این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-10 19:10:452024-07-24 18:14:35آگاهی های «قدم اول | دوره 12 قدم» در یک نگاه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
کار کردن روی خود اینجوری نیست که بگی خب، من امروز یه بشکه آب خوردم. دیگه تا مدت ها نیاز به خوردن آب ندارم.
همونطور که ما همیشه و به طور مستمر نیاز به نوشیدن آب و خوردن غذا داریم، روح ما هم همیشه و به طور مستمر نیاز به تغذیه پاک داره. ما همیشه باید روی خودمون و کنترل ورودی هامون کار کنیم
تعهد باید پای کار باشه؛ همونطور که استاد ورودی های نامناسب رو از زندگیشون حذف کردن بی بروبرگرد
باید خودمونو غرق در این آگاهی ها بکنیم
اول باور ها به صورت بنیادین تغییر میکنه، بعد نتایج تغییر میکنه
همیشه باید متفاوت از دیگران در برابر اتفاقات فکر و برخورد کنیم تا متفاوت نتیجه بگیریم
هر چقدر هم که اوضاع خراب باشه، مهم نیست چقدر زمان برده تا همه چی خراب شده، خداوند توانایی درست کردن همه چیز رو در زمان خیلی خیلی کوتاه داره
همونطور که سالها بود که شهر ما دچار کم آبی شده بود؛ اما امسال بهار به قدری باران و برکت الهی بارید که همه سد ها و منابع آب پر شدند و خداروشکر همه شهر سرسبز شده
باید ثروتمند بشیم. ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست. تنها راه رسیدن به خداوند، ثروتمند شدنه. تنها راه گذر از دنیای مادی، رسیدن بهشه. مادامی که فقیر باشیم نمیتونیم از مادیات بگذریم.
من باور دارم خداوند همواره منو در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت میکنه. من باور دارم که اطرافیانم بهترین انسان های روی زمین هستند چون خداوند اونها رو برای من آورده. من روی خدا حساب باز میکنم و ایمان دارم اون همه چیز رو عالی مدیریت میکنه
خدایا شکرت بخاطر آگاهی های فوق العاده این فایل عالی
تمام دوره های استاد فوق العاده هستن و نمیشه روشون قیمت گذاشت
وقتی باورها یه مقدار تغییر میکنه نتایج عوض میشه و برای منم همینطور بود و در شرایط فشار بدی بودم اما به فاصله چند ماه یهو بوممم نتایج تو همین شروع کار اومد و خدارو شکر منی که کمرم خم بود از بار مسائل خداوند بارم رو برداشت . من فکرشم نمیکردم که اینطوری غافلگیر بشم و در عرض چندماه از اون وضعیت داغون به اینجا برسم که هم پول داشته باشم هم ذهنم ارام باشه و بتونم لذت ببرم بدون اینکه کار فیزیکی خاصی انجام بدم
اینکه بپذیری که من خالق زندگیم هستم و دارم اتفاقات رو رقم میزنم درهای زندگی جدید رو برات باز میکنه و من روی این دارم کار میکنم چون ذهن رو باید با دلایل مهار کرد و نجواها میاد.
و مورد بعدی احساس خوب در هرشرایطی و وابسته نبودن و رها بودن نسبت به هر چه انسان و چه وسایل باعث میشه خود به خود اون چیزی که میخوای در زمان مناسبش داده شود . به قول استاد رسییدن به خواسته ها انچنان تاثیری در حال خوب ما نداره و فقط یه مقدار حال ما رو خوب میکنه که واقعا درست است و این احساس خوب باید از درون جاری باشه و محتاج خواسته نباشم
وقتی نگاهمون به هر چیزی از زندگی عوض میکنیم انگار اوضاع عوض میشه . واقعا فرکانس ها مثل اهنربا هستن که به هرچی توجه کنی همون رو برات میاره اینو واقعا دارم میبینم
یه جوابی که قبلا بهش رسیدم و استاد هم قشنگ توضیح داد اینه که اصلا لازم نیست کل مسیر رو بدانم برم جلو قدم ها گفته میشه و خدا کارها رو انجام میده و من سمت خودم را انجام بدم بقیش با خداست .مشورتم با خدا باشه بهترین راه رو به من نشان میده
توی فایل مصاحبه با استاد قسمت 6 استاد خیلی زیبا تکامل رو توضیح دادن که اگه به یه ادمی یه قصربدی و بگی مال خودت اون فرد چون تکاملش رو طی نکرده نمیتونه ازش استفاده کنه و عذاب میکشه و بدردش نمیخوره
و در اخر خداوند در همه جا حضور داره و پاسخ میده و همه دستان خداوند هستن که به من کمک میکنن و ما همه به یه اندازه به خدا دسترسی داریم. خداوند به شجاعان پاسخ میده و همیشه وقت برای تغییر هست
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین و دوست داشتنی و اعضای خانواده ام در این سایت الهی
کسی که از بنده خدا سپاسگزاری نکند از خدا هم سپاسگزاری نمی کند.
این کامنتو می نویسم در سپاس از بهترین استاد دنیا و خدای مهربانم که منو شاگرد این استاد کرد. من دارم از دوره 12 قدم استفاده می کنم که البته همسرم خریداری کردن.
من دقیقا 1 سال پیش اوایل تیر استارت دوره 12 قدمو زدم. چند باری در سایت نوشتم که در همون اول با هدایت خدا از اضطرابی که سالها درگیر بودم رها شدم. بعد جلو اومدم تا آخر اسفند که خدا از یه مساله روانی دیگه هم نجاتم داد مساله ای که بیش از 20 سال در وجودم خونه داشت.
ابتدای قدم پنجم بودم ماه فروردین بود. کامنتا رو که میخوندم می گفتم چرا بچهها اینقدر نتیجه گرفتن ولی من نتیجه کمی گرفتم.
خدای مهربانم گفت برو از اول شروع کن و من از اول شروع کردم. چک آپ فرکانسی نوشتم .
اواخر اردیبهشت بود. به جلسه آخر قدم اول رسیدم. و یه جمله استاد منو از این رو به اونرو کرد. جمله ای که بارها شنیده بودم ولی درکی نداشتم:
اگه می دونی کاری اشتباهه انجامش نده.
و خدای مهربانم بهم گفت که چه کاریو باید انجام ندم.
من از کودکی حتی یادم نمیاد از چندسالگی چون از وقتی یادم میاد این کارو انجام میدادم تا الان که 37 سالمه درگیر خیالپردازی شدید بودم. علتش شاید جو متشنج خونمون در دوران کودکیم بود. از واقعیت فرار می کردم و می رفتم به دنیای خیال. جلسه آخر قدم اول مقارن شد با گوش دادن به آگاهیهای روانشناسی ثروت 1 و جلسه ای که استاد در مورد تضاد ها صحبت می کنن و می گن آدمهای ضعیف از تضاد ها فرار میکنن. خدا قطعات پازلو کنار هم چید و واسه اولین بار همه چیزو درک کردم. خیالپردازی داشت کار موادو واسم انجام میداد.
ناگفته نمونه که من از 15 سالگی میخواستم این عادتو کنار بذارم ولی موفق نشده بودم نهایت 4،5 روز جلوی خودمو می گرفتم و بعد با شدت بیشتری برمی گشت.
توی اینترنت که سرچ می کردم فقط همه ازش می نالیدن و می گفتن که راه خلاصی نداره
پذیرفته بودمش به عنوان بخشی از وجودم.
اونروز نشستم و اهرم رنج و لذت نوشتم با خودم صادقانه حرف زدم و از 8 خرداد شروع کردم به خوندن اهرم و از همون روز خیالپردازی رو کنار گذاشتم یعنی نزدیک 1 ماهه.
و توی همین 1 ماه معجزه دیدم، توی همین 1 ماه قلبم باز شده و صدای خدا رو می شنوم صدایی که قبلا هم بود ولی خیلی کمتر از الان.
اگه میخوایم پرواز کنیم باید اول غل و زنجیر ها رو باز کنیم. خدا غل و زنجیر های منو باز کرد و داره باز می کنه.
نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم استاد عزیزم خدا بهتون اجر بی پایان بده.
دوستتون دارم.
سپاس خدای مهربانم که هیچوقت رهام نکرد.
اینم بگم که ترک این عادتو جزو اهداف سال 1403 نوشته بودم که محقق شد. خدایا شکرت
ما در هر لحظه با توجه کردن به موضوعات مختلف: فرکانس هایی را به جهان ارسال می کنیم و
جهان: از جنس همان فرکانس ها را به زندگی ما وارد و اتفاقات را رقم می زند و
افراد شرایط ایده ها موقعیت هایی را به زندگی ما هدایت می کند که :
هم جنس با فرکانس های ما است
ما در هر لحظه :
در حال خلق زندگی خود هستیم
ما باید همیشه : بر روی باورهای خود کار کنیم
افکار ما اتفاقات را رقم می زند:
زمانی که افکارمان را به سمت مثبت جهت دهی و باورهای مناسب در ذهن خود ایجاد کنیم :
نتایج زندگی ما دگرگون می شود و اتفاقات بسیار خوبی را تجربه می کنیم اما
به محض کار نکردن بر روی باورهایمان: نتایج زندگی ما تغییر می کند
زیبایی جهان هستی:
ما در هر لحظه اتفاقات زندگی خود را خلق می کنیم اگر می خواهیم نتایج پایدار داشته باشیم:
باید همیشه بر روی ذهن و باورهای خود کار کنیم :
مراقب ورودی های ذهن خود باشیم
باور های مناسب ایجاد کنیم
روزی 1 تا 2 ساعت بر روی باورهای خود کار کنیم
افراد نامناسب را از زندگی خود حذف کنیم
شبکه های اجتماعی فیلم و سریال های نامناسب را حذف کنیم
اولین نشانه ی کار کردن بر روی ذهن و باورهایمان:
افراد نامناسب خود به خود از زندگی ما حذف می شوند
اگر افکار و توجه ما :
نتایج زندگی ما را رقم می زند
باید مراقب:
کانون توجه خود باشیم
تمرکز خود را تنها :بر روی خود قرار دهیم
با تعهد کامل بر روی باورهای خود کار کنیم تا :نتایج آن را در کوتاه مدت مشاهده کنیم
زمانی که باورهای ما به صورت بنیادین تغییر کند: نتایج و اتفاقات زندگی ما به صورت پایدار تغییر خواهد کرد
همان گونه که برای غذا خوردن هر روز زمان می گذاریم انرژی و هزینه صرف می کنیم تا زنده بمانیم:
به همان شکل باید برای افکار باورها و آگاهی های درست هزینه کنیم این هزینه شامل هزینه های مالی زمانی و متعهد بودن است و
نتیجه ی آن: شادی و خوشبختی در تمام ابعاد زندگی است
افرادی که بر روی باورهای خود کار می کنند:
می توانند پیش بینی کنند چه آینده ای برای خود رقم می زنند و
اتفاقات زندگی خود را خلق می کنند
بسیاری از ما دلیل تغییرات خود را متوجه نمی شویم: اگر پیش از کار کردن بر روی باورها جایگاه خود را بنویسیم متوجه تغییرات خود می شویم و مسیر درست را هرگز رها نمی کنیم
مهم نیست اوضاع و شرایط ما چقدر سخت و نامناسب است:
به محض کار کردن بر روی باورها همه ی اتفاقات به نفع ما تغییر خواهد کرد
کسانی که تصمیم می گیرند به اتفاقات از زاویه ای نگاه کنند که :به احساس خوب دست یابند:
به مسیرهای بهتر هدایت خواهند شد و
از تضادها و مسائل برای ثروت و موفقیت بیشتر کمک می گیرند
تمام پیشرفت و اختراعات بشر:
به دلیل وجود تضادها و اتفاقات نامناسب به وجود آمده است
روند جهان اینگونه است که تا زمانی که به تضادها برخورد نکنیم:
خواسته های واقعی خود را نمی شناسیم و به سمت آن حرکت نمی کنیم
تفاوت نگاه افراد به تضادها: نتایج متفاوتی را برای آنها به وجود می آورد نه صرفا وجود تضادها
بر چسبی که ما به اتفاقات می زنیم بیانگر:
نتایجی است که از آنها می گیریم
اگر ما در هر شرایط فرصت ها را ببینیم :تنها می توانیم رشد و پیشرفت کنیم
چگونه می توانیم اینگونه فکر کنیم؟
با کار کردن بر روی ذهن
کنترل ورودی ها
ایجاد باورهای مناسب
دیدن الگوهای مناسب
دیدن و تحسین خوبی ها و زیبایی ها
که همه ی این موارد نیاز به تکرار و تمرین و کسب مهارت دارد
من دیشب بعد از اینکه رد پای روز 27 خردادم رو نوشتم و در مورد آهنگی که خدا هدایتی بهم گفت ،تو رد پام نوشتم بعد خیلی دوست داشتم درمورد آهنگ بنویسم و درمورد جمله به جمله آهنگ که وقتی گوش میدم و انقدر خوشحالم میکنه که انگار دارم با خدا حرف میزنم و خدا حرف میزنه و حتی انقدر حس نزدیکی میکنم که خود به خود میخندم و شادم از درون اعماق قلبم و یهویی گریه میکنم
دیشب گفتم خدا من میخوام در مورد این آهنگ بنویسم کجا باید بنویسم تو کدوم فایل سایت و خودم تصمیم داشتم که بیام و نشانه هارو بزنم و هرچی که اومد بنویسم تو قسمت دیدگاه همون فایل
ولی به یکباره بدون اینکه اراده ای از خودم داشته باشم بلند شدم و رفتم سمت کتابی که ،تو نمایشگاه کتاب مصلی که روز آخرش بود و باز هم هدایتی و با نشانه دقیق خدا از طریق یه دختر خانم بهم کتاب هدیه داد
و اون کتاب متنش این بود
عشق خدا
و من اون لحظه که این کتاب رو گرفتم گریه کردم دقیقا موقع اذان مغرب بود و داشتم نقاشیامو میفروختم و نشسته بودم
از اون روز که همون لحظه کتاب رو هدیه گرفتم 20 صفحه اش رو خوندم ، و دقیقا جواب چند تا سوالمو که اون لحظات داشتم و یا چند روز قبلش، خدا جوابشو بهم داد تو اون 20 صفحه اول
و وقتی رسیدم خونه هی خواستم که کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس امام رضا چاپ کرده بود و به نظرم کتاب فوق العاده بود رو بخونم ولی نمیشد انگار مانعی بود بین من و این کتاب
و الان که فکر میکنم ،میبینم مانعش مداری بود که من درش بودم و مانع از دریافت آگاهی های این کتاب میشد
و یک اراده ای فوق اراده ها که مانع از خوندن من میشد و حتی هر بار که با اراده خودم میگفتم این کتاب رو بخونم به طرز عجیبی فراموشم میشد
و دیشب وقتش بود که من برم سراغ کتاب عشق خدا
وقتی بدون اراده خودم رفتم کتابو برداشتم و نشستم تا شروع کنم از صفحه 20 ، گفتم خدا من میخواستم درمورد آهنگ بنویسم تو سایت استاد عباس منش
ولی تو منو به سمت این کتاب بردی ،حتما یه چیزی هست که باید قبلش بهم بگی و چشم گفتم و شروع به خوندن کتاب کردم
قبل از اینکه بگم در مورد کتاب ، اینو بگم که من از بعد از ظهر دیروز که داشتن دعای عرفه رو میخوندن و میگفتن از امام بخواه ، جوری گریه کن که خدا صداتو بشنوه و پیش خودم میگفتم چرا گریه من که خدا رو شناختم همین الان که باهم حرف میزنیم جوابمو میده چرا زار بزنم ددد بزنم تا صدام بهش برسه و بعد نجوای ذهنم گفت چه فرقی داره تو هم گریه میکنی
زود جوابشو دادم گفتم گریه من با این نوع گریه که میگن بلند داد بزن تا خدا صداتو بشنوه هرچی بیشتر زار بزنی خدا بیشتر خریدارته ،فرق میکنه
