اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از خدا جوییم توفیق ادب ، بی ادب محروم ماند از لطف رب
بنام خدای مهربان ، خدایی که هر لحظه هر ثانیه و هر روز داره نعمت های بیشتر، شادی بیشتر، ارامش بیشتر، عشق بیشتر، پول بیشتر و قشنگی های بیشتری وارد زندگیم می کنه!
استاد من از شما سپاسگزارم بابت این فایل ، این روزها حساسیت بیشتری نسبت به کلامم، به رفتارم و فکرم دارم! پس تصمیم گرفتم تا نتیجه ای نگرفتم حرفی نزنم و توی سایت کامنت نذارم! اما این فایل منو یاد روزهایی انداخت که با این مباحث آشنا نبودم! روزهایی که سخت تلاش میکردم تا آدم مستقلی باشم! سخت تلاش میکردم تا مخارجمو تامین کنم و همزمان درسمو بخونم! روزهایی که انصافا انصافا با انگیزه ترین ادم دنیا بودم! اون موقع 16 سالم بود و توی گرمای 40 درجه با رطوبت بالای 70 80درصد یک مسیر چندکیلومتری رو صبح میرفتم ظهر برمیگشتم، عصر میرفتم و شب برمیگشتم،، تا بتونم پول دربیارم و موتور بخرم! نمیدونم چرا این فایل عمیقا منو یاد اون روزها انداخت!
فکر کنید همچین آدمی که با تمام وجودش تلاش می کرد! پدر من توی شرکت های پتروشیمی مشغول به کاره! اون موقع بن خرید کتاب میدادن و خدا میدونه که من با چه شوقی کتاب میخریدم! یادمه اون روزها هیچ کدوم از همکارای بابا کتاب نمیخریدن و من در عوض میگفتم بابا اگه کسی هست که میتونی بن خریدشو بگیری بگو بازم خرید کنم و چند میلیون کتاب خرید میکردم و انصافا میخوندم! بارها و بارها!!!
یادمه اون روزها بخاطر باورهای نادرست با وجود این همه تلاش فکری و فیزیکی! از لحاظ مالی پیشرفت خاصی نمیکردم! حتی یادمه بعدها کارم راحتتر شد و با کسی اشنا شدم که با لذت کار میکردیم! درامدم حدودا 2 3 برابر شده بود ولی هیچی نمی موند واسم! بقول استاد سطلم سوراخ بود!
با همه این اوصاف ، من هر ماه مریض میشدم! اصلا سرماخوردگی شده بود جز لاینفک زندگی من! اسمش هم گذاشته بودم حساسیت فصلی! اما چه فصلی!؟ من هر ماه 10 روزش مریض بودم و همیشه ماسک و دستمال کاغذی همرام بود! مدت زیادی گذشت تا اینکه یه روز مریض شدم. دو روز سه روز ، یک هفته ده روز ،، هر چی میگذشت نه تنها خوب نمیشدم بلکه بدتر هم میشدم! من 23 روز تمام بستری بودم! برای یک سرماخوردگی ساده! در صورتیکه همون روزها دوستام داشتن خودشونو برای امتحانات اماده میکردن!
از این ها که بگذریم شرایط نابسامان خونواده هم که دیگه کل فکر و ذکرمو درگیر کرده بود و خدا میدونه من چقدر انرژی صرف این میکردم که خدایا چرا من!؟ چرا؟؟؟ چرا؟؟؟ دوست ندارم بیشتر در مورد این موضوع حرف بزنم ، اما این لحظه با تمام وجودم اون روزها رو دوست دارم…
وقتی با این مباحث آشنا شدم که البته یه روند تکاملی بود. به لطف خدای مهربان من سه ساله دکتر نرفتم و هیچ هزینه ای (نه مالی و نه زمانی) صرف بیماری نکردم! فقط یک بار اون هم در حال تفریح بودم که یه مشکل کوچولو پیش اومد و یک ساعته رفع شد و اون هم به لطف الله هزینه ای نداشت. تو این سه سال به لطف الله فقط چند بار سرما خوردم که اون هم سه چهار روزه خوب میشه و خیلی هم جدی نیست مثل قبل ها!
