سلام بعد از جنگ و چند روری ک صلح شد به اصرار همسرم رفتیم شهرستان و کل خانوادش هم قبلا رفته بودن و اونجا بودن علی رغم ابنک خدا چندین نشانه داد حتی ماشینمون خراب شد همسرم قبول نمیکرد منم رها شدم و گفتم حتما خیریتی همه چیز خوب بود طبیعت روستا پدر بزرگ مادربزرگ و هوای بهشتی اونحا حتی خاهرشوهرم هم ب طرز عجیبی مجبور شد بیاد تهران و من خوشجال تربن بودم ک خدا هوام داره و کسی مزاحم گردش من نیست
اما همسرم نمیزاشت راحت بشینم نون اینجا نخور مادرم ناراحت میشه باید پیشش باشیم اونجا نرو مادرم ناراحت میشه باید پیشش باشیم تا اینک روز اخر پیش دایی هام و پدربزرگم گفت خانمم اینجا باشه من باید با مادرم بخابم روز اخر ناراحت میشه
از اون روز نمیتونم ذهنم کنترل گنم همش ب جدایی فکر میکنم و از همسرم متنفرر میشم
۹ ماهه عروسی کردم
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام دوست عزیزم
خداروشکر به محیط با صفایی هدایت شدی و لذت بردی طبق آموزش های استاد تمام اتفاقات و شرایط حتی افرادی که در ارتباط با ما هستند رو خودمون با افکار و فرکانس هامون رقم می زنیم و ما باید مسئولیت صددرصد اتفاقات زندگی خودمون رو به عهده بگیریم الان هم این واقعا مشکلی نیست که شما بخواهی به جدایی فکر کنی ببین دوست عزیز چه فرکانسی فرستادی که این بعد از رفتار همسرت رو دیدی؟ و یه مورد دیگه زیاد روی این رفتار همسرت تمرکز نکن و بگذار مدت زیادی در احساس بد بمونی
سلام
استاد توی دوره عشق و مودت درباره سوال یکی از دوستان در مورد گیر دادن والدین صحبت میکنه دقیقاً موضوعات و مباحثی رو مطرح میکنه که کاملاً ربط داره به موضوع سوال شما
توی رفتارهای دیگران ما باید قبل از اینکه بخواهیم قضاوت کنیم بخواهیم پرخاش کنیم و بخواهیم آنها را مورد هجوم قرار بدیم نسبت به یه سری از رفتارهاشون باید یه سری از موارد و مسائل رو توی ذهنمون قبل از هر کاری بیاریم
مثلاً
شما وارد یه اداره میشی نه طرف شما رو دیده نه شما طرف رو دیدی هیچ پیش زمینهای از همدیگه ندارید به محض اینکه میری پیش این فرد و مثلاً میگی من فلان کار دارم و از طرف یه رفتار کاملا ناشایست میبینی رفتاری میبینی که باعث ناراحت شدن شما میشه بعد حالت عادیش اینه که شما برگردی بگی چه خبرته شما باید کار ارباب رجوع راه بندازی و شروع کنی داد و بیداد کردن و مثلاً ابراز ناراحتی کردن
و مثلاً مثل این فیلما رئیس مجموعه بیاد شما رو آروم کنه و کارتون رو راه بندازه
اما یه فردی که از قانون خبر داره و نسبت به رفتارهاش آگاه هست ((دوست من اینو قبل از اینکه به شما بگم به خودم دارم یادآوری میکنم چون خودم هم باید روی این موضوع بیشتر کار کنم))) از این جهت نگاه میکنه که شاید اون فردی که الان با من بدرفتاری کرد ممکنه توی ارباب رجوع های قبلی اتفاقهای خاص افتاده باشه براش ممکنه مثلاً توی زندگی عاطفیش با فردی که توی رابطه هست مثلاً بحثشون شده باشه یا مثلاً توی مسیر اومدن به سر کارش یه تصادفی داشته یا هر دلیل دیگهای که باعث شده این فرد اینقدر با من بد رفتار کنه و اگر من و هر کس دیگه بود امکان داشت این رفتارو با خود من داشته باشه وقتی از این دیدگاه نگاه میکنی خیلی آرومتر میشی و احساس بهتری داری وقتی خودتو میذاری جای طرف رفتارهاش برات منطقیتر میشه و میگی مثلاً کسی که نسبت به رفتارهاش آگاهی نداره و فلان اتفاق براش افتاده خب کنترل نکردن ذهن طبیعیه
منی که خودم دارم روی خودم کار میکنم بعضی از موارد از مسیر خارج میشم و نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم حالا چه بسا فردی که توی این مسیر نیست ببین دیگه چقدر مطیع ذهنشه و نسبت به ذهنش برخورد میکنه و واکنش نشون میده
