این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب دوستان،استاد عزیز و خانم مریم شایسته مهربون.
امروز من میخوام اینجا از خودم ی رد پا ب جا بذارم.
من مدتهای خییییلییی زیادی بود ک با خدا صحبت نمیکردم،بهمون گفته بودن خدا داخل آسمونا هست،طبق همون گفته من روم نمیشد سرمو بالا بگیرم تا با خدا صحبت کنم،مدتهای خیلی زیادی از خدا هیچی نمیخواستم هیچی،میگفتم خدا دیگه منو دوست نداره،من جز بنده های بدش هستم چطوری روم میشه ازش چیزی بخوام.
وقتی ب سایت هدایت شدم( واقعا معجزه بود انگاربرام)
فایلا رو ک گوش دادم تازه متوجه شدم خدا چی هست و ب ما از بچگی چی نشون دادن.
فهمیدم چقدر خدا بخشنده،مهربون و پر توان هست.
فهمیدم خب من اگر چیزی ندارم واسه اینه ک مدتها هست از خدا چیزی نخواستم ب قولا(سرمو بالا نکردم)
تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم،و ب خدا گفتم کمکم کن تو این مسیر، دستمو بگیر،یکی از دستاتو همراه زندگیم کن،واگر مسیرمو اشتباه رفتم با نشونه هات بهم تلنگر بزن.
اتفاقی داخل تلگرام منو توی ی گروهی اد کردن ک قانونش این بود اگر فلان نفر اد کنی این مقدار پول بهت میدیم( اینو گفتم تا هر کدوم از دوستان ک متن منو خوندن حواسشون رو جمع کنن ک این اتفاق رو تجربه نکنن)
من اد کردم نفرات رو،بهم پیام دادن ک باید اینقدر پول ب حسابمون بزنی تا فعال بشی،من زدم
باز ی پیام دیگه با بهانه های طرح خودشون
من ب خدای خودم گفتم من ک اطلاعی ندارم،تو آگاه هستی،اگر میدونی کارم اشتباه هست بهم نشونه بده.
پول توی ی کارتی داشتم ک موبایل بانکم بهش وصل نبود،رفتم پایین خونمون تا کارت ب کارت کنم، عابر بانکه خراب بوووووووود.
من با هزارتا مسئله پولو زدم ب کارتم
خلاصه بگم ک تا چهار بار از من پول خواستن
من هر بار میرفتم عابر بانک اونجا کار نمیکرد،من میومدم کنار شخص دیگه کارشو انجام میداد ولی کار من نمیشد.
ولی من با زور انجامش میدادم.
پول آخری ک میخواستم بزنم،باااااااورتون نمیشه،بخدا الان ک دارم تایپ میکنم بدنم عرق کرده ی چیز باور نکردنی بود
کتف راستم ب حدی درد گرفت ک دستمو نمیتونستم بلند کنم ب سمت عابر بانکه،گفتم چم شده چرا اینطور دردی یهویی اومده،من ک چیزیم نبود.
بازم انجامش دادم.
کل اون روز من از کتف درد ناله کردم.
کلی پول ب حسابشون زدم بعد تقاضای پول خییلیی بیشتری کردن ک دیگه من متوجه شدم الکی هست و من متاسفانه گول خوردم.
همون روز من داشتم سفر ب لاس و گاس رو گوش میدادم،دقیقاااا همون روز
داشتم متن نوشته شده استاد عزیز رو میخوندم ک گفتن کسی یک شبه پولدار نمیشه این طرفندها الکی هست و باید واسه ثروتمند شدن دوره تکامل طی بشه.
همون موقع ک عابر بانک کار نکرد دست خدا بوده.
بار چهارم ک همه جمع شده بودن تا کارمنو انجام بدن ولی نمیشد،دست خدا بودههههههه
ولی من انگار باور نداشتم ک من واقعا ب خدا نزدیک شدم،اون هست ک کمکم میکنه اون هست ک با باورهای من منو ثروتمند میکنه
استاد داخل ی فایل گفتن اگر در مسیر اشتباه باشید ب شکل درد جسمی خدا شما رو متوجه میکنه،این دقیقا همون درد کتف من بود ولی من دیر باورش کردم و پولمو از دست دادم.
ولی متوجه شدمممم ک دستی از دستای خدا واقعا همراه زندگیمه
و خدارو شکر میکنم ک متوجه شدمم و درکش کردم.
من توی این مسیر هستم و همراه شما پیش میام ب امید تغییر باور های خیلی خیلی بهتر.
تونستم بهتر احساسم رو کنترل کنم، ذهنم رو کنترل کنم
و یه احساس سفید و سبکی و پاکی خاصی یه احساس فرشته گونه ذره ذره داره وارد وجودم میشه.
خیلیییی حس خوبیه
خداروشکر میکنم
امروز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم خداروشکر همه چیز خوبه همه جیز عالیه و هنوز هم حال من اونقدری که باید خوب نیست در حال که من دوست دارم حالم خیلیییی خوب باشه، خیلیییی شاد باشم، خیلی شارپ و پر انرژی باشم خیلی مثبت تر و با شور و شوق و امید و هیجان بیشتر باشم..