از لحاظ مالی من هیچ هزینه ی غیر منتظره ای ندارم. یعنی کل هزینه هایی که دارم برای خوراکی های مورد علاقم، برای سلامت جسمم، لباس هایی که دوست دارم، باشگاه و ورزش، تفریح و … هست! این ها همش ثروت و نعمته که خیلی بهش توجهی نداشتم!
به لطف الله الان چند ساله که خونوادم خیلی آروم تر و مهربون تر شدن! یه فضای اروم و صمیمی و دوستانه ایجاد شده و آرامش نسبی وجود داره.
این روزها فکر و توجهم به افزایش درامدم هست! در صورتیکه قبلا کل تمرکزم به بیماریم ، به دوستام ، به روابطی که مشکل داشت و … گره خورده بود! این روزها توجهم و تمرکزم روی گسترش خودم و رشد شخصیتم هست!
به نام خدای رضا و وهاب با سلام خدمت دوستان خوبم به خدمت آقای عباس منش
نشانه امروز من آیا من خوش شانس هستم نیستم این موضوع برمیگرده به باورهایی کیک کردن تو کله ما والا از روزی که من یه چیزی فهمیدم در مورد باورها فهمیدم که همه چیز خودمون خلق می کنی فهمیدم که بالاخره یه خدایی هست که یه سیستمی گذاشته توی کار فهمیدم که بیرونی نیست که یک کاری واسه ما بکنه این خود ما هستیم که یه کاری واسه خودمون می کنیم و تا جایی که تجربه دارم قبل از اینکه قانون میدونستم خیلی صادقانه دارم میگما خیلی مثلاً آقا جاهایی بود که یه اتفاقی برای ما می افتاد گفتم وای من چه شانسی دارم میگفتم اتفاق بدی که برام افتاد میگفتم من چقدر بدشانسم لعنت به این شانس یا مثلا من گفتم اگه من آفتاب بگیرم برم تو دریا دریا خوش میشه نمیدونم که می گفتم اگر من برم برم توی کوی طلایی طلا میشه رشت میشه خاکستر بالاخره ماهی تو باوری داشتیم ولی الان نه الان که دارم من خودم کار می کنم و مثلاً یه اتفاق خوبی که برام میوفته میگم آره من دارم و باورم کار می کنم و این چیزایی که داره برام اتفاق میوفته به خاطر اینه که من دارم باورم کار می کنم یا اگر میگم مثلاً مریض میشم یا یک اتفاق بدی برام میوفته پشت سر هم میگم آره من از جاده خاکی زدم بیرون میدونی من بی تو باور ندارم در حال حاضر و رو به پیشرفت این یعنی اگر من بازو خودم کار نکنم باز برمیگردم به همون چیز های قبلی و واقعاً واقعاً نمیگم من انسان کامل شدم من توی هر کامنتی که می نویسم میگم که این همه اش برمیگرده به خودم ولی واقعاً واقعاً روی باورها که کار می کنم احساس امید دارم �ساسی دارم اگه اسمش خوششانسی ه میگم آره من آدم خوش شانس من هرجا میرم اتفاق خوبی برام رخ میده میگم مثلاً هر جایی هر کاری که بکنم به این باور را قشنگ بسازم و بهتر شون بکنم میگم خوب میشه خدا را شکر میگم اینم به موقعش درست میشه و فقط و فقط اینو من با تمام اعماق وجودم میگم اگر روی باورهایت سعید کار می کنی و اتفاق خوبی برات میافته و نمیدونم یکجایی میگوی من خودم کار کردم من حرکت و زدم اونجاست که دیگه رو به سقوط میشی سعید خودم تجربهش داشتم که این اتفاق برای من رخ داده است از خدا ممنونم بابت دوستان خوبم از خدا ممنونم به خاطر این زندگی قشنگ و زیبا و بچه ها یه چیز دیگه هم بگم وقتی که من و ان سالی مثل من که داره روی باورها کار میکنه و به موفقیت های خیلی بزرگ میرسه خیلیا اینو میزارم پای شانس و اصلاً نمی آن الگو بگیرند و اصلا من و انصاری مثل من به هیچ عنوان نباید بیایم زور بی زور بیاین بکنیم تو کله شون بگیم آره من از طریق این قانون به این چیزا رسیدم و اونجاست که دیگه رو به بدبختی هستیم این تجربه منه دیوونه خودم ضربه خورده هستم
من تا با این مرحله از زندگیم که در آستانه 40 سالگی هستم و دوره هایی رو شرکت کردم و سخنان اساتید زیادی از ایران و خارج از ایران رو گوش دادم که هر کدام به نوبه ی خودشون خوب بودند اما کامل نبودند .