من جدیدا وقتی باخدا حرف میزنم گریه که میکنم یه شادی عمیقی ته گریم هست و انقدر خوشحالم و سپاسگزار که از سپاسگزاری و اینکه حسش میکنم گریم میگیره
و میگفت که ،امام حسین یا امامای دیگه شفاعت و یا توسل بخواه ، باز تو دلم گفتم خدا من هنوز جواب سوالمو دقیق ازت نگرفتما
بهم بگو چجوری باید نگاهم به اماما جوری باشه که تو دوست داری و درستش همونه و اینو میدونم که باید از اماما یاد بگیرم و رفتاراشونو ببینم و من هم تلاش کنم تا رفتارم خداگونه بشه ، یا اینکه برام سوال بود چجوری اماما همه رو دوست داشت عاشق آدما بودن؟؟؟ در صورتی که میگن باید به خدا عاشق بود
حتی استاد عباس منش که میگفت برای کسی که دوستش دارین وابسته اش نشین یا برای خانواده چجوریه که استاد عباس منش مریم خانم رو دوست داره ولی وابسته اش نیست
اینا برام سوال بود که جوابشو تو صفحال 20 تا 40 کتاب عشق خدا ،بهم گفته شد و من فقط اشک میریختم و یاد درخواست روز 27 خردادم که گفتم تو رد پای روزم نوشتم ، و قشنگ یادم اومد و گریه میکردم
نگو خدا داشت با این صفحات میگفت طیبه شروع کن حتی یه ذره هم اگر وابستگی داری به خواسته ات باید رهاش کنی
و در ادامه حرفام گفتم که برای اماما چجوریه و سوالای دیگه
نه اینکه بیام همه اش گریه کنم و شرک داشته باشم که اماما حرف منو به خدا بگن و…
از صفحه 20 تا صفحه 40
وقتی به صفحه 40 رسیدم انگار دوباره اراده ای من رو متوقف کرد و نمیذاشت پیش برم
و هدایتم کرد به سمت سایت و نشانه ها
وقتی از صفحه 20 شروع کردم به خوندن با هر سطری که میخوندم اشک میریختم ، هی میخواستم اشکامو پاک کنم ولی باز میشنیدم که اشک چشماتو پاک نکن
ولی گوش نمیدادم و وقتی پاک میکردم میشنیدم مگه نگفتم پاک نکن اشک چشمتو، و در جواب میگفتم خب اذیت میشم چشمم پف میکنه بعدش
و گفته میشد چیزی نمیشه تو به من بسپر تو فقط بذار اشک جاری بشه
وقتی میخوندم صفحات رو به جواب سوالام میرسیدم و فکر میکردم و بلند اشک میریختم
موضوعش در صفحات 20 به بعد به این ترتیب بود
عقل و عشق خدا
که در موردش توضیح میداد و گفت همه چیز در این دنیا فانی هست وقتی کتاب رو مخوندم یاد تک تک حرفای استاد عباس منش هم میفتادم انگار با خوندن این کتاب برای من قرار بود یه سری اصل ها تکرار بشه تا فکر کنم
و مهم ترینش توحید رو در عمل به خدا نشون دادن بود که در این کتاب میگفت
وقتی خوندم هرآنچه که داریم فانی و گذراست و توضیحاتش رو ادامه دادم ، یاد درخواستم از خدا افتادم که این چند روزو ازش خواستم که کمکم کنه چجوری از این جهان هستی که فانی زود گذره بگذرم و بهم یاد بده که چه کارایی لازمه بکنم
و بعد ادامه دادم و فقط اشک میریختم
از این اشک میریختم که خدا جوری هدایتم کرد که اول بگه ببین، درسته تو اینو دوست داشتی اول بنویسی در مورد آهنگی که حس خوب ازش میگرفتی ، ولی من برات یه حس خوب تر سراغ داشتم و میخواستم اول بیای این کتاب رو بخونی و وقتی فکر کردی بهتر درک کنی و بعد بیای صحبت کنی درمورد رب و صاحب اختیارت، که هر لحظه خداست که داره حرکتت میده و اراده ای فوق اراده تو هست که تو رو به سمت چیزی که باید انجام بدی سوق میده و چیزی که برات بهتر از اونیه که میخوای
و بهت میگه چیکار کنی و تو طیبه ، باید بگی چشم، هرچی که بود، چون درخواست کردی که تسلیم ترش باشی و بیشتر چشم بگی تا بیشتر صداشو بشنوی
در ادامه کتاب نوشته بود
انسان عاقل از ابتدا دل به همانی میدهد که همیشگی است
و در ادامه نوشته بود که انسان باید فقط عاشق خدا باشد
برام سوال شد که خدا چجوریه اگر فقط عاشق تو باشیم پس یعنی اطرافیانمونو دوست نداشته باشیم ؟چجوری اونا رو دوست داشته باشیم ولی تو رو هم دوست داشته باشیم ؟؟؟
ولی تاحالا اینجوری جواب نگر4ته بودم که قانع بشم و منطقی بشه برای ذهنم و قبولش کنم ،همین که خوندمش بلافاصله قبولش کردم و دوباره تمام حرفای استاد عباس منش برام تکرار
و یاد حرفای استاد میفتم که میگفت تو فایلا که یه سریا بد متوجه میشن و میگن که اگر کسی کاری برام انجام داد اون نبوده که انجام داده و خدا بوده و دستی از دستای خداست و من چند ماه پیش اینجوری بد متوجهش شده بودم و وقتی این فایل رو که درمورد این موضوع میگفت گوش دادم انگار به یکباره اون تفکر من از بین رفت و دیگه اونجوری فکر نکردم
که بگم فلان کارو کردم شرک هست مثلا بگم فلانی این کارو کرد بخوام شرک بورزم و کلی چیزای دیگه
که استاد بعدش گفت هرکس کاری برای شما انجام داد تا میتونید بیشتر ازش تشکر کنید ولی درون قلبتون بدونید که همه اینا کار خداست
خیلی دوست دارم تمام کلمات کتاب رو اینجا بنویسم ولی یه حسی بهم میگه از چیزایی که درک کردی به زبون خودت بنویسم
اگر کسی دوست داشت کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس مشهد چاپ کرده بخونه
اولین سوالی که برای من بارها تکرار میشد و این بود که
خدا ؟؟ الان که متوجه شدم توسل به اماما که قبلا میکردم و انگار به اونا قدرت رو میدادم و میگفتم فقط اونا میتونن که به تو بگن و درخواستم رو از اماما میکردم و حتی به اینم باور نداشتم که اماما هم میتونن کاری کنن و تمام این باورا شرک آلود بوده
و وقتی متوجه شدم دیگه به اماما متوسل نشدم ، ولی یه خلاء رو حس میکردم و میگفتم خب، پس الان چجوری و با چه نگاهی به اماما و زندگیشون نگاه کنم تا جور دیگه ای خدارو بشناسم و وقتی به امامی ادای احترام میکنم ، دیگه برای امام نباشه و خدارو ببینم اول از همه
مثلا با خودم میگفتم خب الان که من میرم مشهد یا کربلا و به امامای دیگه ادای احترام میکنم باید جوری باشه که شرک نورزم که فکر کنم اونا هستن که برای من کار انجام میدن
این تکامل رو به مرور زمان و یکی یکی خدا برای من میفهموند و درکش رو میداد تا اینکه من این کتاب رو هدیه گرفتم
و اول کتاب نوشته بود که همه جا به ما گفتن به اماما توسل کنید و اشک بریزید ولی کسی به ما نگفته به خدا بگید و اشک بریزید و دقیق جمله هاش یادم نیست هر کس دوست داشت کتاب عشق خدا رو بخونه بهتر درک میکنه
و جواب تمام سوالاتم تو این کتاب بود
و درسته بارها استاد عباس منش گفته بود و من فقط شنیده بودم ولی انگار زمان درکش در این کتاب و خوندن این کتاب بود
که بهم داده شد
بعد در ادامه کتاب نوشته بود که اراده ای هست که شمارو جوری حرکت میده که تصمیماتتون به یکباره تغییر میکنه
و مثالی زد و اول اراده رو گفت که یه چراغ سالم هست که از خود نور میده و اگر با عقل خودمون بگیم ،میگیم که نور این چراغ به واسطه برق و چیزای دیگه هست که کار میکنه و اگرم خراب بشه حتما یه چیزی خراب شده ولی در ادامه گفت
یه اراده هست که پشت تمام اینها هست و اراده خداست که اگر نباشه چراغ کار نمیکنه یا چراغ خراب یهویی کار میکنه
و در ادامه مثال زد گفت یه دکتر تعریف میکرده که مریضی آوردن و نیاز به شوک داشت و وقتی دستگاه شوک رو آوردن و طبق روال همیشه قبل از استفاده حتما چک میشه که دستگاه کار میکنه یا نه
گفت هرچی خواستیم شوک بدیم کار نکرد دستگاه
دستگاه دوم رو آوردیم اونم کار نکرد
دستگاه سوم رو آوردیم اونم کار نکرد و مریض جانش رو از دست داد
و اونجا بود که فهمیدیم یک اراده ای فوق اراده ها هست
من وفتی داشتم این کتاب رو میخوندم و مثالاشو میخوندم تک به تک تمام اتفاقایی که خدا جلو چشمم میاور و میگفت که فلان جا تو میخواستی این کارو بکنی و من مسیرت رو تغییر دادم بدون اینکه تو بخوای
و من فقط اشک میریختم
بعد رسیدم به اصل موضوع که جواب قلنع کننده سوالم بود و گفته شد که از این به بعد توجه کن که در هرچیزی خدا رو ببینی صاحب تصویر رو
اینو مثال زد گفت که
اگر در آینه تصویر زیبایی ببینید عاقلانه کدام است آیا خود تصویر را دل میبینید یا صاحب تصویر ؟؟؟
اگر عاقل باشید به صاحب تصویر دل میبندید زیرا هر چه هست از آن اوست
تصویر داخل آینه در واقع انعکاس زیبایی صاحب تصویر است
من اینو خوندم گریم شدید تر شد
و تمام ردزهایی اومد جلوی چشمم که وقتی تصویر خودم رو در آینه میدیدم عیب و ایراد میگرفتم یا میگفتم زیبا نیستم
در صورتی که تمام عیب و ایرادایی که میگرقتم به خدا میگرفتم
جدا از دوست نداشتن جسم و روحم
ولی یه دلیل گریم هم این بود که خوشحالم که از وقتی آگاهی پیدا کردم خودم رو دوست دارم و به صلح رسیدم با خودم تا جایی که هر روز دارم تلاش میکنم
و بعد خدا اینو یادم آورد خواسته چند ساعت قبلم که بعد اذان مغرب درخواستم یادم اومد و گفتم اگر برای حضرت یوسف شده برای من هم میشه
و این متن رو که خوندم پر رنگ شد
گفته شد که طیبه تو هنوز در مورد اون خواسته ات وابسته تصویری ،دل به تصویر دادی نه دل به خدا
گریه کردم کمکم خواستم که خدا کمکم کنه تا کاپل خواسته ام رو رها کنم
چون امروز، بعد چند روز که صدای خدا رو نمیشنیدم و واضح نمیگفت که چیکار کنم و اذیت میشدم و وقتی شنیدم خوشحال شدم ، الان که به این قسمت کتاب رسیدم گفتم خدا من تو رو میخوام کمکم کن تا بتونم بگذرم از تمام خواسته هام
تو رو ببینم ، به تو دل ببندم
و میگفتم و گریه میکردم بی اراده اشک جاری میشد
انقدر حرف دارم که نمیدونم چجوری بنویسمشون
بند بند کتاب منو یاد تک تک چیزهایی مینداخت که دوست داشتم داشته باشم
مثلا یه چیزی از خدا درخواست کردم که فهمیدم بهتر از اونم هست و اون خداست و باید یاد بگیرم دل به خدا ببندم
میدونم باید تکاملم طی بشه ، اسراری به زود و سریع گذشتنش ندارم که بخوام به زور بگم از خواسته ام گذشتم
دلم میخواد که یاد بگیرم و مهم تر از همه عمل کنم چون اگر عملی در کارم نباشه مفت نمی ارزه
و البته تمام سعیمو میکنم خدا هم یه وقتایی که باهاش حرف میزنم میشنوم میگه که میبینم تلاشتو بیشتر ادامه بدی بیشتر کمکت میکنم
و تشویقم میکنه به ادامه مسیر
یه جمله ای نوشته بود تو کتاب
ما تصور میکنیم موجوداتی که در پیرامون ما هستند ،اعم از انسان ،حیوان ،جمادات و بقیه موجودات ، هرکدام برای خود مستقلا منشاء اثر هستنید و هرکدامجدا جدا کار انجام می دهند
وفتی چنین حسی داشته باشیم به آنها دلبسته و وابسته میشویم
و دوباره مثال چراغ رو زد و گفت اگر پشت این چراغ اذن و اراده خدا نباشه چراغ اصلا روشن نمیشه
و مثال شوک مریض که جانش رو از دست داد
این نوشته ها به من باوری رو میداد که ببین قدرتی که این مدت تو رو تا اینجا آورده و در قران گفته تا خود شما نخواین خدا هدایتتون نمیکنه
خدا انقدر مودبه که صبر میکنه تو بری به سمتش و تو ازش کمک بخوای وگرنه هیچ دخالتی نمیکنه تو زندگی تو
و یاد آیه ای که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت پایین نمی افته افتادم
یه سوال برام پیش اومد گفتم خب ، وقتی بدون اذن تو هست چجوریه که گفتی اختیار زندگیمون رو با باور هامون به ما دادی
پس چجوریه قضیه؟؟؟
بعد بلافاصله یادآوری شد بهم این حرف استاد در توضیحات نچسبیدن به خواسته که میگفت من وقتی خونه میگرفتم دوست داشتم خونه رو بخرم ولی نتیجه رو سپرده بودم به خدا گفتم اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه حتما خیریتی توش بوده که بعدا میفهمم
و گفتم آره درسته همینه ،اراده خدا
همه چیو اختیارت گذاشته ولی اگر تو طبق تکامل و درخواستت از خدا بخوای که کمکت کنه تا تسلیم ترش باشی و اراده ات رو تمام به اختیارش بذاری اونموقع همه چیو خودش خوب میچینه حتی اگر خواسته ات رو نداد ،صد در صد بهتر از اوم خواسته رو بهت میده
مثل الان که گفتی میخوای درمورد آهنگی که وقتی گوش میدی جست فوق العاده میشه مسیرت رو تغییر داد و اراده ات رو در دست خودش گرفت
یه جا تو آهنگ میگفت که
دوباره تو سرمه سمت تو بیام
خالین دستامو دستتو میخوام
که وقتی خواستی دستتو بگیره و اراده ات رو سپردی بهش شروع کرد به تغییر دادن مسیرهات و بهت داره چند روزه یاد میده که طیبه یادت میدم ببین ، هر روز خواستی جایی بری یه جوری مسیرت تغییر کرد و بهترش برات رخ داد
و الان داری کم کم یاد میگیری و با خوندن این کتاب تا صفحه 40 مدارت داره تغییر میکنه با هر قبول کردنی که میخوای بسپری به اراده خدا
حتی در مورد آتشی که سرد شد برای حضرت ابراهیم هم در این کتاب نوشته بود ، وقتی میخوندم تمام گفته های استاد عباس منش دوباره تکرار میشد برام
در ادامه صفحه 30 کتاب در مورد محبت میگفت
و جواب سوالم رو گرفتم
که اگر مثلا کسی رو دوست داریم ببینیم آیا خود اون فرد رو دوست داریم یا صاحب اون فرد رو که خداهست
و مثال از امام حسین زد که برای فرزندش اشک میریخت وقتی شهید شد
جملاتش زیاد بود ولی این رو مینویسم که
گفت به همان مقدار که بنده های خدا به خدا منسوب هستن و تکه ای از خدا هستند باید دوست بداریم و فقط خود اون فرد رو نبینیم ، چاشنی محبت خدارو در اون ببینیم
اینجوریه که وقتی کسی رو دوست داریم و با این نگاه که خدارو در درونش میبینیم ، دوستش داشته باشین
اینگونه هست که به خدا نزدیک تر میشیم
و بعد گفت علامت اینکه بدونیم دیگران رو به خاطر خدا دوست داریم یا مال و ثروت و ….
