اصلا مگه آدم میتونه اینا رو نادیده بگیره؟!!
خدایی خدا زمین رو خیلی خوشگل آفریده))!
الحق که رب العالمینی!!
و زورت از همه بیشترهههه! تو باید بار منو به دوش بکشی و تو باید همه کار ها رو انجام بدی،چون گردنت کلفته!
به یادگار ،ردپای عزیز#)!
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله حال دلتون خوب باشه.
خدا رو سپاسگزارم به خاطر آگاهی های این فایل و نکات ارزشمندی که شما هر بار یادآوری میکنید.
از شما سپاسگزارم به خاطر عمل کردن به هدایت الهی و خلق این اندازه ارزش که خیر و برکاتش شامل حال من و افراد زیادی شده و میشه.
از عارفه ی عزیز هم سپاسگزارم به خاطر خلاقیت زیباش برای تربیت ذهن بچه ها از کودکی به سمت خواسته ها زیباییها و لذت از زندگی به سادگی و در لحظه.
به نظرم ما باید علاقه بچه ها رو بشناسیم و در غالب همون علاقه کمک کنیم به تربیت ذهن مثبت در بچه ها.
دختر من علاقه زیادی به نوشتن نداره ولی علاقه زیادی به بازی با عروسک هاش داره و خیلی دوستشون داره به خاطر همین من از همون ابتدا در غالب بازی با عروسکهاش کمک کردم یاد بگیره به خواسته هاش توجه کنه به زیبایها و نکات مثبت توجه کنه و خدا رو شکر اونقدر ذهن خلاقی و قوه ی تخیل قویی داره که خودش هر بار با کشتی کروز شخصی یا هواپیما شخصی یا آر وی یا ماشین داره با بچه هاش سفر میکنه به آمریکا و کشورها و جاهایی که دوست داره و هر بار موقع بازی منو صدا میکنه میگه مامان بیا میخوایم حرکت کنیم و به این شکل هم با همدیگه بازی میکنیم و هر بار اون لحظه رسیدن به خواسته هامون رو بازی میکنیم و حسش میکنیم و کلی ماجرا ها و اتفاقات قشنگ رو میسازیم و با هم واقعا لذت میبریم احساس میکنیم در اون موقعیت هستیم و تماما اون فضا و احساساتش رو تجربه میکنیم با این کار هم با هم وقت میگذرونیم و رابطه مون صمیمیتش بیشتر میشه هم در مورد خواسته هامون صحبت میکنیم هم داریم در لحظه زندگی میکنیم و لذت میبریم هم در حین بازی هر بار که به خواستمون میرسیم میگیم خدایا شکرت و سپاسگزاری رو بیشتر انجام میدهیم هم حس و حال خوب رو در لحظه تجربه میکنیم و در همین لحظه و با همین شرایطی که داریم کلی ذوق میکنیم لذت میبریم کلی هم بازی میکنیم .
سعی میکنم با رفتار درستم بهش آموزش بدهم نه با حرف و
با اینکه من اصلا اصراری به نوشتن به دخترم نمیکنم هر بار که میخواد چیزی بنویسه مینویسه خدایا سپاسگزارم به خاطر همه ی داشته هایم بارها در دفترهاش و برگه هاش و تخته وایت بردش دیدم و لذت بردم حتی وقتی میخواد تمرین کنه برا خط اولین جمله همین جمله هست که مینویسه.و واقعا خیلی راحت و زود از جاهای خیلی جالبی به خواسته هاش میرسه.
دوست داشتم به دوستانم که فرزند دارند بگم علاقه بچه ها رو بشناسید و از همون راه ذهنشون رو تربیت کنید در جهت مثبت تا لذت ببرند و خودشون مشتاق باشند به انجامش.
استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم دوستتون دارم و از رب العالمین براتون شادی لذت نعمت رحمت عشق آرامش و سعادت در دنیا و آخرت رو میخواهم.
سلام استاد عزیز
من خودم الان این فایل رو یک هفته وارد سایت میشدم اما وارد این آموزش نمیشدم اما بهم
الهام شد که برو اولین ویدیو رو سایت گذاشته شده بود رو نگاه کنه و دقیقن من همین مشکل رو داشتم .