اومدم سراغ نشانه امروزم
و گفتم خدایا یه چیزی بهم بده که بتونم واقعا تغییر ایجاد کنم در درون خودم
یه چیزی که واقعا منو بندازه توی اون حس و حال خوب روحانی و پایدار که به صورت مستمر بهتر و بهتر میشه.
و اومد روز شمار تحول زندگی من فصل 1
البته دقیقا چند دقیقه قبلش احساسم بهم گفت که حالا دوباره باید بری سراغ روز شمار،
اگه میخوای یه سلسله فایل به صورت منظم داشته باشی که تعهد بهش تغییراتت رو تضمین میکنه.
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم وتمام دوستان همراه خانواده ی عباسمنش
امروزسه شنبه 1402/2/5
درس هایی که ازاین فایل یادگرفتم خب من قبلاهم به این فایل گوش داده بودم ولی اصلاکلمه ی تکامل فرکانسی رونشنیده بودم امروزباشنیدن این کلمه یه زنگ توسرم به صدادراومدقانون تکامل که استادمدام درموردش صحبت میکنن خیلی برام جالب بودمن دقیقاهمین تکامل رودارم طی میکنم واینکه هرروزبایدروی خودم کارکنم وقت بزارم وعمل کنم روی ذهنم کارکنم وچندروزه که دوباره ازمسیرخارج شده بودم وخداروهزاران مرتبه شکردوباره هدایت شدم به بهترین سایت دنیاوشروع سفرنامه ومتعهدمیشم که دوباره ازنوشروع کنم وروی خودم باورهام کارکنم وبابرنامه ی 120روزه جلوبرم وهرروزردپایی ازخودم به جابزارم .خدایاسپاسگزارم استادازشماهم بینهایت ممنونم خانم شایسته عاشقتونم
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم وتمام دوستان همراه خانواده ی عباسمنش
درس هایی که ازاین فایل یادگرفتم خب من قبلاهم به این فایل گوش داده بودم ولی اصلاکلمه ی تکامل فرکانسی رونشنیده بودم امروزباشنیدن این کلمه یه زنگ توسرم به صدادراومدقانون تکامل که استادمدام درموردش صحبت میکنن خیلی برام جالب بودمن دقیقاهمین تکامل رودارم طی میکنم واینکه هرروزبایدروی خودم کارکنم وقت بزارم وعمل کنم روی ذهنم کارکنم وچندروزه که دوباره ازمسیرخارج شده بودم وخداروهزاران مرتبه شکردوباره هدایت شدم به بهترین سایت دنیاوشروع سفرنامه ومتعهدمیشم که دوباره ازنوشروع کنم وروی خودم باورهام کارکنم وبابرنامه ی 120روزه جلوبرم وهرروزردپایی ازخودم به جابزارم .خدایاسپاسگزارم استادازشماهم بینهایت ممنونم خانم شایسته عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم ومریم عزیزامیدوارم هرکجای این کره خاکی هستید همیشه سالم وخوشبخت ودرآرامش کامل باشید ودرود به همه دوستانم دراین مسیر زیبا کنارتون هستم واز نتایجتان لذت میبرم خداروسپاس هم فرکانس با استاد عزیز ومریم جان جلو میرم من امروز روز اول تحولم رو شروع کردم وردپای خود را از پایین این کوه زیبا میگذارم تا قله کوه برسم ودراین مسیر زیبا که ایمان دارم همش زیبای وآرامش وحال خوبه ردپاهای عالی برجا میگذارم .من حدود 2 سال که به صورت کم وبیش فایلهای پراز احساس خوبه استاد وگوش میدم به صورت رایگان وعالی ودیدم به همه چیز به صورت آگاهانه تغییر کرده الان خودم وخدای درونم وخیلی بیشتر شناختم ودوسش دارم وترسام کمتر شده وهدایت شدیم باهمسر عزیزم که شروع کردیم وعزت نفس را هدیه گرفتیم وداریم کار میکنیم حرف زیاد دارم از نتایجی که با کمک خداوند بزرگ وبخشنده واستاد بزرگوارگرفتم.خدایا عاشقانه دوستت دارم وسپاسگزارم که در هرلحظه هدایتمان میکنی به بهترین وعالیترین مسیرهاوانسانهای عالی وشاد وباانگیزه راسرراه زندگیمان قرارمیدهی مثل استاد عزیزم مریم جان وهمه عزیزان این سایت به امید روزی که از نتایج بزرگم درروزهای دیگر بنویسم
چی بگم من از خفن بودن خدا که امروز هدایت شدم به این صفحه از سایت
میخوام از اول بگم که ردپام باشه اینجا
من از حدود سه چهار ماه پیش با این سایت فوق العاده آشنا شدم و پا به این عرصهی آگاهی های ناب گذاشتم
از ابتدا رفتم و فایلهای دانلودی رو گوش کردم، ذره ذره هدایت شدم رو به جلو، آنقدر مطالب برام قشنگ و دلنشین بود که هر زمان احساس میکردم انرژیم کم شده میومدم و مثل به آمپول تقویتی یه فایل گوش میکردم و حالم خوب میشد و کلی حس خوب پیدا میکردم.