همه اینهارو فدای محبت خدای متعال میکند
و یاد تک تک گفته های استاد عباس منش که میگفت فرزندش رو از دست داد و تنها دوساعت گریه کرد و گفت خدا داده و برای خدا بوده و الان گرفته و سپاسگزاری کرده
و من از خدا خواستم کمکم کنه تا اینگونه بشه نگاهم و میدونم کمکم میکنه در تکامل این موضوع که سعی کنم نگاهم رو تغییر بدم
به خودم گفتم خب یه مثال ساده بزنم طیبه
تو الان از این کتابی که هدیه گرفتی خوشت اومده و این همه اشک ریختی برای 40 صفحه اش
اگر کسی بیاد و بگه این کتاب رو بهش بده آیه حاضری بهش بدی ؟؟؟
اگر ازش بگذری در اصل به خدا نزدیک تر میشی
اگر نگذری هنوز وابسته اش هستی و نمیتونی به خدا نزدیک تر بشی
باید رها و رها و رهاتر بشی
جوری که دیگه ذره ای وابستگی درونت نباشه در مورد همه چیز ،انسان ها ،عزیزانت ، و هر آنچه که دوستش داری
تو یه قسمت نوشته بود که اگر خدا گفت این آینه رو بشکن درنگ نمیکنه و آن را رها میکند
یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت وقتی دیدین جایی مسیرتون اشتباهه ، هرجایی که بودین حتی اگر یک قدمی رسیدن به اون چیز باشه یا مثلا یه مهارتی یاد گرفتین و فهمیدین و گفته شد که رهاش کن باید همونجا رهاش کنی
اینجوریه که ایمانت رو در عمل نشون میدی
حتی مثالی که استاد میگفت در رودخانه باید رها بشی تا تو رو به درسا برسونه نه اینکه تقلا کنی یا حتی پارو بزنی
مثالی هم درمورد این در کتاب بود
و دقیقا خدا داشت بهم حرفای استاد عباس منش رو تکرار میکرد که طیبه الان وقتشه که درک کنی و شروع کنی عمل کنی و سعیتو بکن کمکت میکنم
و در صفحه 40 که رسیدم و این متن رو خوندم گفته شد دیگه بسه ادامه نده برو سایت و نشانه ات رو بزن
وقتی نشانه رو زدم
این توضیحات اومد
قدم هشتم دوره 12 قدم
که اصلا پایین توضیحات کادری برای نوشتن دید گاه نداشت
من شروع کردم به خوندن توضیحات
نوشته بود
همواره در مسیری هدایت میشویم و با اتفاقات، شرایطی و آدمهایی هممدار میشویم که، با اساس باورهایمان در آن جنبه، هماهنگ و همسنگ باشد
که یهویی بهم گفته شد یه مدته فایلایی که ضبط کردی با صدای خودت برای باورهات درمورد همه چیز گوش نمیدی و سعی کن گوش بدی تا هماهنگ بشی و خدا بهت کمک میکنه با این نشونه ها تا الان کمکت کرده بازم کمکت میکنه
تو فقط ادامه بده و هماهنگ بکن خودتو
و بعد این متن
به عبارت سادهتر، اگر درباره هر جنبهای از زندگیمان، باورهای قدرتمندکنندهای داشته باشیم، قانون این جهان تظمین میکند که، به محض شکل گرفتن خواستهای، اوضاع، شرایط و اتفاقات به گونهای رقم میخورد که آن خواسته به صورت بدیهی وارد تجربهی زندگیمان شود.
دقیقا مثل چراغ زوشن شد تمام خواسته هایی که نوشتم و از خدا خواستم گفته شد که باوراتو با تکرارشون قدرتمند کن تا وارد تجربه زندگیت بشن و البته اینم یادت باشه اراده خدارو خواستی که گفتی خدا تو هرچی بگی سعی میکنم بگم چشم و بدون که خدا یادت میده در مسیر تکاملت
و تو فقط ادامه بده همین
ادامه و استمرار و ادامه و استمرار اوایل سخت بود ولی دیدی با ادامه دادن آسونتر شد برات اگر همچنان هر روز ادامه بدی آسونتر و آسومتر هم میشه
و بعد انقدر گریه کرده بودم به ساعت نگاه کردم دیدم 1:11 شب هست و خود به خود چشمام بسته میشد حس کردم که ادامه رو نخون و بخواب
و اشکامو پاک میکردم گفته شد دست نزن به چشمات برو آب نمک قرقره کن رفتم یهویی گفته شد قرقره نکن از بینیت نفس بکش تا نمک به بینیت بره و انجامش دادم و اومدم خوابیدم
خیلی خوشحالم از اینکه خدا لحظه به لحظه داره بهم کمکم میکنه در تغییر مدارم و داشتن خواسته هام که بی نهایت ازش سپاسگزارم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..سلام به استادعزیزم وخانم شایسته عزیزومهربون ودوستان عزیزم ..من خیلی وقته که میخام کامنت بزارم وتوی دفترم نوشتم امااینجاکه اومدم بزارم وقت نشده ونصف نیمه مونده کارم ..استادجان خیلی عالی مثال زدید که کارکردن روی خودمون مثل یه باغه که اگه مدام ابیاری نشه خشک میشه حتی اگه اون باغ بزرگ یاچندساله ای باشه.وباید مثل غذاخوردن یاآب خوردن به باورهامون اهمیت بدیم و هرچی ونشنویم وگوش ندیم .مثل ورزشکاری که اگه به صورت مداوم روبدنش کارکنه نتیجه میبینه .خداروشکر من هم ازبعضی ازدوستای خیلی نزدیک جداشدم چون همش باورمنفی داشتن وهمش ازحرفای ماشانس نداربم وخوشبحال مردم و دنیاهمینه وگله وشکایت وغیبت وایناس خیلی خوشحالم که به آسونی ازشون دورشدم .وتلویزیون هم اصلانمیبینم واخبارهم همینطور وخداروشکرهمش شادم ومثبت اندیش و پرانرژی باباورهای فراوانی و کمی هم احساس لیاقت .این تغییرمنه وآدم افسرده منفی باف گذشت نیستم امااین وبگم یه مدت بودمدارم اومده بودپایین و نوشتن هام کمترشده بود وتمایل داشتم همش برم مهمونی و…درحالی که قبلاهافقط روباورهام کارمیکردم وفقط وفقط بع فایل وکامنت واینامیگذروندم وچه قدرآگاهی هام بیشتربود ولی مثل همون باغ باید مداوم باشه ..تغییرات اصلی نیازبه زمان داره من قبلا همش میترسیدم پول تموم شه یاموادغذایی توخونه یاهرچی اماالان سعی میکنم حتی پیش بچهای کوچولوم هم ازواژه ی تموم شدن استفاده نکنم تاذهنشون باورفراوانی داشته باشه نه کمبود و فک میکنم هرچی اتفاق ببوفته به خیرمنه و من وبه هدفم میرسونه و عجله ای ندارم هرروزمن یک صفحه برای شروع قرآن میخوندم ولی مدتیه که مدارم اومده بودپایین تنبلی میکردم ودقیقا شماگفتید بعضی ها هستن که میگن چراخداوند انسان رادررنج آفریده سوال منم بود وشماچه قدرخوب پاسخ دادید که باید دنبال فرعیات نباشیم و دنبال اصل قرآن باشیم که بارهاوبارهاتکرارشده این نشون میده که دردلمون بیماریه ویاماذهن مون منفی هست که انقدرخوبی هاو نعمت ها والرحم الراحمین بودن خداوندرا درقرآن نمیبینیم .استاد عزیزم یه باورریشه ای که درذهن همه ی ماهست باورثروتمندشدنه بااین که هرروز تکرارمیکنم که تنهاراه رسیدن به خداثروتمندشدنه اما بازهم این باورعمقی هست اون شب نیمه شب راهم گذشته بود ومن خیره به آسمون بودم که به خداگفتم خداجونم کمی مدارم اومده پایین میدونم تومن وبه این مسیربه این سایت راهنمایی کردی ولی من چه قدرقدرنشناسم چی میشه که مارهامیکنیم اینهمه نتیجه رو اینهمه نشونه رو مانیازبه تکرارداریم مافراموش کاریم گفتم خدایا بهم بگوآیاواقعااستادراست میگه واقعا تودوس داری من ثروتمندبشم این کارمعنویه آیا رسالت من چیه وبهم نشونه بده اگه توهم بهم میگی که من بایدمهاجرت کنم من لاید پیشرفت کنم و….فردا صبح زودواسم دولاره اون پرنده روبفرست دودقیقع نشد که صدای اون پرنده به گوشم رسید باخودم گفتم نه وذهنم داشت انکارمیکرد نه کوچه صدایی توهم میزنم سبحان الله دقیقا همون صدای اون پرنده دوباره ودولاره تکرارشد فک کنم خداوندبیشترازمن عجله داشت نزاشت صبح بشه اخه چه طورممکن بوده اون پرنده نصفه شب تواون تاریکی بیاد ورسالتش وانجام بده ووظیفش این بودکه به من پیغام بده آره بنده ی عزیزم من اینقدرنزدیکم بهت که اگه لب ترکنی هرخواسته ای داشته باشی اجابت میکنم فقط بهم باورداشته باش تومسیردرست بمون ذهنت وکنترل کن وفقط رومن حساب کن گونه هام خیس اشک بودخدایاشکرت باورکردم اینهم نشانه واضح که میگه من باید ثروتمندبشم باید به هدفم برسم باید به آرزوم برسم این کارمعنوی ترین کاردنیاست استادعزیزم راست میگه اون خودش تجربه کرده همه ی اینارو خدایاشکرت که توازمن بیشترمشتاق تری ولی من تسلیمم من هبچ کاری ازدستم برنمیاد توهدایتم کن خداباشکرت .منم خیلی دوس دارم اول دوره عزت نفس وبخرم دوره پایه هست وباید روخودم سرمایه گذاری کنم به لطف الله امسال حتمامیتونم وفعلا رورایگان هاهستم تاتکاملم طی شه خداروشکر وقتی روخودم کارمیکنم تغییرات همسرم ومیبینم که اون هدفی که من داشتم وسال هااون مخالفت کرده داره ازهدف من میگه وتاییدمیکنه این یعنی چی .یعنی وقتی من تغییرکنم جهان ایده ها وافکار واتفاقات هم سنگ بافرکانس من وهم جهت باهدفم میکنه که همسرمم تغییرمیکنه مثل همون نکته ای که توکتاب کیمباگرمیگه وقتی مایه هدفی ومیخایم ازته دل همه ی جهان وکیهان دست به دست هم میدن تامابه خواستمون برسیم دیگه مطمنم که به هدفم میرسم وترسی ندارم که به زبون بیارم چون من فقط خداوند رو قدرت کل جهان هستی میدونم وپشتم بهش گرمه چون اونه که من وحمایت میکنه وهدایت میکنه .واین نکته روهم فرمودید اگه ما یه خواسته ای داریم که سریع بهش میرسیم یعنی ترمزی توذهنمون نداریم این اواخرشده من یه چی بخام ویه فرکانسی بفرستم وسریع اتفاق افتاده باشه وحیرت زده شدم تااینکه گفتید این خاصیت جهانه واتفاقایی که نمیفته به خاطرترمزهای ذهنمونه .قبلا توضیح دادید که دویتتون که چندساله قصد مهاجرت داشت و دوباره مرددبودوخوب تصمیم نمیتونست بگیره و روش عالی تصمبم گیری ویادمون دادید که مزایاومعایبش و بنویسیم ومن اون کاروکردم وفقط یه معایب داشت ازبین 20تامزایاکه اونم وابستگی به خونه زندگیم بود که من مهاجرت کنم دلم تنگ میشه واسه خونم ومادرم وپدرم ودوستان وآشنایان ولی باید بپذیرم که خداوند بهترین رابطه هاروبه من میده بهترین دوست هاوآشناها وقرارنیست که من خانوادم ورهاکنم وبازهم ارتباط خواهیم داشت اگه من ایمانم زیاد بشه فقط وفقط خدا کافیه اون مهربون ترازمادره برام من قراره اونقدرثروتمندبشم اونقدر شرایط عالی داشته باشم من باید رهاکنم این وابستگی هارو من بایدبپذیرم فراوانی ثروت جهان را اگه من اینقد وابسته باشم پس چگونه میخام بمیرم ؟؟ من باید این هدف ورسالت خودم بدونم خداوند حامی منه وبه شجاعان پاسخ میده من شرایطم ورقم میزنم بافرکانس هایی که میفرستم بامهاجرت وتحقق رویاهای من همه ی خانوادم هم به سودوثروت خواهندرسیدهمه جای جهان خداهست میتونیم باهاش ارتباط برقرارکنیم خدایاشکرت .روش هدایت خداوندبرای هرکس یه شکلیه که فقط خودش میفهمه وچه قدرزیباست ،شده من حرفایی داشته باشم که به هیچ کس نتونم بزنم وحتی متوجه نمیشم ولی باعشق تواین کانال الهی بتونم باشماودوستای عزیزم درمیون بگذارم خدایاشکرت ممنونم استادجان که کمکم میکنیدکه باخدای جدیدم آشناشدم خیلی فرق داره باخدای قدیمی م که اگه من نمازنخونم من ویه راست میندازه توجهنم یا اون خدا بخشنده نبود همش فقرودوست داشت یاخشمگین وغضب ناک بود و98 درصدمواقع منوباخشم مینگریست ولی این خدای عزیزم هدایتگره الرحم الراحمینه عاشق منه وهابه بخشندس مهربونه وکریم الصفحه واسه چی میگن یک ساعت فکرکردن بهتراز 70سال عبادته چون خدانمیخادکه مافقط دولاراست بشیم وذکری بگیم که اصلامعنیش ونفهمیم اون خدادوس داره مادرکش کنیم به آگاهی برسیم ماروپی انجام کاری فرستاده این دنیااون عاشق ماست ولازم نیست که مازجربکشیم مسیربهشت ازهمین دنیامیگذره خدایاشکرت که مسیردرست وپیداکردم الهی شکرت اینجاهدایتم کردی استادعزیزم استاد استادهاممنون ازشماوهمسر عزیزتون که بااینکه من زیاد آشنایی باایشون ندارم ولی مهرش خیلی تودلم نشسته دوستون دارم ممنون که خداوند هدایتم کرد که باشماهم فرکانی باشم ..
سلام به استاد عزیزم ومریم جام من روز 58 تم از روز شمار تحول زندگی من رسیدم وفایلی که امروز باز کردم.وگوش دادم انگاری مثل وحی بر من نازل شد استاد خیلی خیلی لذت بردم.از دلم حرف زدید استاد نمیدونم چی بگم .من خیلی وقته که سعی میکنم در مدار منفی نباشم اما امروز اتفاق عجیبی افتاد خانم همسایمون که هیچ وقت نمیاد خونمون وهمیشه از دم در بر میگشت میرفت امروز تعارف کردم آمد خیلی ناراحت بود از پسرش .ودر مورد دیدگاهش نسبت به پسرش صحبت میکرد و کلا اتفاقی که براش افتاده بود خیلی چیزای دیگه که میگفت رو شنیدم.اگه قبلا بود بهش حق میدادم اما امروز هرچی گفت دیگاه من با اون زمین تا آسمون فرق میکرد.تمام حرف هاش مقایرت د اشت بامن .اتفاقاتی که تو زندگیش افتاده بود مقصرش خودش بود ولی همش میگفت بقیه باعث شون هست.وقتی با خودم مقایسه کردم دیدم من تو این زمینه خیلی پیشرفت کردم حسم نسبت به دید گاهم خیلی قویتر شد .والان چن مدت بود که حسم بهم میگفت معصومه الان تو آمادهای. من خیلی وقت بود دوره عزت نفس رو میخواستم بخرم ولی نمیشد .تا اینکه این ا واخر خیلی حس میکردم بهش احتیاج دارم.تو فایل های آخری که گوش میدادم هی تکرار میشد تو کامنت هاهم همینطور.اخرش یه صبح یه فایل رو به نیت زدم آمد رو خودت سرمایه گداری کن تصمیمم قطعی شد ودوروزه که خریدمش وامروز شروع به کار بیشتر روی خودم کردم.وامدم تویه جمع دوستانه و خانواده قشنگ دیگه.انشاالا که به کمک الله یکتا موفق میشم وبه هدفی که آرزومه میرسم وخیلی هیجان دارم که شروعش کنم با آرزوی موفقیت همه دوستا وخانواده جدیدم،،،،،،،،
سلام جعفر گنجعلی هستم یک هفته است که تویه سایت استادعباس منش ثبت نام کردم خداراشکر
اینم به دلیل این است که ویس های رایگان استاد راگوش کردم تمریناتی که تویه ویس ها گفته شده
دارم انجام می دم تنها نشانه ای که باعث شده من
تویه سایت ثبت نام کنم احساس خوبی است که پس از تمرینات پیداکردم وخداراشکر می کنم
همین امیدوارم کرده که به خودم بگم که شاید من
قوانین جهان رانمیدانم ویا نگرش وباورهای درستی نسبت به خیلی چیزها ندارم که بارها کسب وکارم
دربازار خراب شدوغیر…...ویا هرچندسال یک بار کار وشغلی عوض می کنم الان متوجه شدم تقصیر خدا
وهیچ کس دیگری نیست ..متوجه شده اینگار که
باورهام ونگاهم درست نبوده ..والان ازهمین جایی
که هستم به لطف خدا و ویس های رایگان استاد شروع کردم ..الان ماشین وانتی دارم که باهاش کارمی کنم واسنپ ویا بارکشی می کنم اینگار ویس های رایگان استا راکه گوش کردم تایثر گذاشته روی من ومی گم اگه برای استاد وخیلی دوستان درک قوانین درست کار کرده پس برای من هم کارمی کنه ..به محض اینکه بتونم اولین خریدم
انجام می دم ولی من به نشانه ها خیلی اعتقاد دارم همان نیروی که من را هدایتم کرد که ویس ها راگوش کنم وثبت نام کنم ازش می خوام هدایتم کنه که محصولی راخرید کنم که باعث تغیر
وپیشرفت من بشود ..ممنون وسپاسگزارم ازاستاد
عباس منش ایمان دارم به تمام حرف های که ازطریق ویس ها شنیدم ..
سلامی از صمیم قلبم و اعماق وجودم به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان آگاهم
خیلی خوشحالم و شکر گزار خدای یکتا برای این خانواده ی صمیمی و حضور در این جمع آگاه و مهربان
خب رسیدیم به روز پنجاه و هشتم از یک سفر رویایی
امروز داشتم با شنیدن این فایل عالی درباره ی آگاهیهای قدم اول دوره ی عالی دوازده قدم با خودم فکر میکردم ، که استاد فرمودند ، تعهد داشته باشیم در کنترل زاویه ی دید مون و تغییر باور هامون و کنترل ورودی و گفتگوهای ذهنمون و تکاملمون رو طی کنیم و به هدایتهای خدا توجه کنیم و امید و توکل داشته باشیم و اینکه چرا هر روز اعضای این خانواده داره بیشتر میشه؟ به خاطر اینکه افراد دارن نتیجه میگیرن در زمینه های مختلف و به شکلهای مختلف و در اندازه های متفاوت که به خاطر تفاوت در کنترل ذهن و ساختن باورهای درست هست.
و شاید بهتر از همیشه تونستم نتایج و موفقیتها مو ببینم ، خب من تازه وارد دوره ی ثروت یک شدم و دارم با جدیت تمام کار میکنم و واقعاااا چقدر عالیه و البته که نتایجم بیشتر به صورت ایده های خوب وارد زندگیم شده ، ولی تغییرات عمده ی من در بهتر شدن رابطه ام اول با خداست ، که عشقی در بین هست که با هیچ چیز دیگه قابل مقایسه نیست و دوم با بچه هام و همسرم
بالاتر رفتن عزت نفسم ، صبورتر شدم ، بهتر از خودم در جمع تعریف میکنم و خودمو بیشتر دوست دارم و کمتر سرزنش میکنم ، آرامتر و امیدوارترم و بهتر و زودتر حالمو خوب میکنم ودر هر شرایطی دنبال نکات مثبت هستم و میگم خیره و مسیولیت اشتباهاتم رو میپذیرم و ورودیها و گفتگوهای ذهنم رو بهتر کنترل میکنم و بیشتر حواسم به احساسم و هدایتهای الله هست و خیلی زندگی راحت تره وقتی با هدایت الله کار میکنیم و تلویزیون نمیبینم و ترانه ها ی بیخود گوش نمیدم وجاش فایلهای استاد رو میشنوم و کمتر بقیه رو نصیحت میکنم و سعی در هدایتشون دارم و تازه متوجه شدم که از طریق کلامم فرکانس منفی میدمکه چند روزه دارم کنترلش میکنم به هدایت و لطف الله.
خلاصه که خیلی با گذشته تم فرق کردم و اینو از حرفهای اطرافیانم متوجه شدم که مثلاً میگن ، به حالا چی شده که تلویزیون کلا بد شده ؟ هم اخبار وهم فیلم و … البته من به اونا نمیگم نبینن، ولی خودم که نمیبینم اونا اعتراض میکنن و من کار خودمو میکنم .
یا مثلاً میگن از وقتی با استاد عباس منش آشنا هستی ، دیگه عوض شدی ، دیگه خیلی چیزا برات مهم نیست ،البته چیزهایی هست که برام نشتی انرژی داشت و رها شون کردم.
خدا رو شکر
من همین جا تعهد خودم رو به آموزه های استاد و تمرین و تمرکزم اعلام میکنم که تا آخر عمرم و تا پای جان ادامه میدم ، همونطور که در این مدت که عضو سایتم روزانه از چهار تا هفت ساعت دارم روی خودم کار میکنم و در کل روز هم حواسم به قانون هست.
استاد خدا خیرت بده که حالا چقدر بهتر قرآن و خدا رو میفهمم و واقعا خدا شده همه ی وجودم و عشق زندگیم وقرآن روشنی بخش زندگی و چشمان و قلبم.
اما من عاااااششششقققق این دوره شدم استادددد ،بخصوص تمرین ستاره ی قطبی که انگار معجزه گر زندگیم هست و مهمترین آرزوهای من باهاش برآورده میشه که دریافت راحتتر الهامات خداست و اینکه خداوند کارهامون رو انجام بده . وااااایییی
من همیشه دوست داشتم به اینها برسم.
این برای من اولین نشانه بود که این دوره رو بخرم که با یکی از تمارینش من به بزرگترین خواسته هام میرسم و البته هنوز هم از خداوند درخواست هدایت و نشانه دارم.
چون من دارم دوره ی عزت نفس و ثروت یک هم کار میکنم که با خواهر عزیزم ، با هم خریداریشون کردیم و از خدا میخوام من رو هدایت کنه ، چون دوست دارم همه ی دوره هامو همیشه و عالییییییی کار کنم تا با نتایجم خستگی استاد عزیزمون در بره.
استاد جان من اگر وارد این دوره بشم به هدایت الله از شاگردانی هستم که با همه ی وجودم و با تعهد کار میکنم ، چون اولا باورررر کردممم که زندگیمو خودم میسازم ، دوما اومدم اینجا که موفق بشم ، پس هر کاری که خدا هدایت کنه و شما بگید رو با جان دل و تعهد بدون مذاکره انجام میدم و مطمینم که موفق میشم.
خیلی ممنون از استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان گرامی
به نام خدای مهربان
58 امین روز از روزشمار تحول زندگی من
کار کردن روی خود اینجوری نیست که بگی خب، من امروز یه بشکه آب خوردم. دیگه تا مدت ها نیاز به خوردن آب ندارم.