و امروز من میخواهم شکارچی نکات مثبت باشم
واینجا به خودم تعهد میدم
و یکی از ترس های من نوشتن کامنت رو هم داشتم که شاید بد بنویسم
اما امروز یکی ترس هام رو شکست دادن
و یاد گرفتم که رد پا برای خودم بزارم
سپاس گزارم خداوند یکتا و مهربان
به نام رب هدایتگرم
سلام استاد قشنگم،دوست داشتم زیبایی های امروزم رو بیام و اینجا بنویسم
از قشنگی های امروزم این بود که ظهر با بوی فلافل از خواب بیدار شدم، اصن شک کردم! واقعا فلافله؟ برنامه نداشتیم براش! بیدار شدم و دیدم بلـــه! خب، حالا چیش جالب تر بود؟ اینکه من چند وقته تو فکر فلافلم، نه شدید! ولی میگفتم دوست دارم بخورم، هفته پیش رفته بودیم پارک، یه نصفه ساندویچ خوردم، بعد آجیم گفت دختر عمم ک باهامون هم بود بهم گفت بچه ها بیاید خونمون، خیلی وقته نیومدید، بیاید براتون سالاد الویه درست کنم، خب حالا جریان الویه چیه؟ الویه هاش خیلی خوبن، نوستالزیو اصیل، ما وقتی خوردین اولیت بار خیلی باش ذوق کردیم، برا همینم پیشنهاد الویه داد.
حالا ما قرمه سبزیشم خورده بودیم و عالی بود، یه سری هم خمیر فلافل گرفتیم دور هم ساندویچ فلافل زدین ک اونم عالی بود. حالا من ب آجیم گفتم بابا الویه چیه، بزار فلافل باشه. و ته ذهنم آپشن قرمه سبزیم بود!
خلاصه! امروز با بوی فلافل بیدار شدم و حرفای بابام رو میشندیم درباره قرمه سبزی.
رفتم تو آشپزخونه دیدم بابام ته دیگ طــــــلایی و ترد اورده از اشپزخونه رفیقش و یه کاسه قرمه.
دیگ اصلا من چی بگم؟؟
تازه مامانم هم برا نهار فردا از، امشب قرمه بار گذاشته و کل خونه رو بوی قرمه سبزی برداشته، این اگر خوده اصل جنس زندگی نیست، پس چیه؟؟!
اینو داشته باشید که یه نکته بگم؛ همون روز، من به کرج و عروسی کردن و غذا فکر کرده بودم، یعنی بهتره بگم به اتفاقاتی ک سال ها پیش در کرج اتفاق افتاده بود فکر کردم، به ازدواج کردن و اینا ک کلا تو فکرمه و چند وقته هم خیلی به غذاهای خوشمزه فکر میکنم و اسم دختر عمم ک باهامون اومده بود و کلا اکیپیم مریمه. حالا تو پارک بودیم، من دراز کشیده بودم، رومو کردم سمت چپ و حواسم رفت پی حرفای دوتا خانم ک اونور نشسته بودن، فقط میخوام توجه کنید به حرفایی ک شنیدم:«وای انقدر کشک بادمجونش خوشمزه بود که نگو! گردو، پیاز داغ، کشک کلی ریخته بود روش! قرمه سبزیم درست کرده بود! کباب هم بود،همه چی عالی بود گفتیم جای مریم خالی! خودش لباسش بلند بود موهاشم باز کرده بود و خلاصه عروسی رو اهواز گرفتن و رفتن، رفتن کرج، اونجا خونه خریدن»
گرفتین قضیه رو؟! قشنگ یه ترکیب عالی از افکاررچند روز من!غذا و عروسی و کرج و حتی اسم کناریش مریم بود و قرمه سبزی!!!!
اینا رو گفتم ک ب خودم یادآوری کنم جهان بی عیب و نقص جواب فرکانساتو میده! فرکانسام الان شبیه اون کسیه ک تازه یادگرفته جادو کنه و هنوز بش مسلط نیست و جادوش، آتیش بازیش کوچولوئه و تو درودیوار میخوره و محو میشه. ولی کار میکنه. فقط کافیه من مسلط بشم.