اما با اتفاقات اخیر ایران که برای من خیر بود و دیدن فایل استاد در اینستاگرام، دری از آگاهی جدید به رویم بازشد که من نشنیده بودم و آن اصل بود . الله اکبر
از زمان تمرکز رو سایت ، برخورد آدم ها هم با من عوض شده چون درونم داره زیبا شده و بیرون، برام به نمایش میزاره
تمام جهان درون منه
و من میخوام در جهانی که پر از زیبایی، ثروت ، آرامش ، شادی ، لذت بردن ، سلامتی و عشق باشم و متعهد میشم و این جهان رو برای خودم می سازم
ممنونم استاد عزیزم به خاطر این همه تلاشی که کردید تا ما طور دیگه ایی به این جهان نگاه کنیم .
خدایا شکرت که همچنان علی الرغم تمام مشکلات نگرانی ها و …متعهدم وتمایل دارم روی خودم کار کنم ووقت هم میگزارم
دوستان راحت 10 سال بیشتر وبا سایت هم یکسال من به طریقی یه وقتی گزاشتم رو خودم کار کنم در ظاهر یه روند بوده واتفاقی نیفتاده ولی وقتی به عقب برمیگردم میبینم واقعا دیدگاه ومنشی که امروز در زندگی دارم ارزوی خیلی هاست که من نمیبینمش یا فکر میکنم اتفاق خاصی نیفتاده
چقدرمن مشکلات روحی وروانی وشخصیتی رو پشت سرگزاشته ام وچقدر خداوند همیشه هوایم را داشته وچقدر موفقیت های کوچک کوچک کسب کردم وامروز هم در چه مسیر بزرگی با شما همراه هستم
واقعا من در حال طی کردن تکامل م هستم وخداوند نیز همراه من است فقط باید جدی تر متعهدتر وباایمان تر حرکت کنم
در استانه سال 1402 تعهد میدهم وتصمیم میگیرم که با تمام وجودم در مسیر خواسته هایم تلاش کنم وروی باورهایم کار کنم وبدانم فقط احساس م را خوب نگه دارم همه چیز درست میشود
واقعا خوش شانسی در کار نیست فقط تلاش برای ساختن باورهای درست وحرکت در مسیر انهاست وهمه این توانایی را دارند که به خوشبختی برسند
با سلام خدمت استاد عباسمنش و مریم خانم و همه یاران همسفرم
استاد!
از اینکه خداوند به انسان ها به یک اندازه نزدیک است همه از شانس یکنواخت برخورداریم.یعنی زمینه تلاش برای همه یکسان مهیا است. خداوند با تمام قدرتش به یک اندازه در دسترس همگان قرار دارد.
ولی از جهتی که خداوند گفته: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
یعنی هرجور که خداوند را ببینیم خداوند همان جوروارد زندگی ما میشود.
یعنی اگر او را فرمانروا و همه کاره جهان ببینیم ،او همه کار مارا در تمام جهان انجام میدهد.
یعنی در تمام لحظات خواسته های مارا مدیریت میکند.
پس باور های خوب مثل شانس خوب است.باور های خوب مثل مشاور خوب است. باور های خوب مثل راه خوب است.
مثل ریل خوب وجاده خوب است.
استاد
یادگرفتم، که خواسته هایم را به خدایم عرضه کنم، یعنی با خود مرور کنم، بگویم، و بنویسم.
از تکرار آن خواسته اجتناب ورزم و رها کنم . یعنی به خداوند اعتماد کنم خواسته هایم را به او واگذار کنم.
یعنی باورهای درست کنم که انگار به آن خواسته ها رسیدهام .
تجسم کنم و تمرکز کنم بر نکات مثبت توجه کنم.
این رد پای روز بیست و دومین روز سفر نامه من از تحول زندگی من است .
واقعا منو بیدار کرد که میخوای وقتت رو بزاری تو صف مرغ و گوشت و لاستیک تعاونی یا نه میخوای بری برای خودت عشق و حال کنی راحت به زندگیت برسی و بیشتر و بیشتر نعمات خدا رو ببینی؟
میخوای وقتت رو تو صف طولانی دکتر ببینی یا نه با سلامتیت بیشتر و بیشتر به بقیه کمک کنی؟
من برای هدفم هزینه میکنم و بهاشو میپردازم. من میتونم.