همونطور که ما همیشه و به طور مستمر نیاز به نوشیدن آب و خوردن غذا داریم، روح ما هم همیشه و به طور مستمر نیاز به تغذیه پاک داره. ما همیشه باید روی خودمون و کنترل ورودی هامون کار کنیم
تعهد باید پای کار باشه؛ همونطور که استاد ورودی های نامناسب رو از زندگیشون حذف کردن بی بروبرگرد
باید خودمونو غرق در این آگاهی ها بکنیم
اول باور ها به صورت بنیادین تغییر میکنه، بعد نتایج تغییر میکنه
همیشه باید متفاوت از دیگران در برابر اتفاقات فکر و برخورد کنیم تا متفاوت نتیجه بگیریم
هر چقدر هم که اوضاع خراب باشه، مهم نیست چقدر زمان برده تا همه چی خراب شده، خداوند توانایی درست کردن همه چیز رو در زمان خیلی خیلی کوتاه داره
همونطور که سالها بود که شهر ما دچار کم آبی شده بود؛ اما امسال بهار به قدری باران و برکت الهی بارید که همه سد ها و منابع آب پر شدند و خداروشکر همه شهر سرسبز شده
باید ثروتمند بشیم. ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست. تنها راه رسیدن به خداوند، ثروتمند شدنه. تنها راه گذر از دنیای مادی، رسیدن بهشه. مادامی که فقیر باشیم نمیتونیم از مادیات بگذریم.
من باور دارم خداوند همواره منو در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت میکنه. من باور دارم که اطرافیانم بهترین انسان های روی زمین هستند چون خداوند اونها رو برای من آورده. من روی خدا حساب باز میکنم و ایمان دارم اون همه چیز رو عالی مدیریت میکنه
خدایا شکرت بخاطر آگاهی های فوق العاده این فایل عالی
به نام خداوند بخشنده مهربان
قدم58
یاداوری مطالب به خودم:
تمام دوره های استاد فوق العاده هستن و نمیشه روشون قیمت گذاشت
وقتی باورها یه مقدار تغییر میکنه نتایج عوض میشه و برای منم همینطور بود و در شرایط فشار بدی بودم اما به فاصله چند ماه یهو بوممم نتایج تو همین شروع کار اومد و خدارو شکر منی که کمرم خم بود از بار مسائل خداوند بارم رو برداشت . من فکرشم نمیکردم که اینطوری غافلگیر بشم و در عرض چندماه از اون وضعیت داغون به اینجا برسم که هم پول داشته باشم هم ذهنم ارام باشه و بتونم لذت ببرم بدون اینکه کار فیزیکی خاصی انجام بدم
اینکه بپذیری که من خالق زندگیم هستم و دارم اتفاقات رو رقم میزنم درهای زندگی جدید رو برات باز میکنه و من روی این دارم کار میکنم چون ذهن رو باید با دلایل مهار کرد و نجواها میاد.
و مورد بعدی احساس خوب در هرشرایطی و وابسته نبودن و رها بودن نسبت به هر چه انسان و چه وسایل باعث میشه خود به خود اون چیزی که میخوای در زمان مناسبش داده شود . به قول استاد رسییدن به خواسته ها انچنان تاثیری در حال خوب ما نداره و فقط یه مقدار حال ما رو خوب میکنه که واقعا درست است و این احساس خوب باید از درون جاری باشه و محتاج خواسته نباشم
وقتی نگاهمون به هر چیزی از زندگی عوض میکنیم انگار اوضاع عوض میشه . واقعا فرکانس ها مثل اهنربا هستن که به هرچی توجه کنی همون رو برات میاره اینو واقعا دارم میبینم
یه جوابی که قبلا بهش رسیدم و استاد هم قشنگ توضیح داد اینه که اصلا لازم نیست کل مسیر رو بدانم برم جلو قدم ها گفته میشه و خدا کارها رو انجام میده و من سمت خودم را انجام بدم بقیش با خداست .مشورتم با خدا باشه بهترین راه رو به من نشان میده
توی فایل مصاحبه با استاد قسمت 6 استاد خیلی زیبا تکامل رو توضیح دادن که اگه به یه ادمی یه قصربدی و بگی مال خودت اون فرد چون تکاملش رو طی نکرده نمیتونه ازش استفاده کنه و عذاب میکشه و بدردش نمیخوره
و در اخر خداوند در همه جا حضور داره و پاسخ میده و همه دستان خداوند هستن که به من کمک میکنن و ما همه به یه اندازه به خدا دسترسی داریم. خداوند به شجاعان پاسخ میده و همیشه وقت برای تغییر هست
و در اخر خداوند برای من کافی است
به نام خدای مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین و دوست داشتنی و اعضای خانواده ام در این سایت الهی
کسی که از بنده خدا سپاسگزاری نکند از خدا هم سپاسگزاری نمی کند.
این کامنتو می نویسم در سپاس از بهترین استاد دنیا و خدای مهربانم که منو شاگرد این استاد کرد. من دارم از دوره 12 قدم استفاده می کنم که البته همسرم خریداری کردن.
من دقیقا 1 سال پیش اوایل تیر استارت دوره 12 قدمو زدم. چند باری در سایت نوشتم که در همون اول با هدایت خدا از اضطرابی که سالها درگیر بودم رها شدم. بعد جلو اومدم تا آخر اسفند که خدا از یه مساله روانی دیگه هم نجاتم داد مساله ای که بیش از 20 سال در وجودم خونه داشت.
ابتدای قدم پنجم بودم ماه فروردین بود. کامنتا رو که میخوندم می گفتم چرا بچهها اینقدر نتیجه گرفتن ولی من نتیجه کمی گرفتم.
خدای مهربانم گفت برو از اول شروع کن و من از اول شروع کردم. چک آپ فرکانسی نوشتم .
اواخر اردیبهشت بود. به جلسه آخر قدم اول رسیدم. و یه جمله استاد منو از این رو به اونرو کرد. جمله ای که بارها شنیده بودم ولی درکی نداشتم:
اگه می دونی کاری اشتباهه انجامش نده.
و خدای مهربانم بهم گفت که چه کاریو باید انجام ندم.
من از کودکی حتی یادم نمیاد از چندسالگی چون از وقتی یادم میاد این کارو انجام میدادم تا الان که 37 سالمه درگیر خیالپردازی شدید بودم. علتش شاید جو متشنج خونمون در دوران کودکیم بود. از واقعیت فرار می کردم و می رفتم به دنیای خیال. جلسه آخر قدم اول مقارن شد با گوش دادن به آگاهیهای روانشناسی ثروت 1 و جلسه ای که استاد در مورد تضاد ها صحبت می کنن و می گن آدمهای ضعیف از تضاد ها فرار میکنن. خدا قطعات پازلو کنار هم چید و واسه اولین بار همه چیزو درک کردم. خیالپردازی داشت کار موادو واسم انجام میداد.
ناگفته نمونه که من از 15 سالگی میخواستم این عادتو کنار بذارم ولی موفق نشده بودم نهایت 4،5 روز جلوی خودمو می گرفتم و بعد با شدت بیشتری برمی گشت.
توی اینترنت که سرچ می کردم فقط همه ازش می نالیدن و می گفتن که راه خلاصی نداره
پذیرفته بودمش به عنوان بخشی از وجودم.
اونروز نشستم و اهرم رنج و لذت نوشتم با خودم صادقانه حرف زدم و از 8 خرداد شروع کردم به خوندن اهرم و از همون روز خیالپردازی رو کنار گذاشتم یعنی نزدیک 1 ماهه.
و توی همین 1 ماه معجزه دیدم، توی همین 1 ماه قلبم باز شده و صدای خدا رو می شنوم صدایی که قبلا هم بود ولی خیلی کمتر از الان.
اگه میخوایم پرواز کنیم باید اول غل و زنجیر ها رو باز کنیم. خدا غل و زنجیر های منو باز کرد و داره باز می کنه.
نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم استاد عزیزم خدا بهتون اجر بی پایان بده.
دوستتون دارم.
سپاس خدای مهربانم که هیچوقت رهام نکرد.
اینم بگم که ترک این عادتو جزو اهداف سال 1403 نوشته بودم که محقق شد. خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
قانون :
جهان به افکار هر لحظه ی ما واکنش نشان می دهد.
ما در هر لحظه با توجه کردن به موضوعات مختلف: فرکانس هایی را به جهان ارسال می کنیم و
جهان: از جنس همان فرکانس ها را به زندگی ما وارد و اتفاقات را رقم می زند و
افراد شرایط ایده ها موقعیت هایی را به زندگی ما هدایت می کند که :
هم جنس با فرکانس های ما است
ما در هر لحظه :
در حال خلق زندگی خود هستیم
ما باید همیشه : بر روی باورهای خود کار کنیم
افکار ما اتفاقات را رقم می زند:
زمانی که افکارمان را به سمت مثبت جهت دهی و باورهای مناسب در ذهن خود ایجاد کنیم :
نتایج زندگی ما دگرگون می شود و اتفاقات بسیار خوبی را تجربه می کنیم اما
به محض کار نکردن بر روی باورهایمان: نتایج زندگی ما تغییر می کند
زیبایی جهان هستی:
ما در هر لحظه اتفاقات زندگی خود را خلق می کنیم اگر می خواهیم نتایج پایدار داشته باشیم:
باید همیشه بر روی ذهن و باورهای خود کار کنیم :
مراقب ورودی های ذهن خود باشیم
باور های مناسب ایجاد کنیم
روزی 1 تا 2 ساعت بر روی باورهای خود کار کنیم
افراد نامناسب را از زندگی خود حذف کنیم
شبکه های اجتماعی فیلم و سریال های نامناسب را حذف کنیم
اولین نشانه ی کار کردن بر روی ذهن و باورهایمان:
افراد نامناسب خود به خود از زندگی ما حذف می شوند
اگر افکار و توجه ما :
نتایج زندگی ما را رقم می زند
باید مراقب:
کانون توجه خود باشیم
تمرکز خود را تنها :بر روی خود قرار دهیم
با تعهد کامل بر روی باورهای خود کار کنیم تا :نتایج آن را در کوتاه مدت مشاهده کنیم
زمانی که باورهای ما به صورت بنیادین تغییر کند: نتایج و اتفاقات زندگی ما به صورت پایدار تغییر خواهد کرد
همان گونه که برای غذا خوردن هر روز زمان می گذاریم انرژی و هزینه صرف می کنیم تا زنده بمانیم:
به همان شکل باید برای افکار باورها و آگاهی های درست هزینه کنیم این هزینه شامل هزینه های مالی زمانی و متعهد بودن است و
نتیجه ی آن: شادی و خوشبختی در تمام ابعاد زندگی است
افرادی که بر روی باورهای خود کار می کنند:
می توانند پیش بینی کنند چه آینده ای برای خود رقم می زنند و
اتفاقات زندگی خود را خلق می کنند
بسیاری از ما دلیل تغییرات خود را متوجه نمی شویم: اگر پیش از کار کردن بر روی باورها جایگاه خود را بنویسیم متوجه تغییرات خود می شویم و مسیر درست را هرگز رها نمی کنیم
مهم نیست اوضاع و شرایط ما چقدر سخت و نامناسب است:
به محض کار کردن بر روی باورها همه ی اتفاقات به نفع ما تغییر خواهد کرد
کسانی که تصمیم می گیرند به اتفاقات از زاویه ای نگاه کنند که :به احساس خوب دست یابند:
به مسیرهای بهتر هدایت خواهند شد و
از تضادها و مسائل برای ثروت و موفقیت بیشتر کمک می گیرند
تمام پیشرفت و اختراعات بشر:
به دلیل وجود تضادها و اتفاقات نامناسب به وجود آمده است
روند جهان اینگونه است که تا زمانی که به تضادها برخورد نکنیم:
خواسته های واقعی خود را نمی شناسیم و به سمت آن حرکت نمی کنیم
تفاوت نگاه افراد به تضادها: نتایج متفاوتی را برای آنها به وجود می آورد نه صرفا وجود تضادها
بر چسبی که ما به اتفاقات می زنیم بیانگر:
نتایجی است که از آنها می گیریم
اگر ما در هر شرایط فرصت ها را ببینیم :تنها می توانیم رشد و پیشرفت کنیم
چگونه می توانیم اینگونه فکر کنیم؟
با کار کردن بر روی ذهن
کنترل ورودی ها
ایجاد باورهای مناسب
دیدن الگوهای مناسب
دیدن و تحسین خوبی ها و زیبایی ها
که همه ی این موارد نیاز به تکرار و تمرین و کسب مهارت دارد
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
اراده
اراده
اراده
من دیشب بعد از اینکه رد پای روز 27 خردادم رو نوشتم و در مورد آهنگی که خدا هدایتی بهم گفت ،تو رد پام نوشتم بعد خیلی دوست داشتم درمورد آهنگ بنویسم و درمورد جمله به جمله آهنگ که وقتی گوش میدم و انقدر خوشحالم میکنه که انگار دارم با خدا حرف میزنم و خدا حرف میزنه و حتی انقدر حس نزدیکی میکنم که خود به خود میخندم و شادم از درون اعماق قلبم و یهویی گریه میکنم
دیشب گفتم خدا من میخوام در مورد این آهنگ بنویسم کجا باید بنویسم تو کدوم فایل سایت و خودم تصمیم داشتم که بیام و نشانه هارو بزنم و هرچی که اومد بنویسم تو قسمت دیدگاه همون فایل
ولی به یکباره بدون اینکه اراده ای از خودم داشته باشم بلند شدم و رفتم سمت کتابی که ،تو نمایشگاه کتاب مصلی که روز آخرش بود و باز هم هدایتی و با نشانه دقیق خدا از طریق یه دختر خانم بهم کتاب هدیه داد
و اون کتاب متنش این بود
عشق خدا
و من اون لحظه که این کتاب رو گرفتم گریه کردم دقیقا موقع اذان مغرب بود و داشتم نقاشیامو میفروختم و نشسته بودم
از اون روز که همون لحظه کتاب رو هدیه گرفتم 20 صفحه اش رو خوندم ، و دقیقا جواب چند تا سوالمو که اون لحظات داشتم و یا چند روز قبلش، خدا جوابشو بهم داد تو اون 20 صفحه اول
و وقتی رسیدم خونه هی خواستم که کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس امام رضا چاپ کرده بود و به نظرم کتاب فوق العاده بود رو بخونم ولی نمیشد انگار مانعی بود بین من و این کتاب
و الان که فکر میکنم ،میبینم مانعش مداری بود که من درش بودم و مانع از دریافت آگاهی های این کتاب میشد
و یک اراده ای فوق اراده ها که مانع از خوندن من میشد و حتی هر بار که با اراده خودم میگفتم این کتاب رو بخونم به طرز عجیبی فراموشم میشد
و دیشب وقتش بود که من برم سراغ کتاب عشق خدا
وقتی بدون اراده خودم رفتم کتابو برداشتم و نشستم تا شروع کنم از صفحه 20 ، گفتم خدا من میخواستم درمورد آهنگ بنویسم تو سایت استاد عباس منش
ولی تو منو به سمت این کتاب بردی ،حتما یه چیزی هست که باید قبلش بهم بگی و چشم گفتم و شروع به خوندن کتاب کردم
قبل از اینکه بگم در مورد کتاب ، اینو بگم که من از بعد از ظهر دیروز که داشتن دعای عرفه رو میخوندن و میگفتن از امام بخواه ، جوری گریه کن که خدا صداتو بشنوه و پیش خودم میگفتم چرا گریه من که خدا رو شناختم همین الان که باهم حرف میزنیم جوابمو میده چرا زار بزنم ددد بزنم تا صدام بهش برسه و بعد نجوای ذهنم گفت چه فرقی داره تو هم گریه میکنی
زود جوابشو دادم گفتم گریه من با این نوع گریه که میگن بلند داد بزن تا خدا صداتو بشنوه هرچی بیشتر زار بزنی خدا بیشتر خریدارته ،فرق میکنه