ما هرچی بخوایم بمون میده، اصلا براش مهم نیست چیه! اصلا این دوتا تجربه من و هزاران تجربه این چنینی ک داشتم منو ب یقین رسونده ک هرچی تو فکرم میگذره رو جلوم میبینم، مهم نیست چیه!
پس بهتره به جادوم مسلط بشم ک بتونم درست استفاده کنم…….
از قشنگیاش این بود ک آجیم گفت استاد فایل جدید گذاشته و بچه ها!!! این فایل دقیقا برایمنی لود ک دیشب برای نداشتن یه خواسته ام تو در و دیوار بودم و به خدا گفتم ببین از نو شروع کن خط بده، من بازم راهو گم کردم…. و جوابم فردا رو سایت بود
از قشنگیاش خوردن با لذت اون فلافل بود ک چـــــقدر خوش طعم بود
از قشنگیاش ورزش کردنم با عشق بود
از قشنگیاش دیدن اون آلو های شور لواشکی و
خوشرنگ شسته شده رو کابینت بود و خوردن ازشون
از قشنگیاش این بود ک دوتا تی تاپ از اونا ک دوست دارم، سفید و قرمز، خریدم و با لذت خوردم، دلم تنگ طعمش بود
از قشنگیاش این بود که خونه رو برام خالی کردی ک خلوت کنم با خودم و خودت
از قشنگیاش این بود ک خواهرم کروسان و بامیه عسلی خریدن و با چایی خوردیم
از، قشنگیاش خوردن اون ته دیگ طلایی با قرمه سبزی بود
از قشنگیاش ایده خواهرزاده دوست داشتنیم برای گرم کردن ته دیگ تو هواپز بود ک همونجور خشک و طلایی گرم شد و نرم نشد
از قشنگیاش پیاده روی با کفش خوشگل نایکم و جورابای ساقدار آدیداسم بود
از قشنگیاش جرئتم و همتم برای، نوشتن کدهای مخربم بود
از قشنگیاش ایده های بی نظیریه ک تو بهم میدی
از قشنگیاش حضور خواهر زاده ام،محمد امین کنارمونه
از قشنگیاش دیدن یه کلیپ آشپزی برا روده گوسفند بود و من بااااید این خوشمزه رو امتحان کنم
از قشنگیاش واریزی داشتن و مشتری داشتن بود
از قشنگیاش کارتمه ک پول توشه ک هرجی بخوام برم بخرم
از، قشنگیاش ساقه طلایی و تی تاپ و بادوم زمینیه تو کمدمه
از، قشنگیاش آهنگ جدیدیه ک چند روزه دارم باهاش عشق میکنم
از قشنگیاش راه حل دادنای تو به منه
عاشقتم…
سلام به استادعزیزم ودوستان خیلی خوشحالم وحالم خوبه امروزبرای اینکه صبح ساعت٨ازخواب بیدارشدم وتوی تمرین ستاره قطبی ازخداوندخواستم امروزهرلحظه درکنارباشم وهدایتم کنه که فقط به نکات مثبت ونعمتهایی که دارم توجه کنم وامروزفقط روی سپاسگزاری وشکوربودن تمرکزکنم وقتی سایت روبازکردم واین فایل جدیدرودیدم گفتم الان نه توبهترین فرصت میبینمش طبق برنامه ریزی قبلی که داشتم میخواستم یک ساعت ورزش کنم امایه حسی بهم گفت بعدازظهربهترکه این ورزش انجام بدی امروزپسرم هم خونه بودوامتحان نداشت بهش پیشنهاددادم بیاباهم این فایل روببینیم وقتی فایل شروع شدانگارهمون خدایی که صبح باهاش صحبت کرده بودم داشت اززبان شمابامن حرف میزدوبهم یادآوری میکردکه چه جوری توجهم روبه نکات مثبت هدایتم کنم وکانون توجه ام روی خواسته هام باشه چون چندروزمسله ای توی ساختمان محل زندگیم پیش اومده وهمه ی همسایه هافقط روی این موردتمرکزکردن واین واقعاحالم روبدکرده وتمام انرژی وتمرکزمنوگرفته واین درس امروزمن بودکه اگرمن بخوام خداوندبه راحتی باهام صحبت میکنه وهدایتم میکنه خدایاشکرت باتک تک سلولهای بدنم ازت سپاسگزارم ولذت بخش ترش برام این بودکه وقتی به پسرم گفتم بیاباهم ببینیم بااشتیاق منوهمراهی کردازدوست عزیزمون هم سپاسگزارم وقدردان که بااین کامنت زیباشون یه درس عالی به مادادن درپناه رب این جهان سلامت وشادباشید
بنام خدای مهربان. حدا رو هزار مرتبه شکر که اینجام و این لحظه رو نفس میکشم.