شما میتونی خودتونو بذارید جای همسرتون و نسبت به نگرانیهای ایشون و نسبت به پافشاریهای ایشون و نسبت به یه سری از رفتارهای خاصشون پشت پرده ایشون رو نگاه کنید که چه دلایلی باعث میشه که مثلاً این رفتار بد رو با من انجام بده
وقتی خودت رو میذاری جای طرف رفتارهاش برات منطقی میشه وقتی رفتارهای طرف برات منطقی میشه و مثلاً میگی اگه منم بودم این کارو میکردم چه بسا بدتر احساست بهتر میشه خیلی راحتتر میتونی ذهنت رو کنترل کنی وقتی راحتتر بتونی ذهنت رو کنترل بکنی افکارت مثبتتر میشه وقتی من افکار مثبت داشته باشم نسبت به هر نوع اتفاق نامناسبی میتونم مثبت فکر کنم و این مثبت بودنم رو به هر اتفاقی تامین بدم و بگم الخیر فی ماوقع یا هر اتفاقی بیفته به نفع منه یا خداوند خیریتی در این موضوع برای من در نظر گرفته یا هر آنچه که مرا نکشد مرا قویتر خواهد ساخت و کلی منطق دیگه که باعث بشه شما به احساس بهتر برسی
وقتی بتونم مثبت فکر کنم نسبت به یک اتفاق نامناسب میتونم عملکرد مثبتتری هم داشته باشم در عین حال که احساس سپاسگزاری و امید و احساس خوب دارم وقتی شما عملکرد مثبتتری داشته باشی عملاً احساس خوب شما تداوم پیدا میکنه و بیشتر توی اون احساس خوب میمونید
و طبق قانون بدون تغییر جهان هستی احساس خوب مساوی با اتفاقهای خوب
عزیزم چه حس غریبی رو در اون روزهای سخت تجربه کردی .
من دوره عشق و مودت رو هنوز تهیه نکردم چون تو دوره ۱۲ قدم هستم اما باور دارم اونجا کلی آگاهی در این زمینه هست و پیشنهاد میکنم اگر شرایطش رو داری تهیه کنی .
چون همه چی بر میگرده به فرکانس های خودت و به هر ناخواسته ای که توجه کنی از جنس اون بیشتر وارد زندگیت میشه باید مشکلت رو توی همین رابطه ات حل کنی و گرنه هر جا بری آسمون یه رنگه
تو با تغییر فرکانست میتونی کلی شرایطت رو تغییر بدی
و تنفر پاشنه ی آشیل توئه باید سعی کنی روی نکات مثبت همسرت توجه کنی اون وقت میبینی چقدر همه چی به نفع تو پیش میره
سلام.طرز نوشتن سوال شما بیشتر دوست داری طلاق بگیری احساس میکنم. چیزی های که نوشتی توی همه زندگی های معمولی هست همه این مشکلات و مسائل دارند ببین چه باوری داری . حالا من از تو سوال دارم تو اول استاد میشناختیش بعد ازدواج کردی یا الان به تازگی باهاش آشنا شدی.شاید وقتی با استاد آشنا شدی و به تواناهایت.و قدرت رسیدی این باور شکل گرفته که من بهتر هستم من خانواده ام از خانواده اش بهتر هست من لایق شوهری بهتر از این هستم یا هم بهش علاقه نداری ببین ابزار استاد برعکس استفاده نمیکنی این ها تله های ذهنی اند شاید تو مثل خواهرمی اگه داری زجر و رنج میکشی برو مشاوره ازدواج
دوست عزیز شما خودت چون روی خانواده همسرت حساسی این اتفاقات رو تجربه میکنی و باعث ناراحتیت میشه ازونجا که گفتی خواهرشوهرم برگشت تهران و کسی مزاحم گردش من نبود مشخصه
بنظرم روی احساس ارزشمندیت کار کن شما ناراحتی ازینکه شوهرت به مادرش توجه کرده و این باعث احساس بی ارزشی در شما شده فرقی نداره جدا بشی یا نشی تا زمانی که احساس بی ارزشی داره بعدی هم همین رفتارهارو داره باهات
سلام دوست عزیز
این فایل از استاد عزیز را لطفا مطالعه کنید
https://abasmanesh.com/fa/essential-principle-of-love/
با درود و وقت بخیر
بانو چقدر عالی که نوشته اید ( نمی تونم ذهنم را کنترل کنم) این جمله عالیه و نشان میده شما در سطح خیلی خوبی از خودآگاهی هستین. خیلی خیلی بهتون تبریک میگم.خدا رو صدهزار مرتبه شکر. ظاهرا همسر شما بسیار به مادرشان وابسته هستن یعنی بندنافشان از نظر روانی بریده نشده. این چیزیه که از کنترل شما خارج است و شما هر قدر هم تلاش کنید فقط انرژی خودتان هدر میرود. به نظرم روی ویژگی های مثبت همسرتون تمرکز کنید و بابتش سپاسگزاری واقعی از ته ته قلب و ذهنتان داشته باشین. رفتار همسرتان یه پرچم قرمز محسوب میشه ولی قابل برطرف شدنه اگه بخوان خودشان تغییر کنند در آینده .در پناه الله یکتا.