من چون یکم کمال گرایی دارم و کمی عجله دارم و دوست دارم زود به نتیجهی عالی برسم و از طرفی انقدر فایلها زیاد بودند (ماشاالله به اینهمه آگاهی و توان استاد و مریم نازنین) هی از این فایل به اپن فایل میرفتم گوش میدادم کیف میکردم ،
اما دوست داشتم یه مسیری داشته باشم و به قول استاد عمل کنم(البته هرچی که تا اینجا هم گوش دادم سعی کردم تا جایی که میتونم عمل کنم ) اما نمیدونستم از کجا منسجم شروع کنم و مثل یه برنامه روزانه باشه برام
خلاصه که عید شد و من تصمیم گرفتم به اینکه امسال با عیدی هام دورهی عزت نفس رو تهیه کنم که به لطف الله این اتفاق افتاد و من روز دوم سوم عید این دوره رو گرفتم و یواش یواش شروع کردم به گوش کردنش، اما انگار بازم یه چیزی میخواستم دوست نداشتم تند تند گوش بدم برم جلو میخواستم که با آرامش و تکرار و تمرین هر جلسه آسه آسه حرکت کنم، خب حالا دنبال فایلهای دیگه هم برای گوش دادن بودم ، که یهو دیدم ا چه جالب من تو قسمت اتاق شخصی خودم یه قسمت دارم به نام نشانهای امروز من، هر روز میرفتم و اون فایل نشانهای امروز من رو گوش میکردم که بسیااااار جالب انگار واقعا اون نشانه برای همون روز باید میومد آنقدر میخورد به حال و هوای من، تو این مدت من به یک چالش و تضادی هم در زندگیم برخورد کردم که اگه واقعا این آگاهی های ناب و صحبتهای استاد در مورد احساس خوب نبود من میرفتم تو فاز غم و اندوه و افسردگی و مریضی و… ، اما این بار فرق داشت اینبار گفتم مریم جانم این چالش به وجود اومده خودت هم خالقش بودی حالا به ایناش کاری نداریم احساس گناه نکن و دنبال چرا و این هاش نباش پیش اومده الان باید چیکار کنیم؟فایلعای عزت نفس رو گوش میکردم، تو سایت میچرخیدم بخش عقل کل سوالات رو میخوندم و کامنت میذاشتم که یه کامنتی از یک دوست عزیزی رو خوندم که ایشون تجربشون رو از اتفاقات خوب و تغییرات خوبشون نوشته بودند من هم سوال کردم میشه به منم راهنمایی کنید که از چه فایلهایی استفاده کردید، اینو نوشتم و دیگه یادم رفت اصلا من همچین چیزی نوشتم، تو این چند روز اخیر هم این چالش من هی پررنگ تر میشد و من فقط سعی میکردم تو حال بد نرم و اگه میدیدم واقعا دیگه توانم کم شده و نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم تهش میخوابیدم که انرژیم تحلیل نره و دوباره برگردم به حال خوب، سه چهار روز پیش هدایت شدم به تمرین ستاره قطبی و با یه حالی که خب بذار امتحان کنم ببینم اینهمه از دوستان گفتند نتایج عالی گرفتند برای من چطور میشه، روز اپل نوشتم و میتونم بگم 80 درصد چیزی که نوشتم اتفاق افتاد و منم خیلی حس خوب و اینا گرفتم و فرداش هم نوشتم اما اون نتیجهای که انگاری من میخواستم نداشت(که البته بگم چون خودم اون روز حالم خوب نبود و فکرای منفی داشتند احساسم رو بد میکردن) مثلا نوشته بودم که غذای خوشمزه ای میخورم امروز که واقعا هم همین شد و رفتم بعد باشگاه برای خودم آش خریدم اما حین خوردن آش حالم خوب نبود،انرژیم خوب نبود و تهش این شد که بعد چند ساعت حالم بد شد از خوردن آش و رودل کردم و خودم فهمیدم از چیه(از آش نبود از انرژی منفی و حس و حال بد من بود که من اونطوری شدم)،