از بقره شروع میکنم. بزرگترین سوره و دومین سوره قران، بعد از حمد که کلیده و بقول استاد یه تقلبه از طرف خدا که همه راهکارها توش هست میرسیم به بقره! قبل از اون از خداوند گشایش قلب درخواست میکنم و آرامشی عظیم تا آنچه رو که این لحظه دریافت میکنم بتونم اینجا برای خودم تایپ کنم…
الف لام میم.
این کتابی است که در آن هیچ تردیدی نیست و هدایتی برای متقین است!
همان ها که به غیب ایمان دارند و صلاه را بپا میدارند و زکات میپردازند!
این کتاب واقعا هدایته. سرتاسرش درس زندگی و خوشبختیه اما برای چه کسانی؟ برای متقین. متقین کیا هستن!؟ اونایی که به غیب ایمان دارن و صلاه می کنند! صلات چیه؟ توجه و رویکرد به خدا!!! اونایی که صبح پا میشن و جز زیبایی نمی بینن. به دریا نگاه میکنن عظمت خدا رو می بیینن فراوانی میبینن. به کوه نگاه می کنن فراوانی می بینن. به بچه ها نگاه میکنن زیبایی میبینن! به هر چی نگاه میکنن یه نکته مثبتی توش پیدا میکنن… چون یاد گرفتن فقط زیبایی ها رو ببینن! راستش اولش هیچ ایده ای نداشتم که چی بنویسم! من این فایلو صبح زود دیدم و الان ساعت 2 ظهره، اما یه حسی منو کشوند اینجا و گفت بنویس… بنویس تا ردپایی بمونه ازت… چند روزه که تمرین ستاره قطبی انجام میدم و هر روز توش می نویسم خدایا دوست دارم یه هدیه بهم بدی! بخدا هر روز اتفاق میوفته.. امروز کلی قهوه عالی بهم هدیه دادن ، دقیقا پودر قهوهم تموم شده بود و باید امروز فردا میگرفتم! دیروز یه دفتر عالی بهم هدیه دادن و انقدر که این دفتر قشنگه ، باید هر چه زودتر پر بشه از جملات قشنگ… حتس روزهای قبلتر هم کلی چیزای دیکه بهم هدیه دادن!!! امروز داشتم به خودم یاداوری میکردم که چرا انقدر سخت میگیرم!؟ چرا به غیب ایمان نمیارم؟ چرا صبح مثل یه نقاش نمیام و نقاشی کنم روزمو؟ چرا خدایی نمیشم!؟ چرا خالق بودنمو به فراموشی سپردم؟؟ چرا چرا چرا؟؟؟
واقعا زندگی میتونه همینقدر قشنگ، همینقدر ساده باشه اگه من سختش نگیرم! همیشه تو ذهنم این بوده کلی کار باید انجام بدم که چیزو دریافت کنم! اما نه.. اینطور نیست! کن فیکون! بگو باش پس می شود… همون لحظه که درخواست کنم ، “اجیب الدعوه الداع” میشه.. ولی منم باید “فلیستجیبو لی” بشم. منم باید درخواستشو اجابت کنم! چطوری!؟ با پاک کردن قبلم. با پاک کردن ذهنم. با رها بودن. با نجسبیدن و از همه مهمتر با توحیدی شدن… وقتی درخواستی دارم هزار فکر نیاد به ذهنم که حالا برو به این رو بزن به اون التماس کن! بخدا زندگی همینقدر راحته. اگه تو ذهنم این باشه که باید برای اون خواستهم به این رو بزنم یا برم وام بگیرم در بهترین حالتش با کلی التماس و خواهش بهش برسم! ولی اگه از خدا بخوام هم زودتر هم راحتتر و هم بهترشو بهم میده!