سلام به همه
از خدا جوییم توفیق ادب ، بی ادب محروم ماند از لطف رب
بنام خدای مهربان ، خدایی که هر لحظه هر ثانیه و هر روز داره نعمت های بیشتر، شادی بیشتر، ارامش بیشتر، عشق بیشتر، پول بیشتر و قشنگی های بیشتری وارد زندگیم می کنه!
استاد من از شما سپاسگزارم بابت این فایل ، این روزها حساسیت بیشتری نسبت به کلامم، به رفتارم و فکرم دارم! پس تصمیم گرفتم تا نتیجه ای نگرفتم حرفی نزنم و توی سایت کامنت نذارم! اما این فایل منو یاد روزهایی انداخت که با این مباحث آشنا نبودم! روزهایی که سخت تلاش میکردم تا آدم مستقلی باشم! سخت تلاش میکردم تا مخارجمو تامین کنم و همزمان درسمو بخونم! روزهایی که انصافا انصافا با انگیزه ترین ادم دنیا بودم! اون موقع 16 سالم بود و توی گرمای 40 درجه با رطوبت بالای 70 80درصد یک مسیر چندکیلومتری رو صبح میرفتم ظهر برمیگشتم، عصر میرفتم و شب برمیگشتم،، تا بتونم پول دربیارم و موتور بخرم! نمیدونم چرا این فایل عمیقا منو یاد اون روزها انداخت!
فکر کنید همچین آدمی که با تمام وجودش تلاش می کرد! پدر من توی شرکت های پتروشیمی مشغول به کاره! اون موقع بن خرید کتاب میدادن و خدا میدونه که من با چه شوقی کتاب میخریدم! یادمه اون روزها هیچ کدوم از همکارای بابا کتاب نمیخریدن و من در عوض میگفتم بابا اگه کسی هست که میتونی بن خریدشو بگیری بگو بازم خرید کنم و چند میلیون کتاب خرید میکردم و انصافا میخوندم! بارها و بارها!!!
یادمه اون روزها بخاطر باورهای نادرست با وجود این همه تلاش فکری و فیزیکی! از لحاظ مالی پیشرفت خاصی نمیکردم! حتی یادمه بعدها کارم راحتتر شد و با کسی اشنا شدم که با لذت کار میکردیم! درامدم حدودا 2 3 برابر شده بود ولی هیچی نمی موند واسم! بقول استاد سطلم سوراخ بود!
با همه این اوصاف ، من هر ماه مریض میشدم! اصلا سرماخوردگی شده بود جز لاینفک زندگی من! اسمش هم گذاشته بودم حساسیت فصلی! اما چه فصلی!؟ من هر ماه 10 روزش مریض بودم و همیشه ماسک و دستمال کاغذی همرام بود! مدت زیادی گذشت تا اینکه یه روز مریض شدم. دو روز سه روز ، یک هفته ده روز ،، هر چی میگذشت نه تنها خوب نمیشدم بلکه بدتر هم میشدم! من 23 روز تمام بستری بودم! برای یک سرماخوردگی ساده! در صورتیکه همون روزها دوستام داشتن خودشونو برای امتحانات اماده میکردن!
از این ها که بگذریم شرایط نابسامان خونواده هم که دیگه کل فکر و ذکرمو درگیر کرده بود و خدا میدونه من چقدر انرژی صرف این میکردم که خدایا چرا من!؟ چرا؟؟؟ چرا؟؟؟ دوست ندارم بیشتر در مورد این موضوع حرف بزنم ، اما این لحظه با تمام وجودم اون روزها رو دوست دارم…
وقتی با این مباحث آشنا شدم که البته یه روند تکاملی بود. به لطف خدای مهربان من سه ساله دکتر نرفتم و هیچ هزینه ای (نه مالی و نه زمانی) صرف بیماری نکردم! فقط یک بار اون هم در حال تفریح بودم که یه مشکل کوچولو پیش اومد و یک ساعته رفع شد و اون هم به لطف الله هزینه ای نداشت. تو این سه سال به لطف الله فقط چند بار سرما خوردم که اون هم سه چهار روزه خوب میشه و خیلی هم جدی نیست مثل قبل ها!