من جدیدا وقتی باخدا حرف میزنم گریه که میکنم یه شادی عمیقی ته گریم هست و انقدر خوشحالم و سپاسگزار که از سپاسگزاری و اینکه حسش میکنم گریم میگیره
و میگفت که ،امام حسین یا امامای دیگه شفاعت و یا توسل بخواه ، باز تو دلم گفتم خدا من هنوز جواب سوالمو دقیق ازت نگرفتما
بهم بگو چجوری باید نگاهم به اماما جوری باشه که تو دوست داری و درستش همونه و اینو میدونم که باید از اماما یاد بگیرم و رفتاراشونو ببینم و من هم تلاش کنم تا رفتارم خداگونه بشه ، یا اینکه برام سوال بود چجوری اماما همه رو دوست داشت عاشق آدما بودن؟؟؟ در صورتی که میگن باید به خدا عاشق بود
حتی استاد عباس منش که میگفت برای کسی که دوستش دارین وابسته اش نشین یا برای خانواده چجوریه که استاد عباس منش مریم خانم رو دوست داره ولی وابسته اش نیست
اینا برام سوال بود که جوابشو تو صفحال 20 تا 40 کتاب عشق خدا ،بهم گفته شد و من فقط اشک میریختم و یاد درخواست روز 27 خردادم که گفتم تو رد پای روزم نوشتم ، و قشنگ یادم اومد و گریه میکردم
نگو خدا داشت با این صفحات میگفت طیبه شروع کن حتی یه ذره هم اگر وابستگی داری به خواسته ات باید رهاش کنی
و در ادامه حرفام گفتم که برای اماما چجوریه و سوالای دیگه
نه اینکه بیام همه اش گریه کنم و شرک داشته باشم که اماما حرف منو به خدا بگن و…
از صفحه 20 تا صفحه 40
وقتی به صفحه 40 رسیدم انگار دوباره اراده ای من رو متوقف کرد و نمیذاشت پیش برم
و هدایتم کرد به سمت سایت و نشانه ها
وقتی از صفحه 20 شروع کردم به خوندن با هر سطری که میخوندم اشک میریختم ، هی میخواستم اشکامو پاک کنم ولی باز میشنیدم که اشک چشماتو پاک نکن
ولی گوش نمیدادم و وقتی پاک میکردم میشنیدم مگه نگفتم پاک نکن اشک چشمتو، و در جواب میگفتم خب اذیت میشم چشمم پف میکنه بعدش
و گفته میشد چیزی نمیشه تو به من بسپر تو فقط بذار اشک جاری بشه
وقتی میخوندم صفحات رو به جواب سوالام میرسیدم و فکر میکردم و بلند اشک میریختم
موضوعش در صفحات 20 به بعد به این ترتیب بود
عقل و عشق خدا
که در موردش توضیح میداد و گفت همه چیز در این دنیا فانی هست وقتی کتاب رو مخوندم یاد تک تک حرفای استاد عباس منش هم میفتادم انگار با خوندن این کتاب برای من قرار بود یه سری اصل ها تکرار بشه تا فکر کنم
و مهم ترینش توحید رو در عمل به خدا نشون دادن بود که در این کتاب میگفت
وقتی خوندم هرآنچه که داریم فانی و گذراست و توضیحاتش رو ادامه دادم ، یاد درخواستم از خدا افتادم که این چند روزو ازش خواستم که کمکم کنه چجوری از این جهان هستی که فانی زود گذره بگذرم و بهم یاد بده که چه کارایی لازمه بکنم
و بعد ادامه دادم و فقط اشک میریختم
از این اشک میریختم که خدا جوری هدایتم کرد که اول بگه ببین، درسته تو اینو دوست داشتی اول بنویسی در مورد آهنگی که حس خوب ازش میگرفتی ، ولی من برات یه حس خوب تر سراغ داشتم و میخواستم اول بیای این کتاب رو بخونی و وقتی فکر کردی بهتر درک کنی و بعد بیای صحبت کنی درمورد رب و صاحب اختیارت، که هر لحظه خداست که داره حرکتت میده و اراده ای فوق اراده تو هست که تو رو به سمت چیزی که باید انجام بدی سوق میده و چیزی که برات بهتر از اونیه که میخوای
و بهت میگه چیکار کنی و تو طیبه ، باید بگی چشم، هرچی که بود، چون درخواست کردی که تسلیم ترش باشی و بیشتر چشم بگی تا بیشتر صداشو بشنوی
در ادامه کتاب نوشته بود
انسان عاقل از ابتدا دل به همانی میدهد که همیشگی است
و در ادامه نوشته بود که انسان باید فقط عاشق خدا باشد
برام سوال شد که خدا چجوریه اگر فقط عاشق تو باشیم پس یعنی اطرافیانمونو دوست نداشته باشیم ؟چجوری اونا رو دوست داشته باشیم ولی تو رو هم دوست داشته باشیم ؟؟؟
ولی تاحالا اینجوری جواب نگر4ته بودم که قانع بشم و منطقی بشه برای ذهنم و قبولش کنم ،همین که خوندمش بلافاصله قبولش کردم و دوباره تمام حرفای استاد عباس منش برام تکرار
و یاد حرفای استاد میفتم که میگفت تو فایلا که یه سریا بد متوجه میشن و میگن که اگر کسی کاری برام انجام داد اون نبوده که انجام داده و خدا بوده و دستی از دستای خداست و من چند ماه پیش اینجوری بد متوجهش شده بودم و وقتی این فایل رو که درمورد این موضوع میگفت گوش دادم انگار به یکباره اون تفکر من از بین رفت و دیگه اونجوری فکر نکردم
که بگم فلان کارو کردم شرک هست مثلا بگم فلانی این کارو کرد بخوام شرک بورزم و کلی چیزای دیگه
که استاد بعدش گفت هرکس کاری برای شما انجام داد تا میتونید بیشتر ازش تشکر کنید ولی درون قلبتون بدونید که همه اینا کار خداست
خیلی دوست دارم تمام کلمات کتاب رو اینجا بنویسم ولی یه حسی بهم میگه از چیزایی که درک کردی به زبون خودت بنویسم
اگر کسی دوست داشت کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس مشهد چاپ کرده بخونه
اولین سوالی که برای من بارها تکرار میشد و این بود که
خدا ؟؟ الان که متوجه شدم توسل به اماما که قبلا میکردم و انگار به اونا قدرت رو میدادم و میگفتم فقط اونا میتونن که به تو بگن و درخواستم رو از اماما میکردم و حتی به اینم باور نداشتم که اماما هم میتونن کاری کنن و تمام این باورا شرک آلود بوده
و وقتی متوجه شدم دیگه به اماما متوسل نشدم ، ولی یه خلاء رو حس میکردم و میگفتم خب، پس الان چجوری و با چه نگاهی به اماما و زندگیشون نگاه کنم تا جور دیگه ای خدارو بشناسم و وقتی به امامی ادای احترام میکنم ، دیگه برای امام نباشه و خدارو ببینم اول از همه
مثلا با خودم میگفتم خب الان که من میرم مشهد یا کربلا و به امامای دیگه ادای احترام میکنم باید جوری باشه که شرک نورزم که فکر کنم اونا هستن که برای من کار انجام میدن
این تکامل رو به مرور زمان و یکی یکی خدا برای من میفهموند و درکش رو میداد تا اینکه من این کتاب رو هدیه گرفتم
و اول کتاب نوشته بود که همه جا به ما گفتن به اماما توسل کنید و اشک بریزید ولی کسی به ما نگفته به خدا بگید و اشک بریزید و دقیق جمله هاش یادم نیست هر کس دوست داشت کتاب عشق خدا رو بخونه بهتر درک میکنه
و جواب تمام سوالاتم تو این کتاب بود
و درسته بارها استاد عباس منش گفته بود و من فقط شنیده بودم ولی انگار زمان درکش در این کتاب و خوندن این کتاب بود
که بهم داده شد
بعد در ادامه کتاب نوشته بود که اراده ای هست که شمارو جوری حرکت میده که تصمیماتتون به یکباره تغییر میکنه
و مثالی زد و اول اراده رو گفت که یه چراغ سالم هست که از خود نور میده و اگر با عقل خودمون بگیم ،میگیم که نور این چراغ به واسطه برق و چیزای دیگه هست که کار میکنه و اگرم خراب بشه حتما یه چیزی خراب شده ولی در ادامه گفت
یه اراده هست که پشت تمام اینها هست و اراده خداست که اگر نباشه چراغ کار نمیکنه یا چراغ خراب یهویی کار میکنه
و در ادامه مثال زد گفت یه دکتر تعریف میکرده که مریضی آوردن و نیاز به شوک داشت و وقتی دستگاه شوک رو آوردن و طبق روال همیشه قبل از استفاده حتما چک میشه که دستگاه کار میکنه یا نه
گفت هرچی خواستیم شوک بدیم کار نکرد دستگاه
دستگاه دوم رو آوردیم اونم کار نکرد
دستگاه سوم رو آوردیم اونم کار نکرد و مریض جانش رو از دست داد
و اونجا بود که فهمیدیم یک اراده ای فوق اراده ها هست
من وفتی داشتم این کتاب رو میخوندم و مثالاشو میخوندم تک به تک تمام اتفاقایی که خدا جلو چشمم میاور و میگفت که فلان جا تو میخواستی این کارو بکنی و من مسیرت رو تغییر دادم بدون اینکه تو بخوای
و من فقط اشک میریختم
بعد رسیدم به اصل موضوع که جواب قلنع کننده سوالم بود و گفته شد که از این به بعد توجه کن که در هرچیزی خدا رو ببینی صاحب تصویر رو
اینو مثال زد گفت که
اگر در آینه تصویر زیبایی ببینید عاقلانه کدام است آیا خود تصویر را دل میبینید یا صاحب تصویر ؟؟؟
اگر عاقل باشید به صاحب تصویر دل میبندید زیرا هر چه هست از آن اوست
تصویر داخل آینه در واقع انعکاس زیبایی صاحب تصویر است
من اینو خوندم گریم شدید تر شد
و تمام ردزهایی اومد جلوی چشمم که وقتی تصویر خودم رو در آینه میدیدم عیب و ایراد میگرفتم یا میگفتم زیبا نیستم
در صورتی که تمام عیب و ایرادایی که میگرقتم به خدا میگرفتم
جدا از دوست نداشتن جسم و روحم
ولی یه دلیل گریم هم این بود که خوشحالم که از وقتی آگاهی پیدا کردم خودم رو دوست دارم و به صلح رسیدم با خودم تا جایی که هر روز دارم تلاش میکنم
و بعد خدا اینو یادم آورد خواسته چند ساعت قبلم که بعد اذان مغرب درخواستم یادم اومد و گفتم اگر برای حضرت یوسف شده برای من هم میشه
و این متن رو که خوندم پر رنگ شد
گفته شد که طیبه تو هنوز در مورد اون خواسته ات وابسته تصویری ،دل به تصویر دادی نه دل به خدا
گریه کردم کمکم خواستم که خدا کمکم کنه تا کاپل خواسته ام رو رها کنم
چون امروز، بعد چند روز که صدای خدا رو نمیشنیدم و واضح نمیگفت که چیکار کنم و اذیت میشدم و وقتی شنیدم خوشحال شدم ، الان که به این قسمت کتاب رسیدم گفتم خدا من تو رو میخوام کمکم کن تا بتونم بگذرم از تمام خواسته هام
تو رو ببینم ، به تو دل ببندم
و میگفتم و گریه میکردم بی اراده اشک جاری میشد
انقدر حرف دارم که نمیدونم چجوری بنویسمشون
بند بند کتاب منو یاد تک تک چیزهایی مینداخت که دوست داشتم داشته باشم
مثلا یه چیزی از خدا درخواست کردم که فهمیدم بهتر از اونم هست و اون خداست و باید یاد بگیرم دل به خدا ببندم
میدونم باید تکاملم طی بشه ، اسراری به زود و سریع گذشتنش ندارم که بخوام به زور بگم از خواسته ام گذشتم
دلم میخواد که یاد بگیرم و مهم تر از همه عمل کنم چون اگر عملی در کارم نباشه مفت نمی ارزه
و البته تمام سعیمو میکنم خدا هم یه وقتایی که باهاش حرف میزنم میشنوم میگه که میبینم تلاشتو بیشتر ادامه بدی بیشتر کمکت میکنم
و تشویقم میکنه به ادامه مسیر
یه جمله ای نوشته بود تو کتاب
ما تصور میکنیم موجوداتی که در پیرامون ما هستند ،اعم از انسان ،حیوان ،جمادات و بقیه موجودات ، هرکدام برای خود مستقلا منشاء اثر هستنید و هرکدامجدا جدا کار انجام می دهند
وفتی چنین حسی داشته باشیم به آنها دلبسته و وابسته میشویم
و دوباره مثال چراغ رو زد و گفت اگر پشت این چراغ اذن و اراده خدا نباشه چراغ اصلا روشن نمیشه
و مثال شوک مریض که جانش رو از دست داد
این نوشته ها به من باوری رو میداد که ببین قدرتی که این مدت تو رو تا اینجا آورده و در قران گفته تا خود شما نخواین خدا هدایتتون نمیکنه
خدا انقدر مودبه که صبر میکنه تو بری به سمتش و تو ازش کمک بخوای وگرنه هیچ دخالتی نمیکنه تو زندگی تو
و یاد آیه ای که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت پایین نمی افته افتادم
یه سوال برام پیش اومد گفتم خب ، وقتی بدون اذن تو هست چجوریه که گفتی اختیار زندگیمون رو با باور هامون به ما دادی
پس چجوریه قضیه؟؟؟
بعد بلافاصله یادآوری شد بهم این حرف استاد در توضیحات نچسبیدن به خواسته که میگفت من وقتی خونه میگرفتم دوست داشتم خونه رو بخرم ولی نتیجه رو سپرده بودم به خدا گفتم اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه حتما خیریتی توش بوده که بعدا میفهمم
و گفتم آره درسته همینه ،اراده خدا
همه چیو اختیارت گذاشته ولی اگر تو طبق تکامل و درخواستت از خدا بخوای که کمکت کنه تا تسلیم ترش باشی و اراده ات رو تمام به اختیارش بذاری اونموقع همه چیو خودش خوب میچینه حتی اگر خواسته ات رو نداد ،صد در صد بهتر از اوم خواسته رو بهت میده
مثل الان که گفتی میخوای درمورد آهنگی که وقتی گوش میدی جست فوق العاده میشه مسیرت رو تغییر داد و اراده ات رو در دست خودش گرفت
یه جا تو آهنگ میگفت که
دوباره تو سرمه سمت تو بیام
خالین دستامو دستتو میخوام
که وقتی خواستی دستتو بگیره و اراده ات رو سپردی بهش شروع کرد به تغییر دادن مسیرهات و بهت داره چند روزه یاد میده که طیبه یادت میدم ببین ، هر روز خواستی جایی بری یه جوری مسیرت تغییر کرد و بهترش برات رخ داد
و الان داری کم کم یاد میگیری و با خوندن این کتاب تا صفحه 40 مدارت داره تغییر میکنه با هر قبول کردنی که میخوای بسپری به اراده خدا
حتی در مورد آتشی که سرد شد برای حضرت ابراهیم هم در این کتاب نوشته بود ، وقتی میخوندم تمام گفته های استاد عباس منش دوباره تکرار میشد برام
در ادامه صفحه 30 کتاب در مورد محبت میگفت
و جواب سوالم رو گرفتم
که اگر مثلا کسی رو دوست داریم ببینیم آیا خود اون فرد رو دوست داریم یا صاحب اون فرد رو که خداهست
و مثال از امام حسین زد که برای فرزندش اشک میریخت وقتی شهید شد
جملاتش زیاد بود ولی این رو مینویسم که
گفت به همان مقدار که بنده های خدا به خدا منسوب هستن و تکه ای از خدا هستند باید دوست بداریم و فقط خود اون فرد رو نبینیم ، چاشنی محبت خدارو در اون ببینیم
اینجوریه که وقتی کسی رو دوست داریم و با این نگاه که خدارو در درونش میبینیم ، دوستش داشته باشین
اینگونه هست که به خدا نزدیک تر میشیم
و بعد گفت علامت اینکه بدونیم دیگران رو به خاطر خدا دوست داریم یا مال و ثروت و ….