پس پاک کن قلبتو از شرک. پاک کن ذهنتو از افکار محدود کننده. پاک کن همه اونچه که بهت گفتن رو… پاک پاک پاک… و رها شو از همه قید و بندها… تو فقط بندگیتو کن همین… فقط پاک کن.. چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش... واقعا تا کی باید بشنوی کنترل کانون توجه دنیاتو میسازه؟ نمیخوای یه بار امتحانش کنی؟ نمیخوای دنیاتو بسازی؟؟؟ تا کی میخوای بین شک و دو دلیهات زندگی کنی!؟
گفت دیوانه نهی ، لایق این خانه نهی
رفتم دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم
گفت که تو زیرککی، مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
امروز اومدم بگم خدا جانم میخوام بپذیرم. من تسلیمم، تسلیم تسلیم. میگی صلات کن ، چشم! تمام سعیمو میکنم. میخوام انجامش بدم. میخوام زندگی کنم. من با تمام وجود میدونم جهنم کجاست! شک و دودلی و ترس رو با تمام وجود میدونم. میخوام بهشتو تجربه کنم. ایمان رو . ایمان رو…. ببینم کدومش بهتره!
آمده ام که سر نهم
عشق تو را به سر برم
گر تو بگوییم که نی
نی شکنم شکر برم
اومدم بگم چشششم. هر چی تو بگی، هر چی تو بخوای… من رسیدم به نقطه تسلیم. به نقطه ای که با تمام وجودم میدونم هیچی نیستم و همه چی تویی. کارهای زیادی انجام دادم. راه های زیادیو رفتم. اما امروز اعتراف میکنم که تویی همه چیز.
همه صید ها بکردی، هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
میخوام یه جور دیگه زندگی کنم. میخوام به جای حرف زدن عمل کنم. امروز دومین روز خرداد ماه 1402 هست و من از اون سعیدی که فقط حرف های قشنگ میزنه تصمیم گرفتم تبدیل شم به سعیدی که عمل میکنه و نتیجه میگیره… من نتیجه میخوام. من آرامش واقعی میخوام. من عشق واقعی پایدار میخوام.. من ثروت نامحدود میخوام. من حال روحی عالی میخوام. من احساس خوشبختی و رضایت میخوام.. خدایا شکرررت برای این لحظه و این فایل.. این پارادایس واقعا هر لحظه تپش قلبمو بالا میبره. حتی تو بدترین شرایطم دیدن پارادایس منو ساعتها غرق خودش میکنه .. چقدر انرژی اینجا مثبته… عاشق اینم که سایه درخت بیوفته روی آب. اصلا دیگه نیازی به تابلو نداری. تو تابلویی داری که هر ساعت تغییر میکنه. با تغییر فصل ها تغییر میکنه با تغییر روز و شب تغییر میکنه و… وااای خدایا اصلا فکر نمیکردم یه جایی توی دنیا باشه که دریاچه شخصی باشه. مگه میشع؟؟ میخوام از اول شروع کنم و زندگی در بهشتو ببینم.. همیشه تو تصوراتم بهشت جایی بود که آب بی نهایت باشه. هوا خوب و مرطوب باشه. و هر چی مییخوای همون روز فراهم بشه. اینترنت پر سرعت. فضای نامحدود برای زمین فوتبال و یه سری چیزای دیگه. اولش یه جزیره کوچولو تو تصوراتم بود. ولی ابن پارادایس ناجوانمردانه قشنگه… خدایا شکرتتت. استاد ممنونم ازتتت
به نام رب جمیل
سلام و سلامت تقدیم به استاد زیبایم که برازنده شماست تجربه اینهمه زیبایی
درود و ارادت به عارفه خانم گل که افتخار داشتم با ایشون در همین چند روز اخیر کامنت بازی مختصری داشته باشم و فرمودند که با دوقلوهاشون دارن در مورد قوانین خوب کار می کنند و نتایج خوبی هم گرفتند.