گفتم عیب نداره فردا هم روز خداست فردا با حال خوب پیش میرم و خیلی جالب فردای اون روز دیگه این تمرین رو انجام ندادم اما اتفاقاتی که دیروزش نوشته بودم خیلی هاش همون روز نه ولی فرداش به وقوع پیوست و من انگشت به دهن موندم که نگاه کن چقدر عجله داشتم چه سریع سرد شدم، بعد همینطور من سعی میکردم تو حس خوب بمونم و این ها اما دیشب اون چالشی که درگیرش بودم و یکم بهتر شده بود شرایطش دوباره سرباز کرد و من تو اون حال بد هم فهمیدم این چالش و تضاد برای چیه اما دیگه واقعا انکار دستم به هیچ جا بند نبود(ای قربونت برم خدا که تو تضاد هم درس داری برامون) و به خدا گفتم من نمیدونم دیگه خودت هدایتم کن من میسپارمش به تو، صبح امروز هدایت شدم به تمرین سناریو نویسی و علی رغم اینکه خیلی با نوشتن تو کاغذ راحت نیستم گفتم شروع میکنم تا هرجایی که شد مینویسم و نوشتم و نوشتم در حد یک صفحه و رهاش کردم، الله اکبر الله اکبر کمتر از یک ساعت بعدش یکی از چیزهایی که نوشته بودم و مربوط به چالش یک ماه گذشته من بود به طرز فوق العادهای درست شد ، اینکه میگم به طرز فوق العاده، به طرز فوق العاده بودا یعنی تا یکسال هم اگه من فکر میکردم که چطور میتونم خودم درستش کنم هم ذرهای نمیتونستم به این قشنگی و راحتی و بی نظیری درستش کنم، اصلا نمیدونم چی شد که همه چی ازین رو به اون رو شد ، تمام آنچه که نوشته بودم به وقوع پیوست، من اگه خودم تا چند وقت پیش یکی بهم اینو میگفت میگفتم آره باشه انگار دنیا نشسته ببینه تو بگی من اینو میخوام بهت بده نه عزیزم داستان سیندرلا که نیست زندگیه واقعیه
اما امروز به چشم خودم دیدم با تمام وجود خودم حسش کردم
امروز یه هدایتی خواسته بودم تو نوشتهام که دیدم اون کامنتی که از اون دوست عزیز سوال کرده بودم شما از چه فایلهایی استاد استفاده کردید جواب دادند شده و جالب این بود که چهار روز پیش جواب داده شده بود و من هم چک میکردم ببینم کلا کسی به کامنتهایی که گذاشتم جواب داده یا نه اما ندیده بودم که این جواب برام اومده و صبح یهو دیدم یه پاسخی دارم باز کردم که این دوستمون گفته بود من از روزشمار تحول زندگی من شروع کردم و من با اینکه قبلا به این قسمت اومده بودم اما توش نموندم و امروز شروع تحول زندگی من بود
خدایا عاشقتم
خدایا عاشقتم
خدایا عاشقتم
خدایا تازه دارم میشناسمت
الان یهو یادم افتاد عکس زیر صفحه گوشیم این آیه از قرآنه :
وقتی این فایل را گوش میکردم چشمهام ناخود آگاه بستم و تمام باورهای غلط ترمز های ذهنی شبیه یک نوار طولانی ازذهنم رد میشد… وای خدای من تک تک باورهای قدیمی من تک به تک غلط بودند
تک تک باورهای من نقطه مقابل راه سعادت واقعی بودند
اینقدر متضاد که به خودم که اومدم دیدم دستهامو محکم به هم گره کردم وفشار این همه تناقض رو روی دستام وارد میکردم.
و حالا باید از صفر شروع کنم
دوباره باید متولد بشم. ولی این بار نوزادی هستم با آگاهی وفهم وشعور بالاکه خودش باورهای خودش را میسازه وحرف های غلط دیگران را به ذهنش راه نمیده
نوزادی که تنها کتاب خدا میشه الگوی همیشگیش
چقدر راه سختی در پیش دارم
باید از ریشه خراب کنم ودوباره از نوبسازم
از ریشه…….
ومن زمانی این کامنت را مینویسم که تمام ذهن ووجود وزندگیم مملو از باورهای فولادین غلطه
سلام ب دوستان،استاد عزیز و خانم مریم شایسته مهربون.
امروز من میخوام اینجا از خودم ی رد پا ب جا بذارم.
من مدتهای خییییلییی زیادی بود ک با خدا صحبت نمیکردم،بهمون گفته بودن خدا داخل آسمونا هست،طبق همون گفته من روم نمیشد سرمو بالا بگیرم تا با خدا صحبت کنم،مدتهای خیلی زیادی از خدا هیچی نمیخواستم هیچی،میگفتم خدا دیگه منو دوست نداره،من جز بنده های بدش هستم چطوری روم میشه ازش چیزی بخوام.
وقتی ب سایت هدایت شدم( واقعا معجزه بود انگاربرام)
فایلا رو ک گوش دادم تازه متوجه شدم خدا چی هست و ب ما از بچگی چی نشون دادن.
فهمیدم چقدر خدا بخشنده،مهربون و پر توان هست.
فهمیدم خب من اگر چیزی ندارم واسه اینه ک مدتها هست از خدا چیزی نخواستم ب قولا(سرمو بالا نکردم)
تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم،و ب خدا گفتم کمکم کن تو این مسیر، دستمو بگیر،یکی از دستاتو همراه زندگیم کن،واگر مسیرمو اشتباه رفتم با نشونه هات بهم تلنگر بزن.