سوالتان را اصلا واضح بیان نکردید متاسفانه قسمت آخرش متوجه نشدم.
مشکل با همسر در آغاز ازدواج باور کنید گاهی طبیعیه
شروع زندگی خیلی مسائل هست که به ذوق هر دوی شما خوش نمیخوره، با خصلت های همدیگر ناآشنا میباشید
ولی قرار نیست باهر بحثی به جدایی فکر کرد
ببین عزیزم هر رابطه ازخودگذشتگی داره، بخشیدن و فراموش کردن داره
از حالا به جدایی فک نکن
تنها به رشد خود فک کن
چقد خوب آنجا کنترل ذهن کردی و گفتی خیریتی داره پس ادامه بده
ببین معنای برخورد با مسأله این نیست باید کاری کرد، معنایش این است که باید چیزی آموخت!
مطمئنا چیزهایی هست که درین رابطه باید بیاموزی و تکرارش نکنی
همین مساله جدایی در ذهنت باعث ایجاد مقاومت همسرت در مقابلت میشه و شرایط بدتر میکنه.
شما به صلح باخود فکر کن، سعی در جر و بحث نداشته باش. گاهی توضیح ندادن بهترین واکنش هست
گاهی بیخیال شدن بهترین رفتار هست ک باید کرد
قرار نیست آن فرد کارهایی رو بکنه ک شما حس بهتری داشته باشید
برعکس خودت تا میتوانی حس خوب از خودت بگیر و تا میتوانی برای حال خوبت سعی کن رها باش
گویی ک او نقش مهم زندگیت نیست و تنها تو فرد مهم زندگیت هستی
هرقدری ک شبیه این فرد وابسته بخود شوی رفتارهای دیگران فرق میکند باتو و بهتر میشود
باید تجربه کسب کرد در روابط
تکرار رفتاری درسی برای تو دارد و جنگ بسیار تو آنرا بیشتر میکند.
شما روی خود هرقدر کار کنید نشانه ها را دریافت میکنید ک بمانید یا بروید.
اما این کار کردن رو خود جهاد اکبر نیاز داره
ک دست از بدگویی او پیش خانواده ات برداری، یا حتی در ذهن باخود، دست از فک کردن به نکات منفی اش برداری، حتی توضیح ندی جایی ک جنگ میکند
چون توضیح دادن گاهی دهن خود را سرویس کردن هست و هیچ فایده ایی نداشته
لحظاتی باخود مراقبه کنی ، فایل های استاد گوش کنی، کامنت بخوانی و در مسیر توحید باشی.
سلام
مقداری صبور باش .
با حال خوب از خدا ، هدایت بخواه .
بعدا که رفتین خونتون باهاش منطقی ، صحبت کن .
تو چهرت ، ترس نبینه .
احترام و ادب را نگه دار .
آیا کل فایل های دانلودی استاد را شنیده ای ؟
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی .
به خاطر افکار و باورهای غلطی که تو زمینه ی ازدواج داریم همیشه به علتهای پوچ و بیهوده از همسرامون رنجیده خاطر میشیم و از همه بدتر سریع به فکر جدایی میفتیم .
زندگی انقد چالشها و فراز و نشیبهای زیادی داره که اینا توش گم هستن .
از منی که ۳۰ سال از ازدواجم گذشته به تو نصیحت ، سعی کن این حساسیتها و این توقعات رو کنار بزاری چرا که منم سالهای زیادی از زندگیمو دقیقا حساسیتهای تو رو داشتم و از هر موضوعی به خاطر بد بینی و افکار منفی ناراحت میشدم .