عارفه جان ماشاالله به خلاقیتت و الهامات زیبایی که بهت شد و بهش عمل کردی و نتایجش رو گرامی داشتی و توجه کردی و این شد نتیجه که یک فایل از استاد رو به خودت اختصاص دادی. نوش جونت خواهر
استاد اول این رو بگم این ویویی که ما از پشت سر شما داشتیم می دیدم از درختها و عکسشون توی آب از دید من شبیه یه شکلات بزرگ بود. شکلات سبزی به این بزرگی که یکی از جایزه های شماست که در جواب توکل و ایمانتون داده. نوش جانتون گوارای وجود.
اون نسیمی که آب رو نوازش می کرد هم که زیر اون هوای نیمه ابری یه بهشت واقعی رو مجسم کرده بود.
زیباترین کاری که میشد کرد همین بوده که به جای دیوار شیشه قرار بدید تا بیشتر و بیشتر از بهشت بهره مند بشید و همیشه در مسیر توجه به جمال الهی باقی بمونید.
استاد از تجربه خودم برای کنترل ذهن اگه بخوام بکم کاری که خیلی به من کمک میکنه اینه که حدود دو سالی هست که یه ورق A4 رو جدول بندی می کنم و کارهایی که باید متعهدانه در طول روز به عنوان روتین زندگیم انجام بدم روش می نویسم و تقریبا به اندازه 40 روز جا میگیره. تاریخ و روز هم میزنم و هر کاری که انجام میدم تیک میزنم.
مثلا
*سحرخیزی (برای من هم اکنون ساعت 8 تا 9 میشه سحرخیزی.چون قبلا تا 10 و 11 می خوابیدم).
* ستاره قطبی
*یک ساعت ورزش
*خوندن چند صفحه از کتاب مورد علاقه
*تمرین های استاد (گوش دادن فایل های دوره ها و کامنت خوندن و نوشتن. دیدن نشانه روزانه. نوشتن تمرین و فکر کردن در مورد پاشنه های آشیل. دیدن زیبایی ها و….)
*بین 6 تا 8 لیوان آب خوردن
*تماس با عزیزانم (چون انقدر مشغول کارهای روزانه میشم که یادم میره. خیلی درونگرا هستم)
*یه حرکت در جهت بهبود کارم و فعالیت اقتصادی در منزل
*بازی با ترانه و وقت گذاشتن براش (از وقتی باهاش بیشتر و با حضور قلبی بیشتر بازی میکنم خیلی آرومتر و بقول خودمون حرف گوش کن تر شده. هرچند من به حرف گوش نکردن هاشم احترام میگذارم تا قدرت نه گفتن رو در وجودش نکُشم)
*آخر شب هم نوشتن دفتر شکرگزاری
*در نهایت زود خوابیدن (قبل از 12)
استاد زیبایی این کار در اینه که مثل کارنامه میمونه.
1-همیشه حواسم به وقت های تلف شده یا بالعکس وقت های مرده ی زنده شده هست. وقتهایی که می تونست به بطالت بگذره ولی من ازشون برای همزمانی ها استفاده کردم. مثلا همزمان با ظرف شستن و غذا پختن و تمیزکاری کتاب صوتی یا دوره های شما رو گوش میرم.
2-قشنگ واضح و مشخص میشه که مثلا چند روزه دارم کم آب میخورم. و اشکال کارم کجاست.
3-تعهدم رو مورد آزمایش قرار میدم و به خودم احسنت میگم که مثلا هر روز دارم ورزشم رو می کنم.
4-نتیجه عملی دارم می گیرم. هم ورودی مالی دارم. هم احساس آرامشی بسیار بیشتر از قبل دارم. هم رفتار دخترم خیییییلی خیلی بهتر شده. هم عزت ننفس و اعتماد به نفسم بالاتر رفته.
5- وقتی برای هدر دادن و ورودی بد مثل دوستان سمی یا شبکه های اجتماعی مخرب یا اخبار باقی نمیمونه.