همه اینهارو فدای محبت خدای متعال میکند
و یاد تک تک گفته های استاد عباس منش که میگفت فرزندش رو از دست داد و تنها دوساعت گریه کرد و گفت خدا داده و برای خدا بوده و الان گرفته و سپاسگزاری کرده
و من از خدا خواستم کمکم کنه تا اینگونه بشه نگاهم و میدونم کمکم میکنه در تکامل این موضوع که سعی کنم نگاهم رو تغییر بدم
به خودم گفتم خب یه مثال ساده بزنم طیبه
تو الان از این کتابی که هدیه گرفتی خوشت اومده و این همه اشک ریختی برای 40 صفحه اش
اگر کسی بیاد و بگه این کتاب رو بهش بده آیه حاضری بهش بدی ؟؟؟
اگر ازش بگذری در اصل به خدا نزدیک تر میشی
اگر نگذری هنوز وابسته اش هستی و نمیتونی به خدا نزدیک تر بشی
باید رها و رها و رهاتر بشی
جوری که دیگه ذره ای وابستگی درونت نباشه در مورد همه چیز ،انسان ها ،عزیزانت ، و هر آنچه که دوستش داری
تو یه قسمت نوشته بود که اگر خدا گفت این آینه رو بشکن درنگ نمیکنه و آن را رها میکند
یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت وقتی دیدین جایی مسیرتون اشتباهه ، هرجایی که بودین حتی اگر یک قدمی رسیدن به اون چیز باشه یا مثلا یه مهارتی یاد گرفتین و فهمیدین و گفته شد که رهاش کن باید همونجا رهاش کنی
اینجوریه که ایمانت رو در عمل نشون میدی
حتی مثالی که استاد میگفت در رودخانه باید رها بشی تا تو رو به درسا برسونه نه اینکه تقلا کنی یا حتی پارو بزنی
مثالی هم درمورد این در کتاب بود
و دقیقا خدا داشت بهم حرفای استاد عباس منش رو تکرار میکرد که طیبه الان وقتشه که درک کنی و شروع کنی عمل کنی و سعیتو بکن کمکت میکنم
و در صفحه 40 که رسیدم و این متن رو خوندم گفته شد دیگه بسه ادامه نده برو سایت و نشانه ات رو بزن
وقتی نشانه رو زدم
این توضیحات اومد
قدم هشتم دوره 12 قدم
که اصلا پایین توضیحات کادری برای نوشتن دید گاه نداشت
من شروع کردم به خوندن توضیحات
نوشته بود
همواره در مسیری هدایت میشویم و با اتفاقات، شرایطی و آدمهایی هممدار میشویم که، با اساس باورهایمان در آن جنبه، هماهنگ و همسنگ باشد
که یهویی بهم گفته شد یه مدته فایلایی که ضبط کردی با صدای خودت برای باورهات درمورد همه چیز گوش نمیدی و سعی کن گوش بدی تا هماهنگ بشی و خدا بهت کمک میکنه با این نشونه ها تا الان کمکت کرده بازم کمکت میکنه
تو فقط ادامه بده و هماهنگ بکن خودتو
و بعد این متن
به عبارت سادهتر، اگر درباره هر جنبهای از زندگیمان، باورهای قدرتمندکنندهای داشته باشیم، قانون این جهان تظمین میکند که، به محض شکل گرفتن خواستهای، اوضاع، شرایط و اتفاقات به گونهای رقم میخورد که آن خواسته به صورت بدیهی وارد تجربهی زندگیمان شود.
دقیقا مثل چراغ زوشن شد تمام خواسته هایی که نوشتم و از خدا خواستم گفته شد که باوراتو با تکرارشون قدرتمند کن تا وارد تجربه زندگیت بشن و البته اینم یادت باشه اراده خدارو خواستی که گفتی خدا تو هرچی بگی سعی میکنم بگم چشم و بدون که خدا یادت میده در مسیر تکاملت
و تو فقط ادامه بده همین
ادامه و استمرار و ادامه و استمرار اوایل سخت بود ولی دیدی با ادامه دادن آسونتر شد برات اگر همچنان هر روز ادامه بدی آسونتر و آسومتر هم میشه
و بعد انقدر گریه کرده بودم به ساعت نگاه کردم دیدم 1:11 شب هست و خود به خود چشمام بسته میشد حس کردم که ادامه رو نخون و بخواب
و اشکامو پاک میکردم گفته شد دست نزن به چشمات برو آب نمک قرقره کن رفتم یهویی گفته شد قرقره نکن از بینیت نفس بکش تا نمک به بینیت بره و انجامش دادم و اومدم خوابیدم
خیلی خوشحالم از اینکه خدا لحظه به لحظه داره بهم کمکم میکنه در تغییر مدارم و داشتن خواسته هام که بی نهایت ازش سپاسگزارم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..سلام به استادعزیزم وخانم شایسته عزیزومهربون ودوستان عزیزم ..من خیلی وقته که میخام کامنت بزارم وتوی دفترم نوشتم امااینجاکه اومدم بزارم وقت نشده ونصف نیمه مونده کارم ..استادجان خیلی عالی مثال زدید که کارکردن روی خودمون مثل یه باغه که اگه مدام ابیاری نشه خشک میشه حتی اگه اون باغ بزرگ یاچندساله ای باشه.وباید مثل غذاخوردن یاآب خوردن به باورهامون اهمیت بدیم و هرچی ونشنویم وگوش ندیم .مثل ورزشکاری که اگه به صورت مداوم روبدنش کارکنه نتیجه میبینه .خداروشکر من هم ازبعضی ازدوستای خیلی نزدیک جداشدم چون همش باورمنفی داشتن وهمش ازحرفای ماشانس نداربم وخوشبحال مردم و دنیاهمینه وگله وشکایت وغیبت وایناس خیلی خوشحالم که به آسونی ازشون دورشدم .وتلویزیون هم اصلانمیبینم واخبارهم همینطور وخداروشکرهمش شادم ومثبت اندیش و پرانرژی باباورهای فراوانی و کمی هم احساس لیاقت .این تغییرمنه وآدم افسرده منفی باف گذشت نیستم امااین وبگم یه مدت بودمدارم اومده بودپایین و نوشتن هام کمترشده بود وتمایل داشتم همش برم مهمونی و…درحالی که قبلاهافقط روباورهام کارمیکردم وفقط وفقط بع فایل وکامنت واینامیگذروندم وچه قدرآگاهی هام بیشتربود ولی مثل همون باغ باید مداوم باشه ..تغییرات اصلی نیازبه زمان داره من قبلا همش میترسیدم پول تموم شه یاموادغذایی توخونه یاهرچی اماالان سعی میکنم حتی پیش بچهای کوچولوم هم ازواژه ی تموم شدن استفاده نکنم تاذهنشون باورفراوانی داشته باشه نه کمبود و فک میکنم هرچی اتفاق ببوفته به خیرمنه و من وبه هدفم میرسونه و عجله ای ندارم هرروزمن یک صفحه برای شروع قرآن میخوندم ولی مدتیه که مدارم اومده بودپایین تنبلی میکردم ودقیقا شماگفتید بعضی ها هستن که میگن چراخداوند انسان رادررنج آفریده سوال منم بود وشماچه قدرخوب پاسخ دادید که باید دنبال فرعیات نباشیم و دنبال اصل قرآن باشیم که بارهاوبارهاتکرارشده این نشون میده که دردلمون بیماریه ویاماذهن مون منفی هست که انقدرخوبی هاو نعمت ها والرحم الراحمین بودن خداوندرا درقرآن نمیبینیم .استاد عزیزم یه باورریشه ای که درذهن همه ی ماهست باورثروتمندشدنه بااین که هرروز تکرارمیکنم که تنهاراه رسیدن به خداثروتمندشدنه اما بازهم این باورعمقی هست اون شب نیمه شب راهم گذشته بود ومن خیره به آسمون بودم که به خداگفتم خداجونم کمی مدارم اومده پایین میدونم تومن وبه این مسیربه این سایت راهنمایی کردی ولی من چه قدرقدرنشناسم چی میشه که مارهامیکنیم اینهمه نتیجه رو اینهمه نشونه رو مانیازبه تکرارداریم مافراموش کاریم گفتم خدایا بهم بگوآیاواقعااستادراست میگه واقعا تودوس داری من ثروتمندبشم این کارمعنویه آیا رسالت من چیه وبهم نشونه بده اگه توهم بهم میگی که من بایدمهاجرت کنم من لاید پیشرفت کنم و….فردا صبح زودواسم دولاره اون پرنده روبفرست دودقیقع نشد که صدای اون پرنده به گوشم رسید باخودم گفتم نه وذهنم داشت انکارمیکرد نه کوچه صدایی توهم میزنم سبحان الله دقیقا همون صدای اون پرنده دوباره ودولاره تکرارشد فک کنم خداوندبیشترازمن عجله داشت نزاشت صبح بشه اخه چه طورممکن بوده اون پرنده نصفه شب تواون تاریکی بیاد ورسالتش وانجام بده ووظیفش این بودکه به من پیغام بده آره بنده ی عزیزم من اینقدرنزدیکم بهت که اگه لب ترکنی هرخواسته ای داشته باشی اجابت میکنم فقط بهم باورداشته باش تومسیردرست بمون ذهنت وکنترل کن وفقط رومن حساب کن گونه هام خیس اشک بودخدایاشکرت باورکردم اینهم نشانه واضح که میگه من باید ثروتمندبشم باید به هدفم برسم باید به آرزوم برسم این کارمعنوی ترین کاردنیاست استادعزیزم راست میگه اون خودش تجربه کرده همه ی اینارو خدایاشکرت که توازمن بیشترمشتاق تری ولی من تسلیمم من هبچ کاری ازدستم برنمیاد توهدایتم کن خداباشکرت .منم خیلی دوس دارم اول دوره عزت نفس وبخرم دوره پایه هست وباید روخودم سرمایه گذاری کنم به لطف الله امسال حتمامیتونم وفعلا رورایگان هاهستم تاتکاملم طی شه خداروشکر وقتی روخودم کارمیکنم تغییرات همسرم ومیبینم که اون هدفی که من داشتم وسال هااون مخالفت کرده داره ازهدف من میگه وتاییدمیکنه این یعنی چی .یعنی وقتی من تغییرکنم جهان ایده ها وافکار واتفاقات هم سنگ بافرکانس من وهم جهت باهدفم میکنه که همسرمم تغییرمیکنه مثل همون نکته ای که توکتاب کیمباگرمیگه وقتی مایه هدفی ومیخایم ازته دل همه ی جهان وکیهان دست به دست هم میدن تامابه خواستمون برسیم دیگه مطمنم که به هدفم میرسم وترسی ندارم که به زبون بیارم چون من فقط خداوند رو قدرت کل جهان هستی میدونم وپشتم بهش گرمه چون اونه که من وحمایت میکنه وهدایت میکنه .واین نکته روهم فرمودید اگه ما یه خواسته ای داریم که سریع بهش میرسیم یعنی ترمزی توذهنمون نداریم این اواخرشده من یه چی بخام ویه فرکانسی بفرستم وسریع اتفاق افتاده باشه وحیرت زده شدم تااینکه گفتید این خاصیت جهانه واتفاقایی که نمیفته به خاطرترمزهای ذهنمونه .قبلا توضیح دادید که دویتتون که چندساله قصد مهاجرت داشت و دوباره مرددبودوخوب تصمیم نمیتونست بگیره و روش عالی تصمبم گیری ویادمون دادید که مزایاومعایبش و بنویسیم ومن اون کاروکردم وفقط یه معایب داشت ازبین 20تامزایاکه اونم وابستگی به خونه زندگیم بود که من مهاجرت کنم دلم تنگ میشه واسه خونم ومادرم وپدرم ودوستان وآشنایان ولی باید بپذیرم که خداوند بهترین رابطه هاروبه من میده بهترین دوست هاوآشناها وقرارنیست که من خانوادم ورهاکنم وبازهم ارتباط خواهیم داشت اگه من ایمانم زیاد بشه فقط وفقط خدا کافیه اون مهربون ترازمادره برام من قراره اونقدرثروتمندبشم اونقدر شرایط عالی داشته باشم من باید رهاکنم این وابستگی هارو من بایدبپذیرم فراوانی ثروت جهان را اگه من اینقد وابسته باشم پس چگونه میخام بمیرم ؟؟ من باید این هدف ورسالت خودم بدونم خداوند حامی منه وبه شجاعان پاسخ میده من شرایطم ورقم میزنم بافرکانس هایی که میفرستم بامهاجرت وتحقق رویاهای من همه ی خانوادم هم به سودوثروت خواهندرسیدهمه جای جهان خداهست میتونیم باهاش ارتباط برقرارکنیم خدایاشکرت .روش هدایت خداوندبرای هرکس یه شکلیه که فقط خودش میفهمه وچه قدرزیباست ،شده من حرفایی داشته باشم که به هیچ کس نتونم بزنم وحتی متوجه نمیشم ولی باعشق تواین کانال الهی بتونم باشماودوستای عزیزم درمیون بگذارم خدایاشکرت ممنونم استادجان که کمکم میکنیدکه باخدای جدیدم آشناشدم خیلی فرق داره باخدای قدیمی م که اگه من نمازنخونم من ویه راست میندازه توجهنم یا اون خدا بخشنده نبود همش فقرودوست داشت یاخشمگین وغضب ناک بود و98 درصدمواقع منوباخشم مینگریست ولی این خدای عزیزم هدایتگره الرحم الراحمینه عاشق منه وهابه بخشندس مهربونه وکریم الصفحه واسه چی میگن یک ساعت فکرکردن بهتراز 70سال عبادته چون خدانمیخادکه مافقط دولاراست بشیم وذکری بگیم که اصلامعنیش ونفهمیم اون خدادوس داره مادرکش کنیم به آگاهی برسیم ماروپی انجام کاری فرستاده این دنیااون عاشق ماست ولازم نیست که مازجربکشیم مسیربهشت ازهمین دنیامیگذره خدایاشکرت که مسیردرست وپیداکردم الهی شکرت اینجاهدایتم کردی استادعزیزم استاد استادهاممنون ازشماوهمسر عزیزتون که بااینکه من زیاد آشنایی باایشون ندارم ولی مهرش خیلی تودلم نشسته دوستون دارم ممنون که خداوند هدایتم کرد که باشماهم فرکانی باشم ..