اتفاقی داخل تلگرام منو توی ی گروهی اد کردن ک قانونش این بود اگر فلان نفر اد کنی این مقدار پول بهت میدیم( اینو گفتم تا هر کدوم از دوستان ک متن منو خوندن حواسشون رو جمع کنن ک این اتفاق رو تجربه نکنن)
من اد کردم نفرات رو،بهم پیام دادن ک باید اینقدر پول ب حسابمون بزنی تا فعال بشی،من زدم
باز ی پیام دیگه با بهانه های طرح خودشون
من ب خدای خودم گفتم من ک اطلاعی ندارم،تو آگاه هستی،اگر میدونی کارم اشتباه هست بهم نشونه بده.
پول توی ی کارتی داشتم ک موبایل بانکم بهش وصل نبود،رفتم پایین خونمون تا کارت ب کارت کنم، عابر بانکه خراب بوووووووود.
من با هزارتا مسئله پولو زدم ب کارتم
خلاصه بگم ک تا چهار بار از من پول خواستن
من هر بار میرفتم عابر بانک اونجا کار نمیکرد،من میومدم کنار شخص دیگه کارشو انجام میداد ولی کار من نمیشد.
ولی من با زور انجامش میدادم.
پول آخری ک میخواستم بزنم،باااااااورتون نمیشه،بخدا الان ک دارم تایپ میکنم بدنم عرق کرده ی چیز باور نکردنی بود
کتف راستم ب حدی درد گرفت ک دستمو نمیتونستم بلند کنم ب سمت عابر بانکه،گفتم چم شده چرا اینطور دردی یهویی اومده،من ک چیزیم نبود.
بازم انجامش دادم.
کل اون روز من از کتف درد ناله کردم.
کلی پول ب حسابشون زدم بعد تقاضای پول خییلیی بیشتری کردن ک دیگه من متوجه شدم الکی هست و من متاسفانه گول خوردم.
همون روز من داشتم سفر ب لاس و گاس رو گوش میدادم،دقیقاااا همون روز
داشتم متن نوشته شده استاد عزیز رو میخوندم ک گفتن کسی یک شبه پولدار نمیشه این طرفندها الکی هست و باید واسه ثروتمند شدن دوره تکامل طی بشه.
همون موقع ک عابر بانک کار نکرد دست خدا بوده.
بار چهارم ک همه جمع شده بودن تا کارمنو انجام بدن ولی نمیشد،دست خدا بودههههههه
ولی من انگار باور نداشتم ک من واقعا ب خدا نزدیک شدم،اون هست ک کمکم میکنه اون هست ک با باورهای من منو ثروتمند میکنه
استاد داخل ی فایل گفتن اگر در مسیر اشتباه باشید ب شکل درد جسمی خدا شما رو متوجه میکنه،این دقیقا همون درد کتف من بود ولی من دیر باورش کردم و پولمو از دست دادم.
ولی متوجه شدمممم ک دستی از دستای خدا واقعا همراه زندگیمه
و خدارو شکر میکنم ک متوجه شدمم و درکش کردم.
من توی این مسیر هستم و همراه شما پیش میام ب امید تغییر باور های خیلی خیلی بهتر.
دست خدا همراه زندگیه همه
سلام به همه عزیزان
در روز چهاردهم سفر نامه هستم
خداوند رو روزی صدبار شکر میکنم برای این مسیر جدید و شگفت انگیز…. خلاصه و مفید بگم
حالم خوب شده
شفاف شده خواسته هام و مصمم شدم
استاد و خانم شایسته شما برکتید. از خدا ممنونم که مسیر ساختن حال خوب رو به من نشون داد
سلام دوستان
امروز منم میخوام اینجا رد پا بزارم هر چند کوتاه اما میخوام به حرف استاد عمل کنم.
بزرگ ترین ترمزی که من دارم اینکه خدای غلطی رو باور کردم خدایی که مدام تو ذهنم میگم دنبال عذاب منه و این بزرگ ترین پاشنه آشیل منه.
هدفم اینه تو این 120 روز که با جهاد الهی میخوام برم جلو بیشترین انرژی خودمو صرف ساختن خدای درست تو ذهنم بکنم
خدایی که منبع فراوانی و مهربانی و نعمتع
نه یک خدای پیشفرض ذهنی جلاد!
ب امید اون خدای مهربون منم باهاتون تو این مسیر هستم. عاشقتونم
سلام به همه دوستان عزیزم
مرا به سوی نشانه من هدایت کن
و هدایت من به این صفحه
سه روزه که رشد خیلی خوبی رو داشتم از درونم
یعنی کاملا حس میکنم که تماما روندم رو به صعوده
تونستم بهتر احساسم رو کنترل کنم، ذهنم رو کنترل کنم
و یه احساس سفید و سبکی و پاکی خاصی یه احساس فرشته گونه ذره ذره داره وارد وجودم میشه.
خیلیییی حس خوبیه
خداروشکر میکنم
امروز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم خداروشکر همه چیز خوبه همه جیز عالیه و هنوز هم حال من اونقدری که باید خوب نیست در حال که من دوست دارم حالم خیلیییی خوب باشه، خیلیییی شاد باشم، خیلی شارپ و پر انرژی باشم خیلی مثبت تر و با شور و شوق و امید و هیجان بیشتر باشم..