6- از زندگیم دارم لذت میبرم و همین الان دارم بهشت رو لمس می کنم.
7- به طرز محسوسی تمرکزم بر زیبایی های اطراف و آدمها بیشتر شده وزبانم و کلامم بسیار فعالتر و گویاتر در این زمینه شده. کاملا ناخودآگاه.
8-امید و انگیزه ام نسبت به آینده ام و رسیدن به خواسته هام بسیار قویتر شده.
استاد به خودم افتخار می کنم که شاگرد شمام. و خدا رو بابت تک تک اجزای کائناتش که منو در مسیر درست قرار دادند شکر میکنم. خدا منو از طریق خواهرم به سمت شما هدایت کرد و خداست که الان داره با یک دست تایپ میکنه و با دست دیگر اشکهام رو پاک میکنه.
دیشب موقع نوشتن دفتر شکرگزاریم انقدر اشک شوق ریختم که همسر عزیزم فقط اومد بغلم کرد و گفت بیا حس خوبتو به من هم بده. هرچی دوست داری بگو. منم همه شکرگزاری هام رو بهش گفتم و اونم همه رو تایید کرد و تازه چند مورد بهش اضافه هم کرد. همسری که در موردش چند نکته اینجا گفته بودم ولی با تمرکز بر روی خوبیهاش تمام اون مسایل برطرف شده به لطف پروردگار نازنینم و ایشون هم در مسیر رشد و تعالیه. واقعا بابت بودنش و تمام خوبیهای وجود باارزشش از خدای خوبم ممنونم.
عاشق این فضا و این دوستان سایت و البته استاد گلم هستم و مریم نازم
با عشق و ارادت
سلام روز خوش
استاد نمیدونم چه برنامه هایی دارین
امااین فایل چند روزه هست
من هم باهاش عشق میکنم
با کامنتاش …
امروز به خودشناسی بیشتری رسیدم
دیدم که حس من به شهر خودم به محل زندگی خودم به بودن کنار خانوادم و به منزل پدریم خیلی خوبه
دیدم که اصلا ته دلم علاقه ندارم که حتی به یه شهر دیگه مهاجرت بکنم چه برسه به کشوری دیگه
دیدم که دوست دارم کشورم در آرامش و امنیت و حال خوب باشه
و دوست دارم همینجا در حس خوب محل زندگیم باشم
حتی تاقبل ازدواجم . چند سال قبل نمیتونستم مزایای شهر خودمو بفهمم
وقتی ازدواج کردم بااینکه کلا 7…8 دقیقه راهه باماشین . ولی میام محله ی خودمون چنان عاشق تک تک کوچه ها و کلا محیط اینجام
تازه دارم میفهمم چقدر خوب بود من حواسم نبود
چقدر میفهمم که همه چیز ظواهر نیست
اون حس خوب اون ارامش اون ته دلت که گرم و اروم باشه اون با ساختمونای قشنگ و ماشینای فلان …ایجاد نمیشه
ارامش و حال دلی خوب واسم خیلی پررنگ شد
خودمو شناختم که من عاشق سادگی ام
عاشق همین محله
حتی واسم سخته سه چهار روز در هفته تو محله خودم نیستم
خودشناسی خیلی مهمه.یکی حالش بامهاجرت خوبه یکی با موندن تو محل خودش
افرادی ام بودن مهاجرت کردن طعمشو چشیدن بعد انتخاب کردن یابمونن یابرگردن
و میشناسم افرادیم که برگشتن
خداروشکر میکنم بخاطر ارامش و امنیت کشورم
میدونم که امریکا یاهرجای جهان هم نازیبایی داره و مهمه که هرجا هستی توجهت رو نعمتهاوزیباییها باشه
وگرنه شمااستاد هم میتونستین از بدی های اون محیط بگین.