پایان ترسها و شروع تحولات بزرگ است
تو از صفر آغاز خواهی کرد
ولی صفری که مقابل یک وجود است
و این صفر
حرکت تو
از این لحظه به سمت دریافتهای عمیق معنویست
به مدد مغناطیس محبت
همه تردیدهایت ذوب خواهند شد
بی هیچ انتظار پاداشی، رحمانی شو
و نوازشهای حق را پاس بدار
که نشانه به نشانه برتو میبارند
با خودت پیمان ببند
که در کارگردانی حق
مداخله نخواهم کرد
خداوند تو را به سمتی که اقدارت در آن
به شوقت منتظر است،
هدایت کرده.
صبورانه
به این تلاقی مبارک
بنگر
و از ناشناخته نترس!
.
نویسنده: خانم هِله پِتگر
سلام به استاد عزیزم ومریم جام من روز 58 تم از روز شمار تحول زندگی من رسیدم وفایلی که امروز باز کردم.وگوش دادم انگاری مثل وحی بر من نازل شد استاد خیلی خیلی لذت بردم.از دلم حرف زدید استاد نمیدونم چی بگم .من خیلی وقته که سعی میکنم در مدار منفی نباشم اما امروز اتفاق عجیبی افتاد خانم همسایمون که هیچ وقت نمیاد خونمون وهمیشه از دم در بر میگشت میرفت امروز تعارف کردم آمد خیلی ناراحت بود از پسرش .ودر مورد دیدگاهش نسبت به پسرش صحبت میکرد و کلا اتفاقی که براش افتاده بود خیلی چیزای دیگه که میگفت رو شنیدم.اگه قبلا بود بهش حق میدادم اما امروز هرچی گفت دیگاه من با اون زمین تا آسمون فرق میکرد.تمام حرف هاش مقایرت د اشت بامن .اتفاقاتی که تو زندگیش افتاده بود مقصرش خودش بود ولی همش میگفت بقیه باعث شون هست.وقتی با خودم مقایسه کردم دیدم من تو این زمینه خیلی پیشرفت کردم حسم نسبت به دید گاهم خیلی قویتر شد .والان چن مدت بود که حسم بهم میگفت معصومه الان تو آمادهای. من خیلی وقت بود دوره عزت نفس رو میخواستم بخرم ولی نمیشد .تا اینکه این ا واخر خیلی حس میکردم بهش احتیاج دارم.تو فایل های آخری که گوش میدادم هی تکرار میشد تو کامنت هاهم همینطور.اخرش یه صبح یه فایل رو به نیت زدم آمد رو خودت سرمایه گداری کن تصمیمم قطعی شد ودوروزه که خریدمش وامروز شروع به کار بیشتر روی خودم کردم.وامدم تویه جمع دوستانه و خانواده قشنگ دیگه.انشاالا که به کمک الله یکتا موفق میشم وبه هدفی که آرزومه میرسم وخیلی هیجان دارم که شروعش کنم با آرزوی موفقیت همه دوستا وخانواده جدیدم،،،،،،،،
سلام جعفر گنجعلی هستم یک هفته است که تویه سایت استادعباس منش ثبت نام کردم خداراشکر
اینم به دلیل این است که ویس های رایگان استاد راگوش کردم تمریناتی که تویه ویس ها گفته شده
دارم انجام می دم تنها نشانه ای که باعث شده من
تویه سایت ثبت نام کنم احساس خوبی است که پس از تمرینات پیداکردم وخداراشکر می کنم
همین امیدوارم کرده که به خودم بگم که شاید من
قوانین جهان رانمیدانم ویا نگرش وباورهای درستی نسبت به خیلی چیزها ندارم که بارها کسب وکارم
دربازار خراب شدوغیر…...ویا هرچندسال یک بار کار وشغلی عوض می کنم الان متوجه شدم تقصیر خدا
وهیچ کس دیگری نیست ..متوجه شده اینگار که
باورهام ونگاهم درست نبوده ..والان ازهمین جایی
که هستم به لطف خدا و ویس های رایگان استاد شروع کردم ..الان ماشین وانتی دارم که باهاش کارمی کنم واسنپ ویا بارکشی می کنم اینگار ویس های رایگان استا راکه گوش کردم تایثر گذاشته روی من ومی گم اگه برای استاد وخیلی دوستان درک قوانین درست کار کرده پس برای من هم کارمی کنه ..به محض اینکه بتونم اولین خریدم
انجام می دم ولی من به نشانه ها خیلی اعتقاد دارم همان نیروی که من را هدایتم کرد که ویس ها راگوش کنم وثبت نام کنم ازش می خوام هدایتم کنه که محصولی راخرید کنم که باعث تغیر
وپیشرفت من بشود ..ممنون وسپاسگزارم ازاستاد
عباس منش ایمان دارم به تمام حرف های که ازطریق ویس ها شنیدم ..
به نام الله یکتا
سلامی از صمیم قلبم و اعماق وجودم به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان آگاهم
خیلی خوشحالم و شکر گزار خدای یکتا برای این خانواده ی صمیمی و حضور در این جمع آگاه و مهربان
خب رسیدیم به روز پنجاه و هشتم از یک سفر رویایی
امروز داشتم با شنیدن این فایل عالی درباره ی آگاهیهای قدم اول دوره ی عالی دوازده قدم با خودم فکر میکردم ، که استاد فرمودند ، تعهد داشته باشیم در کنترل زاویه ی دید مون و تغییر باور هامون و کنترل ورودی و گفتگوهای ذهنمون و تکاملمون رو طی کنیم و به هدایتهای خدا توجه کنیم و امید و توکل داشته باشیم و اینکه چرا هر روز اعضای این خانواده داره بیشتر میشه؟ به خاطر اینکه افراد دارن نتیجه میگیرن در زمینه های مختلف و به شکلهای مختلف و در اندازه های متفاوت که به خاطر تفاوت در کنترل ذهن و ساختن باورهای درست هست.
و شاید بهتر از همیشه تونستم نتایج و موفقیتها مو ببینم ، خب من تازه وارد دوره ی ثروت یک شدم و دارم با جدیت تمام کار میکنم و واقعاااا چقدر عالیه و البته که نتایجم بیشتر به صورت ایده های خوب وارد زندگیم شده ، ولی تغییرات عمده ی من در بهتر شدن رابطه ام اول با خداست ، که عشقی در بین هست که با هیچ چیز دیگه قابل مقایسه نیست و دوم با بچه هام و همسرم
بالاتر رفتن عزت نفسم ، صبورتر شدم ، بهتر از خودم در جمع تعریف میکنم و خودمو بیشتر دوست دارم و کمتر سرزنش میکنم ، آرامتر و امیدوارترم و بهتر و زودتر حالمو خوب میکنم ودر هر شرایطی دنبال نکات مثبت هستم و میگم خیره و مسیولیت اشتباهاتم رو میپذیرم و ورودیها و گفتگوهای ذهنم رو بهتر کنترل میکنم و بیشتر حواسم به احساسم و هدایتهای الله هست و خیلی زندگی راحت تره وقتی با هدایت الله کار میکنیم و تلویزیون نمیبینم و ترانه ها ی بیخود گوش نمیدم وجاش فایلهای استاد رو میشنوم و کمتر بقیه رو نصیحت میکنم و سعی در هدایتشون دارم و تازه متوجه شدم که از طریق کلامم فرکانس منفی میدمکه چند روزه دارم کنترلش میکنم به هدایت و لطف الله.
خلاصه که خیلی با گذشته تم فرق کردم و اینو از حرفهای اطرافیانم متوجه شدم که مثلاً میگن ، به حالا چی شده که تلویزیون کلا بد شده ؟ هم اخبار وهم فیلم و … البته من به اونا نمیگم نبینن، ولی خودم که نمیبینم اونا اعتراض میکنن و من کار خودمو میکنم .
یا مثلاً میگن از وقتی با استاد عباس منش آشنا هستی ، دیگه عوض شدی ، دیگه خیلی چیزا برات مهم نیست ،البته چیزهایی هست که برام نشتی انرژی داشت و رها شون کردم.
خدا رو شکر
من همین جا تعهد خودم رو به آموزه های استاد و تمرین و تمرکزم اعلام میکنم که تا آخر عمرم و تا پای جان ادامه میدم ، همونطور که در این مدت که عضو سایتم روزانه از چهار تا هفت ساعت دارم روی خودم کار میکنم و در کل روز هم حواسم به قانون هست.
استاد خدا خیرت بده که حالا چقدر بهتر قرآن و خدا رو میفهمم و واقعا خدا شده همه ی وجودم و عشق زندگیم وقرآن روشنی بخش زندگی و چشمان و قلبم.
اما من عاااااششششقققق این دوره شدم استادددد ،بخصوص تمرین ستاره ی قطبی که انگار معجزه گر زندگیم هست و مهمترین آرزوهای من باهاش برآورده میشه که دریافت راحتتر الهامات خداست و اینکه خداوند کارهامون رو انجام بده . وااااایییی
من همیشه دوست داشتم به اینها برسم.
این برای من اولین نشانه بود که این دوره رو بخرم که با یکی از تمارینش من به بزرگترین خواسته هام میرسم و البته هنوز هم از خداوند درخواست هدایت و نشانه دارم.
چون من دارم دوره ی عزت نفس و ثروت یک هم کار میکنم که با خواهر عزیزم ، با هم خریداریشون کردیم و از خدا میخوام من رو هدایت کنه ، چون دوست دارم همه ی دوره هامو همیشه و عالییییییی کار کنم تا با نتایجم خستگی استاد عزیزمون در بره.
استاد جان من اگر وارد این دوره بشم به هدایت الله از شاگردانی هستم که با همه ی وجودم و با تعهد کار میکنم ، چون اولا باورررر کردممم که زندگیمو خودم میسازم ، دوما اومدم اینجا که موفق بشم ، پس هر کاری که خدا هدایت کنه و شما بگید رو با جان دل و تعهد بدون مذاکره انجام میدم و مطمینم که موفق میشم.
خیلی ممنون از استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان گرامی
در پناه خدا پاینده باشید