از لحاظ مالی من هیچ هزینه ی غیر منتظره ای ندارم. یعنی کل هزینه هایی که دارم برای خوراکی های مورد علاقم، برای سلامت جسمم، لباس هایی که دوست دارم، باشگاه و ورزش، تفریح و … هست! این ها همش ثروت و نعمته که خیلی بهش توجهی نداشتم!
به لطف الله الان چند ساله که خونوادم خیلی آروم تر و مهربون تر شدن! یه فضای اروم و صمیمی و دوستانه ایجاد شده و آرامش نسبی وجود داره.
این روزها فکر و توجهم به افزایش درامدم هست! در صورتیکه قبلا کل تمرکزم به بیماریم ، به دوستام ، به روابطی که مشکل داشت و … گره خورده بود! این روزها توجهم و تمرکزم روی گسترش خودم و رشد شخصیتم هست!
خدا رو شکر که من در مسیر درست هستم !
به نام خدای رضا و وهاب با سلام خدمت دوستان خوبم به خدمت آقای عباس منش
نشانه امروز من آیا من خوش شانس هستم نیستم این موضوع برمیگرده به باورهایی کیک کردن تو کله ما والا از روزی که من یه چیزی فهمیدم در مورد باورها فهمیدم که همه چیز خودمون خلق می کنی فهمیدم که بالاخره یه خدایی هست که یه سیستمی گذاشته توی کار فهمیدم که بیرونی نیست که یک کاری واسه ما بکنه این خود ما هستیم که یه کاری واسه خودمون می کنیم و تا جایی که تجربه دارم قبل از اینکه قانون میدونستم خیلی صادقانه دارم میگما خیلی مثلاً آقا جاهایی بود که یه اتفاقی برای ما می افتاد گفتم وای من چه شانسی دارم میگفتم اتفاق بدی که برام افتاد میگفتم من چقدر بدشانسم لعنت به این شانس یا مثلا من گفتم اگه من آفتاب بگیرم برم تو دریا دریا خوش میشه نمیدونم که می گفتم اگر من برم برم توی کوی طلایی طلا میشه رشت میشه خاکستر بالاخره ماهی تو باوری داشتیم ولی الان نه الان که دارم من خودم کار می کنم و مثلاً یه اتفاق خوبی که برام میوفته میگم آره من دارم و باورم کار می کنم و این چیزایی که داره برام اتفاق میوفته به خاطر اینه که من دارم باورم کار می کنم یا اگر میگم مثلاً مریض میشم یا یک اتفاق بدی برام میوفته پشت سر هم میگم آره من از جاده خاکی زدم بیرون میدونی من بی تو باور ندارم در حال حاضر و رو به پیشرفت این یعنی اگر من بازو خودم کار نکنم باز برمیگردم به همون چیز های قبلی و واقعاً واقعاً نمیگم من انسان کامل شدم من توی هر کامنتی که می نویسم میگم که این همه اش برمیگرده به خودم ولی واقعاً واقعاً روی باورها که کار می کنم احساس امید دارم �ساسی دارم اگه اسمش خوششانسی ه میگم آره من آدم خوش شانس من هرجا میرم اتفاق خوبی برام رخ میده میگم مثلاً هر جایی هر کاری که بکنم به این باور را قشنگ بسازم و بهتر شون بکنم میگم خوب میشه خدا را شکر میگم اینم به موقعش درست میشه و فقط و فقط اینو من با تمام اعماق وجودم میگم اگر روی باورهایت سعید کار می کنی و اتفاق خوبی برات میافته و نمیدونم یکجایی میگوی من خودم کار کردم من حرکت و زدم اونجاست که دیگه رو به سقوط میشی سعید خودم تجربهش داشتم که این اتفاق برای من رخ داده است از خدا ممنونم بابت دوستان خوبم از خدا ممنونم به خاطر این زندگی قشنگ و زیبا و بچه ها یه چیز دیگه هم بگم وقتی که من و ان سالی مثل من که داره روی باورها کار میکنه و به موفقیت های خیلی بزرگ میرسه خیلیا اینو میزارم پای شانس و اصلاً نمی آن الگو بگیرند و اصلا من و انصاری مثل من به هیچ عنوان نباید بیایم زور بی زور بیاین بکنیم تو کله شون بگیم آره من از طریق این قانون به این چیزا رسیدم و اونجاست که دیگه رو به بدبختی هستیم این تجربه منه دیوونه خودم ضربه خورده هستم
روزشمارتحول زندگی من روزبیست ودوم
درسی که ازاین فایل گرفتم
همه چیزتوزندگی باوره
بیماری،گرفتاری،فقر،ثروت،موفقیت……………..