خداروشکر میکنم که حال دلم خوبه
خدایا بهم کمک کن بتونم بیشتر و بیشتر به حال خوب برسم
خودمو شناختم من با رفتن بادوری حالم خوب نیست دلم میخواد کنار خانواده خودم و همسرم باشم . دوری و غربت دوست ندارم
ولی باهمه اینها بازم تسلیمم
اگر خدا برای من مهاجرت بخواد . تسلیمم
هرجا بخوادمیرم و هرکاری بگه بالطفش انجام میدم
آرزو میکنم برای کشورم آرامش بیشتر امنیت بیشتر و ثبات بیشتر در تمام جنبه ها
آرزو میکنم برای خودم و هم وطن هام و تمام مردم دنیا ، هدایت به راه درست و تشخیص اصل از فرع و رسیدن به یه حال دل خوب ته دل محکم
امیدوارم هر کسی هرجا هست
تو آروم ترین راحت ترین حالت ممکن باشه
خیال همه راحت و آسوده باشه
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم
خاروشکر میکنم بخاطر توانایی دیدن خوبیها
به نام خدای زیباییها
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد که با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
خدا رو شکر که بعد از چند ماه دسته بندی اجرای توحید در عمل رو تموم کردم و امروز اومدم سراغ دسته بندی کنترل ذهن و روزم رو با این فایل شروع کردم و با نوشتن نکاتش و فکر کردن به شروع امروزم و زیباییهایی که دیدم و شنیدم اونقدر حسم خوب شد که دوست داشتم بیام و به اشتراک بزارم این زیباییها رو
اولا که صبح وقتی رفتم داخل حیاط خواهرم اینا ی بوته ای که توی باغچشون بود توجهم رو جلب کرد وقتی رفتم نزدیک دیدم گلهای زرد خیلی قشنگی داره که روی برگهای سبز خوشگل داره خودنمایی میکنه و با دیدنشون انگار قلبم باز شد چه ترکیب رنگ زیبایی ایجاد کرده بودن
بعدش که راهی خونه خودم شدم دختر کوچولوی همسایه رو دیدم که توی آفتاب نشسته بود و ی جورایی داشت آفتاب میگرفت و چقدر تحسینش کردم که صبح به این زودی که 99 درصد بچه ها خوابن این بیداره مامانش میگفت همیشه زود بیدار میشه
بعدش اومدم داخل که ماشین بازیافت اومد و من تونستم در زمان مناسب در مکان مناسب ضایعاتی رو که مدتی بود میخواستم بفروشم و نمیشد رو فروختم و ی پولی هم دستم اومد
و الان وقتی به یاد آوردم تحسین کردم دو تا جووونی که اول صبحی دارن کار میکنن که ی رزقی و روزی داشته باشن و دستشون توی جیب خودشون باشه و دنبال بهانهنبودن برای کار کردن
بعدش مشغول شستن حیاط شدم کاری که از انجام دادنش لذت میبرم و همیشه انجامش میدم و حس خوبش رو میگیرم
در حین شستن حیاط دیدم صدای بوقلمون میاد گوش که دادم چقدر زیبا بود توی ی فاصله ی زمانی خاصی شروع میکردن به خوندن و موسیقی زیبایی رو ایجاد میکرد کنجکتو شدم و از لای در نگاه کردم 5 6 تا بوقلمون نر و ماده بودن که نرها پرهاشون رو باز کرده بودن یاد جرج و جرجه پاردایس افتادم و خاطرات اونا برام یادآوری شد .جالبه اینا داشتن کنار خیابون انگاری رژه میرفتن یاد اون رژه هایی افتادم که استاد برامون میزاشتن و خاطرات خوب اونها هم مرور شد و خلاصه اونا رد شدن و رفتن
بعدش که باغچه رو آب دادم همینکه آب این رزق عجیب خداوند زمین خشک باغچه رو سیراب میکرد بازم قلبم باز شد همیشه این صحنه برام زیباست باغچه ی خشکی که با آب خیس میشه حس قشنگی رو به آدم میده
و بعدشم هم که چای و قهوه ام رو از رزق خداوند وهاب آماده کردم و نشستم پای این فایل و نکته برداری و احساس خوبش که باعث شد بیام و این کامنت رو بنویسم.تازه این اتفاقات فقط مال ی ساعت اول صبحه خدایا شکرت
سپاسگزارم استاد عزیز