اومدم سراغ نشانه امروزم
و گفتم خدایا یه چیزی بهم بده که بتونم واقعا تغییر ایجاد کنم در درون خودم
یه چیزی که واقعا منو بندازه توی اون حس و حال خوب روحانی و پایدار که به صورت مستمر بهتر و بهتر میشه.
و اومد روز شمار تحول زندگی من فصل 1
البته دقیقا چند دقیقه قبلش احساسم بهم گفت که حالا دوباره باید بری سراغ روز شمار،
اگه میخوای یه سلسله فایل به صورت منظم داشته باشی که تعهد بهش تغییراتت رو تضمین میکنه.
خدایا شکرت که دارم زبون نشانه هات رو بهتر بفهمم.
خدایا شکرت بابت این بهشتی که توش زندگی میکنم.
خدایا شکرت؛)
مرسی استاد و خانم شایسته ^^
بنام خداوندهستی بخش وهدایتگرم به سمت زیباییها
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم وتمام دوستان همراه خانواده ی عباسمنش
امروزسه شنبه 1402/2/5
درس هایی که ازاین فایل یادگرفتم خب من قبلاهم به این فایل گوش داده بودم ولی اصلاکلمه ی تکامل فرکانسی رونشنیده بودم امروزباشنیدن این کلمه یه زنگ توسرم به صدادراومدقانون تکامل که استادمدام درموردش صحبت میکنن خیلی برام جالب بودمن دقیقاهمین تکامل رودارم طی میکنم واینکه هرروزبایدروی خودم کارکنم وقت بزارم وعمل کنم روی ذهنم کارکنم وچندروزه که دوباره ازمسیرخارج شده بودم وخداروهزاران مرتبه شکردوباره هدایت شدم به بهترین سایت دنیاوشروع سفرنامه ومتعهدمیشم که دوباره ازنوشروع کنم وروی خودم باورهام کارکنم وبابرنامه ی 120روزه جلوبرم وهرروزردپایی ازخودم به جابزارم .خدایاسپاسگزارم استادازشماهم بینهایت ممنونم خانم شایسته عاشقتونم
بنام خداوندهستی بخش وهدایتگرم به سمت زیباییها
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم وتمام دوستان همراه خانواده ی عباسمنش
درس هایی که ازاین فایل یادگرفتم خب من قبلاهم به این فایل گوش داده بودم ولی اصلاکلمه ی تکامل فرکانسی رونشنیده بودم امروزباشنیدن این کلمه یه زنگ توسرم به صدادراومدقانون تکامل که استادمدام درموردش صحبت میکنن خیلی برام جالب بودمن دقیقاهمین تکامل رودارم طی میکنم واینکه هرروزبایدروی خودم کارکنم وقت بزارم وعمل کنم روی ذهنم کارکنم وچندروزه که دوباره ازمسیرخارج شده بودم وخداروهزاران مرتبه شکردوباره هدایت شدم به بهترین سایت دنیاوشروع سفرنامه ومتعهدمیشم که دوباره ازنوشروع کنم وروی خودم باورهام کارکنم وبابرنامه ی 120روزه جلوبرم وهرروزردپایی ازخودم به جابزارم .خدایاسپاسگزارم استادازشماهم بینهایت ممنونم خانم شایسته عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم ومریم عزیزامیدوارم هرکجای این کره خاکی هستید همیشه سالم وخوشبخت ودرآرامش کامل باشید ودرود به همه دوستانم دراین مسیر زیبا کنارتون هستم واز نتایجتان لذت میبرم خداروسپاس هم فرکانس با استاد عزیز ومریم جان جلو میرم من امروز روز اول تحولم رو شروع کردم وردپای خود را از پایین این کوه زیبا میگذارم تا قله کوه برسم ودراین مسیر زیبا که ایمان دارم همش زیبای وآرامش وحال خوبه ردپاهای عالی برجا میگذارم .من حدود 2 سال که به صورت کم وبیش فایلهای پراز احساس خوبه استاد وگوش میدم به صورت رایگان وعالی ودیدم به همه چیز به صورت آگاهانه تغییر کرده الان خودم وخدای درونم وخیلی بیشتر شناختم ودوسش دارم وترسام کمتر شده وهدایت شدیم باهمسر عزیزم که شروع کردیم وعزت نفس را هدیه گرفتیم وداریم کار میکنیم حرف زیاد دارم از نتایجی که با کمک خداوند بزرگ وبخشنده واستاد بزرگوارگرفتم.خدایا عاشقانه دوستت دارم وسپاسگزارم که در هرلحظه هدایتمان میکنی به بهترین وعالیترین مسیرهاوانسانهای عالی وشاد وباانگیزه راسرراه زندگیمان قرارمیدهی مثل استاد عزیزم مریم جان وهمه عزیزان این سایت به امید روزی که از نتایج بزرگم درروزهای دیگر بنویسم
سلام.استاد.دلها.