تمام اتفاقات زندگی مابراساس باورهامونه
من درگذشته قبل ازاینکه باقوانین اشنابشم
همیشه مریض بودم
ذهنم روی بیماری برنامه ریزی شده بود
تاازاین مریضی خوب میشدم یه بیماری دیگه میگرفتم
بعدازشناخت قوانین باورهای درستی درموردسلامتی ایجادکردم خداروشکربیشترازیکساله مریض نشدم
——————————————————————
یکی ازبستگانم بودکه همیشه موفق بودن
اتفاقای خوب براشون رخ میداد
من اونموقع هامیگفتم ایناخانوادگی چقدخوش شانسن
الان که قوانین روشناختم بهشون فکرمیکنم ازدیدگاه قوانین بررسی میکنم
اونا باورهای درستی دارن فرکانس های مناسب همسنگ باخواسته هاشون میفرستن وحاضرن بهای اهدافشونو بپردازن
سلام با استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
روز بیست و دوم
من تا با این مرحله از زندگیم که در آستانه 40 سالگی هستم و دوره هایی رو شرکت کردم و سخنان اساتید زیادی از ایران و خارج از ایران رو گوش دادم که هر کدام به نوبه ی خودشون خوب بودند اما کامل نبودند .
اما با اتفاقات اخیر ایران که برای من خیر بود و دیدن فایل استاد در اینستاگرام، دری از آگاهی جدید به رویم بازشد که من نشنیده بودم و آن اصل بود . الله اکبر
از زمان تمرکز رو سایت ، برخورد آدم ها هم با من عوض شده چون درونم داره زیبا شده و بیرون، برام به نمایش میزاره
تمام جهان درون منه
و من میخوام در جهانی که پر از زیبایی، ثروت ، آرامش ، شادی ، لذت بردن ، سلامتی و عشق باشم و متعهد میشم و این جهان رو برای خودم می سازم
ممنونم استاد عزیزم به خاطر این همه تلاشی که کردید تا ما طور دیگه ایی به این جهان نگاه کنیم .
دوستتون دارم آرامش من
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش
سفرنامه 22
خدایا شکرت که همچنان علی الرغم تمام مشکلات نگرانی ها و …متعهدم وتمایل دارم روی خودم کار کنم ووقت هم میگزارم
دوستان راحت 10 سال بیشتر وبا سایت هم یکسال من به طریقی یه وقتی گزاشتم رو خودم کار کنم در ظاهر یه روند بوده واتفاقی نیفتاده ولی وقتی به عقب برمیگردم میبینم واقعا دیدگاه ومنشی که امروز در زندگی دارم ارزوی خیلی هاست که من نمیبینمش یا فکر میکنم اتفاق خاصی نیفتاده
چقدرمن مشکلات روحی وروانی وشخصیتی رو پشت سرگزاشته ام وچقدر خداوند همیشه هوایم را داشته وچقدر موفقیت های کوچک کوچک کسب کردم وامروز هم در چه مسیر بزرگی با شما همراه هستم
واقعا من در حال طی کردن تکامل م هستم وخداوند نیز همراه من است فقط باید جدی تر متعهدتر وباایمان تر حرکت کنم
در استانه سال 1402 تعهد میدهم وتصمیم میگیرم که با تمام وجودم در مسیر خواسته هایم تلاش کنم وروی باورهایم کار کنم وبدانم فقط احساس م را خوب نگه دارم همه چیز درست میشود
واقعا خوش شانسی در کار نیست فقط تلاش برای ساختن باورهای درست وحرکت در مسیر انهاست وهمه این توانایی را دارند که به خوشبختی برسند
به نام خدا
با سلام خدمت دوستان همسفرم
من خداوند رو سپاسگزارم که یکی از عزیز ترین فرد های زندگیم استاد عباس منش هستم که واقعا عالی ترین آگاهی ها رو بهمون میده
واقعا قرآن رو باید مطالعه کنیم. من یکی از خوشبختی هام اینه که دوره دوازده قدم رو شروع کردم اینه که قرآنی داره و عالی توضیح میده