الان میفهمم به خاطر نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس بالا ، هر کسی هر سازی میزد ، میرقصیدم و به خاطر این و اون از خود واقعیم دور میشدم .
اینکه همسرت در خواستهای بیجا ازت داره و تو رو وادار میکنه انجام بدی به این برمیگرده که در تو اعتماد به نفس بالایی ندیده .
همیشه این خود ما هستیم که تعیین میکنیم دیگران با ما چطور برخورد کنن.
پس کسی جز خودمون مقصر نیست .
و اما بابت رفتن همسرت پیش مادرش اینم از اون افکار مخربی هست که به خاطر حس حسادت یا باور پوچی که به مادرش اهمیت بیشتری داده که ترجیح داده پیش مادرش بره هستش . شایدم از قضاوتهای اطرافیان میترسم .
ما فک میکنیم از تاریخی که ما و همسرامون به عقد هم در اومدیم آزادیمون باید سلب بشه و اینطور دوست داشتن خودمونو بروز میدیم . در حالیکه اسمش وابستگی و شاید حس حسادت باشه .
زن و مرد کنار هم هستن اما ایرادی نداره در شرایطهایی از هم جدا باشن ، شاید برای خود شما هم پیش بیاد ، بنابراین باید در چنین مواقعی همدیگرو درک کنیم و به هم احترام بزاریم .
نترسید هیچ اتفاقی نمیفته و کسی رو احساسات همسرتون تاثیر منفی نمیزاره ب شرط اینکه شما در فرکانس مثبت باشید و توجهتون روی زیبایی ها و نقاط مثبت افراد باشه اونوقته که هیچ اتفاق ناجالبی نمیفته که هیچ بلکه روابطهای خوبی تجربه خواهید داشت .
باید به خودت رجوع کنی و نقطه ضعفهای خودتو پیدا کنی و بعد دنبال راه حلشون باشی و اگر نه طی همه ی سالهای عمرت باید اذیت بشی .
تجربه ی من تو این راستا اینه که وقت و انرژیتو صرف این موضوعات نذار و برای خودتو و آرامش ذهنت ارزش قائل باش و خودتو پیش از اینها دوست داشته باش و اجازه نده موضوعات این چنینی باعث حال بدی و رفتن به مومنتوم منفی بشه .
همیشه به خودم میگم اگه به اون سالهای قبل برگردم به هیچ وجه وقت و انرژیمو برای این موضوعات بی ارزش نمیزاشتم و بیشتر به خودم میپرداختم و وقت و انرژیمو برای هر چیزی که حالمو خوب کنه میزاشتم .
دنبال اهدافی میرفتم که باعث رشد و پیشرفتم باشه .
انقد خودمو مشغول کارای شخصی خودم میکردم که وقت نکنم به این موضوعات فک کنم .
وقتی ذهنت باز باشه ناخودآگاه خداوند به مسیرهای خوب هدایتت میکنه که کمتر با این موضوعات پوچ درگیر میشی ولی به میزانی که ذهنتو درگیر این مسائل بی ارزش میکنی از اهداف و توانمندیها و مهارتهای خودت دور میشی و بعد از گذشت سالیان سال میبینی سر جای اول خودت هستی اونوقت هستش که حسرت و غبطه باعث عذاب وجدان و سرزنشت میشه و پیش خودت میگی کاش از اون سالها درست استفاده میکردم .
بنام خدا
سلام دوست عزیز
برای کنترل ذهنت به خودت بگو الخیر فی ماوقع
چرا به جای لذت بردن از طبیعت زیبای آنجا ،لذت بردن از وجود عزیزانت تمرکزت را گذاشتی روی همسرت ورفتارهای ایشون
خودت نوشتی خاهرشوهرم هم ب طرز عجیبی مجبور شد بیاد تهران و من خوشجال تربن بودم ک خدا هوام داره و کسی مزاحم گردش من نیست
میدونی نا آگاهانه خانواده همسرت را مزاحم برای حال خوب خودت میدونی عزیزم اتفاقات بیرون ما آینه درون ماست خودت این اتفاق بظاهر ناجالب را جذب کردی وتا شما تغییر نکنید، حتی اگر از همسرتون جدا بشین وارد رابطه جدید هم بشین همین آش وهمین کاسه است چون کسی که باید تغییر کند شمایی نه همسرت ،نه مادرشوهرت و..
موفق باشید