اگه .روزی 20 ساعت روی این اگاهیها
بازم کمه.قبل اشنایی با استاد.فکر میکردم
تومسیر درستم .ولی الان یه ذره درک کرم
که.تمام زندگیم.شرکه.شرکه شرکه
اگه.بتونیم توحید درک کنیم وباور اینکه
هیچ برگی از درخت نمی افته به اذن خدا
مثل.موشک به خاستها میرسیم…….
مثل.ابراهیم..خلیل خدا شد.
مثل.موسی.کلیم الله
مثل.عیسی.روح الله
مثل.محمد………
شاد ثروتمند وموفق باشید
با خدا باش پادشاهی کن
بسم رب نور
به نام خدای هدایتگر خفن خودم
چی بگم من از خفن بودن خدا که امروز هدایت شدم به این صفحه از سایت
میخوام از اول بگم که ردپام باشه اینجا
من از حدود سه چهار ماه پیش با این سایت فوق العاده آشنا شدم و پا به این عرصهی آگاهی های ناب گذاشتم
از ابتدا رفتم و فایلهای دانلودی رو گوش کردم، ذره ذره هدایت شدم رو به جلو، آنقدر مطالب برام قشنگ و دلنشین بود که هر زمان احساس میکردم انرژیم کم شده میومدم و مثل به آمپول تقویتی یه فایل گوش میکردم و حالم خوب میشد و کلی حس خوب پیدا میکردم.
من چون یکم کمال گرایی دارم و کمی عجله دارم و دوست دارم زود به نتیجهی عالی برسم و از طرفی انقدر فایلها زیاد بودند (ماشاالله به اینهمه آگاهی و توان استاد و مریم نازنین) هی از این فایل به اپن فایل میرفتم گوش میدادم کیف میکردم ،
اما دوست داشتم یه مسیری داشته باشم و به قول استاد عمل کنم(البته هرچی که تا اینجا هم گوش دادم سعی کردم تا جایی که میتونم عمل کنم ) اما نمیدونستم از کجا منسجم شروع کنم و مثل یه برنامه روزانه باشه برام
خلاصه که عید شد و من تصمیم گرفتم به اینکه امسال با عیدی هام دورهی عزت نفس رو تهیه کنم که به لطف الله این اتفاق افتاد و من روز دوم سوم عید این دوره رو گرفتم و یواش یواش شروع کردم به گوش کردنش، اما انگار بازم یه چیزی میخواستم دوست نداشتم تند تند گوش بدم برم جلو میخواستم که با آرامش و تکرار و تمرین هر جلسه آسه آسه حرکت کنم، خب حالا دنبال فایلهای دیگه هم برای گوش دادن بودم ، که یهو دیدم ا چه جالب من تو قسمت اتاق شخصی خودم یه قسمت دارم به نام نشانهای امروز من، هر روز میرفتم و اون فایل نشانهای امروز من رو گوش میکردم که بسیااااار جالب انگار واقعا اون نشانه برای همون روز باید میومد آنقدر میخورد به حال و هوای من، تو این مدت من به یک چالش و تضادی هم در زندگیم برخورد کردم که اگه واقعا این آگاهی های ناب و صحبتهای استاد در مورد احساس خوب نبود من میرفتم تو فاز غم و اندوه و افسردگی و مریضی و… ، اما این بار فرق داشت اینبار گفتم مریم جانم این چالش به وجود اومده خودت هم خالقش بودی حالا به ایناش کاری نداریم احساس گناه نکن و دنبال چرا و این هاش نباش پیش اومده الان باید چیکار کنیم؟فایلعای عزت نفس رو گوش میکردم، تو سایت میچرخیدم بخش عقل کل سوالات رو میخوندم و کامنت میذاشتم که یه کامنتی از یک دوست عزیزی رو خوندم که ایشون تجربشون رو از اتفاقات خوب و تغییرات خوبشون نوشته بودند من هم سوال کردم میشه به منم راهنمایی کنید که از چه فایلهایی استفاده کردید، اینو نوشتم و دیگه یادم رفت اصلا من همچین چیزی نوشتم، تو این چند روز اخیر هم این چالش من هی پررنگ تر میشد و من فقط سعی میکردم تو حال بد نرم و اگه میدیدم واقعا دیگه توانم کم شده و نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم تهش میخوابیدم که انرژیم تحلیل نره و دوباره برگردم به حال خوب، سه چهار روز پیش هدایت شدم به تمرین ستاره قطبی و با یه حالی که خب بذار امتحان کنم ببینم اینهمه از دوستان گفتند نتایج عالی گرفتند برای من چطور میشه، روز اپل نوشتم و میتونم بگم 80 درصد چیزی که نوشتم اتفاق افتاد و منم خیلی حس خوب و اینا گرفتم و فرداش هم نوشتم اما اون نتیجهای که انگاری من میخواستم نداشت(که البته بگم چون خودم اون روز حالم خوب نبود و فکرای منفی داشتند احساسم رو بد میکردن) مثلا نوشته بودم که غذای خوشمزه ای میخورم امروز که واقعا هم همین شد و رفتم بعد باشگاه برای خودم آش خریدم اما حین خوردن آش حالم خوب نبود،انرژیم خوب نبود و تهش این شد که بعد چند ساعت حالم بد شد از خوردن آش و رودل کردم و خودم فهمیدم از چیه(از آش نبود از انرژی منفی و حس و حال بد من بود که من اونطوری شدم)،