سلام سلام
چه فایلی بود این فایل استاد
چقدر به موقع بهش احتیاج داشتم
چه همزمانی خوشگلی بود بین این فایل و نیاز من به این فایل
من میخوام تمام زمان زندگیمو :
برای لذت بردن بیشتر
برای تجربه عشق بیشتر
برای بزرگتر شدن خودم و ظرفم
برای بیشتر شدن مهارت هام
برای مسافرت
برای کنار بودن با عزیزانم
برای دوستان مناسب
برای ادم های مناسب
برای تفریح
برای بازی کردن
و تمام چیز هایی که ازشون لذت میبرم را صرف کنم
پولم را برای خرید
ملک
ماشین
زمین
گسترش کسب و کارم
پیشترفت کردنم
مسافرت
تفریح
لباس
تجربه کردن حس های زیبا و شاد
گردش
برای لذت بیشتر خرج کنم
و بقیه داستان را میزارم به پای خدا
ک هدایتم کنه
درود بر رب العالمین
و سلام ب استاد عباسمنش و مریم عزیزم
وهمه دوستانم
امروز روز 22 مین از قدم 22 من هست
خدایا ازت ممنونم که تا امروز منو همراهی کردی و من همچنان در حال تلاش و حرکت هستم
و با تمام وجودم با پراز امید دارم خواسته هامو خلق میکنم
من ایمان دارم که هیچی شانسی نیست چون اصلا ب شانس اعتقاد ندارم و همه چیز رو خودم خلق میکنم
استاد من باید لحظه ب لحظه مراقب ورودی هام و آنچه میبینم و میشنوم و کلامی که باهاش حرف میزنم باشم
استاد مثل همیشه چقدر تاثییر گرفتم که انرژیمو. کجا هزینه کنم واقعا ب فکر فرو رفتم که انرژیمو وقتمو پولمو تو چه مسیری دارم خرج میکنم
سپاس برای این آگاهی
سپاس از شما و همراهانم و
خدای مهربونم الهی سپاسگذارم
بنام فرمانروای جهان
با سلام خدمت استاد عباسمنش و مریم خانم و همه یاران همسفرم
استاد!
از اینکه خداوند به انسان ها به یک اندازه نزدیک است همه از شانس یکنواخت برخورداریم.یعنی زمینه تلاش برای همه یکسان مهیا است. خداوند با تمام قدرتش به یک اندازه در دسترس همگان قرار دارد.
ولی از جهتی که خداوند گفته: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
یعنی هرجور که خداوند را ببینیم خداوند همان جوروارد زندگی ما میشود.
یعنی اگر او را فرمانروا و همه کاره جهان ببینیم ،او همه کار مارا در تمام جهان انجام میدهد.
یعنی در تمام لحظات خواسته های مارا مدیریت میکند.
پس باور های خوب مثل شانس خوب است.باور های خوب مثل مشاور خوب است. باور های خوب مثل راه خوب است.
مثل ریل خوب وجاده خوب است.
استاد
یادگرفتم، که خواسته هایم را به خدایم عرضه کنم، یعنی با خود مرور کنم، بگویم، و بنویسم.
از تکرار آن خواسته اجتناب ورزم و رها کنم . یعنی به خداوند اعتماد کنم خواسته هایم را به او واگذار کنم.
یعنی باورهای درست کنم که انگار به آن خواسته ها رسیدهام .
تجسم کنم و تمرکز کنم بر نکات مثبت توجه کنم.
این رد پای روز بیست و دومین روز سفر نامه من از تحول زندگی من است .
شاد و ثروتمند باشید
سلام به همه دوستان.
روز 22 ام.
واقعا منو بیدار کرد که میخوای وقتت رو بزاری تو صف مرغ و گوشت و لاستیک تعاونی یا نه میخوای بری برای خودت عشق و حال کنی راحت به زندگیت برسی و بیشتر و بیشتر نعمات خدا رو ببینی؟
میخوای وقتت رو تو صف طولانی دکتر ببینی یا نه با سلامتیت بیشتر و بیشتر به بقیه کمک کنی؟
من برای هدفم هزینه میکنم و بهاشو میپردازم. من میتونم.