گفتم عیب نداره فردا هم روز خداست فردا با حال خوب پیش میرم و خیلی جالب فردای اون روز دیگه این تمرین رو انجام ندادم اما اتفاقاتی که دیروزش نوشته بودم خیلی هاش همون روز نه ولی فرداش به وقوع پیوست و من انگشت به دهن موندم که نگاه کن چقدر عجله داشتم چه سریع سرد شدم، بعد همینطور من سعی میکردم تو حس خوب بمونم و این ها اما دیشب اون چالشی که درگیرش بودم و یکم بهتر شده بود شرایطش دوباره سرباز کرد و من تو اون حال بد هم فهمیدم این چالش و تضاد برای چیه اما دیگه واقعا انکار دستم به هیچ جا بند نبود(ای قربونت برم خدا که تو تضاد هم درس داری برامون) و به خدا گفتم من نمیدونم دیگه خودت هدایتم کن من میسپارمش به تو، صبح امروز هدایت شدم به تمرین سناریو نویسی و علی رغم اینکه خیلی با نوشتن تو کاغذ راحت نیستم گفتم شروع میکنم تا هرجایی که شد مینویسم و نوشتم و نوشتم در حد یک صفحه و رهاش کردم، الله اکبر الله اکبر کمتر از یک ساعت بعدش یکی از چیزهایی که نوشته بودم و مربوط به چالش یک ماه گذشته من بود به طرز فوق العادهای درست شد ، اینکه میگم به طرز فوق العاده، به طرز فوق العاده بودا یعنی تا یکسال هم اگه من فکر میکردم که چطور میتونم خودم درستش کنم هم ذرهای نمیتونستم به این قشنگی و راحتی و بی نظیری درستش کنم، اصلا نمیدونم چی شد که همه چی ازین رو به اون رو شد ، تمام آنچه که نوشته بودم به وقوع پیوست، من اگه خودم تا چند وقت پیش یکی بهم اینو میگفت میگفتم آره باشه انگار دنیا نشسته ببینه تو بگی من اینو میخوام بهت بده نه عزیزم داستان سیندرلا که نیست زندگیه واقعیه
اما امروز به چشم خودم دیدم با تمام وجود خودم حسش کردم
امروز یه هدایتی خواسته بودم تو نوشتهام که دیدم اون کامنتی که از اون دوست عزیز سوال کرده بودم شما از چه فایلهایی استاد استفاده کردید جواب دادند شده و جالب این بود که چهار روز پیش جواب داده شده بود و من هم چک میکردم ببینم کلا کسی به کامنتهایی که گذاشتم جواب داده یا نه اما ندیده بودم که این جواب برام اومده و صبح یهو دیدم یه پاسخی دارم باز کردم که این دوستمون گفته بود من از روزشمار تحول زندگی من شروع کردم و من با اینکه قبلا به این قسمت اومده بودم اما توش نموندم و امروز شروع تحول زندگی من بود
خدایا عاشقتم
خدایا عاشقتم
خدایا عاشقتم
خدایا تازه دارم میشناسمت
الان یهو یادم افتاد عکس زیر صفحه گوشیم این آیه از قرآنه :
و سیقضی الله أمراً کنت تحسبه مستحیلا
«و خدا چیزی رو ممکن میکنه
که شما اونو غیرممکن میدونستین»
من امروز اینو تجربه کردم
الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم
وقتی این فایل را گوش میکردم چشمهام ناخود آگاه بستم و تمام باورهای غلط ترمز های ذهنی شبیه یک نوار طولانی ازذهنم رد میشد… وای خدای من تک تک باورهای قدیمی من تک به تک غلط بودند
تک تک باورهای من نقطه مقابل راه سعادت واقعی بودند
اینقدر متضاد که به خودم که اومدم دیدم دستهامو محکم به هم گره کردم وفشار این همه تناقض رو روی دستام وارد میکردم.
و حالا باید از صفر شروع کنم
دوباره باید متولد بشم. ولی این بار نوزادی هستم با آگاهی وفهم وشعور بالاکه خودش باورهای خودش را میسازه وحرف های غلط دیگران را به ذهنش راه نمیده
نوزادی که تنها کتاب خدا میشه الگوی همیشگیش
چقدر راه سختی در پیش دارم
باید از ریشه خراب کنم ودوباره از نوبسازم
از ریشه…….
ومن زمانی این کامنت را مینویسم که تمام ذهن ووجود وزندگیم مملو از باورهای فولادین غلطه
و جانفرساست شکستن این باورهای غلط ولی ممکن
یا حق